🔻روزنامه تعادل
📍 همه رفتارهای غیرمتعارف ترامپ در عرصه نظام بینالملل
✍️ حسن بهشتیپور
رفتارهایی که ترامپ پس از به دست گرفتن ساختار قدرت در امریکا در نظام بینالملل انجام میدهد به اندازهای غیرمتعارف و خام است که تعجب همگان را در پی داشته است. البته شخصا از موضعگیریهای ترامپ تعجب نمیکنم چون ترامپ رییسجمهوری عادی و مبتنی بر برنامه بینالمللی نیست و تصور میکند چون امریکا قدرت دارد، میتواند نظام بینالمللی را در همه ابعاد به چالش بکشد. متاسفانه چون اتحادی هم از سوی قدرتهای جهانی علیه امریکا شکل نگرفته، ترامپ به رفتارهای خود ادامه میدهد. مثلا اگر چین با کانادا و مکزیک و اروپا اتحادی تشکیل میداد و پاسخ یاوههای ترامپ را در عمل میداد، میتوانست رییسجمهور امریکا را مجبور به تجدیدنظر در این سیاستهای غیرمتعارف کند. البته هر کدام از کشورها به صورت تکتک واکنشهایی نشان داده و در برابر تعرفهگذاری غیرمعقول امریکا، تهدید به افزایش تعرفه کردهاند. یا دانمارک که جزایر گرینلند را در خطر دیده و بخشی از قدرت نظامی خود را افزایش داده و مکزیک که اعلام کرده میتواند موج مهاجرت مکزیکیها را بگیرد و... اما این نوع اقدامات به هیچوجه در برابر رفتارهای ایالاتمتحده بازدارنده نخواهد بود. تجربه ثابت کرده که این رفتارها اثری روی ترامپ ندارد. در صحنه بینالمللی وقتی رییسجمهور امریکا به خود اجازه میدهد، دادگاه بینالمللی کیفری لاهه که ۱۲۵ کشور عضو آن هستند را تحریم کرده، از سازمان بهداشت جهانی و همچنین از پیمان مرتبط با آلودگی هوا خارج شود، نشاندهنده پایبند نبودن او به هیچ چارچوب و ساز و کاری قانونی است. ترامپ تنها زبان زور را میفهمد. منطق او این است که ابتدا همه ظرفیتها باید برای امریکا به کار گرفته شود. برای او مهم نیست، چه بر سر مردم فلسطین و لبنان و... میآید. برای او فقط منافع مردم امریکا آنهم براساس یک مدل خاص اهمیت دارد. اینجا پرسشی شکل میگیرد و آن اینکه در شرایطی که ترامپ تمام ساختارهای جهانی و بینالمللی را هیچ انگاشته دوره ماهعسل ترامپ با نظام بینالملل تا چه زمانی تداوم خواهد داشت؟ آیا ممکن است جبهههای تقابل در عرصه نظام بینالملل با رفتارهای ترامپ ایجاد شود؟ در شورای امنیت امریکا حق وتو دارد و جلوی صدور هر قطعنامهای علیه امریکا را میگیرد. راهکار بعدی اقدامات مجمع عمومی سازمان ملل است که این اقدام هم فاقد ضمانت اجرایی است. همچنین مورد بعدی اتحاد کشورهایی است که بخش قابلتوجهی از اقتصاد جهانی را تحت سیطره دارند. بخش مهمی از تجارت بینالملل را چین، کانادا، هند، اتحادیه اروپا، مکزیک، برزیل، آفریقای جنوبی، روسیه و... دراختیار دارند.
این کشورها اگر متحد شوند و اقدامات تقابلی را علیه سیاستهای مخرب ترامپ در پیش بگیرند، میتوانند ترامپ و سیاستهای مخرب او را عقب برانند. بدبختی آن است که ناظم نظام بینالملل همین امریکایی است که چارچوبهای فعلی را به چالش میکشد و به دنبال جایگزین کردن این نظم با نظم نوینی است که دقیقا در راستای مطالبات امریکا باشد. لذا شخصا امیدی ندارم که نظام بینالملل واکنش جدی و تاثیرگذار علیه تصمیمات امریکا صورت دهد. مگر اینکه کشورهای دارای نفوذ با هم متحد شوند و جبههای علیه این تصمیمات غیرمتعارف ایجاد کنند. داشتههای ایران اما در صحنه بینالملل بسیار محدود است. ایران یک قدرت منطقهای است. در سطح منطقه ممکن است بتوانیم اقداماتی صورت دهیم اما در سطح بینالمللی ایران تعیینکننده نیست. باید واقعبین باشیم. جایگاه ایران براساس قدرت نظامی قدرت تولید علم، سهم ایران در تجارت بینالملل، سهم ایران در اقتصاد بینالملل و... پایین است. روز به روز در حال تحلیل رفتن هستیم. GDP ایران به نسبت دهه نود حدود یکسوم شده است. ایران نمیتواند مانند چین که پدیدههای جدیدی را در حوزه هوش مصنوعی عرضه کرد فعالیتی در این بخشها داشته باشد. بنابراین قبل از اقدامی ایران بدون شعار و اغراق باید تصویری واقعی از جایگاه خود داشته باشد. ایران نه باید خود را کم و نه زیادتر از واقعیت ببیند. اگر درک درستی از جایگاه واقعی خود داشته باشیم، میتوانیم متناسب با داشتههایمان تصمیم بگیریم که چه باید بکنیم..
امروز که در مذاکره با امریکا از سوی رهبری بسته شده، شاید امکان شکلگیری گفتوگوهای علمی در داخل ایجاد شود. دلسوزان، نخبگان و تحلیلگران باید کنار هم جمع شوند و پاسخی برای این پرسش پیدا کنند که اگر امکان مذاکرات وجود ندارد، چه کار میتوان کرد؟ باید گفتوگوهای تخصصی و علمی صورت گیرد. بدون تردید تداوم این وضعیت به هیچوجه مطلوب نیست. در ۳ سال دولت رییسی یک چنین وضعیتی تداوم یافت و نتیجهای دربر نداشت. نیازمند گفتوگوی ملی هستیم تا راهکار جایگزین برای مذاکره پیدا شود. باید یک زمانبندی درنظر گرفته شود و پاسخی برای این پرسش پیدا شود که اگر قرار است تحولی در داخل ایجاد شود چه شاخصها و مشخصاتی دارد؟ به هر حال افکار عمومی به پاسخهای منطقی برای ابهامات خود نیاز دارد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ابزارهای بقا در اقتصاد مدرن
✍️ شهریار اخوان هزاوه
تصور کنید وارد یک بازی شدهاید. هر بار سکهای میاندازید و اگر برنده شوید، سرمایه شما ۵۰درصد افزایش مییابد؛ اما اگر ببازید، ۴۰درصد از سرمایهتان از دست میرود. این بازی در نگاه اول جذاب به نظر میرسد؛ چراکه میانگین بازدهی مثبت است.
اما چیزی که در ابتدا امیدوارکننده به نظر میرسد، بهسرعت به فاجعه تبدیل میشود؛ اگر این بازی را بارها و بارها ادامه دهید، سرمایه شما به صفر میل خواهد کرد.
این تناقض به یکی از اصول کلیدی اقتصاد ارگودیسیتی (Ergodicity Economics) اشاره دارد. در فرآیندهایی که نتایج آنها به مرور زمان انباشته میشوند، میانگین بازدهی دیگر معیار مناسبی برای تصمیمگیری نیست. آنچه اهمیت دارد، رفتار سیستم در مسیر واقعی آن است، نه تحلیل انتزاعی میانگین. به بیان سادهتر، پایداری در طول زمان و تضمین بقا شرط اول موفقیت در هر بازی اقتصادی است.
برای بنگاههای کوچک و متوسط (SMEs) که معمولا با منابع محدود و آسیبپذیریهای زیاد دستوپنجه نرم میکنند، این اصل حیاتی است. تصمیماتی که ممکن است در کوتاهمدت سودآور به نظر برسند، اگر ریسکهای تجمعی آنها نادیده گرفته شود، میتوانند بقای بنگاه را در بلندمدت به خطر بیندازند. در چنین شرایطی، اولویت اول هر بنگاه باید اجتناب از شکستهای مهلک و حفظ امکان رشد تدریجی باشد.
اما بقا بهتنهایی کافی نیست. اقتصاد مدرن، یک سیستم پیچیده و دائما در حال تغییر است که در آن، بنگاهها و بازیگران مختلف در فرآیندی به نام همفرگشتی (Co-evolution) شرکت میکنند. در این فرآیند، هر تغییر در رفتار یک بازیگر میتواند محیط را تغییر دهد و محیط نیز بهنوبه خود بر تصمیمات و مسیر بازیگران دیگر تاثیر میگذارد. این چرخه پویا، نهتنها بنگاهها را ملزم به انطباق مداوم میکند، بلکه آنها را وادار میسازد که با سرعت تغییرات محیط هماهنگ شوند.
برای مشارکت موثر در این فرآیند، بنگاهها باید دو قابلیت حیاتی داشته باشند: اول، توانایی زنده ماندن در طول زمان از طریق مدیریت ریسکهای تجمعی و دوم، توانایی تصمیمگیری سریع و موثر برای همگام شدن با سرعت تغییرات. در محیطی که هر لحظه میتواند فرصت یا تهدیدی تازه به همراه داشته باشد، تصمیمگیری کند و پیچیده، نهتنها ناکارآمد، بلکه خطرناک است. اینجاست که قواعد سرانگشتی (Heuristics) و درختهای تصمیمگیری سریع و سرراست (Fast and Frugal Decision Trees) بهعنوان ابزارهایی کلیدی وارد میدان میشوند.
قواعد سرانگشتی، اصولی ساده اما پرقدرت هستند که بر نشانههای کلیدی محیط تمرکز میکنند. بهجای تلاش برای درک تمام جزئیات و متغیرها، این قواعد، عوامل کلیدی را برجسته میکنند و تصمیمگیری را سریعتر و کارآمدتر میسازند. برای مثال، در دنیای پزشکی، تصور کنید یک پزشک اورژانس در مواجهه با بیمارانی قرار دارد که نیاز به اقدام فوری دارند. پزشک نمیتواند منتظر نتایج آزمایشهای طولانیمدت باشد یا تمام اطلاعات را تحلیل کند. او از یک قاعده سرانگشتی استفاده میکند: «اگر بیمار هوشیار نیست و تنفس ندارد، بلافاصله عملیات احیا را آغاز کن.» این قاعده، با تمرکز بر نشانهای حیاتی، مسیر روشنی برای تصمیمگیری ارائه میدهد و به پزشک امکان میدهد که بدون اتلاف وقت، اقدام کند.
اما زمانی که شرایط پیچیدهتر میشود و تصمیمگیری نیاز به ساختاریافتهتر شدن دارد، درختهای تصمیمگیری سریع و سرراست وارد عمل میشوند. این ابزارها، فرآیند تصمیمگیری را به دنبالهای از پرسشهای ساده و دوگزینهای تقسیم میکنند. هر پاسخ، به یک اقدام مشخص منجر میشود. تصور کنید پزشک اورژانس از درخت تصمیمگیری زیر استفاده میکند:
۱. آیا بیمار تنفس دارد؟
بله: بررسی فشار خون.
خیر: آغاز عملیات احیا.
۲. آیا فشار خون پایدار است؟
بله: بررسی علائم خونریزی داخلی.
خیر: تزریق فوری مایعات و داروهای تثبیتکننده.
۳. آیا علائم خونریزی شدید وجود دارد؟
بله: انتقال فوری به اتاق عمل.
خیر: ادامه نظارت و درمان پایدار.
این فرآیند به پزشک امکان میدهد که در شرایطی پیچیده و پرفشار، تصمیماتی سریع، موثر و مبتنی بر اطلاعات حیاتی بگیرد.
حال، این منطق در اقتصاد چگونه کاربرد دارد؟ فرض کنید یک بنگاه کوچک تولیدکننده محصولات غذایی قصد دارد محصولی جدید وارد بازار کند. بهجای تحلیل طولانی و پرهزینه بازار، میتوان از یک درخت تصمیمگیری سریع برای تسهیل فرآیند استفاده کرد:
۱. آیا بازخورد مشتریان آزمایشی مثبت بوده است؟
بله: آغاز تولید در مقیاس کوچک.
خیر: بازنگری در فرمول محصول.
۲. آیا هزینه تولید کمتر از ۵۰ درصد قیمت فروش است؟
بله: گسترش تولید و ورود به بازار.
خیر: مذاکره با تامینکنندگان برای کاهش هزینهها.
۳. آیا تقاضای اولیه در بازار هدف از ۷۰درصد ظرفیت تولید فراتر رفته است؟
بله: افزایش سرمایهگذاری.
خیر: تمرکز بر بهینهسازی کانالهای فروش موجود.
این درخت تصمیمگیری ساده، به بنگاه امکان میدهد که با سرعت بیشتری به تغییرات محیطی واکنش نشان دهد و در عین حال از منابع خود بهینه استفاده کند.
اما نکته مهمتر این است که ابزارهایی مانند درختهای تصمیمگیری و قواعد سرانگشتی، تنها برای تسهیل تصمیمگیری طراحی نشدهاند؛ آنها به بنگاهها کمک میکنند که در فرآیند همفرگشتی نقش فعالی ایفا کنند. بنگاههایی که از این ابزارها بهدرستی استفاده کنند، نهتنها به تغییرات بازار واکنش نشان میدهند، بلکه با تصمیمات خود، روند بازار را نیز شکل میدهند. این ابزارها، با سادهسازی تصمیمگیری، به بنگاهها اجازه میدهند که بهجای تحلیلهای پیچیده و زمانبر، سریعتر عمل کنند و در عین حال از اشتباهات پرهزینه اجتناب کنند. در اقتصادی که سرعت تغییرات بالا است، این توانایی میتواند تفاوت میان بقا و حذف از بازار باشد.
ظهور هوش مصنوعی (Generative AI) مسیر جدیدی در تصمیمگیریهای اقتصادی گشوده است. این فناوری با توانایی تولید محتوا، تحلیل دادههای پیچیده و شناسایی الگوهای پنهان، ابزارهای سنتی مانند قواعد سرانگشتی و درختهای تصمیمگیری سریع را به سطوحی جدید ارتقا داده است. اما این تغییر، هم فرصتهایی شگفتانگیز به همراه دارد و هم چالشهایی جدی ایجاد میکند.
یکی از مهمترین تاثیرات هوش مصنوعی تولیدکننده، سرعت و دقت بالای آن در تحلیل دادههای بزرگ است. برای مثال، درختهای تصمیمگیری که پیشتر بر پایه تجربه یا دادههای محدود طراحی میشدند، اکنون میتوانند با استفاده از دادههای زنده و تحلیل بلادرنگ، به ابزارهایی پویا و خودبهینهگر تبدیل شوند. بهعنوان مثال، یک بنگاه کوچک تولیدکننده لباس ممکن است از هوش مصنوعی برای شناسایی سریع تغییرات در ترجیحات مصرفکنندگان استفاده کند و قواعد سرانگشتی جدیدی را بر اساس این اطلاعات طراحی کند:
- «اگر روند جستوجوی رنگ خاصی در رسانههای اجتماعی طی دو هفته گذشته ۳۰ درصد افزایش داشته باشد، تولید آن رنگ را در اولویت قرار بده.»
علاوه بر این، هوش مصنوعی میتواند به شخصیسازی قواعد سرانگشتی و درختهای تصمیمگیری کمک کند. برای مثال، بهجای استفاده از قواعد کلی، بنگاهها میتوانند ابزارهایی طراحی کنند که متناسب با نیازها و منابع خاص خودشان باشد. یک خردهفروش آنلاین ممکن است از هوش مصنوعی برای ایجاد درخت تصمیمگیری پویا استفاده کند که براساس ترجیحات خریداران محلی، شرایط موجودی انبار و روندهای فصلی بهروزرسانی شود.
در دنیایی که تغییرات با سرعتی بیسابقه رخ میدهند، آینده بنگاههای کوچک و متوسط به توانایی آنها در سازگاری با محیط و استفاده هوشمندانه از فناوری وابسته است. هوش مصنوعی، اگر بهدرستی به کار گرفته شود، نهتنها میتواند این بنگاهها را زنده نگه دارد، بلکه میتواند آنها را به بازیگرانی تاثیرگذار در شکلدهی به آینده اقتصادی تبدیل کند. این تنها راهی است که بقا، رشد و پایداری را در یک اقتصاد پیچیده تضمین میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 خبر آمد، خبری در راه است
✍️ حسین شریعتمداری
۱- بیست و چند سال قبل بود که تصمیم گرفتیم همه پنجشنبهها به یاد مراد غایبمان حضرت بقیةاللهالاعظم
- ارواحنا له الفداء- ستون ثابتی در کیهان داشته باشیم. در پی این تصمیم ستون سمت راست صفحه ۳ کیهان پنجشنبه را به درج نکتهها و سروده شاعران قدیم و معاصر درباره حضرتش اختصاص دادیم. نام ستون را «چشم به راه سپیده» نهادیم و به لطف خدای مهربان از آن هنگام تاکنون بیوقفه ادامه داشته است. نگارنده بر تارک ستون، خطاب به مولای بزرگوارمان نکته کوتاهی نگاشته بودم، که برای چند سال پیاپی، در صدر ستون جای داشت و امروز در یادداشت پیشروی به آن اشاره میکنیم. بخوانید!
۲- تو را غایب نامیدهاند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی. «غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زدهاند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمیدانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را میخوانند، ظهورت را از خدا میطلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر میشوی، همه انگشت حیرت به دندان میگزند و با تعجب میگویند که تو را پیش از این هم دیدهاند. و راست میگویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، نام تو که به میان میآید، صاحبدلان «دل» از دست میدهند و قرار ازکف مینهند و قافله دلهای بیقرار روی به قبله میکنند و آمدنت را به انتظار مینشینند...
۳- اواخر سال ۱۳۵۵ بود. در بند ۴ و۵ و ۶ زندان قصر که مخصوص زندانیان سیاسی با محکومیتهای سنگین بود، زندانی بودم. آن روزها سایه شوم رژیم آمریکایی شاه، آسمان ایران اسلامی را سیاه کرده بود. هر صدای مخالفی اگر به گوش حرامیان میرسید، در گلو خفه میشد. زندانیان سیاسی که محکومیتهای بلندمدت داشتند هر از چند گاه میان دو زندان قصر و اوین جابهجا میشدند. سخن درباره خاطرهای از مرحوم حاج حبیبالله عسگراولادی است که در زندان اوین دوران محکومیت خود را سپری میکرد. مرحوم عسگراولادی را در نوجوانی دیده بودم آنچه از قول حضرت امام نقل میکرد، تکان دهنده، اما روحنواز بود. باید آن روزهای سیاه را دیده باشی تا بتوانی نقش خاطرهای را که مرحوم عسگراولادی نقل میکرد، بر لوح دل خود احساس کنی... خاطره، مربوط به دیدار آن مرحوم با حضرت امام(ره) بود. در فاصله میان آزادی امام- رضوانالله تعالیعلیه- از زندان و تبعید آن حضرت به ترکیه و سپس عراق... برای گزارش برخی از رخدادهای ناگوار و کسب تکلیف به قم رفته بود... ماجرای آن دیدار را، بعدها- بهمنماه ۱۳۸۷- در مقدمه یکی از یادداشتهای کیهان آورده بودم... «با عجله آمده بود و سراسیمه، دغدغه جان او را داشت و پاسخی برای این پرسش خود و دوستانش میخواست، وظیفه ما چیست؟... اهل سخن بود و چندینبار هم آنچه را میخواست بگوید، تمرین کرده بود اما وقتی او را دید زبانش بند آمده بود. محو عظمت توأم با وقار و صلابت آمیخته به مهربانی او شده بود. به جای او، خمینی(ره) سخن آغاز کرد؛ «شما را چه میشود آقای عسگراولادی؟ چه سعادتی بالاتر از این که خون انسان در راه خدا ریخته شود... پس شما نمیدانید که قرار است به کجا برویم؟ باید برایتان بگویم... امشب میگویم...» برایش عجیب بود. امام(ره) بیآنکه او سخنی گفته باشد، درباره موضوعی سخن میگفت که عسگراولادی به همان منظور آمده بود. چند ماه قبل از آن روز، شاه به قم رفته بود ولی هیچیک از روحانیون مطرح و سرشناس به استقبال او نرفته بودند. وقتی شاه به محل استقرار خود رسیده بود، علت را جویا شده و متوجه شده بود
امام خمینی(ره) استقبال روحانیت از شاه را تحریم کرده بود. شاه که به شدت عصبانی بود، گفته میشد در بازگشت به تهران دستور تهیه کیفرخواست علیه امام(ره) و محاکمه صحرایی! او را صادر کرده بود. آقای عسگراولادی بعد از اطلاع از خبر، به نمایندگی از همرزمانش نزد امام(ره) رفته بود تا از یکسو این خبر را به امام(ره) برساند و از سوی دیگر درباره تکلیف خود و سایر مردم از ایشان سؤال کند. ولی امام(ره) پیش از طرح موضوع به آن پاسخ داده بود. امام راحل(ره) در ادامه همان ملاقات به آقای عسگراولادی گفته بودند؛ «تصور نکنید که مبارزه ما یکسال و دو سال
و سه سال طول میکشد، به دوستانی که حوصله این مبارزه طولانی را ندارند، بگوئید کنار بکشند. این مبارزه چند دهه ادامه خواهد داشت... مبارزه ما محدود به جلوگیری از تصویب یک قانون، تغییر یک وزیر و یا تغییر یک دولت نیست، مبارزه ما برای فراهم آوردن زمینه ظهور حضرتبقیهالله -ارواحنا له الفداء- است. ازهماکنون به شما بگویم که نهضت ما سه مرحله در پیش دارد. مرحله اول، اسلامی کردن ایران است. بعد از نجات کشورمان، از آن به عنوان یک پایگاه برای نجات سایر کشورهای مسلمان استفاده میکنیم و این، یعنی اسلامی شدن بقیه کشورهای مسلمانکه مرحله دوم نهضت ماست... و مرحله سوم این مبارزه، گسترش الگوی حکومتی اسلام به همه جهان است. در این مرحله و هنگامی که همه ملتها با الگوی عدالتگستر و خداجوی اسلام ناب آشنا شدند میتوانیم به حضرت بقیهالله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- عرض کنیم که جهان برای تشریففرمایی و قیام شما آماده است...».
۴- هنری کیسینجر، مشاور رئیسجمهور آمریکا در دهه ۷۰ میلادی میگوید؛ «آیتالله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامهریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامهریزی را از سیاستمداران و نظریهپردازان میگرفت... هیچکس نمیتوانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناختهشده در دنیای امروز سخن میگفت و عمل میکرد. گویی از جای دیگری الهام میگرفت، دشمنی آیتالله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی او بود. او در دشمنی خود نیز خلوصنیت داشت».
۵- شبکه اول تلویزیون «بیبیسی- B.B.C. WORLD» در مجموعه مستندی با عنوان «قرندوم» که به بررسی رخدادهای احتمالی قرن بیست و یکم اختصاص داشت، به رهبران سیاسی غرب هشدار میدهد؛ «آنچه در ایران در سال ۱۹۷۹- بهمنماه ۱۳۵۷- اتفاق افتاد، نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای تمام ادیان جهانی یک نقطه عطف است. نقطه عطفی که از بازگشت تودههای میلیونی مردم در سراسر دنیا به اصولگرایی مذهبی خبر میدهد... در سراسر جهان، پیروان ادیان مختلف نظیر مسیحیت، یهودیت، بودیسم و هندوها به اصولگرایی مذهبی روی آوردهاند، حتی در ترکیه نیز که هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود، امروزه روند بازگشت به اصول اسلامی سرعت گرفته است».
۶- آلوین تافلر، استراتژیست معروف آمریکایی و از شخصیتهای سیاسی نزدیک به کاخ سفید، اعتراف میکند؛ «بازی قدرت جهانی در دهههای آیندهای که پیش روی داریم، بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام قابل درک نیست».
۷- این سخن از رهبر معظم انقلاب را بخوانید! «امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است. دوران جدیدی در همه عالم دارد آغاز میشود. نشانه بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خدای متعال و استمداد از قدرت لایزال الهی و تکیه به وحی. بشریت از مکاتب و ایدئولوژیهای مادی عبور کرده است».
۸- حالا در این کلام حضرت امام -رضوانالله تعالیعلیه- دقت کنید: «ما، الان در موقعیت حساسی هستیم که به نظر من، حساسترین نقطه تاریخ است... گویی جهان مهیا میشود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان».
خدای مهربان مرحوم محمدرضا آغاسی، شاعر انقلابی را
با اولیاءالله محشور فرماید. این نوشته را با اشاره به سرودهای
از آن مرحوم به پایان میبریم، آنجا که میسراید:
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
🔻روزنامه ایران
📍 فعلاً کارهای نکرده بهترند
✍️ کامبیز نوروزی
در کشوری که با مشکلات عمیق و مزمنی همچون تورم فزاینده، بیکاری، نرخ رشد اقتصادی بسیار پایین، آسیبهای اجتماعی، اختلال در روابط بینالملل و چیزهای دیگر روبهروست، ۶ ماه زمان اندکی است برای اینکه کاری ملموس و محسوس انجام شود. عصای موسی هم در کار نیست که به اشارتی، اژدهایی شود برای بلعیدن فاسدان و شکافتن رود خروشان بحرانها. خصوصاً که آقای پزشکیان و همکارانشان با موانع بسیار زیادی روبهرو هستند. اما مواردی بودهاند که «کارهای نکرده» را باید همچون «کارهای انجام شده» دید. مهمترین کاری که دولت و شخص رئیسجمهوری انجام ندادند، ابلاغ قانون عفاف و حجاب است. آقای پزشکیان ناهمراهی خود با این قانون را علناً اعلام کرد؛ قانونی مشکلساز که نه پایه شرعی دارد و نه با اصول حقوقی سازگار است.
در دانشگاهها هم به فشارها اضافه نکردند و با بازگشت بسیاری از دانشجویان و اساتید کمی آرامش دیده میشود.
دیگر آنکه پزشکیان و دولتش، دولت تنش سیاسی و اجتماعی نیستند یعنی کارهایی نمیکنند که به تنشهای سیاسی و اجتماعی امروز جامعه ایران بیفزاید. در واگذاری برخی سمتهای دولتی، ملی و استانی بعضی انتصابها مورد انتقادند، اما نسبت به گذشته، اقدامات و حرفهای تنشزا کمتر بوده است. از کارهای نکرده دیگر دولت اینکه دولت برای جبران کسری بودجه به چاپ اسکناس بدون پشتوانه که قبلاً با دست و دلبازی انجام میشد، متوسل نشده است. به نظر میرسد تغییر دولت در ایران که با تغییراتی در خاورمیانه همراه بود و در داخل کشور هم از سطح قدرت جریانهای افراطی حکایت میکند، تا حدی به افزایش امید عمومی برای اصلاح و بهبود اداره کشور انجامیده است.
به طور خلاصه دولت پزشکیان این امیدواری را القا میکند که دستکم بتوان برخی از مشکلات عمیق کشور را کاهش داد و موانع بهبود وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران را کمتر کرد. از دیگر کارهای نکرده آقای پزشکیان که باید بسیار ارج نهاد، این است که به درستی شعارهای فاقد پشتوانه از ایشان و دولتش صادر نشد و حتی برنامه و ایده حکمرانی خاصی نیز ارائه نمیشود.
اما کارهای نکرده دیگری هم هست که نمیتوان بر آنها ارج نهاد. مثلاً دولت در اقتصاد ایده تازهای ارائه نکرد، یا اینکه از برنامهای برای احیای مرجعیت رسانهای در کشور خبری نیست. اینها فقط نمونه بودند.
باوجود همه اینها، هرچند وفاق ایده بسیار مناسبی است که اثر مثبتش در چند ماه نیز قابل مشاهده بود، اما وفاق امری دوجانبه است. در هر تضادی، از جمله در سیاست، اگر یک طرف نخواهد به وفاق بگراید و همچنان بر طبل انشقاق بکوبد و توهین و تهدید روانه بازار سیاست کند، وفاق با او بیمعناست. این دسته، نزاع و مرافعه میسازند. راه مواجهه با این اقلیت این است که صرفاً باید آنان را به قانون سپرد.
تا امروز مفهوم وفاق بیشتر صورتی اخلاقی داشته است. شیوه آقای پزشکیان در رعایت مقتضیات وفاق موجب شد بتواند با قوا و دیگر نهادها آسودهتر به گفتوگو بنشیند و منازعات کاهش یابد. اما دولت نتوانسته است از وفاق، ترجمانی برای آیین حکمرانی ارائه کند. درویشی و حکمرانی دو آیین متفاوت هستند. تأکید بر اخلاق درست است، بویژه در سیاست. عمل به فضیلتهای اخلاقی همیشه پسندیده است و ارزشآفرین. اما تا وقتی که وفاق در بحثهای فلسفی، دینی و اجتماعی ترجمان حقوقی پیدا نکند، نمیتواند در قالب آیین حکمرانی
موفق شود.
در سطح نظریه حقوقی وفاق، باید به سه پرسش بنیادین پاسخ داده شود؛ وفاق با چه کسانی؟ وفاق در چه موضوعاتی؟ وفاق تا چه سطحی؟ و در هر لایحه، تصویبنامه، آییننامه و ابلاغیه، عزل و نصب، خواه اجتماعی باشد و فرهنگی یا سیاسی، مفهوم وفاق جریان داده شده و از آن تبعیت شود.
به عنوان مثال وقتی با سیاستهای پولی دولت، قیمت دارو گران میشود، اقشار فرودست برای درمان و تأمین داروی خود ناتوان میشوند. در این سیاست پولی با اثری که بر اقشار فرودست میگذارد، وفاق با دهکهای پایین چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا در وفاقی که مطرح میشود، این گروههای اجتماعی هم جایی دارند؟ نمیدانیم. یا با مدیرانی که فقط با اتکا به روابط سیاسی منصوب میشوند و جز کسب منافع و اتلاف منابع اثری ندارند، چه وفاقی ممکن است؟ پرسشها و مثالها فراوان است و اینجا مجال نوشتنش نیست.
غرض اینکه تا زمانی که دولت نتواند ایده وفاق را، بدانگونه که گفته شد، به آیین حکمرانی بدل کند، قادر نخواهد بود چنان که ضرورت مقتضای وجود دولت است، اقتدار خود را به عمل درآورد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 راهبرد ایران در برابر ترامپ
✍️ نادر کریمیجونی
باوجود آنکه دونالد ترامپ به بنیامین نتانیاهو برای امور زیادی چراغ سبز نشان داده و دست او را برای انجام اقدامات علیه فلسطینیها باز گذاشته اما دیروز هاآرتص، روزنامه چپگرای اسرائیلی نوشت که ترامپ برای نتانیاهو روشن ساخته که برنامهای برای حمله به ایران ندارد. این دست رد ترامپ بر سینه نخستوزیر اسرائیل پیش از این و در مصاحبه ترامپ با نیویورکپست هم بیان شده بود، آنجا که خبرنگار از ترامپ میپرسد در ازای امتیازهایی که ایران به آمریکا میدهد و خواستههایش را عملی میسازد، ایالاتمتحده چه امتیازی به تهران خواهد داد. ترامپ در پاسخ به این سوال تنها میگوید: به اسرائیل خواهیم گفت که به ایران حمله نکند! البته همین اخیرا و هنگامی که ترامپ در تهدید حماس اعلام کرد که چنانچه گروگانها تا ظهر شنبه آینده آزاد نشوند دوباره جنگ در غزه شروع خواهد شد، بلافاصله رییسجمهور ایالاتمتحده اظهار کرد که البته نخستوزیر اسرائیل میتواند از این خواسته او (ترامپ) تبعیت نکند. این نحوه تعامل امکانی را پدید میآورد که اگر در یک حالت انتزاعی ایران همه خواستههای ترامپ را پذیرفت و اجرا کرد، باز هم اسرائیل امکان حمله به کشورمان را داشته باشد و حتی پس از حمله اسرائیل، دونالد ترامپ با بیان اینکه تلآویو حرف او را گوش نکرده، از مسوولیت عدم تحقق وعده و امتیازش شانه خالی کند. در این حالت انتزاعی، ایران در مقابل تمام امتیازهایی که به ایالاتمتحده میدهد، هیچچیز دریافت نمیکند. در این صورت آیا عاقلانه است که تهران خواستههای واشنگتن را بپذیرد و به اجرای آن گردن نهد؟
اکنون روشن شده که مذاکره میان ایالاتمتحده دستکم در ظرفیتهای قابل انتظار چشماندازی برای اجرا ندارد. البته بسیاری از فعالان رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، در تحلیلهای هیجانزده از اینکه ایران پیشنهاد مذاکره ترامپ را رد کرده ابراز نگرانی و آیندهای شبیه زیمبابوه برای ایران پیشبینی کردهاند. اما در واقع ترامپ بهجای پیشنهاد مذاکره، پیشنهاد تسلیم به ایران داده و اگر ایرانیان آن را بپذیرند باید از بسیاری از تواناییهایی خود چشم بپوشند. اما حتی اگر این پیشنهاد تسلیم را بپذیرد آیا فهرست خواستههای واشنگتن پایان خواهد یافت؟ بعید به نظر میرسد که ایالاتمتحده و از آن مهمتر اسرائیل به خواستههای خود در این فهرست تسلیم پایان دهند و به همین مقدار اعلامشده بسنده کنند. از سوی دیگر تجربه لیبی در تن دادن به خواستهای واشنگتن هم در مقابل ایران قرار دارد و تهران دیده است که چگونه همراهی طرابلس با واشنگتن هیچ منفعتی را نصیب قذافی نکرد و حکومت او مانند کاخنشینی فرو پاشید. در عین حال تهدیدهایی که اظهار و طی آن بیان میشود که در صورت امتناع ایران از تن دادن به پیشنهاد تسلیم این کشور به زیمبابوه تبدیل و دچار نابودی خواهد شد، به نظر میرسد پیش از آنکه واقعیت داشته باشد عملیات روانی است که از سوی مخالفان جمهوری اسلامی ایران راهبری و هدایت میشود.چه آنکه ماهیت آنچه در ایران وجود دارد، با آنچه در زیمبابوه وجود داشت و سبب فروپاشی و نابودی حکومت رابرت موگابه در هراره شد تفاوت دارد و فعالیتها، همکاریها و موقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران امکانی برای زیمبابوهای شدن کشورمان به وجود نمیآورد.
ایران هم منتظر است تا رویدادهای شنبه ظهر رخ دهد و نخستین راهبرد ترامپ در یک موضوع مهم بینالمللی به بوته نقد گذاشته شود. گمان میرود در شرایط فعلی و با استفاده از تجربههای گذشته، ایران تصمیم گرفته با استفاده از ظرفیتهای چین، روسیه و مالزی و نیز سایر کشورهای اقماری آنان، نیازهای حیاتی خود را برطرف و وقتگذرانی کند. در این صورت مانند دوره پیشین ریاست جمهور دونالد ترامپ، مدت چهارساله ریاستجمهوری وی به پایان میرسد و امید ایران برای پشت سر گذاشتن دشواریها و زیادهخواهیها افزایش مییابد. البته تهران باید متوجه این نکته باشد که نمیتواند به سبد روسیه و چین برای گذاشتن تخممرغهایش اعتماد کند چه هماکنون روسیه به نشانه حسننیت، معلم آمریکایی زندانی در خاکش را آزاد کرده و پوتین امیدوار است در ملاقات با ترامپ، نقشه راه شکست زلنسکی در اوکراین را تدوین کند. چین هم که اگر از رفع ممنوعیت تیکتاک خرسند است بهدنبال راهی است تا بر سر تجارت با آمریکا مصالحه کند. به این ترتیب هر دو کشور علاقههایی دارند که با مسیر ایران در تضاد است و همین امر امکان تکیه به مسکو و پکن را به حد نگرانکنندهای کاهش میدهد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 حفظ سرمایه گرانسنگ
✍️ عباس عبدی
سیاستمداران و صاحبان قدرت و دارای جایگاه، بهطور معمول هر روز رفتارهایی کرده یا سخنانی گفته یا مواضعی میگیرند که هدف نهایی آنها کسب رضایت و کسب توافق و حمایت مردم است. البته و بهطور قطع همه مردم نگاه و برداشت یکسانی از عمل آنان نخواهند داشت و گوناگون داوری میکنند. ولی سیاستمدار دوست دارد که تعداد موافقان اکثریت باشند، در غیر این صورت نتیجه آن رفتار یا سیاست حداقل از نظر مردم منفی است و به تضعیف جایگاه سیاستمدار منجر خواهد شد. نکته دیگر این است که رفتارها همیشه واجد یک معنی معین نیستند. برای مثال لبخند زدن به دیگری نشانه احترام و صمیمیت است، ولی در جلسه ختم، لبخند زدن به صاحب عزا معنای متفاوتی دارد و نشانه فقدان همدردی است. کسانی که به سیاستمداران مشاوره میدهند باید به این ظرایف در فهم و بازتاب سخن و لحن و رفتار وی توجه کنند. پرسش این است که آنان با همه مردم تماس ندارند تا نظراتشان را بپرسند. به علاوه انجام این کار ممکن هم نیست، پس درک سیاستمدار از آثار گفتار و رفتار خودش چگونه خواهد بود؟ آیا محدود میشود به اظهارنظر افرادی که در اطراف وی هستند یا به او دسترسی دارند؟ این حالت منجر به نتیجه مطلوبی نمیشود و حتی موجب انحراف در فهم سیاستمدار از اثرگذاری رفتار خودش میشود. چرا؟ نمونه جالب آن را در خاطرات آقای هاشمیرفسنجانی میبینیم. تقریبا همه کسانی که نزد ایشان میرفتند از سیاستها و مواضع وی ابراز رضایت کرده و آن را بسیار خوب میدانستند و نه تنها نظر خود را بلکه نظر قاطبه مردم را همسو با آن مواضع و گفتارها معرفی میکردند و حتی یک گام پیش میگذاشتند و به نقد یا بدگویی از سیاستمداران دیگر مشغول میشدند بلکه ارادت خود را بیشتر ثابت کنند. اگر مقامات دیگر هم خاطرات خود را بنویسند، خواهیم دید که عین همین رفتار را با آنان میکردند و ضمن تعریف از آنان، دیگران از جمله آقای هاشمی را نقد و تخطئه میکردند. این وضعیت در ضربالمثل نوکر بادنجان نبودن سرآشپز نادر شاه خیلی شهره است که به جای گفتن حقیقت، مطابق میل نادر نظر میداد. اتفاقا در اطراف سیاستمداران افراد با صلاحیتی هم هستند که میتوانند حقیقت را بگویند، ولی در بهترین حالت سکوت میکنند و خلاف واقع نمیگویند. آنان که خلاف نظر سیاستمدار حرف بزنند پس از مدتی حذف میشوند. تایید رفتارهای صاحبان قدرت از سوی اطرافیان یک الگوی شناختهشده جهانی است که راهحل شخصی آن سعهصدر و دریادلی سیاستمدار است که میتواند اطرافیانی را انتخاب کند که خیر او را بخواهند و از نقد نهراسند و سیاستمدار نیز نقد علیه خود را (هر چند نادرست بداند) مفید به حال خود بداند. البته اطرافیان در تایید سیاستمدار توجیهاتی هم دارند، ازجمله اینکه توی دل او را نباید خالی کرد و... اگر سیاستمدار این راهحل را نپذیرد چاره چیست؟ آزادی نقد از رسانه و دسترسی به اطلاعات و تولید آزادانه نظرات مردم، راهحل واقعی است. بدون امکان نقد رفتارهای مسوولان در فضای عمومی و نیز بدون نظرسنجی از مردم و انتشار نتایج آن در جامعه، امکان رسیدن به فهم درست از بازخوردهای رفتارهای سیاستمداران وجود ندارد. جز این هر چه هست گمان و خیال است. اگر این شرایط فراهم نباشد، پس از مدتی مرتکب اقداماتی میگردند که به جای افزایش سرمایه اجتماعی و محبوبیت، منجر به کاهش سرمایه اجتماعی میشود و نتیجه آن زیان محض است. سرمایه اجتماعی خیلی باارزش و گرانقیمت است. نباید آن را از دست داد. حفظ آن مستلزم تحقق شرایط پیشگفته است. هر سیاستمداری در مصرف کردن این سرمایه باید خیلی خسیس باشد و تنها در جایی آن را خرج کند که آوردهای جدی داشته باشد. بسیاری از گفتارها و رفتارها، مثل تیری است که از چله رها میشود و دیگر اختیار آن در دست تیرانداز نیست. باید پیش از رها کردن تیر اطمینان کافی از تیراندازی داشت؛ هم از جهت انتخاب هدف و هم از جهت اصابت به آن هدف. سیاستمدار باید توجه کند که هدف او از یک رفتار هر چه باشد، برداشت جامعه از آن مهمتر است. شاید شما برای ابراز صمیمیت لبخند بزنید، ولی غالبا یا بخشی از مخاطبان آن را در موقعیت کنونی به منزله بیتوجهی به مسائل اصلی کشور و مردم برداشت میکنند. شخصا نظر موافق یا مخالف با بسیاری از رفتارهای آقای رییسجمهور ندارم، ولی به نظرم اگر از این زاویه به رفتارهای ایشان نگاه کنیم، شاید بد نباشد که یک ارزیابی دقیق از مترو سوار شدن خود به ویژه در شرایط کنونی به دست آورده و منتشر کنند و اجازه ندهند که چون سیاستمداران دیگر ارزیابی رفتارها و گفتارهای او را فقط اطرافیان ارایه دهند.
🔻روزنامه شرق
📍 وفاق آدمها، وفاق فکرها
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
رئیسجمهور محترم حسب تفکر ملی و آرمانی خود از ابتدای کار وفاق و دعوا نکردن را اعلام کرد و گفت باید همه دست به دست هم بدهیم تا ایران را بسازیم و معیشت مردم را بهبود بخشیم. صد البته ایشان در عمل نشان داد که حتی مخالفان صریح و گستاخ خود را به هیئت وزیران میپذیرد یا به استانداری یا پستهای دیگر میگمارد. به گمانم و البته به صورت پیشبینیپذیر، گروهی از صدادارهای ایمن برخلاف شیوه ایشان، طبل مخالفت را فروکوبیدند و حتی در رسانه ملی از او خواستند به دلیل ناتوانی در حل مسائل استعفا بدهد و بدیهی است که ریسمان اینان همچنان به کسانی که رئیسجمهور ایشان را بهعنوان وفاق پذیرفته است، متصل باشد.
به نظر میرسد سیاست وفاق رئیسجمهور، هرچند ایشان همچنان بر آن معتقد و پایفشار است، پاسخی مطلوب نداده باشد و آنان که به موهبت سیاست وفاق سر از مشاغل دولت چهاردهم درآوردهاند، بیشتر به جای وفاق به نفاق روی آورده و به قول معروف «مِستر هاید و دکتر جکیل» شدهاند.
حال گیریم کمی بدبین هستیم و آش آنقدر هم شور نیست و به هر حال وفاق وجود دارد و اصلا فرض میکنیم وفاق افراد به عالیترین درجه ممکن حضور و ظهور دارد. اینک این سؤال پیش میآید که به قول علما، ثم ماذا؟ یعنی حال که وفاق شد، میخواهیم چه کنیم؟ آقای رئیسجمهور در اجتماعات استانی و دیگر سخنرانیها میگوید آمدهایم که مشکلات را حل کنیم و میتوانیم.
بسیار خوب. همه حرف شما قبول، اما کدام مشکل را میفرمایید. آیا مجموعه حکمرانی ما بر اینکه مشکلات کدام است -و البته نه راهحلها- و مسئله کشور ما و مسائلی که با آن روبهرو هستیم، کدام است و اولویت حل کدام محرز است، به وفاق رسیدهاند؟
حاصل وفاق افراد میخواهد کدام مسئله ملی را حل کند و اصلا آیا به مسائل به صورت ملی نگاه و آن را درک کردهاند؟
مسئله امروز ایران کدام است؟ واردات بیشتر نهادههای کشاورزی؟ جلوگیری از نشست دشتها و شهرها؟ رفع ناترازی بنزین و گازوئیل و برق و آب؟ مبارزه با خشکسالی؟ افزایش تولید ناخالص ملی؟ مبارزه با فساد؟ خصوصیسازی و واگذاری امکانات دولتی به صورت مولدسازی؟ رفع تحریمهای اقتصادی؟ شکوفایی کشور با وجود تحریمهای اقتصادی؟ جلوگیری از انهدام محیط زیست؟ گستردهکردن سفره مردم و ارتقای معیشت مردم؟ یکسانسازی ارز بازار؟ حل بحران حملونقل کشور؟ آلودگی هوا؟ صندوقهای بازنشستگی؟ تبدیل کاخ الیزه به حسینیه و کاخ سفید به مسجد (به کاخ کرملین کاری نداریم)؟ تجزیه آمریکا (قرار بود در سال ۲۰۰۹ آمریکا تجزیه شود)؟ ریشهکنکردن دلار از معادلات اقتصادی جهان؟ حل مسائل خودرو؟ دودستهکردن مردم به مؤمن و غیرمؤمن طبق آخرین نظریه امامجمعه مشهد (که حتما کارت ملی دوگانهای برای آنها به رنگ آبی و قرمز صادر خواهد شد) و دیگر مسائل.
واقعا آیا مشکل و مسئله امروز ایران را تشخیص میدهیم؟ آقای میرسلیم در آخرین اظهارنظرشان فرمودهاند باید اقتصاد مقاومتی اجرا شود. این را که رهبر انقلاب در سال ۸۹ فرمودند، ولی مجلس و عناصر حکومتی از جناحهای مختلف نتوانستهاند آن را اجرا کنند و هیچکس هم دلیل آن را نمیداند. آیا لوازمش فراهم نیست یا نمیخواهند یا نمیتوانند؟ آخرین مسئله ایران هم که از سوی نایبرئیس مجلس مطرح شده، تعلقنداشتن درآمد نفت (حتما معادن و کشاورزی و...) به ایران است و باید بین ایران و کشورهای یمن و فلسطین و لبنان و عراق و حتما بعدا میگویند سومالی و نیجریه و سودان تقسیم شود و البته ثروتهای آنها مثل معادن و گاز و عقیق مال خودشان (مال ما مال آنها، مال آنها مال خودشان)! باز جای شکرش باقی است که ایران را حذف نکردهاند و البته مردم حق ندارند که بدانند درآمد نفت چقدر است و چه مقدار آن صرف ایران میشود و چه مقدار صرف دیگر شرکا. وفاقی که در پشت لبخند صاحبان آن نفاق حاکم باشد، به چه کار میآید. لبخندی که در نهان به کینه و توطئه تبدیل میشود، کجای کار فروبسته را میگشاید؟ واقعا حکمرانی ما دنبال چه چیز است؟ مردم ما که دنبال صلح و حداقل زندگی هستند، اما تشخیص مسائل، راهحلها و تشخیص اولویتها در اختیار حکمرانی است و صد البته تشخیص مصلحت مردم و خواست مردم.
رهبر انقلاب درباره دلیل نفی مذاکره با آمریکا کلام بسیار درستی به زبان آوردند. فرمودند تجربه. حال تجربه نشان داده که هیچیک از مسائل کشور (که نمونه آن آورده شد) نهتنها حلشدنی نیست، بلکه روزبهروز حادتر میشود، والا در طول دهههای گذشته با شیوههای موجود قابل حل و حداقل تثبیت میشد. البته شاید مسائل ذکرشده اصلا به احصای مدیران کشور درنیامده باشد و دلواپسی و دغدغه آنها چیزهای دیگر باشد که از آن کسی خبر ندارد. امام میفرمودند عمر طولانی این مشکل را دارد که انسان هر روز رفتن عزیزی را از دنیا میبیند و به قول کلیم کاشانی:
افسانه حیات دو روزی نبود بیش/ آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن/ روز دگر به کندن دل زاین و آن گذشت
اما عمر نهچندان طولانی ما این خاصیت را داشته که ببینیم میتوان در جامعهای تضاد کلام و عمل را به طور طبیعی مشاهده و تحمل نکنیم، همانطور که وجود و جنس متضاد زن و مرد در جامعه عادی و طبیعی است. شاید پرسیده شود این تضادها کدام است. فریاد ایراندوستی و پیشرفت ایران از دهان مسئولان بلند است اما در برابر تکیدگی عناصر متشکله این کشور و توقف تخریب هیچ عملی انجام نمیدهند. فریاد وفاق و اتحاد همهجا را پر کرده است، اما جز طعنهزدن و اتهامزدن و تخریب دیده نمیشود. فریاد انقلابیبودن در جهان گوشها را پر کرده است، اما در داخل جز وادادگی اقتصادی و اجتماعی کاری نمیشود و البته اینها و همه انواع دیگر تضادها به این دلیل است که منابع ایران، سرزمین ایران و آبروی ایران را برای پایداری این تضاد خرج میکنیم و ثروت ملت به این ترتیب بر باد میرود.
هرگاه در صورتمسئله مسائل ایران و راهحلهای آن وفاق داشتیم، آنگاه میتوانیم مدعی توفیق در وفاق باشیم.
🔻روزنامه فرهیختگان
📍 قاعدۀ مقابله با ترامپ
✍️ مصطفی غنیزاده
یکی از انواع نظریههای بازی، بازی بزدل است. بازی بزدل به صحنهای اشاره دارد که در آن دو راننده ماشین با سرعت به سمت هم حرکت میکنند. هرکدام که بترسد و فرمان را بچرخاند و از مسیر خارج شود، بازنده است و شکست خورده. وضعیت امروز ما و ترامپ را باید در همین نظریه دید. جایی که «جنگ ارادهها» دوباره به کار افتاده است. طرف مقابل با قلدری میخواهد خاک دیگر کشورها را به آمریکا ضمیمه کند، تجارت دیگر کشورها را محدود و کشورهایی مانند ایران را به صورت کامل خلع سلاح کند و به زانو درآورد. هر طرفی که از او بترسد، دقیقاً در بازی او افتاده و شکست خورده است. اما آنهایی که بتوانند با تدبیر مقاومت کنند و بایستند او را به عقب خواهند زد. فهرست اهداف و سیاستهای اعلامی او در قبال ایران در فکتشیتی که امضا کرده، تنها به این معناست که ایران باید خلع سلاح شود تا نه بتواند از خودش دفاع کند و نه به دشمنانی که به او حمله کردهاند، پاسخ بدهد.
تمام این بازی از آنجایی شروع شده که ترامپ و تیمش تصور میکنند ایران ضعیف شده است. او با این تصور با تمام سرعت به سمت ایران حرکت میکند تا ایران را بترساند و از مسیر خارج کند و یکبار برای همیشه، ایران را از هرگونه امکان دفاعی تهی کند. در این مسیر او فقط دو گزینه را برای ایران فعال میداند و آن را بدون لحن فریبدهنده از ده روز پیش تکرار میکند. اینکه یا خلع سلاحی که در فکتشیت نوشته را قبول کند یا اینکه توسط رژیمصهیونیستی بمباران شود. این لحظهای است که ما هیچ چارهای جز تولید یک گزینه سوم از خودمان نداریم. باید او را از این مسیر ضدتوسعه و ضدامنیت ملی که برای ما هدفگذاری کرده، خارج کنیم و راهی جز ماندن در این بازی بزدل نخواهد بود. پذیرش مذاکره دقیقاً شبیه همان چیزی است که شاه اردن در واشنگتن به سر خود آورد. او با عدم شفافسازی مخالفتش در موضوع انتقال فلسطینیان غزه به اردن، عملاً در این بازی باخت و حالا هر کاری هم که بکند در همان زمین بازی ترامپ باقی خواهد ماند. تجربه مذاکره ترامپ با کره شمالی در دوره اول هم پیشروی ماست؛ جایی که با تمام بازیهای رسانهای، هیچ چیزی عاید کره شمالی نشد.
اما درمقابل، ایران نشان داده که در این درگیریها، اهل عقبنشینی نیست. تجربه مذاکره با آمریکای اوباما کارکرد همین بازی را به ما نشان میدهد. زمانی که در سال ۸۸ به براندازی جمهوری اسلامی امیدوار شدند، دست از مذاکره و آن نامههای مهربانانه قبلی برداشتند. اما وقتی یقین کردند ایران قرار نیست تغییر کند، دوباره به میز مذاکره بازگشتند و در نقطه مقابل، درست در وقتی که طرف ایرانی از ترک مذاکرات بدون نتیجه ترسید، آنها توانستند خواستههای اصلی خود از جمله مکانیزم ماشه را به ایران تحمیل کنند. لذا باید بازی بزدل را در نظر گرفت و برای آن جای تحلیل باز کرد. حتی اگر بدانیم که آمریکای ترامپ با آمریکای دو دهه گذشته متفاوت است و اولویتهای دیگری دارد و حتی موضوع هستهای را ذیل پرونده چین میبیند، اما بازهم راهی به جز این مسیر یعنی ایستادن در مقابل دشمن وجود نخواهد داشت.
از طرف دیگر، پذیرش مذاکره با آن فکتشیت ترامپ، به معنای کارآمد بودن راهبرد فشار بر ایران برای امتیاز بیشتر است. یعنی طرف مقابل را تشویق میکند که قدمهای بیشتری برای فشار و تضعیف ایران بردارد، خواستههای بیشتری روی میز بگذارد و امتیاز کمتری بدهد. حال اینکه ایستادن در مقابل او، عملاً ناکارآمدی این راهبرد را نشان خواهد داد.
آنچه مهم است، تقویت ایران در ابعاد مختلف است. اقتصاد مانند تمام ۱۵ سال گذشته، در اولویت است. وضعیت فاجعهبار رهاشدگی بازار ارز و اشتباههایی مانند قاعده ۹۰-۱۰ در واردات بدون انتقال ارز رسمی، باعث میشود تا دشمن در راهبرد خودش مصممتر شود. این راهبرد که باید به داخل متکی شویم و مشکل را از داخل حل کنیم، اتفاقاً مقدمهای برای هر حل مسئله در خارج از کشور است؛ چراکه دشمن را از راهبرد فشار خارج کرده و گزینه سلبی را از فهرست حذف میکند. قراردادهای واقعاً راهبردی و کوتاهمدت با چین و روسیه هم باید پیگیری شود که متأسفانه تا به حال در چهارچوبهای ۲۵ ساله گیر کرده و نتیجه واقعی برای کشور نداشته است. راهبردهای دفاعی مانند رزمایشهایی که انواع سناریوها را تمرین میکند و از دستاوردهای جدید رونمایی میکند هم بخشی از این بازی خواهد بود. تقویت وضعیت منطقهای هم بسیار مهم است. قطعاً برخی تحلیلهای اشتباه باید تصحیح شوند. گفتوگوی صادقانه با مردم و توضیح شرایطی که ترامپ پیش پای ما گذاشته هم بسیار لازم است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست