🔻روزنامه تعادل
📍 ترامپ، اقتصاد و نقش ایران در دورنمای منطقه
✍️ حسن هانیزاده
آینده منطقه پس از تحولات اخیر سوریه و لبنان و مهمتر از آن حضور ترامپ در کاخ سفید چه سمت و سویی پیدا میکند؟ نقش ایران در بطن این تحولات چه خواهد بود؟ مذاکرات ایران با اروپا و امریکا تاثیری در ترسیم دورنمای منطقه خواهد داشت و ایران قرار است چه دستاوردهایی از این مذاکرات کسب کند؟
به نظر میرسد سیاستهای دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا تفاوتهای بنیادینی با سیاستهای قبلی او که طی سالهای ۲۰۱۶تا۲۰۲۰ اعمال شد، دارد و ترامپ به گونهای متفاوت با تحولات داخلی و جهانی برخورد میکند. البته نه به این معنا که ترامپ همه ایدههای قبلی خود را کنار گذاشته، اما مساله این است که ترامپ متوجه برخی پیچیدگیها در فضای سیاسی و روابط بینالملل شده است. طبیعی است هر اندازه تحول و تغییر در سیاستگذاریهای امریکای مدل ترامپ رخ دهد، فضای منطقه و جهان نیز مبتنی بر این تحولات دچار تغییر و دگرگونی میشود. با ورود دونالد ترامپ در ۲۰ژانویه به کاخ سفید، سیاستهای اتخاذ شده امریکا، در رابطه با مسائل منطقه در بخشهای سیاسی و اقتصادی تغییر میکند. نباید فراموش کرد که ترامپ تاجر است و جهتگیریهای سیاسی و نگاه او بهطور کلی اقتصادی و تاجرمآبانه خواهد بود. در دوران ترامپ، موضوعات اقتصادی و منفعت اقتصادی در اولویت سیاستگذاریها و تصمیمسازیهای امریکا قرار خواهد داشت. در واقع جهتگیریهای اقتصادی در دولت ترامپ بر مسائل سیاسی ارجحیت خواهد داشت. با توجه به اینکه ایران ظرفیتهای اقتصادی فراوانی در بخشهای مختلف انرژی، ترانزیت، گردشگری، معادن، صنعت و...دارد همچنین از بازاری ۹۰ میلیون نفری برخوردار است، میتواند توجه ترامپ را برای سرمایهگذاری و تعریف راهبردهای اقتصادی به خود جلب کند. ترامپ در عین حال پیشاپیش اعلام کرده قبل از ورود او به کاخ سفید باید بحرانهای غزه، سوریه، لبنان و اوکراین در مسیر حل و فصل شدن قرار بگیرند. به همین دلیل به نظر میرسد یکی از رویکردهای آینده دولت دونالد ترامپ از سرگیری مذاکرات ایران و امریکا باشد. این مذاکرات امکانی ایجاد میکند که ایران در راستای منافع خود و در چارچوب برجام، مذاکرات جدیدی با امریکا پایهریزی کند. اخیرا وزیر خارجه عمان، پیامی از طرف امریکا به تهران منتقل کرده که بر اساس آن مقامات ایرانی در جریان این واقعیت که امریکا قصد دارد یک پروژه سنگین نفت و گاز در خلیجفارس را عملیاتی کند، قرار گرفتهاند. ایران با توجه به ذخایر قابل توجه و ظرفیتهایی که دارد، میتواند محور این پروژه قرار گرفته و ظرفیتهای تازهای برای خود شکل دهد. از این طریق بخشی از تحریمها هم لغو شده و ایران رشد اقتصادی قابل توجهی را تجربه میکند. امریکا به دنبال آن است از طریق تعریف پروژههای اقتصادی، ایران را وارد دایره همکاریهای منطقهای و جهانی کند.
وضع سوریه در شرایط فعلی ناپایدار است و گروههای مسلح بدون هیچ برنامهای در حال انتقامگیری از مردم سوریه به خصوص اقلیتهای مذهبی هستند. حاشیههایی که گروههای مسلح ایجاد میکنند باعث بروز نارضایتیهای فراوانی میان قشرهای مختلف مردم سوریه شده است. در رابطه با لبنان هم صهیونیستها بارها توافقات شکل گرفته را نقض کرده و به لبنان خسارت وارد کردهاند. یمن هم در حال مقابله جدی با رژیم صهیونیستی است و ضربات اقتصادی فراوانی به اسراییل وارد میسازد. به نظر میرسد ایران نقش چکش تعادل را در منطقه ایفا کرده و تلاش میکند از شدت تنشها بکاهد. ایران میتواند با استفاده از نفوذی که در میان گروههای یمنی، لبنانی، عراقی و حتی سوری دارد، فضای آرامتری را شکل دهد و شرایطی ایجاد کند که منطقه به سمت آرامش و ثبات سوق پیدا کند. مشروط بر اینکه رژیم صهیونیستی از ادامه کشتار غزه، جنوب لبنان و ... خودداری و از مناطقی که در سوریه اشغال کرده، عقبنشینی کند. در این صورت میتوان امیدوار بود که منطقه به سمت نوع خاصی از آرامش و ثبات میل کند و بازیگران مختلف از جمله ایران هر کدام نقش خود را ایفا کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 هزینه سوختشده فیلترینگ
✍️ فرشاد فاطمی
اثر فیلترینگ بر کسبوکارهای سنتی، از چهار حیث قابل توضیح و تفسیر است. اساسا مشخص است که یک کسبوکار برای دور زدن فیلترینگ باید هزینهای پرداخت کند تا بتواند از سد آن رد شود.
البته، این هزینه فینفسه برای بسیاری از کسبوکارهای سنتی رقم چندان زیادی نیست، اما یک دسته از کسبوکارها میتوانند این هزینه را بپردازند و دسته دیگری از کسبوکارها به طور قطع از این هزینه آسیب میبینند.
اولین نکته مهم، اثر تجمیعی فیلترینگ بر اقتصاد است. منظور از اثر تجمیعی آن است که فعالان اقتصادی محاسبه میکنند دولت چه اندازه بودجه صرف هزینه تجهیزات فیلترینگ کرده است و از سوی دیگر، کسبوکارها و اشخاص تا چه اندازه هزینه میکنند تا بتوانند از فیلترینگ عبور کنند.
البته پیش از این هم فیلترینگ وجود داشت، اما دولت با بهانه اهداف دیگر امنیت، اقدام به فیلترینگ میکرد و به همین دلیل هزینه فیلترینگ آنقدرها قابلتوجه نبود، اما زمانی که حجم فیلترینگ تا این اندازه وسیع است و مثلا شبکههای اجتماعی که منشأ فروش برای افراد هستند فیلتر میشوند یا در مثالی دیگر، نقشهخوانها باید فیلتر شوند، طبیعی است که هزینه فیلترینگ برای دولت نیز افزایش مییابد. ممکن است عدهای گمان کنند که این رقم در مقایسه با کل جیدیپی کشور قابل صرفنظر است؛ اما این افراد در نظر نمیگیرند فعال اقتصادی که برای هر ۱۰۰میلیون تومان و یکمیلیارد تومان سرمایهگذاری دچار قفلشدگی منابع است و در تامین سرمایه در گردش بنگاه خود دچار معضل میشود، به همین رقمها هم نگاه میکند؛ چراکه این ارقام عملا در اقتصاد به هدر میروند، چون اولا فیلترینگ بهرهوری اقتصادی ندارد و علاوه بر آن، محیط کسبوکار را هم نامساعد میکند.
بهجز این، رفع فیلترینگ، تاثیر دیگری هم بر فعالان اقتصادی دارد و آن هم این است که فعال اقتصادی به همین روش، میزان توجه حاکمیت به خواستههای خود را میسنجد؛ تلاشی که فعالان اقتصادی برای جابهجایی روز تعطیل از پنجشنبه به شنبه کردند را به خاطر بیاورید. در مقام مقایسه میتوان گفت تلاش برای رفع فیلترینگ هم در دسته همین تلاشها قرار میگیرد.
مطالبه فعال اقتصادی بهخصوص فعال اقتصادی خرد برای اینکه راحتتر به فعالیت بپردازد آن است که فیلترینگ رفع شود و مثلا اینستاگرام، دیگر فیلتر نباشد یا تعطیلات هفته جابهجا شوند. اما وقتی دولت به این خواسته توجهی نشان نمیدهد، یک سینگال به فعالان اقتصادی میدهد. این نکتهای است که شاید در وهله اول چندان بزرگ به نظر نرسد، اما فعال اقتصادی احساس نمیکند که با او همدلی شده است، به همین دلیل، ممکن است سرمایهگذاری نیز کاهش یابد.
در واقع به زبان سادهتر فیلترینگ سبب افول سرمایههای اجتماعی دولت نزد فعالان اقتصادی و آحاد مردم میشود. مردم هم مانند فعالان اقتصادی از فیلترینگ کلافه هستند؛ چراکه تصور میکنند دولت اقدام به انسداد رگهایی کرده که زندگی روزمره آنان را تحتتاثیر قرار میدهد.
بنابراین، حتی اگر این اثر احساس نشود، در طولانیمدت به اثرات بلندمدت منجر منجر میشود؛ چراکه در بلندمدت، دولت علامتدهی خود را اینگونه نشان میدهد و به همین نحو مشخص میشود که میزان تلاش دولت برای بهبود محیط کسبوکار چقدر کم یا زیاد است.
از سوی دیگر هم رفع فیلترینگ برای بعضی از کسبوکارها اثرات خیلی قابلتوجهتری دارد؛ همزمان با ایجاد و گستردهتر شدن مفهومی با نام فیلترینگ، ادعاهایی میشود که چندان دور از واقع نیست؛ فضای فیلترینگ امکان رشد بعضی از اپلیکیشنهای داخلی را افزایش خواهد داد. برای مثال برخی از پلتفرمهایی که رقیب خارجی داشتند، بهشدت در زمان فیلترینگ رشد کردند. از سوی دیگر رقبای دیگر هم به دلیل اینکه فروش آنها در اینستاگرام انجام میشد از بازار حذف شدند.
نکتهای که قابل بحث و بسط است هم اینکه اگر دولت قصد دارد از کسبوکارهای درون کشور حمایت کند، نباید رقبای آنها را از بازار خارج کند، بلکه باید مشوقها و امتیازاتی برای آنها در نظر بگیرد؛ چراکه ملغی کردن رقابت در بلندمدت اثرات نادرستی بر اقتصاد دارد و به کوچک شدن افق دید کسبوکارها منجر میشود.
البته این بحث هم وجود دارد که صاحبان کسبوکارها اصلا این نوع حمایت را قبول ندارند و معتقد نیستند که فیلترینگ رقبای آنها به رشد کسبوکارشان منجر میشود. حداقل اینطور که خودشان توضیح میدهند، آنها چنین عقیدهای دارند و بین عموم مردم مدام توضیح میدهند که بدون فیلترینگ هم امکان رشد داشتهاند.
این گزاره به ما توضیح میدهد که دولت در حال هزینه برای یک مدل حمایتی است که حتی افرادی که مورد حمایت قرار گرفتهاند هم آن را قبول ندارند؛ یعنی دولت هزینه میکند، اما فرد حمایتشده آن حمایت را معتبر نمیداند و به همین دلیل هم هزینههایی که دولت در این بخش میکند، عملا بیفایده است. اگر کسبوکارهای جدیدتر به حمایت نیاز دارند میتوان در سرمایهگذاری به آنها کمک کرد؛ مثلا مشوقهای مالیاتی برای آنها تعیین کرد. اما نکته اساسی این است که خود فعالان نیز این مدل حمایتی را قبول ندارند.
نکته دیگر آن است که دولت در واقع با این مدل حمایت، کسبوکارها را کوچک نگاه میدارد؛ چراکه بازارها را کوچک کرده است. بنابراین اگر نگاه سیاستگذار به افقهای دوردستتر باشد و قصد داشته باشد حداقل یکی از این کسبوکارهای استارتآپی را در عرصه جهانی عرضه کند، نباید فضای رقابت را محدود کند؛ چراکه چنانچه رقابت محدود باشد، این کسبوکارها تا ابد در سطح ملی و نه بینالمللی خواهند ماند.
البته باید واقعاندیش بود و منظور از این گزاره هم به هیچوجه آن نیست که دولت میتواند انتظار داشته باشد همه پلتفرمهای داخلی بتوانند در عرصه جهانی ظهور کنند، اما میتوان امیدوار بود که با سیاستهای حمایتی صحیح، دستکم یکی از این کسبوکارها خواهند توانست در سطح جهانی ظاهر شوند و بروز یابند.
مثال این مدل حمایت دولتی، خانوادهای است که فرزند خود را تنها در سطح رقابت با دوستان خود در خیابان آماده کرده است و بعد انتظار دارد فرزند مذکور بتواند در رقابتهای جامجهانی حاضر شده و افتخارآفرینی هم کند. دولت هم کسبوکارها را تنها در سطح ملی آماده کرده است و با سیاستهای به زعم خود حمایتی، به کوچک شدن افق دید آنها منجر شده است.
این مثال بسیار تقلیلداده شده است، اما به نظر میرسد در عمل، نتیجه کاری که دولت انجام میدهد، همین مورد است. در جمعبندی باید اظهار کرد، فیلترینگ چهار اثر مستقیم بر کسبوکارهای سنتی دارد: اثر اول عبارت از هزینه سوختشدهای است که از دست میرود؛ اثر دوم عبارت از علامتدهی به کسبوکارهاست که موجب میشود فعالان اقتصادی بسنجند دولت تا چه اندازه به آنها اهمیت میدهد؛ اثر سوم، عبارت از کاهش سرمایهاجتماعی دولت است و اثر چهارم هم، حمایت ناکارآمد از صنایع است.
🔻روزنامه کیهان
📍 ایران، آنگونه که هست و آنگونه که دشمن تبلیغ میکند
✍️ سعدالله زارعی
آمریکا، رژیم غاصب اسرائیل و انگلیس که «دشمن» ایران و ایرانی هستند، کشور ما را در ذهن چگونه میبینند و در زبان چگونه میخوانند؟ خیلی از ما گمان میکنیم آمریکا ایران را همانطور میداند و میبیند که میگوید. خیلی از ما به تفاوت میان آنچه در حاصلجمع بررسی آمریکا از ایران به دست میآید و آنچه مصلحت آمریکا در بیان آن است، توجه نداریم. خیلی از ما به فنون عملیات روانی آشنا نیستیم و بیان رسانهای و تریبونی دشمنان خود را مبنای واقعی تجزیه و تحلیل دشمنان از خود قرار میدهیم! ما در چنین مواردی حتماً دچار خطا شده و در واقع به یک طعمه در برابر عملیات روانی تبدیل شدهایم. اما اینکه دشمن واقعاً درباره ما همانطور نمیاندیشد که بیان میکند، خیلی بدیهی است. هر چند در همان بیان رسانهای و تریبونی دشمن هم نوعاً مطالبی مطرح میشود که با اندکی دقت، واقعیت نگاه دشمن به ما آشکار میگردد.
آنچه امروز در عرصه فضای مجازی و پارهای از رسانههای غربی و مرتبطین داخلی آنها درباره قدرت ایران و قدرت جبهه مقاومت منتشر میشود، بیانگر آن است که ایران و سایر اعضا و ارکان جبهه مقاومت نسبت به گذشته ضعیف و در موضع «دفاعی» قرار گرفتهاند و جبهه مقابل آن یعنی نظام سلطه نسبت به قبل قویتر شده و در موضع «تهاجمی» قرار گرفته است. این خط تحلیلی پس از شهادت فخرالمجاهدین، سیدحسن نصرالله شروع شد و با سقوط دولت بشاراسد در سوریه به اوج خود رسید و تاکنون استمرار پیدا کرده است. حجم عظیم تبلیغاتی که در این خصوص صورت میگیرد بیانگر نیاز شدید آمریکا، اسرائیل و بهطور کلی غرب به چنین تصویری از ایران و جبهه مقاومت است و این نیاز به گونهای است که خرج کردن از اعتبار رسانهای آنان را بالا برده و برای «باورپذیر» کردن این داعیه از چنین سرمایهای خرج میکنند. مثلاً اینکه رژیم اسرائیل با نصب پرچم بر رویتانکهای خود به روستاهای بیدفاع سوریه سرازیر میشود و یا اینکه آمریکا با برافراشتن پرچم خود به روی چند تانک در مرز عراق و سوریه و انتشار تصویر در حال مانور آنها دست میزند، از چنین نیازی پرده برمیدارد وگرنه کیست که نداند اگر در استان قنیطره سوریه فقط به اندازه غزه، عناصر مقاومت وجود داشت، مانور نظامی بدون پرچم هم برای ارتش اسرائیل ممکن نبود و یا همه میدانند که عراق و آمریکا توافقنامه امنیتی دارند و پادگانهای آمریکا در الانبار و جاهای دیگر مورد حمایت ارتش و نیروهای امنیتی عراق هستند و از این رو مورد حمله زمینی قرار نمیگیرند تا آمریکا برای محافظت از آنها به مانور، آن هم با نصب پرچم خود روی تانکها نیاز داشته باشد. این یک شگرد ـ البته احمقانه ـ برای نشان دادن قدرت از سوی نیرویی است که طرف مقابل، آن را به چالش کشیده است. چه کسی نیاز به نشان دادن قدرت دارد؟ کسی که خود را در وضعیت آسیب ارزیابی میکند و میخواهد چارهای برای آن بیندیشد.
دشمنان ایران؛ جمهوری اسلامی را از جنبههای مختلف نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی قدرتمند ارزیابی مینمایند و براساس این ارزیابی، برنامه واقعی خود که اجتناب از درگیری نظامی با جمهوری اسلامی است، تنظیم میکنند اما در مقام بیان جوری ظاهر میشوند که تو گویی خود را برای درگیری با ایران آماده کردهاند! برای اینکه بدانیم دشمن بهطور واقعی درباره ما چه فکر میکند، ارزیابی مراکز مطالعاتی نزدیک به حاکمیت آمریکا که در سایتهای مطالعاتی آن میآید و برخلاف آنچه توسط رسانههای رسمی آن مثل فاکسنیوز و نیویورکتایمز منتشر میشود، جنبه عملیات روانی ندارد، واقعیت را تا حد زیادی منعکس مینماید. پژوهشکده «شورای آتلانتیک» که در سال ۱۳۴۰ توسط وزرای اسبق خارجه، دفاع و خزانهداری آمریکا تأسیس گردیده و کمک به تصمیمگیریهای اساسی در حوزه سیاست خارجی آمریکا را دنبال کرده است و بدینمنظور و بهخصوص پس از آنکه سیاستهای خارجی آمریکا در دهههای اخیر با چالشهای اساسی مواجه گردید، زنجیرهای از چهرههای خاص داخلی و خارجی را گردهم آورده تا ضمن ارزیابی وضعیت، به ترسیم افق و بیان بایدها و نبایدها در این حوزه بپردازد.
این شورا وابسته به افراطیترین چهرههای حزب جمهوریخواه ـ نئوکانها ـ است، در آخرین ارزیابیهای منتشره خود در ۱۸ آذر ماه موسوم به «نقشه راه دوحزبی آمریکا درباره ایران برای دولت بعدی آمریکا» مینویسد، این ارزیابیها حاصل دو سال کار دهها شخصیت برجسته آمریکایی ـ از دو حزب ـ و شخصیتهای برجسته آکادمیک خارجی مرتبط با آمریکاست. در این گزارش به نقل از ژنرال «هربرت ریموند مکمستر» مشاور امنیت ملی ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری او، نوشته است «ما الان میدانیم سرمنشأ مشکلات کجاست. رویکرد آمریکا از آغاز دولت اول اوباما تا آخرین روزهای دولت بایدن ـ یعنی تا امروز ـ به هیچ وجه کارساز نبوده و الان زمان تغییر اساسی در رویکردها فرارسیده است.» این پژوهشکده که به اعتبار افراد و نهادهایی که آن را تأسیس کرده و افرادی که هماینک آن را اداره میکنند، مهمترین و نزدیکترین مرکز رایزنیهای امنیتی و سیاسی به هیئت حاکمه آمریکاست، در گزارش خود به نقل از مکمستر آورده است «هدف اول ما احیای بازدارندگی آمریکا در قبال ایران است به گونهای که دیگر قادر نباشد بهطور مستقیم یا با استفاده از شعبههای مقاومت در منطقه، علیه ما دست به عملیات بزند». خوب دقت کنید این اعتراف به از بین رفتن بازدارندگی آمریکا در مقابل ایران است. وی در عین حال میگوید لازمه تحقق چنین ایدهای «همکاری متحدان و شرکای راهبردی آمریکا در دو سطح بینالمللی و منطقهای است». و این اعتراف به این است که آمریکا به تنهائی از پس ایران برنمیآید. این گزارش که یک روز پس از سقوط دولت سوریه ـ و نه پیش از آن ـ منتشر شده است، میگوید «حق با ترامپ است که میگوید ایران، سرمنشأ هر مشکل برای آمریکاست.» در این گزارش به نقل از مک مستر آمده است «مطمئناً ایران، گستاخترین دشمن ما یا شاید دشمنی با قریبالوقوعترین خطر باشد... باید از این توهم دست برداریم که میتوانیم آنها ـ اعضای جبهه مقاومت ـ را دچار تفرقه کنیم و آنها را از هم جدا نمائیم» کمااینکه این گزارش به نقل از «صنم وکیل» کارشناس مشترک مؤسسه سلطنتی انگلیس چاتمهاوس و شورای آتلانتیک مینویسد «تنها راه متوقف کردن این روند، همکاری جمعی است. باید در دو سوی اقیانوس اطلس و به صورت راهبردی این کار را انجام دهیم؛ زیرا بدون اتخاذ یک راهبرد جمعی، مشکل [ما با] ایران همچنان به قوت خود باقی است و همچنان [این مشکل] تشدید خواهد شد. همانگونه که در دولتهای مختلف آمریکا شاهد این موضوع بودهایم». اینها اعتراف صریح افراطیترین و قدرتمندترین مخالفان ایران در هیئت حاکمه آمریکا به قدرت و اقتدار ایران میباشد.
اگر قرار بود جبهه مقاومت بشکند و تضعیف شود، باید در کوچکترین ضلع آن یعنی غزه اتفاق میافتاد. غزه مساحتی به اندازه یکی از شهرستانهای متوسط ایران یا لبنان و یا سوریه دارد. از لحاظ توان مالی از همه جا ضعیفتر است، ارتباطات خارجی آن محدود به ارتباطات با دشمن خود یعنی رژیم میباشد. از سال ۱۳۸۴ بهطور پیوسته و به مدت ۱۹ سال در وضعیت ممنوعیت دریافت هر نوع کمک از خارج بوده است. در طول ۲۰ سال گذشته ده بار در معرض جنگ سنگین قرار گرفته و هماینک طولانیترین و پرشدتترین جنگ علیه خود را تجربه میکند. رژیم اسرائیل به مدد آمریکا، وحشیانهترین جنایات را در مورد مردم این قطعه کوچک اجرا کرده است. در این مدت حجم تسلیحاتی که از سوی آمریکا، آلمان و انگلیس به این رژیم سرازیر شده از ۱۲۰ هزار تن فراتر رفته و همه این حجم علیه غزه به کار گرفته شده است. خب اگر قرار بود مقاومت در جایی شکسته شود، اینجا باید غزه میبود؛ چرا که هیچکدام از اضلاع دیگر مقاومت حتی کرانه باختری شرایط غزه را ندارند. اما با وجود گذشت ۱۵ ماه از این جنگ، هنوز نظامیان اسرائیلی، هر روزه در بخشهای مختلف غزه، کشته میشوند و هنوز موشکهایی که در خود غزه تولید شدهاند، به تلآویو و نقاط دیگر رژیم غاصب شلیک میشود. با این وصف، چه کسی میتواند در پیروزی مقاومت در این خطه بر رژیم متجاوزی که در کشتار و تخریب از هیچ چیز فروگذار نکرده، کمترین تردیدی داشته باشد؟
رژیم غاصب و آمریکاییها، مقاومت لبنان را ـ علیرغم دادن هزینههای سنگین ـ
بسیار قدرتمند ارزیابی مینمایند، در رسانه وانمود میکنند حزبالله ضعیف شده و حتی قادر به بازسازی خود نیست! و این در حالی است که ارتش این رژیم، جرأت ندارد همان کاری که پس از سقوط دولت بشاراسد، هر روزه در سوریه انجام میدهد، در لبنان انجام دهد. چرا اسرائیل در سوریه به بمبارانها و پیشرویهای خود ادامه میدهد ولی در لبنان به آتشبس تن میدهد و حل مسئله خود در لبنان را مستلزم مذاکرات سیاسی و توافق ـ هر چند به آن هیچ اعتمادی نیست ـ و در واقع مستلزم کمک گرفتن از آمریکا، اروپا، کشورهای عربی و دیگران میبیند؟ چون در سوریه نیروی مقاومت وجود ندارد و نیروهای رسمی نظامی جولانی هم جرأت پاسخ به اسرائیل ندارند، اما در لبنان علیرغم آنکه ارتش قدرت مواجهه نظامی با اسرائیل ندارد، جنبش مقاومت وجود دارد که بدون توجه به ناترازی تسلیحاتی و نادیده گرفتن برتری تسلیحاتی دشمن، در مقابل آن میایستد و آن را به عقبنشینی وادار میکند. اما دشمنان با استفاده از «سپاه رسانه» تلاش میکنند این مقاومت را ضعیف شده معرفی کنند!
آمریکا و عوامل آن تلاش میکنند تا سوریه را به گونهای معرفی کنند که گویا در آن یک دولت مقاومتی و یک ارتش مقاومتی و یک حزب مقاومتی وجود داشته و در مصاف با آنان شکست خورده است! اما خردمندان و افراد عادی با اندکی تأمل میدانند ارتش سوریه، هیچگاه ارتش مقاومت نبوده و خود را هم ارتش مقاومت نمیدانسته و در طول ۵۰ سال گذاشته حتی یک تیر به سمت مهمترین دشمن مقاومت که رژیم اسرائیل میباشد، شلیک نکرده و صدها بار تهاجم سنگین اسرائیل به خاک سوریه را بیپاسخ گذاشته است. هیچکس نیست که حزببعث سوریه و سیستمهای امنیتی سابق آن را بخشی از «مقاومت» به حساب آورد، چرا که همانطور که گفته شد، مقاومت بدون اعتقاد و التزام به مبارزه ضدصهیونیستی مفهوم ندارد و حزب بعث و ارتش بعث پس از جنگ ۱۹۷۳/ ۱۳۵۲ هیچگاه به سمت برخورد با رژیم ضدصهیونیستی نرفتهاند. بله سوریه از این جهت که همواره از طرف رژیم صهیونیستی تهدید میشد، بهمنظور بازداشتن آن از حمله به خود، به مقاومت کمک میکرد اما خود هیچگاه مستقیماً در موضع مقابله نظامی با رژیم غاصب قرار نگرفت. دولت سوریه و شخص بشاراسد در ۲۲ سال اخیر کمکهای زیادی به حزبالله کردند و تا روز آخر روابط صادقانه و مستحکمی با جمهوری اسلامی ایران داشتند که هنوز شایسته توجه و تقدیر است، اما کارکرد قوای نظامی و امنیتی آن هیچگاه به کارکرد حزبالله یا کارکرد انصارالله یا کارکرد مقاومت عراق یا کارکرد سپاه پاسداران شبیه نبوده است. با این وجود، آمریکاییها و عوامل آن با برچسب مقاومتی زدن به ارتش و نهادهای امنیتی سوریه، تلاش میکنند مقاومت را شکستخورده نشان دهند!. راهحل واقعی سوریه برای دست یافتن به اقتدار چیست؟ راهحل بروز و ظهور واقعی جریان مقاومت در سوریه است که چندان دور نیست.
🔻روزنامه همشهری
📍 مشکل بزرگ قیمتهای غیرواقعی
✍️ محمد عبدهزاده
۹۸/۵ درصد داروها تولید داخل هستند و کمتر از ۱/۵درصد آنها از طریق واردات تامین میشود. سرمایهگذاریهای زیادی طی سالهای گذشته در صنعت دارو صورت گرفته و بسیاری از داروها چند تولیدکننده هم دارند. این عدد در برخی داروها به ۳۰تولیدکننده هم میرسد که قدرت صنعت دارویی ایران را نشان میدهد. اما یک نکته مهم هم وجود دارد؛ اگر چالشی در این حوزه رقم بخورد، قطعا مشکلات بیشتری متحمل خواهیم شد.
شرکتهای داروسازی طی سالهای اخیر با مشکل مهمی مثل قیمتهای غیرواقعی به حیات خود ادامه دادهاند، اما اکنون در شرایط سختی قرار گرفتهاند. بسیاری از داروها با ضررهای ۲۰۰تا ۳۰۰درصدی در حال تولید هستند. اکنون خود سازمان غذا و دارو و وزارت بهداشت به این نتیجه رسیدهاند که برای بخش قابلتوجهی از اقلام دارویی با این همه زیان امکان ادامه تولید وجود ندارد و باید اصلاح قیمت صورت بگیرد. درحالیکه طی سالهای اخیر از سوی کمیسیون قیمتگذاری، بیانصافیهایی در اینباره صورتگرفته که نتیجه آن کمبودهای دارویی است. قیمت دارو نیازمند اصلاح و واقعیشدن است و حساسیتی که نسبت به این مسئله وجود دارد، توجیهپذیر نیست. این اصلاح قیمت باید رخ دهد که کارخانهها به حیات خود ادامه دهند. ستون فقرات سیستم دارویی کشور تولید داخل است و واردات، جزئی از آن است. تولید داخل به مشکل خورده و این بسیار جدی است و خطر تعطیلی این حوزه را تهدید میکند. اگر قیمت دارو اصلاح نشود، بیشک این وضعیت بدتر هم خواهد شد. مردم باید بدانند که افزایش قیمت دارو ناشی از سودجویی و درآمد بیشتر نیست، بلکه تداوم حیات یک ثروت و فرصت مهم در کشور است. اما مسئله مهم این است که سازمانهای بیمهگر متقاضی بودجه از دولت باشند و مابهالتفاوت را پرداخت کنند که مردم با افزایش پرداخت از جیب مواجه نشوند. عجیب اینکه در اصلاح قیمت دارو از ۱۰هزار تومان به ۱۹هزار تومان همه حساس میشوند اما زمانی که همین داروی ارزان را با قیمت ۹۰ تا ۲۹۰هزار تومانی وارد میکنیم، برای هیچکسی سؤال پیش نمیآید. تولیدکنندگان دارو در کشورهای دیگر حمایت میشوند؛ مثل همین همسایههای خودمان ترکیه و عراق که دولت تولیدات شرکتهای داروسازی را به اندازه قیمت برند اصلی خریداری میکند، اما زمانی که در ایران میخواهیم ۱۰درصد قیمت برند اصلی را به تولیدکننده بدهیم، همه واکنش دارند. با این شرایط صنعت چطور میتواند سرپا بماند، رقابت کند و رشد داشته باشد؟ نکته مهم اینکه صنعت دارو، تمام توانش را گذاشته که کالای سلامتمحور به دست مردم برسد، پس این حمایت هم ضرورت دارد. در اینباره چند پیشنهاد هم مطرح است که میتواند بازار و صنعت دارویی کشور را از مشکلات فعلی نجات دهد.
بیمهها باید متناسب با بودجهای که دارند برای خودشان تعهد ایجاد کنند. نباید همهچیز در تعهد آنها باشد و در عین حال هیچ پولی پرداخت نکنند.
صنعت دارو از یکسو از دولت طلبکار و از سوی دیگر برای ثبت سفارش بدهکار است. بهترین راهکار این است که از همین مطالبات، دولت به بانک مرکزی اعلام کند با ۱۰درصد، گشایش اعتبار انجام دهد و ۹۰درصد را هم زمانی بگیرد که صنعت از دولت پول خودش را گرفته باشد.
قیمتگذاری براساس تورم صورت بگیرد. ابتدای سال حقوق، دستمزد، آب و برق و... هر میزان ابلاغ شد، نیمی از تورم را به تجهیزات پزشکی و دارو قیمت بدهند.
واقعیشدن بودجه دارو و تجهیزات در بودجه کشور هم ضرورت دارد که شامل بیمهها و طرح دارویار هم هست.
تفکیک حسابهای دارو و تجهیزات بیمارستانی از محل درآمدهای عمومی، همچنین افزایش بهرهوری صنایع تولیدی از طریق بازسازی و نوسازی و اصلاح فرآیندها در وزارت بهداشت هم صورت بگیرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پیشگامان چینیزاسیونسازی خودروسازی
✍️ محمدصادق جنانصفت
این روزها شهروندان ایرانی دیگر چشمشان به دیدن شمار قابلاعتنایی از خودروهای چینی در خیابانهای پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ خیره نمیشود و برایشان عادی شده است که ببینند سهم خودروهای چینی در خیابانهای پایتخت روندی فزاینده دارد و سهم خودروهای اروپایی مثل انواع مدلهای پژو کاهش مییابد. میتوان با جرات گفت پس از رانده شدن کمپانیهای بزرگ تلویزیونسازی که به چینیزاسیون این صنعت منجر شده بود، در سالهای تازهسپریشده با همکاری سه شرکت بزرگ مستقر در شهر ارگ جدید کرمان صنعت اتومبیلسازی ایران نیز بهسوی چینیزاسیون میرود. آمارهای در دسترس نشان میدهد بنگاه کرمانخودرو در سال۱۴۰۲ معادل ۷۵۰میلیون دلار واردات داشته و با این میزان واردات سهمی برابر با ۱۳/۱درصد از ارزش واردات انجامشده ۱۰۰شرکت اول واردکننده بوده است. این شرکت در میان ۱۰۰شرکت اول واردکننده، هشتم بوده است. آمار ارائهشده از سوی گمرک نشان میدهد کارخانه کوروش موتور آریا که این واحد نیز در شهر جدید ارگ بم مستقر است با واردات رقمی برابر با ۶۳۴میلیون دلار نهمین واردکننده بزرگ در میان ۱۰۰واردکننده اول بوده است. سهم این واحد اقتصادی از ارزش کل واردات نزدیک به یکدرصد گزارش شده است. سرانجام به کارخانه صنایع مدیرانخودرو میرسیم که با واردات یکمیلیارد دلاری در سال۱۴۰۲ توانسته است پنجمین شرکت بزرگ در میان ۱۰۰شرکت واردکننده قرار گیرد. سهم این واحد اقتصادی ۱۵/۱درصد کل ارزش واردات ۱۰۰بنگاه اول بوده است. یک محاسبه ساده نشان میدهد این سه کارخانه که از یک خانواده بودهاند و هر سه در کرمان قرار دارند ۶۳/۳درصد از کل ارزش واردات ۱۰۰شرکت اول واردکننده را به خود اختصاص دادهاند.
آمار ارائهشده از سوی گمرک نشان نمیدهد که قیمت هر دلار تخصیص داده به این سه بنگاه با قیمت کدام بازار بوده اما یکی از ذینفعان کرمانخودرو با صراحت گفته که بیشتر این دلارها با ارز نیمایی بوده که در سال۱۴۰۲ با دلار آزاد تفاوت قیمت قابلاعتنایی داشته است. آیا این میزان تجارت با کارخانههای خودروساز چینی- به اضافه تجارتهای بزرگ دیگر- نمیتواند یکی از دلایل دوستی بین چین و جمهوری اسلامی باشد؟ تجربه نشان داده است وقتی دو کشور به هر دلیل باهم تجارت گسترده دارند احتمال اینکه باهم منازعه داشته باشند کمتر از دو کشوری است که تجارت گسترده باهم ندارند.
چینیزاسیون صنعت خودروسازی با پیشگامی سه شرکتی که ریشه در یک نهاد مشهور دارند که نامش با برخی اصلاحطلبهای نامدار کرمانی مترادف است پدیده قابلتوجهی است.
کاسبان تحریم لزوما از یک جناح سیاسی نیستند و افرادی از هر دو جناح رانتخواری میکنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 تحلیل اجتماعی حادثه فرودگاه
✍️ عباس عبدی
اغلب ترجیح میدهم که درباره مسائل اجتماعی بنویسم. ولی مسائل سیاسی چنان مهم و سرنوشتساز شده است که گریزی از پرداختن به آنها نیست. اکنون دو خبر مهم در روزهای گذشته پیش آمده که فرصتی مناسب را برای طرح مسائل اجتماعی فراهم کرده است، هر چند در نهایت نتایج آنها نیز سیاسی است. اولین خبر مربوط به گروگان گرفته شدن یک خانواده ۹ نفره در منزل خودشان به وسیله دو مرد و یک زن برای مدت ۲۹ ماه و دیگری انتشار فیلمی از یک خانم در فرودگاه که عمامه یک روحانی را برداشته و به عنوان شال روی سر خود میاندازد. درباره حادثه اول مهمترین چیزی که میتوان گفت این است که چگونه چنین اتفاقی میتواند رخ دهد؟ و چرا اکنون پس از گذشت ۶ ماه خبر آن منتشر میشود؟گر چه قصد ندارم که بگویم که اجزای خبر رسمی نادرست و خلاف واقع است، ولی پذیرفتن این خبر با این حد از توضیحات، نمیتواند معقول باشد و عقل سلیم آن را نمیپذیرد. اگر درست باشد، با جامعهای بهشدت ضعیف و ناتوان و منفعل مواجه هستیم که چنین اتفاق بسیار عجیبی در آن رخ میدهد. چرا این خبر پذیرفتنی نیست؟ به این دلیل ساده که نظام اطلاعرسانی مستقلی نداریم که در این باره خبررسانی کنند. اطلاعرسانی مقامات رسمی گرچه محترم است ولی از نظر مخاطبان تنها هنگامی پذیرفتنی است که با گزارشهای معتبر همراه شود. گزارشهایی که از سوی روزنامهنگاران مستقل تهیه و تولید شود و تمام جوانب واقعه را بکاود و همه پرسشهای ممکن را پاسخ دهد. چون چنین گزارشهایی در دسترس نیست، تا اطلاع ثانوی از پذیرش روایت رسمی باید معذور بود. زیرا روایت رسمی و اجزای آن با ابهامات فراوانی مواجه است.
ابهاماتی که برای رفع هر کدام باید توضیحات و تحلیلهای مفصلی ارائه کرد و اگر این روایت درست باشد، باید نتیجه بگیریم که با یک وضعیت ناهنجار و نابسامان شدید اجتماعی و اداری مواجه هستیم که برایمان قابل تصور نبوده است. فقدان رسانه معتبر و مستقل و دسترسی آزاد به اطلاعات موجب بحرانهای عمیق شده است.
ولی اتفاق دوم آشکارتر و تا حدودی ابعاد آن روشنتر است. ابتدا یک فیلم از نحوه برخورد یک خانم با فرد روحانی را میبینیم، فیلمی که شهروندان گرفتهاند. ولی فیلم رسمی از دوربین ثابت فرودگاه نشان میدهد که این خانم قبل از این مرحله روسری داشته، و با شوهرش دعوا کرده و یک سیلی سختی هم خورده، کنار آن فرد روحانی نشسته و آقای روحانی بدون هیچ گفتوگویی آنجا را ترک کرده و رفته است و در ادامه با وجود پرش فیلم دیده میشود که این خانم عمامه را برداشته و روی سر خود انداخته است.
روایت اولیه دنبال طرح مساله حجاب و پوشش زنان بود ولی فیلم کامل نشان میدهد که حداقل این مساله وجود ندارد یا در فیلم چنین چیزی دیده نمیشود. نکته دیگر اینکه ظاهرا آقای روحانی به کلی خارج از ماجرا است. پس علت رفتار این خانم چیست؟ گفته میشود مشکلات روحی و روانی داشته است. فرض کنیم که اینگونه بوده، پس چرا عمامه آن روحانی را برداشته است؟ چرا روسری و شال خودش را نگذاشته است؟ یا چرا روسری یک نفر دیگر را برنداشته؟ یا اصلا چرا میخواسته چیزی را روی سر خود بیندازد؟
جالبترین بخش ماجرا این است که آقای روحانی کاملا ساکت بود و بدون هیچ واکنشی از کنار آن خانم رفت، بعد هم که عمامه او را برداشت، حتی کوشش نکرد آن را بگیرد. برخورد مردم یا افکار عمومی و حتی نظام اطلاعرسانی رسمی نیز جالب است. برای نفی روایت غیررسمی، فیلم رویداد (البته نه خیلی کامل) را پخش کردند تا ثابت کنند آقای روحانی هیچ نقشی در این ماجرا نداشته است. چرا فوری به صلح و سازش و عدم شکایت منتهی میشود؟ حداقل بخشی از اقدامات آن خانم جزو جرایم عمومی است، اگر هم دچار پریشانی روانی بوده، این را باید دادگاه تشخیص بدهد، چگونه همهچیز به یک باره حل شد؟
روایت غیر رسمی اولیه از یک نظر قابل انتظارتر بود. اینکه مساله حجاب بوده و احتمالا مربوط به آن فرود روحانی است، ولی روایت رسمی که فیلم نشان میدهد و مقرون به صحت است، ابعاد مهمتری از واقعیت اجتماعی در ایران و جایگاه روحانیت را نشان میدهد. وجود مشکل روانی یا عصبانیت آن خانم یا شوهرش یک مساله است، به ویژه اینکه در محیط فرودگاه و بهشکل عجیبی با شوهرش دعوا کرده و حتی سیلی میخورد که نشان میدهد مشکل جدی بوده ولی نحوه بروز آن علیه یک روحانی بحث دیگر و مهمی است که باید پاسخی به این مورد داشت. این وضعیت حال و آینده قشری است که یک زمان در خط اول تظاهرات بودند. همان اندازه که متمایز بودن آنان در انقلاب نقطه قوت آن حرکت سیاسی بود، اکنون که وضعیت متفاوت و معکوس شده، به نقطه ضعف آنان تبدیل شده است و به نحو دیگری دیده میشوند. نحوه واکنش آقای روحانی نیز بسیار جالب است.
چه آن را اخلاقی بدانیم و چه سیاسی و از موضع ضعف، فرقی نمیکند؛ این نحوه پاسخ دادن یا ندادن نشانه جایگاه سیاسی و قدرت اجتماعی آنان در جامعه است. آنان به درستی میدانند، ارزشهایی که منتسب به آن هستند در فضای عمومی با استقبال مواجه نمیشود و کمنفوذ است. این رفتارها پاسخی اجتماعی است به سیاستهای رسمی از جمله گشت ارشاد. گشت ارشاد و نیز برخوردهایی که همچنان ادامه دارد، بذرهایی است که کاشته میشود و در زمانی که تصور نمیکنند، ثمره آن را باید درو کنند. یک لحظه فکر کنید که آن روحانی بر رفتار خودش مسلط نبود و برخورد میکرد. احتمالا روایت رسمی مجبور میشد خط دیگری را طی کند و پای دستهای خارجی به میان آورده میشد. آیا با این حد از ضعف در مواجهه با مسائل میتوان سیاستهای مورد نظر رسمی از جمله مصوبه متوقف شده حجاب را اجرایی کرد؟ به آن نزدیک هم نمیتوان شد چه رسد به اینکه اجرا کرد و ادامه داد.
🔻روزنامه شرق
📍 بیکاری شورای نظارت بر صداوسیما
✍️ کامبیز نوروزی
قانون نحوه اجرای اصل ۱۷۵ قانون اساسی در سال ۷۰، یک شورا برای نظارت بر صداوسیما تأسیس کرد. سابقه شورا حاکی از انفعال و انجامندادن صحیح تکالیف است. شورا مانند بسیاری از دیگر نهادها به سنت پنهانکاری وابسته است و خبری از آن نیست و گزارشی به ملت نمیدهد. اعضای شورای نظارت بر صداوسیما شش نفر هستند که از هر قوه دو نماینده در آن است. درحالحاضر اعضای شورا عبارتاند از: عباس صالحی و الیاس حضرتی (قوه مجریه)، محمد میرزایی و بیژن نوباوه (قوه مقننه)، حمزه خلیلی و امیر قطبی (قوه قضائیه). وظایف این شورا که در ماده ۳ قانون تصریح شده است، نشاندهنده اهمیت این شورا و مسئولیت آن در کیفیت کاری صداوسیماست. این وظایف شامل موارد ذیل است:
۱- نظارت بر حسن انجام همه امور سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و تذکرات لازم درباره تخلفات و انحرافات برای اصلاح امور یادشده.
۲- نظارت بر سیاستهای اجرائی که در نظر است در سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی
ایران به مرحله اجرا دربیاید و اعلام نظر اصلاحی شورا به رئیس سازمان.
۳- نظارت بر حسن اجرای قوانین مربوطه در سازمان صداوسیما.
۴- نظارت بر ایجاد یا انحلال هر بخش، واحد، شعبه و دفاتر و نمایندگی در سازمان.
۵- نظارت بر انعقاد قراردادها و خریدهای داخلی و خارجی سازمان.
۶- نظارت بر دیگر اموری که سازمان طبق قانون برعهده دارد و انجام میدهد.
۷- گزارش منظم و مستمر از جریان امور در سازمان به مقام معظم رهبری و قوای سهگانه جمهوری اسلامی ایران.
اما روندهای صداوسیما حاکی از آن است که این شورا به تکالیف خود عمل نمیکند. پایگاه خبری این شورا از دسترس خارج شده است. در سالهای دورتر گهگاه اخبار مختصری از کارهای شورا منتشر میشد، اما سالهاست از همان اخبار مختصر هم خبری نیست. سازمان صداوسیما ملی بوده و با پول مردم فعالیت میکند و ملت حق دارد بداند در این سازمان چه میگذرد. شورا مکلف است بر سیاستهای اجرائی، حسن اجرای قوانین، انعقاد قراردادهای داخلی و خارجی و اجرای دیگر قوانین نظارت کند. رئیس و مدیران صداوسیما هم باید اطلاعات مورد درخواست شورا را تسلیم کنند.وظیفه نظارتی شورا محدود به گزارشهای اداری و رسمی صداوسیما نیست، بلکه گزارشهای هر منبع موثق دیگر میتواند مورد توجه شورا قرار گیرد. طبق آخرین نظرسنجی ایسپا از ایرانیان بالای ۱۵ سال که در ۹ دیماه منتشر شده است، ۲۹.۵ درصد ایرانیان ویژه برنامههای شب یلدای صداوسیما را دیدهاند. از بین بینندگان ویژه برنامههای شب یلدا؛ ۵۹.۲ درصد ویژه برنامه «یلدای مادرانه» شبکه سوم سیما را دیدهاند، ۲۴ درصد از شبکههای استانی، ۸.۱ درصد از شبکه یک سیما و ۷.۶ درصد از شبکه دو تماشاگر این برنامهها بودهاند. به عبارت دیگر از کل جمعیت بالای ۱۵ سال کشور، ۱۸ درصد برنامه شبکه ۳، حدود هشت درصد شبکههای استانی، کمتر از سه درصد شبکه یک و کمتر از سه درصد شبکه ۲ را دیدهاند. این آمار مربوط به برنامهای سرگرمکننده است که قرار است جذاب و مخاطبپسند باشد. حالا حسابش را بکنید که برنامههای خبری و تحلیلی و فکری چه میزان مخاطب ناچیزی دارند که در حکم هیچ است. شورای نظارت بر صداوسیما کجاست و چه میگوید در برابر این سقوط مستمر که ناشی از ساختار غیرحرفهای و غیرکارشناسی و عمیقا گروهی مدیریت این سازمان است.در چند روز گذشته پخش یک مداحی از تلویزیون ایران دردسرهای بزرگ درست کرد. مداح به رهبران دو همسایه مهم شمالی توهین میکند که عوارض آن بر روابط خارجی ایران معلوم است. تلویزیون ایران مدتی طولانی است که در تصرف یک طرز فکر غیرحرفهای و گروهی است که مخاطب خود را صرفا از بین دوستان و هواداران خود تعریف کرده است. این نقض آشکار اصل ۱۷۵ است. آنها بودجه عمومی را صرف اهداف یک گروه خاص میکنند. اگر شورای نظارت بر صداوسیما تکالیفش را درباره این رسانه مهم و حیاتی بهدرستی انجام میداد، کار این سازمان به اینجا نمیکشید. شاید هم شورا، حتی در دوره جدید با حضور نمایندگان آقای پزشکیان، شامل آقایان صالحی و حضرتی با آنچه صداوسیما میکند، موافق است و نیازی به نظارت نمیبیند. شورای نظارت بر صداوسیما باید در نخستین اقدام از پنهانکاری خارج شود. اخبار و گزارشهای این شورا نمیتواند ماهیت محرمانگی داشته باشد. رسانهها به شکل حرفهای اعضای این شورا را به پرسش بگیرند. دیوار پنهانکاری در ساخت قدرت با کار حرفهای و مسئولانه روزنامهنگاران مستقل ممکن است ترک بردارد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 رفع موانع پیش روی نیروی کار
✍️ حمید حاج اسماعیلی
در شرایطی قرار داریم که برخی از افراد از پیدا کردن کار مایوس شدند؛ نه اینکه دنبال شغل نباشند. برای مثال، در حوزه فارغالتحصیلان، شغلی برایشان پیدا نمیشود. دایره استخدام دولت که محدود است و کاملا پارتیبازی و رانت و خویشاوندی و جناحی است. موضوع دیگر هم این است که در بخش خصوصی، دستمزد مکفی به آنها پرداخت نمیکنند و ظرفیتهای شغلی جدیدی تعریف نکردیم که آنها بتوانند جذب شوند. این واقعیتها را باید ببینیم.
دولت اگر مستندی در خصوص ایجاد اشتغال دارد، باید مطرح کند که در کجا شغل ایجاد شده است. برای مثال، در خصوص پروژههای عمرانی در کشور به دلیل کمبود منابع و کسری بودجه و عدم جذب سرمایه خارجی، شاخصی وجود ندارد که دولت بتواند از آن دفاع کند.
در مورد اشتغال اگر بخواهم یک مقداری عمیقتر صحبت کنیم، باید بگویم آمارها و ارقامی که طی چند سال گذشته اعلام شده، مورد انتقاد بوده و این انتقادها در دورهها و دولتهای گذشته نیز وجود داشته است. علت هم این است که ما واقعا یک نرخ بیکاری دو رقمی را طی سالهای بعد از انقلاب تجربه کردیم و جز در معدود سالهایی، معمولا بیکاری تکرقمی داشتیم.
ما در عین حال، مشکل دیگری در کنار بیکاری داریم و اینکه به دلیل شرایط اقتصادی خاص کشور که یک اقتصاد خدماتی است، خیلی از افراد از طریق رابطه، رانت، دلالی و واسطهگری امرار معاش میکنند. اینها شرایطی را ایجاد میکند که انگیزه افراد برای ورود به بازار کار هم با مشکل مواجه شود و تحتتاثیر قرار گیرد.
در واقع اینطور میخواهم تلقی کنم که جمعیت فعال ما به نسبت شرایط زمانی و شرایط سنواتی و افزایش جمعیت، برای استخراج نرخ بیکاری و اشتغال، خیلی معقول و منطقی محاسبه نمیشود.
یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر آینده هر کشور، نیروی انسانی آن است. به ویژه در دنیای امروز که در آن منابع انسانی به عنوان یک علم نوین شناخته میشود، توجه به این موضوع در سیاستگذاریهای کلان بسیار حیاتی است. امروزه در کشورهای مختلف، سازمانها و نهادها تمام تلاش خود را معطوف به رفع دغدغهها و موانع پیش روی نیروی کار و منابع انسانی کردهاند تا افراد بتوانند با آرامش و انگیزه بیشتر در محیطهای کاری و اجتماعی خود فعالیت کنند. این امر نه تنها به نفع نیروی کار، بلکه به نفع کشور و جامعه نیز خواهد بود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست