🔻روزنامه تعادل
📍 فراز و فرود نرخ دلار و مهندسی قیمتها
✍️ پیمان مولوی
فراز و فرود نرخ ارز در هفتهها و ماههای اخیر برآمده از چه تحولاتی است؟ چرا نرخ دلار در روزهای ابتدایی سال بالا رفت و به محدوده بالای ۶۵ هزار تومانی رسید؟ امروز چرا این نرخ کاهش پیدا کرده و آرامآرام به محدوده ۶۰ هزار تومانی و پایینتر رسیده است؟ تاثیر این نوسانات ارزی در نرخ تورم به عنوان مهمترین شاخص اقتصادی کشور و سایر بازارها چگونه خواهد بود؟ این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست، این روزها برای بسیاری از سرمایهگذاران ایرانی و شاید عموم مردم کشور به بحثی کلیدی بدل شده است. برخی اشاره میکنند که این نوسانات کاهشی ناشی از سفر مقامات ایرانی به عربستان و تحولات سیاسی پس از حمله ایران به عربستان است. جماعتی مانند همیشه پای کسری بودجه را به میان میکشند و نوسانات ارزی را برآمده از نیاز دولت به جبران کسری بودجهاش ارزیابی میکنند. گروهی دیگر اما به گونهای متفاوت میاندیشند و این روند کاهشی را ناشی از سرکوب نرخ ارز توسط دولت ارزیابی میکنند. تحلیلهای دیگری هم درباره چرایی این تحولات ارزی مطرح میشوند که در هر کدام از منظری خاص به موضوع توجه شده است. شخصا فکر نمیکنم که دولت سرکوبی در نرخ ارز صورت داده باشد. نرخ دلار دقیقا در محدوده قیمتی قرار دارد که به لحاظ بنیادین باید در آن قرار داشته باشد. گزارهای که به قیمت دلار شکل میدهد، نرخ تورم است. براساس سناریوی خوشبینانه احتمالی میتوان گفت در شرایط اقتصادی با نرخ رشد نقدینگی ۲۵درصدی و رشد اقتصادی ۳درصدی، کانال تورم ایران به زیر ۴۰درصد میرسد و در انتهای سال، حتی میتوان گفت که نرخ تورم به زیر ۳۰درصد میرسد، ضمن اینکه ممکن است نرخ تورم نقطه به نقطه هم به زیر ۲۳درصد برسد. توجه کنید که این تحلیل خوشبینانه از تحولات اقتصادی است. بر این اساس، نرخ دلار باید در همین حدود حتی اندکی بالاتر قرار گیرد و سال ۱۴۰۳ را تمام کند. قبلا هم تاکید کردهام که در ایران ذینفعان رشد تورم و ذینفعان جهش نرخ دلار هم وجود دارد، اما در بسیاری از موارد با بالا رفتن نرخ دلار همه درباره آن صحبت میکنند اما زمانی که نرخ دلار نزولی میشود، خبری درخصوص آن منتشر نمیشود و بحثی پیرامون آن درنمیگیرد. در کوتاهمدت نرخ دلار تحت کنترل دولتها خواهد بود. در ایران هم این دولت است که نرخ دلار را مهندسی کرده و برنامهریزی میکند. شنیدن اظهارنظرهایی از این دست که دولت با بازی ارزی به دنبال جبران کسری بودجه است، پایه و اساس درستی ندارد. معتقدم این فراز و فرود بیشتر ناشی از اتفاقات منطقهای، اخبار سیاسی و تحولات سیاسی که از آن با عنوان انتظارات تورمی یاد میشود بازمیگردد. پایه و اساس تعیین نرخ ارز هم، مابهالتفاوت نرخ تورم در ایران و نرخ تورم امریکاست. اگر نرخ تورم در ایران ۳۰درصد باشد و نرخ تورم در امریکا ۲درصد، در طول یک سال نرخ دلار در ایران باید ۲۸درصد رشد داشته باشد. این روند طبیعی بازار ارز است. ایران اگر قصد دارد نرخ دلار و ارز را کنترل و مهار کند باید تلاش کند نرخ تورم را مهار کند. من و شما و عموم مردم از نزول نرخ ارز و پایینتر رفتن آن باید خوشحال باشیم، اما طبیعی است که برخی ذینفعان از افزایش نرخ دلار خوشحال میشوند، چون این تحولات آنها را ثروتمندتر میکند، هر چند مردم را بیشتر فقیر میکند. پرسش دیگری که ممکن است طرح شود، تاثیر نوسانات ارزی در نرخ تورم در دورنمای پیش رو است، یعنی اگر نرخ دلار حدود ۳۰درصد بالا رفته باشد این رشد در نرخ تورم چه تاثیری خواهد داشت. مبتنی بر نرخ تورم نقطه به نقطه، نرخ ۶۶ الی ۶۷ هزار تومانی برای هر دلار اوج قیمتی در این بازار است.
میانگین نرخ دلار براساس تورم ۳۰درصدی، نرخ دلار را به محدوده ۶۰ هزار تومان میرساند (کمی بیشتر و کمی کمتر). براساس اصل همگرایی بازارها، هر کدام از بازارهای کشورمان از این تحولات تاثیر میپذیرند، اما این تحولات الزاما خطی نیست. مثلا بازار املاک ایران در سال ۱۴۰۲ بین آذر تا انتهای اسفند ۱۴۰۲، حدود ۱۰درصد رشد قیمتی را تجربه کرده است. این رشد مدیون افزایش نرخ دلار بوده، اما نمیتوان انتظار داشت که بازار املاک امروز هم با یک چنین رشدی مواجه شود. واقع آن است که نرخ رشد بازارها براساس عرضه و تقاضا در بازار، پیشبینی سرمایهگذاران و نرخ ریسک سرمایهگذاری تحولات مختلف در بازارها شکل میگیرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مردم؛ بزرگترین بازنده ممنوعیت واردات
✍️ دکتر زهرا کاویانی
از سال۱۳۹۷ به بعد، با دور دوم تحریمها، مجددا موضوع ممنوعیت واردات، امری که به موجب قوانین مختلف برنامه پنجساله و قانون احکام دائمی برنامههای توسعه کشور (ماده۲۲) غیرقانونی اعلام شده بود، به فضای تجارت خارجی کشور بازگشت.
بر این اساس تا پایان سال۱۴۰۲ بیش از ۲۰۰۰ قلم ردیف تعرفه مشمول ممنوعیت واردات هستند که برخی از آنها بهدلیل صرفهجویی ارزی و برخی بهدلیل حمایت از تولید (بر اساس ماده ۱۶قانون حداکثر استفاده از توان تولیدی و خدماتی کشور که مدت انقضای آن پایان برنامه ششم توسعه بوده) در این فهرست قرار گرفتهاند.
بنابراین درحالیکه قانونگذار به درستی هرگونه ممنوعیت واردات را غیرقانونی تلقی کرده و برای حمایت از تولید هم این ممنوعیت را زماندار و محدود کرده، اما همچنان ممنوعیتهای وارداتی ادامه دارند. اما با وجود آنکه نزدیک به ۵سال از ممنوعیت واردات گذشته، به نظر میرسد در فضای تصمیمگیران سیاسی، بازرگانان، تولیدکنندگان و طرفهای درگیر، مطالبه جدی برای رفع ممنوعیتهای واردات وجود ندارد. در حقیقت به نظر میرسد به جز مردم که شاید اساسا بهطور دقیق ندانند که واردات چه کالاهایی ممنوع و چه کالاهایی غیرممنوع است، تقریبا همه طرفهای درگیر به نوعی یا منتفع از ممنوعیتهای وارداتی هستند یا در یک بازی با جمع صفر قرار دارند. اما چرا ممنوعیت واردات، امری که بر اساس همه نظریههای تجارت و اصول علم اقتصاد، نامبارک تلقی شده و باعث ایجاد اختلال در عملکرد مناسب اقتصاد میشود، اینچنین با اقبال مواجه شده یا در بهترین حالت مخالف جدی ندارد؟ برای پاسخ به این سوال، خوب است تا نگاهی به حجم تجارت غیررسمی در کشور بیندازیم.
بر اساس اعلام ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز حجم بازار تجارت خارجی کشور، یعنی مجموع قاچاق ورودی و خروجی کالا از ۱۳.۳میلیارد دلار در سال۱۳۹۶ به ۲۳.۳میلیارد دلار در سال۱۴۰۰رسیده است. یعنی حجم قاچاق در طی ۴سال، ۱۰میلیارد دلار افزایش یافته است. به نظر میرسد بازار ۲۳میلیارد دلاری تجارت غیررسمی، همه را راضی نگه داشته و تنها بازنده بزرگ آن، مردم بهعنوان مصرفکنندگان نهایی کالاها یا تولیدکنندگان خرد هستند.
کالای قاچاق به قدری به سهولت در دسترس است که تولیدکنندگانی که مواد اولیه آنها در فهرست ممنوعیتهای وارداتی قرار دارد، در صورت نیاز، به سهولت میتوانند به آن دسترسی داشته باشند. حتی در برخی موارد ریسک اندک قاچاق به مدت زمانی طولانی انتظار برای تخصیص ارز و ترخیص کالا از گمرک نیز ارجحیت داشته و کالایی که اساسا ممنوعه نیست و تعرفه گمرکی بالایی ندارد نیز، بهصورت قاچاق وارد میشود. هرچه حجم بازار قاچاق بزرگتر باشد، امکان مبارزه با آن سختتر است.
بنابراین حتی شاید گسترش فهرست کالاهای ممنوعه به نوعی به نفع همه باشد تا مبارزه با قاچاق سختتر بوده و تجارت غیررسمی سهلتر باشد. در کنار آن برخی از تولیدکنندگانی که واردات کالای مشابه خارجی تولید آنها ممنوع است نیز تا حد بسیار زیادی از ممنوعیت واردات منتفع میشوند؛ زیرا بهرغم حجم گسترده کالای قاچاق، تمام شبکه رسمی توزیع کشور در اختیار آنها قرار دارد و کالای قاچاق باید در شبکه توزیع غیررسمی عرضه شود.
حتی ممنوعیت واردات برای برخی از بازرگانانی که تا پیش از آن واردکننده کالاهای ممنوع شده بودند نیز، دارای نفع و سود بسیاری است؛ زیرا هم از تعرفه گمرکی معاف شدند و هم مدت زمان طولانی در صف تخصیص ارز نمیمانند. شبکه واردات و توزیع قانونی اما غیررسمی کالاهای ممنوعه مانند کولبری، تهلنجی، ملوانی و بازارچههای مرزی هم که به نوعی میتوان عنوان قاچاق قانونی به آنها داد نیز، یکی دیگر از منتفعان ممنوعیتهای واردات هستند.
سیاستگذار نیز با تصور اعمال سیاست حمایتی از تولید و صرفهجویی در مصارف ارزی، حامی افزایش ممنوعیتهاست. اما در این میان، تولیدکنندگان خرد و مردم بزرگترین متضرران ممنوعیت واردات هستند. فهرست کالاهای ممنوعه وارداتی به قدری زیاد است که شاید برخی خوانندگان این سطور هم اطلاع دقیقی از آن نداشته باشند.
به احتمال زیاد با یک نگاه ساده به اطراف، بخش زیادی از کالاهایی که همین الان در اطراف هرکدام از ما قرار دارند، قاچاق هستند. لوازم آرایش، اسباب بازی، پوشاک، کفش و لوازم خانگی تنها بخش کوچکی از فهرست بلند کالاهای ممنوعه هستند و اگر در سالهای اخیر هرکدام از این اقلام غیر ایرانی را خریداری کردید، یک کالای قاچاق بوده است.
این در حالی است که بنابر اعلام مقامات وزارت صمت، سالانه ۲میلیارد دلار قاچاق لوازم آرایش، ۵۰۰میلیون دلار قاچاق اسباب بازی، بین ۱.۵تا ۳میلیارد دلار قاچاق پوشاک و در حدود ۱.۷میلیارد دلار قاچاق لوازم خانگی در کشور وجود دارد.
این حجم گسترده از قاچاق یعنی بخش قابل توجهی از خرید ماهانه مردم، کالای قاچاق است که نه نظارتی بر کیفیت آن بوده و نه خدمات پس از فروشی برای آن وجود دارد. مردم برای تهیه برخی از این کالاهای خارجی، هزینه زیادی میکنند؛ درحالیکه به علت نبود نمایندگیهای رسمی و شبکه رسمی توزیع و خدمات پس از فروش، بخش زیادی از آنها تقلبی بوده و حتی در برخی اقلام مانند لوازم آرایش که بهطور مستقیم با جان و سلامت مردم در ارتباط است نیز نظارت و پاسخگوییای وجود ندارد.
همانطور که اشاره شد بخش قابل توجهی از مردم حتی از ممنوعه بودن و قاچاق بودن کالاها اطلاع دقیقی ندارند و علت آن هم وفور کالای فوق در بازار است؛ اما آنچه مردم حس میکنند آن است که حجم کالای تقلبی افزایش یافته و خدمات پس از فروش بهشدت افت کرده که معمولا در باور عمومی علت آن را نیز، تحریمها و نبود برندهای خارجی در ایران میدانند.
درحالیکه واردات رسمی ایران در سال۱۴۰۰ نسبت به سال۱۳۹۶در حدود ۱۶درصد رشد داشته، قاچاق ورودی بیش از ۳۶درصد رشد داشته است. بنابراین ممنوعیت واردات برای صرفهجویی ارزی، هدفی است که موفق نشده، اما در مقابل منافع زیادی را برای عدهای به همراه داشته که توانسته پس از ۵سال همچنان دوام داشته باشد. مردم نیز بزرگترین بازنده این ممنوعیتها هستند که نه تنها بار تحریمهای خارجی را به دوش میکشند که از تحریمهای خودخواسته داخلی نیز متضرر میشوند.
بنابراین میتوان انتظار داشت که با توجه به عدم تحقق هدف صرفهجویی ارزی و همچنین پایان بازه زمانی مورد نظر قانون برای حمایت از کالای تولید داخل، در سال پیش رو کلیه ممنوعیتهای وارداتی حذف شده و مجددا متن قانون اصلی کشور ملاک تصمیمگیریها قرار گیرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 گرگ سیاست اسرائیل چگونه مقابل ایران زانو زد؟
✍️ محمد ایمانی
بنیامین نتانیاهو، گرگ سیاست در رژیم صهیونیستی است. او دو سال قبل توانست برای ششمینبار نخستوزیر شود که طولانیترین دوره تصدی نخست وزیری در این رژیم است. نتانیاهو تقلای بسیاری در دشمنی با ایران کرد، اما اکنون در حال از پا در آمدن است. هم پرونده فساد مفتوح در داخل رژیم دارد، هم جنگ و جنایت در غزه را بدترین شکل ممکن باخته، و هم در آستانه تعقیب بینالمللی به جرم نسلکشی است. میتوان او را در اصطلاح صهیونیستی، «اردک در حال شکار شدن» نامید.
موضوع این یادداشت، نتانیاهو نیست. او تنها یک نمونه از صدها سیاستمدار معاند در سرزمینهای اشغالی و برخی دولتهای غربی است که رویایشان درباره به زانو در آوردن ملت ایران، به کابوس تبدیل شد. آنچه در ادامه میخوانید، گزیدهای از انبوه اسناد و اخباری است که میتواند در قالب یک کتاب جمعآوری شود.
۱- از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که حماس، ضربت جبرانناپذیر «طوفان الاقصی» را بر پیکر اسرائیل نواخت، تا ۱۴آوریل که ایران، قلعه امنیتی- نظامی اسرائیل را با عبور از پدافند ناتو در هم کوبید، حدود ۱۹۰ روز فاصله است. درباره این شاهکار بزرگ، گفتنیهای بسیاری وجود دارد. ابتدا گزیده بسیار مختصری از بازتاب عملیات ایران را در محافل غربی را مرور کنید: «شورای آتلانتیک: عملیات گسترده علیه اسرائیل، موجب احساس غرور و رضایت در میان مردم خشمگین ایران شده است». «عاموس یادلین، رئیس سابق اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل: حمله بیسابقه ایران، اولین حمله به اسرائیل از خاک ایران بود و میتواند به تغییر راهبردی در جنگ منجر شود». «اسرائیل هیوم: ایران دیگر هیچ هراسی از جنگ ندارد و این بدترین خبر است». «یدیعوت آحارونوت: پایگاه هوائی نواتیم (مهمترین پایگاه هوائی ما)، هدف حمله قرار گرفت. اسرائیل در نتیجه ترس، دو هفته فلج شده بود». « نیویورک تایمز: اسرائیل با پاسخ پیچیده و تسلیحات پیشرفتهای روبهرو شد که ۶۰ تن مواد منفجره حمل میکردند».
«رویترز: آمریکا به اسرائیل هشدار داد که توان جنگ با ایران را ندارد». «ژنرال مکنزی فرمانده سابق سنتکام: نیروهای آمریکایی در برابر حمله ایران یا نیروهای نیابتی آن، آسیبپذیر هستند».
۲- تحلیلهای دیگر هم خواندنی است: «اسکات ریتر، افسر سابق پنتاگون: موشکهای ایران، پایگاه نواتیم و رامون را هدف قرار دادند. بهترین رادار جاسوسی و پیشرفتهترین پدافند ضد موشکی دنیا، در مقابل حمله ناتوان بودند. پایگاه نواتیم، حفاظتشدهترین نقطه زمین در برابر حملات موشکی - حتی محافظتشدهتر از کاخ سفید و کاخ کرملین -
است. ایران، آنجا را درهم کوبید و ثابت کرد که هیچ دفاعی در برابر موشکهایش وجود ندارد. این یکی از برترین نمایشهای نظامی تاریخ بود». «لیبرمن، وزیر خارجه اسبق اسرائیل: ایرانیها، احساس قدرت میکنند و اگر پاسخ بدهیم، بازهم حمله میکند؛ پس بهتر است درست فکر کنیم».
«شبکه صهیونیستی کان: حمله ایران، یکی از سختترین حملات ثبت شده در جهان است. ما بالاتر از حد انتظار، مورد حمله قرار گرفتیم». «مؤسسه مطالعات امنیتی اسرائیل: اسرائیل و آمریکا نتوانستند ایران را از حمله بازدارند. اسرائیل شاهد یک شب دراماتیک بیسابقه، با شلیک ۴۰۰ موشک و پهپاد بود». «فرانس۲۴: اسرائیل، مورد عملیاتی بسیار پیچیده قرار گرفت و پدافندش نتوانست عملیاتی مقابله کند». «دیوید پترائوس، رئیس سابق سیا: حمله ایران، مسئله بسیار بزرگی است. مسئله واقعی، عبور انرژی در خلیجفارس است که نیاز دنیا را تامین میکند. نفت به بالای ۹۰ دلار رسید. به نفع همه است که جلوی تشدید تنش را بگیرند». «اکونومیست: ایران تابوی حمله به اسرائیل را شکست». «بیبیسی: حمله بیسابقه ایران، از نظر نظامی- اطلاعاتی پُراهمیت است». «آلون بن دیوید تحلیلگر معاریو: ایران، روز قیامت را به اسرائیل نشان داد. در حین حمله، لحظات سختی را تجربه کردیم. ترس، تمام وجود نظامیان ما را فرا گرفته بود».
۳- ارزیابی محافل غربی را میتوان در چند جلد کتاب مفصل جا داد. اما رهبر حکیم انقلاب، فراتر از این جزئیات و ابعاد، در چند جمله مختصر، از وقوع یک رویداد راهبردی خبر دادند: «موضوعِ تعداد موشکهای شلیکشده و یا به هدف اصابت کرده - که طرف مقابل روی آنها متمرکز شده - موضوع دست دوم و فرعی است؛ موضوع اصلی، ظهور قدرت اراده ملت ایران و نیروهای مسلح در عرصه بینالمللی و اثبات آن است؛ ناراحتی طرف مقابل نیز از همین موضوع است». برای اینکه بفهمیم اراده ملت ایران با رژیم صهیونیستی چه کرده، کافی است برخی زنجمورههای نتانیاهو ظرف ۱۰، ۱۲ سال گذشته را بازخوانی کنیم و با سرنوشت نکبتباری که پیدا کرده، بسنجیم. او مهر ۱۳۸۹، در کنست گفته بود «برنامه هستهای ایران با سرعت قطار تندرو پیش میتازد و ما مانند خودروی قراضه میخواهیم خود را به آن برسانیم ». او سپس ۵ خرداد ۱۳۹۰ در کنگره آمریکا
گفت: «لولای تاریخ ممکن است بهزودی چرخش پیدا کند. از گذرگاه خیبر [در عربستان] تا تنگه جبلالطارق [در مراکش] دگرگونی عظیمی در خاورمیانه در جریان است. به یاد داشته باشیم که شعله آرزوهای ما میتوانند خاموش شوند، مانند اتفاقی که سال ۱۹۷۹ در ایران رخ داد.... باید بپذیریم نیروهای قدرتمندی وجود دارند که با الگوی مورد نظر ما معارضه میکنند».
۴- نتانیاهو، ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، هنگام معرفی رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل، با ادبیاتی مالیخولیایی، خطاب به ژنرال آیزنکوت و حاضران گفته بود: «ایران در حال احیای امپراتوری خود در خاورمیانه است. سالهای دشواری در راه است. قول میدهم در ۴ سال آینده یک روز خوش نخواهید دید. خاورمیانه در ۴ سال گذشته تغییرات زیادی کرده و اسرائیل دردسرهای فراوانی داشته، اما هیچ نشانهای از آرامش به چشم نمیخورد و سالهای دشوار هنوز در پیش است. نفوذ ایران و متحدانش در یمن و تنگه بابالمندب، تهدید بزرگی است. خطرات بزرگی در منطقه پرآشوب، در کمین اسرائیل است. ایران در چند کشور و حوزه نفوذ مهم مسلط شده؛ لبنان، سوریه، غزه و به تازگی یمن. دو هزار جنگجوی حزبالله در جنوب سوریه، جبهه تازهای گشودهاند».
۵- او همچنین ۱۲ آبان ۱۳۹۶، در «چتمهاوس» انگلیس گفت: «ایران به دنبال پل زمینی از تهران تا طرطوس در حاشیه مدیترانه است؛ در یمن حضور دارد؛ و میخواهد امپراتوری خود را گسترش دهد. نبرد بین مدرنیستها و قرون وسطاییهاست؛ شیعیان افراطی به رهبری ایران و سنیهای افراطی به رهبری القاعده و داعش. ایران دارد برنده میشود. رابطه ایران و روسیه بهویژه در تحولات سوریه افزایش یافته؛ آیا به نفع روسیه است که چنین قدرتی، اینجا وجود داشته باشد؟». نتانیاهو این سخنان را در حالی عنوان کرد، که به مناسبت صدمین سالگرد انتشار اعلامیه بالفور (بیانیه حمایت انگلیس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل) به لندن رفته بود. همچنین آذر ۱۳۹۹، خبرنگاری از نتانیاهو پرسید: «در حال حاضر چه کابوسی داری؟ نتانیاهو پاسخ داد: «ایران. هر ۳ کابوس را میخواهی؟ ایران، ایران، ایران!». مجری دوباره میپرسد: «چرا هر ۳ ایران است؟» نتانیاهو جواب میدهد: «چون ایران در حال تبدیل شدن به امپراتوری است؛ امپراتوری قدرتمند».
۶- هر چند نتانیاهو خود را در دروغ گفتن و ترساندن و اجماع ساختن زبردست تصور میکرد، اما دروغهای او تدریجا به حد اشباع رسید. اکنون دیگر نه صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی و نه شهروندان غربی، دروغهای او را باور نمیکنند. کافی است در اینترنت، جستوجوی مختصری درباره نتانیاهو انجام دهید تا اسناد تبدیل شدن او به مجسمه دروغ و دغل را مشاهده کنید؛ فقط به عنوان چند نمونه: «بن تسون نتانیاهو، پدر بنیامین نتانیاهو، تیرماه ۱۳۸۸ در گفتوگو با شبکه دو تلویزیون اسرائیل: «بنیامین، پس از نخست وزیری، هیچ یک از سیاستهای خود را تغییر نداده، بلکه به اعراب دروغ میگوید. او وقتی که گفت حاضر است با فلسطینیان توافق کند و با تشکیل دولت مستقل فلسطینی موافق است، دروغ گفت. من از او پرسیدم و فهمیدم که دارد دروغ میگوید و تمام دنیا را فریب داده، زیرا شرایطی که برای تحقق توافق صلح قرار داده، محال و دست نیافتنی است». «هاآرتص: نتانیاهو احمق است، به علاوه اینکه ضعیف، دروغگو، ترسو، خودخواه و ناتوان در تصمیمگیری است». «بنیگانتز وزیر اسبق جنگ: نتانیاهو، دروغگویی است که قادر به گفتن هیچ چیز واقعی نیست و اسرائیل را به خطر میاندازد». «جروزالم پست: سه تن از رؤسای پیشین ستاد ارتش، نتانیاهو را به دروغگویی متهم کردند». «یائیر لاپید رهبر نخستوزیر سابق: نتانیاهو، فرد شکستخوردهای است که نمیتواند از دروغگویی دست بردارد». حتی مقامات غربی هم، او را مایه نکبت و دردسر میدانند. سارکوزی و اوباما، رؤسای جمهور فرانسه و آمریکا، ۱۷ آبان ۱۳۹۰ در حاشیه نشست گروه ۲۰، با هم درِ گوشی حرف میزدند و نمیدانستند میکروفون روشن است. سارکوزی گفته بود: «دیگر نمیتوانم نتانیاهو را ببینم و تحملش را ندارم؛ او یک دروغگو است». و اوباما پاسخ داده بود: «از دستش خسته شدهای؟ من چه بگویم که هر روز باید با او سر و کار داشته باشم؟»
۷- این روزها در حالی که ارتش اسرائیل، جنگ را در میدان باخته و مقامات نظامی - اطلاعاتی یکی پس از دیگری در حال استعفا هستند، شاهد برانگیختگی عمومی در منطقه و جهان هستیم. بیش از ۲۰۰ دانشگاه آمریکا، بهعلاوه دانشگاهها و شهرهای گوناگون انگلیس، فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، سوئد، یونان، ایسلند، کانادا، مکزیک، استرالیا، ژاپن و... با وجود سرکوب شدید پلیس، شاهد اعتراضات ضد صهیونیستی هستند. «جاناتانگرینبلت» (مشاور ویژه اوباما و مدیر مؤسسه صهیونیستی «ضد افترا») گفته؛ «ایران در دانشگاههای آمریکا، نیروی نیابتی دارد و اعتراضات، زیر سر ایران است. به دانشجوها نگاه کنید! اعتراضات، شبیه تظاهرات در تهران است. نمیتوانی باور کنی که اینجا مورنینگ ساید نیویورک است». میخواستند دانشگاههای ایران را به هم بریزند، حالا دانشگاههای خودشان، بستر خیزش عمومی است. زوال راهبردی و تمدنی، آشکارتر از این؟! آیا قتل عام ۴۰ هزار انسان بیگناه و آواره کردن دو میلیون نفر با حمایت مستقیم غرب قابل چشمپوشی است؟ این، واقعیترین هولوکاست تاریخ برای بازنمایی حقیقت پنهان تمدن غرب است.
۸- سال گذشته، برگزاری چند راهپیمایی ضد صهیونیستی با جمعیتهای ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفری در لندن، موجب شد روزنامه تایمز ادعا کند: «گروههای مرتبط با ایران و حامیانش در تظاهرات خود در انگلیس، اعلامیههایی را پخش کردند که به اظهارات رهبر جمهوری اسلامی برای نابودی اسرائیل استناد کرده بود. این تظاهرات را ایران ترتیب میدهد». رهبر انقلاب، ۱۰ آبان ۱۴۰۲ در واکنش به این اظهارات مالیخولیایی فرمودند: «مردم غزه با صبر خودشان توانستند وجدان بشری را به حرکت در بیاورند. ببینید در دنیا چه خبر است؟ در کشورهای غربی، در انگلیس، فرانسه، ایتالیا، در خود آمریکا، جمعیتهای انبوه میآیند در خیابان علیه اسرائیل و در موارد بسیاری علیه آمریکا شعار میدهند. آبروی اینها رفت؛ واقعا هیچ علاجی ندارند، نمیتوانند توجیه کنند. لذا میبینید یک ابلهی پیدا میشود میگوید اجتماع مردم در انگلیس، کار ایران است! لابد بسیج لندن و بسیج پاریس این کار را کردهاند!» روشن است که نیرنگهای دشمنان به سوی خود آنها کمانه کرده و این همان نکتهای است که رهبر انقلاب ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ فرمودند: «آمریکایی ها احتیاج دارند به اینکه هارت و پورت کنند. میگویند رفتار ما ایران را تغییر داد! بله، این را درست میگویند؛ تغییرش این بود که نفرت مردم ایران از آمریکا ۱۰ برابر شده؛ همت جوانان ما برای آماده نگه داشتن کشور بیشتر شده و نیروهای نظامی ما حواسشان جمعتر شده است. ببینید چقدر دستگاه محاسباتی دشمن [دچار اشتباه است] که رئیس جمهورشان [ترامپ] میگوید هر جمعه در تهران، علیه نظام راهپیمایی است. اولاً جمعه نیست و شنبه است؛ ثانیاً تهران نیست و پاریس است».
۹- در وضعیت تصاعد جنایات اسرائیل و فوران خشم و همدردی ملتها، ضربات بیسابقه به رژیم صهیونیستی، تصویر قهرمانی الهامبخش را در انظار جهانی، از جبهه مقاومت ساخته است. امروز در حالی که سران خیانتکار برخی کشورها لعنت میشوند، فریاد «الله اکبر، لبیک یا خامنهای، و مرگ بر آمریکا و اسرائیل» در تجمعات ملتها شنیده میشود. همزمان، تنبیه مقتدرانه رژیم صهیونیستی، موجب وحدت و همدلی کمنظیر در میان ملت ایران برخلاف طراحیهای دشمنان شد. تیرماه ۱۳۷۸ مقارن با اغتشاشات در تهران، ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی گفته بود: «گزارش جزء به جزء بحران در ایران را از موساد دریافت میکنم. آشوب در تهران، کل معادلات صلح خاورمیانه را به نفع اسرائیل تغییر خواهد داد». حالا اما آتش به جان آتشافروزان اشغالگر افتاده است. اکنون عملیات جهانی فرسایش اسرائیل، با موفقیت در حال اجراست؛ تا آنجا که روزنامه تایمز انگلیس و کانال ۱۲ اسرائیل خبر میدهند: «دیوان کیفری بینالمللی در حال آماده شدن برای صدور حکم بازداشت نخستوزیر، وزیر جنگ، رئیس ستاد مشترک ارتش و مقامهای امنیتی اسرائیل، در اوایل هفته آینده است».
۱۰- «ظهور قدرت اراده ملت ایران»، منحصر در «هدف گرفتن امنترین پایگاه نظامی دنیا در سرزمینهای اشغالی، حمایت سرفرازانه از مقاومت مظلوم غزه، برانگیختن انزجار جهانی نسبت به مستکبران، و به استیصال کشاندن فراعنه» نیست. در حالی که تصاویر امام خمینی(ره)، آیتالله خامنهای و شهید سلیمانی، الهامبخش تجمعات جهانی حمایت از فلسطین است، و در حالی که دهها کشور خواستار خرید تسلیحات پیشرفته ایرانی هستند، مهندسان ایرانی در حال ساخت پیشرفتهترین پالایشگاههای فرا سرزمینی و سد و نیروگاه، از ونزوئلا در آمریکای لاتین تا سریلانکا در اقیانوس هند و ۱۸ کشور دیگر هسستند. این، قدرت الهامبخشی، سازندگی و آبادگری ملت ایران، در همافزایی صادقانه با دیگر ملتهاست. آیا چنین ملت دورانسازی را میتوان تحریم یا مهار کرد؟!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 انزوای جهانی
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
از نویسندگان مشهور اسرائیلی، «یووال هراری» استاد تاریخ در دانشگاه اسرائیل است که چند کتاب او به فارسی ترجمه و در ایران به چاپ رسیده است. هراری با نقد رویدادهای کنونی در اسرائیل و اجرای پروژه قتل عام مردم فلسطین در غزه با انتشار مقالهای تحلیلی ـ تفسیری نوشته است:«اکنون ما در یک قدمی شکست هستیم.» او بر این باور است که: «علاوه بر غزه، جایگاه بینالمللی اسرائیل نیز ویران شده است و ما اکنون حتی توسط بسیاری از دوستان سابق خود (اسرائیل) منفور و طرد شدهایم.»
هراری افزوده است:«در روزهای آینده اسرائیل باید تصمیمات سیاسی و تاریخی اتخاذ کند، تصمیماتی که میتواند سرنوشت خودش و کل منطقه را برای نسلهای آینده رقم بزند. متأسفانه بنیامین نتانیاهو و شرکای سیاسی او بارها ثابت کردهاند که برای اتخاذ چنین تصمیماتی مناسب نیستند. سیاستهایی که آنها سالها دنبال کردهاند، اسرائیل را به مرز نابودی رسانده است. آنها تا به حال هیچ پشیمانی از اشتباهات گذشته خود نشان نداده و تمایلی به تغییر جهت نداشتهاند. اگر آنها به این شکل از سیاستگذاری ادامه دهند، ما و کل خاورمیانه را به سمت نابودی خواهند برد و به جای حمله در جنگ جدید با ایران، ابتدا باید از شکستهای اسرائیل در شش ماه جنگ گذشته درس بگیریم.»
وی در مقالهاش همچنین آورده است:«... علاوه بر غزه، جایگاه بینالمللی اسرائیل نیز ویران شده است و ما اکنون حتی توسط بسیاری از دوستان سابق خود منفور و طرد شدهایم.» از علل اصلی به وجود آمدن این شرایط سخت به ویژه نزد افکار عمومی جهان و در روابط دو و چندجانبه سیاسی، بینالمللی دولت اسرائیل علاوه بر طولانی شدن زمان این بحران، آشکار شدن آیندهای کور و فاقد «نتیجه مطلوب» برای شهروندان اسرائیلی و به ویژه در آینده روابط سیاسی و بینالمللی دولت اسرائیل است که از هم اکنون نشانههای آن دیده میشود.
بنابر مقاله این استاد تاریخ اسرائیلی: «... جنگ وسیلهای نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی است و یک معیار کلیدی برای سنجش موفقیت در جنگ وجود دارد و آن اینکه آیا اهداف سیاسی محقق شدهاند؟ پس از حمله ۷ اکتبر، اسرائیل نیاز به آزادسازی گروگانها و خلع سلاح حماس داشت، اما اینها نباید تنها اهدافش میبود، با توجه به تهدید موجودیتی که ایران و عوامل هرج و مرج آن برای اسرائیل ایجاد میکند، نیاز به تعمیق اتحاد خود با دموکراسیهای غربی، تقویت همکاری با نیروهای میانه رو و عربی و تلاش برای ایجاد نوعی نظم منطقهای با ثبات داشت؛ با این حال، دولت نتانیاهو همه این اهداف را نادیده گرفت و در عوض بر انتقام تمرکز کرد. کابینه نتانیاهو نتوانسته است همه گروگانها را آزاد کند و حماس را نیز خلع سلاح نکرده است. بدتر از آن، این اقدام عمداً یک فاجعه انسانی را بر ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار فلسطینی در نوار غزه تحمیل و در نتیجه پایههای اخلاقی و ژئوپلتیکی موجودیت اسرائیل را تضعیف و سست کرد... اگر ما رفتار خود را در قبال فلسطینیها تغییر ندهیم، غرور و کینهتوزی ما بلایی تاریخی بر سر ما خواهد آورد.»
نوشته استاد تاریخ در دانشگاه اسرائیل نشان میدهد که سیر نتایج واقعی در اجرای سیاست «نسلکشی» فلسطینیان از سوی دولت نتانیاهو و ارتش اسرائیل، به نفرت جهانیان از «دولت نژاد پرست اسرائیل» منجر شده است. آمار و ارقام کشتار زنان و مردان وکودکان بیدفاع فلسطینی و نمایش صحنههای ویرانی در سراسر غزه و امتداد آن اکنون در «رفح» پیشبینی میشود، قابل دفاع حتی از سوی متحدان اصلی دولت اسرائیل و «نتانیاهو» نیست، برهمین اساس هراری هشدار میدهد که «اسرائیل در یک قدمی شکست است» و چنین شکستی امکان ترمیم ندارد و سالهای سال مجموع روابط انسانی و بینالمللی کشور و ملتی به نام اسرائیل را در انزوا و نفرت آمیز قرار خواهد داد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پوتین و استراتژی خدای جنگ
✍️ محمدرضا ستاری
اکنون چند ماهی است که رسانهها و مقامات غربی تاکید دارند جبهه جنگ در اوکراین بهطور نگرانکنندهای علیه کییف رقم میخورد و همزمان با اینکه جنگ فرسایشی شده، عدم حمایت از اوکراین باعث شکست کامل این کشور در مقابل روسیه خواهد شد.
از سوی دیگر در حالی که ولودیمیر زلنسکی اوضاع جنگ به خصوص در جبهه دونتسک را دشوار قلمداد کرده و برآورد شده که اوکراین سال آینده از منظر اقتصادی ورشکست میشود، زمزمههایی نیز از لزوم مذاکرات صلح و خاتمه درگیریها میان روسیه و اوکراین از سوی برخی مقامات غربی مطرح میشود. در چنین شرایطی شاهدیم که همزمان با دشوار شدن ادامه جنگ برای اوکراین، روسیه نیز به سمت یک استراتژی جدید جنگی گام برداشته است. در واقع روسیه اکنون برخلاف طرح اولیه که پیشروی برقآسا و تصرف سرزمینی اوکراین بود، حالا مبادرت به نبرد توپخانهای کرده است. طبق این استراتژی، روسیه علاوهبر حملات توپخانه سهمگین به مواضع نیروهای اوکراینی در خط مقدم جبهه، زیرساختها و سایر مناطق پشت جبهه اوکراین را نیز هدف حملات توپخانهای قرار میدهد؛ امری که از دو منظر حائزاهمیت است؛ نخست جنبه عملیاتی این اقدام است که ضمن درهمکوبیدن مواضع اوکراین بهصورت گسترده، سیستم دفاع هوایی و مقابله با آتش توپخانه را برای اوکراین و حامیان این کشور بسیار دشوار میکند. از سوی دیگر هدف قرار دادن زیرساختها و مناطق شهری اوکراین از منظر روانی نیز به شدت ضد نیروهای اوکراینی و مردم این کشور عمل میکند.
این موضوع از منظر استراتژیک، همان بازگشت به راهبرد خدای جنگ است؛ راهبردی که روسها از قدیم و در طول جنگهای مختلف یعنی از زمان پتر کبیر که ناقوسهای کلیسا را تبدیل به گلولههای توپ کرد، آن را آزمایش کرده و از آن بهرهمند شدهاند.
در نتیجه با وجود اینکه کشورهای غربی همچنان بر لزوم حمایت از اوکراین تاکید دارند و بسته کمکهای مالی آمریکا نیز به تازگی از سوی مجلس نمایندگان و سنای این کشور تصویب شده است اما در لایههای زیرین مقامات غربی علاوهبر اختلافنظرهایی که
در خصوص حمایت از اوکراین دارند، به شدت نسبت به کلید خوردن مذاکرات صلح و پایان جنگ ابراز تمایل میکنند.
در همین رابطه از یک منظر میتوان علاقه اروپاییها به شروع مذاکرات و پایان جنگ را مورد تحلیل قرار داد؛ اینکه در صورت ادامه وضعیت کنونی علاوهبر اینکه غربیها ناچار هستند هزینههای بیشتری در میدان جنگ اوکراین کنند، با شکست و عقبنشینی نیروهای اوکراینی، روسها سرزمینهای بیشتری را در این کشور تصرف خواهند کرد بنابراین در صورت وقوع چنین مسالهای روسیه دست برتر را هم در میدان جنگ و هم پای میز مذاکره به دست آورده و غربیها ناچار خواهند شد به جای مذاکره با پوتین با او معامله کنند یعنی در چنین شرایطی دیگر مذاکره به مثابه رد و بدل شدن امتیازات به صورت متوازن، جای خود را به معاملهای میدهد که غرب ناچار خواهد شد در راستای آن جهت جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع به خواستههای حداکثری پوتین تن بدهد؛ امری که علاوه بر جنبه سیاسی، امنیتی و اقتصادی، برای غربیها از منظر ژئوپلیتیکی نیز یک چالش اساسی و حیاتی ایجاد خواهد کرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 پایان یک راهبرد
✍️ عباس عبدی
آثار و نتایج راهبردی جنگ غزه و در آخرین مرحله آن یعنی رودررویی با ایران برای اسراییل چیست؟ نظریه راهبردی اسراییل در حوزه نظامی بهطور طبیعی متاثر از توان اقتصادی، محدودیت نیروی انسانی برای جنگ و ملاحظات جغرافیایی است. از این نظر اسراییل فاقد عمق استراتژیک در هر سه زمینه مزبور است. بنابراین برای جبران این ضعفها، رویکرد نظامی خود را براساس «برتری فناوری و تسلیحاتی»، «برتری اطلاعاتی»، «جنگ کوتاهمدت و پیشدستانه با تلفات کم»، «بازدارندگی کامل» و «جلب حمایتهای سخاوتمندانه غرب» به همراه «حمایتهای افکار عمومی جوامع غربی» گذاشته است.جنگ غزه اغلب این ویژگیها را به چالش کشید. شکست اطلاعاتی نقطه آغاز بود، سپس جنگ پیشدستانه محقق نشد و عکس آن رخ داد، جنگ کوتاهمدت نشد و اکنون ۷ ماه از این جنگ گذشته و چشماندازی هم برای پایان آن وجود ندارد. در این میان بیشترین ضربه به دو رکن امنیت ملی و نظریه نظامی آنان یعنی حمایتهای غرب و افکار عمومی جوامع آن وارد شده است. به عبارت دیگر عمق استراتژیک اسراییل که عاریهای بود دچار اختلال جدی شده است. رفتار غربیها با اسراییل در ماجرای پاسخ ایران به اسراییل و پس از آن، عدم موافقت با تشدید بحران از جانب اسراییل و نیز فشار ملموس به اسراییل برای توقف جنایات آن در غزه و از همه مهمتر اوجگیری مخالفت با اسراییل در افکار عمومی غرب به ویژه نزد جوانان و دانشگاهیان و نخبگان بهترین نمونههای این تحول است. این تحول در آخرین تحلیل نوح هراری، مورخ مشهور اسراییلی که در روزنامه هاآرتص منتشر شد به خوبی بازتاب یافته است. در واقع هراری اندکی پس از آغاز جنگ اخیر مواضعی تند و یکسویه علیه فلسطینیها و به سود دولت افراطی اسراییل گرفت. من در همان زمان یعنی ۱۴۰۲/۷/۲۶ در یادداشتی با عنوان «نوح هراری؛ از علم تا سیاست» مجموعه نکات و رویکرد او را با توجه به نوشتههای خودش در کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱» نقد کردم ولی اکنون و پس از گذشت ۲۰۰ روز از آغاز این جنگ وی با نوشتن مقالهای با عنوان: «در یک قدمی شکست هستیم» مسیر دیگری را طی کرده است. اینبار با رویکرد ضد دولت اسراییل و شخص نتانیاهو و حتی نقد افکار عمومی؛ وضعیت اسراییل را تحلیل کرده است.
حرف اصلی هراری این است که نتانیاهو به جای تاکید بر اهداف سیاسی دنبال انتقامگیری است. به همین علت نتوانسته به اهداف ادعایی خود برسد. نابودی حماس و رها شدن نظامیان اسراییل هنوز محقق نشده است. ولی در عوض به جای آن؛ آثار انتقام از زنان و کودکان و مردم غزه گریبان اسراییل را گرفته و اتحاد اسراییل را با کشورهای غربی و نیز همکاری با کشورهایی چون مصر، اردن و عربستان سختتر کرده است. از نظر هراری این جنگ انتقامی که با ویرانی غزه همراه شده، علاوه بر غزه جایگاه بینالمللی اسراییل را نیز ویران کرده و حتی این کشور از سوی بسیاری از دوستان سابق خود منفور و طرد شده است. برای تایید ادعای خود رفتار غربیها با اسراییل را در ابتدای جنگ غزه که بسیار حامیانه و همدلانه بود، با رفتار کنونی آنها که بسیار منفی و فاصلهجویانه است، مقایسه میکند. ریشه آن را تصمیم آگاهانه اسراییل برای ایجاد یک فاجعه انسانی در غزه میداند. وی صریحا اعتراف میکند که نسل جوان در ایالات متحده، اسراییل را کشوری نژادپرست و خشن میدانند که میلیونها نفر را از خانههایشان اخراج میکند و آنان را به گرسنگی واداشته و هزاران غیرنظامی را بدون دلیل و تنها برای انتقام گرفتن میکشد و نتایج این رفتار نه فقط در روزها و ماههای آینده، بلکه برای دهههای آینده محسوس خواهد بود. نفرتی که علیه اسراییل و انزوای بینالمللی آن در میان دانشگاهیان، هنرمندان و جوانان ابراز میشود، فقط محصول تبلیغات حماس نیست، بلکه محصول اولویتهای نتانیاهو در ۱۵ سال گذشته است.
این تحلیل هراری مطابق با واقعیت امروز اسراییل است. البته هنوز حمایتهای بدون قید و شرط غرب وجود دارد، ولی شکست راهبردی اسراییل در جنگ غزه و نیز در تقابل با ایران به وضوح روشن است. شکستهای راهبردی را نمیتوان با موفقیتهای مقطعی و تاکتیکی جبران کرد. شکست راهبردی را باید از طریق اصلاحات راهبردی جبران کرد. بهطور طبیعی این اصلاحات راهبردی در دولت نتانیاهو انجام نخواهد شد و نیازمند تغییرات بنیادیتری در تلآویو است. بنابراین به نظر میرسد که مساله اصلی اسراییل شکست نظامی یا نرسیدن به یک موفقیت نظامی ملموس نیست. مهمترین مساله اسراییل در این جنگ شکست اخلاقی و سیاسی است که تاکنون رخ داده و اگر فلسطینیها و دیگر کشورهای منطقه به ویژه ایران درست رفتار کنند، این شکست عمیقتر هم خواهد شد. این شکست ناشی از جنایات گسترده اسراییل در جنگ اخیر است که آخرین آن پیدا شدن یک گور دستهجمعی در نزدیکی بیمارستان ناصر در غزه با بیش از ۲۸۰ جسد است که دست تعدادی از اجساد از پشت بسته شده بود. وضعیت اسراییل به گونهای شده که امکان صدور حکم بازداشت کیفری علیه نتانیاهو و برخی دیگر از مقامات سیاسی و نظامی اسراییل نیز طرح شده هر چند احتمالش اندک باشد، ولی طرح و پیگیری این مساله به تنهایی اثرگذاری مهمی دارد. شواهد برای دیدن این جریان ضداسراییلی فراوان است. آخرین آنها اعتراضات گسترده دانشجویان معتبرترین دانشگاههای امریکا مثل کلمبیا و هاروارد،امآیتی، ییل، علیه سیاستهای اسراییل در غزه و علیه حمایت ایالات متحده از این سیاستهاست. این مراکز دانشجویی همواره پیشتاز تحولات سیاسی مهم بودهاند و موجب عصبانیت شدید نتانیاهو نیز شدهاند یا نمونه مهم دیگر، پس از آنکه دهها نویسنده و نامزد جوایز قلم امریکا، در اعتراض به جنگ غزه، از شرکت در مراسم انجمن قلم امریکا انصراف دادند، این انجمن مراسم سالانه اهدای جوایزش را لغو کرد. البته هنوز همه پایههای راهبردی اسراییل فرو نریخته است. ولی همین بخشی که دچار مشکل و ضعف شده، برای ناکارآمدی این راهبرد کافی است و آنان را به تغییر راهبرد مجبور خواهد کرد. آیا دولت اسراییل تن به راهبرد دو دولتی خواهد داد؟ راهبردی که باید هزینههای جدیتری بپردازد. آینده نشان میدهد چه خواهد شد. پرسش این است که دیگران چه باید انجام دهند؟ با این ملاحظات باید متذکر شد، مطلقا نباید کاری کرد که منجر به بازگشت رویکرد فعلی غرب به ویژه مردم آن به اسراییل و بازسازی نگاه پیشین یا تضعیف روند موجود شود. همچنین تاکید یکسویه بر «میدان» و نادیده گرفتن دیپلماسی مخل هدف فوق خواهد بود. ترکیب دیپلماسی و میدان موفق است. گرچه جناح حاکم در دولت پیش میان این دو تعارض ایجاد و هزینه سنگینی را بر مردم و کشور بار کردند ولی انتظار میرود که حداقل اکنون چنین تعارضی را ایجاد و تشدید نکنند و اجازه دهند سود اندکی هم از یکدستسازی نصیب مردم شود. از سوی دیگر تمرکز اطلاعرسانی مهم است و تندروهای بیمسوولیت را باید مهار کنند. یک نمونه آن سخنان نماینده تندروی مجلس که سعی کرد توجیه کند یا خالیبندی تکذیب شده فرد دیگری مبنی بر احضار شبانه سفیر سوییس از سوی نهاد نظامی! در پایان متذکر میشود که بدون تردید و در آینده حساسیتهای کشورهای منطقه و فرامنطقهای علیه ایران بیشتر خواهد شد و این به سود ایران نیست، چون آنان را به سوی اقدامات نرم تقابلی پیش خواهد برد. بنابراین باید حساسیتهای احتمالی را کم کرد.
🔻روزنامه شرق
📍 مدرسه و کارخانه
✍️ حمزه نوذری
از منظر رویکردهای انتقادی در علوم اجتماعی مدرسه و کارخانه از برخی جنبهها شبیه به هم به نظر میآیند. در هر دو مسئله اصلی ساختن است؛ در یکی ساخت کالا و محصولات و در دیگری ساخت انسان. برخی مسئولان آموزش و پروش اعلام میکنند که مدرسه کارخانه انسانسازی است و درست مثل کارخانه محصولات شبیه به هم و یکدست ساخته میشوند. در هر دو سلطه وجود دارد و مدیران به دنبال انقیادسازی و مطیعسازی هستند. در هر دو مقاومت وجود دارد؛ مقاومت کارگران و دانشآموزان در مقابل سازوکارهای قدرت. در هر دو بیگانگی و بهرهکشی وجود دارد؛ بیگانگی کارگر از کار و دانشآموز از مدرسه و آموزش. در هر دو سلسله مراتب قدرت وجود دارد و مشارکت کارگران و دانشآموزان در هر دو محیط اندک است؛ چون اساسا مسئولان هر دو محیط مشارکت را نمیخواهند. بهرهکشی از معلمان در مدارس غیردولتی هم آنقدر آشکار است که نیازی به بحث ندارد؛ اما وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و آموزش و پرورش توجهی به آن ندارند؛ اما مسئله این یادداشت پرداختن به این چالشها نیست؛ بلکه از زاویه دیگری به این دو محیط میپردازم.
مسئله مدتزمان کار و آموزش
امروزه این موضوع که میزان ساعت کار زیاد و طاقتفرسا بهرهوری را کاهش میدهد، از طرف کارفرمایان و دولتها تا حدی پذیرفته شده است؛ هرچند تعیین ساعت کار و کاهش میزان ساعت کار نتیجه مبارزات کارگری بوده و بهآسانی به دست نیامده است. امروزه برخی کشورها حتی روزهای کاری هفته را به چهار روز تقلیل دادهاند و سه روز تعطیلی در هفته را به صورت آزمایشی در برخی محیطهای کاری در پیش گرفتهاند تا هم نیروی کار فرصتهای بیشتری برای پرداختن به امور دیگر زندگی داشته باشد و هم میزان ساعت کار مفید افزایش یابد. هرچند هنوز هم در محیطهای کاری دو مسئلهای که مارکس آنها را بیان کرده، وجود دارد؛ یعنی بیگانگی و بهرهکشی و تا زمانی که منطق سرمایهداری حاکم است، چندان امیدی به برطرفشدن آنها وجود ندارد؛ اما در مقابل، بسیاری از افراد جامعه از والدین گرفته تا کارشناسان از ساعات آموزشی بیشتر در مدارس دفاع میکنند. برخی والدین بچههایشان را در مدارسی ثبتنام میکنند که ساعات آموزشی گاهی بیشتر از هشت ساعت داشته باشد. با این امید که دانشآموزان در امر آموزش بهتر و موفقتر شوند. این موضوع آنقدر بدیهی شمرده میشود که گاهی مدارس ابتدایی غیردولتی تا ساعت ۱۵ بچهها را در مدارس نگه میدارند؛ اما ساعات آموزشی زیاد در مدارس نهتنها مفید نیست؛ بلکه بچهها را خسته و از آموزش و درس بیزار میکند. ساعات آموزشی زیاد و حضور طولانیمدت در مدرسه، گویی مدرسه قفس آهنینی است که وقتی دانشآموزان از آن بیرون میآیند، احساس آزادی و رهایی دارند. اگر دانشآموزان مانند کارگران قدرتی در قالب اتحادیه داشتند، به نظر میرسد اولین و مهمترین خواستهشان کاهش ساعت آموزش و تغییر ساعت شروع مدرسه بود. در وضعیت فعلی، دانشآموز باید قبل از ساعت ۷ و گاهی ۶ صبح از خواب بیدار شود که با توجه به تغییرات اجتماعی که بچهها معمولا شبها دیر به خواب میروند و صبحهای زود بهسختی از خواب بیدار میشوند، دچار کمخوابی و عدم دقت و توجه میشوند. کیفیت آموزش در ابتدای صبح بسیار پایین است. این نهفقط در مدرسه بلکه در دانشگاه هم دیده میشود؛ بنابراین همانگونه که میزان و ساعت کار در محیطهای کاری بازبینی میشود، میزان و ساعت کار در مدراس و نهادهای آموزشی نیز میتواند بازبینی شود. یک بار این کار انجام شده است و پنجشنبهها از ساعت کار آموزشی حذف شده است؛ هرچند برخی مدارس غیردولتی در تبلیغات خود اعلام میکنند که ما پنجشنبهها هم آموزش داریم. مسئله بعد این است که میزان ساعتی که دانشآموزان مقطع دوم باید در کلاس بنشینند، نزدیک به یکساعتو نیم است. این میزان ساعت حتی برای دانشجویان هم زیاد است. تمرکز و توجه در دره وفور اطلاعات کاهش پیدا کرده است؛ یعنی هر چقدر اطلاعات بیشتری ارائه شود، توجه و تمرکز کمتر میشود. یکساعتو نیم آموزش و تدریس خارج از تمرکز و توجه دانشآموزان است. معلم نیز چارهای جز نگهداشتن دانشآموزان و ارائه اطلاعات ندارد، به دلیل اینکه حجم کتابهای درسی زیاد است.
گاهی گفته میشود حجم زیادی از اطلاعات در کتابهای درسی وجود دارد که چندان به کار آموزش، دنیای اجتماعی و محیط کار نمیآید. هرگاه مسئول و مدیری چیزی را مهم مییابد، سعی میکند آن را در قالب کتاب درسی بگنجاند. لازم است در میزان ساعت آموزشی مدارس، ساعت کلاس و شروع به کار مدارس بازبینی کنیم.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت حمایت از صنایع کوچک و متوسط
✍️ مسعود دانشمند
در اکثر کشورها صنایع کوچک و متوسط نقش مهم و کارآمدی در توسعه اشتغال و همچنین رونق تولید دارند. بنابراین دولت باید برای عبور از رکود اقتصادی به سمت حمایت بیشتر از این واحدها گام بردارد. هدف سیاست های اقتصادی باید از رونق تولید باشد و روش های متعددی برای تحریک تقاضا وجود دارد. اگر صنایع کوچک و متوسط، حمایت مالی و تأمین نقدینگی شوند می توانند به توسعه تولید صنایع بزرگ هم کمک کنند.
فعالیت های اقتصادی و تولیدی واحد های کوچک و متوسط از اهمیت بالایی در اقتصاد کشورهای مختلف برخوردار است. بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط در اقتصاد کشورها آن چنان از اهمیت بالایی برخوردار هستند که در برخی از کشورها مانند ژاپن بانکهای خاص، دانشگاه و سایر ارگانهای ستادی و اجرایی مربوطه در اختیار آنها قرار می دهد.
اما از سوی دیگر واحد های کوچک و متوسط به عنوان فعالان صف اول اقتصاد کشورها از میزان آسیب پذیری بالایی هم برخودار هستند. در شرایط بحران اقتصادی اولین طوفان های جدی بنیان و ریشه این گروه را به لرزه در می آورد و متاسفانه به دلیل خرد و کوچک بودن این شرکت ها تصمیم ها کلان اقتصادی کمتر آنها را مورد حمایت قرار می دهد. به عنوان مثال در شرایط سخت اقتصادی از واحد های بزرگ تولیدی مانند تولیدکنندگان خودرو، واحدهای تولید صنایع پتروشیمی، فولادی و نظیرآنها حمایت های فراوانی بر مبنای تصمیمات دولتی صورت می گیرد.
امروز چرخه نقدینگی در اقتصاد درست اتفاق نمیافتد. به این معنا که باید درآمدهای دولت از محل فعالیتهای اقتصادی جاری هزینههای خود را تامین کند.
با ورود میزان پولی که در دست مردم است، به فعالیت تولیدی، در کنار اشتغالزایی و ایجاد درآمد، بخشی از آن سهم دولت خواهد شد که در پوشش مالیات، عوارض، دارایی و… دریافت و در اختیار دولت قرار میگیرد. دولت از این پول به کارمندان حقوق میدهد و آنها با هزینهکرد آن در مسائلی چون اجاره مسکن، خرید روزانه، پرداخت پول آب و برق و… این پول را از طریق نظام بانکی کشور دوباره به چرخه تولید بازمیگردانند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست