🔻روزنامه تعادل
📍 مناظرهها و اولویتهایی که نباید گم شوند!
✍️ پیمان مولوی
با برگزاری برخی از نشستهای کارشناسی اقتصادی نامزدهای انتخاباتی در صدا و سیما شاید بتوان تصویری از مهمترین رویکردها و سیاستهای نامزدهای انتخاباتی دست یافت. در این میان اما هر فردی که قرار است سکان هدایت کشور را به دست بگیرد، اگر در تحلیلها نوع و ذات اقتصاد ایران را در نظر نگیرد، قادر به ارائه دستاوردهای مورد نظر خود در دولت احتمالی آینده نخواهد بود. مثلا در حوزههای کارشناسی، افراد حاضر در مناظرات مباحث متفاوتی را مطرح کردند اما هرگز اشاره نکردند که این سیاستها چگونه قرار است محقق شود؟ در واقع مسیر تحقق وعدهها هرگز مشخص نشده. نامزدهای حضور در انتخابات باید به پرسشهای بنیادین امروز اقتصاد ایران پاسخ بدهند. دیر یا زود باید مشخص شود که آیا آزادی اقتصادی در برنامهریزیها اهمیت دارد یا نه؟ (توجه کنید، منظور از آزادی اقتصادی، آزادسازی قیمتها نیست!) نامزدها و تیم اقتصادیشان باید پاسخ بدهند آیا ارتباطی میان ازادی اقتصادی و رفاه و درآمد سرانه وجود دارد یا نه؟ آیا اعتقادی به تاثیر تحریمهای اقتصادی در بروز مشکلات دارند یا نه؟ نامزدها هنوز به این ابهامات و بسیاری از ابهامات دیگر پاسخ ندادهاند. حتی اگر قرار باشد رتبه آزادی اقتصادی کشورهایی چون ترکیه و مالزی و چین و روسیه (و نه کشورهای اروپایی و آمریکایی) مدنظر قرار بگیرند، متوجه خواهیم شد که فاصله بسیاری میان سیاستگذاریهای ایران و اولویتها وجود دارد؟ یکی از کارشناسان صحبت درستی را در مناظرهها مطرح کرد و از یکی از نامزدها پرسید: «دیدگاههای مختلفی در انتخابات مطرح است؛ برخی معتقدند تجارت باعث ایجاد رفاه و درآمد سرانه بالاست. برخی دیگر از نامزدها هم معتقدند که تجارت واجد اهمیت بنیادین نیست و تاثیری در بهبود شاخصهای اقتصادی ندارد. این دست از افراد تندرو، معتقدند ایران باید خودکفا شود و اساسا نیازی به تجارت و رابطه با جهان نیست! نظر شما چیست؟» در مناظرات به این پرسش ها پاسخ درستی داده نشده است. هفته گذشته فریزر، جدیدترین رتبه اقتصادی ایران را منتشر کرد و ایران را رتبه ۱۶۵ از ۱۶۵ کشور قرار داد! یعنی ایران به قعر جدول کشورهایی قرار گرفت که پایینترین رتبه آزادی اقتصادی را دارند. طبیعی است که این نوع اولویتها، اولویت مهم اقتصاد ایران در دورنمای پیش رو است. نامزدها به جای اینکه به این ضرورتها پاسخ بدهند، سرگرم پاسخ دادن به برخی موارد سطحی و کلی هستند. برای کشورهایی مانند ایران، رییسجمهور حتما باید ایده و مانیفست داشته باشد. این ایده اما باید برآمده از یک دیدگاه کارشناسی گروهی از اقتصاددانها باشد. ایدهای مورد نیاز است تا مبتنی بر آن بتوان سیاستها را تنظیم کرد. در سال ۱۳۷۶ که دولت اصلاحات روی کار آمد و ایدههایی چون گفتگوی تمدنها، تنشزدایی، شایستهسالاری، تخصصگرایی و... مطرح شد، پای یک ایده بنیادین در میان بود و سیاستگذاریهای کشور مبتنی بر این ایده شکل گرفت. اما پس از دولت اصلاحات هیچ کدام از دولتها واجد ایده قابل توجهی در حوزههای اقتصادی نبودند. بدون داشتن ایده، تمرکزی در تصمیمسازیها به وجود نمیآید و در اثر این فقدان دستاورد قابل توجهی هم شکل نمیگیرد. ای کاش نامزدها در فرصت باقی مانده تکلیف خود را با موضوعاتی چون بازار آزاد، آزادی اقتصادی، بخش خصوصی، شایستهسالاری، تخصصگرایی و... روشن کنند. مردم باید بدانند هر کدام از این نامزدها قرار است به کدام سو و کدام جهت حرکت کنند. اینکه من معیشت مردم را تامین میکنم، بخشنامه دستوری صادر نمیکنم و بخش خصوصی را ارج مینهم که ایده بنیادین نیست. نامزدها باید بگویند در خصوص آزادیهای اقتصادی چه دیدگاهی دارند و طی ۴ سال قرار است رتبه ایران را در جدول آزادیهای اقتصادی چطور ارتقا بدهند؟ متاسفانه به جز یک الی دو نامزد، باقی افراد رد منتاظرههای انتخاباتی و برنامههای کارشناسی، تنها به برخی موارد کلی و غیرکاربردی اشاره میکنند. مردم و کارشناسان اما باید مراقب باشند که گرفتار افراد پوپولیست و رویکردهای عوامانه نشوند. ایران طی دهه ۹۰ دامنه وسیعی از فرصتهای خود را از دست داده است. مشکل تحریمها اقتصاد ایران را نحیف ساخته و هرچه سریعتر باید برای برون رفت از این مشکلات راهکارهای اندیشیده شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 عبور از گفتار به گفتمان در انتخابات ریاستجمهوری
✍️ دکتر روحاله اسلامی
قوه مجریه به لحاظ تعداد نیروی انسانی، بودجه و توانایی اقدامات، مهمترین قوه سیاسی کشور در چرخه سیاستگذاری است و شاید به همین علت در تحلیل سیاستهای عمومی، دفاعی، امنیتی، خارجه، آموزش و بهداشت و... دولت را به مثابه روی کار آمدن رئیسجمهور جدید میگیرند و بررسی هر دوره مطابق با گفتمانهای ریاست جمهوری است.
ممکن است طراحی سیاست روی داده باشد و حتی با فشار گروههای ذینفوذ یا مطالبات شهروندان موضوعی در دستور کار سیاسی قرار گیرد، اما آنچه در بسیاری از سیاستهای عمومی مشهود است تورم طراحی و ضعف در شاخصهای اجرایی است.
حتی برنامه، بودجه و بسیاری از قوانینی که در مجلس تصویب میشود نتیجه لوایحی است که از سوی قوه مجریه میآید. گفتمانهای سیاسی ایران پس از انقلاب به رفتوآمدهای قوه مجریه اشاره دارد.
بنابراین روایتهایی که قصد تضعیف مشارکت شهروندان یا بیاهمیت قلمداد کردن قوه مجریه را دارند، فهم مناسبی از چرخه سیاستگذاری در ایران ندارند.
در انتخابات پیشرو ۶ نامزد تایید صلاحیت شدهاند که هر یک در حال سخنرانی، ایجاد کمپینهای انتخاباتی و معرفی مشاوران و سیاستها و برنامههای خود هستند. اقدام جالب دوره کنونی کمک گرفتن از متخصصان علوم سیاسی، روابط بینالملل، اقتصاد، سیاستگذاری، جامعهشناسی و حقوق است.
از سوی دیگر نشانههای بلوغ سیاسی در گفتمانها و ارائه راهکارهای واقعگرا در نامزدها دیده میشود و حتی تخریب و نفی و برچسبزنیهای لجبازانه نیز کاهش پیدا کرده است.
ایران در حال تمرین دموکراسی است و چون کشور خود را دوست داریم برای آبادانی، توسعه، آزادی و حکومت قانون تلاش میکنیم. در این میان، گفتمانهای موجود نامزدها برخی موارد را نادیده گرفتهاند که به اختصار اشاره میشود تا در راستای عقلانی و علمیتر شدن فضای انتخابات و افزایش مشارکت و شکلدهی به قوه مجریه و ریاستجمهوری قدرتمندتر کمک کرده باشم.
۱- اولویت ایران و حفظ منافع ملی و مصلحت عمومی کشور: نامزدها تلاش کنند از گفتارهای قومیتی، زبانی، نژادی و اقلیت خطاب کردن شهروندان پرهیز کنند. ما ایرانی هستیم و زبان مادری ایرانیان فارسی است. همه مردم ایران شهروندان دولتکشور هستند و دارای حق برابر و حقوق و تکالیف یکسان هستند. گفتارهایی که بر قومیت یا اقلیت تاکید دارد، عملا بخشی از شهروندان را حذف کرده و برای منافع ملی و تمامیت ارضی کشور خطرآفرین است.
ما ایرانی هستیم و اقلیت در کشور نداریم. مخاطب همه شهروندان کشور هستند؛ چراکه الگوهای سیاستگذاری که بر قومیت یا اقلیت تاکید کند، عملا شعاری هستند و در واقعیت قابلیت اجرایی نخواهند داشت. میتوان با مخاطب قرار دادن شهروندان و همینطور تاکید بر سیاستگذاریهای استانی و منطقهای سیاست و برنامه خود را معرفی کرد؛ اما گفتارهای فرقهای، قومیتی، فدرالیسم و... ، خط قرمز و بیراهه در سیاست عمومی محسوب میشود.
۲- تعادل واژگانی و موازنه میان دوگانههای بدیهی: تحلیل گفتمان ۶نامزد حاضر در انتخابات ریاستجمهوری نشان میدهد که بر عدالت، فسادستیزی، دولت برنامهریز و خدمتگزار تاکید دارند. دوگانهسازی میان امنیت و آزادی، دولت حداقلی و حداکثری، توان نظامی و توان دیپلماتیک، سیاست تدافعی و تهاجمی کشور را به سمت رویکردهای یکطرفه و بنبستهای دستساز سوق خواهد داد.
قوه مجریه عرصه فلسفههای دگماتیسم و سیاستهای یکجانبه بازی با حاصل جمع صفر نیست. نمیتوان دولتی فسادستیز، عدالتگستر، مداخلهگر و تهاجمی ایجاد کرد و رویههای آزادی، قانون، نظم خودجوش و تدافعی صلحگرا را کنار نهاد. سیاست، رفتار بر اساس مقتضیات برای حفظ منافع ملی به هر ابزار و به هر شکل موجود است.
قوه مجریه هوشمند و رئیسجمهور اجماعساز، توانایی استفاده از ظرفیتهای کشور را دارد و بیدلیل جامعه را تقسیم و شکافهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی را تقویت نمیکند. به نوعی سیاست موازنه و همزیستی مسالمتآمیز و عبور از دوگانههای سیاست عمومی نیاز داریم.
۳- تجسدیابی نامزدها در قامت گفتمان: اکنون ۶نامزد بیشتر گفتارهایی در خلأ هستند که سبد رای خود را شناسایی نکردهاند و با روایتهای همه چیزدان و همه چیزگویی در کنار بازاریابی بیهدف هستند.
اینگونه سواریخوری مجانی و حرفهای عمل نکردن باعث شده است که در میدان، کف خیابان یا در حوزه عمومی تحرک و کنشگری لازم و کافی را شاهد نباشیم. هنوز گفتارها به گفتمان بدل نشده و ابهام واژگانی و کمرنگ بودن نوع سیاستها مشهود است. برای تبدیل گفتار به گفتمان لازم است متفکران، مراجع فکری و مذهبی، اندیشکدهها، مشاوران، وزیران و معاونان هر نامزد مشخص شوند. از سوی دیگر تحلیل وضع موجود، آسیبشناسی و ارائه راهکار با تاکید بر امکانات و مقدورات ایران در قالب چرخه سیاستگذاری هر کدام از نامزدها درباره سیاستهای دفاعی، امنیتی، خارجه، رفاهی، آموزش، بهداشت، محیطزیست، جمعیت و... منتشر شود.
وضعیت کنونی نوعی گفتارهای فاقد تجسد است که امکان جذب مخاطب را نیافته و در قامت گفتمانهای قابل ارائه با وزن سیاسی ریاستجمهوری پدیدار نشده که امید است با اقدامات بالا در روزهای باقیمانده ساختار پیدا کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 در تراز انقلاب
✍️ محمدهادی صحرایی
از روزی که خبر شهادت آیتالله رئیسی اعلام شد و مردم را در بهت و بغض و بیتابی فرو برد تاکنون، شاید آنچه بیش از نحوه شهادت و پیدا شدن پیکر مطهر شهید رئیسی و همراهانش، مردم را متأثر کرد، مظلومیت او با وجود مفید و پربرکت بودنش است. برخی وجودشان برای مردم و جامعه برکت و آرامش و آسایش است و مرگشان هم پربرکتتر و مایه تولید قدرت برای نظام و همبستگی بیشتر مردم و آبروی کشور میشوند و برخی دیگر هم صِرف وجودشان برای مردم و میهن و آینده کشور، آفت و اذیت اضطراب و خسران است و مرگشان هم مایه فتنه و بدبختی و تشنج جامعه و آبروریزی. تفاوت این دو نوع شخصیت متضاد که نمونههای آنها را تجربه کردهایم، به ویژگیهای فردی و محیط رشد فکری و تربیت شخصیتی آنها برمیگردد و نیز میزان ایمان و اعتقاد و رابطه آنها با خدا و اینکه به زندگی چگونه مینگرند.
مفید یا مضر بودن افراد را میتوان از دیدگاههای مختلف بررسی کرد ولی آنچه به این وجیزه برمیگردد این است که ما در جامعه با اینگونه شخصیتها برخورد کرده و هرکدام از این دسته که در اجتماع رشد کرده یا بزرگ شدهاند و مسئولیتی برعهده گرفتهاند، با عملکرد خود، اهمیت، ضرورت و حتی اضطراب ما به انتخاب شایسته را یادآور شدهاند. آنکه فرمود «مردم، بیش از پدرانشان به فرمانروایانشان شبیهاند» یا اینکه « هرگاه فرومایهای رئیس شود، فرزانگان را ذلیل میکند» و به عکس؛ یا وقتی فرمود«مردم، به شیوه و روش فرمانروایانشان هستند» و... همگی بر اهمیت این نکته تأکید میکند که مهم است کی رئیس و مسئول امور و مدیر باشد؟ و چقدر اهمیت دارد بدانیم انتخاب ما به چه میزان در تعالی یا تنزل امروز و آینده جامعه مؤثر خواهد بود و ما در قبال این بالا و پایین و پیش و پس رفتن، مسئولیم.
تا پیش از شهید رئیسی، شهید رجائی، مسئول و رئیسجمهور تراز انقلاب اسلامی بود. جدای از محاسن و سجایای اخلاقی شهیدرجائی که خدایش رفعت دهد، مدت کوتاه حدود ۳۰ روزه ریاست جمهوری او تصویر روشنی از یک تلاش مداوم و پاک را به ما آموخت، اما کوتاهی دوران ریاست جمهوری آن شهید، مانع از آن شد که آموزه تمامنمائی از مدیریت در شرایط پرفراز و نشیبی مثل امروزمان را ارائه دهد. نظام مسائل کشورمان در آن زمان با نظام مسائل امروز متفاوت است. اکنون دچار پیچیدگیهایی هستیم که آن زمان اینگونه نبود. شهید رئیسی با حدود ۱۰۰۰ روز تجربه ریاست جمهوری در شرایط سخت دوران پسا اعتدالیون اصلاحطلب و کرونا و نظام پیچیده جهان امروز، نشان داد میتوان او را تراز جدید مسئول و ریاست جمهوری قرار داد. مرور اجمالی آنچه شهید رئیسی تحویل گرفت و آنچه تحویل داد، گویای عظمت کاری است که انجام شده و ماندگار گردیده و قابل دفاع است.
خزانه خالی؛ سیلوی ته کشیده؛ کسری بودجه ۵۴۰ همتی؛رانت ارز جهانگیری۴۲۰۰تومنی؛ بدهیهای کلان به بانک و اوراق مشارکت و بورس؛ ۱۰ برابر شدن قیمت ارزی که حتی در زمان جنگ هشت ساله، پنج برابر شده بود؛ بالارفتن افسانهای نقدینگی؛ کارخانههای تعطیل؛ عقب افتادگی ۸ ساله در ساخت مسکن؛ ضعیف شدن اعتماد عمومی و نحیف شدن سرمایههای اجتماعی؛ تلفات روزانه ۷۰۰نفری کرونا و متلک «واکسن سوهان قم نیست»؛ وابسته کردن واکسن کرونا بهFATF و پالرمو و برجام؛ کاخنشینی و افتتاحهای کارتابلی یا تلویزیونی پروژههای مهم و مورد نیاز مردم؛ بحران آب در ۶ استان؛ بیخبری رئیس دولت از افزایش قیمت بنزین؛ «کثافتکاری» نامیدن ساخت پالایشگاه؛ تعریف جدید از خط قرمز «برادر به جای قانون»؛ پروندههای متعدد فساد مالی و سیاسی و جاسوسی نزدیکان دولتیها؛ تقویت موج ناامیدی و قهر مردم از انتخابات با اخلاق و رفتار دولتمردان؛ رواج اشرافیگری با روی کار آوردن مدیران تنبل و عشق سفر خارجی و قشم و کیش در بحرانهای ملی؛ آمدن مدیرانی در سطح اخلاقیِ میکروفون قاپ یا «خودت بمال» یا «پفیوز» به جای مدیران پاسخگو و مؤدب؛ انجماد سیاست خارجی با تمرکز ۸ ساله بر برجام و نتیجه «تقریباً هیچ» آن؛ وابسته کردن آب خوردن و امور روزمره مردم به چرخه بیهوده «مذاکره برای مذاکره»؛ تحقیر نظام آموزشی کشور با۲۰۳۰؛ نفوذ جریانی و سندروم دوتابعیتیها؛ بیاعتنایی به عقل سلیم و علم روز و بتن کردن قلب سانتریفیوژ؛ اغراق در توانمندی دشمن و تخریب اعتماد به نفس دانشجویان آیندهساز دانشگاه «با فشردن یک دکمه»؛ واسپاری امور مهم کشور به قول شفاهی دشمن در حماسه «قدم زدن با گرگ»!؛ گره کور زدن آینده کشور با قراردادهای استعماری و تحمیلی و یکطرفه مثل برجام و معاهده پاریس؛ امضاء قرارداد خوانده نشده؛ نفهمیدن تفاوت لغت تعلیق با لغو توسط ژنرالهای مدعیِ زبان بلدی؛ مشغول کردن مردم و تنزل دادن مطالبات واقعی مثل رفع بیکاری و تورم و... با مطالب واهی ورود به استادیوم و کنسرت و...؛ رواج توهین به مردم و تحقیر منتقدان؛ هرج ومرج و بیبرنامگی اقتصادی تا حد تأسیس قرارگاه مرغ و دریافت گوشت با کارت ملی و صفهای آنچنانی؛ پایین کشیدن پرستیژ بینالمللی با دیپلماسی التماسی و زانو زدنی و سوخت ندادن به هواپیمای وزیر؛ پایین آمدن اعتبار خارجی تا تحریم شدن حتی توسط جیبوتی؛ بیهویتی فرهنگی با پیشنهاد به رسمیت شناختن تنفروشی یا عقیم کردن زنان نامنظم اجتماعی؛ اصرار مسئولین دولت بر دوقطبی کردن اجتماع و ایجاد اختلافهای ساختگی در جامعه و رو در رو قرار دادن مردم؛ نظریهپردازی مسئولینی که مأموریتشان فقط خدمتگزاری و تمرکز بر کارکردن است؛ رساندن ارزش یارانه مردم از ۳۷ دلار به یک و نیم دلار؛ تلنبار شدن پولهای بلوکه شده ایران حتی در کشورهای دوست؛ کاهش فروش نفت به حدود سیصدهزار بشکه در روز و... و دهه نودی که سوخته شد.
این گفتهها تجربه تلخ و دردناک و سیاهی است از دورهای که خیلی از آن فاصله نگرفتهایم و ما مردم توانستیم در خرداد ۱۴۰۰ تجربه جدید و امیدوارکنندهای را برای نظام خلق کنیم. حماسهای که با انتخاب دکتر رئیسی، مشکلات را یکی پس از دیگری رفع کرد و ریلگذاری صحیح انجام شد و از دل ناکامیها و بحرانها، آرامش به جامعه پمپاژ گردید و مسائل حاد و آزاردهنده به سرعت به سمت بهبودی رفت. هرچند که زمین مینگذاری شده و پر از حفرهای که از دو سال آخر دولت دهم و به ویژه دولت یازده و دوازده به آیتالله رئیسی تحویل داد به این زودی مهیا نمیشود. مردم، با دکتر رئیسی، آسوده بودند وقتی میدیدند او شنبه تا جمعه خود را به هم دوخته تا مشکلات را مرتفع کند. عمامه خاکی او، خاطرات تلخ بازدیدهای سوار بر شاسی خارجی از کارخانهها و رفتن باکفش روی فرش زلزله زدهها را از یاد برد. همین تلاش بیوقفه حتی اگر به رفع مشکل هم نینجامد، مولد آرامش مردم بود. اینکه میدیدند رئیسی باید خودش پیگیر پروژهها باشد و مطمئن شود که مشکلات حل شده، آرام میشدند.
میشد شهید رئیسی افتتاح آخرین پروژه را ویدیویی یا کارتابلی انجام دهد و به معاون یا مدیرکلی بسپارد و به گزارشی اکتفا کند و خود زنده بماند، ولی مهم است که خودش از زبان مردم بشنود که «آب خوش از گلویشان پایین رفته؟» مثل همان موقع که پرسید «ناهار خوردهاید؟» تا خیالش راحت شود. او مدیر میدانی است و مثل فرماندهان شجاع باید همیشه در میدان باشد. گوشهنشینی و عافیتاندیشی کار ترسوها و تنبلها و نابلدهاست. او خود را سربازی نامید که باید مشکلات را بدون وقفه حل کند. با همین روحیه توانست ۹هزار کارخانه تعطیل شده را که یکی از آنها هپکو و یکی ارج و یکی هفت تپه بود را راهاندازی کند. پرکردن خزانه و سیلو و مثبت کردن تمام منفیهایی که گفته شد و دهها دیگر که گفته نشد و تولید قدرت و ثروت و اقتدار و افتخار برای نظام و آبرو بخشیدن دوباره به کشور و تولید اعتبار برای ایران تا جایی که در یک چهارم جمعیت جهان برای شهادت او اعلام عزای عمومی کردند و این در جهان برای شخصیتی سیاسی بیسابقه است. شهادت او پربرکت بود و تشییع ۱۲ میلیونی او تمام بافتههای چند ساله دشمن که میگفتند «مردم به نظام بیاعتمادند» و «فروپاشی اجتماعی» صورت گرفته و «مردم از انقلاب رو برگرداندهاند» و... همه را نقش برآب کرد.
رئیسی نصاب و معیاری تازه شد و دوره او یکی از پربارترین دورههای تاریخ ما شد. اگرچه استراتژی دشمن از «حمله به نقطه ضعف، به حمله به نقطه قوت» تغییر کرد و رئیسی که باسوادترین رئیسجمهور تاریخ ایران در دو مرکز حوزه و دانشگاه بود را کمسواد نامیدند و اقدامات بینظیر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی او را کم جلوه دادند و سیدمحرومان را «آیتالله اعدام» نامیدند، ولی خدا چیز دیگری برای او خواست. همین نامردی را هم درحق وزیرخارجه شاخص ما که بازوی پرتوان خارجی دکتر رئیسی بود، کردند و شخصیت ممتاز، ستودنی، واقع بین« پرکار، فعال، باابتکار و مذاکرهکننده قوی و باهوش و پایبند به مبانی و اصول» امیرعبداللهیان را نیز با متلک «زبان بلد نیست» تحقیر کردند. غافل از اینکه کارهای به جا مانده امیرعبداللهیان و دیپلماسی فکورانه او غیر از خارج کردن ایران از انزوای آمریکا و چندکشور اروپایی و عضویت در شانگهای و بریکس و تأمین واکسن و تدارک عملیات بزرگ وعده صادق و بازپسگیری عمده طلبهای تلنبار شده ما حتی از زمان پهلوی و قرارداد تانک چیفتن و... تعریف جدیدی از وزیر خارجه در تراز انقلاب اسلامی و در شأن مردم ارائه کرد.
دوره هزار روزه رئیسی تراز جدید ریاست جمهور ایران را تا جایی بالا برد که همه آیندگان را میتوان با او سنجید و مقایسه کرد. دانشمند و صبور و عاقل و آگاه و جهادی و خستگیناپذیر و مؤدب و انقلابی و دشمن شناس و مردمی و زیرک و مؤمن و صریح و شجاع و مبتکر و مخلص و پربرکت و مفید و آرامشبخش و... و در یک کلام، سرباز بودنش، او را تا ابد در خاطرات خوش مردم نشاند. انتخابات پیشرو برای مردمی که به جای افسردگی پس از مصیبت فقدان خدمتگزاران خود، حماسه تشییع باشکوه را انتخاب کردند، بسیار حیاتی و مهم است. باید کسی را انتخاب کرد که به رئیسی شهید، نزدیکتر باشد و کسی که بتواند کارهای نیمهتمام او را تمام و دهان مردم را شیرین کند. مردم ایران شایسته بهترینهایند چراکه نجیبانه و حکیمانه و صبورانه و جوانمردانه و مؤمنانه و آگاهانه انقلابشان را به وجود آوردند و گسترش دادند و برایش هزینه کردند. خدایشان برکت دهد که تاریخ جهان را به مسیر صحیحش برگرداندند.
اکنون که تنور انتخابات در حال گرم شدن است باید مراقب بود طهارت و نزاکتی که رئیسی به رقابتهای انتخاباتی بخشید، پاس داشته شود و به جای متلک و دروغ و فریب و تخریب و توهین رقیب، باید نامزدها از خود و برنامههای خود بگویند و خدا را همیشه در ذهن داشته و بدانند که مردم هنوز صدای رئیسی را در گوش دارند و یاد خوشش را در خاطر میگذرانند. و مردم نیز ملتفت باشند که حماسه انتخابات، مکمل حماسه تشییع کاروان شهدای خدمت است و دو راه پیش روست. یا میتوان با حضور مؤثر و باشکوه و انتخاب آگاهانه، حماسه رئیسی را ادامه داد و به قله رسید یا خدای نخواسته به دوران پر از اضطراب و توهین و رکود و رخوت گذشته بازگشت و حاشا که چنین شود.
و هنوز سخن ادامه دارد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 انتخابات و انتخاب رئیس جمهوری
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هستیم که رأی مردم در آن اصل و تعیین کننده است. نگاهی به متن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعریف و جایگاه رئیس جمهوری اسلامی ایران را نشان میدهد.
در «اصل ششم» قانون اساسی آمده است: «در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات، انتخاب رئیس جمهور نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضاء شوراها و نظائر اینها یا از راه همه پرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین میگردد.»
در شرح اصول و وظایف قوه مجریه، درباره جایگاه و تعریف ریاست جمهوری و وزراء (دولت) آمده است:
در مبحث اول ـ ریاست جمهوری اصل یکصدو سیزدهم آمده است:«پس از مقام رهبری رئیس جمهوری عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرایی قانون اساسی و تنظیم روابط قوای سه گانه و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط میشود برعهده دارد.»
در اصل یکصد و پانزدهم آمده است «رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد: ایرانی الاصل، تابع ایران، و مدیر و مدبّر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور.»
مجموعه شرح وظایف قانونی، همچنین تعریف قانونی جایگاه رئیس جمهوری در قانون اساسی نوشته و مدوّن شده است. اولین نیاز مبرّم برای رأی دهندگان (مردم) در هر انتخابات و انتخاب رئیس جمهور، آگاهسازی مردم از شرح وظایف قانونی هر رئیس جمهوری در انتخابات جدید ریاست جمهوری است. این نیاز و انجام وظیفهای است که باید از سوی رسانههای عمومی اعم از مطبوعات و به ویژه صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران انجام پذیرد. اگر میخواهیم انتخاب رأی دهندگان در انتخابات و در پای صندوق رأی آگاهانه و مسئولیتپذیر باشد، اولین و مهمترین شرط آن آگاهسازی رأی دهندگان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری است. اطلاع و آگاهسازی عموم مردم از مجموعه شرایط کشور و تشخیص نیازها و کمبودها در ساحت زندگی عمومی مردم به دور از جهتگیریهای سیاستزده آن هم برای کسب رأی انتخاباتی مردم است. وقتی در هر کشوری مرحله انتخابات و نیاز به کسب آراء، نامزدهای انتخاباتی با گرایشهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... کلید میخورد، مردم یا همان رأی دهندگان نیاز فوری به اطلاعات (دادهها) علاوه بر شناخت از تجربههای فردی و اجتماعی هر یک از نامزدهای انتخاباتی پیدا میکنند. همچنین نقد شرایط و مهمتر از آن ترسیم آینده آن هم با حل و فصل مشکلات، نیازها و کمبودها در بخشهای گوناگوناند.
در شرایط و فضای انتخابات ریاست جمهوری قرار داریم.
اکنون همگی نامزدهای انتنخابات ریاست جمهوری اصلیترین گفتههایشان، تصحیح شرایط موجود و رفع کاستیها در جامعه و کشور است. سخنان نامزدهای رسمی هم نقد شرایط و هم مسیر تصحیح روشهای اجرایی گذشته را دارند. با این همه هنوز آنگونه که باید اعتماد عمومی اغلب رأی دهندگان به نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری و تشکیل دولت جدید به دست نیامده است. به ویژه شبکههای رسانهای گوناگون در خارج کشور هجوم وسیع و گستردهای را با محوریت تثبیت یأس عمومی در جامعه از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری جدید را در دستور کار قرار دادهاند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ناترازی، ابرچالش و حالا فاجعه
✍️ محمدصادق جنانصفت
گروهی از اقتصاددانان جوان ایرانی که در بهترین دانشگاههای جهان درس خوانده و تدریس کرده بودند در دهه ۹۰ در قالب گزارشهای کارشناسی و نیز نوشتن یادداشتها و مقالهها یادآور شدند اقتصاد ایران با ناترازی روبهرو شده است. آنها درباره ناترازی مالی، ارزی و پولی و پیامدهای آنها به مدیران کشور هشدار دادند اما سخنانشان به جایی نرسید.
در شروع فعالیت دولت اول حسن روحانی و در کنفرانس اقتصاد ایران که از سوی مسعود نیلی مشاور ارشد رییسجمهور وقت برگزار شد اصطلاح « ابر چالش» وارد ادبیات اقتصاد سیاسی ایران شد. هنوز نیز شمار قابل اعتنایی از گزارشها درباره اقتصاد سیاسی و اقتصاد کلان که از سوی منتقدان وضع موجود منتشر میشود یا حتی این روزها در سخنان کاندیداهای ریاستجمهوری میشنویم ابرچالشها را بازگو میکنند. مسعود نیلی که آفریننده و گسترشدهنده «ابرچالشها» بود حالا در یک گفتوگوی رسانهای پا از این فراتر نهاده و میگوید از «ابرچالش» به «فاجعه» رسیدهایم. وی در این میزگرد به آمارهای ارائهشده رسمی استناد کرده و فاجعهها را یکی پس از دیگری با اطلاعات رسمی بیان میکند. او میگوید سرمایه موجود در صنعت نفت ایران به دلیل فقدان سرمایهگذاری تازه در این صنعت در سال ۱۴۰۱ نسبت به قبل ۳۰درصد کاهش دارد. به عبارت دیگر در این سالها نهتنها در مهمترین بخش اقتصاد سرمایهگذاری نشده بلکه سرمایه موجود نیز مستهلک شده است. به همین دلیل است که یکی از کاندیداها میگوید که تا سال ۱۴۲۰ و در صورت ادامه وضع موجود پارسجنوبی بیفایده خواهد شد. یکی دیگر از فاجعههایی که باید به آن اشاره کرد رشد بدهیهای دولت است که با شتاب بالایی به سمتی میرود که دولت ایران را یک دولت ابربدهکار کند. دولتهای ایران برای اینکه بتوانند منابع و مصارف بودجه را به تعادل برسانند با روشهای گوناگون و دور زدنهای مختلف بدهی ایجاد کرده و بر ابعاد کسری بودجه میافزایند. تورمهای ۵۰درصدی و پایدار نتیجه همین افزایش بدهیهای دولتی است. از طرف دیگر دقت در کارنامه سازمان برنامه در سالهای اخیر نشان میدهد متوسط درآمد کارمندان دولت نسبت به میانگین نرخ تورم با کاهش حدود ۴۰درصدی مواجه شده است. آیا این ارقام و آیا به فاجعهای که میتواند ایرانیان را به ته دره تهیدستی پرت کند توجه خواهد شد.
دقت در بحثهای کاندیداهای موجود برای اداره قوه مجریه نشان میدهد که آنها نیز بخشی از فاجعه به حساب میآیند. کاندیداهایی که سخنانشان هرگز نشان نمیدهد ابعاد فاجعه اقتصادی را درک کرده باشند. بدون تردید سیاست خارجی غیرمتعادل ایران در پدیدار کردن فاجعهها سهم بالایی دارد و نیز سیاست داخلی در ایران که به راندن نیروهای کارشناس و ورزیده از بدنه دولت منجر شده است در پدیدار کردن فاجعه نقش پررنگی دارد. اگر دست روی دست گذاشته شود و در اصلاحات ساختاری و نیز در پوستاندازی کامل بیش از این درنگ شود ، فاجعه پشت فاجعه میآید و ابعادش به اندازهای خواهد شد که تابآوری را از ایرانیان میگیرد. چارهای جز این نیست که راهبردها دگرگون شده و این راهبردها البته میتواند از جایی مثل «بودجهریزی» و «سیاستهای بودجهای» شروع شود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 تردید مقدس شرم نامقدس
✍️ عباس عبدی
این روزها کوششی نمیکنم تا به دیگری بگویم که، به چه کسی رأی بدهد؛ چون مخاطبان من اغلب کسانی هستند که در سه انتخابات گذشته رأی ندادهاند و طبیعی است که این بار را هم براساس همان شیوه رفتار کنند. کوشش اصلی من معطوف به این است که بگویم چرا این بار و برخلاف سه دوره گذشته، امکانی برای به فعلیت بخشیدن اراده ما و مردم به وجود آمده است؟ اگر تصمیم کسی به مشارکت منجر شد، در این صورت برای تحقق این اراده به طور طبیعی فرد دیگری در میان نامزدهای حاضر جز دکتر پزشکیان نخواهد بود. بنابراین اگر گمان میکنیم که پزشکیان در حد متعارف و معقول میتواند این نمایندگی را عهدهدار شود، پس ذرهای در فعلیت بخشیدن به این اراده تردید نکنیم. بدیهی است که خودم معتقدم آقای پزشکیان این شرایط را دارد، ولی اگر کسی معتقد است که اصولا شرایط برای بروز این اراده فراهم نیست، او را در رأی ندادن و عدم مشارکت سرزنش نمیکنم، ولی توقع دارم که به عنوان یک شهروند از او بپرسم که چه فردی یا الگویی میتواند این شرط تو را تأمین کند؟ و آیا هیچ چشماندازی داری که در این ساختار به آن مرحله برسی؟ و اگر نه، دیگر بحثی نمیماند، چون فرض من بر این است که اگر افقی گشوده شد - که تفاوت معناداری با وضع موجود داشت - حتما آن را به عنوان یک فرصت شناخته و از دست ندهیم. پیشتر هم گفتهام هیچ نوع تضمینی ندارم آنچه میگویم یا تحلیل میکنم درست و قطعی باشد. معروف است که هر کس در پزشکی و سیاست وعدههای قطعی دهد، شارلاتان است. این را در حوزه سیاست مکرر تجربه کردهاید، چه وعدههای فریبنده ای دادند و هیچ کدام عملی نشد؛ سهل است که عقبگرد هم بود. خوشبختانه کمتر کسی در پزشکی - به جز بخش جراحی زیبایی یا طرفداران طب سنتی - وعدههای فریبنده میدهند، بنابراین هیچ وعدهای سیاسی وجود ندارد. طی این ۱۰ روز متوجه شدهام که بخش مهمی از کسانی که در سه انتخابات گذشته رأی ندادند، اکنون دچار تردید شدهاند. این تردید مقدس است؛ اگر قرار باشد که در لحظه و اندک زمان تغییر عقیده بدهیم، امری مذموم است و هیچ ارزشی ندارد. افرادی که ثبات عقیدتی ندارند، فاقد ارزش سیاسی هستند. بنابراین عبور از رفتار و کنش تحریمی به رای دادن در لحظه رخ نمیدهد، شاید اگر زمان بیشتری داشتیم و گفتوگوی کافی میکردیم، این تحول و تغییر به نحو مناسبی شکل میگرفت. بنابراین اگر لحظه تردید را از همان آغاز اعلام لیست نهایی انتخابات بدانیم، برای رفع تردید و رسیدن به تصمیم و رای دادن حدود ۲۰ روز وقت است. اگر چه کم است ولی تا حدی کافی است. به نظرم کسانی که در تردید هستند، میتوانند در این فاصله زمانی که نصف آن گذشته است، به تصمیم برسند و اگر تصمیم را براساس عقل و درایت سیاسی و نه لزوما کینه و نفرت بگیرند، هر تصمیمی گرفتند باید به آن احترام گذاشت. این شرطی که در مورد کینه و نفرت نوشتم را توضیح میدهم. همه میدانیم که حوادثی که در سالهای اخیر به ویژه پس از ۱۳۹۶ تا کنون رخ داده، بسیاری را رنجانده است، هنگامی که این رنجها متراکم شده و بیشتر میشود و پاسخ مناسبی هم از طرف ساختار دریافت نمیکند، کمکم تبدیل به کینه و نفرت میشود. اینها پدیدههای طبیعی و عادی در وجود همه ماست. این کینه و نفرت به نوبه خود افکار و ارزیابیهای جدیدی را سازمان میدهد و کمکم در همه ما رسوب میکند و عملکردهای بعدی ما را تحتتاثیر خود قرار میدهد. به نظرم این فرآیندها طبیعی و مورد انتظار است. ولی اگر قرار باشد که امر سیاست را نیز تابع این فرآیندها کنیم، راه به جایی نخواهیم برد، چون پس از مدتی خودمان نیز اسیر این حب و بغضها و کینه و نفرتها میشویم.
اگر چه سیاست نیز آکنده از دوستی و دشمنی، عشق و نفرت است، ولی به هر حال جایی را هم باید برای غلبه بر آنها گذاشت. من نیز با همه این کینهها و نفرتها همدلی و همراهی میکنم حتی اگر فراتر از انتظار هم باشد، آن را میفهمم؛ ولی به گمانم، همیشه باید راهی را باز بگذاریم تا بر آنها غلبه کنیم و شرمی از این عبور نداشته باشیم. این شرم برخلاف آن تردید، مقدس نیست. تردید رمز ماندگاری و رسیدن به تصمیم صحیح است، ولی اسیر کینه و نفرت شدن نتیجه معکوس دارد و در بند آن ماندن مقدس نیست. به گمانم بخش مهمی از مرددین بر اثر شرم ناشی از تصمیم قبلی و حوادث قبلی حاضر به مشارکت نیستند، در واقع یک سد اخلاقی و شرم عبور از نفرت نسبت به گذشته مانع از رسیدن به یقین است؛ در حالی که محاسبات سیاسی و عقلانیت چنین تردیدی را نمیپذیرد.
🔻روزنامه شرق
📍 انتخابات و مهاجران افغانستانی
✍️ کوروش احمدی
یکی از بزرگترین مزایای ادوار انتخاباتی فراهمشدن زمینه برای انجام بحثهای همهجانبه و عمیق درباره مسائل مبتلابه جامعه است. این مهم در صورتی تحققپذیر است که کاندیداها از کلیگویی و سخنان چندپهلو خودداری کنند و از حوالهکردن امور به نظرات کارشناسان در آینده نیز بپرهیزند؛ چراکه طیفی از کارشناسان از چپِ چپ تا راستِ راست داریم و رئیسجمهور است که باید کارشناسان را مطابق دیدگاه خود انتخاب کند و قادر به درک مطالب آنها و مدیریت بحثها و جمعبندی باشد. در غیراینصورت نحوه مدیریت همان میشود که تاکنون بوده است. یکی از مسائلی که باید در بحثهای انتخاباتی مطرح باشد، مسئله مهاجران خارجی است که در دو، سه سال اخیر حاد شده و به یکی از مشغلههای افکار عمومی تبدیل شده است. مشکل مهاجرت استعداد آن را دارد که در آینده تشدید و در برخی مناطق کشور بحرانی شود. مسئله مهاجرت خاص کشور ما نیست. اما در دیگر کشورها اجماع وجود دارد که مهاجرت باید تابع یک سیاست مصوب و مشخص باشد.
هدف این نوشته تنها جلب توجه به بلاتکلیفی یا بیسیاستی موجود در این زمینه و بیاطلاعی مردم از آنچه در ذهن مقامات دراینباره میگذرد و جلب توجه کاندیداها به مسئله است. البته بلاتکلیفی درباره سیاست مهاجرتی امر جدیدی نیست و سابقه آن به اوایل دهه ۱۳۶۰ برمیگردد. درحالیکه در آن دهه پاکستان نیز که با امواج مهاجرتی مشابهی از افغانستان مواجه بود، سیاست روشنی مبنی بر استقرار پناهندگان در اردوگاهها و اداره آنها با کمک مالی و مدیریتی نهادهای بینالمللی داشت. اما سیاست ایران بیسیاستی بود و در چارچوب این بیسیاستی پناهندگان آزاد بودند که هر طور مایلاند وارد شوند و هرجا که مایلاند مستقر شوند و هر کار که مایلاند، بکنند. اکنون روشن نیست که آیا سیاست همان بیسیاستی است یا با توجه به افزایش چشمگیر شمار مهاجران، مقامات نظام تصمیماتی گرفته و ابلاغ کردهاند و مردم بیخبرند. اگر سیاستی اتخاذ شده است، باید نتیجه گرفت که اشکال در این سیاست اتخاذشده است؛ چراکه صغریکبرای این سیاست و جنبههای مختلف آن با هم سازگار نیست. اگر درست باشد که تصمیم دایر بر آسانکردن ورود مهاجران از طریق صدور روادید بیشتر در مبدأ و سختگیری کمتر در مرزها است، پس چرا پیوست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این سیاست که باید تسهیلکننده جذب و ادغام مهاجران افغانستانی در جامعه ایرانی و توجیه مردم باشد، همچنان مغفول است؟ چرا تکلیف امکانات حداقلی برای مهاجران از نظر اسکان، حق کار، الحاق خانواده، بهداشت، آموزش فرزندان و دیگر تسهیلاتی که لازمه برخورداری از یک زندگی عادی است، روشن نیست؟ چرا مهاجران از امکاناتی مثل داشتن شماره ملی یا معادل آن، گواهینامه رانندگی، حساب بانکی همراه با کارت بانکی، حق تملک اموال غیرمنقول، شرایط کسب تابعیت، حقوق بشر مهاجران، امکان ازدواج و... محروماند؟ چطور ممکن است که یک جمعیت چندینمیلیونی در داخل یک کشور پذیرفته شوند، اما از حداقلهای لازم برای ادغام در جامعه که امکان یک زندگی شایسته و قانونمند را به آنها بدهد، برخوردار نباشند؟ یا اگر تصمیماتی جدیدا در این موارد گرفته شده، چگونه و از چه کانالی گرفته شده و چرا رسما اعلام نشده و چرا مردم مطلع نمیشوند؟ این بیسیاستی علاوه بر اینکه مانع اصلی تعامل مثبت اهالی کشور با مهاجران بوده، مانع ادغام و رشد مهاجران در جامعه میزبان نیز بوده است.
یکی از نتایج آن نظر منفی افغانستانیهای ساکن ایران درباره ایران است. این در حالی است که مهاجران در بسیاری از دیگر کشورها امکان رسیدن به عالیترین مقامات را نیز یافتهاند. در یک سیاست مهاجرتی اصولی، رضایت اهالی کشور پذیرنده و همراهشدن آنها در پذیرش مهاجران و استقرار و ادغام آنها در جامعه مهمترین عامل است و شفافیت کامل پیششرط آن است. سیاستمداران باید به نحوی باورپذیر برای مردم خود روشن کنند که پذیرش مهاجر قرار است پاسخگوی کدام اهداف ملی باشد. تکلیف برخی اصول بنیادی مانند حق تابعیت بر مبنای خاک و تولد یا خون و نسب و نیز تعیین ترکیب مهاجران با توجه به شرایط بازار کار باید
مشخص شود. همزمان باید امکان بحثی گسترده در سطح ملی در این زمینه در داخل کشور وجود داشته باشد؛ با علم به اینکه نهایت چنین بحثی باید یک مصوبه پارلمان باشد که حکم قانون را خواهد داشت و دراینصورت پذیرش آن برای همه صرفنظر از هر نظری که دارند، الزامی خواهد بود. در سیاست مهاجرتی همچنین باید تکلیف نحوه کنترل مرزها و برخورد با مهاجران غیرقانونی و اشتغال غیرقانونی آنها و... نیز روشن باشد تا مردم و مجریان قانون تکلیف خود را بدانند. میدانیم که در کشورهای مهاجرپذیر بهویژه کشورهای غربی، سیاستهای مهاجرتی در بسیاری از دورههای انتخاباتی در رأس موضوعاتی است که مورد بحث عمومی است.
یک سیاست مهاجرتی همچنین باید دارای یک پیوست منطقهای بهویژه درباره شرایط در مبدأ یعنی در افغانستان باشد. در دو، سه سال گذشته، گزارشها حاکی از خالیشدن برخی مناطق هزارهنشین و تاجیکنشین و جایگزینشدن آنها با پشتونهاست که باید موجب نگرانی باشد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 سوددهی اقتصاد دیجیتال در بلندمدت
✍️ مهدی غیبی
شرکتهای دانش بنیان و استارت آپها با تغییر نگاه به راه اندازی مشاغل از شکل سنتی به دیجیتال، موجب رونق بازار کار شدند. نگاه سرمایه گذاران نیز از نگاه سنتی سرمایه گذاری به ندریج به سرمایه گذاری بر روی بخش خلاق و نگاه نو تغییر پیدا کرد. راهکار مناسب برای تحقق رشد اقتصادی نیز همین فرآیند است. اینکه نگاه از سمت بخش سنتی به سمت بخش دیجیتال تغییر پیدا کند.
چون حوزه فناوری اطلاعات ایجاد اشتغال مولد میکند، در کوتاهمدت اجرای برخی پروژهها باعث بیکارشدن عدهای میشود. اما در درازمدت در این حوزه میتوان بهترین عملکرد را مطابق با موازین اقتصاد مقاومتی مدنظر رهبر انقلاب داشت. لذا وزارت ارتباطات در این حوزه رسالت مستقیمی برای ایجاد اشتغال ندارد، اما میتواند بستر ساز ایجاد اشتغال باشد.
استارت آپها، دانش بنیان ها و به طور کلی اقتصاد دیجیتال در هر حوزهای که وارد شوند، باعث افزایش بهرهوری و یا به عبارت دیگر مولد بودن میشود. اقتصاد دیجیتال در بلندمدت بسیار سودده خواهد بود. در بحث اشتغال نیز ممکن است در کوتاه مدت تسهیلات ورود فناوری اطلاعات به حوزه اقتصاد مثبت نباشد، اما در بلندمدت این رویه تغییر خواهد کرد و فناوری اطلاعات باعث ایجاد مشاغل بیشتری خواهد شد.
وقتی که بدنه سنتی سرمایهگذاران مشاهده کند که نسل جوان با کمترین سرمایهها میتوانند کسبوکارهای خوبی را راهاندازی کنند، در این حوزه سرمایهگذاری بیشتری خواهند داشت. امری که از سوی استارتآپها بیشترین نیاز به آن احساس میشود، امر سرمایهگذاری است. معمولا یک شرکت نوپای موفق قابلیت رشد بیشتری نسبت به یک شرکت جاافتاده دارد. یعنی میتواند با سرمایهای کمتر، نیروی کار یا زمینه رشد بیشتری نسبت به شرکتهای قدیمی داشته باشد.
شرکتهای نوپا برای رشد سریع خود نیاز به جذب سرمایه دارند و در این راه گزینههای مختلفی نیز وجود دارد. شرکتهای دیگر یا افراد سرمایهگذار میتوانند به شرکتهای نوپا با تبادل پول نقد در برابر سهام کمک کنند تا فعالیت خود را شروع کنند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست