شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 4:29:42 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 سورپرایز انتخابات آمریکا برای جهان
✍️ فریدون مجلسی
در روزهایی که توجه بسیاری از رسانه‌های ایرانی معطوف انتخابات اسفندماه ۱۴۰۲ است، موضوع انتخابات امریکا نیز اثرات بسیار زیادی در تحولات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد داشت که نباید از آن غافل شد. این اثرات در حوزه‌های اقتصادی، دیپلماسی، نظامی و...شرایط ویژه‌ای را ایجاد می‌کنند. در انتخابات امریکا به‌طور کلی دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه حضور دارند که علی‌رغم اینکه این ۲حزب هر کدام روی منافع ملی ایرانیان تاکید دارند اما روش‌های متفاوتی را برای نیل به منافع ملی امریکایی‌ها پیش می‌برند. اوج اثرگذاری انتخابات امریکا برای ایران در انتخابات سال ۲۰۱۶ این کشور نمایان شد؛ زمانی که حضور ناگهانی ترامپ در ساختار اجرایی امریکا باعث خارج شدن امریکا از برجام و بازگشت دامنه وسیعی از تحریم‌ها علیه ایران شد. بنابراین مهم است که کدام فرد، کدام حزب با چه ایده‌ها و برنامه‌هایی قرار است سکان هدایت دولت امریکا را به دست بگیرد. این اثرگذاری نه فقط در ایران بلکه در اکثر کشورهای جهان منشأ تاثیراتی است. برخی نظر‌سنجی‌ها فعلا بایدن را پیشروی انتخابات و برخی دیگر از نظر‌سنجی‌های بین‌المللی ترامپ را پیشتار در انتخابات امریکا معرفی می‌کنند.اما تحلیل من در خصوص چشم‌انداز انتخابات امریکا مشروط است. با تجربه‌هایی که از زمان‌های گذشته و از دوره زندگی در امریکا داشته‌ام، امکانات و توانمندی‌های این کشور را از نزدیک حس کرده و با مردم امریکا نشست و برخاست داشته‌ام، برایم حیرت‌انگیز است که چگونه ممکن است یک پیرمرد ۸۰ ساله شرور مانند ترامپ با یک پیرمرد ۸۲ ساله نه چندان سالم و نه چندان هوشیار به نام بایدن رقابت کرده و در شمایل نامزدهای اصلی انتخابات بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی و هژمون جهان روبه روی هم قرار بگیرند؟ معتقدم هیچ‌کدام از این دو چهره شانس شرکت و پیروزی در انتخابات نهایی امریکا را نخواهند داشت و هر آن ممکن است ورود چهره‌های تازه در فضای سیاسی و انتخاباتی امریکا، همه جهانیان را سورپرایز کنند. نشانه‌های این تغییر در برخی اظهارنظرها از سوی نیکی‌هیلی و کاملا هریس در خصوص دورنمای انتخابات امریکا قابل رویت است. ترامپ با مشکلات عدیده قضایی و حقوقی روبه‌روست و ممکن است هیات حاکمه امریکا اساسا مجوز حضور او در انتخابات را صادر نکنند. در نقطه مقابل، بایدن هم با مشکلات عدیده جسمی و رفتاری روبه‌روست و بسیاری معتقدند قادر نیست به امور کشور امریکا رسیدگی کند. این روند باعث شده است، برخی این پرسش را مطرح کنند که چگونه است، امریکا با این اندازه قدرت و ظرفیت و سنا و ساختار سیاسی قوام یافته، نمی‌تواند ۲چهره سرپا، هوشیار و سالم را معرفی کنند؟اما اگر فرض بگیریم که رییس جمهور آینده امریکا قرار است از میان این ۲نفر انتخاب شود، انتخاب هر کدان مفروضاتی را در پی خواهد داشت. شخصا معتقدم نامزدی بایدن در انتخابات باعث پیروزی ترامپ در انتخابات می‌شود. طرفداران حزب دموکرات که اغلب ذیل اقشار فرهنگی‌تر و فرهیخته‌تر امریکا هستند نسبت به نامزدی بایدن ناامید هستند و بعید است به او رای دهند. در این شرایط معلق، ترامپ فرصت می‌کند با اتکا به روستاییان، موتورسواران کت چرمی، طرفداران کلیسا و محافظه‌کاران روی کار بیاید. اگر ترامپ هم روی کار بیاید، تاثیرات فراوانی در جهان و ایران خواهد داشت. می‌توان پیش‌بینی کرد که اقتصاد ایران با حضور ترامپ با تکانه‌های بیشتری روبه‌رو شود و در میان‌مدت و کوتاه‌مدت، نوساناتی را تجربه کند. در حوزه مسائل اسراتژیک ترامپ، پایان دادن سریع جنگ اوکراین است. این وضعیت می‌تواند به نفع ایران تمام شود چرا که روسیه با دخالت دادن ایران در برخی حوزه‌ها، مشکلاتی را برای کشورمان ایجاد کرد. ترامپ در مرحله بعد حمایت‌های امریکا از اسراییل را بالا برده و به صورت علنی در برابر دشمنان اسراییل می‌ایستد. این روند برای ایران نویدبخش نیست، چرا که ترامپ درکی از راهبردهای ژئواستراتژیک و نیابتی ندارد. در عین حال او یک کاسب است و معامله را دوست دارد. این به ایران و بسیاری از کشورهای دیگر کمک می‌کند که باب معامله یا مذاکره را با ترامپ بگشاید. نهایتا ایران باید با دقت تحولات امریکا را دنبال کند تا مانند سال ۲۰۱۶ با انتخاب رییس‌جمهور امریکا، بهت‌زده نشود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 گزینش سیاستمداران با مدل بازار کار
✍️ مسعود حقیقت‌طلب
فرآیند استخدام نیروی کار (علی‌الخصوص نیروی کار متخصص) معمولا به این صورت است که کارفرما تلاش می‌کند تا از طریق دریافت رزومه و انجام مصاحبه تخصصی متقاضیان کار را غربال کند۱ تا بهترین انتخاب را داشته باشد.با این وجود، باز هم ممکن است بعد از چند ماه از آغاز به کار مستخدم، مشاهدات کارفرما۲ نشان دهد که توانمندی و قابلیت‌های مستخدم به‌طور محسوس نسبت به آنچه در زمان مصاحبه توسط متقاضی مطرح شده بود،۳ کمتر باشد و این به آن معناست که کارفرما در انتخاب نیروی کار دچار اشتباه شده است.۴

دلیل بروز این پدیده، بدیهی است. دلیل آن است که میزان توانمندی‌های متقاضی کار فقط برای خود او کاملا شناخته شده است۵ و طبیعی است که برای شکست دادن رقبایش در فرآیند استخدام می‌کوشد تا قابلیت‌های خود را بالاتر از آنچه واقعا هست، وانمود کند. آنچه گفته شد برای کارفرمایان بخش خصوصی که دنبال سودآوری هستند و بر مبنای توصیه و سفارش، فردی را استخدام نمی‌کنند، موضوع جدیدی نیست و کاملا با آن آشنا هستند.

به همین علت است که بسیاری از آنها حاضر نیستند در بدو استخدام، قرارداد بلندمدت با مستخدم امضا کنند. امضای قرارداد بلندمدت منوط به این است که مستخدم بتواند قابلیت‌های خود را در چند سال اول استخدام به اثبات برساند و چنانچه برای کارفرما محرز شود که نیروی کار قابلیت کافی ندارد یا اینکه انگیزه لازم برای استفاده از قابلیت‌های خود را ندارد و تمایل به از زیر کار در رفتن دارد،۶ زمان اخراج نیروی کار فرا رسیده و فرد دیگری در این موقعیت شغلی به‌کار گرفته خواهد شد.

بحث بالا درباره نوع رابطه مردم و دولت نیز صدق می‌کند. مردم نوعا کارفرما محسوب می‌شوند و دولت نیز مستخدم آنهاست. دولتمردان حقوق و پاداش خود را از بیت‌المال این مردم برداشت می‌کنند و متعهد هستند که برای آنها کالای عمومی۷ تولید کنند.

به یک تعبیر، مردم هر کشور مالک بنگاهی هستند که کالای عمومی تولید می‌کند و این بنگاه نیازمند مدیر و کارگر و کارمند است که همگی توسط همین مردم (و از درون همین جامعه) استخدام می‌شوند و نام مجموعه مستخدمان (مدیر، کارگر و کارمند) دولت نامیده می‌شود. به این ترتیب، همواره این احتمال وجود دارد که مردم در انتخاب دولت‌ها دچار اشتباه شوند یا اینکه دولت‌ها به اندازه قابلیت‌ها و توانمندی‌های واقعی خود به مردم خدمت نکنند. هرکدام از این دو که اتفاق بیفتد به یک نتیجه ختم می‌شود: لزوم برگزاری انتخابات.
از این‌روست که در کشورهای دموکراتیک، طول دوران خدمت دولت‌ها محدود (معمولا ۴ساله) است و مردم این امکان را دارند که در طول مثلا ۴ سال، عملکرد دولت را ارزیابی کنند و درصورت عدم رضایت، دولت دیگری با رویکردها، استراتژی‌ها و چارچوب‌های ذهنی متفاوت را بر سر کار آورند. راز پویایی، رقابت و برهم‌کنش جناح‌های سیاسی مختلف در کشورهای دموکراتیک در همین نکته نهفته است که هر جناحی بتواند الگوی توسعه منطقی‌تر، علمی‌تر و واقع‌بینانه‌تری را ارائه دهد و دولت موجود را به چالش بکشد و غیر علمی بودن چارچوب‌های اتخاذشده دولت حاکم را برای مردم تبیین کند، احتمالا مردم را متقاعد خواهد کرد که دولت فعلی را با دولت جدیدی جابه‌جا کنند. به همین دلیل است که عمده کشورهایی که طعم توسعه پایدار و همه‌جانبه را چشیده‌اند، نظام‌ سیاسی آنها دموکراتیک است.

با این همه، هنوز کشورهایی یافت می‌شوند که مردم آنها ناچارند صرفا یک جناح سیاسی را به‌عنوان مستخدم خود در تولید کالای عمومی انتخاب کنند، ولی مشمول توسعه اقتصادی شده‌اند؛ چین بهترین نمونه در این زمینه است. چین نشان داد که وقتی مردم ناچارند تولید کالای عمومی را همواره به دست یک جناح واحد بسپارند، باز هم امکان توسعه اقتصادی وجود دارد؛ مشروط به آنکه آن جناح به همه اصول علم اقتصاد و یافته‌های این دانش احترام بگذارد و در مقابل آنها سر تعظیم فرود بیاورد.

چین درک کرد که در شرایط تک‌حزبی و انتخاب قطعی آن حزب به‌عنوان کارگزار مردم در تشکیل دولت در تمام ادوار آتی و نبود رقیب انتخاباتی و محیط پویای سیاسی، تنها راه موفقیت آن است که یافته‌های تجربه‌شده علم اقتصاد یک به یک و با دقت اجرا شوند؛ چون هیچ جناح دیگری وجود ندارد که مقصر شکست‌ها و نابسامانی‌های اقتصادی شناخته شود و تمام هزینه آن به پای حزب همیشه حاکم نوشته خواهد شد.

مقالات علمی متعددی نیز توسط اقتصاددانان برجسته در این زمینه نوشته شده که مبتنی بر تحلیل آماری و اقتصادسنجی اثبات می‌کند که میزان پایبندی حزب حاکم به اصول و چارچوب‌های علم اقتصاد از اهمیت نوع نظام سیاسی حاکم در کشورها (دموکراسی یا دیکتاتوری) بیشتر است. بنابراین لزوم توجه دقیق دولت‌های تک‌حزبی به آنچه اقتصاددانان بی‌طرف، دانشمند و دلسوز برای آبادانی کشورشان ارائه می‌دهند، مهم‌ترین استراتژی است که می‌تواند بقای حزب همیشه حاکم را تضمین کند.

۱. Screening

۲. Monitoring

۳. Signaling

۴. Adverse Selection

۵. Asymmetric Information

۶. Moral Hazard

۷. Public Good

کالای عمومی به مجموعه وظایف دولت در قبال مردم اطلاق می‌شود که شامل تامین امنیت، آموزش همگانی، بهداشت عمومی، تنظیم‌گری در حوزه بازار کالاها و خدمات و مبارزه با انحصارگری، سیاستگذاری پولی، ارزی، مالیاتی و... است.


🔻روزنامه کیهان
📍 از این تمدن بیش از این انتظار نیست
✍️ جعفر بلوری
۱- می‌گویند «مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک میلیون نفر آمار است.» این مبحث در رشته‌هایی مثل علوم ارتباطات و روان‌شناسی مطرح است. «نسیم نیکولاس طالب» صاحب نظریه «قوی سیاه» در کتابی که به همین نام منتشر کرده است به این مبحث به‌خوبی می‌پردازد. موضوع درباره چگونگی «تاثیرگذاری» رسانه روی افراد است. او برای «جا» انداختن این مفهوم، به داستان واقعی می‌پردازد که مربوط می‌شود به جنگ داخلی لبنان (۱۹۷۵ الی ۱۹۹۰). نیکولاس طالب می‌گوید، در آن ایام که نوجوان بود، تصاویر وحشتناکی از جنگ در ذهنش ثبت شده است. روزانه تعداد زیادی انسان در خیابان‌ها کشته می‌شدند و بین کشته‌شدگان، زن و کودک و پیر و جوان دیده می‌شد. ‌تانک‌ها و خودروهای زرهی را به یاد می‌آورد که هر روز در خیابان‌ها مشغول بودند و.... در همان ایام، کودکی زیباروی ۲ هزار و ۲۳۶ کیلومتر آن طرف‌تر یعنی در ایتالیا در چاه افتاده بود و عکاسی زبردست توانسته بود، از نگاه معصومانه و ‌گریان آن کودک در حالی که در ته چاه بود، تصویری ناب و تاثیرگذار بگیرد. این تصویر، عکس روی جلد تمام رسانه‌ها و مجلات ایتالیا شده بود. نکته عجیب این بود که آن عکس، اینجا در لبنان نیز عکس یک روزنامه‌ها و مجلات شد! در حالی که طبق اصول ابتدائی خبرنویسی و خبرنگاری، تحولات داخل لبنان می‌بایست، در اولویت می‌بودند! این نظریه‌پرداز لبنانی - آمریکایی سپس با این سؤال مبحث خود را ادامه می‌دهد: «چرا با وجود اهمیت فوق‌العاده زیاد تحولات داخلی لبنان، برای رسانه‌ها و مردم این کشور سرنوشت یک کودک آن هم هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر مهم‌تر می‌نمود؟» این کودک چند روز بعد نجات یافت و خبر نجاتش نیز تیتر و عکس یک رسانه‌های ایتالیا و لبنان شد! نیکولاس طالب جواب این سؤال را خود می‌دهد او ابتدا به نقش مهم رسانه‌ها پرداخته و سپس می‌نویسد مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک میلیون نفر آمار است....ماجرای کودک ایتالیایی، قصه دارد، احساس را درگیر می‌کند و چیزی که احساس و عواطف را درگیر خود کند برای انسان جذاب است. اما ماجرای جنگ داخلی لبنان که طی آن روزانه صدها نفر کشته و زخمی می‌شوند، قصه‌ای ندارد و بیشتر با اعداد و ارقام طرفیم و نقش رسانه، در آمار و ارقام دیده شدن این همه کشته، حیاتی است. (نقل به مضمون)
۲- حالا این جملات را با دقت بخوانید. منظورمان این است که اعداد و ارقام موجود در آن را «آمار» نبینید: «۳۰ هزار نفر طی ۱۳۶ روز گذشته در غزه قتل عام شده‌اند که نزدیک به ۹۰درصد آنها غیرنظامی‌اند. نزدیک به ۱۲ هزار نفرشان هم کودک و نوزادند و تقریبا همین تعداد نیز زن هستند. ۷۰ درصد این باریکه با خاک یکسان شده است. نزدیک به ۷۰ هزار نفر زخمی شده‌اند. هزاران نفر هفته‌هاست زیر آوارند که به احتمال قریب به یقین همه جان باخته‌اند. ۹۵ درصد کودکان و نوزادان باقی‌مانده به یک بیماری مسری مبتلا شده‌اند. (آخرین گزارش رسمی سازمان ملل) اعضای بدن مجروحین به دلیل نبود دارو، بدون بی‌حسی یا بیهوشی قطع می‌شود که غالبا نیز تحمل نکرده و فوت می‌کنند. (پزشکان فرانسوی بازگشته از غزه در گفت‌و‌گو با لوفیگارو) با‌ تانک و خودروهای زرهی وارد بیمارستان‌ها شده شلیک می‌کنند. به برخی مجروحین که روی تخت خوابیده‌اند، تیر خلاص می‌زنند. از این جنایات تصویر‌برداری می‌کنند و به سربازانی که در بیمارستان مجروحین را اعدام کرده‌اند، پاداش داده و تشویق‌شان می‌کنند. این کشتارها و تخریب‌های عظیم غالبا، با سلاح‌هایی انجام می‌گیرند که اصولا برای تخریب اهدافی سخت مثل بُتن و فولاد و سنگر و اهداف زیرزمینی ساخته شده‌اند. دوباره تکرار می‌کنم، کشتار ۲۷ هزار غیر نظامیِ زن، کودک و نوزاد با سلاح‌های مخصوص انهدام بُتُن و فولاد و است....و در نهایت سیاستمدار آمریکایی که اصولا کشورش بازیگر اصلی این میدان است پشت تریبون‌های رسمی ظاهر شده و می‌گوید «باید همه کودکان فلسطینی را کُشت.»
۳- از ترکیب دو نکته بالا نکته مهم بعدی متولد می‌شود که در قالب چند سؤال مهم به آن می‌پردازیم: چرا مرگ نزدیک به ۳۰ هزار نفر طی یک بازه زمانی کوتاه یعنی ۱۳۶ روز - که خود یک رکورد محسوب می‌شود - آن‌طور که باید حساسیت‌ها را برنمی‌انگیزاند؟ آیا واکنش‌های بین‌المللی به قتل عام این همه انسان بی‌گناه و جراحت نزدیک به ۷۰ هزار نفر دیگر، در کنار مدفون ماندن ۱۳ هزار انسان دیگر زیر خروارها بتن و سنگ و خاک، «متناسب» است؟ اگر «خیر»، نقش رسانه‌های بزرگ و تاثیرگذار جهان در تبدیل شدن این «تراژدی بزرگ» به «آمار» چقدر است؟
۴- کمی نزدیک‌تر برویم. در ایران خودمان واکنش‌ها به جنایات هولناک رژیم صهیونیستی و آمریکا در غزه در میان اصحاب رسانه و چهره‌های سیاسی چگونه بوده است؟ آیا واکنش برخی رسانه‌های کشورمان به این حجم جنایت و خونریزی «متناسب» است؟ به شهریورماه سال گذشته برویم. یک دختر جوان در تهران و در اداره پلیس بر اثر استرس دچار ایست قلبی شد و جان باخت. واکنش جریانی که در کشور خود را «اصلاح‌طلب» می‌داند و لحظه‌ای «حقوق بشر» از دهانش نمی‌افتد و حکم قرآنی قصاص را با زبان بی‌زبانی نقد کرده و اعدام قاتلین و جنایتکاران را «غیر انسانی» می‌نامد، با عملکرد غیر انسانی آمریکا و رژیم صهیونیستی در غزه چگونه بوده است؟ این طیف چقدر تحولات غزه را در صفحه نخست خود پوشش داده و اگر یکی دوباری هم به خاطر «رودربایستی» یا «برخی ملاحظات سیاسی» پوشش داده، از چه زاویه‌ای آن را تحلیل و به خورد مخاطبانش داده است؟ غربی‌ها در زبان از رژیم صهیونیستی انتقاد و بعضا جنایاتش را هم محکوم می‌کنند (چون دفاع از چنین جنایاتی کار به غایت دشواری است) اما در عمل کنار رژیم صهیونیستی ایستاده‌اند. مثلا دولتمردان آمریکایی گفته‌اند مخالف حمله رژیم صهیونیستی به رفح هستند و مخالف کشتار غیرنظامیان در غزه‌اند اما همزمان، و در حالی که نتانیاهو تاکید کرده به رفح حمله خواهد کرد، قطعنامه آتش‌بس فوری سازمان ملل را وتو می‌کنند! حالا به سؤال بعدی کمی فکر کنید: «چرا مواضع آن جریان سیاسی در ایران در مورد غزه نیز با مواضع غرب به‌ویژه آمریکا مو نمی‌زند؟!» مورد بعدی جالب‌تر است. بخوانید:
۵- «الکسی ناوالنی» از چهره‌های اپوزیسیون روسیه چند روز پیش در زندان جان باخت. هنوز دلیل واقعی مرگ او معلوم نیست. ممکن است کشته شده باشد ممکن هم هست، کشته نشده باشد. واکنش غرب به مرگ او در روسیه بسیار جدی و گسترده بوده است. برخی کشورهای غربی مثل انگلیس سفیر روسیه را فراخوانده‌اند. رسانه‌هایشان انواع و اقسام سناریوهای سیاه علیه پوتین نوشته‌اند و هنوز هم می‌نویسند. اما شاید یک‌دهم این واکنش را علیه صهیونیست‌ها نشان نداده‌اند. در حالی که ۳۰ هزار نفر بیشتر از یک نفر است! اینجا هم برخی رسانه‌های مدعی اصلاحات «رفوزه» شدند چون مواضع‌شان عینا کُپی از روی مواضع غرب بود. این کُپی‌کاری‌ها گاهی آن‌قدر «زیاد» و «تابلو» می‌شود که ناخودآگاه یاد آن جمله معروف «شیمون پرز» رئیس اسبق رژیم صهیونیستی می‌افتیم که «اصلاح‌طلبان بزرگ‌ترین سرمایه‌های اسرائیل در ایران هستند.»
۶- قطعا بزرگ‌ترین قربانیان جنگ غزه، زنان و کودکان هستند. نزدیک به ۲۴ هزار تن از شهدای غزه همین زنان و کودکان و نوزادان هستند. کشتار این همه انسان معصوم و بی‌گناه در سال ۲۰۲۴ آن هم با حمایت و مشارکت مستقیم صاحبان ایده «مدرنیسم» با پسوند «توسعه یافته» و «متمدن»، مایه شرم است. البته از «تمدن غرب» نباید بیش از این انتظار داشت. ریشه و ماهیت تمدن غرب همین است. تمدنی که پایه‌های اولیه آن با ماکیاولی گذاشته شده و بعدها از سوی امثال‌ هابز و لاک و اسمیت تکمیل شده باشد، چیزی بهتر از آنچه در غزه می‌بینیم نباید باشد. از تمدنی که انسانش، تک‌بُعدی و تک‌ساحتی است و وقتی در همان مقدمه و در تعریف کلید‌واژه «انسان»، حس و عاطفه و انسانیت را حذف کرده و او را «موجودی شریر، خبیث و فزون‌طلب» می‌خوانَد که از قضا «اختیاری هم ندارد»، بیش از این نباید انتظار داشت. (رجوع شود به یادداشت چرا غرب در حوزه تمدنی سقوط کرد؟)


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 صدای پای جنگ
✍️ علی بیگدلی
استراتژی پوتین این بود که چندان در اوکراین پیشروی نکند.
هدف او از این مورد آن بود که موقعیت خود را در بین موافقانش در اوکراین حفظ کند و هم اینکه در فضای بین‌المللی متهم به تجاوزگری نشود. از این رو تلاش کرد چند ایالت شرقی اوکراین که اکثرا روسی‌تبار هستند را به روسیه ملحق کند. اما اخیرا دست به نمایشی از قدرت در برابر کمک‌های نظامی و مالی است که اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها قرار است در اختیار اوکراین قرار دهند که ظاهرا هیچ کدام نیز عملی نشده است. لذا پوتین دست به نمایش دیگری زد و یک شهر جدید در اوکراین را تصرف کرد. وضعیت کنونی که به وجود آمده یعنی پیشروی روسیه در اوکراین وضعیت امنیتی غرب و شاید هم جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد به عبارت بهتر امکان آن وجود دارد که حتی صدای پای جنگ جهانی سوم هم شنیده شود چرا که آلمان‌ها رسما اعلام کرده‌اند که قصد دارند حدود ۲۰۰ میلیارد دلار خرج جنگ افزارهای نظامی و افزایش قدرت نظامی کنند حتی استرالیا که در معادلات جهانی نقشی ندارد اعلام کرده می‌خواهد ۷ میلیارد دلار برای ارتقای وضعیت نیروی دریایی هزینه کند. همچنین هزینه کشورهای اروپایی در امور نظامی هم در حال افزایش است. در نتیجه جهان در حال حرکت به سمت و سویی است که ضمن اینکه سطح تنش‌ها در حال افزایش است، سطح امنیت جهانی روبه کاهش است عامل به وجود آمدن این وضعیت هم آمریکایی‌ها و در درجه بعدی اروپایی‌ها هستند که بیهوده کمک‌های مالی و نظامی در اختیار اوکراین قرار می‌دهند. آقای زلنیسکی رئیس جمهور اوکراین هم دیگر محبوبیت گذشته خود را در نزد مردم اوکراین ندارد و بسیاری از کمک‌های مالی که به اوکراین صورت گرفته در حال از بین رفتن است. وزیر دفاع اوکراین به این علت که این کمک‌های تسلیحاتی توسط دلال‌های نظامی در بازار سیاه مکزیک فروخته شده بود استعفا داد که نشانه بحرانی بودن وضع داخلی اوکراین است. از این رو وضعیت در بین اوکراین و روسیه به شدت پیچیده شده است. البته اروپایی‌ها با شنیدن اسم روسیه به هراس می‌افتند چرا که اقدام روسیه در اوکراین نوعی تجاوز روسیه به آنها تحلیل شده است. هنوز هم این هراس از پوتین وجود دارد چرا که پوتین همسایه دیوار به دیوار اروپاست. به نظر اروپا یک منزل به جنگ جهانی سوم نزدیک خواهد شد چرا که اکنون یک وضعیت تاریکی قابل مشاهده است و ادامه این وضعیت موجب بحرانی‌تر شدن و امنیتی شدن فضای بین کشورهای جهان می‌شود. اینکه کشورهای اروپایی در حال افزایش سطح سلاح‌های خود هستند، مانند آنچه آلمان اعلام کرده، یعنی افزایش سطح خرید سلاح‌های خود به مبلغ ۲۰۰ میلیارد دلار در سال حتی می‌تواند آلمان را به یک زنگ خطر خطرناک برای کل اتحادیه اروپا تبدیل کند. از این منظر است که باید دوباره تاکید کرد اگر چه فعلا صدای گلوله جنگ شنیده نمی‌شود اما زمزمه‌های جنگ جهانی سوم به گوش می‌رسد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نقدی بر مدیریت رسانه‌ها و فضای مجازی
✍️ اسماعیل قدیمی
دبیر شورای عالی فضای مجازی در آخرین روزهای بهمن در نشست خبری خود با خبرنگاران مصوبه‌های اخیر این شورا نسبت به فعالیت‌های سکوها یا پلتفرم‌های داخلی و خارجی فضای مجازی را شرح داد و از رعایت لازم‌الاجرای مقررات این موسسه از سوی صاحبان سکوهای خارجی سخن گفت.

این درخواست یا امریه حکایت از آن دارد که ما همچنان در رویارویی با مسائل حرفه‌ای مدیریت رسانه‌های همگانی به جای پرداختن به اصول و واقعیت‌های داخلی و امور مهمی مثل تاسیس نهادی و امور حقوقی و حرفه‌ای این رشته، درخواست‌هایی داریم که برآوردنش به عهده خودمان است نه دیگران، چون هیچ قدرت خارجی‌ای وظیفه خود نمی‌داند از ضعف داخلی دیگر کشورها استفاده نکند!
«ارتباطات همگانی» و «رسانه‌های همگانی» به عنوان اصلی‌ترین ابزارهای رشد و توسعه جامعه و شهروندان تراز جهانی در دنیای امروز، در زمره مهم‌ترین و اثربخش‌ترین حرفه‌هایی به شمار می‌آیند که بدون نهادینه‌سازی و سازماندهی مدرن آنها و بدون سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های حرفه‌ای و ایجابی، هیچ حکومت و دولتی هرگز نمی‌تواند از عهده سامان‌بخشی به فعالیت‌های مدیریتی آن در سطح کلان و خُرد برآید. نخستین نیازِ به‌کارگیری حرفه‌ای و علمی این ابزارها و وسایل پیشبرنده مناسبات اجتماعی و انسانی ایجاد یک نهاد مستقل برای آنهاست تا به صورت کاملا آزادانه به وظایف قانونی و سیستمی و بنیادی خود برای هر پیشرفت اجتماعی‌ای اقدام کنند. تصویب قوانین پیشرو و تعالی‌بخش و دفاع تمام‌قد همه‌ نهادهای عالی کشور و نیز به رسمیت شناختن سیستم نظارتی داخلی برای این نهاد به منظور حذف هر گونه سانسور و فیلترینگ و جلوگیری از اعمال قدرت و نفوذ مخرب و بازدارنده موسسات امنیتی و صاحبان قدرت و ثروت، در فعالیت روزمره آنها یک ضرورت پرهیزناپذیر است. در نظر گرفتن امتیازات مهم اجتماعی برای حرفه‌ای‌های این قلمرو و جلوگیری از دخالت دیگر نهادها و موسسات دولتی می‌تواند و باید به رشد و توسعه این سیستم اجتماعی محوری در یک جامعه پیشرفته بینجامد و به مرور زمان و بدون دخالت دیگران، تجربه‌آموزی‌های مستقل باعث رشد و توسعه توانمندی‌های لازم دست‌اندرکاران این حوزه، برای تحقق اهداف مهم آنها شود. برای رسیدن به چنین قله پیشرفتی ما نیازمند ده‌ها اقدام سامانمند و حرفه‌ای از جمله به رسمیت شناختن استقلال حرفه‌ای رسانه‌های همگانی و تدوین نظام حقوقی پیشرفته برای آنها و نیز بسیج همه امکانات برای تامین نیازهای آنها به سود مردم و مطالبات آنها هستیم. مدیریت علمی و پرورش کارشناسان و نظریه‌پردازان حرفه‌ای دارای استعداد و تعهد اجتماعی از جمله مهم‌ترین این اقدامات است که تحقق آن به ظرفیت‌های عالی علمی و معرفتی کشور نیاز دارد که هرگز ایجاد نشده است. یکی دیگر از اقتضائات بنیادی و انکارناپذیر کامیابی حرفه‌ای رسانه‌های همگانی در ایران اصالت منافع ملی، یکپارچگی هویتی و سرزمینی، افزایش ظرفیت‌های رقابتی این رسانه‌ها در جهان پر‌مخاطره امروز و از همه مهم‌تر خشنودی و خرسندی مردم و صاحبان کسب‌و‌کار عمومی است. به این فهرست می‌توان موضوعات و عناصر کلیدی دیگری از جمله نقد مستمر آزاد و بی‌دغدغه توسط حرفه‌ای‌ها و تحصیلکرده‌های متعهد و وطن‌دوست و دلسوز و عاشق مردم را هم اضافه کرد که شرح آن نیازمند مجالی دیگر است. حالا بیاییم نگاهی کوتاه به سیر تحولات در این حوزه از آغاز تاکنون بیندازیم تا آشکار شود که مقامات و مسوولان این حوزه از دیرباز چه کنش و رفتاری در راستای انجام وظایف خود در این حوزه پیشتاز در جهان حرفه‌ای داشته‌اند و چرا مشکلات بی‌شمار این حوزه کمتر حل شده و کار هر روز سخت‌تر شده است؟
رسانه‌های همگانی که در جهان پیشرفته در عرصه خصوصی و در مسیر تحولات ژرف اجتماعی- فرهنگی و سیاسی و اقتصادی پدید آمدند، در ایران توسط حکومت ناکارآمد قاجار به وجود آمدند و کارنامه سیاه این حکومت لازم به شرح نیست و ماندگارترین تاثیر مخرب آنها در به‌کارگیری این رسانه‌ها، ایجاد پروپاگاندایی حکومتی بود که به جنبش مشروطه انجامید و مدیریت ضعیف آن جنبش، مانع تحقق انقلاب مشروطه شد که همگان از پیامدهایش آگاه هستند. این در حالی بود که به‌کارگیری علمی و تحول‌آفرین این ابزارها در کشورهای اروپا و آمریکای شمالی برجسته‌ترین دستاوردها را به همراه داشت و به ساختن «افکارعمومی»ای انجامید که در «فضای عمومی» ایجاد شد و باعث تدوین «سیاست‌های عمومی» در پارلمان‌های اروپایی توسط نمایندگان فهیم و متعهد و ملی‌گرا شد و پیشرفت‌های عظیم اقتصادی، تکنولوژیک و اجتماعی-‌فرهنگی، سیاسی مرهون عملکرد حرفه‌ای‌های این رشته است.
نکته مهم در رابطه با نقش مخرب قاجارها در به‌کارگیری این رسانه‌ها، ورود افراد و قشرها و شاعران و قصه‌نویسان کم‌سواد و مدعی به این حوزه در جریان جنبش مشروطه بود که حتی با الفبای روزنامه‌نگاری آشنا نبودند و بیشترین تاثیرشان، رشد ادبیات فحاشی در رسانه‌ها و ترویج عامیانه بودن حرفه عالی روزنامه‌نگاری بود! این مدعیان روشنگری و روشنفکری به جای خبرنویسی و گزارشگری و نقد ادبی و سیاسی حرفه‌ای و آکادمیک، از روی ندانم‌کاری و عاطفی بودن، به خرده‌گیری‌های عامیانه پرداختند و فضای اجتماعی را به جایی برای تنش و ترور و شورش و بلوا تبدیل کردند. از سوی دیگر سیاست ناقص اعزام دانشجو به اروپا و فقدان زیرساخت‌های فرآوری دانش و معرفت در داخل، آنچنان بارز بود که طی سالیان درازی تحصیلکرده حرفه‌ای اثرگذار و غیرمتوهم در ارتباطات اجتماعی به وجود نیامد و نهاد مدرن ارتباط جمعی با توان سازماندهی نیروهای انسانی کارآمد ایجاد نشد و جایگاه با‌اهمیت روزنامه‌نگاری به چنگ غیرحرفه‌ای‌های این رشته در داخل و خارج افتاد که کارشان نوشتن مطالب مهیج و آلوده به ویروس مارکسیسم و برداشت‌های شخصی و امیال فردی با پیامد رشد گرایش‌های چپ روانه‌ بود. در دوران پهلوی هم، رسانه‌های همگانی که با ظهور رادیو و تلویزیون اهمیت‌شان صدچندان شده بود با وجود بهره‌گیری از پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها فاقد رویکرد حرفه‌ای به ارتباطات اجتماعی بودند و گماشتن یک فرد چپ‌گرا و پروپاگاندیست و وابسته به خاندان پهلوی در رأس رادیوتلویزیون، مانع به‌کارگیری حرفه‌ای‌های دارای توانمندی‌های دانش‌گرا و کاردان و کارآمد شد. در این دوره مدیریت غالب رسانه‌های همگانی به دست کسانی افتاده بود که یا در اندیشه تبلیغات سیاسی یا مذهبی بودند و تنها دغدغه‌ای که نداشتند پرورش و تنویر افکار عمومی‌ای بود که لزوما مهم‌ترین موضوعش باید خدمت به ملت و آرمان‌های ملی و همه گرایش‌ها با حداکثر هم‌افزایی باشد.
این رسانه‌ها که در فضای چپ‌زدگی فراگیر جهانی ظرفیت مقابله با اندیشه‌های ویرانگر چپ را نداشتند، نتوانستند «احساسات عمومی» جریحه‌دار‌شده توسط شاعران تندخو و به‌اصطلاح انقلابی و نویسندگان بیگانه با روزنامه‌نگاری را که بر اثر شکست آرمان‌های تخیلی مشروطه مجال ظهور یافته بودند، به افکارعمومی تبدیل کنند و سرانجام هم همه این ناکامی‌های رسانه‌ای در دنیای چپ‌زده به ناکارآمدی هر روز بیش از پیش آنها افزود. وقایع پس از انقلاب، به ویژه اشتغالات ایدئولوژیک و بحران‌های سیاسی و… داخلی و روابط خارجی هم نه‌تنها باعث نشد که حرفه‌ای‌های رسانه‌های همگانی در این قلمرو ظهور کنند و امکان اثربخشی به سود مطالبات تاریخی مردم داشته باشند، بلکه ما به صورت مستمر شاهد روندهای تضعیف حرفه‌ای‌گرایی در این قلمرو و افزایش تلاش‌های محدودکننده و فروکاهنده در رسانه‌ها بوده‌ایم که گرایشی به پرورش افکارعمومی و شکل‌گیری فضای عمومی ندارد و ترویج روحیه همکاری افراد و گروه‌ها و نهادها با یکدیگر را دغدغه خود ندانسته‌اند و کمترین آسیب اینها، توقف گفت‌وگوهای سازنده همراه با احترام به گرایش‌های فکری گوناگون به جای کسب قدرت انحصاری بوده است.
طی سالیان پس از انقلاب اسلامی بر‌خلاف این هدف‌های عالی، ما شاهد این بوده‌ایم که این ابزارها اکثر اوقات توسط غیرحرفه‌ای‌ها اداره شده‌اند. اینها نه‌تنها به موضوعات توسعه رقابتی همه‌جانبه کشور با رویکرد مشارکت حداکثری نپرداخته‌اند که برای رسیدن به یک کشور پیشرفته در ابعاد اقتصادی، بازرگانی، سیاسی، فرهنگی‌، اجتماعی، علمی و… نیاز مبرم هستند، از خود گرایش شدید به سمت اتخاذ سیاست‌های انقباضی و بی‌توجهی به توسعه اجتماعی و انسانی و پیشرفت همه‌جانبه کشور نشان داده و به‌کارگیری ایدئولوژیک و سوگیرانه این ابزارها را سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده‌اند.
با نگاهی به روندهای سیاستگذاری‌ها، برنامه‌ریزی‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و عملکرد مسوولان امور رسانه‌های همگانی طی ۵ دهه آشکار است که مسوولان و مدیران رسانه‌های همگانی هر روز حساسیت بیشتری به محتوای تولیدی دست‌اندرکاران این حرفه که به نیازهای مطالبه‌شده مردم می‌پردازند نشان می‌دهند و نه‌تنها تلاش نمی‌کنند این خواسته‌های بر حق مردم را که ثروت اصلی و فناناپذیر کشور هستند، برآورده کنند، بلکه می‌کوشند به سود اهداف حکمرانی داخلی و روابط خارجی مورد نظر و اولویت‌دار خود، این خواسته‌های بحق مردم را که حق اطلاع، حق ارتباط و پرورش افکارعمومی و ارتقای ظرفیت‌های معرفتی و تصمیم‌گیری‌های آگاهانه مبتنی بر اطلاعات سودمند در زندگی‌ای غوطه‌ور در تکنولوژی و پیچیدگی، حداقل آنهاست، کمتر مورد توجه قرار دهند!


🔻روزنامه اعتماد
📍 علیه حکومت نه افراد
✍️ عباس عبدی
برخی سیاسیون دچار یک خودویرانگری مفرطی شده‌اند. شوکه می‌شویم هنگامی که می‌شنویم یک نفر به عنوان نماینده مجلس بدترین اتهامات که دروغ آشکار و بی‌پایه است را به آقای ظریف وارد کرده و ظاهرا آب از آب هم تکان نمی‌خورد. اتهامات علیه فردی که ۸ سال وزیر خارجه این کشور بوده و سال‌های متمادی در بالاترین سطوح دیپلماسی کشور حضور داشته و جالب‌تر اینکه مورد اعتماد رهبری نظام هم بوده، چون وزیر خارجه را بدون تایید رهبری که نمی‌توان منصوب و به مجلس معرفی کرد. همه اینها یک طرف، آقای ظریف نه، هر فرد یا شهروند دیگری که در این کشور است باید امنیت داشته باشد. نه فقط امنیت جانی، بلکه امنیت مالی، امنیت حیثیتی که تحت قانون محترم شمرده می‌شود، چه رسد به اینکه او چند دهه در بالاترین رده‌های نمایندگی کشور عمل کرده و توهین و اتهام به او، در واقع تعریض به حکومت هم هست. پرسش این است که اگر یک نفر بپرسد که چگونه ممکن است که چنین اتفاقی در ایران رخ دهد، چه خواهیم گفت؟ در این یادداشت می‌کوشم که پاسخ آن را بدهم. اصلی‌ترین علت چنین اتهام‌زنی‌هایی، تبعیض نظام‌مند در سطح سیاست و قدرت و مهم‌تر از آن در رسیدگی‌های عادلانه و منصفانه است. در واقع از نظر وجود قانون نقص چندانی نداریم، هر چند در این موارد بهتر است جرایم سنگین مالی به عنوان خسارت به فرد بیگناه تعلق گیرد، ولی فارغ از این، نفس دادرسی قضایی منصفانه و سریع عامل اصلی در بازدارندگی از اظهار چنین اتهاماتی است. به ‌طور کلی در جامعه ما نسبت به تضییع حقوق افراد به ویژه ازسوی افراد جناح سیاسی خاصی، نوعی تساهل عجیب و غریبی رواج دارد.

یکی از وزرای سابق که ازسوی همین نماینده و دو نفر دیگر مورد اتهام دروغ قرار گرفته بود، ۵ سال طول کشید تا طرف را محکوم کند و برای این کار تقریبا اکثر هفته‌ها به دادگاه مراجعه می‌کرده است. درحالی که همه می‌دانیم خدا نکند، کسی کوچک‌ترین حرف نادرستی یا حتی حرفی که اثباتش سخت باشد، علیه جناح مقابل یا حکومت بزند، فوری و با سرعت احضار و محاکمه و محکوم می‌شود. در همین مورد انداختن یک پاکبان مستضعف از بالای پل و کشتن او از سوی یک جوان که ظاهرا غیرت سیاسی او به سوی ارزش‌های رسمی و انقلابی بوده، سکوت کردند؛ درحالی که اگر عکس ماجرا بود خبررسانی آنان گوش فلک را کر می‌کرد و در چشم برهم‌زدنی فرد را دستگیر و محاکمه می‌کردند.
آنچه که برخی توجه ندارند این است که گمان می‌کنند با چنین تبعیضی می‌توانند افراد منتقد یا مخالف خود را به راحتی بی‌آبرو و هتک حیثیت کنند، درحالی که ماجرا قدری فرق می‌کند. به‌ طور قطع و به لحاظ شخصی آقای ظریف و امثال او دچار بی‌آبرویی نخواهند شد، زیرا مردم این‌گونه اظهارات را در قالب فریادهای چوپان دروغگو تحلیل می‌کنند. ولی مساله این است که اگر توسعه بدون تامین امنیت جانی، امنیت مالی محقق نمی‌شود، قطعا بدون امنیت روانی و حیثیتی نیز محقق نخواهد شد. مردم هنگامی که با چنین اتهامات تندی مواجه می‌شوند از خود چه می‌پرسند؟ می‌گویند که یا این اتهامات درست است یا دروغ؟ اگر درست است چرا چند دهه چنین فردی در بالاترین رده‌های سیاسی حکومت است؟ اگر درست است، چرا او را محاکمه و مجازات نمی‌کند؟ اگر درست است این نماینده هتاک از کجا فهمیده که مقامات اطلاعاتی و امنیتی حکومت متوجه نشده‌اند؟ اگر درست است، پس چرا جوانان مردم را به اتهامات بسیار ساده و پیش پا افتاده محاکمه می‌کنند ولی خودشان با این اتهامات سنگین راست راست راه می‌روند؟ اگر درست است، چه دلیلی دارد که سایر مقامات نیز چنین نباشند؟
اگر نادرست و دروغ است، پس چرا مفتری مجازات نمی‌شود؟ اگر حکومت نمی‌تواند از حقوق مقامات و خدمتگزاران و کارگزاران خود دفاع کند، چگونه می‌تواند از حقوق مردم دفاع کند؟ به قول مشهور «جایی که شتر بُود به یک غاز، خر ارزش واقعی ندارد». اگر قادر به دفاع از حیثیت و حقوق مهم‌ترین کارگزاران خود نیستید، ما به عنوان شهروندان عادی دیگر چه جایگاهی داریم؟ به عبارت دیگر اینها پرسش‌های بدیهی برای هر مخاطبی است و درنهایت پاسخ آن منجر به ادعانامه‌ای علیه حکومت می‌شود بیش از اینکه علیه افراد باشد. این افراد یا واقعا طرفدار حکومت هستند و چنین ادعاهایی را مطرح می‌کنند که نشانه ناآگاهی و بلاهت محض است، یا این که طرفدار واقعی نیستند و دنبال طرح همین پرسش‌ها هستند که نتیجه روشن است.
خود دانید.


🔻روزنامه شرق
📍 کودتای اسفند ۱۲۹۹ و دلایل موفقیت آن
✍️ کوروش احمدی
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که پنجشنبه صدوسومین سالگرد آن است، یک مقوله تاریخی است و مطالعه آن باید قطع نظر از ملاحظات سیاسی روز و صرفا بر مبنای اسناد و شواهد تاریخی و با توجه به شرایط عینی و ذهنی و صف‌بندی نیروها در زمان وقوع آن و بدون وارونه‌خوانی تاریخ و به دور از کینه‌توزی‌ها و شیفتگی‌ها انجام شود. از‌آنجا‌که این کودتا یک تحول تاریخی مهم و منشأ بسیاری از تحولات بعدی در ایران معاصر است، در اینجا با حداکثر اختصار ممکن به شرایط داخلی و بین‌المللی که انجام آن را ممکن کرد و نیز نحوه انجام آن پرداخته شده است.

دولت مقتدر

کودتا در دوره‌ای اتفاق افتاد که در داخل کشور به‌تدریج اجماع حاصل شده بود که برقراری یک دولت مقتدر مرکزی پیش‌شرط لازم برای ساختن کشور بر مبنای هر فکر و ایده‌ای است. فکر دولت مقتدر که زمینه را برای کودتا و برآمدن پادشاهی پهلوی فراهم کرد، در شرایطی در اواخر دهه ۱۲۹۰ قوت گرفت که کشور در یک دوره ۱۴‌ساله بعد از مشروطه تا اسفند ۹۹ با انواع بحران‌ها مانند جنگ داخلی، بحران ناشی از اولتیماتوم روسیه برای اخراج مستشاران آمریکایی، اشغال کشور در دوره جنگ اول و قبل و بعد آن، قحطی‌‌های ناشی عوامل مختلف ازجمله غارت منابع غذایی از سوی قشون خارجی، توقف تجارت خارجی، بیماری‌‌های مرگ‌باری مانند آنفلوانزای اسپانیولی، قیام‌ها و جنگ‌‌های محلی، خودسری سران ایلات و ملاکین بزرگ، ناامنی راه‌ها و ناتوانی سیاست‌مداران سنتی، خالی‌بودن خزانه و فقدان یک نیروی نظامی کارآمد مواجه بود؛ بحران‌هایی که باعث هرج‌ومرج و فروپاشی نظم و امنیت و تهدید یکپارچگی و وحدت سرزمینی کشور شده و استقرار یک دولت مشروطه مؤثر و کارآمد را غیر‌ممکن کرده بود. مجلس شورای ملی در این دوره ۱۴‌ساله تنها چهار‌سال‌و هشت ماه توانست دایر باشد. دولت‌هایی که در این دوره روی کار آمدند، تقریبا همگی دولت مستعجل و متزلزل بودند. در چنین شرایطی، به‌تدریج خواسته‌‌های اصلی جنبش مشروطه شامل محدود‌کردن قدرت شاه، حاکمیت قانون، محوریت مجلس و مشارکت مردمی تحت‌الشعاع دیگر خواسته مبرم‌تر مشروطه یعنی تشکیل یک دولت مرکزی قوی قرار گرفت. تحولات در برخی کشورها مانند آلمان، ایتالیا و پرتغال که در آنها یک پیشوای قدرتمند ظهور کرده‌ و نوعی ناسیونالیسم رمانتیک محوریت یافته بود، بر ذهنیت ایرانیان نیز تأثیر گذاشت. آنچه تازگی داشت، این بود که «ایجاد یک دولت مقتدر حتی اگر وجاهت ملی هم نداشته باشد»، از زمان مهاجرت طیفی از سیاست‌مداران به خاطر احتمال هجوم قشون روس به تهران بالا گرفته بود و حتی کسانی مثل حسن مدرس با آن موافق بودند؛ به‌همین‌دلیل مدرس در بدو امر با تشکیل کابینه وثوق‌الدوله که قرار بود همان دولت مقتدر باشد، مخالفت نمی‌کرد.۱ در این زمینه به‌تدریج دو جریان متفاوت شکل گرفت؛ یک جریان طالب دولت مقتدر بود اما آن را بر مبنای حاکمیت قانون می‌خواست و جریان دوم اهمیتی به حاکمیت قانون نمی‌داد و معتقد بود که رعایت اصول قانون اساسی و رویه‌‌های پارلمانی موجب کندی تصمیم‌گیری‌ها می‌شود. این جریان دوم را که می‌توان «ترقی‌خواهان اقتدارگرا» نامید، تنها بر تأمین امنیت، تمرکز قدرت و بازسازی کشور تأکید داشتند و معتقد بودند که تحقق این خواسته از طریق قانون و پارلمان بسیار زمان‌بر بلکه ناممکن است. به قول عبدالله مستوفی فرض آنها این بود که «برای وصول به حکومت مقتدر حتی موقتا هم باشد، نمی‌توان طابق‌النعل از روی قانون رفتار کرد. این کار به اشخاص بی‌باک بیشتر از اشخاص ملاحظه‌کار حاجت دارد».۲ کسانی مانند تیمورتاش، داور و... که از فعالان جریان دوم بودند، «مشروطه‌خواهان لیبرال» را که با دولت مقتدر بر مبنای حاکمیت قانون موافق بودند، ملاحظه‌کار می‌شمردند. ملک‌الشعرای بهار که از جریان اول بود، قبول داشت که «باید حکومت مرکزی را قدرت داد... و شکی نیست که دولت مقتدر مرکزی که با همراهی احزاب و مطبوعات آزادی‌خواه و به شرط عدالت بر سر کار آمده باشد، می‌تواند همه کار برای مملکت بکند و از ضعیف‌کردن دولت‌ها و تحریک اطراف ضد دولت جز مفسده چیزی حاصل نخواهد شد».۳

ژئوپلیتیک منطقه

شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی نیز در راستای تسهیل برقراری دولت مقتدر در ایران سیر می‌کرد. انقلاب بلشویکی روسیه در آبان ۱۲۹۶ه.ش ژئوپلیتیک منطقه را دگرگون کرده و سیاست منطقه‌ای را از اساس تغییر داده‌ بود. خروج روسیه از ایران در پی این انقلاب، موجب شد تا انگلیس در ایران بی‌رقیب شود. با پیروزی بلشویک‌ها، قفقاز و مرز‌های ایران در معرض تهدید قرار گرفت و انگلیس نگران تهدید شبه‌قاره هند از طریق نفوذ بلشویک‌ها در ایران بود. به‌علاوه انگلیس به خاطر بحران مالی تحت فشار پارلمان برای خارج‌کردن نیروی حدودا ۹ هزار نفری‌اش از ایران قرار داشت. با شکست انگلیس در تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ به ایران که با مخالفت قاطع ملیون ایرانی عقیم مانده بود، نهایتا انگلیس نیز ایجاد یک دولت متمرکز مقتدر در ایران را به‌عنوان سدی در برابر بلشویسم در دستور کار قرار داد و اجرای روح قرارداد ۱۹۱۹ را از آن طریق دنبال ‌کرد. در واقع، مشکل انگلیس در ایران نیز بخشی از مشکلات بزرگ‌تر استعمار انگلیس بود که «بحران امپراتوری» نامیده می‌شد.۴

انگلیس در پی راه‌حلی بود که هم هزینه‌هایش را به حداقل برساند و هم منافع استراتژیکش را تأمین کند. در این چارچوب، در نظر انگلیس ایران از کشوری که رقابت با روسیه در داخل آن انجام می‌شد، باید به کشوری حائل تغییر وضعیت می‌داد که یکی از نتایج آن فداشدن دوستان انگلیس در داخل کشور به سود یک دولت مرکزی مقتدر بود.

عملیات کودتا

اگرچه میزان دخالت مستقیم لندن و دهلی در کودتای اسفند ۱۲۹۹ موضوع یک بحث تمام‌نشدنی در تاریخ معاصر ایران است؛ اما دست‌کم تردیدی نیست که ژنرال آیرونساید، فرمانده نیرو‌های انگلیسی در ایران، سرهنگ اسمایس، عضو هیئت نظامی انگلیس برای اجرای قرارداد ۱۹۱۹ و هرمن نورمن، وزیر مختار انگلیس در تهران، در تهیه مقدمات کودتا نقش داشتند. به لحاظ عملیاتی، می‌توان دو مرحله برای کودتای سوم اسفند قائل شد: در مرحله اول مشخص شد که نیروی قزاق مناسب‌ترین نیروی نظامی موجود در ایران برای انجام کودتاست؛ اما مشکل این بود که در گام نخست باید کنترل نیروی قزاق از دست افسران روسی خارج می‌شد و فرماندهی آن بدوا بر دوش افسران انگلیسی و سپس در دست یک افسر توانا و مورد اعتماد ایرانی قرار می‌گرفت. روند خلع ید از افسران روسی با ورود ژنرال آیرونساید به ایران در ۱۲ مهر ۹۹ سرعت گرفت. هدف استاروسلسکی، فرمانده روسی نیروی قزاق، حفظ نفوذ روسیه تزاری در این نیرو و جلوگیری از تسلط انگلیس بر آن بود.۵ آیرونساید به این نتیجه رسید که «افسران روسی بی‌روحیه و ضد انگلیسی هستند و در معرض تبلیغات بلشویک‌ها قرار دارند و تصمیم گرفت که همه آنها باید اخراج شوند». در یک مورد که نیروی قزاق در پی شکستی در برابر جنگلی‌ها در رشت به آقابابا در حوالی قزوین عقب‌نشینی کرده‌ بود، آیرونساید، پس از جلب رضایت تهران، به نیروهایش دستور داد تا افسران روسی را از ایرانی‌ها جدا و آنها را خلع سلاح کنند. هم‌زمان آیرونساید سرهنگ هنری اسمایس را برای مدیریت و کنترل مالی نیروی قزاق منصوب کرد.۶ چون قبلا تصمیم به خروج نیرو‌های انگلیسی در ۱۲ فروردین ۱۳۰۰ (۱ آوریل ۱۹۲۱) گرفته شده بود، آیرونساید در ۱۱ آبان (۲ نوامبر) ضمن بازدیدی از نیروی قزاق در یادداشت روزانه خود به رضاخان فرمانده آتریاد تبریز به‌عنوان «یکی از بهترین‌ها» اشاره کرد که «اسمایس نیز او را به‌عنوان چهره اصلی نیرو توصیه کرده بود».

او در یادداشت ۱۴ ژانویه نیز نوشت: «اسمایس نظم بسیار بهتری به آنها داده است. پرداخت [مستمری] منظم شده و نفرات اکنون لباس و آسایشگاه دارند... فرمانده قزاق [سردار همایون] یک موجود کوچک بی‌خاصیت است و روح و حیات واقعی نمایش رضاخان است؛ سرهنگی که من خیلی به او علاقه دارم. اسمایس می‌گوید او مرد خوبی است و من به او گفته‌ام که به همایون مرخصی بدهد که به املاکش سر بزند».۷ همچنین به گفته دنیس رایت، اردشیر ریپورتر که نماینده دولت انگلیسی هند در تهران بود، در خاطراتش نوشته است که او رضاخان را در ۱۹۱۷ ملاقات کرده و تحت تأثیر میهن‌پرستی او قرار گرفته و او اول بار رضاخان را به آیرونساید معرفی کرده‌ است.۸ آیرونساید همچنین در یادداشت ۱۴ ژانویه خود نوشته است که «شخصا فکر می‌کنم که ما قبل از اینکه صحنه را ترک کنیم، باید بگذاریم این افراد [قزاق‌ها] آزاد باشند،... در واقع، یک دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل خواهد کرد و به ما اجازه خواهد داد که بدون هرگونه مشکلی ایران را ترک کنیم». دنیس رایت که دو بار در ایران کاردار و سفیر بوده، در کتابش نتیجه می‌گیرد که «آیرونساید با فرستادن همایون به مرخصی رضاخان را عملا در مقام فرماندهی قرار داد... آیرونساید به این نتیجه رسیده بود که مطمئن‌ترین کار این بود که در زمانی که انگلیسی‌ها کنترل اوضاع را در دست دارند، فرمانده نیروی قزاق را تعیین کنند. تصمیم او بدون شک تحت تأثیر اعتمادش به رضاخان و پیشرفت سریعی که قزاق‌ها تحت فرماندهی او... داشتند، بود».۹ آیرونساید در یادداشت مربوط به آخرین ملاقاتش با رضاخان در ۱۲ فوریه (۲۳ بهمن) نوشته است: «من با رضاخان مصاحبه کردم و او را به‌طور قطع در فرماندهی نیروی قزاق ایران قرار دادم. او یک مرد است و درست‌ترین کسی است که من تاکنون دیده‌ام...» او اضافه کرده که در دو مورد از رضاخان قول گرفته:

۱- مشکلی در مسیر خروج برای نیرو‌های انگلیس پیش نیاید. و ۲- شاه تحت هیچ شرایطی نباید سرنگون شود.۱۰ از سوی دیگر، هم‌زمان شاخه سیاسی کودتا نیز با محوریت سید ضیاءالدین طباطبایی مدتی بود که در تهران در تدارک کودتا بود. او «کمیته آهن» را با شرکت شماری از سیاست‌مداران و نیز دو افسر ژاندارمری یعنی کلنل کاظم خان سیاح و ماژور مسعود خان کیهان ایجاد کرده بود. حسین مکی نیز هدف «کمیته آهن» را برقراری دولتی با شرکت اعضای خود دانسته است.۱۱ سیاح و کیهان ضمن همکاری با سیدضیاء در تهران به اسمایس در کارهایش در نیروی قزاق در قزوین نیز کمک می‌کردند۱۲ و در واقع رابط بین دو شاخه سیاسی و نظامی کودتا بودند. این دو ضمن کمک به ایجاد همکاری بین نیروی ژاندارمری و نیروی قزاق، بعدا در حکومت سیدضیاء فرمانده حکومت نظامی تهران و وزیر جنگ شدند. از طرفی، به خاطر هماهنگی‌هایی که در تهران شده بود، کودتاچیان بدون مقاومتی از جانب قوای مستقر در تهران بر شهر مسلط شدند. آیرونساید بعد از اینکه به صورت فوری به بغداد احضار شد، در بغداد در یادداشت ۲۳ فوریه

(۴ اسفند) نوشت: «رضاخان کودتایی در تهران انجام داده، اما همان‌طورکه به من قول داده بود، وفاداری خود را به شاه اعلام کرده است...» به نوشته دنیس رایت، سرهنگ اسمایس هم به یک دوست گفته بود: «او کودتای قزاق‌ها در تهران را... با اطلاع سفارت انگلیس در تهران سازمان داده بود». نقل قول دیگری از اسمایس می‌گوید: «از من مشورت نظامی خواسته شد و به عنوان یک مربی من باید مشورت می‌دادم».۱۳ فردای کودتا وزیرمختار انگلیس با شاه ملاقات کرد و ظاهرا بدون داشتن دستوری از لندن به شاه توصیه کرد که تنها کاری که می‌تواند بکند این است که با رهبران کودتا رابطه برقرار کند به خواسته‌‌های آنها تن دهد.۱۴ متعاقبا، شاه سیدضیاء را به عنوان نخست‌وزیر و رضاخان را به عنوان فرمانده قشون منصوب کرد و به رضاخان لقب سردارسپه داد. دنیس رایت ضمن اشاره به اینکه سندی که حاکی از برنامه‌ریزی کودتا توسط دولت انگلیس یا سفارت انگلیس باشد، وجود ندارد، می‌گوید: «البته ممکن است سوابق محذورساز بعدا نابود شده باشند، هرچند که محتمل نیست». وی اضافه می‌کند که «احتمال قوی این است که آیرونساید به ابتکار خود عمل کرده باشد. همان‌طورکه در مورد اخراج روس‌ها از نیروی قزاق چنین کرد. او به جد نگران خروج نیروی انگلیسی از ایران بود و اعتقاد داشت که یک دیکتاتوری نظامی قوی ایران را از یک انقلاب بلشویکی نجات خواهد داد. اسمایس تحت امر آیرونساید بود، اما با سیدضیاء و دو افسر جوان ایرانی نیز در کار تدارک کودتا در تماس بود». آیرونساید با وزیرمختار انگلیس در تهران که او را ضعیف می‌دانست، قبل از تنظیم دستورات به اسمایس و رضاخان در ۱۴ فوریه (۲۵ بهمن) در مورد برداشتن کنترل خود بر رضاخان مشورت نکرد. رضاخان این دستورات را چراغ سبزی برای حرکت به سوی تهران تفسیر کرد. آیرونساید موقعی که برای خداحافظی به تهران رفت، نورمن را در جریان اقداماتش قرار داد.۱۵ دنیس رایت در ۲۰۰۶ نیز در مقاله‌ای در ایرانیکا فشرده‌ای از مطالب کتابش را آورده است.۱۶ همچنین ترجمه کامل و خوبی از یادداشت‌‌های آیرونساید به فارسی موجود است.۱۷ در مورد کودتا منابع بسیار دیگری به فارسی و انگلیسی و فرانسه موجود است. ازجمله کتاب سرلشکر حسن ارفع که از سابقه رابطه دوستانه بین رضاخان و ژنرال دیکسون، فرمانده هیئت انگلیسی در ایران، صحبت می‌کند.۱۸ ارفع همچنین معتقد است که سید ضیاء را مقامات سفارت انگلیس در تهران برای کودتا پیشنهاد کرده بودند، اما یک بازوی نظامی نیز برای آن لازم داشتند.۱۹ نهایتا اگرچه قطعی است که بدون مدیریت انگلیس، اخراج افسران روسی، ایجاد فرماندهی و نظمی جدید در نیروی قزاق و ارائه کمک‌‌های لجستیک و مالی کودتا به آن شکل ممکن نمی‌شد، اما در دو مورد همچنان ابهام وجود دارد: ۱- لندن و دهلی تا چه حد در جریان بودند. و ۲- رضاخان تا چه حد مستقل از انگلیس دستور کار و برنامه خود را داشت. از طرفی، بعد از کودتا دو طیفی که به تشکیل دولت مقتدر معتقد شده بودند، بخشی از مسیر را با هم و به کمک هم پیمودند. از جمله «مشروطه‌خواهان لیبرال» با رضاخان همکاری کردند و از جمله در مجلس با تخصیص نزدیک به نیمی از بودجه ناچیز کشور برای تقویت قشون موافقت کردند. اما زمانی که به قول مصدق در نطق ۹ آبان ۱۳۰۴، رضاخان خواست «هم شاه باشد هم رئیس‌الوزرا هم حاکم»، راه خود را از او جدا کردند. نهایتا «ترقی‌خواهان اقتدارگرا» نیز به دست رضاشاه حذف و بعضا نابود شدند.

پی‌نوشت‌ها:

۱- مکی، حسین، تاریخ بیست‌ساله ج ۱ ص ۴۴۱

۲- مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، زوار، تهران ۱۳۷۱ ج۳ ص. ۱۹۷

۳- بهار ج ۱ ص ۱۷-۱۶

۴- John Gallagher, ‘Nationalisms and the Crisis of Empire, ۱۹۱۹-۱۹۲۲’, Modern Asian Studies ۱۵ (۱۹۸۱), ۳۵۵-۳۶۸.

۵- Stephanie Cronin: Deserters, Converts, Cossacks and Revolutionaries, Middle Eastern Studies, March ۲۰۱۲, p. ۱۷۱

۶- Denis, Wright, The English Amongst the Persians, Heinemann, London, ۱۹۷۶, p. ۱۸۰

۷- Ibid., ۱۸۱,

۸- Ibid.,

۹- Ibid., ۱۸۲

۱۰- Ibid.

۱۱- حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله، ج ۱، صص. ۹۰-۱۸۸

۱۲- Cornin, Stephanie, Iranian Nationalism & the Government Gendarmerie, in, Atabaki Touraj (Ed.), Iran and the First World War Battle Ground of Great Power, by I.B.Tauris, London, ۲۰۰۶ p. ۶۴

۱۳- Ibid., ۱۸۳

۱۴- D. Wright, p. ۱۸۳

۱۵- Ibid., pp. ۱۸۳-۴

۱۶- Denis Wright, “Ironside, William Edmund,” Encyclopædia Iranica

۱۷- خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید، ترجمه بهروز قزوینی، آینه، ۱۳۶۱

۱۸- General Hassan Arfa, Under Five Shahs, William Morrow, New York, ۱۹۶۵, p. ۹۱

۱۹- Ibid. p. ۱۱۰


🔻روزنامه رسالت
📍 نظام دانایی کجاست؟
✍️ محمدکاظم انبارلویی
رئیس دانشگاه تهران در یک ابتکار سیاسی رؤسای دانشگاه‌ها، نویسندگان و نخبگان سیاسی را به بهانه انتخابات تحت عنوان «خانه گفت‌وگوی انتخابات» زیر سقف سالن شهید سلیمانی این دانشگاه شنبه ۲۸ بهمن جمع کرد. این‌که اقطاب و اطراف‌واکناف فکری سلایق گونه‌گون در انتخابات آینده در زیر یک سقف گرد آمدند نشان از یک همگرایی و همنوایی در سطح ملی است.
فصل مشترک دیدگاه‌های مطرح‌شده بیشتر روی امنیت ملی، رفاه ملی، حفظ سرمایه اجتماعی انقلاب و رصد تهدیدهای دشمن دور می‌زد. هر کس ۵ دقیقه فرصت داشت دغدغه‌های خود را بگوید.
به بهانه فلسفه وجودی این نشست چند نکته را یادآور می‌شوم.
۱- انقلاب اسلامی که رخ ‌داد در سطح حکمرانی
۴ حفره و سیاهچاله به دلیل سقوط طاغوت پدید آمد که باید انقلابیون آن را پر می‌کردند.
الف- حوزه اطلاعاتی و امنیتی
ب- حوزه نظامی
ج- حوزه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی
د- حوزه اقتصادی
با فروپاشی سازه‌های امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه یک خلأ به وجود آمد که انقلابیون باید می‌رفتند در نهادهای مربوط، سررشته کار را به دست می‌گرفتند. در حوزه نظامی با خروج مستشاران نظامی آمریکا و اعدام برخی سران محارب ارتش، یک حفره عظیم دفاعی پدید آمده بود که با اعتماد به بدنه ارتش و تأسیس سپاه پاسداران این حفره هم پر شد. در حوزه سیاسی با تأسیس حزب جمهوری اسلامی توسط ۵ تن از مجتهدین نام‌آور و تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از سازمان‌های سیاسی و نظامی دوران انقلاب، پاسداشت جمهوریت نظام در رقابت‌های سیاسی به این سامانه سیاسی سپرده شد.در حوزه اقتصادی کادر انقلابی برجسته‌ای وجود نداشت که برود سازمان برنامه‌وبودجه را تحویل بگیرد تا خلأ تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در حوزه اقتصاد را که آمریکایی‌ها صفر تا ۱۰۰ آن را مدیریت می‌کردند تحویل بگیرد.
نظام دانایی کشور و تولید علم در حوزه امنیتی و اطلاعاتی و نیز تجهیز نیروی نظامی ورود کرد.
امروز ما قوی‌ترین نیروی نظامی، اطلاعاتی و امنیتی غرب آسیا را داریم که در گستره ۶ میلیون کیلومترمربع یک نبرد رودررو با سلاح‌ها و تجهیزات کامل با آمریکایی‌ها را مدیریت می‌کنیم.
در حوزه سیاسی و اجتماعی با تعطیلی حزب جمهوری اسلامی و فروپاشی مجاهدین انقلاب و تعطیلی احزاب دیگری که سر در آخور هدایت غرب داشتند، نظام دانایی کشور فرمولی برای توسعه سیاسی و تئوری برای رقابت‌های سیاسی نتوانست ارائه دهد، تا متضمن استقلال و آزادی و جمهوریت نظام باشد.
دانشگاه تهران، مادر دانشگاه‌های ایران است. سؤال این است که زعمای این دانشگاه در دانشکده حقوق ، علوم سیاسی و جامعه‌شناسی آیا حرفی برای توسعه سیاسی و تنظیم و تئوری پردازی در حوزه رقابت‌های سیاسی دارند که منجر به اقتدار ملی و امنیت و رفاه ملی شود؟
همچنین نظام دانایی ما در حوزه اقتصاد برای پرکردن حفره و سیاهچاله مشکلات اقتصادی می‌تواند ۴ تا اقتصاددان تربیت کند که آن‌ها برای برون‌رفت از تورم، کسری بودجه، نظام بانکی و ... حرف واحد بزنند و مسئولیت سازمان برنامه‌وبودجه برای وضع تئوری و نظریه خاص و مسئولیت وزارتخانه‌های کلیدی در حوزه اقتصاد را پذیرا باشند.
۲- مطلب مهمی که در نشست خانه گفت‌وگوی انتخابات در دانشگاه تهران مطرح شد مسئله افت سرمایه اجتماعی بود. برخی که در این حوزه داد سخن دادند موضوع را طوری مطرح کردند که واقعیت مسئله فراموش شود. واقعیت این است که یک ضلع رقابت‌های سیاسی که در دو دولت پیش از رئیسی به مردم قول داده بود، می‌رود مشکل انقلاب را با آمریکا حل می‌کند و تحریم‌ها را لغو می‌کند با صداقت رفتار نکردند آن‌ها به مردم قول دادند تحریم‌‌ها را لغو می‌کنند. اما رفتند تعهدات یک‌طرفه دادند نه‌تنها تحریم لغو نشد بلکه تهدیدها هم به آن اضافه شد. لذا در دو انتخابات اخیر نتوانستند سرمایه اجتماعی خود را به میدان رقابت بیاورند و بعد برای کاهش مشارکت و کاهش سرمایه‌ اجتماعی نه برای مرده خود بلکه برای مرده رقیب عزاداری می‌کنند!
آقای ظریف در این نشست از هر دری سخن گفت و از نقش مردم در بازدارندگی سخن گفت. او گفت: برخی مردم را تهدید می‌دانند حال‌آنکه فرصت است.
او در این نشست نگفت که با این سابقه طولانی که در آمریکا داشته چطور نتوانسته است درک کند که آمریکا طی چهاردهه گذشته یا دنبال تغییر «رفتار» ایران بوده یا دنبال تغییر «رژیم» و او با چه داده اطلاعاتی و امنیتی رفته برجام را امضا کرده و تعهد «نقد» داده و با دستاورد «نسیه» برگشته است. با این کار خود همه حیثیت، آبرو و سرمایه اجتماعی جماعت اصلاح‌طلب و جریان اعتدال را به باد فنا داده است. به‌طوری‌که در انتخابات ریاست جمهوری قبل چیزی از سرمایه اجتماعی حضرات باقی نماند. این‌که آقایان فرار به جلو کنند و کاهش مشارکت را که عامل اصلی آن خود آنان بوده به‌حساب رقیب فاکتور کنند این نهایت بی‌انصافی است به‌ویژه این‌که نوعی توهین به شعور مردم است. مطالب خوبی هم در این نشست مطرح شد چون در حوصله این مقاله نیست، پرداخت آن را به‌وقت دیگر واگذار می‌کنم.
چکیده حرف حقیر در مورد این نشست آن است که نظام دانایی کشور که مرکزیت آن در دانشگاه تهران است برای حل «نظام مسائل» کشور در حوزه اقتصاد و سیاست چه حرفی برای گفتن دارد؟ این سؤالی است که در حوزه امنیت و مسائل نظامی جواب داده است، اما در دو حوزه دیگر با دشواری‌هایی روبه‌رو است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین