جمعه 7 دی 1403 شمسی /12/27/2024 9:18:34 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 تحریم‌ها خود به خود لغو نمی‌شوند
✍️ حسن بهشتی‌‌پور
وزیر امور خارجه کشورمان در سفر به مصر گفت‌وگویی را با یکی از تلویزیون‌های این کشور انجام داد و از آمادگی ایران برای انجام مذاکرات شرافتمندانه با طرف امریکایی، اروپایی، چینی و روسی خبر داد.
اما باید دید مذاکرات شرافتمندانه‌ای که عراقچی از آن صحبت می‌کند، چه معنایی دارد و چگونه می‌توان آن را محقق کرد؟ باید توجه داشت صحبت کردن درباره مذاکرات شرافتمندانه، موضوعی تخصصی نیست و یک بحث اخلاقی است تا سیاسی. از سوی دیگر موضوعی که در سیاست و روابط بین‌الملل محلی از اعراب ندارد، بحث شرافت است. گزاره مهم در سیاست نفع و سود است.

اگر گزاره‌های ارتباطی در مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک منجر به کسب سود شود، باید از آن استقبال کرد اما اگر پای سود در میان نباشد به بهانه شرافت نمی‌توان توقع داشت که مناسبات ارتباطی در میان باشد.

شاید مساله مدنظر آقای عراقچی که در گفت‌وگوی اخیر به آن اشاره کرده، انجام مذاکراتی سودمند برای طرفین باشد با حفظ خطوط قرمز طرف‌های مقابل و با در نظر داشتن این گزاره که درخواست‌هایی از طرف مقابل انجام شود که با آرمان‌های او در تضاد نباشد. این ویژگی‌ها را شاید بتوان تعبیری برای «مذاکرات شرافتمندانه» درنظر گرفت، چراکه شرافت مساله‌ای کاملا اخلاقی است، در سیاست به ویژه در روابط بین‌الملل هم موضوع اخلاق و شرافت و مهربانی و... مطرح نیست.

بنابراین اگر قرار است ایران در مذاکراتی با غرب حضور داشته باشد، ابتدا باید دستش پر باشد، ضمن اینکه همه طیف‌های داخلی باید به این نتیجه برسند که راهی جز مذاکره وجود ندارد. برخی تصور می‌کنند می‌شود تحریم‌های ایران را بدون مذاکره و گفت‌وگو با طرف‌های مقابل لغو کرد، حتی اگر ایران به سمتی برود که از نظر اقتصادی تحریم‌ها کم‌اثر یا بی‌اثر شود، باز هم نباید گفت‌وگو را منتفی دانست و باید مذاکره داشت. اینکه گروهی تصور کنند تحریم‌ها خود به خود لغو می‌شوند یا طرف مقابل مجبور می‌شود تحریم‌ها را کنار بگذارد ناممکن است.

ایران باید وارد مذاکره شود. برای انجام مذاکره اما دست ایران باید پر باشد. پر بودن دست به این معنا که توانایی‌های ایران از نظر اقتصادی، ظرفیت‌های هسته‌ای و توان علمی و... در شرایط مناسبی قرار داشته باشد. مخالفان مذاکره مدام این بحث را مطرح می‌کنند که باتوجه به اینکه امریکای در توافقات قبلی بدعهدی کرده نباید بار دیگر مذاکراتی با امریکا داشت! این درحالی است که مذاکره با کشورهایی که ایران به آنها اعتماد کامل دارد، بی‌معناست. بسیاری از مذاکرات بین کشورهایی انجام می‌شود که اساسا به هم بی‌اعتمادند. اساسا مذاکرات میان کشورهایی صورت می‌گیرد که اطمینانی میان آنها وجود ندارد، بنابراین مذاکره می‌کنند و به توافق می‌رسند تا بتوانند به هم اعتماد کنند. درواقع راه‌های پایداری یک توافق را جست‌وجو می‌کنند. پیش از اینکه به طرف مقابل اعتماد داشته باشیم باید به مذاکره‌کننده خودمان اعتماد داشته باشیم. ‌مشکل اساسی ما در کشور این است که به مذاکره‌کنندگان خودمان اعتماد نداریم. دامنه وسیعی از مشکلات و محدودیت‌ها را خودمان با دست خودمان برای مذاکره‌کنندگان ایرانی ایحاد می‌کنیم، بعد می‌پرسیم چرا مذاکرات به نتایج موردنظر نمی‌رسد.

بنابراین بیشتر از آنکه ایران به طرف مقابل مذاکره اعتماد داشته باشد یا نداشته باشد، باید به مذاکره‌کنندگان خودمان اعتماد داشته و آنها را پشتیبانی کنیم. یکی از مهم‌ترین عوامل ورود با دست پر در مذاکرات آن است که مذاکره‌کننده قوی خودمان را وارد مذاکرات کنیم. از او دفاع و پشتیبانی کاملی صورت دهیم تا زمینه برای تحقق منافع ملی‌مان در بالاترین سطح فراهم شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پایان ناکامی تولید
✍️ دکتر حسین عباسی
صنعتی شدن موفق فقط زمانی حاصل می‌شود که برآیند این متغیرها منجر به این شود که بنگاه‌های اقتصادی کشور بتوانند کالایی «بازارپذیر» برای بازارهای جهانی ارائه کنند.
صنعتی‌شدن در دنیای امروز الزامات متعددی دارد که متغیرهای اقتصاد کلان، متغیرهای اقتصادی در سطح قیمت‌ها، نحوه مقررات‌گذاری بازارها، حکمرانی سیاسی و روابط بین‌الملل و بسیاری از حوزه‌های مشابه را دربرمی‌گیرد. صنعتی شدن موفق فقط زمانی حاصل می‌شود که برآیند این متغیرها منجر به این شود که بنگاه‌های اقتصادی کشور بتوانند کالایی «بازارپذیر» برای بازارهای جهانی ارائه کنند.
اصطلاح بازارپذیر را از گفته‌های سخنرانان محترم همایش چالش‌های صنعتی شدن ایران وام گرفته‌ام و آن را کمی بسط داده‌ام. مطالعات ارائه‌شده در این همایش بسیاری از زوایای تلاش ایران برای صنعتی شدن و علل کامیابی و ناکامی ایران در این مسیر را بازنموده‌اند. یک نکته کلیدی در میان یافته‌های این تحقیق این است که «بنگاه صنعتی باید با بازارها مواجه باشد، نه با دولت‌ها». این نکته‌ای است که من در این نوشته از زاویه‌ای دیگر به آن می‌پردازم.

کالاهای صنعتی در بازارهای دنیای امروز فقط محصول فیزیکی نیستند. از دید مشتری، کالاها مجموعه‌ای پیچیده از حجم عظیمی مدارک استاندارد هستند که تمامی جزئیات فنی ساخت کالای تولید‌شده را نشان می‌دهد. ویژگی‌های تک‌تک مواد اولیه‌ای که در هر قسمت استفاده می‌شود، نحوه ساخت هر بخش، نحوه آزمودن عملکرد هر بخش و دستگاه‌های استفاده‌شده در هر بخش، ویژگی‌های ماشین‌هایی که در ساخت هر بخش استفاده می‌شود و بسیاری موارد دیگر باید با اسناد استاندارد و به زبان شناخته‌شده برای مشتریان فراهم شود. به این بیفزایید استانداردهای محیط‌زیستی و انرژی و آلودگی و نیز ملاحظات اجتماعی مانند استاندارد محیط کار و ترکیب و شرایط کارکنان را که هر روز به الزاماتی تبدیل می‌شوند که بدون رعایت آنها و به‌خصوص بدون اثبات کردن رعایت آنها به مشتریان، تولید محصول بازارپذیر غیر‌ممکن است. با نفوذ دنیای دیجیتال به تمام زوایای فعالیت‌های اقتصادی، استانداردهای ثبت اطلاعات و حفظ آنها و خلاصه‌سازی و ارائه آنها هم تابع استانداردهای بین‌المللی شده است.
در جست‌وجوی آشنایی با الزامات تولید صنعتی در ایالات‌متحده با تولیدکننده‌ای در یک بنگاه متوسط گفت‌وگو کردم تا با برخی از جزئیات فرآیند تولید کالا آشنا شوم. تولیدکننده علاوه بر تاکید بر نکات فوق‌الذکر، به‌خصوص تاکید بسیار بر مستند‌سازی تمامی جزئیات به صورت حرفه‌ای، عنوان می‌کرد که از تمامی مراحل تولید و تست محصول به‌صورت حرفه‌ای فیلم‌برداری می‌شود تا اگر لازم شد، بتوان مدارک لازم برای اثبات صحت عملکرد فرآیند تولید را ارائه کرد. می‌گفت بسیار اتفاق افتاده است که مشتری بعد از مدت زیادی که از خرید محصول گذشته است، درخواست جزئیات بیشتری از یک ماده استفاده‌شده در تولید یا یک فرآیند خاص یا وسیله استفاده‌شده در تست بخشی از محصول را کرده است تا بتواند مدارک لازم برای محصولات خود را فراهم کند. توانایی ارائه مدارک و جزئیات فرآیند تولید و اثبات به مشتریان و مقررات‌گذاران که تمامی فرآیند تولید محصول تابع قواعد است، شرط لازم بقا در بازار است. این توانایی تقاضای بازار است. هر کس نتواند آن را کسب کند جایی در بازار ندارد.

راه‌ کسب این توانایی تمرین آن در بازارهای دنیاست. بنگاه صنعتی ایرانی، برای تولید کالای بازارپذیر باید با بازارها مواجه باشد. باید از دیگران یاد بگیرد و به دیگران یاد بدهد. باید بخشی از فعالیت‌هایش را به دیگر تولیدکنندگان کالا و خدمات محول کند و بخشی از فعالیت‌های دیگر تولیدکنندگان را بر عهده بگیرد. برای این کار باید با بنگاه‌های دیگر بده‌بستان مستمر داشته باشد. این فعالیت باید آنقدر وسیع و عمیق باشد که زبان مشترک تولید در دنیای امروز را فراگیرد و به‌آسانی با دیگران با آن زبان ارتباط برقرار کند. آنچه قطعی است این است که دولت نمی‌تواند این توانایی‌ها را به بنگاه‌های کشور بدهد. بنگاه‌ها باید آن را در تعامل با رقبا فرا بگیرند.

ناکامی‌هایی که ایران در ورود به بازارهای همسایگان داشته است، نشان می‌دهد که دور بودن از بازارهای جهانی تا چه حد می‌تواند مضر باشد. به یاد داریم که در گذشته‌ای نه‌چندان دور وقتی بین عربستان و قطر اختلاف پیش آمد و عربستان از ورود کالا به قطر جلوگیری کرد، بسیاری، از فرصت طلایی تسخیر بازارهای قطر سخن گفتند که به واسطه فاصله نزدیک به ایران گویی برای تولیدکننده‌های ایرانی ذخیره شده بود؛ غافل از اینکه برنده این بازارهای خالی تولیدکننده‌هایی بودند که زبان مشتری را می‌دانستند و می‌توانستند با او به زبان تولید جهانی سخن بگویند. از دست رفتن بازارها به واسطه کیفیت پایین کالاهای ایرانی نبوده است، بلکه ندانستن زبان تولید و تجارت جهانی است.

توجه به این نکته از این نظر مهم است که بسیاری از مخالفت‌ها با روابط استاندارد با بازارهای جهانی بر این تصور اشتباه استوار است که می‌توان کالایی را تولید کرد و آن را به مشتری نشان داد و به او اثبات کرد که این کالا ارزشش را دارد و از این طریق به پیشرفت صنعتی رسید. اینکه بتوان کالایی حتی با کیفیت بالا تولید کرد و با ادعای کیفیت بازارها را تسخیر کرد، از نشناختن بازارهای دنیای امروز ناشی می‌شود. حتی خلاصه کردن تولید صنعتی در تولید بیشتر کالا با تزریق انواع وام‌ها و یارانه‌های انرژی یا اجبار کارخانه‌های ورشکسته به ادامه تولید، اشتباه در فهم مساله است.

هر روزه کشورهای بیشتری به جمع کشورهایی می‌پیوندند که فقط محصولات دارای استاندارد جهانی را می‌پذیرند. بسیاری از همسایگان ایران که مشتریان سنتی برخی از محصولات صنعتی ایرانی بوده‌اند، به الزامات بازارهای جهانی نزدیک‌تر می‌شوند و بنابراین بازارشان را بر محصولات ایرانی می‌بندند. همزمان افراد موثر در عرصه تصمیم‌گیری اقتصاد ایران، نه‌تنها در رفع موانع فعالیت بنگاه‌های ایرانی تعلل می‌کنند، بلکه به انواع بهانه بر آنها می‌افزایند. اگر این تعلل‌ها و بهانه‌ها ادامه یابد، ممکن است شاهد شرایطی باشیم که اقتصاد و صنعت ایران از نیروی انسانی خلاق و سرمایه‌های انسانی و فیزیکی خالی شود و فاصله ما با علم روز دنیا آنقدر زیاد شود که بازگشت به شرایط عادی، اگر نه غیر‌ممکن، حداقل محتاج پرداخت هزینه‌های بسیار زیادی باشد.

مشکلات و راه‌های صنعتی شدن بر مبنای شرایط ایران و تجربه دیگران تا حد زیادی شناخته‌شده است. باید تا دیر نشده است، اقدام کرد.


🔻روزنامه کیهان
📍 زن با کدام الگو؟!
✍️ حسن رشوند
دیروز سالروز ولادت بانویی بود که نظیر آن را تاریخ به خود ندیده است. شخصیت بی‌بدیلی که نه تنها اسوه یک زن مسلمان‌، بلکه الگوی تمامی مسلمانان اعم از زن و مرد برای دستیابی به سعادت حقیقی بشر است. هفته گذشته رهبر فرزانه انقلاب در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران کشورمان‌، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌ علیها
را از شگفتی‌های آفرینش خواندند و با بیان اصول مهم منشور اسلام درباره زن، تأکید کردند: «در اسلام، زن و مرد مکمل یکدیگرند و در تلاش برای رسیدن به حیات طیبه و توانایی‌های فکری و روحی در عرصه‌های علمی،‌ فرهنگی، هنری، اثرگذاری اجتماعی- سیاسی، فعالیت اقتصادی و مسائل بین‌المللی هیچ تفاوتی با هم ندارند.»
معظم‌له‌، «غمگساری با پیامبر در سختی‌ها»، «همراهی با امیرمؤمنان در جهاد»، «خیره‌کننده چشم فرشتگان در عبادت»، «بیان خطبه‌های فصیح، بلیغ و آتشین»، «پرورش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و حضرت زینب سلام‌الله‌ علیها» را از ویژگی‌های بی‌نظیر حضرت فاطمه سلام‌الله‌ علیها معرفی کردند و با اشاره به دیدگاه‌های مختلف درباره مسئله زن در جهان، فرمودند: «سرمایه‌داری و سیاستمدارانِ تابع آنها با در دست داشتن رسانه‌های مؤثر در جهان، با بی‌صداقتی و دروغگویی و در پوشش ظاهری
یک نظریه فلسفی و انسان دوستانه، انگیزه‌های جنایتکارانه و فسادانگیز خود را برای دخالت و جهت‌دهی در امور جامعه جهانی زنان و کسب منافع نامشروع، پنهان می‌کنند.»
آن چیزی که امروز در نظام‌های سرمایه‌داری در نسبت بین زن با دولت‌های مدعی آزادی زن وجود دارد دروغ‌هایی است که در‌باره حقوق و آزادی زن و نگاه ابزاری به زن از گذشته تاکنون در جوامع به ظاهر متمدن غرب بوده است.
رهبر معظم انقلاب پیشتر نیز در دیدار با بانوان فرهیخته و فعال در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و علمی در‌باره عملکرد غرب نسبت به زن فرموده‌اند:«تجارت و برده‌داری جنسی، شکسته شدن همه حد و مرز‌های اخلاقی و عرفی و قانونی کردن مسائلی مانند همجنس‌بازی که در همه ادیان الهی حرام است و افتضاحات دیگر، نتایج نگاه و فرهنگ غرب به زن است. بنابراین اجتناب شدید از نگاه غربی در مقوله زن، از واجبات عملی است.» به نظر می‌رسد امروز که حقوق بشر به عنوان یک رهیافت آرمانی، به ابزار سیاسی کشورها تبدیل شده است و غرب از این حربه بیشترین بهره‌برداری سیاسی را برده و آمریکا و دیگر کشورهای مدعی با همین ابزار‌، ایران اسلامی را به نقض حقوق بشر متهم کرده و تحریم‌هایی را علیه کشورمان اعمال می‌کنند، لازم است برای برداشتن پرده از چهره کریه غرب مستند به برخی آمارها رفتار آنها را به نقد بکشیم. رفتارهای دوگانه غرب در رابطه با موضوع حقوق بشر و دلسوزی برای حقوق زن آنچنان آشکار است که حتی نگاه‌های بیمار و غش کرده در فرهنگ لاابالی غرب هم این رفتارهای دوگانه را به راحتی تشخیص می‌دهند. بنابراین به خوبی می‌توان ابزاری بودن موضوع حقوق بشر در سیاست خارجی آمریکا و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر را شناخت.
در میان همه مصادیق نقض حقوق بشر در غرب‌، نقض حقوق زنان و خشونت علیه آنها در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی، نژادی، سنی و جغرافیایی زبانزد است. اگر نگاهی به آمار نقض حقوق زنان در غرب بیندازیم، در خواهیم یافت که کشورهای غربی در حالی ادعای حمایت از زنان را سر می‌دهند و محافل رسانه‌ای آنها وانمود می‌کنند که ناجی زنان جهان هستند که مطالعه در باب وضعیت زنان در اروپا و آمریکا حقایق ورای این ژست‌های بشردوستانه را آشکارتر می‌سازد. براساس گزارش مرکز جرایم آمریکا، روزانه در این کشور به طور میانگین ۱۸۷۱ زن مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند. در ارتش آمریکا از هر سه زن دست‌کم یک نفر مورد تجاوز قرار می‌گیرد. به گفته نشریه «فوربس» که یک نشریه معتبر جهانی است، حدود یک‌سوم از زنان زندانی در جهان در آمریکا بازداشت هستند. یعنی بیش از ۲۰۱ هزار زن زندانی در آمریکا وجود دارد که ۱۰ درصد از جمعیت زندانیان این کشور را تشکیل می‌دهند. تحقیقات سازمان‌های رسمی در آمریکا نشان می‌دهد که هر سال بیش از
۱۰۰ هزار دختر زیر سن قانونی برای بردگی جنسی در آمریکا تجارت می‌شوند. حتی در واشنگتن پایتخت آمریکا، دختران نوجوان که سن برخی از آنها حدود ۱۳ سال است، برای بردگی جنسی خرید و فروش می‌شوند.
اعترافات «سوفی بورک» در مصاحبه با «اسکای نیوز» که از
سن ۲۱ سالگی در نیروی دریایی ملکه انگلیس شاغل بود در‌باره آزارهای جنسی و رفتارهای غیر اخلاقی که همکارانش با او داشته‌اند آن‌قدر تکان دهنده است که هیچ انسانی در هیچ سطحی نمی‌تواند این رفتارهای شنیع را بپذیرد. کرامت زن کجا و این جمله فرمانده نیروی دریایی انگلیس که در اعتراض به سوفی گفته بود:
«باید انتظار داشته باشی که این اتفاقات بیفتد»کجا!
تجاوز و خشونت گسترده به زنان در جوامع غربی در شرایطی در چنین سطح وسیعی انجام می‌شود که دولت‌های غربی ادعا می‌کنند مدافع حقوق زنان هستند و کشورشان را به عنوان الگویی از
یک جامعه آرمانی معرفی می‌کنند.
آمارها نشان می‌دهد که بخش اعظم جامعه زنان غرب قربانی بی‌بند و باری اخلاقی و سقوط ارزش‌های اخلاقی در جوامع غربی هستند. این در حالی است که همین کشورها با شنیدن یک خبر
در ایران از جنس همان اتفاقی که در سال ۱۴۰۱ با سناریوی
«زن، زندگی، آزادی» افتاد، به ‌دنبال برجسته‌سازی آن هستند تا بتوانند در بستر این فضاسازی‌های کاذب‌، پروژه ضد حقوق بشری خود را در ایران برای رسیدن به مطامع سیاسی دنبال کنند که رهبر انقلاب در همین سخنرانی اخیری که داشتند به آن نیز اشاره داشتند.اینکه؛ «دشمن بیکار نیست و مشغول طراحی است چرا که آنها خیلی زود متوجه شدند شکست دادن و به زانو درآوردن انقلاب با شیوه‌های سخت‌افزاری همچون جنگ، بمباران، قومیت‌گرایی و نیروهای فتنه‌گر ممکن نیست‌، بنابراین سراغ شیوه‌های نرم‌افزاری یعنی تبلیغات، وسوسه‌ها و شعارهای به‌دور از صداقت رفته‌‌اند.»
با همین رویکرد و شیوه‌های نرم‌افزاری است که می‌بینیم پس از پروژه «زن، زندگی‌، آزادی» میشل هوئلیک نویسنده اسلام‌ستیز فرانسوی می‌گوید: «جنگ بر ضد اسلام‌گرایان با کشتن مسلمانان فایده‌ای ندارد. فقط با فاسد کردن آن‌ها می‌توان به پیروزی رسید. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن‌های کوتاه بریزیم» و نشریه‌ «فیگارو» فرانسه در بازنمایی سیاسی حجاب زن مسلمان می‌نویسد: «روسری زنان مسلمان، سمبل جنگ علیه ارزش‌های غربی است.» این همان اتفاقی است که غرب یک بار در «اندولس» آن را آزمود و موفق شد با راهبرد برهنگی‌، مسلمانان را به حضیض ذلت بکشاند.
بپذیریم که جنگ امروز ما جنگ بین دو الگو است. الگوی ارائه شخصیتی از زن که در عین توجه به محدودیت‌های حاکم بر ارتباطات و معاشرت‌های سالم بین زن و مرد‌، از هرگونه بی‌بند و باری‌های اجتماعی دور و با خیل عظیمی از بانوان عفیف و دانشمند ما در مسیر رشد و پیشرفت مادی و اخلاقی کشور تلاش می‌کند و در نقطه مقابل‌، الگویی که مروّج بی‌بند و باری و سقوط ارزش‌های اخلاقی است که امروز جوامع غربی را پر کرده و تهدیدی جدی برای کشورمان محسوب می‌شود.امروز اگر نگران پدیده زشت بی‌حجابی در کشور هستیم‌، بیش از نمایش چند تار موی برخی زنان که در دام وسوسه‌ها و شیوه‌های موذیانه بدخواهان این ملت قرار گرفته‌اند، نگران آن هستیم که این انحرافات اخلاقی‌، مبنا و الگویی برای زن مسلمان کشورمان شود که در این صورت‌، هم ظلم به زن مسلمان ایرانی است و هم ظلم به شخصیت بزرگی همچون صدیقه طاهره حضرت زهرا(سلام الله علیها) که تنها او شایسته الگو شدن است و لا غیر.


🔻روزنامه رسالت
📍 نیروی نیابتی کجاست؟
✍️ جواد شاملو
سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار با مداحان، تاریخی بود. گویی فرزند فاطمه زهرا سلام‌الله علیها خواست در روز ولادت مادر خویش، خطابه‌ای متأسی از خطبه فدکیه ایراد کند. خطابه‌ای که باطل‌السحر جادوگرانی بود که پس از سقوط بشار اسد، با وردهای افسون‌آمیز خود در حال تسخیر اذهان ملل غرب آسیا هستند. خطابه‌ای که بی‌معنا بودن پیشگویی‌های کاهنانه دشمن را به رخ کشید و عمق اشتباه محاسباتی او را با چند کلمه عیان کرد.
مهم‌ترین ظلمی که جبهه حق از جانب جبهه باطل متحمل می‌شود، آن است که اهل باطل از شناخت حق عاجز می‌مانند. روضه‌خوان‌ها گاهی زبان حال حضرت زهرا سلام‌الله علیها را خطاب به سیدالشهدا علیه‌السلام این‌گونه می‌خوانند: «پسرکم؛ تو را نشناختند»! این نشناختن البته گاهی برآمده از همان حماقت ذاتی جبهه باطل است که ما آن را شکر می‌کنیم: «الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء» و گاهی نیز دلگیر می‌شویم از آنکه چگونه ممکن است اهل باطل، این‌قدر از درک اهل حق دور باشند. این روزها، نمایش کاملی از درک ناقص حق توسط باطل را شاهدیم. ازجمله این نفهمیدن‌ها، پایکوبی ظاهری دشمن از سقوط حکومت سابق سوریه و از دست رفتن یکی از عناصر وفادار به جمهوری اسلامی ایران است. آنچه دشمن القا می‌کند، نوعی فتح سنگر به سنگر است! به‌این‌ترتیب که ابتدا حماس را نابود کردیم، سپس حزب‌الله را، سپس سوریه‌ی بشار اسد را و درنهایت مانده یمن که نابود شود. آن را هم نابود می‌کنیم و می‌رویم سراغ خود ایران و با قطع کردن سر اژدها (!) فاتحه مقاومت برای همیشه خوانده می‌شود.
اجازه بدهید کمی بیشتر در این قصه تعمق کنیم. منظور دشمن از نابودی حماس، شهادت ده‌ها هزار زن و کودک ساکن نوار غزه است؛ به‌علاوه فرماندهان بزرگ این جنبش ازجمله شهید اسماعیل هنیه و شهید یحیی السنوار. باتوجه به آنکه صدها اسیر صهیونیست بیش از یک‌سال پیش توسط حماس دستگیر شدند؛ اکنون که به بیان رژیم غاصب حماس نابود شده، باید شاهد بازگشت این اسرا به خانواده‌هایشان باشیم. این اسرا هنوز برنگشته‌اند. پس حماس نابود نشده است.
پس آنچه رژیم در این یک سال و اندی در غزه و در قبال حماس انجام داد، تنها و تنها دو رویکرد داشته است: کشتن بی‌محابای انبوه بی‌پناهان، کشتن مخفیانه و از پشت‌سر یا غافلگیرانه چند تن از فرماندهان. نه ترور و نه قتل‌عام معنای جنگیدن نمی‌دهد؛ هر دوی این رویکردها تلاش برای تحمیل خواسته‌ها به طرف مقابل، بدون جنگیدن است.
منظور دشمن از نابودی حزب‌الله لبنان، شهادت فرماندهان رده بالای این سازمان مقدس از جمله شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفی‌الدین و همچنین شهید یا جانباز شدن شمار قابل توجهی از افراد میان‌رده این سازمان در انفجار پیجرها و بیسیم‌هاست. پس حالا که حزب‌الله به‌زعم اشغالگران نابودشده، معنا ندارد آتش‌بسی میان ارتش اشغالگر با این گروه انجام‌شده باشد. با عدم که نمی‌توان آتش‌بس امضا کرد. اما این اتفاق افتاد. پس‌ازآنکه آسمان حیفا توسط حزب‌الله تبدیل به آبکش شد، رژیم بدون آنکه خاکی از لبنان اشغال کرده باشد آتش‌بس را پذیرفت. پس آنچه دشمن در لبنان انجام داد؛ تنها حقیرانه‌ترین نوع تروریسم بود. ترور با بمب‌های چندده‌تنی و انفجارهای سایبری. رزمندگان حزب‌الله با آنچه که از تنشان باقی‌مانده بود جنگیدند، از روح سیدحسن فرمان گرفتند و موج‌های لیتانی همچنان علیه تل‌آویو و حیفا غریدند.
تا اینجای کار مقاومت خونین، اشک‌آلود، زخمی و غمگین است اما پیروز. وضع دشمن چگونه است؟ در جنوب اسرایش هنوز اسیرند و در شمال آوارگانش همچنان آواره.
حالا وقت آن بود که دشمن برگ آس خود را رو کند و دومینوی دروغین خود را به مهره سوم برساند و در شطرنج خیالی خود یک قدم دیگر به کیش و مات کردن شاه؛ که در منطق او ایران است، نزدیک شود. حکومت بشار اسد ظرف ۱۰ روز سقوط کرد. این سقوط نیز خصلتی شبیه ترورهای ضاحیه و بمباران‌های غزه داشت: نیازی به جنگ رودررو نبود؛ با یک دکمه؛ همان‌گونه که صدها تن بمب بر سر غزه و ضاحیه فرو ریخت؛ هزاران تروریست به سمت دمشق روانه شدند؛ بی‌آنکه کسی سد راهشان شود. ظاهرا همه‌چیز به نفع دشمن است. اما مشکل وقتی ایجاد می‌شود که به او یادآوری کنیم سوریه از اساس نیروی مقاومتی نداشت که بخواهد حذف بشود یا نشود! آنچه سوریه را به محور مقاومت پیوند می‌داد حکومت این کشور بود که زمینه را برای حضور مستشاران نظامی ایرانی و امکانات روسی و دیگر گروه‌های مقاومت همچون فاطمیون افغانستان فراهم می‌کرد. در واقع سوریه جایی برای حضور دیگر نیروهای مقاومت از دیگر کشورهای منطقه بود؛ خودش به شکل ملی و مردمی در راستای مقاومت فعالیت نمی‌کرد. سوریه، تازه آماده ایجاد مقاومت مردمی شد. مقاومتی دیرپا و نامیرا که همچون فرشته‌ای سماوی، هرچه به سمتش سنگ پرتاب کنی از سویی دیگر ظاهر شود.
آنچه دشمن نمی‌فهمد و این نفهمیدن دردناک است، تنها منحصر به این نیست که او تا اینجا پیروز میدان نبوده؛ این را می‌فهمد! خودش می‌فهمد و روی نفهمیدن دیگران حساب باز می‌کند. آنچه دشمن امروز آن را نمی‌فهمد و متأسفانه هرگز نخواهد فهمید؛ این خصلت جریان حق و مقاومت اصیل است که طبق آن ما خلاف جریان سلطه؛ نیازی به نیروی نیابتی نداریم؛ این ماییم که به نیابت از هر انسان، گروه، حزب، ملت و دولت آزاده‌ای که سودای مقاومت داشته باشد می‌جنگیم! این ماییم که حاضر نیستیم کسی به نیابت از ما و به جای ما قدم بر میدان‌های مین بگذارد! مگر نمی‌دانید ما وارث مکتبی هستیم که در آن زنی به نیابت از شوهر خود به پشت باب بلا می‌رود. آن روز که مقاومت در فلسطین جریان داشت در ایران اصلا هنوز انقلاب نشده بود! امثال حمید باکری در سوریه توسط چه کسانی آموزش‌های چریکی دیدند، پیش از انقلاب و پیش از دفاع مقدس؟ کدام نیابت؟ زنان ما در حسینیه امام خمینی در پیشگاه رهبرشان؛ شعار «لبیک یا نصرالله» سر می‌دهند. کسی به نیروی نیابتی لبیک نمی‌گوید. نکند ایران در بوسنی و هرزگوین هم نیروی نیابتی داشت! اگر منطق ملی ما با منطق دینی و مذهبی ما همسویی دارد؛ دلیل بر نیروی نیابتی داشتن ما نیست و اگر مجاهدان منطقه رهبر ما را ولی امر خود می‌بینند؛ ریشه در جذابیت بدون مرزی دارد که ۱۴۰۰ سال پیش محمدبن عبدالله را از یتیمی در حجاز ظرف چند سال به امیر سرتاسر جزیرة‌العرب تبدیل کرد. از سوی ما اگر حمایت است؛ از سوی آن‌ها نیابت نیست. ما از ابتدا سخن از هسته‌های مقاومت می‌گفتیم و هسته عنصری مستقل است. نیابت هفتادساله رژیم غاصب از ایالات متحده در غرب آسیا نمی‌گذارد این حقیقت توسط او درک شود. جمهوری اسلامی ایران رهبری داشت که او رهبر خود را یک نوجوان سیزده ساله معرفی می‌کرد. امروز هم ایران نایب کودکان و نوجوانانی است که عمری در کرانه و باریکه با سنگ به مصاف تانک رفتند. نیروی نیابتی خود ماییم! رهبر ما نایب مهدی است و ما نایب هرکه در عالم جگر ظلم‌ستیزی داشته باشد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شهروندان خسته از بازی نرخ ارز
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
دولت‌های گوناگونی که پس از سپری‌شدن دوره ریاست‌جمهوری سید‌محمد خاتمی بر سرکار آمدند هرگز نتوانستند درباره نرخ ارز به‌مثابه کانون سیاست‌های ارزی‌، تصمیم کارشناسانه و منطبق با دانش اقتصاد بگیرند. روسای بانک مرکزی در همه سال‌های پس از دولت اصلاحات، توانایی ایستادگی کارشناسی در برابر رییس دولت و نیز در برابر دیگر اعضای دولت را نداشتند و دنباله‌رو دولت شدند. ۲۰‌سال پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد در سیاست‌های ارزی یک جاده ناهموار نزدیک به بن‌بست را رفته و در پایان راه تصمیمی مشابه گرفته شد. اینگونه شده است که قیمت هر دلار آمریکا از اول دهه۹۰ تا امروز ۷۷‌برابر شده و از هر دلار برابر یک هزار تومان به هر دلار ۷۷‌هزار تومان رسیده‌ایم. پیامدهای به هم ریختن قیمت نسبی دلار و ریال با قیمت کالاهای دیگر برای خانواده‌ها و برای بنگاه‌ها آسیب‌ساز و دردسر داشته و دارد. شهروندان ایرانی به ویژه حقوق و مزد‌بگیران و نیز پیشه‌وران خرده‌پا که توانایی نداشته و ندارند به اندازه افزایش قیمت دلار بر در‌آمد خود بیفزایند هر سال فقیر‌تر شده و حالا در بدترین وضعیت معیشتی قرار دارند. در حال حاضر، بازار در چاله آشفتگی‌ها افتاده است و به زور چشمان بازار نوری را می‌بیند. قیمت هر دلار آمریکا به ۷۷‌هزار تومان رسیده است. در حالی که انتظار می‌رود دولت تصمیمی بگیرد اما این اتفاق نمی‌افتد و بازار ارز با شتاب به سویی می‌رود که ریال ایران ارزان و ارزان‌تر می‌شود. در حالی که نشانه‌های قابل اعتنایی از تصمیم دولت به سوی تک‌نرخی شدن ارز دیده می‌شود اما نظام تصمیم‌گیرنده همچنان از حرکت به سمت تک‌نرخی شدن ارز امتناع می‌کند. بانک مرکزی به ‌جای حل ریشه‌ای مساله، سیاست چندنرخی را ادامه می‌دهد که نه‌تنها مدیریت آن دشوار است بلکه فساد و ناکارآمدی را نیز به همراه دارد.‌ کارشناسان باور دارند حتی اگر امروز نتوانیم تک‌نرخی شویم، باید حداقل به سمت دو نرخ حرکت کنیم: یکی برای کالاهای اساسی و دیگری برای سایر ارزها. البته اگر نتوانیم ارز کالاهای اساسی را هم تامین کنیم، آن‌ زمان در عمل ارز تک‌نرخی تحمیل شده و چاره‌ای جز حرکت به سمت ارز تک‌نرخی باقی نمی‌ماند. مهم‌ترین مساله و گره باز نشده درباره بازار ارز این است که آیا نهادهای بالادست دولت و بانک مرکزی راه تک‌نرخی کردن ارز را بسته‌اند یا اینکه بانک مرکزی از مسوولیت فرار می‌کند. چرا باید همانند همیشه در آخر کار و پس از تحمل همه‌ هزینه‌ها، به ناچار تسلیم فشارهای اقتصادی ‌شویم؛ این اقتصاد است که نهایتا سیاست درست را با تحمل هزینه‌های عظیم به ما تحمیل می‌کند. این روزها باز هم داستان تکراری افزایش قیمت دلار و دیگر ارزهای معتبر به ریال ایران اعضای مجلس قانونگذاری را هوشیار کرده و آنها بار دیگر رییس بانک مرکزی و نیز وزیر اقتصاد را برای دادن توضیح درباره چرایی افزایش قیمت دلار به مجلس فرا خوانده‌اند. این داستان چرخشی و دوباره سر بر آوردن در داستان ارز و البته دیگر مسائل شهروندان را خسته و فرسوده کرده و این الگو بارها در اقتصاد ایران تکرار شده است. مردم از این بازی خسته شده‌اند و برایشان شفافیت و ثبات مهم است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 نقض عهد
✍️ عباس عبدی
در یادداشت قبلی با عنوان امتناع سیاستگذاری توضیح دادم که چرا در شرایط کنونی کشور، سیاستگذاری برای حل مسائل غیرممکن است. طبیعی است که مطابق آن تحلیل ادامه حیات دولت قبلی از طریق آمدن تندروها نه تنها سیاستگذاری را ممکن نمی‌کرد، بلکه این گره را کورتر می‌کرد. همچنین اگر قرار باشد که پزشکیان بیاید و سیاست‌های دوره روحانی ادامه یابد این نیز مانع از باز شدن راه سیاستگذاری می‌شود. دولت پزشکیان برای باز کردن این راه یک فرصت و شاید آخرین فرصت است. پس چرا تاکنون این راه باز نشده؟ علت در فقدان پیش‌شرط‌های سیاستگذاری است. این پیش‌شرط‌ها شامل وحدت یا اتحاد سیاستگذاران، تحلیل مشترک از شرایط، تعیین اهداف مورد توافق، سازمان اجرایی تحت فرمان سیاستگذار و نظارت موثر و مستقل و بی‌طرف است. تقریبا می‌توان گفت که شکاف موجود در ساخت قدرت در دوره دوم روحانی در این مقطع زمانی نیز وجود دارد، ‌گرچه آقای پزشکیان می‌کوشد که با شعار وفاق و ادبیات سازنده آن را حل کند. ولی نه در هدف، نه در ابزار و منطق سیاستگذاری، نه در سازمان اجرا و نه در تحلیل شرایط کنونی و نه وحدت سیاستگذار هیچ کدام در حد مطلوب وجود ندارند. چرا با این وضع مواجهیم؟
اگر بخواهیم مهم‌ترین قاعده و اصل اخلاقی که پایداری و پیشرفت جامعه مستلزم وجود آن است را نام ببریم، وفای به عهد و پیمان است. بدون وفای به عهد، هیچ سنگی روی سنگ دیگر بند نمی‌شود. به ویژه در حوزه داخلی کشورها این امر مهم‌تر است. تجربه دولت خاتمی و به‌طور مشخص‌تر دولت روحانی نشان داد که با وجود شکاف درون قدرت نمی‌توان مشکلات و مسائل گوناگون کشور را به صورت پایدار حل کرد. مسائلی که هم‌اکنون در ایران هم گستره فراوانی و هم عمق و ژرفای زیادی دارند. تقریبا در همه حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خارجی، امنیتی، نظامی و دینی با یک یا چند چالش عمیق مواجه هستیم که حل هر کدام پیچیدگی‌های خاص خود را دارد، ولی شرط اول حل آنها، رسیدن به تفاهمی همه‌جانبه در ساخت قدرت است. هم از حیث تحلیل مساله و شرایط، هم اهداف و هم اجرا و شاید پرسیده شود که اگر تجربه دولت روحانی پیش روی ما بود پس چرا از پزشکیان حمایت کردیم که همچنان با این دوگانه مواجه باشیم؟ من سعی می‌کنم علل اصلی آن را از دیدگاه خود برشمارم؛ اول اینکه تجربه دولت رییسی نشان داد که کارایی و یکدستی در جناح اصولگرایان تندرو یک سراب فریبنده بود، چون علم‌محور نبودند و اهداف آنها تامین خیر عمومی نیست و تابع ملاحظات ایدئولوژیک فراواقعی و خیالی است، پس کارآمدی نخواهند داشت و به تبع آن یکدستی آنان نیز به سرعت تجزیه می‌شود، همچنان‌که در انتخابات اخیر هم دیدیم، شد. دوم اینکه حضور آنان جز تشدید آگاهانه بحران ایران هیچ ثمر دیگری نداشت و این قطعی بود. ولی سومین علت که مهم‌تر است، پذیرش این فرض بود که سیستم سیاسی ایران پیشاپیش برای انتخاب شدن پزشکیان آماده شده است. البته دلایل دیگری هم هست که فعلا جای بحث آنها نیست. معنای این آمادگی برای حضور پزشکیان پذیرش یک پیمان روشن بود. یک سوی این پیمان مردم بودند که بپذیرند و بیایند پای صندوق و به کسی که می‌خواهند رای دهند. به کسی که افکارش را می‌پسندند، و این رای بالطبع پشتوانه سیاسی نظام سیاسی خواهد بود. البته مابه‌ازای این رای و به‌طور طبیعی پذیرش افکار و عقاید و ارزش‌های اعلامی نامزد مورد تایید مردم و در اینجا پزشکیان بود. ارزش‌ها و رویکردهایی که هم قبلا گفته است و هم در طول انتخابات اعلام کرده و هیچ کدام نیز مطلقا مورد رد ساختار سیاسی نبوده است. این یک پیمان آشکار بود میان مردم و پزشکیان از یک سو و میان پزشکیان و حکومت. حتی اگر نوشته هم نشده باشد، مساله‌ای نیست. آن را می‌توان ذیل عقد فضولی تعریف کرد که پزشکیان یا هر نامزد دیگری (فرقی نمی‌کند) از طرف حکومت به مردم وعده داده است که اگر به او رای دهید این وعده‌ها را با نیروهایی که نزدیک به او هستند، انجام می‌دهد. عدم مخالفت حکومت با اظهار این وعده‌ها به منزله تایید آنهاست در نتیجه حکومت باید به این عهد خود عمل کند، در غیر این صورت مصداق نقض پیمان خواهد شد. البته از سوی دیگر هم می‌توان این نتیجه را گرفت. صرف تایید پزشکیان مستلزم پذیرش تبعات حضور او نیز بود. این تبعات نیز پذیرش و تمکین به شعارهای او و نیز حضور نیروهای حامی او در ساختار اجرایی و قدرت است.

هیچ چیز به اندازه وفای به عهد و پیمان موجب اعتماد به فرد یا قدرت نمی‌شود و هیچ چیز نیز به اندازه نقض آن موجب بی‌اعتباری و بی‌اعتمادی به فرد یا قدرت نمی‌شود.
البته باید پذیرفت که وفای به عهد و پیمان، حداقل در سطح سیاسی و حکومتی، قدری پیچیده‌تر از پیمان‌های فردی و مکتوب است، ولی اینکه پس از ۵ ماه از آمدن دولت هنوز در برابر رفع فیلترینگ مقاومت می‌شود یا چند نفر از بقایای تندروها که بیشتر به درد موزه‌های سیاسی می‌خورند را به جان دولت بیندازند و مرغ رسانه فراگیر نیز همچنان یک پا داشته باشد و بر مدار پایداریون بچرخد یا بخواهند که مصوبه حجاب را ابلاغ کنند، هیچ چیزی جز نقض پیمان را نشان نمی‌دهد. به علاوه این رفتار معرف اشتباهی تاریخی است که متاسفانه در حال تکرار است. ادامه این وضع نه تنها هیچ شانسی برای برون‌رفت از وضع کنونی در اختیار صاحبان قدرت نمی‌گذارد، بلکه این آخرین شانس برای کشور است که پزشکیان را فرصت پایانی دانسته و آن را از دست ندهد. زمان به سرعت در حال گذشتن است. مشکلات به نهایت ظرفیت‌های قابل تحمل رسیده است.
شاید این روزها ناترازی‌های برق و گاز برای همه برجسته باشد، ولی به نظر من ناترازی‌های سیاسی اعم از داخلی و خارجی و نیز شکاف‌های اجتماعی، وضعیت به مراتب بدتری دارند. از همه بدتر پیشی گرفتن روند فرسودگی بر روند نوزایی و سرمایه‌گذاری یا به تعبیری روند پیری بر جوانی، بیماری بر سلامت است.
پس این اصل را فراموش نکنیم: «اوفوا بالعهد، انّ العهد کان مسوولا» به پیمان خود وفا کنید که به‌طور قطع درباره آن مورد پرسش واقع خواهید شد.
این نوشته بخش دیگری هم دارد که در شرح اثبات این ادعاها با توجه به سخنان و عملکرد دولت است.


🔻روزنامه شرق
📍 چرا زیرساخت و تولید ناکافی شد؟
✍️ حمزه نوذری
چرا اوضاع زیرساخت کشور بسامان نیست و دچار مشکل شده است؟ بحران‌های اقتصادی و کمبود برق و گاز را که دامن‌گیر کشور شده است، چگونه می‌توان توضیح داد؟ مسئله ناکافی‌بودن انرژی و بحران‌های اقتصادی، صنعتی و محیط زیست را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ آیا مسئله آن‌گونه که برخی معتقدند از ابتدای دهه ۱۳۸۰ و با به قدرت رسیدن دولت‌های نهم و دهم شکل گرفت یا مسئله را باید عمیق‌تر و قبل از دهه ۱۳۸۰ درک کرد. آیا از درون سنت جامعه‌شناسی می‌توان چارچوبی برای تحلیل وضعیت نابسامان صنعت و ناکافی‌بودن زیرساخت‌ها ارائه کرد؟ گاهی گفته می‌شود مسئله و بحران زمانی آغاز شد که رویکرد دولت به سمت نولیبرالیسم کشیده شد و سیاست‌های نولیبرالیسم در کشور رقم خورد. گروهی معتقدند مسئله ناترازی و چالش تأمین گاز و برق ریشه در هدایت اقتصاد از طرف دولت یا همان اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده و مسئله قیمت دارد. در این نوشتار می‌کوشم از زاویه متفاوتی مسئله ناترازی‌ها و کمبود‌ها در زیرساخت را توضیح دهم.
تنش میان عقلانیت صوری و عقلانیت ذاتی

یکی از مهم‌ترین مفاهیم در علم جامعه‌شناسی برای توضیح مسائل، مفهوم عقلانیت است. وبر، جامعه‌شناس معروف آلمانی، ابتدای قرن بیستم در کتاب اقتصاد و جامعه از دو نوع عقلانیت سخن می‌گوید: عقلانیت صوری و عقلانیت ماهوی یا ارزشی. او فکر می‌کند تنشی میان این دو نوع عقلانیت در دنیای مدرن وجود دارد. می‌توان چارچوب نظری و تحلیلی بر مبنای عقلانیت صوری و عقلانیت ماهوی (ارزشی)، درجه تنش یا انطباق بین آنها پایه‌گذاری کرد که مسئله ناترازی‌ها و کمبود در صنعت و اقتصاد ایران را توضیح داد.

از نظر وبر، عقلانیت صوری، عقلانیت اقتصادی و مبتنی بر بازار است که به شکل عددی، قابل بیان و محاسبه است. در این عقلانیت، محاسبات فنی و اقتصادی یعنی جست‌وجوی بهترین ابزار برای رسیدن به هدف مدنظر است. در مقابل عقلانیت ماهوی یا ذاتی مطرح می‌شود، به این معنا که صرف محاسبات اقتصادی و فنی کافی نیست؛ یعنی لازم است به جز اهداف اقتصادی و بازاری، اهدافی مبتنی بر مباحث ارزشی مانند عدالت اجتماعی و برابری اجتماعی برجسته شود. عقلانیت ماهوی (ذاتی) بر‌اساس عقلانیت صوری محک زده نمی‌شود بلکه این عقلانیت درباره ارزش‌های مطلق یا رابطه با محتوای بخصوصی است که کنش اقتصادی باید معطوف به آن باشد. معیارهای سوسیالیستی و کمونیستی که غالبا شامل عناصر برابری و عدالت اجتماعی می‌شود، یک نمونه از عقلانیت ارزشی است. اما گاهی عقلانیت ارزشی دلالت بر این دارد که منافع گروه‌های خاصی باید تأمین شود یا قدرت سیاسی در اختیار عده خاصی باشد. در چنین مواقعی این معیارها برای قضاوت درباره نتیجه کنش اقتصادی به کار می‌روند. براساس‌این محاسبات و عقلانیت صوری و اقتصادی بدون در نظر گرفتن ارزش‌های خاص، ناچیز و مذموم فرض می‌شود؛ یعنی قضاوت ارزشی درباره عقلانیت صوری و بازاری برجسته می‌شود.

از نظر وبر، تنظیم بازار و اقتصاد به‌عنوان یک سیاست عقلایی با آزادی صوری بازار و گسترش قابلیت عرضه کالاها همراه بوده است. تنظیم (نه هدایت و برنامه‌ریزی بازار و اقتصاد) در وهله نخست در راستای به حداکثر رساندن فرصت‌های کسب تمهیدات اقتصادی برای شرکت‌کنندگان در بازار است اما اگر تنظیم اقتصاد و بازار دارای عقلانیت صوری نباشد، نه‌تنها منافع شرکت‌کنندگان در بازار تأمین نمی‌شود، بلکه اقتصاد در راستای منافع گروه‌های خاص قرار می‌گیرد. در برخی مواقع نتیجه فرایندی که از عقلانیت صوری دور می‌شود، حذف موقتی یا دائم اشیا، کالاها، افراد و بنگاه‌های خاصی از جریان بازار است. در چنین مواقعی گفته می‌شود بازار و اقتصاد در راستای به حداکثر رساندن منافع گروه‌های خاصی مبتنی بر نوع نگاه خاصی به عقلانیت ارزشی است.

در ابتدای شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران، عقلانیت صوری و بازاری تا حدودی به خاطر برچسب سرمایه‌داری، طرد و تابع عقلانیت ارزشی شد. به این معنا که عقلانیت ارزشی یعنی عدالت، برابری و توزیع عادلانه منابع موضوع اصلی شد. در ادامه عقلانیت ارزشی یعنی توزیع و عدالت به گونه‌ای پیش رفت که امتیازات اقتصادی و انحصارات برای مسئولان، بنگاه‌ها و افراد خاصی رقم بخورد.

این نوع امتیازات اقتصادی و صدور مجوزهای خاص اقتصادی هرچه جلوتر آمدیم، بارزتر و آشکارتر شد؛ به‌همین‌دلیل عده‌ای مسئله امروز را در عدالت و برابری می‌بینند و چندان بحث طرد‌شدن عقلانیت صوری یا اقتصادی به میان کشیده نمی‌شود. گاهی از بازار آزاد خود‌تنظیم‌گر بدون مداخله دولت به‌عنوان راه‌حل نهایی و گذر از نابسامانی‌های بازار و اقتصاد سخن گفته می‌شود، در‌حالی‌که همان‌گونه که وبر مطرح کرده، آزادی بازار با تنظیم عقلانی به لحاظ تاریخی در یک راستا و همیشه بازار و اقتصاد تنظیم‌شده بوده است. مسئله این است که تنظیم بازار در دنیای مدرن عقلانی‌تر شده است. تنظیم عقلانی بازار یعنی فراهم‌کردن فضا برای کنشگران بیشتر و خودمختاری بیشتر آنها و قابلیت بیشتر عرضه کالاها و همچنین کنترل بازیگران قدرتمند.
در این مدت فضای کشور به شکلی رقم خورده که عقلانیت صوری در حداقل بوده است یا تابع عقلانیت ارزشی قرار گرفته، هرچند خود عقلانیت ارزشی تبدیل به امتیازها و انحصارات اقتصادی برای گروه‌ها و بنگاه‌های خاصی شده است. بر‌اساس‌ این است که وضعیت اقتصاد و صنعت ناتراز شده است. به عبارت دیگر، غفلت از عقلانیت صوری و تنظیم غیر‌عقلانی اقتصاد و بازار چنین ناکافی‌هایی را در حوزه‌های مختلف بازار و صنعت ایجاد کرده است.

تنظیم بازار و اقتصاد در ایران این‌گونه نبوده که منافع گروه‌هایی که کنش‌شان در راستای شرایط بازار است و از بازار به‌عنوان وسیله‌ای برای خرید‌و‌فروش مطلوب‌تر کالاها استفاده می‌کنند، به حداکثر برسد؛ بلکه در این راستا بوده که شرکت‌ها، بنگاه‌ها و سازمان‌هایی با جهت‌گیری خاص ارزشی ناظر، مجری و تنظیم‌کننده صنعت و بازار باشند. خلاصه اینکه اقتصاد برای تأمین منافع گروه‌ها و سازمان‌های خاصی بوده است.

عقلانیت صوری به این معناست که کسانی که منافع‌شان در گسترش هرچه بیشتر قابلیت عرضه کالاهاست، بیشتر شود که نتیجه آن فراوانی کالاها برای مصرف و آمادگی زیاد برای فروش است. پس مسئله نه در تنظیم؛ بلکه در تنظیم غیرعقلانی است.

عقلانیت صوری یعنی رقابت بازاری واحدهای اقتصادی نسبتا خودگردان و قیمت‌های پولی براساس تعارض و سازش منافع در بازار. وقتی از عقلانیت صوری سخن گفته می‌شود، یعنی محاسبه سرمایه‌دارانه که مستلزم آزادی بازار است، بیشتر شود. اما محدودیت‌های غیرعقلانی، مزیت‌های بازار را کاهش می‌دهند. محدودیت‌های غیر‌عقلانی و به حاشیه راندن عقلانیت صوری یعنی کشتن غاز تخم‌طلا. بازار همان غاز تخم‌طلایی است که عقلانیت صوری آن را پرورش می‌دهد. کاهش عقلانیت صوری باعث ایجاد هزینه‌های بسیاری برای اقتصاد و بازار می‌شود. نهادهایی که ظاهرا بر مبنای عقلانیت ماهوی ایجاد شده‌اند، هزینه‌ها را افزایش و مزیت‌ها را کاهش می‌دهند و عقلانیت صوری را به حداقل می‌رسانند. تجربه چند دهه گذشته در ایران نشان می‌دهد انطباقی بین عقلانیت ماهوی و عقلانیت صوری ایجاد نشده است.

اما صرف تأکید بر عقلانیت صوری هم پیامدهایی دارد. ماکس وبر فکر می‌کند در اقتصاد بازار هیچ دلالتی برای توزیع و عدالت وجود ندارد. در مقابل هم در عقلانیت ارزشی و ماهوی چیز زیادی برای اقتصاد صوری و بازاری وجود ندارد. برجسته‌کردن عقلانیت ارزشی (عدالت و توزیع) باعث دور‌شدن از عقلانیت صوری و بازار می‌شود؛ مانند تأکید بر ارزش برابری در مارکسیسم و سوسیالیسم که عقلانیت صوری و بازاری به حداقل رسید و تابع بوروکراسی اداری شد.

تنش بین عقلانیت صوری و ارزشی در همه جوامع وجود دارد اما برخی کشورها تلاش کرده‌اند درجه بیشتری از انطباق بین آن‌ دو ایجاد کنند اما در ایران این تنش منجر به تسلط و غلبه عقلانیت ماهوی شده است، به نحوی که انطباقی بین آن‌ دو ایجاد نشود.

از اواسط دهه ۱۳۸۰ به بعد، عقلانیت ارزشی که مبتنی بر عدالت و برابری بود، هم انطباق کمتری با عقلانیت صوری پیدا کرد و هم به سمت‌و‌سوی اختصاص امتیازات و فرصت‌ها برای گروه‌ها، شرکت‌ها و افراد خاص هدایت شد؛ تا جایی که در تأمین زیرساخت‌ها و تولید گاز و برق و... آورده چندانی نداشته‌ایم؛ یعنی در عقلانیت صوری و اقتصادی موفق نبوده‌ایم که تجلی و بروز آن را در انواع ناترازی‌ها، کمبود گاز، برق و آب و... می‌توان دید. شرکت‌ها و بنگاه‌ها نه به خاطر کارایی و بهره‌وری، بلکه به خاطر ادعای داشتن ارزش‌های خاص در صنعت و بازار به‌ویژه در صنعت گاز و نفت به کار گرفته شدند. پس مسئله این است که عقلانیت ماهوی بر عقلانیت صوری غلبه یافت و سپس عقلانیت ماهوی به سمت ارزش‌های خاص هدایت شد.

عقلانیت ارزشی به سمت‌و‌سوی‌ سلطه عقلانیت اداری و نگرش گروهی خاص بر رفتارها رفت. عقلانیت ماهوی و ابزار اداری آن روز‌به‌روز به هدایت و کنترل رفتار انسان‌ها کشیده شد؛ یعنی برخی از انواع کنش که گمان برده می‌شد حاوی ماهیت خاصی است، تشویق و برخی دیگر از کنش‌ها ممنوع شد؛ به گونه‌ای که یک نظم تشویق و تنبیه رفتاری به وجود آمده که جامعه را دچار تنش می‌کند. نتایج تنش و نبود انطباق بین عقلانیت صوری و ماهوی امروز هم در کاهش مزیت‌های اقتصادی و ناترازی زیرساخت و صنعت دیده می‌شود و هم اینکه دائما تلاش می‌شود رفتار افراد جامعه با عقلانیت دولتی (مانند فیلترینگ) اداره شود.
راه‌حل گذر از مشکلات را می‌توان در چند بحث خلاصه کرد: الف) تنظیم بازار مبتنی بر عقلانیت صوری و محاسبه‌پذیر که اولا آزادی و استقلال نسبی بازیگران بازار را تضمین کند، دوم، به رقابت آزاد خدشه وارد نشود و سوم، انحصار ناشی از آزادی اختیار بازیگران قدرتمند را کاهش دهد. ب) انطابق بیشتر عقلانیت صوری و ارزشی باید مورد توجه قرار گیرد و عقلانیت صوری از کنترل همه‌جانبه عقلانیت ماهوی رهایی یابد تا تولید مجدد رونق یابد. یکی از لوازم توسعه عقلانیت صوری، تعامل و ارتباط صلح‌آمیز بین کشورها است. ج) عقلانیت ارزشی نیز باید مجددا بازتعریف شود؛ یعنی تأکید بر ارزش عدالت (عدالت در توزیع ابزار تولید)، نه ارزش به معنای توزیع منابع (اقتصادی و سیاسی) بین گروه و عده‌ای خاص و نه ارزش به معنای هدایت و کنترل رفتار انسان‌ها بر‌اساس دیدگاه خاص.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 ضرورت طرح‌های اعتمادساز
✍️ عباسعلی یزدانی
قابل انکار نیست که پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، جامعه آرام‌تر و البته امیدوارتر از سال‌های قبل شد و از حرارت تنش‌ها تا حدودی فروکاسته شد.
این شرایط هم قطعاً تاحدود زیادی به شخصیت خود رئیس‌جمهور منتخب باز می‌گشت که اساسا اهل دعوا و تندروی نبوده و رفتار، گفتار و مواضعش در این ماه‌ها چه در عرصه بین‌الملل و چه در خصوص وقایع داخلی نشان داد که اساسا به جدل‌ها اعتقادی ندارد. آرامش، خشونت پرهیزی و صداقت همه از ارکان حاکمیت مطلوب هستند که رئیس‌جمهور مستقر بنابر ویژگی‌های شخصی و البته تدبیر خود و اطرافیانش آنها را رعایت می‌کند و از این جهت جای تقدیر دارد. سوال مهم این است که این آرامش ناشی از امید تاکجا دوام خواهد داشت؟ تبلیغ وفاق آثار مثبت در جامعه دارد، اما مرزهای وفاق باید مشخص باشد. وفاق اگر به سرکوب تنوع و الزام همگان به تبعیت از یک نظر واحد باشد در جامعه متنوع و متکثر ایرانی جایی نخواهد داشت. از سوی دیگر، وفاق به معنای چشم‌پوشی از جرائم کلان هم جز خسارت برای جامعه چیزی به ارمغان نخواهد آورد. بعید است دولت جدید از نفوذ دلالان در تاروپود نظام اقتصادی و سیاسی کشور نامطلع باشد. مماشات با دلالان تیزدندان، ستمکاری بود بر عموم شهروندان! به نظر می‌رسد معنای صحیح وفاق را باید در تعابیر جامعه شناختی آن جست‌وجو کرد که با معیارهایی مانند «حاکمیت عقل و خرد، تبعیت از نظم درونی (تعهد اخلاقی) و ایجاد همدلی بین اعضای جامعه» شناخته می‌شود. در چنین فرهنگی، با دوستان مروت با دشمنان مدارا می‌شود. برای اینکه وفاق در سپهر سیاست، لاجرم به تباهی کشیده نشده و مستحیل نگردد لازم است هرچه سریع‌تر برخی از خروجی‌های آن به نمایش گذاشته شود. اقبال رأی‌دهندگان به دولت جدید، فقط برای آرامش روانی نبود و یادمان هست که در مناظرات تأکید کردند که شما اقتصاد و تعاملات با جهان را درست کنید مردم خودشان بلدند خودشان را شاد نگه دارند. اصلا در فضای تشویش اقتصادی مگر می‌توان آرامش روانی داشت؟ در مددکاری اجتماعی یک شیوه مهم برای ترغیب مشارکت جامعه هدف به نام اجرای برنامه‌های کوچک اعتمادساز وجود دارد. در این شیوه، برنامه‌ریز موظف است در دوره‌های زمانی مشخص، به ویژه در اوایل کار پروژه، با توجه به نیازسنجی انجام شده، چند برنامه زودبازده را اجرا کند تا جامعه هدف بتوانند مجریان را محک بزنند و خروجی حضور و مشارکت خود را ببینند. این برنامه‌ها باید هم‌راستا با ارزش‌های مردم و برای اطفای بخشی از نیازهای واقعی مردم باشد. در حقیقت، اولویت‌های خود را به گونه‌ای سازگار کند که مردم متوجه شوند که قرار است اتفاق خوبی رخ دهد. چنین راهبردی احتمالا تحمل فشار را کمی آسانتر خواهد کرد. مردم ایران نشان داده‌اند که بصیر و صبور و از ابتلائات الهی در خوف و جوع و ضرر بر جان و مال و تولیدات آگاهند. اما امتحان کردن صبر مردم نه معنای خوبی دارد و نه عاقبت خوبی. قطعا دولتمردان می‌دانند که باید برای حفظ همراهی و مشارکت مردم، آنها را پرانرژی و همراه خود نگه دارد و برای این کار، صرف دست نزدن به شرایط موجود کفایت نخواهد کرد. پیشنهاد می‌کنم حال که احتمالا آقای رئیس‌جمهور متوجه شده‌اند که انجام کارها آنقدرها هم که فکر می‌کردند آسان نیست به جای تلاش برای حفظ محبوبیت خود بین سیاستمداران، کمی هم به فکر محبوبیت خود و دولت بین مردم باشند. یک یا چند پروژه اعتمادساز را در دستور کار خود قرار دهند تا این تصور که دوره ایشان فقط دوره حفظ وضع موجود به منظور بدتر نشدن اوضاع است در ذهن شکل نگیرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین