يکشنبه 18 شهريور 1403 شمسی /9/8/2024 3:21:39 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 ترامپ یا هریس و معادله تعامل ایران و امریکا
✍️ حسن بهشتی‌پور
به نظرم ترامپی که در انتخابات ۲۰۲۴ حضور دارد با ترامپی که در سال ۲۰۲۰ و آخرین سال فعالیت‌های خود در دولت امریکا قرار داشت قطعا فرق خواهد داشت. چرا که هم تحولات بین‌المللی اجبارهایی را برای او تعیین کرده و هم خود ترامپ در داخل با پرونده‌های قضایی و حقوقی بسیاری روبه‌روست. ضمن اینکه مردم امریکا هم در انتخابات ۲۰۲۰ یک نه بزرگ به ترامپ گفتند و او را از صحنه رقابت‌های انتخاباتی خارج کردند. مجموعه این عوامل باعث شده تا تحلیلگران اعلام کنند، ترامپ متفاوتی در عرصه سیاسی امریکا ظهور و بروز خواهد کرد. ترامپ تغییر کرده، چون اگر سیاست‌های اجرایی او موفق بود، حتما با اختلاف می‌توانست بایدن را در انتخابات ۲۰۲۰ شکست دهد. خود ترامپ هم آگاه شده که بسیاری از امریکاییان، ایده‌های او را قبول نداشته و خواستار تغییر آنها هستند.

چند مورد ساختارشکنی‌های ترامپ مانند «اول امریکا»، «دشمنی با خارجی‌ها»، « مقابله با ابزارهای قدرت امریکا» در جهان مانند ناتو و... عملا راه به جایی نبردند و مردم امریکا با آنها مخالفت کردند. ترامپ متوجه شده که حداقل بخشی از این ایده‌های افراطی با پاسخ منفی مردم امریکا مواجه شده، بنابراین تلاش خواهد کرد که انرژی زیادی صرف اجرای دوباره آنها نکند. در مورد راهبردهای جدید ایران هم باید اجازه داده شود مراسم تنفیذ و تحلیف و معرفی کابینه چهاردهم تمام شود و بعد دید تیم اجرایی آقای پزشکیان چگونه عمل می‌کنند. من اگر جای مسعود پزشکیان بودم از همین امروز به فکر مواجهه با سناریوهای احتمالی در هیات حاکمه امریکا می‌افتادم. لازم است ایران همه احتمالات را در نظر بگیرید و بعد متناسب با وقوع هر احتمالی، راهبرد مناسب آن را نیز طراحی کند. مثلا دولت ایران باید بداند اگر ترامپ پیروز شد چه باید کرد؟ اگر کاملا هریس توفیق یافت چه باید کرد؟ بدون شک نباید در برابر عمل انجام شده قرار گرفت و از قبل، باید آماده هر احتمالی بود. در بررسی معادلات هم باید دو طرف را در نظر گرفت؛ هم تغییرات در ایران مهم است و هم تغییرات در امریکا واجد اهمیت است. به دلیل برگزاری زودهنگام انتخابات در ایران، موعد زمانی تشکیل دولت‌ها در هر دو کشور به هم نزدیک شده است. اساسا یکی از ایراداتی که راهبردهای دولت ایران در سال ۲۰۱۶ و در جریان انتخابات ایالات متحده داشت، این بود که تمام تخم مرغ‌های پیش‌بینی خود را سبد پیروزی کلینتون گذاشت و هیچ احتمالی نسبت به پیروزی ترامپ در نظر نگرفته بود. این رویکرد غلط در انتخابات ۲۰۲۴ نباید تکرار شود.
حتی اگر ترامپ شانس بالایی داشته باشد و هریس شانس پایینی، یا بالعکس، باید سناریوهای هر دو احتمال تدارک دیده شود. در یک چنین کشاکشی ایران باید مناسبات ارتباطی تازه‌ای با آژانس و کشورهای اروپایی هم در نظر بگیرد. ایران در مواجهه با آژانس باید به ۲پرسش مطرح شده از سوی آژانس پاسخ دهد. امیدوارم دولت پزشکیان همانطور که ۲سوال قبلی را پاسخ داده در این برهه هم به ابهامات مد نظر آژانس پاسخ دهد. در واقع باید به فکر معاملات تازه با آژانس هم باشیم. پاسخ دادن به ابهامات آژانس باعث می‌شود، بهانه از دست اتحادیه اروپا خارج شود. نباید فراموش کردکه اروپا به دنبال آن است که در زمان غروب برجام که ۲۷مهر ۱۴۰۴ است، مکانیسم ماشه را فعال کنند. اگر ایران مشکلات خود را سریعتر با آژانس حل کند (که کاملا قابل حل است) کار به راه‌اندازی مکانیسم ماشه نمی‌رسد. در مجموع به نظر می‌رسد، ایران باید کار و تعامل با آژانس را چه رییس‌جمهور امریکا کاملا هریس باشد، چه ترامپ و چه هر چهره دیگری ادامه دهد. این به نفع ایران است که مسائل خود با آژانس را حل و فصل کرده و به تعامل با آژانس دست پیدا کند. پاسخ دادن به پرسش‌های آژانس نه تنها برای ایران دشوار نیست بلکه به راحتی می‌تواند این ابهامات را پاسخ دهد. از سوی دیگر مذاکراتی دوجانبه‌ای که میان ایران و امریکا انجام می‌شود باید در دورنمای آینده هم تداوم یابد. اهمیت این گفت‌وگوها در آن است که پای شخص ثالثی را به میان نمی‌کشد و دو طرف می‌توانند موارد مد نظر خود را مطرح کنند تا زمینه دستیابی به یک تعامل فراهم شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تعامل میان نوآوری و اقتصاد کلان
✍️ دکتر نیما فاضلی
رشد و فعالیت اقتصادی در کوتاه‌مدت تابع چرخه‌های اعتباری و در میان‌مدت تابع چرخه‌های تجاری است؛ اما در بلندمدت، این فناوری است که تعیین‌کننده رشد اقتصادی است.
اقتصاد آمریکا، هم به‌دلیل اهمیتش از منظر اقتصاد کلان و هم به‌دلیل پویایی‌اش در نوآوری نقش مهمی در اقتصاد جهانی دارد؛ اما این دو جنبه اقتصاد مستقل نیستند و با یکدیگر تعامل جدی دارند.
موتور محرکه نوآوری در آمریکا یک اکوسیستم پویا متشکل از کارآفرینان، سرمایه‌گذاران و واسطه‌های مالی است که منابع مالی سرمایه‌گذاران را به کارآفرینان تخصیص می‌دهند.

در مقیاس کلان، سرمایه‌گذاران نهادی، مانند شرکت‌های بیمه و صندوق‌های بازنشستگی، تامین‌کننده اصلی منابع واسطه‌هایی همانند شرکت‌های ونچرکپیتال (VC) هستند و در نتیجه رفتار این سرمایه‌گذاران نهادی و اینکه حاضرند چه بخشی از پرتفولیوی خود را به VC اختصاص دهند، سرنوشت تامین مالی بسیاری از استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های نوپا را تعیین می‌کند.

سرمایه‌گذاری در شرکت‌های نوپا و استارت‌آپ‌ها، همانند هر نوع سرمایه‌گذاری دیگری، تابع نسبت ریسک و بازده است. اما توانایی این سرمایه‌گذاران در پذیرش ریسک ثابت نیست و در طول زمان و بسته به نوسانات اقتصادی تغییر می‌کند. بخش عمده پرتفولیوی بیمه‌ها و صندوق‌های پس‌انداز و بازنشستگی را اوراق قرضه و سهام‌ کم‌ریسک تشکیل می‌دهد.

پس از بحران مالی و به‌ویژه بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹، نرخ بهره پایین در اقتصاد و بازده اندک اوراق قرضه، این شرکت‌ها را به سوی پذیرش ریسک بیشتر به امید بازده بالاتر سوق داد. نتیجه این تغییرات، رشد بی‌سابقه سرمایه‌گذاری در شرکت‌های نوپای فناوری بود.

با نرخ بهره پایین و دسترسی ارزان به منابع مالی، ظرفیت اقتصاد آمریکا برای پذیرش ریسک، بالا و بالاتر می‌رفت و نتیجه آن رشد حجم مالی تخصیص‌یافته به این بخش بود. این ریسک‌پذیری در اقتصاد موتور نوآوری شد و در ۱۰سال گذشته شاهد رشد حیرت‌آور بنگاه‌های حوزه فناوری بودیم.

درست در همین دوره ریسک‌پذیری بالا بود که میلیاردها دلار سرمایه به سمت فناوری‌هایی همچون هوش مصنوعی، خودروهای الکتریک، انرژی‌های نوین و... که هنوز مشخص نبود آیا بازده تجاری خواهند داشت یا نه سرازیر شد. به تعبیر برخی، شاید موج سوداگری در رمزارزها هم زاییده سرریز منابع مالی در جست‌وجوی بازده بیشتر با پذیرش ریسک بالاتر بود. با بحران کرونا و تزریق حجم بالای نقدینگی توسط بانک‌های مرکزی، این روند به اوج خود رسید و حجم زیادی از سرمایه‌گذاری روی شرکت‌هایی که گاهی فقط در حد یک ایده بودند، انجام شد. سال۲۰۲۱، نه تنها از لحاظ حجم بلکه از لحاظ تعداد سرمایه‌گذاری روی شرکت‌های نوپا در بخش فناوری رکورددار شد.
اما افزایش تورم در سال۲۰۲۱ و تصمیم بانک‌های مرکزی آمریکا و اروپا به افزایش نرخ بهره ‌ورق را برگرداند و شوک بزرگی به این بخش وارد کرد. با افزایش نرخ بهره، بیمه‌ها و صندوق‌ها که حالا می‌توانند بازده بدون ریسک حدود ۵درصد داشته باشند، تمایل کمتری برای سرمایه‌گذاری‌های پرریسک مثل VC دارند. نتیجه این شد که جریان مالی به سمت شرکت‌های نوپا افت شدیدی پیدا کرد. اول اینکه ارزش‌گذاری استارت‌آپ‌ها به خاطر نرخ تنزیل بالاتر کاهش داشت و دوم، VCها دیگر با دقت و ریزبینی بیشتری در این شرکت‌های نوپا سرمایه‌گذاری می‌کردند.

ظهور ChatGPT در انتهای سال۲۰۲۲ اما، قواعد بازی را از دو مسیر مهم تغییر داد: هیجان ناشی از تجربه شگفت‌آور هوش مصنوعی تمایل سرمایه‌گذاران برای ورود به این حوزه را به حدی بالا برد که به‌رغم نرخ بهره بالا در بازار، جریان مالی به سمت این حوزه تداوم یافت. به شکل خاص Corporate VC که شامل سرمایه‌گذاری شرکت‌های تجاری روی استارت‌آپ‌ها برای مقاصد استراتژیک بوده رشدی بالاتر از هر نوع دیگری از سرمایه‌گذاری داشته است.

یک تحقیق منتشرشده توسط Bain نشان می‌دهد که سهم شرکت‌های تجاری از ۱۲درصد به بیش از ۲۰درصد تعداد سرمایه‌گذاری‌ها رسیده که در این میان سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی پیشتاز بوده است.

مسیر جالب‌تر اما این است که مدل‌های هوش مصنوعی بهره‌وری استارت‌آپ‌ها را به شکل بی‌سابقه‌ای بالا بردند. تکنولوژی‌هایی مثل copilot، بهره‌وری و کارآیی برنامه‌نویسان را به حدی افزایش دادند که حال با کسری از مقدار سرمایه‌گذاری و کسری از تعداد برنامه‌نویس سابق، این شرکت‌های نوپا می‌توانند به حیات خود ادامه دهند. با نگاهی به داده‌ها می‌توان دریافت که به‌رغم اینکه حجم سرمایه‌گذاری در بخش فناوری در سال۲۰۲۳ کاهش قابل توجهی داشته، اما تعداد سرمایه‌گذاری‌ها کاهش چندانی به خود ندیدند.

نتیجه چیست؟ فضای اقتصاد کلان و تمایل اقتصاد برای پذیرش ریسک، زایش فناوری‌هایی را رقم زد که اکنون تبدیل به موتور پیشران اقتصاد و بازارهای مالی شده‌اند. فناوری هوش مصنوعی با تاثیرش بر بهره‌وری نیروی کار، بدون شک تاثیر عمیقی بر اقتصاد خواهد داشت.


🔻روزنامه کیهان
📍 عملیات جمعه پهپاد یمنی - آفریقایی
✍️ سعدالله زارعی

جنگ غزه به پایان دهمین ماه خود نزدیک می‌شود. این جنگ از آغاز استقرار رژیم تا امروز از جهت دوره و آثار آن بی‌سابقه به حساب می‌آید. اینکه در این نزدیک به ده ماه بارها به نقطه پایانی رسیده و دوباره از سر گرفته شده است.
رژیم غاصب اسرائیل به این جنگ به ‌عنوان «آخرین جنگ» نگاه می‌کند و مقاومت به این جنگ به ‌عنوان «جنگ ماقبل آخر» می‌نگرد و خود این موضوع از اهمیت ویژه این جنگ و سرنوشت‌ساز بودن آن خبر می‌دهد. در این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱ـ رژیم اسرائیل در این ۷۶ سال، ۱۳ جنگ را پشت‌سر گذاشته است. تا پیش از جنگ جاری غزه و به غیر از جنگ ۱۳۲۷/ ۱۹۴۸، جنگ‌های اسرائیل بین دو روز تا دو ماه به درازا کشیده و نوعاً هم به توافق سیاسی ختم شده که در مواردی به نفع آن و در مواردی به زیان آن به پایان رسیده است. در تمام این جنگ‌ها یک اصل وجود داشته و آن «حفظ برتری نظامی اسرائیل» و اذعان به آن بوده است در بعضی از جنگ‌های ۱۲‌گانه پیش از جنگ جاری غزه، اسرائیل با تثبیت برتری نظامی از جنگ خارج شده است. در جریان جنگ ۳۳ روزه که به قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل ختم شد، به ارتش اسرائیل ضربات و آسیب‌های شدید وارد شد، تنها برتری جنگ‌افزارها و کارآمدی آنها در مقایسه با آن روز حزب‌الله محسوس بود. بله ارتش اسرائیل در جنگ ۱۳۸۵ با حزب‌الله لبنان به شکست رسید ولی این شکست به این جمع‌بندی ختم نشد که «اسرائیل در حال نابود شدن است». با این وصف تکلیف اسرائیل در جنگ‌ها مشخص بود؛ هر جنگی باید به یک قطعنامه‌ای می‌رسید. پس از آن، همه چیز اسرائیل سر جای خود بازمی‌گشت و از حالت غیرعادی خارج می‌شد و تا وقوع جنگ‌ بعدی، آسیب‌پذیری خود را ترمیم می‌کرد. یک نکته دیگر این بود که تا پیش از این جنگ ده ماهه، رژیم اسرائیل در خود توان مدیریت داخلی پس از پایان جنگ را می‌دید و از این‌رو تقریباً به جز یک استثنا در مورد بن گوریون، پس از پایان جنگ، هیچ دولت و حزب حاکمی در اسرائیل ساقط نشده است حتی می‌توان در بسیاری از موارد گفت، نحوه پایان جنگ به تداوم طولانی‌مدت یک دولت در اسرائیل منجر شده است.
۲ـ رژیم این جنگ را در وضعیتی کاملاً «واژگونه» می‌بیند. این تنها جنگی است که پس از صدور قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ادامه پیدا کرده است و این تنها جنگی است که اسرائیل در آن اشتهای ادامه دارد. در جریان جنگ ۳۳ روزه سال ۱۳۸۵، ارتش اسرائیل از روز نهم برای خارج شدن از جنگ تمنای صدور قطعنامه داشت که آمریکایی‌ها تا روز بیستم مرداد و به عبارتی تا سی‌ویکمین روز جنگ مانع آن بودند.
احساس اسرائیل این است که این جنگ سرنوشت اسرائیل را تعیین می‌کند و لذا اصرار دارد که برای غلبه بر این سرنوشت، به جنگ ادامه دهد ولو اینکه این تداوم توأم با هزینه‌های سنگین و بی‌سابقه باشد. اسرائیل الان نمی‌تواند به دیگران و میانجی‌گران اعتماد کند چون نتیجه پیروی از دیگران و میانجی‌گران را تن دادن به مرهمی موقت می‌داند. مرهمی که او را به‌زودی با یک «جنگ سنگین تمام‌کننده» مواجه می‌گرداند. اسرائیلی‌ها معتقدند اگر امروز جنگ غزه با این وضعیت به پایان برسد، فردا دولت اسرائیل سقوط می‌کند و این اسقاط دولت، اسرائیل را وارد یک دوره‌ طولانی‌ فقدان دولت می‌کند. چرا که برخلاف گذشته، امروز امکان شکل دادن به نوعی وفاق سیاسی در داخل وجود ندارد. از سوی دیگر رژیم اسرائیل احساس می‌کند فضای منطقه‌ای و بین‌المللی نه فقط در همین جنگ غزه بلکه طی سال‌های اخیر به ضرر اسرائیل تغییر کرده است و این تغییر، میزان تهدیدپذیری اسرائیل را افزایش داده و این در حالی است که تا پیش از این، فضای بین‌المللی حین جنگ و پس از جنگ به نفع اسرائیل بوده است. بنابراین رژیم غاصب با یک گزینه بیشتر مواجه نیست و آن «جنگیدن به امید تغییر موازنه» است. اسرائیل قادر به پایان دادن جنگ به شیوه‌های پیشین نیست چون این جنگ با جنگ‌های پیشین، تفاوت‌های اصولی دارد.
۳ـ رژیم اسرائیل برای تغییر موازنه جنگ، سیاست اخراج جمعیت از غزه را دنبال می‌کند. صهیونیست‌ها گمان می‌کنند می‌توانند شرایطی را فراهم کنند که مردم غزه، خود این منطقه را ترک کنند. در تحلیل اسرائیلی‌ها این مهاجرت داوطلبانه چه به صورت کلی و چه به صورت بخشی رخ دهد، مقاومت غزه را بر سر دوراهی قرار می‌دهد؛ یا باید همراه مردم خارج شود که در این صورت تهدید امنیتی اسرائیل از سمت غزه رفع می‌شود و یا اینکه اکثریت ساکنان می‌روند و مقاومت می‌ماند که در این صورت در معرض آسیب پیاپی اسرائیل قرار می‌گیرد و در این صورت نیز تهدید امنیتی غزه علیه اسرائیل کاهش می‌یابد. اسرائیل طی دو ماه گذشته بر این اساس، سیاست تخریب پی‌در‌پی و کم‌شدت را جایگزین سیاست تخریب یکباره و پرشدت غزه کرده است. گمان رژیم این است که با توجه به حضور پررنگ حزب‌الله در دفاع از مردم غزه و امکان تشدید جبهه شمالی، امکان انجام عملیات بزرگ علیه غزه که نتانیاهو و فرماندهان ارتش بارها وعده آن را داده بودند، فراهم نیست و از سوی دیگر عملیات‌های کوچک‌تر با واکنش کمتری از سوی کشورها، ملت‌ها و نهادهای حقوقی بین‌المللی مواجه ‌می‌گردد و لذا اسرائیل در حالی به تغییر فاز روی ‌آورد، که تقریباً متقاعد شده بود این تغییر فاز به هدف اسرائیل در جنگ آسیب نمی‌زند. رژیم غاصب در این حال گمان می‌کرد تغییر فاز، جبهه مقاومت و به‌خصوص ایران را منفعل می‌کند و حربه را از آن می‌گیرد. ولی حوادث دو سه روز گذشته نشان داد، رژیم اسرائیل یک بار دیگر در جمع‌بندی تحولات و نتیجه‌گیری از آن دچار خطا گردیده است.
۴ـ حمله یک پهپاد به ساختمانی در تل‌آویو به این جمع‌بندی اسرائیلی که تغییر فاز سبب انفعال جبهه مقاومت می‌شود، آسیب زد. اما چرا؟ از یک منظر حمله یک پهپاد به واحدی در یک ساختمان چند طبقه در تل‌آویو که به هلاکت و زخمی شدن چند نفر منجر شده است، اهمیت ویژه‌ای ندارد. چنین اتفاقی و حتی بسیار شدیدتر از آن، هر روز و گاهی هر ساعت در نوار غزه، در کرانه باختری و در منطقه شمالی برای اسرائیل و مقاومت رخ می‌دهد، چرا باید حمله یک پهپاد به یک ساختمان و کشته و زخمی شدن چند نفر اهمیت خاصی داشته باشد؟ بله اگر از منظر کمی به موضوع نگاه کنیم، روز جمعه اتفاق فوق‌العاده‌ای نیفتاده است اما وقتی می‌بینیم پس از این اتفاق، رژیم اسرائیل با استفاده از چندین هواپیمای مدرن جنگی به سواحل بندر الحدیده حمله می‌کند و فردای آن روز هم آمریکا و انگلیس به مناطقی در شمال یمن حمله می‌کنند و ده‌ها نفر را به شهادت رسانده و یا مجروح می‌نمایند، درمی‌یابیم که آنچه در حمله پهپادی به ساختمانی در تل‌آویو رخ داده در یک تحلیل کیفی، رخدادی مهم و راهبردی است. یعنی ظرفیت آن را دارد که معادله کنونی جنگ غزه ـ یعنی تبدیل صحنه نظامی از یک جنگ کم‌ضرر و کم‌خطر به موقعیت امنیتی پرسود ـ را تغییر دهد.
موضوع برخلاف ظاهر آن، مقداری پیچیده است! در معادله مورد نظر اسرائیل، سطح عملیات حزب‌الله، سطح عملیات انصارالله، سطح عملیات غزه و سطح عملیات عراقی‌ها اگر در همین حد باشد و یا حتی درصدی از این هم فراتر برود، اسرائیل می‌تواند مدیریت جنگ را تا زمانی که لازم بداند در اختیار خود داشته باشد. حمله روز جمعه پهپادی به تل‌آویو نشان داد اوضاع آن‌طور که اسرائیل گمان می‌کرده، پیش نمی‌رود. این پهپاد اگرچه در حکم شلیک یک تیر بود، نه بیش از آن اما از سمتی شلیک شده که خیال اسرائیل از آن راحت بود. اسرائیل در جنوب، خود را با تهدید محدود انصارالله مواجه می‌دید اما اینک پهپادی از سمت سینا به تل‌آویو رسیده و برای ضربه زدن به اسرائیل میدان جدیدی وارد چرخه دفاع از غزه شده است. در خبرهای دو روز پیش دو نکته جلب توجه می‌کرد؛ یک نکته این بود که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و رژیم غاصب به فاصله کوتاهی پس از متهم کردن ایران به اینکه از خاک خود به تل‌آویو شلیک کرده است، ادعای خود را کنار گذاشتند. نکته دوم این بود که این پهپاد لزوماً مسیر دریای سرخ را طی نکرده است. این موضوع غرب و رژیم غاصب را نگران کرد چرا که چنین چیزی به این معناست که یک یا چند کشور آفریقایی به جرگه کشورهایی که از خاک خود برای دفاع از غزه استفاده می‌کند، پیوسته‌اند و علاوه‌بر شمال جنوب و شرق، سمت غربی رژیم هم تهدیدپذیر شده است. اینکه کشورهایی در آفریقای مسلمان به یمنی‌ها‌ کمک کرده و به این جرگه بپوسته‌اند، می‌تواند آغاز تحرک عملیاتی کشورهای مسلمان آفریقایی علیه رژیم غاصب باشد. این یعنی تغییر معادله و لذا غربی‌ها برای آنکه رخ ندهد، هشدار دادند عملیات مشترک روز دوشنبه آمریکا و انگلیس علیه یمن، می‌تواند علیه کشورهای دیگر گسترش پیدا کند که البته بلوف بود.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 بحران‌های فراموش شده
✍️ سید مسعود رضوی
گرمای سوزندۀ تابستان برای همگان درس و عبرت به همراه آورده و شرایط داغ و تفتیدۀ اقلیم، نشان از اَبَربحران‌های مردمان شهرها و روستاهای ایران در آینده ای نزدیک می‌دهد. اگر تب و تاب انتخابات و رقابتهای سیاسی و جدل‌های دلباختگان پست و مقام به پایان آید، می‌توان به این گرمای سوزان، به عللِ وقوعِ آن و به شرایطِ پایش و مهار آن، همچون آئینۀ عبرت نظر کرد و گفت: هان ای دل عبرت بین، از دیده نظر کن هان!
وقتی گفته می شود که همگان باید دست از نزاع و رقابتهای فرساینده بردارند و با تشریک مساعی به دولت منتخب، راهی بگشایند تا مشکلات دیده شود و بتوان گره از کارها گشود، با توجه به همین اَبَربحرانهاست. اما شوربختانه می‌بینیم که سال‌هاست جماعتی از منصب­داران که غالباً در گزینش و آرای عمومی، اقلیت محسوب می شوند، راه تحولات بزرگ و توسعه در سطح ملی را بسته و کشور را گرفتار بازیهای مینیاتوری و غیرواقعی کرده اند. تمام محورهای خطرساز و گسل خیز کشور را دانسته و ندانسته به ملت ایران تحمیل کردند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند و انبان خود و مریدان و خویشان را انباشته سازند. سال‌هاست که مجال توجه به مسایل اساسی و اصلاح زیرساختها و نوسازی کشور را از جامعه و نظام و کشور سلب می کنند.
وقت آن است که بیندیشیم چرا به این نقطه رسیدیم؟ گروه مذکور شکاف­زیانی هستند که با عمده کردن موضوعات سطحی و بحرانهای خیابانی، میان «مردم و مردم» و میان «دولت و مردم» و نیز میان «دولت و نظام» شکاف ایجاد می‌کنند. چون توان مدیریت سالم و صلاحیت برنامه ریزی و حل مشکلات پیچیده را ندارند، بحران می سازند و بر شکاف‌ها و تضادها می افزایند. در جهان رانتی آنها سازماندهی و تقسیم کار خاصی وجود دارد و رسانه های ویژه ای هست که شبه مسئله ها و شبه علم ها و بحران­پردازی‌ها را توجیه و تبلیغ کرده و سپس با سازماندهی افراد ذینفع و ساده‌لوحانی که با آنان همراه می شوند، دست به کار شده و اهدافشان را با هیاهو و جنجال پیش می برند.
آنها طی سالیان متمادی کار را بدینجا رسانده اند که تمام معضلات و نیازهای معمول جامعه از آب و هوا و گاز و بنزین و فوتبال و خودرو و ویدیو و ماهواره و اینترنت و هرچه با زندگی مردم سر و کار دارد، بحرانی و حساسیت زا شده و در صورت بی توجهی، منشاء زیانهای بزرگ مادی و جانی و امنیتی خواهد شد.
با توجه به این مواضع و مانع باید گفت که بیش از هر مسئله و موضوعی، سه بستر زیستی و حیاتی ما دچار فرسایش و درگیر بحرانهای بزرگ است؟؛ نخست آب، سپس انرژی و بعد زمین.
کمبود قطعی آب و افزایش نیازها و هدررفت بخش بزرگی از منابع آبی نشان دهندۀ وضع نگران کننده‌ای است که دولت و مردم باید رویاروی آن قرار گیرند. از سال‌ها پیش آموزش مردم و بهینه سازی شبکه توزیع و حفاظت از ذخایر آبی می باید به عنوان یک مسئلۀ ملی و حیاتی در راس امور و برنامه ها قرار داده می شد. امروز وضع آب و منابع و امکانات فرآوری و توزیع آن برای مصارف کشاورزی، صنعتی، شهری و روستایی نامشخص و تاحدی ناامید‌کننده است. با این همه، تجربه نشان می دهد که روح جمعی و تشریک مساعی در سطح ملی چاره ساز است. مهار پساب و تهیه یک برنامه بزرگ و واقع بینانه برای بهره‌گیری از بارشها و سیلابها، همراه با آموزش مردم و شروع بهینه‌سازی شبکه آبرسانی در شهرها و روستاها، از اولین و ضروری ترین اقدامات است.
در موضوع زمین، دیگر دستگاههای دولتی قادر به پایش و امداد و حفاظت نیستند. اینجا هم بسیج ملی و حضور گسترده نهادهای مردمی و محلی لازم است تا مردم برای حفاظت از جنگل و کوه و خاک و جاده و زمین، اطلاع دهند و اطلاعات و تجارب و مفید عرضه کنند. فرسایش و تباهی زمین در قالب شکافها و فرونشست های عظیم به شهرهای بزرگ رسیده و دم به دم تأسیسات انتقال آب و نفت و جاده و مخابرات و خط آهن را نیز دچار آسیب و بلا می سازد.
اَبَربحران دیگر انرژی و ناترازی وحشتناک برق و گاز و بنزین و گازوئیل و دیگر متاع مورد نیاز مردم است. وضع خاص برق و خروج صنایع از مدار برای مصارف شهری و رفع نیاز شهروندان دیگر جوابگو نیست و قطعی ناگزیر برق در این روزهای گرم را باید هشدار ماقبل فاجعه قلمداد کرد. تدبیرهای جدی و شروع سرمایه گذاری برای ایجاد و ساخت نیروگاههای مدرن و پربازده، شاید اولین گام باشد. اما این شیوۀ توزیع و مصرف برق و نیز دستگاههای پرمصرف و فرسوده می‌تواند هر تعداد نیروگاه را از مدار خارج کند.
مسئله گاز و ناترازی تولید و عرضه و شبکه و مصرف، ایران را در صدر هدردهندگان انرژی قرار می دهد. سرمایه گذاری و تکنولوژی پیشرفته خارجی در این عرصه بسیار ضروری است وگرنه زمستان سخت در پیش است! رانت گاز تاکنون به بسیاری سود رسانده و آنان را فربه کرده است، بگذارید سودش به مملکت و مردم هم برسد. از همه مهمتر و حساستر بنزین و گازوئیل است که بسیار در بارۀ آن سخن گفته اند و بارها به زخم و تنش در جامعه انجامیده است. بجز قاچاق گسترده و سازمان یافتۀ سوختهای ارزشمند، منشاء مشکلات در خودروسازان عمدۀ ایران مافیای دریافت و توزیع و تسهیم رانتهای بزرگ است مصرف غیر استاندارد بنزین و آلودگی بیش از حد در چرخه موتورهای بنزینی و دیزلی همچنان هوای ایران را مسموم و منابع ایران را معدوم می کند. در دوران گذار به تولید انبوه و به صرفۀ خودروهای برقی، این شرایط شرم‌آور است.
بنابر این دولت جدید، فقط سامان دهندۀ مشکلات معمول و متعارف نیست، باید اَبَربحران‌ها را چاره کند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 کدام پیرمردها
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
مسعود پزشکیان رییس‌جمهور منتخب شهروندانی که به او رای دادند در تازه‌ترین سخنانش نوعی ناتوانی در انتخاب کابینه را بر زبان آورد که کاش بر زبان نمی‌آورد. این سخن او در روزهای آینده و به هنگام معرفی کابینه به مجلس برایش دردسر درست خواهد کرد. از طرف دیگر این حرف آقای ظریف که ۶۰درصد وزیران کسانی هستند که تاکنون وزیر نبوده‌اند ذهن‌ها را به راهی کشانده است که شاید وزیران از قبل تعیین شده‌اند اما این نوشته کوتاه آقای آذری‌جهرمی که «پیرمردها برای عضویت در کابینه مبارزه می‌کنند» همچون عسل در دهان تندروها جای گرفته و کام آنها را شیرین کرده است. این سخنان نفر دوم ستاد مرکزی آقای پزشکیان اگر از روی عمد و برای پراکنده کردن نیروهای باسابقه بر زبان آمده باشد که باید تاسف خورد. اگر این وزیر جوان کابینه دوم روحانی سهوا این داوری را عیان کرده که باید گفت خطای راهبردی سیاسی مرتکب شده است.
حالا باید واقعیت‌های انتخاب کابینه را با شهروندان در میان گذاشت و با تقسیم‌بندی دقیق درباره نیروهای موجود که می‌توانند عضو کابینه شوند سخن گفت. در این مسیر باید به این پرسش جواب داد که
«منظور از پیرمردها» کدام نیروها هستند؟ آیا پیرمردها کسانی‌اند که سابقه وزارت بیشتری دارند؟ در این صورت آیا اسحاق جهانگیری پیرمرد به حساب می‌آید یا اینکه منظور از پیرمردها آقای محمدرضا نعمت‌زاده است. اگر فردی مثل عباس آخوندی حتی سهم‌خواهی کند و بگوید اداره سازمان برنامه و بودجه را کارآمدتر انجام می‌دهد آیا او پیرمرد به حساب می‌آید. باید معلوم شود که آیا دولت چهاردهم قرار است با مارک و انگ «پیرمرد است» از ورود نیروهای باتجربه به کابینه اجتناب کند. در هیچ سرزمینی با تجربه‌ها را به آسانی کنار نمی‌گذارند و با انگ زدن به برخی افراد که می‌توانند در این وضعیت سخت به دولت کمک کنند را از صحنه خارج نمی‌کنند. آقای پزشکیان خودش از ۷۰سال عبور کرده و می‌تواند و می‌داند که داشتن تجربه و داشتن یک تیم ورزیده از سوی نیروهای موثر چه اثراتی بر دولت خواهد داشت؟ تا زمان باقی است می‌توان درباره اینکه کدام نیروها پیرمردند و کدام نیروها جوان به حساب می‌آیند و البته اینکه کدام نیروها کارآمدند بحث و گفت‌وگو کرد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 گره باز شدنی شهرداری
✍️ عباس عبدی
یکی از بدترین اشتباهات سیاسی که مرتکب می‌شویم، کوشش برای یکدست شدن است. به غلط گمان می‌کنیم که اگر ما یکدست باشیم خیلی هماهنگ و بدون تنش کار خواهیم کرد و تصمیم خواهیم گرفت و همه امور در روال درستی قرار می‌گیرد. اولین‌بار این نقد را به مجلس سوم و نیز تحکیم وحدت آن زمان در سال ۱۳۷۰ کردم که از یکدستی هیات رییسه مجلس و نیز شورای تحکیم وحدت آن زمان در روزنامه سلام انتقاد کردم و توضیح دادم که چرا این یکدستی به زیان شما خواهد شد که شد. سیاست یکدستی که از سال ۱۴۰۰ به بعد اجرا شد، نیز دچار همین ایراد بود. اکنون شورای شهر تهران نیز دچار همین بحران شده است. ریشه این وضعیت شورا در یکدستی آن است که به سرعت تبدیل به بدترین نوع تنش میان خودشان می‌شود. در شورای اول نیز همین امر منشا بحران بود. اکنون آقای چمران به عنوان رییس شورای شهر تهران اظهار نگرانی کرده و گفته است که «باید از هرگونه حاشیه‌سازی دوری شود تا بتوانیم خدمت‌رسانی کنیم و چنانچه روند فعلی در هفته‌های گذشته در شورا ادامه داشته باشد، ممکن است شورای ششم نیز به سرنوشت شورای اول دچار شود!» واقعیت این است که یکدستی آن شورا منجر به روی کار آمدن کسی به عنوان شهردار شد که از ابتدا هم معلوم بود این یک انتخاب کاملا سیاسی است و حتی درباره مدرک او هم حرف و حدیث‌های قانونی مطرح شد هر چند شخصا حساسیتی بر مدرک مدیران ندارم. در نتیجه این رفتار، اقلیت شورا بالاجبار نیز در چارچوب اهداف جناح اکثریت قرار گرفتند و برای نشان دادن منافع یکدستی و وحدت اصولگرایان، دندان روی جگر گذاشتند و سکوت کردند و اعتراضات خود را به جای فریاد، نجوا کردند. انحصار رسانه‌ای و یکدستی سیاسی مانع از نظارت موثر بر شهردار شد. در نتیجه مدیریت شهرداری احساس کرد که نیازی به پاسخگویی ندارد و در مسیر اهداف خود حرکت کرد تا اینکه به انتخابات اخیر رسیدیم. این انتخابات همزمان دو نتیجه داشت؛ ابتدا ضربه سنگینی به چهره سیاسی شهرداری تهران زد. این در شأن تهران نیست که شهردار آن بیش از یک ماه شهر را برای ایفای یک نقش پوششی رها کند.‌ای کاش خودش نامزد بود، ولی چه می‌توان گفت که در نقش پوششی و پیش‌مرگ نامزد دیگر وارد میدان شد و بدتر اینکه با گفتارهای عجیب خود که از نظر عموم نادرست محسوب شد، وجهه شهرداری تهران و به تبع آن شورای شهر را ملکوک کرد و عجیب اینکه آقای رییس شورا هم به جای هدایت امور از عملکرد شهردار دفاع و اعتبار شورا را از این حیث هم زایل کرد.

نتیجه دوم نیز مهم بود، زیرا ضربه مذکور به شهردار تهران راه را برای انتقاد از وی باز کرد و تمامی انتقادهای فروخفته منتقدین شورا آشکار شد و جالب اینکه به جای پاسخ شهرداری به این نقدهای صحیح، انگیزه‌خوانی و اتهام‌زنی کردند، گویی که هیچ فردی در مجموعه اصولگرایی نیست که در برابر شهرداری استقلال داشته و مجاز به نقد باشد و اگر شهردار را نقد کند پس باید خودش را به گروه‌های مخالف فروخته باشد. این اتهامی بسیار سنگین به اعضای جریان خودشان است. اکنون این وضع پیش آمده، سخنان آقای چمران نیز صحیح است ولی بخش مهمی از مسوولیت متوجه شخص خودشان است که با این عملکرد، استقلال شورا را در برابر شهرداری تضعیف کرده‌اند.

راه بازگشت به شرایط عادی قرار گرفتن آقای چمران در کنار اعضای منتقد شوراست. به عنوان رییس شورا نگاه تبعیضی به اقلیت و اکثریت نکند. در ساختار کارآمد، اقلیت هم همانقدر که اکثریت حق دارد، ذی‌حق است که حرفی شنیده شود والا اگر بازی را صفر و یک کنید، معلوم نیست برنده شوید. مشکل اینجاست که شهرداری به گونه‌ای در این سه سال عمل کرده که دیگر راضی به کنار رفتن نیستند و چه بسا این را خطرناک بدانند. ولی چاره‌ای جز تغییر شهردار نیست. افراد معتبر و کارآمد نزد اصولگرایان کم نیستند که می‌توانند شهردار باشند. «شهردار»ی برای مردم تهران و نه برای یک جناح سیاسی. «شهردار»ی در خدمت تهران و نه پیش‌مرگ نامزد انتخاباتی دیگر. «شهردار»ی صریح و روراست و نه کسی که از دو روز بعدش یا خبر ندارد یا خبر دارد و خلاف آن را می‌گوید. «شهردار»ی که آن اندازه متدین باشد که دین را توجیه‌گر رفتارش قرار ندهد. گرهی است که به سهولت می‌تواند باز شود، اگر رییس شورای شهر بخواهد.


🔻روزنامه شرق
📍 اختلال دست‌ساز نظم
✍️ کامبیز نوروزی
در ایران راه‌حل همه مشکلات را در تغییر قوانین می‌دانند. این روش نتیجه معکوس داشته و به جای حاکمیت قانون و برقراری نظم حقوقی به افزایش بی‌نظمی و بی‌قانونی منجر می‌شود. مجریان قانون با این تصور که با قانون موجود مشکلات حل نمی‌شود، به سراغ تغییر قانون می‌روند. اما تغییر کلی قانون کار را خراب‌تر می‌کند؛ بی‌نظمی‌ها بیشتر می‌شوند؛ سازمان اجتماعی سردرگم می‌ماند؛ نظام اداری دچار اغتشاش می‌شود و... و در یک کلام ساخت قدرت با دست خود اختلال نظم حقوقی را وسیع‌تر و عمیق‌تر می‌کند. در اندیشه حقوقی و تفکر قانون‌گذاری ایرانی دو گزاره نادرست حاکم است. اول اینکه تغییر قانون محدود است به همان قانون. یک قانون را کنار می‌گذارند و قانون دیگری را به جایش می‌گذارند و تمام. دوم اینکه قانون جدید به‌راحتی از طرف سازمان اداری و جامعه اجرا می‌شود. توهم قدرت و توهم دانایی به دو تصور فوق دامن می‌زند اما اصلا چنین نیست؛ در کنار قانونی که تغییر می‌کند، انبوهی از تغییرات بزرگ نیز رخ می‌دهد. در طول سال‌ها تجربه از اجرای یک قانون سازمان‌های اداری خاصی برای اجرای آن تشکیل می‌شوند. ده‌ها و صدها و بلکه هزاران تصویب‌نامه هیئت وزیران و آیین‌نامه و بخش‌نامه و شیوه‌نامه و آرای محاکم حول و حوش قانون صادر می‌شوند تا روش‌های اجرا را تعریف و تدقیق کنند. در دانشگاه‌ها هم دروس حقوقی بر‌اساس‌این تنظیم شده و تدریس می‌شوند. رویه‌ها و عرف‌ها و عادت‌ها شکل می‌گیرند. کارکنان این سازمان‌ها کارشان را براساس این مصوبات ریز و درشت می‌آموزند و انجام می‌دهند. مردم هم در عمل می‌آموزند که برای کار خود باید چه کنند. این مجموعه عظیم یک ذخیره و میراث حقوقی عملی و نظری را انباشته می‌کند که براساس‌آن تکلیف همه، از حکومت تا مردم روشن می‌شود. با تغییر قانون این میراث و ذخیره عظیم که طی سال‌ها صیقل خورده است، بی‌اعتبار می‌شود. همه چیز باید از نو و از صفر آغاز شود. این آغاز سرگردانی است. مدت‌ها و بلکه سال‌ها طول می‌کشد تا با انواع مصوبات جدید و شکل‌گیری رویه‌ها قانون تازه صیقل بخورد و نهادهای مختلف اجتماعی و شرکت‌ها و ده‌ها سازمان و اداره و میلیون‌ها انسان کار و زندگی خود را با آن تطبیق دهند. در طول این مدت درهم‌ریختگی و بی‌نظمی وسیعی حاکم می‌شود که امکان تثبیت و حکومت آن قانون را کاهش می‌دهد و جایش را بی‌قانونی می‌گیرد. دو نمونه گذشته و حال این وضعیت را بهتر نمایان می‌کند. قوانین آیین دادرسی بسیار پیچیده، دقیق و مهم‌ هستند. در طول دو دهه پس از انقلاب قانون آیین دادرسی مدنی در ایران پنج بار تغییرات بزرگ داشته است. در طول این مدت سردرگمی و بلاتکلیفی قضات و مردم به حد نهایت رسید. قانونی که به دادگاه‌های عام معروف شد، اوج این درهم‌ریختگی و بی‌نظمی بود که وضعیتی به‌غایت بی‌نظم و مغشوش در دستگاه قضا به وجود آورد و هنوز هم آثار آن کم‌و‌بیش دیده می‌شود. مشابه همین بلا بر سر قانون آیین دادرسی کیفری نیز آمده است. این قانون تا اواخر دهه ۸۰ بیش از هفت بار تغییرات کلی و وسیع داشته که موجبات سردرگمی و درهم‌ریختگی دستگاه قضا و مردم را فراهم آورد. نمونه دیگر که هنوز به اتمام نرسیده، قانون تجارت است. در فروردین ‌امسال قانون تجارت جدید در ۱۳۴۳ ماده از تصویب مجلس گذشت. این قانون جانشین قانون تجارت فعلی و ۱۰ قانون مهم دیگر می‌شود. معنای جامعه‌شناختی این تغییر عظیم و بی‌سابقه در مقررات تجاری این است که همه سازمان‌های اداری و قضائی، حدود دو میلیون شرکت‌ تجاری و بی‌شمار فعالان حوزه اقتصاد که چندین دهه با قانون تجارت فعلی کار کرده‌اند، باید کار و زندگی خود را با مقررات ناشناخته و مجهول قانون جدید تغییر و تطبیق دهند. تغییر قانون یعنی تغییر همه شیوه‌های رفتاری. اما همان‌گونه که انسان‌ها نمی‌توانند همه رفتارهای خود را یکباره عوض کنند، حکومت و جامعه هم ممکن نیست که شیوه‌های رفتاری خود را یکباره تغییر دهند. یکی از مهم‌ترین قوانین در سازمان‌دهی اقتصاد ایران قانون تجارت است. تردید نکنید که در صورت تصویب نهایی و ابلاغ قانون جدید تجارت، سردرگمی گسترده‌ای بر ساخت حقوقی نظام تجاری ایران حاکم شده و بحران اختلال نظم حقوق اقتصادی تشدید می‌شود. نمونه‌هایی مانند این مثال‌ها در قوانین کشور بسیارند. انواع تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و تکنولوژیک روزآمد‌کردن قوانین را ناگزیر می‌کنند اما روزآمدکردن را باید با حفظ میراث عملی و نظری قوانین از طریق اصلاح آنها انجام داد. در هر قانون آن موادی که نیازمند اصلاح‌اند، تغییر کنند کافی است. تغییر کامل قوانین، خود موجب بی‌قانونی است.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 مبارزه نظام مالیاتی با پول‌شویی
✍️ مسعود دانشمند
مالیات معمولاً از درآمدهای حاصل از فعالیت های اقتصادی اخذ می شود. این در حلی است که اقتصاد در رکود فرو رفته است و شرکت های بسیاری هم که در حال فعالیت هستند با ظرفیت پایین مشغول به کار هستند. در این شرایط و با توجه به افزایش نرخ تورم و افزایش هزینه های تولید چگونه می توان مالیات و درآمدهای حاصل از آن را محقق کرد.
اگر نظام مالیاتی ما بتواند پول‌شویی را در کشور کنترل کند، شاهد آن خواهیم بود که رشوه، رانت و قاچاق تا ۹۰ درصد کاهش پیدا می‌کند. این کار به‌وسیله دقت در اظهارنامه‌های مالیاتی محقق خواهد شد. سلامت دارایی هنگامی محقق می‌شود که در انتهای هرسال هر فرد اظهارنامه مالیاتی را تکمیل کند. در این شیوه، اگر کارمندی که دارای حقوق مشخص است به طور ناگهانی یک خانه چندمیلیاردی خریداری کند، موظف است مسیر پول دریافتی خود به سازمان امور مالیاتی ارایه کند.
این در حالی است که اگر همه مردم در بحث مالیات مشارکت داشته باشند و مالیات خود را به‌موقع و بدون ابزارهای فشار قانونی پرداخت کنند، مسأله درست هزینه‌کردن مالیات‌ها هم باید در نظر گرفت. اگر این پول دریافتی در جای درست هزینه نشود، اعتماد مردم از بین می‌رود و به‌طور قطع مشارکت در مالیات‌دهی کاهش پیدا می‌کند.
در حال حاضر تنها فروشگاه‌ها و شرکت‌های رسمی مالیات خود را پرداخت می‌نمایند و فرار مالیاتی گسترده در کشور وجود دارد. نظام مالیاتی بایستی از خرید و فروش بیت‌کوین، یا خریدوفروش ارزی در بازار آزاد مالیات دریافت نماید. علاوه بر این هنگامی که فاکتور رسمی سامانه‌ای جهت خریدوفروش طلا و سکه صادر نمی‌شود، متأسفانه مالیات این بخش نیز به طور تمام‌وکمال دریافت نمی‌شود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین