🔻روزنامه تعادل
📍 متغیرهای موثر بر مذاکرات احتمالی و شاخصها
✍️ پیمان مولوی
ایران زمان قابلتوجهی را برای مذاکره و توافق در سال ۹۹ و سپس ۱۴۰۰ از دست داد. در اسفند ۹۹ و اردیبهشت سال ۱۴۰۰ ایران میتوانست دستاوردهای قابلتوجهی را از مذاکرات با دولت بایدن کسب کند که به هر دلیلی این فرصت از دست رفت. معتقدم ترامپ علاقه دارد با ایران در شرایط ضعف مذاکره کند و ایران را در شرایط اضطرار پای میز مذاکره بیاورد. امروز ایران هر چند ابزارهایی برای مذاکره در دست دارد، اما بسیاری از ابزارهای قبلی خود را نیز از دست داده است. ناترازیهای انرژی، بودجهای و ناترازیهای کلان اقتصادی و اجتماعی و... باعث شده ایران در شرایط خاصی پای میز مذاکرات بنشیند. مطابق الگوریتمهای موجود، طی ۶ ماه آتی ریسکهای اقتصادی در ایران به شدت افزایش مییابد و اگر ترامپ ایران را دوباره با تحریمهای نفتی مواجه کند شرایط دشواری پیش روی ایران خواهد بود. برخلاف برخی تحلیلگران که اعلام میکنند امریکا، اقبال زیادی به مذاکره دارد، من معتقدم اینگونه نیست. در حوزه ژئوپلیتیک زمانی که امریکا میبیند بسیاری از ابزارهای منطقهای و راهبردی ایران، ضعیف شده یا آسیب دیده است، ناترازیهای بسیاری اقتصاد ایران را تهدید میکند و فشار تحریمها باعث کاهش فروش و صادرات نفت ایران شده، به سرعت توافق نمیکند، بلکه صبر میکند تا با وارد آمدن فشارهای بیشتر دستاوردهای بیشتری کسب کند. شخصا ایران را در مسیر توسعه نمیبینم، اولویت فعلی ایران و مدیران آن است که شرایط موجود از آنچه که هست، بدتر نشود. اگر قطعی برق سال آینده ایران از امسال بیشتر نشود باید از دولت ممنون و متشکر بود. اگر ناترازیها عمق بیشتری پیدا نکند و شاخصها نزول بیشتری پیدا نکند باید شکرگزار باشیم، چون روندهای اقتصادی نشان میدهد ایران وارد دوره فشار بیشتر خواهد شد.
برخی این پرسش را مطرح میکنند با توجه به پالسهای منتقل شده از سوی ترامپ و بالعکس، آیا انتشار خبر مذاکرات مستقیم میان دو کشور، برای اقتصاد و نظم و نظامات بازارهای ایران امیدبخش نیست؟ طبیعی است که همه خوشحال خواهیم شد که مذاکرات مستقیم انجام شود و در ابتدای امر هم این موضوع اثرات مثبت مقطعی در بازارهای ایران میگذارد. اما به لحاظ بنیادین بین انجام مذاکرات مستقیم میان دو کشور تا فاز برداشته شدن تحریمها باید اتفاقاتی در ایران صورت بگیرد که بعید است به راحتی این خواستههای دو طرف محقق شود. مثلا در حوزه غنیسازی، مسائل منطقهای و آرایش نیروهای دو طرف باید زمینههایی فراهم شود. در حوزه اقتصاد هم ایران باید اصلاحاتی را صورت دهد. هرگونه اصلاح در اقتصاد و پایان دادن به رویکردهای غلط فعلی در اقتصاد، بخشنامههای دستوری، اقتصاد ذینفعانه، پیوستن به افایتیاف و... بهتر از ادامه وضع موجود خواهد بود. ایران سالهاست در حوزه اقتصاد به گونهای سیاستگذاری و تصمیمسازی کرده که طیفی ذینفع و پر قدرت در اقتصاد ایران به وجود آمدهاند. طیفی که به دلیل رویکردهای سوداگرانهای که دارند اجازه انجام اصلاحات و بهبود را نمیدهند. ایران باید از مسیر اشتباه گذشته بازگردد و بخشی از این تغییرات و اصلاحات به حوزه اقتصاد و سیاستگذاریهای اقتصادی مرتبط است و بخش مهمتر آن به اقتصاد سیاسی و تصمیمسازی عایدی راهبردی بازمیگردد. مثلا هنوز در ایران افراد و جریاناتی وجود دارند که با صدای بلند اعلام میکنند پیوستن به گروه مالی افایتیاف به نفع ایران نیست! وقتی از این افراد و گروهها سوال میشود که پس چرا از ۲۰۰ کشور تنها ۳ کشور ایران، کرهشمالی و نپال به این گروه نپیوستهاند و باقی کشورها این ضرورت را پذیرفتهاند؟ باز هم پاسخی داده نمیشود. ازسوی دیگر یکی از عاملهای مهم بر سر رده مذاکرات مستقیم ایران و امریکا و توافق احتمالی کشورهای منطقه هستند. هرچند برخی تحلیلگران ایرانی، مبتنی بر اظهارات و رویکردهای برخی کشورهای عربی عنوان میکنند در این نوبت کشورهای عربی موافق توافق ایران و غرب هستند اما من همچنان معتقدم عربستان، امارات، ترکیه و... اساسا توسعه ایران را مغایر با مطالبات خود میدانند. با یک چنین فراز و فرود و در یک چنین شرایطی است که مجموعه متنوعی از متغیرهای موثر در انجام مذاکره مستقیم، توافق احتمالی و دستیابی به اهداف موردنظر وجود دارند که ایران باید به آنها توجه کند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 قوت استدلال با هوش مصنوعی
✍️ دکتر حمید قنبری
کارهایی که قبل از این ساعتها و روزها وقت میگرفت با هوش مصنوعی در مدتی کوتاه انجام میشود.
برای نگارنده، نوشتن یک طرح درس، طراحی یک پاورپوینت، تحلیل یک متن، نوشتن یک پاراگراف، ترجمه انگلیسی به فارسی و بالعکس، حتی طراحی نمودار ذهنی از پیچیدهترین متنها، همه و همه کارهایی است که هوش مصنوعی خیلی سریع و ساده و کارآمد انجام میدهد.
گویی سوار موشک شدهایم. خیلی سریعتر از آنچه قبلا تصور میشد کارها جلو میرود. اما نکته مهم این است که وقتی سوار موشک میشوی، دیگر منظره جاده را نمیبینی. همه چیز تصاویر مبهمی میشود که بدون هیچ معنایی از مقابل چشمانت میگذرد.
هوش مصنوعی سریع است و خیلی سریع هم متحول و بهینه میشود. هر روز افزونهای جدید و امکانی جدید در آن پیدا میشود. هر چند وقت یک بار، دوستی پیام میدهد که فلان افزونه هوش مصنوعی را دیدهای؟ فلان امکان و قابلیت را دارد که خیرهکننده است. راست هم میگوید. بهروز ماندن با هوش مصنوعی و آگاهی از آخرین تحولات و فرآوردههای آن خود کاری دشوار و نیازمند صرف وقت بسیار است. با این همه چه جای گله از هوش مصنوعی وجود دارد و چرا باید مراقب بود؟
نخستین خطر استفاده نادرست از هوش مصنوعی، کاهش عمق است. یکی از متداولترین استفادهها از هوش مصنوعی، کمک برای خواندن متون است. راقم ابتدا برای خواندن متون انگلیسی از هوش مصنوعی کمک میگرفت. اگرچه زبان انگلیسی را کم و بیش میدانم اما سرعت خواندنم به انگلیسی بسیار کمتر از سرعت خواندنم به فارسی است. از هوش مصنوعی اینطور استفاده میکردم که متن را پاراگراف به پاراگراف به هوش مصنوعی میدادم که ترجمه کند و آن ترجمه را میخواندم. بعد دیدم که میتوانم چند صفحه را به او بدهم که بخواند و خلاصه کند. بعد دیدم که میتوانم به روشهای دیگر کار را سادهتر کنم. مثلا بگویم که متن را در قالب سوال و جواب برایم بفرستد. یا اینکه مثل یک داستان تعریف کند، یا اینکه مثل یک سناریو بنویسد. هوش مصنوعی همه این درخواستها را خیلی سریع و کارآمد اجابت میکرد. اما هر چه در این روشها جلوتر میرفتم، ناامیدتر میشدم. نتیجه هیچکدام رضایتبخش نبود. هیچکدام حس خواندن خود متن را به من نمیداد. وقتی خود متن را میخواندم گویی ارتباطی با نویسنده پیدا میکردم که هوش مصنوعی با همه تواناییهایش در برقرار کردن آن ارتباط ناکارآمد بود.
علت چه بود؟ هوش مصنوعی سریع است در حالی که فاهمه من برای فهم متون نیاز به زمانی دارد که بتواند آنها را فهم و تحلیل و هضم کرده و با دیگر دانستههایم تطابق داده و هماهنگ کند. هوش مصنوعی با سرعت بالایش این فرصت را از من میگرفت. برای همین بود که تصمیم گرفتم برای فهم کتابها و مقالاتی که قصد خواندن کامل و عمیق آنها را دارم، خلاصههای هوش مصنوعی را جایگزین خواندن اصل متن نکنم و در اینگونه موارد صرفا برای فهم عبارات و پاراگرافهای مشکل از هوش مصنوعی کمک بخواهم. به عبارت دیگر، هوش مصنوعی را مثل معلمی به کار گیرم که برای یادگیری به کمک انسان میآید نه اینکه به جای انسان یاد بگیرد.
دومین خطر استفاده از هوش مصنوعی در نوشتن است. افزونههای هوش مصنوعی در نوشتن جملات و پاراگرافها مهارتی عجیب و بینظیر دارند. کافی است به آنها بگویید که رئوس مطالبی که میخواهید بنویسید چه هستند، و لازم است حجم مطلب مورد نظر چقدر باشد و با چه لحنی نوشته شوند: آکادمیک یا گزارشی یا روزنامهای یا حتی محاورهای و دوستانه. در مدت زمان بسیار کوتاهی خروجی بسیار شستهرفتهای ارائه میکنند. اما هر چقدر که تلاش کنید لحن نوشته، انسانی باشد باز هم برای خواننده دقیق، ماشینی بودن متن پیداست و خلاقیتی که از یک نویسنده انتظار میرود، به هیچ وجه در نوشتههای هوش مصنوعی پیدا نیست. به عبارت دیگر، امضای کار یک نویسنده که در سبک نگارش او پیداست در هوش مصنوعی مشاهده نمیشود و هر چقدر هم که هوش مصنوعی سعی کند شبیه انسان بنویسد، آن حس ناشی از نوشتن به انسان دست نمیدهد.
این نکته را هم بیفزایم که نوشتن برای من همیشه با نوعی حس آرامش روحی همراه بوده است. گویی مطلبی که در ذهن دارم اما نوشته نشده است، چون پرندهای است در قفس. میل به پریدن و بیرون آمدن دارد. همین که نوشتن آن تمام میشود و قلم را بر زمین میگذارم، احساس آسودگی و راحتیای دارم که هیچ چیز قابل قیاس با آن نیست. نوشتن با هوش مصنوعی هرگز چنین احساسی را به انسان نمیدهد. با این حال، کمک هوش مصنوعی برای نوشتن را هرگز نمیتوان نادیده گرفت. هوش نوشتاری در دو مرحله میتواند برای نوشتن مفید باشد. نخست، در ایده دادن برای نوشتن و کمک گرفتن برای اینکه نکتهای از قلم نیفتد و دوم در تصحیح و ویرایش متون نوشتهشده.
سومین خطر هوش مصنوعی، ضعف در قوای استدلالی است که با استفاده نادرست و بدون آموزش صحیح از آن میتواند حاصل شود. امروزه در بسیاری از بحثها و جدلهای نظری مشاهده میشود که طرفین به جای بررسی قوت و ضعف استدلالها، از هوش مصنوعی حجت میآورند گویی هوش مصنوعی، متر و معیاری است که همه باید خود را با آن هماهنگ و منطبق کنند. اگر حرف ما با هوش مصنوعی منطبق بود درست است و اگر منطبق نبود نادرست است. مخاطرات چنین رویکردی بسیار زیاد است و اگر نسل جوان و نوجوان امروز را نسبت به این مخاطرات هوشیار نسازیم، در آینده با ضعفهای جدی در تفکر تحلیلی و انتقادی مواجه خواهند شد. در اینجا نیز هوش مصنوعی را نمیشود به طور کامل کنار گذاشت و از آن باید برای ایده گرفتن و آزمودن نقاط قوت و ضعف ایدهها و کاستیها و کارآمدیهایشان استفاده کرد. اما تبعیت محض از هوش مصنوعی و آن را فصلالخطاب دانستن، آغازگر انحرافی بزرگ برای نسلهای بعدی خواهد بود.
نکات فوق اگرچه ساده به نظر میرسند، اما راقم با آزمون و خطای فراوان به آن رسیده است. نسل جدید دانشآموز و دانشجوی ما نیز با مشکلات مشابهی دست و پنجه نرم خواهد کرد. آموزش و پرورش از همین حالا باید برای هوش مصنوعی و قرابت نسل جدید با آن و در عین حال مشکلات آن فکری بیندیشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 «خیر» بزرگی که در «نخیر» شهید رئیسی بود
✍️ سپهر خلجی
درود و رضوان خدا بر شهید رئیسی عزیز که هرچه زمان میگذرد عیار خدمات او به ایران اسلامی و ریلگذاریهای مؤمنانه و مجاهدانه او در مسیر حرکت اجرائی کشور بیش از گذشته تجلی مییابد و خلأ وجود او بیش از هر زمان احساس میشود. یکی از خدمات ماندگار او در دوران کوتاه مدیریت، به حاشیه راندن موضوعات فرعی و تمرکز بر مسائل اصلی کشور بود. به عبارتی با فهم درست از نیازها زیر میز دوگانهسازیهای جعلی زد و بساط ادبیات سیاسی انحرافی و آزاردهنده و کاهنده اقتدار نظام را برچید. شعار و آرمان او ایران قوی بود و زمینه هر رفتار و گفتار در ساختار اجرائی کشور که به تصویرسازی ضعیف از ایران مقتدر میانجامید را مسدود کرد. بنایی ایجاد کرد تا فضای سیاسی و توجه مدیران اجرائی بهجای درگیر شدن در حاشیههای توهمی و بیحاصل، بر متن، یعنی خدمت به مردم و پیشرفت کشور متمرکز شود. به دلیل حضور در لایههای مختلف ساختار مدیریت نظام به تجربه دریافته بود که مشاوران نفوذی و تیم عملیات روانی وابسته به آنان به مدد رسانههای زنجیرهای برای مدیران کممایه و ضعیف و همچنین افکار عمومی بیپناه اولویتهای کاذب میسازند تا با هراسافکنی و انحراف افکار پاسخگوی کوتاهیها و ضعف عملکرد خود و مطالبات اصلی مردم نباشند و زمینهای فراهم شود تا رفع مشکلات اولویتدار مردم به دور باطلی از مسائل تو در تو موکول و وابسته شود. به همین دلیل بود که به شدت با حضور دوتابعیتیها و یا مدیرانی که فرزندانشان با ولع و اختیار تابعیت بیگانه گرفتهاند مخالف بود و این عناصر را با اتکاء به قانون مترقی مجلس شورای اسلامی از لایههای تصمیمساز کشور دور کرد. او با تجربه صدها پرونده قضائی که به چشم دیده بود، به درستی به تأثیر نفوذیها در تصمیمسازی برای مدیران ارشد دولت واقف بود.
تلاش ویژهای به خرج داد تا بساط «میخواهم انجام دهم اما نمیگذارند/اختیار ندارم» را جمع کند که بحمدالله موفق هم شد. یقیناً هیچ سندی از رئیسجمهور شهید وجود ندارد که حتی در سختترین شرایط که از سوی رقبا، شخصیتها و جریانهای سیاسی که در پی زمین زدن دولتش بودند گلهای از نداشتن اختیار کرده باشد. او خود را جزئی از نظام و سرباز خط مقدم رهبری میدانست و همواره به تدابیر عالی نظام و پشتیبانی مردم و همت مسئولان اعتماد داشت.
شهید عزیز هیچگاه از شرایط کشور سیاهنمایی نمیکرد، بهویژه در برابر دشمنان، چون پیشرفتها را بیش از مشکلات میدید و معتقد بود دولتش مسئول است تا خلأها را جبران و سیاهیها را بزداید، او حقیقتاً کانون تولید امید بود. در عین حال بساط لفاظیهای سیاسی و مظلومنماییهای عاجزانه در قالب نمیتوانم/ نمیتوانیم را جمع کرد. او به ایران مقتدر با اندوختههای بیمانندش که هر مانعی را در مینوردد، باور داشت. آن وجود خستگیناپذیر دقیقاً میفهمید که نباید از تحریم دشمنان به عنوان ابزاری برای ضعیفنمایی ایران استفاده کند، یقین داشت که با علیلنمایی و ضعیفنمایی کاذب از ایران منافع ملت تأمین نمیشود و در شرایط ضعف، دشمن نه از روی ترحم بلکه با تحقیر و فشار مواجهه خواهد کرد.
آن شهید عزیز هیچگاه اهل بهانهجویی و بنبستنمایی در مسائل کشور نبود. هرگز موضوعاتی مانند FATF و... مانع او برای مدیریت دولت و تدبیر امور نشد. با همین رویکرد توانست در فروش نفت بنبستشکنی کند و رکورد ترانزیت کشور را جابهجا
نماید.
با ایستادگی و به اتکاء مؤلفههای قدرتی که انقلاب به او داده بود و در کسوت دیپلمات سرباز، بساط گزینههای روی میز دشمن را برچید و این عبارت را از ادبیات دشمنان در مواجهه با ایران یکپارچه و منسجم حذف و تصویر ایران مقتدر را در محاسبات دشمنان معتبر کرد. او راه بلد مذاکره بود، اقتدار را پیششرط و از الزامات هر مذاکره نتیجهبخش برای منافع ملی میدانست، درعین حال تجربه انقلاب به او آموخته بود که دنیا فقط آمریکا و چند کشور ورشکسته اروپایی نیستند و هدف آمریکا هم، مذاکره از موضع برابر نیست بلکه آنها دنبال نمایش مذاکره، تحمیل اراده و باج خواهی هستند. آن شهید بزرگوار در اولین نشست خبری خود به عنوان رئیسجمهور ایران، در پاسخ به خبرنگار خبرگزاری راپلی روسیه که پرسیده بود: «در صورت لغو تحریمها و انجام شدن درخواستهای ایران؛ شما حاضر به ملاقات با رئیسجمهور آمریکا هستید؟» قاطعانه گفت:«خیر» و رهبر معظم انقلاب- ۱۷ تیر ۱۴۰۳- در دیدار اعضای هیئت دولت سیزدهم با اشاره به این پاسخ عزتمندانه فرمودند: «یک نقطه برجسته دیگری که در ایشان وجود داشت صراحت در اعلام مواضع انقلابی و دینی بود. دوپهلو حرف زدن و ملاحظه این را کردن که اگر ما مواضع انقلابیمان را صریح بیان کنیم، فلان آدم، فلان دسته، فلان شخصیّت ممکن است ناراحت بشوند، این ملاحظات را ایشان نداشت؛ یعنی مواضع انقلابی خودش را، همان که به آن معتقد و پایبند بود، ایشان صریح بیان میکرد». شهید رئیسی تاریخ عبرتهای خسارتبار برجام و مذاکره برای هیچ را مرور کرده بود، لذا با تنوعبخشی در سیاست خارجی و در پیش گرفتن سیاست مذاکره اصولی و با دست پر و از موضع عزت و قدرت به بریکس و شانگهای پیوست و زمینه تنوعبخشی به سیاست خارجی و توسعه ارتباط با همسایگان و تجدید ارتباط با عربستان و امارات و بنبستشکنی در تعامل با مصر و بحرین را بنا نهاد. اعتماد بسیاری از قدرتهای جهانی به شهید رئیسی علاوهبر صداقت او، محصول مذاکرات طولانی و اصولی این دیپلمات انقلابی بود. مهم این بود که شهید رئیسی در مناسبات بینالمللی قدرت تشخیص راهبردی داشت و کارشناسان نفوذی نمیتوانستند آمال، مقاصد و مطامع خود را با واسطه و بیواسطه روی میز تصمیمگیری او پهن کنند و برای او دستور کار بسازند، در واقع او بود که برای میز دیپلماسی دستورکار تعیین میکرد. میفهمید و میاندیشید و تجربههای گذشته و جهانی در مواجهه با آمریکا که پیش روی او قرار داشت را با تیزبینی مرور میکرد.
🔻روزنامه همشهری
📍 دست بالای حماس در تبادل اسرا
✍️ سیدهادی سیدافقهی
۱-بنیامین نتانیاهو جنگ اخیر غزه را به حدی طولانی کرد که ترامپ، برای بار دوم به کاخ سفید برسد. او چنین میاندیشید که وقتی ترامپ بیاید او با دست بازتری هم میتواند به سمت نابودی غزه برود و هم موضوع نابودی کرانه باختری را به ثمر برساند. اما ترامپ از چند هفته پیش از تحلیفش این مسئله را پیش کشید که باید تا قبل از آمدن من موضوع اسرا خاتمه پیدا کند و با انعقاد آتش بس موضوع تبادل اسرای هر دو طرف به سرانجام برسد. این موضوع موجب شوکه شدن نتانیاهو شد. در نشست دوحه هم نماینده بایدن و هم نماینده ترامپ حضور داشتند. در این نشست، نمایندگان اسرائیلی که ۳تن بودند چندان زیر بار پذیرش این مسئله نرفتند. در تماس نماینده ترامپ با ترامپ، رئیسجمهور آمریکا گفت:«به آن حرامزاده بگویید توافق را امضا کند!»
۲- در چنین شرایطی، نتانیاهو دیگر تاب مقاومت نداشت و مجبور به تسلیم شد. اما باید این موضوع را نیز بیان کرد که صرف تهدید ترامپ و فشار او موجبات انعقاد آتشبس را فراهم نیاورد. نتانیاهو اهدافی معین کرده بود که به هیچکدام از آنها نرسید. طبق قاعده هانیبال، صهیونیست مرده بهتر از صهیونیست اسیر است. آنان حاضر بودند که تمام اسرای حماس و جهاد اسلامی را بکشند اما امتیازی به مقاومت ندهند. اما فرسایشیشدن جنگ، فرسودگی نیروهای نظامی و شکاف جامعه صهیونیستی وضعیت را برای نتانیاهو خطرناک کرده بود و او دست آخر مجبور شد تن به تبادل اسرا بدهد. افزون بر این، وضعیت رژیم اسرائیل در اواخر جنگ چندان مساعد نبود. حماس مجدد روحیه تازهای گرفته بود و با پرتاب موشک و کار گذاشتن تله انفجاری خسارات سنگینی به اسرائیل تحمیل میکرد. بعد از آنکه موضوع آتش بس مطرح شد ورق برگشت و حال این حماس بود که با شرط و شروط گذاشتن، سعی داشت که دست بالا را در جنگ داشته باشد.
۳-کسی فکرش را نمیکرد که نتانیاهو حاضر شود تن به آتشبس بدهد. اگر او دنبال این موضوع بود هیچگاه اسماعیل هنیه را در تهران ترور نمیکرد؛ چرا که او رئیس مذاکرهکنندگان حماس بود. اما مجموعه عللی چون اعتراض خانواده اسرا، موضوع عجز در نابودی حماس، شکست در بازگرداندن اسرا و البته در آخر تهدید ترامپ موجب شد که نتانیاهو آتشبس را قبول کند و این شکست را برای خود بپذیرد.
۴- اولا موضوع تبادل اسرا ۳مرحله و هر مرحله ۴۲روز است. در این مراحل اسرا به شکل تدریجی آزاد میشوند تا از این طریق اطمینان حاصل شود که طرف صهیونیستی نیز اسرای فلسطینی را آزاد میکند. در این بین ۲۵۰اسیر فلسطینی که محکوم به حبس ابد بودند آزاد میشوند که چنین مسئلهای شکست سنگینی برای اسرائیل محسوب میشود. ضمن اینکه در مراحل دوم و سوم هم بهترتیب اسرای ارزشمند هر دو طرف آزاد و منتقل خواهند شد.
۵-همچنین گفتنی است که طی این مدت تبادل اسرا باید موضوع عقبنشینی تدریجی رژیم صهیونیستی از مناطق رفح و هممرز با مصر نیز صورت بگیرد و از آنسو مسیرهای ارسال کمکهای بشردوستانه باز شود که این امر در حال تحقق است. ضمن اینکه موضوع بازگشت آوارگان غزهای به مناطق خودشان نیز از دیگر موضوعات قابل توجه در این توافق است. در مرحله آخر هم موضوع تخلیه کامل غزه است و بعد از آن درمورد اداره غزه مذاکرات دوباره انجام خواهد شد که حماس برای آن موضوع هم طرح و برنامهریزی دارد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بخشخصوصی در نقطه خیز
✍️ محمدصادق جنانصفت
نهاد دولت در ایران- خواسته یا ناخواسته- در بدترین موقعیت از نظر حل مسائل ایران قرار دارد. دولت چهاردهم میراثدار همه تنگناهای برجامانده از سالهای پس از جنگ تا امروز بوده است. در داخل کشور به دلایل گوناگون اعتماد به قدرتمند بودن دولت با تردید جدی شهروندان روبهرو شده است. در بیرون از مرزها نیز آمدن دونالد ترامپ و حل نشدن مسائل ایران با آمریکا میتواند بدترین وضعیت را برای دولت به ارمغان بیاورد. کمترین اتفاق این است که راه صادرات نفت به کشور چین بسته شود و درآمد ایران از صادرات نفت کاهش یابد. این تنگناها و گرههای دشوار و کور موجب شده است نهادهای حاکمیتی به بخشخصوصی توجه بیشتری داشته باشند. در این روزها سیاستمداران و دولتیها انگار تازه از خواب بیدار شده و چشمشان به بخشخصوصی ایران افتاده است. تعریف و تمجید و البته کاری نکردن در این روزها همانند همه سالهای پیشین ادامه دارد. واقعیت این است که سیاستمداران و نیز دیوانسالاران ایرانی هرگز حاضر نیستند این همه قدرت اقتصادی را بهسادگی در اختیار بخشخصوصی قرار دهند و تنها به سیاستگذاری مشغول باشند. بخشخصوصی ایران باید ضمن هوشیاری درباره این تعریفهای دولتیها و اینکه میتوانند همه گرههای اقتصاد را باز کنند، با این وضعیت برخوردی هوشمندانه داشته باشند.
بخشخصوصی و نهادهای تشکلی این بخش باید از همه نیروهای سیاسی در دولت و نیز اقتصاددانان و فعالان خصوصی خوشنام برای اینکه تواناییها و ناتواناییهای خود را تبیین کنند، فراخوان دهند. بخشخصوصی ایران این روزها در موقعیتی قرار دارند که باید با تیزهوشی بیشترین بهرهبرداری از ناتوانی نهاد دولت در حوزه اقتصاد را به خرج داده و چند کار انجام دهند؛ نخستین کار این است که نیروی کارشناسی خود را افزایش داده و نیرومندترینها در اقتصاد را دور هم جمع کنند تا با توصیف دقیق تواناییها به دولت و دیگر نهادهای حاکمیتی وضعیت را نشان دهند. کار بعدی این است که برای نشان دادن نیکرفتاری خود با شهروندان با مردم حرف بزنند و به آنها بگویند در نبود دولت و توانایی بخشخصوصی وضعیت آنها بدتر نخواهد شد. بخشخصوصی باید از نهادهای حاکمیتی بخواهند شرکت در سیاست خارجی را گونهای کنند که بنگاهها بتوانند با همتاهای خارجی خود وارد گفتوگو شده و راه رهایی از این انزوای تحمیلی را پیدا کنند. گفتوگو با اقشار گوناگون مثل معلمان، کارمندان و کارگران میتواند دیدگاه منفی موجود به بخشخصوصی را تعدیل کند. بخشخصوصی دیگر موقعیتی بهتر از امروز پیدا نخواهند کرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 رونق اقتصاد ایران پذیرش FATF و رفع تحریمها
✍️ حمید میرزاده
پذیرش استانداردهای FATF و اجرای آنها در سیستم پولی و بانکی لازم هست ولی کافی نیست. در کنار پذیرش FATF برای برونرفت از تحریمهای ظالمانه هم باید برنامهریزی کرد. اخیرا وزیر اقتصاد و دارایی اعلامکردند: برای مقابله با فشار حداکثری برنامه داریم. همه میدانیم که دولت دکتر پزشکیان باعث مشکلات اقتصادی کشور نیست بلکه وارث آنهاست. ولی اینکه اعلام کنیم برای مقابله با فشار حداکثری برنامه داریم، بیان دیگرش تمکین از تحریمهای ظالمانه و قبول تقدیر حاکمانه دشمنان و نوعی کارپذیری تحمیلگونه است. تحریمهایی که بیش از سه دهه توسعه کشور را متوقف و معیشت مردم را متاثر کرده و رکود و تورم درازمدت طاقت فرسا و فلاکت جان افزا را افزایش داده و در واقع به جای مقابله با فشار حداکثری دشمنان، این شانههای مردم است که خمیده و تسمه از گردههای آنان کشیده و طاقتشان را بریده و رشته معاششان را از هم گسیخته است. از مدیران کلان کشور توقع و انتظار میرود شجاع باشند و به عنوان یک کارشناس راههای برونرفت از تحریمهای ظالمانه را با صراحت و شجاعت به تصمیمگیران نشان بدهند. این که اعلام میشود برای مبارزه با فشار حداکثری برنامه داریم، یعنی مردم همچنان باید تحریمها را تحمل کنید. همراه با برنامه مقابله در برابر تحریم باید برنامهای هم برای رفع تحریمها داشته باشیم. راه توسعه ایران هم تکیه به توان عظیم داخلی و هم تقویت ارتباطات اقتصادی بینالمللی است. راهی که همه کشورهای آزاد و آباد آن را طی کردهاند.
با پذیرش استانداردهای FATF مثل ۲۰۰ کشور در سراسر جهان ودر کنار آن جدیت برای برونرفت از تحریمها، قطعا چراغ اقتصاد ایران روشن شده و زندگی مردم رونق میگیرد.
قطعا این مهم محقق نمیشود مگر اینکه در روشها و منشهای گذشته تجدیدنظر کرده و با تقویت ارتباطات و مراودات بینالمللی و عادیسازی روابط اقتصادی با کشورهای مختلف، اقتصاد ایران را از بنبست خارج کنیم. در این صورت است که حیثیت، عزت و شرف ملی ایرانیان حفظ میشود. چرا باید کشور ما با آن سابقه تمدن درخشان تاریخی آن هم با منابع و سرمایههای عظیم خدادادی کمنظیر و نیروهای توانمند بیبدیل، حتی از کشورهای همسایه در توسعه اقتصادی عقب بماند؟ در حالی که در برنامه هفتم توسعه و نیز در سیاستهای کلان نظام، ایران باید در بسیاری از شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در منطقه اول باشد.
ایران ضعیف، ممکن است باعث ترغیب و تشدید طمع دشمنان شود. اما ایران آباد و با قوام، باعث بقا و دوام نظام و تهدید و تخریب دشمنان از هر گونه دستاندازی به کشور خواهد شد. آمادگی برای مقابله با دشمنان منحصر به تهیه ساز و برگ جنگی نیست. جالب است که آیه وأعِدُّوا لهُمْ ما اسْتطعْتُمْ مِنْ قُوةٍ ومِنْ رِباطِ الْخیْلِ تُرْهِبُون بِهِ عدُوالله وعدُوکُمْ در سوره انفال جای گرفته است. شاید اشاره به این مهم باشد که فراهمی بستر برای نقد ثروتهایعمومی (انفال)، خود نوعی آمادگی برای نشان دادن قوت و قدرت ملتها است.
متاسفانه کسانی که حتی یک بار محتوا و مفاهیم استانداردهای FATF را نخوانده و ندیدهاند و نمیدانند اصلا هیچ گزارش فراملی از مبادلات پولی و بانکی ایران متبادل نخواهد شد، ناآگاهانه یا مغرضانه ولی عملا مثل نماینده و پیشکرده کاسبان تحریم با ورود ایران به فضای تعاملات بینالمللی مخالفت میکنند و در واقع به تداوم فقر و فلاکت ملت ایران رای میدهند. همه کارشناسان باید فارغ از ملاحظات سیاسی و خوشایندها و بدآیندها، با صراحت تمام و شجاعت کلام، پاسبان منافع ملی باشند و نگذارند ملت ایران بیش از این گروگان کژاندیشان و کوتهنظران داخل و دشمنان طماع و کیناندیش خارج از کشور باشند.
🔻روزنامه جام جم
📍 مقاومت در برابر بخش خصوصی؛ چرا؟
✍️ مهدی فضائلی
دو نگاه یا رویکرد به اقتصاد در دهه ۶۰، آنقدر اهمیت و تأثیرگذار بود که دو جریان عمده سیاسی کشور تحتتأثیر آن، به جریان چپ و راست شناخته و معرفی شدند.
جریان چپ، متأثر از تفکرات سوسیالیستی طرفدار تمرکز اقتصاد در دولت بود و جریان راست، طرفدار بخش خصوصی و بازار.
البته تأثیرگذاری رویکرد چپ، محدود به حوزه اقتصاد نبود و عوارض این رویکرد در حوزههای سیاست داخلی، سیاست خارجی و فرهنگ نیز بروز و ظهور داشت.اگرچه امروز جریان چپ، تقریبا مصداق خارجی ندارد و اکثر دلبستگان به آن با ۱۸۰درجه چرخش به دامن لیبرالیسم افتادهاند اما برخی پیامدهای زیانبار آن تفکر، ازجمله مقاومت در برابر بخش خصوصی همچنان جدی و پررنگ درحال عرضاندام است.این یادداشت بهدلایل یا حداقل به بخشی از دلایل این مقاومت و میدان ندادن به بخش خصوصی و عدم اجرای سیاستهای اصل ۴۴ قانون اساسی میپردازد.
پیش از ورود به بحث، یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که باور به بخش خصوصی ضابطهمند، بهمنظور گرهگشایی از مشکلات اقتصادی کشور و توانمند در تحقق رشد بالای اقتصادی (فعلا ۸ درصد)، در اندیشه و منظومه فکری حضرت آیتا... العظمی خامنهای را میتوان همانقدر عمیق و استوار دانست که اندیشه مقاومت را. یکی از دلایل چنین باورمندی را علاوه بر مبانی دینی و عقلی، باید در باور ایشان به جایگاه و نقش مردم و توانمندی آنها در حل مشکلات کشور جستوجو کرد.
اوج این باور را در تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی و ابلاغ سیاستهای کلی مربوط به این اصل در سال ۸۴ و تاکیدات مکرر معظمله بر حل مشکلات بخش خصوصی از جمله بیانات چند روز اخیر میتوان مشاهده کرد.
اما دلایل مقاومت در برابر بخش خصوصی:
یکم، عدم شناخت نسبت به توانمندیهای این بخش:
واقعیت این است که عدهای در کشور یا به نقش و جایگاه بخش خصوصی در کشور بیتوجه و ناآگاه هستند یا به توان و تأثیرگذاری این بخش، همانطور که در حوزه سیاست به نقش مردم!
دوم، دلیل بیاعتنایی به بخش خصوصی را باید در منفعتطلبی برخی دولتمردان جستوجو کرد.
بسیاری از مدیران دولتی با ترجیح منافع محدود دستگاه زیرمجموعه خود بر منافع عمومی و گاهی منافع فردی و جناحی، حاضر به واگذاری کارها به بخش خصوصی یا حمایت از این بخش نیستند.این گروه از دولتمردان به جای حمایت از بخش خصوصی، با آن رقابت میکنند و معلوم است که رقابت دولت (بهمعنای اعم آن) با بخش خصوصی موجب زیان همه ذینفعان خواهد بود!
سوم، قوانین و مقررات زائد یا سرعتگیر یا مانعزا در برابر بخش خصوصی است.
این قوانین و مقررات که غالبا تحت تأثیر دیگر عوامل بیان شده در این یادداشت تنظیم و تصویب شدهاند بهترین مستمسک دولتمردانی است که نمیخواهند بخش خصوصی در کشور قدرتمند و نقشآفرین باشد.
چهارمین دلیل را باید در ضعف و ناتوانی بخش خصوصی در برخی حوزهها دانست.
طبیعی است که بخشخصوصی ممکن است در برخی حوزهها بهدلایلی نتواند خواستههای بخشهای دولتی را برآورده یا با بنگاههای خارجی رقابت کند، در این موارد در صورت احراز صلاحیتهای فنی و تخصصی بخش خصوصی و پایبندی به تعهدات، دولتمردان باید در جهت تقویت بخشخصوصی و حمایت از این بخش اهتمام نشان دهند، نه اینکه این ضعف را بهانهای برای عبور از بخش خصوصی کنند.
بنابراین یکی از وظایف حاکمیت، سیاستگذاری لازم برای توانمندسازی بخش خصوصی اعم از خرد و کلان است.
🔻روزنامه رسالت
📍 سلاح دلربایی
✍️ جواد شاملو
زمانه موسیبنجعفر علیهما السلام از جهاتی بیشباهت به زمانه ما نیست. همانگونه که امروز استکبار جهانی بر عالم حاکم است، در زمان امام کاظم هم هارونالرشید بهعنوان مقتدرترین خلیفه عباسی حکومت میکرد و دستگاه عباسی در دوران طلایی خود بود. هارون اما بااینکه شخصیت مستبدی داشت، اما از بهوجود آوردن یک خفقان عقیدتی کامل خودداری کرده بود؛ بلکه نوعی آزادی بیان فراهم ساخته بود. طی آن مذاهب و فرق مختلف اسلامی برای ارائه نظرات خود مشکلی نداشتند. حتی برخی ملاحده و بتپرستان از آزادی بیان و نه فقط آزادی عقیده برخوردار بودند. تنها یک نفر بود که اجازه سخن گفتن نداشت. یک نفر بود که حق نداشت تریبونی برای خود تشکیل دهد. یک نفر بود که اجازه نداشت کرسی درس برپا کند. یک نفر بود که اجازه نداشت با دیگر مکاتب فکری به مباحثه و مناظره بنشیند. و او موسیبنجعفر بود. یک وقت هیچکس نمیتواند سخن بگوید، یکوقت فقط یک نفر نمیتواند سخن بگوید؛ این راه بهتری برای سانسور عقیده اوست! با وجود تمام این محدودیتها و عدم امکان قیام با شمشیر یا زبان، قسمت زیادی از عمر خود را در قعر سیاهچالهها گذراند.
سؤال مهمی که مطرح میشود همین است که اساسا امام کاظم علیهالسلام چرا باید اینهمه سال در زندان میبود؟ او که همچون پدر و پدربزرگش صاحب کرسی تدریس نبود. همچون زینالعابدین علیهالسلام صاحب صحیفه نبود و جز ارتباط با مردم، هیچ سلاح دیگری در دست نداشت. این همان سلاحی است که دستگاه جور از زمان امام کاظم تا امام حسن عسکری آن را محدود کرد. «ارتباط با مردم» آنقدر خطرناک است که برای کنترل آن توسط طاغوتیان، موسیبنجعفر به زندان، امام رضا به کاخ، امام جواد به بغداد و عسکریین به سامرا رفتند. ماهیت کاخ مأمون و خانه امّفضل و سامرا نیز همان زندانی بود که وجود منور امام کاظم علیهالسلام در ظلمات آن اسیر بود. اخلاق اهل بیت و شیوه تعامل آنها با افراد باعث میشد نفس «بودن» آنها در میان مردم تبدیل به یک سلاح علیه حکومت ناحق باشد.
از کدام مردم سخن میگوییم؟ از افرادی که به حیث عقیده عمدتا کسانی بودند که ما امروز به اهل تسنن میشناسیمشان. در تاریخ و روایات معتبر، داستان برخورد حضرت با مردی از نوادگان خلیفه دوم آمده است که عادت داشت به امام کاظم فحاشی کند و در حضور ایشان عامدانه امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه را مورد دشنام قرار دهد. امام کاظم در یک موقعیت مناسب، چنان برخورد مهرآمیزی با وی میکنند که او تبدیل میشود به یک مبلغ برای حضرت! هم به او کمک اقتصادی میکنند و هم ازنظر عاطفی او را مورد لطف قرار میدهند. با کسی که تبارش به خلیفه دوم میرسید و توهین به امام، مشی و شیوهاش بود، نه برخورد یک بار و دوبارش. حضرت حتی در زندان با زندانبانان خویش دست از عطوفت بر نداشت. بهاینترتیب مردم مواجه بودند با عابدترین، زاهدترین، خوشخلقترین و سخاوتمندترین مرد زنده در میان کل جامعه. اگر فقیری به ناگه غنی میشد، مردم بین خود میگفتند حتما از کیسه موسیبنجعفر غنی شده! یعنی هم تن افراد و هم روح آنان را سیراب میکرد.
در این عصر و زمانه اما برخی از ما ناقد جامعه خویش شدهایم. صرفا ناظر، صرفا ناقد، صرفا قاضی. از انحطاط برخی میگوییم، از دینگریزی برخی دیگر میگوییم و از بیبصیرتی دیگرانی دیگر... اما کدام مردم؟ در جامعهای زندگی میکنیم که برخی مردم با ما روبهرو میشوند با شکمهایی یا که سخت سیر میشود یا اصلا سیر نمیشود، با ذهنهایی که زیر بمباران رسانههای دشمن است و با قلبهایی که تشنه محبت است و در بسیاری از موارد آن را نمیبیند. ما در برابر جامعه مسئولیم. اگر مردم فقط در برابر ولی مسئولاند، مسئولیت ما دوچندان است؛ هم در قبال مردم است و هم در برابر ولی. در جامعهای بااینهمه مشکل، مسئولیت ما شبیه مسئولیت یک مادر است که اگر روزی فرزندش کجراهه رفت؛ او بازخواست میشود. چارهای نیست؛ شیعه بودن برای امامی که در زندان هم دل میبرد راحت نیست.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست