پنجشنبه 23 اسفند 1403 شمسی /3/13/2025 9:22:58 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 چرا مذاکره با امریکا برای رفع تحریم‌ها مهم است؟
✍️ علی قنبری
از آغاز دهه ۹۰ که تحریم‌های سازمان ملل، دست و پای اقتصاد ایران را به زنجیر کشید و نزول شاخص‌های ‌کلان آغاز شد، از هر اقتصاددان و اقتصاد خوانده‌ای که درباره ریشه مشکلات اصلی کشور طرح پرسش می‌شد به مشکل تحریم‌های اقتصادی به عنوان‌ ام‌المسائل بحران‌های اقتصادی اشاره می‌کرد. تحریم‌هایی که از یک طرف دریچه‌های ورود سرمایه‌های خارجی به کشورمان را بستند و از سوی دیگر امکان انتقال فناوری‌ها و تجهیزات نوین به کشور را مسدود ساختند. تحریم‌هایی که فروش نفت ایران را به کمتر از یک‌سوم رساندند، رانت و فساد و ویژه‌خواری و کاسبی از تحریم را رونق دادند و قدرت خرید و درآمد سرانه ایرانیان را دچار سقوط آزاد وحشتناکی ساختند. بنابراین تحریم‌ها یکی از ریشه‌های اصلی مشکلات اقتصادی ایران طی دهه‌های اخیر محسوب می‌شود.

۱) تجربه امضای برجام نیز نشان داد که دستیابی با توافق با غرب و کاهش نسبی تحریم‌ها، تاثیرات عینی در بهبود شاخص‌های اقتصادی دارد. پس از امضای برجام برای۲الی ۳سال متوالی نرخ تورم در اقتصاد ایران تک‌رقمی شد، فروش نفت ایران به بالای ۲میلیون و ۸۰۰هزار بشکه رسید و زمینه بهبود شاخص‌ها در همه زمینه‌ها فراهم شد. همه این داده‌های اطلاعاتی برای افراد خردمند این حقیقت را نمایان می‌کندکه ایران برای دستیابی به جایگاه واقعی خود در اقتصاد منطقه و جهان باید مانع تحریم‌ها را پشت سر بگذارد. سال‌هاست که متولیان اجرایی و مدیران اقتصادی از ضرورت انتقال ماشین‌آلات و تجهیزات لازم در اقتصاد ایران سخن می‌گویند، پایان تحریم‌ها زمینه‌ای را فراهم می‌کند تا نیازهای صنعتی کشور به تجهیزات نوین و فناوری‌های به روز تامین شود.
۲) این روزها موضوع مذاکرات احتمالی ایران و امریکا به بحث غالب فضای عمومی و رسانه‌ای کشور بدل شده است. پالس‌های مثبتی هم از سوی مقامات ایرانی و هم از سوی ترامپ و نزدیکان او صادر می‌شود. هر دو کشور با عبور از فضای پر فراز و فرود دهه‌های اخیر به این نتیجه رسیده‌اند که ایجاد ثبات در منطقه در گروی همکاری و توافق این دو کشور با هم است. بنابراین تلاش می‌کنند ضمن شکل دهی به دور تازه‌ای از گفت‌وگوهای مستقیم، مشکلات گذشته را پشت سر بگذارند. این گفت‌وگوها به این معنا نیست که دوطرف نقد و مخالفتی با هم ندارند، فقط نقطه اشتراکی برای تفاهم یافته و تلاش می‌کنند حول این محور، مذاکرات را تداوم بخشند. این توافق برای اقتصاد ایران یک ضرورت کلیدی است. انتظارات تورمی طی سال‌های اخیر آسیب‌های فراوانی به اقتصاد و معیشت ایرانیان دارد ساخته است. انتشار خبر گفت‌وگوهای ایران با امریکا و اروپا به تنهایی، اتمسفر مثبتی را در اقتصاد ایران شکل داده است. آغاز گفت‌وگوها می‌تواند پایانی برای شکل‌گیری انتظارات تورمی در ایران باشد.

۳) پایان گرفتن تحریم‌ها، ظرفیت‌های سرمایه‌گذاری ویژه‌ای را در اختیار ایران، کشورهای منطقه و جهان قرار می‌دهد. بازگشت ایران به بازار نفت جهانی باعث ثبات بیشتر در این بازار شده و منافع چندجانبه‌ای را ایجاد می‌کند. پیگیری اظهارات چهره‌ای مانند ایلان ماسک حاکی از آن است که اتفاقا غرب، نگاه ویژه‌ای بر روی سرمایه‌گذاری در ایران دارد. این فرصت، برای ایران هم دارای اهمیت است. ایران نیازمند جذب سرمایه‌های خارجی است. بر اساس اعلام مسوولان وزارت نفت و سایر متولیان ایران تنها در حوزه نفت و گاز به ۲۵۰میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خالص نیاز دارد. در کنار این رقم، وزارتخانه‌های نیرو و صمت از نیاز ۸۰میلیارد دلاری برای رفع ناترازی برق و سرمایه‌گذاری ۱۰۰میلیارد دلاری برای حوزه صنعت خبر داده‌اند. وقتی این اعداد و ارقام کنار هم گذاشته شود و سایر نیازهای بنیادین ایران مانند نوسازی ناوگان حمل و نقل و...نیز به آن اضافه شود، روشن می‌شود، مساله پایان یافتن تحریم‌ها و آغاز پروژه سرمایه‌گذاری مشترک ایران با کارتل‌های اقتصادی اروپایی، امریکایی، چینی، روسی و...تا چه اندازه کلیدی است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 زمان واقع‌گرایی در سیاستگذاری رفاه اجتماعی
✍️ سیدهادی موسوی‌نیک
به‌عنوان یک پژوهشگر اقتصادی یکی از ریشه‌های مشکلات اقتصادی و اجتماعی کشور را فقدان واقع‌گرایی در عرصه‌های مختلف سیاستگذاری می‌دانم.
فقدان واقع‌گرایی در سیاست‌های داخلی و خارجی، گاه خود را در تمرکز بر مسائل فرعی به جای اصلی (نظیر کم اهمیت نشان دادن تحریم‌های بین‌المللی در ایجاد وضعیت فعلی کشور)، گاه خود را در تمرکز بر راه‌حل‌های غیر مرتبط (نظیر تاکید بر حل مشکلات بازار ارز با رویکردهای قهری) و گاه خود را در بیش برآوردی از ظرفیت‌های اجرایی دولت (از جمله سندروم دستور درمانی مسوولان اجرایی) نشان داده است.
با روی کار آمدن دولت چهاردهم به نظر موجی از واقع‌گرایی در سیاستگذاری کشور در حال شکل‌گیری است که اگرچه ممکن است از نظر منتقدان سیاه نمایی یا نشان دادن ضعف تلقی شود، از نظر نگارنده این سطور گام اول و اساسی در اصلاح وضعیت موجود است. اذعان مکرر رئیس‌ محترم جمهور به اهمیت رفع تحریم‌های بین‌المللی، نشان دادن حجم مشکلات و گرفتن نوک پیکان آن به سوی ضعف مسوولان و دستگاه‌های اجرایی ذی‌ربط، اذعان به فقدان ظرفیت‌های بودجه‌ای و اجرایی نظام بوروکراتیک کشور در حل مشکلات و تاکید بر اهمیت نقش مردم در برون‌رفت از وضعیت فعلی، از جمله مواردی است که به‌طور مکرر و به نظر صادقانه بارها توسط ایشان مورد اشاره قرار گرفته‌اند.

در این فضا، لازم است این روحیه واقع‌گرایانه در همه عرصه‌های سیاستگذاری از جمله رفاه اجتماعی نیز مورد توجه قرار گیرد و دولت وقت و تمرکز خود را بر موضوعاتی که گرهی از مشکلات کشور باز کند و دستاورد ملموسی داشته باشد، بگذارد. در این شرایط سوال آن است که هدف اصلی سیاستگذاری رفاه اجتماعی کشور چه باید باشد؟

برنامه هفتم توسعه پاسخ این سوال را در ماده (۳۰) ارائه داده است که در آن برخی شاخص‌ها را به‌عنوان هدف نظام رفاه اجتماعی مطرح کرده است. از جمله در این ماده تکلیف شده است که نرخ فقر مطلق از ۳۰درصد فعلی به صفر درصد برسد! با توجه به شرایط موجود، به نظر می‌رسد این مصوبه خود می‌تواند اولین انحراف و پرت شدن از واقعیت (اگرچه گفتن آن تلخ است) باشد. بر اساس برآوردها، اگر نابرابری افزایش نیابد (یعنی ضریب جینی ثابت بماند)، هر ۲درصد رشد درآمد سرانه می‌تواند یک واحد درصد از میزان فقر کم کند.

یعنی اگر قرار باشد نرخ فقر مطلق به مقدار آن در سال ۹۶ (۲۰درصد) برگردد، لازم است درآمد سرانه ۲۰درصد افزایش داشته باشد که خود مستلزم تحقق رشد اقتصادی ۸درصدی برای سه سال پیاپی است. به عبارت دیگر، حتی در شرایط ایده‌آل یعنی تحقق اهداف رشد اقتصادی مد نظر برنامه هفتم نیز، نرخ فقر مطلق در کشور با نرخ هدف برنامه هفتم حدود۲۰درصد فاصله خواهد داشت. بنابراین به نظر می‌رسد از محل رشد اقتصادی امکان رفع کامل فقر در افق برنامه ممکن نیست.
از طرف دیگر، اگر قرار باشد جمعیت فقرای فعلی از طریق حمایت‌های دولتی از فقر خارج شوند نیز منابع کافی برای آن وجود ندارد. در حال حاضر ۲۵.۵میلیون فقیر در کشور وجود دارد که برای پرداخت مستمری به اندازه سرانه نهادهای حمایتی (۲۰درصد حداقل دستمزد) به این جمعیت، تنها در سال اول لازم است ۴۵۰همت در نظر گرفته شود و اگر قرار باشد به اندازه خط فقر به آنها پرداخت شود تا از خروج از فقر آنها اطمینان حاصل شود، به حدود ۱۶۰۰همت منابع مالی نیاز است که واضح است چنین منابعی در دسترس نیست.

بنابراین در شرایط فعلی رفع کامل فقر مطلق در افق برنامه هفتم مقدور نیست و قرار دادن آن به‌عنوان هدف اصلی دستاورد ملموسی برای دولت در پی نخواهد داشت. با نگاهی واقع‌نگر، بهتر است دولت بر اهداف خردتر اما دست‌یافتنی و البته مرتبط با فقر متمرکز شود. به‌عنوان یک هدف جایگزین، دولت می‌تواند بر موضوعاتی نظیر رفع سوءتغذیه و عدالت آموزشی متمرکز شود که جدای از آنکه قابلیت سنجش بیشتری دارند، امکان تحقق آنها بالاست.

علاوه بر این، در صورت در دستور کار قرار گرفتن چنین هدفی، با توجه به محدودیت‌های بودجه‌ای موجود، امکان هدفمند کردن آن برای گروه‌های خاص نظیر کودکان هم به لحاظ نظری قابل دفاع است و هم عملی است. در این بستر امکان استفاده از ظرفیت مشروط‌سازی حمایت‌ها (به موضوعاتی نظیر آموزش و سلامت) که تجربه جهانی بیش از ۶۰کشور کارآیی نسبی آن را نشان می‌دهد نیز وجود خواهد داشت.
در‌حال‌حاضر برخی آمارها نشان می‌دهد که بیش از ۷۰درصد کودکان زیر ۱۲سال در خانواده‌هایی عضو هستند که سرانه حداقلی ۲۱۰۰کیلوکالری انرژی روزانه را دریافت نمی‌کنند، بیش از ۹۸۲هزار کودک بازمانده از تحصیل هستند و میانگین نمرات دانش‌آموزان ۹.۹ است. این آمارها در واقع نشان از وخامت اوضاع تغذیه و آموزش کودکان دارد و ضرورت توجه به آن را نشان می‌دهد.

اگر به‌موقع برای تغذیه و آموزش کودکان چاره‌جویی نشود، خروج از فقر سخت‌تر می‌شود و احتمال تداوم نسلی فقر افزایش می‌یابد. از طرفی تغذیه و آموزش مناسب از الزامات تحقق رشد اقتصادی بلند‌مدت هستند. همچنین، توجه همزمان به ابعاد مختلف فقر می‌تواند هزینه‌های حمایت‌های اجتماعی دولت را کاهش و کارآیی آن را افزایش دهد و خطای شناسایی فقیرترین فقرا را نیز کاهش دهد.

در این راستا، اخیرا مرکز پژوهش‌های مجلس طرحی با عنوان اتحاد (ارتقای تغذیه و حمایت از آموزش دولتی) ارائه کرده است که به‌طور مشخص دو موضوع تغذیه و آموزش دولتی را هدف‌گذاری می‌کند و معطوف به دو گروه جمعیتی کودکان و فقرای شدید است. این طرح خود شامل دو برنامه «ارتقای تغذیه و کالابرگ الکترونیک (اتکا)» و «حمایت اجتماعی مدرسه‌محور (حامد)» است.

در برنامه اتکا موضوع تغذیه کودکان زیر ۶سال و حمایت غذایی از فقیرترین فقرا (افراد تحت پوشش نهادهای حمایتی و فقرای شدیدی که توسط خیرین شناسایی می‌شوند) از طریق اعطای یارانه تشویقی کالابرگ که معادل یارانه نقدی فعلی است، پیگیری می‌شود. برنامه حامد هم که برگرفته از یک برنامه آزمایشی است که قبلا در سال‌های ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در شهر هرسین کرمانشاه اجرا شده و نتایج قابل توجهی داشته است، بر مدارس ابتدایی با نرخ فقر بالای ۷۰درصد تمرکز دارد و هدف آن «تبدیل مدارس با تمرکز فقر بالا به مدارس با عملکرد بالا» از طریق ارائه خدمات آموزشی مکمل، تغذیه روزانه، مددکاری اجتماعی و حمایت و توانمندسازی کودک و خانواده است.

براساس این پیشنهاد، در هر دو طرح دولت مکلف است حمایت‌های مذکور را برای خانوارهایی که به‌صورت منظم واکسیناسیون و تن‌سنجی کودکان خود را در مراکز بهداشت انجام می‌دهند و فرزندانشان در مدرسه حضور دارند، انجام دهد.

تجربه حمایت‌های مشروط در دنیا تجربه نسبتا موفقی بوده است و اگرچه ملاحظاتی درباره آنها وجود دارد، به‌طور کلی قابل دفاع هستند. از جمله مکزیک با اجرای برنامه پروگرسا که از سال۱۹۹۷ و برای اولین بار (در کل جهان) آغاز شد، توانست ۲۰درصد نرخ ثبت نام دختران در دوره متوسطه را افزایش دهد یا بر اساس برآورد بانک جهانی، برزیل با اجرای برنامه حمایت نقدی مشروط بولسا فامیلا توانست طی سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۴ نرخ فقر این کشور را ۱۶درصد کاهش دهد.

مهم‌ترین ویژگی طرح مرکز پژوهش‌های مجلس یا طرح‌های مشابه آن، واقع‌گرایی سیاستی و تمرکز بر مسائل اصلی با لحاظ محدودیت‌های موجود است. تجربه نشان داده است که وعده‌های عوام‌پسندی نظیر پوشش حداکثری اقشار مختلف یا جبران قدرت خرید همه گروه‌های جمعیتی (که زمزمه‌های آن در موضوعاتی نظیر پرداخت نقدی یارانه ارز ترجیحی شنیده می‌شود)، اگر هم در کوتاه‌مدت دارای آثار مثبتی باشند، با توجه به محدودیت‌های مالی دولت در بلندمدت به ضد خود تبدیل می‌شوند.

بهترین کار آن است که دولت از یک طرف در این دام نیفتد که همه مشکلات نظام حمایتی را به تحقق رشدهای اقتصادی بالا و پایدار احاله دهد. به‌ویژه آنکه کودکانی که امروز با مشکلات آموزش نامناسب و تغذیه ناکافی مواجه هستند، به‌عنوان نیروی کار آتی خود می‌توانند به یکی از موانع رشد بلندمدت تبدیل شوند. از طرف دیگر نیز این واقعیت را بپذیرد که حمایت‌های فراگیر و غیرهدفمند اگرچه ممکن است عوام‌پسندتر باشند، اما با اجرای آنها نتیجه مورد نظر محقق نخواهد شد.


🔻روزنامه کیهان
📍 تفاوت معنی‌دار این سکو با آن سکو
✍️ عباس شمسعلی
«با ورود بانوان تماشاچی به استادیوم‌های ورزشی، جو ناسالم و رفتارها و شعارهای نامناسب و غیر اخلاقی به طور خودکار کنترل و سالم خواهد شد»؛ این اظهارنظر پر تکرار کسانی بود که در مقابل مخالفت‌ها و هشدارها، بر لزوم ورود بانوان تماشاچی به استادیوم‌های فوتبال مردان اصرار داشتند؛ آن هم وقتی با این ایراد و سؤال که بارها از سوی کیهان و بسیاری دلسوزان مطرح شد مواجه می‌شدند که «وقتی جو استادیوم‌های ورزشی
روز به روز ناسالم‌تر و حتی برای بسیاری مردان غیر قابل تحمل‌تر می‌شود چگونه می‌توان دختران و زنان کشورمان را وارد این معرکه پر آسیب کرد؟»
هنوز مدت زیادی از این استدلال‌ها و اصرارها نگذشته است که شاهد هستیم بر خلاف آن وعده بی‌اساسی که داده می‌شد، نه تنها جو استادیوم‌ها پس از ورود بانوان اصلاح نشد بلکه روز به روز
شاهد افزایش تنش‌ها، بی‌اخلاقی‌ها، رفتارهای خشن، شنیدن پرطنین انواع فحاشی‌های باورنکردنی و... از سکوهای تماشاگران تا نیمکت تیم‌ها هستیم.
هنوز خاطره تلخ فحاشی تماشاگران علیه بانوان حاضر در ورزشگاه و توهین بی‌شرمانه به زنان و دختران تماشاچی در استادیوم آزادی در اردیبهشت امسال از سوی لیدر یک تیم شهرستانی که به اعلام حکم محرومیت بلندمدت وی و برگزاری دو بازی آتی این دو تیم در مقابل یکدیگر با حضور فقط خانم‌ها منجر شد، در ذهن‌ها محو نشده بود که آذر ماه امسال این بار دروازه‌بان همان تیم در بازی‌ای که به حکم کمیته انضباطی فقط خانم‌ها در استادیوم حاضر شده بودند توهینی زشت‌تر از قبل نسبت به دختران و زنان تماشاچی ابراز کرد!
اخیراً هم در جریان یکی از بازی‌های پر حاشیه این هفته در روزی که زنان تماشاگر نیز از باران سنگ‌پرانی‌ها بی‌نصیب نمانده و تعدادی از آنها در بین ۳۲ مصدوم آن روز قرار داشتند، تماشاگران خانم از شنیدن هرآنچه از بدترین و زشت‌ترین فحش‌ها و رکیک‌ترین الفاظ غیر قابل باور که بین سکوها و خطاب به بازیکنان نثار می‌شد هم در امان نماندند.
ماجرا اما آنجا بسیار تاسف برانگیزتر و وحشتناک‌تر می‌شود که بدانیم؛ تصاویر و ویدئوهای حاشیه‌ای منتشر شده از این بازی، گویای آن است که این بار با کمال تاسف، تعدادی زنان و دختران تماشاچی هم برای اینکه از رقابت با بی‌اخلاقی و شعارهای زننده تماشاگران آقا جا نمانند، خود در حال ابراز بدترین و رکیک‌ترین الفاظ که حتی بسیاری مردان از بیان آنها شرم دارند هستند! به گمان باطل اینکه این چنین و با این شباهت و تقلید منفی به برابری دست پیدا کرده‌اند! به عبارتی در شرایطی که قرار بود بر اساس این وعده پرتکرار که «با ورود بانوان تماشاچی به استادیوم‌های ورزشی، جو ناسالم و رفتارها و شعارهای نامناسب و غیر اخلاقی به طور خودکار کنترل و سالم خواهد شد»؛ بی‌اخلاقی‌ها و شعارها و رفتارهای زننده از روی سکوها رخت بربندد، اکنون برخی از همان ناجیان وعده داده شده؛ به جای اطفای حریق؛ خود مشغول دمیدن در آتش هستند. آتشی که ‌گریبان حیا و عفت زنان و دختران ما را که باید هر کدام ستون استوار یک خانواده باشند گرفته است.
اما ماجراهای تلخ امروز مسئله‌ای نبود که غیرقابل پیش‌بینی باشد، زیرا از ورزش بیمار ما که در یکسو عده‌ای به دنبال گرفتن پست به انواع روش‌ها و زد و بندهای پیدا و پنهان هستند و برخی از صاحب‌منصبان این عرصه از هرچه روش اخلاقی و غیراخلاقی برای تصاحب کرسی‌ها بهره می‌برند توقعی نیست که شاهد کار فرهنگی و فرهنگ‌سازی و مقابله درست با اتفاقات ضد فرهنگی باشیم. در این شرایط رها شده است که تقریباً هر هفته و در بسیاری استادیوم‌ها شاهد دعوا و درگیری در سکوها و چمن سبز یا اظهارات نامناسب در کنفرانس‌های قبل و بعد از بازی هستیم. در این شرایط است که یک به اصطلاح مربی که باید رفتار و سکنات و بیان او تربیت‌کننده باشد در چمن مسابقه و در مقابل همگان و در جلوی دوربین‌ها با صدای بلند خطاب به مربی دیگر الفاظی را فریاد می‌زند که عرق سرد شرم بر پیشانی هر بیننده و شنونده‌ای می‌نشاند.
حال گذشته از اینکه چه افراد و سازمان‌های نظارتی و فرهنگی چه زمانی قرار است به این عرصه رها شده ورزش کشور وارد شوند و چه زمان شاهد اصلاح این رویه غلط رو به رشد خواهیم بود؛ سؤال از سینه چاکان دیروز که همه اولویت‌های زنان و دختران کشور را نه ازدواج و جهیزیه، نه تحصیل، نه بازار کار مناسب، نه حمایت از زنان خانه‌دار و زنان سرپرست خانوار و... بلکه به ورود آنها به استادیوم برای تماشای فوتبال آقایان خلاصه کرده بودند و آن را برابر با تحقق کرامت زن و برابری زن و مرد می‌دانستند، این است که چرا اکنون که شاهد برابری زنان و مردان تماشاچی فوتبال در سنگ خوردن و فحش شنیدن و گفتن هستند سکوت کرده‌اند؟
اکنون از نظر آنها ورود زنان و دختران به ورزشگاه کرامت آنها مورد توجه قرار گرفته و نگران این کرامت خدشه‌دار شده در زیر باران سنگ و فحش نیستند؟
این افراد باید توضیح دهند دلیل آن همه اصرار پر تکرار دیروز و این سکوت محض امروز چیست؟ آن مطالبه پر تکرار به ذهن خودشان رسیده بود یا هماهنگی آن‌ها با مطالبه مشابه رسانه‌های خارجی و معاند اتفاقی بود؟
واقعیت آن است که در سال‌های اخیر با تلاشی چشمگیر از خارج و داخل برای خارج کردن زنان و دختران ایرانی از مدار خانواده رو‌به‌رو هستیم که یک بار از مسیر ترویج بی‌حجابی و زدن ضربه اساسی به کانون خانواده و روزی دیگر از مسیر کشاندن دختران و زنان ایرانی پای گود فحاشی و بی‌اخلاقی در استادیوم‌ها، روزی از راه برخی تولیدات ضد زن و خانواده و تقلیل جایگاه زنان و مادران خانه‌دار در سینما و شبکه خانگی و روزی از طریق فضای مجازی و اینستاگرامی که رسما سبک زندگی ایرانی اسلامی و تغییر ذهنیت بانوان ایرانی را هدف گرفته و به روش‌های مختلف دیگر بروز و ظهور پیدا می‌کند.
در این بین بیش از همه زنان و دختران ایرانی هستند که می‌توانند با بازشناسی شأن و جایگاه والا و سازنده خود
(که هدف‌گیری دشمن هم همین قدر و ارزش مهم را تایید می‌کند)، نقشه‌های مخرب اما با ظاهر جذاب و دلسوزانه را شناسایی و در خنثی‌سازی آن تلاش کنند.
این عده از خانم‌ها که در مقایسه با توده‌های عظیم زنان کشورمان اندک و کم‌شمار نیز هستند فقط کافی است از خود بپرسند اگر واقعا رسانه‌های بیگانه و برخی سلبریتی‌های داخلی و دیگر پادوهای سیاسی و اجتماعی همنوای با آن رسانه‌ها، آن طور که تظاهر می‌کنند دلسوز و خیرخواه زنان و دختران ایران هستند، چرا هرگونه موفقیت و دستاوردهای عظیم زنان و دختران کشورمان در عرصه‌های مختلف علمی، ورزشی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... که با حفظ متانت، حجاب و اراده به دست می‌آید را سانسور می‌کنند و فقط در زمان ترویج بی‌حجابی و رفتن به استادیوم‌ها و امثالهم به یاد دفاع از زنان و دختران ایرانی می‌افتند؟!
چرا برای آنها روی سکوهای جهانی رفتن زنان و دختران ایرانی در عرصه‌های مختلف افتخارآفرینی اهمیتی ندارد اما برای نشستن زنان و دختران ما بر سکوهای پر تنش و آسیب‌آفرین استادیوم‌هایی با چنین جو مسمومی حتی به قیمت آسیب به کرامت و شأن آنها این همه اصرار دارند؟


🔻روزنامه ایران
📍 جذب مشارکت مردم با راهکارهای نوین
✍️ مهدی مسکنی
در دنیای امروز، اقتصاد دیجیتال به‌عنوان یک محور کلیدی در توسعه پایدار و نوآوری شناخته می‌شود. این نوع اقتصاد، نه‌تنها امکان دسترسی به خدمات مالی را برای افراد و شرکت‌ها فراهم می‌آورد، بلکه به افزایش شفافیت، کارآیی و مشارکت فعال در فرآیندهای اقتصادی کمک می‌کند.
یکی از جنبه‌های مهم اقتصاد دیجیتال، می‌تواند توجه به مدل‌های اقتصاد مردمی باشد که نه‌تنها به افزایش توانمندی‌های اقتصادی افراد کمک می‌کند، بلکه به ایجاد شبکه‌های اجتماعی قوی و همکاری‌های سودمند میان مردم می‌انجامد. در اقتصاد مردمی، افراد با همکاری یکدیگر می‌توانند در کسب‌وکارهای کوچک و متوسط مشارکت داشته باشند و از مزایای آن بهره‌مند شوند که این موضوع می‌تواند به رشد و توسعه جوامع محلی و تقویت روحیه همکاری و همبستگی در میان مردم کمک کند. یک نمونه مدل موفق در این حوزه، مدل تأمین مالی جمعی (Crowdfunding) است. این مدل تأمین مالی به افراد و کسب‌وکارها این امکان را می‌دهد که برای پروژه‌های خود از طریق جمع‌آوری سرمایه خرد دیگران، حمایت مالی دریافت کنند. کراودفاندینگ به‌عنوان یک ابزار می‌تواند برای استارتاپ‌ها و کسب‌وکارهای نوپا بسیار مفید باشد که نه‌تنها موانع ورود به بازار را کاهش می‌دهد، بلکه با ایجاد بازارهای جدید، زمینه را برای رقابت ورود کسب‌و‌کارهای نوپا فراهم می‌کند که این امر می‌تواند تأثیرات اجتماعی مثبتی به‌همراه داشته باشد. یکی دیگر از نمونه‌های موفق در این حوزه، صندوق‌های P۲P یا وام‌دهی جمعی هستند. این صندوق‌ها به افراد و شرکت‌ها کمک می‌کنند که به‌طور مستقیم از یکدیگر وام بگیرند یا وام دهند، بدون اینکه نیازی به بانک‌ها و مؤسسات مالی سنتی وجود داشته باشد. این سیستم، درست مانند Crowdfunding، مزایای زیادی دارد؛ از جمله کاهش هزینه‌های مالی و افزایش دسترسی به منابع مالی برای افرادی که شاید در نظام بانکی سنتی قادر به دریافت وام نباشند. توسعه این سیستم‌های مالی نوین، نه‌تنها موجب تسهیل تعاملات اقتصادی می‌شود، بلکه به تقویت اعتماد اجتماعی و ساختن جوامع پایدارتر و همزیست‌تر نیز کمک می‌کند. مطمئناً با استفاده از فناوری‌های مدرن و به‌کارگیری مدل‌های اقتصادی نوین، می‌توانیم به رشد و توسعه اقتصاد در سطح جهانی، بویژه در مناطق کمتر توسعه‌یافته کمک کنیم. اقتصاد دیجیتال به‌عنوان بستر تحول‌آفرین، نه‌تنها در کاهش فاصله‌های اجتماعی و ایجاد فرصت‌های برابر نقش‌آفرینی می‌کند، بلکه از طریق مفاهیمی چون کراودفاندینگ (Crowdfunding) و تجارت همتا به همتا (P۲P) راهکارهایی نوین برای مشارکت مردمی و تقویت اقتصاد مردمی ارائه داده است، اما برای برخورداری از مزایای آن، نیاز به حمایت‌های قانونی و نهادی داریم. امروز ما مصمم‌تر از همیشه می‌توانیم به‌دنبال ساختن بستری مطمئن و پایدار برای استفاده بهینه از این فناوری‌ها و مدل‌های اقتصادی باشیم.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ایستادن جمهوری اسلامی پای ظریف
✍️ نادر کریمی‌جونی
با اینکه سیدعباس عراقچی در جایگاه وزیر امور خارجه ایران تصریح می‌کند که هیچ پیامی میان ایران و ایالات‌متحده مبادله نشده است اما خود وزیر امور خارجه در گفت‌وگو با اسکای‌نیوز پیام‌های مهمی به ایالات‌متحده ارسال کرد. وزیر امور خارجه کشورمان حتما می‌داند که دوران ارسال پیام‌ها از طریق فرستاده‌ها و نمایندگان سپری شده و اکنون در مواردی حتی یک توئیت در شبکه مجازی یا پیام در شبکه ایکس، پیام محسوب می‌شود؛ پیامی که مقامات و رهبران دیگر کشورها آن را ملاحظه می‌کنند، مهم می‌شمرند و براساس آن تصمیم می‌گیرند یا واکنش نشان می‌دهند بنابراین برخلاف گفته سیدعباس عراقچی، میان تهران- واشنگتن نه‌فقط پیام رد و بدل شده که در جریان مبادله خبرنگار ایتالیایی با نخبه ایرانی حتی همکاری نیز صورت گرفته و نتایجی حاصل شده است. در همین روزها که ایران از شدت حملات لفظی به ایالات‌متحده کاسته و محمدجواد ظریف، عباس عراقچی و مسعود پزشکیان برای تفاهم و به عبارت بهتر کاهش تخاصم و پیام‌هایی برای طرف آمریکایی ارسال کرده‌اند، در واشنگتن هم رفتارهایی انجام گرفته که معنای آن را بیش و بهتر از همه، مخالفان جمهوری اسلامی ایران که در خارج از کشور زندگی می‌کنند، فهمیده‌اند. هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که در جریان آزادی خبرنگار ایتالیایی و مبادله غیرهمزمان او با نخبه ایرانی، ایلان‌ماسک و طرف آمریکایی نقش مهم و تعیین‌کننده داشتند و اگر این نقش ایفا نمی‌شد آن مبادله انجام نمی‌گرفت. علاوه بر این فرمان ترامپ مبنی بر قطع کمک‌های خارجی ایالات‌متحده اگرچه طیف وسیعی از دریافت‌کنندگان این کمک‌ها را محروم کرده اما ایرانیان ساکن ایالات‌متحده برای مستثنا شدن از این فهرست تلاش‌های زیادی کردند که مورد موافقت قرار نگرفت. در تازه‌ترین نمونه که صدای اعتراض تقریبا همه مخالفان ایرانی جمهوری اسلامی در خارج از کشور را درآورد، برای اولین‌بار و پس از صدور قطعنامه انتقادی حقوق بشر علیه ایران، ایالات‌متحده از صدور بیانیه انتقادی علیه تهران پرهیز و از کنار این قطعنامه بی‌تفاوت عبور کرد. این گام‌ها اگرچه کوچک هستند ولی همه می‌دانند که با گام‌های کوچک هم می‌توان به مقصد رسید. هر چند زمان بیشتری طول بکشد و صبر و حوصله افزون‌تری را مطالبه کند. اکنون آشکار شده که راهبر، معمار و مجری این همگرایی، محمدجواد ظریف است و هیچ بعید نیست که قرار گرفتن عراقچی در جایگاه سکاندار دیپلماسی کشورمان به درخواست ظریف انجام شده باشد. در روزگاری نه‌چندان دور سیدحسین موسویان، سیروس ناصری و محمدجواد ظریف مثلث راهبردی مذاکره در ایران را تشکیل می‌دادند و تقریبا هیچ‌کس در حد و اندازه این مثلث نبود اما دلواپسان، کاسبان تحریم و اصولگرایان متصلب و ارتدوکس تلاش‌های زیادی برای از میدان خارج کردن این مثلث از دایره تصمیم‌سازی و راهبری دیپلماسی به خرج دادند و اکنون از آن سه مذاکره‌کننده حرفه‌ای، فقط محمدجواد ظریف باقی‌مانده است.نگارنده به جز سیدحسین موسویان، با دو عضو دیگر این مثلث و نیز سیدعباس عراقچی چهره به چهره مکالمه کرده و بر این باور است که با همه توانایی‌هایی که برای وزیر امور خارجه کشورمان بیان می‌شود و اتفاقا همه آنها درست است، باز هم محمدجواد ظریف در رفتار راهبردی و اتخاذ تصمیم‌های تعیین‌کننده، جایگاهی به مراتب ارشدتر از همه دیپلمات‌های فعال حال حاضر کشورمان دارد؛ جایگاهی که نه‌فقط موافقان که مخالفان دولت و حتی افراد جبهه پایداری بر آن صحه می‌گذارند و به آن اذعان دارند.
بدون آنکه میان ظریف و هر یک از سیاستمداران ایرانی تشابه قائل شویم و خطوط سیاسی و حزبی را با هم تطبیق دهیم در یک برداشت آزاد می‌توان محمدجواد ظریف را با احمد قوام تطبیق داد. در مورد قوام هم اگرچه همه انقلابیون، اعضای دربار و سلطنتی‌ها و خارجیان ازجمله اعضای سفارتخانه‌های روسیه و انگلستان، اتهام‌های متعددی را علیه وی مطرح کردند اما هیچ‌یک از این اتهام‌ها اثبات نشد و اکنون بسیاری از تاریخ‌نگاران نقش احمد قوام را که پنج بار به نخست‌وزیری رسید و در بحران‌ها به کمک کشور و ملت آمد تایید می‌کنند. گمان می‌رود تمام مخالفان ظریف در واقع مخالفان بهبود روابط بهتر و نزدیک‌تر ایران با غرب و متقاضیان تشدید نزاع ایران و کشورهای غربی هستند. آنان می‌دانند که در مجموعه فعلی هیچ‌کس به اندازه محمدجواد ظریف از قدرت نرم‌افزاری کافی برای ایجاد همگرایی میان ایران و غرب برخوردار نیست و به همین علت تصور می‌کنند حذف او از دستگاه اجرایی، حتما برنامه‌های دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران برای فاصله گرفتن از شرق، متعادل و متوازن کردن مناسبات خارجی با استفاده از اهرم کشورهای غربی و نیز کاهش تنش با ایالات‌متحده آمریکا را متوقف و ناکام خواهد کرد.
حمایت مستمر و قاطع مقامات تعیین‌کننده و تصمیم‌گیر از محمدجواد ظریف که در برخی موارد علنی هم شده و این دیپلمات کهنه‌کار، خود به آنها اشاره کرده نشان می‌دهد که فارغ از هیجان‌های مصنوعی ایجادشده از سوی اصولگرایان افراطی، اعضای جبهه پایداری و سیاستمداران حسود و کینه‌توز، نظام جمهوری اسلامی ایران به میدان‌داری محمدجواد ظریف در اجرای دیپلماسی ایمان پیدا کرده و تمام تلاش‌هایی که برای کنار زدن یا کم‌اثر کردن وی انجام می‌شود، محل اعتنا نیست.
این واقعیت برای همه کسانی که به کاهش سختی برای ایرانیان امید دارند خبر دلگرم‌کننده و برای آنان که کیسه‌هایی برای کسب منفعت سیاسی- اقتصادی از تنش ایران و غرب دوخته‌اند، ناراحت‌کننده‌ است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 تهران و زمین‌لرزه‌های درون ورقی
✍️ مهدی زارع
یک‌سال قبل در ۲۳ ژانویه ۲۰۲۴، زمین‌لرزه‌ای به بزرگای ۷ در سین‌کیانگ چین، نزدیک مرز قرقیزستان رخ داد. منطقه کانونی تقریبا خالی از سکنه بود و تلفات به سه نفر محدود شد. زمین‌لرزه مذبور که رخدادی درون ورقی بود رشته کوه تین‌شان چین را لرزاند. بیست و سوم ژانویه سالروز زمین‌لرزه ۱۸۱۲ نیومادرید در شرق میانه امریکا نیز بود که از قضا آن رخداد هم درون‌ورقی بود! زمین‌لرزه‌های درون‌ورقی در داخل ورقه‌های زمین‌ساختی رخ می‌دهند، نه در مرزهای ورقه‌های زمین‌ساختی. جامعه علمی زلزله‌شناسی بسیار در مورد زلزله‌های درون‌ورقی کنجکاو است چرا که زمین‌لرزه‌های درون‌ورقی ممکن است در مکان‌های غیرمنتظره رخ دهند. نمونه‌ای از زلزله‌های درون‌ورقی در ایران زمین‌لرزه ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ طبس بود که در جایی رخ داد که دست کم در هزاره قبل از آن تاریخ هیچ زمین‌لرزه مهمی اتفاق نیفتاده بود. چهار زمین‌لرزه بزرگ نیومادرید (۱۸۱۲-۱۸۱۱) مجموعه‌ای از رخدادهای لرزه‌ای مهمی بودند که در پهنه لرزه‌ای نیو مادرید در شرق میانه امریکا رخ داد. این منطقه فعالیت لرزه‌ای متوسط دارد اما برخی از بزرگ‌ترین زمین‌لرزه‌های تاریخ ایالات متحده را تجربه کرده است. درک چرایی وقوع چنین زمین‌لرزه‌های بزرگی در این منطقه مستلزم بررسی چندین عامل زمین‌شناختی و زمین‌ساختی است. ۱۶دسامبر ۱۸۱۱، زلزله با بزرگای ۷.۲ در شمال شرقی آرکانزاس کنونی به دلیل جمعیت کم در ناحیه مرکزی خسارت کمی داشت . شش ساعت بعد زلزله دوم با بزرگای ۷.۴ رخ داد. ۳۸ روز بعد در ۲۳ ژانویه ۱۸۱۲، زلزله با بزرگای ۷ در گسل شمالی نیو مادرید رخ داد. دو هفته بعد در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در زلزله چهارم با بزرگای ۷ نیومادرید ویران شد. در ساحل شرقی امریکا و در کارولینای جنوبی در سال ۱۸۸۶ زلزله‌ای با بزرگای بیش از ۷ رخ داد. زمین‌لرزه چارلستون در ۳۱ آگوست ۱۸۸۶ در کارولینای جنوبی باعث ۶۰ کشته و ۵ تا ۶ میلیون دلار - معادل ارزش حدود ۲۰۰ میلیون دلار در ۲۰۲۵ - و خسارت به ۲۰۰۰ ساختمان در جنوب شرقی ایالات متحده شد . زلزله چارلستون هم رخداد درون‌ورقی شناخته می‌شود.
پهنه لرزه‌ای نیومادرید درداخل ورقه زمین‌ساختی امریکای شمالی در مقایسه با مناطق نزدیک به مرزهای ورقه فعال - مثلا در غرب امریکا- نسبتا پایدار در نظر گرفته می‌شود. البته در این پهنه نیز گسل‌های فعال‌ وجود دارد . این گسل‌ها برای دوره‌های طولانی خاموش بوده‌اند اما به دلیل تغییر استرس‌های مختلف دوباره فعال می‌شوند. ورقه یخی لورنتاید یک صفحه یخی عظیم بوده که بخش قابل‌توجهی از امریکای شمالی را در طول آخرین حداکثر یخبندان، تقریبا ۲۰۰۰۰ سال پیش، پوشانده بود. با گرم شدن اقلیم، این لایه یخی شروع به ذوب شدن کرده که منجر به تغییرات زمین شناختی و هیدرولوژیکی قابل‌توجهی در منطقه شد. اعتقاد بر این است که ذوب ورقه یخی لورنتاید نقش مهمی در ایجاد فعالیت‌های لرزه‌ای در مناطقی مانند پهنه لرزه‌ای نیو مادرید داشته است.
یکی از ساز وکارهای اولیه که از طریق آن ذوب ورقه یخی لورنتاید بر فعالیت‌های لرزه‌ای اثر می‌گذارد، از طریق فرآیندی به نام بازگشت ایزواستاتیک است. وقتی ورقه‌های یخی بزرگ ذوب می‌شوند، وزن روی پوسته زمین را کاهش می‌دهند. این کاهش وزن به پوسته اجازه می‌دهد تا در پاسخ به فشار کاهش یافته، به آرامی بالا بیاید یا بازگردد. این فرآیند البته هزاران سال طول می‌کشد. در مناطقی که قبلا با یخ ضخیم پوشیده شده بود، مانند بخش‌هایی از امریکای شمالی، این بازگشت منجر به تجمع تنش در امتداد گسل‌های موجود می‌شود. وقتی پوسته تنظیم مجدد می‌شود و باز می‌گردد، می‌تواند تنش‌های جدیدی ایجاد کند یا گسل‌های قدیمی را که برای هزاران سال خاموش بوده‌اند، دوباره فعال کند. در مورد پهنه لرزه‌زای نیومادرید، این تنظیم احتمالا به افزایش تنش زمین ساختی در امتداد گسل‌های از قبل موجود کمک کرده است.
ذوب ورقه یخی لورنتاید همچنین منجر به تغییرات هیدرولوژیکی قابل توجهی در سراسر امریکای شمالی شد. با ذوب شدن یخچال‌های طبیعی، حجم زیادی از آب به رودخانه‌ها و دریاچه‌ها رها شد و سطح آب و بار رسوب در مناطق مختلف تغییر کرد. این تغییرات با اثر بر فشار منفذی در مناطق گسله، پایداری گسل را تحت اثر قرار می‌دهد. افزایش فشار منفذی می‌تواند اصطکاک را در امتداد گسل‌ها کاهش دهد و لغزش آنها را هنگام قرار گرفتن در معرض تنش‌های زمین ساختی آسان‌تر کند. این سازوکار احتمالا به فعال شدن مجدد گسل‌ها درپهنه لرزه‌زای نیومادرید در زمان یا پس از دوره‌های ذوب یخبندان کمک کرده است.

زمان‌بندی این فرآیندها و در‌نظر گرفتن رابطه آنها با رویدادهای لرزه‌ای مانند آنچه در سال‌های ۱۸۱۲-۱۸۱۱ رخ داده‌اند، حیاتی است. در‌حالی که ایجاد رابطه مستقیم بین ذوب یخبندان و زمین‌لرزه‌های خاص به دلیل فعل و انفعالات زمین‌شناختی پیچیده در بازه‌های زمانی طولانی چالش‌برانگیز است، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد اثرهای بازگشت پس از یخبندان همچنان بر لرزه‌خیزی در دوران تاریخی اثر می‌گذارد. فعالیت لرزه‌ای قابل‌توجه در مناطق درون‌ورقی مانند پهنه لرزه‌زای نیومادرید به الگوهای عقب‌نشینی یخبندان از دوره‌های قبلی مرتبط است. تنش انباشته شده طی زمان به دلیل بازگشت ایزواستاتیک و تغییرات هیدرولوژیکی درحدود سال‌های (‌۱۸۱۲-۱۸۱۱) به نقطه اوج‌ رسیده و منجر به سری زمین لرزه‌های قدرتمند(‌۱۸۱۲-۱۸۱۱) شده است. هنگامی که این تنش انباشته شده از قدرت سنگ‌های محل گسله بیشتر شود، منجر به گسیختگی ناگهانی و یک زلزله می‌شود.
رشته‌کوه‌های البرز تحت تاثیر فعالیت‌های یخبندان در ۲۵۰۰۰ سال گذشته، به‌ویژه در طول و پس از آخرین عصر یخبندان، قرار گرفته‌اند. پوشش یخبندان در آخرین عصر یخبندان طی ۱۱۰ هزار تا حدود ۱۰ هزار سال قبل وجود داشته و حدود ۲۵۰۰۰ سال پیش یخچال‌های طبیعی به حداکثر وسعت خود رسیدند. یخچال‌های کاسپین عمدتا در دامنه‌های جنوبی رشته کوه البرز قرار داشته‌اند. فازهای ذوب پس از عصر یخبندان با شروع افزایش دما در پایان آخرین عصر یخبندان اتفاق افتاده و به تدریج این یخچال‌ها شروع به عقب‌نشینی کردند. در هولوسن اولیه (۱۱۷۰۰ - ۸۲۰۰ سال پیش): ذوب قابل‌توجهی در این دوره با افزایش دمای جهانی رخ داد. بسیاری از یخچال‌های طبیعی دره‌ها به سرعت شروع به عقب‌نشینی کردند. در اواسط هولوسن (۸۲۰۰ - ۴۲۰۰ سال پیش): گرم شدن مداوم منجر به عقب‌نشینی بیشتر یخچال‌های طبیعی شد. برخی از یخچال‌های کوچک‌تر ممکن است در این مدت کاملا ذوب شده باشند. در هولوسن پایانی (۴۲۰۰ سال پیش تاکنون): در حالی که برخی از بقایای یخچال‌ها تا این دوره باقی مانده بودند، اندازه بسیاری از آنها به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافته یا به دلیل تغییرات اقلیمی مداوم ناپدید شده بودند. یخچال‌های خاص که به دلیل ذوب شدن تقریبا ناپدید شده‌اند عبارتند از: یخچال علم‌کوه که در نزدیکی قله علم‌کوه واقع شده است، در دهه‌های اخیر عقب‌نشینی قابل‌توجهی از خود نشان داده است. یخچال توچال در شمال تهران که نشانه‌هایی از عقب‌نشینی قابل‌توجه را نشان می‌دهد.
توجه خاص به این ذوب‌های بزرگ یخچالی در پایان آخرین عصر‌یخ برای درک بزرگ‌ترین زمین‌لرزه محتمل در شمال تهران، که فراتر از حد بزرگای شناخته شده تاکنون است، بسیار در درک فرآیند یک زمین‌لرزه مهم درون ورقی در محدوده تهران قابل توجه است.


🔻روزنامه شرق
📍 باده بی‌کفاف
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
بازدید چندساعته رهبر انقلاب از نمایشگاه دستاوردهای خلاقانه متخصصان ایرانی و صحبت‌های ایشان و نیز توصیه به مسئولان برای بازدید از نمایشگاه همه خوب و ارزشمند بود و حتما توجه مسئولان به پشتیبانی از مبتکران و استفاده از آنچه پدید آمده را برمی‌انگیزد. هرچند نظام اداری و مالی کشور ما به دلایل متعدد نوعا نمی‌تواند خطرپذیری را بپذیرد و نیز به خاطر سوء‌استفاده‌های متعدد افراد در نظام پولی- بانکی کشور و اعطای تسهیلات مالی اجباری، مبتکران و مخترعان برای توسعه کار، دست‌بسته هستند اما مواردی بوده که با کمک ناچیزی مجموعه‌ای تشکیل و توانی شکل گرفته است و البته نه در حد بزرگ و قابل تعمیم.

معمولا مبتکران و متخصصان در حد توان خود کار خود را عرضه می‌کنند و البته تبدیل آن به مجموعه‌ای که بتواند از یک سو نیازهای کشور را تأمین کند و از سویی به امر صادرات بپردازد، در حد وسع و توان ایشان نیست و به‌جد مسئولان کشور باید با پذیرش ابعاد مختلف کار توان‌های به نمایش گذاشته‌شده را در مقیاس نیاز جامعه گسترش دهند و نه آنکه هر مسئولی بگوید، باید بشود و بعد که نشد، بگوید من که گفتم. وظیفه مسئولان کمک به تبدیل جزء به کل مورد نیاز است و نه فقط گفتن و خواستن.

از سویی برخی نمایش‌های صنعتی فرصتی برای به اشتباه انداختن مسئولان است. در شهریور ماه ۱۴۰۲ یعنی تقریبا یک سال و نیم قبل، وزیر وقت صمت که هم‌اکنون وزیر نیرو است، با ارائه یک دستگاه اتومبیل برقی به رئیس‌جمهور وقت به عنوان ساخت داخل گفت که تا پایان سال ۱۴۰۲ صد هزار دستگاه از این نوع اتومبیل به بازار عرضه می‌شود. در همان موقع نوشتم که اگر هم این کار بشود- که نمی‌شود- به دلایل متعدد خاصیتی در بر ندارد. امروز پس از یک سال و نیم حتی یک دستگاه از آن نمایش به خیابان نیامده و فقط گاه و بیگاه چون نخود در شله‌زرد، تاکسی‌های برقی وارداتی شهرداری را می‌بینیم که نوعا هم برای خالی‌نشدن باتری در کنار خیابان به انتظار ایستاده‌اند. هیچ‌کس هم نمی‌گوید آقای وزیر صمت قبلی و نیروی فعلی، نمایش شما چه برون‌دهی داشت؟ حالا هم معاون اجرائی رئیس‌جمهور می‌گوید تصمیم‌های خوبی درباره برقی‌کردن اتومبیل‌های تهران گرفتیم ولی نمی‌گوید چه تصمیمی. بعید است این تصمیمات متضمن کار شود و اولین دلیل آن‌ هم عدم انتشار تصمیمات است زیرا نوعا ما نقد را بر نمی‌تابیم.

در عین حال با توجه به شرایط کشور در زمینه‌های مختلف نیازهای فنی و تکنولوژیک کشور بسیار بسیار بیشتر از آن چیزی است که در نمایشگاه مذکور به فعل رسیده و به همین دلیل هم می‌بینیم که مسئولان با کشورهای خارجی وارد قراردادهایی می‌شوند که حجم بزرگی از درآمد ارزی کشور را به خود جذب می‌کند مثل قطار برقی سریع‌السیر تهران- مشهد که اصلا اولویت ندارد و قرارداد آن با سروصدا منعقد شد و نیز قطار سریع‌السیر برقی قم- اصفهان که معلوم نشد سرنوشت قراردادش چه شد و نیز دو نیروگاه اتمی با روسیه هر کدام با هزینه پنج میلیارد دلار که هر سه قرارداد سرنوشت نامعلومی پیدا کرده و هر سه غیرضروری و غیراقتصادی است. ما بر دریایی از فاضلاب و پس‌ماند زندگی می‌کنیم و قادر به دفع و تغییر آن نیستیم، ما به ده‌ها و صدها مشکل فوری و ضروری مبتلا هستیم، آن‌گاه یکباره می‌خواهیم زائران حرم رضوی به جای هشت ساعت فقط سه ساعت در راه باشند. آیا این ضرورت و اولویت است؟

می‌خواهم بگویم نیازهای با اولویت فنی و تکنولوژی کشور بسیار وسیع است اما گاه به سراغ آنهایی می‌رویم که هم هزینه بسیار دارد و هم اولویت ندارد. اگر تمام آنهایی که در نمایشگاه دستاوردها شرکت کرده‌اند، به تولید با مقیاس وسیع برسند، در برابر نیازهای کشور که روند تخریب را متوقف کند و ما را به نقطه صفر توسعه یعنی نقطه عطف نزول به صعود برساند، بسیار کوچک است و نباید به این دل‌ خوش کنیم که بلی با این دستاوردها مسائل کشور حل می‌شود و به فلاح می‌رسیم به قول معروف، کجا کفاف می‌دهد این باده‌ها به مستی ما.

آری به تمام قوا باید به صنعتگران، مبتکران و خلاقان کمک کنیم و به توسعه و تکمیل تولیداتشان همت بگماریم (که معمولا نمی‌کنیم) ولی اگر همه اینها هم به فرض اتفاق افتد، تأثیری در روند فعلی تخریب کشور ندارد و باید که موضوع را گسترده، همان‌طور که هست، ببینیم و با درک اولویت‌ها از همه امکانات فنی و علمی موجود جهان برای جلوگیری از رفتن به حضیض استفاده کنیم.

این بار به قول سهراب نباید گفت چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید بلکه باید گفت چشم‌ها را باز کنیم و همه جا و همه پدیده‌های موجود و مؤثر در جامعه را ببینیم، به وسعت ایران و مرزها و به عمق وجود انسان‌ها. ببینیم در طول سال‌های گذشته چه شده، چه کار کرده‌ایم، سرعت کار چه میزان بوده، نیازها چه اندازه بوده، نیازها را با سرعت کارها مقایسه کنیم. این دو در مسابقه هستند. نیازها با سرعت پیش می‌روند اما کارها یا تعطیل یا کند بوده است. پس دونده کارها از دونده نیازها و ضرورت بسیار عقب افتاده است و چیزی نمانده که درمانده شود. حداکثر مثل آن دونده دوی مارتن که به جای دو ساعت، پس از هشت ساعت آن‌ هم خسته و زخمی و متلاشی به مقصد رسید، خواهیم شد و البته گمان آن‌ هم نمی‌رود که به‌هوش باشیم.


🔻روزنامه همشهری
📍 ناامیدی کارفرما از رسانه‌های ضدایران
✍️ محسن مهدیان
آمریکا کمک مالی به ضدانقلاب را ۳‌ماه تعلیق کرد؛ کمکی معادل ۶۵میلیون دلار. در این رابطه چند نکته قابل اعتنا وجود دارد.
یکم؛ این عدد و خبر برای کسانی که هنوز دلبسته کدخدای خیالی هستند، مفید است؛ البته امیدوارم. خیلی روشن و شفاف و بدون لکنت از بودجه حمایت علیه مردم ایران سخن می‌گویند. این عدد طی ۲۰سال به گزارش وزارت خزانه‌داری آمریکا ۳۵۹میلیون دلار است. این درحالی است که این تنها گوشه ناچیزی از حمایت‌هاست. به‌عنوان نمونه تنها «بنیاد ملی دمکراسی» یک مؤسسه غیرانتفاعی که بودجه مستقیم از کنگره آمریکا می‌گیرد، در ۵سال گذشته بیش از ۲.۶میلیون پوند به ۷گروه رسانه‌ای برای براندازی کشورهای مستقل اختصاص داده است‌ یا تنها گروه رسانه‌ای USAGM در بخش ضداایرانی‌اش و به اعتراف خودشان برای یک سال ماموریت رسانه‌ای علیه ایران ۶۳۷میلیون دلار درخواست بودجه کرده است.
دوم؛ کارفرما دچار کسری جدید مالی است. این تصمیم در کنار دیگر تصمیمات فوری ترامپ برای حذف هزینه ۴۰میلیارد دلاری است که ۲۰۰کشور را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. وضعیت آمریکا آنقدر اسفناک است که حاضر شده ‌از حمایت‌های حیثیتی از رژیم صهیونیستی نیز دست بکشد و اقدام علیه ایران را مسکوت بگذارد. این وضعیت امروز کشوری است که مدعی قدرت اول دنیا‌ست و چشم خودتحقیرها را پر کرده است.
سوم؛ آمریکا از مزدورهای رسانه‌ای‌اش راضی نیست. به تعبیر دیگر، تاریخ مصرف پهلوی‌ها تا رجوی‌ها‌ یا نصیری‌ها که سال‌۵۷ رفتند ساواکی شدند، برایش گذشته است. در یک نمونه روشن سال‌ها پیش برایان هوک، نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران در نیویورک‌پست نوشت که رسانه صدای آمریکا در پیشبرد اهداف تبلیغاتی علیه ایران کاملا ناموفق بوده است.
این درحالی است که تنها صدای آمریکا در همان سال ۱۷میلیون دلار بودجه حمایتی دریافت کرده بود. سال گذشته نیز شبکه سلطنتی من‌وتو به جهت پشیمانی کارفرما مجبور شد تعطیل کند.
اما چرا موفق نبودند؟ این رسانه‌ها و تروریست‌ها و آدمکش‌ها که در دشمنی با ایران کم نگذاشتند، پس علت خواری‌شان نزد کارفرما چیست؟ همه غرب یکدست و یکصدا با همه تجهیزات یک جنگ ترکیبی را برای پیشبرد جنگ رسانه‌ای علیه ایران به خدمت گرفتند اما باز هم موفق نشدند. چرا؟
بند چهارم و دست آخر؛ مقاومت مردم ایران در این حوزه با‌اهمیت است؛ گرچه دولت آمریکا گرفتار ضعف جدی اقتصادی شده است، ‌اگر مزدورهای ضدایرانی موفق عمل می‌کردند، دست حمایت خود را از این رسانه‌ها برنمی‌داشت. ماجرا این است که روی دیگر ناکارآمدی ضدانقلاب، قدرت و مقاومت مردم ایران است. تلاش شبانه‌روزی ضدانقلاب این است که مردم ایران را نسبت به هویت تاریخی، دینی، انقلاب و ملی‌شان پشیمان و از آینده‌شان ناامید کنند. اما مردم ما در تمام این سال‌ها نشان داده‌اند که مکر و خدعه و فریب رسانه‌های دشمن بر آنها بی‌اثر است. روی دیگر این تصمیم، تصویری از قدرت ملی مردم ایران است؛ ملتی به‌غایت سیاسی و اهل تحلیل که در بزنگاه‌ها همواره تصمیم درست گرفته‌اند و مقابل دسیسه‌های دشمن مقاومت کرده‌اند. این قدرت را نباید دست‌کم گرفت؛ این همان قدرتی است که مردم غزه نیز با مقاومت‌شان توانستند رژیم صهیونیستی را به زانو در‌آور‌ند و در تاریخ بی‌آبرو کنند. خلاصه این خبر در آستانه دهه فجر که نماد قیام و مقاومت مردمی ماست، معنادار است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین