🔻روزنامه تعادل
📍 چرا پیوستن ایران به FATF مهم است؟
✍️ مجید گودرزی
انتشار خبر بررسی دوباره لوایح FATF در مجمع تشخیص باعث خوشحالی مردم و فعالان اقتصادی شده است. البته مطابق معمول گروهی هم گارد منفی گرفته و به نقد این تصمیم دولت پرداختند. با توجه به این واقعیت که جز ۲ الی ۳ کشور، همه کشورها به این سند مهم مالی پیوستهاند و حتی روسیه و چین هم مراودات اقتصادی و تجاری با ایران را در گرو عضویت در این پیمان منوط کردهاند، خبر بررسی دوباره موضوع در مجمع، نشاندهنده حرکت دولت در مسیر اصلاح برخی کژکارکردیهاست.
۱) چند سالی میشود که بهرغم همه تلاشهایی که تجار و صادرکنندگان کشور برای رشد حضور در بازارهای منطقه و جهان میکشند، ایران امکان استفاده از ظرفیتهای خود را نداشته است. وقتی کشوری در لیست سیاه FATF قرار میگیرد، سایر کشورها حاضر نمیشوند، روابط اقتصادی نزدیکی با او برقرار کنند. این وضعیت دقیقا در مورد اقتصاد ایران هم صدق میکند. بهرغم همه ظرفیتهایی که ایران برای رشد تولید، صادرات و ایجاد ارزش افزوده برای کشور دارد به دلیل این نوع محدودیتهای بانکی و مالی نمیتواند در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد. این وضعیت باعث نزول شاخصهای اقتصادی، کاهش ارزش پول ملی و فشار بیشتر به دهکهای کم برخوردار شده است. هرچند برخی سوءمدیریتهای داخلی مانند چند نرخی بودن ارز و بروکراسی پیچیده هم در بروز مشکلات اقتصادی اثرگذار بوده، اما موضوع عدم ارتباط با بانکهای خارجی بر حجم مشکلات اقتصادی ایران افزوده است.
۲) به دلیل عدم الحاق به FATF والبته تحریمها هزینه تبادلات اقتصادی ایران بین ۲۵ تا ۳۰درصد افزایش یافته است. روشن است که امروز اقتصاد جهانی، اقتصادی رقابتی با کنشگران مختلف است که هر کدام تلاش میکنند بهترین عملکرد و شرایط را برای متقاضیان ایجاد کنند. فرض کنید در یک فضای رقابتی که ایران قرار است با رقبای ترکیهای، مصری، اماراتی، روسی و...بر سر ورود به بازارهای مختلف رقابت کند، طرفهای مقابل متوجه شوند امکان ایجاد ارتباط بانکی با ایران ممکن نیست، ضمن اینکه خطر جریمههای امریکا هم وجود دارد! طبیعی است در این شرایط هیچ کشوری ریسک همکاری اقتصادی با ایران را به جان نمیخرد. در واقع بدون پیوستن به FATFصادرکنندگان ایرانی بازی را به رقبا باختهاند. از سوی دیگر در بخش واردات اقلام ضروری هم به دلیل مشکل نقل و انتقال بانکی، هزینهها ۲۵تا۳۰درصد بالا میرود، این شرایط باعث افزایش قیمت تمام شده میشود. هزینه این قیمت تمام شده محصولات تولیدی و وارداتی را چه کسی میپردازد؟ هزینه این گرانیها را مردمی میپردازند که برای تهیه اقلام ضروری خود ناچارند ۳۰درصد بالاتر از حد متعارف اقلام مورد نیاز خود را تهیه کنند. امروز مردم ایران ریالی دستمزد میگیرند، اما قیمت اقلام ضروری در ایران حتی از کشورهای اروپایی هم بالاتر است. مبتنی بر این گزارههای ضروری است که معتقدم دولت آقای پزشکیان هر چه سریعتر باید پرونده پیوستن ایران به FATF را به جریان انداخته و ایران را از لیست سیاه خارج کند.
۳) آسیبهای عدم پیوستن ایران به FATF به همین موارد ختم نمیشود، عدم الحاق به این اسناد بینالمللی باعث شده ساختارهای بانکی و پولی کشورمان بهروزآوری نشده و از آخرین فناوریها بهرهمند نشود. حتی در صورت الحاق ایران و موافقت FATF با خروج ایران از لیست سیاه باز هم مدتها زمان نیاز است تا ایران بتواند شرایط خود را با ساختارهای بانکی و پولی بینالمللی هماهنگ کند. البته هر زمان که اعلام شود ایران FATFرا پذیرفته و زمینه الحاق آغاز شده، نگاه ساختارهای بینالمللی و فعالان اقتصادی جهانی به ایران تغییر کرده و بهبودی حاصل میشود.
۴) متاسفانه هر زمان که بحث احیای برجام، پیوستن به FATF و... مطرح میشود، گروهی در کشورمان علم مخالفت و نقد برافراشته و دولت را به دلیل این اقدام منطقی آماج حملات رسانهای و سیاسی قرار میدهند. مساله این است که وقتی میگوییم هزینههای تبادل کالا برای ایران ۳۰درصد افزایش یافته به این معناست که برخی افراد و جریانات از محدودیت و تحریم و قرار داشتن ایران در لیست سیاه سود میبرند، این افراد از دهه ۹۰ که تحریمها در ایران متمرکزتر شد، سودهای کلانی کسب کردهاند و حتی به حوزههای خاصی چون فرآیند فروش نفت هم ورود کردهاند. امروز هیچ فرد و جریانی خبر ندارد ایران چقدر نفت میفروشد و کدام طیفها در روند کلی فروش نفت نقش دارند.طبیعی است که این جریانات سوداگر، نسبت به هرگونه شفافسازی موضعگیری منفی داشته و برای عدم الحاق به Fatf تلاش کنند. اتفاقا این افراد و جریانات ظرفیتهای رسانهای قابل توجهی دارند و به سرعت فضای رسانهای خاصی به نفع خود ایجاد میکنند. اما دیگر زمان آن رسیده که ایران به سرعت روند الحاق به این سند مالی و تلاش برای پایان دادن تحریمها را در دستور کار قرار دهد. تجار، صادرکنندگان، تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی ایران در صورت مهیا شدن شرایط به سرعت اقتصاد ایران را در جایگاه واقعی خود در منطقه و جهان قرار داده و زمینه رشد شاخصهای کلان اقتصادی را فراهم میکنند. اما سود اصلی این الحاق و بهبود را مردمی تجربه میکنند که طی سالهای اخیر نوسانات اقتصادی و گرانیها، آنها را فرسوده و نگران و نسبت به آینده بدبین کرده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 لابی به جای تحقیق و توسعه
✍️ دکتر مجتبی قاسمی
یکی از سیاستهای توسعه صنعتی که در دهههای اخیر از اقبال زیادی در میان سیاستگذاران ایرانی برخوردار بوده است، حمایت از صنایع داخلی به طرق مختلف از جمله وضع تعرفههای بالا بر واردات کالاهای مشابه خارجی و حتی ممنوعیت واردات آن بوده است.
از جمله میتوان به ممنوعیت واردات خودرو، لوازم خانگی و پوشاک در دهه اخیر در کشور اشاره کرد. سیاستی که ریشه در افکار جریان حمایتگرایی دارد و با تاکید بر حفظ و افزایش اشتغال داخلی برای خود پایگاه سیاسی و اجتماعی نیز در میان فعالان بخشهای مزبور ایجاد کرده است. سیاستی که البته آثار تخصیصی و توزیعی هولناکی دارد که نوشتار حاضر به دنبال آن است که به بخشی از آنها اشاره کند تا تصویری واقعیتر از این سیاست برای مخاطبان ترسیم شود.
بستن مرزهای اقتصاد، بهویژه در عصری که هزینههای مبادلات بینالمللی کاهش چشمگیری یافته است، پیامدی جز اتلاف منابع کمیاب و ارزشمند و اعطای رانت به تولیدکنندگان بخشهای حمایت شده از طریق تعرفه یا ممنوعیت واردات نخواهد داشت. سیاستی که در هر دو عرصه کارآیی و توزیع محکوم به شکست و غیرقابل دفاع است. از نظر تخصیصی، به لطف دیوارهای بلند تعرفه، منابع کمیاب و ارزشمند به تولید کالاهایی تخصیص خواهد یافت که از نظر قیمت تمامشده و کیفیت در مقایسه با کالاهای مشابه خارجی اصلا قابل دفاع نیستند. در عمل تولید این کالاها چیزی جز اتلاف منابع کمیاب و ارزشمند نیست.
تولیدکنندگان این بخش نیز به خوبی آگاهند که حیات نباتی آنها وابسته به رانت ممنوعیت واردات است و تمام تلاش خود را به شکلهای مختلف برای حفظ وضعیت موجود بهکار خواهند بست. درواقع، این تولیدکنندگان به جای تمرکز بر تحقیق و توسعه (R&D) برای ارتقای کیفی محصولات خود، تمرکز اصلی خود را بر لابی و حفظ ویژهخواری (L&P) خواهند گذاشت. تولیدکنندهای که اکنون بهدلیل ممارست در حفظ وضعیت موجود در امر لابی نیز مزیت نسبی پیدا کرده است. البته این ممارست نیز منجر به تخصیص بخشی از منابع تولیدکننده به امر لابی خواهد شد که انگارهای دیگر از اتلاف منابع و دورشدن از تخصیص کارآی منابع است.
علاوه بر آثار مستقیم تخصیصی، مصرف این کالاهای بیکیفیت نیز بخشی دیگر از منابع کمیاب و ارزشمند را تلف خواهد کرد. بهطور مثال، میتوان به مصرف بالاتر سوخت در خودروهای داخلی، استهلاک بالاتر قطعات و نیاز به تعمیرات بیشتر، آلایندگی هوا توسط آنها و امنیت پایینتر آنها اشاره کرد که با اتلاف منابع مالی و انسانی بخشی دیگر از ناکارآیی صنایع حمایت شده توسط ممنوعیت واردات را به رخ میکشد. نقطه بسیار غمانگیز ماجرا آنجاست که پس از سالها اتلاف منابع، این صنایع که قرار بود روزی بالغ شوند و در عرصه رقابت جهانی عرض اندام کنند (آنچه مورد ادعای طرفداران حمایتگرایی است) و نام ایران و ایرانی را در عرصه گیتی بدرخشانند، کماکان مانند کودکی خُرد شیونکنان در پشت دولت برای حفظ دیوار بلند تعرفه و ممنوعیت واردات پناه گرفتهاند. اما این پایان ماجرا نیست.
در چنین منظومهای مصرفکننده که در اقتصادهای رقابتی در کانون توجه است به حاشیه رانده شده و برای برخورداری از همین کالاهای بیکیفیت نیز یا باید مدتی طولانی منتظر بماند یا به راههای دیگری برای خرید کالا متوسل شود. در اینجا خبری از کرامت مشتری نیست و تولیدکننده است که بهواسطه رانت در کانون توجه قرار گرفته است. اتحاد نامیمون و نامبارک سیاستگذار با تولیدکننده ناکارآمد، در عمل رفاه مصرفکننده را به یغما برده است.
ظهور بازیگرانی مانند تعزیرات حکومتی و شورای رقابت نیز نتوانستهاند التیامی بر زخم مصرفکننده باشند؛ چرا که خشت اول را کج گذاشتهایم و نمیتوان با کمک بازیگران مزبور مانع از ریزش این دیوار کج روی مصرفکننده شد. این گذار دهشتناک از محوریت مشتری به محوریت تولیدکننده رانتی در اقتصادهای حمایتی و بسته امری طبیعی و قابل پیشبینی است. به این ترتیب، بخش قابلتوجهی از رفاه مصرفکنندگان به تولیدکنندگان رانتی و حمایتشده منتقل شده است.
رفاه فعالان این بخش (اعم از نیروی انسانی شاغل در این صنعت و سهامداران به فرض کسب سود) صرفا ریشه در رانت اعطایی دارد نه بهرهوری آنها. همزمان ادعای ایجاد اشتغال برای جوانان ایرانی نیروی محرکه اصلی و افتخار این صنایع برای حفظ وضع موجود است. غافل از آنکه آنچه در اقتصاد اهمیت دارد اشتغال مولد، کارآ و رقابتی است و نه صرفِ اشتغال. تولید و اشتغالی که منجر به افزایش رفاه ملی فراگیر نشود و صرفا رفاه تولیدکننده را مدنظر قرار دهد به هیچ عنوان قابل دفاع نیست.
در اقتصادهای آزاد بهدلیل رقابت بین بنگاهها در یک صنعت و بین صنایع مختلف، اشتغالهای غیرمولد و ناکارآ شکل نخواهد گرفت. اما در یک اقتصاد بسته صنایع برخوردار از رانت ممنوعیت واردات با اشتغالهای نامولد و ناکارآ عجین هستند که در فرآیند لابی برای حفظ رانت موجود نیز از این سپر انسانی به خوبی بهره میبرند. رانتهایی که میزان آنها نیز قابل توجه است؛ برای مثال، یافتههای کروگر (۱۹۷۴) بیانگر آن است که رانت اعطایی ناشی از مجوزهای مربوط به واردات در کشور ترکیه در سال۱۹۶۸ به تنهایی حدود ۱۵درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور در این سال بوده است.
بستن مرزهای یک کشور به روی کالاهای خارجی و اختلال در فرآیند تجارت آزاد با هدف ایجاد اشتغال ملی، به تعبیر باستیا، اقتصاددان فقید فرانسوی قرن نوزدهم، مانند کشیدن دیوار بر پنجره و منع ورود نور مجانی و باکیفیت خورشید به منزل، با هدف افزایش رونق و اشتغال در صنعت برق و روشنایی کشور است. اکنون پرسش آن است که آیا سیاستگذار ایرانی و فعالان صنایع برخوردار از رانتهای ممنوعیت واردات حاضر هستند برای رونق صنعت لوستر و لامپ و افزایش اشتغال جوانان ایرانی در این بخش، بر پنجرههای منزل خود دیوار بکشند؟
🔻روزنامه کیهان
📍 برکت خون حاج قاسم و رسوایی «جریان تحریف»
✍️ مسعود اکبری
پنج سال پیش در بامداد ۱۳ دیماه، دولت تروریست و جنایتکار آمریکا در اقدامی بزدلانه، سردار حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و ۸ تن از همراهان این دو فرمانده را در نزدیکی فرودگاه بغداد به شهادت رساند.
پس از شهادت حاج قاسم، به دلیل محبوبیت گسترده وی در افکار عمومی، یک جریان سیاسی خاص در داخل کشور که نقش ویژهای در فتنه ۷۸ و ۸۸ و اغتشاشات ۱۴۰۱ داشت، در قالب پروژهای کلان به تحریف شخصیت و منش این شهید بزرگوار پرداخت. هدف اصلی این بود که محبوبیت حاج قاسم برای نیل به اهداف قبیلهای و حزبی، مصادره شود.
اما این پروژه در عمل ناکام ماند؛ چرا؟! چون اظهارات و موضعگیریهای سردار سلیمانی در برهههای مختلف و البته حساس، این اجازه را نمیداد که «جریان تحریف» به اهداف خود دست یابد. با اینحال، این طیف بدسابقه و سودجو همچنان مشغول کار است و هر چند وقت یکبار، تقلا میکند تا روایتی کذب از شخصیت حاج قاسم را جا بیندازد.
این طیف بدسابقه، پیش از این مدعی بود که «تشییع سردار سلیمانی درس اعتدال بود»! و «سردار سلیمانی اهل خودی و غیرخودی کردن نبود»! و «سردار سلیمانی برای رفع حصر در تلاش بود»! و «سردار سلیمانی به رئیس دولت اصلاحات ارادت داشت»! و موارد مشابه دیگر. این ادعاهای مضحک در حالی است که رهبر معظم انقلاب -۱۸ دی ۱۳۹۸- در تشریح یکی از ابعاد شخصیت حاج قاسم فرمودند: «ویژگی مهم حاج قاسم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و اینگونه تقسیمبندیها نبود اما بهشدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابیگری خط قرمز قطعی او بود. حاج قاسم واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیتها را کمرنگ کنند.»
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوهبر آنکه در میدان جنگ، فرماندهای زبده بود و بینی آمریکا و همپیمانان واشنگتن را بارها به خاک مالیده بود، در حوزه مسائل سیاسی نیز بسیار تیزهوش و دقیق و صریح بود.
بررسی وصیتنامه این سردار بزرگ، تصویری بدون تحریف و بدون روتوش از منش وی در حوزه مسائل سیاسی را به نمایش میگذارد. بدون شک مسئله «ولایت فقیه» برجستهترین فراز وصیتنامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است. این موضوع از بخش آغازین وصیتنامه این سردار بزرگ شروع شده و تا انتهای وصیتنامه استمرار پیدا کرده است.
در بخشی از وصیتنامه حاج قاسم آمده است: «خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز - که جانم فدای جان او باد - قرار دادی.»
سردار سلیمانی در بخش دیگری از وصیتنامه خود تاکید کرده است: «برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] بهدور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسولالله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی،
آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتاللهالحرام و مدینه حرم رسولالله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند...
من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید.»
اعتقاد ویژه سردار سلیمانی به نظام جمهوری اسلامی و تاکید بر لزوم هوشیاری در مقابل نقشههای شوم دشمن در این خصوص از دیگر ابعاد شخصیت این شهید بزرگ است. در بخشی از وصیتنامه حاج قاسم آمده است: «امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).»
حاج قاسم سلیمانی از جمله مقاماتی بود که صریح و بدون تعارف درباره خیانت نابخشودنی فتنه ۸۸ موضعگیری کرد. در یک نمونه وی - ۲۲ بهمن ۹۶ -
در جمع مردم کرمان گفته بود: «در سال ۸۸ و در فتنه اخیر(دی ۹۶) ضدانقلاب برای براندازی وارد شدند و موجسواری میکردند و این ملت ایران بود که وارد صحنه شد و بینی دشمن را به خاک مالید.»
سردار «محمدعلی جعفری» فرمانده سابق کل سپاه چندی پیش با ذکر خاطرهای از حاج قاسم گفته بود: «در سال ۸۸ وقتی که فتنه گستردهتر و عمیقتر و خطرناکتر شد، با وجود اینکه ماموریتهای سردار سلیمانی از سال ۸۵
در منطقه خیلی بیشتر شده بود، در ایام فتنه هرگاه میآمد ایران خیالش راحت نبود و خاطرم هست در قرارگاه ثارالله حضور پیدا میکرد و دغدغه داشت و تلاش میکرد ماجرا را آرام کند و حتی بارها به من گفت که آمادگی هر نوع ماموریتی را دارم. البته نیازی به نقشآفرینی او در صحنه نبود، اما بیشتر نقش سیاسی و دیپلماسی داخلی را بهخوبی انجام میداد؛ اما بهشدت ناراحت و عصبانی از کلیت این حرکت و حامیان فتنه ۸۸ بود.»
یکی از شعارهای اصلی جریان فتنه در سال ۸۸، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»! بود؛ شعاری بیپایه و اساس و البته شعاری پختوپز شده در وزارت خارجه رژیم صهیونیستی که سران و لیدرهای فتنه ۸۸ هیچگاه نسبت به آن اعتراض نکردند. سردار سلیمانی در روزهای پایانی سال ۹۴ در دیدار با هیئت حماس با اشاره به این شعار انحرافی گفته بود: «در ایران، زمانی که مسئله، فلسطین باشد، همه انقلابی هستند، همگان فلسطین را دوست دارند فلسطین حتی در داخل ایران هم (موضوعی) اساسی است چند سال پیش شعار «نه غزه نه لبنان؛ جانم فدای ایران» را سر دادند؛ از شما میپرسم اینها اکنون کجا هستند. ما این را در قاموس سیاسی خود ثبت کردیم. کسانی که هرگونه شعاری در مخالفت با حمایت ما از فلسطین سر دهند در هیچ پست سیاسی نخواهند بود و در راس تصمیمگیرندگان کلان کشور جای نخواهند داشت. کجا ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد؟» نکته قابل توجه اینجاست که پس از این اظهارنظر، حامیان فتنه ۸۸ به سردار سلیمانی حمله کرده
و او را آماج فحاشی و توهین قرار دادند.
مدعیان اصلاحات در مقطعی که دولتهای یازدهم و دوازدهم روی کار بود، بر اجرای روند خسارت بار برجامهای ۲ و ۳ تاکید کردند. سردار سلیمانی از جمله مقاماتی بود که نسبت به این پیشنهاد خسارت بار و مغایر با منافع ملی، صراحتا واکنش نشان داد.
در همین رابطه حاج قاسم - ۹ اسفند ۹۷- گفت: «برای دشمن، این برجام، سهضلعی است نه یکضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد، اما آدم عجولی که آمده (ترامپ)، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که میرسد. اینکه اصرار میکنند بر برجام ۲ در منطقه، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، این خونی را که در عالم اسلامی جریان پیدا کرده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام ۲ شرکت کردیم، به همین تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام ۳ هم خواهند داشت، چون دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»
شهید «حسین امیرعبداللهیان» وزیر امور خارجه سابق، پیش از این در گفتوگویی با اشاره به تماس تلفنی حاج قاسم با وی - در مقطعی که او معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه بود - تصریح کرد: «فردای روزی که تصاویری از قدم زدن ظریف با جان کری منتشر شده بود، حاج قاسم با من تماس گرفت و در آن تماس، کمک تسلیحاتی و ارتباط مستقیم آمریکاییها با داعش را گوشزد کرده و گفته بود این پیام به آقای ظریف منتقل شود.»
در سال ۷۸ و در مقطعی که در دولت اصلاحات، فتنه ۷۸ رخ داد،
۲۴ نفر از فرماندهان سپاه به رئیسجمهور وقت نامه نوشتند. یکی از فرماندهان عالیرتبه در همین رابطه تصریح کرد: «نامه را حاج قاسم خودش تهیه کرد، ایشان فقط امضاءکننده نامه نبود، بلکه نگارنده نامه بود و نقش اصلی و محوری را در تنظیم این نامه و گرفتن امضا از فرماندهان داشت که در پی آن دو جلسه هم با رئیسجمهور وقت داشتیم که روح اصلی نامه هم تهدید بود که اگر توجه نکنید ما طور دیگری برخورد میکنیم.»
سردار سلیمانی - مهرماه ۹۵- نیز نسبت به دوصدایی در سیاست خارجی و ارسال پالس ضعف از سوی برخی افراد تأکید کرد: «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحبمنصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است.»
به لطف خدا و به برکت خون شهید و به دلیل بصیرت مردم عزیز ایران، جریان تحریف هیچگاه نتوانست محبوبیت شهید سردار سلیمانی را برای منافع جناحی و سیاسی و قبیلهای خود مصادره کند. با اینحال همچنان لازم و ضروری است که ابعاد شخصیتی این شهید بزرگوار و از جمله ابعاد سیاسی شخصیت وی، بیش از پیش نشر داده شده و به گوش جوانان و اقشار مختلف مردم برسد.
🔻روزنامه ایران
📍 حاج قاسم سرباز وطن
✍️ محسن هاشمی رفسنجانی
آنچه موجب شد سردار سلیمانی خود را سرباز وظیفه و سرباز وطن بداند و بنامد، ناشی از نهادینه شدن ادبیات و فرهنگ دفاع مقدس در اندیشه ایشان است. پس سردار سلیمانی به معنای واقعی این عناوین را تفسیر کرد و زنده نگاه داشت.
به عنوان مثال در فرهنگ دفاع مقدس اختلاف، تبعیض و تفاوت در رتبه و منزلت و شأن افراد حاضر در جبهههای جنگ وجود نداشت و در چنین جامعهای نیز فرمانده و سرباز تفاوتی با هم ندارند که البته این رویکرد در جامعه اسلامی وجود دارد. لذا سردار سلیمانی بر اساس فرهنگ دفاع مقدس چون خود را بسیجی میدانست، به جد معتقد بود با دیگران فرقی ندارد و چون برای خدمت پا به صحنه گذاشته بود خود را سرباز وظیفه و سرباز وطن میدانست.
سردار سلیمانی اهل تکبر و خود بزرگبینی نبود که در انظار به دنبال کسب مقام و منزلت و شأنی برای خود باشد.
به خاطر این روحیه متعالی و اندیشه والا بود که خود را سردار یا سرلشکر فرض نمیکرد و خود را بالاتر از دیگر رزمندگان نمیدانست. پس درمییابیم او اعتقاد ویژهای به فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس داشت و این موضوع در وجود ایشان بروز و ظهور یافته بود.
به دلیل اینکه متخلق به اخلاق وارستگان بود از چنین کلمات و جملاتی استفاده میکرد که من سرباز وظیفه هستم.
با اینکه سردار سلیمانی ژنرالی توانمند بود، اما چون خود را سربازی برای حفاظت از وطن میدانست تلاش میکرد در تمام مسائل تابع دستورات فرمانده کل قوا باشد و از مقام معظم رهبری تبعیت کند.
حتی اگر در برخی مسائل مرتبط با مسائل نظامی با فرمانده کل قوا اختلاف نظری داشت، اما چون خود را سرباز میدانست، دستورات فرمانده را مو به مو اجرا میکرد. زیرا معتقد بود سرباز در هر شرایطی باید تابع فرمانده خود باشد و جان، وقت وتوانایی خود را برای حفظ و حراست از وطن بگذارد.
خالی از لطف نیست که همین جا اشاره کنم سردار سلیمانی به دلیل سابقه طولانی آشنایی با آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران دفاع مقدس، ارتباط صمیمی و نزدیکی با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشت.
پس از اینکه به فرماندهی نیروی قدس انتخاب شد، از دهه ۸۰ و سپس تا پایان عمر آیتالله هاشمی رفسنجانی ارتباط کاری نزدیکتری با ایشان پیدا کرد و از طرف آیتالله خامنهای مأمور بود گزارشهای مربوط به فعالیتهای نیروی قدس سپاه را به آیتالله هاشمی رفسنجانی به صورت منظم ارائه و از نظرات و توصیهها و مشورتهای ایشان در فعالیت های برون مرزی استفاده کند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 امیدی به کاهش فساد اقتصادی نیست
✍️ نادر کریمیجونی
در تمام کشورهایی که بهلحاظ فساد اداری و اقتصادی رتبه پایینی دارند و سازمانهای بینالمللی شفافیت و دیدبانهای شفافیت، سلامت این کشورها را به لحاظ اقتصادی و حکومتی تایید میکنند، اثری از برگزاری دادگاههای پرسروصدا برای محاکمه سلطانهای فساد وجود ندارد، کسی به خاطر ارتکاب یا ترویج فساد محاکمه نمیشود و خبری از معرفی عوامل اصلی فساد، احتکار و ایجاد نابسامانی اقتصادی و رانتخواری نیست، کسی هم با اینگونه اتهامها یا جرائم اعدام نمیشود.
لزومی ندارد که برای پیدا کردن چنین کشورهایی به سراغ اروپای شمالی مانند نروژ و فنلاند برویم. در همین آسیا، کشورهایی مانند مالزی و سنگاپور که اتفاقا در هر دو کشور، مسلمانها نقش مهم و تعیینکنندهای در حکومت، اقتصاد و تجارت دارند، مدلهای قابل استنادی هستند که فساد در این کشورها در حداقل میزان ممکن قرار دارد و همه نهادهای مستقل بینالمللی وجود سلامت را در این جوامع احراز کرده و تایید میکنند. به همین ترتیب رتبه این کشورها در هرم سلامت و شفافیت اقتصاد، نبود فساد و پایداری اجتماعی به طور روزافزون ارتقا پیدا میکند و حتی در کمکارکردترین سالها، هیچگاه مشاهده نشده و نمیشود که رتبه مالزی، ژاپن، سنگاپور و… تنزل پیدا کند و بالا آمدن و ارتقای رتبه شفافیت و سلامت سایر کشورها، تاثیر قابل درک و عمیقی بر جایگاه چنین کشورهایی داشته باشد.
اما در جمهوری اسلامی ایران که تاکنون دهها نفر بهخاطر ارتکاب به فساد اعدام شده و شاید تاکنون هزاران نفر از مقامات ریز و درشت دولتی و حکومتی مورد بازخواست، دستگیری، محاکمه به اتهام ارتکاب فساد قرار گرفتهاند، هنوز رتبه ایران در هرمهای سلامت و شفافیت، رتبهای پایین و نگرانکننده است. از آن بدتر این است که تقریبا همه دستاندرکاران مبارزه با فساد چشمانداز خوب و امیدوارکنندهای را برای سرانجام این مبارزه ترسیم نمیکنند و ناظران و دیدبانان میزان فساد و گسترش آن را بهطور خطرناک و نگرانکنندهای در حال شیوع ارزیابی میکنند. بر این اساس احتمالا در سالهای آینده میزان فساد در کشور در خوشبینانهترین حالت در همین نقطهای که اکنون وجود دارد، باقی خواهد ماند.
جالب است که در میان افکار عمومی و شهروندان جمهوری اسلامی ایران کسی منتظر کاهش رتبه فساد کشور نیست و حتی بسیاری از مردم تصور میکنند فسادی که هماکنون در لایههای مختلف اداری، اقتصادی جامعه ایران چه در بخشهای دولتی و چه عمومی و چه در بخشخصوصی وجود دارد، بیشتر یا بسیار بیشتر از چیزی است که اعلام و رسانهای میشود و روزنامهنگاران کنجکاو و حریص، پرده از راز آن میگشایند.بسیاری از دستاندرکاران و فعالان در زمینههای مبارزه با فساد و سالمسازی ساختار جامعه بر این باورند که بهعلل مختلف تسلط و مالکیت دولت بر اقتصاد کشور سبب بروز این فساد شده است.
در واقع در کشورمان اگرچه بخشخصوصی وجود دارد اما همه حاکمیت و تسلط بر اقتصاد و فعالیتهای اقتصادی یا در تملک دولت و حکومت است یا تحت نفوذ دولت و حاکمیت قرار دارد و از این بابت بخشخصوصی نه فقط مطالبهگر نیست و نمیتواند منافع خود را به دولت و حکومت دیکته کند بلکه مانند بسیاری از جوامع توسعهنیافته و دارای فساد گسترده، در ایران مرگ و زندگی بخشخصوصی به دولت، سلیقه و تصمیمهای آن وابسته است و دولت با تصمیم یا تغییر تصمیم میتواند شاخهای از فعالیتهای بخشخصوصی را متوقف سازد یا آن را از چرخه و جذابیت اقتصادی خارج کند. به این ترتیب بخشخصوصی در ایران همواره نحیف و کمرمق بوده و در انفعال ناشی از فعالیتهای دولت و حکومت قرار داشته است.
در مقابل دولت از طریق بنگاههای شبهدولتی که مستقیما به دولت یا حاکمیت وابستهاند یا با یک یا دو واسطه به عناصر و نهادهای نظام جمهوری اسلامی ایران وصل میشوند، بر نقاط پرمنفعت اقتصاد، پروژههای سودآور، فعالیتهای بنگاهی پرمنفعت و… آن را تصاحب کرده است. چنانکه در بسیاری موارد شرکتهای بخشخصوصی مجبور شدهاند برای شریک شدن در پروژههای جذاب اقتصادی، به بنگاههای دولتی، حکومتی یا شبهدولتی، رشوه بپردازند. در مواردی هم نهاد و بنگاه ارشد اقتصادی و البته دولت یا حاکمیت پروژه را میان شرکتهای کوچکتر تقسیم کرده و بدون هزینه و فعالیت، سود معتنابهی را عاید خود کرده است. به این ترتیب هرکس و با هر شیوه، اعم از تظاهر، ریاکاری، چاپلوسی و تملقگویی میتواند به لایههای ارشدتر دولت و حکومت نزدیک شود، از شانس بیشتر و موثرتری برای تصاحب کیکهای خوشمزه رانت برخوردار خواهد بود و سهم بیشتری از رانت دریافت خواهد کرد. خاطراتی که از ریاکاری و چاپلوسی افراد رانتخوار نزدیک به حکومت گفته میشود و میان این واقعیت که همه مفسدان اقتصادی و اجتماعی در ایران ظاهر و رفتاری موردپسند حکومت و عناصر پرنفوذ دولت داشتهاند موید این ادعاست که برای در اختیار گرفتن سهم بزرگی از منافع و رانتهای متعلق به حکومت، رفتار متقلبانه، متظاهرانه و ریاکارانه شیوههایی است که در همه دورهها و برای همه روسا، پاسخ و نتیجه مطلوب میدهد. این ادعا وقتی بیشتر اثبات میشود که توجه شود برخی رانتخواران و سوءاستفادهکنندگان که چاپلوسی و مجیز افراد قدرتمند را گفته و میگویند، وقتی فسادشان آشکار میشود از حمایتهای آشکار قدرتمندان برخوردار میشوند و پروندهشان به بایگانی سپرده شده و به اقدامات مفسدهانگیز و فسادشان نامهایی همچون غفلت و اشتباه گذاشته میشود. این آمار بهروشنی با آنچه حضرت امیر(ع) درباره کارگزاران و مدیران خود رفتار میکرد تفاوت دارد؛ چه در حالی که آن حضرت در مورد خودیها و کارگزاران خود سختگیری بیشتری اعمال میکرد و بر آنان غضب نموده و آنان را به سرعت برکنار میکرد، در جمهوری اسلامی ایران گاهی پس از احراز فساد نیز کارگزار به واسطه چاپلوسی و تملق در جایگاه خویش تثبیت میشود و قدرتمندان برایش حاشیه امن درست میکنند. در واقع رانتیر بودن دولت و حکومت ایران- از آن حیث که بالاترین درآمد دولت و حکومت را نفت یعنی رانت خدادادی تشکیل میدهد- شهروندان را به نزدیک شدن به دولت و حکومت برای در اختیار گرفتن سهم هرچه بزرگتر از این رانت تشویق کرده است. به همین دلیل تا وقتی دولت و حکومت کشورمان به رانت تکیه دارند و رانتیر محسوب میشوند امید به کاهش فساد، واقعبینانه نیست.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نقد؛ پل شفافیت و پیشرفت
✍️ خسرو قاضیزاده
قرآن کریم در آیه ۶ سوره فصلت، حقیقتی ژرف را آشکار میسازد، آنجا که پیامبر اکرم(ص) خود را انسانی همانند دیگران معرفی میکند: «إِنّما أنا بشرٌ مِثْلُکمْ». این جمله به ظاهر ساده، حامل پیامی عمیق و بنیادین است: انسان، هر چند بلندمرتبه، از مقام انسانیاش فراتر نمیرود و نباید در جایگاه او غلو کرد. این نگرش الهی، نهتنها اسطورهسازی از پیامبر را رد میکند، بلکه بر اهمیت شناخت بعد انسانی او تاکید دارد و در عین حال شفافیت و پاسخگویی را به عنوان دو اصل بنیادین در هر نظام دینی و مدیریتی معرفی میکند. این اصول حیاتی، اساس سلامت جامعه را تشکیل میدهند و باید مورد احترام و عمل قرار گیرند. با وجود این تاکیدات روشن، گاه در جامعه دیده میشود که برخی به تقدسسازی از افراد یا دورههای مدیریتی روی میآورند و فضایی ایجاد میکنند که امکان نقد و بازخواست را ناممکن میسازد. این رویکرد، در تضاد آشکار با اصول عقلانی و دینی قرار دارد و به جای حل مشکلات، آنها را عمیقتر میکند. چنین رفتارهایی هر چند با نیت ظاهرا خیرخواهانه انجام شوند، در عمل تاثیری مخرب دارند. تقدسبخشی به اشخاص یا ادوار مدیریتی، نهتنها شفافیت را به محاق میبرد، بلکه روند اصلاح را متوقف میکند. این شیوه، ضعفها را در هالهای از مصونیت پنهان کرده و با سرکوب نقدهای سازنده، فاصلهای زیانبار میان مردم و مسوولان ایجاد میکند. در مقابل، نقد سازنده، ابزار موثری برای رفع کاستیها و تقویت اعتماد عمومی است. هرگونه ایجاد خط قرمز مصنوعی پیرامون عملکرد مسوولان یا دورههای مدیریتی، خیانتی بزرگ به پیشرفت جامعه محسوب میشود. وقتی شخص اول نظام، با اذعان به ماهیت انسانی و مسوولانه خود پذیرای نقد است، هیچ یک از مدیران دیگر نمیتوانند و نباید خود را فراتر از این قاعده قرار دهند. شفافیت و پاسخگویی، حقوق مردم در ارزیابی و مطالبهگری را تضمین کرده و جامعه را در مسیر اصلاح مستمر قرار میدهد.
تقدسبخشی به سیاست یا مدیریت، مانعی جدی در مسیر کشف حقیقت و پیشرفت است. احترام واقعی به مسوولان در پذیرش نقد و پاسخگویی آنان نهفته است، نه در دور نگهداشتن آنها از ارزیابی و چالش. جامعهای که نقد در آن آزادانه صورت گیرد و هیچ فرد یا دورهای از شفافیت و اصلاح مصون نباشد، به پیشرفت و اعتماد عمومی دست خواهد یافت. پاسداشت شفافیت و پذیرش نقد، نهتنها وظیفهای دینی و اخلاقی است، بلکه زیربنای همبستگی اجتماعی و گامی اساسی برای ساختن جامعهای سالم و رو به پیشرفت به شمار میآید.
🔻روزنامه شرق
📍 تفوق نرم
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
یکی از سیاستهای اعلامشده دولت سیزدهم و البته دولت چهاردهم اعلام نزدیکی و مراودات بیشتر با همسایگان است. البته بدون شک همسایگان در هر ردهای از همسایه خانه به خانه تا همسایه شهر به شهر و کشور به کشور بسیار بااهمیت هستند زیرا چه بسیار که همسایهها به کمک و مدد یکدیگر میآیند و صدالبته فراموش نشود همسایههایی که دست تعدی به دیگری دراز میکنند، مثل آلمان نسبت به روسیه، روسیه و عثمانی نسبت به ایران و آخرین آنها هم عراق بعثی نسبت به ایران.
با این همه اگر کشوری بخواهد به درستی زندگی کند، باید با همسایگان هماهنگی داشته باشد و گردنکشی و عربدهجویی مثل آنچه امروز اسرائیل انجام میدهد، نوعی خودکشی است و البته این کار رژیم کودککش خیانت به جامعه یهود جهانی است زیرا کینههای عموم مردم نسبت به یهودیان را زنده کرده و افزایش میدهد. هنر رژیم اشغالگر آن است که امروز کینه یهود را در دل بهخصوص مسلمانها و اعراب زنده کرده است و اگر نجابت اسلامی نبود، امروز در سراسر دنیا یهودیکشی راه میافتاد.
از جنبههای منفی بگذریم. میخواهیم به جنبههای مثبت همسایگی بپردازیم. اولین تفکر در این زمینه مبادلات اقتصادی است که همسایگان میتوانند به راحتی به انجام برسانند، چه نزدیکی و مجاورتها که بسیاری از مشکلات ترابری و ارتباطات را حل کرده است. اما همسایگان برای ما بیشتر واسطههای خرید و قاچاق از کشورهای دیگر شدهاند مثل امارات عربی که کالاهای ساخت کشورهای تحریمکننده را به ایران میفروشد و ما به آنها یا پول نقد میدهیم یا کالاهایی مثل کالاهای کشاورزی که در آن آب حجیم پنهان است یا مثل عراق که کولبران ما به صف کالای غیررسمی روی میآورند.
نگاهی به همسایگان ایران روشن میکند که پتانسیلهای همجواران برای ارتقای سطح مبادلات چندان قابل عنایت و بهخصوص در سطح و حد مورد نیاز کشور نیست؛ بهخصوص آنکه مراودات بانکی معطل تصمیمگیری درخصوص FATF است و حتی کشوری مثل عراق بدهیهای ایران را به همین بهانه و بهانههای دیگر پرداخت نمیکند. از سوی دیگر کاری مانند صادرات گاز به پاکستان اسیر تصمیمگیریهای پنهانی شده و البته کمبود گاز در کشور را نباید فراموش کرد، چه اینکه عدم تعهد بسیار بهتر است از سپردن تعهد و عدم انجام آن.
به نظر میرسد چنانچه دقیق نگاه کنیم، مراودات اقتصادی ما و هزینههایی که برای همسایگان کردهایم، کفه مثبتی نداشته است و بر فرض آنکه این مبادلات دارای کفه مثبت باشد، به دلیل مسائل سیاسی منطقهای قابل اعتماد نباشد.
در اینجا به بحث مراودات سیاسی و موضعگیریهای نهان و آشکار همسایگان نمیپردازیم و تنها این نکته را یادآور میشویم که همسایگان چندان مهربانی نداریم و شاید هم خوب، بد یا زشت!
میخواهیم بدانیم مراودات ما بر چه پایهای باید باشد که هم منافع اقتصادی و سیاسی ما را دربر بگیرد و هم تا حد امکان قابل اعتماد و پایدار باشد.
در فارسی ضربالمثلی است که میگوید «چه فکر میکردیم و چه شد!»؛ یعنی ما در چشمانداز ۱۴۰۴ در این اندیشه بودیم که در منطقه در زمینههای مختلف رتبه نخست را حائز شویم در حالی که اینک در آستانه ۱۴۰۴ با توجه به ناترازیهای متعدد شاید در همه زمینهها حداقل از برخی کشورهای منطقه عقب ماندهایم و حتی امید به ترازکردن ناترازیها در داخل کشور نداشته باشیم.
باید منصفانه بیندیشیم و اینکه روش حضور و ظهورمان در منطقه را دریابیم و اینکه چگونه میتوانیم بهعنوان یک همسایه تأثیرگذار مراودات مثبت به نفع خود را رقم بزنیم. واقعا جای تأسف دارد که حجم انبوه سوخت مایع بهعنوان قاچاق از کشور خارج میشود و نیز حجم انبوه کالای قاچاق توسط کولبری یا برخی بنادر دریایی یا هوایی به کشور وارد میشود. از سوی دیگر بسیاری از نخبگان کشور که ناراضی هستند، حسب بیانات محمدرضا پهلوی از کشور خارج شدهاند، زیرا او میگفت هر که ناراضی است، میتواند از کشور خارج شود.
نگاهی منصفانه به سیاستها نشان میدهد که داشتن نیروی بازدارندگی نظامی امری لازم و مستحسن است اما زندگی تنها با نیروی بازدارندگی نظامی جریان نمییابد بلکه این نیرو عامل حفاظت از سرزمین و آنچه در آن میگذرد است و در جهان دست بالای دست بسیار است.
نیروی بازدارنده نظامی بخشی از زندگی در یک کشور است و اگر سرزمینی سترون و بیمردم و بیثروت باشد، این نیروی بازدارندگی چندان ارزشی ندارد. قبول کنیم که در اجرای چشمانداز ۱۴۰۴ علاوه بر آنکه تحریمها نقش منفی داشته است، خودمان بهشدت غفلت کردهایم. مراودات با همسایگان تنها در صورتی میتواند مثبت باشد که از نظر تواناییهای انسانی، فنی و اجتماعی بر آنها تفوق نرم داشته باشیم و آنان به کشور ما به چشم احترام و نیاز نگاه کنند. حقیقت آن است که پتانسیلهای انسانی و تواناییهای قابل توجهی در کشور وجود دارد اما برخی دانسته یا ندانسته موجب تضعیف علم و فناوری در کشور شده و دستاوردهای عقلی و علمی را نهتنها ارج ننهادهاند بلکه آن را به سوی ضعف و ناتوانی کشاندهاند.
اگر کشوری متکی بر عقل و علم نباشد و صرفا حسب سلیقههای افراد از علوم منقول به صورت گزینشی تکیهگاه پیدا کند، بههیچوجه نمیتواند صاحب توانمندی باشد. به همین دلیل بود که نخستوزیر رژیم آدمکش صهیونیستی با معاهده برجام مخالفت میکرد و میگفت این معاهده ایران را در منطقه توانمند میکند و عناصر نادان یا وابسته داخلی هم همسو با او با معاهده با برجام مخالفت میکردند. سرانجام شیطنتهای نتانیاهو باعث شد تا آمریکا از برجام خارج شود.
برعکس ایران که نتوانسته به درجات علمی و فنی که لازمه سروری و وابستهشدن همسایگان است، برسد، رژیم جعلی اسرائیل با کشورهایی مثل مصر، اردن، بحرین و برخی دیگر قراردادهای انتقال تکنولوژی تصفیه آب، فاضلاب، آبچرخانی و آبیاری مدرن کشاورزی منعقد کرده و آنان را وابسته به خود کرده و میبینیم این کشورها در برابر جنایات اسرائیل دم فرو بستهاند. متأسفانه ما علاوه بر اینکه نتوانستهایم همسایگان را به نوعی وابسته علمی و فنی کنیم، خود در بدترین شرایط به سر میبریم و در وضع محیط زیست ما در زمینههای یادشده، که اسرائیل به کمک کشورهای مسلمان آمده، ازجمله هوای تنفسی مردم، هیچگونه اقدام عملی انجام نشده و فقط تعطیلکردن روزهای کاری هنر مدیریت ما است. هنوز دیر نشده است، به صورت بسیار خلاصه نیازمند ترجیح عقل و علم بر نقل گزینشی هستیم وگرنه شیبهای سرازیری پدیدههای حیاتی کشور همچنان ایران را به قهقرا میبرد به نحوی که نیروهای بازدارنده تدارک دیدهشده نیز از کارایی خود جدا میشوند. اگر میخواهیم با همسایگان رابطه خوب داشته باشیم، باید از توانمندی علمی، فنی و اقتصادی برخوردار باشیم والا دیری نمیپاید که سلطهطلبان و جنایتکاران از طریق همسایگان مزاحمتهایی جدی برای ما ایجاد خواهند کرد.
🔻روزنامه همشهری
📍 راز محبوبیت سردار
✍️ دکتر صادق زیباکلام
وقتی در دیماه سال ۱۳۹۸ سردار سلیمانی به شهادت رسیدند، حضور مردم در مراسم تشییع پیکرش آنقدر گسترده بود که همه را غافلگیر کرد؛ جمعیتی که برای مراسم تشییع آمده بودند، حیرتانگیز بود. فراموش نکنیم سال ۱۳۹۸ که این اتفاق افتاد، ما ۲سال قبلش یعنی در دیماه سال ۱۳۹۶ شاهد اعتراضات مردمی بودیم؛ یعنی با وجود برخی اعتراضات و نارضایتیهای مردمی، چنین حضور باورنکردنیای باعث شگفتی شده بود. آن حضور گسترده، این سؤال را مطرح کرد که علت محبوبیت ایشان کدام بوده؟ مردم در او چه دیده بودند که میلیونها نفر در مراسم تشییع پیکرش شرکت کردند؟
رمز و راز محبوبیت حاجقاسم چه بود؟ مردم در حاجقاسم چه دیده بودند که او را دوست داشتند؟ من فکر میکنم اساسا حاجقاسم دارای یک شخصیت کاریزماتیک بود. توصیف کاریزما از منظر جامعهشناسی هم ساده است و هم پیچیده. چه چیزی باعث میشود یک چهره نظامی و سیاسی، یک فرمانده سپاه مثل حاجقاسم صاحب آن کاریزما میشود؟ من معتقدم کلید رمز فهم محبوبیت حاجقاسم در رفتار اجتماعی آن مرحوم بود. خیلی خلاصه بگویم: رفتار سیاسی- اجتماعی ایشان بسیار متفاوت از بسیاری از مسئولان بود؛ دارای یکجور رفتار مردمی مثل مرحوم غلامرضا تختی بود. چرا تختی محبوب مردم بود؟ چون رفتارش مردمی بود. محبوبیتش صرفا برای کشتی و مدال طلای المپیک نبود. ما کشتیگیران زیادی داشتیم که از مرحوم تختی خیلی بیشتر هم مدال آورده بودند، اما تختی نشده بودند. تختی چیز دیگری بود. حاجقاسم هم بهنحوی توانسته بود مثل تختی در دل خیلیها خودش را جا کند. این را هم بگویم که مردم اتفاقا تظاهر و مردمفریبی را میفهمند. خیلیها، ممکن است بخواهند با تظاهر و عوامفریبی برای خود ایجاد محبوبیت کنند، اما نمیشود. مردم چهره خاکی و از جنس خودشان را تشخیص میدهند. البته ممکن است اشتباه هم کنند، ولی جالب اینکه ماه برای همیشه پشت ابر پنهان نمیماند و خود مردم متوجه خطایشان میشوند.
باید از خودمان بپرسیم که چه شده بود و مگر حاجقاسم چهکار کرده بود که در دل خیلیها جاگرفته بود؟ من معتقدم بهعنوان یک فرمانده عالیرتبه سپاه، او هرگز رفتار از بالا و تحکمآمیز با مردم نداشت. مردم اینها را درک میکردند که حاجقاسم با خیلی از مسئولان دیگر فرق میکند. اینها باعث بهوجودآمدن آن شخصیت کاریزماتیک برای حاجقاسم شده بود که پیشتر مطرح کردم.
من یکبار ندیدم حاجقاسم در اختلافات و درگیریهای سیاسی، از تندروهای اصولگرا یا اصلاحطلب حمایت کند. خداوند ایشان را رحمت کند و برای خانواده ایشان آرزوی صبر میکنم.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست