🔻روزنامه تعادل
📍 نرخ بهره بالا چالش بازار سرمایه
✍️ برزو حقشناس
با وجود اعلام رسمی تمدید نشدن سپردههای بلندمدت با نرخهای بالا، روند افزایش نرخ بهره در بانکها و بازارهای درآمد ثابت، به بالای ۳۰درصد رسیده است. این امر که ازسوی کارشناسان اقتصادی به عنوان «شاهکاری عجیب و غریب» از سوی بانک مرکزی توصیف میشود، باعث تشدید فشار بر بازار سرمایه شده است.
همزمان با افزایش نرخ بهره، نرخ ارز نیز در حال افزایش است. این سیاست دوگانه بانک مرکزی، باعث ایجاد عدم قطعیت در بازار شده و پیشبینیها را با مشکل مواجه کرده است. عوامل دیگری نیز بر وضعیت بازار سرمایه تاثیرگذارند. زیاندهی برخی شرکتهای بزرگ خودروسازی و برنامههای آنها برای افزایش سرمایه و واگذاری سهام و همچنین اصلاح ساختار مالی برخی بانکها، ازجمله این عوامل هستند.
افزایش نرخ بهره واقعی، علیرغم اعلان رسمی نرخهای پایینتر، به کاهش تقاضا و حجم معاملات در بازار سرمایه منجر شده است. این امر با وجود افزایش عرضه سهام برخی شرکتها در بازار توافقی، بحران را تشدید کرده است. عدم تحقق وعدههای داده شده به بازار سرمایه و افزایش نرخ بهره به بالای ۲۵درصد را از عوامل اصلی این وضعیت میدانند. نرخ بهره بالا، سودآوری شرکتها را کاهش داده و جذابیت بازار سرمایه را برای سرمایهگذاران کم میکند.
افزایش هزینههای تامین مالی شرکتها بر اثر افزایش نرخ بهره، بر حاشیه سود آنها نیز تاثیر منفی میگذارد. این امر به ویژه برای شرکتهای تولیدی، مضرات قابلتوجهی به همراه دارد. سیاستهای انقباضی بانک مرکزی در مهار تورم، به چالش کشیدن بازار سرمایه را در پی داشته است. این وضعیت به دلیل عدم تناسب سیاستهای پولی و سیاستهای حمایت از بازار سرمایه، به بحرانی پیچیده در اقتصاد ایران دامن زده است. ازسوی دیگر اونس جهانی در حال رشد مشاهده میشود و نزدیک به ثبت رکورد جدیدی است. این عامل در بازار داخلی به محرکی مهم تبدیل شده است. البته باید توجه کرد که تاثیر رشد طلای جهانی در میانمدت و بلندمدت قابل مشاهده است و در کوتاهمدت تاثیر چندانی نخواهد داشت. همچنین دلار در مسیر صعودی حرکت میکند. البته باید به این نکته توجه کرد که صعود دلار ادامهدار نخواهد بود و پس از رشد جزیی دیگر، دوباره در مسیر اصلاحی قرار میگیرد. در مجموع میتوان گفت عنصری که به بازار داخلی طلا و سکه جهت میدهد دلار است. در نتیجه پیشنهاد میشود کسانی که قصد سرمایهگذاری در این بازار را دارند، صبر کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جولانی و الگوی توسعه عربستان
✍️ دکتر کامران کرمی
تا یک دهه پیش کمتر کسی حتی در خیال متصور بود که روزی احمد الشرع یا همان ابومحمد الجولانی، از چهرههای سرشناس القاعده سوریه و بنیانگذار گروه سلفی جهادی تحریرالشام، راهی ریاض شود و با محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی، دیدار کند و درخصوص آینده سوریه پسااسد به شور و مشورت بنشیند.
تا پیش از ریبرندینگ و ظهور چهرهای به نام احمد الشرع، در اندیشه جولانی و سلفیهای جهادی، پادشاه عربستان نه خادم الحرمین الشریفین بلکه مصداق طاغوت و غاصب سرزمین وحی و مستوجب براندازی و جایگزین شدن با حکومت خلیفهالله روی زمین بود. این روایت آخرالزمانی اما از زمان سقوط دمشق و ظهور حاکمان جدید سوریه بهسرعت رنگ باخت و جای خود را به روایتی به نام «عربستان بهعنوان الگوی توسعه» داد تا تاییدی بر این واقعیت باشد که پویاییهای خاورمیانه فراتر از تخیلات و ریشه در تغییر روندهای نوظهور حکمرانی مطلوب جهانی و اولویت یافتن اقتصاد و تجارت یا همان منطق اقتصاد سیاسی بینالمللی دارد.
سفر احمد الشرع به ریاض، جایی که وی دوران کودکی خود را در آنجا گذرانده است، سرنخهایی در مورد دیدگاه او برای سوریه پسااسد ارائه میدهد. الشرع اولین مصاحبه اختصاصی خود را با شبکه تلویزیونی سعودی العربیه و نه الجزیره قطر که در یک دهه گذشته بارها در آن ظاهر شده بود، انجام داد. او با یادآوری سالهای کودکیاش در ریاض پیش از بازگشت خانوادهاش به سوریه به العربیه گفت: عربستان نقش مهمی در آینده سوریه دارد و الگوی توسعه آن برای ما نقشه راه خواهد بود.
احمد الشرع که اواخر هفته گذشته خود را به عنوان رئیسجمهور ۴ساله در یک دوره انتقالی منصوب و بسیاری از نهادهای موجود را منحل کرد، خود را در قامت یک رهبر اقتدارگرای مصلح و توسعهخواه که قادر به ایجاد حکومت فراگیر است، نشان داده است. جولانی در تلاش است دمشق را به سمت دولتهای عرب خلیج فارس بهویژه عربستان و امارات و همچنین سایر دولتهای عربی که نسبت به زمامداری وی تهدیدات، ملاحظات و نگرانیهایی دارند، از جمله مصر، اردن و عراق، سوق دهد و اقتصاد آسیبدیده از یک دهه جنگ داخلی را بازسازی کند.
مقدمات این سفر اواخر ژانویه با سفر فیصل بن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان سعودی، به دمشق و دیدار با مقامات سوری فراهم شد. در این ملاقات با رفتوبرگشت ملاحظات دو طرف بهویژه عربستان سعودی درخصوص راههای کمک به رفع تحریمهای بینالمللی اعمالشده علیه سوریه در دوران حکومت اسد، گفتوگوهای جدی صورت گرفت.
ضرورت رفع تحریمهای فراگیر آمریکا، روابط شخصی محمد بن سلمان با دونالد ترامپ رئیسجمهور ایالات متحده را برای الشرع و هیات حاکمه جدید بسیار مهم کرده و هیات حاکمه سوریه امیدوارند مسیر بازگشت به نظام بینالملل از دروازه ریاض و میانجیگریهای آن میسر شود.
از اینرو انتخاب عربستان سعودی بهعنوان مقصد اولین سفر احمد الشرع به خارج از کشور بهعنوان بازتابی از تغییر صفبندی سیاسی سوریه و فراتر از آن تغییر الگوهای دوستی و دشمنی در منطقه، یعنی دوری از ایران و چرخش به سمت شورای همکاری خلیج فارس، تفسیر میشود؛ جایی که جولانی بیش از آنکه در جستوجوی ارزشهای مشترک باشد، به دنبال پیوند زدن خود با کانونهای تجارت و سرمایهگذاری است که روانه شدن آنها به سرزمین سوخته سوریه میتواند جان تازهای در کالبد این کشور بدمد.
این سفر به دنبال نشستهای دیپلماتیک متعدد در دمشق پایتخت سوریه در دو ماه گذشته صورت میگیرد. از ماه دسامبر که ائتلاف شورشی قدرت را به دست گرفت، دیپلماتهایی از اروپا، ایالات متحده، دولتهای عرب خلیج فارس و روسیه برای دیدار با جولانی و برقراری تماس با دولت او به دمشق هجوم آوردهاند؛ اما جولانی سفر خود را نه از ترکیه و قطر یا کشورهای غربی بلکه از ریاض آغاز کرد تا این سیگنال را مخابره کند که سوریه بیش از آنکه تهدیدی برای عربستان و متحدان عرب آن باشد، میتواند بازار جذاب و پرسودی برای تجارت شیخنشینهای متمول خلیج فارس باشد.
نتایج این سفر و چراغ سبز عربستان برای ورود جدی به سوریه میتواند به شکلگیری نقشه سیاسی جدید شام و پویایی قدرت در سراسر خاورمیانه بینجامد، منطقهای که در حال پوستاندازی از نظم کهنه به سمت نظمیابی جدید با محوریت توسعه اقتصادی است.
اقتصاد ویران سوریه، بازسازی را تبدیل به یک ضرورت بنیادین کرده که جز عربستان، امارات و قطر، بازیگر دیگری نمیتواند با دست پر به آن ورود کند. از زمانی که عربستان در سال ۲۰۱۶ تصمیم گرفت با رونمایی از سند چشمانداز ۲۰۳۰ برای گذار به اقتصاد پسانفت و مبتنی بر فناوریهای پیشرفته و آیندهنگر خود را به جرگه همسایگانش چون امارات و سایر بازیگران گروه بیست پیوند زند، اولویتهای سیاست خارجی آن نیز تغییر کرده و با منطق توسعه و فعال کردن دیپلماسی اقتصادی همراه شده است.
واقعیت مهم این است که عربستان، دیگر خاورمیانه را نه از بعد کشمکشهای سیاسی و درگیریهای نظامی، بلکه از منظر رقابت اقتصاد سیاسی برای شکلدهی به نفوذ پایدار میبیند. واقعیت آن است که جایگاه و ظرفیت اقتصادی یک کشور در ایجاد حوزههای نفوذ به میزانی است که در شرایط کنونی منطقه و نظام بینالملل آنچه زمینهساز چانهزنی در مناسبات جهانی و فراهمکننده هر دو وجه قدرت سخت و نرم است، فاکتور اقتصاد، تجارت و سرمایهگذاری است که میتواند سایر حوزههای نفوذ سیاسی و نظامی را نیز شکل دهد، به دنبال خود بکشاند و آن را با آخرین تکنولوژیها و دانش روز پیوند زند.
در این کلانمعادله، رویدادهای اخیر گشایشی حیاتی برای بازگرداندن نفوذ ازدسترفته عربستان در سوریه و لبنان ایجاد میکند، دو کشوری که عربستان زمانی برای تسلط بر شام در آنها رقابت میکرد و تا حد زیادی در دهه گذشته آن را به ایران واگذار کرده بود.
🔻روزنامه کیهان
📍 کدام خطر آینده انقلاب را تهدید میکند؟!
✍️ حسن رشوند
«کرین برینتون» یک نظریهپرداز آمریکایی در حوزه انقلاب است. او بر این اعتقاد بود که در بررسیهای خود پس از دوران گذار اولیه انقلابها، دوره «ترمیدور» چرخش یا بازگشت وجود دارد. دورانی که میتوان آن را دوران نقاهت پس از فرو نشستن تب انقلاب
دانست.البته برینتون تصریح میکند که با این تعبیر، قصد نوعی تمجید از واکنش «ترمیدوری» را ندارد و نباید از این تعبیر او، برداشت ستایشآمیزی داشت.
با همین نگاه است که نمیتوان نظریه «برینتون» را برای همه انقلابها تعمیم داد چرا که خود او هم این اطمینان را ندارد که نظریهاش قابلیت تعمیم به همه انقلابها از جمله انقلاب اسلامی ایران را دارد. شاید با همین رویکرد است که رهبرمعظم انقلاب پیرامون امکان تطبیق نظریه برینتون بر انقلاب اسلامی و امکان استحاله انقلاب اسلامی و وقوع ترمیدور منتفی میدانند. ایشان در تحلیل ترمیدوری از انقلاب اسلامی، در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) میفرمایند: «در قوانین علوم اجتماعی درباره انقلابها، میگویند انقلابها همچنانی که یک فرازی دارند، اوجی دارند، یک فرودی هم دارند. مثل سنگی که شما پرتاب میکنید تا وقتی که قدرت بازوی شما پشت سر این سنگ است، بر خلاف جهت جاذبه زمین حرکت میکند. اما وقتی این قدرت از جاذبه زمین کمتر شد، این سنگ به سمت جاذبه طبیعی زمین بر میگردد.
آن قوانین میگویند تا وقتی شور و انگیزه انقلابی در مردم هست، انقلابها به سمت جلو حرکت میکند، اوج میگیرند، بعد هم به تدریج این شور و هیجان و این عامل حرکت به پیش، کم میشود و در مواردی تبدیل به ضد خود میشود. انقلابها سقوط میکنند و بر میگردند پایین..... انقلاب اسلامی شکست خوردنی نیست. این انقلاب فرود آمدنی نیست. این انقلاب از سیر و حرکت خود باز نمیایستد؛ چون جامعه ما یک جامعه مؤمن و دینی است و دین و ایمان اسلامی در اعماق دل مردم، از همه قشرها، نفوذ دارد. مردم به معنای حقیقی کلمه به دین معتقدند.»
نظریة ترمیدور و سایر نظریات مربوط به انقلابها همچون نظریات مارکسیستی که از آنها نوعی جبر و حتمیت در روند انقلاب استفاده میشود، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست؛ چراکه نقش و اراده افراد را در تحولات اجتماعی نادیده انگاشتهاند. در واقع، هیچ چرخش و ترمیدوری در انقلابها رخ نخواهد داد، مگر آنکه در افراد جامعه شاهد نوعی چرخش باشیم. انسانها با اراده خود میتوانند با در نظر گرفتن آسیبها و آفتهای متوجه یک انقلاب، راهکارهای مناسبی برای مقابله با آن آسیبها و آفتها بیابند و ارزشهای انقلاب را همچنان حفظ کنند و یا میتوانند با نادیده انگاشتن آسیبها و آفتها، زمینة چرخش انقلاب را فراهم کنند. بنابراین، هر تغییر و تحولی در انقلابها به اراده و عملکرد افراد و کارگزاران آن بستگی دارد.
رهبر معظم انقلاب همواره تلاش داشتهاند پاسخ کسانی که انقلاب اسلامی ایران را با همین طرز تفکر دنبال میکنند و ادعا میکنند که امروز در انقلاب ایران چرخش و بازگشتی واقع شده است بدهند و میفرمایند:
«انقلابهای بزرگ دنیا که در تاریخ ۲۰۰ سال اخیر ما اینها را میشناسیم، بنابر همین تحلیل، همه با آن نظریه قابل انطباق هستند. اما انقلاب اسلامی از این تحلیل جامعه شناختی به کلی مستثنی است. بارها عرض کردهایم که تجسم انقلاب در جمهوری اسلامی و در قانون اساسی جمهوری اسلامی است.نویسندگان قانون اساسی که از نظر امام و مکتب امام درس گرفته بودند، در خود این قانون عامل تداوم بخش انقلاب را گذاشتهاند.»
آنچه رهبر حکیم انقلاب از آن با عنوان یک آفت یاد میکنند، ترمیدور و بازگشت به گذشته نیست، بلکه «استحاله توطئهمحور» است.
سناریوی استحاله قدرتمحور و توطئهگرایانه بر این پیش فرض مستقر شده است که در نزاع بین دو قدرت سیاسی یعنی جمهوری اسلامی و غرب، طرف مقابل سعی میکند با استفاده از توانمندیهای خود چنان به ساختار و پنداشتههای مردم و نخبگان جامعه تسلط پیدا کند که منجر به تغییر در ساختار، رفتار یا گفتار جمهوری اسلامی گردد. «نفوذ» کلمهای است که در چند سال اخیر و به ویژه از دوران مذاکرات هستهای وارد قاموس سیاسی ما شده است که شاید آن را بتوان به عنوان معادل «استحاله توطئه محور» تلقی گردد.
رهبرحکیم انقلاب، هدف اولیه نفوذ را ورود عناصر ضعیف النفس به ساختار حاکمیت نظام، هدف متوسط را استحاله انقلاب و هدف نهائی دشمن از نفوذ را براندازی جمهوری اسلامی میدانند. فارغ از سنخ شناسی شیوه نفوذ در جمهوری اسلامی، براساس بیانات رهبرمعظم انقلاب، دشمن برای رسیدن به هدف خود یعنی«استحاله توطئه محور» در سه حوزه ورود و اقدام میکند:
۱-تغییر ذائقه فرهنگی یکی از راههای مؤثر جهت پیشبرد هدف دشمن است چنین تجربههایی نه صرفا نسبت به انقلاب اسلامی، بلکه نسبت به سایر کشورها و تمدنهای دیگر نیز وجود داشته است. رهبر معظم انقلاب نسبت به چنین امری در انقلاب اسلامی بارها هشدار داده و می فرمایند: «غربیها تلاش میکنند که افراد را جذب کنند، دور هم جمع کنند، یک هدف جعلی و دروغین مطرح کنند و افراد مؤثر را، افرادی که میتوانند در جامعه اثرگذار باشند، بکشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. آن سمت مورد نظر عبارت است از تغییر در باورها، آرمانها، نگاهها، سبک زندگی؛ کاری کنند که این شخصی که مورد نفوذ قرار گرفته است، تحت تأثیر نفوذ قرار گرفته، همان چیزی را فکر کند که آن آمریکایی فکر میکند؛ یعنی کاری کنند که شما همان جوری نگاه کنی به مسئله که یک آمریکایی نگاه میکند...
هدف این است. هدف نفوذ این است.»
بر همین اساس است «مارک گلن» نویسنده و تحلیلگر آمریکایی در مصاحبهای با اشاره به تلاش نفوذ فرهنگی برای تغییر در فکر، اندیشه و باور جوانان ایرانی میگوید:
«داستان اسب تراوا را به یاد بیاورید. آمریکاییها دقیقا قصد دارند این مسئله را در قبال ایران اجرا کنند. از طریق رسانهها آنها میخواهند هالیوود را به درون خانههای ایرانی بیاورند تا از این طریق جوانان شما را نسخه ایرانی فرهنگ مدنظر خودشان کنند.»
با همین نگاه است که رهبر معظم انقلاب معتقدند «دشمن برای نفوذ فرهنگی سعی میکند باورهایی را که جامعه را سرپا نگه داشته دگرگون، مخدوش و در آنها رخنه کند؛ یکی از راههای ورود و نفوذ، ایجاد خلل در باورها است؛ باور انقلابی، باور دینی در معرفتهای انقلابی و دینی اختلال ایجاد میکنند؛ رخنه کردن در اینها است و از همه طرق هم استفاده میکنند و آدمهای گوناگونی هم دارند؛ استاد دانشگاه هم دارند، فعال دانشجویی هم دارند، نخبه فکری و علمی هم دارند؛ همه جور آدمی برای ایجاد این رخنهها هستند».
۲-تغییر در دستگاه محاسباتی نظام یکی دیگر اقدامات دشمن برای سلطه فکری بر انقلاب اسلامی است.آنچه موجب تصمیمگیری افراد میشود دستگاه محاسباتی آنهاست. تفاوت در دستگاههای محاسباتی افراد باعث تصمیمگیری افراد مختلف در شرایط یکسان میگردد. بخشی از علت رفتار انقلابی نظام اسلامی به خاطر سیستم محاسباتی است که انقلاب اسلامی ایجاد کرده است. بر این اساس به اعتقاد رهبر معظم انقلاب دشمن سعی میکند که این سیستم محاسباتی را تغییر دهد. ایشان معتقدند که «هدف این است که محاسبات مسئولان را عوض کنند و تغییر بدهند؛ یعنی مسئول جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که با ملاحظه هزینه و فایده احساس کند که باید این اقدام را بکند، این اقدام را نکند؛ نفوذ برای این است به این نتیجه برسد که فلان رابطه را قطع کند، فلان رابطه را ایجاد کند؛ نفوذ برای این است که این محاسبات در ذهن مسئولین عوض بشود. آنوقت، وقتی نتیجه این بشود که فکر مسئولین و اراده مسئولین در مشت دشمن قرار بگیرد، دیگر لازم نیست دشمن بیاید دخالت مستقیم بکند؛ نه، مسئول کشور همان تصمیمی را میگیرد که او میخواهد. وقتی محاسبه این حقیر عوض شد، تصمیمی را میگیرم که او میخواهد؛ من همان کاری را که او میخواهد مفت و مجانی انجام میدهم؛ گاهی بدون اینکه خودم بدانم -یعنی اغلب بدون اینکه خودم بدانم- این کار را انجام میدهم. [بنابراین] سعی میکنند محاسبات مسئولین را عوض کنند. پس آماج اوّل مسئولینند.» آنچه دولتهای یازدهم و دوازدهم در بحث مذاکرات هستهای انجام دادند و یک دهه سرنوشت اقتصاد و معیشت مردم را به مذاکرات هستهای و مراوده مالی با آمریکا و کشورهای اروپایی در قالب «ساز وکار و کانال ویژه مالی با اهداف خاص(spv)» یا «ابزار پشتیبانی مبادلات تجاری(اینستکس)» انجام دادند همان تغییر در دستگاه محاسباتی مسئولان جمهوری اسلامی بود که در آن مقطع انجام گرفت.
۳-تقویت شبکه حامیان غرب در داخل یکی دیگر از تاکتیکهای غرب و در راس آنها آمریکا برای نفوذ سیاسی در ایران است. ایجاد یک جریان سیاسی غربگرا زمینه را برای اعمال سیاستهای آنها آماده کند. رهبر معظم انقلاب در این زمینه معتقدند که «آنها دوست نمیدارند که یک نفر از خودشان را بر یک کشوری مسلط بکنند، مثل آن چیزی که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در هند این کار را کردند؛ از خودشان آنجا مأمور داشتند؛ یک نفر از انگلیس رئیس هند بود. امروز این امکانپذیر نیست؛ برای آنها بهتر این است که از خود آن ملت کسانی در رأس آن کشور باشند که مثل آنها فکر کنند، مثل آنها اراده کنند، مثل آنها و بر طبق مصالح آنها تصمیم بگیرند؛ این نفوذ سیاسی است. هدف این است که در مراکز تصمیمگیری نفوذ کنند.... اینها کارهایی است که دشمن انجام میدهد.» ایشان نتیجه نفوذ و تقویت شبکه حامیان غرب در انقلاب اسلامی را این گونه تفسیر میکنند که «وقتی دستگاههای سیاسی و دستگاههای مدیریتی یک کشور
تحت تأثیر دشمنان مستکبر قرار گرفت، آن وقت همه تصمیمگیریها در این کشور بر طبق خواست و میل و اراده مستکبرین انجام خواهد گرفت.»
بنابراین امروز نباید تصور شود که «ترمیدور» و بازگشت به قبل از انقلاب اسلامی در بستر یک نظریه سیاسی و در یک سیکل زمانی خاص قابل وقوع است، بلکه آنچه برای آینده انقلاب اسلامی خطرناک است جریان نفوذ در دستگاه تصمیمساز و تصمیمگیر نظام و تغییر در دستگاه محاسباتی نظام و تقویت شبکه حامیان غرب در داخل است که متاسفانه امروز رگههایی از آن در بخشهایی از کشور دیده میشود و اگر از گسترش آن جلوگیری نشود، هزینههای گزافی را در آینده برای زدودن آن باید بپردازیم.
🔻روزنامه ایران
📍 هوش مصنوعی و مشارکت ایران در ابتکار عملهای منطقهای
✍️ سید ستار هاشمی
هوش مصنوعی یکی از دگرگونکنندهترین فناوریهای عصر ماست. اغلب کارشناسان برای توصیف تأثیرگذاری شگرف هوش مصنوعی، از احتمال بالای تقسیم تحولات جوامع بشری، به دو برهه زمانی پیش از هوش مصنوعی و پس از هوش مصنوعی سخن میگویند. آنان تأکید دارند که چندان دور از انتظار نیست که پیشرفت هوش مصنوعی همانند گسترش انقلاب صنعتی، فصلی نوین و درخشان را در کشورها و زندگی یکایک انسانها رقم بزند. به طور کلی جذابیت ذاتی این پدیده نوظهور در حدی است که فریاد اعتراض منتقدان و هشداردهندگان علیه خطرات و تهدیدهای هوش مصنوعی، در میان غریو شادمانی حامیان این فناوری، محو شده و صدایی برخاسته از اقلیت را تداعی میکند.
هرچند، هنوز تا بلوغ و تکامل هوش مصنوعی راه درازی در پیش است، اما از همین ابتدای ورود جدی این فناوری به بازارهای گوناگون، ظرفیتها و فرصتهای پرشماری برای تحول صنایع و خدمات و نیز ارتقای کیفیت زندگی میلیاردها نفر فراهم آورده است. علاوهبراین، هوش مصنوعی نحوه مواجهه ما با چالشها و بهرهبرداری از فرصتها را در حوزههای مختلف، از کشاورزی گرفته تا مراقبتهای بهداشتی و از انرژی تا حملونقل و آموزش تا امنیت سایبری را تغییر اساسی خواهد داد.
در این میان، منطقه خاورمیانه با نقاط قوت منحصر بهفرد خود، در موقعیتی قرار گرفته است که جز بهرهمندی حداکثری از هوش مصنوعی، نه فقط بهعنوان یک انقلاب فناوری، بلکه به مثابه تسهیلگری مؤثر برای رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی، گریز منطقی و انتخاب سرنوشتساز دیگری ندارد و سکانداران هوشمند منطقه نیک میدانند کلید فعالسازی این پتانسیل موفقیتآمیز هوش مصنوعی در کشورهایشان در گرو برخورداری از زیرساختهای ارتباطی و دادهای قدرتمند است. متغیرهایی ضروری که ستون فقرات گسترش کیفی و کمی هوش مصنوعی را تشکیل میدهند و افزایش سرمایهگذاری کشورهای منطقه در زیرساختهای این فناوری، پایههایی مستحکم برای اقتصادهای نوآوریمحورشان را پیریزی خواهند کرد که به سنگ بنای شکلگیری آینده کشور و مردمانشان تبدیل خواهد شد.
منطقه خلیجفارس در چنین جغرافیای مستعدی، با اتکا به موقعیت استراتژیک خود و پیوندهای عمیق فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک بین ملتها، از ظرفیتی کمنظیر برای دستیابی حداکثری به مزیتهای هوش مصنوعی بهرهمند است و چشمانداز روشنی از امکان همافزایی کشورهای منطقه با هدف مهار موانع و تلاش جمعی برای تحقق مطالبات مشترک را ارائه میدهد.
این ائتلاف منحصر بهفرد دولتها و ملتهای منطقه که میتواند بر پایه میراث غنی مشترک و منافع متقابل بنا شود، انرژی فراوانی را نزد انگیزهداران برای همکاری و سرمایهگذاری آزاد خواهد کرد. خروجی چنین وضعیتی، تبدیل کشورهای حوزه خلیجفارس به یکی از مناطق برتر جهان در زمینه توسعه هوش مصنوعی خواهد بود. بویژه اگر ظرفیتهای داخلی جداگانه و ترکیبی کشورهای منطقه با توان غولهای فناوری جهانی ترکیب شود، آنگاه تحقق هدف سترگ تقویت رفاه مشترک کشورها و شهروندان منطقه امکانپذیر خواهد شد.
ایران نیز به عنوان یکی از دیرپاترین و قدرتمندترین کشورهای حوزه خلیجفارس، به عنوان یک سهامدار اصلی در اکوسیستم منطقهای هوش مصنوعی، داراییهای ارزشمندی در اختیار دارد. برای نمونه، اپراتور تلفن همراه داخلی ایران با بیش از ۵۰ میلیون کاربر و پلتفرمهای خدمات دیجیتال پررونق مانند «اسنپ» و «دیجیکالا» که هر کدام به بیش از ۳۰ میلیون کاربر خدمترسانی میکنند، دادههای چندوجهی فراوانی را فراهم میکنند که متغیری ضروری برای توسعه هوش مصنوعی است.
ایران باوجود رویارویی با چالش تحریمهای اقتصادی گسترده تحمیلی، توانسته است به مدد عزم ملی و تلاش مضاعف، اکوسیستم مالی مقاومتی موفقی را بنیان گذارد که از ابتدای شکلگیری تاکنون، در مسیر رشد و نوآوری به حرکت خود ادامه داده است. علاوهبراین قابلیتهای دانشگاهی و علمی-تحقیقاتی کشور، ما را به خط مقدم پیشرفتهای هوش مصنوعی سوق داده است. در امتداد چنین توانمندی ارزشمندی، ایران در سال ۲۰۲۳، از نظر تعداد و کیفیت مقالات علمی در زمینه هوش مصنوعی، رتبه دوم منطقه را کسب کرد که همزمان، تأییدکننده تعهد جدی کشورمان به اولویت تحقیق و توسعه برای هموارسازی مسیر هدف استراتژیک «پیشرفت» است.
یادآوری واقعیتهای آماری نظیر رتبه دوم منطقهای ایران در عمق نیروی کار ماهر و نیز رتبه منطقهای چهارم کشورمان با معیار تعداد شرکتهای هوش مصنوعی، جذابیتهایی غیرقابل اغماض برای همه بازیگران رسمی و غیررسمی هوش مصنوعی در حوزه خلیج فارس است و پویایی و رشد پایدار این اکوسیستم در ایران، جذابیتهای آینده کشورمان را نزد بازیگران منطقهای و غیرمنطقهای افزایش خواهد داد. بویژه آنکه، سرمایه انسانی، مزیت استراتژیک گرانسنگ دیگر ایران است که نمیتوان وزنه سنگین چنین مزیتی را در ابتکارات منطقهای هوش مصنوعی نادیده گرفت. این ترکیب استعداد، داده و نوآوری، ایران را به یک بازیگر کلیدی در زنجیره ارزش منطقهای هوش مصنوعی تبدیل میکند که قادر به پیشبرد همکاری و توسعه معنادار است.
با نگاه به آینده، ایران متعهد به تقویت همکاریهای منطقهای و ساختن آیندهای است که در آن هوش مصنوعی باعث رفاه و وحدت شود. ما چهارچوبی استراتژیک برای همکاری پیشنهاد میکنیم که از نقاط قوت جمعی ما بهره میبرد. ترکیب سرمایه انسانی ماهر ایران و زیرساختهای آن با زیرساختها و قابلیتهای سرمایهگذاری کشورهای همسایه و نیز راهاندازی مراکز شتابدهی هوش مصنوعی، تسهیل سرمایهگذاری مشترک در مناطق آزاد و تقویت همکاریهای دانشگاهی و برنامههای تبادل نخبگان، راهکارهایی گرهگشا هستند که مسیر فرصتهای جدیدی را برای نوآوری و رشد اقتصادی خواهد گشود.
قابلیت استفاده از ظرفیت پردازش منطقهای توسط شرکتهای ایرانی، همراه با ایجاد اکوسیستمهای مشترک، رقابت جمعی ما را در عرصه جهانی افزایش میدهد. وضعیت مطلوب آینده برای ایران، وضعیتی است که منطقه خلیجفارس بهعنوان پایگاهی پیشرو در توسعه هوش مصنوعی تثبیت شده و با همافزایی و همراهی برای مهار چالشهای مشترک، مردمان منطقه از آیندهای مرفه برخوردار شوند.
کشورهای حوزه خلیجفارس از ظرفیت بالایی برای مشارکت در دیپلماسی هوش مصنوعی و بهرهگیری از توانمندیهای شگفتیساز این فناوری برخوردارند، مشروط بر اینکه بازیگران رسمی و غیررسمی کشورها با هوش واقعبینانه و غیرسیاسی، جسورانه عمل و هوشمندانه سرمایهگذاری کنند تا چشـــــمانــــداز نویدبخش مشترک در سریعترین زمان تحقق یابد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اقتصاددانان داستان را تا آخر بنویسند
✍️ محمدصادق جنانصفت
این روزها ایرانیان در ژرفای تنگناهای گوناگون به ویژه در ژرفای مشکلات کسبوکار و تامین معاش خود غرق شده و با دلسردی به رخدادهای کشور نگاه میکنند. ایرانیان به چشم میبینند کیک اقتصاد کوچک شده و هر روز که میگذرد با توجه به توزیع بسیار نابرابر کیک درآمدی به سود گروههای نوکیسه و رانتخواران، سهم آنها کوچک و کوچکتر میشود. رشد تولید ناخالص داخلی ایران چندین دهه است در اندازههای پایین قرار دارد و ادامه این وضعیت میتواند برای ایران خطرساز باشد. در چنین وضعیتی گروههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چه باید کنند؟ شوربختانه برخی اقتصاددانان ایرانی در چنین روزهای سختی که برای ایرانیان آماده شده است ترجیح دادهاند لبها را دوخته و قلمها را کنار گذاشته، چیزی نگویند و چیزی ننویسند. گروههایی از اقتصاددانان راههای تازه را در پیش گرفته و خود را به فعالیتهای دور از مسائل روز سرگرم کردهاند. شماری از اقتصاددانان نیز با استناد به اینکه هرچه لازم بوده گفته شده است دست از کوشش برداشتهاند.
به نظر میرسد روشهایی که اقتصاددانان را از نوشتن درباره داستان تلخ اقتصاد ایران دور میکند ناخوشایند است و کنار کشیدن ناخوشایندتر. اقتصاددانان باید راههایی تازه برای رساندن نوشتهها و گفتههای خود درباره کسبوکار و معیشت در دستانداز افتاده بیابند و داستان را تا آخر بنویسند. مسوولیت اقتصاددانان در این روزهای سخت برای شهروندان بیشتر از پیش است و آنها باید با تیزهوشی و با درونگری دردها را بازگو کرده و راههای درمان اقتصاد بیمار ایران را برای بارها و بارها بازگو کنند و خسته نشوند. یادمان باشد این سرزمین جایی است که فرزندان همه نسل حاضر در هر گروه اجتماعی و اقتصادی باید در آن زندگی کنند و به همین دلیل و نیز برای سرافرازی ایران نباید به هیچ صورت از کوشش برای عبور دادن کشور از بحران را کنار بگذارند. سیاستمداران ایرانی به ویژه آن گروه از سیاستمداران تندرو که اقتصاد کشور برایشان اهمیتی ندارد باید در فشار روح- روانی قرار داد و آنها را به شهروندان شناساند و کاری کرد که آنها از لجبازیهای سیاسی دست بردارند یا اینکه منزوی شوند.
اقتصاد ایران در دستانداز افتاده و سیمای آن رنجور شده و در درون نیز زخمهای مهلک را با خود به اینسو و آنسو میکشاند. این دردها باید درمان شوند تا شهروندان بیش از این رنج نبرند. رشدهای پایین تولید ناخالص داخلی با توجه به روند کاهنده سرمایهگذاری و سرمایهها تاریخی کیک کوچکتری تولید میکند و دهانهای پرشماری را باز نگه میدارد. این را باید اقتصاددانان با کوشش خستگیناپذیر بنویسند و بگویند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 « افایتیاف» یک ضرورت اجتنابناپذیر!
✍️ سید پارسا علوی
بیش از ۱۰ سال است که بحث پیوستن به FATF، در کشور به صورت یک مساله لاینحل باقی مانده و به سرانجام مشخصی نرسیده است؛ حال اما با درخواست دولت و مساعدت مقام معظم رهبری، موضوع پیوستن ایران اسلامی به این کارگروه، در دستور کار مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار گرفته است. اما «FATF» چیست و پیوستن به «کارگروه ویژه اقدام مالی» رعایت چه قوانینی را الزامآور میکند؟ گروه ویژه اقدام مالی (FATF یا Financial Action Task Force) یک سازمان بیندولتی است که در سال ۱۹۸۹ میلادی با ابتکار گروه هفت با نگرش به سیاستهای توسعه برای مبارزه با پولشویی بنیاد شده است. افایتیاف بهطور کلی دارای یک دستورالعمل ۴۰ مادهای است که همه جنبههای مبارزه با پولشویی را دربر میگیرد. از آغاز به فعالیت اتحادیه افایتیاف، مشخص بود که کشورهای عضو این اتحادیه دارای نظامهای مالی و قانونی متفاوت با یکدیگرند و نمیتوانند معیارهای یکسانی داشته باشند و برای مبارزه با پولشویی از رفتار یکسانی پیروی میکنند؛ بنابراین دستورالعمل اجرایی کارگروه افایتیاف به صورتی نوشته شده است که هم قابل اجرا توسط همه اعضا باشد و هم اینکه مبادلات پولی قانونی کشورهای عضو را محدود نکند و مانع توسعه اقتصادی کشورها نشود. پس علت این حدود یک دهه تعلل در پیوستن به این سازمان بین دولتی چه بوده است؟ اکثر نظریات مخالف پیوستن به FATF حول محور ۳ گزاره تجمیع شده است: اول اینکه پیوستن به این کارگروه، محدودیت دوچندانی را برای دور زدن تحریمها ایجاد میکند و مانع کمک به گروههای مقاومت در منطقه میشود. دومین دلیل مخالفان این است که پیوستن ایران به موضوع فوقالذکر موجب کاهش استقلال مالی ایران و افشای اطلاعات مالی کشور در برابر دشمن میشود و آخرین گزاره نیز، نگاه تبعیضآمیز FATF و امکان ادامه تحریم و باقی ماندن در لیست سیاه، حتی با وجود پذیرش آن است. لیکن چرا پذیرفتن و سپس پیوستن به FATF یک ضرورت اجتنابناپذیر است؟! اولین و شاید مهمترین دلیل لزوم تسریع پیوستن به این کارگروه، اتصال سیستم بانکی ایرانی به ساختار جهانی است..
موضوعی که میتواند روند مبادلات اقتصادی- تجاری رسمی را تسهیل کند. شرایط کنونی آنقدر وخیم است که حتی بانک مرکزی نیز در هیچ کشور دیگری حساب رسمی ندارد و این موضوع موجب ایجاد ساختارهای فردی کاذب، جهت معاملات و تبادلات اقتصادی شده است. دوم اینکه FATF دیگر صرفا برای همکاری با کشورهای فرامنطقهای (امریکایی-اروپایی) مورد نیاز کشورمان نیست، بلکه به یک پیشفرض برای امضای معاهدات و معاملات تجاری بدل شده است تا جایی که حتی کشورهای دوست و همراه، مانند چین و روسیه که با کشور عزیزمان، ایران، توافقات بلندمدت همکاری امضا کردهاند نیز به مسوولان، پیوستن به این کارگروه را توصیه کردهاند. سومین دلیل اجتنابناپذیر بودن پیوستن به «کارگروه ویژه اقدام مالی» بهبود روابط منطقهای و کاهش چالشهای تجاری است؛ خیلی از کشورهای منطقهای و فرامنطقهای، با وجود روابط دیپلماتیک حداکثری و وجود منافع مشترک، به بهانه حضور ایران در لیست سیاه FATF، حاضر به تعریف پروژههای مشترک و گسترش روابط فیمابین نیستند؛ حال آنکه میتوان با پیوستن به این سازمان، این بهانه یا دلیل موجه را به کلی حذف کرد و چالشهای تجاری-اقتصادی را کاهش داد. آخرین مهم در راستای تایید گزاره فوق نیز کاهش هزینه تحریمها و جلوگیری از افزایش هزینه تبادلات مالی است؛ وقتی وادی رسمی انتقالات مالی بسته شود، کشور ناگزیر به ایجاد و اعتماد به ساختارهای موازی و فسادساز خواهد بود، به نوعی که مسیرهای غیرشفاف و با هزینههای گزاف، برای این مبادلات ایجاد خواهد شد. طبیعی است که ساختارهای ذکر شده، موجب ایجاد ابربدهکارانی خواهد شد که محاکمه و رسیدگی دیرهنگام به اعمال آنان، برای کشور هزینههای جبرانناپذیری ایجاد خواهد کرد. به همه این موارد، این موضوع را اضافه کنیم که جز ایران، تنها دو کشور دیگر (کره شمالی و میانمار) در لیست سیاه حاضرند و بقیه کشورها، عضو این کارگروه بینالمللی هستند. بهطور کلی، پذیرفتن و پیوستن به FATF، با مزیتهای بسیار و معایب اندکش، یکی از مهمترین راههای برونرفت از بنبست اقتصادی کنونی است که میتواند ظرفیتهای بسیاری را برای کشور به ارمغان بیاورد، لذا این مهم اجتنابناپذیر بوده و امیدواریم هر چه سریعتر، در بستر عقلانیت و مصلحتاندیشی، بررسی و رهگیری شود.
🔻روزنامه شرق
📍 دولت؛ کمیته اجرائی سرمایهداران
✍️ حمزه نوذری
مارکس در اواسط قرن نوزدهم، دولت در نظام سرمایهداری را بهمثابه کمیته اجرائی سرمایهداری تلقی میکرد؛ یعنی نظام سیاسی دستاندرکار رتق و فتق امور سرمایه و بازتولید منافع سرمایهداران است. نظام اداری و اجرائی به شکل مستقیم و غیرمستقیم گماشته شده است تا سرمایه بازتولید شود. بعدها این ایده مارکس تعدیل شد و نئومارکسیستها بر این نظر بودند که دولت از سرمایهداران و نظام اقتصادی استقلال نسبی دارد؛ هرچند باز هم اقتصاد و سرمایه در مرحله نهایی تعیینکننده است. لیبرالها بر این دیدگاه هستند که جامعه از دو بخش تشکیل شده است؛ بخش سیاسی و بخش اقتصادی یا بازار.
این دو باید از هم مستقل باشند؛ هرچند دولت و نظام سیاسی کوچکتر و بازار بزرگتر باشد. به نظر میرسد با به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا، تلفیقی از این دو ایده شکل گرفته؛ یعنی دولت کمیته اجرائی سرمایهداران شده است. این بار سرمایهداران بزرگ تصمیم گرفتهاند خودشان در این کمیته اجرائی حضور داشته باشند تا منافع سرمایهداران بزرگ را متراکمتر کنند. از طرفی، سرمایهداران که دولت را به دست گرفتهاند، تلاش میکنند تا دولت را کوچکتر کرده و هزینههای بهاصطلاح زائد و سربار را کم کنند. دیگر دولت برای حقوق بشر و سایر مسائل اجتماعی هزینه نخواهد کرد.
جالب این است که کارگران در کشور آمریکا به چنین ایدهای دلخوش هستند و امید دارند. آنها به این ایده رأی دادهاند که سرمایهداران دولت را تسخیر کنند و کمیته اجرائی سرمایهداران شوند، به این امید که منفعتی هم به آنها برسد. کمیته اجرائی نظام سرمایه دیگر در بوق تجارت آزاد نمیدمد، بلکه میخواهد دوباره در سایه تعرفه رشد کند. بالابردن تراکم و انباشت سرمایه در سایه نظام تعرفه ممکن میشود. سرمایهداری آمریکایی برای انباشت و تراکم سرمایه به حمایت نظام سیاسی در قالب تعرفه بر کالای وارداتی نیاز دارد؛ بنابراین خودشان دست به اقدام زدهاند تا نظام سیاسی را تصرف کنند. گویی دیگر بحث استقلال دولت و بازار چندان مطلوب نیست. سرمایهداران دولت را به دست گرفتهاند تا تسلط آنها بر جامعه استوارتر بماند. وظایف اداری و اقتداری لازم است تا از سرمایه حفاظت شود، اما سرمایهداران و کارآفرینان بزرگ تصمیم گرفتهاند وظایف اداریای را که تا قبل از این توسط سیاستمداران حرفهای انجام میشد، خودشان انجام دهند. اینگونه تصور میشود که تصمیمهای اساسی را باید سرمایهداران انجام دهند.
اگر دولت را مجموعه وظایف اداری و رهبری اجتماع بدانیم، سرمایهداران تصمیم گرفتهاند این کار را خودشان انجام دهند یا دخالت مستقیم و آشکار در نظام اداری داشته باشند. پس نهتنها خصلت طبقاتی دولت از بین نرفته، بلکه دولت بهمثابه کمیته اجرائی سرمایهداران دوباره احیا شده است. به نظر میرسد طبقات پایین جامعه در آمریکا با چنین ایدهای همدست شدهاند و نجات خود را در تقویت بیشتر سرمایهدار آمریکایی میدانند که دولت را نیز به تسخیر درآورد. گویی راه نجات نهفقط قدرت بیشتر سرمایهداران در اقتصاد و بازار، بلکه قدرت افزون آنها در سیاست و دولت است؛ یعنی وظایف اداری و سیاستگذاری هم توسط سرمایهدار انجام شود. با قبضه قدرت سیاسی و دولت توسط سرمایهداران در آمریکا، گویی نظرات و دیدگاه مارکس مجدد متجلی شده است؛ یعنی بازگرداندن سیاست به اقتصاد و تقلیل نظم سیاسی به کمیته اجرائی سرمایهداری. دولتی که در ایده لیبرالیسم، شر لازم تلقی میشد، امروز ابزار لازم برای سرمایهدار است؛ ابزاری که مانند ابزار تولید باید در دست خود سرمایهداران باشد. در شکلگیری سرمایهداری سیاسی، سیاست ابزار مهمی برای انباشت سرمایه است که کنترل و نحوه بهکارگیری آن باید در دست سرمایهدار باشد. گویی جهان دیوانه شده است.
🔻روزنامه فرهیختگان
📍 مردم رادیکال نیستند
✍️ مصطفی غنیزاده
معمول شده است که برای تندروی برخی افراد، از مفهوم رادیکالیسم استفاده میشود. تندروهایی که به اسم انقلاب اسلامی، رفتارهای تند و بعضاً خشن از خود نشان داده و بخش بزرگی از جامعه را از دایره انقلاب و اسلام بیرون میکنند. این افراد معمولاً صدای بلندی دارند و با داد و قال در فضاهای مختلف شناخته میشوند. اینان شعارهای انقلابی میدهند؛ اما انگار بر برخی وجوه نظری و تقابلی آن بیشتر از دیگر ابعاد تأکید دارند. رهبر معظم انقلاب درباره اینان فرمودهاند: «الان کاملاً جلوی چشم بنده هست که کسانی بودند که مثلاً سال ۵۸ ــ که بنده عضو شورای انقلاب بودم و آن وقتها هنوز رئیسجمهور هم نبودم ــ میآمدند پیش ما که حالا خودمان جزء بچّههای انقلاب بودیم و مثلاً با سوابق مبارزاتی فلان، مینشستند حرفهایی میزدند تند، داغ، آتشین که ما چشممان خیره میماند که اینها چه کسانی هستند دیگر! یعنی به تعبیر فرنگیمآبها سوپر انقلابی؛ بعد برگشتند و انقلابی نماندند. همان افراد با آن شیوه برخورد، با آن شیوه نگاه، نتوانستند خط را ادامه بدهند، طاقت نیاوردند.» ۴/۳/۱۴۰۱
این جملات نشان میدهد که شاخصه اینها تند و آتشینبودن است. اما چه ویژگیهای دیگری در این جماعت وجود دارد؟ احتمالاً مهمترین شاخصه آنها، نداشتن عقلانیت کافی در دستگاه محاسباتیشان است. یعنی ظرفیتهای محاسباتی درباره اهداف، اولویتها و مصلحتها را به کار نمیگیرند و صرفاً تندترین مواضعی که در آنها احساس، نقش اصلی را بازی میکند، انتخاب میکنند. به بیان دیگر هیجان و عصبانیت را بر عقل و استدلال ارجح میدانند. تندی رفتارشان هم دقیقاً از همینجا نشئت میگیرد. فردی که سرتاپا عقلانی باشد، کمتر درگیر رفتارهای هیجانی میشود و عموماً سعی خواهد کرد تا در آرامش کار را پیش ببرد. همین تفاوت در عقلورزی است که جریان رادیکال را سطحی و احساسمحور میکند، درحالیکه هر میزان عقلانیت افزایش یابد، فهم عمیق مسائل همراه با پیچیدگی آن بیشتر میشود.
البته برای عقلورزی باید شاخصی وجود داشته باشد تا براساس برداشت شخصی محدود نشود. معیارهایی در اندیشه دینی وجود دارد که اتفاقاً مورد تأکید رهبر معظم انقلاب در سخنرانی روز مبعث هم قرار گرفت. علاوه بر این شاخص، یک عرف شناختهشده از عقلورزی به ویژه در میان نخبگان هم میتواند منبع بحث باشد. در این چهارچوب، فرد رادیکال آن کسی است که از نظر عقول عموم جامعه حزباللهی، اهل تندروی و رفتارهای غیرعقلانی باشد.
شاخصه مهم دیگر این افراد، متوجه نبودن اولویتهاست. آنها به علت ناتوانی در استفاده مؤثر از ابزارهای عقلانی، نمیتوانند بهدرستی تشخیص دهند که امروز چه مسئلهای مهمتر از مسائل دیگر است. درواقع آنها در رجحاندادن موضوعات مهمتر، با مشکل جدی مواجهند. موضوعاتی را پیگیری میکنند که خود معلولِ علتهای اساسیتر هستند؛ اما آنها با تمام توان و با تندی بسیار، به دنبال شاخ و برگ ماجراها هستند. لذا همیشه از علتها عقبند و بهمرور مجبورند از شعارهای خود کوتاه بیایند و به شاخ و برگ جدیدی بپردازند. در اینجا هم شاخص اصلی برای شناخت اولویت را باید با شاخص عقلانیت سنجید. همچنین بیان رهبری و برخی نخبگان نیز میتواند منشأ شناخت اولویتهای واقعی قرار گیرد.
این جماعت معمولاً با مسئله مصلحت هم در تقابلند؛ چراکه نه عقلانی به موضوعات میاندیشند و نه اولویت را میشناسند. حال اینکه مصلحت واقعی و صحیح از دل این دو به دست میآید. گرچه باید برخی رفتارهای به اسم مصلحت را از دایره مصلحتاندیشی واقعی جدا کرد، اما اینها عموماً با هر چیزی به اسم مصلحت مخالفت میکنند.
رادیکالیسم سبب می شود فرد، عموماً فهمی متحجرانه از تمامی مفاهیم دینی و انقلابی داشته باشد. یعنی ابزارهای جدید، تفاسیر جدید، اندیشه جدید و هرچیزی خارج از چهارچوب تفکر خود را نادرست و استحاله و نفاق میداند. یک دایره ذهنی دور خود میکشد و خود را در مرکز انقلابیگری قرار میدهد؛ سپس هرکسی که از آن دایره خارج باشد -یعنی از مرکزیت خودش دور باشد- را غیرانقلابی میخواند. سپس حکم به ریختن آبروی آن فرد میدهد و انواع رفتارهای خشن واقعی و مجازی را برای آن فرد یا افراد اعمال میکند. اینها با تحول مخالفند، حتی اگر رهبری از آن مکرراً سخن بگویند.
نکته مهم و اساسی این است که نمیتوان بخش بزرگی از جامعه ایرانی یا مردم را موصوف به این صفات کرد؛ چراکه تندروی در اقلیت است که معنا مییابد. یعنی آن گروه کوچکی که از کلیت و اکثریت جدایند و از نظر آن اکثریت، دچار تندروی شدهاند. نکته دیگر این است که مردم عادی، هر روزه از عقلانیت ابزاری استفاده میکنند، مسائل را میسنجند و اولویت را معمولاً در کلیاتی تشخیص میدهند و همچنین از تفکرات متحجرانه دوری میورزند. لذا رادیکال واقعاً صفت مردم نیست، بلکه معمولاً برای بخش کوچکی از جامعه مورد استفاده قرار میگیرد؛ آنها که در انتهای یک طیف قرار دارند. همانطور که رهبری هم فرمودهاند، این جماعت از آغاز انقلاب بودهاند و باز هم هستند. برهههای مختلفی از نهیب و تحذیر امامین انقلاب نسبت به اینان را هم میتوان نام برد. اما در چند سال اخیر، موجی جدید از رادیکالگری آغاز شده که چند علت دارد. اولاً این رفتارها به یک منفعت سیاسی برای حضور در بخشهایی از ساختار قدرت تبدیل شده است. یعنی در گذشته که عموماً فهم ناقص موجب رفتارهای تند میشد، این بار منافع سیاسی است که چنین تندیهایی را پیش میبرد. برخی یاد گرفتهاند با استفاده از سخنان تند به اسم انقلابیگری، میتوانند جایی در رسانه و سپهر سیاسی کشور پیدا کنند. این گروه متوجه شدهاند هیجانیکردن فضای سیاسی کشور و ایجاد تنش میتواند آنها را در بخش کوچکی از جامعه محبوب قرار دهد و در برخی موارد معدود، حتی برایشان رأی بیاورد و به مجلس یا شورای شهر راه یابند. این جماعت روی موج سیاسی سوار میشوند و از آن بهره و منفعت خود را میبرند.
نکته بعدی آن است که این ایده به سکوهایی برای انتقال گسترده پیام خود دست یافته است. سکوهایی که اگرچه یک دارایی استراتژیک برای کشور است و انواع ظرفیتها را برای کشور به ارمغان آورده، اما در حاشیه خود، ابزاری برای انتقال پیام رادیکالها هم شده است. یعنی توانسته ایده را در یک فضای مجازی دور هم جمع کند و صدای آنان را به هم برساند. امری که به پژواک صدا و گسترش تمامی عناصر رادیکال در برخی کانالها و گروههای این پیامرسان منجر شده است. راه مقابله با رادیکالگری از مسیر برچسبزنی به مردمی که به انقلاب اسلامی علاقهمندند و سؤالات و مطالبات بحقی دارند، نمیگذرد. همچنین از راه برچسبزدن به هرکسی که ایتا و بله دارد؛ اما در تلگرام و اینستاگرام حضور ندارد هم نمیگذرد. بلکه با بسط عقلانیت، اولویتشناسی، مصلحتفهمی و دوری از تحجر است که میتوان با این پدیده مقابله کرد. اینها البته بسیار دشوار و کار سالها تلاش و امور زیربنایی است.
البته که باید با آن فضای مجازی هم مواجهههای لازم و قانونی صورت گیرد؛ اما کار اصلی از تقویت عقلانیت جامعه میگذرد و همچنین پاسخگویی و گفتوگو با این جامعه حامی انقلاب اسلامی، به ویژه در برهههایی از زمان که سؤالات و شبهات افزایش مییابد. کار زیربنایی به ویژه در نهادهای آموزشی هم حتماً لازم است. اما اصل داستان، گفتوگوی همدلانه و نه برچسبزنی است. گفتوگوی همدلانه، فضا را برای تندروی محدود خواهد کرد و تفاسیر متحجرانه را خواهد شست.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست