🔻روزنامه تعادل
📍 رمزگشایی از صدور قطعنامه علیه ایران
✍️ محسن جلیلوند
واکنش اخیر شورای حکام در تصویب قطعنامه علیه ایران نشانه چیست؟ برخی معتقدند غرب با صدور این قطعنامه از یک طرف تلاش میکند، پالسهایی به ایران صادر کند تا مذاکرات آینده را در بطن دولتی برنامهریزی کند که رویکردهای میانهروتر و معتدلتری داشته باشد. در نقطه مقابل اما برخی دیگر از جریانات هم هستند که به این نکته اشاره دارند که غرب و کشورهای اروپایی از این طریق تلاش میکنند، تصویری از احتمالات آینده پیش روی ایران قرار داده و هشدار دهند. البته برخی شنیدهها حاکی از آن است که این قطعنامه قبل از صدور با تعدیلهایی هم مواجه شده است. اما بهطور کلی میتوان گفت که این قطعنامه در شکل بنیادین خود یک پالس است. در واقع این قطعنامه ناشی از بروز برخی نگرانیهاست که غربیها در خصوص ایران احساس میکنند. طی هفتهها و ماههای اخیر بسیاری از مقامات ایرانی مبتنی بر شرایط منطقه و جهان بارها اعلام کردهاند، ممکن است دکترین هستهای و نظامی ایران با تغییراتی همراه شود. طبیعی است که این نوع اظهارات هرچند از منظر ایران عادی است، اما غربیها را با نگرانیهای بسیاری مواجه میسازد. اما صدور چنین قطعنامههایی ممکن است دلایل دیگری داشته باشد؛ ایران به سرعت به سال پایانی برجام نزدیک میشود. در سال ۲۰۲۵ محدودیتهای برجامی ایران برداشته میشود . غرب احساس میکند زمان زیادی برای مجاب کردن ایران به مذاکره وجود ندارد. کشورهای اروپایی و امریکا احساس میکنند نیازمند راهبرد تازهای در مواجهه با ایران هستند و برای ورود به هنگامه تازه تکانهای ایجاد میکنند تا ایران را بهزعم خود متوجه این مطالبات تازه سازند. همانطور که مکرون، رییسجمهور فرانسه امروز اعلام کرده، ایران در سطح منطقهای به یک قدرت جدی بدل شده و میتواند منافع غرب را تحت تاثیر قرار دهد. بر این اساس است که غرب و کشورهای اروپایی روی همین نقطه کانونی انگشت گذاشته و تلاش میکنند این معادلات را حل و فصل کنند. در عین حال این قطعنامه میتواند در عرصه داخلی کشورمان هم واجد معانی مختلفی باشد و تفاسیر گوناگونی درباره آن ارایه شود. غربیها به خوبی میدانند که ایران در آستانه انتخابات ریاستجمهوری است و هر گزینهای میتواند راهبرد تاکتیکی تازهای ار در عرصه سیاست خارجی برای ایران ایجاد کند. اگر دولتهای اصلاحطلب و میانهرو در ایران روی کار بیایند، احتمال اینکه پرونده هستهای ایران در اختیار وزارت امور خارجه قرار بگیرد، زیاد است. اما اگر دولت رادیکالی روی کار بیاید پرونده هستهای ایران احتمالا در دسترس شورای عالی امنیت ملی قرار میگیرد. اگر پرونده به شورای امنیت ملی بازگردد ایران قصد دارد، سفت بگیرد، اما اگر پرونده در اختیار وزارت خارجه باشد، مذاکرات در دستور کار خواهد بود. البته چگونگی حصول همه این تحلیلها بعد از ۸تیرماه مشخص میشود. در شرایطی که برجام به سال پایانی خود رسیده، این پرسش مطرح است که ایران چگونه میتواند منافع ملیاش را محقق کند؟ آیا با تداوم مذاکرات یا از طریق تنگتر کردن مسیر گفتوگوها؟ منافع ملی ایران تابعی از دیدگاههایی است که در سطوح بالایی نظام طراحی میشود. اگر ایران احساس کند فشارها بر محور مقاومت افزایش یافته، ممکن است راهبردهای متفاوتی را در مذاکرات در پیش بگیرد و مطالبات خاصی را مطرح کند. در نقطه مقابل اگر احساس کند که از طریق مذاکرات بیشتر میتواند گشایشهای قابل توجهی در اقتصاد و رویکردهای منطقهای داشته باشد، ممکن است مذاکرات بیشتری را در دستور کار قرار دهد. بنابراین گاردهای محتمل ایران ریشه در تصمیماتی دارد که طرف مقابل اتخاذ میکند. در صورت برگزاری انتخابات و مشخص شدن شمایل رییسجمهور بهتر میتوان درباره احتمالات آینده سخن گفت. در این میان باید توجه داشت که انتخابات آبان ماه امریکا هم نزدیک است و تحولات برآمده از آن هم میتواند مسیرهای متفاوتی را پیش روی ایران بگشاید. انتخاب ترامپ و دولت رادیکال در امریکا شرایط را به گونهای خاص تغییر میدهد. ایران اما خود را برای حصول همه این شرایط آماده کرده است...
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بایستههای شکوفایی اقتصادی
✍️ احمد دوستحسینی
هر پدیدهای برای پدیدار شدن و هر اتفاقی برای رخ دادن، شروط و بایستههایی دارد. این بایستهها دو دستهاند: شرط لازم و شرط یا شروط کافی.
بهعنوان مثال، همه میدانیم که هوا برای حیات بشر ضرورت دارد و بدون آن زندگی محال است؛ اما این شرط کافی نیست و چیزهای دیگری لازم است تا حیات پدید آید و تداوم یابد یا برای میوهدهی باغ گردهافشانی شرط لازم است؛ ولی برای به بار نشستنِ آن باید شرایط دیگری هم فراهم باشد. در منطق و ریاضیات برای تمییز این بایستههای دوگانه معیارهای مشخصی ارائه شده و سعدی نیز در گلستان خود مثال روشنی آورده استکه: اگر باران به کوهستان نبارد / به سالی دجله گردد خشکرودی.
این مقدمه کوتاه اشاره به این گزاره بدیهی دارد که شکوفایی اقتصاد هم مانند همه پدیدههای جهان خلقت، شرطی است و سرگرفتن و رسایی آن در نبود بایستههای آن محال عقلی است. این مقدمه برای این آمد تا خاطرنشان شود که رئیس دولت آینده، هرکس که باشد و از هر گروه و جریان سیاسی که برآید، در ساحت نظری حوزه اقتصاد با یک پرسش مهم و در میدان عمل با چالشهای بزرگی روبهروست.
بحران در منابع زیستی، کمرشدی اقتصادی، تورم بالا، ناترازی مالی و بانکی، جهشهای نرخ ارز در واکنش به تحریمهای خارجی و رنج فقر و نابرابری اجتماعی از جمله این چالشهاست. بهرغم تلاش برای کاهش فقر و نابرابری، حدود ۳۰درصد جمعیت کشور (از هر ۳نفر یک نفر) زیر خط فقر روزگار میگذرانند.
تلختر اینکه، بر اساس ارزیابی جناب آقای دکتر سوری، حدود ۶۰درصد جمعیت فقرای کشور را افراد سالم، باسواد و شاغل (براساس روش برآورد نرخ بیکاری) تشکیل میدهند. یعنی قابلیتهای لازم برای یک زندگی درخور «درآمدمحور» را دارند؛ ولی به جمع اعانهبگیران درآمدهاند. علاوه بر این، جمع کثیری نیز به جرگه نیازمندان یارانه معیشتبگیر کوچانده شدهاند.
شگفت اینکه، بهجای راهگشایی سیاست برای تامین رفاه «درآمدمحور» و افتخارآمیز شهروندان از طریق رونق سرمایهگذاری، شکوفایی تولید و گسترش تجارت در تراز جهانی، دغدغه تحقیرآمیز تامین یارانهای و کمک معیشتی مردم تکرار میشود که اذعان به ناکارآمدی و برباددهنده سرمایه اجتماعی است.
اقتصاد در حالی درگیر در این دشواریها و تلخکامیهاست که در آستانه ورود به سال افق «سند چشمانداز بیست ساله» قرار دارد. بر اساس نویدهای این سند، قرار بوده کشورمان در سال۱۴۰۴ در تولید ملی، برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی باشد. همچنین در این سال، به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (با ویژگیهای تاکیدشده) دست یافته باشد.
برای کابینهای که در آستانه سال افق چشمانداز تشکیل میشود، پرداختن کنجکاوانه به این پرسشها و جستوجوی پاسخ دقیق به آنها دارای اولویت و اهمیت است که چرا نویدهای این سند به واقعیت نپیوسته است؟
چرا جایگاه واقعی کشور در سال افق این سند، از جایگاه موعود آن فاصلهای چشمگیر دارد؟ چرا مختصات نویدبخش جایگاهی که از اتفاق نظر همه ارکان حکومت برخوردار بوده، تبلیغات گسترده برای آن شده، فرصتی بیستساله برای دستیابی به آن بوده، سکه بهنامش ضرب شده و مهمتر از همه، مردم و جوانان مستعد کشور با این امکانات سرزمینی، سزاوار برخورداری از آن بودهاند به واقعیت نپیوسته است؟
کجای کار لنگ زده است؟ از چه رویکرد تعیینکنندهای غفلت شده است؟ چه شرط لازم و کدام شروط کافی نادیده انگاشته شدهاند؟
اگر کابینه در شرف تشکیل، خود را همه چیزدان نداند، به راهکارهای بیپایه تملقگویان و تقربجویان به دیده تردید بنگرد و از گرای رانتجویان وضع موجود روی بگرداند و از سر ضرورت و نیاز به آرای صاحبنظران رجوع کند و پاسخهای علمی و سنجیده مبتنی بر اطلاعات و شواهد را برگزیند؛ امیدی به بازآفرینی سرمایه اجتماعی برای پر کردن رخنهها و برچیده شدن زمینههای فقر و فساد و تبعیض خواهد بود.
شناخت و انتخاب راه درست از بیراههها، بهویژه در شرایطی که عدم تعادلهای فزاینده، جامعه را به ناپایداری میکشاند، نیازمند دستگاه اندیشهورز، دوراندیش و ناپریشاندیش است. به مدد این دستگاه اندیشهای است که سیاستگذار اندیشناک میتواند به رابطه علت و معلولی چالشهای موجود پی برده و شرطهای لازم و کافی برای چیرگی بر این چالشها را بازشناسد و با شجاعت و فداکاری برای فراهمسازی آنها همت گمارد و کشور را در جهان به سرعت در حال پیشرفت امروز، از دام روزمرگی برهاند.
پرسش مهم این استکه آیا «تعامل سازنده و موثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت» شرط لازم برای دستیابی کشور به جایگاه افق سند چشمانداز نبوده است؟ اگر بوده چرا برای فراهم شدن آن بایسته کمکاری شده و رویکرد «تعاملمحور» با جهان در مقابل رویکرد «تعارضمحور» رنگ باخته است؟
اگر چنین بوده، چه چیز باید تغییر کند تا شرط لازم فراهم شود؟ بایستههای کافی برای جبران مافات چیست؟ اگر شکوفایی اقتصادی پروژه اصلی دولت آینده باشد، آغاز و انجام آن مستلزم باز کردن راه بالندگی آن از معبر سیاست، ثباتبخشی به متغیرهای اقتصاد کلان و آنگاه اصلاح بازارهای نامتعادل است.
🔻روزنامه کیهان
📍 آب به کدام آسیاب میریزید؟!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- نگارنده در جایگاهی نیست که قلم به نصیحت بگرداند و زبان به اندرز بچرخاند! ولی با توجه به تجربهای که صاحب این قلم از رخدادهای چند دهه اخیر اندوخته است و تقریباً در هیچیک از آن رخدادها نیز ناظر بیطرف نبوده است، به خود اجازه میدهد که توصیهای مشفقانه و دوستانه خطاب به برخی از گروهها و جریانات سیاسی انقلاب داشته باشد. بخوانید!
۲- در این چند گزاره که فقط مشتی از خروارها و اندکی از بسیارهاست دقت کنید.
الف: یکی از مدعیان اصلاحات و از دستاندرکاران این جریان سیاسی که سابقه محکومیت به جرم فروش اطلاعات به بیگانگان را نیز در کارنامه خود دارد، در شهریورماه سال ۱۳۹۵ (قبل از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶) در مصاحبه با نشریه «صدا» میگوید: «مهمترین عاملی که در شرایط کنونی به عنوان پیشران برنامه ما عمل خواهد کرد، جلوگیری از وحدت میان اصولگرایان است. این هدف در ۵ سال گذشته به نحو مطلوبی پیش رفته. نهائی کردن شکاف میان جناح حاکم، بسیار مهم است. اصلاحطلبان باید نقش «قُوِه»ای را بازی کنند که این شکاف را به مرز جدایی کامل برساند»!
ب: اظهارات دیگری از یک مدعی اصلاحات را بخوانید.
روز ۵ مهرماه ۹۱ در مصاحبه با «عصر ایران» میگوید: «آقای ناطق اگر از جایگاه فعلیاش در جناح راست (لقب تقلبی که مدعیان اصلاحات به نیروهای طرفدار انقلاب داده بودند) خارج شود و به اصلاحطلبان بپیوندد، چیزی به اصلاحطلبان اضافه نمیکند. اهمیت آقای ناطق در این است که در آنسو قرار دارد نه در این سو! ناطق نوری اگر به این سو بیاید، جایگاهش را در آن سو از دست میدهد. آقای ناطق باید در آن سو خوب بازی کند»!
ج: اوایل آذرماه ۱۳۹۴، دبیرکل حزب اشرافی کارگزاران در مصاحبه با روزنامه شرق با اشاره به آقای لاریجانی میگوید: «ما بعد از پیروزی در انتخابات ۹۲ روش نامعقولی به کار نگرفتیم. دولت از طرف مقابل یارگیری کرده است مثلا در سیاست خارجی و برجام. در مجموع بازی طرفداران دولت در گروههای سیاسی به واسطه همین سربازگیری از جبهه مقابل بوده است و در مجلس هم میتواند اتفاق بیفتد»!
... و دهها نمونه دیگر که شرح آن به درازا میکشد!
۳- دیروز یکی از اعضای مطرح جبهه اصلاحات که عنوان نظریهپرداز این جبهه را نیز یدک میکشد در توئیتی اعلام میکند که نسبت به بیانیه انتخاباتی این جبهه (بیانیه موسوم به راه گشایان) نقد جدی دارد ولی به خاطر شرایط انتخابات و رقابتهای پیشروی جناح اصلاحطلبان با نیروهای انقلابی، از بیان موارد مورد انتقاد خویش خودداری میکند و مینویسد؛ انتقادات خود را به بعد از انتخابات موکول میکنم!
۴- حالا به آنچه این روزها در میان برخی از جریانات انقلابی میگذرد، نیم نگاهی بیندازید! چه میبینید، تخریب هواداران این کاندیدا علیه نامزد دیگری از همین طیف و تهمت و تخریب متقابل از آن سوی به این سوی! هرطیف نیز نامزد خود را قدیس و برحق و طرف مقابل را بیرون از این دایره معرفی میکند! و در همین حال رسانههای وابسته به دشمنان بیرونی و برخی از دنبالههای داخلی آنها با چه آب و تابی این بده بستانهای ناپسند را پوشش میدهند و با دُمشان گردو میشکنند!
۵- به جرأت و با اطلاع میتوان گفت که این حرکت زشت و پلشت و دشمنپسند فقط از سوی برخی از مدعیان هواداری (تاکید میشود مدعیان هواداری و نه هواداران واقعی) این یا آن کاندیدا در جریان است و بدیهی است که طرفداران واقعی و نامزدها از این جرگه بیرونند بنابراین انتظار آن است و انتظاری خدا پسندانه و قانونمدارانه نیز هست که نامزدها به صراحت از تهمتزنندگان اعلام برائت کنند و آنها را - که عدهای قلیل هم هستند- دعوت به رعایت اخلاق کنند و اگر از این حرکت پلشت دست نکشیدند در ادعای هواداری آنها تردید کرده و آنان را از خود برانند.
۶- حالا به این توصیه حکیمانه رهبر معظم انقلاب که باید برای همگان فصلالخطاب باشد و هست توجه کنید. حضرت ایشان در سالگرد رحلت حضرت امام خمینی -رضوانالله تعالی علیه- تاکید فرمودند:
«در رقابتهای پیشروی انتخاباتی بین نامزدها، اخلاق حاکم باشد، بدگویی کردن، تهمتزدن، لجنپراکنی کردن، کمکی به پیشرفت کارها نمیکند، به آبروی ملّی هم لطمه میزند». و در چهاردهم خردادماه ۱۴۰۰ نیز فرموده بودند: «توصیه به نامزدها؛ انتخابات را صحنه جنگ قدرت قرار ندهید. نگاه نکنید به آن چیزی که در آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی معمول است که برخوردهای اهانتآمیز آبرویشان را برد».
۷- با توجه به توصیه حکیمانه حضرت آقا بدون کمترین ابهام و تردیدی میتوان گفت؛ عده اندک و کمشماری از مدعیان هواداری این یا آن کاندیدا که زبان و قلم به تخطئه و تخریب کاندیدای دیگر میچرخانند، نمیتوانند و باور کردنی نیست که خود را تابع رهبر معظم انقلاب بدانند!
۸- این داستان هم شنیدنی و درسآموز است. چند صد سال قبل -در دوران صفویه- با صلاحدید و تصمیم دانشمندان و عالمان دینی، مرحوم شیخ بهائی به نجف اشرف اعزام شد تا از مرحوم مقدس اردبیلی که عالمی بلندمرتبه و جلیلالقدر و ساکن نجف اشرف بود برای حضور در ایران و تقویت حوزههای علمیه دعوت کند. شیخ بهائی که خود دانشمندی برجسته و بلندآوازه بود پس از رسیدن به نجف اشرف و زیارت مرقد مطهر حضرت امیر علیهالسلام، بیدرنگ به مجلس درس مقدس اردبیلی وارد شد. در اثنای درس، اشکالی به نظر شیخ رسید و به روال جاری حوزههای علمیه، ضمن طرح اشکال خویش، پاسخ مقدس را طلبید. مرحوم مقدس با ارائه دلایلی اشکال شیخ را ناوارد دانسته و پاسخ داد. مرحوم شیخ بهائی، اشکال دیگری را مطرح کرد و این بار نیز پاسخ مستند و مستدلی شنید و در ادامه درس برای بار سوم، اشکال کرد ولی مرحوم مقدس اشکال اخیر را بیپاسخ گذاشت، چنانکه گویی برای آن پاسخی ندارد. فردای آن روز -و یا چند ساعتی بعد از پایان مجلس درس- مرحوم مقدس اردبیلی اشکال سوم مرحوم شیخ بهائی را پاسخ داد. شیخ پرسید؛ آیا حضرت استاد بعد از مطالعه بیشتر به این پاسخ مستدل رسیدهاند؟ و مقدس گفت؛ پاسخ اشکال سوم شما را نیز بهنگام طرح آن میدانستم و در مقابل سؤال آمیخته به تعجب شیخ بهائی که چرا همان هنگام پاسخ ندادید؟! فرمود؛ این روزها، ایران با همت عالمان بزرگ دینی به کانون گسترش مکتب تشیع تبدیل شده و چشم و گوش جهان اسلام به آن سوی دوخته است و شما یکی از استوانههای شناخته شده این کانون هستید، و من به عنوان یک طلبه -تواضع و خلوص مقدس را ببینید- ترجیح دادم مراتب علمی شما در نگاه حاضران، برتر از این طلبه تلقی شود، زیرا بیم آن داشتم که با پاسخ سؤال سوم شما، این استوانه ترک بردارد و خدای نخواسته از این رهگذر به کانون عظیم تشیع ایران که در آینده نقش سرنوشتسازی در جهان اسلام خواهد داشت، آسیبی وارد شود.
۹- شرایط کنونی جهان اسلام و آوردگاه میان اسلام با پرچمداری جمهوری اسلامی ایران و استکبار جهانی با میدانداری آمریکا و صهیونیستها یادآور این حکایت از زبان سعدی است و هشدار به افراد یاد شده که، آب به کدام آسیاب میریزید؟!
طریقتشناسان ثابت قدم
به خلوت نشستند چندی به هم
یکی زان میان غیبت آغاز کرد
در ذکر بیچارهای باز کرد
کسی گفتش ای یار شوریده رنگ
تو هرگز غزا کردهای در فرنگ؟
بگفت از پس چار دیوار خویش
همه عمر ننهادهام پای پیش
چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست
مسلمان ز جور زبانش نرست
🔻روزنامه اطلاعات
📍 فرصت از دست ندهیم
✍️ فتح الله جوادی
انتخابات ریاست جمهوری تیرماه یک فرصت بسیار مناسب برای احیای رابطه دولت ملت و افزایش سرمایه اجتماعی است. گمان همه دلسوزان ملک و ملت این است که نباید از این فرصت به راحتی صرفنظر کرد، اما این فرصت میتواند با تهدید انگاری و با تکرار روشهای سلبی که در گذشته تجربه شده و نتیجهاش چیزی جز پایین آمدن نصاب مشارکت نبوده، به راحتی از دست برود.
تا اینجای کار از فهرست داوطلبان میتوان امیدوار بود که در صورت پرهیز از نگاه یکسویه و اصرار بر یکدست سازی حکومت و حذف چهرههایی که میتوانند تنور رقابت را داغ کنند، انتخابات ریاست جمهوری ماه آینده پرشور و با مشارکت بالا برگزار شود. برخلاف دوره قبل که برخی احزاب و گروهها اعلام کرده بودند که به دلیل رد صلاحیتهای گسترده امکان حضور در انتخابات را ندارند، تقریباً تمامی جریانها اعلام آمادگی کرده و حتی فهرست دادهاند و حال میماند نوع برخورد شورای نگهبان که از این انتخابات یک حماسه بسازد یا یک میدان رقابتی محدود و منحصر که فقط امکان مشارکت نیم بندی را فراهم آورد تا رفع تکلیف شده باشد. اخیراً در یکی از سایتها کلیپی از اظهارنظر معلم شهید، مرتضی مطهری دیدم که با چه سماحتی درباره لزوم آزادی انتخاب صحبت میکرد و گویی این سخنان همین حال و برای همین انتخابات و انگار خطاب به شورای نگهبان ایراد شده است. مضمون سخن استاد شهید این است که وقتی قرار است انتخابی صورت بگیرد، ممکن است شما که در فوق این جمعیت قرار گرفتهاید با حسن نیت تشخیص دهید که فلانی بهتر است و تشخیص شما درست هم باشد، اما اگر شما بخواهید به مردم تحمیل کنید و بگویید شما نمیفهمید و حتماً باید فلان شخص را انتخاب بکنید، اینها تا دامنه قیامت مردمی نخواهند شد و رشد اجتماعی ایجاد نمیشود.
اصلاً باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند و تلاش کنند؛ اگر هم اشتباه کنند تجربیاتشان کامل میشود و به صورت ملّتی درمیآیند که رشد اجتماعی پیدا کرده است. والّا این ملت برای همیشه به بهانه اینکه رشد اجتماعی ندارد و باید به او تحمیل کرد، غیر رشید باقی میماند. رشدش به این است که آزادی انتخاب داشته باشد...
البته این سخن شهید عزیزمان سابقه زمانی قریب پنجاه ساله دارد و با توجه به گذشت حدود ۵ دهه امکان اشتباه جامعه به مراتب کمتر شده و رشد اجتماعی بسیار بیشتری هم یافته و تجربه هم نشان داده که مردم بسیار کمتر از مسئولانی که برایشان تصمیم میگیرند اشتباه میکنند و اگر گمان کنیم که با ایجاد محدودیت در انتخاب آنان میتوان حکمرانی بهتری داشت، بیتردید راه به خطا و اشتباه بردهایم. اینکه سخنگوی شورای نگهبان بگوید ممکن است کسی وزیر خوبی باشد اما نتواند کشور را اداره کند در ظاهر حرف غلطی نیست اما اعلام آن میتواند ضمیر خطاب پیدا کرده و در اذهان به شائبه نوعی سوگیری بینجامد که با جمله بعدی ایشان که میگوید ما در شورای نگهبان اصولاً کاری با مهندسی انتخابات نداریم در تعارض به نظر آید. متأسفانه در موارد متعددی این شورا در اقناع افکار عمومی و رد صلاحیت افراد موفق عمل نکرده و سابقه خوبی از خود به جای نگذاشته که اسناد مهمی در بیطرفی و عدم مهندسی به حساب آید. حال اما این فرصت هست تا در این آزمون مهم سربلند بیرون آمده و روشی را در احراز صلاحیتها در پیش گیرد که نه تنها اتهام مهندسی در انتخابات را از خود رفع کند بلکه با ایجاد فرصت برای انتخاب بهتر و آزادانهتر مردم از میان چهرههای مختلف با نظرات مختلف و جریانهای مختلف سیاسی، جماعت بیشتری از مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند.
میتوان چند چهره مقبول طبع و تنها از یک جریان فکری و سیاسی را با تصور کارکرد بهتر خالصسازی تأیید کرد و به مشارکت مثلاً ۴۰ درصدی هم قانع بود و آن را قابل قبول دانست اما با این کار نه گامی در جهت تقویت سرمایه اجتماعی برداشتهایم و نه میتوانیم انتظار مشارکت گسترده و همراهی همگان در عبور از بحرانهای مختلف اجتماعی، سیاسی و به ویژه اقتصادی و حمایت آنان از انجام اصلاحات ساختاری داشته باشیم. شاید برای عدهای مهم نباشد که مثلاً در همین انتخابات اخیر مجلس، نماینده اول پایتخت با رأیی کمتر از ده درصد واجدین شرایط وارد پارلمان شد و البته که طبق قانون نماینده شهر و همه مردم پایتخت در مجلس به حساب میآید، اما این قطعاً افتخاری برای یک نظام داعیهدار مردمسالاری دینی محسوب نمیشود. کوته سخن آنکه حال فرصت خوبی برای جبران نصاب پایین مشارکت فراهم آمده؛ پس نگذاریم به راحتی از دست برود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ایران امروز را بفهمیم
✍️ محمدصادق جنانصفت
سرزمین، کشور و شهروندان ایرانی در بهار ۱۴۰۳ در یک پیچ تاریخی سخت شاید بتوان با کمی آسانگیری یادآور شد عناصر یادشده دست در دست هم به مثابه یک پدیده یگانه در نقطه چرخش و در نقطه عطف ایستادهاند. باید به این داوری سهمگین تن داد که فراموشیها و ناکاربلدیها و ندیدنهای دردآور در این بزنگاه ایران و ایرانیان را از کاروان پیشرفت جهانی آنچنان دور میکند که شاید روزی برسد که پیوستن به این کاروان دیگر در یاد و دل ایرانیان نیز جایی نداشته باشد.
از سوی دیگر ایران و ایرانیان هنوز میتوانند به این کاروان پیشرفت دنیای امروز پیوسته و سایه تهیدستی و نداری و درد و رنج را از این سرزمین دور کنند. برخی فرهیختگان با نگاهی تاریخی به فرازوفرودهای ایرانیان میگویند ایران همچون ققنوس است و از دل هر آتشی بیرون میآید و دوباره سر برمیآورد. با آرزوی اینکه این افسانه راست و درست باشد و ایران از روزگار سخت امروز دور شود باید یادآور شد شتاب پیشرفت بشر امروز به اندازهای است که هر سرزمین و هر ملتی که در این ثانیه یک سانتیمتر از دیگران عقب بماند باید نیروی بیش از انتظاری برای رسیدن به دیگران آماده کند.
اگر بر این آرزو ایستادهایم که ایران و ایرانیان به ته کاروان پیشرفت جهان سنجاق نشود باید امروز ایران را خوب ببینیم و آن را بفهمیم. اگر به هر دلیلی ایران امروز و ساختار سیاسی و اقتصادی و ساختار سیاست خارجی آن را نشناسیم یا خود را به ندیدن واقعیتهایی مشغول کنیم به جایی نمیرسیم.
حالا که بار دیگر شهروندان ایرانی در برابر یک تغییر ناخواسته ادارهکنندگان نهاد دولت ایستادهاند هیچ فرد و گروه و نهادی حق ندارد دیگران را نبیند و به آنها انگ و نشان بزند و گمان کند میتواند ایران را به روزهای خوش برساند. درست است که گمان میشود ایران سرزمینی است باستانی که بر پایه انباشت رخدادهای تاریخی، بارها با یورش دیگران روبهرو شده و باز هم از جا برخاسته است اما شوربختانه الان ایران و ایرانیان دستکم در اداره اقتصاد کلان در نقطهای سست و لرزان ایستادهاند.
متاسفانه در این دهههای تازه سپری شده و در حالی که دیگر کشورها به ویژه هماوردهای منطقهای ایران در جاده پیشرفت مادی قرار دارند، ایران در روزگار سختی و تلخی قرار گرفته است.
پیش از این نیز بارها نوشتهام تجربه شوروی فروپاشیده نشان میدهد نیرومندترین ارتش و مهیبترین ابزار و آلات جنگی نیز نمیتواند کشوری را در برابر نارضایتی شهروندان و اقتصاد فروپاشیده نجات دهد. حزب کمونیست شوروی به گواه تاریخ معاصر نیرومندترین سازمان مادی و اندیشهای بوده است که علاوه بر شوروی بزرگ که پس از فروپاشی، ۱۵ کشور از دل آن بیرون آمدهاند و بر نیمی از اروپا نیز حکمفرمایی میکرد هنگامی که در اداره اقتصاد ناتوان شد فرو پاشید و الان یک کشور معمولی است که با جنگ اوکراین آخرین خیمههای استواری آن فرو خواهد ریخت. در این وضعیت است که برخی احزاب و گروههایی که قدرت سیاسی و اقتصادی نهادینه شده در دولت و مجلس و قوه قضاییه و دیگر نهادهای نظامی و اطلاعاتی را در اختیار دارند میگویند بهتر از دیگران میتوانند کشور ایران را اداره کنند و بنا دارند در انتخابات پیشرو با همان دست فرمان پیش بروند.
تعارف را کنار بگذاریم و به آینده این سرزمین و نسل جوان و نسلهای بعدی آن بیندیشیم و راهی را برویم که ایران را آباد و آزادتر از هر دورهای کند. چرا تا اینجای کار ناتوان بودهایم و چرا باوجود اینکه رسانههایی میخواهند برای این دولت دستاوردسازی کنند با انبوهی از گرههای بازنشده روبهرو هستیم و چرا روند تهیدستتر شدن شهروندان شتاب گرفته و هیچ سرمایهگذاری که نام و آوازهای دارد به ایران نمیآید و تازه متخصصان و شهروندانی که مهارت و سرمایه دارند از ایران میروند؟ دلیل اصلی این وضعیت درک نادرست و فهم غلط از مساله ایران است. ایران باید زندگی عادی داشته باشد و ایرانیان باید زندگی آرام داشته باشند و این ممکن نیست جز اینکه فهم درستی از ایران در ذهن قدرتمندان شکل بگیرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سیاستزدگی نازل
✍️ عباس عبدی
انتشار نامه ۱۶ تن از اعضای دولت به شورای نگهبان و درخواست تایید صلاحیت نفر هفدهم، یعنی وزیر ارشاد و نیز نامزدی تعدادی دیگر از آنان برای انتخابات ریاستجمهوری نشان داد که، این دولت دربست سیاستزده است. سیاسی بودن دولت عیب نیست که نیکو و قابل فهم است، ولی سیاستزده و بیگانه بودن با بدیهیات ملاحظات سیاستِ عملی، نشان از سطح نازل این سیاستزدگی دارد و این عیبی نابخشودنی است. دولتی که اعضای آن تا این اندازه ناتوان از درک مقتضیات سیاسی باشند، دولتی ناکارآمد و ناتوان بوده و هست. در میان مجموعه آنان میتوان گفت که آقای مخبر بهتر از دیگر اعضای دولت جایگاه سیاسی خود را شناخت و علیرغم داشتن حمایت بالا و نیز رای نسبی مردم از حضور انتخاباتی پرهیز کرد و حتی با صدور بخشنامه اعضای دولت را از دخالت در فعالیتهای انتخاباتی منع کرد و نیز بخشنامه مهم ممنوعیت تغییر ساختار سازمانی و جابهجایی نیروی انسانی تا استقرار دولت بعدی را هم صادر کرد و نشان داد که متوجه اهداف و اقدامات احتمالی دولتیها بود. مشکل این نامه زیاد است. سعی میکنم به شرح ایرادات آن از منظر سیاست عملی بپردازم. اول از همه معلوم نبود که چرا از کسی حمایت کردند که هیچ زمینه اجتماعی و سیاسی نداشت که چنین حمایتی را موجه کند. به ویژه با مسائلی که درباره گذشته و عملکرد وزارتی وی وجود داشت، چنین حمایتی خارج از انتظار متعارف مخاطبان بود. در واقع هیچ توجیه سیاسی نداشت و آن را در حد یک حمایت فرقهای تنزل داد. نکته بعدی امضای نامه نه با صفت فردی، بلکه با صفت مدیران ارشد و وزرا و اعضای دولت سیزدهم بود که ماجرا را فراتر از یک اقدام شهروندی تعریف کرد. مهمتر اینکه مغایر با بخشنامه آقای مخبر به عنوان کفیل ریاستجمهوری بود. سپس نوشتن اصل چنین مضمونی خطاب به شورای نگهبان، به منزله اطلاع و پذیرش وجود شک و شبهه جدی در تایید صلاحیت وی نزد شورا است. صرف اینکه از فردی حمایت شود که صلاحیت او قطعی نیست و نسبت به آن ابهام وجود دارد، اقرار به یک نقطه ضعف کلیدی است که ارتکاب آن سیاست بخردانهای محسوب نمیشود. اگر میخواستند این کار را انجام دهند، هر کدامشان باید با اعضای شورای نگهبان فردی گفتوگو میکردند، نه آنکه نامه بنویسند، که به معنای رسمیت دادن به چنین اقراری است. از سوی دیگر این مساله مهم است که چطور شورای نگهبان و نهادهای ضابط آن قادر به تشخیص صلاحیت فردی که سه سال است وزیر شده نیستند و باید دوستان دولتی آقای وزیر، او را تایید کنند؟ این اقدام را شهادت شرعی! نامیدند، گویی که با اضافه کردن کلمه شرع بر هر اقدامی، آن را مشروعیت میبخشند. در عین حال توجه نداشتند که این اقدام به معنای تحت فشار قرار دادن شورای نگهبان تعبیر خواهد شد و اگر شانس کوچکی هم برای تایید صلاحیت او وجود داشت، آن را از میان میبرد، زیرا تایید وی تعبیر بدی را متوجه شورای نگهبان میکند. از همه بدتر اینکه اکثریت قاطع دولت آقای رییسی بدون کسب نظر آقای مخبر از کسی حمایت کردند که قرار است راه موجود را تداوم دهد، در حالی که وی فاقد صلاحیت موردنظر شورای نگهبان است! حالا چگونه این تناقض را که مهمترین رهرو آقای رییسی فاقد صلاحیت سیاسی است را حل کردهاند، خدا میداند. پس از همه این ایرادهای ساده، متن مکتوب را به شورا میفرستند و انتظار دارند که منتشر نشود! درحالی که عقل متعارف حکم میکرد که خودشان خبر را اعلام و متن را منتشر کنند، زیرا منطقا از نظر خودشان یک شهادت شرعی! و ظاهرا بنا بر ادعای خودشان از روی خیرخواهی است و چیزی برای پنهانکاری نبوده است. ولی نه تنها منتشر نکردند بلکه از انتشار آن یکه خوردهاند. چرا؟ ادامه در صفحه ۵
به این علت که میدانند این کار بسیار بد است ولی انجام دادند. آنان اگر تاییدیه را هم بگیرند او را نسبت به خود مدیون میکنند و این نشانگر منافع شخصی است. این وضعیتی است که سیاستمدار عاقل از ورود به آن پرهیز میکند. همان زمان که خبرش منتشر شد، عقل اقتضا میکرد که خودشان نامه را منتشر میکردند تا در موضع انفعال قرار نگیرند، ولی برعکس و فوری حامیان آنان خبر را تکذیب کردند و حتی فکر نکردند که خوب! چند ساعت بعد نامه نیز منتشر میشود. در نتیجه هم چوب را خواهند خورد و هم پیاز را! پول را هم باید بدهند. بعد از انتشار هم متن نامه نیز به جای پذیرش مسوولیت و دفاع از آن، دنبال یافتن منتشرکننده میگردند و خواهان پیگرد قضایی میشوند! این افتضاح سیاسی را خودشان ایجاد کردند و خودشان دامن زدند! اگر قرار بود که این چند خطای سیاسی پیاپی به صورت اتفاقی رخ دهد، یک درصد هم رخ نمیداد، بنابراین معلوم میشود که ناتوانی سیاسی دولتیها، نظاممند و ریشهای است. متاسفانه در سایر حوزهها هم همینگونه عمل شده است.
🔻روزنامه شرق
📍 مسئله ائتلاف
✍️ کیومرث اشتریان
بر دل پیر، خشت خام سینه صد کتاب دارد.
در سرمقاله هفته گذشته از این چالش سخن گفتیم که آیا یک حزب سیاسی باید نامزد اختصاصی خود را داشته باشد یا اینکه جامه حزبی از تن برکَند و خرقه گزاف ائتلاف بپوشد؟ ماحصل سخن این بود که اگر بخواهد سرمایه اجتماعی خود را سامان دهد باید، ولو بلغ ما بلغ، نامزدی اختصاصی داشته باشد. تأکید بر سرمایه سیاسیِ مستقل، وزن سیاسیتان را آشکار میکند که آیا آنچه مینمایید، هستید؟ «آن روزی که در هست آمدی؛ آتشی یا خاک یا بادی بُدی». اما اگر بخواهد با توجیهاتی همچون منافع ملی و دفع خطر مقدر اقدام کند، باید راه ائتلاف در پیش گیرد. اینک ادامه سخن.
مسئله ائتلاف برای اصلاحطلبان یک معضل به تمام معناست؛ چون قرار است از تن خویش به در روند و دل به «دام سرانجام» بسپارند که در پیشروی ائتلاف گسترده است و نیز چون در انتخابات بی زر و زور بازی خوبان بیثمر است. گزینههایی که اصلاحطلبان میتوانند با آنان ائتلاف کنند، متفاوت و متناقضنماست: برخی از آنان پایگاه تودهای دارند اما فاقد هویت سیاسی هستند؛ برخی دیگر در میان نخبگانِ حاکمیتی صرفا اندکسرمایهای سیاسی دارند؛ برخی از تجربه اجرائی خوبی برخوردارند؛ برخی دیگر، با فرض به قدرت رسیدن، اسیر دیگران هستند. بهرهبرداری از سرمایه اینان برای ائتلاف سیاسی محل تأمل است و به همین دلیل است که این شبهه وجود دارد که ائتلاف با چنین شخصیتهایی مگر تفاوتی هم ایجاد میکند؟ اینان بعضا حتی دلِ اضطراب به وعده بیتاب ندارند.
اگر اصلاحطلبان در کارزار انتخابات، ساماندهی به سرمایه خویش را پی بگیرند، آنگاه پیامدهای سختتری را پیشروی خود دارند: اولا، ممکن است اجماع اصلاحطلبی را تخریب کنند. ثانیا، فرایند سخت متقاعدسازی سیاسی در میان مردمان را پیشرو دارند تا بتوانند آنان را به گیره افکار خود بیاویزند و صبر استراتژیک در پیش گیرند و عطای شرکت در قدرت را به لقایش ببخشند. ثالثا، زمینه خروج از قدرت را برای خود و هواداران فراهم میکنند. در چنین صورتی است که باید برای دیرزمانی طولانی و نامعلوم بهعنوان یک حزب سیاسی برکنار از قدرت باقی بمانند و خود را به آموزش سیاسی و ارتقای فرهنگ سیاسی محدود کنند. چنین کاری البته یک انگیزه ملی میخواهد که یک گروه خود را وقف فعالیت سیاسی پرخطر در اقتصاد سیاسی کند و جور شکیب برکشد، جامه حجر و هجر بپوشد و ره بیچشمانداز صبر در پیش گیرد، چراکه ممکن است برای همیشه از قدرت به دور بماند. از همین روست که گاه احزاب، استراتژی پلکانی را برمیگزینند یعنی ابتدا بر نامزد اختصاصی خود تأکید میکنند و در صورت رد صلاحیت او، تصمیم خود در عدم مشارکت، مشارکت یا ائتلاف را به صورت آشکار برای بدنه اجتماعی خویش توضیح میدهند تا بتوانند در عین ائتلاف، سرمایه اختصاصی خود را حفظ کنند. در اینجا همه چیز به توان متقاعدکنندگی ایدئولوگهای حزبی یا فعالان سیاسی بستگی دارد. دقیقا مشکل اصلاحطلبان این بوده است که بدنه رأی خود را نتوانستهاند بهخوبی «توجیه سیاسی» کنند تا در هنگامههای ائتلاف از دست نرود. اصلاحطلبان اعتمادبهنفس کافی در مواجهه با بدنه اجتماعی خود ندارند و نمیتوانند آنان را به ادامه «بازی سیاسیِ در حد مقدورات» متقاعد کنند. گریزپا و فراربودن، فقدان تفکر منسجم ملی و کمتجربگی بدنه اجتماعی اصلاحطلبی به گونهای است که ایدئولوگهای جبههای اصلاحطلبان را ناتوان از تأثیرگذاری کرده است. چون در نهایت، آنان هویت سیاسی روشنی را از خود بروز ندادهاند که آیا در نظام هستند یا خارج از نظام، سنتی هستند یا مدرن؟ ایران زندگی میکنند یا خارج از ایران؟ در پی مهاجرتاند یا در پی استقرار؟ در مقابل، اما، رقبایشان در اینگونه موارد تکلیف بدنه اجتماعی خود را به صورتی ساده، ایدئولوژیک و آخرالزمانی روشن کردهاند؛ اگر قدرت فکری قوی نداشته باشند، دل قوی دارند. اگر متفکران بزرگی نداشته باشند منبریهای خوبی دارند. دنیای فکری آنان بسیار ساده اما قدرتمند است. در همان تفکرات ساده خویش باورهای عمیقی دارند؛ هرچند ظاهرا به خطرات «سکتاریستی» آن برای امنیت ملی آگاه نیستند. برکناری از قدرت و متقاعدسازی اجتماعی، چندوجهی و نیازمند شفافسازی مواضع است. مشکلی که اصلاحطلبان دارند، این است که نتوانستهاند بدنه اجتماعی خود را برای ائتلافهای سیاسی متقاعد کنند. گویی نخبگان اصلاحطلب، خود در پی موجهای مبهم تودهای یا چشماندازهای همواره ناامیدِ روشنفکران سیاسی سرگرداناند.
این بزرگترین مشکل یک حزب سیاسی است که چشم به تودهها یا روشنفکرانی بدوزد که خود سیال و مبهم و ناامیدند. یک حزب سیاسی نمیتواند بنیان خود را بر سیالیتهای اجتماعی بنا نهد و هیچگاه از خود شخصیت مستقلی نشان ندهد. اینکه میگویند ما باید طرف مردم را بگیریم، اگرچه واجد انگیزههای ملی است اما این خطر را دارد که هیچگاه مواضع شما برای مردم و مواضع مردم برای شما روشن نباشد. بگذریم از اینکه واژه «مردم» همواره مبهم است و طیفی از چریکان برانداز تا پیروان جانباز را دربر میگیرد. بنابراین، راه گروههای سیاسی این است که تحلیل شفافی از اوضاع به مردم ارائه کنند و در پی متقاعدسازی برآیند و با اعتمادبهنفس آن را پی بگیرند. حضور «خجالتی» بیمعنی است. ائتلاف را نمیتوان با شرمساری از نگاه سنگینِ برونحاکمیتی پی گرفت. لکنت تاریخی، لکنت مذهبی و لکنت سیاسی میتواند هر گروهی را به ابتذال بکشاند. حیرانی در صُنع سیاست تولیداتی معوج دارد که خریداری ندارد. لکنت سیاسی آنگاه پیش میآید که تکلیف خود را با قانون اساسی مشخص نکرده باشید؛ چه پذیرش آن و چه اصلاح آن یا مرزبندیهای خود را با نیروهای گوناگون درون حاکمیت، با براندازان یا با معترضان مشخص نکرده باشید یا در مسائل روزِ سیاستگذاری عمومی تعیین موضع و تنقیح سیاست نکرده باشید. البته ممکن است تکلیف را مشخص کرده باشید اما به گفتمان عمومی در نیامده است. آنچنان در موضع توجیهی ضعیف عمل شده است که شعار «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» فراگیر شده است. اصلاحطلبی یک سرمایه ملی و تاریخی ارزشمند است که باید حفظ شود و تداوم یابد. مرزبندی شفاف سبب میشود که «شما هم» بتوانید دسته و گروه خود را جمع کنید و از اندکبودن هواداران یا کوچکی سبد رأیتان نهراسید. در ازدحام هیئتهای تودرتوی بازار سیاست این عَلَم و کُتَل شماست که شناسهای برای جذب هواداران است. در غیر این صورت در جمع مضمحل میشوید و خس و خاشاک هنگامههای سیاسی میشوید. فعال سیاسی بایستی شخصیت مستقلی از خود در تحلیلها و کنشگریها نشان دهد. اینکه شما در پی راضیکردن افراطیون درون نظام یا براندازان بیرون نظام باشید، شما را به کف روی آبی که پیرو موجهای سیال گوناگون است، تبدیل میکند. قرارِ سیاست از بیقراریِ مردمان نتوان گرفت. در انتخاب دوگانه استقلال-ائتلاف آنچه برای یک حزب سیاسی مهم است، این است که بتواند سرمایه سیاسی خود را ساماندهی و سازماندهی کند. در غیر این صورت در توفان حوادث سیاسی یا در لایههای سنگین ائتلاف ناپدید شده و در بنبست تاریخ منزوی میشود. این در صورتی گریزپذیر است که موضعگیریهای روشنی بهویژه در حقوق اساسی، اقتصاد سیاسی و سیاست خارجی داشته باشد و مهمتر از آن هیئت سیاسی خود را به تشکیلات اجتماعی درآورد. تصمیم یک گروه سیاسی تابع «الگوریتمی» از شرایط «اگر>>آنگاه» است. مهم این است که از پیش به درکی نظری و تصمیمی تحلیلی درباره «سرمایه سیاسی ثابت»، «قربانینکردن منافع ملی در پای منافع حزبی»، «اظهار شخصیت مستقل سیاسی» و «شرایط ائتلاف» رسیده باشند. مهمترین کار برای اصلاحطلبان شفافسازی، استحکام و ساماندهی پایگاه اجتماعیشان است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تشکیل پیمانهای بینالمللی برای حذف دلار
✍️ عبدالمجید شیخی
دولت سیزدهم با ارتقای روابط با همسایگان توانست به تجارت خارجی ایران رونق دهد. توسعه روابط با دیگر کشورها رشد اقتصادی را افزایش داد. تولید افزایش پیدا کرد و صادرات به کشورهای همسایه رکورد جدیدی را ثبت کرد. با روی کار آمدن دولت سیزدهم، استقبال کشورها از پیوستن ایران به پیمان های منطقه ای و فرامنطقه ای، استقبال کشورهای همسایه از روابط با ایران و حتی کشورهای آمریکای لاتین و قاره آفریقا کلید خورد.
دولت سیزدهم، مستحکم و با اراده است که تبدیل به قدرت منطقه ای و فرامنطقه ای شد و کشورهای دنیا حساب ویژه ای روی آن باز کردند. اعضای بریکس هم اکنون ۳۰ تا ۴۰ درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده اند و حجم زیادی از تولید ناخالص داخلی دنیا در اختیار این کشورهاست.
امروزه پیمانهای بینالمللی نقش خود را در مبادلات بینالمللی از دست میدهد و هر روز کمرنگ میشود و در مقابل پیمانهای منطقهای توسعه مییابد.
سابقه کشورها در دو سه دهه اخیر نشان میدهد که تعهداتشان نسبت به پیمانهای منطقهای بیشتر از پیمانهای بینالمللی است، به خصوص پیمانهایی که تحت سلطه سازمانهای بینالمللی و آمریکا و اروپا است و این امر در شکلگیری پیمانهای منطقهای شده است. پیمانهایی در قارههای آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی همچون پیمان بریکس با هدف تعریف پول جدید به جای دلار و یورو برای حذف دلار شکل گرفته است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست