سه شنبه 25 دی 1403 شمسی /1/14/2025 7:01:28 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 رضایت مردم زیربنای امنیت کشورها است
✍️ یوسف مولایی
این روزها به هر محفل و هر جمعی که سر بزنید، صحبت از نظم ‌نوین در حوزه روابط بین‌الملل است. نظم نوین خاورمیانه یا نظم ‌نوین جهانی، ترجیع‌بندهایی است که این روزها زیاد تکرار می‌شود، اما افرادی که از اجرای این نظم صحبت می‌کنند، شاخصه‌های آن را تعریف نمی‌کنند، منظور از نظم نوین یعنی تغییر و گذر از نظم موجود به سمت نظمی که مطلوب‌تر به نظر می‌رسد. در نظم نوینی که درباره آن صحبت می‌شود، بیشتر جای بازیگران و اهمیت آنها مدنظر است و ظاهرا قرار است جابه‌جایی در بازیگران منطقه‌ای صورت گیرد. در نظم گذشته خاورمیانه، کشوری مانند ایران و محور مقاومت، حزب‌الله، سوریه و... بازیگران اصلی بودند، اما قدرت‌ها و کشورهایی که به دنبال نظم نوین هستند به دنبال تغییر در نحوه استقرار و کنشگری بازیگران قدیمی هستند. این بازیگران، نقش جدیدی را قرار است ایفا کنند. ایده ترامپ این است که قرارداد ابراهیم با عربستان اجرایی شود و نقش تازه‌ای به ایران محول شود. ایران در منطقه به عنوان کشوری که با این نظم سازگاری نداشته، معرفی می‌شود، ناظران نظم جدید به دنبال آن هستند که یا نقش ایران را کاهش داده یا نقش متفاوتی به آن بدهند. فضا برای اینکه نظم مورد نظر امریکا در این منطقه حاکم شود فراهم می‌شود. اما پرسشی که این روزها، بسیاری به دنبال پاسخ دادن به آن هستند ریشه بروز رخدادهای سوریه است. اینکه آیا ریشه این تحولات را باید در داخل جست‌وجو کرد یا خارج؟ معتقدم تعریف امنیت بسیار مهم است و راهبردهای کشورها را مشخص می‌کند. اینکه امنیت چه تعریف می‌کنید و مولفه‌های آن را چه می‌دانید؟ شخصا امنیت را به مردم و رضایتمندی مردم از حکمت معطوف می‌دانم. فارغ از دموکراتیک بودن یا نبودن حکومت‌ها، هر حاکمیتی که رضایتمندی مردم را به دست بیاورد، دارای امنیت پایدار خواهد بود. هر زمان که مردم از حاکمیت رضایت نداشته باشند سرانجام امنیت پوشالی که با زور و سرکوب برپا شده است از میان می‌رود. دلیل اصلی سقوط بشار اسد هم، نارضایتی مردم سوریه است. اساسا اینکه مردم سوریه برای حفاظت از نظام اسد کاری نکردند، نشان می‌دهد او تا چه اندازه به مطالبات مردم بی‌توجه بود. اساسا سوریه مدل اسد از قدرت نرمی که حکومت‌ها برای تسلط بر کشور نیاز دارند برخوردار نبود. فقر و فساد و تبعیض و بی‌عدالتی بخش‌های مختلف سوریه را در بر گرفته بود و نهایتا همین موارد باعث سقوط اسد و حکومت او شد. فوندانسیون امنیت در هر سرزمین و هر کشوری، رضایت مردم است.

وقتی این فوندانسیون وجود نداشته باشد، احداث هر ساختمانی نهایتا منجر به فروریزی می‌شود. فرو ریختن ساختمان حکومتی اسد به نگاه خاندان اسد به حکومت و رابطه حکومت با مردم و تلاش کافی نکردن برای جلب رضایت مردم باز می‌گردد. در این میان دورنمای تحولات به سمت تغییرات بنیادین سوق پیدا می‌کند. برخی تحلیل‌ها حاکی از آن است که در ادامه تغییرات به سمت یمن خواهد رفت، گروهی دیگر اما معتقدند عراق، نقطه کانونی تحولات بعدی خواهد بود و نهایتا جماعتی هم ایران را مرکز ثقل تحولات آتی در منطقه می‌دانند. واقعا پیش‌بینی آنچه که قرار است رخ دهد، مشکل است. اما می‌توان گفت که ایران جلوی چشم‌هاست. هر تحولی در منطقه رخ دهد، یک سر آن به سمت ایران باز می‌گردد. این تحولات چه در عراق باشد، چه در یمن و چه سوریه، ایران مرکز ثقل آن خواهد بود. روشن است ایران کنشگری قبلی خود را نخواهد داشت و نقش جدیدی را ایفا خواهد کرد. روشن است سیاست خارجی ایران به یک بازنگری عمیق و کارشناسانه نیاز دارد. اجماع نخبگانی در حوزه روابط بین‌الملل باید به کار گرفته شود تا نقش جدید ایران و راه‌های تحقق آن بررسی و اجرایی شود. هر تحولی که به وقع بپیوندد، نمی‌توان انکار کرد که ایران جایگاه و وزن ویژه‌ای در تحولات منطقه‌ای خواهد داشت که به نوعی مرکز ثقل تحولات آینده نیز می‌تواند باشد. مشروط بر آنکه به ظرفیت‌های درونی خود واقف شود و تلاش کند این ظرفیت‌ها را به کار بگیرد. مردم ایران نیاز دارند مطالبات آنها در حوزه‌های اقتصادی و معیشتی و مسائل اجتماعی و ارتباطی به رسمیت شناخته شده و برای تحقق آنها تلاش شود. پاسخ‌دهی به این مطالبات کشور را به سمت ثبات بیشتر و امنیت افزون‌تر هدایت می‌کند.این روزها به هر محفل و هر جمعی که سر بزنید، صحبت از نظم ‌نوین در حوزه روابط بین‌الملل است. نظم نوین خاورمیانه یا نظم ‌نوین جهانی، ترجیع‌بندهایی است که این روزها زیاد تکرار می‌شود، اما افرادی که از اجرای این نظم صحبت می‌کنند، شاخصه‌های آن را تعریف نمی‌کنند، منظور از نظم نوین یعنی تغییر و گذر از نظم موجود به سمت نظمی که مطلوب‌تر به نظر می‌رسد. در نظم نوینی که درباره آن صحبت می‌شود، بیشتر جای بازیگران و اهمیت آنها مدنظر است و ظاهرا قرار است جابه‌جایی در بازیگران منطقه‌ای صورت گیرد. در نظم گذشته خاورمیانه، کشوری مانند ایران و محور مقاومت، حزب‌الله، سوریه و... بازیگران اصلی بودند، اما قدرت‌ها و کشورهایی که به دنبال نظم نوین هستند به دنبال تغییر در نحوه استقرار و کنشگری بازیگران قدیمی هستند. این بازیگران، نقش جدیدی را قرار است ایفا کنند. ایده ترامپ این است که قرارداد ابراهیم با عربستان اجرایی شود و نقش تازه‌ای به ایران محول شود. ایران در منطقه به عنوان کشوری که با این نظم سازگاری نداشته، معرفی می‌شود، ناظران نظم جدید به دنبال آن هستند که یا نقش ایران را کاهش داده یا نقش متفاوتی به آن بدهند. فضا برای اینکه نظم مورد نظر امریکا در این منطقه حاکم شود فراهم می‌شود. اما پرسشی که این روزها، بسیاری به دنبال پاسخ دادن به آن هستند ریشه بروز رخدادهای سوریه است. اینکه آیا ریشه این تحولات را باید در داخل جست‌وجو کرد یا خارج؟ معتقدم تعریف امنیت بسیار مهم است و راهبردهای کشورها را مشخص می‌کند. اینکه امنیت چه تعریف می‌کنید و مولفه‌های آن را چه می‌دانید؟ شخصا امنیت را به مردم و رضایتمندی مردم از حکمت معطوف می‌دانم. فارغ از دموکراتیک بودن یا نبودن حکومت‌ها، هر حاکمیتی که رضایتمندی مردم را به دست بیاورد، دارای امنیت پایدار خواهد بود. هر زمان که مردم از حاکمیت رضایت نداشته باشند سرانجام امنیت پوشالی که با زور و سرکوب برپا شده است از میان می‌رود. دلیل اصلی سقوط بشار اسد هم، نارضایتی مردم سوریه است. اساسا اینکه مردم سوریه برای حفاظت از نظام اسد کاری نکردند، نشان می‌دهد او تا چه اندازه به مطالبات مردم بی‌توجه بود. اساسا سوریه مدل اسد از قدرت نرمی که حکومت‌ها برای تسلط بر کشور نیاز دارند برخوردار نبود. فقر و فساد و تبعیض و بی‌عدالتی بخش‌های مختلف سوریه را در بر گرفته بود و نهایتا همین موارد باعث سقوط اسد و حکومت او شد. فوندانسیون امنیت در هر سرزمین و هر کشوری، رضایت مردم است.

وقتی این فوندانسیون وجود نداشته باشد، احداث هر ساختمانی نهایتا منجر به فروریزی می‌شود. فرو ریختن ساختمان حکومتی اسد به نگاه خاندان اسد به حکومت و رابطه حکومت با مردم و تلاش کافی نکردن برای جلب رضایت مردم باز می‌گردد. در این میان دورنمای تحولات به سمت تغییرات بنیادین سوق پیدا می‌کند. برخی تحلیل‌ها حاکی از آن است که در ادامه تغییرات به سمت یمن خواهد رفت، گروهی دیگر اما معتقدند عراق، نقطه کانونی تحولات بعدی خواهد بود و نهایتا جماعتی هم ایران را مرکز ثقل تحولات آتی در منطقه می‌دانند. واقعا پیش‌بینی آنچه که قرار است رخ دهد، مشکل است. اما می‌توان گفت که ایران جلوی چشم‌هاست. هر تحولی در منطقه رخ دهد، یک سر آن به سمت ایران باز می‌گردد. این تحولات چه در عراق باشد، چه در یمن و چه سوریه، ایران مرکز ثقل آن خواهد بود. روشن است ایران کنشگری قبلی خود را نخواهد داشت و نقش جدیدی را ایفا خواهد کرد. روشن است سیاست خارجی ایران به یک بازنگری عمیق و کارشناسانه نیاز دارد. اجماع نخبگانی در حوزه روابط بین‌الملل باید به کار گرفته شود تا نقش جدید ایران و راه‌های تحقق آن بررسی و اجرایی شود. هر تحولی که به وقع بپیوندد، نمی‌توان انکار کرد که ایران جایگاه و وزن ویژه‌ای در تحولات منطقه‌ای خواهد داشت که به نوعی مرکز ثقل تحولات آینده نیز می‌تواند باشد. مشروط بر آنکه به ظرفیت‌های درونی خود واقف شود و تلاش کند این ظرفیت‌ها را به کار بگیرد. مردم ایران نیاز دارند مطالبات آنها در حوزه‌های اقتصادی و معیشتی و مسائل اجتماعی و ارتباطی به رسمیت شناخته شده و برای تحقق آنها تلاش شود. پاسخ‌دهی به این مطالبات کشور را به سمت ثبات بیشتر و امنیت افزون‌تر هدایت می‌کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تفاوت اقتصاددانان و توده مردم
✍️ دکتر علی سرزعیم
این روزها که آلودگی هوا بالا گرفته و تعطیلی مدارس و ادارات را به دنبال داشته است، این پرسش در ذهن ایرانیان مطرح می‌شود که علت این آلودگی هوا چیست؟ معمولا پاسخی که دانش‌آموختگان اقتصاد می‌دهند با پاسخی که عموم شهروندان می‌دهند، متفاوت است.
اگر از قضیه سوزاندن مازوت در نیروگاه‌ها و آلایندگی صنایع اطراف شهرهای بزرگ بگذریم، توده مردم علت اصلی را در کیفیت پایین خودروهای ساخت داخل و فرسوده بودن ناوگان حمل‌ونقل شهری و باری می‌دانند. اقتصادخوانده‌ها اگرچه بر کیفیت پایین خودروها و آلاینده بودن ناوگان حمل‌ونقل شهری و باری تاکید دارند، اما متهم اصلی را قیمت پایین بنزین و گازوئیل می‌دانند.

توده مردم راه‌حل اصلی را در واردات خودرو می‌دانند، اما اقتصادخوانده‌ها ضمن تایید لزوم کاهش شدید تعرفه واردات خودرو، راه‌حل را افزایش قابل توجه قیمت انرژی اعم از بنزین، گازوئیل و گاز اعلام می‌کنند.ریشه تفاوت تحلیل در این است که اقتصاد دانش مطالعه انگیزه‌هاست و اقتصاددانان بیش از اینکه بر رفتار و ابزارآلات انجام کار تمرکز کنند، بر انگیزه انجام رفتار تمرکز می‌کنند.

برای توده مردم بدیهی است که هر روز از خانه به محل کار بروند و برای این تردد از خودروی خود یا اسنپ استفاده کنند یا حداکثر وسایل حمل‌ونقل عمومی، اما اقتصاددانان می‌گویند چرا لازم است افراد هر روز این مسیر را طی کنند؟ چه عواملی بر انتخاب یک شغل، انتخاب محل سکونت، انتخاب محل شرکت، انتخاب محل مراکز خرید و انتخاب محل گشت و گذار تاثیر دارند؟ قطعا انسان‌ها در انتخاب شغل، انتخاب محل سکونت، انتخاب وسیله حمل‌ونقل، انتخاب محل شرکت، انتخاب محل مراکز خرید و انتخاب محل گشت و گذار، هزینه-فایده می‌کنند و هر وقت منافع بر هزینه‌ چربید، آن را انتخاب می‌کنند.

اقتصاددانان فکر می‌کنند افزایش قیمت انرژی می‌تواند اهرمی باشد تا انتخاب شغل‌هایی که مستلزم تردد در مسافت‌های طولانی است به‌تدریج زیان‌بار شوند، انتخاب محل سکونتی که خیلی دور از محل کار است زیان‌بار شود، انتخاب محل شرکتی که هزینه بالایی به کارکنان تحمیل کند زیان‌بار شود، انتخاب محل ایجاد مراکز خریدی که دور از دسترس است زیان‌بار شود، انتخاب خودروهای آلاینده زیان‌بار شود.توده مردم فکر می‌کنند همه امور یادشده قطعی و غیرقابل تغییر است؛ اما واقعیت آن است که ساختار شهر و نظم حاکم بر آن از تک‌تک چنین تصمیماتی شکل می‌گیرد.

وقتی قیمت انرژی بالا باشد، برای افراد نمی‌صرفد خانه بهتری را که دور از محل کار است، انتخاب کنند. برایشان نمی‌صرفد فرزندشان را به مدرسه بهتری که دور از محل خانه است، بفرستند. برایشان نمی‌صرفد که شغل‌های پرتردد را به‌سادگی انتخاب کنند یا محل کاری دور از محل زندگی را برگزینند. برای مردم صرف نمی‌کند برای گشت و گذار مکان‌های دور را انتخاب کنند، برای مردم صرف نمی‌کند در مناطق دور از مرکز زندگی کنند و این‌گونه اندازه شهرها مثل تهران بیش از حد بزرگ نمی‌شود.

شاید برای نسل فعلی این حرف مفهوم نباشد؛ اما برای بزرگسالان واضح است که در دهه ۶۰ خودروی پیکان تولید می‌شد؛ در عین حال که خودروهای آمریکایی نظیر بیوک و شورولت وجود داشت. عموم مردم خرید پیکان با وجود کیفیت پایین آن را به خودروهای آمریکایی راحت ترجیح می‌دادند؛ زیرا گفته می‌شد که خودروهای آمریکا سیلندرهای بیشتر و مصرف بالایی دارند؛ اما پیکان مصرف کمتری داشت. علت آن، این بود که در آن ایام قیمت بنزین بالا بود و به همین دلیل خیلی از افراد طبقه متوسط عادت داشتند در مسیر رفتن به سرکار مسافر سوار کنند تا خرج بنزین درآید!

از وقتی که قیمت بنزین نسبت به تورم پایین نگه داشته شد، مشکل شروع شد و تولید و خرید خودروهای بی‌کیفیت داخلی توجیه یافت. وقتی گازوئیل قیمت نازلی دارد هیچ راننده اتوبوس، مینی‌بوس و کامیونی انگیزه ندارد تا خودروی آلاینده و فرسوده خود را با خودروی جدیدی که کم‌مصرف‌تر و کمتر آلاینده است جایگزین کند.این استدلال که چون خودروهای داخل پرمصرف‌تر هستند، پس نباید قیمت بنزین افزایش یابد، استدلال صحیحی نیست.

مقدمه استدلال اگرچه صحیح است اما نتیجه آن، نادرست است. اگر خودروهای داخل دو برابر خودروهای رایج در جهان مصرف دارند، قیمت بنزین باید نصف قیمت بنزین در خارج از ایران باشد نه یک‌بیستم آن! وضعیت درباره گازوئیل که به مراتب اسفبارتر و قیمت گازوئیل تقریبا رایگان است. در چنین شرایطی یک صاحب کامیون فرسوده چه دلیلی می‌تواند داشته باشد که کامیون خود را عوض کند.

مخلص کلام آنکه اقتصاددانان و توده مردم در این تحلیل‌ها با هم تفاوت دارند. توده مردم شرایط موجود را قطعی تلقی می‌کنند؛ اما اقتصاددانان آنها را قابل تغییر و مرهون کنش و واکنش نظام اقتصادی می‌دانند؛ یعنی درون‌زا می‌دانند و برون‌زا. مشکل این است که جاانداختن این موضوع نه‌تنها برای توده مردم، بلکه برای سیاستمداران و حتی برخی اقتصادخوانده‌ها دشوار است.


🔻روزنامه کیهان
📍 اصل حجاب را نشانه گرفته‌اند
✍️ عباس شمسعلی
روند افزایشی بی‌حجابی و فراتر از آن ورود برخی به مرزهایی از برهنگی در یکی دو سال اخیر در سایه بی‌توجهی مسئولان و دستگاه‌های دارای مسئولیت در حوزه عفاف و حجاب، بیش از گذشته اعتراض طیف‌های مختلف خانواده‌ها را به دنبال داشته است. بسیاری از والدین و حتی افرادی که شاید در ظاهر حساسیت کمتری روی این موضوعات داشته باشند، نگرانی خود از تلاش برای گسترش بی‌حجابی در جامعه و اثرات ویرانگر این رفتار در خانواده‌ها و جوانان را ابراز می‌کنند.
حتی بانوانی که در ظاهر ممکن است با حجاب کامل اسلامی هم مقداری فاصله داشته باشند، وقتی پای صحبت از تاثیرات منفی و مخرب گسترش بی‌حجابی بر روی جوانان، خانواده‌ها و روابط زوجین به میان می‌آید؛ تاکید می‌کنند که مخالف بی‌حجابی و رها بودن این مسئله مهم در جامعه هستند.
این خانواده‌ها و این بانوان مانند بسیاری دیگر از افراد منصف و بی‌غرضِ جامعه باور دارند که مسئله رعایت حجاب و توجه به فرهنگ عفاف و اعتقاد به وجود حدود و حریم در روابط زن و مرد، در کنار فواید بسیاری که در حفظ خانواده‌ها و جامعه و جوانان دارد، نه تنها محدود‌کننده حق زنان و مانع حضور و فعالیت پررنگ اجتماعی آنان نیست، بلکه اتفاقاً تسهیل‌کننده راه موفقیت و پیشرفت زنان در جامعه است، تا جایی که می‌توان میلیون‌ها زن ایرانی موفق در عرصه اجتماعی را مشاهده کرد که با اعتقاد به حجاب و رعایت این حامی قدرتمندِ خود و بر خلاف کسانی که به اشتباه حجاب را مانعی دست و پا گیر برای کسب موفقیت و حضور اجتماعی زنان و بی‌حجابی و برهنگی را از حقوق زنان و عاملی رشد دهنده می‌دانند، حضوری موفق در عرصه تحصیلی، علمی، خانوادگی، ورزشی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و... داشته و دارند.
اساساً یکی از آثار تاکید اسلام بر رعایت حجاب و واجب بودن آن برای زنان، اعتقاد این دین مترقی به اجتماعی بودن زن و نه محدود کردن نیمه مستعد، مؤثر و سازنده جامعه یعنی بانوان و مخالفت با حضور اجتماعی آنها است، تاکید بر رعایت حجاب در عرصه اجتماع یعنی اینکه اتفاقاً اسلام به دنبال محدود کردن زن نیست. وقتی سخن از رعایت حجاب می‌شود منظور در محیط خانه و در بین محارم نیست؛ بلکه منظور رعایت حجاب در هنگام حضور در اجتماع است. از نظر اسلام زنان حق و توانایی حضور مؤثر و سازنده در اجتماع را دارند اما به دلیل ویژگی‌ها و جذابیتی که خدای متعال در خلقت خاص زن با حکمت الهی خود مورد توجه قرار داده است، همین خالق مهربان برای ورود اجتماعی همراه با امنیت و آرامش و تمرکز زنان و دیگر افراد جامعه، امر به رعایت حجاب و حدود الهی در روابط زن و مرد کرده است.
به عبارتی؛ قرار نیست در حضور اجتماعی زنان، مو و بدن و اندام و صورت ظاهر آنها مورد توجه و تحسین قرار گیرد و زنان با خودنمایی و غفلت از ارزش ذاتی خود، تبدیل به جاذبه‌ای در نظر مردان شوند، بلکه با رعایت حجاب اسلامی و بستن فرصت نگاه‌های صرفاً از روی لذت جویی و هوسرانی، این تفکر، شخصیت، کرامت و اثرگذاری اجتماعی و توانمندی زن است که به منصه ظهور می‌رسد و مورد توجه قرار می‌گیرد. این مسئله مهمی است که قاطبه زنان جامعه ما به آن باور دارند و همواره عمل به این واجب شرعی و تفکر سطح بالای اجتماعی را سرلوحه خود قرار داده‌اند.
در سال‌های اخیر اما مسئله حجاب زنان ایرانی بیش از پیش در رسانه‌ها، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، کانال‌های ماهواره‌ای، اظهارنظر سیاستمداران غربی و... مورد توجه و تخریب قرار گرفته است و شاهد هجمه گسترده‌ای برای ترویج بی‌حجابی و ممانعت و تخریب هرگونه تلاش برای ترویج حجاب در جامعه از سوی این جریانات هستیم.
متاسفانه تحت تاثیر این تلاش‌ها و القائات پر حجم رسانه‌ای و عوامل دیگر و در سایه انفعال، تعلل و رخوت عجیب متولیان فرهنگی جامعه و شماری دیگر از مسئولان امر و دستگاه‌های مربوطه؛ برخی زنان و دختران جامعه بر خلاف اکثریت زنان و دختران کشورمان که اهل رعایت حجاب و رفتار عفیفانه هستند، در دام تن دادن به کشف حجاب افتاده‌اند.
بسیاری از این افراد بی‌توجه به فلسفه حجاب، به گمان اینکه دروغ رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ای معاند در مورد اینکه «حجاب محدودیتی است که بعد از انقلاب اسلامی در ایران و نه از روی دستور دین ایجاد شده» حقیقت دارد؛ از روی غفلت رو به بی‌حجابی آورده‌اند. این افراد با تن دادن به این دروغ بزرگ که حجاب مانع آزادی، رشد و ترقی زن می‌شود به این دام افتاده‌اند؛ بدون اینکه این سؤالات را از خود و مروجان بی‌حجابی بپرسند؛ اگر غرب پیشرفت کرد به خاطر برهنگی زنان است؟! اگر حجاب محدودیت است چرا این همه زنان محجبه موفق در عرصه‌های مختلف در جامعه حضور دارند؟ چرا روز به روز گرایش زنان و دختران اروپایی و آمریکایی زخم خورده از بی‌حجابی، برهنگی و ناامنی در غرب به اسلام و سنگر امن حجاب بیشتر و بیشتر می‌شود؟ اگر نوع پوشش مصداقی از آزادی است پس چرا در فرانسه و برخی کشورهای غربی برای تحصیل دختران محجبه مانع تراشی می‌شود؟ چرا در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر غربی دانشجویان دختر حق حضور برهنه یا با پوشش نامتعارف در محیط علمی و فضای دانشگاه را ندارند؛ مگر نمی‌گویند برهنگی خللی در مسیر طبیعی رشد علمی و اخلاقی جامعه ایجاد نمی‌کند پس دستورالعمل‌های سفت و سخت غربی‌ها برای رعایت پوشش متعارف و پرهیز از برهنگی در دانشگاه به چه منظور است؟ اگر حجاب بدعت جمهوری اسلامی و نه دستوری دینی است؛ آیات صریح قرآن و روایات و تاکیدات و سیره معصومین(ع) در موضوع حجاب چه می‌گویند؟ رعایت حجاب در دیگر کشورهای اسلامی یا اعتقاد به حجاب در اکثریت زنان ایرانی در قبل از انقلاب با وجود آزادی برهنگی و حتی سرکوب و تلاش برای برداشتن حجاب از سر زنان هم بدعت جمهوری اسلامی بوده است یا اینکه بعد از انقلاب اسلامی توجه به ارزش ذاتی و کرامت زن به جای ظاهر او پررنگ‌تر شده و فلسفه حجاب بیش از گذشته تبیین و مورد توجه قرار گرفته است؟
این زنان و دختران هموطنی که فریب دلسوزی سران غربی و رسانه‌های وابسته به آنها (رسانه‌های مدعی حقوق زن و مروج بی‌حجابی که گاه هتک حرمت و ناامنی زنان تا پشت صحنه و استودیوهای خود آنها نیز کشیده شده است) را خورده‌اند، از خود نمی‌پرسند چرا زنان و دختران ایرانی در هنگام تحریم‌های دارویی و...، یا در هنگام حوادث تروریستی مورد حمایت غرب، اهمیتی برای این سران ریاکار و رسانه‌ها ندارند اما فقط هنگام برداشتن حجاب یا برهنگی برای غربی‌ها اهمیت پیدا می‌کنند؟ چرا این رسانه‌ها در برابر موفقیت‌های علمی، بین‌المللی، ورزشی، سیاسی و اجتماعی و... که زنان و دختران ایرانی به دست می‌آورند سکوت می‌کنند اما کشف حجاب در یک گوشه از کشور را بازتاب می‌دهند؟
سؤالات و شبهات زیاد دیگری هم هست که اگر زنان و دختران افتاده به دام بی‌حجابی از خود بپرسند یا به دنبال جواب آن بروند به باور اشتباه و فریبی که از دستگاه‌های تبلیغی غربی و معاند خورده‌اند پی می‌برند و حقانیت و فواید حجاب را به خوبی احساس خواهند کرد.
یک نکته مهم این است که ارائه الگوی موفق حضور زنان ایرانی در عرصه اجتماع و کسب موفقیت‌های مختلف داخلی و بین‌المللی در عرصه‌های متعدد اجتماعی، علمی، پژوهشی، ورزشی، هنری و... باطل‌السحر و برملا‌کننده دروغ برآمده از فرهنگ غربی درخصوص اینکه حجاب و پوشیدگی مانع رشد زنان و برهنگی عامل رشد و موفقیت آنان می‌شود است. به همین دلیل سردمداران و سرمایه‌داران غربی که طی یکی دو قرن اخیر، زن را با وعده حضور اجتماعی برهنه کرده، شأن او را تا حد کالایی تبلیغی و جنسی درجه دو برای پرکردن چشم و رفع نیاز جنسی مردان و کالایی پر سود برای رونق و گسترش صدها میلیارد دلاری صنعت کثیف سکس در جهان پایین آورده‌اند نمی‌توانند شاهد رشد و معرفی الگویی باشند که بر خلاف نظر و منافع آنان قد علم کرده است.
از یک‌سو با به کارگیری انواع ابزارهای رسانه‌ای و صرف هزینه‌های هنگفت به دنبال استحاله فکری زنان و دختران ایرانی و دور کردن آنها از فرهنگ مترقی حجاب هستند تا الگوی زن ایرانی پیشرفته و محجبه را خدشه‌دار کنند و از سوی دیگر به خیال خود می‌خواهند کاری که با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی برای آسیب و از بین بردن جمهوری اسلامی نتوانسته‌اند انجام دهند را با تهاجم پررنگ فرهنگی و گسترش و تبلیغ بی‌حجابی و کشاندن دختران و پسران ایرانی به فضائی دور از ارزش‌های حاکم بر جامعه و نابودی کانون خانواده عملی کنند.
در این میان باید ضمن توجه ویژه به کار فرهنگی و تبیین هنرمندانه و جذاب فلسفه حجاب، با تحرکات مشکوک افراد و رسانه‌ها و دست‌های پشت پرده‌ای که عامدانه برای زمین زدن حجاب به میدان آمده‌اند برخورد کرد.
این روزها سخن از قانون جدید حجاب و تصویب و ابلاغ آن فراوان است و طیف‌های مختلف از موافق، منتقد و مخالف درخصوص آن ابراز نظر می‌کنند. ضمن اینکه باید پذیرفت رعایت واجب شرعی و اجتماعی حجاب امری مهم است و نمی‌توان آن را مورد بی‌توجهی قرار داد؛ باید اذعان داشت که در کنار لزوم توجه به کار فرهنگی و تبلیغی که می‌تواند بسیار مؤثر باشد و بارها اثر آن را دیده‌ایم، در فضای انفعال و بی‌قانونی نمی‌توان حد یقفی برای بی‌حجابی و برهنگی و حرمت شکنی‌ها متصور بود.
طبیعتاً قانون جدید در صورت ابلاغ برای همه لازم‌الاجرا می‌شود اما می‌توان در کنار تبیین دقیق الزامات و مواد این قانون، با شنیدن حرف منتقدان دلسوز و پاسخ مستدل به مخالفانی که گاه به نظر می‌آید برخی از آنها به بهانه مخالفت با قانون حجاب مشغول زیر سؤال بردن اصل حجاب هستند، اگر جایی نیازمند اصلاح و بازنگری است مورد توجه قانون‌نویسان قرار گیرد و اگر جایی به غلط دچار سوءبرداشت شده است به درستی تبیین شود.


🔻روزنامه همشهری
📍 تشدید ناترازی با خاموشی
✍️ آرش نجفی
نیروگاه‌های ایران در شرایط عادی قادر به تولید ۷۰هزار مگاوات برق هستند که البته این میزان در فصل گرم سال به‌دلیل روشن شدن سیستم‌های سرمایشی کفاف تأمین کل نیاز را نمی‌دهد، اما در فصل سرما میزان مصرف برق کشور به‌شدت افت می‌کند و نیروگاه‌ها بدون تحمل هیچ فشاری می‌توانند ضمن انجام تعمیرات دوره‌ای، برق مورد نیاز کل مشترکان صنعتی، تجاری و خانگی را تأمین کنند. نکته قابل ‌توجه این است که ما در فصل سرما با مشکل ناترازی گاز مواجهیم و نیروگاه‌ها به‌دلیل کمبود سوخت قادر به تأمین برق مورد نیاز کشور نیستند. در این وضعیت، متولیان حوزه انرژی ۲حق انتخاب دارند؛ راه اول این است که به‌دلیل کاهش توان تولید برق به‌علت کمبود سوخت در نیروگاه‌ها، مصرف برق را با روش‌هایی نظیر خاموشی برنامه‌ریزی‌شده کاهش دهند. راه دوم هم این است که اصل مشکل را هدف بگیرند و به‌دنبال مدیریت و اصلاح مصرف گاز باشند.
در راهکار اول، حتی اگر شرکت توانیر و وزارت نیرو بتوانند برق همه مشترکان را به‌تناسب قطع کنند و آن درصد محدود مشترک پرمصرف نیز تنبیه شوند، دستاورد چندان چشمگیری نخواهند داشت، چراکه در فصل سرما از انرژی برق عمدتا برای روشنایی استفاده می‌شود و بسیاری از مشترکان به‌خصوص ثروتمندان که پرمصرف نیز قلمداد می‌شوند، دارای ژنراتورند و به ازای برقی که به‌ناچار صرفه‌جویی می‌کنند مصرف سایر حامل‌های انرژی را افزایش می‌دهند. به‌ عبارت ‌دیگر، به‌دلیل اینکه نیروگاه سوخت ندارد و نمی‌تواند برق تولید کند خاموشی برنامه‌ریزی‌شده اعمال می‌شود و همین خاموشی باعث افزایش مصرف گاز و گازوئیل می‌شود و دوباره نیروگاه‌ها به گاز و گازوئیل کمتری دسترسی خواهند داشت.
گرچه برای درمان کمبود برق در فصل سرما در ظاهر باید روی کاهش مصرف برق در مشترکان خانگی ترمز کنیم تا چرخ صنعت هم بچرخد، عاقلانه‌تر این است که روی صرفه‌جویی سوخت تمرکز کنیم تا نیروگاه مجبور به کاهش خروجی نشود و مشترکان هم در مضیقه قرار نگیرند.
ما سال‌هاست که در فصل‌های مختلف با ناترازی انرژی روبه‌رو شده‌ایم و هر بار با برنامه‌هایی از آن گذشته‌ایم، اما واقعیت این است که ما ناچار به تجدید نظر در سیستم حکمرانی انرژی هستیم و باید ضمن مدیریت و اصلاح الگوی مصرف گاز، روی توسعه نیروگاه‌های برق تجدیدپذیر با مدل‌های مالی و مشارکتی جذاب تمرکز کنیم.‌آمارهای رسمی می‌گویند که در ایران ۲۱میلیون دستگاه بخاری فعال داریم؛ بخاری‌هایی که عمدتا در خانه‌های فاقد عایق حرارتی می‌سوزند و در بهترین حالت راندمان آنها زیر ۶۰درصد است. ما از سال‌های پیش‌ طرح تعویض بخاری‌های فرسوده با بخاری‌های دارای راندمان بالا را داشتیم. این طرح ۲۴آذر ۱۳۸۸در دفتر معاون اول ریاست‌جمهوری طرح شد و همچنان در دفتر معاون اول رئیس‌جمهور مطرح است، اما پیگیری و اجرا نمی‌شود. در آن ‌سوی ماجرا، بهینه‌سازی و اصلاح ۲میلیون موتورخانه کشور نیز که قرار بود هزینه آن را دولت بپردازد، سال‌هاست به فراموشی سپرده شده، در حالی‌ که در دوره سرما با اصلاح بخاری‌ها روزانه ۱۰۰میلیون مترمکعب و با اصلاح موتورخانه‌ها روزانه تا ۹۰میلیون مترمکعب در مصرف گاز کشور صرفه‌جویی می‌شود.‌در این میان، ما مبحث۱۹ مقررات ملی ساختمان را داریم که بر صرفه‌جویی مصرف انرژی از مسیر استانداردسازی ساختمان‌ها تمرکز دارد و هیچ‌گاه نه از سوی ناظر قانونی جدی گرفته شده و نه در سازمان نظام‌ مهندسی.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 با مردم درباره ارز حرف بزنیم
✍️ الهه بیگی
سیاست‌های ارزی بدون چون و چرا بیشترین پیامد را بر زندگی و کسب‌وکار ایرانیان دارد. بازارهای سرمایه، پول و سکه و نیز بازار کالا و همچنین بازار کار از سیاست‌های ارزی اثر می‌پذیرند و سیاست‌های تجاری نیز در این ردیف قرار می‌گیرند. به این ترتیب است که اهمیت سیاست ارزی در کانون توجه قرار می‌گیرد. دولت چهاردهم در روزهای دشواری به سر می‌برد و برای دخل و خرج کشور و دوری از بودجه با کسری بالا کوشش می‌کند دلارهای در مالکیت خود را به بالاترین قیمت در بازار بفروشد. دولت می‌گوید این کار علاوه‌بر اینکه درآمد دولت را افزایش می‌دهد راه رانت و فساد را نیز می‌بندد اما آنچه شهروندان را نگران می‌کند تجربه سال‌های ۱۳۹۰ به این سو است که با هر جهش در قیمت ارزهای معتبر قیمت کالاهای موردنیاز شهروندان به ویژه گروه‌های کم‌درآمد افزایش را تجربه می‌کنند و معیشت شهروندان را در تنگنا قرار می‌دهد.
حالا که بانک مرکزی با صراحت می‌گوید دیگر بازار دلاری به اسم نیما نداریم و دلارهای قابل دادوستد در بازار توافقی قیمت خواهد خورد و با توجه به تفاوت قیمت هر دلار نزدیک به ۱۵هزار تومان در دو بازار شرایط برای شهروندان سخت خواهد شد، آیا دولت چهاردهم می‌خواهد تصمیم مهم و بزرگی را که بر زندگی شهروندان به شکل‌های گوناگون اثر می‌گذارد بدون توجیه کردن آنها اجرا کند؟ واقعیت این است تا امروز که چنین بوده و هست و هیچ‌کدام از مقام‌های اقتصادی نخواسته یا نتوانسته‌اند خیر و شر تغییر سیاست‌های ارزی را برای مردم توضیح دهند. در صورتی که در روزهای آینده این روند ادامه یابد و از سوی دولت با مردم درباره دلایل اتخاذ این تصمیم و پیامدهای درازمدت و کوتاه‌مدت آن سخنی گفته نشود وضعیت بدتر خواهد شد. نخستین اتفاقاتی که می‌توان در گزارش‌های رسانه‌های منتقد دولت دید این است که تصمیم ارزی دولت را گونه‌ای توضیح دهند که به دلسردی بیشتر مردم و رویگردانی از دولت مستقر منجر شود. اتفاق بعدی این است که شهروندان با رصد بازار ارزهای معتبر و سقوط ریال در برابر آنها میل به پس‌انداز ارزی را به عمل تبدیل خواهند کرد و شرایط سخت‌تر خواهد شد. بازرگانان و تجاری که در بخش تجارت خارجی فعالیت دارند نیز رفتاری سرد نشان می‌دهند. دولت چهاردهم پیش از اینکه رخدادهای سخت‌تری را شاهد باشد بهتر است به مردم درباره سیاست‌های ارزی تازه با زبان ساده توضیح دهد.
در این راه می‌توان از کارشناسان و اقتصاددانان بیرون دولت نیز کمک گرفت تا به رییس‌جمهور بیاموزند که درباره ارز به مردم چه بگوید.


🔻روزنامه اعتماد
📍 فقط یک نمونه
✍️ عباس عبدی
نوشتن درباره یک نامه با ۱۳۰ امضای نمایندگان خطاب به رییس‌جمهور، شاید بی‌تناسب با شرایط کلان کشور باشد، ولی اگر به نتیجه‌گیری یادداشت دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که این نحوه رفتار و موضع‌گیری استثنا نیست، بلکه یک قاعده است. مساله این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی در دولت گذشته مصوب کرد که ظرفیت رشته‌های پزشکی سالانه ۲۰ درصد افزایش پیدا کند، هدف آن افزایش ۵/۱ برابری سرانه پزشک در ایران بود. از همان زمان اعتراضات دانشگاه‌های علوم پزشکی شروع شد ولی فایده نداشت. در واقع قانون می‌نویسند برای کسانی که اصلا قبول ندارند و آن را اجرایی نمی‌دانند، بلکه زیانبار می‌دانند. گزارش‌های بعدی از دانشگاه‌ها نشان داد که انتقادات درست بوده، لذا شورا را به این نتیجه رساند که مصوبه را اصلاح کند، و در نهایت این سیاست متوقف شد. اکنون یک نماینده مجلس اعلام کرده که:«امروز همراه با ۱۳۰ نماینده دیگر در نامه‌ای خطاب به رییس‌جمهور نسبت به «توقف مصوبه افزایش ظرفیت پزشکان و دندانپزشکان» اعتراض کردیم. درحالی که کشور دچار کمبود پزشک و دندانپزشک است، این اقدام مصداق بی‌تدبیری و ضربه زدن به مردم است. امیدوارم دکتر پزشکیان این اشتباه را اصلاح کند.» اینکه سرانه پزشک باید بیشتر شود خیلی هم خوب و ضروری است و در چند دهه گذشته در حد توان و ظرفیت انجام شده است. ولی چند نکته مهم وجود دارد که ظاهرا مورد توجه قرار نمی‌گیرد. چرا سالانه ۲۰ درصد اضافه شود؟ چطور است سالی ۱۰۰ درصد اضافه شود، بلکه سرانه خیلی بالاتر برود و حتی پزشک هم صادر کنیم!!

پزشکی رشته حساسی است، تجهیزات فراوان و امکانات زیادی می‌خواهد، استاد، تجهیزات و... نیاز دارد، این مصوبه مثل کار آنان است که مهمان می‌آید و غذا ندارند، یک پارچ آب جوش می‌ریزند داخل آبگوشت. البته باید نان هم داشته باشند و مخلفات را با هم تقسیم کنند، ولی در اینجا هیچ‌کدام نیست. حتی با ظرفیت سابق هم، امکانات آموزشی کم بود، چه رسد به اینکه افزایش ظرفیت هم داده شود. این امکانات با افزایش جا، تجهیزات و کادر آموزشی به دست می‌آید که هیچ کدام در دسترس نیست و زمان‌بر است. برخی از گزارش‌ها نشان می‌دهد که حتی جای کافی برای نشستن همه دانشجویان در کلاس درس نیست!! فیلم‌های زیادی از تراکم وحشتناک دانشجویان پزشکی در فضاهای آموزشی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است.
به علاوه مساله فوری‌تر ایران بیش از اینکه سرانه پزشک باشد، توزیع نابرابر آن است. پزشکان حاضر نیستند به برخی از مناطق بروند. کمتر کسی از مشکلات آنان در این مناطق اطلاع دارد. از امکانات زندگی، آموزش، امنیت جانی و... گرفته تا بدتر از همه حقوق دریافتی و محدودیت‌های طبابت. با سیاست‌های رسمی عملا حرفه پزشکی در حال به محاق رفتن است. به همین علت بخش مهمی از پزشکان عمومی اولا علاقه‌ای به گرفتن تخصص ندارند، ظرفیت‌های آن خالی می‌ماند. دوم اینکه تعداد زیادی از آنان پس از فارغ‌التحصیلی اصولا وارد این حرفه نمی‌شوند، یا در امر ترک اعتیاد و عمل زیبایی و موارد مشابه فعال می‌شوند. اندکی هم که وارد درمان می‌شوند، یا طرح دارند یا تعهد داده‌اند، که پس از سپری شدن طرح و تعهد راه دیگران را پیش خواهند گرفت. با سیاست‌های ضد پزشکی که در سال‌های اخیر در پیش گرفته شده است، چگونه دنبال افزایش ظرفیت آموزش هستند؟
از سوی دیگر این سیاست بزرگ‌ترین معضل کنونی نظام سلامت و کادر درمان کشور را که مهاجرت است فراموش کرده است. حتی حاضر نیستند آمار رسمی آن را منتشر کنند. روزنامه ایران بر اساس آمار سازمان نظام پزشکی نوشت که: در ۸ ماه نخست سال‌ جاری، ۴ هزار و ۵۰۰ نفر دیگر از اعضای کادر درمان برای مهاجرت اقدام کرده‌اند. ۷ هزار پزشک، پرستار و عضو کادر درمان کشور نیز در سال ۱۴۰۲ برای مهاجرت اقدام کرده‌اند. با این حساب شاهد کوچ ۱۱ هزار و ۵۰۰ عضو کادر درمان طی کمتر از ۲ سال بوده‌ایم که بی‌شک، واقعیت تلخی است. در ۶ سال اخیر، بیش از ۲۴ هزار پزشک و پرستار که نیمی از پزشکان آن متخصص و فوق تخصص و فلوشیپ بوده‌اند کشور را ترک کرده‌اند و نمایندگان نه یک نامه نوشته‌اند و نه حتی یک اقدام، بلکه برعکس رفتارهای رسمی در جهت تشدید مهاجرت بوده است. بسیاری از آنان استادان دانشگاه و از تخصص‌های مادر هستند. مثل این است که بکوشیم ورودی آب به یک استخر را زیاد کنیم، ولی هیچ توجهی به نشتی فراوان آب نکنیم، که آب با کیفیت بالا در حال هرز رفتن است، بعد دنبال افزایش دانشجو هستیم!!
در دهه‌های گذشته، کیفیت بالای آموزش پزشکی در ایران، به عنوان تخصصی که با سلامتی و جان آدم‌ها ارتباط دارد، یکی از نقاط مثبت رشته‌های پزشکی در ایران بوده است.
کیفیت خوب آموزش پزشکی در ایران نه‌تنها در بخش درمان بلکه در بخش پژوهش هم خودش را نشان داده‌ بود و ایران از نظر مقالات علمی پزشکی در رتبه اول منطقه قرار داشت اما در چند سال اخیر ترکیه و عربستان در جایگاه اول و دوم قرار گرفته‌اند. نتیجه منفی افزایش ظرفیت ‌پزشکی در حالی که زیرساخت‌های آن مهیا نشده است، کاهش کیفیت آموزش پزشکی و به‌طور عمومی، کاهش کیفیت سلامت کشور است. وقتی دانشجویان پزشکی امکانات آموزشی و مهارتی لازم را نداشته باشند، نمی‌توانند مهارت‌های لازم پزشکی را در تشخیص و درمان به‌خوبی بیاموزند و پیامد منفی آن، ورود پزشک‌هایی به جامعه است که دانش و مهارت لازم و کافی را ندارند.
تقریبا سیاست‌گذاری در کشور همین گونه است. ۱۳۰ نماینده بدون اینکه شناخت کافی از مساله داشته باشند، یا حتی از رییس‌جمهور بپرسند که چرا این مصوبه متوقف شده است، درخواست افزایش ظرفیت می‌دهند. روشن است که پشت این درخواست مسائل دیگری وجود دارد. نمایندگان به جای آنکه در مدیریت‌های استانی دخالت کنند، به جای آنکه فشار آورند تا سهمیه‌بازی برای ورود به دانشگاه تمام شود، به جای آنکه ببینند چرا پزشکان به کار درمان وارد نمی‌شوند، به جای آنکه به امنیت بیمارستان‌ها و پزشکان بپردازند، به جای آنکه به حل مساله مهم کمبود دارو بپردازند، دنبال افزایش ظرفیتی هستند که اگر هر مسوولی بداند که امکاناتش هست لحظه‌ای در اجرای آن تردید نمی‌کند، به جای همه اینها مشغول اتهام‌زنی می‌شویم که پزشکان ذی‌نفع هستند و نمی‌خواهند دست زیاد شود. در حالی که نمی‌دانند آن پزشکی که امروز وارد بازار کار شود، قطعا جای پزشکان پا به سن گذاشته امروز را نخواهد گرفت، همانطور که همین نمایندگان هم به هر قیمتی شده می‌کوشند که نزد پزشکان معتبر و قدیمی بروند و الا نزد پزشکی بروند که ایستاده درس بخوانند، جسد ندیده باشد، استادش بیش از ۱۵۰ دانشجو در کلاس داشته باشد، درمان بیمار پس از فارغ‌التحصیلی برای او کارآموزی بدون استاد محسوب می‌شود و چه تعداد را در کار بکشد خدا می‌داند. این رفتار بر اغلب سیاست‌گذاری‌های کشور جاری است؛ دخالت در اموری که صلاحیت آن را ندارند و به تبعات آن نیز ملتزم نیستند، و برآوردی از هزینه‌ها و امکانات ضروری آن ندارند.


🔻روزنامه شرق
📍 در غیاب مردم سوریه
✍️ احمد غلامی
هر دولتی «ماده» است و مردم باید به آن «صورت» بدهند. هر دولتی که از مردم «صورت» نگیرد، نمی‌تواند به مردم حکم براند، مگر به زور و زور، یعنی اعمال سلطه بر دیگری و در برابر هر زور یا اقتداری مقاومتی نیز شکل خواهد گرفت. شاید مقاومتی که در برابر زور به وجود می‌آید، متناسب و متوازن با آن نباشد، اما در گذر زمان این نامتوازنی به سود مقاومت افزایش خواهد یافت. از سوی دیگر دولت قدرتمند، دولتی است که نقش آحاد مردم در ماده آن حک شده باشد. با تسامح به این دولت، دولت ملی می‌گویند؛ بنابراین سوریه برای داشتن دولت ملی راه درازی در پیش‌رو خواهد داشت، به‌ویژه اینکه دشمنان این کشور رغبت چندانی هم به تشکیل دولت ملی و مرکزی ندارند که نماینده آحاد مردم باشد. آنان ترجیح می‌دهند با گروه‌هایی که قادرند نظم و ثباتی نسبی برقرار کنند -مانند افغانستان- طرف باشند تا از طریق آنان منافع‌شان را حفظ و پیگیری کنند. از این منظر شاید سوریه کنونی الگویی برای کشورهای دیگر منطقه باشد. به‌ویژه کشورهایی که پشتیبانی مردمی ندارند و به دست قوم یا طایفه و بزرگی از بزرگان اداره می‌شوند. این دولت‌ها مستعد فروپاشی‌اند. سوریه نشان داد دولتی که تصویر مردم در پرچم آن یا در ماده دولت آن حک نشده باشد، به‌سرعت فروخواهد ریخت. اینک سرانجام سوریه پیش‌ چشم همه دولت‌های منطقه است. کشوری با بیش از ۲۲ میلیون جمعیت که بخش بزرگی از آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند، در موقعیتی بغرنج قرار گرفته است؛ در موقعیتی که بی‌شباهت به وضع طبیعی هابز نیست. اگر دولتی قدرتمند شکل نگیرد، این وضعیت ادامه خواهد داشت و به فرسودگی ملتی می‌انجامد که سال‌های سال در حکومت اسدها مبتلا به درد و رنج فراوانی بوده است و آن‌طور که پیدا است، در آینده نیز سرنوشت چندان خوشایندی در انتظارشان نیست. بعید به نظر می‌رسد کشورهای منطقه، حتی ترکیه که خود دستی در آتش‌افروزی سوریه دارد، از مخاطرات آینده در امان باشد. براساس نوشته‌ها و گفته‌های تحلیلگران منطقه‌ای، ترکیه وارد معرکه‌ای شده است که بعید است از آن سر به سلامت بیرون ببرد. آنان به درست یا غلط از سرنگونی اردوغان خبر می‌دهند. چرا؟ مگر نه اینکه او اینک پیروز میدان در سوریه است و خود و پوتین را دو رهبر باقی‌مانده جهان می‌نامد. آیا اردوغان برای کنترل کردهای سوریه به مسلمانان خیانت کرده است؟ جایگاه اردوغان در ترکیه در میان مسلمانان و لائیک‌ها چگونه خواهد بود؟ اینها پرسش‌هایی است که در آینده‌ای نه‌چندان دور به آنها پاسخ داده خواهد شد. به گفته بعضی از نیروهای ایرانی حاضر در سوریه که به بشار اسد نزدیک بوده‌اند، به او یادآوری شده که باید به سوی دولتی فراگیر و مردمی برود، اما اسد با بیان اینکه شما مردم سوریه را نمی‌شناسید، به حرف‌های آنان اعتنا نکرده است. شاید بشار اسد بهتر از هرکسی می‌دانسته برای این مهم دیر شده است. حتی اگر دیر هم نشده باشد، دیگر زمینه واقعی این کار وجود ندارد. پس برای بازگشت به مردم بیش از اراده به بازگشت، باید زمینه‌ای هم وجود داشته باشد. هیچ دولتی نباید پل‌های بازگشت به مردم را خراب کند. این همان چیزی است که در منطقه خاورمیانه کمتر به آن اعتنا می‌شود. همان‌طور که پیش‌ازاین به آن اشاره شد، اغلب دولت‌های منطقه به این لحاظ آسیب‌پذیرند. آنان به تنها چیزی که توجه ندارند، به تعبیر نیکول ماکیاولی «حقیقت بالفعل چیزها است، نه آن‌گونه که چیزها تخیل می‌شوند». حقیقت بالفعل چیزها نظریه‌ای است اثباتی، عاری از هرگونه بازنمایی مذهبی، اخلاقی و زیبایی‌شناختی۱. اینک کشورهایی که سوریه را اشغال کرده‌اند، با مردم سوریه طرف هستند. مردمی که از توان مردم‌بودن برخوردارند، اما این اشغالگران نیز همان راهی را می‌روند که خاندان اسد رفته است. بی‌توجه به خواست و تمایل مردم با اتکا به زور و سلطه. آنان زیرساخت‌های سوریه را نابود کرده تا این کشور نتواند سال‌های سال سر بلند کند تا خطری برای منافع اسرائیل و متحدانش باشد. غافل از اینکه دیری نپاید که گرفتار کینه ازلی همین مردم در حضیض خواهد شد.
طرفه آنکه همه طرفین منازعه به گونه‌ای از سوریه سخن می‌گویند که گویا اصلا این کشور مردمی ندارد و مزرعه‌ای بزرگ است که به آن یورش برده‌اند و هریک سهمی از زمین خود را حصارکشی می‌کنند و نه چیزی از مردم آن می‌گویند و نه آینده آن. در چشم آنان این ۲۲ میلیون انسان وجود ندارند و غایب‌ هستند. غافل از اینکه آنان با چشمانی نگران سوریه را نظاره می‌کنند؛ پاره تن‌شان را که جلوی چشم آنان

تکه‌تکه می‌شود.آنان که در سوریه بر سریر قدرت‌اند، کر و کور و گنگ شده‌اند و خشم فروخورده مردم را در پسِ شادی گریز بشار اسد نمی‌بینند که طناب دار آنان را در ذهن خود می‌بافند. با وجود این‌همه تجربیات ناخوشایند در خاورمیانه، هنوز کشورهای منطقه مردم و قدرت مردم را باور نکرده‌اند و فقط برخی کشورهای عربی که از قدرت مردم بیمناک‌اند با تطمیع، آنان را آرام نگه داشته‌اند. باید به مردم بازگشت. آنچه دولتی را انسجام می‌بخشد و سر پا نگه می‌دارد، توده‌های مردم‌اند. همه قدرت‌های جهانی از قدرت مردم می‌هراسند، نه از قدرت نظامی کشورها، پس چرا رؤسای کشورهای منطقه پیش از آنکه در برابر مردم خودشان سر خم کنند، در برابر دیگران دست به این کار می‌زنند. این چه نیرنگ تاریخی است که اغلب قدرتمندان در خاورمیانه را این‌گونه فریب داده است. درصورتی‌که آنان باید در برابر مردم خود سر خم کنند و توده‌ها را آگاه سازند. آنچه دشمن کشورها و دولت‌ها است، جهل مردم است. جهل تیغه‌ای دولبه است که هم مردم را بر باد می‌دهد و هم کشور را. پس چرا کشورهای منطقه این‌همه در تحمیق مردم می‌کوشند؟ در هنگامه نبرد فقط می‌توان با پشتیبانی مردم آگاه مقاومت کرد و کشور را از هر توطئه‌ای نجات داد. چرا معادله‌ای به این سادگی حامی ندارد و عملی نمی‌شود؟ هر کشوری بیش از هر سلاحی به مردمش نیاز دارد. تا دیر نشده، در اندک زمان باقی‌مانده باید به مردم بازگشت و جلوی آنان سر خم کرد.

‌۱- نقل به مضمون از کتاب ماکیاولی و ما، نوشته لویی آلتوسر، ترجمه فؤاد حبیبی و امین کرمی، نشر اختران


🔻روزنامه ایران
📍 پویش سبز برای مصرف بهینه انرژی
✍️ معصومه ابتکار
پیام رئیس‌جمهوری برای کاهش دو درجه دمای محیط، نشانگر نگاه درست و راهبردی دولت به بحث مدیریت صحیح مصرف و توجه به توسعه پایدار و حفاظت از محیط زیست است.
بحث مدیریت و مصرف بهینه انرژی از سال‌ها قبل در کشور مطرح و اولین گام‌ها در دولت ششم با تشکیل دفتری در وزارت نفت با عنوان بهینه‌سازی مصرف انرژی برداشته شد. سپس در دولت‌های هفتم و هشتم اصلاح الگوی مصرف انرژی پیگیری و برنامه‌ای تحت عنوان «دولت سبز» در قالب لایحه بودجه سال‌های ۸۲ و ۸۳ به تصویب رسید. این برنامه که بعدها تبدیل به قانون شد شامل مدیریت منابع انرژی، آب و کاغذ و دیگر مصارف در دستگاه‌های دولتی بود.
اینکه آقای رئیس‌جمهوری مردم را به صرفه‌جویی و بلکه جلوگیری از هدر رفت انرژی دعوت کرده و پایه‌گذار این پویش شده‌اند، حائز اهمیت است. اما در کنار و برای به نتیجه رسیدن آن، بخش‌های مختلف دولت می‌بایست نسبت به مسأله صرفه‌جویی اقدامات و سیاست‌های لازم را در پیش بگیرد. دولت خود بزرگ‌ترین مصرف کننده است و صرفه‌جویی را باید از خود آغاز کند و مسأله مدیریت مصرف در دستگاه‌های دولتی و حکومتی را سامان دهد؛ که خوشبختانه مسعود پزشکیان به این مهم هم توجه نشان داده‌اند.
بر اساس «قانون دولت سبز» که بعدها سازمان حفاظت‌محیط زیست دستورالعمل‌های آن را هم ابلاغ کرد، دستگاه‌های دولتی موظف بودند از طریق هوشمندسازی موتورخانه‌ها، مدیریت مصرف خودرو و همینطور مدیریت هوشمند مصرف برق و هوشمندسازی سیستم برق داخل ساختمان‌ها، این برنامه را اجرایی کنند. همینطور در بحث آب، بازچرخانی آب و استفاده از شیرهای هوشمند در دستور کار قرار گرفت. موضوع مصرف کاغذ خوشبختانه با اجرای دولت الکترونیک بسیار کاهش داشته است.
روشن است که عمل به قانون دولت سبز در دولت‌های مختلف دچار فراز و فرودها و وقفه‌هایی شد و به همین دلیل همچنان نیاز به پیگیری این رویکرد و سیاست در دستگاه‌های دولتی و حکومتی و کل بخش‌هایی است که از بودجه عمومی استفاده می‌کنند.
در برخی کشورهای دنیا تا ۳۰ درصد هزینه‌های جاری دولت را با مدیریت سبز کاهش داده‌اند و مصرف انرژی و آب و کاغذ را بهینه‌سازی و از این طریق به وضعیت محیط زیست کمک کرده‌اند.
تجربه اقدامات و طرح‌هایی که با همکاری شرکت‌های دانش‌بنیان، معاونت علمی- فناوری، وزارت نفت و سازمان حفاظت‌محیط زیست در دولت‌های یازدهم و دوازدهم انجام شد، نشان داد که همچنین اصلاح الگوی مصرف، بهینه‌سازی مصرف انرژی و موضوع دولت سبز می‌تواند از منابع درآمدی دولت هم بشود و اهرمی برای اشتغالزایی باشد.
حال در شرایطی که از ناترازی‌های جدی سخن می‌گوییم اگر مردم ببینند دولت موضوع را جدی می‌گیرد و از خود شروع می‌کند حتماً همراهی می‌کنند؛ چون مسأله آینده ایران است. بنابراین امیدوارم با همان جدیتی که آقای رئیس‌جمهوری از مردم دعوت کردند، با یک نگاه سختگیرانه کل مجموعه حاکمیت و تمام دستگاه‌هایی که از بودجه عمومی دولت استفاده می‌کنند برنامه مدیریت سبز را به اجرا بگذارند. در کنار این رویکرد باید استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر بویژه انرژی خورشیدی و مطالعات فناورانه و سرمایه‌گذاری در این زمینه گسترش یابد؛ اقداماتی که در کوتاه مدت و میان مدت می‌تواند ثمربخش و اثرگذار باشد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین