وجودش سرشار از عشق به انسانیت بود. نه فقط در کلام که در عمل. یکرنگ و صادق با خود و با مردم محرومی که برای احقاق حقوقشان، لحظهای از پای نایستاد. چشمان پرفروغش، افقهای روشن را بشارت میداد و کلام رسایش، همچون قاصدکی، از رسیدن فرداهای بهتر خبر میداد. امیدوار و سرزنده حتی در یاسآلودترین شرایط.
سرسخت و سترگ در ایمان قوی به آرمانی که بدان باور داشت؛ هیچگاه در سخن گفتن از سوسیالیسم کوتاه نیامد، بهویژه در زمانهای که بعد از فروپاشی شوروی تابو محسوب میشد. چپی فارغ از تعصّب و همراه با درک شرایط روز. سوسیالیستی دموکرات که نه تنها از گفت و گو و نقد دیگران واهمهای نداشت، با شجاعتِ همراه با صمیمیتِ دلنشین، از آن استقبال میکرد.
اولویتبندی درستی از مسائل و چالشهای پیش روی جامعهما داشت. در جایی که فکر میکرد ائتلاف با نیروی سیاسی خارج از قدرتی چون نهضت آزادی یا ملی مذهبی، گامی در جهت تقویت جبههی آزادیخواهی است، از آن روی بر نمیتابید. و در جایی که به نظرش جریانی به نام چپ، آب به آسیاب تمامیتخواهی میریزد، از آن کناره میگرفت. چپ برایش جز آزادی همراه با برابری، معنایی دیگر نداشت. احترام پیشکسوتان از جمله دکتر منوچهر فرهنگ، ولو با باوری متفاوت، را داشت و در مجلس سوگشان نه تنها شرکت که در رثایشان ادای وظیفه میکرد.
طی سالهای طولانی گذشته، در جاهای مختلف، افتخار همنشینی با فریبرز را داشتم. هر چند میان دیدگاه مارکسیسم لنیننسم وی و دیدگاه سوسیال دموکراسی رادیکال بنده تفاوتهای مهمی وجود دارد، منش دموکراتیک و رفتار مشفقانه او موجب میشد که بهجای تفاوتها، وجوه اشتراک دیده شود. اگر نقد وارد بر مارکسیسم لنینیسم، مرتبط با نظام سیاسی تکحزبی پرولتاریایی باشد، فریبرز در این نقد همراه و همگام بود. به صندوق رای باور عمیق داشت، به شرط آنکه محرومان و فرودستان، تشکلها و حزب سیاسی مستقل خودشان را داشته باشند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست