سه شنبه 29 آبان 1403 شمسی /11/19/2024 2:11:17 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 گفت‌وگو بهتر از سکوت و تنش است
✍️ محسن جلیلوند
هنری کیسینجر که در واقع معمار پایان مشکلات دیپلماتیک امریکا با چین در دهه هفتاد میلادی است و استراتژی او در به کارگیری دیپلماسی پینگ‌پنگی، باعث پایان یافتن تعارضات ساختاری ایالات متحده با چین شد، معتقد است: «مذاکره و گفت‌وگو در هر زمان و در هر مکان به نفع طرفین است.» این عبارت مابه‌ازاهای بسیاری برای پایان دادن به مناقشات دارد. حتی در زندگی روزمره، ممکن است شما چک برگشتی از فردی داشته ‌باشید یا از فردی طلبکار یا به شخص دیگری بدهکار باشید، قبل از هر اقدامی عقل حکم می‌کند، بنشینید و درباره مساله بحث و تبادل نظر داشته باشید. برای حل یا کاهش تنش‌ها و تعارضاتی که میان ایران و امریکا رسوب کرده هم باید گفت‌وگو کرد. بدون گفت‌وگو دو طرف در محیطی تاریک و مبهم قدم برمی‌دارند و در این شرایط احتمال وقوع هر حادثه غیرمترقبه‌ای محتمل است. بنابراین ایران و امریکا قبل از هر راهبردی باید روی اصل گفت‌وگو و مذاکره مستقیم توافق کنند. ایران به رفع تحریم‌ها برای تحقق رشد اقتصادی پایدار و بهبود شاخص‌های رفاهی و معیشتی مردم نیاز دارد. از سوی دیگر امریکا هم مایل است پرونده تعارضات در منطقه خاورمیانه را ببندد، بنابراین به مشارکت ایران نیاز جدی دارد.

۱) بعضا اظهارنظرهای اقتصادی خاصی از سوی ترامپ مطرح شده که تحلیلگران مبتنی بر آن، نتیجه‌گیری‌های بعضا عجیبی می‌کنند. مثلا در یک نمونه از این نوع اظهارنظرهای اقتصادی ترامپ اعلام کرد که تحریم و ایجاد محدودیت برای ایران و چین باعث تضعیف دلار شده و باید به این روند پایان داده شود! گروهی از تحلیلگران با تکیه بر این نوع اظهارات نتیجه‌گیری می‌کنند که ترامپ به نسبت دوره قبل تغییرات بنیادین بسیاری کرده، بنابراین باید آماده رفع تحریم‌ها شد! اما به نظرم در ارزیابی‌های تحلیلی به جای صحبت‌ها باید رویکردها را مدنظر قرار داد. اگر قرار باشد دلار که حداقل ۶۳درصد معاملات جهانی را تحت سیطره دارد به دلیل تحریم ایران و چین تضعیف شود که باید درب اقتصاد امریکا را تخته کرد! این‌طور نیست به نظرم ترامپ در اظهارنظر یاد شده از یک روند صحبت می‌کند و موضوع ناظر به بحث دیگری است.
۲) در خصوص تحلیل شرایط فعلی در مناسبات ایران و امریکا به نظرم بیش از هر چیز به جای خوش‌بینی و بدبینی نیازمند واقع‌بینی هستیم. ترامپ اگر یک‌بار از ضعف دلار به دلیل تحریم ایران و چین صحبت کرده، ده‌ها بار از ضرورت تنگ‌تر کردن زنجیره تحریم‌ها و بیشتر کردن فشارها علیه ایران سخن گفته است. بنابراین سیاستگذاران ایرانی، اساس تصمیمات‌شان را باید مبتنی بر نقاط قوت ایران قرار دهند نه صحبت‌های متناقض ترامپ و سایر مقامات امریکایی.

اساسا کاهش قیمت دلار باعث می‌شود، کالای امریکایی ارزان‌تر تولید شود، خریدار بیشتری در رقابت با سایر کشورها داشته باشد و در رقابت با سایر رقبا بازار بیشتری به دست آورد. اگر ارزش یک خودکار تولید امریکا یک دلار و قیمت تولید یک خودکار اروپایی یک یورو باشد، اقبال به خرید خودکار امریکایی بیشتر از خودکار اروپایی خواهد بود. اقتصاد امریکا این‌گونه عمل می‌کند، وقتی ارزش دلار پایین می‌آید، مالیات تولید‌کننده را کاهش می‌دهد تا تولیدکنندگان امریکایی در رقابت با سایرین قدرت مانور بیشتری داشته باشند. در نقطه مقابل نرخ تعرفه، حقوق بازرگانی و گمرکی کالای تولید شده در سایر کشورها را بالا می‌برد. با این الگوهای ساده اقتصادی، امریکا همواره در راس هرم اقتصاد جهانی باقی می‌ماند.

۳) ترامپ تلاش می‌کند ابتدا اقداماتش را در حوزه اقتصاد سیاسی آغاز کند و پس از برتری در این حوزه، رویکردهای تجاری و بازرگانی و تولیدی امریکا را مسلط می‌کند. ایران باید منافع خود را در زمین بازی مورد نظرش جست‌وجو کند. خبر دیدار مقامات ایرانی با ایلان ماسک، طی روزهای اخیر اتفاق مهمی بود. در عالم سیاست گفته می‌شود، زنان کشورهای با قدرت اقدام به تکذیب خبری می‌کنند، بدانید و آگاه باشید که پشت پرده خبری است.

اگر فرض بگیریم که دیداری با ایلان ماسک انجام نگرفته باشد، خوب است دولتمردان به فکر انجام آن باشند. ایلان ماسک در حال حاضر دست راست ترامپ است و برخی معتقدند حتی سایه او از ترامپ هم سنگین‌تر است. از سوی دیگر دیدار ماسک، مشکلات دیدار با سایر مقامات سیاسی ایالات متحده را ندارد. او یک چهره اقتصادی است و می‌توان در راستای منافع ملی با او گفت‌وگو کرد. اساسا گفت‌وگو و مذاکره یکی از راهبردهای مهم برای تامین منافع است. همان‌طور که کیسینجر گفته، قطعا گفت‌وگو و مذاکره به نفع طرفین تمام می‌شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 رسوایی اداره پست بریتانیا و مخاطرات سامانه‏‏‌ها
✍️ دکتر حمید قنبری
سامانه‌‌‌ها و فناوری‌‌‌های نوین با هدف ساده‌‌‌سازی و بهبود روندهای مختلف در زندگی بشر ایجاد شده‌‌‌اند. این ابزارهای فناورانه به ما کمک می‌کنند تا کارها را با دقت بیشتر و سرعت بالاتری انجام دهیم. اما تجربه‌‌‌های اخیر نشان داده است که استفاده بیش از حد و وابستگی کامل به سامانه‌‌‌ها می‌‌‌تواند به مشکلات و خطاهای جبران‌‌‌ناپذیری منجر شود.
همین که ما به سامانه‌‌‌ها و نتایج آنها وابسته می‌‌‌شویم، به‌تدریج اعتماد بی‌‌‌چون و چرایی نسبت به آنها پیدا می‌‌‌کنیم؛ اعتمادی که گاه در تصمیم‌گیری‌‌‌های حساس، ما را دچار خطاهای فاحش و نابخشودنی می‌کند. نمونه‌‌‌ای بارز از این مساله، رسوایی اداره پست بریتانیاست که به‌عنوان بزرگ‌ترین خطای قضایی تاریخ این کشور شناخته می‌شود و درس‌‌‌های مهمی برای ما دارد.
ماجرا از سال ۱۹۹۹ آغاز شد؛ زمانی که اداره پست بریتانیا یک سیستم حسابداری جدید به نام «هورایزن» را معرفی کرد. این سامانه که توسط شرکت ژاپنی فوجیتسو طراحی شده بود، با هدف بهبود فرآیندهای مالی و حسابداری در بیش از ‌هزار شعبه پست بریتانیا به کار گرفته شد. هورایزن قرار بود دقت و شفافیت مالی را افزایش دهد و به مدیران کمک کند تا حساب‌‌‌های مالی خود را به‌درستی مدیریت کنند؛ اما خیلی زود مشکلاتی نمایان شد که به بحران‌های بزرگی انجامید.

این سامانه کسری‌‌‌هایی را در حساب‌‌‌ها نشان می‌‌‌داد؛ کسری‌‌‌هایی که در واقع وجود نداشتند و ناشی از خطاهای نرم‌‌‌افزاری بودند. این کسری‌‌‌ها در حساب‌‌‌ها به‌‌‌طور مداوم ظاهر می‌‌‌شدند و مقامات پست بریتانیا به جای بررسی صحت سامانه، به‌درستی نتایج آن اعتماد کردند و فرض را بر تخلف مدیران شعب گذاشتند.

میزان این کسری‌‌‌ها بسیار متفاوت بود و از چند‌هزار تا صدها‌ هزار پوند متغیر بود. هر بار که این کسری‌‌‌ها در سیستم ثبت می‌‌‌شد، مسوولان اداره پست، بدون تردید و تحقیق در مورد درستی سامانه، مدیران شعب را به اختلاس و تقلب متهم می‌‌‌کردند. از نظر مقامات، سامانه نمی‌‌‌توانست اشتباه کند و در نتیجه مدیران شعب به‌عنوان مقصر شناخته شدند و تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. بسیاری از این مدیران در دادگاه به جرائم مالی محکوم شدند؛ جرائمی که هرگز مرتکب نشده بودند.

در نتیجه، ده‌‌‌ها مدیر شعبه به بازپرداخت مبالغ سنگین محکوم شدند و تعدادی نیز به زندان افتادند. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۵، حدود ۷۰۰مدیر شعبه پست بریتانیا به اتهام تقلب و اختلاس محاکمه شدند. اما در نهایت، پس از نزدیک به دودهه، پس از سال‌ها نبرد حقوقی و مبارزه‌‌‌های قانونی، حقیقت آشکار شد و مشخص شد که خطاهای نرم‌‌‌افزاری سامانه هورایزن عامل این مشکلات بوده است و مدیران بی‌‌‌گناه قربانی یک سیستم معیوب شده بودند.
در سال ۲۰۲۱، دادگاه‌‌‌های بریتانیا یکی پس از دیگری شروع به لغو احکام محکومیت این مدیران کردند. پرداخت غرامت به کسانی که به اشتباه محکوم شده بودند آغاز شد و اعاده حیثیت از آنها در دست اقدام قرار گرفت. اما واقعیت تلخ این است که این رسوایی قضایی عواقب بسیار ناگواری برای این افراد داشت. برخی از این مدیران، تحت فشارهای روانی شدید، دست به خودکشی زدند و برخی دیگر، زندگی و آبروی خود را برای همیشه از دست دادند.

این پرونده تنها یک نمونه از اثرات مخرب اتکای بیش از حد به فناوری است. اعتماد بیش از حد به سامانه‌‌‌های پیچیده و فناوری‌‌‌های پیشرفته بدون بررسی دقیق و نظارت کافی، می‌‌‌تواند به فجایع انسانی و اجتماعی بزرگی منجر شود. این رسوایی نه‌تنها نظام قضایی بریتانیا را در معرض انتقادات شدید قرار داد، بلکه موجب بی‌‌‌اعتمادی عمومی نسبت به سیستم‌های حقوقی و قضایی این کشور شد و بحث‌‌‌های گسترده‌‌‌ای را درباره مسوولیت‌‌‌پذیری در قبال اشتباهات فناوری و ضرورت نظارت انسانی بر سامانه‌‌‌های پیشرفته به همراه داشت.

تجربه تلخ بریتانیا باید به عنوان هشداری جدی برای دیگر کشورها تلقی شود. در کشور ما نیز، با گسترش روزافزون استفاده از سامانه‌‌‌های دیجیتالی و فناوری‌‌‌های پیچیده در عرصه‌‌‌های مختلف، مسوولان و مقامات باید توجه داشته باشند که تکیه بیش از حد به این فناوری‌‌‌ها و اعتماد بی‌‌‌چون و چرا به نتایج آنها می‌‌‌تواند موجب بروز خطاها و اشتباهات بزرگ و غیرقابل جبران شود. سامانه‌‌‌ها باید به عنوان ابزارهایی کمکی و تسهیل‌‌‌گر به کار گرفته شوند؛ نه به عنوان جایگزینی برای بررسی‌‌‌های کارشناسی و قضاوت‌‌‌های انسانی.

فناوری خوب است و می‌‌‌تواند تحولات بزرگی در بهبود فرآیندها و کارآمدی نهادها ایجاد کند. اما نباید فراموش کرد که هر فناوری نیازمند نظارت دقیق انسانی است و در تصمیم‌گیری‌‌‌های حساس، باید همراه با تحلیل‌‌‌ها و قضاوت‌‌‌های کارشناسی به کار گرفته شود. تجربه اداره پست بریتانیا نشان می‌دهد که بی‌‌‌توجهی به نظارت انسانی و اتکای کامل به فناوری، حتی در کشورهایی با سیستم‌های پیشرفته، می‌‌‌تواند به فاجعه منجر شود.


🔻روزنامه کیهان
📍 ۲ واحد درس «آمریکا‌شناسی» برای مدعیان اصلاحات
✍️ مسعود اکبری
۱- وب‌سایت آمریکایی «آنتی وار» چندی پیش در گزارشی نوشت: «در آینده ممکن است کشورهای جهان، دیگر تمایلی به امضای توافق با آمریکا به دلیل عمل نکردن به وعده‌هایش نداشته باشند. مشکل فقط نقض وعده آمریکا در دولت دونالد ترامپ نیست، بلکه رفتار دموکرات‌ها در طول تاریخ نیز بر پیمان‌شکنی آمریکا صحه می‌گذارد.»
۲- دولت آمریکا - هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان - به دلیل نقض فاحش توافقات بین‌المللی در طول تاریخ، به «قاتل زنجیره‌ای توافقات بین‌المللی» مشهور است. نکته مهم اینجاست که طرف مقابل در این عهدشکنی، صرفا کشورهای متخاصم با آمریکا نبوده‌اند، بلکه متحدان آمریکا را نیز شامل می‌شود. به عبارت دیگر، «عهدشکنی» جزو لاینفک DNA مقامات آمریکایی است، حال می‌خواهد کشور مقابل در تخاصم با آمریکا باشد، یا متحد آمریکا. سابقه رفتار آمریکا حاکی از آن است که این دولت همیشه یک شریک بین‌المللی غیرقابل اعتماد بوده است. «مایک پمپئو» وزیر خارجه اسبق آمریکا که به مدت یک سال نیز در دولت ترامپ رئیس سازمان سیا بود، پیش از این در اظهارنظری گفته بود: «زمانی که رئیس سازمان سیا بودم در سازمان دروغ می‌گفتیم، تقلب می‌کردیم، دزدی هم می‌کردیم. در سازمان سیا برای دروغ، تقلب و دزدی کلاس‌های آموزشی برگزار می‌شود. این کار‌ها یادآور افتخارات تجربه آمریکایی است.»
۳- «توماس وودرو ویلْسون» بیست‌وهشتمین رئیس‌جمهور آمریکا از حزب دموکرات، از جمله افرادی بود که برای پیمان ورسای تبلیغ و بر سر آن مذاکره کرد. این پیمان که بین دولت‌های پیروز جنگ (انگلیس، روسیه، فرانسه و آمریکا) و متحدین شکست خورده (آلمان، ایتالیا، اتریش- مجارستان) حاصل شد به جنگ جهانی اول پایان داد. با این‌حال، مجلس سنای آمریکا در نوامبر سال ۱۹۱۹ این پیمان را تصویب نکرد. این اتفاق، تعهدات آمریکا به معاهدات بین‌المللی را زیر سؤال برد و وقوع جنگ جهانی دوم را کلید زد.
۴- در طول تاریخ، انگلیس همواره متحد آمریکا به شمار می‌آمده است. این دو کشور در جنگ جهانی دوم در یک جبهه حضور داشتند. اما با این وجود نمونه‌هایی از بدعهدی آمریکا نسبت به این متحد همیشگی‌اش دیده می‌شود. به عنوان نمونه، در طول جنگ جهانی دوم و ماجرای فتح نورماندی، انگلیس از آمریکا خواست تا سریعا وارد عمل شده و با اعزام نیرو و تسلیحات نظامی، بریتانیا را در فتح نورماندی یاری کند. مشخص بود که فتح نورماندی می‌توانست بزرگ‌ترین ضربه را به آلمان زده و روند پیروزی متفقین را سرعت بخشد. اما آمریکا با وجود درخواست انگلیس، در ورود به جنگ تعلل کرد تا جایی که انگلیس در ساحل نورماندی بسیاری از نیروهای خود را از دست داد. آنگاه آمریکا وارد جریان شده و نقش فاتحان را بازی کرد.
۵- در سال ۲۰۱۶ استرالیا با یک شرکت وابسته به نیروی دریایی فرانسه توافقی چند میلیارد دلاری برای ساخت ۱۲ فروند زیردریایی امضا کرده بود اما در آگوست ۲۰۲۱ به دنبال نشست سه‌جانبه رئیس‌جمهور آمریکا با نخست‌وزیران استرالیا و انگلیس اعلام شد که کانبرا با واشنگتن و لندن برای ساخت زیردریایی اتمی تحت عنوان پیمان «اوکاس» توافق کرده است. این پیمان به منزله لغو قرارداد استرالیا و فرانسه برای ساختن زیردریایی بود. ارزش این قرارداد برای فرانسه ۳۷ میلیارد دلار بود که با انعقاد اوکاس از دست رفت. «ژان ایو لودریان»
وزیر خارجه وقت فرانسه، با اشاره به این مسئله پیمان «اوکاس» را «خنجر زدن از پشت» از سوی آمریکا توصیف کرد.
۶- پیمان «سالت ۲» (Strategic Arms Limitation II) در سال ۱۹۷۹ میان جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا و لئونید برژنف، رهبر شوروی امضا شد. بر اساس این پیمان قرار شد دو کشور موشک‌های راهبردی خود را به ۱۳۲۰ عدد کاهش دهند. شوروی ۲۰۰ موشک راهبردی خود را نابود و آمریکا هم آزمایش موشک‌های کروز با برد بیش از ۶۰۰ کیلومتر را متوقف کند. این توافق با کارشکنی‌های کاخ سفید و سنا هرگز اجرایی نشد و پس از چندین سال کشمکش، پایان آن رسماً از سوی آمریکایی‌ها اعلام شد.
۷- در سال ۱۹۹۴ آمریکا و کره شمالی توافقی موسوم به
agreed framework در ژنو امضا کردند. این توافق برای کنترل فعالیت‌های هسته‌ای کره شمالی منعقد شد. بر این اساس پیونگ یانگ متعهد شد رآکتور آب سنگین خود را تعطیل، سوخت هسته‌ای خود را به کشور ثالث ارسال و اجازه بازرسی‌های ویژه به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بدهد. تعهدات واشنگتن به
کره شمالی از این قرار بود؛ کاهش موانع تجارت و سرمایه‌گذاری، رفع برخی تحریم‌ها در بخش مخابراتی و خدمات مالی، ساخت دو رآکتور آب سبک ۱۰۰۰ مگاواتی و تحویل سالانه نیم میلیون تن نفت خام تا وقتی که رآکتورهای آب سبک ساخته شوند و عادی‌سازی روابط میان دو کشور. آمریکایی‌ها که قرار بود با مشارکت ژاپن و کره جنوبی رآکتورهای آب سبک را بسازند، هرگز اقدامی در این زمینه انجام ندادند و تحویل محموله‌های نفتی هم به بهانه‌های مختلف با تاخیر بسیار انجام شده و نهایتاً قطع شد. سال ۲۰۰۲ آمریکا رسماً اعلام کرد پیمان هسته‌ای با کره شمالی را به رسمیت نمی‌شناسد و فشارها به این کشور را تشدید کرد.
۸- سرگذشت «معمر قذافی» دیکتاتور معدوم لیبی نیز از جمله درس‌های عبرت‌آموز در خصوص توافق با آمریکاست. به عبارت دیگر، لیبی و برنامه هسته‌ای قذافی نمونه روشنی از بدعهدی و غیرقابل اعتماد بودن آمریکاست.
۹- در یک نمونه دیگر، «حسنی مبارک» دیکتاتور سابق مصر در سال ۲۰۱۱ با انقلاب مردم برکنار شد. این رویداد و دادگاهی شدن وی شش ماه پس از آن و زمانی که حسنی مبارک پشت میله‌ها در دادگاه حاضر شد، یک پیام صریح به رهبران عرب مخابره کرد، مبنی بر اینکه باید نگران خالی شدن پشتشان از سوی آمریکا باشند. زمانی که حسنی مبارک پشت میله‌های آهنی در دادگاه حاضر شد، روزنامه یدیعوت آحارانوت به نقل از «ایتان گیلبواع» استاد دانشگاه و مشاور اسبق وزارت جنگ رژیم صهیونیستی نوشت: «زمانی که رهبران عرب مشاهده می‌کنند نزدیک‌ترین دوست منطقه‌ای آمریکا در قفسی تنگ انداخته و به کهنسالی و سرطان او هم رحم نمی‌شود، این پیام به همه رهبران جهان مخابره می‌شود که آمریکا قابل اعتماد نیست.»
۱۰- همچنین در یک نمونه دیگر، «اشرف غنی» رئیس‌جمهور سابق افغانستان، پس از سقوط کابل در اولین گفت‌وگوی رسانه‌ای خود با «نیک کارتر» رئیس سابق ستاد ارتش انگلیس در رادیو چهار بی‌بی سی گفت که بزرگ‌ترین اشتباه او به عنوان رئیس‌جمهور افغانستان، اعتماد به آمریکا بوده است. غنی گفت که چطور آمریکا او را برای آزادی پنج هزار زندانی طالبان تحت فشار گذاشت و موضوع مسائل داخلی افغانستان هیچ اهمیتی برای آمریکا در آن مقطع نداشت. ارتش سیصد هزار نفری افغانستان که دو دهه توسط برنامه «آیساف» - نیروهای بین‌المللی کمک به امنیت افغانستان و وابسته به ناتو - آموزش داده شدند، در برابر نیروی هشتاد هزار نفری طالبان هیچ مقاومتی نشان ندادند و با یک حمله سریع کابل سقوط کرد. در آن مقطع «جو بایدن» رئیس‌جمهور آمریکا به صراحت گفت که تأمین امنیت داخلی افغانستان ارتباطی به آمریکا ندارد و بیش از این نمی‌خواهد در افغانستان هزینه کند. بنابراین پایگاه بگرام در حالی که طالبان پشت دروازه‌های کابل بود خالی شد و آن صحنه‌های حقارت‌آمیز و تأسف‌برانگیز از دویدن مردم پشت سر هواپیمای آمریکایی و آویزان شدن و سقوط از هواپیما در حوالی فرودگاه منتشر شد.
۱۱- قطعا فهرست عهدشکنی‌های آمریکا به موارد مذکور خلاصه نمی‌شود. دولت آمریکا در مقابل ایران نیز کارنامه‌ای سیاه از عهدشکنی برجای گذاشته است.
رهبر معظم انقلاب - ۱۱ آبان ۹۶ - در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان فرمودند: «بعضی‌ها هستند که می‌گویند حالا یک‌جوری، مثلاً یک‌ذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنی‌شان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چه‌کسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسی‌ها مبارزه کند و در مقابل انگلیسی‌ها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکایی‌ها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیست‌و‌هشتم مرداد نه به‌وسیله‌ انگلیس [بلکه] به‌وسیله‌ آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند.»
بیانیه الجزایر نخستین تجربه تلخ ایران از توافق با آمریکا، پس از انقلاب اسلامی بود. توافقی که با خوش‌خیالی برخی مقامات و غفلت از سیاست‌های فریبنده ایالات متحده حاصل شد و برگ دیگری از بدعهدی‌ آمریکا را رقم زد.
برجام نیز جدیدترین سند بدعهدی آمریکا در مقابل ایران است. در شرایطی که دولت یازدهم و دوازدهم، به صورت پیش‌دستانه تمامی تعهدات خود را انجام داد، دولت‌های آمریکا (هم در دوره جمهوری‌خواهان و هم دوره دموکرات‌ها) به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرده و توافق را به صورت فاحش نقض کردند.
۱۲- عهدشکنی‌های آمریکا در مقابل ایران و انگلیس و فرانسه و روسیه و مصر و لیبی و کره شمالی و افغانستان و اوکراین و... با یک جست‌وجوی ساده اینترنتی در دسترس است. با این‌حال جریان مدعی اصلاحات چشمان خود را بر این واقعیت‌های آشکار بسته و برای مذاکره با ترامپ، کف و سوت و هورا می‌کشد.
اینجاست که با قاطعیت می‌توان گفت که مدعیان اصلاحات، غایبان همیشگی کلاس تاریخ هستند. لازم و ضروری است که فعالین و رسانه‌های این طیف، چند واحد درس «آمریکا‌شناسی» گذرانده و عقلانیت را سرلوحه امور خود قرار دهند.


🔻روزنامه جام جم
📍 تلاش غرب برای شرطی‌کردن جامعه ایرانی
✍️ مسعود رضایی
درهفته‌های اخیر ،همزمان با فشارهای کشورهای غربی علیه جمهوری اسلامی ایران، رسانه‌های جریان اصلی نیز مشغول خبرسازی و تسهیل پروژه‌های غربی هستند؛ از جمله این موارد می‌توان به خبرسازی درباره ملاقات ادعایی ایلان ماسک با آقای ایروانی، نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل اشاره کرد.
این خبر ابتدا از سوی برخی از رسانه‌های آمریکایی منتشر شد و بعد بلافاصله در سطح خبرگزاری‌های دنیا و همچنین در سطح رسانه‌های داخلی بازتاب پیدا کرد که متعاقب آن، شاهد موضعگیری‌های متفاوت و مثبت و منفی در داخل کشور درخصوص انتشار این خبر بودیم.حال آن‌که درنهایت بنا به گفته سخنگوی وزارت خارجه و همچنین وزیر خارجه کشورمان، این خبر از اساس کذب بود و چنین ملاقاتی صورت نگرفته است.هنگامی که می‌بینیم چگونه فضاسازی‌های مختلفی حول و حوش چنین خبر کذبی صورت می‌گیرد، بیش از پیش به نقش رسانه‌ها در شکل‌دهی به افکار عمومی و همچنین شکل‌دهی به روند حوادث و وقایع پی می‌بریم و باید به این نکته توجه داشته باشیم که رسانه‌ها از قدرت بالایی در جهت دادن به افکار‌عمومی برخوردار هستند. یک نمونه بارز آن را در وقایع غزه و لبنان شاهدیم که رژیم‌صهیونیستی با دست زدن به جنایات بسیار زیاد و بعضا بی‌سابقه در تاریخ، درحال قتل‌عام و نسل‌کشی مردم غزه و لبنان است. حال آن‌که برخی رسانه‌های غربی حامی رژیم اشغالگر قدس مسائل و حوادث را کاملا به صورت معکوس نشان می‌دهند و نه‌تنها برخی از این جنایات و اعمال ضدحقوق‌بشری را کاملا پنهان کرده بلکه تلاش می‌کنند ماجرا را واژگون و معکوس کرده، رژیم صهیونیستی را نه‌تنها تطهیر کنند بلکه با عوض کردن جای ظالم و مظلوم، حماس را مقصر جلوه دهند و افکار عمومی را علیه یک گروه مقاومت آزادیخواه برانگیزند.علاوه‌بر این‌گونه تحریفات، یکی از کارکردهای رسانه‌های غربی در مورد افکار عمومی مردم ایران تلاش در جهت شرطی کردن جامعه ایرانی است. آنها با انتشار اخبار تنظیم‌شده و جهت‌دار، سعی می‌کنند مردم ایران را به جای اتکا به توانمندی‌های داخلی و تلاش برای به فعلیت رساندن ظرفیت‌ها و استعدادهای واقعی خود، منتظر غربی‌ها کرده و کاری انجام دهند که مردم ایران چشم‌شان به اخبار و حوادث بیرونی و این مساله باشد که آیا رئیس‌جمهور آمریکا به آنها اخم می‌کند یا لبخند می‌زند تا به‌واسطه هر واکنشی، جامعه ایرانی دچار نگرانی یا امیدواری شود. در‌حالی که اینها همه یک عملیات روانی است که از سوی رسانه‌های غربی دنبال می‌شود. ما در طول بیش از چهار دهه گذشته، این را تجربه کردیم که اخم‌ها و لبخندهای روسای جمهوری آمریکا و مسئولان غربی، هیچ‌کدام واقعی نبود و آنها باتوجه به این‌که انقلاب اسلامی منافع نامشروع‌شان را در کشور ایران و منطقه به خطرانداخته ازماناراحت ودرصدد انتقام‌گیری هستند و هدف‌شان این است که باشکست ملت ایران،مجددابه منافع از‌دست‌رفته‌شان دست پیدا کنند ویک سلطه همه‌جانبه را بر این منطقه از دنیا برقرار کنند.در طول سالیان گذشته، ملت ایران نشان داده‌اند در مسیری که در پیش گرفته‌اند، ثابت قدم هستند و به اخم و لبخند مقامات غربی هم کاری ندارند؛ ضمن این‌که ما بسیاری از این مسائل را تجربه کرده‌ایم. معمولا روسای جمهور آمریکا این‌گونه تعریف می‌شوند که جمهوریخواهان با اخم و دموکرات‌ها با لبخند ظاهر می‌شوند اما تجربه ثابت کرده که رفتار همه آنها با انقلاب اسلامی و مردم ایران خصمانه است و در‌صورتی‌که در برابر آنها مقاومت صورت گیرد و براستقلال، قدرت و عظمت کشورمان پافشاری کنیم، می‌توانیم توطئه‌هایشان را خنثی کنیم. هرچند که ممکن است با هزینه‌هایی هم مواجه باشیم.یادمان نرفته که در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، سعی می‌شد با انتشار اخباری مبنی بر این‌که ممکن است حمله نظامی به ایران در دستور کار وی قرار گیرد، مردم ما را دچار ترس و وحشت کنند اما با این وصف، اگرچه ترامپ با تشدید تحریم‌ها و لغو برجام مسیر فشار حداکثری به کشورمان را پیش گرفت اما باوجود همه این کارها و تبلیغات صورت‌گرفته، نه‌تنها صادرات کشورمان کم نشد بلکه با افزایش تولید به رده سومین صادرکننده نفت اوپک ارتقا پیدا کرد. حتی در این دوره، بعد از شهادت سردار سلیمانی، ایران برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم یک پایگاه آمریکایی را مورد حمله قرار داد و علاوه‌بر آن، باعث سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک شد اما ترامپ جرات تعرض به کشورمان را نداشت. طبیعی است ما همان‌طور که در برابر تهدیدات نظامی و فشارهای اقتصادی آمریکا راه‌حل‌های متناسب را در پیش گرفته‌ و تلاش کرده‌ایم در برابر قدرت نظامی این کشور، قدرت دفاعی خود را افزایش دهیم و در برابر تحریم‌های اقتصادی آمریکا توانایی‌های اقتصادی را در عرصه داخلی و تجارت خارجی گسترش دهیم، باید در برابر رسانه‌های آمریکایی هم توانمندی‌های خودمان را با افزایش سواد رسانه‌ای بالا ببریم و فریب مانورها و توطئه‌های رسانه‌ای آمریکا را نخوریم و با هوشمندی و درایت، بتوانیم از این مرحله حساس و پیچیده تاریخی به سلامت عبور کنیم.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 انباشت ۱۰۰همت مطالبات بخش‌خصوصی صنعت برق!
✍️ مهدی مسائلی
جریان مالی صنعت برق طی بیش از یک دهه اخیر گرفتار نوعی بلاتکلیفی است که بیش از هر چیز ناشی از کمبود منابع مالی در این صنعت بوده است. اقتصاد یارانه‌ای و قیمت‌گذاری دستوری برق که به ایجاد یک فاصله قابل‌توجه بین قیمت تمام‌شده و تکلیفی این کالای استراتژیک منجر شده، اصلی‌ترین عامل بروز کسری بودجه در صنعت برق محسوب می‌شود.
توزیع این کمبود منابع در بین حلقه‌های مختلف زنجیره تامین صنعت برق به انباشت بدهی‌های وزارت نیرو به بخش‌های مختلف از جمله تولیدکنندگان برق، پیمانکاران، سازندگان، مشاوران و سیستم مالی منجر شده است. در این میان بدون شک شرکت‌های کوچک و متوسط که سطح تاب‌آوری پایین‌تری نسبت به بنگاه‌های بزرگ اقتصادی دارند، خسارات به مراتب جبران‌ناپذیرتری متحمل می‌شوند.
اگرچه براساس ماده «۶» قانون حمایت از صنعت برق «سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور موظف است اعتبار لازم جهت پرداخت مابه‌التفاوت قیمت فروش تکلیفی انرژی برق و انشعاب با قیمت تمام‌شده (مورد تایید سازمان حسابرسی) و همچنین معافیت‌های قانونی اعمال‌شده برای هزینه‌های انشعاب را در بودجه سنواتی کل کشور پیش‌بینی و در فواصل زمانی سه‌ماهه به وزارت نیرو پرداخت کند» اما باز هم با این حال کمبود منابع مالی دولت به‌دلیل محدودیت جدی در کسب درآمدهای نفتی، مانع از انجام این تعهد قانونی توسط سازمان برنامه شده به نحوی که امروز بدهی دولت به وزارت نیرو از محل مابه‌التفاوت قیمت تمام‌شده و تکلیفی برق تا ۱۰۰‌هزار‌میلیارد تومان افزایش یافته است. جالب اینجاست که وزارت نیرو با این سطح از مطالبات انباشته، بدهی قابل‌توجهی هم به بخش‌خصوصی دارد که رقم آن در حوزه ساخت، پیمانکاری و مهندسی مشاور به چندین‌هزار‌میلیارد تومان رسیده است.
در واقع به‌دلیل ‌عدم پرداخت مطالبات چندین ‌هزار‌میلیارد تومانی وزارت نیرو و بی‌توجهی به قانون حمایت از صنعت برق، این صنعت به‌تدریج فرصت‌هایش را برای توسعه زیرساخت‌های اقتصادی کشور و همچنین صادرات برق، تجهیزات و خدمات فنی و مهندسی از دست داده و تعداد پروژه‌های زیرساختی‌اش کاهشی تاریخی داشته و عمده قراردادهایش نیز با رویکرد تعمیر و نگهداری منعقد می‌شوند. در حقیقت صنعت برق از یک صنعت پیشرو، با سرعت توسعه مثال‌زدنی، به یک حوزه راکد با انبوهی از مشکلات و انباشتی غیرقابل چشم‌پوشی از بدهی‌ها به بخش‌خصوصی و سیستم بانکی تبدیل شده است.
در همین روزهایی که صدها پروژه توسعه‌ای صنعت برق به‌دلیل بی‌پولی وزارت نیرو و شرکت‌های تابعه‌اش یا متوقف می‌شوند یا در بهترین حالت با تاخیر قابل‌توجهی به اتمام می‌رسند، صد‌هزار‌میلیارد تومان مطالبه این وزارتخانه از دولت و سازمان هدفمندی بلاتکلیف مانده و زیان ناشی از آن، بخش‌خصوصی را گرفتار بحران‌های مالی جدی کرده است.
اگرچه بخش‌خصوصی در همه حوزه‌های تولید، انتقال و توزیع تا امروز باوجود همه چالش‌های موجود تلاش کرده از توقف پروژه‌های زیرساختی برق جلوگیری کند اما ادامه این روند نه‌تنها نابودی فعالان صنعت برق ازجمله تولیدکنندگان برق، سازندگان و پیمانکاران را به‌دنبال خواهد داشت بلکه پایداری شبکه برق کشور را نیز با مخاطرات جدی روبه‌رو خواهد کرد.
از این‌رو ضروری است دولت با واقع‌نگری و در نظر گرفتن شرایط بحرانی صنعت برق در رفع ناترازی‌ها و تامین برق امن و پایدار برای مردم، در کوتاه‌ترین زمان ممکن نسبت به چاره‌اندیشی برای پرداخت مطالبات انباشته وزارت نیرو بابت مابه‌التفاوت قیمت تمام‌شده و تکلیفی برق اقدام کند. قطعا منطق اقتصادی اجازه نمی‌دهد که یارانه‌ها از جیب یک صنعت پرداخت شده و در نهایت هزینه‌اش با فروپاشی شرکت‌ها و بیکاری نیروی شاغل آنها، چندین برابر شده و مجددا بر دوش همه مردم قرار گیرد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 فشار انبوه روی اعصاب مردم
✍️ جعفر گلابی
یکی از وظایف اساسی هر حکومتی ایجاد امنیت فکری و روحی و روانی برای مردم است. این وظیفه در صدر اولویت‌هاست و اگر ایجاد نشود هر میزان از رفاه، برخورداری و آزادی و مواجهه‌های محترمانه جای آن را نخواهد گرفت. انسانی که عمیقا احساس امنیت همه‌جانبه نکند از هیچ نعمتی لذت نمی‌برد و حتی ابتهاج روحی و معنوی او به جز در نوادر حاصل نخواهد شد. با امنیت فکری و ذهنی زندگی جریان می‌یابد و استعدادها شکوفا می‌شوند و مهربانی‌ها جای خشونت و تندی را می‌گیرند. متاسفانه ما در زمینه ایجاد آرامش روحی و روانی برای جامعه دچار نقصان‌های بسیار هستیم و سال‌های متمادی است که مردم با انواع مشکلات بزرگ دست به گریبان هستند و گاهی حادثه‌ای هم از راه می‌رسد و بر نگرانی‌ها و اضطراب‌ها می‌افزاید. برخی ظاهرا در چنین وضعی عیب و ایراد نمی‌بینند وگویی جهان‌بینی‌شان بر اساس دعوا، اغتشاش، تشنج و اضطراب قوام یافته است! مردم در حالت عادی با کسی دعوا ندارند و حتی به یک زندگی ساده توأم با آرامش رضایت دارند. چنین تحمیلی نه‌تنها از سوی برخی صاحبان تریبون متوجه مردم می‌شود بلکه دقیقا در نقطه مقابل از سوی براندازان هم با تمام توان به مردم القا می‌شود. اگر به مجموع اوضاع نظری بیفکنیم ایرانیان از هر سو تحت فشارند تا آرام ننشینند و کاری بکنند! از سویی در داخل دائما نظاره‌گر انواع دعواهای سیاسی‌اند و وفاق و همدلی را برنمی‌تابند و گاهی آنها را به مصاف یکدیگر فرا می‌خوانند! و از سوی دیگر عده‌ای نشسته در آن سوی آب‌ها بدون وقفه تحریک می‌کنند تا خلایق برخیزندوکشوررا به دره سقوط فرو ببرند! از سویی فشارهای اقتصادی هر آن تصاعد پیدا می‌کند و از سوی دیگر تهدید‌های خارجی وجود دارد که طبیعتا بر آرامش خلایق اثر می‌گذارد. هنوز معلوم نیست نوبت زندگی کم‌دغدغه ملت ایران کی فرا می‌رسد؟ اگر از زاویه روحی و روانی اوضاع مردم را رصد کنیم تا همین جا کار بزرگ و بزرگواری عظیمی از خود بروز داده‌اند و شاید اگر هر ملت دیگری بود تاب این همه فشار را نمی‌آورد.به نظر می‌رسد تصمیم‌گیران کشور چون به مجموع اقتدار موجود نظر می‌کنند از تاثیر منفی بمباران‌های انواع شبکه‌های ماهواره‌ای و سایت‌های ایران‌ستیز بیمی به دل راه نمی‌دهند ولی این اشتباه است که فکر کنیم روح و روان مردم بی‌آسیب می‌ماند و در سطوح مختلف خود را نشان نمی‌دهد. از آنجا که صدا و سیما نتوانسته است مرجعیت رسانه‌ای و خبری را از آن خود کند و روزنامه‌ها و سایت‌های داخلی دچار محدودیت‌های مختلف خصوصا تنگناهای اقتصادی هستند میدان برای ترکتازی شبکه‌های انگلیسی و وهابی باز شده است و متاسفانه معدود چهره‌های سیاسی هم هستند که بعضا در این شبکه‌ها حاضرمی‌شوند و از مردم ایران اندک دفاعی می‌کنند ولی برای این شبکه‌ها نیم اعتباری فراهم می‌سازند.

اما موضوع مهم‌تر از اینهاست و لازم است مورد توجه جدی قرار بگیرد. آنها به کدام دلیل، ۲۴ ساعته حتی دقایقی را برای سیاه‌نمایی و هجوم به افکار و اذهان مردم فرو نمی‌گذارند؟ اگر تصور کنیم که می‌خواهند بر تصمیمات کشورهای دیگر علیه ایران تاثیر بگذارند قطعا چنین نیست چون خوب می‌دانند که به چشم نمی‌آیند و در مواضع آنها کمترین اثری نخواهند گذاشت. تجربه ثابت کرده است که این شبکه‌ها نزد ایرانیان هم مقبولیتی ندارند، آنها به یکدیگر هم رحم نمی‌کنند و گاهی با الفاظ زشت با هم گلاویز می‌شوند! حتی کسانی که بعضا تحت تاثیر برخی القائات آنان قرار می‌گیرند درجمع‌بندی نهایی کاملا بر بدخواهی‌شان وقوف یافته‌اند و دیده‌اند که چگونه و تا چه حد طالب ویرانی‌ ایرانند. پس علت این همه هزینه و فعالیت‌شان برای چیست؟
نکته ظریف ومهم و اساسی اینجاست که این شبکه‌های ماهواره‌ای واقعا در پی آشفته کردن اذهان مردمند و خوش دارند که جرعه‌ای آبی گوارا از گلوی مردم پایین نرود. روشن است اذهان مردم با هر میزان از آگاهی زیر انواع فشارهای روزمره اقتصادی ممکن است در برابر این همه هجوم تبلیغاتی از نظر روحی و روانی آسیب‌پذیر شوند. مسلما این شبکه‌ها از مدیران و مشاوران زبده جنگ‌های روانی غربی استفاده می‌کنند و بلدند که در لابه‌لای پخش اخبار و تحلیل‌های خود نکات منفی غیرمستقیمی را به بینندگان خود القا کنند، گندم نمایی کنند و جو مسموم بفروشند. نگارنده بسیار دیده است به جز افراد معمولی حتی کسانی که خیلی از مسائل روز دور نیستند بعضا چنان ذهنی آشفته پیدا می‌کنند که اصول اولیه اخلاقی قضاوت را فرو می‌نهند و در فضایی تیره و تار غوطه‌ور می‌شوند. آنان مدعی عدم تاثیر‌پذیری از این شبکه‌ها هستند ولی حتی خود هم نمی‌دانند ضربه را از کجا نوش جان می‌کنند! هدف اصلی همین است که مردم ما دچار ابهام‌های گوناگون شوند و احساس فلاکت کنند، امید را از آنها بستانند تا در آبادانی و دفاع از کشور پای‌شان بلرزد. البته از حق نگذریم که خطاها و اشتباهات صاحبان قدرت معمولا بهترین سوژه را برای ایران‌ستیزان فراهم می‌کند! به هر حال آشفتگی، تشویش، اضطراب و نگرانی گاهی از یک حمله فیزیکی بدتر و مخرب‌تر است. اینجا هر چه با مردم در سخن و عمل مدارا و تواضع و مروت صورت بگیرد و خواسته‌های‌شان برآورده شود تلاش ویرانی‌طلبان با بن‌بست مواجه خواهد شد و اگر تغییرات مثبت و بزرگ در دستورکار قرار بگیرد همه فعالیت‌های ضدایرانی به اتمام خواهد رسید.


🔻روزنامه شرق
📍 «شرایط بحرانی» و فرصت اندک
✍️ کوروش احمدی
دکتر عراقچی به‌درستی گفته‌ است که «اگر تا ۲۶ مهر ۴۰۴ توافق جدیدی حاصل نشود، احتمالا با یک شرایط بحرانی مواجه خواهیم بود». اشاره ایشان به سررسید انقضای قطع‌نامه ۲۲۳۱ است که آخرین فرصت غربی‌ها برای فعال‌کردن مکانیسم ماشه به قصد برگرداندن قطع‌نامه‌های شورای امنیت علیه ایران خواهد بود. اگر اول بهمن یعنی تاریخ شروع دولت دوم ترامپ را مبنای شروع تلاش اصلی برای توافق جدید بشماریم، تنها کمتر از ۹ ماه فرصت خواهیم داشت و اگر روند دوماهه فعال‌کردن مکانیسم ماشه را نیز به حساب آوریم، زمان مفید به هفت ماه کاهش خواهد یافت. این دوره هفت‌ماهه برای رسیدن به توافقی جدید درباره موضوعاتی بسیار پیچیده بسیار اندک است. قطع‌نامه سه کشور اروپایی علیه ایران در شورای حکام آژانس را باید در‌واقع در ادامه تلاش‌‌هایی دانست که این سه کشور از نوامبر گذشته برای زمینه‌سازی جهت توسل به مکانیسم ماشه تا قبل از ۲۶ مرداد شروع کرده‌اند.
در شرایطی با چنین جدول زمانی فشرده‌ای مواجه هستیم که شرایط در یکی، دو سال اخیر بسیار دگرگون شده‌ است. در این مدت هم اهرم‌های سیاست خارجی ایران و مباحثی مانند بازدارندگی دستخوش تحولاتی اساسی شده‌اند و هم روابط ایران با اروپا و دوستانی مانند چین و روسیه متحول ‌شده‌ است. رابطه ایران با اروپا هیچ‌گاه در چند سده اخیر تا به این حد بحرانی نبوده و حمایت چین و روسیه از مواضع پوچ امارات درباره سه جزیره ایرانی و نیز مسئله کریدور زنگه‌زور نیز ممکن است اعتماد تهران به چنین دوستانی را متزلزل کرده‌ باشد. مهم‌تر اینکه شرایط داخلی نیز با توجه به تلنبار شدن مشکلات و ناترازی‌ها وارد مرحله متفاوتی شده و دیگر مانند چند دهه اخیر ممکن است تحمل استخوان لای زخم‌ها و بلاتکلیفی‌های بی‌پایان را نداشته باشد. در پرتو شرایط جدید باید توجه داشت که شرایط ذهنی طرف مقابل نیز تغییر کرده‌ است. در‌این‌میان اهرم موجود در دست ایران یعنی برنامه هسته‌ای نیز اهرمی بسیار پرمخاطره است و استفاده از آن، کشور را با ریسک جنگ مواجه خواهد کرد؛ جنگی که ممکن است بعد از ضربات پینگ‌پنگی اخیر بین ایران و اسرائیل به نظر برخی محتمل‌تر شده باشد.

مقاماتی که برای مواجهه با «شرایط بحرانی» برنامه‌ریزی می‌کنند، همچنین باید توجه داشته باشند که ما تجربه برجام به‌عنوان یک توافق تک‌موضوعی را داشته و دیده‌ایم که یک زخم پانسمان‌شده نمی‌تواند از آسیب دیگر زخم‌های باز مصون بماند. در این زمینه تأکید دکتر عراقچی بر «مدیریت تنش» و غیرممکن بودن حل مشکلات با غرب به دلیل «مسائل مبنایی» امید چندانی ایجاد نمی‌کند. اگر یک توافق تک‌موضوعی با حضور اوباما در کاخ سفید و با وجود مخالفت منطقه ممکن شد و امکان احیای آن نیز در دوره بایدن وجود داشت، در دوره ترامپ امکان تکرار آن وجود نخواهد داشت. اتهام ترامپ به ایران در دولت اولش مبنی بر نقض «روح» برجام که اشاره به‌ بندی در مقدمه برجام راجع به «صلح در منطقه» است، گویای همین امر بود. اسرائیل و شیوخ عرب که تصور می‌کردند برجام دست ایران را برای فعالیت بیشتر در منطقه باز خواهد کرد، با وجود ترامپ در کاخ سفید در موقعیت بسیار بهتری برای جلوگیری از تکرار یک توافق تک‌موضوعی دیگر هستند. به هر حال، به قول آقای عراقچی ایران در آستانه یک «شرایط بحرانی» قرار دارد و واقع‌بینی حکم می‌کند که مقامات ما بر مبنای داده‌های زمینی و نه فضایی در‌باره آن بیندیشند و به فکر راه‌حلی برای اجتناب یا عبور سالم از آن باشند. نخستین گام نیز برخورد واقع‌بینانه و منطقی با قطع‌نامه‌ای است که قرار است فردا در آژانس تصویب شود و بخشی از تمهیدات برای فعال‌کردن مکانیسم ماشه باشد. در‌این‌میان یک وجه مثبت در رویکرد ترامپ وجود دارد و آن اینکه او مُصر به اجتناب از جنگ است و رابطه‌ای با «تغییر رژیم» و حقوق بشر هم ندارد. او در دولت اولش نیز از طریق ژاپن، فرانسه و سناتور رند پال و... تلاش زیادی برای مذاکره با ایران کرد. او شخص پیچیده‌ای نیز نیست و عمدتا در فکر راضی‌کردن پایگاه رأی‌ خود در آمریکا است. به‌علاوه هر توافقی با او شانس قطعی تصویب در کنگره و ماندگار بودن را نیز خواهد داشت. اینها عواملی است که در گذشته زمینه‌ساز کار دیگر کشورها با دولت او بود. دلیلی ندارد که همین عوامل نتواند موجب گشایشی در کار ایران و آمریکا شود. چنین گشایشی می‌تواند به ایران امکان دهد تا بر خطر اصلی که از ناحیه برخی از همسایگان، کشور را تهدید می‌کند، متمرکز شود؛ همسایگانی که کرکس‌وار منتظر فرصت هستند و غنیمت خود را طلب می‌کنند.


🔻روزنامه فرهیختگان
📍 جای درست لاریجانی؟
✍️ محمد زعیم‌زاده
«مروارید غلتان دادیم و آب‌نبات چوبی گرفتیم.» این جمله جمع‌بندی علی لاریجانی از عملکرد حسن روحانی و تیمش در مذاکرات سعدآباد بود. این تنها نمونه‌ای از نغزگویی و مطنطن سخن‌گفتن او نیست. کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت ایالات‌متحده وقتی جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ آغاز شد، آن را درد زایمان خاورمیانه جدید نامید. چندین مقاله در نقد این گزاره نوشته شد؛ اما در فضای رسانه‌ای آن دوره کنایه‌ای‌ترین نقد را علی لاریجانی گفت؛ خانم رایس چون تابه‌حال زایمان نکرده است، اصلاً نمی‌داند درد زایمان چیست؟ از ماجرای زایمان خانم رایس تا قصد نتانیاهو برای ازدواج با ابزار دیگران- که در سفر اخیر لاریجانی به لبنان طرح شد- ۱۸ سال می‌گذرد. او در این سال‌ها در سیاست فرازوفرود‌های زیادی داشته است. در زمستان ۸۳ وقتی مشخص شد، رئیس سابق تلویزیون قصد حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری را دارد، جریان راست کلاسیک با محوریت ناطق‌نوری خیلی تلاش کرد تا او بشود گزینه‌ اصلی اصولگرایان، لاریجانی که عملاً در دوره‌ دوم ریاستش بر سازمان بیشتر اهل سیاست‌ورزی بود تا رسانه‌داری و مرد پشت‌صحنه‌ کمپین انتخاباتی اصولگرایان جدید در فتوحات شورای‌شهر دوم و مجلس هفتم بود، شاید فکر می‌کرد مهم‌ترین گزینه ائتلاف ضددوم‌خرداد برای این انتخابات هم است؛ اما شرایط به‌شکلی پیش‌رفت که شهردار تهران، رئیس‌جمهور ایران شد و شکاف عاطفی لاریجانی با اصولگرایان جدید بیشتر. علی لاریجانی از انتخابات ۸۴ تا پایان ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد سه نقش کلیدی را بازی کرد؛ با شروع دولت احمدی‌نژاد روند پرونده هسته‌ای ایران شتاب تازه‌ای گرفت و لاریجانی جدید شد دبیر شورای‌عالی امنیت ملی و مسئول پرونده‌ هسته‌ای، از پاییز ۸۴ تا نیمه‌های سال ۸۶ یکی از پرتکرار‌ترین تصاویر پخش‌شده در رسانه‌ها تصویر مصافحه لاریجانی با خاویار سولانا دیپلمات ارشد اروپایی بود، در نیمه‌راه اما به‌دلیل اختلاف با رئیس‌جمهور، او جایش را به سعید جلیلی داد تا فرایند ۶ سال مذاکره‌ فرسایشی و بی‌نتیجه آغاز شود. لاریجانی اما بعد از این اتفاق عزم بهارستان کرد و اتفاقاً این بار در ائتلاف با احمدی‌نژاد صندلی ریاست را از حدادعادل- که آن روز‌ها منتقد دولت بود- گرفت. این شاید بزرگ‌ترین شکست‌های احمدی‌نژاد در سیاست داخلی بود که با دست خود یک منتقد بزرگ برای دولتش درست کرد. او ابتدا با دولت احمدی‌نژاد همراه بود و همه‌چیز ظاهراً داشت طبق محاسبه‌ احمدی‌نژاد پیش‌می‌رفت تا اینکه در آذر ۸۷ علی لاریجانی اولین کنش سیاسی برای عبور از احمدی‌نژاد را کلید زد؛ جمع کردن رؤسای ادوار مجلس در یک همایش با حضور هاشمی، خاتمی، ناطق نوری، کروبی و... در آن مقطع به‌شکلی پیام ایجاد ائتلاف علیه احمدی‌نژاد در انتخابات ۸۸ را به ذهن متبادر می‌کرد، ائتلافی که علی‌رغم همه‌ اختلاف‌ها در خرداد ۸۸ عملاً هسته‌ مرکزی جریان نه به احمدی‌نژاد را شکل می‌دادند. لاریجانی همان فرمان را در دوره‌ دوم ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد هم ادامه داد و در فاصله‌ ۸۴ تا ۹۲ عملاً به مهم‌ترین کنشگر منتقد دولت تبدیل شد. لاریجانی تا اینجای کار تلاش کرده بود سه ویژگی متمایز از خود نشان بدهد؛ نخست چهره‌‌ای پخته در سیاست خارجی، دوم کاراکتر میانه توسعه‌خواه که با رادیکالیسم در اصولگرایی مرزبندی دارد و سوم کنشگر سیاسی غیراصلاح‌طلب. کشتیبان علی لاریجانی را از سال ۹۲ اما سیاستی دیگر آمد. او که در انتخابات آن سال در غیاب قالیباف در یکی از میتینگ‌های انتخاباتی‌اش شرکت کرده بود، از چنین سالی به بعد خواسته یا ناخواسته تبدیل به مؤتلف تمام‌قد حسن روحانی شد و این مسیر را تا انتخابات ۱۴۰۳ ادامه داد و روزبه‌روز از خاستگاه اصلی‌اش فاصله گرفت. نوع مواجهه با برجام، نحوه‌ تعامل با کابینه‌ روحانی و... به‌گونه‌ای بود که در افکار عمومی سپردن چک‌سفید امضا به حسن روحانی حساب می‌شد و لاریجانی اگر هم خواست نتوانست خود را از او جدا کند. حالا در آبان ۱۴۰۳ و با شرایط خاص منطقه، سفر لاریجانی به بیروت بازخورد وسیعی در فضای اجتماعی داشته است. این سفر از دو جنبه می‌تواند به احیای یک علی لاریجانی کلاسیک کمک کند؛ جنبه‌ نخست عنوان سفیر ویژه‌ای بود که تحت‌لوای آن پیام‌های رهبر انقلاب را به نخست‌وزیر لبنان و رئیس‌جمهور سوریه رساند و دوم ظهور و بروز قدرتمند رسانه‌ای که با تعبیری که درخصوص نتانیاهو به کار برد اجتماعی و عمومی شد. او حالا بر سر یک انتخاب است؛ راهبردی به سیاست نگاه کند و آن سه ویژگی را در خود احیا کند یا کار سیاست را به تکنیسین‌هایی بسپارد که فکر می‌کنند با توییت در مورد ارتفاع گرفتن و نقشه‌ اسنپ و... می‌توان انتخابات را برد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین