پنجشنبه 23 اسفند 1403 شمسی /3/13/2025 9:24:21 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 چرا «بزرگ» نمی‌‌شویم؟!
✍️ حسین حقگو
هر سه نهاد بین‌المللی اقتصادی یعنی صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان ملل در گزارش‌هایی درباره اقتصاد ایران، روند رشد اقتصادی کشورمان در طی دو، سه سال آتی را، نزولی و زیر ۳‌درصد پیش‌بینی کرده‌اند. در گزارش‌های این هر سه نهاد، رشد اقتصادی ایران در سال جاری نیز کاهش یافته و حداکثر ۳,۸ درصد پیش‌بینی شده است (گزارش سازمان ملل). عوامل اصلی این رشد پایین و این روند نزولی رشد اقتصادی نیز کاهش فروش نفت خام ایران و کند شدن رشد سرمایه‌گذاری و نیز تشدید شکاف بودجه‌ای و کسری و تورم بالا و کاهش قدرت خرید جامعه و... عنوان شده است. آنچه این نهادهای بین‌المللی توصیف و پیش‌بینی می‌کنند، همان چیزی است که سال‌هاست کارشناسان اقتصادی و حتی نهادهای معتبر تحقیقی و پژوهشی داخلی در مجلس و اتاق‌های بازرگانی و... بدان اشاره و نسبت به آن هشدار داده‌اند، معضلی که این روزها ازآن با عنوان «ناترازی» یاد می‌شود. از ناترازی بالای درآمد – هزینه بودجه‌های سالانه تا منابع بانکی و صندوق‌های بازنشستگی و آب و محیط‌زیست و حتی ناترازی گفتمانی و مدیریتی (ایدئولوژیک- واقع نگری) و غیره. این مجموعه از «ناترازی»‌ها و نه «کمبود»ها، اقتصاد سیاسی و الگویی از زندگی روزمره و آمال و آرزوها را شکل داده که به‌سادگی نمی‌توان انتظار تغییر آن را داشت. چرا که با عمق وجود و شاید بند بند حیات و زیست مردم این سرزمین گره خورده است.


اقتصادی «نفتی»، «دولتی» و «درون‌گرا» که ناترازی دو سویه‌سو سیاست‌های «دولت » و بی‌مسوولیتی «ملت» را شکل داده که با «کمبود» که معضلی یک سویه و عمدتا کمی و مقداری است بسیار متفاوت است. در «ناترازی» نه فقط با «کمبود» بلکه با مصرف غلط و نابودی و اضمحلال منابع مواجهیم. میلیون‌ها لیتر بنزین و نفت وگازوییل و...که روزانه دود می‌شود و زندگی هر ایرانی را با خطرات حیاتی مواجه می‌کند بدون آنکه کمترین دستاورد ملموس و پایداری را در رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی به ارمغان آورد («سال گذشته نزدیک به ۱۳۰ میلیارد دلار منابع در بخش انرژی به دلایلی مانند اتلاف انرژی و پرداخت یارانه‌ها در این حوزه از دست رفت» – رییس پژوهشگاه نیرو- ۱۹/۱۰/ ۱۴۰۳) یا نابودی جنگل‌ها و مراتع و رودحانه‌ها و تالاب‌ها و خاک و زمین و...که به سبب استفاده غلط و ناروا جان می‌دهند و... به‌نظر می‌رسد تفاوت «ناترازی» و «کمبود» اختلاف بین دو راهبرد نه فقط در عرصه اقتصادی که مهم‌تر در عرصه سیاسی و اجتماعی است. اینکه جامعه‌ای منتظر منجی و نجات‌دهنده باشد تا مشکلاتش را حل کند و او صرفا بهره‌بردار بی‌مسوولیت و بی‌‌دردسر مواهب باشد یا آنکه به فاعلیت خود باور و همانطورکه سهمی مهم از وضعیت ناگوار امروز را متوجه عملکرد خود می‌داند، تغییر اوضاع و احوال را نیز بر ذمه خود بپندارد. صرف‌نظر از مسوولیت‌های حکومت و ضعف شدید و ساختاری حکمرانی اقتصادی در برقراری محیط مناسب برای زندگی و کار و فعالیت انسان ایرانی اعم از محیط غیر تورمی و با ثبات و آزاد و رقابتی و وجود ارتباطات مناسب داخلی و بین‌المللی و.... آنچه در این میان کم اهمیت نیست، رویای انسان ایرانی است. اینکه انسان ایرانی رشد کرده در این مناسبات و روابط اقتصادی و سیاسی به خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند چگونه می‌نگرد و آمال آن چیست؟ اگر رویای یک امریکایی آن‌است که «زندگی هر شخص باید فرصت‌هایی که به او بنابر قابلیت‌ها یا موفقیت‌هایش و فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط‌زاده شدنش داده می‌شود بهتر، غنی‌تر و کامل‌تر شود» رویای انسان ایرانی چیست؟! متاسفانه باید پذیرفت رویای بسیاری از ایرانیان همچون حاکمان با نفت گره خورده و بر ساخته «توهم نفتی» است. اینکه به واسطه منابع نفتی و گازی و معدنی و... ملتی ثروتمندیم و کمتر نیاز به کار و تلاش داریم وکافی است این منابع درست و عادلانه تقسیم و توزیع شود و... دولتی که متکی به درآمدهای نفتی و شبه نفتی است و برنامه‌های تخیلی می‌نویسد (چشم‌انداز ۱۴۰۴ و قدرت اول منطقه شدن و رشدهای ۸ درصدی برنامه‌های توسعه و...) و مردمی که وجود منابع طبیعی را برای توسعه‌یافتگی کافی می‌پندارند و رویا‌بافی می‌کنند، دو سویه توسعه نایافتگی‌اند. به‌نظر خروج از وضعیت ناگوار فعلی و «بزرگ» شدن و رشد اقتصادی بالا، متوازن و پایدار که توسعه‌ای انسانی را به همراه داشته باشد با تغییر رویای ایرانی؛ ازجایگزینی «تولید ثروت» به‌جای «توزیع ثروت» آغاز می‌شود و اینکه فاعلیت خود را باور کنیم و «از تحسین خودمان دست بکشیم و... و از گذشته رها شویم وکار کنیم، کار، کار. کار» (آنتوان چخوف – باغ آلبالو)


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 FATF در آزمون مصلحت
✍️ دکتر علیرضا سلطانی
پرونده FATF با پیگیری دولت چهاردهم از بایگانی مجمع تشخیص مصلحت نظام بیرون آمد و قرار است این نهاد حاکمیتی با بررسی دو لایحه باقی‌مانده پالرمو و CFT، یکی از چالشی‌ترین مسائل کلان کشور در یک‌دهه اخیر را تعیین تکلیف کند.دولت روحانی در سال۱۳۹۶ لایحه «الحاق ایران به کنوانسیون بین‌المللی مقابله با تامین مالی تروریسم (CFT)» و لایحه «الحاق ایران به کنوانسیون سازمان ملل برای مقابله با جرائم سازمان‌یافته فراملی (پالرمو)» را به مجلس دهم تقدیم کرد که به‌سختی به تصویب رسید؛ اما با مانع بزرگ شورای نگهبان و بعد از آن مجمع تشخیص مصلحت نظام مواجه شد.

دولت دوازدهم به ریاست حسن روحانی تلاش زیادی کرد که این دو لایحه در مجمع تشخیص به تصویب برسد؛ اما گویا مجمع براساس مباحثی که در مناظرات انتخاباتی ریاست‌جمهوری چهاردهم مشخص شده تنها تصمیم‌گیرنده در این زمینه نبود و به این ماجرا پای نهادهای امنیتی مانند شورای عالی امنیت ملی و افراد خاص مانند سعید جلیلی باز شد و به بهانه عدم اعتماد به دولت روحانی، مجمع تشخیص بررسی این موارد را مشمول زمان کرد تا دولت دوازدهم به پایان برسد.

روی کار آمدن دولت سیزدهم با توجه به قرابت سیاسی بیشتر با حاکمیت و مجمع تشخیص امید به حل مساله را بالا برد؛ اما با وجود این، موضوع FATF در مجمع بلاتکلیف ماند؛ چون دولت سیزدهم اهتمامی به حل مساله نداشت و بنابراین با بی‌تفاوتی دولت سیزدهم نسبت به موضوع عملا مجمع تشخیص تعیین‌تکلیف FATF را بایگانی کرد و از این بابت خسارات سنگینی به کشور وارد شد. اگر این موضوع در مجمع در سال‌های قبل حل می‌شد، امروز بخش زیادی از مشکلات کشور به لحاظ اقتصادی حل شده بود.

حل مساله FATF فقط حلّال مناسبات اقتصادی و تجاری ایران با غرب نیست، بلکه عادی شدن و به عبارت دیگر امکان استفاده از ظرفیت‌های اقتصادی و مالی کشورهایی مانند چین، روسیه، هند و دیگر کشورها نیز در گرو حل این موضوع است؛ چه اینکه اخیرا روس‌ها مشخصا به مقامات ایرانی اعلام کرده‌اند که برای گسترش روابط اقتصادی باید ایران از لیست سیاه FATF خارج شود. بنابراین اجرایی شدن معاهده همکاری اخیر ایران و روسیه در گرو حل مسائلی از نوع FATF است.
همزمان با طرح مجدد تعیین‌تکلیف FATF در مجمع، تحرکات مخالفان FATF به‌شدت افزایش یافته است. مخالفان عضویت ایران در FATF که قبلا در مجمع تشخیص نفوذ زیادی داشتند و در حال حاضر این نفوذ تا حدی کاهش یافته، تلاش دارند با جریان‌سازی‌های گسترده سیاسی و رسانه‌ای، فضای عمومی مجمع را نسبت به حل مساله از طریق ایجاد تحلیل‌های منفی و بدبینانه نسبت به FATF و بلاتاثیر بودن حل مساله بر رفع تحریم‌ها و حتی القای اینکه با پذیرش موافقت‌نامه‌های پالرمو و CFT، دست ایران برای دور زدن تحریم‌ها بسته می‌شود، تحت تاثیر قرار داده و مانع از تصویب آن شوند.

جریان مخالف حل مساله FATF در عین حال تلاش دارد با اعمال نفوذ و بهره‌گیری از ارکان مختلف قدرت، مجمع تشخیص را تحت فشار قرار دهد تا زیر بار تصویب لوایح دوگانه نرفته و در بهترین شرایط مانند گذشته به دلایل امنیتی و سیاسی آن را بلاتکلیف نگه دارد. این جریان قدرتمند مخالف که در فضای مجازی و رسانه‌ای بسیار فعال است، جریان مخالف خود را بر این مبنای اشتباه قرار داده که با پذیرش لوایح دوگانه، عملا دست ایران برای دورزدن تحریم‌ها بسته می‌شود و این هزینه سنگینی را به کشور وارد می‌کند.

در واقع مبنای استدلال آنها بر فرض نادرست ماندگاری تحریم‌ها گذاشته شده است. گویی از دیدگاه این جریان مخالف، تحریم‌ها ماندگار است و قرار نیست هیچ‌گاه رفع شود؛ دیدگاهی که البته در کشور و خارج از کشور حامیان قدرتمندی دارد؛ چراکه منافع خود را در حفظ و تشدید تحریم‌ها می‌بینند.

دولت چهاردهم در صورتی‌که عزم خود را برای حل مساله FATF کرده باید به‌طور جدی روند بررسی آن را در مجمع دنبال و در عین حال با تعامل با نهادهای امنیتی و ارکان قدرت در کشور، تحرکات جریان مخالف را خنثی کند. در این راستا حضور فعال در فضای رسانه‌ای و ارائه تحلیل‌ها و واقعیت‌ها نسبت به اثرات منفی تعلل در تصویب لوایح دوگانه پالرمو و CFT و همراه ساختن فضای عمومی کشور با این رویکرد می‌تواند تا حد زیادی جریان مخالف را خلع سلاح کند.

صرف انتظار و امید به رفع موانع در مجمع تشخیص مصلحت با توجه به اعمال فشارهای گسترده، نمی‌تواند روند حل مساله FATF را تسهیل کند. نکته مهم این است که با توجه به تحرکات و تحولات گسترده غیرقابل پیش‌بینی در کشور، منطقه و جهان، لازم است FATF هرچه سریع‌تر تعیین تکلیف شود؛ وگرنه با توجه به سرعت تحولات و بروز چالش‌های پیش‌بینی‌نشده، مساله مانند گذشته مشمول مرور زمان خواهد شد.

بر این اساس بهتر بود مجمع تشخیص، تکلیف FATF را قبل از روی کار آمدن ترامپ روشن می‌کرد؛ چراکه مواضع احتمالی ترامپ در قبال ایران می‌تواند روی تصمیم مجمع تاثیر قابل توجهی داشته باشد و زمینه تداوم بلاتکلیفی FATF را موجب شود. نکته پایانی اینکه لازم است هر دو لایحه پالرمو و CFT همزمان در مجمع تشخیص تعیین تکلیف شود و مانند مساله فیلترینگ سکوهای فضای مجازی، مرحله‌ای و پلکانی با موضوع برخورد نشود.

خروج ایران از لیست سیاهFATF در گرو پذیرش هر دو لایحه باقی‌مانده است. برخورد مرحله‌ای نتیجه‌ای جز از دست رفتن زمان و فرصت‌های اقتصادی بیشتر، به گروگان گرفته شدن مناسبات اقتصادی خارجی از سوی کاسبان تحریم و تقویت مخالفانFATF نخواهد داشت.


🔻روزنامه کیهان
📍 آقای پزشکیان و لایه پنهان جنگ
✍️ محمد ایمانی
۱- هر کس کمترین آشنایی با تاریخ غرب آسیا داشته باشد، می‌داند که این منطقه به عنوان قلب تمدن و تجارت و منابع طبیعی و انسانی و موقعیت راهبردی، در دو قرن اخیر هرگز از طمع‌ورزی و جنگ‌افروزی ابرقدرت‌ها مصون نمانده است. بنابراین خام‌اندیشی است که کسی خیال کند با انکار واقعیت این جنگ تحمیلی، می‌تواند صلح و آرامش برقرار کند. واژه «جنگ» اما به تنهایی برای بازنمایی واقعیت کافی نیست. جنگ نظامی با همه اهمیت، آخرین حلقه از واقعیت جاری در منطقه بوده است. همواره حرف اول را در جنگ ترکیبی انگلیس و آمریکا (و صهیونیسم بین‌الملل)، نفوذ و شکاف‌افکنی و به تحلیل بردن منابع قدرت‌ساز زده است. آنها دهه‌ها شبکه‌سازی کردند، افرادی را در طبقات مختلف به خدمت گرفتند، میان ملت‌ها به نام ناسیونالیسم شکاف انداختند (در حالی که خود جبهه واحد فراملیتی بودند) و به تجزیه قدرت‌هایی مانند ایران و عثمانی پرداختند. ملت‌های منطقه جنگ را انتخاب نکرده‌اند، بلکه جنگ دائما به شکل‌های گوناگون به آنها تحمیل شده و مقاومت هم با همه تحولاتش از ناسیونالیسم و سوسیالیسم به اسلامی، نتیجه طبیعی این روند بوده است. آنها که مقاومت را سرزنش می‌کنند و دم از مسالمت با تحمیل‌کنندگان جنگی ۱۵۰ ساله می‌زنند، دانسته یا ندانسته، در نقشه دشمن نقش‌آفرینی می‌کنند.
۲- نفوذ، خطرناک‌ترین لایه جنگ است. بسا قلعه‌ها که در برابر ضربات سنگین فرو نریخت و استوار ماند، اما درِ آن، به دست عناصر خائن و نفوذی به روی دشمن گشوده شد. به نظر شما چرا باید مجله وابسته به یک روزنامه اقتصادی غربگرا، سه روز پس از ترور شهید هنیه در تهران و ضرورت انتقام ایران، رئیس‌جمهور منتخب را در حالی که پرچمی سفید و پاره را بالا برده، تصویر کند؟ این همان نشریه‌ای است با وجود نارضایتی مردم و تولیدکنندگان، از گران‌سازی ارز و خودرو (ایجاد تورم) دفاع کرد و نام مهار تورم را سرکوب قیمت‌ها گذاشت. چرا باید یک نشریه اقتصادی در صفحه نخست خود، لباس عمو نوروز بر تن ترامپ کند؟ یا در شماره دیگری‌، تنها راه نجات اقتصاد را مذاکره با آمریکا معرفی نماید؟ یا موفقیت‌های اقتصادی دولت شهید رئیسی را تراژدی بنامد؟
۳- تاریخ به تعبیر سعدی، «جاسوس هم‌کاسه» کم سراغ ندارد. فرومایگانی که با صاحب‌منصبان اظهار همراهی نموده، اما در زمان مناسب، همان‌ها را کتف‌بسته تحویل دشمن داده‌اند. اثبات وجود نفوذ و خیانت، کار اطلاعاتی پیچیده‌ای نمی‌خواهد. اگر کشمیری و کلاهی، اقدام به بمب‌گذاری در دفتر نخست‌وزیری یا حزب جمهوری اسلامی نمی‌کردند، چه کسی خبر داشت که نفوذی هستند؟ اگر وزیر ارشاد دولت مدعی اصلاحات، سال ۱۳۸۸ در لندن (زیر سایه دولت خبیث انگلیس) «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور» را تشکیل نمی‌داد و دعوت به آشوب نمی‌کرد، چند نفر باور می‌کردند که امثال او در نقشه MI۶ و CIA نقش‌آفرینی می‌کنند؟ اگر معاون وزیر ارشاد همان دولت، نقاب از چهره نمی‌انداخت و ننگ سردبیری شبکه صهیونیستی اینترنشنال را به جان نمی‌خرید، چند نفر می‌دانستند که مدیر سابق روزنامه زنجیره‌ای «آفتاب امروز»، جاسوس انگلیس و اسرائیل بوده؟ ایضا معاون اسبق وزیر دفاع در دولت خاتمی، که به جرم جاسوسی بازداشت و پس از محاکمه اعدام شد.
۴- «عابد- ت» عضو سابق دفتر تحکیم و انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، ۵ تیر ۱۳۹۲ ‌در مصاحبه با وبسایت «اخبار روز» موضوعی را باز گفت که با تحرکات قبل و بعد افراطیون نسبت به آقایان خاتمی و روحانی (و امروز آقای پزشکیان) مطابقت می‌کند: «اصلاح‌‌طلبان سیاست دوگانه‌ای را مقابل حسن روحانی در پیش گرفته‌‌اند. دست از سر او برنمی‌‌دارند، مگر مطمئن شوند چیزی به آنها نمی‌‌ماسد. آنها به روحانی مثل ساندیسی نگاه می‌کنند که تا زمانی که آخرین قطره ممکن در او را میک نزنند، لوله ساندیس را از آن بیرون نخواهند کشید. احتمالاً باید چند نوبت هم حباب و هوای خالی مکیده شود تا مطمئن شوند که دیگر نمی‌‌توانند استفاده‌ای کنند. بعد همان کاری را که با ‌هاشمی رفسنجانی کردند، با او می ‌کنند. آنها از یک طرف باید به روحانی بچسبند، چون تنها شانس بقا و حیات‌شان است... از طرف دیگر مطمئن هستند که بخش‌‌هایی از جامعه که از ترس رقیب، یا بر مبنای انتظارات به روحانی رأی داده‌اند؛ به‌زودی از فضای احساسی خارج شده و کم‌کم بازار انتقاد و اعلام برائت داغ خواهد شد. اصلاح‌طلبان می‌خواهند از روحانی نهایت استفاده را بکنند، اما جوابگوی کارنامه او نباشند. برای همین به چشم ساندیس به او نگاه می‌ کنند».
۵- عضو تشکل دانشجوی شبه‌اصلاح‌طلب دانشجویی، بیراه نمی‌گفت. همان‌ها که از خاتمی در سال ۱۳۷۶ قدّیس ساختند، بعدها او را هو کردند و خواستار استعفا و یا عبور از خاتمی شدند. همچنین، پس از اینکه آخرین سوءاستتفاده‌ها را از دولت روحانی انجام دادند، ضرورت استعفای او را پیش کشیدند؛ چرا که بارها اذعان کرده بودند دولت روحانی از اواخر سال ۱۳۹۴ و با برجام تمام شده و دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد. به همین علت، «عباس- ع» (محکوم پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان / عضو بعدی شورای راهبردی کابینه چهاردهم) ۶ مهر ۱۳۹۹، خواستار استعفای روحانی شد و همین خواسته بر جای تیتر اول روزنامه اعتماد (متعلق به رئیس فعلی شورای اطلاع‌رسانی دولت) نشست. فشار برای استعفا، تصادفا همزمان با فشار دولت ترامپ و سردرگمی دولت روحانی در تله برجام بود. عجیب‌تر اینکه همزمان، مهره‌های غرب در لبنان و عراق نیز برای استعفای دولت مستقر و بی‌ثبات‌سازی این دو کشور فشار می‌آوردند. شهریورماه همان سال، (چند هفته قبل از تیتر روزنامه اعتماد)، نشریه زنجیره‌ای صدا، بخش دیگری از بازی شبکه نفوذ را به اجرا گذاشته و با اشاره به تحقیر رئیس‌جمهور صربستان از سوی ترامپ نوشته بود: «از نگاه منتقدان، عکسی که ترامپ از مذاکره‌‌کننده می‌پسندد، این است: همچون برّه‌‌ای در مذبح و برده‌‌ای در مسلخ. آیا اقداماتی از این جنس را باید مایه شرمساری دانست؟ فرض کنیم سیاستمدار صرب همچون متهمی در اتاق بازجویی و حتی یک برده در مقابل همتای آمریکایی نشسته؛ اگر منافع چنین اقتضایی کند، باید این اقدام را تمسخر کرد، یا عقلانیتی سیاسی خواند؟»! آنها بی‌تعارف می‌خواستند آقای روحانی را کتف بسته، مقابل ترامپ بنشانند، اما ناکام ماندند. همان‌ها اگر بتوانند، به آقای پزشکیان هم رحم نمی‌کنند.
۶- جنگ زد و خورد، و فراز و نشیب دارد. اما تاریخ ثابت کرده که پیروزی و عزت ملت‌ها، در مقاومت است، نه ضعف نشان دادن
و تسلیم شدن. به فلسطین نگاه کنید. خام شدن با وعده دشمن، سرزمین یک ملت را از آنان ربود و آوارگی و ناامنی را تحمیل کرد. اما در غزه، نه فقط صهیونیست‌های جنایتکار بلکه آمریکای ابرقدرت، با مردمی محاصره شده در شهری ۳۶۰ کیلومتر مربعی (تقریبا به اندازه مساحت مشهد و تبریز) جنگیدند و پس از ۱۵ ماه، حماسه‌ای رقم خورد که به گزارش رادیو اسرائیل موجب شده تعدادی از وزرای صهیونیست، برخی از حاضران و دبیر هیئت دولت در جلسه تصویب توافق آتش‌بس‌گریه کنند و وزیر امنیت داخلی و برخی وزرای دیگر کابینه ائتلافی استعفا دهند. این اعترافات صهیونیست‌ها و محافل غربی هم خواندنی است: «منوشه امیر مدیر رادیو اسرائیل: هیچ‌ یک از اهدافی که نتانیاهو در جنگ به دنبال آن بود، محقق نشده و این، یک پیروزی برای حماس و شکستی بزرگ برای اسرائیل است». «نیر کیپنیس، وبسایت واللا: کابوس شکست برای سال‌ها در ذهن همه اسرائیلی‌ها باقی خواهد ماند». « ژنرال گیورا آیلند: حماس به پیروزی رسید و اسرائیل شکست فجیعی خورد. جنگ غزه، یک شکست بزرگ است، زیرا به اهداف خود نرسید». «ژنرال گادی شمنی: دولت اسرائیل در جنگ، شکست خورده ظاهر شده، زیرا فاقد برنامه راهبردی روشن در مورد اهداف جنگ و ابزارهای دستیابی به آن است. این نه‌تنها نتیجه شکست نظامی، بلکه نتیجه شکست رهبری است». «فریاد یوسی یهوشوا، تحلیلگر شبکه عبری i۲۴: اسرائیل شکست خورد؛ ارتش بزرگ ما با تمام امکانات، نتوانست پس از ۱۵ ماه پیروز شود! سخت در اشتباه است، هر کس که فکر کند ترامپ می‌تواند معجزه کند. او هم نمی‌تواند، چون حماس همان غزه، و غزه همان حماس است».
«روزنامه معاریو: پس از ۱۵ ماه، برای همه روشن شد که جنگ غزه، یک رسوایی راهبردی بدون دستاورد است. حماس، ما را دچار فرسایش کرده‌ است». «کانال ۱۴ تلویزیون اسرائیل: چه کسی باور می‌کرد که یک سال‌ونیم پس از حمله‌ هفت اکتبر، در برابر عامل آن تعظیم کرده و همه چیز را تسلیم او کنیم». «دیوید هرست سردبیر میدل ایست آی: این بزرگ‌ترین شکست برای اسرائیل است، تل ‌آویو چاره‌ای جز پذیرش توافقی تلخ را نداشت و این، سرآغازی بر کابوس‌‌های اسرائیل است».
۷- عدم رعایت تناسب در مدیریت توانمندی‌ها و ابزار‌ها، موجب برساختن تصویری کاریکاتوری و معیوب از مدیریت می‌شود. اصل در برابر دشمنی دشمنان، شناخت منابع قدرت و گسترش توانمندی‌هاست، و نه اصرار بر اظهار ضعف و ناتوانی و تکرار التماس‌گونه واژه مذاکره. دوستانی دلسوز برای رئیس‌جمهور محترم نیستند، آنها که اصرار دارند دولت را ناتوان از اجرای برنامه اقتصادی درونزا و گسترش دیپلماسی نشان دهند و بنابراین در تله مذاکره دوباره با طرف عهدشکن برجام بیندازند. این، همان جریان آلوده‌ای است که موفقیت‌های بزرگ دولت شهید رئیسی در احیای رشد اقتصادی بالای ۵ درصد، سه برابر کردن صادرات نفت و افزایش صادرات غیرنفتی، واردات واکسن، الحاق به پیمان‌های ضد تحریمی، احیای ۸ هزار کارخانه تعطیل یا نیمه‌تعطیل، انجام طرح‌های بزرگ آب و گاز و برق و پالایشگاه و پتروشیمی و راه و...، بدون برجام و FATF را کتمان یا حتی تحریف می‌کند.
۸- گفته‌اند جنگ، خدعه و فربیب است. طرفین در هیچ یک از ابعاد جنگ، دست خود را رو نمی‌کنند؛ چنان که حکیم بلندآوازه، سعدی علیه‌الرحمه می‌گوید: «به تدبیر جنگ بداندیش کوش- مصالح بیندیش و نیت بپوش/ منه در میان، راز با هر کسی- که جاسوس هم‌کاسه دیدم بسی/ سکندر که با شرقیان حرب داشت
- درِ خیمه گویند در غرب داشت/ چو بهمن به زابلسِتان خواست شد- چپ آوازه افکند و از راست شد/ اگر جز تو داند که عزم تو چیست- بر آن رای و دانش بباید ‌گریست» . اما ما دیپلمات ارشدی را سراغ داریم که یازده سال قبل، همزمان با آماده شدن برای مذاکره، به غلط گفت «آمریکا با یک بمبش می‌‌تواند تمام سیستم‌‌های نظامی ما را از کار بیندازد»(!) و تیر خلاص را به توان چانه‌زنی در مذاکرات زد. او همین چند ماه قبل هم بر خلاف واقعیت غلبه ایران بر تحریم‌ها ادعا کرد: «گفتند ما یاد دادیم که چگونه فروش نفت زیاد بشود. نه خیر وقتی آقای بایدن آمد، سیاستش این شد که پیچ تحریم‌ها را شُل بکند. اجازه بدهید آقای ترامپ دوباره برگردد، آن وقت ببینیم که دوستان
چه می‌کنند»!
۹- دولت‌های گوناگون آمریکا تا آنجا که می‌توانستند در این ۴۵ سال نقشه کشیدند و ضربه زدند و هر بار گفتند کار ایران چند ماه دیگر تمام است. اما کودتای نظامی، گسیل گروهک‌های مزدور، جنگ تحمیلی، ترور سازمان‌یافته، و تحریم‌های فلج‌کننده و فشار حداکثری، هیچ‌کدام نتوانست انقلاب اسلامی را از بالندگی باز دارد. بنابراین نباید اسیر و مرعوب عملیات فریب نیابتی دشمن شد. گزافه‌گویی برخی عناصر منفعل در حالی است که نشریه آمریکایی فارین پالیسی دو هفته قبل گزارش داد: «ترامپ قبلا یک‌بار در راهبرد فشار حداکثری علیه ایران شکست خورده است. نظریه «مرد دیوانه» او در برابر ایران کارایی ندارد، چرا که دستش برای ایران رو شده است. ترامپ از «نظریه مرد دیوانه» استفاده کرد تا خود را غیرقابل پیش‌بینی و خطرناک جلوه دهد. اما آیا این رویکرد توانست ایران را وادار به تغییر رفتار کند، یا صرفاً به تشدید بحران منجر شد؟ ترامپ با خروج از توافق، فشار حداکثری را آغاز کرد و امیدوار بود که بتواند ایران را وادار به پذیرش توافقی سختگیرانه‌‌تر کند. به گفته جان بولتون، مشاور وقت امنیت ملی‌، ترامپ معتقد بود که ایران در برابر فشارها سر تعظیم فرود خواهد آورد. اما ایران نه‌تنها تسلیم نشد، بلکه نشان داد که فشار حداکثری نتیجه معکوس داشته است».


🔻روزنامه رسالت
📍 اکنون ما و آتش‌بس
✍️ جواد شاملو
از پانزدهم مهر سال ۱۴۰۲ برای هرکه قلبی در سینه داشت و روحی در کالبد و عقلی در سر، دغدغه‌خاطر تلخی ایجاد شد که هرچند گاهی پررنگ می‌شد و گاهی کمرنگ، در تمام طول این یک سال و سه ماه حضور داشت و آن نسل‌کشی بی‌امان مردم غزه بود. نسل‌کشی‌ای که به بهانه عملیات طوفان‌الاقصی آغاز شد. عملیاتی که بار دیگر به جهان یادآوری کرد فلسطین اشغال شده است و آنچه مابین فلسطین و اسرائیل جریان دارد، اختلاف دو دولت نیست؛ اشغال و مقاومت در برابر اشغال است. عملیاتی که به جهان یادآوری کرد ملت فلسطین گذشته خود را فراموش نکرده و وطن خود را رها نساخته و اراده دارد بجنگد و کشور خود را پس بگیرد. عملیاتی که به جهان یادآوری کرد ملت فلسطین نه تنها می‌خواهد؛ بلکه می‌تواند و دوران نه دوران انتفاضه با سنگ است و نه دوران موشک‌های سرگردان سیف‌القدس، دوران عملیات‌های دقیق، سهمگین و سرنوشت‌ساز است که می‌تواند سرعت زوال غاصب را بیفزاید. آغاز این نسل‌کشی همین قدر حماسی و پرمعنا بود و دشمن نتوانست این حماسه معنادار را زیر انبوه خاک و خاکسترهای غزه مدفون کند. نسل‌کشی نه آغازش را جبران کرد و نه به پایان معهود و مطلوبش رسید. هرچند در این مدت دشمن پیروزی‌هایی داشته و مقاومت شکست‌هایی، اما در یک تصویر کلی ناکامی بزرگی برای رژیم غاصب رقم خورد و توقفی در سرازیری این رژیم به‌سوی نابودی ایجاد نشد. اظهر من الشمس است که پس از یک سال نسل‌کشی برای اسرائیل هیچ‌چیز عوض نشده و سران رژیم غاصب بارها و بارها با کابوس تکرار هفت اکتبر از خواب خواهند پرید. البته این گزاره به معنای ضعف مطلق رژیم و قدرت و پیروزی محتوم مقاومت نیست؛ بلکه این یک سال و اندی خالی از نکته‌ها و عبرت‌هایی برای ما و ادامه راه مبارزه نبود. در ادامه برخی از این نکات را مرور می‌کنیم.
یک. طوفان‌الاقصی سطح مقابله رژیم اشغالگر با مقاومت منطقه را تا نقطه پایان چند پله بالا برد و این یعنی آتش‌بس غزه به معنای توقف یا حتی کاهش این تقابل نیست. جنگ ادامه دارد و صرفا شکل آن عوض شده است. برای نمونه یکی از اشکال آن، ایجاد ناامنی‌های داخلی برای کشورهای منطقه به خصوص ایران و عراق است.
شنیده‌ها حاکی از توقیف مستمر محموله‌های تسلیحاتی در مرزهای کشور است. رژیم غاصب خود نیز در درون جامعه از شکاف‌ها و درگیری‌ها رنج می‌برد؛ پس با ما در همان سطحی می‌جنگد که خود با آن درگیر است. به نظر می‌رسد هم برای اسرائیل و هم برای ایران، مطلوب‌ترین راهبرد جنگی، فروپاشی حریف از درون است. تلاش دشمن در راستای این هدف هرچند برای او دویدن در پی سرابی بیش نیست؛ اما برای ما هم خالی از آسیب نمی‌تواند باشد.
دو. گاهی اشیائی کوچک می‌توانند سایه‌هایی بزرگ ایجاد کنند. بستگی دارد نور را از چه زاویه‌ای به آن بتابانی. رژیم اشغالگر در این جنگ دست به ابتکارهایی زد که دال بر قدرت او نیست؛ اما توانمندی‌های مهمی است که می‌تواند سایه قدرت دشمن را طول و عرض ببخشد. لازم است که روی این توانمندی‌ها کار شود و دیگر توانمندی‌های پنهان او کشف و از غافلگیری جلوگیری شود. غافلگیری در عصر رسانه، سایه قدرت دشمن را حجیم می‌کند و پرده توهم قدرت او را ضخیم. یکی از این برگ‌آس‌ها که اسرائیل در این جنگ رو کرد، عملیات تروریستی انفجار پیجرها بود. یک حربه کثیف و شنیع که رژیم بی‌آبرویی ناشی از آن را به جان خرید. چراکه به زعم او برایش می‌ارزید: آبروی نداشته خود را حراج کرد اما هم به حزب‌الله ضربه زد و هم بخشی از توان پنهان خود را رو کرد. در عصر رسانه باید سینمایی جنگید و کاری کرد که مردم جهان خود را در جایگاه تماشاچیان یک اثر هنری ببینند؛ آن وقت توی جنایتکار را هم یک آنتاگونیست یا شخصیت منفی بزرگ خواهند دید. دشمن با خود می‌گوید اگر قرار است اهریمن باشی؛ لااقل ترسناک باش! این همان زاویه نوری است که سایه یک رژیم محتضر را بزرگ می‌کند تا در چشم مردم رسانه‌زده، همچون یک ابرقدرت جلوه کند. هرچند تمام این معرکه‌گیری‌ها از سوی رژیم اشغالگر، به پای ثانیه‌های آخر زندگی یحیی السنوار نمی‌رسید. همان فیلم چندثانیه‌ای که مرزهای افسانه‌های چریکی در تاریخ معاصر جهان را جابه‌جا کرد.
سه. در سال‌هایی که مقاومت غرب آسیا به رهبری حاج‌قاسم با داعش درگیر بود، بین هسته‌های مقاومت و دولت‌های منطقه نوعی وحدت در جریان بود. عنصر مهمی که امروز دشمن در تضعیف آن می‌کوشد. وحدت بین هسته‌های مقاومت در دولت‌های منطقه در سال‌های گذشته مدیون خطر محسوس و ملموس داعش و همچنین توان حاج‌قاسم در دیپلماسی مقاومت بود. رویکردی که امروزهم باید پیش گرفته شود. گروه‌های مقاوم نباید در دو جبهه درگیر باشند و یا اینکه خصلت ملی خود را از دست بدهند.
چهار. پس از غزه که پایتخت مقاومت فطرت بشری است، مدال زرین مقاومت به ملت یمن تعلق می‌گیرد که تا روز آخر در کنار مردم باریکه ماند و گنبد آهنین را تا ابد به یک شوخی تبدیل کرد. یمن خنجر سرخ و بران غرب آسیاست. معمایی که دشمن را عاجز کرد و قدرت گفتمان مقاومت به اثبات رساند. ما هرچند حامی غزه و صنعاییم اما در عرصه نرم‌افزار، باید از آن‌ها بیاموزیم؛ آن‌هایند که به ما روحیه می‌دهند و مقاومت را برایمان معنا می‌کنند. امید که این آتش‌بس برای مردم غزه مقدمه پیروزی‌های بزرگ‌تر باشد و برگ‌های تازه راه خود را از میان آوارهای این سال طولانی پیدا کنند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم
✍️ ابراهیم خوشگفتار
موضوع انرژی و ناترازی‌های موجود که صادقانه با پذیرش و در میان گذاشتن مشکلات با مردم همراه شده گام ارزشمندی در سیاستگذاری کشور است. در شرایط فعلی در حوزه‌های مختلف انرژی دچار ناترازی هستیم. این ناترازی دلایلی دارد و راهکارهایی که در دنیا تجربه و اجرا شده سال‌هاست در قوانین و گفتار و برنامه‌های وزرا طرح می‌شود ولی در عمل اقدام اجرایی موثری مشاهده نمی‌شود. سال‌هاست هوا آلوده است و با وجود اینکه در تمامی شعارهای انتخاباتی به حل مشکل آلودگی اشاره می‌شود، در عمل اقدامی جز تعطیلی روزهای آلوده مشاهده نمی‌شود.
– به اعتقاد من اولین مشکل ضعف مدیریت متولیان این حوزه است. طبق اطلاعات و برنامه‌ریزی و برنامه‌های پیش‌بینی شده مقامات وزارت نیرو از سال۹۵ می‌دانستند که در سال‌های آینده به چه میزان برق نیاز داریم و با وجود آن هیچ اقدامی نکردند و تمام توان و هدفشان را در جهت خروج سرمایه‌گذاری در تولید برق گذاشتند و امروز این بحران دستاورد مدیران سال‌های۱۳۹۰ تا ۱۴۰۳ است.
– مشکلات انرژی با وجود وضعیت حادی که به همراه آورده است، تنها زمانی که کشور درگیر تبعات می‌شود مرکز توجه سیاستگذاری شده و سپس به فراموشی سپرده می‌شود. سال۱۳۹۲ با ابلاغ سیاست‌های اقتصاد مقاومتی تاکید بر کاهش شدت انرژی از موارد مورد توجه و تاکید بود و اجرای این ابلاغیه باید به ضرورت کشور تبدیل می‌‌شد همانطور که در برنامه‌های چهارم، پنجم و ششم توسعه نیز بر آن تاکید شد اما در اجرا سیاست‌هایی که منجر به بهینه‌سازی انرژی شود با موفقیت به اجرا در نیامد به طوری که با وجود روند کاهشی شاخص شدت مصرف انرژی در جهان، در ایران روند افزایشی است و رتبه نخست دنیا را به دست آورده‌ایم. شدت مصرف انرژی در ایران دو برابر میانگین دنیا، ۱۵برابر کشور ژاپن و دو و نیم برابر کشور چین است. چه اقداماتی می‌توانستیم انجام بدهیم که بی‌توجهی به آنها منجر به بروز این نتایج شده است؟
– باید نیروگاه‌های سیکل باز به منظور کاهش مصرف سوخت تبدیل به سیکل ترکیبی می‌‌شد. از سال۹۲ تا امروز امکان اجرای ۳۰واحد بخار وجود داشت. هر واحد قادر بود ۱۶۰مگاوات ظرفیت جدید با صرفه‌جویی روزانه یک‌‌میلیون مترمکعب گاز بدون مصرف سوخت اضافی، به شبکه برق کشور تزریق کند و متاسفانه به دلیل عدم هماهنگی وزارت نیرو و نفت توسعه این پروژه‌ها در اجرا متوقف شد زیرا آن بخش از سرمایه‌گذارانی که ورود کرده و توسعه واحدهای خود را اجرایی کردند، با وجود تاکید قانون و قرارداد، اقدامی در جهت تعهد دولت در قبالشان صورت نگرفت.

– بیش از ۴۰‌درصد نیروگاه‌های کشور دارای راندمان پایین‌تر از ۳۰‌درصد و با مصرف آب و سوخت بالا هستند. در صورتی که بهره‌وری انرژی اهمیت داشت، نیروگاه‌های فرسوده باید از مدار خارج و نیروگاه‌های با بازده بالا که داخلی هستند جایگزین می‌‌شدند. سیاستی که اجرایی نشد و بخشی از نتایج کمبود برق فعلی در اثر عدم اجرای سیاست‌هایی اینچنین به وجود آمده است.
– در بخش انجام اقداماتی در جهت کاهش مصرف سوخت سال‌هاست اعلام می‌شود بین ۲ تا ۴‌میلیارد دلار باید بنزین وارد کنیم تا سوخت خودروها را تامین کنیم. همزمان با واردات بنزین و کمبود سوخت اعلام رسمی می‌شود که امکان تامین بنزین نداریم و از آن طرف عمده واردات خودرو و تبلیغات سطح شهر مربوط به خودروهای پرمصرف و جاگیر با مصرف بالاست که نتیجه آن ترافیک بیشتر و نیاز به فضای پارکینگ بزرگ‌تر است. این مثال یکی از نمادهای شیوه تصمیم‌گیری است.
– ۷‌میلیون خودرو از ۲۷‌میلیون خودروی شماره‌گذاری شده، ۱۱‌میلیون موتورسیکلت از مجموع ۱۳‌میلیون موتورسیکلت و ۸۰‌درصد ناوگان حمل بار و مسافر در کشور فرسوده هستند. خودروهای وارداتی جدید براساس استانداردهای روز دنیا نیست و مصرف بالایی دارند. در حالی که با وجود نداشتن بنزین، واردات خودروی پر مصرف توجیه‌پذیر نیست.
– توسعه شبکه گازرسانی به خانه‌ها که از گذشته روی آن سرمایه‌گذاری قابل‌توجهی صورت گرفت، اشتباه بود و همچنان به این اشتباهات ادامه می‌دهیم. در حالی که بحران تابستان کمبود برق و در زمستان کمبود گاز بخشی از این سیاست بوده و این سیاست همچنان در دست اقدام در روستاهاست. تامین گاز بدون رعایت اصول نوع ساختمان‌سازی و اصول ماده۱۹ بخش دیگری از اشتباهات سیاستگذاری است.
– عدم توجه به ارزش انرژی در کشور و بهره بردن از منابع انرژی اولیه بدون خلق ارزش‌افزوده از مهم‌ترین بخش‌های دیگر اشتباهات سیاستگذاری است. در دنیا بازیافت حرارت از کوره‌های تولیدی سیمان فولاد و… یکی از عوامل بالا بردن راندمان و کاهش مصرف سوخت است. این در حالی است که در کشور ما سال‌هاست فقط مطالعه و مذاکره شده و هیچ اقدام عملیاتی صورت نگرفته است. دلیل اصلی آن نرخ نازل سوخت و برق برای کارخانجات سیمان و فولاد و… بوده است. این در حالی است که در بعضی موارد می‌توان تا ۲۵‌درصد از برق کارخانه را از بازیافت حرارت تامین کرد.
– استفاده از خروجی حرارت نیروگاه‌های کوچک‌مقیاس و توربو کمپسورهای نفت و گاز قادر است حداقل ۴۰۰۰مگاوات تولید برق بدون سوخت که آلودگی هوا در پی ندارد، به همراه داشته باشد. سال‌هاست این توان در کشور وجود دارد ولی نرخ پایین سوخت و عدم هماهنگی دستگاهی وزارت نیرو و نفت منجر شده است این مهم مغفول بماند.
– با تاکید بسیار زیادی که بر توسعه انرژی‌های تجدیدپذیر از سال۱۳۹۲ معطوف شده است، فقط نزدیک به ۶۰۰ مگاوات نیروگاه خورشیدی پس از ۱۰ سال نصب و راه‌اندازی شد. این در حالی است که در همین مدت در دنیا انقلابی در تولید برق خورشیدی اتفاق افتاد. متاسفانه کسانی که سرمایه‌گذاری کردند نیز سال‌ها برای دریافت صورت وضعیت فروش برق خود با مشکل روبه‌رو بودند.
در مجموع می‌توان اظهار داشت مدیریت انرژی در کشور به بحران‌خورده و راهی جز اقدام براساس اصول عقلانی باقی نمانده و باید روش‌های گذشته را کنار بگذاریم و از سوی دیگر باید تمامی سازمان‌های درگیر مساله، مردم و دولتمردان دست در دست از این سرمایه ملی حفاظت کنیم. مصرف بهینه و جلوگیری از هدررفت منابع وظیفه‌ای ملی است. ما در قبال آیندگان مسوولیم و باید نقش شایسته خود را در سطح فردی و ملی ایفا کنیم.


🔻روزنامه اعتماد
📍 کادوپیچ کردن مرگ
✍️ عباس عبدی
ماجرای هدیه دادن کفن و آگهی ترحیم درگذشت شادروان... به دعوت‌شدگان برنامه تلویزیونی در ایران، واکنش‌های زیادی داشت و در نهایت مدیریت صدا و سیما مجبور به عذرخواهی شد. نقدهای گوناگونی به این برنامه شد که اغلب آنها قابل توجه بود، ولی شاید بد نباشد که زاویه دیگری هم در نقد این برنامه گشوده شود. مرگ ‌اگر چه یک پدیده زیستی است ولی تعبیری که از آن و واکنشی که در برابر آن می‌شود، فرهنگی و اجتماعی است. مرگ در دنیای قدیم عموما در خانه رخ می‌داد، بدون اینکه بشر در جلوگیری از آن و به عنوان یک امر محتوم توانی داشته باشد. گریه و زاری مثل حالا نبود، از بس که طبیعی بود. کم‌کم مذهب آمد و مرگ را به عنوان مرحله جدیدی از حیات تعریف کرد و بنای خود را بر زندگی پس از مرگ گذاشت. در ادامه مرگ احساسی شد و مراحل کفن و دفن و یادبود و... به یک مراسم مهم تبدیل شدند. در دنیای مدرن و با پیشرفت علم پزشکی ماجرا نیز فرق کرد. مرگ از یک سو و تا حدی مهار شد. افزایش امید به زندگی که در جوامع اولیه حتی ۲۰ سال بود، با آغاز انقلاب کشاورزی و سپس صنعتی افزایشی شد و اکنون در بهترین کشورها به ۸۵ سال هم رسیده است. این نمادی از مهار نسبی مرگ در دنیای جدید است. با این حال کوچک شدن خانوارها و افزایش طول عمر و زندگی شهری و پیشرفت‌های پزشکی و توسعه نهادهای درمانی و فناوری‌های پزشکی، مجموعا فرهنگی را ایجاد کرده است که مرگ تا حدی کنترل‌پذیر شده و از خانه بیرون رفته و حتی پنهان شده است. اغلب مرگ‌ها در بیمارستان و آسایشگاه و تنهایی محتضر و به دور از خانواده رخ می‌دهد. از سوی دیگر مرگ نه‌تنها تا حدی مهار شده است، بلکه به سوی اختیاری شدن نسبی نیز حرکت می‌کند. اتانازی (مرگ خود‌خواسته تحت مقررات) مصداق آن است که اکنون در برخی از کشورها به رسمیت شناخته شده است. پنهان کردن مرگ در جهان جدید، عده‌ای را به واکنش واداشته تا ببینند چگونه می‌توانند تصور از مرگ را تغییر دهند و بشر را از اضطراب مرگ و تنهایی در هنگام مرگ رهایی بخشند و انکار و نادیده گرفتن و پنهان کردن مرگ را اصلاح کنند و مرگ را از این وضعیت تابو مانند خارج کنند...

وضعیتی که از بودن کنار مرده نزدیکان خود نیز می‌ترسند، در حالی که از کنار زنده بودن آنها لذت می‌بردند!
مصداق مهار مرگ را می‌توان در زندگی گیاهی برخی از افراد دانست. کسی را می‌شناختم که پدر خود را برای سال‌های متمادی در وضعیت زندگی گیاهی حفظ کرد. هم‌اکنون مایکل شوماخر حدود ۱۴ سال است که در این وضعیت نگهداری می‌شود. کسانی بوده‌اند که پس از دو دهه زندگی گیاهی هوشیاری خود را به دست آورده‌اند. سازوکار پزشکی و پروتکل‌های درمان نیز به گونه‌ای است که حداکثر عمر را با هر هزینه‌ای پیش‌فرض گرفته است. حتی اگر یک روز اضافه‌تر باشد. با این ملاحظات از مرگ، برنامه تلویزیونی مذکور را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟
به نظر من این برنامه پایه سیاسی با پوششی دینی داشت که از طرف نهادی تولید و منتشر شد که برای ارسال چنین پیامی ساخته نشده در نتیجه به ضد خودش تبدیل شد. ابتدا رویه و پوشش دینی آن را توضیح دهم. برنامه می‌خواهد توجه مهمان و به تبع آن همه مخاطبان را به مساله مرگ جلب کند. در حقیقت این پیام در یک رسانه مدرن و مخاطب مذهبی، می‌خواهد به شکل ساده و سنتی بگوید که از خدا بترس و به فکر آن جهان باشد. چنین پیامی نوعی تعریض ضمنی نسبت به مهمان و مخاطبان برنامه است.‌گر چه این تعریض در قالبی محترمانه و حتی انذار و نصیحت گفته می‌شود. این رفتار چند ایراد دارد. اول اینکه انذار‌دهنده صلاحیت اخلاقی و دینی این کار را ندارد. اگر کسی نزد یک عارف و تارک‌الدنیا برود و او چنین توصیه‌ای نماید؛ آن را با دل و جان می‌پذیرد. ولی دست‌اندرکاران ناشناخته و احتمالا جوان که برای تولید برنامه و همین نمایش پول می‌گیرند، صلاحیت اخلاقی دادن چنین توصیه‌ای را ندارند. مثل این است که یک نفر معتاد از منظر اخلاقی دیگران را توصیه کند که به سوی اعتیاد نروید. دست‌اندرکاران برنامه بیش از مهمان خود نیازمند چنین توصیه‌ای هستند. آنان به خانم چهره ماندگار پزشکی درس فکر کردن به مرگ را می‌دهند که به اندازه همه آنان تجربه زندگی را پس داده است.
اینکه یک گروه جوان در یک برنامه چنین جایگاهی اخلاقی و دینی برای خود قایل می‌شوند که دیگران را به یاد مرگ بیندازند، یک انحراف بزرگ رویکردی و نگرشی است. برای اینکه بدانیم این استدلال تا چه اندازه درست است، این پرسش را مطرح می‌کنم که؛ آیا آنان به خود اجازه می‌دهند که مثلا امام جمعه یا مقام دیگری از روحانیون دارای مقام را دعوت کنند و چنین هدیه‌ای را به آنان دهند؟ طبعا چنین مهمانانی خود را برتر از نصیحت یک جوان غافل می‌دانند، ضمن اینکه تعبیر و برداشت مردم از دادن این هدیه به چنین افرادی؛ به کلی متفاوت خواهد شد؛ و از آن به عنوان یک اقدام جسورانه سیاسی دفاع می‌کردند.
پس اگر دادن چنین هدیه‌ای به آنان سیاسی تلقی می‌شد، طبعا دادن آن به افراد عادی هم سیاسی است و البته از منظری متفاوت. به عبارت دیگر عامل مهمی در پشت این ایده وجود دارد که همان قدرت سیاسی است که دست‌اندرکاران برنامه برای خود قایل هستند و می‌خواهند از این طریق مهمان و مخاطب را تحت سلطه اخلاقی و سیاسی خود درآورند.
نکته بسیار مهم اشتباه سیاست‌گذاران نظام رسانه‌ای است که از کارکرد تلویزیون غافل هستند. آنان به خطا گمان می‌کنند که تلویزیون می‌تواند کارکرد هیات، مسجد و... را در ابعاد بزرگ‌تری داشته باشد. تا آنجا که به یاد دارم اولین‌بار آقای مهدوی کنی این اشتباه را متذکر شد، و به درستی متوجه بود که این رسانه نمی‌تواند جایگزین نهادها و آیین‌های دینی شود. ولی دست‌اندرکاران رسانه ملی به غلط این مسیر را رفتند، و گمان کردند که با پخش یک سخنرانی یا یک نصیحت اخلاقی در تلویزیون به جای چند صد نفر در مسجد، چند صد هزار نفر آن را می‌بینند و فوج فوج به راه راست! هدایت می‌شوند! در حالی که نتیجه عکس است. هم مساجد را خلوت کردند و بستند و هم تلویزیون را از اعتبار انداختند. هر نهادی کارکرد خودش را دارد. افرادی که به ورزشگاه می‌روند به هیات هم می‌روند، ولی نمی‌توان در ورزشگاه سینه‌زنی راه انداخت همانطور که در هیات نمی‌توان کری فوتبالی راه انداخت. هنگامی که تلویزیون را تبدیل به منبر برای موعظه اخلاقی می‌کنید، نه تنها نتیجه آن را نمی‌دهد، بلکه مسجد و منبر را هم به حاشیه می‌رانید که راندید.
یک مساله مهم این است که تلویزیون ایران دنبال افزایش بیننده هم نیست. در واقع این برنامه را تا زمانی که از سوی مهمان معترض بازنشر نشده بود کسی آن را ندیده بود. یعنی این برنامه‌ها برای مخاطبان بسیار محدود ساخته می‌شود و هدف اصلی آن جذب مخاطب نیست، چون به محض اینکه اینگونه برنامه‌ها دیده شوند از سوی بینندگان مورد اعتراض قرار می‌گیرند. یکی از عللی که کمتر کسانی حاضر هستند که در برنامه‌های تلویزیونی شرکت کنند نیز همین است چون مخاطب عام ندارد برای کارفرمای محدود ساخته می‌شود.
خلاصه اینکه انتشار پیام به نسبت خوبِ فکر کردن به مرگ را در قالب سیاسی و دینی و بسیار ساده و منبرگونه از یک رسانه مدرن؛ عوارضی جز آنچه که گفت شد ندارد. ۳۳ سال پیش در ابتدای یک تحقیق که ناظر آن بودم نوشتم که؛ «در ایران هیچ پدیده مدرنی به اندازه رسانه صدا و سیما به صورت سنتی استفاده نمی‌شود.» این هم یکی از موارد آن. تازه آن زمان خیلی مدرن‌تر استفاده می‌شد.


🔻روزنامه شرق
📍 شبحی سرگردان به نام نئولیبرالیسم
✍️ حمزه نوذری
مفهوم‌ نئولیبرالیسم تبدیل به یک واژه معمول در ادبیات دانشگاهی شده است؛ به‌طوری که در کلاس‌های کارشناسی نیز مدام از این سخن گفته می‌شود که لیبرالیسم روح حاکم بر زمانه ما شده است. اغلب گفته می‌شود سیاست و ساختار اقتصاد ایران نیز نئولیبرالیستی است و این یکی از عجیب‌ترین ادعاهایی است که شنیده می‌شود. ادعایی بس گزافه و غیر‌متقن مبتنی بر شواهدی ضعیف. بسیاری از اصحاب علوم انسانی ادعا می‌کنند بعد از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، سیاست نئولیبرالیستی بر فضای اقتصادی ایران حاکم شده و تا‌کنون ادامه داشته است.
برخی نیز معتقدند از اواسط دهه ۱۳۸۰ شاهد شدت‌گرفتن سیاست‌های نئولیبرالیستی در ایران هستیم. چنین افرادی برای ادعای خود شواهدی از کاهش حضور دولت در عرصه آموزش، به‌ویژه آموش عالی و بهداشت ارائه می‌کنند. به‌ عبارتی، پولی‌شدن آموزش و بهداشت را نشانه‌ای متقن و محکم برای صدور حکم نئولیبرالی‌بودن سیاست‌ها در ایران می‌دانند. آنها معتقدند نئولیبرالیسم همه جا حضور دارد؛ چه جامعه دینی باشد، چه جامعه‌ای دیکتاتوری باشد و حتی در کشورهای سوسیال‌دموکراسی نیز نئولیبرالیسم رخنه کرده است. گویی شبحی است که بر فراز همه جوامع در حال پرواز است یا به‌مثابه جنی است که بدن‌ها را تسخیر کرده است. به نظر می‌رسد در چنین تفکری، هر کجا اقتصاد بازار و محاسبه عقلایی وجود دارد، زیر سر نئولیبرالیسم است. هر جا دولت به جهت فشار ضرورت‌ها و ناتوانی‌ها در ارائه خدمات باز‌می‌ماند، عامدانه و عاقلانه دست به گردن نئولیبرالیسم انداخته است. نئولیبرالیسم به‌مثابه معشوقه‌ای برای همه دولت‌ها تلقی می‌شود؛ دلبری که از نظر برخی با آزادی از بندگی و بردگی دولتِ همه‌ جا حاضر، خوشبختی می‌آورد و از نظر برخی دیگر تباهی به دنبال دارد.

از جامعه‌شناسانی که نگران کاهش ارائه خدمات دولت در آموزش و بهداشت هستند تعجب می‌کنم که چگونه در اقتصاد برنامه‌ریزی و هدایت‌شده از سوی دولت (به معنای عام و نه‌فقط قوه مجریه) که بوروکراسی اداری زمام آن را در اختیار دارد، ما را گوش‌به‌زنگ ردپای سیاست نئولیبرالیستی نگه می‌دارند. این جامعه‌شناسان باید به بنیان‌گذاران رشته خود مراجعه کنند و آثار آنها را دقیق‌‌تر بخوانند. برای مثال، ماکس وبر ۱۲۰ سال پیش کوشیده است آنچه را می‌تواند اقتصاد بازار باشد، تعریف کند؛ بدون اینکه به بازار آزاد خود‌انگیخته معتقد باشد. او اقتصاد تنظیم‌شده، نه هدایت‌شده و برنامه‌ریزی‌شده را دنبال می‌کرد که در درون یک چارچوب نهادینه از یک سو ضمانت‌ها و ضوابط قانونی را ارائه دهد و از سوی دیگر تضمین کند که آزادی‌های اقتصادی موجب عدم تعادل اجتماعی نشود. چنین طرز فکری از نظر جامعه‌شناسان ساده‌بین امروزی، نشانه‌ای از رسوخ روح نئولیبرالیسم در وبر است.

در‌حالی‌که مصلحت دولت بر تمامی عرصه‌های اقتصاد سیطره دارد و رویه‌های دولتی در اقتصاد و جامعه به حداکثر رسیده است، ترس از نئولیبرالیسم مثل ترساندن کودکان از هیولا‌ست. گاهی در حکومت‌کردن بیش از حد (مفهومی است برگرفته از فوکو) فشار و ضرورت‌های مالی هست که دولت مجبور می‌شود در جاهایی کمتر حضور داشته باشد و هزینه را کاهش دهد. اما دولت در ایران ساده‎‌ترین و بدترین راه را انتخاب می‌کند؛ یعنی کاهش ارائه خدمات در حوزه آموزش و بهداشت. بااین‌حال، این کم‌بودن نشانه‌ای از سیاست نئولیبرالیستی نیست؛ چون هم‌زمان با کاهش هزینه در آموزش و بهداشت، در جاهای دیگر بیشتر و کامل‌تر مشغول هدایت است. در ایران‌ برای رها‌شدن از اقتصاد دولتی، سیاست نادرستی انتخاب می‌شود، شروع مناسبی برگزیده نمی‌شود و چشم‌اندازی هم وجود ندارد. دولت سردرگم به‌مثابه فردی است که دچار زوال عقل شده و نمی‌داند کیست، کجا می‌رود و برای چه از خانه خارج شده است.

همین که سیاست رها‌شدن از اقتصاد دولتی با کاهش ارائه خدمات در حوزه بهداشت و آموزش شروع می‌شود، حرکت ناشیانه‌ای است و این بهانه‌ای است برای برخی که فکر می‌کنند پس سیاست اقتصادی در ایران نئولیبرالیستی است. دوگانه‌انگاری کاذبی اذهان را تسخیر کرده است؛ به‌گونه‌ای که اقتصاد یا می‌تواند دولتی و سوسیالیستی باشد یا نئولیبرالیستی و مبتنی بر بازار آزاد.
اگر کسی سخن از کاهش مداخله دولت و حرکت به سوی اقتصاد بازار به میان آورد، به معاشقه با نئولیبرالیسم متهم می‌شود و اگر کسی از هزینه بسنده و کافی دولت در آموزش و بهداشت با‌کیفیت حمایت ‌کند، گویی به هم‌آغوشی با سوسیالیسم و دولت‌ بزرگ فکر می‌کند. روح سرگردان نئولیبرالیسم آنچنان برای برخی جدی شده است که از نئولیبرالیسم چینی و سوئدی و حتی ایرانی سخن می‌گویند. برای رهایی از این دوگانه کاذب و سطحی‌نگری و پر‌نکردن اذهان دانشجویان با چنین مغلطه‌هایی، مطالعات عمیق‌تر و جدی‌‌تری لازم است.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 بهبود روابط با دنیا برای توسعه تجارت
✍️ مسعود دانشمند
توسعه زیرساختها از الزامات مهم رشد اقتصادی و افزایش رفاه عمومی به شمار می رود. سرمایه­گذاری مستقیم بر روی زیرساختها باعث فراهم شدن امکانات تولیدی شده و فعالیتهای اقتصادی را تحریک نموده و با کاهش هزینه های تجارت و انتقالات باعث بهبود رقابت پذیری می شوند و در نهایت به رشد اقتصادی ایران کمک می نماید.
توسعه اقتصاد یکی از مهمترین آرمان های دولت ها و از کلیدی ترین مطالبات مردمی از حاکمیت است. توسعه اقتصاد به این دلیل حائز اهمیت است چرا که علاوه بر افزایش قدرت اقتصادی مردم، قدرت چانه زنی و تاثیر گذاری کشور را در نظام بین الملل بسیار بالا می برد از این رو تلاش برای توسعه اقتصاد امر مبارک و حائز اهمیتی است.
امروز کشور‌های دنیا در موضوع رشد تجارت، افزایش درآمد سرانه و بالا رفتن قدرت اقتصادی خود نگاه ویژه‌ای به موضوع دیپلماسی اقتصادی دارند به این خاطر باید به این مقوله نگاه ویژه‌ای داشته باشیم، چرا که تضمین کننده رشد تجارت خارجی کشور به شمار می‌رود. توسعه دیپلماسی اقتصادی و هدف گذاری برای تحقق این موضوع بسیار مهم را نباید به یکی دو وزارتخانه ربط داد، هر چند در این بین بانک مرکزی؛ وزارت صمت و وزارت خارجه بسیار تاثیر گذار هستند و در این عرصه باید خوب حاضر شوند و نقش آفرینی کنند.
بهبود روابط با دنیا اولین گام توسعه تجارت خارجی به شمار می‌رود به این خاطر باید روی این مقوله بهتر از گذشته کار شود چرا که تجارت خارجی بیشتر به منزله ارز آوری، تولید رشد یافته و صادرات رونق گرفته است.
رشد اقتصادی از تولید ناخالص داخلی حادث می شود و تولید ناخالص داخلی از مجموع تولیدی که کل کشور انجام می دهد، محقق میشود یعنی از تولید کالاها و ارائه خدماتی هر چه بیشتر. در صورتی که تولید در یک اقتصاد وضعیت ضعیفی داشته باشد اعم در زمینه های مختلفی چون کشاورزی، صنعتی و خدمات، نمی توان به توسعه یافتن آن اقتصاد وکشور امیدوار بود. در صورتی که اقتصاد رشد نکند، قطعا توسعه ای هم رخ نمی دهد، بنابراین تا زمانی که تولید زمین گیر است ونرخ رشد تولید منفی است اقتصاد توسعه نمی یابد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین