🔻روزنامه تعادل
📍 پیچیدگیهای آغاز مذاکرات ایران و امریکا
✍️ یوسف مولایی
این روزها بسیاری از افراد درباره دورنمای مذاکرات ایران با اروپا و امریکا میپرسند که به نظرم پاسخ دادن به این نوع پرسشها، کار بسیار دشواری است، چراکه ما به دادههای مستند و اخبار درونی تیم مذاکرهکننده دسترسی نداریم و نمیدانیم دو طرف با چه پیشفرضها و چشماندازهایی گفتوگو میکنند. البته مذاکره با اروپا به نسبت گفتوگو با امریکا با سرعت بیشتری در حال انجام است. یعنی مذاکرات مقدماتی با اروپا انجام شده و دورههای بعدی گفتوگوها هم ادامه دارد. مهمترین ابهام و مطالبه طرف مقابل از ایران، گرهگشایی از پرونده هستهای و شفافسازی فعالیتهایی است که ایران در این حوزه انجام میدهد. غرب تاکید دارد که ایران از فعالیتهای صلحآمیز هستهای منحرف نشود. این ابهامی است که ایران باید به آن پاسخ دهد! پاسخ مناسب از طریق جلب اعتماد آژانس بینالمللی انرژی اتمی ممکن خواهد بود. ایران باید به طرفهای غربی توضیح دهد که قصدی برای عبور از خطوط قرمز هستهای ندارد و همچنان بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهایاش متعهد است. پس از برطرف شدن این ابهامات، مرحله عادیسازی روابط ایران با اروپا و در مرحله بعد عادیسازی روابط با امریکا از راه خواهد رسید. مشکلات ایران با اروپا قابل حل است و دو طرف میتوانند دور جدید روابط را آغاز کنند. اما روابط ایران با امریکا از پیچیدگیهای بسیاری برخوردار است. برداشت ما به عنوان کارشناس با برداشتهایی که دستگاه دیپلماسی ایران و نهادهای دخیل در نظام تصمیمسازیهای کشور دارند، تفاوتهای بنیادینی دارد. ما از منظر کارشناسی میگوییم ایران ضمن حفظ خطوط قرمز مدنظر خود و حفظ تمامیت ارضیاش، باید در رابطه با امریکا تنشزدایی را در دستور کار قرار دهد. نباید اجازه داد، تنشها تبدیل به خطر جدی برای ایران شوند و موجودیت ایران را با چالش مواجه کنند. مشخص نیست ایران در دولت چهاردهم تا چه اندازه امکان انجام مذاکره را دارد و ذیل چه موضوعاتی علاقهمند است، پروسه مذاکره با ایالات متحده را پیش ببرد. ایران و امریکا درباره تمام مسائلی که ممکن است برای جهان دغدغه ایجاد کند باید مذاکره کنند. پرونده هستهای ایران، رخدادهای منطقهای و برخی گزارههای دیگر موضوعاتی است که امریکا مایل است درباره آنها گفتوگو شود. برای همین موضوع رفع تحریمهای اقتصادی، ورود به بازارهای جهانی، امکان صادرات نفت، به رسمیت شناختن نفوذ منطقهای و ظرفیتهای راهبردیاش دارای اهمیت است.
اما مشخص نیست ایران تا چه اندازه اجازه انجام چنین مذاکراتی را به مردان دیپلماسیاش میدهد؟
هنوز نشانههای روشنی از سوی ایران مخابره نشده که آیا آمادگی انجام چنین مذاکراتی را دارد یا نه؟ امریکا در منطقه حضور جدی دارد و از سوی دیگر ایران هم یک بازیگر کلیدی در تحولات منطقه است. بنابراین ایجاد هر نوع ثبت و آرامش در منطقه نیازمند همکاری ایران و امریکا در سطوح منطقهای و فرامنطقهای است. انجام چنین گفتوگوهایی کمک میکند که منطقه دورهای از ثبات را تجربه کند و زمینه بهبود شاخصهای ارتباطی فراهم شود. روشن است مذاکره با اروپا به تنهایی نمیتواند ایران را به اهداف مدنظرش برساند. ایران برای رفع تحریمها و کنشگری فعال منطقهای به مذاکره مستقیم و توافق با امریکا نیاز دارد. تجربیات قبلی در زمان خروج ترامپ از برجام نشان داد که اروپا قادر نیست بدون رضایت و مشارکت امریکا، منافع اقتصادی و راهبردی ایران را تحقق بخشد. بنابراین هرگونه تامین منافع ایران در گروی توافق احتمالی با امریکای مدل ترامپ خواهد بود. البته ترامپ هم نشان داده که بیمیل نیست مذاکراتی را با ایران برنامهریزی و اجرایی کند. امریکا به خوبی آگاه است که ثبات و آرامش در منطقه در گروی مشارکت ایران در طرحهای منطقهای خواهد بود. تفاوت این دور از مذاکرات با نمونههای قبلی هم در آن است که اینبار کشورهای عربی که روابط نزدیکی با امریکا دارند نه تنها مشکلی با توافق میان ایران و امریکا ندارند؛ بلکه به دلیل سرمایهگذاریهای قابل توجهی که عربستان، امارات، قطر، کویت و...در حوزههای مختلف گردشگری، انرژی، ورزشی و...کردهاند، هر گونه بیثباتی در حکم ضرباتی پی در پی خواهد بود که چشماندازهای مورد نظر آنها در حوزههای اقتصادی، ارتباطی و تجاری را از میان میبرد. بنابراین قطعات مختلف پازل منطقهای و ضرورتهای فرامنطقهای مذاکرات و توافق را محتملتر از هر زمان دیگری ساخته است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خاویر میلی ایران کجاست؟
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
وقتی خاویر میلی قدرت را در آرژانتین به دست گرفت، کمتر کسی باور داشت وی بتواند با راهحل «ارهای» خودش برای قلعوقمع دستگاه بوروکراتیک دولتی، بیش از چند صباحی در کاخ ریاستجمهوری بماند.
رسانههای لیبرال با وجود باور به منطق درست استراتژی وی، بیم آن را داشتند که خطمشی افراطی باعث شود تا او بهزودی توسط گروههای ذینفع، پرونیستها و دیگر رقبای سیاسی به زیر کشیده شود. اما وی توانست همچنان بر اریکه قدرت باشد و به مردم نشان دهد مشکل دقیقا کجاست. مشکل تورم سهرقمی خیرهکننده آرژانتین و بیثباتیهای پولی و فقر گسترده، دولت عریض و طویل و ناکارآمد است. مشکل کسری بودجه است. مشکل اقتصاد حمایتی، تعرفهمحور و دولتی است.
میلی در گام اول تعداد وزارتخانهها را از ۱۹به ۹ کاهش داد. همراه با این کاهش، ۳۰هزار کارمند دولتی راهی خانههایشان شدند. اصطلاحی در آرژانتین برای کارمندان دولتی استفاده میشود به نام «نوکی» (Gnocchi) که خود این کلمه نوعی شیرینی است که مهاجران ایتالیاییتبار به آرژانتین آوردند. کارمندان دولت چون حقوق دریافت میکنند، اما کار آنچنانی برای مردم نمیکنند در واقع صاحب پستی شدند که چون «نوکی» خوشمزه است! میلی، نوکیها را جمع کرد. در پی این تحول میلی توانست کسری بودجه شدید دولت را به مازاد تبدیل کند؛ امری کمسابقه در تاریخ آرژانتین.
آخرین آمار عملیاتی بودجه نشان میدهد با وجود تورم ۱۶۶درصدی نقطه به نقطه، هزینه دولت ۱۱۴درصد رشد داشته، یعنی به شکل واقعی کاهش داشته و درآمد دولت نیز ۲۵۶درصد رشد داشته است. این اقدامات باعث شد تورم ۲۹۲درصدی آوریل در آخرین آمار به ۱۶۶درصد برسد. پس از ثبات بودجهای دولت، میلی به سمت باز کردن فضای کسبوکار از طریق اره کردن مقررات و مجوزهای دولتی و همچنین برداشتن موانع تعرفهای و غیرتعرفهای تجارت رفته است. یکی از بزرگترین اقدامات وی آن است که اگر فرد و شرکتی درخواستی برای صدور مجوز داشته باشد و در مهلت مقرر دولت پاسخی ندهد، سکوت دولت به معنای رضایت وی است و درخواستکننده میتواند کار خود را انجام دهد.
هرچند مشکلات بسیاری اقتصاد فقرزده آرژانتین دارد و گروههایی که منافع آنها از طریق موانع، مقررات و رانتهای دولتی تضمین می شود در پی سرنگونی میلی هستند و همچنین خود سرعت عملکرد دولت میلی هم تبعاتی در پی داشته، آنچنان که قدرت پزو به شکل واقعی چنان رشد داشته است که بخش صادرات و تولید آرژانتین از آن ضربه خورده، اما نکته آنجاست که استراتژی مشخص از سوی میلی و توانایی وی در اعمال سیاستهایش باعث شده است زمین بازی اقتصاد در آرژانتین به کل با پیش از حضور وی تغییر کند.
این سوی دنیا اما، مایی هستیم که شباهتهای بسیاری با آرژانتینیها داریم. کسری بودجه حداقل ۸۵۰همتی امسال که ۳۰درصد بودجه عمومی را شامل میشود، گسترش حداقل دو دهکی فقر در سالهای اخیر، بوروکراسی عریض و طویل با نیروی کار مازاد دستگاههای دولتی، فرآیند صعبالعبور در راه تجارت و موانع بیشمار اداری برای معامله ارز، مداخلات قیمتی در تمامی بازارها، پیچیدگیهای اخذ مجوز کسبوکار و مالیاتدهی و بیمه، ناترازیهای مختلف از انرژی گرفته تا بانکی و... همچنین به این لیست بلند بالا اضافه کنید تحریمهای اقتصادی و منفک شدن از زنجیره ارزش جهانی را. چگونه میتوان از شر این بیماریهای ساختاری خلاص شد؟ دستگاههای اقتصادی دهههاست به دنبال پیدا کردن راهحل هستند، اما نه تنها به این فرآیند کمکی نکردهاند، بلکه به بدتر شدن شرایط هم دامن زدهاند.
ما برای بهینه کردن انرژی، مدیریت ارز، مالیاتستانی و بهینه کردن یارانهها و... فقط به اضافه کردن پرسنل دولت و ایجاد بار مالی بیشتر برای دولت دامن زدهایم.
عزمی باید پیدا شود که واقعا اره به دست گیرد و وزارتخانهها و نهادها و ارگانهایی را که از دولت بودجه میگیرند، مانند آرژانتین قلعوقمع کند. عزمی که بتواند حداقل ۳۰درصد هزینه دولت را کاهش دهد؛ که بتواند روزگاری رویایی را برای ما رقم زند و بودجه دولت مازاد بیاورد. عزمی که بتواند دیوار تعرفهها را از بین ببرد، واردات کالاها مانند خودرو را آزاد کند؛ که بتواند فرآیند بیثمر و رانتخیز پیمانسپاری ارزی را بردارد و حق مالکیت و آزادی را به فعالان اقتصادی بازگرداند. عزمی باید پیدا شود که راه تنفس اقتصاد ایران را باز کند؛ که بتواند ایران را به جرگه اقتصاد جهانی بازگرداند؛ که بتواند حسرت عقبماندگی شمال و جنوب خلیجفارس را رفع کند؛ راهحل را بدون ترس روی میز بگذارد و برای اجرایش دست بهکار شود و از ریسکها و خطراتش نهراسد. عزمی باید پیدا شود! خاویر میلی ایران کجاست؟
🔻روزنامه کیهان
📍 ۳ نکته درباره آتشسوزی لسآنجلس
✍️ جعفر بلوری
۱- در جامعهشناسی میخوانیم، اندیشمندان غربی- بهخصوص اندیشمندان قرن ۱۹ و ۲۰- غالبا «مسئلهمحور» بودهاند. یعنی، بسیاری از نظریات در این حوزه مهم علوم انسانی، به دلیل درگیر بودن جامعه دورانِ زندگی آن اندیشمند به یک «مسئله» و «بحران»، ظهور و بروز یافتهاند. مثلا افرادی مثل پارسونز و مرتون و امثالهم که روی نظریه «ساختی کارکری» کار کردهاند یا افرادی که بعد از آنها، روی نظرات «کشمکش» و «تضاد» مطالعه کردهاند یا آنهایی که تلاش کردهاند این دو نظریه را با هم آشتی داده و تلفیقی از این دو داشته باشند، به دلیل این بوده است که، جامعه آن روزهای این افراد، درگیر مسائل حادی شده بود و آنها برای حل این مسائل حاد و خطرناک، شروع به تحقیق و مطالعه و پژوهش کردهاند. «مسئلهمحور بودن» یعنی اول مسئله و مشکلی ایجاد میشود بعد، کارهای مطالعاتی و پژوهشی برای حل آن مسئله آغاز میگردد. «مسئلهمحور» بودن، مهم و کارگشا است اما نه همیشه. بسته به نوع و جنس مسئله، فرق میکند که باید «مسئلهمحور» بود یا پیش از مسئله شدن یک معضل، به فکر چاره افتاد. برخی مسائل پس از بروز، میتوانند جامعهای را ویران کنند. مثل مسائل محیط زیستی که امروز در آمریکا به شکل «یکی از پرهزینهترین فجایع تاریخ جهان» خود را به نمایش گذاشته و در حال بلعیدن لسآنجلس است.
محیط زیست، مسائل آب و هوایی و خشکسالی، از جمله نکاتی هستند که همواره وجود داشتهاند و به جرأت میتوان گفت، هیچ یک از کشورهای دنیا به آن به عنوان «یک مسئله فوری» و «حیاتی» که «باید چارهای اساسی برای آن اندیشید» نگاه نکردهاند. شاید هرازچندگاهی در گوشهای از جهان، با تبلیغات گسترده، نشست یا همایشی برگزار کنند و سران کشورها درباره اهمیت آن، متنهای از پیش تهیه شدهای را بخوانند، ولی به نظر میرسد، پای عمل که میرسد، پای پُرمدعاترین کشورهای دنیا در این حوزه هم میلنگد. فقط وقتی فاجعهای مثل آنچه امروز در لسآنجلس آمریکا به شکل آتشسوزی بزرگ رخ میدهد، محیط زیست و خشکسالی و تغییرات آب و هوایی برای کشورها تبدیل به «مسئله» میشود و اگر همین حالا به رسانههای آمریکایی رجوع کنید، خواهی دید که مملو از گزارشها و یادداشتها و مصاحبههایی است که میگویند اگر منتظر «مسئله شدن خشکسالی» نمانده بودیم و پیش از این چارهای اساسی درباره آن میاندیشیدیم، امروز
۷۵ کیلومتر مربع از شهر به سرعت باد از بین نمیرفت.
۱۰۰ هزار خانه به صورت صد درصد خاکستر نمیشد، ۱۵۰ میلیارد دلار در عرض ۴ روز دود شده و به هوا نمیرفت و... به عبارتی، وقتی مسئله «آتشسوزی بیسابقه در لسآنجلس» رخ داد، محیط زیست و خشکسالی دوباره تبدیل شد به یک دغدغه و «مسئله»! آنچه در لسآنجلس رخ داد، یک هشدار به همه است. هشدار نسبت به این امر مهم که، اولا محیط زیست و مسئله خشکسالی، یک مسئله فانتزی و از سر شکمسیری نیست و ثانیا، تا کار از کار نگذشته همه کشورهای دنیا از جمله کشور عزیز خود ما باید برای آن چارهای بیندیشند.
۲- مهرماه سال ۹۹ بود که دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا طی نشستی مطبوعاتی در کاخ سفید گفت: «۸ تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردهایم، ولی آنچه دیدیم، تابوتِ سربازان ما بود و این شرمآور است.» او در سال ۹۵ هم گفته بود «نظام آموزش و پرورش ما دیگر کارایی ندارد و بیست تریلیون بدهی داریم که بیشتر از هر زمان دیگر است.... زیرساختهای آمریکا در وضع خوشایندی نیست و نظام آموزش و پرورش هم کارایی خود را از دست داده است...» جو بایدن، رئیسجمهور فعلی آمریکا نیز طی ۱۵ ماهی که از جنگ غزه میگذرد، چیزی بالغ بر ۳۰ میلیارد دلار صرف کمک به رژیم صهیونیستی کرده است و طی سه سال گذشته نیز رقمی بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلار به اوکراین و زلنسکی کمک کرده است. حالا این اعداد و ارقام و اخبار را که منبع انتشار آنها، خود غربیها و مقامات رسمیشان است، بگذارید کنار اظهارات اخیر رئیس آتشنشانی لسآنجلس که گفته است: «بودجه ندارم!» او میگوید، کاهش بودجه اداره تحت امرش، باعث کاهش توانایی آتشنشانی و اختلال در فعالیت آن در مهار آتشسوزی شده است. خانواده ترامپ هم اعتراض کرده است که اگر آن همه پول مالیاتدهندگان آمریکایی را به زلنسکی نمیدادیم، (از کمک نجومی مالی و تسلیحاتی به رژیم صهیونیستی نام نمیبرند!) امروز شاهد این افتضاح و رسوایی نبودیم. به عبارتی، کشوری که ۸ تریلیون دلار پول زبانبسته را در غرب آسیا برای هیچ و پوچ حیف و میل کرده، طی ۱۵ماه ۳۰ میلیارد دلار به رژیم صهیونیستی برای کشتار زنان و کودکان کمک کرده است و طی ۳ سال گذشته نیز ۲۰۰ میلیارد دلار را برای نجات اوکراین، تلف کرده است، هم خود، و هم پادوهای رسانهایاش در داخل و خارج کشورمان، مدام میگویند، ایران نباید به متحدان منطقهایاش کمک کند! این در حالی است که اولا؛ رقم و عدد کمکهای ایران به متحدانش، در مقابل این رقم و اعداد شبیه به شوخی است، ثانیا؛ آمریکاییها آن حجم عظیم از پول مالیاتدهندگان خود را حقیقتا به فنا دادهاند، ولی ما در حفظ امنیت خود با جبهه مقاومت مشارکت کردهایم.
۳- در کار رسانه، اصطلاحی داریم با عنوان «دروازهبانی خبر». این اصطلاح یعنی، شناخت بموقع اخبار و سوژههای خبری مهم و بازنشر آن. به عبارتی، وقتی خبری «مهم» بود و افکار عمومی دنیا را درگیر کرد، رسانهها مثل یک دروازهبان، آن را گرفته و روی آن مانور رسانهای میدهد. اخبار مربوط به آتشسوزی بیسابقه آمریکا، به لحاظ خبری «مهم» است چون تمام عناصر لازم برای «مهم» بودن را دارد. هم حادثهای عظیم و بیسابقه است - چرا که به قول بایدن، لسآنجلس را شبیه به شهری بمباران شده و جنگزده کرده است - و هم جای پرداختن از زوایای گوناگون مثل همین زاویه محیط زیستی، سوء مدیریت و یا مقایسه آن با شرایط غزه را دارد - اما بخشی از طیفی که در ایران آنها را «غربزده» مینامند، دیروز شنبه اخبار این آتشسوزی عظیم و خسارتبار را در صفحات نخست خود به طور کامل «سانسور» کردند. دلیل این امر در خوشبینانهترین حالت این است کارشان غیرحرفهای است و کار رسانه را بلند نیستند! اما این امر میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد. واقعیت این است که برخی در ایران، غربیتر از خود غربیها هستند. چرا که امروز، بزرگترین انتقادات علیه بیکفایتی نظام سیاسی حاکم بر آمریکا در مهار این آتشسوزی را همین کارشناس غربی و رسانههایشان میکنند. اما غربگرایان ما، غرب را «همیشه قهرمان، پیروز و موفق» میخواهند. یکی از آنها اخیرا در جلسهای با عنوان وفاق ملی گفته است: «واقعیت این است که از این بین تنها آمریکاست که مؤلفههای قدرت جهانی را دارد و الباقی همگی قدرتهای منطقهای هستند و تا ۲۵ سال آینده هیچ کشوری نمیتواند قدرت آن را به چالش بکشد.»(!) این در حالی است که ترامپ با شعار «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم» به پیروزی رسید. «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم» یعنی اولا؛ آمریکا بزرگ نیست و ضعیف شده است و ثانیا؛ مردم آمریکا هم این واقعیت را پذیرفتهاند که اگر نپذیرفته بودند، به آن رای نمیدادند. اما غربگرایان ما این واقعیت را نمیتوانند بپذیرند!
🔻روزنامه ایران
📍 ابعاد، اهداف و پیامهای رزمایشهای اخیر
✍️ دکتر سیدرضی عمادی
از شنبه گذشته (۱۵ دی) برگزاری چند رزمایش نظامی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. هفته گذشته سه رزمایش متفاوت برگزار شد. رزمایش اقتدار امنیتی پیامبر اعظم۱۹ نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اولین رزمایشی بود که هفته گذشته و از صبح روز شنبه ۱۵ دیماه با انتقال تیپ نیروی مخصوص میرزا کوچکخان از فرودگاه رشت به فرودگاه کرمانشاه آغاز شد و مراحل مختلف آن یک هفته به طول انجامید و روز پنجشنبه ۲۰ دیماه با سخنرانی فرمانده کل سپاه پایان یافت. در این رزمایش بیش از همه، مقابله با تهدیدهای زمینی و تروریستی در دستورکار قرار گرفت. درواقع، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تهدیدهای تروریستی را بهعنوان یکی از تهدیدهای مهم پیشروی کشور مدنظر قرار داده و با برگزاری رزمایش پیامبر اعظم۱۹ چگونگی مواجهه با این تهدید را تمرین کردهاند. در همین رزمایش، جنگ الکترونیکی نیز موردتوجه جدی قرار گرفته است.
رزمایش دوم نیز مرحله اول رزمایش مشترک اقتدار در حلقه پدافند هوایی مرکز هستهای نطنز بود. به عبارت دیگر، در این رزمایش چگونگی دفاع از تأسیسات هستهای جمهوری اسلامی ایران در صورت هرگونه اقدام نظامی دشمن تمرین شده است. رزمایش سوم نیز رزمایش ۱۱۰ هزار نفری راهیان قدس در تهران بود که روز جمعه برگزار شد. هدف از این رزمایش نیز تمرین چگونگی مواجهه با هرگونه تهدید تروریستی یا تهدید امنیتی درونشهری بود.
در ادامه این رزمایشها، قرار است ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز رزمایش پدافند هوایی اقتدار ۱۴۰۳ را در مناطق پدافند هوایی غرب و شمال کشور برگزار کند. در این رزمایش سامانههای متنوع و بومی پدافند هوایی در شرایط واقعی میدان نبرد، تمرین مقابله با تهدیدهای هوایی، موشکی و جنگالی را انجام میدهند.
برگزاری این رزمایش شامل چند هدف اصلی است. هدف اول، بالا بردن آمادگی نیروهای مسلح در شرایط مواجهه با هرگونه تهدید تروریستی، زمینی، هوایی و ناامنی داخلی است. هدف دوم، بهروز کردن توانمندیهای نظامی و آموزش نظامی نیروهای مسلح در قبال تهدیدهای جدید است. درواقع، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از تحولات ۱۵ ماه گذشته در منطقه غرب آسیا بهعنوان فرصتی برای شناسایی شیوههای اقدام نظامی دشمنان و تهدیدهای جدید بهره گرفته است. برای مثال، در رخدادهای سال گذشته منطقه غرب آسیا مشخص شد دشمن روی جنگ الکترونیکی سرمایهگذاری کرده است. لذا در رزمایشهای هفته گذشته چگونگی مواجهه با جنگ الکترونیکی دشمن و همچنین چگونگی انجام جنگ الکترونیکی علیه دشمن تمرین شده است. هدف سوم رزمایشها نیز رونمایی از تجهیزات نظامی جدید بود.
این رزمایشها چند پیام مهم نیز دارد. پیام اول این است که برخلاف تحلیلهایی که ارائه میشود، جمهوری اسلامی ایران برای دفاع از خود به هیچ نیروی خارجی وابسته نیست و اساساً همانگونه که رهبر معظم انقلاب بیان کردند، هیچ نیروی نیابتی ندارد. پیام دوم این است که جمهوری اسلامی ایران در عملیات وعده صادق ۱ و ۲ تنها بخش کوچکی از قابلیت نظامی خود را مورد استفاده قرار داد و بخش بزرگی از این قابلیتها هنوز برای دشمن آشکار نشده است و در صورت هرگونه خطای محاسباتی دشمن میتواند مورد استفاده قرار گیرد. پیام سوم نیز این است که جمهوری اسلامی ایران تقویت توانمندی نظامی را با قدرت ادامه میدهد. رونمایی از شهر جدید موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در همین راستا قرار دارد. نهایتاً پیام دیگر برای مردم ایران است که نیروهای مسلح کشور از توانمندی و قابلیت لازم برای تأمین امنیت کشور چه بهصورت زمینی در مواجهه با تهدیدهای تروریستی و چه بهصورت هوایی برای مواجهه با اقدام نظامی احتمالی دشمن و چه برای حمله علیه مواضع دشمن برخوردار هستند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 متغیرهای بینالمللی و حکمرانی داخلی
✍️ مهدی یزدانپرست
در آستانه تحلیف ریاستجمهوری منتخب آمریکا، دونالد ترامپ، جریان زندگانی ما مردم ایران با تغییر وضعیت بورس، قیمت ارز و شوک ناشی از آن در بازار و ترس دیگر کشورها از رابطه جدی اقتصادی با ایران، تحتتاثیر قرار گرفته است ولی این موارد
به هیچ عنوان توسط بزرگان سیاسی و سران قوا مورد اشاره قرار نمیگیرد و در تریبونهای رسمی نظام نیز اثری از این تاثیر مشاهده نشده و اصولا این نوع برخورد در چارچوب پدافند غیرعامل توجیه میشود.
در حالی که امروزه این نوع رفتار نهتنها اثر پدافندی ندارد بلکه در عصر انفجار اخبار و اطلاعات اثری سو از خود بهجای میگذارد و شهروندان را در حوزه صداقت سیاستمداران دچار تردید جدی کرده یا اینگونه برآورد میشود که مسوولان اصولا توجهی به سرنوشت اقتصادی و رفاه و آسایش شهروندان ندارند!
از دیگر سو دوستیهای غیرقابل توجیه با روسیه و چین که نهتنها منافع اقتصادی ما را مانند یک شریک جدی تجاری در نظر نمیگیرند بلکه در امور سیاسی (مانند موضوع جزایر سهگانه) موضعی خلاف تمامیت ارضی ایران اتخاذ میکنند نیز موجب سردرگمی جدی مردم میشود.
تحلیل متفاوت سیاسیون از عموم مردم و اکثر نخبگان و تحلیلگران درباره اوضاع منطقهای به چشم میآید.
حال به ناترازیها در حوزه انرژی و تامین نیازهای مردم، آلودگی هوا، تعطیلیهای پی در پی، نامشخص بودن سرانجام قیمت حاملهای انرژی در سال آینده، مهاجرت هر روزه جوانان، موضوع اتباع بیگانه مهاجر، عدم رونق بازار و… نیز باید به مسائل مهم اضافه شود.
با توجه به شرایط خاص منطقهای، تغییر رفتار مسوولان با بازیگران موثر جهانی و مهمتر از آن با شهروندان خود الزامی بهنظر میرسد که تاخیر در این امر، آفات جدی در پی خواهد داشت چراکه اعتماد ۴۰درصدی مردم به انتخابات ریاستجمهوری و نتیجتا انتخاب دکتر پزشکیان و صحبتهای وی در خصوص وفاق ملی، شاید یکی از کمترین فرصتهای باقیمانده در راستای جلب اعتماد عمومی باشد و عقل سلیم حکم میکند که این فرصت ترمیم شکاف میان ملت و دولت را از دست ندهیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سیاست و قمار اسد
✍️ فریدون مجلسی
اگر سیاست را به زبان ساده برنامهریزی و حکومت متعارف برای برآوردن نیازهای مردم بدانیم، در این صورت در درجه نخست باید دید مردم چه نیازهایی دارند و نقش دولت در برنامهریزی برای برآوردن این نیازها چیست، یا مردم چه میخواهند:
مردم میخواهند زندگی کنند! یعنی در امنیت ببالند و ازدواج کنند، خانواده تشکیل دهند، تغذیه مناسب داشته باشند، لباس مناسب داشته باشند، مسکن داشته باشند، از آموزش مناسب برخوردار باشند، اگر بیمار شدند از درمان مناسب برخوردار باشند و با بهرهمندی از تأمین اجتماعی نگران مصیبت پیری و نیستی نباشند و بکوشند با افزودن به کیفیت فرهنگی و هنری و معنوی در زندگی شادمانی و سعادت خود را افزایش دهند و منزل به دیگری بسپارند.
دستیابی به این امیال انسانی هزینه دارد، که البته بر عهده بهرهمندان است و پرداخت صورتحساب آن مستلزم داشتن شغل و درآمد است. در این میان وظیفه دولت گرفتن بخشی از درآمدهای شهروندان است تا با هزینه کردن در مقیاس بزرگتر بتواند به بهای کمتری خدمات عمومی مورد نیاز مردم را که از توان انفرادی آنها بر نمیآید، تأمین کند. مثلا امنیت را حفظ کند، مدرسه و بیمارستان بسازد و کمک کند که صنعت و کسب و کار و کشاورزی توسعه یابد که مردم با کار و تولید درآمد داشته باشند و هزینه غذا و مسکن و آموزش و درمان کالاهای مورد نیاز خودشان را تأمین کنند.
آن مبالغ جمعآوری شده از محل بخشی از درآمد، یعنی مالیات یا ثروتهای طبیعی، متعلق به مردم و نزد دولت امانت است که باید با اجازه و نظر صاحب ثروت یعنی مردم هزینه شود، که توسط نمایندگان مردم اولویتها تعیین و تصویب میشود. به این فرآیند یا گردش کار، دموکراسی میگویند. یعنی امانتدار که دولت باشد، باید دارایی مردم را با نظارت و تصویب خودشان برایشان هزینه کند. مدرسه بسازد، کتاب و دفتر و معلم تأمین کند. راه و راه آهن و سد بسازد. بیمارستان و امکانات درمانی فراهم کند تا مردم هم به سهم خودشان تولیداتشان را عرضه کنند و با درآمد آن غذا بخرند، لباس و مسکن تهیه کنند، به مدرسه و سینما بروند، موسیقی بشنوند، کتاب بخوانند و از زندگی دلخواه خودشان لذت برند.
از قدیم چنین برنامههایی در جوامع تنظیم و اجرا شده است؛ بنابراین، هر دولتی که میآید نیازی نیست که کارها را از نو آغاز کند. سازمانی اداری معمولا از پیش هست، امنیت هست، خانه هست، مدرسه هست، کارخانه و اشتغال هست، درمانگاه و بیمارستان هست، دانشگاه و کارشناس هست، بازار و خیابان و مغازه و میدان ترهبار هست، سیرک و سینما و ورزشگاه هست، یعنی زندگی در حال چرخش است. اما ممکن است کم و کسر هم داشته باشد. کار دولت در واقع کمک به رفع کم و کسر یا بهسازی و تأمین شرایط بهتر گردش کار و زندگی مردم به هزینه خودشان است. تکرار «به هزینه خودشان» تأکید بر این است که مردم بدانند که این مال خودشان است که برای خودشان هزینه میشود، یعنی آنها نوکر دولت نیستند بلکه دولت که حقوق خودش را هم از مردم میگیرد باید در خدمتشان بوده و پاسخگو باشد.
حالا اگر بخواهیم سقوط سریع بشار اسد را بررسی کنیم باید ببینیم کجای کار او لنگ بوده است که اینچنین شد! آیا برنامه متعارفی برای برآوردن نیازهای مردمش نداشته است؟ آیا سوسیالیسمی که ادعای آن را داشت زیاد هم اجتماعی نبوده است؟ آیا متکی به اقلیتی کوچک برای حفاظت از بقای خودش بوده و دیگران شهروندان درجه دوم بودهاند؟ آیا پول مردم را بدون آگاهی آنان صرف هزینههایی غیر از فراهم آوردن رفاه و آسایش و آموزش و بهداشت و شادمانی آنان کرده بود؟ آیا در سیاست مرتکب ریسکها و مخاطراتی هزینهآفرین شده بود که از تابآوری مردم فراتر بود، آیا دولتش میتوانست برای تأمین درآمد بیشتر و تأمین محیطی مطبوعتر و درآمد بیشتر در فضایی آرمانیتر به حساب مردم دست به سیاستهای نامتعارف قماری بزند؟ یعنی پول امانت آنان را برای اهدافی که فکر میکرد سودآورتر باشد صرف اقداماتی با برد و باخت نامعلوم یا پرخطر کرده بود؟ یعنی میخواسته به اموری بپردازد که در صورت برنده شدن ناگهان جهشی در سطح و توقعات و برنامه زندگی و حیثیت جامعه پدید آورد؟ آیا باید از مردمش اجازه میگرفت، یا به دلیل لزوم پنهانکاری در اموری که برخلاف مقتضای امانتداری است ناچار بوده از شفافیت که لازمه حکومت خوب است طفره برود و خزانه و بودجهای را که ارقام مصوب آن در معرض دید است دور بزند و خطرات قماری را بپذیرد و خود را بیپشتوانه بیابد.
اما قمار حتی در سیاست هم انواع دارد و با طرفهایی مواجه میشوند که با کارت رو بازی نمیکنند. ممکن است جرزنی هم بکنند. در بازی علمی مانند شطرنج نیز انسان پس از چند حرکت ممکن است غافلگیر و مات شود؛ تا چه برسد به قمارهای پر ستیز و رندانه که نوع بیخطر آن وجود ندارد. البته هیچ قمارباز عاقلی در مچاندازی با پهلوانی که از توان بسیار بالاتری برخوردار باشد، رقابت نمیکند. سیاست متعهد به امانتداری و خزانه مردم نیاز به شفافیت دارد، اما وقتی به مخاطرات قماری آغشته شود ناچار از شفافیت کاسته و بر پنهانکاری افزوده میشود. دیگر سهم مردم یعنی خزانه برای اداره امور خودشان تکافو نمیکند زیرا اقدام قماری با امید برد هزینههای بالا دارد، بیمفسده هم نیست. اما اگر به دام مچاندازی پهلوانتر از خود کشانده و با بازیگرانی قهار مواجه شد و در دامی لغزنده افتاد، رهاننده را چاره باید نه زور!
خطر وسوسه قماری این است که وقتی بازنده نتواند از عهده پاسخگویی به صاحبان امانت برآید، باز هم به دور بعدی دل میبندد. میخواهد اندک باقیمانده از توان کیسهاش را هم یکجا به کار اندازد تا شاید بخت به او رو کند و به دور بُرد مکرر برسد و بتواند جبران مافات کند. تجربه شاهد است که پاک باختگان در ناامیدی این مرحله چه بسا دست از جان شستهاند. در حالی که عقل حکم میکند که به جای ادامه بازی با نتیجه محتوم چارهجویی کند و به روال عادی و معقول بازگردد که جلوی ضرر را در هر کجا بگیرد، منفعت است. اما اسد بازی بازندهاش را تا پایان اسفبارش ادامه داد!
🔻روزنامه شرق
📍 تأملی بر همایش وفاق ملی
✍️ کیومرث اشتریان
آیا لازم است که عبارت «دعوا نکنیم» را تعریف کنیم؟ آنگاه که دعوایی در میان باشد و همگان آن دعوا را میبینیم، روشن است که نیازی به تعریف «دعوا» نداریم. گروهی که با یکدیگر در منازعه و دعوا هستند را دعوت به آرامش میکنید؛ همین. این جان کلام وفاق است. برای اینکه وفاق داشته باشیم، ضرورتا نیازی نیست که وفاق را تعریف کنیم، چراکه وفاق یک روحیه و روش و رویکرد است؛ به همین سادگی. وفاق به مثابه راه یعنی که در تعاملات اجتماعی و سیاسی رویکردی همکارانه داشته باشیم. پس از آن است که میتوان گفتوگو را آغاز کرد. اگر اصل بر دعوا باشد، گفتوگویی شکل نمیگیرد، مسئلهای تعیین نمیشود، راهحلی جستوجو نمیشود و قرار و مداری شکل نمیگیرد.
مجموعه همایشهای وفاق ملی که در تهران و شهرستانها و به مدت سه ماه در حال برگزاری است، با همین نگاه شکل گرفته است. وفاق یک کارگاه آموزشی ملی است که نقشهای چندگانهای دارد. یک نقش سیاسی دارد که عبارت از آن است که نیروهای سیاسی به آزمون وفاق بپردازند. بدیهی است که شماری در میان نیروهای سیاسی هستند که اصطلاحا «به هیچ صراطی مستقیم نیستند» و البته پژواک بلند و مدعای سنگینتر از وزن واقعی خود دارند. گفتوگوی دائمی نیروهای ملی (تأکید میکنم گفتوگوی دائمی) میتواند آن پژواک را در جای واقعی خود بنشاند و حد و حدود آن را نمایان کند و نقش تخریبی آن را برای تمدنسازی ملی آشکار کند. اما اگر بخواهیم اسیر یأس حاصل از آن پژواکهای بلند شویم، طبیعی است که باید وفاق را تعطیل کنیم. اساسا موضوع وفاق آن گروههای اندک نیستند. باید از آنها گذر کرد و با اعتمادبهنفس گفتوگوی عمومی را در فضای رسانهای در پیش گرفت و به تکرار و تکرار آن پرداخت. این یک «سیاست سیاسی رسانهای» و یک «پروژه سیاسی» است که نه ضرورتا و انحصارا از سوی دولت بلکه باید از سوی نیروهای مدنی و احزاب سیاسی در پیش گرفته شود تا به خلق گفتمانی فراگیر نائل شوند. نمیتوان کشور را به حال خود رها کرد تا ملعبه شماری اندک از افراطیون این سو و آن سو شود. سخن، قدرت است و «پردازش جمعی سخن» در جامعه یک «پروژه سیاسی تولید قدرت» از سوی نیروهایی است که نمیخواهند جامعه سیاسی متلاشی شود و قدرت عمومی کاهش یابد تا کشور در معرض نابودی و تجزیه قرار نگیرد.
وفاق، اما یک نقش تربیتی نیز دارد و هدف آن تربیت سیاسی جمعی است تا جوانان این راه را به عنوان راهی «استاندارد» برای خواستهها و مطالبات خود در پیش گیرند و از اقدامات کور و مخرب بازداشته شوند. دیدهایم که چگونه نوجوانان و جوانان اسیر جریانهای سیاسی کور شدهاند که بعضا نتیجهای معکوس داشته است. وفاق به مثابه راه و روحیه همین هدف را در پی دارد و بر آن است که «سخن»، مهمترین ابزار برای پیکار سیاسی، برای رشد اجتماعی و برای تمدنسازی است.
در همایش وفاق ملی گفتم که چگونه یک عبارت ساده «دعوا نکنیم» دستمایهای شد برای فراخوان به اندیشمندان کشور تا درباره وفاق بیندیشیم. این عبارت ساده ابتدا در حلقه گزینش مدیران سیاسی خود را نشان داد و البته دچار کجفهمی شد اما هنوز دچار کژکارکردی نشده است. حداقل امیدهایی برای ادامه آن در گسترش دامنه رفع فیلترینگ، در بررسی مجدد FATF، در مذاکراتی که در پیش گرفته خواهد شد و... وجود دارد. به تعبیر زیبای استاد ارجمند آقای دکتر مقصود فراستخواه، آقای پزشکیان باید روایت اجتماعی رأی انتخاباتی خود را دریابد. یعنی عبارت ساده دعوا نکنیم یا واژه وفاق یا رأی ملت، واجد یک معنای اجتماعی و حامل یک روایت اجتماعی است که توسط جامعه تعیین میشود و نه توسط خود گوینده؛ بنابراین باید همان را در نظر بگیرد. در چنین صورتی است که عبارت «دعوا نکنیم» میتواند به رویکرد وفاق ملی تبدیل شود و فرصتی برای گشایش سیاستورزی و دوری از تخریب در جامعه ایرانی باشد. وفاق کمک میکند که تعدیلهایی از سوی طرفهای منازعه در داخل در رفتار خود شکل گیرد، بیمحابا به سراغ مذاکره و تفاهم با طرفهای خارجی نرویم، در قرارداد با آنان ملاحظات حداکثری را در منافع ملی داشته باشیم و در یک کلام هموطنانی از جناحهای گوناگون رقیب را از خود هراسان نکنیم. یک کارآفرین اقتصادی، یک فعال سیاسی، یک مدیر فرهنگی، یک کشاورز ساده، یک کار موفق میکند...
این کار موفق توسط یک پژوهشگر تعمیم نظری پیدا میکند و تبدیل به یک الگوی فعالیت میشود و در جامعه گسترش مییابد. ایده وفاق ظرفیت توسعه مفهومی دارد و ضروری است که به قامت یک منظومه معنایی درآید تا به الگوی عملیاتی تبدیل شده و گسترش یابد. البته پژوهشگران و متفکران و نیروهای سیاسی نیز پیش از این به روشهای گوناگون و عباراتی متفاوت درباره همین موضوع اندیشیده، نوشته و گفتهاند. همایش وفاق ملی نتیجه به هم پیوستن جریان سیاسی، جریان اجتماعی و جریان فکری است.
وفاقی که توسط رئیس محترم جمهور مطرح شد، اگر بخواهد عملیاتی شود و حداقل در بدنه دستگاه اداری گسترش یابد، باید مفهومپردازی شود و به یک منظومه فکری تبدیل شود تا در بدنه قوه مجریه به خوبی فهم شود و جامه عمل بپوشد.
بنابراین اگر بخواهیم یک منظومه فکری بسازیم، باید بر این نکات تمرکز کنیم که:
- وفاق یک راه و روش حکمرانی است و نه ابزاری برای تقسیم غنایم مدیریتی.
- وفاق نحوه تعامل مدنی است.
- وفاق آغازی برای گشودن راه همکاریهای ملی است و دامنه آن نهفقط حوزه سیاست بلکه حوزههای گوناگون اجتماعی و فرهنگی را دربر میگیرد.
-وفاق درمان دردی است که در جامعه وجود داشت و البته هنوز هم وجود دارد و آن هم درد واگرایی، ضدیت، اختلاف، ترویج غضب و تحکیم تعصب بود.
امید است که این همایش راهی بگشاید تا بتوانیم گفتوگوی ملی را توسعه دهیم و دامنه وفاق ملی را نه در حلقههای تنگ جناحی و گزینش مدیریتهای اجرائی و تقسیم غنایم سیاسی بلکه در سطوح مدنی، اجتماعی، محیطزیستی، اقتصادی و فرهنگی گسترش دهیم. وفاق یک راه و روش است.
این همایش با مشارکت گروههای گوناگون سیاسی و در شهرهای مختلف ازجمله تهران، قم، اصفهان، کرمانشاه، اهواز، ایلام، بجنورد، تبریز، همدان و کرمان برگزار شد. مقالات رسیده توسط انجمن علوم سیاسی، انجمن صلح و انجمن جامعهشناسی ارزیابی شد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت توسعه کارآفرینی اجتماعی
✍️ حمید حاج اسماعیلی
امروز جامعه ما نیازمند تحرک و نشاط جدیدی است که متاسفانه سالهاست از کشور رخت بسته است. جامعه امروز ایران نیازمند ورود به بحث مهم کارآفرینی اجتماعی است. واژهای کاملا علمی که بر کارآفرینی تجاری مقدم است. به این دلیل به کارآفرینی اجتماعی باید بها داده شود، چرا که ساختار اجتماعی ایران در طی سالهای گذشته دچار مشکلات اساسی شده است.
قطعا کارگران نیازمند شغل هستند و هرچه ظرفیتهای اشتغال کار، در کشور افزایش پیدا کند، میتواند به تولید و توسعه کشور کمک کرده و رفاه عمومی را افزایش دهد. اما این که ما برای آمارسازی و کارنامه بهتر برای دولتها تلاش کنیم هر تعریفی را برای یک موضوع علمی مطرح کنیم، قطعا نه تنها نمیتواند برای کشور مفید باشد، بلکه میتواند باعث پنهان کاری و پاک کردن صورت مسئلههای اصلی در وضعیت اشتغال در کشور شود. مشکلات اقتصادی به حدی زیاد است که بسیاری از شاغلین نه فقط با یک شیفت کار، بلکه گاهی با دو یا حتی سه شیفت کار، نمیتوانند از پس تامین نیازهای زندگی خود بربیایند.
تعداد قابل توجهی از کارگران، نه تنها مدام اضافه کاری انجام میدهند، بلکه شغلهای جانبی دارند تا از پس پر کردن سبد معیشت خانواده خود برآمده و نیازهای اولیه خود را برطرف کنند. این موضوع حتی درباره قشر بازنشسته هم صدق میکند. قدرت خرید حقوق بگیران، طی چند سال اخیر به شدت تنزل پیدا کرده است و آنان به سختی میتوانند امور زندگی و معیشتی خود را فراهم کنند.
کارآفرینی اجتماعی علاوه بر ایجاد شغل، زمینه ساز فعالیتهای مختلف برای بخشهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. تاکید میشود امروز بیش از کارآفرینی تجاری، نیازمند کار آفرینی اجتماعی در بخشهای مختلف هستیم. همانطور که کارآفرینان اقتصادی در بخشهای مختلف، فرصتهای مختلفی کشف میکنند در بخشهای اجتماعی نیز این امر باید در دستور کار قرار بگیرد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست