🔻روزنامه تعادل
📍 مهار تورم با مهار آرزوها!
✍️ حسین حقگو
گفتند یافت مینشود جستهایم ما / گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
سخنگوی محترم دولت اخیرا خبر دادند که قرار است دولت دست به جیب شود و «از اقشار آسیبپذیر در لایحه بودجه ۱۴۰۴ حمایت کند» (۲۵/۷). همان کاری که دولتها طی این چند دهه اخیرکردهاند و ثمره آن افزایش عمق و گستره «آسیب» و «اقشار آسیبپذیر» بوده است! نشان به آن نشانی که مثلا مصرف کافی گوشت و دیگر مواد پروتئینی و...یا سرپناه ۴۰، ۵۰ متری برای بسیاری از ساکنان این سرزمین، به دغدغه و رویا تبدیل شده و رقم فقرا فقط در یک دهه اخیر که حجم به اصطلاح «حمایت»ها چند برابر شده، از ۱۶ به ۲۶ میلیون نفر افزایش یافته است. فعالان و صاحبان بنگاههای اقتصادی سالهاست که از طریق نهادها و تشکلهای خود از دولتهای مختلف استدعا کردهاند که دست از «حمایت» آنان بردارند و همین که در کار آنها «مداخله» نکنند (شر نرسانند!) و اجازه دهند که فضای کسب و کار آزاد و رقابتی باشد، سپاسگزارشان خواهند بود. در مورد جامعه نیز یقینا چنین است و مردم بیشک همین که دولت به وظایف اصلی خود بپردازد و امنیت و اعتماد را در داخل و خارج و نظم و انضباط مالی را در دم و دستگاه خود برقرار و از تبعیض و نابرابری و درجهبندی شهروندان دست بردارد، قدردان و دعاگویش خواهند بود و راضی به زحمت و «حمایت»اش نیستند! یک مثال تاریخی در اثبات این ادعا مربوط به ابتدای روی کار آمدن دولت یازدهم در سال ۱۳۹۲ است که در یک نظرسنجی، ۷۰ درصد پاسخگویان تمایل خود را برای عدم دریافت یارانه به شرط ثبات قیمت کالاها و خدمات اعلام کردند (ایرنا- ۱۸/ ۱۱/ ۱۳۹۲). فرصتی تاریخی برای اصلاحات ساختاری اقتصادی به پشتوانه سرمایه اجتماعی که بدان توجهی نشد و از کف رفت. خواست مردم در تمامی این سالها، انجام کارویژههای اصلی دولت و از جمله کنترل تورم بوده و نه حمایتهایی که به تجربه تاریخی مصداق «عاقبت سرکنگبین صفرا فزود» است.چنانکه مثلا درست همزمان با گفتههای سخنگوی دولت در معافیت مالیاتی و حمایت از اقشار آسیبپذیر در بودجه سال آتی (که آقای پزشکیان هم در قالب عباراتی دیگر بر آن تاکید کرده است: «افزایش پشتیبانی دولت از مردم و به ویژه اقشار کم درآمد در حوزههای سلامت و آموزش و پرورش و کالاهای اساسی از اولویتهای دولت در بودجه سال آینده است» – ۲۳/۷)، وزیر اقتصاد از کسری ۸۵۰ هزار میلیارد تومانی بودجه امسال که «عمده آن مربوط به یارانههاست» سخن گفته است (۲۳/۷). آیا به راستی چنین سیاستهای حمایتی فراگیر غیرهدفمندی در نبود منابع مالی لازم جز به کسری شدیدتر بودجه و افزایش تورم نمیانجامد؟! تورمی که قرار است طبق برنامه هفتم توسعه ۹,۵ درصد باشد. قضیه به نظر ساده است، چنانکه دکتر مسعود نیلی درگفتار اخیرش این تناقض رفتاری دولتها را چنین تبیین میکند: «دولت هر چه بیشتر به خانوار بدهد کمتر میتواند برای جبران کسری بودجه اختصاص دهد. از تجربه قبلی هم میدانیم که بزرگترین ضربه به بخش انرژی کشور در سال ۱۳۸۹ وارد شد، چون همان مبالغ کمی که به انرژی داده میشد هم گرفته شد و به سازمان هدفمندسازی یارانهها و از آن طریق به مردم داده شد. بدتر آنکه جمع این مبلغ برای هر نفر کمتر از ۲۰ هزار تومان بود و وقتی ۴۵ هزار تومان به افراد داده شد، کسری آن از منابع بانک مرکزی جبران شد.» (۲۸/۷/۱۴۰۳) واقعیت آن است که نمیتوان همه چیزهای خوب را یکجا با هم خواست و داشت. هم سیاست خارجی و کاهش تنشها و حل پرونده هستهای را زیاد جدی نگرفت و حمایت از مستضعفان جهان را در سر داشت و هم سیاستهای ارزی و پولی دو و چند نرخی را ادامه داد وکسری تراز ۷ میلیارد دلاری تجارت خارجی (در نیمه اول امسال) را نادیده انگاشت و هم سودای افزایش حمایتها و یارانهها را داشت و به خواست بحق افزایش حقوق بازنشستگان (بار مالی ۷۰ هزار میلیارد تومانی-سخنگوی دولت) و معلمان و پرستاران و... پاسخ مثبت داد و هم تصور مهار تورم و افزایش رشد اقتصادی و... را داشت! اگر چنین معجون حیاتبخشی وجود داشت یقینا علم اقتصاد وجود نداشت؛ علمی که جز «تراز کردن آرزوهای نامحدود بشر با محدودیت منابع» نیست.همین یک معنا اگر از سوی سیاستمداران کشورمان درک شود همه چالشها و ابرچالشها و... حل خواهد شد که در اکثر کشورهای جهان چنین شده است!
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نرمافزار اقتصاد
✍️ دکتر جعفر خیرخواهان
اگر اقتصاد کشورها را در قالب یک رایانه، متشکل از سختافزار و نرمافزار تصور کنیم، علل رشد و توسعه کشورها بهتر درک میشود. اما در اقتصاد متعارف و به تبع آن کتابهای درسی اقتصاد، این لایه نرمافزاری اقتصاد معمولا نادیده گرفته شده است.
در اقتصاد مرسوم تلاش میشود تولید و تخصیص کالاها و خدمات برحسب استفاده از نهادههای ملموس توصیف شود؛ چیزهایی که میتوان دید و احساس کرد؛ مانند تسمههای نقاله کارخانه، ماشینابزار و نیروی کار.
اما تولید خودرو به چیزی بیش از ماشینآلات و کارگر و مهندسی که داخل کارخانه قابل دیدن است، نیاز دارد. تولید خودرو به تحقیق، طراحی، قرارداد، دستورالعمل، سیستم کنترل کیفیت و آموزش کارگران نیاز دارد؛ همه اینها اجزای آن چیزی هستند که میتوان لایه نرمافزاری تولید نامید. علاوه بر این، هنگام مراجعه خریدار خودرو به نمایندگی مجاز، هر دو طرف تحت مجموعهای از انتظارات و قواعد در مورد مذاکره، تامین مالی و تعهدات پس از فروش عمل میکنند.
این انتظارات و قواعد رسمی و غیررسمی نیز بخشی از لایه نرمافزاری هستند.لایه نرمافزاری چقدر مهم است؟ طی ۵۰سال گذشته، بسیاری از اقتصاددانان، بهتدریج به این باور رسیدهاند که بیشتر تفاوتهای چشمگیر عملکرد اقتصادی در طول تاریخ و بین کشورها با لایه نرمافزاری قابل توضیحدادن است.
برای درک اهمیت و بزرگی این تفاوتها، کافی است به تفاوتهای زمانی و مکانی در زمان حال توجه کنیم. به این فکر کنید که امروزه به چند کالا و خدمات متکی هستیم که یکقرن پیش از این پدربزرگها و مادربزرگهای ما نداشتند. این را «شکاف صدساله» بنامید. از طرف دیگر، زندگی یک شهروند کشور توسعهیافته را با شهروند معمولی کشوری توسعهنیافته مقایسه کنید. این را «شکاف توسعه» بنامید.
برای مثال، میانگین درآمد یک آفریقایی حدود ۲هزار دلار در سال است، در حالی که در کشورهای توسعهیافته این رقم ۶۰هزار دلار است (۳۰برابر). حتی در کشورهای در حال رشد سریع مانند هند، صدها میلیون نفر از مردم از چیزهای بسیاری که کشورهای توسعهیافته بدیهی میگیرند، مانند برق قابل اطمینان و آب آشامیدنی سالم، محرومند. شکاف توسعه هیچگاه به اندازه امروز وسیع نبوده است. اقتصاددانها اینک هرچه بیشتر به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از مواردی که باعث شکاف توسعه میشود، در لایه نرمافزاری یافت میشود.
شکاف صدساله و شکاف توسعه، بازتابدهنده داراییهای نامشهود و تعهدات نامرئی هستند. داراییهای نامشهود را دستورالعمل یا الگوریتم در نظر بگیرید. دستورالعملهای امروزی برای رفع نیازهای انسانها پیچیدهتر و کارآمدتر از دستورالعملهایی هستند که انسانهای صد سال پیش در اختیار داشتند.
تعهدات نامرئی هم ترتیبات اجتماعی و نهادهای سیاسی هستند. عقبماندن جوامع انسانی بهواسطه فساد دولتی، مقاومت در برابر نوآوری و رویه پاداش دادن به کسانی که ثروتها را مصادره میکنند و جریمه کردن کسانی که ثروت خلق میکنند، است. به تعبیر آرنولد کلینگ، پژوهشگر موسسه کیتو، نقش نهادها در اقتصاد مانند نقش سیستم عامل در رایانه است.
محیط نهادی بدقلق و نامناسب از عملکرد اقتصادی خواهد کاست.بزرگی این داراییهای نامشهود و تعهدات نامرئی حیرتآور است. بررسی بانک جهانی تخمین میزند که یک شهروند معمولی در کشورهای صنعتی پیشرفته بیش از ۶۰۰هزار دلار دارایی خالص نامشهود دارد، در حالی که دارایی خالص نامشهود مردمی که در فقیرترین کشورهای جهان با نظام حکمرانی بد زندگی میکنند، عملا منفی است.
نهادهای اجتماعی و سیاسی چنین کشورهایی مانند نرمافزارهایی هستند که باگها و ویروسهای زیادی دارند؛ یعنی اگر این کشورها چنین رایانهای نداشتند، بازدهی و تولید بیشتری میداشتند.تفاوت اساسی دیگری هم بین لایههای سختافزاری و نرمافزاری اقتصاد وجود دارد. لایه سختافزاری از قوانین کمیابی اقتصادی پیروی میکند. نیروی کار، ماشینآلات و فضای کارخانه در یک کارخانه خودروسازی کمیاب است؛ چون همزمان نمیتوان از آنها برای تولید مواد غذایی یا تلویزیون استفاده کرد. علاوه بر این، وقتی مقدار سختافزار استفادهشده در تولید را دوبرابر میکنیم، معمولا محصول تولیدی کمتر از دوبرابر افزایش مییابد که به آن بازدهی کاهشی گفته میشود.
اگر تنها سختافزار مهم بود، کشورهای ثروتمند با محدودیت رشد مواجه میشدند و پیشرفتشان بهسرعت کُند و متوقف میشد. سطح زندگی در فقیرترین کشورها سریعتر افزایش مییافت، چون هر افزایش اندک در سختافزار بزرگترین اثر را نسبت به پایه پایین آنها میگذاشت. اما لایه نرمافزاری از قوانین کمیابی پیروی نمیکند. در نتیجه، شاهد شتابگرفتن رشد در کشورهای توسعهیافته هستیم، در حالی که برخی از اقتصادهای توسعهنیافته دچار رکود یا حتی افول اقتصادی میشوند.
در اقتصاد مرسوم و در گذشته، اقتصاددانان تنها با نگاه به لایه سختافزاری، توسعه و پیشرفت را امری خطی و پدیدهای که دیر یا زود باید اتفاق میافتاد، فرض میگرفتند. اما خیلی زود این پرسش مطرح شد که چرا منافع توسعه در برخی کشورها بسیار بیشتر از کشورهای دیگر است. استخدام کارگر مهاجر در بخش ساختمانسازی آمریکا را با دستمزدی بسیار بیشتر از آنچه آن فرد میتوانست در کشور خود دریافت کند در نظر بگیرید.
روشهای ساختمانسازی اسرار هستهای نیستند و همه جا قابل کپی و پیاده کردن هستند. فوتوفنها و شیوههای مدیریتی کمهزینه اداره فروشگاههای زنجیرهای، شرکتهای آب و برق یا بانکها نیز چیز پنهانی نیستند. پس چرا این همه کشورهای جهان در این زمینهها و موارد مشابه دیگر بسیار توسعه نیافته هستند؟
اقتصاددانان در گذشته تلاش میکردند توسعهنیافتگی را با کمبود سختافزار توضیح دهند. کشورهای فقیر فاقد «موارد» ملموس لازم برای رشد، مانند کارخانههای فولاد و نیروگاهها تصور میشدند. اما امروزه هرچه بیشتر به لایه نرمافزاری، بهویژه عملکرد دولت و هنجارهای اجتماعی تمرکز میکنند که آخرین شاهد آن را در اعطای جایزه نوبل اقتصاد میتوان دید. اینک روشن شده است در جاهایی که حقوق مالکیت ضعیف است و دولتها بهراحتی و بدون مانع به مصادره داراییهای بخش خصوصی میپردازند -مانند زیمبابوه یا کرهشمالی- شکوفایی اقتصادی دستنیافتنی خواهد بود.
در نقطه مقابل، کشورهایی که از نظر منابع طبیعی نسبتا فقیر هستند -مانند سوئیس، سنگاپور و ژاپن- میتوانند به سطوح بالایی از ثروت دست یابند. نتیجه اینکه با داشتن یک لایه نرمافزاری سازنده و پیشبرنده، میتوان ادعا کرد موفقیت اقتصادی تضمین شده است و به منابع طبیعی نیازی نیست.
در نگاه جدید و جامعتر به اقتصاد، بهجای فرضگرفتن وجود نوآوریهای تکنولوژیک به فرآیندی توجه میشود که طی آن نوآوریها پدید میآیند و گسترش مییابند. نوآوری اغلب نتیجه یادگیری برنامهریزینشده آزمون و خطاست که در بین شرکتهای جدید اتفاق میافتد. داستان سختافزارمحور اقتصاد را بدون وجود کارآفرین میتوان تعریف کرد. در مقابل، کارآفرینان شخصیتهای اصلی داستانی هستند که درباره لایه نرمافزار تعریف میشود.
کارآفرینان نوآوری را از میان چنگال مقاومت بدبینان و صاحبان منافع خاص عبور میدهند. بازارهای مدرن و پیشرفته برای اینکه بتوانند بهخوبی کار کنند، به سیستم عامل قوی، متشکل از قوانین، آداب و رسوم، هنجارها، استانداردها و پروتکلها نیاز دارند. درست است که دولت بخشی از این سیستم عامل را باید در قالب قوانین و مقررات ارائه کند، اما بخش خصوصی نیز قسمت زیادی از سیستم عامل را تامین میکند تا بازارها بتوانند بهخوبی کار کنند.
داگلاس نورث با تاکیدی که بر نقش نهادها داشت «اقتصاد نهادی جدید» را ایجاد کرد. اصطلاح «نهادها» که نورث به کار میبرد، تا حدودی با اصطلاحی که در گفتمان عادی به کار میرود، متفاوت است که نهاد اغلب یک سازمان اجتماعی مانند موسسه مذهبی یا موسسه آموزش عالی در نظر گرفته میشود. اصطلاح بهتر برای مفهوم نورث میتواند «پروتکل» باشد.
در گفتار معمولی، اصطلاح پروتکل برای اشاره به آداب و رسوم نانوشته برای رفتار در میان سفرا (پروتکل دیپلماتیک)، توافقنامههای مکتوب (پروتکل ژنو)، فرمتهای تبادل اطلاعات بین رایانهها (پروتکلهای اینترنتی) و روشهای توصیهشده برای درمان پزشکی است. همه این موارد استفاده از اصطلاح «پروتکل» با نهاد مرتبط است.
با همه اینها اصطلاح «سیستم عامل» آرنولد کلینگ میتواند استعاره خوبی برای انواع نهادها یا پروتکلهایی که در ذهن داریم باشد. مفهوم سیستم عامل اهمیت بنیادی نهادهای اقتصادی اساسی را نشان میدهد. دقیقا مانند توانایی ما در استفاده از برنامههای رایانهای هوشمندانه، مانند ایمیل و برنامه اکسل که منوط به داشتن یک سیستم عامل کارآمد کاربردی است، توانایی اقتصاد برای استفاده از آخرین نوآوریها به داشتن حقوق مالکیت کاملا تثبیتشده و حاکمیت قانون بستگی دارد.
به طور خلاصه، لایه نرمافزار شامل دستورالعملها و سیستم عامل است. ما از «دستورالعملها» برای اشاره به نوآوری، ایدهها، دانش، علم و فناوری و از «سیستم عامل» برای اشاره به آداب و رسوم، هنجارها، قوانین، مقررات و روشهای میانجیگری و واسطهگری و حل و فصل منازعات استفاده میکنیم. پس اگر خواهان تحریک و تشویق سرمایهگذاری و تولید و رشد و توسعه کشور هستیم، باید به چگونگی طراحی و اجرای آسان و کمهزینه این لایه نرمافزاری اقتصاد توجه جدی کنیم.
🔻روزنامه کیهان
📍 جنگ در غزه و لبنان پایان کار نیست؟!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- طراح اصلی خاورمیانه جدید بعد از جنگ جهانی دوم وزیرخارجه وقت آمریکا در دولت ترومن است که عضو حزب دموکرات و یک یهودی انگلیسی بود و در خاطرات اسدالله علم وزیر دربار پهلوی هم به طرح او اشاره شده است:«شاه به من فرمود وزیر خارجه آمریکا پس از جنگ جهانی دوم طرح تجزیه ایران به مناطق ترکنشین، کردنشین، عربنشین و فارسنشین را داد... اگر روسها موافقت کرده بودند، کلک ایران و ما کنده شده بود... چون هیچ عکسالعملی از طرف ما ممکن نبود»! جیمز فرانسیس برنز که در سال ۱۳۲۴ همزمان با اعلام پایان جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمان ملل نقشه تقسیم ایران به هفت کشور را بر اساس قومیتها منتشر کرد و اکنون نیز در پنتاگون وجود دارد گفته بود: «همه کشورهای اسلامی باید یا تجزیه یا نابود شوند تا تهدیدی برای غرب نباشند، و همه بازی برای ایجاد اسرائیل هم اولین قدم برای همین سیاست است»! وسلی کلارک ژنرال عالی رتبه آمریکا میگوید بعد از حملات یازده سپتامبر که در حال بمباران افغانستان بودیم، به پنتاگون رفتم و یکی از ژنرالها یک کاغذ از روی میزش برداشت و گفت: «همین الان از دفتر وزیر آوردهاند که نشان میدهد چطور باید
۷ کشور را در عرض ۵ سال نابود کنیم»! این ژنرال آمریکایی در ادامه گفت «با عراق شروع میشود و بعد از سوریه و لبنان و لیبی و سومالی و سودان، با ایران به اتمام میرسد»! اسموتریچ وزیر دارایی اسرائیل نیز چند روز پیش در حالی که حلقه محاصره این رژیم در سرزمینهای اشغالی تنگتر میشود، متوهّمانه ادعا کرد: «من به صراحت میگویم که ما خواهان یک کشور یهودی هستیم که شامل اردن، عربستان سعودی، مصر، عراق، سوریه و لبنان و حتی بخشی از ایران میباشد»!
۲- روزنامه واشنگتن پست چند روز قبل اذعان کرد: «واقعیت این است که سیاستهای نتانیاهو همان سیاستهای آمریکا است و دولت بایدن راهبرد نتانیاهو را رهبری میکند»! این روزنامه آمریکایی گزارشهای رسانههای غربی درباره ادعاهای بایدن درخصوص تلاش برای پایان جنگ را دروغ خوانده و در تحلیلی نوشته است: «تمام اقدامات اسرائیل در غزه و لبنان به دستور آمریکا انجام میشوند.» تحلیلگر این روزنامه سپس تاکید میکند: «باور کردن اینکه کشوری روی یکی از متحدان نزدیکش که میلیاردها دلار سلاح در اختیارش میگذارد، نفوذ اندکی داشته باشد، سخت دشوار است.» خود روزنامه صهیونیستی معاریو هم اعتراف میکند «اسرائیل پیمانکار نظامی آمریکا و چیزی بیش از یک چوب در دستان بایدن نیست»! معاون اجرائی اندیشکده کوئنسی آمریکا نیز اذعان کرد: «این ایده که آمریکا با آنچه در منطقه توسط اسرائیل رخ میدهد، مخالف است، دروغ و غیرواقعی است»!
۳-کسانی که عامل جنایات صهیونیستها در حملات به غزه و لبنان را جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی و حماس و حزبالله و طوفانالاقصی القا و از ضعف حافظه تاریخی ملتها سوءاستفاده میکنند کافی است به تیتر روزنامههای دهه شصت میلادی که نه مقاومت و نه جمهوری اسلامی و نه حماس و نه حزبالله وجود داشتند، نگاهی بیندازند. این تیتر اول روزنامه لبنانی النهار در ۲۱ فوریه ۱۹۷۳ است: «۲۰۰۰ حمله اسرائیل به لبنان از
۱۴ ژوئن ۱۹۶۸ تا ۲۱ دسامبر ۱۹۷۳»!. یعنی سالی ۴۰۰ و یعنی به طور متوسط هر روز به لبنان حمله کرده است! که هزاران لبنانی شهید شدهاند. امروز دیگر نقطهای در جهان نیست که طعم تلخ جنگهای آمریکا را نچشیده باشد و مردمان آن سرزمینها آمریکا را دشمن خود و بشر نشمرند. سرمربی تیم استقلال خوزستانِ که اهل یوگسلاوی سابق است و طعم تلخ جنگ آمریکا را چشیده است، مفهوم سخن رهبری را اینگونه ادا میکند که «اگر جنگ شود، اسلحه دست میگیرم با آمریکا میجنگم. در جوانی وقتی یوگسلاوی سابق توسط آمریکا اشغال شد، اسلحه گرفتم و جنگیدم»! میودراگ بوژوویچ سپس میگوید«تعجب میکنم برخی کوکاکولا و پپسی میخورند!، وقتی میدانید پول آن به حساب دشمنتان یعنی آمریکا واریز میشود. من هرگز لب به آنها نمیزنم»!
۴- حال که سیاست تجزیه و تضعیف کشورهای منطقه بخصوص کشورهای اسلامی یک سیاست پایدار و همیشگی آمریکا برای سلطه بر جهان و منطقه بوده و اصولا اسرائیل را برای اجرای همین سیاست جعل کردهاند، اگر برخی کشورهای اسلامی و منطقه نمیخواهند و یا نمیتوانند دشمن مشترک منطقه و دشمنیهای مکرر و پایدار او را ببینند و درک کنند، دلیل نمیشود که ایران و دیگر کشورها نیز این دشمن مشترک را نبینند و سیاستهای خبیثانه او را فهم نکنند و در مقابل این سیاستهای جنایتکارانه نایستند! دشمن مشترک است اما روشهای دشمنیاش در هر کشوری فرق میکند. آمریکاییها یک روز با لبخند صنعت هستهای لیبی را بار کشتی کردند و بردند، و جلوی پیشرفت قدرت موشکی این کشور را گرفتند و خلع سلاحش کردند، سپس لبخند تبدیل به بمب شد و با بمباران لیبی، این کشور با بهترین وضع اقتصادی مردمش را درگیر یک جنگ داخلی کردند! همین آمریکا که عراق را تا دندان مسلح کرد تا به ایران حمله کند، روزی به بهانهای که مشخص شد دروغ بوده است به عراق حمله و تمام زیرساختهای این کشور را بمباران کرد و سپس با تسلط بر منابع نفتی، تروریستهای تکفیری داعش را به جان این کشور و همچنین سوریه انداخت که اگر ایران و مرجعیت شیعه نبودند، اکنون عراق و سوریه نیز همچنان دستخوش جنگ داخلی بودند! روزی در اوج فشارها و تحریمها علیه سودان، جمهوری اسلامی در کنار این کشور ایستاد و نقشه دشمن مشترک برای تجزیه سودان را با شکست مواجه کرد. اما زمانی که دشمن مشترک توانست عمرالبشیر را با وعدههای فریبکارانه از محور مقاومت جدا کند، موفق شد سودان را با تجزیه و تقسیم نابود و سالها مشغول درگیریها و نزاعهای داخلی کند! به دنبال بیداری اسلامی در منطقه در سال ۲۰۱۱ ملت مصر حکومت دیکتاتوری مبارکِ دست نشانده آمریکا را سرنگون کرد
(۲۲ بهمن ۸۹) و انقلاب تاریخی ۲۵ ژانویه را در این کشور رقم زد، اما متاسفانه برخی از جمله محمد مرسی که به قدرت رسیده بودند، گول آمریکا و اسرائیل را خوردند و تلاش کردند خود را مستقل و بینیاز از جبهه مقاومت نشان دهند و انقلاب ملت مسلمان مصر را غیراسلامی القا و بر پایبندی به پیمان صلح با اسرائیل تاکید کردند. همین زمینه شکست این انقلاب مردمی را فراهم کرد.درحالی که یکی از خواستهای اصلی مردم مصر قطع ارتباط با اسرائیل بود. ۹ سپتامبر ۲۰۱۱ هزاران مصری خشمگین به سفارت اسرائیل حمله کردند و با پتک و دیلم، دیوار دو و نیم متری در برابر سفارت اسرائیل در قاهره را فرو ریختند و وارد سفارت شدند و پرچم رژیم صهیونیستی را آتش زدند و هزاران سند را به بیرون منتقل کردند و در نتیجه سفیر اسرائیل مجبور به فرار و ترک خاک مصر شد. اگر منتخبین مردم مصر فریب دشمن مشترک را نمیخوردند و امروز مصرِ هم مرز با غزه در جبهه مقاومت قرار داشت، قطعا اسرائیل نمیتوانست غزه را محاصره کند و این همه جنایات را در این باریکه رقم بزند!
۵- تصور برخی از جنگ سوم لبنان و ۷ اکتبر، منطقهای است، اما آمریکا و صهیونیستها تصوری بینالمللی دارند و به عنوان بخشی از هدف تسلط بر جهان به آن نگاه میکنند، البته با روشهای مختلف. یک روز با لبخند، یک روز با وعده فریبکارانه، یک روز با تحریم و فشار اقتصادی، یک روز با شایعه و جنگ روایتها و امروز با بمبهای سنگرشکن! آمریکاییها تلاش داشتند با طرح معامله بزرگ قرن یعنی عادی سازی روابط اسرائیل با عربستان و دیگر کشورهای عربی پرونده فلسطین را برای همیشه ببندند. نتانیاهو فرمان اجرای این توطئه خبیثانه را سال گذشته در سازمان ملل صادر و ادعا کرد: «۹۵ درصد اعراب با اسرائیل رابطه دارند و میماند پنج درصد اهل غزه، که آنها هم در این معادله هضم خواهند شد»! یعنی قرار بود اول با فریب عربها عادیسازی روابط را امضا کنند بعد مثل قراردادهای اسلو و کمپ دیوید که سر رهبران سازشکار وقت فلسطینیها کلاه گذاشتند و بعد از امضای این قراردادها دست به قتل عام فلسطینیها زدند، با قتل عام کامل و یکسره کردن کار فلسطینیها در غزه به سراغ لبنان بروند و این کشور را بار دیگر درگیر جنگ داخلی کنند.اگر به این اهداف شوم خود میرسیدند، هدف بعدی آنها نابودی ایران بود. لذا جنایات کنونی اسرائیل در نتیجه و متعاقب طوفانالاقصی نیست، بلکه جنایاتی است که قرار بود بعد از معامله قرن رخ دهد. اما طوفان الاقصی طرحی که میخواست کلاه گشادی سر عربها بگذارد و بعد با خیال راحت دست به جنایت بزنند، خنثی کرد. این عملیات یک اقدام پیشدستانه شجاعانه و متفکرانه بود که خطر بزرگ نابودی مقاومت و کشورهای اسلامی منطقه، حتی خود کشورهای عربی که فریب آمریکا و اسرائیل را در طرح عادیسازی روابط را خوردند، را ناکام گذاشت. به همین دلیل رژیم جعلی اسرائیل و آمریکا همه ظاهرسازیها را کنار زدند و بیمحابا در حال جنایت علیه مسلمانان هستند و این اتفاقی نیست که فقط در غزه یا لبنان تمام شود، بلکه برنامهای بزرگی برای تکرار این جنایات در سراسر منطقه است. در چنین شرایطی آیا نباید دشمن مشترک را شناخت و پشت یکدیگر ایستاد و اقدام مشترک انجام داد؟! جنگ در غزه و لبنان پایان کار نیست که آتشبس و صلحش پایان کار باشد!
🔻روزنامه همشهری
📍 اثر بومرنگی و عملیات رسانهای صهیونیسم
✍️ محمد لسانی
۱-هدفگذاری صهیونیستها از انتشار فیلم شهیدسنوار متمرکز بر چند مورد بود؛ اول آنکه قصد داشتند اشراف اطلاعاتی و تسلط فنی خود را به رخ بکشند، دومین هدف، ایجاد یأس و ناامیدی در بدنه مقاومت فلسطین و سومین خواسته آنها بزرگنمایی و دستاوردسازی برایگذار به مرحله پساجنگ و آتش بس بود.
رژیم صهیونیستی قصد داشت خود را بهعنوان یک قدرت آهنین و بلامنازع در افکار عمومی با توانمندی فنی و تسلیحاتی جا بزند اما بنا به آیه شریفه «و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین» آنچه از انتشار فیلم شهیدسنوار حاصل شد، اثر بومرنگی و خلاف جهت منتشرکننده بود. مقصود از اثر بومرنگی این است که وقتی فرستنده پیامی را به مخاطبان خود ارسال میکند، نوع مواجهه و واکنش دریافتکننده پیام، برخلاف و ضدهدفگذاری اولیه فرستنده باشد و او را از رسیدن به مقصود مورد هدفش باز میدارد.
۲-فیلم شهیدسنوار اولا ادعای اسرائیلیها مبنیبر اینکه او در تونل امن و به دور از میدان جنگ خود را محصور کرده است، به چالش کشید. این فیلم نشاندهنده حضور در خط مقدم نبرد، فرماندهی میدانی و شجاعت مثالزدنی در رویارویی با صهیونیستهاست. پیامی که مخاطب رسانه دریافت میکند، جنگندگی یحیی سنوار، بدون محافظ و گارد حفاظتی است که نبرد تن و تانک را برجسته میکند. سومین نکته هم ایستادگی و پایمردی حتی پس از مجروحیت است که مجاهدانه و جنگاورانه همچنان به مبارزه میپردازد. همین مضامین مندرج در این محصول رسانهای باعث میشود، قهرمانسازی و اسطورهسازی مثالزدنیای از شهیدسنوار شکل بگیرد و مخاطب با او همحسی و حمایت عاطفی و احساسی داشته باشد. برخلاف هدفگذاری صهیونیستها، جریانات مختلف در جهان عرب از ملیگرایی ناسیونالیستی گرفته تا اسلامی و جریان اصیل مقاومت، همگی با استقبال از رشادت و جانفشانی سنوار، از او یک اسطوره و الگوی تاریخی در مقابله با صهیونیسم ساختند.
۳-رسانه به ماده خام نیازمند است؛ از اینرو اگر بخواهیم از ماده اولیه رسانه که کلام باشد فراتر رویم، لاجرم به بهرهگیری از سمبل و نمادسازی محتاجیم. این نمادسازیها در رسانه به ۲بخش تقسیم میشوند؛گاهی براساس طراحی قبلی و برنامهریزی به میدان رسانه میآیند و بازتاب پیدا میکنند؛ مثل آن علامت دستی که شهید سیدحسن نصرالله در مورد عمودی آمدن و افقی برگشتن سربازان صهیونیست مطرح کرد اما در دسته دوم، گاهی شاهدیم که اتفاقات، رفتارهای واقعی و واکنشهای انسانی به یک نماد طبیعی و نه تصنعی تبدیل میشوند. این نمادها به شکل واقعی از عمق جان و ژرفای وجودی افراد سرچشمه میگیرند و میتوانند نمادهای ملی و فراملی شوند؛ مثلا انگشت اخطار و تهدیدی که پاسدار نیروی دریاییای که سوار بر قایق تندرو بود به خدمه ناو هواپیمابر جنگی آمریکایی نشان داد و بسیار در رسانههای بینالمللی سوژه شد. در مورد شهیدسنوار نیز از زمان ورود کوادکوپتر به اتاق تا نوع نشستن بر مبل، چشم در چشم شدن با ریزپرنده و نهایتا پرتاب چوب به سمت آن، شاهد یک سکانس جذاب بودیم که توسط هنرمندان بسیاری در فضای مجازی و رسانهای تبدیل به دهها محصول و اثر جذاب شد.
۴- رژیم صهیونیستی درحالیکه در تدارک رسانهای برای قیاس شهیدسنوار با هیتلر! بهعنوان قاتل یهودیان بود اما به ناگاه در نتیجه آن اثر بومرنگی که بیان شد، با تصویرسازی و همتاسازی او با چهگوارا و چهرههای بینالمللی مقاومت روبهرو شد؛ چهرهای مبارز و روحیهبخش در میان افکار عمومی جهان که هم بهعنوان چریک و دیپلمات در مقابل استکبار، سینهسپر کرد و هم در مقابل طرحهای توسعهطلبانه لیبرالیسم ایستاد. از سوی دیگر، برای مسلمانان منطقه نیز او پیرو راه شهیدان برجسته مقاومت فلسطین، شیخاحمد یاسین، عبدالعزیز الرنتیسی و اسماعیل هنیه است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اقتصاد جنگی و حواس جمع رییسجمهور
✍️ محمدصادق جنانصفت
مدیران ارشد دولت به ویژه رییسجمهور این روزها بار سنگینی بر دوش دارند و خوب میدانند اقتصاد کشور به مثابه اصلیترین پایه حکومت در وسط معرکه جنگ در خاورمیانه و نیز جنگ اوکراین افتاده است. مقامهای اسرائیلی دیگر از بیان هیچ نکتهای درباره اینکه تصمیم حمله به ایران گرفته شده و تنها مانده است که ابعاد آن نهایی شود هیچ ابایی ندارند و از هیچ کشور دیگری نمیترسند. مقامهای ایرانی به ویژه مقامهای نظامی و دیپلماسی نیز دیگر از بیان اینکه جمهوری اسلامی در لبه جنگ با اسرائیل قرار گرفته است واهمه ندارند. کارشناسان سیاسی و اقتصادی باور دارند که پیامدهای احتمالی شروع جنگ و گسترش آن وضعیت کسبوکارها در ابعاد کلان، بنگاهها و خانوار را بدتر خواهد کرد و بازارها را از تعادل خارج میکند. واقعیت این است که بازار سهام و سکه دیروز بسیار پرتلاطم بود و احتمال سرایت آن به دیگر بازارهای موازی وجود دارد.
واقعیتهای تلخ در دیدرس و نیز چشمانداز آینده ایران در کوتاهمدت حواس مسعود پزشکیان را جمع کرده و او دیروز در جمع گروهی از فعالان اقتصادی با صراحت گفت که شرایط کشور شرایط جنگی است و مدیریت و سیاستگذاریها در همه عرصهها باید با این وضعیت سازگار شود. وی به عنوان نفر اول اجرایی کشور و فردی که بیشتر شهروندان ایرانی حاضر در انتخابات ۱۵تیرماه گذشته به او اعتماد کرده و امیدوارند بتواند شهروندان را از افتادن در دره فلاکت رهایی دهد حق دارد از مدیران دیگر نهادهای ادارهکننده کشور بخواهد اگر میخواهند اقتصاد را از شرایط جنگی عبور دهند باید اختیارات او را افزایش دهند. بدیهی است نفر اول اجرایی کشور که با اطلاعات به دست آمده میبیند سونامی در راه است هراس داشته باشد و از شهروندان و نیز از گروههای اجتماعی بخواهد دولت را در اداره اقتصاد جنگی یاری دهند. دولت چهاردهم که بدشانسترین دولت پس از جنگ به حساب میآید باید در ادامه فعالیت خود بیش از پیش در برابر منتقدان تندرو و کسانی که میخواهند دولت را تضعیف کنند بایستد و این را به شهروندان نشان دهد. مگر میشود کشور در جنگ باشد و نفر اول دولت تحت هر شرایطی نتواند معاون خود را در کنارش داشته باشد و نتواند با آسودگی استاندارانش را انتخاب کند.
شرایط سیاست داخلی و سیاست خارجی عادی نیست و باید از همه تجربههای صلحجویانه برای صیانت از ایران عزیز استفاده شود. حال که حواس رییس دولت جمع شده است باید با حواسجمع همه گوشهوکنارها را خوب نگاه کند و نیروهای سستباور و نیز نیروهای بازیگر چندسویه را سرجایشان بنشاند و با دادن آگاهیهای لازم و کافی این روزهای سخت را پشت سر بگذارد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 آزمون تکراری رسانه ملی
✍️ عباس عبدی
اشاره به خبر شهادت یحیی سنوار در تلویزیون ایران پس از یک روز از وقوع آن، تکاندهنده بود. نه از این حیث که مردم از این خبر بیاطلاع مانده بودند، چراکه در همین فاصله هزاران پست و نظر در فضای مجازی و سایتهای گوناگون حتی رسانههای حکومتی در این مورد منتشر شده بود و کسی نیازی به اطلاعرسانی صدا و سیما نداشت، همچنین اگر کسی با یک روز تاخیر هم از این خبر مطلع میشد مشکلی برایش پیش نمیآمد. ولی این تاخیر در اطلاعرسانی بسیار عجیب و تاسفبار بود. خبری که از لحظه آغاز نشر آن، به عنوان خبری جهانی در خروجی خبرگزاریها و رادیو و تلویزیونها و سایتها و شبکههای اجتماعی قرار گرفت، بهطوری که سرچ نام سنوار در گوگل بر انتخابات امریکا و نامزدهای آن پیشی گرفت. این رفتار نشاندهنده تصور مخدوشی است که مدیریت این رسانه از آن و جایگاهش دارد، گویی که سیاستگذاران آنجا درک درستی از مفهوم رسانه و خبر ندارند. ابتدا باید پرسید؛ چگونه ممکن است که یک رسانه عریض و طویل با دهها شبکه و... چنین خطایی را مرتکب شود؟ آن هم در حالی که به احتمال قوی اغلب دستاندرکاران خبری آن رسانه در همان روز مشغول پیگیری جزییات این ترور بودهاند، و شاید هم از آن نیز اطلاع داشتهاند. پس چرا این خبر را منتشر نکردند، در حالی که میدانستند، دیگران از خبر مطلع هستند؟ این رفتار محصول تعریفی است که این شبهرسانه از کارویژه خودش دارد و گمان میکند، اگر خبری را اعلام کند، به منزله تایید آن خبر و عمل منجر به آن است و اگر اعلام نکند آن خبر دروغ است. به عبارت دیگر صحت و سقم یک خبر را نه از روی اصل خبر، بله به واسطه روایت صدا و سیما میسنجند. این برداشت از سیاست خبری صدا و سیما، نزد مردم هم کمابیش وجود دارد و علت بیاعتمادی به خبر نیز همین برداشت است. چرا چنین شده است؟ هنگامی که استقلال رسانه و واقعیت خبر و تحلیل را به رسمیت نشناسیم و روایتی که بیان کنیم را اصل و معتبر بدانیم، نتیجهای جز این انتظار نباید داشت. به همین دلیل است که مردم نیز خبرهای این رسانه را بیش از آنکه بازتابی از واقعیت بدانند، روایت صدا و سیما میدانند، در نتیجه آن را معتبر تلقی نمیکنند.
توضیحی که از برخی دستاندرکاران این رسانه در مورد خبر سنوار شنیده شده، این است که خبر ترور ازسوی مقاومت و حماس تایید نشده بود. این استدلال دقیقا همان ایرادی است که گفته شد. یعنی رسانه استقلال خبری ندارد، بلکه در نقش روابط عمومی برخی مراکز و نهادها و در اینجا مقاومت، حماس یا حزبالله است. گرچه روابط عمومی بودن نقش بدی نیست ولی با نقش رسانه سازگار نیست. در مورد اخبار داخلی هم اغلب همینگونه نگاه میکنند. اصالت خبر را مشروط به اعلام رسمی فلان نهاد میدانند. خب اگر قرار باشد که نقش روابط عمومی را ایفا کنند پس عنوان رسانه این وسط چه کاره است؟ مثلا اخبار زندان را فقط از سازمان زندانها، اخبار اقتصاد را فقط از دولت، اخبار اعتراضات را فقط از وزارت اطلاعات و کشور، اخبار خارجی را هم از وزارت خارجه گرفتن که کار رسانه نیست. رسانه باید در خبررسانی مستقل باشد.
عجیبترین نکته در عملکرد صدا و سیما این است که تقریبا از همان زمان وقوع ترور، اطمینان وجود داشت که خبر درست است، لذا بنا به ادعای کسانی که تلویزیون را میبینند، پس از گذشت ساعتی در برنامههای غیرخبری و حاشیه خبر، خط شهادت را پررنگ میکنند و به زبان روشن میپذیرند که سنوار شهید شده ولی خبرش را نمیگویند. توضیح آنان هم این است که تنها منبع خبر، ارتش اسراییل است. گویی که اگر ارتش اسراییل خبری را گفت لزوما دروغ است یا خبر نیست. خب آنان حداقل این فکر را میکنند که دروغی نگویند که آبرویشان برود. مگر همه موارد قبلی که گفتند لزوما دروغ بود؟ ضمنا قرار نیست که خبر ارتش اسراییل را تایید کرد. میتوانید خبرهای گوناگون را بدهید. به علاوه فیلم هم منتشر شده است. هنگامی که خبر ارتش اسراییل را نمیگویید، مخاطبان خود را به جای دیگری سوق میدهید تا اخبار را از طریق آنان به دست آورند. مگر میتوان با خبر اینگونه سوءگیرانه برخورد کرد؟
یک استدلال دیگر این است که خبر را حماس تایید نکرده بود. خب آنها برای عدم تایید، دلایل خودشان را دارند، خبر را تایید نکرده بودند، تکذیب هم که نکرده بودند. به علاوه عدم تایید هم خودش یک خبر است و نه چیز دیگری.
جالبتر از همه نحوه برخورد شبکه العالم صدا و سیماست که به زبان عربی پخش میشود. ابتدا خبر ترور را تکذیب میکند، پس از مدتی آن را حذف میکند، بدون اینکه توضیح دهد که چرا گذاشت و چرا برداشت؟ خب مخاطبان عرب زبان شما چه برداشتی از این نوع خبررسانی خواهند کرد؟ اصلا کسی حاضر است چنین رسانهای را ببیند و به خبرش اعتماد کند؟ مرجعیت رسانهای به این دلیل نابود شده که گمان میکنند با بازی خبری میتوان واقعیت را دستکاری کرد.
کلیت ماجرا این است که صدا و سیما در «تله سیاست روایتمحوری» گیر افتاده است. نقشی که برای خود تعریف کردهاند، نقش روابط عمومی است، ولی انتظار دارند که مردم آن را در نقش رسانه ببینند. استقلال حرفهای در اطلاعرسانی ندارند، ولی انتظار نتایج استقلال را دارند. مثل داوری که طرفدار پروپاقرص و حتی افراطی یک تیم است، در عین حال انتظار دارد که در بازی آن تیم داوری وسط باشد و تماشاچیان نیز او را داور بیطرف و مستقل ببینند و حتی داوری او را نشانه اوج داوری بدانند. از فوروارد تیم که خودش را روی زمین ولو کرده، میپرسد پسرم آیا روی تو خطا کردند؟ میگوید بله. دستور اخراج فرد مثلا خطاکار را میدهد و یک پنالتی هم به سود تیم محبوب خود میگیرد. «روایتمحوری» آتشی است که به جان رسانه ملی افتاده است. تا صدا و سیما تبدیل به یک رسانه کارآمد و بیطرف نشود، هیچ اصلاحی در این کشور رقم نخواهد خورد. فضای مجازی پادزهر ناکارآمدی و مسمومیت فضای رسانهای کنونی است که آن نیز به دلایل گوناگون مشکلات خاص و فراوان خود را دارد. این مشکلات ناشی از عملکرد نادرست رسانههای رسمی است پس نه تنها فیلترینگ راهحل فضای مجازی نیست، بلکه تشدیدکننده مشکلات آن است. متاسفانه عدهای، هم به لحاظ سیاسی و هم غیرسیاسی از این وضع صدا و سیما بهرهمند میشوند.
🔻روزنامه شرق
📍 نشانی از تمدن در عرصه بینالملل نیست
✍️ حمزه نوذری
ما در جامعه در مقایسه با گذشته زندگی نسبتا صلحآمیزتری داریم. جامعه به گونهای سازماندهی شده که زندگی با صلح و آرامش بیشتری بین افراد ممکن شده است. ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی، توضیح داده که چنین امری چگونه ممکن شده است. او مشخصه دولتهای مدرن را انحصار خشونت فیزیکی میداند. این به آن معناست که دولت سازوکارهایی در اختیار دارد که در صورت لزوم برای ازبینبردن خشونت فیزیکی و جسمانی در جامعه از خشونت فیزیکی استفاده میکند. منحصرسازی خشونت جسمانی در دست دولت دستاورد تمدنسازی بشر به شمار میآید. انحصار خشونت فیزیکی که در اختیار دولت است بروز، تجلی و نمایندگی آن برعهده پلیس و قدرت نظامی است. هرچند سازوکارهای بوروکراتیک انحصار خشونت فیزیکی ممکن است ابزاری باشد در دست اقلیت کوچک یا برای بازتولید اجتماعی ناعادلانه استفاده شود، اما کارکرد مهمی داشته و آن این است که زندگی مردمان در آرامش و صلح بیشتری سپری شود. صلح درونی جامعه امروزی محصول روند انحصار خشونت فیزیکی در دست دولت است. البته ذکر این نکته ضروری است که درون دولتهای امروزی نیز گروههای غیرقانونی که از خشونت فیزیکی علیه دیگران استفاده میکنند، وجود دارد.
اما در سطح بینالملل به قول جامعهشناس معاصر، نوربرت الیاس، هیچ انحصار خشونتی وجود ندارد. در نتیجه ما در این سطح دقیقا به همان شکلی زندگی میکنیم که نیاکان بهاصطلاح بدوی ما زندگی میکردند. امروزه دولتها خطری برای دولتهای دیگر هستند و همیشه این احتمال وجود دارد که دولت قوی به دولت دیگر هجوم ببرد و جنگی را برای انقیاد دیگر دولتها آغاز کند. در سطح بینالمللی قدرت فراگیری وجود ندارد که از هجوم دولت قویتر به دولت ضعیفتر جلوگیری کند، مگر دولت قوی دیگر. ترس پیوسته از رقبا و دولتهای دیگر که نکند از آنها قویتر شوند، رقابت دائمی بین دولتها برای توسعه سلاحهای جنگی ایجاد کرده است. این باور روزبهروز بیشتر میشود که در سطح بینالمللی هیچ انحصار خشونتی وجود ندارد که از هجوم قویتر جلوگیری کند، همانگونه که در گذشتههای دور آنهایی که از قدرت جسمانی بیشتری برخوردار بودند، میتوانستند دیگران را به بردگی بکشند.
نوربرت الیاس تصور میکند درحالیکه ما در چارچوب دولت، ملت و در محیطهای خانوادگی کمابیش در آرامش و صلح بیشتری زندگی میکنیم و بهاصطلاح متمدن شدهایم اما در سطح بینالملل ضعف زیادی وجود دارد و نشانهای از تمدن وجود ندارد، چون کماکان معیار دولت بزرگتر و قویتر حاکم است. چهبسا دولت قویتر که خشونت بیشتری علیه جوامع دیگر به کار گیرد، محترم شمرده شود.
دیرزمانی است که شکست تلاشهای سازمان ملل متحد یا دادگاه بینالمللی و دیگر سازمانهایی که درگیر فیصلهدادن غیرخشونتآمیز به جنگها و جدالهای نظامی در سطح بینالملل هستند، آشکار شده است. حتی سربازان صلح سازمان ملل نیز فاقد کارایی هستند. الیاس معتقد است برای ممانعت از دولتهایی که خود را برای منازعه خشونتآمیز آماده ساختهاند و مدام به جوامع دیگر حمله میکنند، ارتشی قویتر از ارتش آن دولت لازم است. اگر چنین ارتشی وجود داشت، نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل انحصار جهانی خشونت را به دست میگرفتند. تا چنین انحصاری در عرصه بینالملل وجود ندارد، روابط بین دولتها مانند قانون جنگل است؛ تهاجم قویتر به ضعیفتر. نمونه بارز آن ویرانشدن مدام لبنان است. کمتر قدرت بزرگی وجود دارد که برای سروری و هژمونی بر دولتهای ضعیفتر وسوسه نشود، چنانکه جهان در جنگهای جهانی این موضوع را دید. اما آیا در غیاب انحصار خشونت فیزیکی در عرصه بینالملل، جهان شاهد جنگ بزرگ شرق و غرب خواهد بود؟ وسوسه بزرگ دولتهای قدرتمند برای سروری و هژمونی و ترس عظیم مردم، وضعیت نیمه اول قرن بیستم را تداعی میکند.
🔻روزنامه جوان
📍 نبرد قدرت سخت و نرم غرب در غزه
✍️ عبدالله گنجی
غرب چه از جهت تمدنی و چه از جهت رفتاری دارای دو رویه است. یک رویه علمی و تکنولوژیکی که جهان نیز از آن بهرهمند میشود، اما یک رویه فرهنگی و سیاسی و سبک زندگی دارد که برای فرهنگها و ملل شرقی بعضاً تهوعآور است.
اما غرب در ۷۰ سال اخیر تلاش کرده است در تکنولوژی نظامی نیز برتری خود را حفظ نماید و با همین هیبت، بازدارندگی و وامداری دیگران را توأمان به پیش ببرد. در همین ۷۰ سال تلاش کرده است خود را محور و پرچمدار همه حقوق و ارزشهای انسانی معرفی نماید.
در جهان امروز هیچ قاره و هیچ کشوری به اندازه غربیان مدعای آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، صلح و... ندارد. یعنی همان غربی که هیروشیما و ناکازاکی را با بمب اتم نابود کرده است، ۲۵ میلیون نفر را در جنگ جهانی دوم و کمتر از آن را در جنگ اول کشته است و آفریقا و ملل دیگر را به بردگی و استعمار گرفته است، امروز خیلی شیک و اتو کشیده و کاملاً با ژست متمدنانه خود را مدافع حقوق، حق حیات و آزادی بشریت میداند و به قول جوزف بورل (کمیسیونر سیاست خارجی اروپا) جهان غیرغرب را جنگل به حساب میآورد.
در جنگ یک ساله غزه پدیده عجیبی رخ داد. تقریباً ۷۰ درصد کشورهای اروپایی و امریکا به اسرائیل سلاح ارسال میکنند و همان هفته اول جنگ، در مهر ۱۴۰۲ همه سران انگلیس، امریکا، آلمان و فرانسه از تلآویو دیدن کردند و الان وزیر خارجه امریکا برای هشتمین بار به تلآویو میرود.
خوشبختانه دوران مدیریت رسانهای غرب بر جهان از انحصار خارج شده و رنج مردم فلسطین و صحنه پایمال شدن جان و مال و فرزندانشان به دنیا مخابره میشود. کشتارهای ۱۰۰ نفره، ۸۰ نفره تا ۵۰۰ نفره در بیمارستان معمدانی را جهانیان دیدند و همه میدانند بمب و موشک و هواپیمایی که این جنایتها را مرتکب میشود، غربی است و مردم دنیا میدانند که قدرتهای غربی دارای حق وتو در شورای امنیت، مصونیت صهیونیستها را تضمین کردهاند و به همین دلیل دست آنان برای کشتار باز است. کشتار ۴۲ هزار فلسطینی که ۲۵ هزار آن زنان و کودکان و خبرنگار، پزشک و کارمندان سازمان ملل هستند، در مقابل چشم جهانیان انجام میشود. همین عدد با مقیاس کمتر در لبنان قابل تعقیب است. این حمایت تسلیحاتی و تکنولوژیکی نظامی غرب ضربهای به ابعاد نرمافزاری آنزده است که در ۱۰۰سال اخیر نمونه آن وجود ندارد.
اولین چالش قدرت نرم غرب حرکتهای مردمی بر ضد سیاستهای دولتهای غربی در خود آن کشورهاست. مردم در شهرها و پایتختهای اروپا ثابت کردند که با سیاستهای دولتهایشان مخالف هستند. پدیده قیامهای دانشجویی، خصوصاً در امریکا و حتی عزل چند رئیس دانشگاه نمونههای دیگری از چالش برای آزادی و حقوق در غرب است. افکار عمومی جهانیان خصوصاً غرب اکنون با مردم غزه و فلسطین است. بنابراین غرب امروز، عریانتر از همیشه و عریانتر از آن چیزی است که رهبران انقلاب اسلامی توصیف میکردند. رفتار دوگانه غرب همان سخن نمادین رهبری معظم است که فرمودند همان کت و شلواری ادکلنزده امریکایی، تروریست فرودگاه بغداد (اشاره به ترور حاج قاسم) است. بنابراین اگر جمهوری اسلامی به عنوان گفتمان رقیب غرب، میلیاردها دلار هزینه میکرد تا بگوید چهره آزادیخواهی و دموکراسی و حقوق بشر، حقوق کودک و حقوق زن امری دروغین است، شاید عدهای باور نمیکردند. اکنون غزه و لبنان هم قتلگاه کودکان و زنان آواره و بیپناه است هم قتلگاه قدرت نرم غرب. بنابراین در چشمانداز آینده جهان، نه تنها قدرت اقتصادی در حال انتقال به شرق است که قدرت نرم هم به شرق منتقل میشود. اما آنچه راز این داستان است اینکه صهیونیستها چه نفعی برای منافع غرب دارند؟ آنان که مدعی هستند غرب دنبال منافع خویش است نه ایدئولوژی، باید پاسخ دهند که منافع غرب - خصوصاً منافع اقتصادی آن- در حمایت از صهیونیسم چیست؟ بازار بزرگ دارند؟ یا مزیت نسبی اقتصادی؟... خیر این ایدئولوژی غرب است که به بمب و هواپیمای پیشرفته تبدیل میشود و قتل عام مردم بیگناه و بیپناه را انجام میدهد. رسانههای جهان خصوصاً دنیای اسلام از این برزخی که حیثیت و مدعای غرب را در خود فرو برده است باید بهره بگیرند. باید به غرب بفهمانند که شما دیگر هیچ صلاحیتی برای تحریم دیگران به بهانه حقوق بشر و آزادی و دموکراسی ندارید و اگر چنین صلاحیتی برای خود قائل هستید، با تکیه بر همان قدرت سخت است. البته امریکا در آستانه انتخابات که به رأی مسلمانان امریکا نیاز دارد، ضمن ارسال سلاح و هواپیما و سامانههای پدافند هوایی، از صهیونیستها میخواهد کمکهای بشردوستانه به غزه وارد شود. این دقیقاً همان نقش دوگانهای است که خود نیز متوجه آن شدهاند. فهمیدهاند که قدرت سخت و نرم آنان با همدیگر جنگیدهاند و به همان سان که مردم فلسطین قتلعام میشوند قدرت نرم غرب نیز به زبالهدان ریخته میشود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست