سه شنبه 25 دی 1403 شمسی /1/14/2025 7:08:51 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 وفاق و نیاز به بسته توسعه‌ای جدید در اقتصاد
✍️ هادی حق‌شناس
امروزه روز یکی از مهم‌ترین مشکلات ایران، مسائل اقتصادی و بحث توسعه است. حداقل طی ۲دهه اخیر در ابتدای هر سال رهبری سال را با عناوین اقتصادی و تولیدی نامگذاری کرده‌اند که بیانگر اهمیت این گزاره در نظام تصمیم‌سازی‌های کلان کشور است. در تمام ۴۶سال گذشته کمتر شاهد آن بودیم که اقتصاد ایران مثلا در زمستان با مشکل قطعی برق مواجه باشد. همین امروز که با هم صحبت می‌کنیم، قرار است تعدادی از استان‌ها طی هفته آینده به دلیل کمبود برق تعطیل شوند. اما باید دید چرا با کمبود برق مواجهیم و در سال ۱۴۰۳ باید بین ۸تا۱۰میلیارد دلار بنزین وارد کنیم؟ چرا باید نفت را کمتر از ظرفیت‌های کشور فروخته و صادر کنیم؟ اساسا چرا باید نفتمان را به قیمت‌های پایین‌تر و با تخفیف بیشتر بفروشیم؟ چرا باید تحریم‌ها را دور بزنیم؟ چرا جمعیت تحت پوشش برای دریافت یارانه‌ها هر سال به نسبت قبل افزایشی‌تر شده است؟ مگر غیر از این است که در سال ۸۹ و تصویب هدفمند‌سازی یارانه‌ها قرار بود طی یک برنامه یارانه (۵سال) یارانه پرداخت شود، اما یارانه‌ها امروز تداوم دارد و نه تنها امکان قطع آن وجود ندارد بلکه ضرورت افزایش آن نیز مطرح است. یارانه ۴۵ هزار تومانی سال ۸۹ امروز ده برابر شده اما بهبودی در معیشت و قدرت خرید مردم ایجاد نشده است. سهم مردم ایران در مصرف مرغ، گوشت و پروتئین بسیار کم شده است. در یک کلام می‌توان این گزاره را مطرح کرد که حال مردم در اقتصاد و معیشت خوب نیست! وقتی گفته می‌شود حال مردم خوب نیست، فقط منظورمان خوردن غذا نیست، بلکه حمل و نقل، پوشاک، مسکن و آموزش و تفریح و در یک کلام در زندگی مردم، وضعیت متناسب با انتظارها نیست. چرا به این نقطه رسیده‌ایم؟ اگر بتوان گفتمانی در این حوزه ایجاد کرده و ریشه‌های معلول‌های ذکر شده را بشناسیم و حداقل بدانیم چرا به این نقطه رسیده‌ایم؟ در این صورت راه‌حل هم پیدا می‌شود. نه فقط کشورهای اروپایی و صنعتی بلکه کشورهای همسایه و در حال توسعه از ایران با هوش‌تر نیستند و بهره هوشی بالاتری از ایرانیان ندارند. اینگونه نیست که دیگران منابع طبیعی بیشتری از ایران داشته باشند یا منابع انسانی غنی‌تری داشته باشند. اتفاقا در هر دو حوزه منابع طبیعی و منابع انسانی، ایران رتبه‌هایی بالایی دارد و ذیل ۲۰درصد بالایی کشورهای برخوردار جهان است. اما باید دید چرا ایران با یک چنین عوارضی در اقتصاد مواجه شده است؟ پاسخ به این پرسش به ما کمک می‌کند که مساله‌مان را در اقتصاد بشناسیم. مساله ایران در اقتصاد، عدم توجه به بدیهیات است. ما پزشکی و فیزیک و... را به عنوان یک عمل می‌پذیریم اما اقتصاد را به عنوان یک علم نپذیرفته‌ایم. وقتی پزشکان در مورد کرونا توصیه‌هایی را مطرح کردند، همه از اقوام و عقاید مختلف به دستورالعمل‌ها و پروتکل‌ها احترام گذاشتند. اما در خصوص مساله اقتصاد که یک علم است و توصیه‌هایی دارد، توجه نداریم. اقتصاد توصیه می‌کند برای رفع رکود و تورم، باید فلان راه‌حل‌ها اجرایی شود اما در ایران اجماعی روی راه‌حل‌ها وجود ندارد. مثلا ما در ایران نسبت به واژه سرمایه و سرمایه‌گذاران تردید داریم. وقتی صحبت از بخش دولتی می‌شود، در برابر آن بخش غیر دولتی به کار برده می‌شود و واژگان خصوصی‌سازی واجد اهمیت شمرده نمی‌شود. حتی زمانی که اصل ۴۴ برای خصوصی‌سازی اجرا شد، به بدترین شکل اجرایی شد. اقتصاد به نهادهای غیر دولتی و عمومی که ناکارآمدتر از دولت بودند سپرده شدند. ما باید به این گفتمان برسیم که ابتدا مساله‌مان را در اقتصاد بشناسیم و پس از آن مسائل اقتصادی را با ابزارهای اقتصادی حل کنیم نه با ابزارهای سیاسی. موضوع مهم بعدی در FATF قابل مشاهده است. ۴کنوانسیونی که ۲مورد از آنها روند استصواب را طی کردند و ۲ مورد بعدی نه. استدلال این است که اسناد ما ممکن است در اختیار بیگانگان قرار گیرد! اما همین کشورهای دوست ایران هم به دیل قرار داشتن اقتصاد ایران در لیست سیاه با ایران معامله نمی‌کنند. پول ما در یک کشور ثالث است؛ کشور یاد شده پول ما را به یک کشور دیگر حواله می‌کند و بعد کشور دوم هر کالایی را که خودش دوست دارد می‌فروشد.در جهان، نرخ بهره در حد ۱تا ۲درصد است. در حالی که هزینه انتقال پول ما بسیار بیشتر از این اعداد است و ما گران صادرات و واردات انجام می‌دهیم. بنگاه‌های اقتصادی ایران گران‌تر از حد عادی نوسازی می‌شوندو... این روند اداره زندگی مردم را گرانتر می‌سازد. چرا که مسائل ما در حوزه معیشت مردم درست تبیین نشده است. ما به بدیهیات اقتصادی توجه نکرده‌ایم.

در اقتصاد تا سرمایه‌گذاری صورت نگیرد، اشتغالی ایجاد نشده، کالایی تولید نشده و عرضه‌ای تقویت نمی‌شود.وقتی عرضه تقویت نشود، نمی‌توان انتظار کاهش قیمت داشت. اگر قرار است تورم و بیکاری در ایران تک‌رقمی شود و دستمزد کارگران معیشت او را تضمین کنند، شرط اول سرمایه‌گذاری است. اما سرمایه‌گذاری که ابتدای زنجیره اقتصاد است، الزاماتی دارد. نخست باید قوانینی در کشور وجود داشته باشد که قابل پیش‌بینی باشند. نرخ بهره و نرخ تورم قابل پیش‌بینی باشند. ورود و خروج سرمایه در چارچوب قانون باشد. سرمایه‌گذار به راحتی بتواند سرمایه خارج خود را به داخل منتقل کند. از فناوری‌های جدید استفاده شود تا بهره‌وری افزایش یابد. فرایندها کوتاه شود و...اما این موارد به عنوان بدیهیات علم اقتصاد ذیل گفتمان اقتصادی جامعه ایرانی نیست. در بخشنامه‌ها، آیین‌نامه‌ها و سخنرانی‌ها این واژه‌ها تکرار می‌شوند اما در واقعیت نظام حکمرانی و نظام اجرایی ایران، ردپایی از آنها وجود ندارد. مثلا ما به برخی کشورهای همسایه، مرغ صادر می‌کنیم. با کوچکترین کمبودی در داخل، صادرات مرغ ممنوع می‌شود. این در حالی است که برای یافتن بازارها، سال‌ها و دهه‌ها تلاش نیاز است. اما به راحتی با یک بخشنامه ممنوع می‌شوند. با یک بخشنامه نرخ سود بازرگانی تغییر چند صد درصدی پیدا می‌کنند. همه این تغییرات با هدف ارزان شدن کالاها صورت می‌گیرد. این در حالی است که در اقتصاد ۳گانه ناممکن وجود دارد. نمی‌شود در یک اقتصاد، ورود و خروج سرمایه آزاد شود، هم نرخ ارز تثبیت شود یا نرخ بهره ثابت شود! از این دست سه‌گانه‌ها در اقتصاد زیاد هستند اما چون ایران به بدیهیات علم اقتصاد (نه موضوعات) پیچیده توجهی ندارد، مردم با معضلات عدیده‌ای روبه رو می‌شوند. برای تک رقمی شدن نرخ بیکاری و تورم باید همه سازو کار نظام حکمرانی در مسیر حمایت از سرمایه باشد. اگر با کشوری مشکلی داریم باید از طریق دیپلماسی، مشکلاتمان را حل کنیم تا روند سرمایه‌گذاری تسریع شود.کمبود برخی حامل‌های انرژی در ایران به دلیل تنظیم نبودن روابط خارجی است. این روند سرمایه‌های مردم را به خطر می‌اندازد و به دلیل قطعی برق و ناترازی‌های دیگر تولید متوقف می‌شود. اقتصاد ایران دیگر با یک دارو یا تک نسخه درمان نمی‌شود. اقتصاد ایران نیازمند یک بسته سیاستی و توسعه‌ای است. یعنی باید فکری به حال بازار کار، بازار پول، بازار ارز، نظام واردات، نظام تامین کالا و...کرد. ضمن اینکه توسعه روابط سیاسی با کشورهای همسایه و جهان و نهایتا ثبات نیز باید در دستور کار قرار بگیرد. اگر به این ضرورت‌ها توجه شود، ایران گام‌های مهمی برای حل مشکلات معیشتی مردم برداشته است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 میوه تحمل
✍️ محسن جلال‌پور
اقتصاد ایران که در ۱۳سال گذشته، چهار شوک ارزی را تجربه کرده، یک بار دیگر با شوکی سنگین مواجه شد و قیمت دلار در مدت زمانی کوتاه از آغاز به کار دولت چهاردهم، از رقم ۵۹هزار تومان تا مقادیر بالاتر از ۸۰هزار تومان افزایش پیدا کرد.
برخی این شوک را ناشی از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا و احتمال تشدید تحریم‌های ایران می‌دانند. برخی آن را به موج تورمی چند ماه گذشته ارتباط می‌دهند و برخی هم معتقدند مدیران دولت چهاردهم عامدانه قیمت ارز را افزایش می‌دهند تا کسری‌ها را جبران کنند.

هرچه هست، شوک ارزی اخیر در شرایطی رخ داده که دولت مستقر، شناورسازی نرخ ارز و راه‌اندازی بازار ارز تجاری را در پیش گرفته و اعلام کرده که هدف از راه‌اندازی آن، شفاف‌سازی و ایجاد تعادل در بازار است. اما عده‌ای معتقدند اجرای این سیاست با موفقیت همراه نبوده و شوک اخیر ناشی از اجرای همین سیاست بوده است. ضمن اینکه منتقدان دولت معتقدند؛ یکی از اهداف اجرای سیاست یکسان‌سازی نرخ ارز از بین بردن رانت ادعایی بود که نه ‌تنها رانت را کم نکرده، بلکه بیشتر هم کرده است.

اما سوال این است که محرک بالابرنده قیمت دلار چیست و آیا دولت چهاردهم با راه‌اندازی بازار ارز تجاری در مسیر درستی گام برمی‌دارد؟

یکی از مسیرهای مهم که وضعیت ارزی را نشان می‌دهد، تراز تجاری کشور است. تراز تجاری نشان‌دهنده تفاوت میان ارزش صادرات و واردات کشور است. آمارها نشان می‌دهند در ۷ماه گذشته، واردات کشور به میزان زیادی از صادرات پیشی گرفته و منجر به کسری ۷میلیارد دلاری در تراز تجاری شده است. با توجه به شرایط خاص کشور، انتظار می‌رود کسری تراز تجاری از این رقم نیز فراتر رود. از سوی دیگر هنوز دولت دونالد ترامپ تشکیل نشده که شنیده‌ها از کاهش ۳۰۰هزار بشکه‌ای صادرات نفت‌خام حکایت دارد. مادامی‌که صادرات نفتی کاهش پیدا کند، کسری تراز تجاری بیشتر می‌شود و می‌تواند تامین مالی واردات را با مشکل مواجه کند و در ماه‌های آینده باعث التهاب بیشتر در بازار ارز شود.
اما آیا راه‌حلی وجود دارد که دولت بتواند قدری از التهاب ارزی پیش رو کم کند؟

واقعیت قضیه این است که بدون حل‌وفصل تحریم‌ها چشم‌اندازی برای توقف شوک‌های ارزی وجود ندارد؛ اما اگر این ابرعامل، کنار گذاشته شود، آن‌وقت احتمالا می‌شود با مدیریت تقاضای ارز قدری از التهاب موجود را کم کرد.

در حال حاضر عوامل مختلفی در افزایش تقاضای ارز نقش دارد. مهم‌ترین عامل، ساختار چند نرخی ارز است. وقتی چند نرخ برای ارز داریم چه اتفاقی می‌افتد؟

ارز هم مثل همه کالاها، از قاعده عرضه و تقاضا تبعیت می‌کند. یعنی زمانی‌که عرضه آن افزایش پیدا کند، قیمت آن کاهش پیدا می‌کند و زمانی‌که عرضه آن کاهش پیدا کند، قیمت آن افزایش می‌یابد. وقتی دولت با هدف کاهش آسیب‌پذیری اقشار کم‌برخوردار، نظام چند نرخی تعریف می‌کند و به برخی کالاها ارز ترجیحی اختصاص می‌دهد، قطعا تقاضا برای ارز ارزان‌تر افزایش می‌یابد. در این شرایط، متقاضی ارز ارزان‌تر، دست به دامان سیاستمداران ذی‌نفوذ می‌شود تا ارز ترجیحی بیشتری بگیرد و در این مسیر حاضر است بخشی از رانتی را که قرار است به دست بیاورد با سیاستمدار شریک شود. به این ترتیب فسادهای بزرگ نظیر چای دبش شکل می‌گیرد که پای مقامات زیادی به پرونده آن باز شده است. این سیاست همچنین منجر به شکل‌گیری فسادهای بزرگ در تجارت می‌شود. در حال حاضر یکی از مسائل در زمینه تجارت خارجی، کم‌اظهاری صادرات و بیش‌اظهاری واردات به‌دلیل اختلاف قابل توجه نرخ حواله و نرخ دلار بازار آزاد است. وجود شکاف بین نرخ دلار آزاد و نرخ‌های دولتی به‌قدری جذاب است که تقاضا برای دریافت ارز ترجیحی را در سطح بالایی حفظ می‌کند. تا زمانی که صادرات کالاها سودآور نباشد و همچنین اختلاف نرخ حواله و بازار آزاد در سطح بالایی باشد، انگیزه صادرکنندگان کاهش می‌یابد که یا به کاهش صادرات و در نتیجه ارزآوری کمتر به کشور منجر می‌شود یا فعالان تجاری به دنبال راه‌های دیگری از جمله قاچاق یا دور زدن قوانین می‌روند. به‌طور کلی چندنرخی بودن ارز زمینه فساد و رانت در کشور را ایجاد می‌کند. این یک واقعیت است که وقتی تفاوت بین قیمت ارز برای واردات به وجود می‌آید، میزان درخواست ارز از درخواست قیمت واقعی بیشتر می‌شود که به این پدیده بیش‌اظهاری یا over invoice می‌گویند.

در این شرایط، افراد و شرکت‌ها با ارائه فاکتور با قیمت‌ غیر واقعی زمینه‌ دریافت ارز به نرخ رسمی را در خارج از کشور برای خود فراهم می‌آورند و سپس ارزهای مازاد بر ارزش واقعی کالا را در بازار آزاد ارز به فروش می‌رسانند و به این شکل منابع مالی جدیدی برای خود فراهم می‌آورند.

حتی ممکن است بخشی از ارزی که دریافت شده است، اصلا صرف واردات نشود؛ مثل اتفاقی که در چای دبش رخ داد و در زمینه واردات دارو هم با آن مواجهیم. نشان به این نشان که در ۶ماه اول سال۱۳۹۷ وقتی سیاست ارز ۴۲۰۰تومانی اجرا شد، تقاضای ارز حدودا دوبرابر افزایش یافت.

تا اینجا درباره زیان‌های چندنرخی بودن ارز در سمت تقاضا گفتیم؛ اما این سیاست آثار زیان‌باری در سمت عرضه هم دارد. وقتی قیمت ارز صادراتی از قیمت بازار پایین‌تر باشد، اولین اتفاقی که می‌افتد این است که صادرات رقابتی نیست. معمولا افراد محصولات خود را با قیمت ارز واقعی محاسبه می‌کنند و می‌فروشند؛ اما صادر کننده نمی‌تواند کالا را با قیمت واقعی بخرد؛ اما با قیمت غیرواقعی در سیستم‌های طراحی شده دولتی (نیما) عرضه کند.

دوم اینکه پدیده چند نرخی بودن ارز باعث می‌شود که تعداد صادرکنندگان مصنوعی و غیرواقعی در بازار افزایش پیدا کند. صادرکنندگان قلابی معمولا با کارت‌های یک‌بار مصرف کالا صادر می‌کنند و ارز را هم به کشور برنمی‌گردانند. به‌طور مثال در ۶ماه اول سال۹۷ بیش از ۷میلیارد دلار کالا با کارت‌های جدید صادر شد که بیش از ۵میلیارد دلار آن به کشور برنگشت.

سومین عارضه این است که صادرکنندگان مصنوعی باعث می‌شوند قیمت کالای ایرانی در بازارهای جهانی افت ‌کند. وقتی هرکس می‌تواند کالا را به هر قیمتی صادر کند و ارز را هم وارد کشور نکند، برایش صرفه دارد که با قیمت‌های پایین‌تر هم کالا را بفروشد؛ چون تعهدی هم ندارد که ارز را برگرداند و این موضوع هم باعث می‌شود که عرضه ارز کاهش پیدا کند.

چهارمین نکته این است که خیلی از کالاهای ایرانی دیگر قابل صادرات نیستند؛ چون امکان رقابت در بازارهای جهانی را از دست داده‌اند.

به هرحال به دلایلی که برشمردیم، با چند نرخی کردن ارز میزان عرضه آن کاهش پیدا می‌کند، عرضه‌کنندگان واقعی انگیزه خود را برای عرضه از دست می‌دهند، تقاضا برای ارز ترجیحی افزایش پیدا می‌کند و در نهایت، قیمت هم بالا می‌رود.حالا اگر این روند را معکوس کنیم و از طریق هموار کردن مسیرها، انگیزه صادرات افزایش پیدا ‌کند، قطعا قیمت ارز متعادل می‌شود، تقلب در تجارت کاهش پیدا می‌کند و صادرکننده هم با انگیزه زیاد، ارز را به کشور برمی‌گرداند. وقتی رانتی در کار نباشد، فساد کاهش می‌یابد، عرضه ارز هم زیاد می‌‌شود و چون رانت دیگر در واردات نیست، واردات هم تعدیل می‌شود. پس بهترین مسیر برای تعدیل قیمت ارز، تک نرخی کردن آن است که دولت چهاردهم در دستور کار قرار داده است.

اما آیا این دولت در تک‌نرخی کردن ارز موفق می‌شود؟ این روزها تصمیم‌گیران اقتصادی کشور فشار زیادی را تحمل می‌کنند. طبیعی است که وضعیت جدید، جای منتفعان و متضرران را عوض می‌کند؛ اما این امید وجود دارد که منتفعان وضعیت جدید، آحاد جامعه باشند که به مرور از سیاست‌های جدید بهره‌مند شوند. طبیعی است که بازگشت به مسیر درست، همیشه دردآور است و فشارها را تشدید می‌کند و باعث می‌شود که دولت به‌خاطر فشارها از تصمیمی که گرفته است، عدول کند. این در حالی است که اگر مدت زمان کوتاهی تحمل کنیم، افزایش عرضه و کاهش تقاضای ارز رانتی باعث تعدیل قیمت آن می‌شود. بنابراین باید ضمن پشتیبانی از سیاست تک‌نرخی کردن ارز، نقاط ضعف سیاست‌ها را هم به مرور به گوش تصمیم‌گیران برسانیم.خوشبختانه تجربه تصمیم‌های درست پیش روی ما قرار دارد و همه ما به‌خاطر داریم که مدیریت بازار ارز در سال‌های۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ چقدر برای اقتصاد کشور مفید بود و چه عواید مفیدی برای جامعه داشت.


🔻روزنامه کیهان
📍 کینه شتری دشمن و خوش‌خیالی دوستان
✍️ عباس شمسعلی
چند روز قبل مصاحبه‌ای از یکی از کسانی که سابقه طولانی در سطح وزارت در دولت‌های مختلف داشته است منتشر شد که از چند منظر قابل تأمل است؛ توجه کنید: «دنیا با ما دشمنی نداره؛ ۴۶ ساله انقلاب کردیم، ترامپ ۴ سال اومده رفته
۴ سال دیگه هم میاد میره گورشو گم می‌کنه میره. ما ۴۶ سال سیاست خارجی‌مون غلطه از زمانی که ریختن سفارت آمریکا رو گرفتن دنیا رو با ما دشمن کردند تا به امروز ما در همون راستا حرکت کردیم. ما اصلا از سیاست خارجی‌مون تعریف درستی نداریم بله تو تئوری میگن که نمی‌دونم استقلال و فلان و بهمان، ولی ما دنیا رو با خودمون دشمن کردیم،... آقا دنیا که خودش رو آماده نکرده که با جمهوری اسلامی دشمنی بکنه این سیاست‌های ماست که دنیا رو با خودمون دشمن کردیم...»
شاید باور اینکه این اظهارات نسنجیده و بسیار دور از واقعیت را فردی که در دو دولت مرحوم‌ هاشمی و آقای خاتمی وزیر بوده و در دولت آقای روحانی یکی از معاونت‌های دولت را در اختیار داشته است بیان کرده، دور از ذهن باشد، اما متاسفانه این نوع مواضع و این سطح نازل از تحلیل از برخی کسانی که سال‌ها در این کشور در مسئولیت‌های بالای اجرائی حضور داشته‌اند، اولین بار نیست که مطرح می‌شود.
این نوع اظهارات بدون پشتوانه مستند و بدون تفکر که نشان از محرومیت این طیف و همفکرانشان از قدرت تحلیل و دور بودن از بدیهیات حافظه تاریخی چند دهه کشور دارد در حالی است که امروز یک دانش‌آموز نوجوان هم با اندک مطالعه کتاب‌های درسی تاریخ معاصر کشورمان، متوجه می‌شود که با وجود لیست بلند بالایی از دشمنی‌های آمریکا از سال‌ها قبل از انقلاب تا کنون، مسئول دشمنی آمریکا با مردم و کشور ما کیست؟
شاید ذکر چند نمونه از این لیست بلند بالای کینه‌توزی و عداوت آمریکا با مردم و کشورمان خالی از لطف نباشد.
از کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق، تا به شهادت رساندن دانشجویان کشورمان جلوی پای معاون رئیس‌جمهور آمریکا در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، از تحمیل کاپیتولاسیون و تحقیر مردم ایران تا حمایت همه‌جانبه از جنایات، شکنجه‌ها و کشتار مخالفان به دست رژیم پهلوی، از حمله به کشور در ماجرای طبس، تا طراحی کودتای نقاب(موسوم به کودتای نوژه)، از تحریک، تجهیز و حمایت همه‌جانبه از صدام در جنگ تحمیلی ۸ ساله علیه مردم ایران تا حمایت از جنایت‌های گروهک تروریستی منافقین، از شلیک به هواپیمای مسافربری ایران بر فراز خلیج‌فارس و کشتار قریب ۳۰۰ مسافر از جمله ده‌ها زن و کودک تا تحریم داروهای بیماران خاص در کنار انواع تحریم‌ها، از طراحی فتنه ۸۸ و حمایت از متوهمان براندازی و فتنه‌گران در سال‌های اخیر تا به شهادت رساندن سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی و... تنها گوشه‌ای از انواع و اقسام دشمنی‌های کینه‌توزانه آمریکا علیه مردم ایران در چند دهه اخیر است.
آیا مقصر این جنایت‌ها و دشمنی‌های آمریکا با مردم و کشورمان که سابقه‌ای ۸۰-۷۰ ساله دارد، جمهوری اسلامی است؟ آیا تسخیر سفارت آمریکا که این افراد آن را ریشه دشمنی و شروع رفتار خصمانه آمریکا با ایران می‌دانند و البته امام راحل از آن به عنوان «انقلاب دوم» یاد کردند، مرحمی بر زخم‌های تاریخی مردم ایران از آمریکا در زمان پهلوی نبود؟
این افراد مثلاً تحلیلگر که می‌گویند «این نتیجه سیاست‌های ماست که دنیا را با خودمان دشمن کرده‌ایم» (جدای از اینکه دنیا فقط آمریکا و چند کشور اروپایی نیست) می‌توانند انکار کنند که مگر در تمام این جنایات و دشمنی‌ها که ذکر شد، سردمداران بیشتر کشورهای اروپایی نقش حامی و همفکر و همکار آمریکا را در دشمنی با مردم ایران نداشته‌اند؟
افرادی که از لزوم رفتن به سمت آمریکا و غرب و مذاکره و به اصطلاح حسن نیت نشان دادن به دشمن سخن می‌گویند ظاهراً باز هم فراموش کرده‌اند در زمان دولت اصلاحات و آن موقع که مدافعان رفتن به سمت غرب و آمریکا در دولت مشغول کمک و خدمت‌رسانی به آمریکا در جنگ علیه طالبان بودند، هنوز چند صباحی نگذشته بود که جرج بوش پسر؛ رئیس‌جمهور وقت آمریکا حق این ابراز دوستی را ادا کرد و ایران را جزو سه کشور محور شرارت معرفی کرد!
این خوش‌باوران ظاهراً بدعهدی آمریکا در جریان مذاکرات برجام که به ظن آنها راه درست سیاست خارجی بود و همچنان آن نسخه را تجویز می‌کنند، نیز فراموش کرده‌اند که پس از انجام تعهدات ایران به طور کامل، آمریکا نه تنها حاضر به انجام تعهدات خود و لغو تحریم‌ها نشد بلکه برجام را نیز پاره کرد. البته دشمنی و عداوت آمریکا ربطی به این یا آن رئیس‌جمهور آمریکا ندارد و هیچ کدام از آنها در دشمنی با مردم ایران تردید نداشته‌اند.
حال مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی مقصر و باعث دشمنی آمریکا هستند یا این آمریکا است که دست از دشمنی دیرینه بر نمی‌دارد؟
بهتر است این افراد که نمی‌خواهند یا نمی‌توانند دشمنی ریشه‌دار آمریکا با مردم ایران را باور کنند این بخش از بیانات حکمت‌آموز چند سال قبل رهبر انقلاب را بخوانند و به ذهن بسپارند که فرمودند: «علّت مخالفت با نظام جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی آمد دستِ سلطه‌ آمریکایی را از کشور کوتاه کرد؛ همه‌ مسئله این است. آمریکایی‌ها بر یک کشوری با ثروت، با امکانات و در موقعیّت راهبردی حسّاس جغرافیایی مثل ایران، به‌ طور کامل مسلّط بودند؛ انقلاب و جمهوری اسلامی آمدند دست اینها را کوتاه کردند؛ اینها می‌خواهند انقلاب و جمهوری اسلامی را نابود کنند به ‌خاطر این؛ می‌خواهند تسلّط داشته باشند؛ همچنان‌ که بر بسیاری از کشورهای منطقه متأسفانه تسلط دارند. آنها می‌خواهند دستور بدهند «باید این کار را بکنید» و حاکم فلان کشور این منطقه‌ حسّاس، «بایدِ» آنها را روی چشم بگذارد و قبول بکند! آنها این را می‌خواهند. توجّه بفرمایید! اینها نکته‌ مهمّی است؛ مسئله، مسئله‌ احساسات نیست؛ مسئله، مسئله‌ این نیست که انسان ناگهان به‌خاطر یک حادثه‌ دفعی مثلاً فرض کنید موضع‌گیری بکند؛ مسئله، مسئله‌ اساسی و ریشه‌ای است؛ اینها نوکر لازم دارند؛ جمهوری اسلامی عزت خود را به رخ اینها کشیده و اینها نمی‌توانند تحمل کنند. آنها می‌خواهند حکامی وجود داشته باشند که پولشان را بگیرند، از امکاناتشان استفاده کنند، دستور آنها را اطاعت بکنند، هر وقت هم که آنها میل داشتند اینها عوض بشوند؛ مثل اینکه یک روزی انگلیس‌ها همین نقش را در منطقه داشتند، یک روز رضاخان را آوردند، یک روز هم رضاخان را به دلایلی مایل بودند ببرند و بردند و پسرش را سر جایش گذاشتند؛ آنها این را می‌خواهند.» (۱۹/۰۲/۱۳۹۷- بیانات در دانشگاه فرهنگیان).
اما تکرار مواضع غلط طیفی که با وجود این همه تجربه تاریخی از دل بستن بی‌حاصل به آمریکا باز هم بر همان مواضع غلط پافشاری می‌کنند باعث شد تا رهبر انقلاب در روزهای اخیر یک بار دیگر به بازخوانی علت دشمنی ریشه‌دار آمریکا با ملت ایران بپردازند. ایشان ۱۹ دی ماه جاری در دیدار با جمعی از مردم قم فرمودند: «خب این کشور، این منبع عظیم راهبردی، از اواسط دهه‌ ۱۳۲۰ شمسی یعنی از حدود هشتاد سال پیش، این منبع ثروت که ایران شما باشد، ده‌ها سال در مشت آمریکا بود، متعلّق به آمریکا بود، [در] دست آمریکا بود؛ انقلاب شما آمد این را از دست آمریکا بیرون کشید؛ تلخ‌کامی آمریکا از این قضیّه فراموش‌شدنی نیست. بعضی‌ها می‌گویند: شما که نسبت به آمریکا، نه حاضرید مذاکره کنید، نه حاضرید ارتباط برقرار کنید، [پس] چرا با کشورهای اروپایی ارتباط دارید؟ خب آنها هم مثل آمریکایند، چه فرقی می‌کند؟ خب همان‌طور که آنها سفارت دارند، این هم داشته باشد. نه، فرق هست [بین اینها]. فرقش این است که آمریکا این‌جا تملّک کرده بود، از کف او و قبضه‌ او بیرون کشیده شد؛ کینه‌ او نسبت به کشور و انقلاب، کینه‌ شتری است و به این آسانی‌ها دست‌بردار نیست. این فرق می‌کند با فلان کشور اروپایی. بله، آن کشور اروپایی هم دوستِ عزیزکرده‌ ملّت ایران نیست؛ این را ما می‌دانیم، بلدیم، امّا این با آن خیلی فرق دارد. با انقلاب اسلامی، آمریکا یک ثروت عظیم، یک امکان عظیم سیاسی و اقتصادی را از دست داده، بعد هم در این چهل و چند سال چقدر خرج کرده برای اینکه بتواند مجدداً ایران را از چنگ انقلاب اسلامی بیرون بیاورد و در اختیار خودش قرار بگیرد و نتوانسته. کینه‌ او با جمهوری اسلامی با کینه‌ فلان کشور دیگر فرق دارد؛‌ خیلی فرق دارد. علّت اینکه ما بین آمریکا و دیگر کشورهای غربی تفاوت قائل می‌شویم، این است: آمریکا در ایران شکست خورده و درصدد است که این شکست را جبران کند، لذا هر جور بتواند دشمنی می‌کند.»
بهتر است این دوستان خوش‌باور یا مرعوب آمریکا که با تحلیل غلط خود به مردم و دولت آدرس غلط می‌دهند و می‌خواهند یک بار دیگر به طرق مختلف کشور را معطل لبخند و گوشه چشم دشمنی که کینه شتری دارد نمایند، اندکی تفکر کنند و منافع ملت را قربانی این برداشت‌ها و نسخه‌های بی‌سرانجام از سیاست خارجی نکنند.
رهبر انقلاب در همین دیدار اخیر خطاب به این افراد گفتند: «... مخاطب حرف من، بیشتر، آن کسانی هستند که مرعوب سیاست‌های آمریکایند: مرعوب نباشند. آمریکایی‌ها در این چهل و چند سال، در اغلب سیاست‌هایی که علیه جمهوری اسلامی به کار بردند اشتباه کردند. مثلاً تحریم کردند؛ برای چه تحریم کردند؟ تحریم کردند که اقتصاد ایران را به زانو دربیاورند دیگر؛ ما بیشترین پیشرفت علم و فنّاوری را در همین دورانِ تحریم کردیم؛ بیشترین نفوذ منطقه‌ای را در همین دوران انجام دادیم؛ ما بیشترین جوان آماده ‌به ‌کار در زمینه‌های گوناگون را، در همین دوران تحریم در مقابل خودمان مشاهده کردیم. محاسبه‌ آمریکا غلط از آب درآمد؛ خواست ایران را فلج کند، ایران فلج [نشد]. بله؛ البتّه تحریم ضررهایی به کشور زد؛ این‌جور نبود که ضرر نزند، ضرر زد؛ ان‌شاء‌الله ملّت ایران به حساب این ضررها هم یک روزی خواهد رسید.»
در این میان انتظار از دولت و رئیس‌جمهور محترم این است که انرژی و ظرفیت‌های کشور را برای رفع مشکلات و موانع به کار گیرند و این فرصت خدمت را مغتنم شمرده و با تجربه گرفتن از دل بستن‌های بی‌حاصل گذشته به مذاکره با دشمنی که با ما کینه شتری دارد و درس گرفتن از خسارت‌های معطل کردن ظرفیت عظیم کشور به امید گره گشایی دشمن، زمان و سرمایه و توانمندی‌های کشور را پاسداری کنند. این روزها باز هم شاهد گره زدن حل مشکلات کشور از سوی برخی افراد در دولت به FATF هستیم. جدای از اینکه دولت شهید رئیسی نشان داد بدون FATF هم چه کارهای بزرگی می‌توان انجام داد، آیا دولتمردان ما می‌توانند باور کنند غرب و آمریکایی که تمام تلاشش بستن کوچک‌ترین روزنه‌ها بر روی مردم کشورمان است و با برجام و مذاکره هم تحریم‌ها را لغو نکرد، با پیوستن ایران به FATFبه یکباره با ما مهربان شود؟ آیا غیر از این است که این دام هم پرده دیگری از تلاش دشمن برای تنگ کردن عرصه بر مردم و کشورمان است؟
به گفته رهبر انقلاب، «مسئولین کشور، بایستی مراقب باشند و تسلیم خواسته‌ کسانی نشوند که از بُن دندان با ملّت ایران و با جمهوری اسلامی دشمنند و ایران را ویران می‌خواهند و آرزو می‌کنند.»


🔻روزنامه رسالت
📍 واقعیت دنیا و منطقه را ببینیم!
✍️ محمدکاظم انبارلویی
۱- فرانسیس فوکویاما، نویسنده کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» اخیرا در مصاحبه با یک شبکه خبری عربی در مورد تحولات اخیر و جنگ غزه و معادلات قدرت در جهان روی چند نکته تکیه کرده است.
الف- آمریکا در زمان بوش بعد از حمله به عراق در ایجاد نظم جدید شکست خورد.
ب- ترامپ با اعمال قدرت نظامی نمی‌تواند مشکلی را حل کند.
ج- ائتلاف چین، روسیه، ایران یک تحول بزرگ و یک ائتلاف واقعی است.
د- ما به سمت جهان چندقطبی در حرکت هستیم. لزوما آمریکا، چین و روسیه مرکز این قدرت نیستند.
ح- ایران و دیگر کشورها می‌توانند در مرکز این قدرت قرار گیرند.
تحلیل گزاره‌های فوق مهم است. بدانیم در برخی اتاق‌های فکر آمریکا نسبت به تحولات منطقه چه فکر می‌کنند و برخی نخبگان به چه می‌اندیشند!؟
۲- ریچارد نفیو، معمار تحریم‌ها علیه ایران در فارن‌افرز مقاله‌ای دارد و به ترامپ توصیه می‌کند یک بار دیگر شانس آمریکا برای ضربه زدن به ایران در حوزه دیپلماسی را امتحان کند و باب گفت‌وگو را باز نگه دارد ضمن این‌که خود را برای ضربه نظامی پس‌ازآن آماده کند.
او می‌گوید : تحریم‌های اقتصادی علیه ایران مدام از سوی چین ، روسیه و هند نقض می‌شود.
بازگشت به تحریم‌ها ممکن است به‌شرط این‌که چین را قانع کنیم همکاری کند.
۳- یک جنگ وجودی در غرب آسیا ۱۵ ماه در جریان است. رژیم صهیونیستی دلیل جنایات جنگی و نسل‌کشی خود در غزه و لبنان را نبرد برای حفظ موجودیت خود اعلام کرده است.
قدرت‌های جهانی در پی پاسخ به این سؤال هستند که جمهوری اسلامی ایران در کجای این جنگ وجودی قرار دارد؟
آمریکا آمدوشد دیپلمات‌ها به تهران را رصد می‌کند و در پی آن است که ببیند تهران به چه فکر می‌کند؟
آگاهان جهان معتقدند رژیم صهیونیستی در قمارهای خونین نظامی خود دستش خالی است. با راهبرد اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک نمی‌توانند کار را پیش ببرند.
امروز همه جهانیان در صف لعن و نفرین رژیم اشغالگر قدس هستند حتی جنایتکاران جنگی این رژیم را مورد تعقیب قضائی قرار می‌دهند.
۴- ملت ایران با درک موقعیت جغرافیایی و تاریخی خود تحولات غرب آسیا را رصد می‌کند . ارتش و سپاه ضربه صادق ۳ را چون شمشیری بالای سر رژیم صهیونیستی نگه‌داشته است. این شمشیر بی‌تردید دیر یا زود فرو خواهد آمد.
۵- آن‌ها که در داخل به مذاکرات به‌عنوان تنها راه برون‌رفت از مشکلات نگاه می‌کنند بیراهه می‌روند ، یا می‌دانند ملت ما در برابر چه گرگ‌هایی قرار دارند یا نمی‌دانند در هر دو حالت فعل و قول آن‌ها به منافع ملی آسیب می‌زند و در زمین دشمن بازی می‌کنند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تصویر غم‌انگیز توسعه‌نیافتگی ایران
✍️ الهه بیگی
دهه‌های پشت سرهم در ایران به شهروندان ثابت کرده که کشورشان یک کشور ثروتمند است و ایرانیان نیز این را باور کرده بودند و هنوز باور دارند ایران یکی از ثروتمندترین کشورهاست. شوربختانه اما به ایرانیان گفته نشد که ثروت با درآمد تفاوت دارد. بخش قابل‌اعتنایی از همان ثروت را یک فرد یا شهروندان یک جامعه توانسته‌اند از دل زمین و کوه و دریا و در جای‌جای کشورشان که نهفته است بیرون کشیده، استفاده و تبدیل به درآمد کنند.
ثروتی که نشود آن را به درآمد تبدیل کرد هر روزی که از آن بگذرد دیگر به اندازه پیشین ارزش درآمد‌سازی ندارد. به‌طور مثال ایران دارای منابع عظیم گاز طبیعی است که در گوشه و کنار این سرزمین نهفته است و یک ثروت کمیاب بود اما حالا و پس از آن که روسیه، آمریکا، قطر و کشور آذربایجان توانستند منابع گازی خود را از دل طبیعت بیرون بکشند و آن را به دیگر کشورها بفروشند و برای شهروندانشان در بخش‌های گوناگون و به ویژه همان بخش سرمایه‌گذاری کنند این ثروت ایران زنده به گور شد.
ایران در دهه۱۹۶۰میلادی و دهه‌های پس از آن همیشه ۱۴‌درصد از سهم صادرات اوپک را به خود اختصاص داده بود و به دومین صادرکننده بزرگ اوپک- که سهم قابل اعتنایی در صادرات نفت جهان داشت – شناخته می‌شد اما شوربختانه این روزها با سختی نفت خود را با قیمت‌های پایین‌تر از قیمت بازار جهانی تنها به یک کشور می‌فروشد.
حال این روزها که هیاهوی توسعه مکران به هر دلیل بلند شده و کارشناسان و سیاستمداران ایرانی با شوق و شور می‌خواهند این منطقه دست‌نخورده را به بهشت توسعه ایران تبدیل کنند آیا به این اندیشیده‌اند که برای این آرزو چقدر باید سرمایه خارجی یا داخلی تامین شود و آیا از خود می‌پرسند محل تامین این سرمایه از کجاست و آیا به پیشرفت بندر گوادر در پاکستان اندیشیده‌اند.
توسعه ایران آرزوی هر ایرانی دلسوز به این مرزوبوم است اما این آرزو بنا بر ضرب‌المثل شیرین که «با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود» نیاز به امکانات سرمایه‌ای و اراده ملی دارد و این عناصر در ایران امروز به چشم نمی‌آیند.
هر روزی که از همین امروز در راه پیشرفت ایران درنگ کنیم و ثروت‌های ایران را باطل و بیهوده از دست بدهیم بر انبوه اندوه اضافه کرده‌ایم.


🔻روزنامه اعتماد
📍 نقطه عطف نظام رسانه‌ای
✍️ عباس عبدی
۱۸ دی سالگرد اصالت تأسف‌بار موشک به هواپیمای اوکراینی بود. رویدادی که اثرات بسیار منفی در فضای سیاسی ایران داشت و می‌توان گفت نقطه عطفی در نگرش و اعتماد عمومی به ساختار بود. این یادداشت یکی از تبعات آن را که ممکن است کمتر به چشم حکومت بیاید به تصویر کشیده است. اخیرا مطلبی منتشر شد که بیانگر مواضع بیش از ۵۰ تن از فعالان رسانه‌ای یا سیاسی طی ۳ روز اول رویداد، یعنی از سقوط تا اعلام رسمی اصابت موشک بود؛ مواضعی که به ‌طور ضمنی یا صریح اطلاع‌رسانی غربی‌ها و مخالفان نظام را درباره اصابت موشک به هواپیما رد می کرد. البته هنگامی که مستندات را می‌خوانیم، برخی افراد به این صراحت نگفته‌اند، ولی در مجموع رویکرد اطلاع‌رسانی مخالفان حکومت را رد کرده یا نمی‌پسندیدند. موضع همه این افراد از یک زاویه نبود؛ برخی وظیفه توجیه‌گری داشتند و هر خبر رسمی را تأیید یا خبر مخالفان را چشم بسته رد می‌کنند. تعداد قابل توجهی از آنان افراد موجهی هستند که ظاهرا بی‌گدار به آب نمی‌زنند؛ انگیزه‌های آنان اغلب خیرخواهانه بود و قصد دفاع از سیاست‌های رسمی را نداشتند، بلکه هدف‌شان دفاع از کشور بود، ضمن اینکه استدلال‌های به نسبت قابل توجه هم در خصوص غیرممکن بودن اصابت موشک می‌شنیدند. مهم‌ترین استدلال این بود که در صورت اصابت موشک، هواپیما در آسمان منفجر می‌شود و این را خیلی‌ها می‌گفتند. نکته دیگر اینکه ضوابط امنیتی پرواز آن اندازه دقیق هست که چنین رخدادی را شاهد نباشیم. ولی نمی‌دانستند موشک تور- ام۱ مثل نارنجک عمل می‌کند و پیش از اصابت منفجر شده و ترکش‌های آن به هدف اصابت می‌کند.

همان سوراخ‌هایی که در بدنه هواپیمای اوکراینی بود و نشانه اصابت ترکش از بیرون است. در هر حال خیلی‌ها آمادگی ذهنی این را نداشتند که در آن شرایط بخواهند بشنوند که این هواپیما با موشک خودی ساقط شده است و در نتیجه با ادعاهای رسمی همدلی کردند و روایت رسمی از سقوط هواپیما تا دو روز اول روایت غالب بود و تبلیغات غربی‌ها را نوعی جنگ روانی می‌دانستند که البته چنین رفتاری مسبوق به سابقه بود. از روز دوم کم‌کم این روایت کمرنگ شد و تق آن در روز سوم در آمد. در حالی که نظام اطلاع‌رسانی رسمی می‌توانست از روز اول روایت خود را با اما و اگر مواجه کند و انواع و اقسام خلاف‌های آشکار را بیان نکند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این روایت‌محوری سقوط کامل اعتماد به نظام رسانه‌ای رسمی شد. این بی‌اعتمادی به کسانی هم که به ‌طور صریح یا ضمنی علیه اصابت موشک موضع گرفته بودند نیز سرایت کرد. پس از روشن شدن حقیقت هر که علیه اصابت موشک موضع گرفته بود، احساس کرد که روایت رسمی او را فریب داده است. آنان دو گروه بودند؛ برخی افراد معتبری هستند و مردم به حرف آنان اعتماد دارند. این گروه از این پس در موارد مشابه سکوت می‌کنند، حتی اگر روایت‌های رسمی را معتبر بدانند، حاضر به دفاع از آن نخواهند شد؛ چون مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد؛ پس اصل را بر نادرستی روایت‌های رسمی می‌گذارند. حتی اگر دفاع کنند هم فایده‌ای ندارد، زیرا مخاطبان این سابقه را روی میزشان می‌گذارند. خودشان هم چون این ضعف را احساس می‌کنند ترجیح می‌دهند سکوت کنند. جالب اینکه تجربه اینها، دیگران را هم به سکوت وادار می‌کند. گروه دوم که ماله‌کش هستند؛ اعتباری ندارند و دفاع آنها اثری ندارد و احتمالا در دفاع از روایت‌های رسمی مواضع تند‎تر و افراطی می‌گیرند. شاید مدافعان و هواداران را راضی کنند، ولی نتیجه از پیش روشن است. دیگر اثر مهم این رفتار، بازسازی و تقویت اعتبار نظام رسانه‌ای غربی و مخالفان و کلا هر چه ضدروایت رسمی است، بود. این اثر تخریبی در آینده نیز بر فضای ارتباطی و اطلاع‌رسانی ایران استمرار خواهد داشت. بی‌اعتباری رسانه رسمی که پیاپی پیام‌هایی را در نفی اصابت موشک و هر احتمالی به جز روایت رسمی پخش می‌کرد نیز مزید بر علت شده که قدرت رسانه‌ای نظام را در مواجهه با دیگران بسیار تضعیف کرده است. با این حساب حتی اگر به جنگ روایت‌ها قائل باشیم، از همین الان نتیجه آن معلوم است؛ گویی با تیر و کمان به جنگ پهپاد رفتن است. این ناکارآمدی رسانه رسمی از پیام اخیر مقام رهبری به صدا و سیما قابل استنتاج است که «امروز پیروزی یک طرف را توانایی او در گرفتن و رساندن پیام و روایت او از واقعیت، رقم می‌زند؛ بسیار پیش و بیش از آنکه ابزارهای نظامی وارد میدان شوند و در آن اثر بگذارند. ما در این عرصه مهم باید دقت و تلاش و ابتکار خود را مضاعف کنیم.» اگر با اتکا به وضعیت موجود بخواهیم از رو در رویی احتمالی دو‌ نظام رسانه‌ای ارزیابی کنیم باید دور پیروزی را پیشاپیش خط کشید؛ چون با این نظام رسانه‌ای فشل به مقابله با دیگران نمی‌توان رفت و پیشاپیش شکست خورده است.


🔻روزنامه شرق
📍 نبود مدیریت کارآفرین در سرمایه‌گذاری‌ها
✍️ مراد راهداری
طبیعی است که امکان بررسی همه شرکت‌ها و سرمایه‌گذاری‌های منتج از صندوق‌های بیمه‌ای اجتماعی در این مختصر نیست، اما همان‌طور که در فرهنگ ما اصطلاحا گفته‌اند: مشت نمونه خروار است و علم آمار نیز آن را تحت عنوان جامعه نمونه پذیرفته است و در علم منطق به آن تعمیم روش استقرایی به کل می‌گویند. در جلسه‌ای که با یکی از مدیران شرکت سرمایه‌گذاری بیمه‌ای در ذیل سازمان تأمین اجتماعی داشته‌ام، چنین برآورد شد که حدود ۶۰ درصد شرکت‌های توابع، متأسفانه زیان‌ده شده‌اند! و اگر با قیمت‌های ثابت و حقیقی -حذف تأثیر تورم روی ارقام سود- چه‌بسا اوضاع وخیم‌تر باشد! چرا این سرمایه‌گذاری‌ها که قرار بود دست‌گیر و گره‌گشا در زمان مبادا برای صندوق بیمه اجتماعی باشد، چنین خود نیازمند کمک شده ‌و مضمحل شده است؟ البته چون دیگر صندوق‌ها نیز در شرکت‌های سرمایه‌پذیر مشارکت دارند، اوضاع دیگر صندوق‌های شریک نیز به همین شکل نامطلوب است.
این معضل، آسیب‌شناسی گسترده‌ای لازم دارد؛ مدیریت فهیم، خبره، سالم و دلسوز در این صندوق‌ها باید طی کارگروهی برای شناخت این بیماری، کالبد‌شکافی کند. مع‌الوصف بخشی از آن به اوضاع اقتصاد ایران مربوط می‌شود، ظرفی که در آن فعالیت اقتصادی صورت می‌گیرد و نمی‌تواند اقتصاد بسته‌ای داشته باشد و حسب ضرورت در تعامل با اقتصاد جهانی دچار ناهمواری‌هایی است. اما بخشی از عوامل مربوط به سوءمدیریت و گاه غفلت از سازوکارها و فسادهایی است که این حوزه اغلب به آن گرفتار شده است و این یادداشت این زاویه را هدف تحلیل قرار داده است. برای روشن‌شدن موضوع و آشکارسازی این وجه مهم و پنهان از ناترازی صندوق‌های بیمه اجتماعی، به طور مشخص اوضاع یک شرکت را بررسی می‌کنیم، وضعیت آن با اندکی اغماض، قابل تعمیم به بعضی از دیگر شرکت‌های سرمایه‌گذاری شده است.

یک شرکت تولیدی وجود دارد که در توابع شرکت سرمایه‌گذاری سازمان مورد مثال است. این شرکت تولیدی خود دارای سه شرکت تولیدی دیگر است، در صنعت لوله‌سازی تقریبا از نوع PVC فعالیت می‌کند. محصولات آن در انتقال آب، فاضلاب، گاز و نظایر اینها کاربرد دارد. درواقع جزئی از صنایع پایین‌دستی صنعت پتروشیمی است. سال‌ها در اقتصاد ایران تأکید بر عدم خام‌فروشی شده است و این سرمایه‌گذاری از این نظر موجه و بلکه از دیدگاه ارزیابی طرح‌های سرمایه‌گذاری نیز توجیه داشته است. چه در بازار داخل و چه در بازار خارج و کشورهای همسایه بازار هدف بزرگی دارد. اما همین مجموعه، در سال‌های گذشته که تا به امروز ادامه یافته است، دچار بیماری سوء‌مدیریت و فراتر از آن گرفتار حیف‌شدن منابع شده است.

محل خط تولید اصلی در ساوه، شهر صنعتی کاوه است؛ اما در قشم، کرمان و حتی به نوعی در بندر امام خمینی نیز شرکت و خطوط تولید دارد و تقسیم کار مفیدی صورت گرفته است. خیلی عجیب است که در زمین صنعتی و محل خط تولید اصلی، فرد خصوصی حقیقی دارای مالکیت خاص می‌شود! به مرور و طی چند سال، سود شرکت تضعیف، درصد سهام شرکت سرمایه‌گذاری مادر از اکثریت قاطع به نسبی و به کمتر از ۵۰ درصد می‌رسد، چنان بازیگران محدود بخش خصوصی توانسته‌اند سهام آزاد را در بازار سرمایه جمع کنند که انسان از نقش شرکت مادر حیران می‌شود! سهام‌داران جزء معتقدند که با تبانی اجازه رشد بهای سهم را نمی‌دهند و این خود شرح مفصل دارد؛ طبق فیلم ضبط‌شده در مجمع عمومی، آنها می‌گویند به طور باور‌نکردنی با اختلال در تولید، بازاریابی، فروش و سود نیز دست‌اندازی کرده‌اند. تا به آنجا که ارزش کل شرکت را با آن‌همه سرمایه‌گذاری در زمین و تأسیسات خط تولید در چند نقطه کشور، معادل ارزش یک آپارتمان ۱۲ واحد ۱۲۰‌متری در مناطق متعارفی از تهران رسانده‌اند. این شرکتی که می‌توانست با ادغام و هم‌افزایی در صنایع پتروشیمی ذیل شرکت مادر، مشابه زنجیره تولید صنعت فولاد از سنگ آهن تا ورق، بسیار خوب ظاهر شود، ارزش افزوده مضاعف ایجاد کند و سودآور و توسعه‌پذیر باشد، چنین به اضمحلال رفته است! گرفتار تعارض منافع شده است! در منجلاب بورس‌بازی منفی‌سازی افتاده است که تعداد معدود حقیقی با بازی ناسالم به بار آورده‌اند. ظاهرا طبق نظر بعضی از شرکا، طرح تصاحب یکجای آن را به ثمن بخس به کمک ارتباطات دارند.

هر‌از‌گاهی نهادهای تحلیلگر در بازار سرمایه، معاملات نماد آن را مشکوک گزارش می‌کنند، اما شاهد هیچ تأثیر و عکس‌العملی نیستیم. در مجمع سالانه سهام‌داران جزء اعتراضات شدیدی داشته‌اند، اما چنین دل‌نگرانی از ناحیه سهام‌دار عمده دیده نشده است. وعده‌های اصلاحی و ترمیمی چندین‌ساله سهام‌دار عمده در مجامع تاکنون چندان عملیاتی نشده است، البته گفته‌اند تغییر در راه است.
قطعا می‌توان با حسن مدیریت و با درایت اقدام به اصلاح و بهبود روش اداره این دارایی‌ها کرد. به فرض همان‌طور که بانک مرکزی با معاملات و چرخاندن سکه و ارز (آربیتراژ) علاوه بر اینکه اقدام به تأمین مالی و پوشش درصدی از کسر بودجه دولت می‌کند، از بهای محاسبه‌شده طلا و ارز نیز حراست می‌کند. سبدگردان این‌گونه سهام می‌تواند چنین کند و عملا ضمن آنکه سازمان متبوع را تأمین مالی می‌کند، -به‌ویژه اگر کارگزار از زیر‌مجموعه باشد- ارزش سهام را نیز رشد منطقی دهد. از آن گذشته، توانایی تولید بسیار خوب، متنوع و در مناطق مختلف کشور با رویکرد صادراتی و پوشش نیاز داخلی را در سطح بسیار مطلوبی ایجاد کند. اما مدیران پیشین، خود رفته‌اند و مشابه آن را در ابعاد کوچک‌تر ایجاد کرده‌اند و اختلال کار برای آن شرکتی که متعلق به بخش عمومی است، ایجاد کرده‌اند. اگر بخواهیم از سوءمدیریت و آسیب‌ها در این موارد بگوییم، شرح ماجرا به درازا می‌کشد و چندان تأثیری در انتقال پیام این کارشناس برای بهبود روش‌ها ندارد.

هدف یادداشت، این بود که دوستان خدمتگزار در عرصه سرمایه‌گذاری صندوق‌های بیمه اجتماعی را دعوت به تفکر در این حوزه از عوامل ناترازی کند. امید است که بخش اقتصادی این صندوق‌ها با اصلاح و بهبود روش‌ها بتوانند به رفع ناترازی کمک و طرف درآمدزایی را تقویت کنند. قطعا ایجاد اشتغال، رشد تولید و مهار تورم، همه از آورده‌های مفید رشد سرمایه‌گذاری و کارکرد سالم آن در جامعه خواهد بود. این خدمت صندوق‌ها که باید در حوزه‌های پربازده، کم‌مخاطره و با نقد‌شوندگی بالا انجام شود، می‌تواند چشم‌انداز سازنده‌ای در جامعه داشته باشد.

اگر این دارایی‌ها به منابع انسانی با‌هوش، سالم و متخصص سپرده شوند و دستگاه نظارتی (اصطلاحا بخش حراستی) نیز به وجوه پشت پرده واقف باشند و مانع نفوذ ویروس بیماری و فساد شوند، این حوزه می‌تواند بخش درخور‌توجهی از ناترازی را حل کند. مردم، یعنی سهام‌داران جزء که حتی در مورد مثال، چندین هزار نفر بدون احتساب اعضای تحت تکفل خانوار می‌شوند، ضمن آنکه به بازار سرمایه اقتصاد کشور اعتماد کرده‌اند و با نیت خیر پول خود را به حوزه‌های غیر‌‌مولد، مثل رمز‌ارزها، طلا و... تزریق نکرده‌اند، در انتخاب محل سرمایه‌گذاری به سهام‌دار مادر -که در موردِ مثال می‌شود وابسته سازمان تأمین اجتماعی- اعتماد کرده‌اند. آسیب به این اعتماد، آسیب به سرمایه اجتماعی است که متأسفانه در جوامع در‌حال‌توسعه، اهمیت آن در اذهان مدیران مغفول است و ضرورت حیاتی دارد که احیا شود.


🔻روزنامه ایران
📍 امیدآفرینی با وفای به عهد
✍️ علی متقیان
وزیر امور اقتصادی و دارایی خبر داده است که دولت در لایحه بودجه سال ۱۴۰۴ کل کشور، پیشنهاد معافیت مالیاتی ۱۰۰ درصدی حقوق‌بگیران، اصناف و مشاغل را ارائه داد. اکنون اجرای آن با تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی و تأیید شورای نگهبان در سال ۱۴۰۴ نهایی شده است. نکته‌ای که در اینجا خود را بیش از هر موضوع دیگری نشان می‌دهد، دوری جستن دولت از جنجال‌های خبری و تبلیغاتی است. به عبارت دیگر آنچه برای دولت پزشکیان حائز اهمیت است، برداشتن قدم‌های اساسی برای رفع مشکلات مردم است و نه پروپاگانداهای بی‌فایده و بی‌اثر. به همین دلیل هم چنین خبر مهمی از سوی وزیر اقتصاد در شبکه «ایکس» و صرفاً پس از آن اعلام شد که دولت از نهایی شدن پیشنهادش در بودجه ۱۴۰۴ اطمینان پیدا کرد. البته این خط‌مشی بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است.
آنچه مسلم است با چنین مصوبات و تصمیم‌هایی که در زندگی و معیشت مردم نقش به‌سزایی دارد، نور امیدی در دل‌ها ایجاد خواهد شد. پشتوانه چنین تصمیم‌گیری نیز به درک دولتمردان از شرایط نه‌چندان مطلوب قشر حقوق‌بگیر بازمی‌گردد. بخشی از محتوای پست وزیر اقتصاد در شبکه «ایکس» ناظر به دغدغه دولت در مورد معیشت مردم است: «این سیاست، که به طور مستقیم بر معیشت مردم تأثیر مثبت خواهد داشت، با پیشنهاد وزارت اقتصاد و برمبنای یکی از وعده‌های رئیس‌جمهوری، به تصویب مجلس و تأیید نهایی شورای نگهبان رسیده است.»
در چنین روزهای سختی این حرکت امیدآفرین دولت و مجلس قابل ستایش است و نشان‌دهنده آن‌که حکمرانی به فکر قشر سختکوش و حقوق‌بگیر کم‌درآمد است. با اعمال معافیت مالیاتی، حقوق‌بگیران تاحدودی از نگرانی و دلشکستگی رهایی یافته و نور امید در دل آنان روشن‌ می‌شود که بسیار ارزشمند است.
پیش از این تحول، زمانی که دولت‌های پیشین با افتخار اعلام می‌کردند هر سال ۲۰ درصد، بیشتر یا بعضاً کمتر به حقوق کارکنان دولت اضافه می‌کنند، تا قدری احساس می‌شد که می‌توان با این درصدها گره‌ای از مشکلات را باز کرد. اما در عمل اگرچه شاهد افزایش ۲۰ درصدی حقوق و دستمزد بودیم، اما به دلیل کسر قابل توجه مالیات، نه‌تنها طعم شیرین افزایش ۲۰ درصد درنهایت به کام حقوق‌بگیران تلخ می‌شد، بلکه همه تبلیغات درباره افزایش حقوق نیز به مثابه در بوق و کرنا کردن هیچ تلقی می‌شد. در واقع اینطور تصور می‌شد که گویا دولت از یک طرف با تبلیغات زیاد افزایش حقوق را اعلام می‌کند، اما از طرف دیگر بی‌سرو صدا بخشی از مبلغ اعلام شده را به عنوان مالیات کسر می‌کند که این کار کاملاً نقض غرض است.
اینکه رئیس‌جمهوری براساس وعده‌ای که داده بود، لایحه‌ای تهیه کرده و از درآمد قابل توجه برای دولت صرف‌نظر کرده است، جای تشکر و سپاس دارد. زیرا مالیات قشر کم‌درآمد کارمند، جزو معدود درآمدهایی بود که به صورت نقد به حساب خزانه واریز می‌شد. این مصوبه در عمل همراهی و حمایت میلیون‌ها حقوق‌بگیر را به دنبال خواهد داشت و ثابت می‌کند که دولت به فکر مردم است، وعده‌های داده شده خود را عملیاتی کرده و تلاش دارد رضایت مردم را به دست آورد.
اینکه رئیس‌جمهوری بارها و این‌ بار در سفر اخیر در استان سیستان و بلوچستان تکرار کرده است که «قولی نمی‌دهم که نتوانم اجرا کنم، اما اول باید ببینم که چه کار باید کرد و وقتی که اجرا کردیم، خواهید دید که اجرا شده است» بسیار درست و بجاست. دلیل این تأکید در سخن دیگری از دکتر پزشکیان در همین سفر پیدا می‌شود، آنجا که گفت «این بدترین گناه است که وعده‌ای بدهم اما نتوانم اجرا کنم.»
نگاه رئیس‌جمهوری محترم‌ در عین حال این است که در حل مشکلات از مردم کمک بگیرد. او در واقع دست یاری به سوی مردم دراز کرده است، مردمی که در عمل مقابل چشم خود در زندگی روزمره، در رفتار و کردار، در حضور بی‌پیرایه با مردم، رئیس‌جمهوری را در کنار خود می‌بینند. به همین دلیل هم به طور قطع به یاری‌اش می‌شتابند و او را یاری خواهند کرد؛ که گفته‌اند «یدالله مع الجماعه.» وقتی جامعه‌ای در کنار هم، با حال خوب، امید، نشاط و سربلندی در کنار مسئولان همراه و دلسوز و مردمی، دست به حرکتی بزنند، یقین داشته باشیم که با موفقیت همراه خواهد بود. ان‌شاءالله.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین