چهارشنبه 29 اسفند 1403 شمسی /3/19/2025 2:18:31 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 تهدید بی‌‌اثر ترامپ و غروب برجام
✍️ محسن جلیلوند
ترامپ سرانجام از رویکرد مشخص خود در مواجهه با ایران رونمایی کرد. او از یک طرف سند فشار حداکثری علیه ایران را امضا و از سوی دیگر اعلام آمادگی کرد که با رییس‌جمهور پزشکیان دیدار، مذاکره و توافق کند! واکنش رییس‌جمهور ایران هم به این رخدادها، تکیه بر توان و ظرفیت‌های داخلی بود. پزشکیان اعلام کرد ظریت‌های اقتصادی کشورمان متنوع است و ایران با برنامه‌ریزی و تدابیر درست می‌تواند فشارهای امریکا را پشت سر بگذارد. اما این رفتار ترامپ را چگونه می‌توان تحلیل و ارزیابی کرد؟

معمولا هر کشوری قبل از آغاز مذاکرات تلاش می‌کند دست بالا را داشته باشد. این راهبردی است که ترامپ‌ در پیش گرفته و به دنبال تحقق آن است. او به‌زعم خود تصور می‌کند با سیاست چماق و هویج می‌تواند از ایران بهره بیشتری ببرد و دستاوردهای بیشتری از مذاکرات احتمالی کسب کند.
البته اقدام ترامپ در آغاز کارزار فشار حداکثری علیه ایران، فرمان رییس‌جمهور ایالات متحده نیست. به این معنا که فرمان‌های قبلی ترامپ علیه ایران به قوت خود باقی می‌ماند، اما این بخشنامه وارد جزییات می‌شود.

بر اساس جزییاتی که کاخ سفید منتشر کرده، فشارها علیه ایران افزایش یافته است. در یادداشت قبلی پیش‌بینی کردم که ایران بهار سختی را در مقابل دارد، چراکه آرام آرام به موعد رسمی غروب برجام در اکتبر نزدیک می‌شویم. بر اساس مفاد برجام، ۱۰سال محدودیت‌های برجام برداشته شده و ایران دیگر خارج از کنترل می‌شود‌ به همین دلیل ترامپ قصد دارد تا آخر بهار تکلیف مذاکرات را روشن کند. این رویکرد تازه هم با هماهنگی و اعمال نظر اسراییل بوده است. یکی از ایراداتی که تحلیلگران داخل کشور و خارج از کشور دارند، این است که تصور می‌کنند رویارویی اصلی ما با امریکاست. در حالی که این‌گونه نیست! مساله اصلی و معضل مهم پیش روی ایران، اسراییل است. دشمن اصلی ایران نه امریکا، بلکه اسراییل است. تا زمانی که ایران موجودیت رژیم صهیونیستی را تهدید می‌کند، مردم مظلوم فلسطین را حمایت می‌کند و مقاومت را سرپا نگه داشته، کشورهای غربی با هر نام دیگری چون امپریالیسم جهانی، نظام سلطه و... با ایران در وضعیت تنش‌آلود خواهند بود. هیچ مرزی هم برای این تنش نمی‌توان در نظر گرفت. از تحریم اقتصادی، فشار فزاینده همه‌جانبه تا رویارویی نظامی و...برای آنها روی میز است. این وضعیت ایران با امریکاست. حتی روسیه که برخی جریانات داخلی کشور از او با عنوان شریک راهبردی یاد می‌کنند، حاضر نیست چتر حمایتی خود را در قرارداد ۲۵ساله روی ایران باز کند. روسیه این چتر را روی کره شمالی و بلاروس باز کرده است. چرا روسیه حاضر نیست وارد روابط راهبردی و نظامی با ایران شود؟ چون احتمال رویارویی ایران و غرب را می‌دهد! پوتین حاضر نیست، وارد روابط راهبردی با ایران شود، چون می‌داند ایران از ایده‌های بنیادین خود عدول نمی‌کند. این مثال را زدم تا مخاطبان متوجه شوند کدام مسائل بنیادین در مسیر بهبود روابط وجود دارند؟ مساله اصلی برای امریکا حفاظت از اسراییل است. تا زمانی که ایران با اسراییل گلاویز است، وضعیت همین‌گونه است. به نظرم ترامپ در حال گمراه کردن ایران است، موضوع هسته‌ای هر چند مهم است، اما کانون محوری اختلافات میان دو کشور نیست. چون ۲۰سال است در مورد مسائل هسته‌ای با ایران مذاکره می‌کنند.مذاکرات هسته‌ای از پذیرش غنی‌سازی ۳.۵درصد آغاز شد و تا میزان ۶۰درصد فعلی ادامه دارد. امریکا هم چاره‌ای جز تحمل پیشرفت هسته‌ای ایران ندارد. کانون محوری برای ترامپ، بحث امنیت اسراییل است. اگر غیر از این بود، ترامپ چند روز قبل یا بعد از سفر نتانیاهو این بخشنامه را صادر می‌کرد. معتقدم کانون محوری درگیری‌های نظامی ما با امریکا، اسراییل است تا زمانی که ایران موجودیت این رژیم را تهدید می‌کند، امریکا سر توافق و تفاهم با ایران را نخواهد داشت. شاید هم ترامپ سر میز مذاکره با ایران دغدغه‌های امریکا در خصوص اسراییل را مطرح کند. آیا معنای این توضیحات این است که ایران باید قید مذاکره با امریکا را بزند؟ قطعا این‌طور نیست ایران برای اینکه ارزیابی درستی از طرف مقابل داشته باشد حتما باید گفت‌وگو و مذاکره کند.

معتقدم نتیجه رویکردهای جدید ترامپ در بازارهای اصلی اقتصاد، نوسان ایجاد می‌کند. قیمت نفت برای ترامپ مهم است، چراکه قیمت بنزین در داخل امریکا در محبوبیت و عدم محبوبیت روسای جمهور امریکا نقش دارد. تحریم نفتی ایران قیمت نفت در بازارهای جهانی را تقویت می‌کند. این روند باعث افزایش قیمت بنزین در امریکا و دردسرهای بیشتر ترامپ می‌شود. ایران تجربه فشار حداکثری امریکا را از سر گذرانده و آماده هر نوع شرایطی است. اما گفت‌وگو و مذاکره نهایتا به نفع منطقه، جهان و ایران و امریکا خواهد بود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دعانویسی اقتصادی
✍️ سید‌امیرحسین میرابوطالبی
چند سال پیش دختر جوانی در استرالیا، به نام بل گیبسون۱، بعد از ابتلا به سرطانی بدخیم با کنار گذاشتن درمان‌‌های مرسوم و بهره‌‌گیری از درمان‌‌های مبتنی بر رژیم غذایی، ورزش و مراقبه توانست بر سرطان غلبه کند.
داستان الهام‌‌بخشِ او موضوع یادداشت‌‌های روزنامه‌ها و مجلات شد، چهره شادابش در مصاحبه‌های متعدد تلویزیونی نور امید را در دل بسیاری از مبتلایان به سرطان زنده کرد و توصیه‌های ساده، سرراست و شفابخش او با استقبال عامه مردم و بیماران خسته از درمان‌‌های پر از درد و رنج روبه‌رو شد.
پس از آن بود که کتاب دستورهای آشپزی غذاهای سالم بل، میلیون‌ها جلد فروخت و حتی اپل در آغاز ارائه ساعت اختصاصی خود، اپل واچ، با دعوت از او برنامکی ویژه به صورت پیش‌فرض روی این محصول ارائه داد که رژیم‌‌ها و تمرین‌‌های بل گیبسون را در دسترس همه کاربران قرار می‌‌داد. همه‌چیز خوب پیش می‌‌رفت تا اینکه حقیقتی تلخ افشا شد: آن دختر جوان هیچ‌وقت سرطان نداشت و ادعاهایش از اساس دروغ بود.۲

آنچه این داستانک را بیش از همه به شرایط امروز اقتصاد ما مرتبط می‌‌کند افزایش روزافزون تعداد راه‌‌حل‌‌های سرراست، شفابخش و با حداقل اثرات جانبی است که افراد طرح‌‌کننده آن ادعا می‌‌کنند می‌توانند به سرعت، اقتصاد ایران یا حداقل بخش‌هایی از آن را احیا کنند. شرایط طوری است که انگار عده‌‌ای دعانویس و جادوگر دور اقتصاد بیماری که در بستر افتاده جمع شده‌‌اند و هر کدام نسخه‌‌ای برایش می‌‌پیچند. هر چه این نسخه سرراست‌‌تر با اثرات جادویی عظیم‌‌تری باشد، توجه بیشتری را به خود جلب می‌‌کند. اما اینکه چرا بسیاری از ما به‌‌سادگی خام ادعاهای یک دختر جوان یا این دست دعانویس‌‌های درس‌‌خوانده می‌‌شویم بخشی به کارکرد ذهن ما انسان‌‌‎ها برمی‌گردد که مختص کشور ما نیست و البته بخشی دیگر هم به بلاهایی مربوط است که بر سر این بیمار در بستر افتاده، اقتصاد ایران، آورده‌‌ایم.

یکی از مهم‌ترین کارکردهای ذهن انسان این است که معمولا چیزی که می‌‌پسندد را به‌‌سادگی باور می‌‌کند. آخرین باری که یک نفر موافق نظرات شما حرف زده یا به عبارتی حرف دلتان را به زبان آورده و شما از او برای ادعایش شاهد خواسته‌‌اید کِی بوده است؟ احتمالا هیچ‌وقت. تازه شاید چیزی هم به گفته او افزوده باشید و به او برگردانید و او باز شما را تایید کند و الی آخر. این پدیده در چارچوب اقتصاد رفتاری سوگیری تایید۳ نام دارد: تمایل ما به باور، تایید و تشدید برداشت اولیه خود در صحبت‌های دیگران و درگیر شدن در تفکر گروهی۴. یکی از مهم‌ترین خطرات این چارچوب ذهنی آسیب‌‌پذیرشدن شدید ما در برابر دعانویس‌‌های سیاسی و اقتصادی است. آنها که به‌‌خوبی از نقطه ضعف ما آگاهند با به‌‌زبان آوردن آنچه ما دوست داریم یا آرزویش را در سر می‌‌پرورانیم، توجه و تایید ما را مال خود می‌‌کنند و البته در دنیای استیلای بی‌‌چون و چرای شبکه‌های اجتماعی و الگوریتم‌‌هایی که مدام مطالب مورد علاقه‌‌مان را پیش‌رویمان قرار می‌دهند، ما بیش از همیشه در معرض این نوع تفکر قرار داریم.
امروز در سراسر جهان با سیاستمدارانی روبه‌روییم که برای همه‌چیز راه‌حلی ساده، سرراست، شفابخش و با حداقل اثرات جانبی دارند. این دسته از سیاستمداران بیش از همه بازنشر می‌شوند و سکان هدایت بخش مهمی از جهان ما امروز در دستان آنهاست. آنها با ادعاهایی اساسا نادرست و گاهی تا حدی درست که با خواسته‌های اکثریت جامعه هم‌‌خوانی داشته باشد به‌‌سادگی حمایت و تایید مردم را به دست می‌‌آورند. این وجه تقریبا در میان تمام جوامع مشترک است و خب دعانویس‌‌های سیاسی و اقتصادی ما نیز از این تمایل ذهنی ذاتی ما برای پذیرش ادعاهایی که به مذاقمان خوش می‌‌آید، استفاده می‌‌کنند.

اما آنچه کشور ما و کشورهایی شبیه ما را متمایز می‌‌کند حجم حضور دعانویس‌‌های اقتصادی و گستره توجه به ادعاهای آنهاست. تعداد این‌گونه افراد در سال‌های اخیر مدام بیشتر شده و ادعاهایشان هر بار حدّی‌‌تر می‌شود. این در حالی است که اقتصاد از اساس دنیای فنی‌‌تری از عالم سیاست دارد. معمولا ادعاهای عجیب و غریب اقتصادی، حداقل در کشورهایی که از اقتصاد مبتنی بر اصول مشخص بهره‌‌مندند، به اندازه ادعاهای سیاسی مورد توجه قرار نمی‌گیرد، زیرا با معیارهای فنی قابل سنجش و احیانا ابطال است. اما هر چه اقتصاد بیشتر از متغیرهای واقعی اقتصادی فاصله بگیرد و همین طور به بیماری شدیدتری مبتلا باشد، فضا برای دعانویسی اقتصادی و استقبال از آن بیشتر شده و عدم امکان سنجش فنی از یکسو و تمایلمان به یافتن راه‌حلی شفابخش و سریع از سوی دیگر ما را نسبت به این جادوگران اقتصادی به‌‌ظاهر فرهیخته، آسیب‌‌پذیرتر می‌‌کند.

ما دوست داریم یک روز صبح از خواب بیدار شویم و ببینیم که بیمارمان دوباره سر پا ایستاده و حالش از همیشه بهتر است و چه چیزی بهتر از اینکه کسی بدون آنکه به ما زحمت و آسیبی وارد کند چنین ارمغانی برایمان به همراه بیاورد. اما در عالم اقتصاد خبری از این منجی‌‌ها و نسخه‌های جادویی‌‌شان نیست. واقعیت این است که اقتصاد ما، همان بیمار روی‌‌تخت‌افتاده، از مشکلات و نارسایی‌‌های متعددی رنج می‌‌برد که درمان هر کدام احتمالا برخی مشکلات دیگر را تشدید می‌‌کند و بازیابی سلامتش مستلزم زمان زیاد و اقدامات حساب‌‌شده فراوان است.

آنچه ما امروز نیاز داریم نه راه‌‌حل‌‌های جادویی بی‌‌ارزش که طرحی است برای درمان گام به گام بیماری که رنج‌‌های مزمنش به این سادگی و سرعت برطرف نخواهد شد. طرح درمانی همه‌‌جانبه که پیش از همه‌چیز مشکلات ناشی از درمان را بپذیرد و آن را برای تمام طرف‌‌های مرتبط با این تصمیمات روشن سازد. البته که این راه‌حل در وهله اول حس خوبی به ما نمی‌دهد و احیانا ممکن است سوالات متعددی را به ذهنمان متبادر کند، اما همین عدم تایید اولیه و سوالات فراوان حامل خبر خوشی است: این راه‌حل بنا ندارد از ساده‌‌انگاری ما برای پذیرش آرزوهای دور و درازمان از زبان دیگران، یا همان سوگیری تایید، سوءاستفاده کند.

یادمان نرود که یک دختر جوان با ادعایی جذاب، سرراست و شفابخش بسیاری را، از مردم عادی تا بزرگ‌ترین شرکت‌های پیشرو‌ فناوری، به بیراهه برد و میلیون‌ها دلار و جان چندین نفر را تلف کرد. به باور نویسنده شرایط امروز اقتصاد ما با وجود بغرنج بودن هنوز راه درازی تا رسیدن به ناامیدی مطلق و رفتن به آغوش دعانویس‌‌های اقتصادی دارد. نخستین گام برای همه ما انتخاب آگاهانه در حمایت از راه‌‌حل‌‌های سنجیده، بلندمدت و کارشناسی و دورشدن از ادعاهای بی‌‌اساس است. تنها با قدم‌‌گذاشتن در این مسیر است که شاید اقتصادمان را دوباره سرپا ببینیم و آن روز دیگر جایی برای دعانویس‌‌های فریب‌‌کاری که می‌خواهند نسخه‌های جادویی‌‌شان را به خورد ما بدهند وجود نخواهد داشت.


🔻روزنامه کیهان
📍 کابوس پهلوی
✍️ سید محمدعماد اعرابی
سوم بهمن ۱۳۵۰ است که روزنامه‌های ایران از وضعیت غیرعادی در تهران و سایر شهرها و قطع ارتباط بیش از ۳۷۰۰ روستا به علت سرما و برف شدید خبر می‌دهند. دو روز بعد در ۵ بهمن ۱۳۵۰ اما محمدرضا پهلوی ترجیح داد طبق روال هر ساله‌اش برای استراحت و تفریح زمستانی به سوییس برود. دهم بهمن روزنامه اطلاعات گزارش داد جاده‌های مهم کشور از جمله هراز، رشت، اصفهان، شیراز، تبریز و همدان بسته شده‌اند.
مردم در چنین شرایطی بودند که ۱۸ بهمن ۱۳۵۰ روزنامه کیهان با انتشار تصویری بزرگ از محمدرضا پهلوی در لباس اسکی در صفحه اولش نوشت: «شاهنشاه آریامهر به همراه علیاحضرت شهبانو که هفته گذشته بر طبق معمول همه ساله باتفاق والاحضرت‌ها به منظور استراحت و استفاده از تعطیلات زمستانی به سوئیس رفته‌اند در روزهای اخیر قسمتی از وقت خود را به بازی اسکی و سایر ورزش‌های زمستانی در ارتفاعات سن‌موریتس می‌گذرانند.» فردای همان روز در ۱۹ بهمن ۱۳۵۰ عنوان اول روزنامه کیهان این بود: «کولاک بی‌سابقه برف ارتباط هوایی، زمینی و تلفنی با تبریز را قطع کرد» طبق این گزارش ارتباط زمینی اکثر شهرها قطع شده بود، دکل‌های ارتباطی از جا کنده و حتی ارتباطات درون‌شهری نیز مختل شده بود. فردای آن روز در ۲۰ بهمن ۱۳۵۰ ارتباط پایتخت نیز با ۶ استان کاملا قطع شد و دست‌کم ۷۵۰ روستا در محاصره برف قرار داشتند. این شرایط منجر به مرگ تعدادی از مردم شد؛ تنها در یک مورد شصت نفر بر اثر ریزش بهمن خفه شدند. خبری که به نقل از ستاد امدادی نخست‌وزیری وقت، ۲۴ بهمن ۱۳۵۰ در صفحه اول روزنامه اطلاعات نقش بست اما همزمان با این خبر عکس اول این روزنامه همچنان به تصویری از محمدرضا پهلوی و فرح دیبا در لباس اسکی در سوییس اختصاص داشت و در شرح آن نوشته بودند: «شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو که برای استفاده از تعطیلات سالیانه اینک در سن‌موریتس سوییس به سر می‌برند ساعاتی را نیز در روز به ورزش اسکی در ارتفاعات سن‌موریتس می‌گذرانند. در میان ورزش‌های مختلف شاهنشاه به ورزش اسکی علاقه خاصی دارند و این امر در وجود والاحضرت ولیعهد و دیگر والاحضرت‌ها نیز علاقه به‌خصوصی نسبت به اسکی تولید نموده است.» شاهنشاه[!] خیلی به اسکی علاقه داشت آن‌قدر که هیچ سراغی از مردم نمی‌گرفت و پس از ۳۵ روز بالاخره ۱۱ اسفند ۱۳۵۰ به کشور برگشت! ظاهرا رسیدگی به امور مردم اصلا در اولویت‌های زندگی محمدرضا پهلوی قرار نداشت.
حدود ۷ سال بعد با اوج گرفتن انقلاب اسلامی مردم ایران، محمدرضا فهمیده بود حتی برای حفظ ظاهر هم که شده خودش را نسبت به وضعیت مردم حساس نشان دهد. با وقوع زلزله طبس در ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ او تصمیم گرفت در اقدامی نمادین به همراه فرح دیبا به میان زلزله‌زدگان برود. با این حال محمدرضا همان محمدرضای سابق بود؛ فقط ۴ روز از وقوع زلزله طبس گذشته بود، آواربرداری به کندی پیش می‌رفت و هنوز بسیاری از جان‌باختگان زیر آوار زلزله بودند که او باز هم به فکر تفریح افتاد و این بار به کیش سفر کرد. در کیش از «تونی مونوپلی» خواننده استرالیایی خواسته شده بود تا هر شب برای خانواده سلطنتی برنامه اجرا کند و به ازای هرشب حدود ۳۰۰ هزار پوند انگلیس (معادل ۴ میلیون و دویست هزار تومان وقت) به او پرداخت می‌شد.
دنیایی که محمدرضا پهلوی در آن بود با دنیایی که مردم ایران در آن زندگی می‌کردند، فرسنگ‌ها فاصله داشت. ۲۳ فروردین ۱۳۵۳ وقتی اسدالله علم وزیر وقت دربار قسمتی از مشکلات مردم را به محمدرضا گفت، با واکنش ناامیدکننده او مواجه شد: «به شاه عرض کردم متأسفانه در داخل به واسطه غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم است نه شکر، نه گوشت مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست. آخر چرا این پیش‌بینی‌ها را نمی‌کنند؟ همه‌ چیز هم گران شده. تعجب است که شاهنشاه تمام گوش کردند ولی همان‌طور که چشم‌شان را روی هم گذاشته بودند اصلاً باز نکردند و یک کلمه جواب ندادند.» البته این واکنش نسبت به پاسخ سال قبلش، یک پیشرفت چشمگیر به حساب می‌آمد چون آن زمان (۲۴ شهریور ۱۳۵۲) در جواب گلایه‌های علم گفته بود مردم باید بدون کالاهای اساسی زندگی کنند: «سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود، که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آن‌ها زندگی کنند!»
وضعیت سخت اقتصادی برای توده‌های مردم و بی‌خیالی محمدرضا پهلوی به آن در حالی بود که آن زمان درآمدهای نفتی ایران رشد خیره‌کننده‌ای پیدا کرده بود. رژیم پهلوی بدون هیچ مانعی تا ۶ میلیون بشکه نفت در روز می‌فروخت و قیمت نفت نیز به دلیل شرایط منطقه‌ای با جهشی قابل توجه از بشکه‌ای ۳ دلار به بشکه‌ای حدود ۱۲ دلار رسیده بود. تعطیلات نوروز ۱۳۵۲ اسدالله علم به همراه محمدرضا پهلوی در کیش بود که درباره اوضاع خوب درآمدهای نفتی به او گفت: «دو هفته گذشته را طبق معمول همه ساله در کیش گذراندیم. شاه هر روز به سواری یا شنا پرداخت. هوای عالی... به او گفتم که یک یک آرزوهایش ظاهرا به تحقق پیوسته است. تقریبا باورنکردنی است، اما درآمد نفتی ما از دو میلیارد دلار به شانزده میلیارد دلار افزایش یافته؛ باران سنگین نوید برداشت محصول خوبی را می‌دهد...»
اما برخلاف خاندان پهلوی و سایر ثروتمندان و وابستگان به دربار، مردم تقریبا هیچ بهره‌ای از این افزایش فوق‌العاده درآمد نفتی نبردند. طبق آمارها اقشار ثروتمند ۵۵/۵ درصد هزینه‌های جامعه را به خود اختصاص می‌دادند و سهم توده‌های مردم تنها ۳/۷ درصد بود. به اعتراف اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا و یکی از افراد پرنفوذ در دربار پهلوی: «در فضای ثروت فاحش برآمده از افزایش قیمت نفت، شکاف میان فقیر و غنی عمیق‌تر و آشکارتر می‌شد.» اسدالله علم در خاطرات خود از آن روزها می‌نویسد: «تنها چیزی که مردم می‌فهمند این است که تورم، مشکل فلج‌کننده‌ای است و وضع خدمات عمومی اسفناک است.»
جان لیمبرت یکی از دیپلمات‌ها و کارشناسان سفارت آمریکا در تهران بود که با اشاره به همین نابرابری درباره مشاهدات آن زمان خود از ایران نوشت: «زندگی روزانه برای اکثر مردم به خصوص در شهرهای بزرگ، روز به روز سخت‌تر و ناخوشایندتر می‌شد. قطع مکرر برق باعث می‌شد تا لوازم برقی مردم مثل یخچال، تلویزیون و کولر در بیشتر ساعات روز عملاً بدون مصرف باقی بمانند.» فرانسیس فیتزجرالد نویسنده سرشناس آمریکایی نیز تجربه‌ای مشابه از ایران داشت. او نوامبر ۱۹۷۴ (آبان و آذر ۱۳۵۳) مقاله‌ای برای مجله آمریکایی‌هارپر نوشت و در آن شرایط ایران را حتی از سوریه هم بدتر دانست: «وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است.»
آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران در زمان محمدرضا پهلوی بود. او نیز مثل دیگران تجربیات مشابهی داشت و تأثیر درآمدهای فوق‌العاده نفتی سال‌های آخر رژیم پهلوی را بر مردم ایران تقریبا هیچ می‌دانست: «تزریق درآمدهای حاصله از افزایش قیمت نفت در دسامبر سال ۱۹۷۳ به اقتصاد کشور، بدون افزایش سطح تولید، تورم و گرانی بالایی را موجب شده بود که گرچه مقامات دولتی نرخ سالیانه‌ آن را ۲۰ درصد اعلام کرده بودند، ولی نرخ واقعی تورم، بسیار بیشتر از این رقم بود.» آن زمان نشریه آمریکایی تایم طی گزارشی تورم ایران را حتی تا ۵۰ درصد نیز ارزیابی کرد. ویلیام سولیوان، همتای آمریکایی پارسونز با صراحت و البته اختصار بیشتری وضعیت ایران در سال‌های آخر حکومت محمدرضا پهلوی را توصیف کرده است. او که ظاهرا به گشت‌وگذار در پایتخت پرداخته بود، پس از مشاهداتش از تهران و حاشیه‌های آن در خاطراتش نوشت: «وضع زندگی در تهران فضاحت‌بار بود.»
رژیم پهلوی تحت هیچ تحریمی قرار نداشت؛ نه تنها با آمریکا که حتی با رژیم صهیونیستی نیز ارتباطات دوستانه‌ای داشت. فراتر از این حتی می‌توان گفت به گواهی هزاران سند تاریخی محمدرضا پهلوی ایران را در اختیار آنها گذاشته بود؛ اما نه محمدرضا پهلوی، نه آمریکا و نه اسرائیل هیچ اهمیتی به مردم ایران و شرایط نامناسب زندگی‌شان نمی‌دادند. برای آنها فقط منافع خودشان مهم بود. به همین دلیل وقتی مردم ایران با انقلاب اسلامی خود منافع آنها را به خطر انداختند و خواستار استقلال کشور شدند، از هیچ طرحی برای نابودی انقلاب صرف نظر نکردند؛ از کودتا و آشوب گرفته تا جنگ و تحریم اقتصادی.
جمهوری اسلامی اما با همه این موانع برای خدمت به مردم پیش رفت. اگرچه هنوز با نقطه مطلوب فاصله داریم اما حتی در همین سطح کنونی، تراز کارایی و کارآمدی نظام جمهوری اسلامی از رژیم پهلوی به مراتب بالاتر است. استفان شولتس؛ سفیر سابق اتریش در جمهوری اسلامی ایران بود که سال ۱۴۰۰ مأموریتش پایان یافت. او که به دلیل خدمات بالای بهداشتی و درمانی در ایران، فرزندانش را برای معالجه از اتریش به ایران آورده بود درباره پیشرفت‌های ایران گفت: «باید بگویم در تهران شاهد مدرنیزاسیون سریع بوده‌ام. استفاده از تکنولوژی‌های مدرن در زندگی شهری در تهران بسیار مشهود است. خرید آنلاین بسیار رشد کرده است. خیلی چیزهایی که این‌جا وجود دارد، در کشور ما اصلا امکان‌پذیر نیست... انقلابی که در حوزه تکنولوژی‌های اطلاعاتی و ارتباطی در این‌جا رخ داده، بسیار قابل توجه است. گاهی به شرکت‌های اتریشی می‌گویم این اپلیکیشن یا آن اپلیکیشن را دیده‌اید؟ چقدر راحت می‌شود خرید کرد، یا چیزی را به جایی فرستاد. در اطراف تهران از یک کشاورز سیب‌زمینی خریدیم، خیلی راحت دستگاه پوز را آورد و کارت کشیدیم. ایران در این حوزه‌ها خیلی جلوتر از بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله کشور خود من است.»


🔻روزنامه ایران
📍 فشار حداکثری؛ کاتالیزور توافق؟
✍️ ناصر هادیان
دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا سرانجام پس از بازگشت به کاخ سفید، سیاست خود در قبال جمهوری اسلامی ایران را آشکار کرد. درحالی که از ماه‌ها پیش گمانه‌های متعددی پیرامون رویکرد او در قبال ایران مطرح و از گزینه حمایت از اقدام نظامی گرفته تا «فشار حداکثری» و «دیپلماسی» پررنگ شده بود، رئیس جمهوری آمریکا با امضای یادداشت سیاسی خود از ابعاد و جزئیات این سیاست رونمایی کرد. ارائه ملاحظات و نکاتی چند پیرامون این تصمیم ضروری می‌نماید.
- ترامپ در پیگیری رویکرد نوین خود در قبال جمهوری اسلامی ایران استفاده توأمان دو گزینه «دیپلماسی» و «فشار حداکثری» را در دستور کار قرار داده است.
این درحالی است که طی هفته‌های اخیر، نشانه‌هایی از حرکت او به سمت گزینه «دیپلماسی» پدیدار شده بود اما او با امضای دستورالعمل اخیرش که به معنای انسدادسازی مجاری اقتصادی با هدف فشار مضاعف بر ایران است، نشان داد که ترجیح می‌دهد پیشنهاد گزینه صرف «دیپلماسی» را کنار بگذارد و آن را با رویکرد «فشار حداکثری» توأم سازد.
بنابراین سیاست پیشنهادی او تلفیقی از فشار هدفمند و مواضع مذاکراتی است؛ به این مفهوم که حداکثر خواست و تقاضا را مطرح می‌کند اما در روند مذاکرات، موضع میانه در پیش می‌گیرد.
- ترامپ در اظهارات اخیر خود تلاش کرده است همزمان با به اجرا گذاشتن سیاست فشار پیامی را مبتنی بر اکراه از پیگیری این سیاست به جامعه ایران منتقل کند. این موضع‌گیری، در واقع بخشی از یک تاکتیک مذاکراتی است که او بارها در موضوعات مختلف از جنگ تعرفه‌ها گرفته تا مسائل بین‌المللی به کار گرفته است؛ یعنی ابتدا با فشار حداکثری به صحنه ورود کند و بلافاصله پیشنهاد مذاکره دهد. او پس از ورود به فرآیند مذاکره سعی خواهد کرد از برخی موارد کوتاه بیاید تا فضای مذاکره شکل گیرد و سپس به سمت توافق دوطرفه هدایت شود.
- رویکرد اعلامی ترامپ در دوره جدید سیاستی منظم و هدفمند علیه ایران است و به گونه‌ای طراحی شده که همه ابعاد و جنبه‌ها از مسائل هسته‌ای گرفته تا تروریسم، وضعیت منطقه‌ای، حقوق بشر و مسائل اقتصادی را پوشش می‌دهد.
- اعلام آمادگی برای مذاکره با ایران هم فارغ از ابعاد تاکتیکی در مسیر اجرای سیاست فشار حداکثری علیه ایران نیست. ترامپ با استفاده از عباراتی مانند «من آماده مذاکره هستم»، تلاش می‌کند عزم خود را نشان دهد اما همزمان سعی دارد تدابیری را اعمال ‌کند که نشان‌دهنده ادامه فشارهاست. این تناقض تلاشی برای آماده‌سازی بستر دیپلماسی در کوتاه مدت در مسیر حل چالش‌هاست.
- ترامپ به عنوان یک تاجر و فردی خودشیفته، حل مسأله ایران را فرصتی برای افزایش پرستیژ شخصی خود می‌داند. او ممکن است تصور کند که راهکار چالش ایران می‌تواند جایزه نوبل صلح را برایش به ارمغان بیاورد و در شرایطی که به مدت ۴۶ سال هیچ رئیس جمهوری از آمریکا نتوانسته این موضوع را حل کند، با بستن پرونده ایران، دستاوردی تاریخی برای خود رقم بزند. همچنین بازار بزرگ ایران نیز انگیزه اقتصادی مهم ۸۰۰ الی ۹۰۰ میلیارد دلاری برای رئیس جمهوری آمریکاست. ترامپ از این منظر انگیزه زیادی دارد تا پرونده چالش‌های متعدد با ایران را در یک فرمت ۱+۱ پیش ببرد و حل و فصل نهایی آن را به نام خود به ثبت برساند.
- مذاکرات دو کشور تنها در صورتی راهی برای رسیدن به نتیجه پیدا می‌کند که جامع و مستقیم باشد؛ زیرا سیاست امریکا تاکنون «مهار به علاوه تعامل گزینشی» و سیاست ایران هم «ضد مهار به علاوه تعامل گزینشی» بوده که به دفعات و فقط در موارد اورژانسی به حل و فصل موضوعات در دستور کار دو طرف انجامیده است اما گذر زمان و روند تصاعد بحران، نادرستی این سیاست را به نمایش گذاشته است در حالی که این سیاست باید «ضد مهار به علاوه تعامل همه جانبه» باشد.
- بر اساس سیاست اعلامی جدید ایالات متحده و تلاش احتمالی برای گشودن کانال‌های مذاکره در کوتاه مدت، دو رهیافت در این روند مطرح است؛ یک، رهیافت «عکس‌العملی» است به سیاق آنچه در روزهای اخیر در روند مرتبط با دو کشور رخ داده است؛ اینکه آمریکا سیاست خود را اعلام و متقابلاً تهران متناسب با آن، سیاست خود را طراحی کند. رهیافت دیگر «اقدام فعالانه» از سوی ایران است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 قرار نیست چیز زیادی تغییر کند
✍️ نادر کریمی‌جونی
یک لطیفه آمریکایی می‌گوید: «اگر می‌خواهی زورت زیاد شود، فریاد بزن!» حالا چنین به نظر می‌آید که دونالد ترامپ برای زیاد شدن زورش در جهان و اجرای آرزوها و خیال‌هایش، به داد و فریاد زدن روی آورده است. نخستین کنفرانس مطبوعاتی مشترک وی با اولین مهمان خارجی‌اش که مهم‌ترین و راهبردی‌ترین شریک و متحد آمریکا محسوب می‌شود، آنقدرها که انتظار می‌رفت، نه حاوی مطلب و محتوای جدیدی بود و نه رویکردی تازه داشت. البته رسانه‌ها این نخستین کنفرانس مشترک دونالد ترامپ را که به همراه بنیامین نتانیاهو برگزار شد، آنقدر مهم تلقی کرده بودند که تقریبا همه خبرنگاران و روزنامه‌نگاران رسانه‌های مهم مستقر در واشنگتن در سالن کنفرانس خبری مشترک حضور پیدا کرده و سالن نشست آنقدر شلوغ بود که ترامپ به نتانیاهو گفت: این همه جمعیت به خاطر تو به این سالن آمده‌اند. البته گمان نمی‌رود که این خبرنگاران موضوع یا موضع مهم و جدیدی را به دست آورده باشند چراکه هم سخنان نخست‌وزیر اسرائیل و هم سخنان رییس‌جمهور ایالات‌متحده با آنچه پیش از این بیان شده بود، تفاوت چندانی نمی‌کرد.
البته نمی‌توان انکار کرد همه موضوع‌هایی که در نشست خبری ترامپ مطرح شد برای خاورمیانه‌نشین‌ها و ساکنان غرب آسیا مهم و قابل توجه بوده است. به ویژه موضوع‌هایی که در مورد ایران و در حضور مهم‌ترین دشمن جمهوری اسلامی ایران بیان کرد نه فقط برای مقامات ایرانی که برای شهروندان کشورمان نیز مهم بود و به همین دلیل بود که پس از پایان این کنفرانس خبری، قیمت دلار در بازار آزاد ایران صعود کرد و بازارهای دیگر هم به اظهارات ترامپ واکنش نشان دادند. پیش از انجام دیدار با نتانیاهو، دونالد ترامپ فرمان اجرا شدن فشار حداکثری و رساندن صادرات نفت ایران به صفر را امضا کرد. این فرمان نه‌فقط صادرات که تمام فعالیت‌های بین‌المللی کشورمان را هدف حمله و تحریم‌های سختگیرانه و فلج‌کننده قرار می‌دهد و دقیقا به همین دلیل است که امضای این فرمان، هدیه‌ای از جانب ترامپ برای نتانیاهو محسوب شد که ورودش به ایالات‌متحده را خیرمقدم می‌گفت. با آنکه ترامپ در جریان امضای این فرمان تاکید کرد که امیدوار است به اجرای آن نیازی نباشد اما نمی‌توان نادیده گرفت که در متن این فرمان، تا آنجا که رسانه‌ای شده و افکار عمومی از آن مطلع شده‌اند، هیچ شرط یا ماده‌ای در جهت توقف، تعلیق یا کاهش سختگیری اجرای آن وجود ندارد و بلافاصله از زمان امضا، لازم‌الاجرا می‌شود. در این صورت اگر ترامپ بخواهد به هر دلیل اجرای این فرمان را متوقف کند، باید حتما دستورالعمل جدید امضا کند و فرمان به توقف بدهد. این نکته احتمالا به آن معنی است که اظهارات ترامپ در ابراز امیدواری برای اجرا نشدن این فرمان تبلیغاتی و غیرواقعی است.
تقریبا هیچ‌کس نیست که از دروغگویی‌های ترامپ باخبر نباشد. در این نشست ترامپ دروغ‌های متعددی گفت که شاید خودش هم باورش شده باشد که آنچه به دروغ به افکار عمومی عرضه می‌کند، راست است.از جمله این موارد قطع کامل صادرات نفت ایران بود که در اثر همه تحریم‌های اعمال شده میزان صادرات نفت ایران اگرچه به زیر ۵۰۰هزار بشکه کاهش یافت و در این کاهش البته شیوع کرونا هم نقش داشت اما هیچ‌گاه به صفر نرسید. علاوه بر این ترامپ مدعی قطع شدن همکاری ایران با گروه‌های مقاومت شد که به اذعان همه ناظران و حتی رسانه‌های اسرائیلی، همکاری‌ها و کمک‌های ایران به آنچه اعضای جبهه مقاومت نامیده می‌شود در تمام مدت ریاست‌جمهوری ترامپ ادامه یافت. ترامپ همچنین مسوولیت توانایی حماس در انجام حمله ۷ اکتبر را به گردن دولت بایدن انداخت و گفت که اگر او (ترامپ) بر سر کار بود این حمله هیچ‌گاه رخ نمی‌داد. این ادعا در حالی مطرح می‌شود که بسیاری از ناظران یکی از عوامل به وجود آورنده و خلق‌کننده حمله به اسرائیل را ایجاد پیمان صلح ابراهیم و نگرانی گروه‌های مسلح فلسطینی از هضم شدن جامعه فلسطین در شهرهای اسرائیلی و نابودی تدریجی ملت فلسطین ارزیابی می‌کنند.
به این ترتیب شرایطی که طرح پیمان صلح ابراهیم -که ایده‌پردازان اعضای کابینه و داماد ترامپ بودند- به وجود آورد، مناطق اشغالی را آبستن وقوع نزاعی خونین کرد که این نزاع خونین در قالب حمله ۷اکتبر تبلور یافت.
موضوع عدم‌دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، ترجیع‌بند و پوشش نمایشی برای همه انتظارهایی است که غرب و بالاخص ایالات‌متحده و اسرائیل از ایران دارند. حتی مقامات اطلاعاتی غربی هم در این‌باره که ایران درصدد ساخت سلاح هسته‌ای است یا در جهت آن حرکت می‌کند، موضعی نگرفته یا سندی ارائه نداده‌اند. در مقابل همین مقامات اطلاعاتی غربی، دست‌کم دو بار تصریح کرده‌اند که ایران به سوی ساخت سلاح هسته‌ای حرکت نمی‌کند و با توانایی لازم برای ساخت سلاح هسته‌ای فاصله زمانی قابل درک و زیادی دارد. تنها موضوع حساسیت‌برانگیز انباشت میزان قابل‌توجهی از اورانیوم غنی‌شده و غنی‌سازی اورانیوم بالاتر از غنای ۵/۵‌درصد است که البته همه ذخایر آن تحت‌نظر آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای قرار دارد. اما از آنجا که حمایت ایران از گروه‌های جهادی، نفوذ منطقه‌ای کشورمان و فعالیت‌های ایران علیه منافع اسرائیل و ایالات‌متحده آمریکا، از مقبولیت لازم برای بسیج افکار عمومی جهان علیه ایران برخوردار نیست، غرب از موضوع ساخت سلاح هسته‌ای برای توجیه دشمنی‌اش با ایران استفاده می‌کند. از این بابت اتفاقا حتی اگر تضمین‌های کافی برای عدم توسل ایران به ساخت سلاح هسته‌ای وجود داشته باشد و ارائه شود، باز هم تحریم‌ها، دشمنی‌ها و اقدامات خصمانه ایالات متحده و اسرائیل علیه ایران به پایان نخواهد رسید و سختگیری‌ها و افزون‌بر آن تلاش اسرائیل و به تبع آن ایالات متحده برای حذف جمهوری اسلامی از ایران ادامه پیدا خواهد کرد. ترامپ در کنفرانس خبری خود به طور تلویحی به این نکته اشاره و تاکید کرد که تنها در صورتی ایران می‌تواند از فرمان فشار حداکثری خلاصی یابد که مانند یک کشور معمولی به زندگی خود سرگرم شود و از فعالیت‌های –به تعبیر ترامپ- بی‌ثبات‌کننده دست بردارد. نتانیاهو نیز در این کنفرانس خبری به ویژه تصریح کرد که ایران باید حمایت خود را از گروه‌های دشمن اسرائیل قطع کند. به این ترتیب شرط لازم و ضروری پایان تحریم‌ها و آنچه واشنگتن اعمال فشار حداکثری علیه ایران می‌نامند، فقط اثبات و احراز عدم پیگیری ساخت سلاح هسته‌ای از سوی ایران نیست بلکه علاوه بر کنار گذاشتن توانایی‌های نظامی که تهدید بالقوه یا بالفعل علیه اسرائیل محسوب می‌شود، ایران باید از تمام نفوذ خود در منطقه خاورمیانه صرف‌نظر و با گروه‌های شیعه و سنی هوادار خود در جهان و بالاخص در خاورمیانه خداحافظی کند. با این همه گمان نمی‌رود که ترامپ با هدف معامله یا مذاکره با ایران چنین حرف‌هایی را بر زبان آورده باشد یا چنین رفتار و راهبردهایی را اتخاذ کرده باشد. آنچه او درباره قدرتمندتر شدن ایران بیان کرد بیش از بیان واقعیت در واقع برای سرزنش دولت پیشین و زمینه تولید کارنامه برای دولت ترامپ اظهار شده است. چه اگر ترامپ توضیح دهد که اکنون جمهوری اسلامی ایران ضعیف شده و مشکلات زیادی گریبانش را گرفته در آینده چگونه می‌خواهد یا می‌تواند تدابیر و تمهیدات اعمال شده علیه کشورمان را موثر اعلام و برای آن دستاورد اظهار کند. ترامپ اکنون ایران را قدرتمند معرفی می‌کند تا وقوع هر نابسامانی سیاسی،اقتصادی و اجتماعی در ایران را به نتایج اقدامات خود نسبت دهد. روشن است که با وضعیت موجود همگرایی میان ایران و ایالات متحده حتی ایجاد همگرایی تاکتیکی و موقتی میان تهران- واشنگتن از شانس به مراتب نازلی برخوردار خواهد بود. اما عدم وقوع این همگرایی، لزوما به این معنی نیست که در هفته‌های پیش‌رو، ایران باید شاهد وقوع رخدادهای نابودکننده باشد بلکه گمان می‌رود قدرمطلق فعالیت‌های ایران چه در بعد اقتصادی و چه در حوزه بین‌الملل در همین حد فعلی باقی می‌ماند و ماهیتش تغییر نمی‌کند. هرچند ممکن است به طور تاکتیکی برخی رفتارها اصلاح شود.


🔻روزنامه شرق
📍 اولتیماتوم
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
در سال ۱۹۵۶ که اسرائیل و انگلیس و فرانسه به مصر حمله کردند و کانال سوئز را به اشغال خود در‌آوردند و بر این امر پافشاری کردند و در هنگامه جنگ سرد بلوک شرق و غرب، نیکیتا خروشچف صدر هیئت‌رئیسه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ناگهان به این سه کشور اخطار داد که چنانچه در مدت ۴۸ ساعت (ممکن است اشتباه به خاطر داشته باشم) از کانال سوئز خارج نشوند، شوروی رأسا وارد جنگ می‌شود. به خاطر دارم که از این اخطار در روزنامه‌ها با عبارت «اولتیماتوم» یاد شد. شاید در مطبوعات این واژه برای اولین بار بود که به کار گرفته می‌شد و چنین مفهوم شد که اخطار شدیداللحن که پشتوانه عملیاتی داشته باشد و از سوی دولتی به دولتی دیگر داده شود، «اولتیماتوم» خوانده می‌شود. از آن پس به یاد ندارم که این واژه در مراودات بین‌المللی یا داخلی کشورها به کار گرفته شده باشد و در مطبوعات ما منعکس شود.

حالا پس از ۸۰ سال از آن اولتیماتوم معروف، یک بار دیگر این ابزار به کار گرفته شده است، البته نه از یک کشور به یک کشور دیگر، بلکه در داخل یک کشور از یک فرد عادی به رئیس‌جمهور و رئیس مجلس و نه از طرف مرد جهان‌دیده‌ای مانند خروشچف، بلکه از طرف جوانی که حدود یک‌سوم آن ۸۰ سال (از ۱۹۵۶ تا حالا) را دارد و نه در یک کشور خارجی، بلکه در داخل ایران. وقتی به قانون اساسی و قوانین موضوعه دقت کنیم، در هیچ‌ جا از چنین لفظی استفاده نشده و باز هم حسب قانون اساسی و قوانین دیگر روابط نهادهای کشور به یکدیگر و مردم در برابر نهادها روشن است. حال تجمعی بی‌اجازه از وزارت کشور و در سکوت و لبخند این وزارتخانه با چند ده نفر تشکیل می‌شود و فردی در‌آن‌میان به رؤسای قوا اولتیماتوم می‌دهد و البته همان‌طور که در سال ۹۶ در مشهد مثلا طرفداران نظام به تحریک برخی جریان‌ها به دولت اعتراض خیابانی کردند و شعله ناامنی در سراسر کشور را روشن کردند، بعید نیست که این متظاهران به اسلام و انقلاب یک بار دیگر زیر نظر وزارت کشور و لبخند و خونسردی کفیل آن، آتش مشابهی در کشور جرقه بزنند.

البته این تنها مورد تموج در کشور نیست. در طول سال‌های گذشته، از محاسن داشتن ولایت فقیه حکایت می‌شد که از درگیری‌های حیدری و نعمتی جلوگیری می‌شود و وفاق و اتحاد در کشور ایجاد می‌شود ولی ما می‌بینیم که گاه رئیس‌جمهور و وزرا یک حرف می‌زنند و دیگرانی که منصوب ولی فقیه هستند یا خود را تلویحا به جای افکار ولی فقیه می‌گذارند، حرفی دیگر متضاد و مخالف مراجع اجرائی و تقنینی کشور عیان می‌دارند و صدای‌شان را هم خیلی بلند می‌کنند.

اینکه رهبر انقلاب مذاکره‌کنندگان برجام را مورد اطمینان و وثوق شمرده‌اند و بعد در ملأعام شخصی مذاکره‌کننده اصلی برجام را دوست بایدن و عامل جورج سورس می‌شمارد و او را عامل تاریخی ساواک می‌شمرد، جز سرپیچی از اطاعت ولی فقیه چه معنی می‌دهد. همچنین اعلامیه رسمی سپاه پاسداران درباره چگونگی حادثه برای رئیس‌جمهور فقید را به سخره می‌گیرد و مایل ‌‌به ‌راه‌ انداختن جنگ با جمهوری آذربایجان است، چه معنایی در فضای سیاسی می‌دهد؟

می‌دانیم در همین راستا رئیس‌جمهور وقت از سوی مدیر روزنامه کیهان متهم به دریافت میلیون‌ها دلار از پادشاه سعودی و عوامل آمریکایی شد و بعد هم اعلام کرد که حسب دستور پیامبر (ص) که «به مخالفان تهمت بزنید» این کار را کرده است.

همه این کارها این معنی را می‌دهد که می‌خواهند با ترور شخصیت مسئولان درجه یک، جمهوری اسلامی را لق کنند. به هاشمی‌رفسنجانی که امام گفتند «تا هاشمی زنده است، انقلاب زنده است»، هتاکی می‌کنند، به سید‌محمد خاتمی که رهبری آن‌همه ایشان را ستودند، هتاکی می‌کنند، به روحانی یعنی شخص مورد تأیید شورای نگهبان و خادم ۳۰‌ساله نظام در سمت‌های مختلف هتاکی می‌کنند و سرانجام هنوز امضای تنفیذ رئیس‌جمهوری پزشکیان خشک نشده، او را بی‌لیاقت خوانده، هتاکی کرده و طالب برکناری او می‌شوند. رئیس‌جمهور محترم از ابتدای شروع به کار، استراتژی خود را وفاق اعلام کردند و صد البته این نیت مبارکی است که حکایت از رشد اندیشه و میهن‌دوستی ایشان دارد ولی همچنان که پیش‌بینی می‌شد -هرچند که ایشان می‌خواهد به دعوا خاتمه دهد- برخی می‌خواهند با ایشان و همکاران نزدیک‌شان مثل آقای ظریف دعوا کنند و بعید نیست اینها ریسمان‌شان به برخی افراد که رئیس‌جمهور به خود نزدیک کرده‌اند، وصل باشد.

مثل کسی که می‌گفت آمده‌ام که شما نیایید و ایشان در دولت او را در جمع همکاران نزدیک می‌نشاند. هر‌چند در شأن رئیس‌جمهور نیست که به هر سخن خامی پاسخ دهد، اما در شأن و منزلت رئیس‌جمهور حتما چنین است که آنهایی را که در کنار رئیس‌جمهور سینه سپر کرده و به خاطر ایران زبان در کام نمی‌گیرند، حمایت کند تا نگویند سکوت او به‌مثابه حقانیت اولتیماتوم‌دهندگان است و هرچند گفتار حجت‌الاسلام مجید انصاری و صراحت و شجاعت بیانی ایشان به‌ عنوان نماینده رئیس‌جمهور در شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی حاکی از تداوم نگاه میهن‌دوستانه و مردم‌گرای رئیس‌جمهور است، اما به خاطر داشته باشیم که نوعا وضو ارجح از تیمم است.


🔻روزنامه جام جم
📍 اهداف سناریوی ترامپ علیه ایران
✍️ امیرعلی ابوالفتح
در مورداظهارات اخیر دونالد ترامپ و اعتراف وی به قدرتمندبودن ایران نکات زیرقابل لحاظ است:
۱- این‌که نتانیاهو یا برخی رسانه‌ها بگویند ایران ضعیف شده است، قطعا ملاک نیست.

۲- ایران با اقدامات متعددی اثبات کرده که قوی است؛ ایران در سال‌های گذشته با حملات موشکی که آخرین آنها وعده صادق۲ بود و ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش مزه این توان موشکی را در حمله به پایگاه عین‌الاسد چشید، قدرت خود را اثبات کرده است. درواقع، در یک نگاه کلان، قدرت ملی ایران در سال‌های گذشته افزایش یافته است، البته این به معنای انکار مشکلات اقتصادی نیست اما در سال‌های گذشته از هر نقطه در منطقه خطری متوجه ملت ایران شده، به طور متناسب و در زمان مقتضی پاسخ موشکی یا پهپادی داده شده است‌؛ از حمله موشکی به مواضع داعش گرفته تا پاکستان و بعد عین‌الاسد و پایگاه صهیونیست‌ها در سرزمین‌های اشغالی و البته همه این‌ها با توان داخلی صورت گرفته است.

۳- همه این‌ها به‌رغم ۴۰ سال اعمال تحریم علیه کشورمان است که نه‌تنها باعث سرنگونی نظام نشده است، بلکه دستاوردهای زیادی داشته است. در سطح سیاسی، شما شاهد انواع فتنه‌ها علیه جمهوری اسلامی بوده‌‌اید که آخرین آن اغتشاشات سال ۱۴۰۱ بود. اپوزیسیون در بدو امر مدعی بود جمهوری اسلامی برف زمستان را نمی‌بیند در حالی که الان خودش بودجه حمایتی آمریکا را از دست داد و در معرض فروپاشی است.

۴- اگرچه نحوه و زمان‌بندی انتقال پیام ترامپ قابل تأمل است و باید آن را در محاسبات خود برای فرصت‌سازی احتمالی در نظر گرفت اما در عمل در مقابل ترامپ باید بسیار محتاط بود، چراکه آمریکا ترامپ نیست و در سیاست خارجی این کشور، رئیس‌جمهور تنها عامل مؤثر نیست. در واقع، گفتن این سخنان در حضور نتانیاهو می‌تواند حاوی این هشدار به نتانیاهو باشد که از هر نوع اقدامی که توافق مد نظر ترامپ را تخریب می‌کند، احتراز کند. با این حال، به ترامپ به‌واسطه همان تاجرمابی نمی‌توان چندان اعتماد کرد. دیدیم که با کانادا و مکزیک چه بازی‌ای می‌کند اما حتی اگر فرض کنیم ترامپ صادقانه به‌دنبال توافق هسته‌ای با ایران قوی باشد، ساختار سیاسی و انواع لابی‌های ضد ایرانی موجود در آمریکا اجازه تحقق نیت او را نخواهند داد و در نهایت او را به مسیر اشتباه خواهند کشید.

۵- ترامپ می‌خواهد به‌طور ضمنی ادعای مکررش در مورد این‌که ایران در دوره اول او به‌واسطه فشار حداکثری و بی‌پولی ضعیف شده بود و وادادن بایدن دربرابر باعث تقویت او شد، به خورد مخاطب داخلی خود بدهد‌؛ ترامپ مدعی است که در دور اول ایران را مهار کرده است و حالا به‌واسطه سیاست‌های بایدن دست‌و‌بالش باز شده و نفت فروخته و به ادعای خودشان، جهان را به‌هم ریخته‌است.

۶- مجددا با نگاه به داخل رئیس‌جمهور آمریکا می‌خواهد با تعریف از قوت ایران برای خود دستاوردسازی کند و مخاطبان را اقناع کند که با ایرانی قوی توافق کرده‌ایم. در واقع، از این زاویه، هرگونه ضعیف‌نمایی از ایران در نگاه ترامپ منجر‌به برانگیختن انتقادات منتقدینی علیه او خواهد بود که استدلال خواهند کرد، چرا با یک کشور ضعیف و شکست‌خورده مذاکره یا توافق کرده‌ای؟

۷- این سؤال مطرح می‌شود که اگر ترامپ صرفا به دنبال عدم دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است، چرا از برجام بیرون آمد؟ در حالی که حتی اگر الان توافق دیگری بشود، تصوری جز همین فرمت برجام با تغییرات جزئی خواهد داشت. این سؤال ما را به اینجا می‌رساند که ممکن است ترامپ از این حربه برای بازکردن باب مذاکره شروع کند و بعد بخواهد در طول مذاکره از خواسته‌های دیگر رونمایی کند. بنابراین، در مورد هرگونه مذاکرات احتمالی با چنین‌فردی هم بایست بسیار محتاط بود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 راهبرد بازگشت به مردم و دیپلماسی هوشمندانه
✍️ قادر باستانی‌‌تبریزی
روند تحولات اخیر در سیاست خارجی ایالات متحده، به‌ویژه سخنان صریح ترامپ درباره ایران، نشان‌دهنده تغییراتی در رویکرد امریکا نسبت به جمهوری اسلامی است. برخلاف دوره‌های پیشین که سیاست درشت‌گویی و فشار حداکثری بر ایران دنبال می‌شد، اکنون به نظر می‌رسد ترامپ با واقع‌بینی بیشتری به مساله ایران می‌نگرد. این تغییر نه‌تنها از تجربیات انباشته او درباره ایران نشأت گرفته، بلکه تحت تاثیر اولویت‌های جدید سیاست داخلی امریکا، به‌ویژه در چارچوب «امریکای ماگا» قرار دارد. در چنین شرایطی، نوع مواجهه ایران با این تحولات می‌تواند به‌ شدت تعیین‌کننده باشد. در معادله پیچیده‌ای که میان ایران، امریکا و اسراییل شکل گرفته است، تصمیمات ایران مسیر آینده را ترسیم می‌کند. کشورمان باید با درک صحیح از مختصات این بازی، سیاستی هنرمندانه و مبتنی بر عقلانیت اتخاذ کند تا واشنگتن را از نزدیک شدن بیش از حد به تل‌آویو بازدارد. این راهبرد البته نیازمند یک پشتوانه داخلی مستحکم است که آن را می‌توان در مفهوم «بازگشت به مردم» جست‌وجو کرد. در شرایط حساس کنونی، بی‌تصمیمی، انشقاق، انفعال، جناح‌گرایی و آرزوپنداری می‌تواند کشور را با صدمات جبران‌ناپذیر تاریخی مواجه سازد. ایران نمی‌تواند به ‌سادگی از کنار مساله‌ای به این پیچیدگی عبور کند و باید در مواجهه با امریکا و اسراییل، راهبردی منسجم و سنجیده در پیش گیرد. سیاست‌های دیپلماتیک موفق در گروی مدیریت هوشمندانه تنش‌هاست؛ پاسخی شتاب‌زده به تحولات می‌تواند هزینه‌های جبران‌ناپذیری داشته باشد. در این میان مذاکره، رابطه، توافق و مدیریت سیگنال‌های دیپلماتیک هر کدام وزن و معنای خاص خود را در مقاطع مختلف زمانی دارند و نباید آنها را به عنوان ابزارهایی ثابت و بی‌انعطاف تلقی کرد. در چنین فضایی، سیاست داخلی ایران تعیین‌کننده مسیر آینده خواهد بود. نمی‌توان از دولت انتظار داشت در عرصه بین‌المللی موفق عمل کند، در حالی که در داخل، سرمایه اجتماعی لازم را در اختیار ندارد. بازسازی اعتماد عمومی و افزایش سرمایه اجتماعی، ضرورتی انکارناپذیر برای پیشبرد سیاست‌های خارجی کشور است.

مردم که بنیان انقلاب اسلامی را تشکیل می‌دهند، باید بار دیگر در اولویت سیاستگذاری‌های کلان قرار گیرند؛ یعنی پذیرش این واقعیت که خواسته‌های ۸۶ میلیون ایرانی باید در مرکز توجه حاکمیت باشد، چه این خواسته‌ها مطابق میل مسوولان باشد و چه نباشد. در این میان، رسانه‌ها و روزنامه‌نگاری حرفه‌ای، نقشی کلیدی در تحقق «بازگشت به مردم» ایفا می‌کنند. رسانه‌های مستقل با انعکاس خواسته‌ها، دغدغه‌ها و نظرات مردم، پلی میان حاکمیت و جامعه باشند. آنها با شفاف‌سازی و اطلاع‌رسانی دقیق، به افزایش اعتماد عمومی و شکل‌گیری اجماع ملی یاری رسانند. رسانه‌ها همچنین با نقد منصفانه و سازنده، به اصلاح سیاست‌ها و عملکردها کمک کرده و از انحراف سیاستگذاری‌ها جلوگیری کنند. یکی از مهم‌ترین گام‌ها در مسیر اصلاح سیاست خارجی، ورود به گفت‌وگوهای مستقیم با ایالات متحده است. البته گفت‌وگو به معنای توافق نیست، اما می‌تواند فواید متعددی برای ایران داشته باشد. نخست، این اقدام می‌تواند روایتی که در میان مردم شکل گرفته است مبنی بر اینکه «حاکمیت تحریم را یک نعمت می‌داند»، تضعیف و اعتماد عمومی را تا حدی ترمیم کند. دوم، گفت‌وگو با امریکا از تسلط روایت‌های ضدایرانی جلوگیری کرده و مانع از آن خواهد شد که اسراییل و سایر مخالفان منطقه‌ای و بین‌المللی ایران، سیاست‌های خود را بدون مانع به پیش ببرند. سوم، این گفت‌وگوها به نخبگان ایرانی کمک می‌کند تا ارزیابی واقع‌بینانه‌تری از مواضع ایالات متحده داشته باشند و تحلیل‌های خود را بر اساس داده‌های عینی تنظیم کنند. در نهایت، گفت‌وگو می‌تواند به نزدیکی دیدگاه‌های دو طرف و کنترل بحران‌های احتمالی کمک کند. بر همین اساس ضروری است که ایران با یک ایده مشخص و تیمی توانمند، روند گفت‌وگو با امریکا را آغاز کند. این روند، فارغ از نتیجه نهایی می‌تواند زمینه‌ساز مدیریت تنش‌ها و کاهش فشارهای بین‌المللی باشد. از سوی دیگر، اگر این گفت‌وگوها به مذاکره و سپس توافق منجر شود، امکان بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور فراهم خواهد شد. با این حال، موفقیت چنین رویکردی در گرو اصلاحات داخلی است. بازگشت به مردم، احترام به مطالبات آنان و شفاف‌سازی درباره تصمیمات کلان کشور، گام‌های ضروری برای موفقیت سیاست‌های دیپلماتیک است. جمهوری اسلامی ایران در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخی خود قرار دارد. مسیر آینده آن، به‌ویژه در عرصه سیاست خارجی تا حد زیادی وابسته به میزان اجماع داخلی و بازسازی سرمایه اجتماعی است. در این میان، سیاستگذاران کشور باید درک کنند که تعامل با قدرت‌های جهانی، بدون توجه به مطالبات داخلی، نه‌تنها بی‌نتیجه خواهد ماند، بلکه ممکن است مشروعیت حکمرانی را نیز با چالش مواجه کند. بنابراین راه برون‌رفت از بحران‌های موجود، تنها در اتخاذ سیاست‌های عقلانی در عرصه دیپلماسی خلاصه نمی‌شود، بلکه بازگشت به مردم و ایجاد زمینه برای مشارکت عمومی در تصمیمات کلان، کلید عبور از شرایط نفسگیر کنونی است. نظام حکمرانی باید نشان دهد که صدای مردم را می‌شنود و اراده جدی برای اصلاح امور دارد. راه آینده روشن است. ایران باید با ترکیبی از عقلانیت دیپلماتیک و اصلاحات داخلی، مسیری را انتخاب کند که منافع ملی را تامین کرده و کشور را از چالش‌های کنونی عبور دهد. بازگشت به مردم، نه یک شعار، بلکه یک ضرورت تاریخی است که در شرایط حساس کنونی، باید در راس اولویت‌های سیاستگذاران قرار گیرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین