🔻روزنامه تعادل
📍 ایراد آزادسازی نرخ ارز در شرایط تحریمی
✍️ مرتضی افقه
دو مساله و ابهام مهم وجود دارد که دولت چهاردهم از همان ابتدای تشکیل کابینه زمزمههای اجرایی شدن آن را آغاز کرد؛ نخست، مساله گرانی بنزین و دیگری هم حذف ارزهای ترجیحی و نیمایی است که دولت اعلام کرده قصد دارد به سمت آنها گام بردارد.اجرای هر دوی این ایدهها با تبعات و مشکلات بسیاری همراه خواهد بود، چراکه هم نرخ بنزین و هم نرخ ارز در ایران تبعاتی فراتر از مسائل عادی داشته و باعث بروز نوسان در مجموعه کالا و خدمات میشود. به نظرم جمعی از اقتصادخواندهها، بیاعتنا به وضعیت واقعی اقتصاد این ایدهها را به ذهن تصمیمسازان پمپاژ میکنند. مساله این است که وقتی دولت از تک نرخی کردن صحبت میکند، معنای آن، این نیست که نرخ بازار آزاد را به نرخ نیمایی نزدیک کند، بلکه دولت به دنبال آن است که نرخ ارز نیمایی را به سمت نرخ بازار آزاد سوق دهد. این رویکرد به معنای افزایش نرخ ارز و شوک وارد کردن به بازار است. این روند حتما منجر به گسترش و نهادینه شدن تورم در اقتصاد ایران میشود. مخاطبان هنوز از خاطر نبردهاند که دولت سیزدهم با حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی چه نوسانی ایجاد کرد و نرخ کالا و اقلام مصرفی و خدمات مورد نیاز مردم را با افزایشهای شدید مواجه ساخت.
این نوع تصمیمسازیها در شرایط تحریمی باعث تکانههای تورمی و متعاقب آن افزایش قیمتها میشود. نباید فراموش کرد که وضعیت اقتصاد فعلی ایران به نسبت سال ۱۴۰۱ بسیار دشوارتر و ملتهبتر است. معتقدم اجرای چنین ایدههایی در شرایط تحریمی و وضعیت ملتهب بازارهای جهانی و منطقهای چندان به صلاح نیست. استدلالهایی هم که توسط یاران اقتصادی رییسجمهور میشود چندان راهگشا نیست. مثلا میگویند اگر نرخ ارز نیمایی افزایش یابد، تجار و بازرگانان رغبت بیشتری برای وارد کردن ارز به داخل کشور و فروش آن به بانک مرکزی خواهند داشت. در واقع دست دولت در بخش ارز بازتر میشود. این در حالی است که در شرایط فعلی که در منطقه سایه جنگ بیشتر از هر زمان دیگر مستدام شده و اسراییل هر روز ماجراجویی تازهای را آغاز میکند، تفاوت ۲۰هزار تومانی ارز نیمایی و بازار آزاد انگیزه زیادی برای فعالان اقتصادی ایجاد نمیکند تا تجار ارز خود را وارد کشور کنند. از سوی دیگر معلوم نیست که این تصمیم به افزایش نرخ تورم ناشی از افزایش نرخ ارز بیارزد. دولتیها احساس میکنند ممکن است این تصمیم باعث وارد کردن ارز تجار به داخل کشور شود، اما بعید است دورنمای مدنظر دولت محقق شود، تازه اگر هم محقق شود، معلوم نیست ارزشی به اندازه نوسانات ارزی و تورمی بعدی داشته باشد.
البته دولت کسری بودجه بالایی دارد و از طریق بنزین و نرخ ارز تلاش میکند این کاستیها را برطرف کند. به خصوص اینکه این تصمیمها علاوه بر تبعات اقتصادی، تبعات اجتماعی و امنیتی هم دارد. تبعات اقتصادی آن بروز تورم است و از منظر اجتماعی هم در این شرایط کم ثبات و بیثبات ممکن است باعث افزایش تنشهای اجتماعی و سیاسی شود. مشخص نیست لطمات این تصمیم، کمتر از وضعیت فعلی باشد که اقلام با نرخ ارز نیمایی وارد کشور میشود. مشکل اصلی این است که برخی تصمیمسازان هنوز نمیخواهند، قبول کنند که شرایط ایران از وضعیت جنگی ۸ساله هم بدتر است. در دوران جنگ ۸ساله ایران به شدت امروز تحریم نبود، ایران نفتش را میفروخت، کالاهای مورد نیازش را میخرید و حتی تسلیحات مورد نیازش را خریداری میکرد. امروز اما شرایط فرق کرده است. هیچ کشوری هم نیست که به دنبال اقتصاد بازار کامل باشد. در شرایط نوسانی و جنگی دولتها دخالت کرده و خروج ارز و ورود آن را کنترل میکنند. از مردم محروم و متوسط حمایت میکنند و یارانه تخصیص میدهند. اما درست در شرایطی که بسیاری از کشورهای منطقه و جهان در حال افزایش حمایت از اقشار محروم هستند، تصمیمسازان ایرانی تلاش میکنند از تجار و بازرگانان حمایت کنند. البته هیچ کس مخالف حمایت از تجار و بازرگانان نیست، بلکه مساله این است که کشور در شرایط تحریمی و جنگی است و مشخص نیست آیا تجار میتوانند ارز خود را وارد کشور کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پیشبینی نوبل اقتصاد
✍️ دکتر مهدی قدسی
جایزه نوبل اقتصاد، بهعنوان معتبرترین جایزه در این حوزه، تاثیر چشمگیری بر تحول و پیشرفت علم اقتصاد دارد. این جایزه به محققانی اعطا میشود که به توسعه نظریههای جدید یا کاربردهای نوین اقتصادی در حوزههای مختلف کمک کردهاند.
برندگان نوبل اقتصاد معمولا ایدهها و رویکردهای نوآورانهای ارائه میدهند که باعث تحول و تغییر جهتگیریهای پژوهشی و سیاستگذاری اقتصادی میشود.
در هر سال، انتخاب کاندیداهای نهایی جایزه نوبل اقتصاد تحتتاثیر شرایط موجود و اتفاقات سالهای اخیر قرار میگیرد. بهعنوان مثال، در سال ۲۰۲۳، جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی به کاتالین کاریکو (Katalin Karikó) و درو وایزمن (Drew Weissman) به دلیل اکتشافات آنها در مورد تغییرات پایه نوکلئوزیدی که ساخت واکسنهای mRNA موثر علیه کووید-۱۹ را ممکن ساخت، اعطا شد. بهعنوان نمونهای دیگر، در سال ۲۰۱۳ سه اقتصاددان در زمینه مالی به دلیل تجزیه و تحلیلهای تجربی و اقتصادسنجی در حوزه قیمتگذاری داراییها به صورت مشترک جایزه نوبل را دریافت کردند؛ هرچند هریک در حوزهای متفاوت فعالیت میکردند.
رابرت شیلر (Robert Shiller) برای نوآوریهای خود در شاخص قیمتگذاری داراییها، لارس پیتر هانسن (Lars Peter Hansen) برای ارائه تستهای درونزایی در روش گشتاورهای تعمیمیافته (GMM) و یوجین اف. فاما (Eugene F. Fama) برای مدل سهعاملی در تجزیه و تحلیل پرتفوی داراییها، جایزه نوبل را به دست آوردند. این جوایز در حالی اعطا شد که طی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸، رکود مالی جهانی بزرگی بسیاری از کشورهای پیشرفته با بازارهای مالی پیچیده را تحتتاثیر قرار داده بود و تحقیقات این اقتصاددانان که پیش از این رکود انجام شده بود، بررسی بازارهای مالی را آسانتر کرده بود. پیشتر، در سال ۲۰۰۳، شیلر در کتابی با عنوان «آیا در بازار مسکن حباب وجود دارد؟» نسبت به احتمال وقوع رکود مالی هشدار داده بود.
به دلیل وجود شرایط جهانی یکسان، جایزه نوبل اقتصاد میتواند همبستگی زیادی با دیگر جوایز نوبل در آن سال داشته باشد. میتوان نمونههای متعدد، از جمله جایزه اخیر نوبل اقتصاد در سال ۲۰۲۳ را مثال زد که به کلودیا گلدین (Claudia Goldin) به خاطر تحقیقات او برای پیشرفت درک بهتر ما از نتایج بازار کار زنان داده شد. همزمان جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی برای فعالیتهایش در جهت حمایت از حقوق زنان داده شد.
جایزه نوبل فیزیک امسال به جان جی. هاپفیلد (John J. Hopfield) و جفری ای. هینتون (Geoffrey E. Hinton) بهدلیل اکتشافات و اختراعات بنیادینی که یادگیری ماشینی با استفاده از شبکههای عصبی مصنوعی را ممکن ساختهاند، اعطا شده است. جایزه نوبل شیمی نیز به دیوید بیکر (David Baker) برای طراحی پروتئین محاسباتی و به دمیس حسابیس (Demis Hassabis) و جان ام. جامپر (John M. Jumper) برای پیشبینی ساختار پروتئین تعلق گرفته است. همچنین، جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی امسال به ویکتور آمبروس (Victor Ambros) و گری روکون (Gary Ruvkun) بهدلیل کشف میکرو RNA و نقش آن در تنظیم ژن پس از رونویسی اعطا شد. این موارد نشان میدهد که توجه کمیته نوبل امسال بهطور قابلتوجهی به حوزه فناوریهای مدرن معطوف بوده است.
با توجه به اینکه در سالهای اخیر در حوزه سیاستگذاری، کسبوکار و بازارهای مالی، توجه زیادی به موضوعاتی مانند اقتصاد دیجیتال، هوش مصنوعی، توسعه پایدار و تغییرات اقلیمی شده است، این احتمال وجود دارد کاندیدای نوبل اقتصاد امسال نیز به اقتصاددانی تعلق گیرد که بیشترین مشارکت را در یکی از این حوزهها داشته است.
یکی از گزینههای مورد بحث مهم در این زمینه، سوزان آتی (Susan Athey) است که بهدلیل معرفی یادگیری ماشینی و تحلیل روابط علّی در اقتصاد شهرت دارد. او بهویژه در زمینه الگوریتمها و بازارهای آنلاین تحقیق کرده و کاربردهای اقتصاد دیجیتال را در پلتفرمهای بزرگ مورد بررسی قرار داده است. تحقیقات او به بهبود تبلیغات دیجیتال، توصیهگرهای شخصیسازیشده و نحوه تعامل کاربران با فناوریهای دیجیتال کمک شایانی کرده است. سوزان آتی همسر گیدو ایمبنز (Guido Imbens) است که در سال ۲۰۲۱ بههمراه یوشوآ انگریست (Joshua Angrist) بهخاطر مشارکت شگرفشان در روششناختی تجزیه و تحلیل روابط علّی، جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کردند.
با این حال، از آنجا که امسال جایزه نوبل فیزیک نیز به یادگیری ماشینی تعلق گرفته است، ممکن است احتمال انتخاب سوزان آتی برای دریافت جایزه نوبل اقتصاد کاهش یابد. دارون عجماوغلو (Daron Acemoglu) و دیوید آتور (David Autor) نیز از گزینههای مطرح در حوزه فناوریهای مدرن و وابستگی مسیر تکنولوژی محسوب میشوند. این دو اقتصاددان در زمینه فناوریهای سبز، فناوریهای دیجیتال و روباتهای صنعتی مقالات و پژوهشهای ارزشمند و تاثیرگذاری را در سالهای اخیر منتشر کردهاند. جی. استیون اولی (G. Steven Olley) و آریل پیکس (Ariel Pakes) نیز از دیگر افراد مطرح در این حوزه هستند.
آنها در مقالهای با عنوان «پویایی بهرهوری در صنعت تجهیزات مخابراتی» که در سال ۱۹۹۶ در نشریه اکونومتریکا منتشر شد، نوآوری مهمی در نحوه محاسبه بهرهوری کل عوامل در علم اقتصادسنجی ارائه کردند. این بدعت نوآورانه بهعنوان مبنایی برای سایر روشهای تخمینی این پروکسی فناوری در سالهای بعد قرار گرفت. بهطور کلی، به نظر میرسد که نوبل اقتصادی امسال تحتتاثیر هیاهوی پیرامون هوش مصنوعی قرار دارد. با توجه به گذار از انقلاب صنعتی چهارم (صنعت۴.۰) به انقلاب صنعتی بعدی، کمیته نوبل امسال به چهرههای تاثیرگذار بر این تحولات توجه ویژهای داشته است. باید منتظر ماند و دید که آیا کمیته رأیدهندگان نوبل حوزه اقتصاد میتواند اقتصاددانی را انتخاب کند که در حوزه فناوریهای نوین نقشی کلیدی ایفا کرده و تاثیری چشمگیر بر فهم ما از تکامل این انقلاب صنعتی و تاثیر آن بر زندگی روزمره انسانها داشته باشد یا خیر.
🔻روزنامه کیهان
📍 خجالت نکشید شما هم به شکست اعتراف کنید
✍️ حسن رشوند
«کاندولیزا رایس» وزیر خارجه دولت بوش در بحبوحه جنگ ۳۳ روزه حزبالله لبنان با رژیم صهیونیستی در تابستان ۲۰۰۶(مرداد ۱۳۸۵) در حالی که هواپیماهای رژیم اشغالگر، تحت حمایتهای آمریکا بمبهای چند تنی خود را بر سر مردم مظلوم لبنان میریختند، به منطقه سفر کرد و سرمست از تصور پیروزی صهیونیستها، با هرگونه پیشنهاد آتشبس مخالفت کرد و جملهای گفت که اکنون پس از ۱۸ سال از آن تاریخ، حالا که به سن کهنسالی ۷۰ سالگی رسیده، برای ناپختگی و توهّم خود در آن مقطع زمانی از بیان این جمله شاذ، باید خود را سرزنش کند. در آن شرایط که تصور میشد رژیم صهیونیستی دست برتر را در جنگ ۳۳ روزه دارد، رایس برقراری آتشبس در جنگ ۳۳ روزه را منوط به خلع سلاح حزبالله دانسته و گفته بود: «بحران اخیر و جنگ اسرائیل و حزبالله، درد زایمان تولد خاورمیانه جدید است.» البته بسیاری در همان زمان که رایس این جمله را گفت به او گفتند؛ از آنجا که رایس هیچوقت تجربه درد زایمان را در طول عمرش نداشته، یا درد زایمان نمیداند چیست یا خاورمیانه- بخوانید غرب آسیا- را نمیشناسد!
تحولات منطقه در طول این ۱۸ سال نشان داد آن زایمانی که رایس بهدنبال آن بود و رژیم کودککش صهیونیستی برای رسیدن به چنین مولود نامبارکی انتظار میکشید، اتفاق نیفتاده که اگر اتفاق میافتاد و این فرزند ناقصالخلقه آمریکایی- صهیونیستی به دنیا میآمد بزرگ کردن آن تا ابد بر دوش کشورهای منطقه از جمله متحدان عرب واشنگتن بود! اما در رابطه با اتفاقاتی که در طول این دو دهه پس از جنگ ۳۳ روزه در منطقه افتاد و نتوانست خواسته مثلث شوم آمریکایی- صهیونیستی- مرتجعین عربی را تحقق بخشد، نکات گفتنی زیادی است که بازخوانی آن دلیل شکست بزرگ خاورمیانه جدیدی که مقامات آمریکایی و صهیونیستی بهدنبال آن بودند.
۱- پس از شکست صهیونیستها در جنگ ۳۳ روزه با ضرب شست سیدالشهدای مقاومت سید حسن نصرالله و مستشاری سردار مقاومت، شهید حاج قاسم سلیمانی در سال ۲۰۰۶، صهیونیستها در لاک انزوا فرو رفتند و پس از آن، همه تلاششان این بود تا بتوانند روحیه داخلی خود را با چنگ و دندان نشان دادن به جریان مقاومت با حمله به غزه در جنگ ۲۲ روزه در سال ۲۰۰۹ و بهدنبال آن جنگ ۵۱ روزه درسال ۲۰۱۴ که تروریستهای داعش به نیابت از آمریکا و اسرائیل بخشی از مقاومت را در عراق و سوریه درگیر کرده بودند، نشان دهند. با این امید که هنوز راهبرد خاورمیانه جدید از دستور کار خارج نشده است. اما همه میدانستند که با جنگ ۳۳ روزه حزبالله، ناقوس مرگ صهیونیستها به صدا درآمده است و کسی را یارای کمک به این موجود در حال احتضار نیست.
۲- اعلام پایان سیطره داعش توسط شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی در ۳۰ آبان ۱۳۹۶ و پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی - صهیونیستی در «ابوکمال»، آمریکاییها را برآن داشت تا برگ دیگری از سیاست نخ نمای خود را رو کنند و نشان دهند آنها چندان هم دستشان خالی نیست و میتوانند این بار با برگ توافقنامه «ابراهیم» و «معامله بزرگ قرن» همان هدفی را که در جنگ ۳۳ روزه لبنان و جنگهای پس از آن در غزه نتوانسته بودند به دست آورند را حاصل کرده و از این رهگذر، شاید بار دیگر خاورمیانه جدید با مختصات مورد انتظار «رایس» را محقق کنند. در این مسیر، از کشورهای «پونسی» منطقه همچون بحرین، امارات شروع کردند و در همان ابتدای کار برای کشورهای بزرگ منطقه مثل عربستان، مصر و... با دیوار بلندی از بیاعتمادی و یا ترس از واکنش ملتهای خود مواجه شدند که طوفانالاقصی و جنایات رژیم صهیونیستی در یک سال اخیر، خط بطلانی بر همه آن توافقات نیمبند کشید.
۳- امروز منطقه در شرایطی است که رژیم صهیونیستی فقط دست و پا
میزند تا خود را نجات دهد. نه از توافق ابراهیم خبری است، نه از عقبنشینی حماس و دیگر گروههای مقاومت با وجود از دست دادن بخشی از رهبران خود و ۷۰ درصد تخریب منازل و زیر ساختهای باریکه ۳۶۵ کیلومتری غزه. ماشین کشتار رژیم صهیونیستی هرچه بیشتر میکشد، مردم بر خواسته خود پایدارترند. اسرائیلی که روزگاری برای آزادی یک سرباز اسیر خود از دست نیروهای مقاومت دهها میلیون دلار خرج میکرد تا فلان سرباز را آزاد کند یا کوچکترین خبری از «ران آراد» آن خلبان مفقود شده خود به دست آورد، امروز در شرایطی قرار گرفته که براساس آمار شرکت بیمه رژیم که در روزنامه «یدیعوت آحارنوت» منتشر شده است، دست کم بیش از ۱۲۰۰ کشته و ۱۲ هزار ۷۲۸ نفر قطع عضو را داشته است به گونهای که ناچار به ترک ارتش شدهاند. رژیمی که برای آزادی یک سرباز، خود را به آب و آتش میزد امروز باید ذلت اسارت حداقل ۲۰۰ اسیر در دست حماس را به جان بخرد. اخیرا نتایج یک نظرسنجی از شهرکنشینان ساکن در سرزمینهای اشغالی نشان میدهد که ۸۶ درصد آنها که در یک سال اخیر خانههای خود در اطراف غزه و در شمال فلسطین را ترک کرده اند، گفتهاند حتی پس از توقف جنگ به دلیل بیم از حملات دوباره مقاومت غزه و لبنان، هرگز به خانههای قبلی خود در این مناطق باز نمیگردند. ۶۲ درصد از آنها گفتهاند دیگر هرگز در اسرائیل احساس امنیت نمیکنند و ۴۲ درصد گفتهاند هیچ اعتمادی به وعدههای ارتش مبنی بر غلبه اسرائیل بر مقاومت غزه و لبنان ندارند و ۳۵ درصد گفتهاند حماس را در جنگ کنونی غزه، پیروز نهائی میدان میدانند.
آیا با این شرایط، امیدی بر ادامه حیات رژیم صهیونیستی میرود و آیا این خاورمیانه همانی است که «رایس» نوید آن را داده بود یا خاورمیانهای در حال ظهور و بروز است که هر روز باعث تبلور جریان مقاومت در منطقه و در نقطه مقابل آن، تنگنای امنیتی برای رژیم صهیونیستی و فروپاشی این رژیم و پایان سیاستهای آمریکا در منطقه است.
۴- امروز که به پرونده منطقه از کشورهای سواحل دریای مدیترانه یعنی فلسطین، لبنان و سوریه گرفته تا کشورهای متصل به این جبهه همچون عراق و آنسوتر، یمن سرافراز در گذرگاه استراتژیک بابالمندب رجوع و میوههای به بار نشسته آن را نظاره میکنیم، تازه میفهمیم که «میدان» شهید حاج قاسم و شهید سید حسن نصرالله، چه بلایی را سر جبهه کفر آورده که در یک سال گذشته از هیچ جنایتی فروگذار نکردهاند. اگر میخواهیم جایگاه ایران را در این جبهه بهتر درک کنیم کافی است به این جمله «رابرت فیسک» سرمقاله نویس روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» که از قضا یک یهودی بود و در اوج حملات داعش در سوریه و عراق گفته بود «ایران قدرتمندترین کشور منطقه خواهد بود» و در تشریح وضعیت کشورهای منطقه تأکید کرده بود «در شرایطی که عربستان سعودی در منطقه به دنبال قلدری کردن و وزرای اسرائیلی رفتارهای دیوانهوار و داعش به کشتار در منطقه مشغول است، ایران همچون یک صوفی نجیب رفتار میکند و از دریای مدیترانه، منطقه خلیجفارس را مدیریت میکند». آن روز برای خیلی افراد این جمله رابرت فیسک به عنوان یک تحلیلگر رسانهای در غرب، نه یک تحلیلگر داخلی، باورپذیر نبود، اما امروز که رژیم صهیونیستی را در شرایطی میبینیم که با وجود خالی کردن بیش از یکصد تن بمب بر سر مردم مظلوم جنوب لبنان و هزاران تن بمب بر سر مردم بیپناه غزه هنوز نتوانسته به اهداف خود از یک سال جنگ برسد، تازه متوجه میشویم چگونه مستشاران نظامی جمهوری اسلامی از کنار دریای مدیترانه توانستهاند هزاران کیلومتر آنسوتر امنیت را در خلیجفارس برای ما به ارمغان آورند و موشکهای سپاه در وعده صادق ۱ و ۲ چگونه توانسته از خلیجفارس و خاک ایران پشتوانهای برای جبهه مقاومت در فلسطین، لبنان و مردم مظلوم این منطقه باشد.
۵- امروز وقت اعتراف به قدرتمندی ایران و جبهه مقاومت است. صحبتهای فاش شده اخیر نتانیاهو در جلسه خصوصی با اعضای نظامی و اطلاعاتی رژیم که صوت آن به بیرون درز پیدا کرده، گویای این واقعیت است که دشمن صهیونیستی به از دست رفتن ابهت پوشالی خود معترف است. او در این جلسه گفته؛ حملات ایران باعث شده که ابهت و بازدارندگی ما از بین برود. اگر نتوانیم به حمله ایران پاسخ بدهیم، حجم ترس در داخل اسرائیل بیشتر میشود و این خطرناک است. اما برای پاسخ به ایران دو مسئله را باید در نظر بگیریم: اول اینکه پاسخ باید در سطحی باشد تا ایران حمله مجدد نکند. فقط باید حمله اتفاق بیفتد، حالا این حمله میتواند یک جایی به صورت سطحی باشد. دوم اینکه این حمله باید در رسانه بزرگنمایی شود و بزرگ جلوه داده شود تا تاثیر رسانهای بگذارد. اکنون که دشمن صهیونیستی بر اقتدار و توان ایران و کلیتر از آن جبهه مقاومت اعتراف میکند، خوب است دیگرانی هم که خجالت میکشند اعتراف کنند، خجالت را کنار گذاشته و اعتراف کنند که از جبهه مقاومت شکست خوردهاند.
🔻روزنامه رسالت
📍 پیامهایی از یک سفر راهبردی
✍️ محسن پیرهادی
یک. برخی اقدامات و کنشها، ممکن است یک بار در زندگی یک انسان یا مسئول رخ دهد و نقطه عطف باشد. یک ایثار بزرگ، یک کنارهگیری
به جا، یک ورود بههنگام یا حتی یک سفر.
دو. در دوران ما، آنقدر سرعت تحولات سیاسی و امنیتی دنیا بالاست که دیگر میدان و دیپلماسی قابل تفکیک نیست. یعنی آن که دیپلمات است، همزمان باید میداندار هم باشد و آن که مرد میدان است، توأمان از سلاح دیپلماسی استفاده میکند. شاید اگر مرحوم مدرس در میان ما بود، رابطه میدان و دیپلماسی را همچون رابطه دیانت و سیاست جداییناپذیر و درهمتنیده میدانست. امروز دیپلماسی جزئی از میدان و میدان نوعی از دیپلماسی است.
سه. این دو بند، مقدمهای لازم برای تشریح اهداف و دستاوردهای سفر اخیر رئیس محترم مجلس به لبنان است. دکتر قالیباف امروز سکاندار تقنین و نظارت در کشور است، اما حضورش در بیروت جنگزده، دیدارش با مقامات لبنان، قدم زدن در میان آوار ساختمانهایی که
۴۸ ساعت است از سوی رژیم صهیونی ویران شده با آن مختصاتی که عرض خواهد شد، امری فرامیدان است.
چهار. سفر قالیباف در محافل رسانهای و سیاسی و شبکههای اجتماعی مورد تمجید همه جریانها و حتی رقبا و منتقدان سیاسی او قرار گرفت. نفس این تمجید یکپارچه قبل از هر چیز نشانه عظمت این کار و میزان یکپارچهسازی آن است. جامعه ما در سطحی از بلوغ سیاسی و اجتماعی است که منافع ملی، میتواند همه آحاد را گرد آورد و محور وحدت باشد. نکته دیگر آن که حمایت از مظلوم، به دال مرکزی مفهوم منافع ملی برای همه فعالان سیاسی ایران بدل شده و هر کس شجاعانه این پرچم را در دست بگیرد، مورد ستایش همگان واقع میشود؛ دقیقا همچون نماز جمعه مقام معظم رهبری که انسجامبخش میان همه اجزای جامعه متکثر ایران بود.
پنج. حضور قالیباف در بیروت، امنیتساز است. این مسئله پس از نماز جمعه نصر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی بهتر فهمیده میشود. مقامی عالیرتبه از ایران اسلامی به کشوری در حال جنگ سخت، سفر میکند و دوست و دشمن میفهمند که کمترین تعدی به او یا برنامههای سفرش، اشتباه آخر دشمن است.
قالیباف سینه سپر کرده و در شرایطی که آسمان بیروت، حیاط خلوت جنگندهها و پهپادهای اسرائیل است، در خیابانهای بیروت حضور مییابد. این ابرپیام این سفر است.
شش. پیام دوم برای مردم لبنان و رزمندگان دلیر حزبالله است. در تصاویر دیده میشد که ساکنان همان خانههای خراب شده به استقبال رئیس مجلس ایران آمدهاند و این یعنی آنها این پیام برایشان مسجل است که جمهوری اسلامی تا آخر پای حمایت از لبنان ایستاده است و از پشتیبانی مادی و معنوی، لحظهای پا پس نخواهد کشید. حتی اگر برخی سران در دولت و ارتش لبنان منفعل شوند، ایران اسلامی در پشتیبانی از ملت لبنان به عنوان نگین حلقه مقاومت کوتاه نخواهد آمد.
هفت. پیام دیگر برای دولت و مسئولان لبنان است. پیش از این، وزیر محترم امور خارجه هم به لبنان سفر کرده بود اما سفر رئیس مجلس در این شرایط، سران جریانها و گروههای لبنانی را بر سر مبارزه با رژیم اشغالگر مصممتر خواهد کرد.
هشت. پیام بعدی برای سایر اضلاع محور مقاومت در فلسطین و یمن و سوریه و عراق و سایر کشورهاست. ایران اسلامی، متحدی قابل اتکا و شریکی ابدی است. حمایت از جریان مقاومت در ایران «تاکتیک» نیست که عوض شود، بلکه برگرفته از آیین و ایمان و سیاست جداییناپذیر ماست و «راهبرد» است.
نه. پیام آخر سفر دکتر قالیباف به بیروت، خطاب به سران رژیم اشغالگر قدس و حامیان اوست. لبنان در گذشته مستعمره فرانسه بود و هنوز هم فرانسویها خود را صاحب حق و جایگاه در لبنان میدانند. از همین روست که هم در ایام اخیر و هم پس از انفجار بزرگ بیروت، رئیس جمهور و نخست وزیر فرانسه با ژست صلح کل جهت حمایت از اسرائیل اما با موضع دلسوزی به لبنان سفر کردند. نوع سفر دکتر قالیباف به بیروت بالاتر از استانداردهای دیپلماسی و تا حدودی نامتعارف است. او خود هواپیما را به پرواز درآورده و تیم همراه عامدانه تصاویر آن را پخش کردهاند. او در منطقهای از بیروت قدم زده که هر لحظه ممکن است بمباران شود. ضمن این که قالیباف در این سفر حامل پیام مقام معظم رهبری بوده و این یعنی دولت و ملت ایران، نگاه استعماری به ملتهای منطقه را نمیپذیرند و معتقدند عصر سفرهای بیفایده با ژستهای ابرقدرتی به پایان رسیده است. خاک مرکز و جنوب بیروت، این روزها محل ریخته شدن خون هزاران شهید است و سفر کسانی برای آن مردم گرهگشاست که برخاسته از همین فرهنگ و هزینه داده در راه همین آرمان باشند. اتفاقا قالیباف باید همین حالا به بیروت جنگ زدهای سفر کند که حاصل جنایات اسرائیل و حمایت آمریکا و انگلیس و فرانسه است.
ده. مرحبا آقای قالیباف! سفر شما به بیروت در میان جنگ لبنان و اسرائیل، اقدامی در تراز انقلاب اسلامی است. پیش از این فرماندهان نظامی یا دیپلماتهای ما خطراتی چنین را به جان خریده بودند اما چنین کاری از سوی سران قوا بیسابقه است. این سفر، نقطه عطفی در شکست تصویر قدرتهای جهانی و از مقدمات ضروری نظم نوین در غرب آسیاست.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 برخی الزامات تجارت آزاد
✍️ الهه بیگی
محمدرضا اتابک، وزیر صنعت، معدن و تجارت دولت چهاردهم در یکی از سخنرانیهای کمشمار خود با صراحت گفته است در دوران وزارت خود تجارت آزاد را به مثابه یک اصل استوار برای توسعه در دستور کار قرار خواهیم داد. انتخاب آقای دهنوی برای معاون در تجارت خارجی در سازمان توسعه تجارت و سخنان آقای دهنوی در جمع هیات رییسه اتاق بازرگانی تهران بر این پایه که باید تجارت را آزاد کنیم نشان میدهد وزیر و معاون او در تجارت خارجی دستکم تا اینجای داستان به این نتیجه رسیدهاند که تجارت آزاد برای توسعه اقتصاد ایران یک ضرورت تمامعیار است. واقعیت اقتصاد ایران و نیز تجربه کشورهای کامیاب توسعهیافته و نیز کشورهای نوظهور صنعتی نشان میدهد بدون تجارت آزاد تولیدات صنعتی ایران از نظر قدرت رقابتپذیری در برابر کالاهای مشابه خارجی آزمایش نمیشوند.
حالا که وزیر و معاونش دنبال تجارت خارجی آزاد هستند لازم است برخی الزامهای تجارت آزاد را با توجه به وضعیت اقتصاد کشور به طور خلاصه یادآور شویم.
یکی از الزامهای گریزناپذیر برای آزاد شدن تجارت خارجی بدون چون و چرا تکنرخی شدن ارزهای معتبر در بازار ارز در ایران است. اگر ارزهای معتبر همانند وضعیت فعلی در هر دادوستد با یک قیمت در اختیار تجار قرار گیرد و نیز به ویژه اگر دولتها با زور و با ارزپاشی دنبال ارزان کردن ارزهای معتبر نسبت به ریال ایران باشند تجارت آزاد بیمعنی خواهد شد.
وزیر محترم صمت اگر دنبال تجارت آزاد است باید این الزام را در معادلات خود گنجانده و راههایی برای تکنرخی کردن ارز به دولت عرضه کرده و دولت را متقاعد کند تکنرخی کردن ارز را در دستور کار قرار دهد.
یادمان باشد یکی از مجادلههای پایانناپذیر چین و دنیای آزاد در تجارت دستکاری دولت چین در یوآن است.
یکی دیگر از الزامهای دیگر تجارت آزاد در دادوستد جهانی، آزادسازی قیمت کالاها در بازار داخلی است.
در حالی که دولتهای ایران به بهانه اینکه نباید به مردم فشار بیاید، قیمتگذاری دستوری را با راههای گوناگون در جاده خودکامگی خود میرانند نمیتوان به تجارت آزاد رسید. قیمتگذاری دولتی و دستوری راه را بر واقعی شدن قیمت کالاهای قابل مبادله در بازارهای جهانی میبندد. آیا وزارت صمت آمادگی دارد برای حذف نظام قیمتگذاری دستوری گامهای موثر بردارد؟
واقعیت تلخ این است که تولیدات صنعتی ایران باقیمانده در بازار به این دلیل باقی ماندهاند که دولتهای ایران راه ورود کالاهای مشابه را با ممنوعیت واردات یا با تعیین تعرفهها و تعرفههای سود بازرگانی بالا مسدود کرده است.
به طور مثال خودروسازی و لوازمخانگی و نیز صنعت مبل، نساجی، کیف و کفش باید در غیاب تعرفه و در غیاب راهبندانهای وارداتی فعالیت کنند تا درجه رقابتپذیری آنها آزموده شود. آیا وزیر محترم میتواند دولت را متقاعد کند راههای بسته را باز کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 دانشگاه باید ظرفیت حل مسائل را داشته باشد
✍️ مهدی شیرزاد
زنده بودن و پویایی دانشگاه با حضور سازنده دانشجو و استادان دانشگاهی معنا پیدا میکند. نه صرفا اینگونه که استاد و دانشجو، مانند کارمندان اداری در آن حضور داشته باشند. بلکه زمانی این پویایی عینیت مییابد که در دانشگاه تبادل نظر و تضارب آرا اتفاق افتاده و پرسشگری شکل بگیرد، زمانی نهاد علم جایگاه حقیقی خود را پیدا کرده و به توسعه کشور کمک میکند که دانشجویان از استادان شیوه نقد کردن، استدلال کردن و علمی و کارشناسی برخورد کردن با رخدادهای کشور را بیاموزند، این نوع برخوردهای تخصصی و علمی است که دانشگاهها را زنده نگه میدارد. اگر دولتها حداقل آزادیها را در دانشگاهها به رسمیت نشناسند، دانشگاهها در خوشبینانهترین حالت، بدل به یک سازمان بروکراتیک میشوند که عدهای بدون روح، انرژی و انگیزه صرفا برای ادا کردن روزمرگیها در آن حضور پیدا میکنند.
بدون تردید خروجی یک چنین دانشگاهی هم به درد توسعه کشور نخواهد خورد. از این منظر فضای متفاوتی که در دولت دکتر پزشکیان در حوزه اندیشه و دانشگاه در مواجهه با دانشگاهیان ایجاد شده را باید به فال نیک گرفت و برای تعمیق و تثبیت آن تلاش کرد و کوشید. از این منظر، وظیفه وزارت علوم و وزارت بهداشت بسیار سنگینتر از سایر نهادها است. به این دلیل که این وزارتخانهها به سیاقی باید دانشگاهها را مدیریت کنند که دانشجویان فرصت طرح نظر، دیده شدن و پرسشگری از مسوولان را داشته باشند. دانشجو فرزند زمانه و جامعه خود و به یک معنا صادقترین نماینده برای بیان مطالبات جامعه است. دولتها باید این نعمت گرانبها را قدر دانسته و برای افزایش پویایی و سرزندگی آن تلاش کنند. دانشگاه علیالقاعده باید ظرفیت حل مساله را داشته باشد. دانشگاهها در هر کشوری چنانچه توان پاسخگویی به نیازهای جامعه را نداشته باشند، تولیدات آنها پس از مدتی در کتابخانهها خاک خورده و کسی به آنها مراجعه نمیکند. دانشگاهی میتواند مفید باشد که از نزدیک درگیر مسائل جامعه باشد، مسائلی که در صنعت، جامعه، فرهنگ، مسائل شهری، سیاست، اقتصاد و کسب و کار و... وجود دارد، مسائلی هستند که دانشگاه باید به حل آنها ورود کند. دانشگاه مطلوب دانشگاهی است که پتانسیل و توان پاسخگویی به این معادلات را داشته باشد. اینکه دانشجو ۴سال یا ۸سال در دانشگاه درس بخواند و بعد زمانی که وارد جامعه یا بازار کار شود متوجه شود که آنچه خوانده به کارش نمیآید و باید از ابتدا متناسب با مقتضیات جامعه و بازار کار بیاموزد، نشاندهنده عدم رویکرد درست نهاد علم در جامعه یاد شده است. این روند همزمان و هزینههای بسیاری را از کارفرما میگیرد هم از سیستم که سالها سرمایهگذاری و هزینه کرده و هم از دانشجو که وقت بسیاری را صرف کرده است. اینکه دانشجو با مساله کشور درگیر باشد مهم است. در علوم انسانی باید به اندازهای آزادی وجود داشته باشد که استاد از مسائل جامعه انتقاد کرده و مسائل امروز جامعه را روی میز تحلیلها بگذارد. اینکه تنها مثالهای ترجمهای مطرح شود دردی از جامعه دوا نمیکند. جامعه دانشگاهی که پاسخ به مسائل جامعه دهد، ظرفیت نظریهپردازی پیدا کرده و فکر تولید میکند. ظرفیت پیدا میکند که مواجهه فلسفی با امر واقع پیدا کند. به دلیل اینکه بخش عمده آموزشهای ما ترجمهای است، کمتر زمینهای پیش آمده که از دل جامعه نظریهای خلق شود. ایده و خلاقیتی در عرصههای گوناگون فلسفی، اجتماعی و... خلق شود. حتی در عرصه فن و تکنیک هم دانشگاهی که پویایی نظریهپردازی در آن وجود نداشته باشد، موفق نخواهد بود که در عرصههای سختافزاری و فنی و تکنیکی هم نوآوری و خلاقیت داشته باشد. در ایران پاسخگویی به مسائل جامعه هنوز جا نیفتاده است. در صحبتهای رییسجمهور هم اشاره شده بود اگر قرار است، دانشگاه و بودجهای که صرف آموزش عالی و بهداشت و پزشکی میشود به کار جامعه بیاید، مهم است دانشجویی از دانشگاههایش فارغالتحصیل شود که توان پرداختن و مواجهه با مسائل جامعه در عرصههای صنعتی، پزشکی، کشاورزی، خدماتی و فناوریهای نو و... را داشته باشد.
🔻روزنامه شرق
📍 طبیعت سیاسی در گروگان افراطیگری
✍️ کیومرث اشتریان
برخی فعالان سیاسی با رفتارهای خود حرکتهای طبیعی سیاسی-اجتماعی را به گروگان میگیرند. رفتارهای افراطی آنان که اغلب تحت تأثیر خصلتهای روانی-شخصیتی آنان است، از راههای گوناگونی به حرکتهای اجتماعی-سیاسی آسیب وارد میکند. نمونه چنین رفتارهایی را در جوانان بیستوچندساله پرشور و کمدانشی که در رژیم شاه مبارزات چریکی به راه انداخته بودند، دیدهایم. حکایت همچنان باقی است و این رفتارها هنوز هم به گونههای دیگری در میان بخشهایی از جوانان رواج دارد. مانند سری شوریده که سودای سیاسی مبهمی دارد، همواره در تبوتاب و نفی و انکارند. در صورت «نگاری آرمانخواه» به نظر میآیند اما در سیرت و در عمل ستیزهجویی تندخو و بدزباناند. کمال خودنماییشان این است که دارِ اعدام و بند زندان دیگران را با خون دیگران تزیین کنند تا خود به چشم جهانیان آیند و توجیهی بشردوستانه برای حمله بیگانگان به کشور فراهم کنند. از افراط تبرج هزار شهر سیاستورزی را به آشوب میکشند و دو صد سامان سیاسی را خراب میکنند.
فعالان افراطی با حرکتهای انفجاری، خودآگاه یا ناخودآگاه، نقش قربانی را در جامعه بازی میکنند. آنان عرصه سیاسی را به صحنه یک تئاتر برای خودنماییهای شخصی خویش تبدیل کرده و با «قربانینمایی» خود را محق جلوه میدهند. حقیقت، عدالت، آزادیخواهی و دموکراسیخواهی را فقط براساس رفتارهای انفجاری خود و با متر و ملاک و معیار خود میسنجند. دیگران، از منظر اینان، همگی یا خودفروخته و وسطبازند یا سازشکار و منفعتطلب؛ یا خودباخته غرب و فراماسونر و وادادهاند یا عافیتطلب و عامل رژیمها. قهرمانبازیهای اینان حرکتهای اجتماعی را به اسارت افراطگری درمیآورد و از قضا نهتنها کمکی به جامعه نمیکند، بلکه چرخه خشونت را بیشتر میکند. اینان در پی آزادی و دموکراسی نیستند، بلکه «خودسالارانی» هستند که از ظرفیت بالایی برای فاشیسم و استبداد برخوردارند. کافی است کسی با آنان از در نقد برآید، بهزودی با هزار انگ و تهمت او را از میدان به در کرده و ترور شخصیت میکنند و عملا مقدمهای برای ترورهای فیزیکی فراهم میکنند. آرمانخواهیها و ارزشطلبیهای جوانان با برخی ناملایمات روحی و نیازهای شخصی افراطیون در هم آمیخته میشود و دیگر تمایز آرمانخواهی از خودنمایی، سلامت از فساد، بوالهوسی از شجاعت، لمپنیسم از شرافتمندی و در یک کلام راست از دروغ امکانپذیر نمیشود.
این البته منحصر به جوانان نیست، بلکه در شماری از ما پیرانهسران و استادان و نویسندگان و روشنفکران نیز دیده میشود. یک بیماری عمومی است که پیر و جوان نمیشناسد. همگی ما در معرض چنین خطری هستیم؛ ازجمله نگارنده این سطور. در چنین فضایی دیگر نمیدانید که فعالیت سیاسی از سر بیکارگی است یا از سر اندیشهورزی؛ از روی ریا و تمنای دیدهشدن است یا از روی آرمانخواهیهای اصیل و شریف. نمیدانید که این ندای آزادیخواهی از گلوی یک «فاشیستوکرات لیبرالنما» درمیآید یا حاصل اندیشهورزی شرافتمندانه و انساندوستانه یک مصلح اجتماعی است. دغدغه «فاشیستوکراتهای لیبرالنما» شهرتطلبی است و از همین روست که دشمن اصلی آنان کسانیاند که به دلیل تمایلات اصلاحطلبانه و منش مداراجویانهای که دارند، از محبوبیت عمومی برخوردارند. محبوبیت میانهروها آتش کینه و حسادت افراطیون را برمیانگیزد. در رسانهها بیشترین کینه خود را از مصلحان و نه از مستبدان، نشان میدهند؛ چراکه مصلحان را رقیب اصلی شهرت خویش میدانند.
برخی از این رفتارها نشانگر گونهای از اختلال روانی است. در اندرون آنان هستهای سخت از رفتارهای غیردموکراتیک وجود دارد، هرچند ادعای دموکراسی و آزادی داشته باشند؛ و هرچند در یک زندان سیاسی گرفتار باشند. حتما دیگران باید به آنان بپیوندند و آنان را تأیید کنند، در غیر این صورت سازشکار و خائن و استبدادپذیر و غیردموکرات و ایدئولوژیکاند. گفتیم که جوانان بیش از هر گروه و دسته دیگری در معرض آسیبهای آنان قرار دارند؛ چراکه به آسانی تحریکپذیرند. کوچکترین برخوردی در خیابان از سوی مأموران حکومتی میتواند حس همدلی و همذاتپنداری را در آنان درباره این افراطیون پدید آورد. ازاینرو سخنگفتن با جوانان در این زمینه باید شفاف و صریح باشد. افراطگری در ترویج گفتوگوهای آزاد و شفاف رنگ میبازد. برخوردهای قضائی وافی به مقصود نیست، بلکه گسترش نقد مدنی میتواند کارآمد باشد. آزادی، ادعاهای آنان را در پالایشی طبیعی نقض میکند و سطحیبودن آنان را افشا میکند. این نقد مدنی از سوی گروههای گوناگون میتواند به تضعیف «قربانینمایی» آنان بینجامد. گاه رهاکردن چنین افراطیونی میتواند جنبههای روانی رفتار آنان را بهخوبی بازنمایی کند؛ چراکه آنان بهتدریج در دام خلأهای روانی خود میافتند. بیماریهای روانی-سیاسی گاهی خاصیت خودافشاگرانه دارند، یعنی آن کسی که به بیماری روانی-سیاسی مبتلاست، آنقدر بر رفتارهای خود اصرار میورزد که بهتدریج همگان میفهمند او دیگر «یک مشکل شخصی دارد» و نه دغدغه اجتماعی. به یاد میآورم مضمون کاریکلماتوری از پرویز شاپور را که گفته بود: جاهطلبی برخی به گونهای است که همواره میخواهند از دیگران بالاتر باشند، حتی اگر بر سرِ دار باشد.
🔻روزنامه همشهری
📍 تفاوت رجزهای ما و آنها
✍️ محسن مهدیان
یکم. به تفاوت رجزخوانی امیرالمومنین (ع) با مرحب یهودی توجه کردهاید؟
در گذشته جنگاوران برای به رخکشیدن قدرت خود رجز میخواندند؛ نوعی جنگروانی برای تضعیف روحیه حریف.
اما میان این رجزها تفاوت ها بود. گوشهای از رجز مرحب چنین است: من از مردمی هستم که زنان زیبارو و خوشپوش ما را زاییدهاند. لباس ما گل دار و چادر ما، برد یمنی است.
و پاسخ رجزگونه امیرالمومنین (ع): من کسی هستم که مادرم نام مرا «حیدر» گذاشته است. من شیر بیشه شجاعت و شیر تیراندازم.
یکی رجزش برپایه امر موهوم است و دیگری بر پایه حقیقت عیان در عالم.
نمونه دیگر این رجزها در جنگ احد است. مشرکان قریش به سرپرستی مادر معاویه، تعدادی از زنان آوازخوان را آوردند تا دف بزنند و شعر بخوانند و سپاهیان را اغوا کنند.
در مقابل امام صادق(ع) می فرماید رجز مسلمین در بدر و احد«یانصرالله اقترب» بود. رجز امام حسین(ع) در کربلا «یامحمد» بود و رجز امیرالمومنین در جمل «یامنصور امت».
این رجزها را بگذارید کنار جنگ روانی دشمن در جنگ احد که شایعه شهادت پیامبر (ص) را سرزبان ها انداخت. یا بگذارید کنار قرآن سر نیزهکردن عمروعاص.
تفاوت این دو جنگ روانی چیست؟
هردو مشحون از احساسات و هیجان است؛ اما یکی در خدمت رشد جهل و ناآگاهی و دیگری تذکر حقیقت و رشد آگاهی.
این مهمترین تفاوت جنگ رسانه ای حق و باطل در تاریخ است.
دوم. حالا به این روزهای جنگ روانی میان ما و رژیم منحوس صهیونیستی توجه کنید.
از یکسو تهدید پوچ و مضحک برای حمله به ایران. از یک سو تحقیر توان و قدرت مجاهدین. از یکسو سانسور واقعیتهایی مثل طوفانالاقصی. از یک سو شایعهپراکنی مثل جاسوسبودن فلان فرمانده حماس یا شهادت قاآنی و از همه مهمتر کودککشی برای وحشتافزایی و قدرتنمایی ...
اما این سوی میدان رجزهایی که برپایه واقعیتهای میدان است، برپایه توجهدادن به حقایق است، برپایه تهییج و زندهکردن روحیه ظلمستیزی در عالم است، برپایه ذکر است و برپایه سردستگرفتن انسانیت است.
ابتدا وعدهصادق۲ با آن صلابت و هیبت نظامی.
پس از آن نماز نصر رهبرانقلاب با آن جلال داهیانه.
پیشتر مانور قدرت در سفرهای رئیس جمهور و وزیرامور خارجه.
و حالا سفر پرشکوه و نصرآور رئیس مجلس به لبنان.
این دو میدان بهترین جلوه از تفاوتهای جنگ روانی میان حق و باطل است؛ یکی جهلافزا و یکی ایمانافزاست و بیچاره و بینوا آن دنیایی که هنوز در میان این دو رجز، حیران و واله است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست