جمعه 2 آذر 1403 شمسی /11/22/2024 6:36:46 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 رویارویی «فراصنعتی‌‌ها» با «صنعتی‌‌ها» در انتخابات امریکا
✍️ محسن جلیلوند
با آغاز رقابت‌های انتخاباتی ایالات متحده، تحلیلگران تلاش می‌کنند این انتخابات را از جنبه‌های گوناگون مورد بررسی قرار دهند. یکی از جنبه‌های تحلیلی، بررسی انتخابات امریکا از جنبه اقتصاد سیاسی است. معتقدم ریشه اصلی تنازعات سیاسی موجود میان دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در تفاوت‌هایی است که هر کدام از این دو جریان به مسائل اقتصادی دارند. می‌پرسید چگونه؟ برای آگاهی از پاسخ این پرسش خوب است این یادداشت را تا انتها بخوانید.

۱) ترامپ نماد سرمایه‌داری صنعتی امریکاست. در سال۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ هم که وارد فضای انتخاباتی امریکا شد، مباحثی چون بازگشایی مجدد کارخانجات زغال‌سنگ، رقابت صنعتی با چین، اشتغالزایی از طریق صنایع امریکا و...‌را مطرح کرد. این در حالی است که امریکا امروز یک اقتصاد فراصنعتی است.آمارها حاکی است که ۳درصد اقتصاد امریکا را بخش کشاورزی؛ ۸تا ۱۰درصد این اقتصاد را صنعت و باقی آن را صنایع های‌تک و خدمات تشکیل می‌دهند. در قرن بیستم زمانی که درباره پولدارترین افراد در امریکا صحبت می‌شد، راکفلر که در صنایع نفتی فعال بود یا اوناسیس در صنایع کشتیرانی و جنرال موتورز و...مطرح بودند. اما امروز شخصیت‌هایی مانند ایلان ماسک که در حوزه فراصنعت کار می‌کند یا بیل گیتس و جف بروس به عنوان ثروتمندان روی بورس هستند. در واقع تولید ثروت از بخش صنعت به بخش فراصنعت منتقل شده است. دونالد ترامپ که خودش یکی از ثروتمندان حوزه بساز و بفروش محسوب می‌شود، در سال ۲۰۱۶ نگرش صنعتی به اقتصاد امریکا داشت. ترامپ اما در سال ۲۰۲۰ با تکانه بزرگی مواجه شد، سرش به سنگ خورد و متوجه شد با رویکرد صنعتی صرف، دیگر نمی‌تواند در فضای انتخاباتی ایالات متحده حرفی برای گفتن داشته باشد. به همین دلیل است که ترامپ توانسته چهره‌ای مانند ایلان ماسک را با خود همراه کند و کمپین انتخاباتی خود را با چهره‌های فراصنعتی رنگ و بوی متفاوتی بخشد. ترامپ در سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ مدام از «نخست امریکا» می‌گفت، اما امروز دیگر چنین اظهاراتی بیان نمی‌کند. امریکا دیگر نمی‌تواند به بحث آیزولیشن (isolation) و اول بودن امریکا بازگردد. امریکا امروز بیش از ۸۵۰پایگاه نظامی در سراسر جهان دارد. ممکن نیست که قدرت و هژمون امریکا در جهان کنار گذاشته شود.امریکا در تمام پیمان‌های مهم اقتصادی، نظامی، فرهنگی و...حضور جدی دارد. ترامپ با این شعارها در ۲۰۲۰توفیق نیافت و این شعارها را کنار گذاشت، اما معتقدم ترامپ هنوز نگرش صنعت محور خود را به‌طور کامل کنار نگذاشته است. باید توجه داشت چرخش سیاست‌های امریکا در اختیار کارتل‌های بزرگ اقتصادی است. این کارتل‌ها برنمی‌تابند که ترامپ دوباره وارد چرخه قدرت شود و اقتصاد امریکا را به دوران قبل بازگرداند. به عبارت روشن‌تر، می‌توان گفت از منظر اقتصادی، ایده‌های ترامپ با امریکای مدل ۲۰۲۴ همخوان نیست. شخصا احتمال پیروزی کامالا هریس را بسیار بالاتر از ترامپ می‌دانم.
۲) کامالا هریس اما نماد امریکای گلوبال است. مبتنی بر این مدل فکری در دوران اوباما وقتی تصمیم گرفته می‌شود که برخوردی با ایران صورت گیرد، سراغ سایر کشورها رفته و از طریق مذاکره و بحث و جلسات مستمر، قطعنامه‌های شورای امنیت در خصوص تحریم ایران نهایی می‌شد. ترامپ اما چنین رویکردی را در پیش نگرفت و شخصا وارد عمل شد و ایران را تحریم کرد. تیم هریس هم چنین نگاهی جهانگرایانه نسبت به موضوعات مختلف دارند. اقتصادی که پشت سر هریس قرار دارد یک اقتصاد فراصنعتی است. مثلا در بحث ورود مهاجران غیرقانونی، ترامپ دیوار می‌کشید و هریس این دیوار را برداشت. بسیاری از مشاغل پست در امریکا وجود دارد که امریکایی‌ها حاضر به انجام آن نیستند و این مهاجران هستند که این مشاغل را انجام می‌دهند. در واقع امریکایی‌ها به این نیروی کار مهاجر نیاز دارند. این نیروی کار را در حوزه‌های دست پایین و پست به کار می‌گیرند. در گذشته با مدل اقتصاد صنعتی، ۴ کارگر به کار گرفته می‌شد تا یک متر پارچه تولید شده و ۵دلار به فروش رود. اما در اقتصاد فراصنعتی، نیروی ماهر با کمک های‌تک یک قطعه کامپیوتری تولید می‌کند، ۵۰هزار دلار می‌فروشد! هریس متعلق به تیمی است که چنین رویکردی را به اقتصاد دارند. اینها گلوبالیست هستند و نگاه‌شان به جهان، نگاه سرمایه‌داری جهانی است نه سرمایه‌داری امریکایی. این طیف حوزه ثروت‌سازی در امریکا را نه در خود امریکا، بلکه خارج از امریکا می‌دانند. اینها چین را بزرگ‌ترین کارخانه سرمایه‌داری جهانی می‌دانند. این تصور را دارند که چرا باید هزینه کرده و محیط زیست‌مان را آلوده کنیم، می‌دهیم چین این کارهای فیزیکی را برای ما انجام دهد. امریکا حتی کشتی‌سازی خود را به کره جنوبی واگذار کرده است. برخلاف تیم ترامپ که نگرش امریکامحور دارند، تیمی که پشت سر کامالا هریس قرار دارند نگرش جهان‌محوری به مقولات اقتصادی و غیراقتصادی دارند، اما با محوریت امریکا. انتخابات اخیر رویارویی این دو دیدگاه اقتصادی در برابر هم است. پیروزی کامالا هریس یا دونالد ترامپ مشخص می‌کند، اقتصاد امریکا در دورنمای آینده چه سمت و سویی خواهد داشت.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 انفجار معدن اقتصاد
✍️ دکترمهرداد سپهوند
برای آنان که دچار مصیبتی شده‌اند، فراموشی خود نعمتی است. ملت ما پس از جان‌باختن ۵۲نفر از فرزندان زحمت‌کش و نجیب خود در حادثه معدن طبس می‌رفت که از نعمت فراموشی سوگ این عزیزان در هیاهوی حوادث دیگر چون ترور و موشک و حمله و غیره و غیره بهره‌مند شود که خبری دیگر از ایشان، زخم دل‌ها را تازه کرد.
خبر این بود که برخی از نجات‌یافتگان آن حادثه شوم، به واسطه قرار گرفتن در معرض استنشاق گازهای سمی، حافظه خود را از دست داده‌اند. یعنی ایشان که ستون معاش خانواده‌ای بودند حال یک عمر محتاج دستگیری و مراقبت دیگران خواهند بود و اگرچه از آن حادثه جان به در بردند، اما یاد و روانشان در زیر آن آوار مدفون مانده است.
تاسف‌بار‌تر اینکه این بی‌مبالاتی‌ها نسبت به مخاطراتی چنین بزرگ را در سطوح دیگری هم شاهد هستیم. مورد دیگری از این نوع بی‌مبالاتی‌ها را در بازدید از یک کارگاه صنعتی مبل‌سازی شاهد بودم. وقتی به صاحب کارگاه توصیه کردم برای مقابله با ریسک آتش‌سوزی در کارگاه خوب است اقدام به نصب دستگاه‌های تشخیص دود کند، وی در پاسخ گفت: «کارگران مواظب هستند، خدا را شکر تا به حال مشکلی نداشته‌ایم.» ملاحظه می‌فرمایید با این عادات رفتاری دیگر نمی‌شود ادعا کرد که این قضایا فقط یک حادثه و اتفاق بوده است، بلکه باید گفت با این سطح از ناامنی و نااطمینانی که پذیرا می‌شویم، عدم وقوع حادثه امری عجیب و تصادفی است!

هدف من در این نوشته مختصر نه بحث امنیت کارگاه‌ها و معادن بلکه طرح همین مساله نااطمینانی و نحوه برخورد با آن فراتر از یک کارگاه و برای کل اقتصاد است. به واقع می‌توان گفت که این مساله عدم توجه به ناامنی و نااطمینانی، خاص معادن یا کارگاه‌های صنعتی ما نیست، بلکه عارضه‌ای است که دامن اقتصاد ما را گرفته است و نتیجه آن شده که کارگزاران اقتصادی در شرایطی که از فردای خود خبر ندارند باید برای آینده خود و سرمایه‌هایشان تصمیمات بلندمدت بگیرند.

در چنین شرایطی البته که نمی‌توان انتظار سرمایه‌گذاری داشت و آنها هم که از قبل در این کشور سرمایه‌گذاری کرده‌اند، با این همه ناامنی که دامان اقتصاد ما را گرفته، دور از انتظار نخواهد بود چنانچه به دنبال مفری باشند تا به طریقی آینده خود را در ورای مرزها جست‌وجو کنند و سرمایه‌هایشان را بردارند و از کشور خارج کنند. این امر بسیار جای نگرانی دارد؛ چراکه آنچه خروج سرمایه و نیروی کار کارآمد بر سر آینده کشور عزیزمان خواهد آورد، چیزی کمتر از بلایی که انفجار بر سر کارگران و معدن می‌آورد، نخواهد بود.

اجازه می‌خواهم اینجا یک سوال به‌ظاهر ساده را مطرح کنم. اصلا فکر کرده‌ایم که چرا کشورها در روابط خود به جای جنگ و تنش بیشتر به سوی پروتکل‌ها و مقاوله‌ها و پیمان‌ها می‌روند؟ این یک سوال جدی است و جای تفکر دارد.

توجه داشته باشید همان‌طور که ماکس وبر، جامعه‌شناس شهیر به ما می‌آموزد هر مقاوله و پیمانی در نفس خود حاوی قیودی است که بر دست و پای طرفین زده می‌شود و محدودیت‌هایی را به همراه دارد. حال با توجه به آنچه گفته شد می‌پرسیم: راستی چرا کشورها به‌طور داوطلبانه خود را مقید به کنوانسیون‌ها و مقاوله‌نامه‌ها می‌کنند؟ پاسخ این پرسش را می‌توان از داگلاث نورث نوبلیست اقتصاد گرفت.

نورث با تکیه بر نظریه انتخاب آگاهانه دلیل این امر را نقش این قیود و نهادها در کاهش نااطمینانی و اهمیت آن در پیش‌بینی‌پذیر کردن رفتار متقابل معرفی می‌کند و این فقط محدود به رابطه بین کشورها نیست. همان‌طور که به‌عینه قابل مشاهده است، در داخل مرزها‌ نیز نهاد‌ها همان نقش پیمان‌ها را دارند.

یعنی باعث می‌شوند رفتار متقابل افراد جامعه با هم پیش‌بینی‌پذیر باشد. در نظریه انتخاب آگاهانه استدلال می‌شود که کاهش نااطمینانی و پیش‌بینی‌پذیری از آن رو که سبب افزایش کارآیی و کاهش هزینه‌های تعاملاتی (Transaction costs) می‌شود، مطلوب و خواستنی است و تداوم می‌یابد. فراتر از این استدلال می‌شود که اگر یک ملت به نهادی مانند دولت چنان اختیارات گسترده‌ای می‌دهد تا بر فراز تمام نهادها بر جامعه فرمان براند یا اگر می‌بینیم یک ملت خود را مقید به یک دستگاه بوروکراسی پرهزینه می‌کند، دلیلش قابلیت این نهاد در ایفای نقش برای کاستن از هزینه تعاملات و اجتناب از نااطمینانی است.

به واقع مهم‌ترین و ارزشمندترین متاع و خدمتی که یک دولت به شهروندانش می‌دهد، همین ایجاد فضای پیش‌بینی‌پذیر و امنیت خاطر است.
اینجا می‌خواهم یک نکته دیگر را اضافه کنم. همان‌طور که می‌دانیم اخیرا دارون عجم‌اوغلو و همکاران وی که تاکید ویژه‌ای بر اهمیت نهادهای فراگیر در فرآیند توسعه کشورها دارند، موفق به کسب جایزه نوبل شده‌اند.

با احترام به این انتخاب باید عرض کنم که فارغ از ارج و ارزش استدلال‌های ایشان، مشاهدات تاریخی درباره شکل نهادها و توسعه کشورها چندان رابطه روشنی را نشان نمی‌دهد. اما در مقابل وقتی به تنش و نااطمینانی و رابطه آن با عدم توسعه کشورها می‌رسیم، شواهد بسیار روشن بوده و گواه بر یک ارتباط مستقیم و جدی دارند.

بیاییم هم در عرصه خرد و هم در عرصه کلان، مقابله با نااطمینانی و پرهیز از تنش را جدی بگیریم. این را هم بدانیم که تنش فقط در جنگ نیست. همان دیدگاه‌های ماجراجویانه‌ای که می‌خواهد نظمی جدید را در آن سوی مرزها برقرار کند، در داخل کشور نیز برای اقتصاد نسخه‌های ماجراجویانه می‌نویسد و به جای پیشرفت، کشور را در دایره نااطمینانی‌ها سرگردان می‌سازد.

حرف آخر آنکه چنانچه مسوولان محترم به وظیفه‌ای که در مقابل مردم برای ایجاد آرامش و رفع نااطمینانی‌ها دارند عمل نکنند، انفجارهای بعدی اجتناب‌ناپذیر خواهد بود؛ این‌بار در معدن اقتصاد کشور.


🔻روزنامه کیهان
📍 آقای پزشکیان تله گذاشته‌اند، به باکو نروید!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- قرار است بیست و نهمین اجلاس تغییرات اقلیمی سازمان ملل با عنوان «‌کاپ ۲۹» از ۲۱ آبان تا ۲ آذر ماه در باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان برپا شود. اجلاسی که همه ساله در چارچوب یکی از کنوانسیون‌های سازمان ملل برگزار می‌شود و مقصود و هدف و کارویژه‌ای که برای آن تعریف شده است «‌مقابله با انتشار گازهای گلخانه‌ای» است. برخی از خبرها حکایت از آن دارند که قرار است آقای دکتر پزشکیان، رئیس‌جمهور محترم کشورمان در رأس هیئتی در این اجلاس شرکت کنند! اگر این خبر که غربگرایان داخلی به شدت روی آن اصرار می‌ورزند، صحت داشته باشد، جناب پزشکیان به دام و تله خطرناکی پای نهاده و خسارت‌های سنگینی را به جمهوری اسلامی ایران و شخصیت خود تحمیل خواهند کرد! خطرها و خسارت‌های حضور رئیس‌جمهور کشورمان - و یا هر هیئت دیگری از ایران- در اجلاس یاد شده
از چند سوی قابل ارزیابی است. بخوانید!
۲- نگاهی به جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی بیندازید! قتل عام بیش از ۴۵ هزار انسان بی‌گناه. ریختن هزاران تن بمب بر سر مردم مظلوم غزه و لبنان. موشک‌باران هر نقطه‌ای که رنگ و بوی حیات دارد. بمباران بیمارستان‌ها، مدارس، چادرهای محل اسکان آوارگان و‌... حتماً می‌پرسید حضور آقای پزشکیان در اجلاس باکو چه ربطی به جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی دارد؟! پاسخ آن است که «‌اسحاق هرتزوک‌» رئیس‌جمهور رژیم جعلی و جنایتکار اسرائیل هم به این اجلاس دعوت شده و در آن شرکت خواهد کرد! آیا برای شخصیت برجسته‌ای نظیر رئیس‌جمهور کشورمان با آن مواضع انقلابی و انسان‌دوستانه علیه رژیم کودک‌کش صهیونیستی حضور در این اجلاس پشت پا زدن به خون‌های به ناحق ریخته مظلومان، نادیده گرفتن شخصیت ضد‌صهیونیستی ایشان و برباد دادن حیثیت جمهوری اسلامی ایران به عنوان پرچمدار سرافراز مبارزه با صهیونیست‌های جنایتکار نیست؟! البته که هست و ساحت دکتر پزشکیان از این اقدام ناشایسته دور بوده و خواهد بود.
۳- جمهوری آذربایجان نیز به عنوان یک کشور مسلمان حق نداشته و ندارد از رئیس‌جمهور رژیم وحشی و جعلی اسرائیل برای حضور در اجلاس باکو دعوت کند. دعوت از این جرثومه فساد و تباهی خیانت آشکار به اسلام و ملت‌های مسلمان و خون‌های به‌ناحق ریخته مظلومان است. انتظار از رئیس‌جمهور کشورمان آن است که نه فقط از حضور در اجلاس خودداری کنند که به یقین چنین خواهند کرد بلکه باید دولت باکو را به شدت مورد اعتراض قرار بدهند. ضمن آن که دولت باکو به ارسال سوخت و کالا برای رژیم صهیونیستی در جریان جنگ اخیر نیز متهم است.
۴- سال گذشته اجلاس یاد شده (کاپ ۲۸) در امارات برپا شده بود و در حالی که خبری از حضور هیئت رژیم صهیونیستی در میان نبود، شهید رئیسی به علت انتقاد نسبت به توافقنامه مورد اشاره از حضور در اجلاس خودداری کرد و آقای محرابیان، وزیر نیروی دولت سیزدهم را به دوبی فرستاد ولی هنگامی که معلوم شد هیئتی از رژیم صهیونیستی نیز به اجلاس دعوت شده است، آقای محرابیان در اقدامی خدا‌پسندانه و انقلابی و برخاسته از احترام به خون شهدای فلسطینی و نفی موجودیت کثیف رژیم صهیونیستی، از حضور در اجلاس خود‌داری کرد و به کشور بازگشت و مورد تشویق و قدردانی شهید رئیسی قرار گرفت.
با شرحی که گذشت، بدیهی است که نه جناب پزشکیان و نه هیچ هیئتی از ایران اسلامی نباید در اجلاس باکو شرکت کنند و بی‌تردید شرکت نخواهند کرد‌... گفتنی است‌، اصرار برخی از سیاسیون غربگرا برای شرکت رئیس‌جمهور محترم کشورمان در اجلاس باکو‌، ماجرای پلشت دیگری است که در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
و اما، توافق پاریس که اجلاس باکو در بستر آن انجام می‌پذیرد نیز برای کشورمان با خسارت‌های فراوانی همراه است که دلیل روشن دیگری بر ضرورت عدم حضور آقای پزشکیان در اجلاس یاد شده است. بخوانید!
۵- اجلاس باکو (کاپ ۲۹‌) برگرفته از معاهده پاریس است. توافقنامه پاریس یک توافق اقلیمی بین‌المللی است که در آن دولت‌ها به‌طور جمعی متعهد شده‌اند با انجام اقداماتی در جهت کاهش گرمایش جهانی گام بردارند. در سال ۲۰۱۵ میلادی، با هماهنگی سازمان ملل در پاریس نمایندگان ۱۹۵ کشور برای رسیدگی به تغییرات آب‌ و هوایی و تأثیرات منفی آن و مبارزه با تغییرات اقلیمی و سازگاری با اثرات آن توافقنامه اقلیمی پاریس را تصویب کردند. بر اساس این توافقنامه، کشورهای عضو متعهد می‌شوند به تناسبی که برای آنها در نظر گرفته می‌شود استفاده از سوخت‌های فسیلی (نفت و گاز و...) را کاهش دهند تا از انتشار بیشتر گازهای گلخانه‌ای جلوگیری شده باشد.
۶- انتشار بیش از اندازه و خطرآفرین گازهای گلخانه‌ای‌، از سوی کشورهای بزرگ صنعتی صورت می‌پذیرد که از بیشترین سوخت فسیلی در گردش چرخ صنایع و کارخانه‌ها و تاسیسات صنعتی خود استفاده می‌کنند و سهم کشورهای در حال توسعه، نظیر ایران در تولید گازهای گلخانه‌ای به اندازه‌ای نا‌چیز است که تقریباً به حساب نمی‌آید. بنابراین تنها نتیجه پیوستن ایران به این توافقنامه، جلوگیری از پیشرفت‌های صنعتی کشورمان خواهد بود. وقتی در مجلس پنجم موضوع پیوست ایران به توافق پاریس مورد بحث قرار گرفته بود و سخن از کمک مالی کشورها، برای ترمیم حفره‌ای بود که گازهای گلخانه‌ای در لایه اوزون ایجاد کرده بود، مرحوم حجت‌الاسلام عباس عباسی، نماینده بندر عباس ضمن ارائه چند دلیل مستحکم با آن مخالفت کرد و جمله معروفی گفت که اگر چه با تمسخر برخی از غربگرایان رو‌به‌رو شد ولی جان کلام بود. آن مرحوم گفته بود «‌لایه اوزون را کشورهای بزرگ صنعتی سوراخ کرده‌اند، ما چرا باید هزینه آن را بدهیم؟! خودشان بروند سوراخ ایجاد شده را بدوزند‌». رحمه‌الله علیه.
۷‌- حالا در این ۴ گزاره دقت کنید.
اول: زمستان سال ۹۴ خانم معصومه ابتکار از سوی دولت آقای روحانی برای پیوستن به توافق پاریس به فرانسه رفت. ایشان متاسفانه با پیوستن ایران به توافق یاد شده موافقت کرد و در بازگشت از پاریس در مصاحبه‌ای گفت: «‌ایران بدون هیچ‌گونه شرطی متعهد شده است انتشار گازهای گلخانه‌ای را چهار درصد کاهش دهد و همچنین مشروط به برداشته‌ شدن تحریم‌ها، انتشار گازهای گلخانه‌ای را هشت درصد دیگر کمتر کند‌»!
دوم: آقای روحانی رئیس‌جمهور وقت کشورمان بعد از پی بردن به ماهیت توافق پاریس به حق، علیه آن موضع گرفت و گفت: «‌کشورهای بزرگ صنعتی که بزرگ‌ترین کشورهای تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای هستند زیر بار عمل به مفاد این توافق نرفته‌اند چرا ما با الزام کشور به چنین تعهدهایی جلوی پیشرفت و توسعه کشور را بگیریم و معیشت مردم را به خطر بیندازیم‌»؟
سوم: در ۱ ژوئن سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶‌) دونالد ترامپ رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده اعلام کرد که این کشور تمامی مشارکت‌های خود در توافقنامه ۲۰۱۵ پاریس در رابطه با کاهش تغییرات اقلیمی را متوقف می‌کند، و اعلام کرد که این توافقنامه اقتصاد آمریکا را «تضعیف کرده» و یک ضرر دائمی برای این کشور خواهد بود.
چهارم: مجلس نهم با وجود دلایل مستحکم فراوانی که از خسارت‌بار بودن توافق پاریس حکایت می‌کرد، پیوست ایران به این توافق را تصویب کرد اما خوشبختانه شورای نگهبان پس از ارزیابی و بررسی کارشناسان، این مصوبه را رد کرد و‌...
۸- با توجه به نکات یاد شده، معلوم نیست برخی از سیاسیون غربزده با چه انگیزه‌ای رئیس‌جمهور محترم کشورمان را به شرکت در اجلاس باکو ترغیب می‌کنند؟! یعنی هنوز نفهمیده‌اند که حضور آقای پزشکیان با عنوان رئیس‌جمهور ایران و یا هر هیئت دیگری از کشورمان در اجلاس باکو، پای نهادن در تله خطرناکی است که دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و مردم این مرز و بوم برای ایران اسلامی و رئیس‌جمهور محترم و انقلابی کشورمان تدارک دیده و کار گذاشته‌اند؟!


🔻روزنامه همشهری
📍 چالش‌های پساانتخاباتی آمریکا
✍️ ثمانه اکوان
با آغاز پروسه رأی‌گیری حضوری در ایالات متحده، گمانه‌زنی‌ها درخصوص پیروزی یکی از ۲نامزد انتخاباتی همچنان در سراسر جهان ادامه دارد. دونالد ترامپ و کامالا هریس در حالی وارد روز پنجم نوامبر، روز نهایی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا شدند که نظرسنجی‌های انتخاباتی همچنان حکایت از این داشت که ۲رقیب شانه‌به‌شانه یکدیگر در ۷ایالت «زمین نبرد» در حال پیشروی هستند. با اینکه برخی از نظرسنجی‌ها حکایت از پیروزی هریس داشت و برخی دیگر از پیروزی ترامپ خبر می‌داد، تا آخرین لحظات همچنان نمی‌شود به‌صورت قطعی گمانه‌زنی کرد که چه‌کسی پیروز میدان می‌شود.
انتخابات سال۲۰۲۴ در این زمینه به یکی از تاریخی‌ترین انتخابات‌های آمریکا تبدیل شده‌است و همانطور که نظرسنجی‌های داخل آمریکا بیان می‌کنند، مردم نگران آینده این کشور در دوران پساانتخابات و احتمال شکل‌گیری شورش‌های خیابانی مانند آنچه در سال ۲۰۲۰رخ داد، هستند. نظرسنجی‌ها در این خصوص بیان می‌کنند که بیشتر از ۷۰درصد از مردم آمریکا اعتقاد دارند که احتمالا بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری شاهد شکل‌گیری شورش و اعتراض در آمریکا خواهیم بود و این مسئله باعث نگرانی در مورد امنیت این کشور شده‌است. نگاهی به صحبت‌های انتخاباتی ۲نامزد رقیب از حزب‌های دمکرات و جمهوری‌خواه نشان می‌دهد که اگر هریس پیروز میدان باشد، ترامپ همانند سال۲۰۲۰ به این آسانی‌ها نتیجه انتخابات را نمی‌پذیرد. مشاوران و همراهان او نیز به‌نظر می‌رسد به‌راحتی شکست را نپذیرند. از همین روست که در روزهای پایانی تبلیغات انتخاباتی، ترامپ باز هم بیان می‌کرد که احتمال تقلب در انتخابات بالاست و به احتمال زیاد دمکرات‌ها به‌دنبال انجام تخلفات انتخاباتی گسترده هستند. بالارفتن میزان آرای پستی و گذرکردن آن از ۷۰میلیون رأی نیز که نگرانی جدی کمپین ترامپ را با خود به‌همراه داشت، نشانه دیگری از این مسئله است که احتمالا آمریکا در روزهای پس از انتخابات شاهد التهابات زیادی باشد. سیستم رأی‌گیری برای انتخابات ریاست‌جمهوری در ایالات متحده که با مسئله الکترال‌کالج‌ها به سیستمی پیچیده و نخبگانی تبدیل شده و رأی مردم نمی‌تواند تأثیر نهایی در انتخاب رئیس‌جمهور داشته باشد، هم‌اکنون نیز با اعتراضات و انتقادات زیادی روبه‌روست. اگر جمهوری‌خواهان به‌دنبال ابطال آرای پستی هستند و معتقدند این نوع رأی‌گیری با تقلب و تخلف روبه‌روست، دمکرات‌ها نیز انتخاب الکترال‌کالج‌ها را دستکاری در دمکراسی می‌دانند و بعد از هر انتخابات زمزمه‌های ضرورت تغییر قانون اساسی برای انتخاب‌شدن رئیس‌جمهور توسط مردم را مطرح می‌کنند.
این سیستم انتخاباتی منجر به این مسئله می‌شود که آمریکا یک «دمکراسی» نباشد و در نهایت امر، یک جمهوری نخبگانی باشد که رأی مردم نیز تا حدی در آن تأثیرگذار است. از همین روست که برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری از سال۲۰۱۶ به این سو، همواره به محلی برای نشانه‌گذاری روند افول آمریکا تبدیل شده‌است. زمانی که از مسئله افول ایالات متحده صحبت به میان می‌آید، بسیاری آن را به‌معنای اضمحلال یا فروپاشی این کشور یا اتحاد بین ۵۰ایالت آن می‌دانند. این نگاه، نگاهی بسیار رادیکال و به‌دور از واقعیت است. افول واقعی به این معناست که کشوری که خود را یکی از قدیمی‌ترین دمکراسی‌های دنیا و پیشرو در این زمینه می‌داند، حالا در ۳دوره متوالی انتخابات ریاست‌جمهوری‌اش با مسئله‌ای به نام تقلب انتخاباتی روبه‌روست که درنهایت در سال۲۰۲۰ منجر به حمله حامیان یک نامزد به «نهاد دمکراسی» در این کشور یعنی ساختمان کنگره شده است.
اگر ایالات متحده در دهه۹۰ میلادی و پس از حملات ۱۱سپتامبر به بهانه تبدیل‌کردن سیستم سیاسی کشورها به دمکراسی به آنها حمله نظامی کرد و میلیون‌ها نفر را به کشتن داد و درنهایت نیز مجبور شد بدون هیچ دستاوردی این کشورها را ترک کند، حالا خود به کشوری تبدیل شده که دمکراسی ادعایی در آن با اما و اگر و سؤالات و چالش‌های زیادی روبه‌روست.
دمکرات‌ها و دولت پنهان(عمیق) موجود در ایالات متحده به‌خوبی به این مسئله و نقطه‌ضعف آشکار واقفند و به همین دلیل با نگه‌داشتن شمشیر دموکلس دادگاه‌های مختلف بالای سر ترامپ، تلاش دارند از این اهرم در دوران پس از انتخابات استفاده و او را وادار به پذیرش نتایج کنند. او در هر صورت اگر نتواند پیروز میدان باشد، باید همچنان مانند چند سال گذشته، اوقات خود را در سالن دادگاه‌های مختلف بگذراند و درنهایت به‌احتمال زیاد سر از زندان درمی‌آورد؛ اما نگه‌داشتن ۴دادگاه و عناوین اتهامی مختلف فدرال و محلی بالای سر او در طول چند‌ ماه گذشته نشان می‌دهد که سیستم سیاسی آمریکا نیز خود را برای تمام احتمالات رفتاری ترامپ بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری آماده کرده است. این روزها سرنوشت تلخ دمکراسی در ینگه‌دنیا دیدنی است و انتخابات سال ۲۰۲۴ این چشم‌انداز را تماشایی‌تر کرده است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ذهن ایرانی و از دست رفتن استقلال
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی فراگیرترین شعار در بزرگ‌ترین اعتراض‌های خیابانی در هفته‌های نزدیک به ۲۲بهمن ۱۳۵۷مخالفان رژیم پیشین بود. این شعار در ذهن کدام گروه سیاسی، یا کدام انقلابی ساخته و پرداخته شد شاید ناآشکار بماند اما همه ایرانیان آن را فریاد می‌زدند. جمهوری اسلامی به عنوان رژیم و نظام سیاسی تازه در ایران حاکمیت پیدا کرد و در دهه نخست پس از نشستن این نظام بر پله حکمرانی، استقلال‌خواهی در چرخه سیاست خارجی در دستور کار بود که تا اندازه‌ای به ویژه استقلال از غرب و آمریکا به این معنی که تصمیم‌گیری‌ها در تهران با خواست آنها همساز باشد نیز به دست آمد. پس از پایان جنگ و عادی‌شدن زندگی اقتصادی و اجتماعی در ایران انتظار می‌رفت نهادهای حاکمیتی به آرامی دست و پای خود را از بودن چشمگیر و آزار‌دهنده در زندگی ایرانیان بیرون برده و راه را باز کنند تا ایرانیان بتوانند توانایی‌های خود و سرزمین برای رسیدن به رفاه مادی و نیز زندگی آبرومند و جلو انداختن ایران از دیگر کشورها را به کار گیرند. این آرزو اما برآورده نشد و با سپری شدن ۳۵سال از جنگ، ایرانیان به لحاظ ذهنی به نهاد دولت وابسته‌اند. از سوی دیگر اما شماری از سیاستمداران ایرانی که آمریکاستیزی را هرگز برای ثانیه‌ای کنار نگذاشته‌اند نیز با رویکرد به روش زمامداری شرق به‌ویژه روسیه و تا اندازه‌ای حزب کمونیست چین استقلال ذهنی را از دست داده‌اند و به جای اینکه راهبردهای بر پایه خواست ایرانیان برای اداره کشور بیابند راهبردهای شرقی را در ذهن جای داده‌اند.
با سپری شدن سال‌هایی از رویکرد به شرق از سوی زمامداران و سیاست‌ورزان و نیز رویکرد به روش دموکراسی‌خواهی از سوی گروهی دیگر از سیاستمداران و اصلاح‌طلبان ایرانی و البته گروه‌های سیاسی دیگر باید گفت همه‌چیز درهم شده و رخدادی شگفت‌انگیز در ذهن شهروندان ایرانی رخ داده است. ایرانیان به ویژه دختران و پسران ایرانی با سنجاق کردن ذهن خود به دنیای شگفت‌انگیز اینترنت و تکنولوژی بهت‌برانگیزی که گوشی‌های همراه پدیدار کرده‌اند و نیز با دل بریدن از اینکه ملت‌های ایرانی توانایی برای بیرون بردن آنها از بحران را داشته باشند به غرب روی آورده‌اند. با توجه به اینکه جوانان ایرانی درس‌خوانده در خانواده‌ها رهبری فکری دارند حالا همه ایرانیان به انتخابات آمریکا چشم دوخته‌اند و هر دقیقه از هم می‌پرسند ترامپ برنده می‌شود یا هریس. این وابستگی گسترده و شگفت‌انگیز ایرانی به غرب را می‌توان از مقایسه توجه به انتخابات ریاست‌جمهوری تیرماه در ایران و انتخابات دیروز در آمریکا به‌طور روشن دید. ایرانیان هر دقیقه از شبکه‌های اجتماعی رقابت ترامپ و هریس را دنبال می‌کنند درحالی‌که بیش از ۶۰‌درصد آنها در انتخابات ۸تیرماه میان پزشکیان و رقبایش به میدان نیامدند. اینگونه است که ناتوانی دولت در خوشبخت کردن ایرانیان، آنها را به سوی دیگران کوچ می‌دهد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 بحران؛ جمعیتی یا سیاستی؟
✍️ عباس عبدی
برخی از دوستان که با مساله جمعیت‌شناسی آشنایی دارند از چند سال پیش منتقد نگاه من بودند که چرا این اندازه مساله جمعیت و کاهش رشد آن را مهم می‌دانم. البته آن زمان که این بحث را مطرح می‌کردند، نرخ باروری کل بالای ۲ و رشد سالانه جمعیت کشور نیز بیش از ۲/۱ درصد بود که پذیرفتنی و‌ حتی خیلی هم خوب بود ولی چون نرخ باروری به سرعت در حال کاهش بود از نظر بنده یک پدیده نگران‌کننده اجتماعی و حتی سیاسی تلقی می‌شد. یک نگرانی دیگری هم داشتم. اینکه برخی افراد در میدان عمل خود را متولی افزایش رشد جمعیت معرفی کردند که درک کافی از مسائل پیچیده اجتماعی نداشتند، حتی اگر کاملا هم با حسن نیت بودند. نتیجه آن هم قانون فرزندآوری شد و یک سفره بزرگ پهن شد و تاکنون چه منابع کلانی که از بودجه این ملت تلف نشده است. منابعی که هیچ دستاوردی نداشته است و نخواهد داشت. به‌طوری که نرخ باروری کل به‌شدت کاهش یافته است و این مساله چیزی نیست که به سرعت بتوان آن را حل کرد. برخی از کشورهای قدرتمند هم در مقابل مساله جمعیت زانو زده‌اند چه رسد به ما که از هر نظر اندر خم یک کوچه‌ایم. در اینجا مهم‌ترین کاری که انجام داده‌ایم جلوگیری از انتشار مستمر آمار و اطلاعات و ریز جزییات آن است و هر از گاهی چند عدد در سایت ثبت احوال می‌گذاریم به امید اینکه شکست این قانون و ستاد مربوط به آن برجسته نشود. آخرین آمار ثبت احوال از ۶ ماه بهار و تابستان امسال کشور همین چند رقم زیر است.

ولادت ۴۹۲۵۲۱ نفر
وفات ۲۱۲۵۹۴ نفر
ولادت پسران ۲۵۳۶۵۱ نفر
ولادت دختران ۲۳۸۸۷۰ نفر

کل ازدواج ۲۳۲۵۵۴ مورد
کل طلاق ۸۹۰۶۹ مورد

مقایسه این ارقام با متولدین ۶ ماه اول سال‌های گذشته و ابتدای اجرای قانون فرزندآوری، نزول فاحشی را نشان می‌دهد.

۱۴۰۰ برابر ۵۳۳۰۸۸ نوزاد
۱۴۰۱ برابر ۵۳۷۱۲۷ نوزاد
۱۴۰۲ برابر ۵۲۴۶۳۷ نوزاد
۱۴۰۳ برابر ۴۹۲۵۲۱ نوزاد

مشاهده می‌شود که فرزندآوری امسال بیشترین کاهش را داشته است. یعنی ۶/۱ درصد کاهش نسبت به سال گذشته داشته‌ایم. در حالی که ۶ ماه اول سال ۱۴۰۲ نسبت به سال قبل فقط ۲/۳ درصد کاهش داشت. در سال ۱۴۰۱ هم نسبت به سال ۱۴۰۰ کمتر از یک درصد افزایش داشته است. بنابر این روند کاهشی فرزندآوری برخلاف اهداف تعیین شده برای این قانون تشدید شده است. قانونی که می‌خواهد باروری را به ۲/۵ برساند ولی فعلا به نظر می‌رسد که به زیر ۱/۶ رسانده است و ایران را وارد چاله جمعیتی خواهد کرد. مرگ و میر هم در این ۶ ماه نسبت به مدت مشابه سال پیش ۲/۴ درصد افزایش یافته است. سر جمع متولدین منهای فوتی‌ها یعنی خالص جمعیت در این یک سال حدود ۱۲ درصد کاهش داشته است و از ۳۱۷ هزار نفر در سال گذشته به ۲۸۰ هزار نفر در سال جاری رسیده است. این تمامی آن چیزی است که دستاورد طرح فرزندآوری شناخته می‌شود. وضعیت ایران از «چاله جمعیتی» گذشته و در حال ورود به «چاه جمعیتی» است که بیرون آمدن از آن عملا سخت و ناممکن می‌شود.
از سوی دیگر نسبت ازدواج به طلاق نیز در حال کاهش است و اکنون به ۲/۶۱ رسیده است. همه اینها در شرایطی است که اغلب دستورات مهم و هزینه‌دار قانون فرزندآوری کمک چندانی به فرزندآوری نمی‌کنند. در برخی موارد شاید اثر منفی هم دارند. متاسفانه عده‌ای دور این سفره نشسته‌اند و به شکل عجیبی دنبال دستاوردسازی هستند و به جای پاسخگویی مدعی‌اند که اگر آنان نبودند وضع خیلی بدتر می‌شد. گرچه وزارت بهداشت ذاتا نمی‌تواند نقش تعیین‌کننده و اصلی را در این پدیده داشته باشد ولی از آنجا که مقام رهبری در دیدار با هیات دولت در این مورد نکته‌ای را خطاب به وزیر بهداشت ابراز داشتند به نظرم ضروری است گزارشی واقع‌گرایانه و مبتنی بر داده‌های دقیق تهیه و به مقامات بالا ارایه دهند و خواستار حرکتی جدی برای فهم علل این پدیده و نیز راه‌های بهبود آن شوند و الا چند سال دیگر با هیچ شیوه‌ای نمی‌توان از تبعات این بحران بزرگ خلاصی یافت. برخی گمان می‌کنند که مساله ما تعداد جمعیت است و ۸۵ میلیون کنونی خوب است. این تصور درست نیست. جمعیت فرآیندی دایمی است و تعداد آن مساله اصلی آن نیست بلکه ساختار سنی و نرخ باروری است که باید مورد توجه جدی قرار گیرد. ولی اکنون مساله اصلی ما بیش از اینکه جمعیت باشد سیاست‌گذاری جمعیت است که آن را به بیراهه می‌برد.


🔻روزنامه شرق
📍 توجیه ناروا برای کار ناروا
✍️ کامبیز نوروزی
یک آقای نماینده مجلس در مصاحبه‌ای ضمن دفاع از فیلترینگ، در پاسخ به پرسش مجری برنامه که با این حساب چرا مسئولان خودشان در فضاهایی مانند توییتر حضور دارند؟ ضمن مقایسه شبکه‌های اجتماعی فیلتر‌شده با منطقه‌های جنگی که عموم اجازه حضور ندارند و فقط نیروی رزمی می‌تواند آنجا باشد، می‌گوید: حضور ما در این جاها برای پاسخ‌گویی است و باید مسئولان حاضر باشند و جواب شبهات را بدهند.
وقتی برای حل یک تناقض، پاسخ درستی وجود نداشته باشد، توسل به چنین دلایل بی‌اساس و غیرحقوقی‌ای ‌ناگزیر می‌شود.

یکم؛ فیلترینگ فراگیر غیرقانونی است. اصل بر آزادی بیان و آزادی دسترسی به اطلاعات است. محدود‌کردن آزادی بیان و آزادی اطلاع‌رسانی فقط با قانون ممکن است. چنان‌که در اصل ۲۴ قانون اساسی که بیانگر اصل آزادی رسانه‌هاست، فقط موارد مندرج در قانون از اصل آزادی رسانه‌ها مستثنا شده‌اند. فیلترینگ که به‌منزله سانسور کلی است، مطلقا مستند به هیچ قانونی نیست. بدون قانون نمی‌توان ملت را از حق آزادی محروم کرد.

دوم؛ طبق اصول ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی، تمامی آحاد ملت در برابر قانون یکسان و برابر هستند و هرگونه تبعیضی میان آنها مردود و خلاف حقوق اساسی ملت است. چرا باید عده‌ای که به آنها مثلا «مسئولان» گفته می‌شود، در نگاهی تبعیض‌آمیز، برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی مجاز تلقی شوند و ملت از چنین حقی محروم باشد؟ چه کسی و بر چه مبنایی چنین تبعیضی را ایجاد می‌کند؟

سوم؛ شبکه‌های اجتماعی، منطقه جنگی نیستند. مقایسه شبکه‌های اجتماعی با منطقه جنگی ناشی از نگاهی خشمگنانه به مردمان است که همه چیز را به‌مثابه جنگ و ستیز می‌بیند و با همین منطق با دیگران مواجه می‌شود. در شبکه‌های اجتماعی که به‌صورت غیرقانونی فیلتر شده‌اند، مانند ایکس (توییتر)، واتس‌اپ، تلگرام، اینستاگرام و...‌، میلیون‌ها کاربر با صدها هویت شغلی و فکری، هزاران نوع مطلب می‌گذارند؛ کجا جنگ است که جنگاوران فرضی بخواهند واردش شوند؟ این محیط‌ها عرصه‌های متنوع گفت‌وگو هستند.

چهارم؛ همین مثلا ‌مسئولانی که آقای نماینده چنین حق ناروایی برای آنها قائل شده است، کسانی هستند که اغلب آنها «مسئول» وضعیت کنونی کشورند. چه کسانی بوده‌اند که در طول سال‌ها، تورم را به این روز انداخته‌اند؟ چه کسانی ‌نرخ بی‌کاری را تا این حد بالا برده و نرخ رشد را تا این اندازه کاهش داده‌اند؟ چه کسانی مسبب افزایش بی‌سابقه جرم در کشور هستند؟ چه کسانی در برابر قاچاق کالا به حد ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار ناتوان هستند؟ چه شده است که میزان نارضایتی عمومی افزایش یافته است؟ کی، کجا و چگونه بوده‌ که یکی از همین «مسئولان»، مسئولیت خود را قبول کرده ‌و استعفا داده باشد یا لااقل از مردم عذر خواسته باشد؟ حالا میدان محیط شبکه‌های اجتماعی را با فیلترینگ از مردم خالی کنند تا همین مسئولانی که مسئولیت اعمال خود را نمی‌پذیرند، متکلم وحده شوند و در تک‌صدایی از خود تعریف و تمجید کنند؟

پنجم؛ صداوسیما سال‌هاست در انحصار مسئولان است. صدای دیگران و انتقادها جایی در صداوسیما ندارد. این رسانه عظیم و این سازمان پرخرج‌ که مستمرا حوزه نفوذش کاهش می‌یابد، کم است برای مسئولان، انتظار دارید شبکه‌های اجتماعی هم در انحصار «مسئولان» درآید.

اگر توجیهات طبقه ممتاز مدیران که به آنها مسئولان هم گفته می‌شود، برای اقناع عمومی حرف مستدلی داشت، همین صداوسیما کفایت می‌کرد.

ششم؛ اگر فیلترینگ درست ‌و مؤثر بود، دیگر لااقل کسی از ایران نمی‌توانست وارد شبکه‌های اجتماعی بشود و چیزی بگوید یا بنویسد. در چنین حالتی آن میدان جنگ که آقای نماینده در مقام قیاس آورده است، دیگر تقریبا خالی می‌ماند. در چنین میدانی که مسئولان مانند جنگاوران قرار است برای پاسخ به شبهات حاضر شوند، کسی نیست که با او بجنگند. می‌شود یک جنگ با دشمن خیالی.
هفتم؛ حق آزادی بیان، حق آزادی رسانه و حق آزادی دسترسی به اطلاعات از حقوق اساسی ملت‌اند و دولت موظف به اجرای این حق است. ممانعت از دستیابی ملت به این حقوق اساسی، نقض قانون اساسی است. هرکس، خواه از افراد صاحب‌منصب یا مردم عادی‌، حق دارد از این حقوق برخوردار باشد. در دنیای امروز، شبکه‌های اجتماعی از مظاهر بارز حق آزادی بیان و حق دسترسی به اطلاعات هستند و فیلترینگ ناقض این حقوق است. قائل‌شدن به اینکه مسئولان حق دارند به شبکه‌های اجتماعی دسترسی داشته باشند و ملت فاقد این حق‌ هستند، به این موارد نقض، تبعیض ناروا را هم می‌افزاید.

وقتی یک عمل غیرقانونی رخ می‌دهد، این قبیل توجیهات کار را خراب‌تر می‌کند. اگر به صراحت بگویند قائل به آزادی بیان ملت و حق دسترسی به اطلاعات نیستیم، بهتر و راحت‌تر است.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 ثبات اقتصادی با اجرای اقتصاد اسلامی
✍️ عبدالمجید شیخی
وقتی اقتصاد رشد می‌کند، در حقیقت یک تغییراتی در متغیرهای اقتصادی رخ می‌دهد. شاخص‌ ترین و ساده‌ ترین این است که ارزش افزوده در اقتصاد ایجاد می‌شود و تولید از یک سطحی به سطحی بالاتری افزایش پیدا می‌کند. رشد تولید ناخالص ملی و یا رشد تولید ناخالص داخلی یک شاخص از رشد ارزش کل کالا و خدمات در دوره زمانی یک ساله در کشور ایجاد شده است. این رشد می‌تواند به همراه خودش، افزایش درآمد را داشته باشد.
رشد اقتصادی متکی به سرمایه‌گذاری مثبت خالص می‌باشد؛ براین اساس در کشاکش تولید یک نرخ استهلاک در سرمایه را دارا هستیم و با میزان ورودی در سرمایه‌گذاری رو به رو می‌باشیم. اگر استهلاک را از فرآیند سرمایه‌گذاری و متغیر سیال سرمایه‌گذاری کسر نکنیم، با سرمایه‌گذاری ناخالص رو به رو خواهیم بود. شایان ذکر است تا بگوییم که اگر میزان برآیند این سرمایه‌گذاری صفر باشد، سرمایه‌گذاری ناخالص نیز صفر خواهد بود. افزون براین اگر هیچ سرمایه‌گذاری ورود پیدا نکند، سرمایه‌گذاری خالص کشور نیز منفی خواهد شد.
متأسفانه بخشی از اقتصاد ایران زیرزمینی، سیاه و پنهان است. به بیان بهتر بخش بزرگی از اقتصاد این گونه است که ناشی از فرار مالیاتی است. متأسفانه، فرار مالیاتی جزء ذات این بازار است. یعنی متخلفان با دارایی‌های بی‎نام اقتصاد را دور می‎زنند، موج می‌آفرینند و سفره مردم را کوچک می‌کنند.
واقعیت این است که ما هنوز نتوانسته‌ایم الگوی اقتصاد اسلامی را حتی باور کنیم، چه رسد به اینکه آن را مطرح و پیاده‌سازی کنیم. من به عنوان یک مدرس اقتصاد اسلامی منتقد سیاست‌های بانک مرکزی هستم، چون این مجموعه بر اساس معادلات اقتصاد سرمایه‌داری فکر می‌کند و می‌خواهد مشکلات کشور را با همین معادلات حل کند. پس اولین مشکل ما باور نداشتن اقتصاد اسلامی است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین