پنجشنبه 23 اسفند 1403 شمسی /3/13/2025 8:25:41 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 نوسانات ارزی و دارایی‌های آب‌شده ایرانیان
✍️ علیرضا توکلی
نوسانات اخیر ارزی پرسش‌های بسیاری را برای مردم ایران و فعالان اقتصادی ایجاد کرده است. قبل از هر چیز باید توجه داشت که نرخ ارز یک متغیر عمومی اقتصادی است از این جهت که تمامی خدمات، کالاها، دستمزدها و هر گزاره اقتصادی دیگری در بازارهای مختلف با نرخ ارز به قیمت‌های ریالی بدل می‌شوند. طبیعتا نوسان این متغیر مهم، باعث می‌شود تمامی دارایی‌های ایرانیان با نوسان مواجه شوند. این تغییرات قیمتی در برخی بازارها مثل سکه و طلا سریع‌تر و در برخی دیگر از بازارها مانند بازار خودرو با فاصله زمانی بیشتر و در برخی دیگر از بازارها مانند مسکن با بازه زمانی طولانی‌مدت نمایان می‌شوند.
بر این اساس نوسانات ارزی برای برخی کالاها مانند لوازم خانگی الکترونیکی با فاصله کمتر و برای برخی دیگر از کالاها مانند خوراکی‌ها، مواد پروتئینی، گوسفند زنده و... با فاصله زمانی چند ماهه‌ای بروز و ظهور دارد. بنابراین ارز به‌ طور کلی متغیر مهمی در اقتصادهاست، به همین دلیل اغلب کشورها تلاش می‌کنند بازارهای فعالی را برای ارز راه‌اندازی کنند و از ابزارهای مالی مانند قراردادهای آتی و مشتقات بهره ببرند تا حد امکان نوسانات ارزی را به نسبت سایر گزاره‌های خارجی در حداقل نوسان ممکن خود قرار دهند. در یک چنین مکانیسمی حتی اگر به واسطه تورم، قرار باشد تغییری در بازار ارز رخ دهد، این تغییرات به صورت بطئی و با فاصله زمانی طولانی‌تر رخ دهد. مشکلی که در ایران وجود دارد آن است که چون بازار فعالی برای ارز وجود ندارد و دولت برای کنترل قیمت‌ها برای خود چند بازار متفاوت (از ارز کلاهای اساسی گرفته تا ارز نفتی، ارز وارداتی‌ها و صادراتی‌ها و...) ایجاد می‌کند، قیمت بازار آزاد به ‌شدت دچار نوسان شده و گرانی ایجاد می‌کند. هم وقایع سیاسی در این تحولات اثرگذار است و هم تغییر مقررات داخلی، اثرات خاص خود را روی آن دارد. از این جهت پیشنهادی که ما به دولت‌ها در ایران داشته و داریم آن است که ساز و کاری را بیندیشند که ایران مانند سایر بازارهای جهانی، یک بازار ارز مشخص داشته باشد.

در این بازار دولت منبع ارزی ناشی از فروش نفت خود، صادر‌کنندگان و وارداتی‌ها و ارز مورد نیاز مردم را عرضه و تامین کند. اگر چنین بازاری ایجاد شود، نوسان کاهش پیدا کرده و اثرات سوءنوسان در سایر بازارها از میان می‌رود. اخیرا برخی این ایده را مطرح می‌کنند که دولت باید از ایده راه‌اندازی بازار ارز توافقی عقب‌نشینی کرده و ارز نیمایی را برای کنترل بازار احیا کند. درباره این پیشنهاد می‌توان گفت که دلیل راه‌اندازی بازار ارز نیمایی این بود که اشکالات ارز نیمایی به گونه‌ای است که باید بازار دیگری شکل بگیرد تا یک بازار برای وجود داشته باشد تا به همه نیازها پاسخ دهد. در همان مقطع هم گفتم اگر این‌گونه باشد و بازار ارزی واحدی ایجاد شود که به همه نیازهای موجود بدون استثنا پاسخ دهد، ایران را وارد سیستم تک نرخی می‌کند و قیمت ارز را کاهش می‌دهد، چراکه قیمت تعادلی بین قیمت دولتی و قیمت آزاد قرار گرفته و بازار را ساماندهی می‌کند. اما باز هم همان اشتباهات قبلی تکرار شد و برای بازار ارز توافقی مقرراتی گذاشته شد که تنها بخشی از نیازهای ارزی را پاسخ می‌داد. طبیعتا بخشی که نیاز آن پاسخ داده نمی‌شد، باعث شکل‌گیری بازار دومی تحت عنوان بازار آزاد تحت عناوینی چون بازار هرات، استانبول، تتر و... شد تا به نیازها پاسخ دهد. عملا این نرخ‌های موجود در بازار آزاد به‌ شدت به هم نزدیکند. ضمن اینکه قیمتی که در بازار ارز توافقی وجود دارد با نرخ آزاد تفاوت حداقل ۳۰درصدی دارد. اگر دولت از این بازار عقب‌نشینی کند و به سامانه نیمایی بازگردد، بی‌شک اوضاع بدتر می‌شود. اگر نرخ ارز دولتی کاهش یابد، نرخ بازار آزاد بیشتر می‌شود. تنها نسخه موفق در جهان، پاسخ دادن به همه نیازهاست. این الگویی است که در همه جهان اجرایی می‌شود. ایران هم باید به سمت آن حرکت کند.

البته شرایط تحریمی ایران دشواری‌هایی را ایجاد می‌کند، اما پس از حمله روسیه به اوکراین یک چنین شرایطی در روسیه ایجاد شد. روسیه تحریم شد، با نوسان مواجه شد و... روسیه اما بازار تک‌نرخی خود را حفظ کرد، شوک ناگهانی و موقت یک ماهه به بازار ارز روسیه وارد شد، سپس نرخ ارز به یک نقطه تعادلی جدید ورود کرد و در همان نقطه ثابت شد. تردیدی وجود ندارد که تکانه‌هایی از جنس تحریم‌ها، مشکلاتی را برای کشور ایجاد می‌کند، نرخ ارز هم بالا می‌رود اما اگر بازارهایی دلبخواهی، سلیقه‌ای و جداگانه شکل بگیرند، قیمت ارز قطعا بیشتر می‌شود. بنابراین یک اثر تحریمی وجود دارد که نرخ ارز را بالا می‌برد، در عین حال یک اثر ثانویه‌ای در کنار آن وجود دارد که به دلیل مقررات ارزی اشتباه داخل کشور شکل می‌گیرد. این اثرات ثانویه نرخ ارز را بیشتر بالا می‌برد، بنابراین معتقدم تک نرخی شدن قیمت ارز را از عدد بی‌سر و سامان فعلی بهبود می‌بخشد. البته معنی این رویکردها این نیست نرخ دلار کاهش می‌یابد و به محدود ۲۰ تا ۳۰ هزار تومانی بازمی‌گردد. به هر حال ایران هم تحریم است و هم تورم دارد و هم با تنگناهای بسیار روبه‌رو است. همه اینها باعث افزایش نرخ ارز می‌شود اما این افزایش‌ها با افزایش ولنگاری مقرراتی که از درون و نظام تصمیم‌سازی‌های کشور ایجاد می‌شود، متفاوت است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تصمیم‌گیری در دوره‏‏‌ای دشوار
✍️ کوروش احمدی
اعلام ازسرگیری «فشار حداکثری» توسط دونالد ترامپ و تصمیم مقامات ما مبنی بر اینکه حداقل فعلا حاضر به مذاکره با آمریکا نیستند، ایران را وارد دوره جدیدی کرده است که عدم‌قطعیت از ویژگی‌‌‌های عمده آن است.
روند اوضاع در این دوره به‌دلیل هم‌‌‌افزایی عوامل منفی از جهات بسیاری با شرایط در دوره‌‌‌های مختلف در ۴۶سال گذشته متفاوت خواهد بود. «فشار حداکثری» جدید در شرایطی شروع شده که کشور دارای ظرفیت‌‌‌های متفاوتی در مقایسه با دوره قبلی «فشار حداکثری» است. در دوره قبل، ایران به‌تازگی از دوره تقریبا سه‌ساله اجرای برجام با تولید ناخالص داخلی نسبتا بالا خارج شده بود. از آنجا که این دوره می‌‌‌تواند چهارسال به درازا بکشد، مقامات ما در این دوره به صرف انرژی بیشتر برای درک شرایط داخلی و خارجی و تلاشی مضاعف برای اتخاذ تصمیمات درست نیاز خواهند داشت. پیچیدگی و دشواری شرایط تحت‌تاثیر عوامل عینی و ذهنی متعدد ایجاب می‌کند که روند تصمیم‌گیری در این دوره متفاوت با دوره‌‌‌های پیشین باشد.

در این خصوص نکاتی به شرح زیر قابل ذکر است:

۱. یکی از مشکلات تصمیم‌گیرندگان طی چند دهه گذشته، کم و کیف دسترسی به اخبار و گزارش‌‌‌ها و تحلیل‌‌‌های مستند از منابع مطمئن بوده است. دریافت داده‌‌‌های خام و تبدیل آن به اطلاعات قابل استفاده برای فهم درست شرایط پیچیده، شناخت روندها و الگوها و ایجاد ارتباط بین امور حائز اهمیت حیاتی است. این روند نوعا طی مراحل مختلف شامل دریافت داده‌‌‌ها، پالودن آنها از داده‌‌‌های جعلی، فرآوری داده‌‌‌ها و تحلیل داده‌‌‌ها انجام می‌شود. تجربه نشان می‌دهد که تصمیم‌گیرندگان ما همیشه در این حوزه با مشکل مواجه بوده‌‌‌اند. به‌علاوه، در دنیای درهم‌تنیده و به‌هم‌پیوسته امروز مرز میان داخل و خارج بسیار کمرنگ شده و یک مسوول بدون اطلاع و درک مسائل بین‌المللی قادر به انجام درست وظایف خود در داخل کشور نیست. آنچه اصطلاحا «مانع زبانی» خوانده می‌شود، یعنی عدم‌آشنایی کافی اکثریت مسوولان و اطرافیان آنها با یک زبان خارجی، یکی از موانع مهم بر سر راه دریافت درست داده‌‌‌های خام و تبدیل آن به داده‌‌‌های قابل استفاده و قابل اتکاست.
در این چند روزه به‌عینه می‌‌‌بینیم که درک درست سیاست‌‌‌های ترامپ برای مسوولان ما بسیار چالش‌برانگیز بوده و همین امر به محافلی در داخل و خارج با اهداف خاص فرصت داده است تا کارزاری برای اشباع ذهن مقامات و مردم با اخبار غلط یا مغالطه‌‌‌آمیز به راه اندازند. اظهارات برخی از مقامات طی روزهای اخیر نشان می‌دهد که متاسفانه هم‌‌‌افزایی منفی «مانع زبانی» و «کارزار تحریف» مانع درک دقیق و درست سیاست‌‌‌های دولت ترامپ بوده است. در صورت ادامه این مشکل ابتدایی، ممکن است شرط اولیه برای اتخاذ تصمیماتی درست و منطبق با منافع ملی توسط مسوولان فراهم نباشد.

۲. داشتن شناختی درست از ترامپ و الگوی تصمیم‌گیری او و شناخت جامع سیاست داخلی آمریکا، پیش‌‌‌شرط‌‌‌ اصلی دیگر برای تصمیم‌گیری درست توسط مسوولان ما در این دوره است. نباید تردید داشت که نقطه عزیمت ترامپ در این چهار سال سیاست داخلی آمریکا و انگیزه اصلی او راضی نگه‌داشتن پایگاه اجتماعی‌‌‌اش، به‌ویژه آن ۲۵‌درصد ذوب‌شده در او و دغدغه عمده‌‌‌اش میراثی است که به‌جا خواهد گذاشت.

عملکرد پوپولیستی ترامپ و ابعاد نمایشی اقدامات او را نباید از نظر دور داشت. دیگر کشورها با شناخت درست ترامپ توانسته‌‌‌اند در ازای امتیازات شکلی که به او می‌دهند، امتیازات محتوایی قابل توجهی از او بگیرند. در دور اول، رهبر کره‌شمالی طی ملاقاتی با ترامپ امتیازات مهمی به‌دست آورد که شامل شناسایی خودش و رژیمش و کاهش تهدید امنیتی و کاهش میزان سخت‌‌‌گیری در اعمال تحریم‌‌‌های آمریکا بود. پس از این ملاقات، ترامپ همواره کیم جونگ اون را دوست خود خطاب می‌‌‌کرد و حتی از اینکه «عاشق هم شده‌‌‌اند!» سخن می‌‌‌گفت. رهبران کانادا و مکزیک نیز با دادن برخی امتیازات عمدتا شکلی و تغییر نام موافقت‌نامه تجارت آزاد آمریکای شمالی توانستند این موافقت‌نامه را نجات دهند. آنها در مقابل به ترامپ فرصت دادند تا در داخل آمریکا مدعی اصلاح موافقت‌نامه شود. در سه، چهار هفته اخیر نیز کشورهایی مانند مکزیک، کانادا، پاناما و... توانستند با برخی امتیازات جزئی، لفاظی‌‌‌ها و توپ پر اولیه ترامپ را خنثی و او را آرام کنند.

۳. کم و کیف سیاست ترامپ در مورد چین و روسیه و منطقه خاورمیانه نقش مهمی در شکل‌‌‌گیری سیاست ترامپ در قبال ایران خواهد داشت. بدون شک، چین اولویت اول ترامپ و اولویت ملی برای کل آمریکاست. خاتمه جنگ اوکراین و حل مشکلات اسرائیل اولویت‌‌‌های بعدی ترامپ خواهند بود. رابطه ترامپ با اروپا نیز اگرچه توام با تنش خواهد بود، اما او به اروپا برای بالا نگه‌داشتن چماق مکانیزم ماشه علیه ایران نیاز خواهد داشت و بعید نیست که ایران از معدود حوزه‌‌‌های همکاری بین اروپا و آمریکا باشد. خاورمیانه بسیار متفاوتی که در برابر ما رخ نموده، نقش مهمی در معادله روابط ایران و غرب خواهد داشت و در هر محاسبه‌‌‌ای در مواجهه با آمریکا باید به حساب بیاید.

نتیجه اینکه سیاست آمریکا و غرب در برابر ایران تابعی از تحولات در دیگر حوزه‌‌‌هاست و تصمیم‌گیری مقامات ایران نیز باید با توجه به همه این تحولات باشد. این خطر وجود دارد که در صورت فقدان حداقلی از تماس بین تهران و واشنگتن، ایران به کارتی در بازی دیگران تبدیل شود و دیگر کشورها، به‌ویژه چین و روسیه، بکوشند از کارت ایران برای تبادل امتیاز با ترامپ استفاده کنند.

۴. هدف اول سیاست خارجی تامین منافع ملی و رفاه مردم است و شرایط داخلی و اولویت‌‌‌های ملی در زمره مهم‌ترین عوامل تعیین‌کننده در تنظیم سیاست خارجی هستند. حساسیت جامعه ایران به تحولات سیاست خارجی طی دوقرن گذشته بیشتر از بسیاری از دیگر کشورها بوده و سرمایه اجتماعی حاکمیت تا حد زیادی تحت‌تاثیر عملکردش در این حوزه قرار داشته است. طی ۴۶سال گذشته حساسیت جامعه به سیاست خارجی بیش از پیش افزایش یافته است. مقاماتی که در تعیین سیاست خارجی نقش دارند، باید از واقعیات شرایط داخلی، از جمله انواع ناترازی‌‌‌ها، تورم، فرار سرمایه، مهاجرت نخبگان، حساسیت شاخص‌‌‌ها و بهای ارز و طلا به سیاست خارجی و... مطلع‌‌‌ باشند. آنها همچنین باید بدانند که سیاست خارجی چه نقش مخربی می‌‌‌تواند بر سرنوشت برنامه‌‌‌ریزی‌‌‌ها و تصمیمات در داخل و به‌ویژه در حوزه‌‌‌های اقتصادی-اجتماعی داشته باشد. نوسانات و افت و خیز شدید تولید ناخالص داخلی از اواخر دهه ۸۰ به‌شدت تحت‌تاثیر فاکتورهای مرتبط با سیاست خارجی بوده است.


🔻روزنامه کیهان
📍 راه‌حل، صدای واحد و ایستادن
✍️ سعدالله زارعی
منطقه در یک وضعیت خاص تاریخی است. بسیاری از «تحولات آینده» به نحوه رقم خوردن تحولات فعلی منطقه وابسته است. غرب با محوریت دولت آمریکا یک بار دیگر و پس از بارها تجربه شکست، درصدد برآمده بر منطقه غلبه و موانع فعلی آن را حذف کند. اگر دشمن در این مرحله موفق شود ولو این موفقیت نسبی باشد، کار برای همه کشورهای منطقه و همه مسلمانان سخت و پرهزینه می‌شود. اما اگر کشورهای منطقه خطر مشترک فعلی را درست درک و بر اساس آن عمل کنند، یک مشکل کلیدی و پرپیامد را پشت‌سر گذاشته و روابط آنها با محیط خارجی منطقی‌تر می‌شود. رئیس‌جمهور جاهل و مغرور آمریکا در جریان دیدار اخیر پادشاه اردن با وی در پاسخ به سؤال خبرنگار که پرسیده بود به چه دلیل به موفقیت کوچاندن فلسطینی‌ها اعتماد دارد؟ گفت «قدرت». بنابراین واضح است که خنثی کردن فتنه‌ای که نه فقط علیه فلسطین بلکه علیه همه کشورهای منطقه طراحی شده است جز با نشان دادن قدرت ممکن نیست. کشورهای منطقه بر یک جغرافیای قدرتمند قرار دارند و می‌توانند آمریکا را در این مواجهه به عقب‌نشینی وادار نمایند. همه باید بدانند ترامپ باید به جای خود بنشیند تا امکان اداره منطقه بر مبنای منافع مشترک اعضای آن وجود داشته باشد. از آنجا که ترامپ با شعار «آمریکا اول» به میدان آمده و رسیدن به این شعار را در دوره‌ای کوتاه میسر پنداشته، سیاست «نزاع با همه» را در پیش گرفته و محیط پیرامونی این کشور یعنی آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی را هم در این دایره قرار داده است، شکست دادن او آسان‌تر می‌باشد و لذا کشورهای منطقه نباید در مواجهه با گنده‌گویی‌های ترامپ دچار رعب گردند و احساس ضعف نمایند.
تهدیدات فعلی آمریکا و دنباله پلید آن در منطقه بیانگر آن است که هرگاه سنگری در برابر آمریکا و رژیم اسرائیل تضعیف شود - آن‌گونه که در سوریه پیش آمد - همه کشورهای منطقه اعم از اینکه بخشی از مقاومت باشند یا نباشند، در معرض تهدید قرار می‌گیرند. کمااینکه در زمانی که ارتش آمریکا عراق را به اشغال درآورد، جرج بوش رئیس‌جمهور وقت آمریکا گفت «این بازگشت ما به جنگ‌های صلیبی و پیروزی در آن بود». بنابراین در چنین فضائی فرقی میان ایران، عربستان سعودی، ترکیه و دیگر قطعات این منطقه نیست.
منطقه با دور تازه‌ای از فشار مواجهه می‌باشد. این فشار با علامت توسعه جنگ همراه است ولی آیا قرار است جنگ‌های تازه‌ای رخ دهد؟ اگر بله، ابعاد آن چیست؟ و اگر نه قرار است چه اتفاقاتی با حربه جنگ در منطقه پیش آید؟ اینک در آمریکا دولتی سر کار آمده که کار خود را با «تهدید همه» شروع کرده است؛ تا آنجا که به ایران مربوط می‌شود، صدور «یادداشت اجرائی» ترامپ می‌باشد که فهرستی از خواسته‌ها و آرزوهای کهنه و شکست‌خورده را بازنویسی کرده است. طبق این یادداشت ایران باید فعالیت هسته‌ای خود را در همین نقطه متوقف کند و اجازه دهد خود آمریکا بر آن نظارت داشته باشد و فعالیت‌های نظامی و تولید سلاح‌های متعارف خود را متوقف و محدود نماید و از گروه‌ها و دولت‌های مقاومت در منطقه که در دو - سه دهه گذشته، طرح‌های استیلاطلبانه و اشغالگرانه آمریکا و اسرائیل را به چالش کشیده‌اند، حمایت نکند و خواسته‌های دیگری که مجموعه آنها یعنی ایران از هرچه به قدرتمندی و توان پاسخ نه دادن آن به آمریکا منجر می‌شود، فاصله بگیرد. کشورهای منطقه و جهانیان و خود آمریکا می‌دانند ایران توان کافی برای نادیده گرفتن تهدیدات ترامپ دارد اما واقعیت این است که آمریکای ترامپ مجموعه‌ای از اقدامات را در نظر دارد که کل منطقه را تهدید می‌کند و اگر منطقه در برابر فتنه ترامپ ضعف نشان دهد همه کشورهای منطقه از جمله ایران دچار خسارت می‌شوند. اینک یک تهدید جدید به‌طور مشترک علیه فلسطین از سوی آمریکا و رژیم اسرائیل مطرح می‌باشد که نقطه کانونی آن کوچاندن فلسطینی‌های غزه و کرانه باختری است که خود این با توجه به تبعات آن یک تهدید علیه منطقه عربی است. البته طرح کوچاندن فلسطینی‌های مقاوم به دیوار می‌خورد و به سرانجام نمی‌رسد اما اگر دولت‌های عربی در خود طرح این موضوع، منفعل باشند بحث‌های جدیدی با هدف تثبیت رژیم صهیونیستی و سیطره آن بر شئون عربی پیش می‌آید و چهره منطقه را تغییر می‌دهد این موضوعی است که استقلال همگان را مخدوش می‌گرداند. الان یک سر تهدیدات مشترک فعلی آمریکا و رژیم اسرائیل، کشور سوریه است، بخش‌های حساس و مهمی از این کشور اسلامی و عربی. اینک در معرض اشغال دائمی رژیم اسرائیل قرار گرفته است. ارتش اسرائیل سرگرم ساخت موقعیت‌های دائمی در مناطق تازه اشغال‌شده «قنیطره» و حومه دمشق است. انهدام زیرساخت‌های نظامی سوریه که در جلو چشم کشورهای عربی و اسلامی صورت گرفته علامتی از تلاش جدی برای استیلای رژیم اسرائیل بر همه کشورهای عربی و اسلامی منطقه است.
الان یک سر دیگر تهدیدات مشترک آمریکا و رژیم غاصب، کشور لبنان است. جدای از اینکه طی دو ماه گذشته بخش‌های حساسی از مرز مشترک سوریه با لبنان به اشغال ارتش اسرائیل درآمده است، شاهد تلاش ارتش اسرائیل برای ابقا در مناطق مرتفع لبنان - در شمال منطقه خیام و مرجعیون - هستیم اگر با این اقدام برخورد نشود، دولت اسرائیل بر کشور و دولت لبنان سیطره دائمی پیدا می‌کند و از این طریق فشار بر حوزه عربی را افزایش می‌دهد.
تهدیدات کنونی محدود به محور مقاومت نیست، مصر، اردن، عربستان و ترکیه هم از سوی آمریکا و رژیم اسرائیل تهدید حاکمیتی و سرزمینی شده‌اند. دونالد ترامپ در دیدار با پادشاه اردن تأکید کرد مصر و اردن باید بخش‌هایی از سرزمین‌شان را بدهند تا منطقه به آرامش برسد. رئیس‌جمهور آمریکا اعتقاد دارد دولت‌های مصر و اردن را می‌تواند مرعوب کند و موافقت آنها را بگیرد. در حالی که اگر این دو کشور عربی همسایه فلسطین زیر بار طرح واگذاری بخشی از سرزمین خود به طرح آمریکا بروند، وارد دالانی از بحران‌های داخلی از یک‌سو و امتیازدهی ‌های پی‌در‌پی از سوی دیگر می‌شوند. ترامپ بر خواسته خود اصرار دارد و به نظر نمی‌آید به راحتی رها کند در این میان همه چیز به مصری‌ها و اردنی‌ها بستگی دارد اگر بر موضع «نه» خود بمانند بدون آنکه با هزینه زیاد مواجه گردند، خطر طولانی‌مدت را پشت‌سر گذاشته‌اند و اگر ضعف‌ نشان دهند دچار مشکلات پیاپی می‌شوند. مصر و اردن در دوره اول ترامپ زیر بار طرح «معامله قرن» که دقیقاً همین مضمون داشت و ناظر به واگذاری بخش‌هایی از سرزمین این دو کشور بود، نرفتند و مشکلی هم برای آنان پیش نیامد.
یک سر تهدیدات دولت جدید آمریکا و رژیم صهیونیستی هم کشور عربستان سعودی است. ترامپ اعلام کرد عربستان خیلی بزرگ است و می‌تواند بخشی از کشور خود را بدهد. کمااینکه دولت اسرائیل هم معتقد است عربستان در بازی با آمریکا و اسرائیل صداقت ندارد و به یک بازی خراب‌کن تبدیل شده است پس واضح است که نزدیک‌ترین دولت‌ها در منطقه به دولت آمریکا هم از فتنه کنونی برکنار نیستند. آمریکایی‌ها در این مرحله صرفاً به مصاف جبهه مقاومت نیامده‌اند به مصاف کل منطقه آمده‌اند. واقعیت آشکار این است که در طول ۲۵ سال گذشته، آمریکا و رژیم اسرائیل بارها با جبهه مقاومت زورآزمایی کرده و هر بار به شکست رسیده‌اند از جمله در جریان جنگ ۱۶ ماهه غزه - که شواهد از آغاز دوباره این جنگ‌ طی روزهای آینده حکایت می‌کند - شکست خورده‌اند. به نظر می‌آید آمریکا در تجزیه و تحلیل تحولات و با ارزیابی دقیق از توانایی‌های خود و توانایی‌های منطقه غرب آسیا به این نتیجه رسیده است که باید طرحی کلی‌تر را دنبال نماید و در دل آن مصاف تازه‌ای با جبهه مقاومت شکل بدهد. مثل اینکه در یک منطقه عملیاتی یک قله وجود دارد که تسخیر آن ممکن نیست، راه‌حل دور زدن آن است. آمریکا در پوشش بحث «صلح مسلح» و «امنیت عمیق» درصدد درگیرسازی بخش‌هایی با بخش‌هایی دیگر در منطقه است. آمریکا با ترسیم جغرافیای جدید می‌خواهد چالش‌های خود را از طریق تبدیل کل منطقه به منطقه چالش حل کند، فلسطینی‌ها، سوری‌ها، لبنانی‌ها، اردنی‌ها، مصری‌ها، عربستانی‌ها، ایرانی‌ها و... همه باید درگیر چالش‌های امنیتی و سیاسی بشوند، تا چالش منطقه با آمریکا رفع شود. راهبرد«آمریکا اول» ، برای ابرقدرتی آمریکا در دهه‌های آینده می‌باشد در حالی که دوران ابرقدرتی آن به پایان رسیده است. در بازیابی قدرت فروپاشیده آمریکا، چشم ترامپ به تسلط بر غرب آسیا دوخته شده است چرا که این منطقه در شکل‌گیری قدرت بین‌الملل، نقش کانونی دارد.
راه‌حل منطقه در این وضعیت فتنه‌گون اولا؛ً «صدای واحد» بودن است. الان وضع آمریکا به‌گونه‌ای است که همین صدای واحد بودن، آن را به عقب می‌راند. ثانیا؛ً نشان دادن اقتدار از سوی جبهه مقاومت است که امروز هم این صدای واحد و هم این علامت اقتدار را مشاهده می‌کنیم. این باید با قدرت ادامه پیدا کند.


🔻روزنامه همشهری
📍 لبخندهای اورجینال
✍️ دانیال معمار
می‌گویند شما غمگین‌ترین مردم جهان را دارید. چقدر اشتباه می‌کنند. شاد بودن به این نیست که تنها یک لبخند و خنده بزرگ، سنجاق کنید به صورت‌تان و هر جایی که می‌روید، آن را نشان دیگران بدهید تا دیگران بدانند و آگاه باشند که شما، چقدر شاد و خوشحالید. شادی واقعی از دل آدم می‌آید و لبخندی که با این شادی واقعی پشتیبانی شود، لبخندی دلنشین‌تر و تأثیرگذارتر خواهد بود تا لبخندی که همین‌جوری و برای نشان دادن اینکه مثلا ما چقدر شادیم ایجاد شود. غربی‌ها دهه‌هاست که به دنبال همین شادی تصنعی رفته‌اند، به همین دلیل هم نسخه ابتذال و بی‌بندوباری را برای شاد کردن مردم پیچیده‌اند.
ایجاد شادی هم در جایی غیر از صورت آدم اتفاق می‌افتد و نواحی صورت هر کسی، تنها بازتابی از نشاط و شادی درونی است. می‌توانیم کارهای زیادی انجام بدهیم تا بازتاب شادی آن، در صورتمان هویدا شود. می‌توانیم با خانواده به گردشی چند ساعته برویم یا دور یک پارک بدویم یا با دوستان و آشنایان‌مان بنشینیم و گل بگوییم و گل بشنویم. اما من جاهایی را می‌شناسم که در روزها و شب‌های گذشته می‌شد لبخندهای واقعی و اورجینال عده‌ای را دید؛ از همان‌هایی که زیباست و باعث زیبایی صورت و سیرت می‌شود.
هر سال در همین حوالی، پیر و جوان محله‌ها دور هم جمع می‌شوند و بساط جشن و شادی نیمه شعبان را برپا می‌کنند. شعبان شاد است؛ از آن ماه‌هایی که از هلال تا قرص کاملش پر از خیر و برکت و خوشحالی است. به خاطر همین می‌شود بدون نگاه کردن به تقویم رسیدن هلال این ماه را از ظاهر کوچه‌ها و خیابان‌ها و حتی از نگاه کردن به چهره‌های مردم فهمید. این روزها و شب‌ها که میلاد منجی عالم است و یکی از بزرگ‌ترین اعیاد ما شیعیان، حول و حوش مساجد که بروی و در برنامه‌ها و جشن‌هایشان شرکت کنی می‌توانی این خنده‌های اورجینال را کنار آنها حس کنی.
آنها هر سال همین موقع‌ها، بدون قرار قبلی، بدون هماهنگی و بدون دعوت می‌آیند و خیلی خاکی و بی‌منت و توقع، بساط جشن بزرگ نیمه‌شعبان را برپا می‌کنند، در مسجدها، حسینیه‌ها، تکیه‌ها، کوچه‌ها و خیابان‌ها و هر جایی که بتوان دور هم جمع شد و شادی کرد. آنجاها که بروی همان خنده اورجینال روی لب‌هایت می‌نشیند. دروغ می‌گویند که ما غمگین‌ترین هستیم، ما اتفاقا شادترین مردم جهانیم، چون امیدوارترین مردم دنیا را داریم؛ امیدواریم به آینده‌ای روشن، به ظهور منجی عالم.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ۳ اصل ساده در سیاست تجاری
✍️ اسفندیار جهانگرد
برخی محافل علمی و رسانه‌ای به زعم گریگوری منکیو، استاد اقتصاد دانشگاه ‌هاروارد به‌درستی تعرفه‌های جدید ترامپ را «احمقانه‌ترین جنگ تجاری در تاریخ» نامیده‌اند. وی اشاره می‌کند که برای فهم این موضوع باید به مقاله داگلاس اروین در زمینه اصول سیاست تجاری در سال۱۹۹۶ مراجعه کرد. وی مطالعه این مقاله را به هر کسی که به بحثی جدی اما غیرتخصصی درباره مسائل کلیدی سیاست تجاری کشورها علاقه‌مند است، توصیه می‌کند. در ادامه چکیده مقاله داگلاس اروین می‌آید که می‌تواند برای سیاستگذاران و تصمیم‌گیران کشور خودمان هم مفید باشد. داگلاس اروین در ابتدا اشاره می‌کند که این اصول کمی ظریف‌تر و دقیق‌تر از مفاهیم پایه‌ای اقتصاد مانند «مبادله داوطلبانه عموما سودمند است» هستند؛ گزاره‌ای که تقریبا همه آن را می‌پذیرند اما به‌ندرت یک مساله عملی سیاستگذاری را حل می‌کند.
اصل اول: مالیات بر واردات معادل مالیات بر صادرات است
اولین گزاره این است که مالیات بر واردات معادل مالیات بر صادرات است. هرگونه محدودیت بر واردات عملا به عنوان محدودیتی بر صادرات عمل می‌کند. عکس این گزاره نیز درست است: زمانی که دولتی سیاست‌هایی برای افزایش حجم صادرات اتخاذ می‌کند، به طور غیرقابل اجتناب حجم واردات را نیز افزایش می‌دهد. دلیل اساسی این حقیقت این است که صادرات و واردات دو روی یک سکه هستند. صادرات برای تولید درآمدهایی که برای پرداخت واردات لازم است ضروری است، یا صادرات کالاهایی هستند که یک کشور برای به‌دست آوردن واردات از آنها باید صرف‌نظر کند. صادرات و واردات به‌طور ذاتی به یکدیگر وابسته‌اند و هر سیاستی که یکی را کاهش دهد، دیگری را نیز کاهش خواهد داد.
در یک سطح، ایده اینکه محدودیت‌های واردات موجب کاهش صادرات می‌شود، ساده و مستقیم است: اگر کشورهای خارجی در فروش کالاهای خود در کشوری مثل ایالات‌متحده، به عنوان مثال، محدود شوند، آنها قادر نخواهند بود دلارهایی که برای خرید کالاهای آمریکایی نیاز دارند به‌دست آورند. با این حال، در بحث‌های سیاستگذاری تجاری بین‌المللی تمایل به دیدن صادرات و واردات یک کشور به عنوان پدیده‌های جداگانه و مستقل وجود دارد. در این دیدگاه، سیاست دولتی می‌تواند واردات را بدون تاثیر منفی بر صادرات کاهش دهد یا بالعکس. این دیدگاه اشتباه است زیرا صادرات و واردات از یکدیگر فاصله زیادی نمی‌گیرند. این دو به‌طور اجتناب‌ناپذیری به هم پیوسته‌اند حتی اگر مکانیسمی که آنها را به هم پیوند می‌دهد فورا واضح نباشد (عدم تعادل‌های تجاری در اصل سوم بررسی خواهند شد). بازار ارز یکی از مکانیسم‌هایی است که صادرات و واردات را به هم پیوند می‌دهد تا اطمینان حاصل شود که وقتی یک کشور به طور یک‌جانبه تعرفه خود را کاهش می‌دهد، صادرات آن کشور نیز افزایش می‌یابد.این مثال اگرچه بسیار ساده‌ است و ممکن است در عمل به شرایط مختلفی تحت تاثیر قرار گیرد، با این حال یک آزمایش فکری مفید است. در اکثر موارد نمی‌توان مکانیسم پیوند صادرات و واردات را به طور مستقیم مشاهده کرد. اگرچه اثر آن نه آشکار است و نه ظاهری اما هنوز هم وجود دارد و عملی است.
اصل دوم:کسب‌وکارها نیاز مصرف‌کننده هستند
در حمله مشهور خود به مرکانتیلیسم، آدام اسمیت نقش مصرف‌کننده را در امور اقتصادی بالا برد و نوشت: «مصرف تنها هدف و مقصود تمام تولید است و منافع تولیدکننده باید تنها به اندازه‌ای که ممکن است برای ارتقای منافع مصرف‌کننده ضروری باشد، مورد توجه قرار گیرد.» اسمیت سیاست‌های دولتی را به دلیل غفلت از این نکته و حتی معکوس کردن این اولویت‌ها نقد کرد: «اما در سیستم مرکانتیلیستی، منافع مصرف‌کننده تقریبا همیشه فدای منافع تولیدکننده می‌شود و به نظر می‌رسد که تولید را هدف نهایی و مقصود تمام صنعت و تجارت می‌داند.» اسمیت استدلال کرد که کشورها مانند مصرف‌کنندگان باید از طریق تجارت آزاد به دنبال پایین‌ترین قیمت در بازار باشند: «آنچه در هدایت هر خانواده خصوصی خردمندانه است، در مورد یک پادشاهی بزرگ، بعید است که حماقت باشد.»
تصویری که اسمیت و دیگر اقتصاددانان بعدی ارائه دادند ساده است: مصرف‌کننده یک خانه‌دار است. مصرف‌کننده یکی از ماست که نقش خریدار کالاها را ایفا می‌کند، چه در سوپرمارکت، چه در مرکز خرید، یا در مکان‌های دیگر. از آنجایی که حمایت تجاری قیمت کالاهایی را که مصرف‌کننده می‌خرد بالا می‌برد، این سیاست مخالف منافع مصرف‌کننده است. این تصویر و قیاس هدف خود را برای جلب نظر خواننده به سمت مصرف‌کننده انجام می‌دهد زیرا در واقع هر یک از ما مصرف‌کننده‌ای هستیم.
با مشاهده واردات نه به عنوان کالاهای نهایی مصرفی بلکه به عنوان نهاده‌هایی برای تولید، سیاستگذاران می‌توانند به وضوح‌تر درک کنند که مساله بیشتر مربوط به «نجات» شغل‌ها نیست بلکه مربوط به «مبادله» شغل‌ها بین بخش‌هاست. این امر قوی‌ترین درس مهم در تمام اقتصاد را به ذهن می‌آورد: هیچ چیزی به عنوان ناهار رایگان وجود ندارد. هر اقدامی نوعی مبادله را شامل می‌شود. قیمت‌های بالاتر فولاد داخلی به اشتغال در صنعت فولاد کمک می‌کند اما به اشتغال در صنایع مصرف‌کننده فولاد آسیب می‌زند. قیمت‌های بالاتر نیمه‌هادی‌های داخلی به اشتغال در صنعت نیمه‌هادی کمک می‌کند اما به اشتغال در صنایع مصرف‌کننده نیمه‌هادی آسیب می‌زند. همانطور که جان استوارت میل در سال۱۸۴۸ در زمینه حمایت از واردات نوشت: «گزینه این نیست که مردم کشور خود را در برابر خارجی‌ها به کار گیریم بلکه گزینه این است که یک طبقه از مردم کشور خود را در مقابل طبقه دیگر به کار گیریم.»
اصل سوم: عدم تعادل‌های تجاری منعکس‌کننده جریان‌های سرمایه‌ای هستند
حوزه مالی بین‌الملل به طور سنتی به عواملی پرداخته است که باعث تعادل حساب جاری کشورها می‌شوند که جامع‌ترین اندازه‌گیری تجارت کالاها و خدمات است. با این حال بحث‌های سیاست تجاری به طور فزاینده‌ای با نگرانی‌های مربوط به عدم تعادل‌های تجاری گره خورده‌اند، به طوری که اغلب این مسائل مالی بین‌الملل نمی‌توانند به طور جداگانه از سیاست تجاری مورد بررسی قرار گیرند. یکی از مهم‌ترین درس‌های مالی بین‌الملل این است که عدم تعادل‌های تجاری نشان‌دهنده جریان‌های خالص سرمایه بین کشورها هستند. این نکته در دهه۱۹۸۰، زمانی که حساب جاری ایالات متحده به شدت به سمت کسری رفت، بارها توسط اقتصاددانان تاکید شد. با این حال به نظر می‌رسد که این درس هنوز برای بسیاری از مقامات سیاستگذار امروز گم شده است، به عنوان مثال زمانی که شنیده می‌شود ایالات‌متحده دچار کسری تجاری است زیرا بازار آن بازتر از بازار سایر کشورها است، یا اینکه ژاپن دارای مازاد تجاری است زیرا بازار آن به روی واردات بسته است. ممکن است ایالات‌متحده بازار نسبتا بازتری داشته باشد و بازارهای خارجی بسته‌تر باشند اما این واقعیت‌ها در تراز تجاری خود را نشان نمی‌دهند. هرگونه تحلیل از عدم تعادل‌های تجاری باید با بررسی تراز کلی پرداخت‌ها آغاز شود. تراز پرداخت‌ها در واقع یک حسابرسی از معاملات بین‌المللی یک کشور است. حسابرسی تراز پرداخت‌ها موضوعی خشک و بی‌روح است اما آشنایی با آن می‌تواند بسیاری از رمز و رازهای کسری تجاری و علل زیربنایی آن را برطرف کند، همچنین می‌تواند مشخص کند که کدام راهکارها احتمالا در اصلاح چنین کسری‌ای موثر یا بی‌اثر خواهند بود، اگر این مسیر عملی مطلوب در نظر گرفته شود.
اولین درس حسابداری این است که تراز پرداخت‌ها همیشه متعادل است یعنی مجموع آن به صفر می‌رسد. این یک هویت حسابداری است یعنی این موضوع به طور تعریف شده درست است. دو دسته اصلی از معاملات وارد ترازپرداخت‌ها می‌شوند: حساب جاری که تمام تجارت کالاها و خدمات را ثبت می‌کند و حساب سرمایه که تمامی تجارت دارایی‌ها، اعم از سرمایه‌گذاری‌های پرتفوی یا مستقیم را ثبت می‌کند چون تراز پرداخت‌ها همیشه متعادل است، کشوری که کسری حساب جاری دارد باید یک مازاد معادل در حساب سرمایه داشته باشد. به عبارت دیگر، اگر کشوری کالاها و خدمات بیشتری از بقیه دنیا خریداری کند تا اینکه می‌فروشد، باید دارایی‌های بیشتری از سایر کشورها به فروش برساند تا آنچه را که خریداری کرده جبران کند.
این ارتباط ضروری ممکن است با در نظر گرفتن وضعیت یک فرد روشن‌تر شود. اگر در یک‌سال، هزینه‌های یک فرد دقیقا با درآمد او مطابقت داشته باشد، موقعیت دارایی خالص آن فرد تغییر نخواهد کرد (یعنی هیچ افزایشی در دارایی‌ها یا کاهش در آنها نخواهد بود و هیچ استقراض یا قرض‌دهی نسبت به بقیه اقتصاد وجود نخواهد داشت). آیا یک فرد می‌تواند بیشتر از کالاها و خدماتی که در یک‌سال می‌خرد، بفروشد؟ قطعا، از یکی از دو طریق: یا با استقراض برای جبران تفاوت یا با فروش دارایی‌هایی که قبلا در اختیار داشته است. هر دو روش موقعیت دارایی خالص فرد را کاهش می‌دهند و معادل قرض گرفتن آن فرد در آن سال است. کشورها نیز کسری حساب جاری خود را به همین روش تامین می‌کنند. یک معادله اساسی در مالیه بین‌الملل وجود دارد که این فعالیت‌های وام‌گیری و وام‌دهی خالص را به حساب جاری مرتبط می‌کند. معادله این است:
سرمایه‌گذاری-پس انداز= واردات-صادرات
به عبارت دیگر، کشورهای دارای مازاد تجاری (که در آن ارزش صادراتشان از ارزش وارداتشان بیشتر است) پس‌انداز داخلی بیشتر از سرمایه‌گذاری داخلی دارند. این «مازاد» پس‌انداز که به خارج سرمایه‌گذاری یا وام داده می‌شود، خود را در قالب کسری حساب سرمایه نشان می‌دهد که معادل آن مازاد حساب جاری است. کشورهای دارای کسری تجاری می‌توانند سرمایه‌گذاری داخلی بیشتری نسبت‌به پس‌انداز داخلی خود حفظ کنند به دلیل افزوده شدن پس‌اندازهای خارجی که به عنوان مازاد حساب سرمایه یا کسری حساب جاری وارد می‌شود.
نتیجه قوی این معادله این است که اگر یک کشور بخواهد کسری تجاری خود را کاهش دهد، باید شکاف بین سرمایه‌گذاری داخلی و پس‌انداز داخلی خود را کاهش دهد. مگر اینکه سیاست‌های تجاری یک کشور همچنین بر پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری کل آن کشور تاثیر بگذارد، این سیاست‌ها در تغییر تعادل تجاری آن کشور بی‌اثر خواهند بود. به همین دلیل است که مشاهده ساده نشان می‌دهد که برخی کشورهای دارای بازارهای باز، مازاد تجاری دارند و برخی دیگر کسری تجاری دارند در حالی که برخی کشورهای دارای بازارهای بسته، مازاد تجاری دارند و برخی دیگر کسری تجاری دارند. این عدم تعادل‌ها کاملا به وام‌گیری و وام‌دهی بین‌المللی مربوط می‌شوند و تقریبا هیچ ربطی به سیاست‌های تجاری ندارند. وام‌گیری دولت برای پوشش کسری مالی می‌تواند یکی از بزرگ‌ترین عوامل تخلیه پس‌اندازهای یک کشور باشد بنابراین به کسری حساب جاری منجر شود. توانایی یک کشور در داشتن مازاد یا کسری حساب جاری بستگی به میزان اجازه دادن به حرکت سرمایه بین کشورها دارد. این خود تابعی از سیستم پولی بین‌المللی و رژیم نرخ ارز خاص در آن زمان است. در غیاب تحرک سرمایه بین‌المللی، یعنی در صورتی که وام‌گیری و وام‌دهی بین‌المللی انجام نشود، پس‌انداز داخلی برابر با سرمایه‌گذاری داخلی خواهد بود و در نتیجه تجارت متعادل خواهد بود زیرا صادرات برابر با واردات خواهد بود.
نتیجه کلی چیست؟ تراز تجاری یک کشور به جریان‌های سرمایه بین‌المللی ارتباط دارد و نه با بازارهای باز یا بسته، رویه‌های تجاری ناعادلانه یا رقابت‌پذیری ملی. اگر یک کشور بخواهد «مشکل» کسری تجاری خود را حل کند، باید جریان‌های بین‌المللی سرمایه به داخل کشور خود را معکوس کند. در بسیاری از موارد، می‌توان با کاهش کسری مالی دولت، قرض‌گیری خارجی خالص را معکوس کرد. البته کنترل‌های سرمایه نیز می‌توانند این هدف را محقق کنند، همانطور که در دوره برتون وودز بود اما به جای سرکوب حرکت سرمایه، سیاستگذاران باید به نیروهای اقتصادی زیربنایی که موجب حرکت سرمایه می‌شوند، پاسخ دهند.
این سه اصل ساده در سیاست‌های تجاری و ایده‌های پشت آنها جدید نیستند (برخی از آنها بیش از ۴۰۰سال است که مورد بحث قرار گرفته‌اند) و امروزه نیز در میان اقتصاددانان بین‌المللی بحث‌برانگیز نیستند. این اصول با آزمون زمان به‌گونه‌ای ایستاده‌اند که به حقیقت‌هایی نزدیک هستند که اقتصاددانان در هر زمینه‌ای از مباحثه‌های سیاسی به آنها ارائه می‌دهند. با این حال، این اصول به‌طور معمول یا به‌طور صریح یا ضمنی در بحث‌های سیاست‌های تجاری در ایالات‌متحده و دیگر کشورها نادیده گرفته می‌شوند. اروین داگلاس مطرح می‌کند که تصور نمی‌کند که درک بیشتر این اصول به‌طور حتم باعث ایجاد سیاست‌های تجاری لیبرال‌تر شود بلکه آنها را با این امید که شاید منجر به بحث‌های بهتری شوند که در آنها پیامدهای واقعی سیاست‌های دولتی به‌طور جدی‌تری بررسی شوند، ارائه می‌کند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 مذاکره با امریکا!؟
✍️ سیدعطا‌‌الله مهاجرانی
ظاهرا مانند موسی و عصا هرگاه سخن از مذاکره با امریکا به میان می‌آید، مقاله مذاکره مستقیم که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹ در روزنامه اطلاعات منتشر شد، تداعی می‌شود. دوستان، آشنایان و رسانه‌ها از من هم می‌پرسند نظرم درباره مذاکره با امریکا چیست؟ به نظرم موضوع از چنان اهمیت و حساسیتی برخوردار است که باید جهات مختلف و لایه‌های متفاوت آن را با دقت و تأمل سنجید و بررسی کرد. یکم: بدیهی است که هیچ کس با نفس مذاکره با دشمن از بنیاد مخالف نیست. دلایل متعدد و متنوع تاریخی و دینی و عقلانی و تجربی می‌توان برشمرد که دشمنان با یکدیگر مذاکره کرده‌اند. در تاریخ معاصر ویت‌کنگ‌ها همزمان با جنگیدن در ویتنام با نمایندگان امریکا در اروپا مذاکره می‌کردند. دوم: در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹ یعنی ۳۴ سال پیش که مقاله مذاکره مستقیم در روزنامه اطلاعات چاپ شد. جهان دوقطبی بود. ما تازه از مرحله دشوار و تاب‌سوز جنگ ۸ ساله نجات پیدا کرده بودیم. هاشمی‌رفسنجانی و آیت‌الله خامنه‌ای هر کدام در نخستین سال مسوولیت خویش بودند. بعد از جنگ شاهد وحدت ملی و انسجام بیشتر دولت ـ ملت بودیم و نهایتا این امریکا بود که بدون هیچ گونه پیش‌شرطی جورج بوش پدر که رییس‌جمهور یک دوره‌ای شد و سابقه ریاست سازمان سیا را داشت، پیشنهاد مذاکره را مطرح کرد. سوم: اکنون پس از ۳۴ سال جهان دگرگون شده است. این دگرگونی تفسیر‌های متفاوتی دارد. هر تفسیر می‌تواند مبنای رویکرد ویژه‌ای باشد. نتانیاهو و ترامپ گمان می‌کنند در قضیه فلسطین و حزب‌الله پیروز شده‌اند. سخن از پایان حزب‌الله در لبنان و پایان غزه بر زبان می‌آورند.

باور دارند که ایران با سقوط نظام بعثی بشار اسد در سوریه تضعیف شده و دیگر امکان دفاع از جبهه مقاومت یعنی حزب‌الله و حماس را ندارد. به همین دلیل نتانیاهو گهگاه از پایان نظام جمهوری اسلامی سخن می‌گوید. ترامپ البته این حرف را نمی‌زند ولی برای ایران ضعیفی که نتواند از خود دفاع کند و در زمانی که امریکا و اروپا و اسراییل و کشورهای هم‌پیمان منطقه‌ای انتظار دارند، نظام جمهوری اسلامی ایران مثل نظام سوریه سقوط کند.
چهارم: بر اساس چنین پیش‌داوری‌هایی ترامپ دستورالعمل اجرایی خود درباره ایران را با همان امضای طولانی‌اش امضا کرد. روح آن دستورالعمل نه تنها خلع سلاح ایران بلکه تسلیم ایران است. ایران اگر آن شرایط را بپذیرد گویی در جنگی با امریکا شکست خورده است. همان طور که امریکا شرایط خود را بعد از جنگ جهانی دوم بر آلمان و ژاپن و در سال ۲۰۰۳ بر عراق تحمیل کرد این ‌بار می‌خواهد بدون جنگ به اتکای قدرت نظامی ،سیاسی و تبلیغاتی‌اش شرایط خود را بر ایران تحمیل کند.
پنجم: ایران یک بار با امریکا مذاکره کرد. برجام محصول مذاکره بود. ترامپ برجام را ترک کرد و در واقع مذاکره را از معنی و فایده انداخت. اکنون او چگونه انتظار دارد که ایران به او اعتماد کند؟
ششم: کشوری که سلاح اتمی دارد و از سلاح اتمی در جنگ دوم جهانی علیه کشور و مردم ژاپن استفاده کرده است. با کدام منطق و برهان و مشروعیت ایران را تهدید می‌کند و برای ایران خط مشی تعیین می‌کند که نمی‌بایست از توان هسته‌ای برخوردار باشد؟
هفتم: دقت در متن فرمان یا دستورالعمل اجرایی ترامپ تردیدی باقی نمی‌گذارد که ماهیت و جهت این دستورالعمل صهیونیستی است و با ادبیات نتانیاهو نوشته شده است.
با توجه به نکات هفتگانه‌ای که نوشتم به نظرم موضع آیت‌الله خامنه‌ای در بیهوده دانستن و نفی مذاکره تصمیم و رویکردی خردمندانه و متناسب با دفاع از منافع و مصالح ملی است. البته شاهد یورش همه‌جانبه لشکر سایبری در فضای مجازی هستیم. به دلیل بالا رفتن نرخ دلار و طلا برای ملت ایران دلسوزی می‌کنند. در واقع می‌خواهند به التهاب دامن بزنند. خوشبختانه سخنان بسیار سنجیده و دقیق پزشکیان در راهپیمایی ۲۲ بهمن، باطل‌السحر پروژه یا دامی بود که پهن کرده بودند تا بتوانند دوباره از حاکمیت دوگانه سخن بگویند. بین نهاد‌ها و ارکان حکومتی در ایران شکاف ایجاد کنند. پزشکیان در بهترین موقعیت، صریح‌ترین سخنان را در دفاع از موضع رهبری بیان کرد. بدیهی است که امریکا و جهان از کشور ما یک‌صدا را شنیدند. کسانی که به تعبیر خودشان در شکاف زندگی می‌کنند دیگر نمی‌توانند دستاویزی برای نشان دادن دوگانگی در دولت و حکومت ایران بیابند.


🔻روزنامه شرق
📍 طرح ترامپ برای غزه واقعی یا رؤیاپردازی
✍️ سید‌حسین موسوی
طبق آخرین آمارها از دفتر رسانه‌ای دولت غزه از تاریخ ۱۶/۰۷/۱۴۰۱ تا ۱۳/۱۱/ ۱۴۰۳ طی ۴۷۰ روز ۱۰هزار و ۱۰۰ جنایت توسط رژیم اشغالگر در غزه انجام شده است. تعداد شهدا و مفقودان این جنایت ۶۱هزار و ۱۸۲ نفرند که از این تعداد ۴۶هزار و ۹۶۰ نفر آنها در بیمارستان‌ها به عنوان شهید ثبت شده و ۱۴هزار و ۲۲۲ نفر هنوز مفقود و زیر آوارها هستند. در حال حاضر حدود دو میلیون نفر از ساکنان غزه در شرایط فاجعه‌باری زندگی می‌کنند که بیش از ۳۵ هزار کودک، یک یا دو والد خود را از دست داده‌اند.

طی حمله وحشیانه اسرائیل امروزه

۸۶ درصد زیرساخت‌های نوار غزه شامل ۱۶۱ هزار واحد مسکونی به صورت کلی ویران شده و ۳۴ بیمارستان و ۸۰ مرکز بهداشتی نیز ارائه توان خدمات را از دست داده‌اند و در مجموع برآوردهای اولیه نشان می‌دهد که حدود ۳۷ میلیارد دلار نیز بر اثر این جنایت به غزه خسارت وارده شده است. در چنین شرایطی دونالد ترامپ بدون توجه به جنایات و خرابی‌ها اظهارات غافلگیرکننده‌ای درباره خرید و مالکیت غزه داشته که با عکس‌العمل‌های گسترده جهانی روبه‌رو شده است. او گفته است غزه را به مکانی مناسب برای توسعه در آینده تبدیل خواهد کرد. گفته است که خود را متعهد به خرید غزه و مالکیت آن می‌داند و شاید بخش‌هایی از آن را نیز به دیگر کشورهای ثروتمند خاورمیانه برای توسعه واگذار کند. او افزوده است که من از فلسطینی‌ها مراقبت خواهم کرد و مطمئن خواهم شد آنها کشته نمی‌شوند و به صورت فردی نیز موارد را درباره آوارگان فلسطینی بررسی خواهم کرد و به آنان پناهندگی خواهیم داد.

همچنین گفته است کشورهای خاورمیانه پذیرای فلسطینی‌ها خواهند بود و دراین‌باره با بن‌سلمان، ولیعهد عربستان و السیسی، رئیس‌جمهور مصر دیدار خواهد کرد و افزوده است که فلسطینیان حق بازگشت به غزه را نخواهند داشت. از سوی دیگر نتانیاهو در بازگشت از آمریکا، این سفر را تاریخی توصیف کرده و گفته این سفر دستاوردهای عظیمی داشته است.

او می‌گوید طرح ترامپ می‌تواند همه چیز را در غزه تغییر دهد. اما به قول او چالش اصلی آن است که به کجا منتقل خواهند شد؛ البته او همچنین به طعنه گفته اگر عربستان نگران یک دولت فلسطینی است، او مخالفتی با تشکیل کشور فلسطین در عربستان ندارد زیرا عربستان صحرا بسیار دارد. نکته قابل توجه آن است که اسرائیلی‌ها با لاپوشانی واقعیت‌ها و جنایات جنگی اعلام کرده‌اند که هیچ نقشی در اندیشیدن به این طرح ترامپ و حتی اطلاع قبلی از آن ‌هم نداشته‌اند. آنچه در واقعیت جریان دارد، آن است که محور نتساریم که شمال و جنوب غزه را به هم متصل می‌کند، اخیرا بازگشایی شده و اسرائیل از این محور عقب‌نشینی کرده است. در عین حال قاهره نیز اعلام کرد که یادداشتی از اسرائیل دریافت کرده که پایبندی آنان را به توافق صلح تأیید می‌کند.

البته نتانیاهو همچنان بر نابودی حماس و نیز بازگرداندن گروگان‌ها تأکید دارد. این موضع می‌تواند علامتی هشداردهنده برای شعله‌ورشدن دوباره جنگ در غزه باشد. مذاکرات غیرمستقیم در دوحه نیز با میانجیگری مصر، قطر و آمریکا جریان دارد تا فاز دوم آتش‌بس در پایان ماه فوریه جاری آغاز شود و ظاهرا هدف این مرحله پایان کامل جنگ است.

در هر حال به نظر می‌رسد راه‌حلی که رئیس‌جمهور جدید آمریکا درباره غزه ارائه می‌دهد، در عین ظالمانه‌بودن بسیار سطحی است. ظالمانه از آن رو که ده‌ها هزار نفر را به شهادت رسانده‌اند و اکنون پس از ارتکاب این حجم از جنایت جنگی و نسل‌کشی برای امنیت اشغالگران درصدد کوچ‌دادن قربانیان هستند و سطحی از آن جهت که واقعیت‌های روی زمین را نادیده می‌گیرد، زیرا هرگونه پروژه سیاسی از این دست ضمن تقویت موقعیت و محبوبیت حماس بر مقاومت مردم فلسطین در برابر اشغالگران نیز خواهد افزود.

مردم فلسطین پیوند عمیقی با سرزمین خود دارند و نزدیک به یک قرن است که با آوارگی و زندگی در اردوگاه‌ها دست و پنجه نرم کرده‌اند، اما هرگز از آرمان‌های خود پا پس نکشیده‌اند. افزون بر آن طراحان این پروژه‌ها بی‌آنکه خود آگاه باشند به گسترش آرمان فلسطینی به عنوان یک پدیده جهانی و نیز خشم افکار عمومی دامن می‌زنند. حتی به نظر می‌رسد این گونه سیاست‌پردازی‌های تهاجمی به بیداری جهانی و نیز اتحاد کشورها در مقابله با زیاده‌خواهی‌های آمریکا کمک خواهد کرد.

یک نویسنده ترک در مقاله‌ای که در ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ در پایگاه الجزیره‌نت منتشر شد، می‌گوید ایجاد پیمان‌های منطقه‌ای گسترده و قوی تنها راه مقابله با این زیاده‌خواهی‌هاست. کمال اوزتورک می‌نویسد کشورهای منطقه باید حجم تهدیدات را درک کنند؛ زیرا اشغالگری فقط به غزه ختم نمی‌شود، بلکه شامل بخش‌هایی از خاک سوریه و لبنان نیز خواهد شد. موضوع کوچاندن فلسطینی‌ها از غزه به کشورهایی نظیر مصر و اردن صرفا یک اظهارنظر از سوی رئیس‌جمهور آمریکا نیست، بلکه تهدیدی آشکار برای کل منطقه است.

او می‌افزاید اگر مصر و اردن گمان می‌برند که این موضوع را می‌توانند از طریق گفت‌وگو با آمریکا و اسرائیل حل کنند و مانع ورود دو میلیون پناهنده به کشورهایشان شوند، به خطا رفته‌اند. اسرائیل از اهداف خود دست برنمی‌دارد. مذاکره کارساز نیست و درصورت انجام نیز مقطعی خواهد بود. اسرائیل و آمریکا فقط اهداف خود را از نظر اجرائی به تأخیر می‌اندازند و آن را مرحله‌بندی می‌کنند.

این نکته نویسنده تأیید این جمله ترامپ است که روز جمعه گذشته در دیدار با نخست‌وزیر ژاپن گفته بود نیازی به عجله در طرح غزه ندارد. ترامپ بارها گفته‌ اسرائیل زیادی کوچک است و باید بزرگ شود.

هم‌اینک سوریه برای واگذارکردن منطقه حرمون، جولان و جبل‌الشیخ تحت فشار است و اگر تن ندهد، با اشغالگری بیشتری مواجه می‌شود و افزون بر آنکه آمریکا و اسرائیل مانع به رسمیت شناختن حاکمان فعلی سوریه می‌شوند، حتی ممکن است مجازات‌هایی را نیز علیه این کشور مد نظر قرار دهند. در لبنان نیز نظام سیاسی جدید درباره تداوم اشغال جنوب این کشور تحت بهانه‌ای امنیتی و منطقه امن با مشکل مواجه است. با توجه به چنین تهدیداتی شاید این ایده اکنون بیش از گذشته واقعی باشد که کشورهای منطقه به‌ویژه کشورهای اسلامی و عربی باید برای مقابله با چنین تهدیداتی به یکدیگر بیشتر نزدیک شوند و با تقویت ائتلاف‌های منطقه‌ای مانع اهداف توسعه‌طلبانه آمریکا و اسرائیل شوند.

شایان ذکر است‌ سبک سیاست تقابلی ترامپ بر راهبرد ایجاد هرج‌ومرج نظام‌یافته مبتنی است و در این راه از دو عنصر غافلگیری و تهدید و تطمیع برای برهم‌زدن تعادل مخالفان و حتی موافقان خود استفاده می‌کند. او سقف خواسته‌های خود را به صورت اغراق‌آمیزی بالا برده و اگر با مخالفت مواجه شود، آن را برای فشار و چانه‌زنی با نگه‌داشتن روی میز به تأخیر می‌اندازد. از نظر عملی برای مقابله با این راهبرد تن‌دادن به مذاکره شیوه مناسبی نیست؛ زیرا مذاکره‌کننده در دامی که قبلا او پهن کرده است، می‌افتد. راهبرد برخورد با زیاده‌خواهی‌های ترامپ می‌تواند بر چند محور استوار شود: نخست، باید اسطوره یک رئیس‌جمهور قدرتمند برچیده شود و پوشالی‌بودن تصویری که او از خود ارائه می‌دهد، افشا شود.

دوم، همانا هم‌گامی و همسویی کشورها و موضع‌گیری قاطعانه مقابل اوست و سوم‌ هم در‌باره موضوع غزه، محرک‌های حفاظت و دفاع از آرمان فلسطین است که می‌تواند یک پدیده همه‌گیر جهانی و منطقه‌ای را به ویژه میان کشورهای اسلامی پدید آورد اما سؤالی که همچنان پاسخ روشنی ندارد، آن است که پایه‌گذار راهبرد «آمریکا اول» چرا خواهان ورود به موضوع پرهزینه‌ای نظیر خرید و اشغال غزه است؟ دیگر آنکه اسرائیل اساسا تمایلی به بازسازی غزه ندارد و افزون بر آن حضور فیزیکی آمریکا در غزه لزوما نمی‌تواند به‌فع اسرائیل باشد؛ زیرا مسئله غزه را از یک موضوع داخلی از نظر اسرائیل به یک مسئله بین‌المللی تبدیل می‌کند که پیامدهای گسترده‌ای در توازن قوای جهانی خواهد داشت.

تاکنون گمان عمومی بر آن بوده است که ائتلافی از کشورهای مختلف به‌ویژه کشورهای ثروتمند عرب در بازسازی و توسعه غزه مشارکت خواهند کرد و با ایجاد ارتباط میان غزه و کرانه باختری راه برای ایجاد یک دولت فلسطینی و سپس عادی‌سازی رابطه عربستان و اسرائیل در چارچوب توافق ابراهیم باز خواهد شد. همچنین با حضور یک نیروی حافظ صلح بین‌المللی، تداوم آتش‌بس با اسرائیل تضمین خواهد شد. ولی به نظر می‌رسد چنین طرح‌ها و و ایده‌هایی نیز با وجود مخالفت رژیم اسرائیل روی کاغذ باقی بماند. در هر حال اگر طرح ترامپ نوعی بازی راهبردی حاوی اهداف دیگر نباشد، شاید بتوان طرح ترامپ را بخشی از یک طرح بزرگ‌تر دانست که به توافق ابراهیم مربوط می‌شود. طوفان‌ الاقصی غزه را محور یک تنش بین‌المللی قرار داده است؛ زیرا در نشست کشورهای گروه ۲۰ (G-۲۰) تفاهمی زیر نظر آمریکا شکل گرفت که با ایجاد یک گذرراه جدید دریا –‌خشکی پایه (IMEEC) امتداد راه باید هند را به کشورهای امارات و عربستان و سپس اسرائیل و از آنجا به اروپا متصل کند.

طوفان الاقصی این طرح بزرگ بین‌المللی را بر هم زد و آینده این معبر را در معرض ابهام قرار داد. شاید این بار آمریکا خواستار آن باشد که با حضور مستقیم، این کریدور اقتصادی را که در حقیقت باعث ایجاد یک منطقه اقتصادی قدرتمند می‌شود، خود رهبری کند، به‌ویژه آنکه در شرق مدیترانه نشان داد که حجم بزرگی از ذخایر گازی و نفتی در این دریا وجود دارد. بهره‌برداری از میدان مارین در سواحل تحت حاکمیت غزه می‌تواند ثروت مهمی را برای مردم غزه رقم بزند و در حال حاضر استحصال گاز غزه توسط رژیم اسرائیل انجام می‌شود. منابع گاز و انرژی شرق مدیترانه می‌تواند برای آمریکا نیز فریبنده باشد. و دست آخر آنکه داشتن یک پایگاه نظامی ساحلی برای آمریکا در شرق مدیترانه، شبیه آنچه روس‌ها در سوریه در اختیار داشتند، نیز می‌تواند انگیزه دیگری از ارائه این طرح باشد. البته امنیت اسرائیل نیز همچنان در اولویت سیاست خاورمیانه‌ای آمریکاست که آن هم می‌تواند محرک دیگری برای چنین طرحی باشد.

در هر حال خواه طرح ترامپ نوعی رؤیاپردازی کودکانه یا واقعی باشد، مخالفت یکپارچه و قاطع کشورهای منطقه به ویژه آن دسته از کشورهایی که در معرض تهدید بیشتری هستند، کارساز خواهد بود و لازم است دستگاه دیپلماسی کشور با کشورهایی که تحت فشار هستند، اعلام همبستگی کند.


🔻روزنامه رسالت
📍 نعمتی که داریم و قدر نمی‌دانیم
✍️ مسعود پیرهادی
هر بار که غم، سنگینی می‌کند و ناامیدی بنای استیلا پیدا می‌کند، دل‌ها به وجود قطب عالم امکان، گرم می‌شود و در حقیقت، زنده می‌شود.
تصاویر حضور بی‌نظیر مردم در مسجد جمکران، میعادگاه عاشقان آن امام حی و حاضر، حقیقتا دل‌ها را زنده می‌کند و قوت می‌بخشد.
به بهانه میلاد حضرت صاحب‌الزمان عجل‌الله‌فرجه چند فراز از زیارتی که مرحوم سیدبن‌طاووس نقل کرده را مرور کنیم تا به یاد آوریم چه داریم و قدر نمی‌دانیم.
«السَّلاَمُ عَلَى مُحْیِی الْمُؤْمِنِینَ وَ مُبِیرِ الْکَافِرِینَ» اگر قلب‌ها و جان‌ها مرده، اینگونه نیست که کار تمام شده باشد؛ احیاگری داریم که به برکت وجودش زندگی جریان می‌یابد. اگر غلبه کفار و شدت فتنه‌ها بر قلب و وجودمان سنگینی می‌کند، از بی‌عرضگی ماست که نمی‌توانیم از نابودکننده کفار مدد بگیریم و ورق را برگردانیم.
«السَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ الْأَوْلِیَاءِ وَ مُذِلِّ الْأَعْدَاءِ» کسی را داریم که اولیای خدا را عزت می‌بخشد و نمی‌گذارد زور روزگار غدار بر حقیقت بچربد و جایگاه عالی آنان را پس و پیش کند؛ از طرفی اجازه نمی‌دهد دشمنان خدا عزت یابند و به ناحق بر اریکه‌ای تکیه زنند که صلاحیت آن را ندارند.
«السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ‏» امام عصر کسی است که خدا به امت‌ها وعده داده عقاید مختلف مردم را به‌برکت و یاری او جمع کند و خلق را از تفرقه برهاند. اگر تشتت و تفرقه و عدم انسجام وجود دارد برای آن است که دست به دامان آن گردآورنده و جامع اطراف نشده‌ایم.
«وَ مُفَرِّجِ الْکَرْبِ وَ مُزِیلِ الْهَمِّ وَ کَاشِفِ الْبَلْوَى‏» اگر دل از اندوه مالامال است اگر سیل بلایا خانمان‌سوز شده و اگر آه و افسوس، قوت غالب گشته است برای عدم درک حضور گشایش‌بخش دلها و برطرف‌کننده هم و غم و بلیات خلق است.
برای ما سخت است ندیدن آن حضرت و برای آن حضرت، سخت است دیده نشدن و زبانم لال، نادیده گرفته شدن؛ نه برای خودش بلکه برای ما؛
او چون هم‌نام و هم‌کنیه‌اش پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه‌وآله «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم» رنج ما بر او‌ گران و سخت است؛ نسبت به هدایت ما حرص می‌خورد و اصرار می‌ورزد.
او‌ نرفته است که بازآید؛ او هست و همین ماجرا را غم‌انگیز می‌کند که بزرگترین نعمت را داریم و قدر نمی‌دانیم. به‌محض آنکه بفهمیم او هست و باید خدمتش را کرد و به‌مجرد آنکه هم‌جنس و هم‌سنخ او شویم دوره غیبت برای هر کدام از ما پایان می‌یابد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین