🔻روزنامه تعادل
📍 آژانس و راهبردهای ایران برای رفع تحریمها
✍️ جعفر قنادباشی
طی ساعات آینده مشخص میشود که آیا آژانس بینالمللی انرژی اتمی، قطعنامهای علیه ایران صادر میکند یا نه؟ فارغ از این موضوع، باید توجه داشت که جهان وارد عصر و هنگامه تازهای شده است. با رخدادهایی که طی ماههای اخیر به وقوع پیوسته، سرعت تحولات در سطح منطقه و جهان به شدت افزایش یافته است. پس از حضور ترامپ در کاخ سفید و وعدههایی که برای پایان دادن به بحرانهای بینالمللی و نزاعهای منطقهای داده، بسیاری از تحلیلگران منتظرند تا عملکرد ترامپ را در مواجهه با معادلاتی چون جنگ روسیه و اوکراین، همچنین جنگ اسراییل و حماس و سایر معادلات بینالمللی مشاهده کنند. در این میان، ایران هم تلاش میکند از دل رخدادها و تحولات جهانی، منافع ملی خود را تامین کند. در آخرین دست از تحولات مرتبط با ایران، گروسی هفته گذشته راهی تهران شد تا از مواضع ایران در خصوص پرونده هستهای آگاه شود. ایران هم در عین اینکه بیان کرده آماده گفتوگو و مذاکره در خصوص مسائل فیمابین ایران و آژانس است، به این نکته نیز اشاره کرده هر نوع رفتار خصمانه طرف مقابل و هرگونه قطعنامه علیه ایران را با واکنش مناسب پاسخ میدهد. اما پرسش مهم این است که این تحولات را چگونه میتوان محقق کرد؟
ایران شرایط مناسبی برای تصمیمگیری و سیاستگذاری در مواجهه با رفتارهای طرفهای غربی دارد. در واقع ایران کارتهای بازی قابل توجهی در حوزههای مختلف دارد. ایران هم در حوزه دیپلماسی، ظرفیتهای قابل توجهی دارد و هم در بخش نظامی، ابزارهای اثرگذاری را نمایان کرده است. از سوی دیگر ایران تجربه زیادی از مواجهه با قدرتهای غربی دارد و میتواند از این تجربیات رسوب کرده استفاده کند. ایران در گذشته انواع و اقسام راهها و تجربیات را آزموده است. هم در مذاکرات عمان حضور داشته و هم برجام را امضا کرده است. در بطن پرونده هستهای برای مقابله با تهاجمات دامنهدار سیاسی، اقتصادی و راهبردی غرب مواضع متفاوتی را اتخاذ کرده تا به نقطه امروز رسیده است. تجربیاتی که هر چند هر کدام منافع مقطعی را برای ایران در بر داشت، اما هرگز منجر به استیفای منافع بلندمدت کشورمان نشدند. امروز ایران اما با فراغبال و با تکیه بر تجربه انباشت شده قبلی و ظرفیتهای درونیاش، به دنبال تحقق منافع ملی خود است.
مردم ایران هم متوجه شدهاند، دستیابی به منافع حداکثری در گروی شنیدن صدای واحد از داخل کشور است. مردم ایران خواستار اتخاذ مواضع جدی، قاطع و صریح در برابر هرگونه فریبکاری غرب هستند که بدون دلیل و بدون بهرهمندی از مستمسکی علیه ایران اعمال میشوند. ایران در تمام مناسبات هستهای یا سایر حوزههای دیپلماسی، مطابق قانون عمل کرده و هرگز از خطوط قرمز نظام بینالملل عبور نکرده است. اما امریکا رویکرد سلطهجویانهای دارد و تلاش میکند منویات خود را به ایران تحمیل کند. البته مشخص است که چرا غربیها به دنبال فشار بر ایران هستند. ایران شمایل منطقه را در راستای مطالبات مردم و مقاومت تغییر داده است. طبیعی است که این کنشگری ایران با واکنش کشورهای غربی مواجه شود. اگر امریکا و اروپا به دنبال یک گفتوگوی عادلانه، سازنده و پویا باشند، ایران از آن استقبال کرده و تلاش میکند به پرسشهای منطقی طرح شده پاسخ دهد، اما اگر هدف غرب از مذاکره، گفتوگو برای اعمال فشار بیشتر و نظارتهای غیرمتعارف و وقتکشی باشد، ایران زیر بار آن نخواهد رفت. واقع آن است که امروز در نظام بینالملل این قدرت است که به کشورها امکان بازیگری و کنشگری میدهد. با نرمش، با لبخند و با عقبنشینی، امکانی برای تحقق منافع ملی فراهم نمیشود. ایران از این جنبه نشان داده که ظرفیتهای بالایی دارد و با تکیه بر تواناییهای دیپلماتیک، نظامی، ارتباطی و راهبردیاش آمادگی نشستن پای میز مذاکرات عادلانه را دارد. در صورتی که این فضای عادلانه فراهم شود، در دوره ترامپ هم میتوان به دورنمای مذاکراتی امیدوار بود، اما اگر قرار باشد در مذاکرات، زمینههای از میان رفتن ظرفیتهای ایران شکل بگیرد، نباید وارد چنین ورطهای شد. ایران به دنبال رفع تحریمهای اقتصادی از طریق دیپلماسی و مذاکره است، اگر گفتوگوها منجر به تحقق چنین هدفی شود باید از آن بهره برد، اما اگر قرار باشد غرب از طریق مذاکره به دنبال فشار بیشتر بر ایران باشد، هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تحمیل ریسک سیستماتیک به بانکها
✍️ فرهاد خان میرزایی
درحالیکه در یک اقتصاد متعارف، حاکمیت سیاسی از مسیر ایجاد تعادل در روابط داخلی و خارجی یک کشور باعث ایجاد ثبات نسبی و عدم شکلگیری ریسکهای سیستماتیک و فراگیر در اقتصاد میشود، طی سالهای اخیر اقتصاد ایران به میزان زیادی در معرض این گروه از ریسکها قرار داشته است.
عدم تعادل در روابط داخلی بین ارکان مختلف قدرت در داخل کشور که خود را در شکلگیری تعهدات مالی فراتر از منابع در دسترس آشکار میکند، کسری بودجه مزمن برای اقتصاد ایران ایجاد کرده است. کسری بودجه مزمن دولت در اقتصاد ایران و شیوه تامین مالی آن باعث شده است تا از مسیر ایجاد تورم و همچنین افزایش نرخ سود در اقتصاد ایران، بخشهای مختلف اقتصادی با ریسکهای فراگیر مواجه شوند.
از سوی دیگر، عدم تعادل در روابط خارجی دسترسی پایدار به منابع باثبات ارزی برای اقتصاد ایران را دشوار کرده است و همین امر باعث شده است تا تراز پرداختها در اقتصاد ایران با نوسانات مهمی مواجه باشد. این عدم تعادل در تراز پرداختها که از مسیر افزایش نرخ ارز میتوانست به یک تعادل در اقتصاد ایران منجر شود، از مسیر سیاستگذاری نادرست ارزی و تجاری باعث شکلگیری نظام چندگانه نرخ ارز در ایران شده و باعث شده است تا نوسانات نرخ ارز در اقتصاد ایران تشدید شود. نوسانات نرخ ارز نیز بهعنوان یک متغیر کلان، باعث تشدید ریسکهای فراگیر در کنار نوسانات نرخ بهره و تورم در اقتصاد ایران شده است.
این گروه از ریسکهای فراگیر، باعث ورود دولت به بازارهای مختلف در جهت کنترل و تخفیف آثار ناشی از این ریسکها شده است. درواقع درحالیکه مدیریت این ریسکها باید در سرمنشأ آن صورت گیرد، نحوه مواجهه دولت طی سالهای گذشته، مداخلات قیمتی و تخصیص منابع در جهت کنترل این ریسکها بوده است. با این حال فراگیری این ریسکها باعث شده است تا امکان شکلگیری گروههای ذینفع پیرامون نحوه مواجهه دولت با این ریسکها امکانپذیر شود. از یکسو ذینفعان معیشتی هستند که از جهت تعداد مزیت دارند و این تعداد باعث شکلگیری گروه ذینفع منسجمی شده است و از سوی دیگر مداخلات دولت باعث شکلگیری رانت و ذینفعان رانتی شده است که مزیت آنها دسترسی به گروههای تصمیمساز و تصمیمگیر در جهت حفظ و تداوم رانت است.
در چنین شرایطی بخش مهمی از پوشش ریسک این ذینفعان معیشتی و رانتی در اقتصاد ایران بر عهده شبکه بانکی بوده است. شکلگیری ستادهای تسهیل و رفع موانع تولید که بخش مهمی از درخواستهای آنها امهال تسهیلات بانکی بوده، در کنار شکلگیری انواع مختلفی از تسهیلات تکلیفی و تسهیلات تحمیلی به بانکها بدون در نظر گرفتن امکان تامین مالی آنها نمونههایی از پوشش ریسکهای مرتبط با شرایط اقتصادی کشور برای گروه ذینفعان معیشتی و رانتی بوده است.
درحالیکه ماهیت بانکداری تولید اطلاعات و مدیریت ریسک بهویژه مدیریت ریسک عدم تطابق بین سررسید سپردهها با تسهیلات است و بانک باید ریسک نکول ارائه تسهیلات و ریسک نقدشوندگی و خروج سپردهها را مدیریت کند، شکلگیری ریسکهای سیستماتیک و تحمیل آنها به شبکه بانکی باعث شده است تا فرآیند تولید اطلاعات در شبکه بانکی ایران مختل شود.
در یک بانکداری متعارف، مدیریت بانک ناظر بر مدیریت ریسک بازار از طریق مدیریت سپرده و تخصیص اعتبار بر اساس ریسک اعتباری است. در ارائه اعتبار شناسایی کژگزینی و کژمنشی اهمیت بالایی دارد. از سوی دیگر، شناسایی ریسک نقدشوندگی بر حسب ذخایر مازاد بانکی انجام میشود. اجرای صحیح این اقدامات باعث میشود تا با مدیریت مناسب ترازنامه بانک، ریسک بانک کنترل و از مسیر کنترل ریسک بانک، ثبات اقتصاد کلان محقق شود. در صورت عدم مدیریت مناسب نیز بانک دچار مساله ورشکستگی میشود.
با این حال در ایران، بخش مهمی از مدیریت بانک ناظر بر کنترل ریسک نرخ سود، ریسک تورم و ریسک نرخ ارز است. ریسک نرخ سود که طی یکسال گذشته نیز افزایش قابل توجهی پیدا کرده است از مسیر عدم انعطاف در قرارداد بدهی در زمینه نرخ سود و کنترل دستوری نرخ دنبال میشود. این شرایط در محیط تورمی با عدم قطعیت بالا باعث میشود تا بانک با چالش خروج سپردهها و نیاز به ذخایر برای تسویه وجوه مواجه شود.
از سوی دیگر اعطای تسهیلات تکلیفی به خانوار و بنگاهها یا امهال بازپرداخت و تجدید قرارداد تسهیلات منجر به کاهش نقدشوندگی داراییهای بانک میشود. بخشی از داراییهای ارزی بانکها نیز بهدلیل ریسک نکول با عدم ایفای تعهدات مواجه میشوند. در کنار این عدم ایفای ضمانتهای بانک مرکزی در ارائه تسهیلات ارزی نیز باعث میشود تا بخشی از داراییهای شبکه بانکی سوخت شود. بهعنوان نمونه درحالیکه در ابتدای دهه۹۰ شبکه بانکی کشور به اتکای ضمانتهای ارزی بانک مرکزی حدود ۱۲میلیارد دلار، تسهیلات ارزی داده و طی این سالها نیز این تعهدات را با نرخهای بالاتر تسعیر کرده است، بانک مرکزی در اقدام اخیر خود تنها ۲میلیارد دلار از این ضمانتها را پذیرفته است. عدم نقدشوندگی داراییها از یکسو و افزایش نقدشوندگی سپردهها در این شرایط باعث میشود تا شبکه بانکی در ایران با مشکل فراگیر ناترازی در ذخایر بانکی مواجه شود. درواقع انعکاس انتقال ریسکهای سیستماتیک به شبکه بانکی باعث شکلگیری کسری سیستماتیک در ذخایر بانکها در ایران شده است که باعث میشود، بانکها برای ایفای عملیات خود همواره متکی به بانک مرکزی باشند.
در چنین شرایطی از محیط تنظیمگری و نظام انگیزشی حاکم بر رابطه بین ذینفعان مختلف با شبکه بانکی، مدیریت بانکها در ایران نیز دچار کژمنشی میشود؛ بهطوریکه انگیزه خود را برای مدیریت مناسب ریسک از دست میدهد؛ چراکه همواره این امکان وجود دارد که چالشهای ایجادشده برای مدیریت بانک به تحمیل ریسکهای سیستماتیک به بانک تعبیر شود. این شرایط باعث شکلگیری یک تعادل در اقتصاد ایران شده است که در آن بانکها به تدریج از ایفای نقش خود برای ارائه تسهیلات جدید و اعطای اعتبار فاصله گرفتهاند.
در چنین محیطی از فعالیت، بانک مرکزی طی سالهای اخیر اقدام به اجرای سیاست کنترل ترازنامه بانکهای تجاری با هدف کنترل تورم کرده است. این کنترل در اعطای اعتبار بدون کنترل کردن ریسکهای سیستماتیک باعث شده است تا در اقتصاد ایران به ویژه از نیمه دوم سال۱۴۰۲، میزان اعتبار موثر عرضهشده به اقتصاد کاهش پیدا کرده و نرخ سود در اقتصاد ایران افزایش پیدا کند. از سوی دیگر، از نیمه دوم سال۱۴۰۲، مداخله بانک مرکزی در بازار ارز افزایش پیدا کرد. فروش ارز توسط بانک مرکزی که مشابه با اجرای عملیات بازار باز و فروش اوراق دولتی است، باعث شده است تا میزان ذخایر مازاد در اختیار بانکها کاهش قابل توجهی پیدا کند و در نتیجه توان تسهیلاتدهی بانکها با افت بیشتری مواجه شود.
طی سال۱۴۰۲ میزان رشد تسهیلات بانکی در حدود ۲۵درصد بود. با اینحال این رقم از رشد تسهیلات لزوما به معنای تسهیلات جدید ارائه شده نیست و بخشی از تجدید قرارداد تسهیلات نیز در داخل آن قرار دارد. از این رو میزان کل رشد اعتبار از رقم ۲۵درصد نیز کمتر است. با اینحال همین میزان از رشد اعتبار نیز از میزان رشد تورم کمتر بوده که نتیجه آن افت تسهیلات واقعی ارائهشده است. این افت تسهیلات باعث شده است تا مساله تامین مالی تبدیل به یک چالش فراگیر برای بنگاههای اقتصادی در ایران شود.
این شرایط باعث شده است به جای آنکه اعطای اعتبار از طریق شبکه بانکی صورت گیرد، بخش مهمی از اعتبار وارد زنجیره دیگری در اقتصاد ایران شود. رشد قابل توجه فینتکهای مالی در اقتصاد ایران و شکلگیری مراکز فروش که بخش مهمی از مزیت ایجادشده توسط آنها فروش اعتباری است، در کنار افزایش فروش اعتباری داخل زنجیره تولید، انعکاسی از چالشهای ایجادشده برای شبکه بانکی در کشور در ارائه تسهیلات است.
درحالیکه تداوم این شرایط بهویژه درصورتیکه چشمانداز پیشرو تشدید انتظارات تورمی باشد، برای کنترل بازار ارز ضروری است، با این حال به نظر میرسد عدم توسعه روشهای تامین مالی میتواند باعث شکلگیری افت فعالیتهای اقتصادی بهدلیل چالشهای تامین مالی شود. بهبود نقدشوندگی داراییها در شبکه بانکی از طریق بهادارسازی این داراییها و همچنین اعمال تبعیض بیشتر در سیاست کنترل ترازنامه و دستهبندی روشنتر بانکهای سالم و ناسالم میتواند باعث بهبود شرایط نظام بانکی در ایران شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 استقامت، دشمنان خارجی و شبههآفرینان داخلی
✍️ سعدالله زارعی
بنیان انقلاب اسلامی بر استقامت است و در یک کلام میتوان گفت همه عظمتهایی که در این ۴۶ سال خلق شده و چشم جهان را خیره کرده است، محصول بههم پیوستگی و امتزاج استقامت امام و مردم بوده است. کما اینکه تاریخ معاصر ما در این ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال پر از مواردی است که سرمایههای هنگفت و دستاوردهای بزرگ که با زحمات زیاد و خون دلها به دست آمده، بهخاطر عدم استقامت، رهبری یا مردم و یا هر دو از بین رفته و فرصتهای تاریخی تباه شده و کشور به قهقرا رفته است. جنبش تنباکو، جنبش مشروطیت و جنبش نفت و سیر قهقرایی پس از هر یک پیش روی ماست. امروز، ایران با استقامت امام و مردم به جایی رسیده که دشمنان آن با صراحت میگویند «ایران، خود معادلهساز است و با معادلات نمیتوان آن را منفعل نمود و یا از صحنه خارج کرد». ما امروز البته در شرایط بسیار حساس و بسیار خطیری هستیم و در نقطهای قرار داریم که هم باید از دستاوردهای بزرگ خود که با تلاش مستمر و هزینه زیاد به دست آمده است، در عرصه داخلی، منطقهای و جهانی مراقبت نماییم و هم باید در افزایش موقعیتها و دستاوردها تلاش کنیم.
روایتی در صفحه ۶۶ تفسیر «دُرُّالمنثُور» نوشته عالم بزرگ اهل سنت، عبدالرحمن سیوطی متوفای ۹۱۱ قمری آمده که وقتی آیه ۱۱۲ سوره هود (فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ) نازل گردید، رسول خدا صلواتالله علیه و آله خطاب به مسلمانان فرمود:
«شَمِّرُوا، شَمِّرُوا» یعنی آستینها را بالا بزنید، آستینها را بالا بزنید. این سوره مبارکه در دوره مکه نازل شده است و میدانید که در حد فاصل حضور پیامبر اکرم صلواتالله علیه و آله در مکه و فتح مکه در سال هشتم هجری چه حوادث سهمگین و بزرگی رخ داده است. مسلمانان که در دوره سختی شمارشان نسبت به کفار اندک بود و توشه و توان مالی و مادیشان هم در برابر جبهه کفر اصلاً قابل قیاس نبود، توانستند اسلام را بر شبهجزیره حاکم گردانیده و پیک دعوت را به شرق و غرب عالم بفرستند. این وضعیت دو چیز را نشان میدهد یکی اینکه مسلمانان آنگونه که پیامبر خواسته بود «آستینها را بالا زدند» یعنی مردانه پای کار آمدند و ماندند، دیگر اینکه این ایستادگی و استقامت آنان «نتیجه بزرگ» داد. این استقامت مردم البته آنطور که از روایات میفهمیم به تلاش دائمی و بلکه شبانهروزی پیامبر وابسته بود و از اینرو فرمود «شَیَّبَتْنِی هُودٌ وَ أَخَوَاتُهَا» این یعنی مراقبت و تأکید شبانهروزی پیامبر. پایه این استقامت هم «ایمان» بود و میدانیم که محور کار پیامبر در مکه در کنار استقامت، تعمیق مبانی نظری و عملی اعتقادات و باورهای دینی بود. از اینرو وقتی مسلمانان که در مکه تربیت شده بودند با هجومهای جمعی سنگین دشمنان مواجه گردیدند، دستور داده شد که استقامت بورزید. آیه ۴۵ سوره مبارکه مائده ناظر به این موضوع میباشد (ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر گاه با فوجی از دشمن مقابل شدید، پایداری کنید و خدا را پیوسته یاد کنید. در این صورت است که فاتح و پیروز میشوید) حال یک لحظه تصور کنید مسلمانان اندکی که به پیامبر ایمان آورده بودند به واسطه کمی عده و عده خود و پارهای حوادث سخت، از ادامه کار فاصله میگرفتند و بیتابی جای استقامت آنان را میگرفت، آن وقت اصلاً این دین پا نمیگرفت و بشریت یک سره مسیر دیگری پیدا میکرد و راهی برای شناخت آنچه باید از آنچه نباید به وجود نمیآمد و جهان کاملاً سیرت و صورتی تاریک و دهشتناک پیدا میکرد.
این مسیر که نتیجه شیرین آن روشن میباشد البته مسیر راحتی نیست. به غیر از آنکه دشمنان خارجی همه توان خود را برای اینکه معادلهای به نفع جبهه حق شکل نگیرد پای کار میآورند و همه اصول اخلاقی و انسانی و داعیههای فریبای خود را در این مواجهه زیر پا میگذارند، بلکه زبانهای شماتت داخلیها هم به راه میافتد و انواعی از شهبهافکنیها در مسیر حق پدید میآید. در آیات مختلف قرآن کریم، حجم عظیمی از این شبههافکنیها در داخل و خارج علیه جبهه حق بیان شده است. یکی از این شبههها این است که مقاومت در برابر قدرت دشمن قوی چه فایدهای دارد؟ (به تعبیر امروزیها آیا با منافع ملی میخواند؟) و یکی دیگر از شبههها این است که دشمنان به زودی مسلمانان را از پای درمیآورند (به تعبیر امروزیها معادله به ضرر ایران و جبهه مقاومت تغییر میکند) شبههافکنها بهخصوص در لحظات حساس، مثلاً مواقعی که جبهه حق زیر فشار متراکمتری قرار دارد، بهطور گسترده وارد میشوند. «کار ویژه» آنان در این شرایط این است که توی دل مردم را خالی نمایند.
قرآن کریم در آیات مختلف میفرماید منافقان در میان مردمی که مردانشان مشغول نبرد رویارو هستند، میچرخند و میگویند به زودی مؤمنان شکست میخورند و آنگاه ما اجازه نمیدهیم آنان در این دیار بمانند (به تعبیر امروزیها این سیاستهای ستیزهجویانه با دشمنان با شکست مواجه شده و ما اجازه نمیدهیم این سیاستها ادامه یابد و باید به جای مقاومت و استقامت در مقابل دشمنان، راه توافق و تعامل و عبور از مواضع ستیزهجویانه را در پیش گرفت). جالب این است که در اوج فشارهای دشمنان در خارج و شبههافکنی منافقان در داخل، خداوند به مؤمنان نهیب میزند که مبادا به دلیل ستیزهای دشمن خارجی و طعنههای منافقان در تأکید بر اصول خود سستی نمایند. خداوند متعال در آیات ۱۱ و ۱۲ سوره مبارکه هود میفرماید آنان که با صبر و عمل صالح به اجر کبیر (نتیجه عظیم) رسیدهاند، مبادا در درستی راه و درستی سخنان پیامبر دچار سستی شوند و مبادا این فشاری که از ناحیه دشمنی دشمنان و طعنههای منافقان بر مؤمنان وارد میشود، رسول خدا را در تأکید بر لزوم مقابله با دشمنان و دسیسههای آنان گرفتار ملاحظات نماید. این آیات میگویند مؤمنین در اوج سختیها و شبههپراکنیها نباید از فکر تقابل بیشتر با کفار (و گشودن صفحات جدید پیروزی) غفلت نمایند. دشمن وقتی در حمله متمرکز میشود، به این معناست که خود را در موقعیت بازنده میبیند و این پیروزیهای جبهه حق است که آرامش را از آن سلب نموده است.
یکی از مهمترین فشارهایی که در زمان تمرکز دشمنان بر دشمنی علیه جبهه حق پدید میآید
(به غیر از فشار شدید برای ترک اصول) فشار روی اجزاء شکلدهنده به جبهه حق برای متلاشی کردن آن است. ما تردید نداریم که دشمنان اسلام و دشمنان جمهوری اسلامی بهصورت جبههای عمل مینمایند و لحظهای از عمل جبههای غافل نیستند. کما اینکه در اوج حملات رژیم غاصب به مردم بیپناه فلسطین و لبنان، اروپاییها برای پشتیبانی از عنصر جنایتکار جبهه خود یعنی رژیم اسرائیل، پس از تحریم هواپیمایی ایران، کشتیرانی جمهوری اسلامی را تحریم کردند. خب پس ما در مقابل یک حرکت جبههای و یک جبهه قرار داریم و برای عبور از این شرایط متقابلاً به یک جبهه نیازمند میباشیم. در زمان پیامبر عظیمالشأن، در مقایسه با جمعیتهای دشمن، جمعیت کمی اطراف او بود که عمدتاً هم فاقد توانمندیهای مالی بودند و فقط جانی داشتند که به کف گرفته و خالصانه در راه اهداف پیامبر عظیمالشأن تلاش میکردند. یکی از فشارهای منافقان در آن دوره، پراکندن این افراد از اطراف پیامبر و در واقع فرو پاشاندن جبهه پیامبر بود. اما البته برای رسیدن به مقصود پلید خود، از الفاظ نرمی استفاده میکردند. خداوند متعال، پیامبر بزرگوار خود را از اینکه به این حرفها گوش دهد برحذر میدارد. خداوند در آیات ۳۰ و ۳۱ سوره مبارکه هود میفرماید، پیامبر چنین داعیههایی را پس و به سینه مدعیان دست رد زد و به آنان فرمود اگر اینها را از خود دور کنم چه کسانی مرا در برابر انبوه دشمنانم یاری خواهند کرد؟ در حالی که اگر سخن مال است و یا اگر سخن امکانات آنچنانی است، دست من ـ در مقایسه با دست دشمن ـ خالی است و من چگونه میتوانم با پس زدن اینها، توجه ستمکاران را به خود جلب نمایم. (واضح است که در زمانه نزول این آیات که شرحی بر گفتوگوها میان نوح پیامبر صلواتالله علیه و مردم کافر و منافق زمان آن جناب است، پیامبر عظیمالشأن اسلام در معرض فشار منافقان مسلماننمایی قرار داشته که از او میخواستهاند به جای کمک گرفتن از عمارها و اباذرها، دست دوستی و یاری به سمت نامدارانی مثل ابوسفیان دراز کند! و از طریق پیمانهای سیاسی و عشیرهای و... و رفع کردن نگرانیهای ابوسفیانها، جامعه نوتأسیس مدینه را به آرامش برساند.) همین امروز این داعیههای کهنه و مردود که قرآن پنبه آنها را زده است، بازآرایی شده و به بازار آمده است! در حالی که هر روز
ـ واقعاً همه روز ـ بر درجه دشمنی آمریکاییها و اروپاییها علیه این ملت و علیه همگرایان مجاهد انقلاب اسلامی در منطقه افزوده میشود، عدهای راه افتاده و میگویند، فلسطین را به فلسطینیها و لبنان را به لبنانیها وانهید و آنان را در زیر بمبارانها تنها بگذارید، چون در نظام بینالملل و مناسبات آن، اینها تشخص آمریکا، فرانسه و انگلیس را ندارند! این در حالی است که اگر امروز پیاپی ایران از سوی همین دولتهای آمریکایی و اروپایی مورد تهدید قرار میگیرد ولی از پا درنمیآید و به مسیر خود که تأمین اهداف عالیه این ملت است، ادامه میدهد ـ و ضمناً میتواند بقیه مردم و دولتهای دوست خود در منطقه را هم به توانمندی ایستادن در مقابل دشمن و غلبه کردن بر آن برساند ـ مرهون شکل دادن به یک «جبهه» است. این جبهه، البته زیرفشار است و ما در هر لحظه فشار دشمن بر کل این جبهه را ـ از ایران تا یمن تا عراق تا سوریه، تا لبنان و تا فلسطین ـ مشاهده میکنیم و به جراحتهایی که بهخصوص در این یک سال و اندی به این جبهه وارد شده، معترف هستیم؛ ولی این را میدانیم که همین فشارها ثمره موفقیتها، علامت موفقیتها و سرمایه موفقیتهای بزرگ بعدی جبهه حق است. بگذار دشمنان اسلام و مسلمین و دشمنان ایران و جبهه مقاومت، دسیسه بچینند و منافقان مسلماننما در داخل، دل مردم را به خیال خود خالی کنند؛ راه روشن است و پیروزی پیدرپی جبهه حق قطعی است.
🔻روزنامه رسالت
📍 ترامپ و دغدغه دفرمه سازی اروپا
✍️ حنیف غفاری
آشفتگی اتحادیه اروپا از بازگشت ترامپ بر مسند قدرت، کاملا محرز است. اظهارات اخیر جوزف بورل، ماکرون، اولاف شولتس و دیگر سیاستمداران اروپایی بیانگر نگرانی آنها نسبت به آینده ای نامعلوم و بلکه تاریک در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی قاره سبز بوده و جایی برای مانور موثر اروپای واحد در مناسبات پیرامونی خود باقی نخواهد گذاشت.اما نگرانی اروپائیان نسبت به بازگشت ترامپ را نباید محدود به جنگ تجاری ( وضع تعرفه های گمرکی بر کالاهای صادراتی اروپا به آمریکا) یا بروز منازعات امنیتی در دو سوی آتلانتیک بر سر موضوعاتی مانند جنگ اوکراین محدود کرد.
آنچه اروپای امروز را آزار می دهد، استعداد
فوق العاده ایست که این مجموعه برای فروپاشی و بهترین حالت ممکن، دفرمه شدن دارد. شرایط جاری در اروپا گواه تحولات غیرقابل پیش بینی و غیرقابل مدیریتی است که در برابر این منظومه ظاهرا واحد اما در حقیقت منفصل وجود دارد. ویکتور اوربان، نخست وزیر
مجارستان و یکی از اندک متحدان ترامپ در اروپا، نمی تواند خوشحالی زاید الوصف خود را نسبت به بازگشت رئیس جمهور سابق آمریکا به عرصه قدرت کتمان کند. دیگر جریان های ملی گرای
افراطی از جمله جورجا ملونی، نخست وزیر ایتالیا و مارین لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه نیز رویکردی مشابه اوربان دارند. اما احزاب سنتی ، خصوصا سوسیال دموکراتها و محافظه کاران میانه رو بدترین وضعیت ممکن را در قاره سبز تجربه می کنند.
فروپاشی دولت اولاف شولتس در برلین، فضا را برای مانور سیاسی بیشتر جریانات ضد اتحادیه اروپا در این مجموعه باز خواهد کرد. فراموش نکنیم که آلمان به عنوان اقتصاد اول اروپا، بیشترین ضربه را از جنگ تجاری با آمریکا خواهد خورد و احزاب سنتی، چه بخواهند یا نخواهند قربانی این منازعه تلقی می شوند. در چنین وضعیتی، اقبال شهروندان آلمانی و فرانسوی نسبت به احزاب ملی گرای افراطی بیش از پیش تقویت خواهد شد. قطعا ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا و ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه نیز از روند اضمحلال و فروپاشی اتحادیه اروپا یا تبدیل شدن آن به مجموعه ای کاملا
بی خاصیت حمایت می کنند.
ترامپ اروپای واحد را رقیب اقتصادی واشنگتن و روسیه، این مجموعه را رقیب امنیتی خود قلمداد کرده و هر یک از زاویه ای خاص نسبت به تحولات گذشته، جاری و آتی در اتحادیه اروپا و حوزه اقتصادی یورو می نگرند.
ترامپ ابایی از اعلان جنگ علیه اروپای کنونی ندارد. این منازعه از یک سو ناظر بر ساختارهای کلان قدرت در قاره سبز و از سوی دیگر، ناظر بر ابزارهای اعمال قدرت اقتصادی-امنیتی اروپائیان در نظام بین الملل خواهد بود.سیاستمداران کنونی اروپا، به مانند نسل گذشته خود و افرادی مانند ژاک شیراک، گرهارد شرودر ، جک استراو و ......قدرت جمعی و حداقلی برای تسلط بر این دوران بحرانی نخواهند داشت. اصلی ترین مشکل اروپای امروز، صرفا عدم توانایی در مدیریت بحران های جمعی نیست، بلکه تاب آوری حداقلی در برابر بحران نیز از عهده بسیاری از کشورها و سیاستمداران این مجموعه خارج است. به نظر می رسد روزهای تعیین کننده و البته سختی پیش روی اروپائیان ، خصوصا زوج برلین-پاریس( به عنوان دو ستون اصلی اتحادیه اروپا ومنطقه یورو) خواهد بود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نسل جوان و آینده مبهم
✍️ مجید سلیمیبروجنی
نسل جدید ایران و جهانی که به دلیل وابستگی سبک زندگی، کار، تفریح و دیگر امور آنها به اینترنت به نسل زد معروف شدهاند، در همه جا چالشهای مخصوص به خود را دارند. از تنشهای بیننسلی درون خانواده تا بازار کار، آنها دچار مشکلاتی هستند که شاید نسلهای قبل هرگز آن را تجربه نکردهاند. در دهه۳۰شمسی کشاورزی پیشران بازار کار بود. به این معنی که جوانان اغلب از طریق کشاورزی روزگار میگذراندند. در دهه۴۰ با رونق تولید صنعتی، جوانان اغلب به عنوان کارگران صنعتی به استخدام واحدهای تولیدی درآمدند. در دهه۵۰، علاوهبر صنعت و کشاورزی، بخش خدمات هم به عنوان پیشران بازار کار جوانان نقش ایفا کرد. دهه۶۰ دهه جنگ بود اما در دهه۷۰ اغلب جوانان جذب فعالیتهای صنعتی با محوریت صنعت ساختوساز شدند. دهه۸۰ را
به نوعی میتوان دهه رونق تجارت و خدمات دانست که باعث شد اغلب جوانان، تاجر و فروشنده کالاهای وارداتی شوند. دهه۹۰ به صورت طبیعی باید دهه اشتغال با پیشرانی استارتاپها و بنگاههای نوظهور میبود اما با محدودیت اینترنت این فرصت از نسل جوان گرفته شد. بخشی از نسل زیر ۳۰سال وارد بازار کار شده یا خواهند شد.
این نسل علاقهای به بازار کار سنتی ندارد و علاقهمند به ورود به بازار کار مبتنیبر تکنولوژی و شبکههای اجتماعی است. متاسفانه همه مشاغلی که طی چند سال اخیر بر پایه اینترنت شکل گرفتهاند، با نااطمینانی و عدم قطعیت از سوی نظام حکمرانی مواجه هستند. گروههای ایرانی در کشاکش پیچیدگیهای ارتباطشان با خانواده باید با عرفهای اجتماعی جامعه ایرانی که جایی میان مدرنیته و سنت گیر افتادهاند، کلنجار بروند و در عین حال راه خود را به سوی آیندهای مبهم زیر سایه اقتصادی بیثبات و متورم هموار کنند. آنها خود را قربانیان فشارهای اقتصادی، بحرانهای اجتماعی، تحریم و فیلترینگ میدانند که نه امید دارند بتوانند زندگی مشابه زندگی والدینشان بسازند و نه میتوانند به گرد پای همنسلانشان در کشورهای پیشرفته برسند. چشم امید آنها نه به سیاستگذاران و دولتمردان بلکه به خانوادههایشان است که شاید حمایت آنها بتواند گرهای از مشکلاتشان باز کند.
دنیای اینترنت برخلاف آنچه نسلهای قدیم تصور میکنند فقط بساط خوشگذرانی و وقتگذرانی را فراهم نمیکند. این دنیا مملو از فرصتهای فراوان برای کسبوکار و درآمدزایی است. نسل زد در این فضا فرصتهای جدید شغلی ایجاد میکند، فعالیتهای فریلنس انجام میدهد، کسبوکار راه میاندازد و یوتیوبر و وبلاگر میشود. این نسل سرسختانه به دنبال بهره بردن از هر فرصتی است که دنیای آنلاین برایش فراهم میکند. واقعیت این است که در ایران نیز نمیتوان نسل جوان را پشت درهای فیلترینگ و حتی تحریمهای بینالمللی نگه داشت.آنها به هر روش متوسل میشوند تا به گوشهای از زندگی دیجیتال که برای همنسلانشان در کشورهای دیگر فراهم است دسترسی داشته باشند ولی مشکل اینجاست که برای این کار باید پول زیادی خرج و وقت و انرژی زیادی هزینه کنند. اگر حکمرانی بر پایه خرد میچرخید، میتوانست سرمایه اجتماعی خود را حفظ کند، جوانان را امیدوارانه نگه دارد و از پتانسیل آنها برای رشد و توسعه بهره وافر ببرد اما اگر نگاهی به صف طولانی منتظران پذیرش و مشتاقان ویزا بیندازید عمق فاجعه را در خواهید یافت. ناآرامیهای اجتماعی چند سال اخیر، کاهش چشمگیر مشارکت در انتخابات و سونامی مهاجرت که ویژگی هر سه حضور پررنگ جوانان بوده و هست خبر از وضعیت مخاطرهآمیز آنها میدهد. سبک زندگی و آزادی نسل زد تحتتاثیر سیاستها و مقررات نادرست پیوسته تحدید شده است. این وضعیت آشفته، پیوستن آنها به جامعه را به عنوان بزرگسال و شهروند تضعیف کرده و نارضایتی، ترس و خشم آنها را افزایش داده است. بخش عمدهای از این نسل، سرخورده و مستاصل فقط میخواهند که اینجا نباشند و اصلا مهم نیست به کدام کشور و چه دانشگاهی میروند که واقعا دردناک است یعنی انگار به قدری رنج و درد زیستن یا به قولی آن افق نامعلوم و گاهی سیاه آینده جدی شده که اساسا جوان بدون برنامه مشخصی برای اینکه کجا، به چه منظور و تا چه زمانی میخواهد برود، صرفا رفتن به هر قیمتی و به هر شکل و به هر جایی را هدف قرار داده است. در نظامی که پیوسته نابرابریها تشدید و فرصتها و آزادیها محدود میشود و جوانان مانند بسیاری دیگر از گروهها با منابع و حمایتهای کمتری به حاشیه رانده و رها میشوند نمیتوان انتظار داشت عرق به وطن، بر میل به دست یافتن به یک زندگی معمولی غلبه کند. سرعت پیشرفت نسل زد در ایران بیشتر از آنکه وابسته به برنامه بلندمدت و کوتاهمدت اقتصادی و اجتماعی در سطح کلان کشور باشد وابسته به میزان حمایت خانوادههایشان است. در شرایطی که تورم و شرایط ناپایدار اقتصادی، برنامهریزی بلندمدت جوانان برای زندگیشان را بسیار دشوار کرده است. والدین به تنها حامیان این نسل تبدیل شدهاند. در واقع همین بیثباتی اقتصاد و نااطمینانی به آینده جوانان را به سمت مهاجرت سوق داده است. جامعه ایران برای نسل جوانش به جامعهای پرچالش تبدیل شده است که نه میتواند بستر فرهنگی مناسبی برای رشد این نسل مهیا کند و نه افق روشنی از پیشرفت پیشرویشان قرار دهد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 افزایش قیمت نه اصلاح قیمت
✍️ اکبر شکری
پس از کش و قوسهای فراوان به هر حال اصلاح قیمت محصولات پرتیراژ دو خودروساز بزرگ صورت گرفت که این امر یک اقدام اساسی و ضروری جهت توقف زیان خودروسازان است، پس از انتشار قیمت در کدال (افشای الف طبق الزامات سازمان بورس و اوراق بهادار) توسط خودروسازان، واکنش بازار سهام نیز جالب بود، به هر حال سهامداران خودرویی پس از مدتهای طولانی، نمادشان را سبز دیدند که امیدواریم این سبز شدن تداوم داشته باشد تا سهامدارانی که مدتهای طولانی چشم به این سهام داشتند، کور سوی امیدشان متبلور گردد. مخالفت و انتقاد برخی نمایندگان مردم در مجلس را نسبت به افزایش قیمت خودرو ملاحظه کردیم، اما در مقابل نظر برخی کارشناسان حوزه صنعت و بازار سرمایه را میبینیم که اتفاقا موافق این اصلاح قیمت بودند و راه نجات خودروسازی را در این اقدام میدانند. واقعیت ماجرا این است که با حرفهای غیرکارشناسی، زمین بازی را نمیتوان وارونه جلوه داد و اگر نقدی هست چرا در تمام رخدادها و گرانیها نیست؟ باید بدانیم مردم و کارشناسان بازار و سرمایه ما را قضاوت خواهند کرد. شایسته است هیجانات را کنترل کنیم و تمام ابعاد خودروسازی که متشکل از خودروساز، قطعهساز، سهامدار و مهمتر از همه کارگران هستند را مدنظر قرار داد. خودروسازان به خودی خود سود تعیین نمیکنند و نهاد متولی اساسا حتی اصل بهای واقعی مواد و بهای تمام شده را از خودروساز نمیپذیرد و مادامی که اصل پذیرفته نشود، سود دیگر تعریفی ندارد و مغفول میماند. اذعان شده است؛ سهام دولت در خودروسازی ۸درصد است، اتفاقا نکته قابل توجهی است و باید علت گرانی و بیکیفیتی را در جای دیگری سراغ گرفت. بهتر نیست به جای سوال کردن و پرسیدن که بیش از ۱۰ سال است موضوع خودرو از سوالات پرتکرار خانه ملت از متولیان صنعت بوده و تاکنون این سوالات نیز نه تنها مشکلی را حل نکرده، بلکه گاهی هم باعث اختلافنظر شده است، دست کشید و به دنبال همفکری و ارایه راهکارهای اساسی یا ارایه طرح و تصویب در مسیر درست قانونی قرار بگیریم؟ بله، آنچه که امروز بحران خودرو را حل خواهد نمود، تصویب و اجرای دقیق یک برنامه بلندمدت ۱۰ ساله خواهد بود تا شاید با الگوبرداری از خودروسازان برتر دنیا با برنامهریزی، اجرا و پایش دقیق در مسیر توسعه قطعهسازی و زنجیره تامین که مهمترین عنصر تمامی مجهولات فعلی صنعت خودروی کشور میباشد، قرار بگیریم تا پس از رسیدن به مدارج عالی کیفیت و رقابتپذیر در دنیا و طراحی مناسب در کلاس جهانی به یک خودروسازی مقتدر در دنیا تبدیل شویم.
🔻روزنامه شرق
📍 فلفل و خال مهرویان
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
چند روز قبل به مناسبت ۱۲ نوامبر برابر با ۲۳ آبان که در تقویم جهانی «روز جهانی کیفیت» نامیده شده، مراسمی در مؤسسات استاندارد کشورهای مختلف برگزار شد و در ایران هم چنین مراسمی برپا بود و از صاحبان کیفیتهای مطلوب تقدیر شد.
البته موضوع کیفیت و استاندارد مثل بسیاری دیگر از مسائل صنعتی و اجتماعی در غفلت ما شرقیها و بهتر بگویم ما مسلمانها، از ابتکارات غربیهاست. اینکه میگویم در غفلت ما مسلمانها به این دلیل است که بدون مداهنه موضوع کیفیت بهتر به صورت «احسن عمل» در آیه دوم سوره ملک قرآن کریم آمده است؛ آنجا که فلسفه خلقت انسان را آزمون انسان برای معلومداشتن اینکه چه کسی بهترین عمل را انجام میدهد، دانسته است. رفتار و زندگی پیامبر اسلام (ص) هم همواره بهترین بوده است و ایشان در مراسم تدفین درگذشتهای به دست مبارک قبر را منظم کرده و گفتهاند که حتی قبر اموات را هم باید درست و منظم برپا کرد. در حقیقت این همان TRC یا کنترل کیفیت جامع است که در قرن ۱۹ در ژاپن مطرح و عمومی شد.
ما هم به تأسی از غربیها مؤسسه استاندارد درست کردهایم تا استاندارد کالاها را بنویسند. مؤسسه استاندارد که در سالهای گذشته جزرومد فراوانی داشته، کموبیش به این پرداخته و برخی کالاها را مشمول استاندارد اجباری و برخی را مشمول استاندارد تشویقی کرده است. فکر کردهایم کیفیت به همینجا ختم میشود، هرچند در این هم توفیق نداشتهایم و به یُمن قوانین ناقص و تسامح مسئولان هر کالایی که استاندارد اجباری داشته باشد، مشابه قلابی و زیرپلهای آن هم در بازار به فروش میرسد.
البته تاکنون به این آیه قرآن کریم نیندیشیدهایم، کمااینکه به دیگر آیات قرآن کریم نیز تأسی نکردهایم و بههمیندلیل کیفیت همه چیز نوعا در جامعه ما مطلوب نیست. از نوع تربیت کودکان در خانه تا آموزش و تربیت در مدارس، از روابط خانوادگی تا روابط اجتماعی، از تولید صنعتی تا تولید کشاورزی، از نگهداری جنگلها تا فاضلابکردن رودخانهها، از رفتار مدیران و کارکنان بنگاهها تا برخورد با مراجعان، از نوع حکمرانی مبهم مدیریت کشور تا توقعات بجا یا بیجای برخی مردم که اینها تنها برخی از موضوعاتی است که میتواند کیفیت بهتری داشته باشد و ازجمله موضوع تولید ناخالص ملی که ما تنها به عدد و رقم آن کار داریم و بهویژه اقتصاددانان ما که بسیار هم درسخوانده و صاحب رأی هستند، فقط عددها را میبینند و عدد تولید ناخالص ملی ما را با عدد تولید ناخالص سوئیس و ژاپن و آلمان و... مقایسه میکنند و از کمبودن آن گله میکنند، درحالیکه اصلا و ابدا کیفیت این اعداد با هم قابل مقایسه نیست و اگر ما با همین کیفیت
۱۰ برابر ژاپن هم تولید ناخالص ملیمان بود، راه به جایی نمیبردیم. سهل است که ویرانگری را بیشتر میکردیم.
اگر عدد تولید ناخالص کشوری مثل سوئیس با عدد تولید ناخالص کشوری که فقط نفت میفروشد و زندگی را میچرخاند، برابر باشد، آیا میتوانیم این دو عدد را مقایسه کنیم و بگوییم تولید ناخالص آنها برابر است و به یکسانی به آنها نگاه کنیم؟ اگر چنین کنیم، سادهلوحانه اقتصاد کشوری توسعهیافته را با کشوری درجازده که فقط از ثروت خداداد مصرف میکند و کشور را تهی میکند، برابر کردهایم. در حقیقت تولید ناخالص ملی کشور توسعهیافته به ثروت آن کشور و رفاه مردم میافزاید، ولی تولید ناخالص ملی کشور درجازده از ثروت کشور میکاهد و مردم را نهایتا فقیر میکند. چنین است که راه توسعه معیشت مردم از توسعه میگذرد.
به هر حال پرواضح است که قیاس این دو قیاس معالفارق است. از همینجا نقبی میزنیم به بودجه کل کشور که متن آن از سوی سازمان برنامه و بودجه تهیه میشود و به تصویب هیئت وزیران میرسد و به صورت لایحه به مجلس ارجاع میشود. مجلس هم پس از بحث و بررسی تغییراتی در آن میدهد و با تأیید شورای نگهبان به دولت ابلاغ میکند. در مسیر این تهیه و تصویب همه موضوعات را کمّی میبینند، گویی واژه کیفیت اصولا از مادر زاییده نشده است. همه به عددها نگاه میکنند و چانهزنی روی عددها میکنند، بههمیندلیل یعنی به دلیل تمرکز روی اعداد، هنگامی هم که میگویند فلان درصد بهرهوری باید بیشتر شود، صرفا برای آن است که آن را پشت ویترین بگذارند و تماشا کنند. خب، حال ببینیم مقصر این امر کیست؟ و چه سازمانی باید عهدهدار کیفیت عملکردها باشد.
ظاهرا هیچ سازمان و نهادی مسئولیت پیگیری کیفیت امور در آنچه را که وزارتخانهها تصمیم میگیرند یا به بیتصمیمی میگذارند، ندارد و هرکسی هر تصمیمی گرفت، خود پیش میبرد، بدون آنکه کیفیت تصمیمگیری و چرایی آن مورد سؤال و بازخواست قرار گیرد. البته اگر به فلسفه وجودی سازمان برنامه و بودجه و ماهیت تشکیلاتی آن نگاه کنیم، این احساس را میتوانیم داشته باشیم که این مهم از وظایف سازمان برنامه و بودجه است، ولی به نظر میرسد به صورت سنتی و بهویژه با بیتوجهی مسئولان فرادست و ازجمله انحلال آن در زمان ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، اعتمادبهنفس از سازمان برنامه و بودجه سلب شده است، بهویژه آنکه جمعی از بهترین کارشناسان کشور این سازمان را ترک گفته و جانشینی برای آنان یافت نشده است. این تضعیف و عملکرد سنتی و فقدان اعتمادبهنفس موجب شده موضوع کیفیت تصمیمگیریها در وزارتخانهها بدون سرپرستی و نظارت باشد و متأسفانه سازمان برنامه و بودجه به نوعی خود منکر این وظیفه شود. اگر سازمان برنامه و بودجه به این اعتمادبهنفس و اعتقاد به کار ماهیتی و نهفقط تنظیم اعداد بودجه سالانه ورود کند، آنوقت مدیریتهایی که در چارت سازمانی یادشده وجود دارد و هر یک متناسب با تشکیلات دولت طراحی شده، میتوانند به موضوع کیفیت تصمیمگیریها یا تصمیمگیریهای سازمانها برای آینده ورود کرده و با یک گفتوگوی طرفینی به نقاط مثبتی دست پیدا کنند و البته کمبود کارشناسان را میتوانند با تشکیل شوراهای تخصصی از صاحبنظران پرتجربه و احیانا بازنشسته جبران کنند. مهم آن است که همه مسئولان به جای اصرار در بالابردن کمیتها به توسعه کیفیتها بیندیشند، وگرنه حکایت کار بیکیفیت و کار دارای کیفیت همان حکایت تفاوت جانسوزی دانه سیاه فلفل و خال سیاه مهرویان خواهد بود.
🔻روزنامه ایران
📍 استثناناپذیری؛ ایراد اصلی قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس
✍️ فرشید فرحناکیان
انتصاب «کسانی که خود، فرزندان یا همسر ایشان تابعیت مضاعف دارند» در مشاغل و پستهای حساس بهموجب بند (الف) ماده ۲ قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس مصوب
۱۰/ ۷/ ۱۴۰۱ ممنوع است.
بهموجب ماده ۳ این قانون مصادیق مشاغل حساس هر دستگاه بر اساس مؤلفههای (ضوابط) زیر و به پیشنهاد بالاترین مقام دستگاه و تأیید کارگروهی متشکل از وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه، سازمان اداری و استخدامی کشور و نماینده تامالاختیار دستگاه مربوط، تعیین میشود: (الف) دسترسی به اسناد، مدارک و اطلاعات طبقهبندیشده (سندی یا رقومی)؛ ب) دسترسی مستمر به اماکن و تأسیسات دارای رده حفاظتی بر اساس مصوبات شورای عالی امنیت ملی و شورای امنیت کشور؛ پ) دسترسی مؤثر و مستمر به شخصیتهای حفاظتشده بر اساس مصوبات شورای امنیت کشور؛ ت) ارتباط مستمر با اتباع بیگانه؛ ث) تأثیرگذاری تصمیمات در حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی؛ ج) اختیارات کلان مالی.
بهموجب ماده ۴ این قانون معاونان و مشاوران رئیسجمهور و قائممقام آنها، قائممقام، معاونان و مشاوران وزرا، رؤسا و مدیران عامل، مدیران کل و همترازان آنها در وزارتخانهها، سازمانها و شرکتهای دولتی، مؤسسات و نهادهای عمومی غیردولتی و دستگاههایی که شمول قانون بر آنها مستلزم ذکر یا تصریح نام است، از قبیل شرکت ملی نفت ایران، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، بانکها و بیمههای دولتی و مدیران سیاسی اعم از سفرا، استانداران، کارداران، رایزنها، فرمانداران، بخشداران، شهرداران بهاستثنای نهادهای تحت امر مستقیم مقام معظم رهبری مانند نیروهای مسلح و منصوبان مستقیم مقام معظم رهبری و مشاغلی که برای انتصاب اشخاص در قانون اساسی تشریفات خاصی برای آن پیشبینی شده و کارکنان قوه قضائیه (اعم از قضات و کارمندان) که صلاحیت آنها توسط حفاظت اطلاعات مربوط احراز و اعمال میگردد، در زمره مشاغل حساس محسوب شده و مشمول مقررات این قانون میباشند.
گویا تطبیق بند (الف) ماده ۲ این قانون با اشخاصی در حوزه اجرا برای دولت ایجاد مشکلاتی کرده است؛ لذا دولت طی لایحهای یکفوریتی در پی اصلاح آن برآمده و پیشنهاد کرده است که با حذف شمول این بند به فرزندان یا همسر، صرفاً کسانی که خودشان تابعیت مضاعف دارند مشمول ممنوعیت انتصاب در مشاغل و پستهای حساس باشند.
نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه ۲۷/ ۸/ ۱۴۰۳ بعد از استماع نظرات موافقان و مخالفان فوریت، با ۳۸ رأی موافق، ۲۰۷ رأی مخالف و ۷ رأی ممتنع از مجموع ۲۵۶ نماینده حاضر در مجلس با یکفوریت لایحه اصلاح قانون انتصاب اشخاص در مشاغل حساس مخالفت کردند.
آنچه به نظر نگارنده ایراد اصلی است و حتی در لایحه اصلاحی اخیر دولت نیز بدون توجه باقیمانده است، استثناناپذیری بند (الف) ماده ۲ این قانون است. استثناپذیری موردنظر نگارنده در ماده ۴ این قانون بهنوعی صرفاً برای نهادهای تحت امر مستقیم مقام معظم رهبری مانند نیروهای مسلح و منصوبان مستقیم مقام معظم رهبری در نظر گرفتهشده است؛ بهعبارتدیگر نهادهای تحت امر مستقیم مقام معظم رهبری از شمول این قانون مستثنی شدهاند؛ ولی در متن این قانون به چنین اختیاری در مورد ایشان نسبت به سایر نهادهای مشمول تصریح نشده است.
به نظر میرسد با توجه به حساسیت مجلس شورای اسلامی، اگر لایحه اصلاحی دیگری مبنی بر پیشبینی تعمیم این استثناپذیری جهت تمامی یا بخشی از مشاغل و پستهای حساس با لحاظ مکانیسم مشخصی با قید فوریت مقتضی تقدیم گردد شاید مؤثرتر واقع شود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست