سه شنبه 6 آذر 1403 شمسی /11/26/2024 3:20:27 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 از «پردرآمدها» یا «کم‌درآمدها» آغاز کنیم؟!
✍️ حسین حقگو
سیاست حمایتی دولت‌های مختلف برای فقرزدایی در کشورمان طی حدود یک دهه و نیم اخیر، نه فقط به امر «فقرزدایی» کمتر کمکی کرده بلکه شاید از منظری به «فقرزایی» انجامیده است (فقرزدایی یا فقرزایی - مرکز پژوهش‌ها- ۲۵/۱۱/۱۴۰۱). چرا که این کمک‌ها که طبق گزارش‌های کارشناسی بین ۱۰ تا ۲۰ درصد هزینه‌های خانوارهای کم‌درآمد را شامل شده است، به سبب عدم مهار تورم و بی‌ثباتی اقتصاد کلان و... سربار هزینه‌های دولت شده و به کسری بودجه و تورم و فقیر‌تر شدن عملی جامعه و بیشتر از همه دهک‌های پایینی درآمدی انجامیده است. چنانکه رقم «کسری ۸۵۰ هزار میلیارد تومانی بودجه امسال که عمده آن مربوط به یارانه‌هاست» (وزیر اقتصاد ۲۸/۷) تورم بالای ۳۰ درصدی را به همراه داشته است.

آنچه اما در این میان قابل توجه است و کمتر به آن پرداخته شده، نحوه توزیع همین مبالغ یارانه‌ای بین دهک‌های درآمدی است. اگر چه در قانون «هدفمندی یارانه‌ها» (به عنوان مهم‌ترین متن قانونی حمایتی کشور) دولت مجاز است «تا حداکثر ۵۰ درصد خالص وجوه حاصل از اجرای این قانون را در قالب پرداخت یارانه نقدی و غیرنقدی به لحاظ میزان درآمد خانوار نسبت به همه خانوارهای کشور به سرپرست خانوار پرداخت نماید.» (بند «الف» ماده ۷)، اما در بند و ردیف‌های دیگر این ماده (بند «ب» ردیف‌های ۱، ۲، ۳) بر گسترش و تامین بیمه‌های تامین اجتماعی و خدمات درمانی و کمک به تامین هزینه مسکن و توانمندسازی و اجرای برنامه‌های حمایت اجتماعی و... از محل درآمدهای حاصله، تاکید شده است. آنچه اما درطی بیش از یک دهه و نیم از اجرای این قانون و سایر مصوبات در این حوزه، شاهد آن بوده‌ایم، پرداخت تقریبا یکسان این منابع به تقریبا اکثریت جامعه بوده است. چنانکه در آخرین گزارش دیوان محاسبات عنوان شده که در سال گذشته حدود ۸۱ میلیون ایرانی از یارانه‌ها برخوردار شده‌اند (۲۴/۶/۱۴۰۳).
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی اما ظاهرا وارد میدان شده و احیر در یک گفت‌وگو عنوان داشته که «آیین‌نامه حذف افراد ثروتمند از دریافت یارانه‌ها در دولت تصویب و ابلاغ شده و به تدریج اجرا می‌شود» (فارس- ۳۰/۸/۱۴۰۳). آقای میدری در ادامه هم افزوده است: «تعداد این افراد زیاد نخواهد بود» و «دولت برنامه‌ای برای اضافه شدن یارانه افراد نیازمند از محل حذف پردرآمدها ندارد.» (همان)

این روش یعنی «حذف پردرآمدها» اما طی ۸ سال معاونت ایشان در همین وزارتخانه در دولت‌های یازدهم و دوازدهم انجام و به دلیل نبود ملاک و معیار و داده‌های به‌روز از وسع و دارایی افراد و... نتیجه‌ای در بر نداشت. امری که در ظاهر به نظر ساده می‌نمود. چنانکه هم ایشان در همان زمان آغاز تصدی «معاونت رفاه» وزارت رفاه و تامین اجتماعی عنوان کرده بودند: «حذف گروه‌های برخوردار ساده‌تر از کم‌درآمدهاست. چرا که معیارهایی که منجر به ثروتمند تلقی شدن افراد می‌شود بسیار زیاد است و...» (۱۱/۸/۱۳۹۲). این در حالی است همان‌طور که انتظار می‌رفت، تمیز دادن دهک‌های درآمدی و تشخیص کم‌درآمدها از پردرآمدها در گستره کشوری در نبود بانک اطلاعاتی کامل و به روز تقریبا امری بعید است. راه‌حل صحیح اما که در همان زمان نیز از سوی گروهی از اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد بر آن تصریح می‌شد، حمایت از طبقات و دهک‌های کم‌درآمد و آسیب‌پذیر به‌جای حذف پردرآمدهاست. علاوه بر آنکه شناسایی این افراد و خانوارها بسیار راحت‌تر است، همچنین بانک‌های اطلاعاتی تقریبا کاملی در کمیته امداد، سازمان بهزیستی، نهادها و تشکل‌های خیریه و... از این افراد و خانوارهاوجود دارد و قابل دسترس. اینکه چرا به‌رغم وجود راه‌حلی ساده و دم‌دست، به دنبال راه‌های غیرعملی و نشدنی (حتی در تجربه مدیریتی خود) می‌گردیم، جای سوال بسیار است. شاید پاسخ را بتوان در همان پژوهش تحلیلی یافت که قبلا نیز از سوی نگارنده ذکر آن آمده بود غلبه نگرش «قیمت محوری» به‌ جای «درآمد محوری» (جامعه فراموش شده - نیلی، کاویانی، عباسیان - آینده‌نگر - شماره ۱۳۶). در ایده «درآمد محوری» دولت با عرضه کالای عمومی و ثبات اقتصادی، اقتصاد را پیش‌بینی‌پذیر و هزینه‌های مبادله بنگاه‌ها را پایین می‌آورد و با ایجاد فضای رقابتی و جلوگیری از انحصار، در بنگاه‌ها سود و مازاد اقتصادی ایجاد و با فقر مبارزه و امکان تولید ثروت در جامعه را فراهم می‌آورد و با اخذ مالیات و تقویت نظام تامین اجتماعی به حمایت از «فقرا» و نیازمندان می‌پردازد.

در ایده «قیمت محوری» اما قدرت سیاسی به اشتباه و به بهانه مبارزه با فقر، از طریق قیمت‌گذاری دستوری، کل جامعه و نه فقط بخش نیازمند را منتفع می‌سازد و نه تنها مانع تشکیل نظام تامین اجتماعی قدرتمند می‌شود بلکه با افزایش هزینه‌ها، منجر به ناتوانی دولت و کسری بودجه و تورم می‌شود و با ممانعت از حرکت آزاد اقتصاد سبب تضعیف رشد و توسعه بنگاه‌های اقتصادی و ایجاد فساد و رانت و... به واسطه چند نرخی شدن کالاها و خدمات و... می‌شود و عملا نرخ فقر و تعداد فقرا را افزایش می‌دهد.» (تا بیش از این دیر نشده - تعادل- ۲۳/۷/۱۴۰۳) . اگر امروز وزیر محترم رفاه به دنبال حل این معضل است، چه خوب که این ‌بار در مقام وزارت از تکرار تجربه شکست خورده قبل اجتناب بورزد که جز آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های بی‌خاصیت و سر و صدای فراوان چیزی عاید جامعه و اقتصاد نمی‌شود!


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ساز بدآواز برای کارآفرینی
✍️ دکتر تیمور رحمانی
در مجموعه نوشته‌هایی تلاش کرده‌ام از زوایای مختلف، علت و معلول بی‌ثباتی در اقتصاد کلان را تحلیل کنم. می‌دانیم که کارآفرینی در دگرگون کردن دنیای کنونی نقش محوری داشته است و تمام نعمت توسعه اقتصادی جهان مدیون استعداد خیره‌کننده و تلاش کارآفرینان است.
در نوشتار حاضر قصد دارم به این موضوع بپردازم که بسترسازی و شکل دادن بی‌ثباتی اقتصاد کلان، کارآفرینان را نیز از صراط مستقیم خارج می‌سازد و به جای آنکه آنها را وسیله‌ای برای شکوفایی و توسعه اقتصادی و افزودن به سایز کیک اقتصاد کند و در خدمت رشد اقتصادی قرار دهد، آنها را به نیرویی برای سهم بردن از کیک اقتصاد تبدیل می‌کند که خود به مانعی برای افزوده شدن به سایز کیک اقتصاد و رشد اقتصادی تبدیل می‌شود.
قبل از آنکه در مورد موضوع کارآفرینی و نقش بی‌ثباتی اقتصاد کلان در به بیراهه کشاندن کارآفرینی بحث کنیم، لازم است زمینه‌ای از برخی حوزه‌های دیگر بشری را ذکر کنیم تا نقش کارآفرینان را بهتر درک کنیم و به طور مشخص متوجه باشیم که کارآفرینی یک موهبت الهی کمیاب است که نمی‌توانیم آن را ایجاد کنیم؛ فقط می‌توانیم زمینه ظهور و بروز آن را فراهم کنیم یا مانع ظهور و بروز آن شویم. بسیار مهم است توجه داشته باشیم که کارآفرینی با نسخه‌پیچی دستگاه سیاستگذاری ایجاد نمی‌شود، بلکه دستگاه سیاستگذاری فقط می‌تواند راه را برای آن باز کند یا مانع آن شود. به عبارت دیگر، نظام سیاستگذاری فقط می‌تواند اسباب بهره‌مندی از این نعمت کمیاب خداوند یا اسباب هدررفت آن شود. اولین مورد از قیاس‌هایی که می‌توان ذکر کرد، اکتشاف علمی و پیشبرد علم است.

می‌دانیم در نظام آکادمیک دنیای امروز مباحثی تحت عنوان فلسفه علم و متدلوژی یا روش‌شناسی تحقیق علمی مطرح است. خلاصه کلام آن است که در این مباحث قرار است آموزش داده شود که چه روشی را در تحقیق علمی دنبال کنیم تا به اکتشافات علمی و پیشبرد علم و نظریه‌پردازی منجر شود. بلافاصله در این زمینه هم ذهن‌ها سراغ اسامی افرادی همچون کارل پوپر، ایمره لاکاتوش و توماس کوهن می‌رود. اما واقع قضیه آن است که تحولات بنیادی و اکتشافات انقلاب‌گونه علم، نه از تبعیت از متدلوژی و روش‌شناسی فیلسوفان علم، بلکه از نبوغ و استعداد منحصربه‌فرد دانشمندان دارای نبوغ الهی سرچشمه می‌گیرد. زمانی که ارشمیدس و بعدها کسانی همچون گالیله، نیوتن، اینشتین و ده‌ها دانشمند دیگر در فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی و بعدها در علوم اجتماعی به دگرگونی‌های علمی بزرگ دست زدند، این‌طور نبود که بنشینند متون متدلوژی علم و روش تحقیق علمی را بخوانند و با تبعیت از دستورات آن، به اکتشافات علمی نائل آیند.

هیچ فیلسوف علم و هیچ صاحب‌نظر حوزه روش‌شناسی علمی نمی‌تواند برای آنچه اینشتین انجام داد، قالب کلیشه‌ای بسازد که هر کسی با تبعیت از آن به اینشتین تبدیل شود. نابغه‌های علم هدیه‌های خداوند به جامعه بشری هستند که با پیشبردهای علمی خود به تعالی جامعه بشری کمک می‌کنند. کار متدلوژی و روش‌شناسی تحقیق علمی آن است که آدم‌های معمولی را آموزش دهد تا با تبعیت از روش تحقیق علمی، موفق به اضافات جزئی مختصری حول اکتشافات علمی نابغه‌های جامعه بشری شوند. لذا، نوابغ علم نادر و کمیاب هستند و قابل تکثیر نیستند. روش تحقیق علمی فقط قادر به مسیردهی به دانشگاهیان معمولی است تا پیشبردهای بزرگ نوابغ را شرح و بسط دهند و به‌ویژه در کاربرد علم، به پیشرفت و تعالی بشر کمک مختصری داشته باشند. واضح است که این به معنی کم‌اهمیت بودن کار افراد معمولی دانشگاهی نیست، بلکه صرفا موضوع درجه تاثیرگذاری و نوع تاثیرگذاری در پیشبرد علم است.
حال به حوزه دیگری نگاه می‌کنیم. دنیای فوتبال را به‌عنوان یکی از ورزش‌های محبوب و پرطرفدار در نظر بگیرید. هیچ روش و فوت و فن مربی‌گری برای آموزش فوتبالیست‌ها وجود ندارد که بتواند به تعداد زیاد، پله، مارادونا، رودوگولیت، زیدان، رونالدو، مسی و... بازتولید کند. بسیاری از فوتبالیست‌های مشهور و استثنایی در اصل محصول آموزش فوتبال و مربی‌گری نبوده‌اند، بلکه مهارت خیره‌کننده آنها ناشی از نبوغ خدادادی آنها بوده است که آن را با تمرین و ممارست تکامل داده‌اند. لذا، همان‌طور که نوابغ علم قابل تکثیر نیستند، نوابغ دنیای فوتبال هم قابل تکثیر نیستند. طبیعی است که اگر اینشتین فیزیک نمی‌خواند، به دانشمند فیزیک تبدیل نمی‌شد.

به همین ترتیب، اگر مارادونا فوتبال بازی نمی‌کرد به فوتبالیست تبدیل نمی‌شد، اما هرکسی با تمرین و آموزش به مارادونا تبدیل نمی‌شود و استعداد خدادادی او نقش اصلی را دارد. لذا، روش‌های علمی آموزش فوتبال و پرورش نوجوانان و جوانان برای تبدیل شدن به فوتبالیست، کمک می‌کند آنها بازیکنانی معمولی شوند که حتما خیلی بهتر از من و امثال من فوتبال بازی می‌کنند و در عین حال به نیرویی در خدمت نابغه‌های فوتبالی تبدیل می‌شوند تا به توفیق یک تیم فوتبال کمک کنند. بازهم، این به آن معنی نیست که کار فوتبالیست‌های معمولی تیم‌های فوتبال را کم‌ارزش بدانیم، بلکه بحث درجه و نوع نقش آن در فوتبال است.

حال به موضوع کارآفرینی برگردیم. گرچه تصور رایج بر این است که با مهیا شدن شرایط، کارآفرینی گسترش می‌یابد و گاهی اوقات هم تصور می‌شود در دانشگاه می‌توان رشته کارآفرینی ایجاد کرد و کارآفرینی را آموزش داد و به تعداد کارآفرینان افزود، اما واقعیت آن است که دقیقا مانند آنچه در مورد نوابغ دانش و نوابغ فوتبال به عنوان مثال اشاره کردم، در مورد کارآفرینی نیز تعداد قلیلی نابغه کارآفرینی در کره خاکی و بنابراین در کشور ما وجود دارد و تعداد افراد دارای استعداد و نبوغ کارآفرینی بسیار اندک است.

گرچه کسانی که توانایی انجام یک فعالیت اقتصادی و کسب سود را دارند، ماهیتا نوعی کارآفرین هستند (همان‌طور که خیلی از بازیکنان معمولی هم فوتبالیست هستند)، اما نابغه‌های کارآفرینی که توان شکل دادن کسب‌وکارهای بزرگ و تحول در شیوه تولید کالاها و خدمات یا نوع کالاها و خدمات یا کیفیت کالاها و خدمات یا شناسایی بازار و فرصت‌های کسب سود را دارند، تعداد قلیلی هستند و معمولا نظام آموزشی و تحصیلات آکادمیک نیست که توان کارآفرینی در آنها ایجاد می‌کند، بلکه نبوغ و استعداد ویژه آنهاست که شکل‌دهنده کارآفرینی آنهاست. به بیان ساده تعداد کارآفرینان بزرگ، بسیار محدود است و هیچ راهی غیر از قدردانی از این نعمت محدود و کمیاب برای بهره‌مند شدن جامعه از وجود آنها نیست. کافی است بستر کارآفرینی فراهم باشد تا آنها نبوغ کارآفرینی‌شان بروز و ظهور داشته باشد. لذا هیچ‌وقت انتظار نداریم در جایی مانند کره‌شمالی نوابغ دارای قدرت کارآفرینی به کارآفرین تبدیل شوند، چون اساسا مسیر کارآفرینی مسدود است؛ دقیقا مانند زمانی که اجازه بازی فوتبال داده نشود و طبیعی است در آن شرایط انتظار فوتبالیست شدن یک فرد دارای استعداد فوتبال را نداریم.
ممکن است تصور شود این نوعی ادعای غیرعادی محسوب می‌شود، اما علاوه بر وجود پشتوانه تجربی برای این ادعا، تحقیقات علمی در حوزه رشد اقتصادی راجع به آن وجود دارد. گرچه همواره در علم اقتصاد نشانه‌هایی از این موضوع وجود داشته است که کارآفرینان تعدادشان قلیل است و رشد و شکوفایی اقتصادی محصول بسترسازی بروز و ظهور توان کارآفرینی آنهاست، اما به طور مشخص با مطالعه تاثیرگذار بامول (Baumol,۱۹۹۰) این موضوع وارد ادبیات علم اقتصاد در حوزه رشد اقتصادی شد. به دنبال طرح موضوع توسط بامول، این مورفی، شلایفر و ویشنی(Murphy et al, ۱۹۹۱) بودند که ایده مطرح شده توسط بامول را بسط داده و کار تجربی بر روی آن انجام دادند. همچنین، مطالعه عجم‌اوغلو (Acemoglu,۱۹۹۵) که دلالت‌های این مدل را برای رشد بلندمدت تشریح کرد، از جمله مطالعات مهم در این حوزه هستند. لذا، آنچه راجع به کارآفرینی و نقش آن بیان می‌شود، از ادبیات علم اقتصاد گرفته شده است و فقط من آن را به بی‌ثباتی اقتصاد کلان ربط داده‌ام.

اصل پیام این دسته از مطالعات آن است که تعداد کارآفرینان بالقوه و ذهن‌های خلاق و بااستعداد برای فعالیت اقتصادی قلیل است و تمام تحولات اساسی در حوزه نوآوری و پیشرفت تکنولوژی محصول تلاش آنهاست و رشد اقتصادی یک کشور بسیار به این وابسته است که آنها چه مسیری را در پیش گیرند. این ذهن‌های خلاق و استعدادهای نادر دارای توان کارآفرینی، میان دو نوع فعالیت تولید و رانت‌جویی انتخاب انجام می‌دهند و تصمیم می‌گیرند به کدام‌یک از این دو دسته فعالیت مشغول شوند. ساختار پاداش (اصطلاحی که از مقاله عجم‌اوغلو گرفته‌ام) و اینکه نظام حقوقی و سیاستگذاری و شیوه تخصیص منابع یک اقتصاد چه میزان بازدهی برای تولید و رانت‌جویی ایجاد می‌کند، تعیین‌کننده این موضوع است که استعدادهای نادر دارای قدرت کارآفرینی آیا تصمیم بگیرند به تولید کالاها و خدمات بپردازند (به کیک اقتصاد بیفزایند) یا وارد فعالیت رانت‌جویی شوند (از کیک موجود اقتصاد سهم بیشتر ببرند). بسیار مهم است که دقت کنیم استعدادهای نادر و نابغه‌های دارای قدرت کارآفرینی غالبا تقدسی برای تولید یا رانت جویی قائل نیستند بلکه غالبا آنچه مهم است بازدهی این دو دسته فعالیت برای آنهاست.

لازم است تذکر دهیم که در حوزه علوم اجتماعی همواره احتیاط در حکم صادر کردن، شرط عقل است و سیاه و سفید دیدن پدیده‌ها پسندیده نیست و به همین جهت است که قید می‌کنیم غالبا چنین است. همین تحلیل نتیجه می‌گیرد که اگر نظام تخصیص منابع سبب شود بازدهی رانت‌جویی بیش از بازدهی تولید کالاها و خدمات باشد، آن‌گاه استعدادهای نادر دارای قدرت کار آفرینی تصمیم می‌گیرند به فعالیت رانت‌جویی روی بیاورند و نتیجه چنین تصمیمی، آن است که افراد مستعد دارای قدرت کارآفرینی به کارآفرین تبدیل نمی‌شوند، بلکه به رانت‌جویان موفق تبدیل می‌شوند. در تحلیل‌های رشد اقتصادی اثبات شده است که گرایش بیشتر افراد دارای استعداد کارآفرینی به فعالیت‌های رانت‌جویی، سبب کاهش متوسط رشد اقتصادی می‌شود. به همین دلیل است که مطالعات تجربی نشان می‌دهد کشورهای با شیوع بیشتر رانت‌جویی، به طور متوسط رشد اقتصادی پایین‌تری دارند.

واضح است که روی آوردن استعدادهای کمیاب و نادر دارای قدرت کارآفرینی به فعالیت‌های رانت‌جویی تقصیر آنها نیست (گرچه ممکن است از نظر اخلاقی این تصمیم آنها را ناپسند بدانیم)، بلکه این تصمیم آنها پیروی از نیروی عقلانیت نهفته در وجود آنهاست که به محرک‌ها واکنش نشان می‌دهد. لذا، ممکن است همه ما در واکنشی طبیعی رفتار رانت‌جویان موفق را نکوهش کنیم، اما آنها رفتار طبیعی از خود بروز داده‌اند و شاید اگر ما نیز امکان آنها را داشتیم، رفتاری مشابه از خود نشان می‌دادیم. چه ما بپسندیم و چه نپسندیم، واقعیت اقتصاد قوانین طبیعی حاکم بر خود را دارد و روی آوردن افراد مستعد و دارای قدرت کارآفرینی به رانت‌جویی در شرایطی که بازدهی رانت‌جویی بسیار بیشتر از تولید است، انتظاری طبیعی است و انتظاری غیر از این را از غالب افراد دارای قدرت کارآفرینی نداریم.

افرادی که در ایران از این نظر مشهور شده‌اند و حتی برای برخی از آنها پرونده‌های بزرگ قضایی تشکیل شده و در مواردی نیز به زندان محکوم شده‌اند، دقیقا مصداق افراد بسیار بااستعداد دارای قدرت کارآفرینی هستند که بازدهی بالاتر نهفته در فعالیت رانت‌جویی، آنها را به رانت‌جویان بزرگ تبدیل کرده است. واضح است که اگر منابع در اختیار آنها که ناشی از رانت‌جویی است، در اختیار اغلب ما قرار می‌گرفت، قادر به انباشت ثروت و افزودن به ثروت خود با اتکا به آن منابع نبودیم. لذا، با وجود آنکه پیگیری قضایی هر جرمی رویه‌ای قابل تحسین است، اما آنچه خیلی از افراد کارآفرین بالقوه و بسیار مستعد را به رانت‌جو تبدیل می‌کند، بستر فراهم‌شده از نظام سیاستگذاری است که فرصت رانت‌جویی دارای بازدهی بسیار بالاتر از تولید کالاها و خدمات را برای آنها فراهم کرده است. حتی این افراد مستعد آن‌گاه که به تولید می‌پردازند، اصل بازدهی خود را در جست‌وجوی رانت کسب می‌کنند و رغبت کمتری به این نشان می‌دهند که با نوآوری و خلاقیت در تولید کالاها و خدمات به کسب بازدهی بپردازند.

حال به موضوع اصلی نوشتار حاضر می‌پردازیم و آن، اینکه چگونه عوامل شکل‌دهنده بی‌ثباتی و خود بی‌ثباتی شکل‌گرفته، استعداد‌های کمیاب و نادر دارای توان کارآفرینی را از کارآفرینی دور می‌کند و به رانت‌جویی می‌کشاند. به طور طبیعی، هنگامی که کشوری زمینه بی‌ثباتی و تورم بالا و ماندگار را فراهم می‌کند، این به آن معنی است که اختلالاتی در نظام قیمت ایجاد می‌کند. نمونه‌های این اختلال قیمت، سرکوب نرخ ارز، سرکوب نرخ بهره، سرکوب قیمت حامل‌های انرژی و امثالهم است. خود این سرکوب به معنی وجود منبع عظیمی از رانت است که افراد بسیار مستعد و دارای توان کارآفرینی نمی‌توانند از آن بگذرند و رفتار طبیعی و استعداد کسب بازدهی آنها، حکم می‌کند که دنبال بهره‌مند شدن از این منبع عظیم رانت باشند. از آنجا که استعداد سرشاری دارند، نه‌تنها دنبال کسب بازدهی از رانت‌های موجود خواهند بود، بلکه به دنبال تعریف انواعی از پروژه برای ایجاد رانت خواهند رفت. همین‌جاست که درهم‌تنیدگی منافع بوروکراسی و استعدادهای نادر دارای قدرت کارآفرینی شکل می‌گیرد تا رانت‌های موجود را تداوم بخشد و منابع جدید رانت بیافریند.

این رانت‌جویی چندان به کیک اقتصاد اضافه نمی‌کند (البته سیاه و سفید نیست) یا به زبان اقتصاددانان به عرضه کل اقتصاد چندان اضافه نمی‌کند، اما در حال شکل دادن تقاضا و صادر کردن حکم تصاحب کالاها و خدمات تولیدشده است و از طرف دیگر سبب کسری و ناترازی برای بودجه و فرابودجه دولت می‌شود و نهایتا این ناترازی و کسری با توسل به رشد نقدینگی سر و سامان می‌گیرد و اسباب تداوم و تشدید تورم را هم فراهم می‌آورد. اگر درآمدهای نفتی و درآمد سایر منابع طبیعی سرشار باشد، چون کشور دارای رانت منابع طبیعی است، رانت‌جویی اشاره‌شده افراد مستعد از محل رانت منابع طبیعی تامین می‌شود و فشار تورمی و بی‌ثباتی آن قابل‌توجه نخواهد بود. اما اگر به هر دلیلی درآمد حاصل از منابع طبیعی و بنابراین رانت منابع طبیعی محدود شود، رانت‌جویی اشاره‌شده خود را در تورم‌های بالا و بی‌ثباتی بیشتر اقتصاد کلان نشان می‌دهد. این‌چنین است که منشأ بخش بزرگی از بی‌ثباتی اقتصاد کلان آن است که بازدهی رانت‌جویی بر اثر شیوه تخصیص منابع دستگاه سیاستگذاری بسیار بالاتر از بازدهی فعالیت تولید کالاها و خدمات به شکل خالص آن است. لذا، رانت‌جویی استعدادهای نادر و کمیاب به جای آنکه در خدمت رشد اقتصادی قرار گیرد، در خدمت شکل دادن بی‌ثباتی اقتصاد کلان قرار می‌گیرد.

حتی اگر افراد مستعد دارای توان کارآفرینی به هر دلیلی سراغ جست‌وجوی رانت ناشی از مختل شدن قیمت‌ها از طریق برقراری ارتباط با بوروکراسی کشور نروند، بی‌ثباتی اقتصاد کلان آنها را به طرف نوعی دیگر از رانت‌جویی سوق می‌دهد و آن هم کسب عایدی از نوسانات قیمت‌ها و بی‌ثباتی اقتصاد کلان است. هنگامی که اختلال نظام قیمت‌ها و ناترازی‌های اقتصاد زمینه بی‌ثباتی اقتصاد کلان و نوسانات قیمت کالاها و دارایی‌ها را فراهم کرد، به طور طبیعی افراد دارای استعداد کارآفرینی بسیار بیش از دیگران و بسیار زودتر از دیگران تشخیص خواهند داد که فرصت کسب سود در خرید و فروش کجاست.

طبیعی است که ورود آنها به دادوستد دارایی‌ها برای کسب سود، تبعیت از قوانین طبیعی و غرایز خدادادی آنهاست و مورد نکوهش نیست. اما نکته آن است که کسب عایدی از بی‌ثباتی اقتصاد کلان چیزی به کیک اقتصاد اضافه نمی‌کند، بلکه سبب سهم بردن از کیک اقتصاد می‌شود. به این ترتیب، گویی قدرت کارآفرینی این استعدادهای کمیاب و نادر به جای آنکه به کارآفرینی و افزودن به تولید کالاها و خدمات و بنابراین به رشد اقتصادی منجر شده باشد، صرفا به منتفع شدن خود آنها منجر شده و خیری عاید اقتصاد نشده است، گرچه این تقصیر آنها نیست که از چنین فرصتی بهره‌مند می‌شوند، بلکه رفتاری کاملا طبیعی را از خود بروز می‌دهند. در واقع، این شکل دوم رانت‌جویی ماهیت معلول و پیامد بی‌ثباتی اقتصاد کلان را دارد، در حالی که نوع اول در شکل دادن به بی‌ثباتی اقتصاد کلان مشارکت دارد.

این‌چنین است که نظام تخصیص منابع و سیاستگذاری در حوزه تخصیص منابع می‌تواند سبب شود کارآفرینان بالقوه به رانت‌جویان تبدیل شوند و به جای آنکه منبع رشد اقتصادی شوند، به مانعی برای رشد اقتصادی تبدیل می‌شوند. لذا، نظام تخصیص منابع است که تعیین می‌کند آیا ‌ساز کارآفرینی خوش‌آواز باشد و جامعه از استعداد کارآفرینان مشعوف شود یا اینکه‌ سازی بدآواز باشد که اسباب کرختی و رخوت اقتصاد شود.


🔻روزنامه کیهان
📍 دولت پزشکیان و رفیقان ناهمدل
✍️ محمد ایمانی
۱)آقای پزشکیان رئیس جمهور، روز جمعه در حرم مطهر
امام خمینی(ره) گفت: «من باور دارم که هیچ راه دیگری جز بهره‌گیری از روحیه بسیجی برای ساختن کشور نداریم». طبعا پیمودن این مسیر، اقتضائات و معارضان جدی دارد. در درستی اصل سخن، همین بس که هیچ موفقیت بزرگ ملی در طول پنج دهه گذشته، بدون روحیه بسیجی و بسیجگری اسلامی- ایرانی به دست نیامده است. چه کسی در دنیا باور می‌کرد ملت ایران بتواند با وجود سیطره رژیمی که ژاندارم منطقه محسوب می‌شد، به جنبش درآید، آمریکا و انگلیس و اسرائیل و رژیم دست نشانده آنها را از کشور بیرون کند و سرآغاز حرکت دومینووار بیداری و مقاومت اسلامی در منطقه شود؟ در این باره، مجله آمریکاییForeign Policy‌، اواخر خرداد ۱۳۹۳ نوشت: «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند، اما ایران باثبات ‌ترین کشور خاورمیانه است. کارتر در سال ۱۹۷۹ با شاه ایران در کاخ سعدآباد دیدار کرد و گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پر چالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب، ایران را فرا گرفت و شاه سرنگون شد. کارتر به خاطر پیش ‌بینی نادرست مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود (!) ایران امروز در قلب منطقه‌ای آشوب ‌زده، جزیره ثبات است.»
۲) پیروزی شگفت بعدی که در تداوم بسیجگری انقلابی رقم خورد، چیره شدن جمهوری اسلامی بر توطئه چند لایه پایگاه جاسوسی آمریکا، در قالب به میدان آوردن گروهک‌های برانداز و شبکه متنوع کودتا بود. هر کدام از توطئه‌های شبکه متنوع نفوذ می‌توانست یک نظام را از پا در آورد و کشوری را تبدیل به ویرانه کند. در این‌جا هم مردم بودند که به جریان نفوذ و تفرقه‌افکنی و کودتا و آشوب مجال ندادند. همزمان، جنگی گسترده با حمایت آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و شوروی و ارتجاع عرب، به ملت ایران تحمیل شد که اگر قرار بود به روال رژیم پهلوی یا قاجار مواجه شویم، دست کم باید چند استان جنوبی و غربی را واگذار می‌کردیم و کشور را به تصمیم آمریکا و دیگران می‌سپردیم تا همانند دوره اشغال جنگ جهانی دوم، قحطی و ویرانی به ارمغان بیاورند و نوکران خود را دوباره به حکومت بگمارند. اما تهدید مهیب جنگ تحمیلی، تبدیل به حماسه‌ای شگفت در تاریخ دویست ساله دفاع سرزمینی شد، چون بسیج ملت ایران از طبقات مختلف دوباره اتفاق افتاد و تمام محاسبات غرب را به هم ریخت. آن مقاومت عزتمندانه، مقدمه سقوط رژیم صدام و سپس سقوط هیمنه آمریکا در منطقه شد. به فهرست طولانی این موفقیت‌ها و خدمات، می‌توان بسیجگری در حوزه‌های سازندگی و آبادگری، فنی و نرم‌افزاری، سلامت و بهداشت، امدادرسانی در شرایط اضطراری مانند سیل و زلزله، و امنیت را اضافه کرد. نکته مهم در این میان، اهمیت اهتمام مسئولان بخش‌های مختلف است تا بتوانند ظرفیت‌های بزرگ ملی را به حرکت همدلانه در بیاورند و از آن برای گشودن گره‌ها مدد بگیرند.
۳) این بسیجگری موفق، معارضان قسم خورده‌ای دارد که در موضع گردن‌کشی و تغلّب و تعدی، از بسیج ملت ایران سیلی خورده‌اند. قدرت‌های زورگو، مهم‌ترین جبهه نگران از بسیج توانمندی‌های ملت ایران هستند. اشرافیت امتیازطلب معارض با اصول انقلاب و هم افق‌شدگان با قدرت‌های مستکبر جهانی نیز، ماهیتا با بسیج ظرفیت‌های و پای کار آمدن مردم مسئله دارند؛ چرا که تا وقتی مردم وسط میدان باشند، آنها نمی‌توانند امتیازطلبی کنند، یا اختیار امور کشور را به بیگانگان متخاصم بسپارند. ماموریت طیف هم افق با غرب، از هم گسیختن وحدت و ایجاد دوصدایی و فشلی است؛ چنان که شهید سلیمانی درباره آن (به ویژه درباره دشمن) هشدار می‌داد. یک نمونه، همان است است که تحلیل یک روزنامه زنجیره‌ای و گروهک سیاسی همسو در توجیه طرح دو دولتی (به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی)، تحلیلگر صهیونیست را سر ذوق می‌آورد تا تحلیلی با عنوان
«دیگر صداها در ایران، درباره موضوع فلسطین (اسرائیل)» بنویسد. این، همان طیفی است که معاون وزیر ارشادش پس از فرار از کشور، سردبیر شبکه تلویزیونی وابسته به موساد در لندن می‌شود. آدمی، چقدر باید سقوط کرده باشد که به استخدام قاتلان دانشمندان هسته‌ای ایران و قاتلان ده‌ها هزار انسان بیگناه در منطقه درآید؟ چند منافق دیگر ممکن است مثل او باشند که هنوز نقاب بر چهره داشته باشند؟
۴) مهم است که رصد کنیم: دنیا بر سر کدام پیچ تحول در حال حرکت است، ما کجای این دگرگونی بزرگ هستیم، و در اتاق‌های ارزیابی و راهبرد نگاری دشمن چه تحلیلی از این شرایط ویژه می‌شود؟ باید فهمید که آنها در کدام وضعیت ضعف بی‌سابقه پس از جنگ جهانی دوم به سر می‌برند، چه فهمی از جایگاه تعیین‌کننده ایران دارند، و چگونه می‌خواهند امتیازاتی را که نتوانستند در مصاف رویاروی چند ده ساله به دست بیاورند، با عملیات فریب بگیرند؟ مهم است که بفهمیم گارد خویشتنداری، مسالمت و تنش‌زدایی یکطرفه، کمترین تناسبی با رویکرد خصمانه -و ضمنا از سر درماندگی- دشمن ندارد. وضعیت جهان و منطقه را نباید وضعیت صلح و مسالمت و نرمش پنداشت. این، تجربه زیسته متاخر ماست، اگر که تحرکات جریان نفوذ، و انحراف و تحریف حاصل از آن، مانع دیدن عبرت‌ها نشود. گام اول، بیداری در تراز منطق پیشرو و پیروز انقلاب اسلامی است.
۵) نقشه راه و راهبرد دولت در این میدان پیچیده اما مهم، کدام است؟ آیا روزمرّگی، کفایت این مصاف پیچیده را می‌کند؟ آیا نادوستان مدعی حمایت، که دل در گرو غرب دارند، می‌توانند معاضد خوبی باشند؟ یا صرفا با سودای ایجاد فشلی و ضعف، در دولت طمع کرده و به تحمیل «ناکارآمدی» + «تحمیل راهبرد گمراه‌کننده» اصرار دارند؟ جایگاه برنامه نویسی درون زا، اقتصاد مقاومتی، اصلاحات اقتصادی معطوف به حمایت از اقشار متوسط و پایین، و باز توزیع منابع و فرصت‌ها در راهبرد دولت کجاست؟ مهم است که عاقبت کار دیده شود. این عبرت برای هفت پشت ملت ما کافی است که دست کم، پنج سال از دوره هشت ساله دولت اسبق، به تعطیلی و تعلیق و انتظار کشیدن نتیجه مذاکرات سپری شد؛ و مباد که مشورت‌های به دور از صداقت و صلاحیت، دولت محترم را به بیغوله‌ای مشابه یا حتی بدتر رهنمون شود.
۶) آیا می‌توان پذیرفت که انتصاب برخی افراد ناصالح و حتی مجرمان محکوم شده در برخی مناصب مهم، به حاشیه افتادن مسائل فوریت‌دار اصلی و تبدیل مسائل فرعی و حواشی به اولویت، کوتاهی در ذخیره‌سازی سوخت زمستانی نیروگاه‌ها و قطعی برق بی‌سابقه ناشی از آن، گران کردن‌های شبانه و ناگهانی و بی‌قاعده کالا‌ها و خدمات مختلف و..، اتفاقی است و نه برنامه‌ای برای ناکارآمد کردن دولت و ناراضی کردن مردم و نهایتا تضعیف موضع نظام در مقابل غرب؟! تجارب گذشته می‌گوید تحمیل ناکارآمدی و ایجاد بن بست مصنوعی، تصادف نیست. مدیر کانال معاند و امنیتی آمدنیوز در فرانسه (قبل از بازداشت و انتقال به ایران) گفته بود: «در انتخابات ۹۶ این جوری نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاح‌طلبیم یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما تحلیل امنیتی داشت... با توجه به شرایط به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشت سر فردی مثل روحانی. ما شیفته و دلباخته کسی نبودیم. همین الان هم از کاری که آمدنیوز در انتخابات کرد، دفاع می‌‌کنم. ما با تحلیل این کار را کردیم. کشور باید به نقطه جوش می‌‌رسید و اگر آدمی مثل رئیسی
سر کار می‌‌آمد، کار به نقطه جوش نمی‌‌رسید».
۷) کاریکاتور ساختن از همه مسئولیت‌های سنگین و متنوع دولت محترم در قالب «مذاکره با آمریکا و اروپا»، نقشه‌ای است که برخی عناصر منفعل، مامور اجرای آن هستند. همین روزها در حالی که واکنش‌های نامتناسب نسبت به گستاخی‌های اروپا (اعلام دو تحریم و صدور یک قطعانه در آژانس) دیده می‌شود، برخی مدعیان اصلاحات و اعتدال برآنند که تصویر واقعی ترامپ را از ذهن‌ها بزدایند و فردی تاجر و اهل معامله و توافق و تفاهم را ترسیم نمایند. وقیح‌ترین آنها، ترامپ را (همان که آقای روحانی، مذاکره با عهدشکنی چون او را دیوانگی خواند)، فرصتی بزرگ می‌خوانند! این در حالی است که فردی با مختصات آنجلا مرکل صدراعظم سابق آلمان گفته است: «نسبت به بازگشت دوباره ترامپ به قدرت ابراز تاسف می‌کنم. هر دیدار من با او، مانند یک رقابت بود؛ به این صورت که یا تو یا من».

۸) پیش از آقای پزشکیان، دو رئیس‌جمهور و دولت با دو رویکرد متفاوت بر سر کار آمدند. بیانات رهبر انقلاب -مستند به واقعیات روشن تاریخی- در آخرین دیدار با هر کدام از آنها، شایسته تامل و درس آموزی است. ایشان در آخرین دیدار رئیس‌‌جمهور و هیئت دولت دوازدهم
(۵ مرداد ۱۴۰۰) فرمودند: «دیگران باید از تجربه‌‌های شما استفاده کنند. خب حالا یک تجربه را من بخصوص یادداشت کرده‌ام. این تجربه عبارت است از بی‌‌اعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمی‌دهد؛ به ما کمک نمی‌کنند و هر جا بتوانند ضربه می‌زنند؛ آنجایی که ضربه نمی‌زنند، امکانش را ندارند. این، تجربه‌ بسیار مهمّی است. مطلقاً نبایستی برنامه‌‌های داخلی را به همراهی غرب، موکول و منوط کرد،‌ چون قطعاً شکست می‌خورَد. شماها هم هر جا که کارهایتان را منوط کردید به غرب، ناموّفق ماندید؛ هر جا که بدون اعتماد به غرب، خودتان قد عَلَم کردید و حرکت کردید موفّق شدید. نگاه کنید کار را؛ کارکرد دولت‌های یازدهم و دوازدهم این‌ جوری است. هر جا موضوعات را به توافق و مذاکره‌ با غرب و آمریکا موکول کردید، آنجا ماندید و نتوانستید پیش بروید؛ چون آنها کمک نمی‌کنند، دشمنند دیگر؛ هر جا از آنها قطع نظر کردید، خودتان راه‌ افتادید‌، پیشرفت کردید».
۹) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، همچنین ۱۷ تیر ۱۴۰۳، درآخرین دیدار با دولت سیزدهم خاطر نشان کردند: «دولت مرحوم آقای رئیسی (رضوان‌الله علیه) دولت کار بود، دولت امید بود، دولت حرکت در بخش‌های داخلی و خارجی بود. واقعاً خوش‌بین بود به آینده ـ البتّه حق هم با ایشان بود ـ ...
یکی از مهم‌ترین خصوصیّات آقای رئیسی، مردمی بودن بود. برای همه‌ ماها، برای رؤسای دولت‌ها و اعضای دولت‌ها، این باید الگو باشد. ایشان به مردم اعتنا می‌کرد، در بین مردم حضور پیدا می‌کرد، لمس می‌کرد حقایق را، حرف‌های آنها را می‌‌شنید و نیازهای آنها را محور برنامه‌ریزی قرار می‌داد... نقطه‌ دوّم این بود که به توانایی‌های داخلی واقعاً اعتقاد داشت. خب ما با خیلی از مسئولین در نشست ‌و برخاست‌ها روی این مسئله‌ توانایی‌های داخلی و ظرفیّت‌های داخلی در موارد متعدّد صحبت می‌کنیم، هیچ کس هم مخالفت نمی‌کند، امّا آدم می‌فهمد چه کسی عمیقاً و از بن دندان باور دارد، چه کسی نه. ایشان واقعاً باور داشت؛ و لذا دنبال این کارها هم بود. یک نقطه‌ برجسته‌ دیگر، صراحت در اعلام مواضع انقلابی و دینی بود... در اوّلین مصاحبه‌ای که ایشان کرد، راجع به ارتباط با فلان کشور پرسیدند که ایشان گفت خیر! صریح؛ بی‌هیچ ملاحظه و حاشیه... یک نقطه‌ برجسته‌ دیگر این است که در سیاست خارجی، دو خصوصیّت را ایشان در کنار هم رعایت می‌کرد: یکی تعامل، یکی عزّت‌مداری و عزّتمندی. ایشان اهل تعامل بود، امّا از موضع عزّت؛ نه آن‌ چنان تند و به ‌اصطلاح دور‌کننده که قطع بشود، نه بیخودی امتیاز دادن و دست پایین گرفتن... یک نقطه‌ دیگرِ ایشان، اهتمام به طرح‌های بزرگ بود. به طرح‌های سنگین اهتمام داشت؛ مثلاً مثل همین انتقال آب از راه‌‌های دور به شهرهایی که مدّت‌ها بود در انتظار آب بودند؛ ایشان مسئله‌ شُرب اینها و کشاورزی اینها را حل کرد... خداوند ان‌شاء‌الله درجات ایشان را زیاد کند. من این موارد را گفتم برای اینکه ثبت بشود به عنوان یک الگو؛ معلوم بشود کسی که رئیس قوّه‌ مجریه‌ یک کشور است، می‌تواند مجموعه‌ این خصوصیّات را با همدیگر داشته باشد و دنبال کند».


🔻روزنامه همشهری
📍 بازگشت غرب به میز مذاکره با ایران
✍️ احمد بخشایش‌اردستانی
مذاکرات جدید جمهوری اسلامی ایران با ۳کشور اروپایی (انگلستان، فرانسه و آلمان) که از ۹آذرماه از سر گرفته می‌شود، فرصتی برای بازخوانی تعاملات بین‌المللی ایران و غرب است. این نشست‌ها، در حالی از سر گرفته می‌شود که آخرین دور از این گفت‌وگوها در سال ۱۴۰۱و در پی وقایع سیاسی داخلی ایران متوقف شده بود، اما چرا غربی‌ها بار دیگر تصمیم به مذاکره گرفتند؟
غرب در برخورد با جمهوری اسلامی ایران بارها اشتباهات استراتژیک را تکرار کرده است. این کشورها با تصور اینکه ایران در شرایط بحرانی داخلی یا بین‌المللی، موضع ضعف خواهد داشت، مذاکرات را رها و فشارهای سیاسی و اقتصادی را تشدید کرده‌اند. ازجمله این اشتباهات می‌توان به صدور قطعنامه اخیر شورای حکام علیه ایران اشاره کرد؛ قطعنامه‌ای که براساس گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تدوین شد و به ادعای فعالیت‌های «خطرناک» هسته‌ای ایران اشاره داشت.
در پاسخ، ایران با استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته، روند غنی‌سازی را تسریع و پیام روشنی به غرب ارسال کرد: سیاست فشار نتیجه‌ای جز تسریع اقدامات فنی ایران نخواهد داشت. از سوی دیگر، این اقدام نشان داد که جمهوری اسلامی هرگز از موضع قدرت هسته‌ای و دفاعی خود عقب‌نشینی نخواهد کرد.
موضوعات اصلی این دور از مذاکرات را می‌توان در ۲محور کلیدی خلاصه کرد: برنامه هسته‌ای ایران و بحران جنگ در غزه و لبنان. غربی‌ها به‌ویژه تحت فشار اسرائیل، خواستار محدود کردن برنامه هسته‌ای ایران هستند؛ زیرا معتقدند که این برنامه تهدیدی مستقیم برای منافع منطقه‌ای آنها و هم‌پیمانانشان است.
اما ایران، با محوریت مقاومت، مذاکرات را فرصتی برای ترویج آتش‌بس در غزه و لبنان می‌داند. اگرچه جبهه مقاومت در این جنگ به پیروزی‌های استراتژیک مهمی دست یافته است، ایران تلاش دارد که از طریق دیپلماسی، صلحی پایدار را برای مردم فلسطین و لبنان تضمین کند.
افزون بر این، بازگشت غرب به میز مذاکره با ایران، بازتاب نگرانی‌های فزاینده آنها از تأثیرگذاری محور مقاومت و پیشرفت‌های فنی ایران است؛ هرچند مسیر مذاکرات پرچالش خواهد بود، ایران نشان داده که با تکیه بر سیاست‌های منطقی و اقتدار، قادر است دست برتر را در صحنه دیپلماسی حفظ کند. در این میان، تقویت محور مقاومت و تأکید بر حقوق ملت‌های مظلوم، همچنان در اولویت سیاست خارجی جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تثبیت و تعدیل و کمبود عرضه دلار
✍️ الهه بیگی
رییس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد در یک آشتی اعلام‌نشده به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌شود عرضه ارز با قیمت‌های دو یا سه‌گانه ادامه داشته باشد. استدلال آنها این است که نرخ‌های چندگانه ارز در بازارهای گوناگون از یک‌سو به رانت و فساد می‌رسد و از سوی دیگر تقاضای ارز به قیمت‌های پایین مثل تقاضا برای دلار نیمایی را همچنان در سطح بالا نگه می‌دارد.
مدیران اقتصادی باور دارند درحالی‌که عرضه ارز زیر قیمت بازار، رانتی بزرگ نصیب دریافت‌کنندگان می‌کند از درآمدهای دولت نیز می‌کاهد. به این ترتیب بوده و هست که دولت به سیاست تازه ارزی که تک‌نرخی کردن ارز است ادامه می‌دهد.
در چنین وضعیتی است که برخی سایت‌های بانفوذ و برخی خبرگزاری‌های مربوط به نهادهای حکومتی پرچم مبارزه ضد سیاست دولت را در دست گرفته و با ترفند نسبت‌دادن این سیاست به لیبرالیسم می‌خواهند دولت را از تصمیم خود دورکنند تا ادامه بازارهای چندگانه ارز ادامه یابد.
آیا داستان ارز در ایران همین مساله است که توضیح داده شد و مساله این است که نرخ ارز تثبیت یا تعدیل شود؟ واقعیت اما این است که مهم‌ترین مساله ارز در ایران امروز، کاهش درآمدهای ارزی نسبت به تقاضاست. منتقدان سیاست‌های تازه ارزی یادشان نمی‌آید که مساله کمبود درآمدهای ارزی است. ایران از سال ۱۳۹۷ به این‌سو درآمدهای ارزی قابل اعتماد و شفافی ندارد و جز چند نفر افراد دیگر از میزان درآمدهای قابل تصرف دلاری خبر ندارند. از سوی دیگر بیش از پنج‌سال است که به‌دلیل تحریم‌ها سرمایه‌گذاران خارجی حتی نگاهی به ایران نکرده و حاضر نیستند که سرمایه‌های خود را به ایران بیاورند.
چه باید کرد تا از این وضعیت آشفته عبور کرد؟ راه و درمان برای درد سیاست ارزی این است که راه را برای افزایش درآمد ارزی باز کنیم تا در نتیجه به افزایش عرضه ارز به قیمت واقعی برسیم.
این راه نیز هنگامی باز می‌شود که بتوانیم فشار تحریم را کاهش دهیم و نیز راه را برای ورود سرمایه‌های خارجی باز کنیم. تا روزی که این دو اتفاق نیفتد دعوا ادامه خواهد داشت. ذی‌نفعان چندنرخی بودن ارز راه‌های گوناگونی برای تحت فشار قراردادن دولت دارند که بتوانند از تفاوت نرخ ارز رانت‌خواری کنند. با این تفاسیر باید راه فساد را بست و اقتصاد را سالم کرد. اگر دنبال این هستیم که تورم را مهار کنیم باید از راه‌های علمی استفاده کرد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 لب پرتگاه
✍️ جعفر گلابی
اگر نگوییم دولت چهاردهم با بی‌سابقه‌ترین و انبوه‌ترین مشکلات تاریخ معاصر روبه‌رو است حداقل یکی از دوران‌های سخت با نابسامانی‌ها و تهدیدها و خطرهای گوناگون را سپری می‌کند.هر دولتی اگر از چند سو مورد تهاجم قرار داشته ولی در مواردی گشایش و حمایت و آسانی را صاحب بوده است. پیش از انقلاب که اساسا تهدید خارجی وجود نداشت و چیزی به نام تحریم به گوش مردم نمی‌رسید با این حال تورم به نسبت زمانه چنان افسارگسیخته بود که در سال ۵۶ شاه به دولت اخطار داد که اگر جلو گرانی‌ها را نگیرد ارتش را وارد معرکه خواهد کرد! حالا تصور کنید در اوج تحریم‌ها و افت شدید درآمدهای دولت، ترامپ هم در حال گرم کردن خود است ولابد فشار حداکثری را می‌خواهد از سر بگیرد و شمشیر مکانیسم ماشه هم وجود دارد که ممکن است از نیام برآید و با اقتصاد چه‌ها بکند! انواع ناترازی‌ها هر روز بیش از گذشته آثار و عوارض خود را نشان می‌دهند و وقتی رییس‌جمهور محترم می‌گوید که در برخی از این ناترازی‌ها لب پرتگاه قرار داریم هر ایرانی حق دارد که بر خود بلرزد و خوف کند. ما به تعبیری حتی در زمان جنگ هم با سرریز این همه مشکلات روبه‌رو نبودیم .فساد درحداقل خود بود و مردم با درک مسوولانه خود نه تنها سختی‌ها و کمبودها را تحمل می‌کردند که هر جا لازم بود حتی از جان و مال و فرزندان خود می‌گذشتند تا کشور حفظ شود.اما اکنون فسادهای اقتصادی و عادت قبیح رانت‌خواری افزون بر خسارت‌های وسیع مالی روح و روان مردم را می‌آزارد و دفاع از کشور را سخت‌تر می‌کند. قطعا مردم برای صیانت از ایران تردیدی به خود راه نمی‌دهند ولی انتظار بحق‌شان دفاع از کشوری است که نعماتش را آقازاده‌ها و از ما بهتران به یغما نمی‌برند. هیچ‌گاه کشور با این حجم نگران‌کننده فرونشست زمین روبه‌رو نبوده و منابع آب زیرزمینی تا این حد نه برداشت شده و نه با افت تاریخی مواجه بوده است.در بعد خارجی واقعا اوضاع به ‌شدت پیچیده است و هیچ کس نمی‌داند عاقبت جنگ در خاورمیانه چه خواهد شد و نبرد اوکراین چه آسیب بلاوجهی برای ما به ارمغان می‌آورد؟ قطعنامه‌های ضد ایرانی یکی پس از دیگری صادر می‌شود و اروپا هم هر جا که می‌تواند تحریمی بر تحریم‌ها می‌افزاید!

در چنین شرایطی افراطیون دست از فشار بر دولت برنمی‌دارند و کشوری که با این همه مشکلات و تهدیدها روبه‌رو است، مساله اول بعضی‌ها عزل معاون رییس‌جمهور است تا اولین ضربه کاری خود را بزنند و راه را برای ضربات بعدی باز کنند! به آنها رسما باید گفت که موفقیت دولت موفقیت همه است و شکست او شکست همه است ولی تاکنون دغدغه‌ای در این جهت از خود نشان نداده‌‌اند!
با همه این احوال همه امیدها متوجه دولت است که کاری بکند.دولت در شرایط عادی نیست که عادی رفتار کند و انتظار قاطعیت و جنگندگی انتظار دور از ذهنی باشد. سرعت، دقت، آمادگی، ابتکار عمل، ازخودگذشتگی، پرکاری، هوشیاری، آینده‌اندیشی، سلامت، تعهد به مردم، تواضع و ثابت‌قدمی از ضروریات مدیران کنونی است و اگر مسوولی شرایط مذکور را نداشته باشد خود باید عذر بخواهد و کنار بنشیند.زمان اشتباه و سهو و خطا نیست و ممکن است یک اشتباه، حداقل برای یک مسوول و یک حوزه آخرین اشتباه باشد! شاید نیاز باشد که جناب آقای پزشکیان با دعوت از مدیران کارکشته و مجرب و امتحان پس داده دولت خود را تقویت کند. دیدیم که تاخیر یکی، دو روزه در پرداخت یارانه‌ها به سرعت سیگنال‌های منفی از سوی جامعه دریافت کرد که خوشبختانه به فوریت اشکال ایجاد شده برطرف شد و نشان داد که دولت هوشیار است. بهتر آن بود که اساسا چنین اشکالی ایجاد نمی‌شد ولی اگر گریزی از آن نبود توضیحات مسوولان قبل از وقوع می‌توانست پیامدهای منفی احتمالی را مرتفع کند.اعلام افزایش قیمت خودروها که البته مصوبه‌ای مربوط به دولت پیشین بود آن هم در اواخر شب واقعا توام با ریسک بود و چند روزی بازار آشفته خودرو را به تلاطم کشاند.با توضیحات قبلی می‌شد از دامنه این آشفتگی کاست. اینها البته در مقیاس مشکلات بزرگی که با آنها روبه‌رو هستیم مثال‌هایی کوچکند ولی نشان می‌دهند که مردم تا چه حد حساس شده‌اند و اوضاع کشور تا چه حد نیازمند هوشیاری و دقت است. متاسفانه باید بگوییم مسوولان در شرایط کنونی حق اشتباه ندارند، چراکه اشتباه‌شان معلوم نیست چه بازخوردی درچه سطحی داشته باشد و از درون و برون تهدیدساز شود.ما نباید در چنین موقعیت خطیری قرار می‌گرفتیم ولی محاکمه مسببان وضعیت کنونی به عهده قوه قضاییه است که ترک‌کنندگان فعل‌های ضروری را شناسایی و به مردم معرفی کند. اما تا آنجا که به دولت مربوط است راهی جز تمرکز و ارایه یک اراده پولادین برای عبور از گردنه‌های سخت پیش رو وجود ندارد.مدیران ضعیف و آنان که مشی ریاست محترم جمهور را قبول ندارند، ممکن است در حرکت قاطعانه دولت خلل وارد کنند و «زمان» که هر دقیقه‌اش فعلا حیاتی است را از ما بگیرند.


🔻روزنامه شرق
📍 چراغ‌ها را چه کسی خاموش کرد
✍️ حمزه نوذری
خاموش‌کردن چراغ‌های اضافی که نشان از کاهش مصرف انرژی و کمک به محیط زیست دارد، رفتاری عقلانی، پسندیده و نشان شهروندی مسئولانه است، اما گاهی با خاموش‌کردن چراغ‌ها، امکانات و پتانسیل‌ها را حیف می‌کنیم؛ وقتی‌ چراغی با هدف پیشرفت و توسعه کشور روشن شده، اما این چراغ فقط جنبه نمایشی و دکوری پیدا کرده که اغلب اوقات جز موقع نمایش و بازدید مسئولان خاموش است. چند روز با هماهنگی قبلی و با شوق از مرکز رشد و نوآوری دانشگاه بازدید کردیم تا دانشجویان با روش کار این مراکز و چگونگی راه‌اندازی این کسب‌و‌کار‌های به‌اصطلاح دانش‌بنیان و نوآور آشنا شوند. علاوه بر آن ببینند و بپرسند چه مهارت‌هایی برای اشتغال لازم است. با چنین نیات و هدفی، روز بازدید از این مرکز که در دو ساختمان چهار‌طبقه مستقر بود، عصبانی، ناا‌مید، مأیوس و برخی هم خشمگین شدیم. در کل ساختمان حتی با هماهنگی قبلی فقط چراغ دو اتاق روشن بود و دانشجویان توانستند از دو شرکت بازدید کنند. بیش از ۹۹ درصد اتاق‌ها و محیط کاری که با عنوان شرکت‌های فناور و نوآور مرکز رشد نام‌گذاری شده بود، تعطیل بودند. ساعت بازدید اول۱۰ صبح بود و عجیب‌تر اینکه در بازدید ساعت ۱۳ فقط یک شرکت باز بود و شرکت دیگر هم تعطیل شد. از کارشناسان مرکز پرسیدیم، گفتند مدیران دانشگاه به اینجا چندان توجه ندارند و چند سال است با وجود افتتاح این مرکز با شرکت‌های متعدد فاقد سیستم سرمایش و گرمایش است و به همین دلیل شرکت‌ها فعال نیستند. یکی از کارشناسان نیز گفتند علاقه و تمایل من مربوط به اینجا نیست و نمی‌دانم اینجا چه کارکردی دارم. یکی از کارشناسان نیز گفت‌ این شرکت‌ها توسط کسانی اداره می‌شود که صبح‌ها جایی دیگر‌ مشغول هستند و بعد‌از‌ظهرها برخی از آنها گاهی سری می‌زنند و فقط علایق‌شان را دنبال می‌کنند. در این میان، دانشگاه نیز از آنها اجاره می‌گیرد و موقع نمایشگاه برخی شرکت‌ها ملزم به ارائه کارشان هستند همین و بس. پرسیدیم رابطه این شرکت‌ها با دانشجو و استاد چگونه است؟ گفتند تعداد بسیار کمی از استادان و دانشجویان با این مجموعه ارتباط دارند، اما اکثر دانشجویان اصلا نمی‌دانند مرکز رشد دانشگاه کجاست و شرکت‌های مستقر در این مرکز کمترین ارتباط و تعامل منظم و مستمری با دانشجویان ندارند.
پرسش دانشجویان این بود که بیشتر مواقع می‌شنوند که برای مراکز رشد و نوآوری و شرکت‌های دانش‌بنیان مستقر در دانشگاه‌ها، بودجه در نظر گرفته‌اند، پس چگونه است که این مراکز امکانات اولیه مانند سرمایش و گرمایش ندارند؟ چرا بدون این امکانات افتتاح شده است؟ جوابی وجود نداشت. پرسش دیگر این بود که مگر دانشگاه با این شرکت‌ها قرارداد ندارد و از مفاد آن الزام به حضور و فعالیت نیست؟ باز هم جوابی نبود. در جامعه‌شناسی از دو مفهوم حک‌شدگی و فک‌شدگی برای توضیح چنین وضعیتی استفاده می‌شود. مرکز رشدی که ما بازدید کردیم، حک‌شده در دانشگاه نبود و به‌اصطلاح فک شده بود؛ یعنی در خدمت رشد و توسعه دانشگاه و آموزش و دانشجو نبود. گویی مفاهیمی مانند کارآفرینی، استارتاپ، مرکز رشد، واحدهای فناور و مراکز نوآوری از درون تهی شده‌اند. ایجاد نهادهای جدید کافی نیست، بلکه ایجاد آرایش مناسب نهاد جدید شکل‌گرفته با سایر نهادها و بخش‌ها مهم‌تر است. ممکن است در برخی دانشگاه‌ها و مراکز، شرکت‌های دانش‌بنیان و نوآور واقعی وجود داشته باشند و ارتباط مناسب آن با سایر بخش‌ها شکل گرفته باشد، اما در برخی جاها چنین نهادهایی در خدمت نمایش و صرفا بودن قرار می‌گیرند، بدون عملکردی که انتظارش می‌رود.

دانشجویی پرسید دانشگاه که این همه بر رفتار و عملکرد دانشجو نظارت دارد، چرا نظارتی بر این مراکز ندارد؟ چرا این همه امکانات حیف می‌شود؟ فقط گفتم سؤال خوبی است. کاش می‌دانستیم چه‌چیزی یا چه‌کسی چراغ‌های مرکز رشد دانشگاه را خاموش کرده است؛ سرما و گرما، مدیران، نبود بودجه، سیاست‌گذاری نادرست، عدم درک منطق مرکز رشد‌ یا... . مرکز رشدی که در خدمت ارتقای سطح علمی دانشگاه و دانشجو نباشد، خبری از عملی‌کردن ایده‌ها نباشد و با دانشجو غریبه باشد، همان بهتر که چراغ‌هایش خاموش باشد. شاید چراغ جای دیگری که نیاز بیشتری وجود دارد، روشن بماند.


🔻روزنامه جام جم
📍 اروپا به ایران نیاز دارد
✍️ رامین مهمانپرست
روزگذشته اعلام شد که دور جدیدی ازگفت‌وگوها میان ایران و اروپا از روز جمعه در ژنو آغاز می‌شود. لازمه چنین مذاکراتی این است که اروپا در سیاست‌های خود نسبت به ایران تجدید‌نظر کند.
اروپایی‌ها باید به این نکته توجه داشته باشند که از چند هفته دیگر دوباره باید با آمریکای ترامپ ارتباط داشته باشند و استفاده از ظرفیت‌های ایران در چنین فضایی برای آنها اهمیت د‌ارد. اروپا بعد از وقوع درگیری میان روسیه و اوکراین به‌خاطر مسائل انرژی با مشکل روبه‌رو شده و همچنین به‌‌دلیل شرایط موجود با گرانی غلات مواجه بوده و از نظر امنیتی هم اروپا نگران گسترش درگیری‌ها میان روسیه و اوکراین است که این مجموعه سبب خواهد شد اروپایی‌ها تغییراتی در سیاست‌های خود بدهند.اروپا در شرایط جدید نیاز به ایران دارد و این امکان فراهم است که اروپایی‌ها از بازار و منطقه ایران به‌خوبی استفاده کنند و از سوی دیگر دولت جمهوری اسلامی ایران هم در پی آن است که روابط را با همه کشورها به صورت متوازن بهبود بخشد و تمایل داریم که از ظرفیت‌های اروپا برای توسعه برنامه‌های اقتصادی خود استفاده کنیم و می‌توانیم مکمل تجاری خوبی برای هم باشیم اما شرطش این است که اروپا دست از رفتار سیاسی اشتباه خود بردارد و این‌قدر در زمین آمریکا بازی نکند و تحت‌الشعاع قدرت این کشور قرار نگیرد، چون اروپایی که بخواهد خود را وابسته به آمریکا نگه دارد، در شرایطی که ترامپ روی کار بیاید، حتما وضعیت سخت‌تری پیدا خواهد کرد.
اگر اروپا می‌خواهد به‌صورت مستقل در عرصه بین‌المللی عمل کند، باید بین سیاست‌های خود و سیاست‌های آمریکا فرق بگذارد و به‌دنبال منافع خود باشد و از ظرفیت‌های ایران بهره ببرد. بنابراین اگر اروپا بپذیرد از سیاست‌های کنونی خود که کاملا از روی سیاست‌های آمریکا دیکته می‌شود، دست بردارد و مواضع افراطی خود درحمایت از اسرائیل را کنار بگذارد و حقوق ملت ما را به رسمیت بشناسد و مسیر را باز کند که به تعهدات خود در برجام عمل کند و در مقابل اقداماتی که ما انجام دادیم، آنها هم ظرفیتی برای فعالیت اقتصادی جمهوری اسلامی فراهم کنند، ایران می‌تواند شریک خوبی برای اروپا باشد و این رویکرد را به‌عنوان چارچوب سیاست‌های اصولی در مواجهه با غرب دنبال کند. ما در عرصه تحولات بین‌المللی با تغییراتی مواجه بودیم که بخشی از آن به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ بر‌می‌گردد. ترامپ یک نگرش خاصی دارد و معتقد است که حتی اگر برای تأمین منافع آمریکا لازم باشد که دوست و متحدان خود را ناراحت و دلخور کند یا این‌که برخی از معاهدات بین‌المللی را کنار بگذارد، برایش موضوع چندان با‌اهمیتی نیست و برای او منافع کوتاه‌مدت و مستقیم آمریکا دارای اعتبار است نه منافع بلندمدت متحدان. در‌صورت شروع دولت جدید آمریکا احتمال اختلاف دیدگاه میان اروپا و آمریکا وجود دارد. اگر بنا باشد ترامپ همان رویه دوران ریاست‌جمهوری قبلی خود را تکرار کند، بعید به‌نظر نمی‌رسد که اختلاف‌نظر میان کشورهای اروپایی و آمریکای دوران ترامپ به‌وجود ‌‌آید.
ترامپ معتقد بود اگر قرار باشد که بحث امنیت اروپا مطرح شود، هزینه آن را باید کشورهای اروپایی بپردازند و سهم خود را در ناتو باید افزایش بدهند و همچنین بر این باور بود که باید روی کالاهای اروپایی تعرفه گذاشت تا بازار آمریکا دچار لطمه نشود و این مسائل باعث شده بود که اروپایی‌ها به فکر این بیفتند تا برای خود هویت مستقلی داشته باشند و حتی برای دفاع از خود زمزمه ارتش مستقل را هم مطرح می‌کردند.در آن شرایط اروپا دو رهبر قدرتمند داشت که مهم‌ترین آن آلمان دوره مرکل بود. آنگلا مرکل به‌عنوان فردی که قدرتمندترین کشور اروپایی را قاطعانه رهبری می‌کرد، در اتحادیه اروپا هم نقش جدی در مدیریت آن داشت اما در حال‌حاضر شرایط تغییر کرده و آلمان دچار مشکلات زیادی شده و از نظر اقتصادی افت کرده و آن رهبری قوی را ندارد و دولتی که در این کشور بر سر کار آمده، اسیر فضای صهیونیستی شده و به‌نظر می‌رسد که همچنان نسبت به اقدامات هیتلر در دوره جنگ جهانی دوم دچار عذاب‌وجدان است و از این‌رو یک جریان افراطی طرفدار صهیونیست‌ها الان در آلمان حاکم شده و حتی دادگاه کیفری بین‌المللی که حکم جلب بنیامین نتانیاهو و گالانت را صادر کرده، آلمانی‌ها گفتند که دفاع ازاسرائیل راجزواولویت‌های خود می‌دانندومشکلی برای تردد این دونفر به خاک آلمان وجود ندارد.با توجه به چنین روندی این احتمال وجود دارد که دولت آلمان در آینده دچار مشکلات فراوانی شود و پیش‌بینی می‌شود برای دو سه ‌ماه آینده که دولت ترامپ روی کار می‌‌آید، آلمانی‌ها تغییراتی را درفضای سیاسی خود داشته باشند تا بتوانند در آینده رهبری اتحادیه اروپا به‌عنوان یک کشور مستقل نقش‌آفرینی کنند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین