پنجشنبه 23 اسفند 1403 شمسی /3/13/2025 9:28:03 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 خطر کم آبی برای تابستان جدی است
✍️ اسماعیل کهرم
در شرایطی که میزان بارندگی‌ها طی سال آبی اخیر به‌شدت کاهش پیدا کرده و بنا به گفته مسوولان به نصف سال آبی قبل رسیده است، لازم است که الگوی مصرف مناسبی برای آب تدارک دیده شود. طی روزهای اخیر اظهارنظرهای مختلفی ار سوی مسوولان ایرانی درباره کمبود آب و احتمال جیره‌بندی آن در تابستان ۱۴۰۴ مطرح شده است. اظهاراتی که ابتدا رییس سازمان هواشناسی آن را مطرح کرد و سپس از سوی مسوولان آبفا کمی از شدت و حدت آن کاسته شد. مسوولان آبفا تلاش کردند به مردم این پالس را ارسال کنند که بحران را می‌توان مدیریت کرد. اما از هر زاویه‌ای که به بحث آب در ایران نگریسته شود یک حقیقت را نمی‌توان انکار کرد و آن اینکه ایران با مشکل کم آبی و فقدان الگوی مصرف مناسب در این حوزه روبه روست. بخش قابل توجهی از دلایل بروز این مشکلات آن است که بحران آنگونه که باید و شاید برای مردم تصویرسازی نشده است. در بسیاری از شهرها و کشورهای جهان که اتفاقا به اقیانوس‌ها و آب‌های آزاد مرتبط هستند، دامنه وسیعی از برنامه‌ریزی‌های ارتباطی، رسانه‌ای و فرهنگی صورت می‌گیرد تا مردم متوجه مساله آب و ضرورت استفاده مناسب از آن شوند. در شهری چون لس‌آنجلس که اتفاقا به اقیانوس مرتبط است مسوولان مدیریت شهری تابلوهای بسیاری نصب کرده‌اند تا مردم را متوجه ضرورت استفاده بهینه از آب کنند. این در حالی است که امریکا از آخرین تکنولوژی‌های به روز بهره‌مند است و به راحتی می‌تواند آب اقیانوس را به آب شیرین تبدیل کند. اما مدیران آمریکایی می‌دانند که این روند باعث شورتر شدن آب اقیانوس و بروز مشکلات عدیده برای آبزیان این منطقه می‌شود. بنابراین تلاش می‌کنند نیاز خود را از طریق‌های دیگر جبران کنند. در ایران اما هرگز توجهی به این ضرورت‌ها نمی‌شود. در دوره احمدی‌نژاد، در بخشنامه‌ای عجیب اعلام شد هر فردی در هر نقطه‌ای از کشور می‌تواند چاه حفر کند بدون اینکه به مجوز و حتی اطلاع دادن نیاز داشته باشد! این در حالی است که مجموعه اساتید محیط‌زیست و برجسته‌ترین تحلیلگران حوزه آب پس از بررسی‌های فراوان اعلام کرده‌اند ایران در خوش‌بینانه‌ترین حالت تنها ۱۰۰میلیارد متر مکعب آب ذخیره شده دارد! این ذخایر در بسترهای عمیق قرار دارند و استخراج آنها به این سادگی‌ها امکان پذیر نیست. بسیاری از این آب‌ها در عمق‌هایی قرار دارند که غیر قابل دسترس است. مثلا در ۱۰الی ۱۲هزار متر پایین‌تر از سطح زمین. یعنی ما یا نمی‌توانیم به این آب‌ها دسترسی پیدا کنیم یا هزینه استخراج این آب‌ها به اندازه‌ای سنگین است که اساسا به صرفه نخواهد بود. همه باید بدانند ایران با کمبود جدی آب مواجه است. چند برابر میزان آبی که هر سال به ذخایر زیرزمینی ایران اضافه می‌شود مصرف می‌شود. یعنی از ذخایر حیاتی‌مان هم برای امور جاری استفاده می‌کنیم. تراز آب در ایران منفی است. نه الگوی مناسبی برای مصرف وجود دارد و نه برنامه‌ریزی‌ها با مد‌نظر قرار دادن این کمبود است.
متاسفانه تغییرات سال‌های اخیر باعث شده در مناطقی که قبلا بارشی در آنها وجود نداشت (کشورهای حاشیه خلیج فارس) با افزایش بارش و حتی سیل مواجه شوند و برخی نقاط دیگر که قبلا با بارش مواجه بودند (ایران) خشک شوند. این روند تغییرات به دلیل اشتباهات فراوان خود ما بوده است. ایران به جای اینکه از دارایی‌های زیست محیطی خود مانند آب به درستی استفاده کند، به اتلاف انرژی‌های حیاتی پرداخت. زمین را گرم کرد و به تولید خودروهای بی‌کیفیت و غیر استاندارد پرداخت. اگر این روند اصلاح نشود، ایران قطعا با کمبود آب مواجه خواهد شد .اگر در ماه‌های باقی مانده تغییری در بارش‌ها مشاهده نشود کمبود آب ناگریز است. دولت ناچار است، بین مصرف آب شرب خانگی، یا مصرف مورد نیاز آب در بخش کشاورزی و صنعت؛ دست به انتخاب بزند. همان‌طور که در مورد برق خانگی و کشاورزی و صنعت ناچار به انتخاب اولویت‌ها شده بود در مورد آب هم چاره‌ای جز جیره‌بندی یا اولویت‌بندی وجود ندارد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 «قصر» ایرانی قانون
✍️ نوید رئیسی
با وجود گذشت حدود ۶‌ماه از تشکیل دولت چهاردهم، وعده‌‌‌های انتخاباتی مسعود پزشکیان مانند حل‌وفصل منازعات سیاست خارجی، هموارکردن راه خروج ایران از لیست سیاه FATF، پذیرش پوشش اختیاری و رفع فیلترینگ همچنان در راهروهای «قصر» ایرانی قانون دست به دست می‌‌‌شوند.
طی ماه‌‌‌های اخیر، پیام‌‌‌های مثبتی به سود مذاکره از سمت دولتیان ارسال شده، اما همچنان روشن نیست که آیا کشتی‌‌‌بانان را سیاستی دیگر آمده است یا آنکه همچون گذشته در پی رفع تهدیدهای فوری هستند. تصمیم‌گیری درمورد FATF مجددا به همان نهادی سپرده شده است که پیش از این از پذیرش آن خودداری کرده بود و چنانچه این‌‌‌بار بخت یار باشد و در بر پاشنه‌‌‌ای دیگر بچرخد نیز انتظار نمی‌رود کسی پاسخگوی هزینه‌‌‌های سنگین تحمیل‌شده به کشور باشد. پیامک‌‌‌های توقیف خودرو بر سیاق پیشین برای شهروندان ارسال می‌شود و ما نمی‌‌‌دانیم آیا آرامش شکننده فعلی حاصل تصمیم‌‌‌سازی است یا آنکه سرمای زمستان، آتش را برای مدتی با خاکستر پوشانده است. در نهایت، وعده رفع فیلترینگ نیز پس از چندین و چند جلسه شورای عالی هماهنگی سران قوا و شورای عالی فضای مجازی تنها به واتس‌‌‌اپ و گوگل‌‌‌پلی محدود شده و مانعی که توسط یک بازپرس دادسرای کارکنان ایجاد شد همچنان در مکان پیشین جا خوش کرده است. در این میان، هر روز که می‌‌‌گذرد، وضعیت بحرانی معیشت، تامین انرژی و محیط‌زیست که حل آنها نه‌تنها در گرو تصمیم‌گیری «قصرنشینان» بلکه بیش از آن، نیازمند همراهی اجتماعی است وخیم‌‌‌تر می‌شود.

در سوی دیگر کره زمین اما دونالد ترامپ هفته ابتدایی بازگشت خود به کاخ‌سفید را با صدور بیش از ۵۰فرمان اجرایی آغاز کرد. این فرمان‌‌‌ها که عمدتا منعکس‌‌‌کننده وعده‌‌‌های انتخاباتی او بودند، طیف گسترده‌‌‌ای از مسائل را -از تجارت و مهاجرت گرفته تا نام‌گذاری‌‌‌های جغرافیایی و حقوق مدنی- در بر می‌‌‌گرفتند. او پیش از ورود به کاخ‌سفید، در مصاحبه‌‌‌ای با تایم در نوامبر ۲۰۲۴ گفته بود: «من می‌‌‌توانم تقریبا همه آنچه را که بایدن به‌‌‌وسیله فرمان‌‌‌های اجرایی انجام داده است خنثی کنم و در روز اول، بسیاری از آنها نیز خنثی خواهند شد.» بسیاری به‌‌‌درستی اشاره می‌کنند که استفاده گسترده از فرمان‌‌‌های اجرایی می‌‌‌تواند اصول تفکیک قوا و نظارت و توازن را تضعیف کند. بیش از این، روشن است که برخی از فرمان‌‌‌های اجرایی دونالد ترامپ، مانند دولت اول او، قطعا با چالش‌‌‌های حقوقی در دادگاه مواجه می‌‌‌شوند و راهی به اجرا نمی‌‌‌یابند. با این حال، هیچ‌‌‌کس تردیدی ندارد که انتخاب دونالد ترامپ با چرخش فرمان اداره ایالات‌متحده همراه خواهد بود.

آشفتگی «قصر» ایرانی قانون تنها به امتناع از تغییر در سطح کلان محدود نمی‌شود، بلکه در سطح خرد نیز شهروندان ایرانی روزانه ناگزیر از دست و پنجه نرم کردن با نفرین کافکایی بی‌‌‌سازمانی بوروکراسی هستند. کافی است برای انجام یک کار ساده روزمره نیازمند تایید دولت باشید تا در بهترین حال و در صورت عدم‌نیاز به حضور فیزیکی، با سایه سنگین سامانه‌‌‌های ناکارآمد دولتی با انواع اسامی مخفف مواجه شوید.
گویی دولت الکترونیک در ایران اسم رمز عملیاتی بوده است که طی آن، مدیران کل در اقدامی هماهنگ سامانه‌‌‌ها را به دفتر و دستک اداری خود اضافه کنند. این سامانه‌‌‌ها اکنون آن‌چنان گسترش یافته‌‌‌اند که هر سازمان و وزارتخانه‌‌‌ای خود نیازمند ابرسامانه‌‌‌ای برای کنترل و یکپارچه‌‌‌سازی سامانه‌‌‌ها شده است. در میان اقتصاددانان اختلاف‌‌‌نظر کمی وجود دارد که وجود یک بوروکراسی مدرن مبتنی بر قانون و متشکل از افراد حرفه‌‌‌ای لازمه مدیریت موثر فرآیند توسعه است.

با این حال، زمانی که یک دولت قیم‌‌‌مآب مشتاق مداخله در همه امور، بوروکراسی را با تولید دنباله بی‌‌‌نهایتی از سیاستگذاری‌‌‌های بی‌‌‌کیفیت تحت فشار قرار می‌دهد، آرمان وبری نظم و کارآیی بوروکراتیک رنگ می‌‌‌بازد و بوروکرات‌‌‌ها با مسخ شدن به گرو‌‌‌ه‌هایی از «رانت‌‌‌خواران کوچک» که تنها هدفشان حفظ گلوگاه‌‌‌های قدرت برای منتفع ماندن از جریان بودجه و بیش از آن، تضمین امکان اعمال صلاحدید است تبدیل می‌‌‌شوند. در عرصه سیاستگذاری عمومی، سیاست و بوروکراسی مکمل یکدیگر هستند: سیاستمداران قوانینی را تصویب می‌کنند که تعیین می‌کنند چه چیزی باید اصلاح شود. بوروکرات‌‌‌ها، در مقابل، وظیفه اجرای قوانین را برعهده دارند. هنگامی که بوروکراسی در معرض هجوم مداوم سیاست‌‌‌‌‌‌های بی‌‌‌کیفیت تولیدشده توسط سیاستمداران تشنه مداخله قرار می‌گیرد، لاجرم فربه و ناکارآمد می‌شود. این خود با تبدیل بوروکراسی به ذی‌نفع وضع موجود، امکان تغییر را برای سیاستمداران دست‌‌‌نیافتنی می‌کند.

آشفتگی و بی‌‌‌سازمانی شاه‌‌‌نشین‌‌‌های «قصر» ایرانی قانون از منطق روایی مشابهی با تالارهای بوروکراسی پیروی می‌کند؛ با این تفاوت که انگیزه‌‌‌های شاه‌‌‌نشین‌‌‌ها بسیار فراتر از خوشه‌‌‌چینی بوروکراتیک است. شاه‌‌‌نشین‌‌‌ها، نهادها، شوراها و افراد برخوردار از حق وتویی هستند که موافقت آنها برای هرگونه تغییر در وضعیت موجود الزامی است. بازیگران قانونی وتوکننده‌‌‌ در ساختار همه نظام‌‌‌های سیاسی خوب حاضر هستند؛ چراکه حتی وفاداری دولت‌‌‌های دموکراتیک به حکومت محدود، آزادی فردی و بازارهای آزاد نیز همواره ممکن است توسط یک رئیس‌‌‌جمهور قدرت‌‌‌طلب در خطر قرار گیرد. با این حال، کارکرد این بازیگران در نظام سیاسی ایران با منطق بیان‌شده در تناقض است.

چنانچه در کوچه و خیابان به‌‌‌طور اتفاقی جلوی فردی را بگیرید و از او در مورد شکل ایده‌‌‌آل نظام سیاسی پرسش کنید، به احتمال زیاد به شما پاسخ خواهد داد: دموکراسی. این البته پاسخ نادرستی نیست؛ دموکراسی‌‌‌های «خوب» طی قرن گذشته موفق شده‌‌‌اند رفاه و بهروزی بی‌‌‌سابقه‎ای را برای شهروندان جوامع خود به ارمغان بیاورند. اما این دموکراسی‌‌‌های «خوب» تنها با انتخابات رقابتی و منصفانه مشخص نمی‌‌‌شوند. دموکراسی تنها به آداب گزینش حاکمان اشاره دارد، حال آنکه یک نظام سیاسی خوب باید علاوه بر انعکاس خواست عمومی، از حاکمیت قانون و حقوق و آزادی‌‌‌های اساسی فردی حفاظت کند.

در دموکراسی‌‌‌های «خوب»، تصمیم‌گیری براساس مراجعه به آرای عمومی انجام می‌شود؛ اما در همین حال، وظیفه پاسداشت قانون و استقلال و آزادی فردی در برابر اجبار به بازیگران وتوکننده سپرده می‌شود. مخالفت‌‌‌های گاه و بی‌‌‌گاه دادگاه‌‌‌های فدرال ایالات‌‌‌متحده با تصمیم‌‌‌های سیاسی دونالد ترامپ در دولت اول او و تعلیق فرمان اجرایی اخیر او برای بازتعریف شهروندی براساس حق تولد توسط یک قاضی فدرال به‎دلیل ابهام در تناقض با متمم چهاردهم قانون اساسی آمریکا همگی نمونه‌‌‌هایی از همین کارکرد نقاط وتو هستند.

در نظام سیاسی ایران، انبوهی از نقاط وتو وجود دارد که اغلب در لحظه تولد نوعی گرته‌‌‌برداری و نسخه بومی‌‌‌سازی‌شده نهادها و شورا‌‌‌های مشابه خود در دموکراسی‌‌‌های خوب بوده‌‌‌اند. با این حال، فهم قشری از دموکراسی موجب شده تا این نهادها و شوراها بعضا کج و معوج‌ زاده شوند و در ادامه، کارکردشان دقیقا به عکس آنچه در دموکراسی‎های خوب مدنظر بوده است، تبدیل شود: برخی بازیگران وتوکننده در ایران حافظ منافع خاص اقتصادی و خواسته‌‌‌های اقلیت هستند. روشن است که هرچه تعداد نقاط وتو و فاصله آنها با خواست عمومی بیشتر باشد، تغییرات راهبردی ناممکن‌‌‌تر می‌شود. در این حالت، کوتاه‌‌‌مدت‌‌‌نگری سیاستمداران و نیاز آنها به پاسخ‌‌‌گویی به درخواست‌‌‌های حامیان موجب می‌شود تا تغییرات ناکافی و اصلاحات بی‌‌‌کیفیت به عنوان فضیلت به جامعه فروخته شود. به‌‌‌نظر می‌رسد هیچ‌کس قوانین را وضع نمی‌‌‌کند و هیچ‌‌‌کس هم قادر به تغییر آنها نیست.

«جلوی قانون دربانی ایستاده است. مردی روستایی به‌‌‌سراغ این دربان می‌‌‌آید و تقاضای ورود به قانون می‌کند. اما دربان می‌‌‌گوید فعلا نمی‌‌‌تواند به او اجازه‌‌ ورود بدهد. مرد پس از لحظه‌‌‌ای تامل می‌‌‌خواهد بداند آیا بعدا اجازه‌‌ ورود خواهد داشت؟ دربان می‌‌‌گوید: ممکن است، ولی حالا نه. از آنجا که درِ قانون مثل همیشه باز است و دربان هم کنار رفته است، مرد سر خم می‌کند که از شکاف در به درون نگاهی بیندازد. دربان با دیدن او در این حال، می‌‌‌خندد و می‌‌‌گوید: اگر تا این اندازه مجذوب شده‌‌‌ای، سعی کن به‌‌‌رغم ممانعت من به درون بروی.

ولی بدان که من قدرتمندم. با این همه من دون‌‌‌پایه‌‌‌ترین دربانم. از تالار به تالار دربان‌‌‌هایی ایستاده‌‌‌اند هر یک قدرتمندتر از دیگری.» آقای رئیس‌جمهور، چنانچه از شهروندان بی‌‌‌اعتماد به دولت و ناامید از آینده بپرسید که چرا نمی‌‌‌توانند چشم‌‌‌اندازی را برای تغییر متصور شوند به شما خواهند گفت که ظاهرا نه‌تنها ما مردمان عادی بلکه شما نیز راهی برای ورود به «قصر» ایرانی قانون نمی‌یابید. آیا نفرین کافکایی، سرنوشت تراژیک «جوزف کا» را برای ما رقم خواهد زد؟


🔻روزنامه کیهان
📍 راز حمله به جریان انقلابی با برچسب تندرو و افراطی
✍️ سپهر خلجی

راز حمله به جریان دغدغه‌مند انقلابی چیست و چرا تلاش می‌شود دلسوزان انقلاب با عناوینی مانند تندرو و افراطی برچسب‌گذاری شوند؟ اتاق فکر تخریب جریان انقلابی کجاست و طراحان و هدایتگران این اتاق عملیات به کجا وابسته‌اند؟
در آستانه چهل‌وششمین سال پیروزی انقلاب اسلامی هستیم، انقلابی که با هدایت و رهبری امام عزیز در اردوگاه‌های مسلط بر دنیا زلزله ایجاد کرد. در نظام حکمرانی و در مناسبات جهانی جریان نویی را درانداخت که هم دارای شعار و آرمان بود و هم برخوردار از چشم‌انداز. نظامی را بر پایه این حرف نو و بر اساس همان شعارها و آرمان‌ها پایه‌گذاری کرد که هدفش اجرای عدالت، روشش مقاومت و ایستادگی و غایتش استقلال و عدم وابستگی بود. در طول چهل‌وشش سال گذشته و در مواقف گوناگون جان‌های بسیاری برای تحقق این اهداف و اجرای این روش و تحقق آن غایت، نثار و از توطئه‌های پی‌درپی برای براندازی انقلاب با چنین مختصاتی به مدد ایمان، اخلاص و فداکاری همین مردم انقلابی که حافظان اصلی این جریان بودند گذر کردیم. البته از همان ابتدای انقلاب این اهداف و این روش‌ها مخالفان و معارضان جدی داشت و طبیعی است که در گذر زمان نیز از دامنه معارضه کاسته نشود.
اگر به صفحات روزنامه‌ها، تیترها، یادداشت‌ها و مصاحبه‌هایی که در این چند سال در رسانه علیه جریان دلسوز انقلاب با برچسب تندرو و افراطی تصویرسازی می‌شود، دقت کنیم شاید بشود جریانی که سعی دارد دغدغه‌مندان انقلابی را منکوب و به صورت هدفمند برچسب‌گذاری و از دایره کنشگری سیاسی و اجتماعی حذف کند را در دو گروه کلی تقسیم‌بندی کرد: «رویزیونیست‌ها و تراول‌یست‌ها».
«رویزیونیست‌ها» یا تجدید نظرطلبان نفوذی که از ابتدای شکل‌گیری انقلاب جریان اصیل انقلابی و حافظان واقعی انقلاب اسلامی مانع به نتیجه رسیدن تلاش آنان برای تسلیم، براندازی، انحراف در اصول و دست برداشتن از آرمان‌ها و اهداف انقلاب بود. این جریان البته توانست به مدد تهاجم به افکار عمومی با بهانه‌های سیاسی و یا اقتصادی در مقاطعی از انقلاب در دهه هفتاد(۷۸)، هشتاد(۸۸) و ۴۰۰(۴۰۱) یارگیری کند و صدمات جبران‌ناپذیری به جریان کلی انقلاب وارد نماید. این جریان در رسانه نفوذ دارد و طبیعی است که همه تلاش خود را برای تخریب جریان انقلاب و تحکیم خواسته‌ها و برنامه‌های خود به‌کار می‌گیرد.
«تراولیست‌ها» جریان متأخری هستند که به مرور و به دلیل جایگاه‌خواهی و منفعت‌طلبی تلاش کردند با پول‌پاشی در ساختار و تراشیدن از بدنه جریان انقلابی و با یارکشی از درون جبهه انقلاب در جهت مطامع و منافع باندی و جریانی اقدام کنند و در این مسیر حتی از لکه‌دار کردن جریان اصیل انقلابی که دغدغه‌ای جز حفظ آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب ندارد با برچسب‌گذاری‌های کاذب همچون «افراطی و تندرو» و با واژه‌سازی‌هایی همچون «سوپر انقلابی»
به جریان انقلاب صدمات جبران‌ناپذیری وارد کرده‌اند.
این دو جریان اگرچه در اهداف و خاستگاه هیچ وجه اشتراکی ندارند اما نتیجه عمل آنان در یک نقطه که عبارت است از تخریب جریان دغدغه‌مند آرمان‌ها و شعارهای انقلاب به نتیجه مشترک می‌رسد.
یادمان باشد که نقطه اوج تخریب جریان انقلابی با برچسب‌گذاری تندرو و افراطی‌گری را در دهه تلخ ۹۰ شاهد بودیم. دوره‌ای که دلسوزان انقلاب با دغدغه‌ پاسداری از اهداف انقلاب مانع بسیاری از انحرافات در مشی سیاسی و اجتماعی کشور شدند و مورد تهاجم رسانه‌ای در افکار عمومی قرار گرفتند، تا جایی که رهبر حکیم انقلاب به مسئله ورود کردند:
(۵ اسفند ۱۳۹۴ در دیدار مردم نجف‌آباد) نکته‌ دیگر این است که ما از ادبیّات سیاسی دشمن استفاده نکنیم؛ من این مسئله را، بخصوص به دوستان و برادران محترم خودمان در مشاغل گوناگون سیاسی و دولتی و غیر‌دولتی و مانند اینها تأکید می‌کنم؛ از ادبیّات دشمن استفاده نکنید. دشمنان انقلاب از روز اوّل آمدند
تعبیر ادبیّات تندرو و میانه‌رو را مطرح کردند؛ فلانی تندرو است، فلان جریان تندرو است، فلان جریان میانه‌رو است. آن روز، از همه تندروتر هم از نظر آنها امام بزرگوار بود؛ امروز هم از همه تندروتر، به نظر آنها این بنده‌ حقیر هستم. میانه‌رو حرف قشنگی است امّا اسلام این‌جوری حرف نمی‌زند؛ بفهمیم معارف اسلامی را. اسلام، طرفد‌ار میانه و طرفدار «وسط» است: وَ کَذلِکَ جَعَلنکُم اُمَّهًْ وَسَطًا. امّا «وسط» در اسلام چیست؟ در مقابل تندرو است؟ نه، «وسط» در مقابل منحرف است: اَلیَمینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّهًْ وَ الطَّریقُ الوُسطی‌ هِیَ الجادَهًْ؛ این نهج‌البلاغه است. راه میانه یعنی راه مستقیم، راه جادّه. اگر از این راه مستقیم منحرف شدید - چه به این طرف و چه به آن طرف - این غیر میانه است. پس در مقابل میانه‌رو تندرو نیست؛ در مقابل میانه‌رو منحرف است. آن کسی میانه‌رو نیست که منحرف از راه و منحرف از جادّه است؛ امّا در جادّه، بعضی‌ها تندتر می‌روند و بعضی‌ها کندتر می‌روند. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی‌ مَغفِرَهًْ مِن رَبِّکُم؛ جلوتر بروید. آنهایی که امروز در بیرون از مرزهای کشور می‌گویند تندرو، مقصودی دارند و معنایی مورد نظرشان است. دوستان ما و برادران ما در داخل مراقب باشند آنچه مقصود او است تکرار نکنند. آنهایی که می‌گویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّم‌تر و پایدارترند؛ حزب‌اللّهی‌ها را می‌گویند تندرو. میانه‌رو [هم‌] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد. در ادبیّات سیاسی آمریکا و انگلیس و امثال اینها، معنای تندرو و میانه‌رو این است: تندرو کسی است که پایبند انقلاب است، میانه‌رو کسی است که در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم است. حالا چه کسی در مقابل آنها تسلیم است؟ خوشبختانه خودشان هم اعتراف دارند و می‌گویند در ایران میانه‌رو نداریم، همه تندرو هستند. این حرف
حرف درستی است؛ در ملّت ایران هیچ‌کس طرفدار وابستگی به اینها نیست. گاهی غفلت می‌شود، لغزش به‌وجود می‌آید و بعضی اشتباه می‌کنند، امّا قاطبه‌ ملّت ایران طرفدار انقلابند، دنباله‌روِ انقلابند و پافشاری بر انقلاب می‌کنند؛ آنها به این می‌گویند تندرو. چرا ما تکرار کنیم حرف آنها را؟
(۳۰ دی‌ماه ۱۳۹۴ در دیدار دست‌اندرکاران انتخابات) یک عادتی هم در بعضی پیدا شده است که همین‌طور مدام تکرار می‌کنند «تندروها، تندروها»؛ خب بله، تندرَوی و کندرَوی - طرف افراط و تفریط - هر دو بد است، این معلوم است امّا [اینکه] تندروی چیست، کندروی چیست، خطّ میانه کدام است، چیزهای خیلی واضح و روشنی نیست، جزو مسائل بیّن نیست، تبیین لازم دارد. چون برای ما خیلی زیاد خبر می‌آید؛ این روزنامه‌ها و مطبوعات گوناگون را هم آدم نگاه می‌کند، من می‌فهمم که بعضی وقتی می‌گویند تندروی، جریان حزب‌اللّهی و مؤمن مورد نظرشان است؛ نه، جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزب‌اللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همه‌ وجود، با همه‌ اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئله‌ جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همین‌ها هستند که به میدان می‌آیند. به صِرف اینکه یک جایی یک قضیّه‌ای واقع بشود که مورد قبول و تأیید نباشد، فوراً پای حزب‌اللّهی‌ها را [وسط] بکشند.
باید بیش از گذشته مراقبت کرد و راز حمله به جریان دغدغه‌مند انقلابی را شناخت و علیه دلسوزان انقلاب با عناوینی مانند تندرو و افراطی برچسب‌گذاری نکرد که دود آن در چشمان همه خواهد رفت.


🔻روزنامه فرهیختگان
📍 سینماگرِ جریان سوم
✍️ محمد زعیم‌زاده
چطور می‌توان در کمتر از دو ساعت همه حرف دفاع مقدس را در یک محیط بسته و فقط با شلیک یک گلوله زد؟ «آژانس شیشه‌ای» را ببینید. چطور می‌توان از اعتراض و عصبیت ناشی از تبعیض گفت، اما یادآور شد اگر روش اعتراضت ایران‌ستیز باشد به ناکجاآباد می‌رویم؟ «ارتفاع پست» را ببینید. چطور می‌توان گفت سطح اعتراض در جامعه آن‌قدر بالاست که به خانواده شهدا و کشاورزان و پیرمرد‌ها رسیده، اما رخت چرک‌ها را در حیاط همسایه نشست؟ فیلم «خروج» را ببینید...
این لیست را می‌توان حالا حالا‌ها ادامه داد؛ به‌اندازه دوران درخشان فیلمسازی ابراهیم حاتمی‌کیا، به‌اندازه فرازوفرود یک انقلابی اصیل، یک پنجاه و هفتی کلاسیک، یک آرمان‌خواه عاقل، یک واقع‌گرای میهن‌دوست، یک حزب‌اللهی حرفه‌ای، یک متعهد متخصص، یک سینماگر فن‌بلد، یک معترض وابسته... آن شب که فریاد کشید من وابسته‌ام! یک عده خوشحال شدند و نفس راحتی کشیدند که خب بالاخره همه حرفش را زد، دیگر نمی‌تواند پشت آن چشم‌های سبز و آن شات‌های پر رنگ‌ولعاب سنگر بگیرد.
اما خوب که فکر کردند، دیدند او سال‌هاست همین را می‌گوید و به آن عمل می‌کند. او وابسته به همه آرمان‌های انقلاب ۵۷ خمینی کبیر است، مؤمن به عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی توأمان، متعهد به مردم‌گرایی و اسلام‌خواهی هم‌زمان، باورمند به استقلال‌خواهی و پیشرفت درهم‌تنیده و... معتقد به همه آن متناقض‌نماهایی که دو طیف نمی‌توانند معنایش را بفهمند؛ یکی متحجرین و زاهدان ِظاهرپرست و دیگری روشنفکرنماهای متصلب و دیکتاتورمآب که جز خودشان و حلقه و گعده خودشان همه را سرسپرده می‌دانند.
حالا که ابراهیم عصای «موسی» را در دست گرفته و می‌خواهد در روزگار تاخت‌وتاز آل یهود بر پیکر ۵۰ هزار فلسطینی، از ناگفته‌های قوم سفاک بگوید و کار «بازمانده» را به سرانجام برساند، ما به «ح» رسیده‌ایم. آنچه تورق می‌کنید، هم نکوداشتی برای ابراهیم حاتمی‌کیاست، هم تلاشی برای ثبت و ضبط مسیر حاتمی‌کیا شدن، که البته در آن به‌سان مشی خود جناب حاتمی‌کیا از نقد هم ابایی نداشته‌ایم.
«ح» داستان مردی است که از جوانی تا حالا که مویی سپید کرده از اعتراض گفته است؛ اعتراض با مبنای آرمان‌خواهی. اعتراضی که به اصلاح درون سیستمی بینجامد. اعتراضی که آخرش حتی اگر هیچ‌کس همراهی‌ات نکند، پایش ایستادگی می‌کنی، چون فاطمه‌ها دلت را قرص کرده‌اند و البته مطمئنی آخرش عزیز دلی هست که حواسش به معترضان آرمان‌خواه است و انسدادطلبانی چون سلحشور را بهت‌زده می‌کند. «ح» داستان مردی است که در اکثر آثارش چند گام از جامعه جلوتر بوده و به‌مثابه جامعه‌شناسی پشت دوربین، از شکاف آرمان‌گرا‌ها و واقع‌گراها، از شکاف نسل دوم و سوم و... گفته است.
«ح» داستان مردی است که به‌سان برخی هم‌ریشان به حرف انقلابی‌زدن اکتفا نکرد و تکنیک و هنر سینما را بیشتر و بهتر از همۀ هم‌نسلانش آموخت و به کار گرفت. درود بر او که فهمید اداره‌کردن رسانه با حرف‌های محفلی و گعده‌ای و با شعار ممکن نمی‌شود و خودش و سینمایش را به قربانگاه نبرد و آبروی حزب‌اللهی‌ها و انقلابی‌ها را خرید.
«ح» داستان مردی است که اگر از موریانه‌ای به نام محافظه‌کاری گفت که به اسم مصلحت، تیشه به ریشه انقلاب می‌زند، با اختاپوس رادیکالیسم هم مرزبندی کرد که دود موتوری‌هایشان نه‌تنها مردم را که حتی انقلابی‌های واقعی را هم از نفس انداخته است.
شاید عده‌ای بگویند الان برای حرف‌زدن از حاتمی‌کیا دیر شده است. این حرف به یک دلیل مهم غلط است، چون دقیقاً در شرایطی قرار داریم که یک جریان سوم در حال تولد است. جریانی که هم‌زمان در حال نفی ایستارهای محافظه‌کارانه راست و رادیکالیسم چپ است. هم با کاریکاتور انقلابی‌گری ضدمردم‌ها مرز دارد، هم با ایران‌ستیزی ارتجاعی. جریان سومی که معترض است و دقیقاً مثل حاتمی‌کیا معترض وابسته.
اعتراض دارد به وضعی که همه با هم ساخته‌ایم و وابسته است به این آب‌وخاک و انقلاب و می‌گوید همه خرابی‌ها را خودمان درست می‌کنیم. جریانی که در نظر و عمل نوستالژی‌هایی چون بهشتی و سلیمانی دارد، شاید حاتمی‌کیا هم نوستالژی‌اش باشد؛ او صداوسیمای واقعی این جریان است. «ح» دقیقاً می‌خواهد از همین زاویه سخن بگوید و در همین لحظه و وقت؛ به‌وقت ابراهیم.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 خبری خوش برای افراطی‌ها
✍️ نادر کریمی‌جونی
تقریبا همه محافل کشور به موضوع مذاکره ایران و ایالات‌متحده توجه کرده‌اند و این مساله به موضوع محوری کشور تبدیل شده است. اما آیا برای این مساله و مذاکره، مقامات جمهوری اسلامی ایران راهبرد، نقشه راه و ساختار تعیین و تعریف کرده‌اند و مطابق این نقشه راه و براساس آن راهبردها حرکت می‌شود؟ ممکن است در پاسخ به این سوال بیان شود که مگر امکان‌پذیر است برای چنین امر مهمی راهبرد و نقشه راه وجود نداشته باشد؟ و مگر ممکن است که دست‌اندرکاران، دستوردهندگان برای شروع مذاکره و راهبردنویسان نظام نسبت به این مهم و سازوکارهای آن بی‌توجه باشند؟
پاسخ به این سوال‌ها و همه سوال‌ها مشابه این است که اتفاقا امکان‌پذیر است و ممکن است هیچ استراتژی، نقشه راه و مسیر تدوین‌شده‌ای برای انجام و به نتیجه رسیدن مذاکره وجود نداشته باشد بلکه سختی وضع موجود و انفعال، کارگزاران نظام را به سوی انجام مذاکره و آزمودن شانس کشور از قبال در پیش گرفتن این مسیر، سوق داده باشد.
با اندکی تغییر، اولین مذاکره ایران و ایالات‌متحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرایطی مشابه و با رفتار مشابه آنچه امروز می‌گذرد، انجام شد. در اولین مذاکره مرحوم مهندس مهدی بازرگان، مرحوم دکتر ابراهیم یزدی و شهید چمران حضور داشتند و مرحوم دکتر یزدی در جلسه‌های هفتگی‌اش که در منزل خودش در زمان ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی برگزار می‌شد، روزی و در پاسخ به سوال یکی از حاضران محضری از آن مذاکره و رویدادهای پس از آن را شرح داد. نگارنده خود در آن جلسه حضور داشته و پاسخ دکتر یزدی را شنیده است.
در نخستین مذاکره میان ایران و آمریکا که قرار بود سوءتفاهم‌هایی رفع شود، بازرگان، یزدی و چمران در کشورهای اروپایی، با طرف آمریکایی ملاقات کرده بودند ولی به محض بازگشت به ایران با اعتراض‌ها و تظاهرات ایرانیان خشمگین مواجه شدند. واقعا معلوم نیست که انجام این مذاکره- غیررسمی و تا حدودی پنهانی- چگونه به اطلاع انقلابیون تندرو رسیده و آنها را برای مخالفت بسیج کرده بود. تسخیر سفارت آمریکا در تهران، شاید اقدام انفعالی برای متوقف کردن آن مذاکرات بوده به ویژه آنکه نخستین مذاکره ایران و ایالات‌متحده در شهریور ۵۸ برگزار شده بود.
آنطور که مرحوم یزدی در آن نشست بیان کرد مذاکره با هدف شنیدن حرف‌های طرف مقابل و ایجاد نوعی فهم از رویکردها و خواست‌های دو طرف برگزار شده بود. در آن هنگام آمریکا محمدرضا پهلوی را از خاک خودش بیرون کرده بود تا امکان حصول نتیجه در این گفت‌وگوها افزایش یابد. یعنی طرف ایرانی با خود اندیشیده بود که «حالا برویم و ببینیم که اصلا این آمریکایی‌ها چه می‌گویند؟» و بعد راهی مذاکره شده بودند. به این ترتیب اولین مذاکره ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم فاقد دستور کار، راهبرد و نقشه راه بود.اکنون و در مورد مذاکراتی که قرار است انجام شود افتراق فاحش و قابل درک میان مواضع چهره‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر درباره مذاکره با آمریکا نشان می‌دهد که راهبرد تثبیت شده و مورد وفاق جمعی برای ورود به این مذاکره و بهره‌برداری از آن وجود ندارد. گویی رهبران ایرانی با خود اندیشیده‌اند که چون در ایالات‌متحده فردی غیرقابل پیش‌بینی، معامله‌گر و خودرای به قدرت رسیده و قرار است دست‌کم چهار سال دیگر در این سمت باقی بماند و علاوه بر این از آنجا که این فرد غیرقابل پیش‌بینی دارای نزدیکی قابل درکی با نخست‌وزیر اسرائیل است و احتمالا از او تاثیر خواهد پذیرفت، پس بهتر است که شتابان به سوی گفت‌وگو با این فرد و نزدیکانش روان شویم و قبل از آنکه نتانیاهو بتواند از آب گل‌آلود ماهی بگیرد و ترامپ را به اردوگاه اسرائیل ببرد، معامله‌ای با رییس‌جمهور فعلی ایالات‌متحده انجام دهیم و از منافع نظام جمهوری اسلامی ایران دفاع کنیم.
در سطوح ارشد جمهوری اسلامی ایران هم باور آن است که با وجود سوابق قبلی نمی‌توان به ترامپ اعتماد کرد ولی انداختن تیر در تاریکی همیشه هم بد نیست و گاهی به صورت شانسی و تصادفی به هدف اصابت می‌کند. مقامات ارشد ایرانی می‌گویند حالا ظریف برود و گفت‌وگو کند، اگر نتیجه خوبی حاصل شد جمهوری اسلامی ایران، سود آن را می‌برد و اگر بی‌نتیجه ماند، شرایط فعلی تداوم پیدا می‌کند. به این ترتیب باور مقامات ایرانی آن است که به هر حال گفت‌وگو کردن با واشنگتن از گفت‌وگو نکردن و تداوم سوءتفاهم فعلی بهتر است.
درست مثل شهریور ۵۸، گروه‌های اصولگرا، انقلابی و خشمگین برای حمله به مذاکره و مذاکره‌کننده (محمدجواد ظریف) به میدان آمده‌اند. با این تفاوت که در حال حاضر دیگر سفارتخانه‌ای برای آمریکا در ایران وجود ندارد که تسخیر شود. دقیقا به همین دلیل است که نوک پیکان حملات متوجه ظریف و حتی درخواست شده تا این مذاکره‌کننده ارشد در دادگاه به مرگ محکوم شود. اما خبر خوش برای دلواپسان و اصولگرایان افراطی آن است که طرف‌های مذاکره‌کننده ایرانی و احتمالا آمریکایی، هنوز به درستی و دقیقا نمی‌دانند که بر سر چه چیز و با چه رویکردی مذاکره و از این مذاکره چه چیزی را حاصل کنند. دو طرف فقط می‌دانند که به جای دعوا و نزاع، بهتر است گفت‌وگو کنند تا شاید از آن نتیجه‌ای حاصل شود.
مساله بدتر هم آن است که به ویژه دو طرف ایرانی، آنقدر بر طبل سوءتفاهم، سوءظن و ذهنیت‌های منفی می‌کوبند که ممکن است، فرزند این مذاکرات در پایان مرده به دنیا بیاید.


🔻روزنامه اعتماد
📍 وقتی منافع، ملی نیست یک نگاه ارتباطی
✍️ مجید رضاییان
یکم) این نگاه چندی است ذهنم را به خود مشغول کرده است: «خاورمیانه ضدارتباطی به خاورمیانه ارتباطی درحال تبدیل شدن است؛ درست مانند یک تولد دیگر». نمی‌دانم اگر این دگردیسی را بپذیریم آیا می‌توان گفت چنین امری ناشی از نگاه به «منافع واقعا ملی» بوده است یا خیر و از بستر دیگری برخاسته است؟ شاید بد نباشد برویم سراغ هانس مورگنتا و تعریف او از منافع ملی. او با تاکید بر بحث قدرت به عنوان ذات سیاست، دوگانه منافع ملی - امنیت ملی را در«افزایش فرصت‌ها- کاهش تهدیدها» متمرکز و قابل تعریف می‌داند. به نظر می‌رسد رفتارشناسی و واکاوی مواضع ناشی از سیاست‌های کشورهای خاورمیانه مصداق بارز این تعریف باشد: «کسب فرصت و افزایش فرصت پشت سرهم». آیا این سوال را از خود پرسیده‌ایم که ما چه اندازه فرصت ایجاد کرده‌ایم؟ فرصت‌هایی که به تعبیر مورگنتا بی‌تردید بر کاهش تهدیدها نیز تاثیر مستقیمی می‌گذارد؛ بدون آنکه چندان نیازی به تقویت یکجانبه قوای نظامی یک کشور باشد.

دوم) یک نگاه دیگر: «این تعریف چه زمانی بیشتر و البته عمقی‌تر خود را نشان می‌دهد؟» به نظر می‌رسد درست زمانی که به ارتباطات به مثابه نخ تسبیح- در علم سیاست و روابط بین‌الملل- نیم‌نگاهی داشته باشیم. روابط بین‌الملل و سیاست بین‌الملل یا همان نقطه تلاقی سیاست خارجی کشورها، هرگز امری انتزاعی تلقی نمی‌شود.

تبدیل خاورمیانه ضدارتباطی به خاورمیانه ارتباطی از همین نگاه برخاسته است؛ دقیقا از همین نگاه. همان حلقه مفقوده‌ای که در کشور ما وجود دارد: «نگاه نه چندان ارتباطی به عرصه‌های چهارگانه ارسطویی؛ - اقتصاد- فرهنگ- سیاست و امنیت.» ارتباطات اگر یک مسیر با همان نخ تسبیح قلمداد می‌شد؛ امروز ایران در رقابت تولد خاورمیانه ارتباطی عقب نبود؛ گرچه خود این امر به راحتی می‌تواند بهترین فرصت مورگنتایی برای ایران هم باشد. شاید به همین دلیل در دنیای امروز، سیاستمداران به درستی می‌کوشند تا از هر«موقعیت» یک « فرصت» بسازند؛ با چه اهرمی؟ با اهرم «ارتباطات».

سوم) در کشور ما تعاریف بدیهی نمی‌بایست به چالش تبدیل شود؛ منافع واقعا ملی تنها و تنها از بستر نگاه ارتباطی و با تاکید بر افزایش فرصت تامین می‌شود؛ منتها به شرط آنکه «واقعیت» درک شود تا اصطلاحا با درک نگاه رئالیته فرصت‌ها ابتدا ایجاد و سپس افزایش یابد.

گفتیم واقعیت. هیچ کشوری منافع را صرفا با دیگاه‌های آرمانی نمی‌سنجد؛ چون شدنی نیست. این درس واقعیت به سیاستمداران است، اما، واقعیت به گونه‌ای دیده می‌شود که بتوان دیدگاه‌های بومی، فرهنگی و ملی را در آن لحاظ کرد، کاری که دست کم در آسیا ژاپن به خوبی از عهده آن برآمده است. این یک هنر است البته.

آخر) علم ارتباطات، رسانه و ژورنالیسم چرا با وجود آمدن وب هوشمند و دنیای رباتیک همچنان حرف اول را می‌زند؟

چون همچنان «فرصت‌ساز» است؛ شرایط رقابتی ایجاد می‌کند؛ مزیت‌های افزوده یک کشور را به میدان روابط بین‌الملل و بده- بستان می‌آورد و سرانجام، دست مردان دیپلماسی را سر میز مذاکره باز می‌گذارد؛ اینها و بیش از این، مرهون نگاه ارتباطی است؛ البته به شرط آنکه «واقعیت» یا همان رئالیسم، جدی گرفته شود و با قطب‌نمای منافع ملی و صدالبته با نگاه ملی، «چرخش» صورت پذیرد. چرخشی که در نهایت ما را برنده می‌کند و در میدان رقابت نگه می‌دارد نه اینکه بدون چرخش لازم در سیاست‌ها، از گردونه رقابت عملا حذف شویم. درک واقعیت امروز امریکای ترامپ و اروپای پر از فرصت و چالش، درهمین چارچوب قابل تحلیل و ارزیابی است. اگر خاورمیانه ضدارتباطی درحال تبدیل به خاورمیانه ارتباطی است، به دلیل وجود این نگاه است و بس. سرمایه‌گذاری کشورهای همسایه در جنوب ایران نیز، در زمینه هوش مصنوعی تا سال۲۰۳۰ گویای واقعیت آینده و خاورمیانه دیگری است که ارتباطی است و دارد متولد می‌شود. حالا باید دید ایران چه اندازه مایل است فرصت‌ساز باشد؟ فقط تا۲۰۳۰ فرصت است، زمان البته.


🔻روزنامه شرق
📍 در کدام جهان زندگی می‌کنیم؟
✍️ کیومرث اشتریان
۱- قصه‌ای در تاریخ آمده است که فتحعلی شاه قاجار گمان داشت که آمریکا کشوری در زیر زمین است و چنین روایت شده که «شاه قاجار از سفیر مختار بریتانیا پرسید: اینکه می‌گویند ینگه‌دنیا زیر زمین است حقیقت دارد و آیا اگر من دستور بدهم در این قصر یک چاه ۲۰۰ ذرعی بکنند به آنجا خواهم رسید؟ وقتی پاسخ شنید که ربطی به کندن زمین ندارد و انگلیسی‌ها با کشتی به آن مملکت سفر می‌کنند اوقاتش تلخ شد و گفت معلوم می‌شود حواست پرت است، سفیر عثمانی در تهران برایم قسم خورد اگر ۲۰۰ ذرع زمین را بکَنیم به ینگه‌دنیا می‌رسیم. این حکایت را «بی‌خبری فتحعلی‌شاهی» از جهان می‌نامیم.

۲- هم زمان با سلطنت فتحعلی‌شاه و سپس ناصرالدین شاه قاجار، غول سرمایه‌داری تکنولوژیک در آمریکا در حال سربرآوردن بود و مبارزه کارآفرینانه بی‌امانی برای تشکیل سرمایه و رقابت تکنولوژیک و بر سر سلطه بر حمل‌ونقل ریلی و دریایی، فولاد، نفت، صنعت برق و... میان کارآفرینان بزرگی همچون «وندربیلت»، «راکفلر»، «جی پی مورگان»‌ و... درمی‌گیرد و تکلیف سلطه نظام سرمایه‌داری آمریکایی بر جهان در قرن بعدی مشخص می‌شود. جهان در عصر«بی‌خبری فتحعلی‌شاهی» به سرعت به پیش می‌رفت.

۳- اینک در دهه سوم قرن ۲۱ باز هم دوباره جهان در توفانی از انقلاب بزرگ چهارم صنعتی و رقابت‌های تجاری از آمریکا و چین و اروپا تا آسیا درگیر شده است. این‌بار این هوش مصنوعی است که نقطه ثقل مبارزه قدرت جهانی شده است. «توان پردازش»، «سرعت دیجیتال» و «بازمهندسی فرایندهای الگوریتمی» محور اصلی این مبارزه است. این در حالی است که محافل تصمیم‌گیری اجرائی ما در این حوزه درگیر ساده‌ترین امورند و گاه قشری‌ترین تفکرات، با اعتماد‌به‌نفس مثال‌زدنی، در پی تسلط بر نظام تصمیم‌گیری‌اند. این، همان فاصله فتحعلی‌شاهی از درک جهان است. خندق بزرگی از فاصله در فهم جهان نظام تصمیم‌گیری را به چاهی فتحعلی‌شاهی از ساده‌نگری سیستماتیک فرومی‌کشد. برخی در پی آن هستند تا گردش روزگار را به زنجیر سکون درآورند. غافل از اینکه این غُل و زنجیر را بر گردن خود بسته‌اند، نه بر پای روزگار. رقیبان همچون باد می‌دَوَند. سرکشی زمانه را با زنجیر تغافل تدبیر می‌کنند. کافی است نگاهی به برخی گفتار‌ها اندازید تا عمق این تغافل را دریابید.

۴- مدیریت و تصمیم‌گیری نگاهی همه‌جانبه می‌طلبد. هیچ نگاه تک‌بُعدی نمی‌تواند حکمرانی را پیش ببرد، اعم از آنکه این نگاه روشنفکری باشد یا فقهی، سیاسی باشد یا تکنولوژیک، غرب‌گرا باشد یا شرق‌گرا، روسی و چینی باشد یا آمریکایی و اروپایی. باید مراقبت کرد تا نظام تصمیم‌گیری در چاه نگاه تک‌ساحتی نیفتد و خود را به درون چاه تاریکی از عصبیت و انزوا نیفکند. نفوذ فرقه‌های خاص، عوامل بیگانه یا فشار خارجی مزید بر علت شده است تا این انزوا افزون شود و از درون محافل اصلی تصمیم‌سازی هم دستی برنیاید که دستگیری شود. آنگاه که خرابِ خراباتِ جهل و غرور گردید دیگر کسی توان یاری ما را نخواهد داشت.

۵- کلام سیاسی-انقلابی با گرایشی تحلیلی-امنیتی تلفیق شده و پدیده منحصربه‌فردی را برای فشار بر نظام تصمیم‌گیری فراهم آورده است. این تلفیق در تقابلی تاریخی و آخرالزمانی با جریان اصلی جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل قرار گرفته است و به‌صورت فزاینده‌ای ارتباطات تجاری، بانکی و اقتصادی‌اش با جهان قطع می‌شود؛ حتی چین و روسیه نیز بهایی سنگین برای تنفس ما از این وضعیت طلب می‌کنند. حتما نقش ایالات متحده و اسرائیل در این فرایند مؤثر است و این دشمنی را نمی‌توان انکار کرد. اما و هزار اما، نکته باریک‌تر ز مو این است که آیا خودِ ما با جهانی ذهنی که برای خود برساخته‌ایم به این مهم دامن نمی‌زنیم؟ آیا «کلام سیاسی-انقلابی» و «گرایش تحلیلی-امنیتی» سبب نشده است که دامنه و حلقه فکری مدیریت را به انحصار قشری‌ترین لایه‌های سیاسی-اجتماعی درآوریم؟ آیا انزوا را به صورت «دوفاکتو» به ایدئولوژی ناخواسته‌ای برای خود تبدیل نکرده‌ایم؟ «ایدئولوژی ناخواسته» ما را در دامی از ابهام و خشم و ترس و روزمرگی می‌افکند و فرصت تفکر خودبنیاد را از ما می‌گیرد و همه ارتباطات ما را به انحصار درمی‌آورد. هشدار! که این«جهانِ منازعه» برای ما جهانی از دوری از روندهای جهانی پدید نیاورد و فاصله‌ای از فتحعلی‌شاه قاجار تا هوش مصنوعی را سبب نشود. پرسش این است که ما در کدام جهان زندگی می‌کنیم؟ جهان‌های ذهنی ما که در درون یک کشور و یک نظام سیاسی واحد به سر می‌بریم، چقدر با یکدیگر تفاوت دارد؟ و چگونه می‌توان پرده‌های فاصله را برافکند؟ همه پرسش و همه دغدغه این است.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 افزایش بی‌رویه قیمت‌ها در بازار مسکن
✍️ فرشید ایلاتی
دولت نقش بسیار کلیدی در تنظیم بازار مسکن ایفا می‌کند. وظیفه اصلی دولت در این حوزه ایجاد سیاست‌هایی برای کنترل قیمت‌ها و افزایش دسترسی عمومی به مسکن است. هرچند در برخی موارد، برنامه‌های دولت به دلایلی چون نبود برنامه‌ریزی دقیق یا اجرای ناکافی سیاست‌ها، نتوانسته‌اند به‌طور کامل موفق باشند. در بخش رهن و اجاره، عدم وجود نظارت کافی و قوانین شفاف، به مشکلات جدی از جمله افزایش بی‌رویه قیمت‌ها و عدم کنترل بر بازار منجر شده است.
بازار مسکن رها شده در حالیکه دولت برای خیلی از اقلام، قیمت گذاری انجام می دهد. برای قیمت گذاری چیزی مثل مرغ و تخم مرغ، کلی نهاد و سازمان وجود دارد و حتی وزارت جهاد کشاورزی هم دخیل است و هر روز یک قیمت برای گوشت و مرغ اعلام می کنند. اما هیچ اقدامی برای بخش مسکن صورت نمی گیرد.
ویکرد کلی و اولویت اصلی در این حوزه باید افزایش عرضه مسکن باشد، زیرا با سیاست توسعه مسکن ملکی و به ازای خروج یک خانوار از حوزه استیجاری، گویی یک واحد مسکن به بازار اجاره عرضه شده و بدین ترتیب کنترل التهابات بازار امکان‌پذیرتر است. در کشور ما هم اکنون تورم زمین از تورم مسکن، تورم مسکن از تورم اجاره‌بها و تورم اجاره‌بها از تورم عمومی بالاتر است در حالی که نباید این گونه باشد، چراکه اجاره‌بها سهم عمده‌ای در هزینه‌های خانوار دارد و دولت با طرح جدید، تدبیری اندیشیده که بتواند بازار را کنترل کند همان‌طور که بسیاری از کشورها از دیرباز چنین سازوکاری دارند.
باید هرچه سریعتر بتوانیم بازار مسکن را به سمت آرامش بیشتر و کنترل قیمت ها هدایت کنیم و این اقدام هم تنها از طریق سامانه خودنویس امکان پذیر خواهد بود. این سامانه می تواند زمینه را برای بهبود وضعیت بازار خرید و فروش هم فراهم کند و در شرایط کنونی باید بتوانیم فعالیت های این سامانه را بهبود و تقویت کنیم‌.
با راه اندازی سامانه خودنویس علاوه بر آنکه بازار را به سمت ثبات برده ایم توانسته ایم سقف اجاره مسکن را هم در این سامانه وارد کنیم. با ادامه یافتن این سامانه به طور قطع شاهد صرفه جویی بیش از هزار میلیارد تومان در این بخش خواهیم بود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین