جمعه 2 آذر 1403 شمسی /11/22/2024 6:32:57 PM
اولین واکنش‌ها به نتیجه انتخابات بررسی شد

اقتصاد و شاخص‌های بازارها، سیاست، تحولات ژئوپلیتیک، دامنه جنگ‌ها و نوع رویکرد سیاستمداران با روی کار آمدن ترامپ تغییر خواهد کرد. 
هیاهوی جهانی با ترامپ۲

همان‌طور که تجربه «ترامپ یک» نشان داد، باید هم در زمین بازی داخل آمریکا و هم در تمام جهان، شاهد مجادله سیاستگذاران با ترامپ باشیم. «دنیای‌اقتصاد» در مجموعه‌ای از گزارش‌ها، وضعیت جهان و ایران را با روی کار آمدن مجدد ترامپ بررسی کرده است. به نظر می‌رسد که در سیاست داخلی، ترامپ به دنبال این است که برنامه‌های دوره اول خود را ادامه دهد.

هرچند که احتمالا در تیم خود تغییرات قابل توجهی خواهد داد تا بتواند اهدافش را با چالش‌های کمتری اجرایی کند. سیاست‌های او برای مهار مهاجران بسیار تبلیغ شده و بسیاری از لاتین‌تبارها نیز به‌دلیل حمایت از بازار کار، به ترامپ رای دادند. از سوی دیگر، احتمالا او با تداوم سیاست‌های تجاری، به‌دنبال حمایت از صنایع داخلی خواهد بود.

به نظر می‌رسد دعوای اول ترامپ شروع شده و جرمی پاول، درباره استقلال بانک مرکزی برای او خط و نشان کشیده است. در بخش سیاست خارجی نیز وعده ترامپ، پایان دادن به جنگ‌های جاری دنیا است. اکونومیست در این زمینه معتقد است: با افول نقش آمریکا در سازمان‌دهی نظم بین‌المللی، جهان متعلق به قلدرها خواهد بود. کشورها قادر خواهند بود بدون ترس از عواقب سیاست‌های خود، همسایگان خود را از نظر اقتصادی و نظامی مرعوب سازند. قربانیان آنها که نمی‌توانند برای کمک گرفتن به آمریکا روی آورند، به ‌احتمال زیاد تن به مصالحه می‌دهند یا تسلیم می‌شوند و در این میان پیگیری ابتکارات جهانی، از مقابله با تغییرات اقلیمی گرفته تا مباحث مرتبط با کنترل تسلیحات دشوارتر خواهد شد. همان‌طور که با روی کار آمدن ترامپ، نااطمینانی جهانی افزایش یافته است، اقتصاد داخل کشور نیز با ریسک‌های جدید روبه‌رو می‌شود. صنایعی نظیر خودروسازی، فولاد و پتروشیمی که با دنیای بیرون ارتباط قابل توجهی دارند، نگران هستند و بازار سهام نیز متاثر از این نگرانی‌ها، حرکت خواهد کرد.
کرگدن خاکستری - یک اختلال قابل پیش‌بینی که هنوز هم وقتی اتفاق می‌‌‌افتد تکان‌‌‌دهنده است - در سیاست خارجی آمریکا رخنه کرده است: دونالد ترامپ برای دومین بار به عنوان رئیس‌‌‌جمهور ایالات متحده پیروز شد. به‌رغم نظرسنجی‌‌‌هایی که فضای اضطراب‌آلود را پیش‌بینی می‌‌‌کردند، نتایج نهایی اما نسبتا قاطع بود و اگرچه ترکیب دقیق نظم جدید را نمی‌‌‌دانیم، می‌‌‌دانیم که ترامپ در راس آن خواهد بود.

پیتردی فیور استاد علوم سیاسی و سیاست عمومی در دانشگاه دوک ۶ نوامبر در نشریه فارن‌افرز نوشت: پیروزی ترامپ در سال ۲۰۱۶ بسیار غافلگیرکننده‌‌‌تر بود و بسیاری از بحث‌‌‌ها در هفته‌‌‌های پس از روز انتخابات حول محور این سوال بود که چگونه او حکومت خواهد کرد و تا چه حد ممکن است به دنبال تغییر نقش ایالات متحده در جهان باشد. به دلیل غیرقابل پیش‌بینی بودن، سبک نامنظم و تفکر نه چندان منسجم ترامپ، برخی از همان سوالات امروز همچنان باز هستند. اما اکنون پس از۴سال مشاهده رهبری او، اطلاعات بسیار بیشتری داریم. با این داده‌‌‌ها، می‌توان پیش‌بینی‌‌‌هایی درباره آنچه ترامپ در دوره دوم ریاست جمهوری‌اش انجام خواهد داد، به دست داد. اما وضعیت مبهم این است که بقیه جهان چگونه واکنش نشان خواهند داد و نتیجه نهایی چه خواهد بود.

دو مساله اصلی روشن است. اول، مانند دوره اول ترامپ (و مانند همه دولت‌‌‌های قبل)، پرسنل سیاست‌‌‌ها را شکل می‌دهند و جناح‌‌‌های مختلف به دنبال نفوذ خواهند بود – برخی با ایده‌‌‌های رادیکال در مورد تغییر ساختار اداری و سیاست خارجی دولت آمریکا، و برخی دیگر با دیدگاه‌‌‌های متعارف‌‌‌تر. با این حال، این بار، جناح‌‌‌های رادیکال‌تر دست بالا را خواهند داشت و فشارهای خود را برای از بین بردن صداهای معتدل‌‌‌ افزایش می‌دهند.
دوم، جوهر رویکرد ترامپ به سیاست خارجی – معامله‌گرایی عریان - بدون تغییر باقی می‌ماند. اما زمینه‌‌‌ای که او تلاش می‌کند در آن شکل خاص خود از معامله‌‌‌گری را اجرا کند به‌‌‌طور چشمگیری تغییر کرده است: جهان امروز مکان بسیار خطرناک‌‌‌تری نسبت به دوره اول ریاست جمهوری اوست. لفاظی‌های تبلیغاتی ترامپ، جهان را با عبارات آخرالزمانی ترسیم کرد و خود و تیمش را به عنوان واقع‌گرایان سرسختی که خطر را درک می‌کردند، نشان داد. اما آنچه که آنها ارائه کردند، کمتر مبتنی بر تفکر رئالیسم بود.

مجموعه‌‌‌ای از خودستایی‌‌‌های خیال‌‌‌انگیز و راهکارهای سطحی و کم‌اثر که نشان‌‌‌دهنده درک غیر واقع بینانه از تهدیداتی بود که ایالات متحده با آن مواجه است. اینکه آیا ترامپ در واقع می‌تواند از منافع آمریکا در این محیط پیچیده محافظت کند یا نه، ممکن است به این بستگی داشته باشد که او و تیمش تا چه حد بتوانند به سرعت کاریکاتور کمپین انتخاباتی را که کمی بیش از نیمی از رای‌‌‌دهندگان را متقاعد کرده، کنار بگذارند و در عوض با جهان آن‌طور که واقعا هست، مواجه شوند.

پرسنل سیاسی
اولین وظیفه‌ای که ترامپ با آن مواجه است، انتقال رسمی خواهد بود. حتی در بهترین شرایط، اجرای این مانور بوروکراسی دشوار است و تردید وجود دارد که این بار به راحتی پیش برود. ترامپ قبلا انزجار خود را نسبت به این فرآیند ثبت کرده است و برای جلوگیری از قرار گرفتن در معرض محدودیت‌های شدید اخلاقی، تاکنون از همکاری با اداره خدمات عمومی خودداری کرده است. فقدان یک انتقال سنتی ممکن است سرعت دولت آتی را کند، نکند، چراکه قبلا بیشتر کارها به پروژه بدنام ۲۰۲۵ بنیاد هریتیج و موسسه اول آمریکا برون سپاری شده است. کار انجام شده در این پروژه‌‌‌ها بسیار مهم‌تر از کاری است که دولت آینده ترامپ نسبت به هر چیزی که توسط تلاش‌‌‌های انتقال اسمی به ریاست مشترک تولسی گابارد، نماینده سابق کنگره و رابرت اف کندی جونیور انجام شده است، انجام خواهد داد.

اگر تیم ترامپ برنامه‌‌‌های خود را برای چشم پوشی از بررسی سوابق FBI دنبال کند و در عوض از رئیس‌‌‌جمهور تنها بر اساس بررسی داخلی کمپین انتخاباتی، مجوزهای امنیتی دریافت کند و دست ترامپ را برای انتخاب‌‌‌ پرسنل مورد نظر خود مسدود نکند، این انتقال پیامدهای کمتری خواهد داشت. چنین اقدام رادیکالی احتمالا قانونی خواهد بود، اما تنها پس از تحلیف ترامپ. در این میان، دولت بایدن با محدودیت‌هایی در توانایی خود برای هماهنگی با تیم جدید ترامپ مواجه خواهد بود، زیرا کارکنان ترامپ مجوزهای لازم را ندارند.

اگر ترامپ تصمیم بگیرد برخی از شخصیت‌‌‌های حاشیه‌‌‌ای را که اکنون بر حلقه درونی او تسلط دارند، در پست‌‌‌های ارشد قرار دهد، اهمیت بیشتری خواهد داشت. حتی اگر ترامپ عریان‌ترین ایده‌‌‌هایی را که در طول مبارزات انتخاباتی مطرح کرد، اجرا نکند. ترامپ ممکن است افرادی را در پست‌‌‌های امنیت ملی بگمارد. ژنرال بازنشسته مایکل فلین یا استیو بنن، که قانون شکنی آنها معمولا مانع از خدمت آنها در نهادهای امنیت ملی می‌شود. در هر صورت، او با تیمی مصمم به اجرای بسیاری از طرح‌‌‌هایی می‌‌‌آید که چهره‌‌‌های کمتر رادیکال توانستند ترامپ را از دنبال کردن آن در دوره اول ریاست جمهوری‌اش منصرف کنند.

به عنوان مثال، ترامپ پس از شکست در انتخابات ۲۰۲۰ بنا داشت در هفته‌های پایانی خود به عنوان فرمانده کل قوا، خروج شتابزده از افغانستان را اجرا کند: همان نوع عقب‌نشینی فاجعه باری که جو بایدن نیم سال بعد مجوز آن را صادر کرد. اما وقتی برخی از اعضای تیم امنیت ملی باقی‌مانده او به خطرات این مانور اشاره کردند، ترامپ تسلیم شد.

در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، منصوبان سیاسی امنیت ملی وی را می‌توان در یکی از سه دسته قرار داد. اولین و شاید بزرگ‌ترین آنها شامل افرادی با تخصص واقعی بود که ممکن بود در یک دولت معمولی جمهوری‌خواه موقعیت‌‌‌هایی را به دست بیاورند، البته احتمالا چند سطح پایین‌‌‌تر از سطوحی که در دنیای ترامپ اشغال کردند. آنها سعی کردند در میان هرج و مرج، دستور کار رئیس‌جمهور را به بهترین شکل ممکن اجرا کنند، و بسیاری از اتفاقات خوبی که رخ داده را می‌توان به آنها نسبت داد: به عنوان مثال، تلاش برای تبدیل سخنان باراک اوباما رئیس‌جمهور سابق درخصوص چرخش به سمت آسیا به یک واقعیت. مشارکت‌های استراتژیک معنادار در منطقه هند و اقیانوس آرام بیشتر زیر نظر ترامپ اتفاق افتاد و در مسیرهای مشابه در دولت بایدن ادامه یافت که توسط استراتژیست‌های همفکر پیش رفت.

یک گروه کوچک‌تر اما بسیار تاثیرگذارتر، از مقامات ارشد کهنه کار تشکیل شده که ایده‌های ثابتی در مورد اینکه سیاست امنیت ملی باید به کجا برسد، دارند. به عنوان مثال می‌توان به مک مستر و جان بولتون اشاره کرد که به ترتیب دومین و سومین مشاور امنیت ملی ترامپ بودند. آنها در خاطرات خود به آنچه که آنها دستاوردهای سیاسی واقعی می‌‌‌دانستند اشاره می‌کنند: مک مستر ترامپ را مجبور کرد که با افزایش نیروهای آمریکایی به افغانستان در سال ۲۰۱۷ موافقت کند و بولتون از ترامپ خواست تا در سال ۲۰۱۸ از توافق هسته‌‌‌ای ایران خارج شود.

اما مک مستر، بولتون و هر شخصیت بلندپایه دیگری که این رویکرد را در پیش گرفت، پس از درک این موضوع که ترامپ همیشه راهی برای رها شدن از مهار پیدا خواهد کرد، دولت را ترک کردند. حتی برخی از کسانی که بدون کناره‌‌‌گیری به مراسم تحلیف بایدن در سال ۲۰۲۱ رسیدند، ارزیابی‌‌‌های صریح و قابل‌‌‌توجهی را ارائه کردند که تصویر ترامپ را به‌‌‌عنوان بی‌‌‌پروا و هر چیز دیگر جز یک مغز متفکر امنیت ملی بدون توجه به آنچه علنا گفته‌‌‌ است، تایید می‌کند.

دسته سوم، گروه کوچک اما با نفوذی از هم کیشان واقعی و عوامل هرج و مرج بودند که بدون هیچ توضیح یا توجهی به عواقب آن، به دنبال پیشبرد هوس‌های ترامپ بودند. آنها دیدگاه محدودی نسبت به وفاداری داشتند و معتقد بودند که رئیس باید آنچه را که ظاهرا درخواست می‌کند، به دست آورد و در مورد عواقب ناخواسته آن اقدامات چیزی به گوشش نرسد تا مبادا با آگاهی کامل از حقایق نظر خود را تغییر دهد. برای مثال، تلاش‌‌‌های مخاطره‌‌‌آمیز برای عقب‌‌‌نشینی از افغانستان و دیگر تعهدات ناتو در روزهای پایانی دوره اول، توسط کارمندان جوانی طراحی شد که سعی کردند از مشاوره کامل ترامپ در این زمینه جلوگیری کنند.

در دولت آینده ترامپ، هنوز هم جمهوری‌خواهان متعارفی وجود خواهند داشت که مایلند در صورت مخالفت با ترامپ، خطر خودسوزی را که ممکن است برایشان پیش بیاید، به جان بخرند. هیچ کس نباید خدمات آنها را تحقیر کند، زیرا بدون آنها، ترامپ بهترین رئیس‌جمهور ممکن نخواهد بود. همچنان ایدئولوگ‌‌‌هایی وجود خواهد داشت که فکر می‌کنند استراتژی درستی را برای دنبال کردن دارند و معتقدند که می‌توانند ترامپ را به سمت انجام کاری هدایت کنند که آن را درست می پندارند - به عنوان مثال، رها کردن اوکراین در برابر ولادیمیر پوتین، رئیس‌‌‌جمهور روسیه و در عین حال سخت‌‌‌تر کردن بازدارندگی آمریکا از چین. رویکردی که ممکن است در یک سمینار دانشگاهی یا یادداشت منتشره در یک روزنامه، هوشمندانه به نظر برسد، اما احتمالا در زندگی واقعی کارساز نخواهد بود.

به لطف بنیاد هریتیج و موسسه First America، عوامل آشوب‌ساز زیادی وجود خواهند داشت که برای آنها تخریب سیستم موجود سیاستگذاری امنیت ملی، که منافع آمریکا را برای ۸۰ سال حفظ کرده است، ویژگی ترامپ ۲ خواهد بود و نه یک اشکال. این بار، گروه سوم بزرگ‌تر و تاثیرگذارتر از دفعه قبل خواهد بود.

ترامپ و تیمش به صراحت اعلام کرده‌اند که وفاداری را بیش از هر چیز در اولویت قرار می‌دهند و آنها ممکن است ساده‌‌‌ترین آزمون‌‌‌های وفاداری را داشته باشند: از افراد منصوب شده بپرسید که آیا انتخابات ۲۰۲۰ دزدیده شد یا اینکه حمله ۶ ژانویه به ساختمان کنگره ایالات متحده یک شورش بود. همان‌طور که جی دی ونس، معاون ترامپ نشان داده است، تنها یک راه برای پاسخ به این سوالات وجود دارد که خوشایند ترامپ باشد.

متحدان و دشمنان
رای دهندگان آمریکایی انتخاب خود را انجام دادند و دستگاه دیوانسالاری در واشنگتن اکنون به هر طریقی خود را با ترامپ تطبیق خواهد داد. اما بقیه دنیا چطور؟ اکثر متحدان ایالات متحده با ترس به پیروزی ترامپ می‌نگریستند و معتقد بودند که این پیروزی میخی بر تابوت رهبری سنتی جهانی آمریکا خواهد بود. انتقادهای زیادی درباره سیاست خارجی آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم وجود دارد و متحدان ایالات متحده هرگز از بیان شکایات خود خسته نشده‌اند. اما آنها همچنین درک کردند که دوران پس از جنگ برای آنها بسیار بهتر از دوران قبل از آن بود، که طی آن واشنگتن از مسوولیت خود شانه خالی کرد - و در نتیجه میلیون‌ها نفر بهای نهایی را پرداخت کردند.

هنگامی که رای دهندگان آمریکایی برای اولین بار ترامپ را انتخاب کردند، متحدان ایالات متحده با انواع استراتژی‌های پوشش ریسک واکنش نشان دادند. این بار، آنها به دلیل چالش‌های داخلی خود و تهدیدهای پوتین و شی جین پینگ رهبر چین، در موقعیت بسیار ضعیف‌تری قرار دارند. متحدان ایالات متحده تلاش خواهند کرد تا با تملق ترامپ را راضی کنند و تا جایی که قوانین به آنها اجازه دهد، به او پاداش‌هایی ارائه دهند که بهترین راه برای به دست آوردن شرایط مطلوب در طول ترامپ ۱ بوده است. رویکرد معامله‌‌‌ای و کوتاه‌‌‌مدت ترامپ احتمالا تصویری آینه‌‌‌ای در میان متحدان ایجاد می‌کند که به دنبال به دست آوردن آنچه می‌توانند و اجتناب از دادن هر چیزی در ازای آن باشند.

در مقابل، در میان دشمنان ایالات متحده، بازگشت ترامپ فرصت‌های فراوانی را به همراه خواهد داشت. ترامپ وعده داده است که تلاش خواهد کرد اوکراین را مجبور به واگذاری سرزمینی به روسیه کند و دستاوردهای پوتین از تهاجم را تقویت کند. برخلاف بسیاری از وعده‌های انتخاباتی، این وعده باورپذیر است، زیرا ترامپ خود را با مشاوران ضد اوکراین و طرفدار پوتین احاطه کرده است. طرح او برای اوکراین نیز احتمالا اجرا خواهد شد، زیرا کاملا در محدوده اختیارات ریاست جمهوری قرار می‌گیرد. تنها سوال این است که آیا پوتین تسلیم نسبی را می‌‌‌پذیرد با این درک که وقتی ترامپ موفق شود «بی‌‌‌طرفی» را به کی‌یف تحمیل کند، می‌تواند بقیه خاک اوکراین را در زمان دیگری تصاحب کند یا اینکه پوتین بلوف ترامپ را خواهد خواند و فورا خواستار تسلیم کامل خواهد شد.

مزایا برای چین چندان آشکار نیست، زیرا چند مشاور کلیدی ترامپ در محدوده رئالیسم جادویی، بر این اعتقادند که ایالات متحده می‌تواند منافع خود را در اروپا قربانی کند و در عین حال بازدارندگی در برابر چین در شرق آسیا را نیز تقویت کند. گام‌های اولیه دولت جدید ترامپ در آسیا ممکن است در نگاه اول جنگ‌طلبانه به نظر برسد. به عنوان مثال، اگر ترامپ بتواند تعرفه‌‌‌های هنگفتی را که پیشنهاد وضع تعرفه بر کالاهای چینی ارائه کرده است، اعمال کند، اقتصاد چین ممکن است دردسرهایی را تجربه کند، اگرچه درد آن برای مصرف‌کنندگان آمریکایی بیشتر و فوری‌‌‌تر خواهد بود. ترامپ احتمالا به دنبال راهی برای منعطف کردن قدرت نظامی ایالات متحده در آسیا خواهد بود تا نشانه‌ای از گسست از آنچه او به عنوان ضعف بایدن توصیف می‌کند، باشد.

در طول مبارزات انتخاباتی، ترامپ و ونس خود را به عنوان مردان صلح معرفی کردند در حالی که حریف خود، معاون رئیس‌جمهور کامالا هریس، و متحدانش را به عنوان جنگ‌طلبان مورد تمسخر قرار دادند. استفان میلر، یکی از وفادارترین مشاوران ترامپ، تصویر واضحی از این انتخاب ارائه کرد. او در پلتفرم رسانه اجتماعی X پست کرد: «این پیچیده نیست. اگر به کامالا رای دهید، لیز چنی وزیر دفاع می‌شود. ما به ده‌ها کشور حمله می‌کنیم. پسران در میشیگان برای مبارزه با پسران در خاورمیانه فراخوانده می‌شوند. میلیون‌ها نفر می‌میرند. ما به روسیه حمله می‌کنیم. ما به کشورهای آسیایی حمله می‌کنیم. جنگ جهانی سوم. زمستان هسته‌ای.»

این تصویر ضمنی از ترامپ به عنوان یک کبوتر محتاط، باید برای هر کسی که تهدیدهای دور اول او مبنی بر شلیک «آتش و خشم» علیه کره‌شمالی یا ترور مخاطره‌آمیز ژنرال ارشد ایرانی را به خاطر می‌آورد، آزاردهنده باشد. انزواطلبی رقیق‌‌‌ناپذیری که او در کمپین‌های مبارزاتی خود نشان داد، می‌تواند جلیقه‌‌‌ای باشد که سیاست خارجی دولت ترامپ را در برهه‌‌‌ای حساس فلج کند. اما ترامپ معروف است که از چنین قید و بندهایی خلاص می‌شود و در برابر محصور شدن مقاومت می‌کند.

ترامپ شانس تعیین سیاست امنیت ملی ایالات متحده را به دست آورده است و از قدرت چشمگیری که در مردان و زنانی که اکنون منتظر کار برای او هستند، استفاده خواهد کرد. تیم ترامپ بیش از حد کافی اعتماد دارد. جهان به زودی خواهد فهمید که آیا عقل کافی نیز دارد یا خیر.
منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین