🔻روزنامه تعادل
📍 امتحان دوباره تولید بنزین متانولی!
✍️ نرسی قربان
معادله تولید و مصرف بنزین از متانول، یک بار دیگر در فضای اقتصادی کشور مطرح شده است. اواخر هفته گذشته بود که وزیر نفت اعلام کرد: «با توجه به اینکه در بسیاری از کشورها از خوراک متانول برای تولید بنزین استفاده میشود در برخی پتروشیمیها بخشی از تولید متانول را به تولید بنزین سوق خواهیم داد.» مطابق معمول مانند هر تصمیم دیگری، دامنه وسیعی از مخالفتها، نقدها، اعتراضات و در برخی موارد موافقتها در خصوص این تصمیم به راه افتاد. مخالفان با اشاره به خسارات زیست محیطی یک چنین اقدامی و با عنایت به اینکه قبلا این نوع تصمیمات، تجربه شده با این رویکرد مخالفت کردند. طرفداران تولید بنزین از متانول اما تولید این نوع بنزین را در راستای مقابله با خامفروشی و کمک به کاهش واردات بنزین ارزیابی میکنند. با عبور از این موافقتها و مخالفتها اما باید دید تولید بنزین از طریق متانول از زوایای گوناگون به نفع مردم ایران است یا به ضرر آنها؟ برای پاسخ به این پرسش به نظرم لازم است، موضوع از دو جنبه زیست محیطی و اقتصادی مورد بررسی قرار بگیرد:
۱- بخش قابل توجهی از مخالفتها، ریشه در مشکلاتی دارد که ممکن است از این طریق در حوزههای زیست محیطی و سلامت شهروندان بروز کند. البته من از جزئیات این آسیبهای زیست محیطی اطلاعات دقیقی ندارم و صاحبنظران این حوزه باید در این زمینه اظهارنظر کنند. قبلا در زمان دولت احمدینژاد و آغاز تحریمها علیه ایران نیز، فرایند تولید بنزین از متانول در دستور کار قرار گرفت. اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ خورشیدی بود که وزیر وقت نفت خبر تولید بنزین با ترکیب ۳۵درصدی متانول را رسانهای کرد. اما بسیاری از کارشناسان حوزه محیط زیست نسبت به تاثیر این نوع بنزین در سلامت شهروندان هشدار دادند و آلودگی آن را بالا ارزیابی کردند. گزارشهای مستند برخی نهادهای کارشناسی دال بر این بودند که بخش قابل توجهی از آلودگی شهرها و افزایش بیماریهای قلبی، ریوی و برخی بیماریهای لاعلاج ناشی از مصرف این نوع بنزینهای غیراستاندارد است. البته همانطور که اشاره کردم، این اظهارنظرهای کارشناسی است و شخصا از جزئیات آسیبهای زیست محیطی این نوع محصولات اطلاعات دقیقی ندارم. اما به قطع میتوان گفت که این رویکرد (تولید بنزین از متانول) نباید دایمی تصور شود و تنها در کوتاهمدت و در مقاطع مشخص میتوان از آن بهره برد. ضمن اینکه تولید متانول به عنوان سوخت مصرفی خودروها طی دهههای گذشته در برخی کشورها تجربه شده است، اما نحوه ترکیب آن با بنزین و... در هر کشوری ممکن است، متفاوت باشد.
۲- برخی تحلیلها حاکی است که ایران روزانه بین ۱۵تا ۲۰میلیون دلار بنزین وارد میکند. رقمی که محاسبات ماهانه و سالانه آن، اعداد و ارقام بالایی را در بر میگیرد. البته این برای نخستین بار نیست که ایران اقدام به واردات گسترده بنزین میکند. اگر به تاریخ کشور طی ۱۵تا ۲۰سال گذشته بازگردیم، مشخص میشود که در برخی ادوار، حتی بیشتر از این میزان بنزین وارد کشور میشد. این روند معیوب واردات بنزین اما با سرمایهگذاری مناسب در حوزه پالایشگاهها (مثلا ستاره خلیج فارس) وارونه شد و ایران پس از مدتی حتی به صادرکننده بنزین نیز بدل شد. امروز اما به دلیل عدم توسعه پالایشگاهها و فقدان سرمایهگذاری مناسب در حوزههای بالادستی نفت، ایران ناچار به واردات گسترده بنزین است. در کنار این موارد، نمیتوان انکار کرد که ارزان بودن قیمت بنزین به دلیل کاهش ارزش پول ملی و تورم بالا، باعث قاچاق گسترده و مصرف بالای این محصول شده است. پرسشی که ممکن است با این توضیحات به ذهن خطور کند، آن است که ایران چگونه میتواند از بحران مصرف بالای انرژی عبور کند؟
۳-اصلاح الگوی مصرف انرژی در کنار تولید بنزین استاندارد، مهمترین راهکارهایی است که ایران برای عبور از چالش مصرف انرژی بالا میبایست به سمت آنها گام بردارد. استانداردسازی خودروهای داخلی یکی از مهمترین روشهایی است که از طریق آن میتوان مصرف بالای بنزین در کشور را کاهش داد. راهبرد مهم بعدی ورود خودروهای برقی یا هیبریدی به کشور است. اگر اجازه داده شود، خودروهای برقی و هیبریدی به قیمتهای جهانی به کشور وارد شود و نرخهای گمرکی بالا و تعرفههای غیر متعارف بر آنها وضع نشود، میتواند در کاهش روند مصرف سوخت در ایران اثرگذار باشد. اما نباید فراموش کرد که این نوع خودروها، برق مصرف میکنند. برای این منظور باید جایگاههای خاص توزیع برق تعبیه شود، ضمن اینکه تامین برق مورد نیاز این خودروها هم به تدابیر و سرمایهگذاریهایی نیاز دارد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نقش روایتها در اقتصاد کشورها
✍️ دکتر جعفر خیرخواهان
روایتها ازجمله ثروتهای مهم هر ملتی هستند. قدرت بالقوه روایت در آمادهسازی و به حرکت درآوردن تودهها قابل مقایسه با انواع فناوریهای زیرساختی مانند نیروی برق، جاده و خطوط راهآهن است.
علم اقتصاد در استفاده از روایتها به تازگی به خودآگاهی جدیدی رسیده است تا جایی که میتوان ادعا کرد به «چرخش روایتی» یا «اقتصاد روایی» روی آورده است. بهعنوان مثال آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد با نگارش کتاب ثروت ملل و ارائه روایت اقتصادی به شکل کارگاه سنجاقسازی و برجستهکردن نقش تقسیم کار، تخصص و تجارت آزاد موفق شد حرکت اقتصاد انگلستان و سایر جوامع را در مسیری خاص هدایت و تثبیت کند. در واقع اسمیت و افراد دیگری مانند کارل مارکس و فردریش هایک داستانگوهای اقتصادی بودند که با بیان کلان روایتهای فراگیر از سرمایهداری، سوسیالیسیم و لیبرالیسم، هرکدام جوامع بشری را در مسیر جامعه آرمانی خاص سوق دادند و روند رشد و توسعه و نیز حبابها و رونق و رکودهای اقتصادی را به شیوه و بیانی خاص تفسیر و معنادار کردند.
پس اگر پرسیده شود چگونه میتوان هدفی را برای جامعه مهم جلوه داد؟ جامعه را پیرامون آن هدف مهم برانگیخت؟ حتی شکست را به منبع ایثار و فداکاری و معناداری زندگی تبدیل کرد؟ یا سوگواری برای شکست یک استراتژی برنده و برد شود؟ پاسخ به همه آنها در یک کلمه قابل خلاصه شدن است: روایت. البته آن روایتی که بسیار عالی ساخته و پرداخته شده باشد و باور راسخ و اعتماد به نفس مناسب تحویل دهد، میتواند فروض و انگارههای عام و مشترک درباره چگونه ترغیب کردن و برانگیختن جامعه، چگونه بر موانع غلبه کردن و چگونه پیروز شدن را زیر و رو کند.
هر روایتی تلاش میکند واقعیت بیرونی را به نحوی خاص برای ما معنادار و قابل تفسیر کند و ارزشهایی را مهمتر جلوه دهد و به جامعه منتقل کند. این روایتها حتی به شکل غیرمستقیم به جامعه القا میکنند که چگونه کار کند، چگونه پول درآورد، چگونه خرید و فروش کند و منفعت کسب کند و فقیر یا ثروتمند، بخشنده یا حریص باشد. جامعه موفق و جامعهای که در مرحله خیز و خیزش قرار دارد روایتهایی مشترک و مورد پذیرش همه دارد؛ روایتهایی که موقعیت آن جامعه را در جهان معنادار و خواستنی و مطلوب میکند. روایت صرفا یک داستان یا توصیفی از یک سلسله رویدادها نیست، بلکه شیوه خاص تبیین یا درک و فهم رویدادها است.
هر روایتی بر انتخابهای معین درباره روشهای مناسب ارائه، تبیین و درک واقعیت دلالت دارد. انسانها از طریق روایتها جهان را درک میکنند و مجادله و بگومگو پیرامون روایتها نقش اساسی در زندگی اجتماعی دارد. بخش زیادی از تصمیماتی که ما درباره تحصیل، سرمایهگذاری، شغل، ازدواج و بچهداری میگیریم از روایتهایی که مصرف میکنیم، تاثیر میپذیرند. سیاستمداران در فضایی پر از نقد و نظر فعالیت میکنند و سیاستمدار قابل آن کسی است که توانایی فضاسازی دارد؛ یعنی فضای موجود را به نفع خود شکل میدهد. او صرفا رأی و نظر مردم را نمیگیرد، بلکه رأیسازی میکند. او روایتهایی را تبلیغ و در بوق و کرنا میکند که با منطق موفقیت سیاسیاش سازگار باشد.
در زمینه بررسی رابطه بین روایتها، رفتار اقتصادی و عملکرد اقتصادی متاسفانه کمبود پژوهشهای جدی وجود دارد. در واقع اقتصاددانان به تازگی به پژوهش درباره نقش روایتها توجه نشان دادند. کتاب «اقتصاد روایی» نوشته رابرت شیلر، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل اقتصاد (منتشرشده در سال۲۰۱۹) اثر داستانها و روایتهای عامهپسند درباره رویدادها و روندهای اقتصادی را کندوکاو میکند. طبق استدلال شیلر، روایتها درباره پدیدههای اقتصادی تاثیر معناداری بر اطمینان مصرفکننده، تصمیمات سرمایهگذاری و نهایتا عملکرد اقتصادی میگذارد.
او گسترش اخبار را با پخش شدن ویروس مقایسه میکند و توضیح میدهد چگونه رفتار اقتصادی عموم تحت تاثیر داستانها درباره رونق و رکود بازار و بحرانهای مالی است. شیلر رویدادهایی مانند بحران بزرگ، حباب دات کام و رونق و رکود املاک و مستغلات را اینگونه تحلیل میکند که داستانگویی و باورهای عام به این پدیدههای اقتصادی انجامید. اگرچه کتاب شیلر شواهد زیادی ندارد که تاثیر روایتها بر بروندادهای اقتصادی را نشان دهد، اما دعوتی از پژوهشگران است تا به این موضوع بیشتر بپردازند و راه درازی باید طی شود تا پیوندهای علّی بین روایتها و عملکردهای اقتصادی فهمیده شود.
با گسترش و فراگیرشدن شبکههای اجتماعی و ظهور نسلهای جدیدی که منابع خبری و اطلاعاتی و خوراکهای فکری و تحلیلی متنوعی دارند، مدیریت کردن روایتها که همیشه در عرصه سیاسی مهم بوده است از همیشه مهمتر شده و حتی شاید به اولویت درجه یک تبدیل شده باشد.
حزب و جناح حاکم روایتی مثبت از شرایط فعلی اقتصاد تبلیغ میکند تا بتواند نیروی محرکه مثبتی برای اقتصاد ایجاد کند. این سیاست براساس پیشفرضی است که هر چقدر روایت ساختهشده درباره اقتصاد مثبتتر و خوشبینانهتر باشد مصرفکنندگان، تولیدکنندگان، سرمایهگذاران و دیگران با احتمال بیشتر تصمیماتی میگیرند که اقتصاد را تقویت خواهد کرد و محبوبیت حزب حاکم افزایش خواهد یافت.
در نقطه مقابل حزب و جناح مخالف را داریم که با هدف مصرف انتخاباتی سعی میکند روایتی منفی و بدبینانه از اقتصاد کنونی به تصویر بکشد؛ چون فرض را بر این میگذارد که در هر وضعیت اقتصادی معین، هرچه روایت منفیتری از اقتصاد منتشر کند در انتخابات بعدی آرای بیشتری به نفع خود جلب و جذب خواهد کرد.
همچنین هر چه به موسم انتخابات نزدیک میشویم، احزاب و جناحهای مخالف دولت مستقر تلاش میکنند روایت زیبا و دلپسند و تصویر خوشبینانه در صورت روی کار آمدن خود بیان و ترسیم کنند. به این ترتیب یک «بازار برای روایتها» شکل میگیرد که هر گروهی با اهداف متضاد و روشهای مختلف اخلاقی و غیراخلاقی در آن شرکت و بازی میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 از دانشگاه شریف و تهران تا هاروارد و MIT !
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- آنهایی که با هدایت سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس و موساد سالها و بهخصوص در حوادث سال ۱۴۰۱ تلاش کردند
«چهره واقعی دانشگاههای ایران» را که روزگاری با نثار خون شریفترین دانشجویانش جنبش ضداستکباری و ضدامپریالیسمی را در اعتراض به سفر نیکسون به تهران پایهریزی؛ و بعد از آن شهدای بیشماری را در این راه و در دفاع از کشور و مردم تقدیم انقلاب و اسلام کردند، تحریف و وارونه جلوه دهند، اکنون شاهد چهره واقعی ضداستکباری شریف و تهران و امیرکبیر و الزهرا و دیگر دانشگاههای کشور در دانشگاههای آمریکا هستند و هر دانشجوی هارواردی و امآیتی و بوستونی و کلمبیایی و امرسونی و تگزاسی و...اکنون یک دانشجوی ایرانی شده است! اگر دانشجویان ایرانی ۷۰ سال قبل خونشان در اعتراض به سیاستهای ظالمانه آمریکا همزمان با سفر نیکسون به تهران ریخت و در ادامه بیداری جنبش دانشجویی موجب فتح لانه جاسوسی در سال ۵۷ شد، اکنون دانشجویان آمریکا و اروپا به نقطهای رسیدند که دانشجویان فهیم و قهرمان و دشمنشناس ایرانی ۴۵ سال قبل به آن عمل کردند. لذا شاید اغراق نباشد که بگوییم دانشجویان آمریکایی با الگوگیری از متن حرکت دانشجویی در ایران و نه از حاشیهها و آنچه که میخواستند تحریف شده و وارونه به افکار عمومی جهان القا کنند، به این نقطه رسیدهاند، هرچند با تاخیر! که این تاخیر نیز در مطالبه رهبر معظم انقلاب از جوانان آمریکا و اروپا بهخوبی مورد سؤال واقع شده است: «از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ و چرا باید معطوف به گذشتههای دور باشد
نه مسائل روز؟ چرا از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟»
اکنون زمان بازخوانی دو نامه مهم رهبر معظم انقلاب
به جوانان غربی است.
۲- مهم این است که ایده «فلسطین از نهر تا بحرِ» رهبر معظم انقلاب
و شعار «مرگ بر آمریکا» اکنون از زبان دانشجویان آمریکا و اروپا شنیده میشود، که حالا محدود به دانشگاههای این کشورها هم نشده و در خیابانهای نیویورک و واشنگتن و بوستون و کالیفرنیا و کلمبیا و تگزاس و... و پاریس و لندن و برلین و...و کانادا و استرالیا و... با آتش زدن پرچم آمریکا از زبان جوانان این کشورها نیز شنیده میشود. این نشان میدهد دو پیام چند سال قبل رهبری به جوانان غربی چقدر تاثیرگذار بوده است. حرکت عظیم دانشجویان آمریکا و اروپا در حمایت از فلسطین در حقیقت پاسخ عملی و اصولی به سؤالات و مطالبات رهبر معظم انقلاب از آنهاست که در دو نامه تصریح داشتند «به این دلیل مستقیماً با شما سخن میگویم و شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم که اولا آینده ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و ثانیا حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم و ثالثا سیاستمداران و دولتمردان شما آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند و رابعا ایمان دارم که تنها شما جوانهائید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راههایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهههایی شویدکه غرب را به نقطه کنونی رسانده است». ایشان در آن نامههای فکورانه از«شرمساری
تاریخ بردهداری اروپا و آمریکا»، و «سرافکنده از دوره استعمار»،
و «خجل از ستم بر رنگینپوستان و غیرمسیحیان»، و «ابراز سرافکندگیِ محقّقین و مورّخین آمریکایی و اروپایی از خونریزیهایی» سخن گفتند که به نام مذهب و ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی و قبل و بعد از آنها رخ داده است. از «رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، چه در اروپا و چه در فلسطین» سخن گفتند «با این تفاوت که دنیای اسلام در ابعادی به مراتب وسیعتر، در حجمی انبوهتر و به مدّت بسیار طولانیتر قربانی وحشتافکنی و خشونت بوده و متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف قدرتهای بزرگ حمایت شده است».
۳- اکنون دانشجویان آمریکایی و اروپایی به عمق سخنان رهبری در آن نامهها پی بردهاند که هدفِ «سیاست تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از دیگری» توسط هیئت حاکمه کشورهایشان، «سودجوییهای ستمگرانه» بوده است. این دانشجویان اکنون از حصار «مرزهای ساختگی و ذهنی ساخته شده توسط ابزارهای ارتباطاتی» خارج شدهاند و از «سدّ عاطفی و احساسی» عبور کردهاند که رهبر معظم انقلاب خواستار آن شده بودند و دیگر نمیخواهند اجازه دهند«با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین آنها و واقعیّت سد ایجاد کنند» و تلاش دارند «با روشنگریِ خود و محیط پیرامونشان، پلی از اندیشه و انصاف بر روی شکافها و چالش ناگوارِ از پیش طراحی شدهِ بین اسلام و جوانان» بسازند. اقامه نماز در این اعتراضات و بعضا با دست بسته و بالا بردن نمادها و شعار اسلامی در مقابل پلیسهای خشن و تا دندان مسلح، پاسخ به این سؤال رهبری است که «آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید و تعالیم انسانی و اخلاقی پیامبر اسلام را مطالعه کردهاید؟» خروش جدید جنبش دانشجویی در آمریکا و اروپا در حقیقت پاسخ عملی به این سؤال رهبر معظم انقلاب از آنها است که «از خود بپرسید مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام مزاحم برنامه قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟» ایشان نقش آمریکا در ایجاد داعش و تروریسم دولتی اسرائیل را نمونههایی از منطق متناقض غرب برشمرده و تاکید کرده بودند «اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانههای خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند (به دلیل حوادث تروریستی فرانسه)، یک خانواده فلسطینی ۷۰ سال است که حتّی در خانه خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. آیا در دنیای امروز قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی میشناسید؟ اگر تروریسم و بربریت نیست پس چیست؟». رهبر معظم انقلاب در پایان خطاب به جوانان غربی تاکید کرده بودند «جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید و تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست خشونتزای غرب مسلّط باشد، و منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشههای خشونت را در جای دیگر جستوجو کرد»؛ لذا دانشجویان آمریکایی اکنون با تفکر و تدبر در این نامهها به ریشههای خشونت و معیارهای متناقض غرب پی بردهاند و از اشغال فلسطین به اشغال کشور خودشان توسط لابی صهیونیستی رسیدهاند که هشتگ «ایالات متحده اسرائیل» را ترند کردهاند!
۴- اما رهبر معظم انقلاب قبلا دو پیشبینی در خصوص اعتراضات آمریکاییها علیه حکومت فاسد خود کرده بودند که اکنون صدق هر دو پیشبینی آشکار شد. اولا در واکنش به جنبش ضدنژادپرستی در سال ۲۰۲۰ تصریح کرده بودند «آتش زیر خاکستر شعله کشیده... ممکن است سرکوب و موقّتاً خاموش کنند، لکن آتش زیر خاکستر باقی است، از بین نمیرود و شعله میکشد. اینها نظام کنونی آمریکا را از بین خواهد برد و علّتش هم این است که نظام، نظام غلطی است». اکنون آن آتش در ابعاد گستردهتر و وسیعتری دوباره زبانه کشیده که این بار در جنبش دانشجویی متبلور شده است. ثانیا رهبری در یکی از آن دو نامه به جوانان غربی حوادث خشونت بار امروز پلیس علیه دانشجویان را نیز پیشبینی و هشدار داده بودند «اشتباه بزرگ، هر حرکت هیجانی و شتابزده و عجولانهای است که مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد، نهتنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصلهها را عمق، و کدورتها را وسعت و گسستهای موجود را افزایش خواهد داد و جز اینکه راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت». لذا حمایت مطلق آمریکا از صهیونیستها جلوهای عریان از نژادپرستی نهادینه شده در هیئت حاکمه این کشور است، و این قساوت و خشونت علیه دانشجویان، سطحی عریان از حمله اسرائیل به کودکان و زنان غزه است و دولتی که با این همه امکانات از وحشیگریهای اسرائیل علیه غزه حمایت میکند، جای تعجب ندارد که این وحشیگری را علیه جوانان و دانشجویان ولو در کشور خودش به کار گیرد، همانگونه که پا روی گلوی جرج فلوید گذاشت و اجازه نداد نفس بکشد! اما نکته مهم این است که وقاحت در تناقضات آمریکا اکنون به فضاحت عریان شدن کشیده شده و ابایی ندارند که آشکارا برخلاف ادعاهایشان عمل کنند، تا جایی که علاوهبر دانشجویان و اساتید دانشگاهها، نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
«از حزب سبز» را هم که در اعتراضات ضداسرائیلی دانشگاه واشنگتن شرکت کرده بود، دستگیر میکنند!
۵- این بیداری افکار عمومی در سایه گفتوگوی رهبر جمهوری اسلامی با جوانان غربی از صدها موشک برای هیئت حاکمه آمریکا و اسرائیل خطرناکتر و هزینهزاتر و برای مردم آمریکا و اروپا راهگشاست، و این یعنی صدور انقلاب اسلامی!، که ریچارد فالک استاد و پروفسور آمریکایی میگوید؛ «این نامهها را میتوان سنگ بنای معنوی و اخلاقیِ جوامع قرار داد و آن را به کلّ بشریت وسعت بخشید» و پروفسور دنیس رنکورت عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه اوتاوا در نامهای مستقیم خطاب به رهبر انقلاب تاکید میکند «جوانان غربی به نامه شما نگاهی واکاوانه خواهند داشت و این تحلیل عمیق روانشناسانه و ژئوپلیتیکال شما بیداری قلب و ذهن غربیها را سرعت میبخشد!». اما نکته مهم را چارلز تالیافرو فیلسوف و استاد آمریکایی و عضو انجمن مؤسسه سلطنتی فلسفه گفته بود که «موفقیت و نیروی نامه رهبر ایران در آینده آشکار خواهد شد»!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 تفاوت دغدغهها
✍️ فتحالله جوادی
یکی از مشکلات اساسی در موضوع رابطه دولت، ملت شکاف قابل توجه عمیق یا بهتر بگوییم تفاوت نمایان در دغدغههای حکومت و دولت و اکثریت ملت است. اگر جامعهای احساس کند که حاکمانش با دغدغههای او بیگانهاند، قدر مسلّم احساس خوشی و نزدیکی و مودّت با حکومت دولت ندارد و این احساس بیگانگی و دوری یا بیتفاوتی میآورد یا بغض و نافرمانی... متأسفانه برخی مقامات در ارکان قدرت و در نظام تصمیمگیری به جای پرداختن و توجه به اولویتها، دغدغهها و مشکلات اساسی، اولویتهای دیگری برای خویش و جامعه تعریف میکنند که برای تقویت رابطه دولت، ملت زیانبار است. به عنوان مثال آنقدر که مثلاً درباره لایحه حجاب خبر و مصوبه و اظهارنظر میشنوند و میخوانند و آن را به اصطلاح بولد و گل درشت میبینند، درباره معیشت و تورم و گرانی و مشکلات درمانی، مسکن، حقوق و... این دغدغهمندی را نمیبینند. یا وقتی میشنوند شهر هزار دغدغه دارد که باید بدان پرداخت و اولویت مقام مسئول فرضاً ساخت مسجد در پارک است، به خوبی این را درک نمیکنند. به عنوان مثال در هر دو مورد در ظاهر دغدغه دینی مطرح است، اما نسبت به آنچه که در لایههای پنهان و پیدای جامعه و همان شهر به خاطر عدم توجه به اولویتهای اصلی شهروندانش موجبات سلب اعتماد مردم به کارایی و کارآمدی حکومت دینی شده است، بیتوجهند و گاه مردم به این نتیجه میرسند که گویا مسئولان در دنیای دیگری سیر میکنند که با دنیای دغدغهمند آنان نسبت چندانی ندارد. حتی برخی با بدگمانی چنین تعبیر میکنند که حضرات دردها و دغدغهها را میدانند، اما برای انحراف افکار عمومی با طرح دغدغههای فرعی، شرایطی فراهم میکنند که توجهات به سمت دیگری معطوف شود...
فرقی نمیکند کاسب باشید یا تولیدکننده، صادرکننده باشید یا وارد کننده و تاجر. کشاورز باشید یا کارمند، پزشک باشید یا پرستار یا معلم... در هر صنف و گروهی که باشید این فاصله میان دغدغههای خود با دغدغههای نظام حکمرانی را درمییابید. همه با تفاوتهایی میگویند دولت که به فکر ما نیست، درد ما را نمیفهمد و نمیداند و تصمیماتی که میگیرد به نفع ما نیست و گره از کار ما نمیگشاید. اگر بخواهیم با حسن نیت به مساله نگاه کنیم باید گفت علت اصلی، ظرفیت اندک نظام تصمیمگیری برای حل مشکلات اساسی و درک اولویتهای اصلی ملک و ملت است. اگر سطح هوشیاری و عقل و تدبیر و دانایی نظام تصمیمگیری، اندک یا ناکافی باشد قاعدتاً حتی با وجود نیّت خیر در تشخیص سره از ناسره، درمیماند.
و نتیجه کارشان گاه فاجعه به بار خواهد آورد، یا نتیجه عکس میدهد و حداقل گرهی نمیگشاید. به عنوان نمونه ساعتها و روزها و ماهها وقت برای قانون حجاب میگذارند، اما به جایی نمیرسند. هزاران میلیارد صرف اجرای طرح ازدواج و فرزندآوری میکنند، اما نتیجه نمیگیرند. یا برای کمک به معیشت مردم و جلوگیری از رشد قیمت کالاهای اساسی میلیاردها دلار ارز ارزان و ترجیحی اختصاص میدهند و اثر آن در سفرههای مردم دیده نمیشود، به صدها موسسه و سازمان و نهاد مذهبی و فرهنگی بودجه میدهند تا گرایش به دین و دین باوری بیشتر و بیشتر شود، اما ثمری در بر ندارد. علت آن هم این است که برای هر دردی باید ابتدا زمینههای پیدایی آن را خوب شناخت و تشخیص داد و سپس داروی مفید و موثر آن را تجویز کرد و این کار نیازمند طبیبی با تجربه و عالم و کارآزموده است که خوب تشخیص دهد و سپس درمان را آغاز کند.
توصیهای که میتوان داشت اینکه عزیزان اگر صلاح ملک و ملت که هیچ، حتی اگر رستگاری خود را هم میخواهید به دغدغههای اصلی مردم بپردازید و برای تشخیص و فهم درست اولویتهای اصلی کشور و ملت سطح دانش و آگاهی خود را با استفاده از نخبگان و عالمان دلسوز و نه صرفاً با ظرفیت محدود دانشی خود و همفکران خودتان بالاتر ببرید تا بتوانید تصمیمات درستتری بگیرید و این شرح صدری میخواهد که شوربختانه چندان در نظام تصمیمگیری و به ویژه در دولت شاهد آن نیستیم. هیچ خوب نیست که بخش اعظمی از جامعه با خود بگوید، درد ما چیست و درد این ها چه؟ گویی انگار در جغرافیای دیگری زندگی میکنند و با مردمان خطه دیگری سروکار دارند!
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تهران حیاط خانه پدری شما نیست!
✍️ محمد تاج
بهتر است به دور از حاشیه و مقدمهچینی، سر اصل مطلب برویم. تهران حال خوشی ندارد و از آن بدتر عدهای که قرار بوده و هست پایتخت را مدیریت کنند، کمر همت بستهاند تا پس از اتمام دوره مسوولیت خود جز زخم بر تن این شهر فرسوده، چیزی
باقی نگذارند.
زاکانی که بدون تجربه و دانش لازم برای هدایت یک ابرشهر به لطف پاسکاری وعدههای فضایی در مناظرات انتخاباتی اصولگرایان، سهمی بزرگ از سفره تیم برنده برداشته، امروز روی ذهن و روان شهروندان تهرانی رژه میرود.
جنجال و درگیری پارک قیطریه هنوز نخوابیده که نصب دیوارهای آبی و سفید فلزی در پارک لاله دوباره حساسیت شهروندان را برانگیخته است؛ دیوارهایی که به گفته رییس شورای شهر تهران برای ساخت مراکز فرهنگی علم شدهاند!
چمران گفته بعد از جشن خیابانی عید فطر به این نتیجه رسیدیم که مرکز شهر تهران نیاز به ساختمان فرهنگی دارد! و اکنون انتخاب شهرداری کجاست؟ پارک لاله! ریه تنفسی پایتخت که بیش از ۵۰سال است در حافظه تصویری شهروندان تهرانی نقشی بیبدیل دارد. پارکی که میزبان دو موزه، یک بازارچه، زمینهای بازی متعدد، مسجد، امکانات رفاهی و البته درختان کهنسال ارزشمندی است.
حال چرا شهرداری با توجه به جنجال پارک قیطریه دوباره روی یکی از خاطرهانگیزترین بوستانهای تهران دست گذاشته؟ اصرار زاکانی برای تولید
جنجال چیست؟
اگر اخبار را دنبال میکنید بهطور حتم از قرارداد ۲میلیارد یورویی زاکانی با چینیها باخبر هستید؛ قراردادی که باوجود مخالفت یا حتی بیخبری اعضای شورای شهر تماما اصولگرای تهران، توسط شهردار اصولگرای پایتخت با طرف چینی بسته شده است، اما مفاد قرارداد چیست؟ نمیدانیم!
مسوولان شهرداری گفتهاند افشای مفاد قرارداد تازه زاکانی با طرف چینی، مشکلات امنیتی دارد. چطور ممکن است خرید اتوبوس و تاکسیبرقی برای کشور اشکال امنیتی ایجاد کند؟
ممکن است با این توضیح که تحریمهای بینالمللی دست کشور را برای بستن قرارداد با شرکتهای خارجی بسته، دوباره قصه حسینکرد شبستری بخوانند! اما شهروندان تهرانی که پول این قرارداد از مالیات آنها پرداخت شده باید بدانند این رقم هنگفت قرار است به چه کسی پرداخت شود؟ شرکت چینی چطور انتخاب شده و زاکانی بر چه معیاری این وسایل نقلیه را خریداری کرده است؟
کنجکاوی رسانهها و شهروندان اما بیفایده است. در عوض شهردار هر روز نقشه تهران را باز میکند و تبرش را بر گلوی یکی از پارکهای پایتخت میساباند. زاکانی که نشان داده حتی با اعضای شورایشهر هم مشورت نمیکند، تهران را شبیه ملک شخصیاش میبیند. هروقت که بخواهد، بدون توجه به رفتوآمد و زندگی مردم جشن خیابانی برگزار میکند. اگر هوس کند، درختان پارک را برای ساختن مرکز فرهنگی قلعوقمع میکند و آنطور که صلاح بداند پول مملکت را برای اشتغالزایی چینیها خرج میکند!
همه چیز شبیه یک بازی است. وقتی مسوولی نتواند عملکردی قابلقبول ارائه دهد، نیاز به جنجال دارد؛ جنجالی که هر روز ذهن و روان مردم را تحت تاثیر قرار دهد. در ادامه ماجراهای پارک لاله، مدیر سازمان پارکهای تهران گفته، این حصارکشی برای ایجاد کارگاهی در خصوص تعمیرات و نگهداشت پارک ایجاد شده است!
از چه زمانی کاشت و هرس نهال به راهاندازی کارگاه ساختمانی نیاز دارد؟ اگر واقعا این ماجرا حقیقت دارد، گفتههای رییس ۸۳ساله شورایشهر تهران
چه میشود؟
همه آنچه اتفاق افتاده و میافتد، در نهایت به ضرر شهر تهران و شهروندان است. زاکانی دیر یا زود از شهرداری پایتخت میرود. همانطور که محمدباقر قالیباف و محمود احمدینژاد رفتند. آنچه باقی میماند پایتختی است که با فوران جمعیت، مشکلات متعددی چون ترافیک و آلودگی هوا، سرانه پایین فضای سبز و… دستبهگریبان است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 پیشبینی دو دانشآموز
✍️ عباس عبدی
اخیرا یک فیلم کوتاه یک دقیقهای بازنشر شده که دو دختر خانم دبیرستانی به مدت یک دقیقه درباره فشارهای اجتماعی نسبت به دختران حرف میزنند. این فیلم تولید سال ۱۳۸۲، یعنی ۲۱ سال پیش است. هر دو دختر خانم که حدود ۱۵ تا ۱۷ ساله هستند با حجاب و مقنعه کامل و روپوش مدرسه بدون ذرهای آرایش به خوبی و مسلط حرف میزنند. آنان فشارهای اجتماعی را به خوبی به فنر تمثیل میکنند. جامعه را متحول میدانند که اگر فشار نباشد مردم خود را تطبیق میدهند. ولی اگر جلوی این فنر گرفته و فشرده شود، به جایی میرسد که دیگر، توان حفظ آن را ندارند و یک باره فنر باز میشود. آنان قاعدهای را با زبانی ساده توضیح میدهند که «مردم از آنچه منع میشوند به آن حریصتر میشوند.» سپس شرح میدهند که چرا مردم به سوی تبلیغات ماهوارهای میروند. اینها عین جملات آن دو دختر خانم نبود ولی مضمون دقیق آنها است. ای کاش میدانستیم که اکنون آنها کجا هستند؟ چه پوششی دارند؟ چه تفکری دارند؟ و آیا همچنان با همان آرامش و متانت سخن میگویند یا به افرادی عصبی تبدیل شدهاند؟ پس از رها شدن این فنر در سال ۱۴۰۱ چه رفتاری از خود نشان دادهاند؟ اکنون نمیدانیم که آن دو دختر خانم چه وضعی دارند؟ ولی از روی موارد مشابه فراوان آنها که در دور و نزدیک میبینیم، میتوانیم بگوییم که سرنوشت آن نسل به کجا رسیده است؟ آنان متولدین دهه ۱۳۶۰ بودند که اواخر جنگ به دنیا آمدند. در دوره اصلاحات به بلوغ رسیدند. ولی هیچ کس وقعی به سخنان بدیهی آنان نداد. آنان در آن مقطع زمانی دانشآموزانی عادی بودند؛ نه مدرک دانشگاهی داشتند و نه تجربه عمیق سیاسی و اجتماعی، ولی با همان چند سالی که در متن جامعه حضور داشتند، به صورت شهودی و حسی متوجه شده بودند که تحت فشار اجتماعی هستند. آنان چنین میاندیشیدند که تحت فشارند که چگونه فکر کنند، چه بپوشند، کجا بروند، کجا نروند و... و این را حس میکردند، که این فشارها در حال افزایش است و میدانستند که به جایی خواهد رسید که دیگر سیاستمداران و پدرخواندههای جامعه قادر به نگهداری این فنر در حالت فشرده شده نخواهند شد، خسته میشوند و دیر یا زود این فنر رها خواهد شد، و آنگاه باطن جامعه آشکار میشود. باطنی که شاید در یک فرآیند طبیعی و متعارف به گونه دیگری ظاهر شود.
این نسل اعم از دختر و پسر و البته دختران بیشتر، نادیده گرفته شدند ولی کسی توان حذف آنان را نداشت و ندارد به همین علت در فردای برداشتن اهرم از روی فنر، به میدانی پرتاب میشوند که خواسته خودشان نبوده است.
پرسش این است که چرا گوش شنوا و ساز و کاری مناسب برای شنیدن آن نجواهای آرام وجود نداشت تا با بحران ۱۴۰۱ مواجه نشویم؟ یکی از بدترین اشتباهات رایج ساختار سیاسی این است که اعتراضات ۱۴۰۱ را ساخته و پرداخته دشمنان کشور و بیگانگان معرفی کرد.
گزارش رسمی بیخاصیت و گمراهکنندهای که در خصوص این اعتراضات تهیه و منتشر شد، دقیقا بر همین محور تهیه شده است. شاید تهیهکنندگان گزارش حق داشته باشند؛ زیرا هیچ درکی عینی از جامعه ندارند، ولی آنچه که در سال ۱۴۰۱ رخ داد، تحقق پیشبینی ساده این دو دختر خانم دبیرستانی بود که ۲۰ سال پیش از آن به شکل ساده و صمیمانهای بیان کردند.
گزارههای آنان برای همیشه صادق است؛ جامعه مثل یک استخر آب است که نمیتوان آن را در یک پارچ قرار داد. برای حکمرانی معقول و متعارف و مورد حمایت مردم و اینکه کارآمد باشد باید سعه صدر و سعه فکر داشت.
نمیتوان جامعه جدید را که هر لحظه تحت تأثیر عوامل و متغیرهای گوناگونی است، در یک چارچوب بسته و محدود خلاصه کرد. به ویژه وضعیت زنان بسیار حساس است.
هم از منظر جایگاه اجتماعی و هم از زاویه وضعیت اقتصادی و نیز حقوق خانوادگی. شاید متولیان رسمی گمان کنند که برای زنان جایگاه مهمی قائل هستند. این فایده ندارد؛ زنان خودشان جایگاه مورد نظر را تعریف میکنند.
سیاستهای جاری در ایران به نسبت متضاد و متناقض است. ولی بیشترین تناقضات سیاستی و حتی حقوقی در مساله زنان است. امروز حکومت به پوششی از زنان رضایت میدهد که ۲۰ سال پیش آن را کفر ابلیس میدانست.
ولی رسیدن به این پوشش با هزینههای زیاد برای دو طرف بوده، و هنوز هم معلوم نیست که چند سال بعد به کجا برسد؟ در حالی که همین پوششهای متعارف را میتوانستند با همراهی و همکاری مردم حفظ کنند و حتی در همین حدود رعایت شود. از این سوراخ برای چندمین بار گزیده نشوید.
🔻روزنامه شرق
📍 آیا خاورمیانه در آستانه تحول مهمی است؟
✍️ کوروش احمدی
مقامات آمریکایی و عربستانی این روزها از پیشرفت در جهت یک «معامله بزرگ» سخن میگویند که قرار است ازجمله شامل ارائه تضمینهای امنیتی و کمک به برنامه صلحآمیز هستهای عربستان و عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل باشد. این روندی است که در واقع از زمان دولت ترامپ شروع شده و حداقل طی پنج ماه قبل از حمله ۷ اکتبر حماس در جریان بود و بعد از این حمله برای دو، سه ماه به حال تعلیق درآمده بود. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پنجشنبه گذشته در اشاره به این «معامله بزرگ»، از یک بسته سیاستی برای عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان خبر داد که یک بخش آن شامل چند توافق بین آمریکا و عربستان است. او تصریح کرد که در ارتباط با این بخش از بسته «ما خیلی به توافق نزدیک هستیم». او افزود: بخش دیگر این بسته شامل پیشنهادهایی در ارتباط با «راهحل دو کشوری و بازسازی، اداره و امنیت غزه» و «تضمین امنیتی برای اسرائیل» است. به گفته این سخنگو، بخش سوم مربوط به عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل است. او گفت: «همه بخشهای این بسته به هم وابستهاند و هیچ بخشی بدون دیگر بخشها پیش نخواهد رفت». همچنین افزود: «عربستان برای نهاییشدن این بسته دو شرط دارد: ۱- آرامش در غزه ۲- ایجاد کشور مستقل فلسطین». سخنگوی مذکور «امنیت گسترده برای اسرائیل»، «انزوای ایران» و «تمرکز بر چالشهای واقعی در غزه» را سه مزیت این بسته دانست. او گفت: ما و عربستان تأکید داریم که این یک بسته منسجم است و همه بخشهای آن باید همزمان عملی شود. اگرچه رسما اطلاعاتی درباره جزئیات این «معامله بزرگ»، بهویژه بخش مربوط به پیمان امنیتی بین آمریکا و عربستان داده نشده، اما دیپلماتها میگویند علاوه بر تضمینهای امنیتی و همکاری هستهای، انتقال سلاحها و فناوریهای پیشرفتهتر از جمله هوش مصنوعی به عربستان، خودداری عربستان از خرید سلاح از چین و محدودیت سرمایهگذاری چین در عربستان نیز مورد بحث است. انعقاد یک پیمان نظامی بین دو کشور برای تشویق ریاض به عادیسازی روابط با اسرائیل حداقل از اردیبهشت ۱۴۰۲ بین عربستان و آمریکا مورد بحث بوده و ربطی به جنگ غزه و تحولات بعدی ندارد. در آن زمان در رسانههای آمریکا از پیمان نظامی آمریکا با ژاپن و کره جنوبی به عنوان الگویی محمتل برای پیمان نظامی بین عربستان و آمریکا صحبت میشد. در چارچوب آن دو پیمان نظامی آمریکا اکنون ۵۵ هزار و ۲۹ هزار سرباز به ترتیب در ژاپن و کره دارد. شمار نظامیان آمریکایی در عربستان اکنون حدود دوهزارو ۷۰۰ نفر است. اما نهاییشدن این بسته، موکول به آتشبس پایدار در غزه و موافقت اسرائیل با تشکیل کشور فلسطینی خواهد بود که شاید با توجه به تزلزل در کابینه افراطی اسرائیل سختترین بخش کار باشد؛ هرچند که برخی از طیفهای کمتر افراطی گفتهاند که در صورت خروج افراطیون از ائتلاف اسرائیل حاضرند جای آنها را پر کنند و مانع از سقوط کابینه شوند. موافقت اسرائیل برای تصویب پیمان امنیتی و همکاری هستهای بین آمریکا و عربستان که باید با رأی مثبت دوسوم اعضای سنای آمریکا انجام شود، ضروری است. البته تصویب تضمینهای امنیتی و همکاری هستهای آمریکا با عربستان در کنگره حتی با پیوستن اسرائیل به «معامله بزرگ» نیز ممکن است دشوار باشد. دولت بایدن در آستانه انتخابات به این «معامله بزرگ» نیاز دارد و این کار باید قبل از اوجگرفتن مبارزات انتخاباتی یعنی تا قبل از سپتامبر نهایی شود. در تحلیل این روند توجه به سه نکته ضروری است...
۱- تنش گسترده در خاورمیانه فکر تمرکز بر آسیا از طریق کاهش حضور در منطقه را که در دولت اوباما و در پی برجام مطرح شد، نهتنها به محاق برده، بلکه اکنون نفس مذاکره برای ارائه تضمین امنیتی به عربستان حاکی از تصمیم آمریکا برای افزایش حضور در خاورمیانه است.
۲- فکر تمرکز بر آسیا و تیرگی روابط بین ریاض و واشنگتن در یکی، دو سال اول دولت بایدن، ریاض را متوجه ایجاد توازن در سیاست خارجی خود و توسعه روابط اقتصادی و امنیتی با چین و روسیه کرد. اکنون یکی از دلایل اشتیاق واشنگتن برای تقویت روابط با عربستان متوقف یا کند کردن توسعه روابط ریاض با پکن و مسکو است.
۳- کشورهای کوچکتر خلیج فارس بر مبنای ارزیابیای که از تهدیدات دارند، همیشه متوجه ایجاد توازن از طریق کسب حمایت قدرت جهانی غالب بودهاند. به عنوان یک قاعده عام کشورهای ضعیفتر در هر منطقه همیشه متمایل به ایجاد توازن (balancing) از طریق جلب حمایت یک قدرت جهانی علیه هژمون بالقوه منطقه هستند. اگر تصور رفتار تهاجمی از جانب این هژمون بالقوه منطقهای وجود داشته باشد و رابطه آن با قدرت جهانی خصمانه باشد، ایجاد توازن با سهولت بسیار بیشتری انجام میشود. مشابه چنین تمایلی را در دیگر مناطق جهان فراوان دیدهایم و میبینیم. کشورهای کوچک اطراف چین نیز درگیر ایجاد توازن از طریق جلب حمایت قدرت جهانی هستند. طبعا عوامل ذهنی و شناختی در چنین معادلهای حداکثر اهمیت ثانویه دارند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 آمادهسازی فضای سرمایهگذاری در کشور
✍️ علی قنبری
راهکار مهار تورم ساده است چرا که مهار نقدینگی میتواند تورم را کنترل کند اما با توجه به اینکه عمده نقدینگی در بودجه است و برای تأمین هزینههای جاری دولت مجبور به استقراض از بانک مرکزی است بنابراین تورم قابل کنترل نخواهد شد.
برای مهار تورم باید سرمایه گذاران داخلی و خارجی را تشویق به سرمایه گذاری در کشور کرد تا تولید نیز رشد داشته باشد. بر اساس اصول علم اقتصاد، مهار تورم با کنترل نقدینگی صورت میگیرد و برای رشد تولید نیز باید سرمایهگذاری افزایش یابد که لازمه این امر، باز شدن فضای اقتصادی کشور و جلب اعتماد سرمایه گذاران است. هر چه ارتباط با کشورهای همسایه و دیگر کشورها توسعه یابد، فضای سرمایه گذاری در کشور فراهم و اقتصاد به مردم سپرده شود، تولید رشد و تورم کنترل
خواهد شد.
رشد اقتصادی نیز باید بصورت سالانه اعلام شود و آمارهای پولی هم حتما باید بصورت منظم منتشر شوند. در کنار کنترل رشد ترازنامه بانکها حتما باید سیاستهای مکمل لحاظ گردد. همین حالا، بانکها تسهیلات دهی خود را به بسیاری از بنگاههای موفق و کسب و کارها متوقف کردهاند که این مسئله رکود عمیقی در اقتصاد ایجاد خواهد کرد. برای برقراری ثبات اقتصادی لازم است سرمایه گذاریهای خارجی و داخلی در کشور افزایش چشمگیری پیدا کند و محیط فعالیتهای مولد بهبود یابد.
اقدام دیگری که باید در دستور کار قرار بگیرد تا ثبات اقتصادی در کشور ایجاد شود و به تبع آن شاهد کاهش تورم باشیم آن است که مدیران دستگاه دیپلماسی کشور باید شرایطی را ایجاد کنند که رابطه ایران با کشورهای منطقه و اروپایی بهبود یابد. باید شرایطی در روابط بینالمللی ایجاد شود که کشورها برای برقراری رابطه با ایران که سالهاست در آن سرمایهگذاری نکردهاند؛صف کشیده و مشتاق به سرمایهگذاری شوند. این مورد نیز محقق نخواهد شد مگر اینکه تحریمهای علیه ایران که اقتصاد را گروگان گرفتهاند، لغو شود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست