🔻روزنامه تعادل
📍 تورم سوار بر اسب رهوار و مردم پیادهاند
✍️ آلبرت بغزیان
یکی از دغدغههای اصلی مردم در هفتهها و روزهای منتهی به نوروز ۱۴۰۴ و ایام پس از آن، گرانی ارز و نرخهای عجیبی بود که در بازار کالا و خدمات مصرفی مردم جولان میداد. صعود نرخ ارز و سکه به قلههای بالای ۱۰۰ هزار و ۱۰۰ میلیون تومانی، دورنمای مبهمی در سال جدید پیش روی مردم ایجاد کرد. متعاقب گرانی ارز و سکه و خودرو و... قیمت مجموعه اقلام اساسی و مصرفی مردم هم در دالان صعود مستمر قرار گرفتند. قیمت سیب و پرتقال و پیاز و سیبزمینی و گوشت و مرغ و... به محدودههایی رسید که شاید تا پیش از این هیچ عقل سلیمی آن را پیشبینی نمیکرد. اما دلیل این نوسانات چیست و چرا اقتصاد ایران با یک چنین شرایطی روبهرو شده است؟ امروز پاسخ به این پرسش حتی برای مردمان عادی و دانشآموزان دبیرستانی هم روشن شده است. مردم میدانند معضل تحریمها و قطع ارتباط با جهان پیرامونی کار را به اینجا رسانده است. از سوی دیگر نرخ تورم هم در اقتصاد ایران افزایشی است و این عامل مضاعفی برای نوسانات ارزی و کالایی است. مناقشهای بیحاصل و قدیمی در اقتصاد ایران در مورد تاثیر تورم بر گرانی ارز یا تاثیر گرانی ارز بر رشد تورم وجود دارد که به نظر من بحث بیحاصلی است. نرخ ارز و نرخ تورم بر یکدیگر اثر متقابل دارند و نمیتوان یکی را علت و دیگری را معلول دانست. هر کدام در برههای ممکن است علت بروز نوسان و تکانه در اقتصاد باشند و زمان دیگر، معلول. جدای از این دو شاخص مهم (نرخ ارز و نرخ تورم) مشکلاتی در نظام تصمیمسازیهای اقتصادی هم وجود دارد که بر آشفتگیها دامن میزند. هر چند سوءمدیریتهای داخلی هم در بروز شرایط فعلی اثرگذار است، اما ریشه اصلی بحران سالهای اخیر را باید در تحریمها جستوجو کرد. شاید به دلیل همین اثرگذاریهاست که دولت هم و غم خود را بر ازسرگیری مذاکرات گذاشته و تلاش میکند از طریق گفتوگو با طرف مقابل، امکانی برای رفع تحریمها به دست بیاورد.
در عین حال، نمیتوان تاثیر برخی کمبودها و مشکلات داخلی را در بروز مشکلات منکر شد. یکی از این مشکلات داخلی عدم تصویب FATFاست که باعث شده نقل و انتقال بانکی برای فعالان اقتصادی یا دشوار شود و یا امکانپذیر نشود و ازسوی دیگر فساد و رانت میز در اقتصاد افزایش پیدا کند. در عرصه داخلی به نظر میرسد بانک مرکزی دیگر برنامهای برای سرکوب نرخ ارز ندارد. اگر تا به امروز هم مقاومتی شده بود برای بهبود شاخصهای معیشتی و رشد اقتصادی بود. ازسوی دیگر نرخ ارز ترجیحی هم با ایجاد بازار توافقی بالا رفت. ایده تک نرخی شدن ارز هم عملا به بایگانی سپرده شده است. دلایل مختلفی برای این رهاسازی میتوان برشمرد. از یکسو دولت با یک کسری بودجه بالا مواجه است و از طریق رهاسازی نرخ ارز حداقل میتواند بخشی از این کسری را جبران کند. دولت بیشتر تمرکز خود را روی حل مساله تحریمها گذاشته است.
در شرایط فعلی به دلیل کمبود ورودی ارز و محدودیتهایی که در مسیر نقل و انتقال بانکی به دلیل FATFوجود دارد، بازار با محدودیت منابع ارزی روبهرو است. وقتی ارزی وجود نداشته باشد یا محدود باشد، بازار واکنش نشان داده و انتظارات تورمی شکل میگیرد. در این شرایط دولت باید یک دستور کار مهم و کلیدی برای خود تعریف کند و آن مهار تورم است. بدون مهار تورم هر تصمیمی در حوزه اقتصاد به ضد خود بدل شده و باعث افزایش نوسان میشود. وقتی نرخ تورم بالا باشد و اقلام اساسی مردم هر روز گرانتر از قبل شود، طبیعی است که بازار ارز هم واکنش نشان داده و بالا میرود. اگر از من بپرسند که برای رفع این مشکلات چه راهکار اقتصادی را میتوان پیشنهاد کرد؟ من میگویم دولت هر چه سریعتر از طریق مذاکره فرآیند رفع تحریم یا کاهش آن را تسریع بخشد و در عرصه داخلی هم زمینههای تصویب لوایح مقابله با پولشویی را فراهم کند. در غیر این صورت با دست فرمان فعلی، نرخ دلار و سایر ارزها سواره خواهد بود و مسوولان ایرانی پیاده به دنبال آن. طبیعی است که پیاده به سوارهای که با یک توسن سریع در حال حرکت است، نمیرسد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ترامپ ضدلیبرالیسم
✍️ پویا جبلعاملی
«سیاست تجاری ما بر پایه بازارهای باز و آزاد است... درس قطعی تاریخ به ما این است که هر چه جریان تجارت جهانی آزادتر باشد، امواج پیشرفت بشری قویتر و صلح میان ملتها مستحکمتر خواهد بود.»
اینها کلمه به کلمه سخنانی است که رئیسجمهور جمهوریخواه، رونالد ریگان زمانی ادا کرده بود. جملاتی که بر پایه تفکر آزادیخواهانه جناح راست ایالات متحده شکل گرفته بود و اینک میراثدار چنین اندیشهای، دونالد ترامپ است که به هیچ یک از این ارزشها وقعی نمیگذارد.
ترامپ در گام اول نه تنها حزب جمهوریخواه را از درون خالی کرد، بلکه اینک میرود تا چهره آمریکا را بهعنوان پرچمدار لیبرال دموکراسی به زیر بکشد. واکنش منفی بازارهای جهانی به تعرفههای ترامپ و رکود احتمالی پس از آن میتواند مرحلهای آغازین برای افول ایالات متحده باشد؛ اگر این کشور به ارزشهای بنیادینی که موجب ترقی آن در قرن بیستم شد، بازنگردد. در حقیقت اقدامات ترامپ در بلندمدت از سه کانال میتواند به چهره و جایگاه کشورش ضربه بزند.
اولین مساله تهدید حکومت قانون و فرآیند بررسی و توازن (check and balance) است که ایالات متحده تاکنون یکی از نمونههای بدیع در اجرای آن بوده است. دولت ترامپ با فشار بر رسانههای آزاد و منتقد، محدود کردن دفاتر حقوقی که علیه ترامپ در گذشته اقامه دعوی کرده بودند یا استخدام مدیران و مالکان بخش خصوصی در نهادهای پرنفوذ دولتی بدون آنکه رابطه آنان با شرکتها تمام شود، عملا اقداماتی را انجام میدهد که از یک حکومت غیردموکراتیک، بسته و فاسد انتظار میرود. منش دیکتاتورگونه او که خود را در تمجید از مستبدان دنیا و همچنین اشتیاق او به دور زدن قانون برای کاندیدا شدن برای بار سوم نیز نشان میدهد و در عین حال عقبنشینی نهادهای نظارتی در دور دوم ریاستجمهوری وی نسبت به دوره قبل، همه حکایت از آن دارد که آمریکا با وجود میراثی از اراده حکومت قانون، در دوره ترامپ با عقبگردی غیرمنتظره در این موضوع مواجه شده است.
دومین مورد، تضعیف تکنوکراسی و قوای تخصصی نهادهای دولتی ایالات متحده است. هر چند رویکرد دولت کوچک و کارآی وی مبتنی بر اصول آزادیخواهانه است؛ اما رفتار آمرانه وی و تیمش در هدایت دولت، در جهت نادیده گرفتن نگاه کارشناسی بوده که نقطه اوجش تعریف برنامه تعرفهگذاری بوده است. وی با تصفیههای سیاسی در نهادهای دولتی و ماشین امضای دستورات اجرایی، نه تنها سیستم قانونگذاری که دستگاههای تخصصی دولت را هم به حاشیه رانده است. این امر از وزارت دادگستری تا وزارت خارجه و خزانهداری و... به وضوح دیده میشود.
سومین ضربه نیز در جنگ ترامپ با تجارت جهانی، آزادی بازارها و سیاستهای ضدمهاجرتی وی نهفته است. بسیار سخت بتوان ترامپ را راضی به پذیرش این موضوع کرد که اگر رشد اقتصادی بیوقفه در آمریکا رخ داده، ناشی از توجه به مزیت نسبی و مرزهای بازی بوده که نعمت مهاجران و خلاقیت آنان برای آمریکا به ارمغان آورده است.
این واقعیت ساده که اگر هر کس بتواند روی پای خود بایستد، آمریکا وطن او خواهد بود، این کشور را به سرزمین موعود انسانهایی تبدیل کرده بود که آرزو داشتند زندگی خود را به دست خویش تغییر دهند. دست نامرئی بازارهای رقابتی آمریکا، منافع فردی و آرزوی تحول در زندگی شخصی این مهاجران را به موتوری برای رشد اقتصادی ایالات متحده تبدیل کرده بود. اما اینها واقعیتهایی است که ترامپ و هوادارانش قادر به درک آن نیستند.
این سه کانال در بلندمدت اعتبار آمریکا را درصورت عدم تغییر در رویکردهای سیاستی دولت کنونی، تضعیف خواهد کرد. این اعتبار باعث شده است ایالات متحده بتواند کسری تجاری هر سال را بدون هیچ بیثباتی مالی از سر بگذراند؛ اما حال گویی دوران دیگری قرار است رخ نماید.
از آن سو هر چند برخورد کشورهای دنیا با سیاستهای ترامپ بهویژه درباره تعرفه بعضا تفاوتهایی داشته اما همه آنها بر تعامل با وی تاکید دارند. به عبارت دیگر با وجود نفوذ و قدرت اقتصادی آمریکا، هیچ کشوری نیست که سر ناسازگاری با دولت ترامپ بگذارد؛ زیرا اگر تنها حداقلی از عقلانیت وجود داشته باشد، منافع ملی کشورها در تضاد با رویکرد تقابلی است. همه کشورها با وجود سخنرانیهای غیردیپلماتیک و بعضا بیادبانه ترامپ از آنجا که منافع شهروندانشان در اولویت است، راه مذاکره و تعامل را با آمریکا در پیش گرفتهاند.
رؤسای بسیاری از کشورهای دنیا تاکید دارند که سیاست تجاری ترامپ اول به خود آمریکا ضرر میرساند؛ اما آنان مسوول شهروندان خود هستند و از این زاویه سیاستهای آمریکا را دنبال میکنند. هیچکس از آن رو که ترامپ یکطرفه و آمرانه تجارت جهانی را بر هم زده است، از قطع ارتباط با آمریکا سخن نمیراند و همگی ضمن حفظ حق خود برای تعرفهگذاری از مذاکره با ترامپ سخن میرانند. این رویکردی است که اگر منافع ملی در اولویت باشد با وجود رئیسجمهوری با رفتار خارج از نزاکت در کاخ سفید باید دنبال کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 کلید رمز تهدیدات آمریکا علیه ایران چیست؟
✍️ سعدالله زارعی
دوره فعلی ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» از هر حیث تکرار دوره اول ریاستجمهوری اوست اما تیم اطراف او و پارهای رسانههای خارجی مرتبط یا همگرا با تیم او و نیز عدهای در ایران وانمود میکنند دنیا با ترامپ جدیدی مواجه شده است. خود ترامپ برای اهدافی که در سطح داخلی آمریکا و در سطح خارجی دنبال میکند به چنین تصویری به شدت احتیاج دارد. تصویر مورد نیاز او این است که دنیا با یک رئیسجمهور همواره شگفتیساز و غیرقابل پیشبینی مواجه است، پس به نفع دیگران است که در مقابل او قرار نگیرند. خود او ۱۰ فروردین / ۲۹ مارس در مصاحبه با فاکسنیوز گفت «من به تازگی نامهای برای مسئولان ایران فرستادم و در آن نوشتم که باید یک تصمیم مشخص بگیرند، یا این طرف یا آن طرف». اگر پنج سال به عقب برگردیم، به زمانی که ترامپ از برجام خارج شد، با همین ادبیات مواجه میشویم، آن زمان هم او گفت ایران باید به توافق بزرگ با آمریکا تن دهد و من منتظر پاسخ مقامات جمهوری اسلامی هستم و مرتب وعده میداد که ایران امروز میآید، فردا میآید و زمانی که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ به رقیب پیر خود از حزب دموکرات باخت مدعی شد که ایران آماده بود تا به توافق بزرگ با من تن دهد اما سیاستهای آسانگیر
جو بایدن همه چیز را به هم ریخت.
ابزار دونالد ترامپ برای پیگیری سیاستهای خود در آن زمان هم مثل امروز دو چیز بود؛ «فشار حداکثری» و «تهدید به اقدام نظامی». اما واقعیت این است که در همان زمان همه محافل سیاسی به ترامپ گفتند فشار حداکثری، ایران را به پذیرش خواستههای او وادار نمیکند. ترامپ حتی زمانی که ایران در یک مرحله پهپاد افسانهای ـ گلوبالهاوک ـ آمریکا را در آسمان هرمز نابود کرد و در مرحله بعد در واکنش به اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، پایگاه عظیم عینالاسد آمریکا در عراق را زیر ضربات شدید موشکی قرار داد و حیثیت نظامی آمریکا را نابود کرد، ترجیح داد کاری نکند و به درگیری نظامی با ایران دامن نزند. این تجربه نزدیک ما از دونالد ترامپ و سیاستهای اوست. در همین حدود سه ماه اخیر که او دوباره به قدرت رسیده و همان سیاستهای به ظاهر تهاجمی را علیه بخشهای زیادی از دنیا از سر گرفته است، باز هرجا در مقابل او مقاومت صورت گرفته به سرعت به عقب برگشته و هیچ هم بابت تغییر سریع موضع شرمنده نشده است!
البته از حق نگذریم ترامپ در دوره اخیر، عنصر سومی به سیاستهای خود اضافه کرده است و آن «حیلهگری» است. مثلاً ترامپ وانمود کرد برای پایان دادن جنگ اوکراین به فرمول حل و فصل سریع با روسیه دست یافته است و براساس آن مکالمه تلفنی با «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور راه انداخت و متعاقب آن مذاکرات وزرای خارجه آمریکا و روسیه در «ریاض» را شکل داد، به گونهای که بعضی خوشباورها گفتند امروز یا فردا جنگ اوکراین تمام میشود. اما ترامپ با فاصله کم تحریمهای جدیدی علیه فدراسیون روسیه راه انداخت و نشان داد صادق نبوده و خبری از پایان سریع جنگ اوکراین نیست. اضافه شدن عنصر سوم به سیاستهای ترامپ در واقع افشاکننده ضعف کارآیی دو راهبرد «فشار حداکثری» و «تهدید به جنگ» است.
در همین روزها برای آنکه تهدید او به جنگ، معتبر شمرده شود، یک سری خبر در رسانهها راه افتاد. رسانههای غربی و بعضی دنبالهروان آن در منطقه و بعضی دیگر در ایران، از تغییر کاربری جزیره نظامی «دیگوگارسیا» در شرق اقیانوس هند و افزایش تحرک و توان نظامی این پایگاه ارتش آمریکا خبر دادند. بعضی هم نوشتند آمریکا در حال افزایش توان نظامی پایگاه عینالاسد در عراق است و بعضی هم نوشتند آمریکا در حال انتقال سیستمهای پدافندی بی۵۲ از نقاط نزدیک
کره شمالی به آبهای خلیجفارس میباشد و خبرهای دیگری از این نوع. پنتاگون هم ۱۴ فروردین / دوم آوریل طی بیانیهای اعلام کرد «پیت هگست» وزیر دفاع گفته است «اگر ایران یا نیروهای نیابتیاش تهدیدی متوجه پرسنل یا منافع آمریکا در منطقه کنند، ایالات متحده بدون تردید دست به اقدام قاطع خواهد زد». اما واقعیت این است که از یکسو هیچ منبع مستقل و بهخصوص منابع محلی خبرهای مربوط به دیگوگارسیا یا عینالاسد و یا انتقال سامانههای دفاعی از کره شمالی به خلیجفارس را تأیید نکردهاند و از سوی دیگر خود ماهیت این خبرها بر بلوف بودن این نوع خبرپراکنیها تأکید میکند؛ چرا که اصولاً انفعال نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا و بهخصوص در حوزه حساس خلیجفارس به دلیل عدم نیروی کافی نظامی آمریکا در پایگاههای فراوان آن در منطقه و نیز به دلیل عدم کفایت جنگافزارهای آن نبوده است. پایگاه عینالاسد در غرب آسیا بزرگترین پایگاه زمینی و پایگاه منامه در بحرین، بزرگترین پایگاه دریایی آمریکا در دنیا میباشد. پس انفعال آمریکا به دلیل کسری نیروی نظامی یا کسری تجهیزات نظامی نیست، اما برای آنکه تهدیدات ترامپ و پنتاگون معتبر تلقی شود، رسانهها با این نوع خبرهای بیاساس به میدان آمده و بعضی سادهلوحان داخلی به آن دامن میزنند.
واقعیت این است که هر گونه اقدام نظامی آمریکا چه در منطقه ما و چه در مناطق دیگر با هزینه زیاد و ریسک بسیار بالا مواجه میباشد. مدتهای مدیدی است که اعتبار قدرت نظامی آمریکا در حل منازعات و اساساً کارآیی فرمول جنگ در تأمین اهداف آمریکا زیر سؤال رفته است. به صحنه تقابل نظامی آمریکا علیه کشور یمن ـ با یک هزارم قدرت نظامی ایران ـ بنگرید. انصارالله در واقع به نمایندگی از جهان اسلام در دفاع از مردم مظلوم غزه و زنان و کودکان که
هر روزه دهها نفر آنان به خاک و خون کشیده میشوند، بدون آنکه از جایی دستور بگیرد، دریای سرخ را تحت کنترل درآورده و به حملات موشکی علیه عمق رژیم صهیونیستی دست میزند. آمریکا طی یک ماه اخیر با استفاده از تجهیزات بسیار گرانقیمت از جمله هواپیماهای بی۵۲ به مناطقی از یمن از جمله نقاطی در کوهستانهای شمال این کشور حمله کرده است. بنا به بعضی گزارشهای معتبر محلی، ارتش آمریکا برای انهدام یک دهانه یک تونل چندمتری که چندین ورودی و خروجی دارد، سه بار با هواپیمای بی۵۲ حمله کرده در حالی که حداکثر نتیجه آن، تخریب یک تا دو متر یک دهانه از یک تونل چند دهانه بوده است! در پی این حملات، ترامپ در ۱۲ فروردین / ۳۱ مارس اعلام کرد «نیروهای یمنی در حملات بیامان در دو هفته گذشته نابود شدهاند و بسیاری از مبارزان و رهبران آنها دیگر در میان ما نیستند» و جالب این است که بعد از این اعلام که از سوی بلندپایهترین مقام آمریکا بیان شد، «ناو هواپیمابر وینسون» مورد حمله نیروهای مجاهد یمن قرار گرفت و دوباره تلآویو مورد اصابت موشک بالستیک واقع گردید! پس برای آمریکاییها کاملاً واضح است که فرمول نظامی در مواجهه با مقاومت منطقه کارآیی ندارد. کمااینکه همین ۶ روز پیش «فارنافرز» ماهنامه شورای روابط خارجی آمریکا بر این موضوع تأکید نمود. بنابراین نباید تردید کرد که فرمول واقعی ترامپ در مواجهه با ایران توسل به عملیات نظامی نیست الا اینکه در ایران شرایط دیگری پیش آید که عنصر نظامی بخواهد بهعنوان عضو مکمل یک سناریوی ترکیبی عمل کند که در این صورت هم توسل به اقدام نظامی، کارآیی جنگ ترکیبی علیه ایران را مخدوش مینماید و به تغییر اساسی در صحنه مواجهه منجر میگردد.
فرمول واقعی عملیاتی و میدانی آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی، ایجاد اخلال در سامانههای اقتصادی ایران است. تحلیل جناح ترامپ و جمعبندی آن این است که از میان همه عناصر عملیاتی آمریکا که طی دهههای گذشته در مواجهه با ایران به کار گرفته شدهاند، تنها فشار اقتصادی کارآیی نسبی داشته است. تغییر قیمت دلار در ایران طی دو تا سه ماه گذشته که از ۶۰ هزار تومان به بیش از ۱۰۰ هزار تومان رسید، تیم ترامپ را متقاعد کرده است که راهکار اصلی مواجهه با ایران، همین فشار اقتصادی است. آمریکا معتقد است وضع اقتصادی و ساختارهای ضعیف آن در داخل ایران بهگونهای است که فشار بر آن پاسخ میدهد. خب زمانی که این عنصر بدون آنکه برای آمریکا کمترین هزینهای داشته باشد، به دولت و مردم ایران فشار میآورد و اقتصاد جمهوری اسلامی را در ورطه بیثباتی قرار داده و نارضایتیها را دامن میزند، چرا باید آمریکا به سمت گزینه نظامی برود که با توجه به تعداد زیاد پایگاههای ثابت و سیار آن در منطقه، از یکسو ریسک آن برای پنتاگون بالاست و از سوی دیگر وضع و موضع کنونی رژیم اسرائیل در منطقه را به کلی دگرگون میکند؟ آمریکا به خوبی میداند اگر ولو به صورت محدود به سمت کنش نظامی علیه ایران برود، با واکنش گسترده نظامی جمهوری اسلامی مواجه میشود و این واکنش، وضع منطقه را بههم میریزد کما اینکه نشانههای نگرانی از پیامد درگیری تازه را در همه دولتهای عرب اطراف ایران مشاهده میکنیم. هر اقدام نظامی حتی اگر محدود باشد، ایران را به سمت ویرانسازی رژیم اسرائیل سوق میدهد و آنگاه دیگر فقط پایگاههای نظامی و اطلاعاتی این رژیم ـ آنگونه که در عملیاتهای وعده صادق اعمال شد ـ سیبل قدرت نظامی ایران نخواهد بود بلکه کل زیرساختهای حیاتی آن را در معرض فروپاشی قرار میدهد و این چیزی نیست که آمریکا آن را نداند و یا نادیده بگیرد.
پس واقعیت این است که آمریکا به فشل کردن اقتصادی ایران چشم دوخته و اگر صحبت از بحث نظامی میکند، برای تشدید نوسانات ارزی و تداوم فضای عدم اطمینان در حوزه اقتصادی ایران است. خب در چنین فضائی ما چه کار باید بکنیم؟ از یکسو ما باید فاصله تهدیدات اقتصادی آمریکا با تهدیدات نظامی آن را از میان برداریم و نشان دهیم هر تهدید اقتصادی علیه ایران به مثابه تهدید نظامی هم هست چرا که با همان کارکرد تنظیم گردیده است. از سوی دیگر با توجه به اینکه آمارها میگویند علیرغم تهدیدات اقتصادی و تحریمها، بنیانهای اقتصادی ایران مستحکم است به گونهای که هنوز تولید ناخالص داخلی ایران، قبل از رتبه بیست و ششم جهان میباشد، به وضع اقتصادی و نحوه مدیریت منابع کشور توجه جدی داشته باشیم. مطمئن باشیم با سازوکارهای تجربه شده، میتوانیم روند اقتصاد کشور را در مدار درست قرار دهیم. در این صورت همین حرافیها و بلوفهای نظامی آمریکا و غرب علیه ایران نیز به پایان میرسد. کلید رمز تهدیدات نظامی دشمن، وضع کنونی اقتصادی ایران است. با اصلاح آن، این کلمه رمز را باطل کنیم.
🔻روزنامه ابتکار
📍 انتظار برای قاطعیت بیشتر
✍️ ژوبین صفاری
واقعیت این است که با هر بار افزایش قیمت دلار، فشار و استرس بر اغلب مردم بیشتر میشود. حتی کاهش ناگهانی قیمت سکه در چند روز گذشته دو روز هم دوام نیاورد و دوباره به مرز صد میلیون تومان نزدیک شد. گویی در وضعیتی هستیم که ناگزیر به افزایش قیمتها و دشوارتر شدن شرایط شدهایم. بانک مرکزی نیز عملاً کاری از پیش نمیبرد و هیچ چشمانداز مشخصی برای آینده وجود ندارد.
در روزهای گذشته، معاون پارلمانی رئیسجمهور بهواسطه سفر پرهزینهاش، با دستور قاطع آقای مسعود پزشکیان برکنار شد. رئیسجمهور روز گذشته درباره عزل شهرام دبیری گفت: «نمیخواستم معاون پارلمانی را کنار بگذارم، ولی مردم و اعتقاد خود را بر دوستی ترجیح دادم.»
فارغ از درستی یا نادرستی این اقدام، ترجیح دادن منافع ملی به علایق شخصی از سوی رئیسجمهور جای تقدیر دارد. اما سؤال اینجاست که آیا بالا رفتن قیمتها و سختتر شدن وضعیت معیشتی، اولویت بیشتری برای عدم مماشات ندارد؟ نیک میدانیم که منشأ نابسامانی اقتصادی در چه متغیرهایی نهفته است. بنابراین انتظار میرود که آقای دکتر پزشکیان، همانگونه که با دوستان خود قاطعانه برخورد کرد، در خصوص کاسبان تحریم و عاملان فشار بر مردم نیز قاطعانه عمل کند.
واقعیت این است که برخی اظهارنظرها، خود گویای عمق هراس اینگونه افراد از توافق احتمالی یا هر گونه بهبود در شرایط است. وضعیت مردم خوب نیست و رئیسجمهور هم نمیتواند امیدوار به همراهی اکثریت افکار عمومی برای پیشبرد اهدافش باشد. بنابراین قابل درک است اگر او بخواهد با استراتژی وفاق و تعامل، فضا را آرام نگه دارد؛ اما فاصله آنچه مردم در آن زیست میکنند با آنچه در ذهن برخی مسئولان وجود دارد، بسیار زیاد است. آنچه این روزها لازم به نظر میرسد، قاطعیت در اصلاح روندهای اشتباه گذشتهای است که امروز ما را به این شرایط کشانده است.
برای برونرفت از تنگناهای کنونی، علاوه بر عزم جدی در برخورد با تخلفات اقتصادی، نیاز به ارائه راهکارهای روشن و عملی نیز احساس میشود. دولت و نهادهای مسئول باید با شفافسازی فرایندها و تصمیمگیریها، امکان همافزایی جامعه و مسئولان را فراهم کنند. زمانی که مردم در جریان دقیق سیاستهای حمایتی و چگونگی اجرای آنها قرار بگیرند، هم مشارکت عمومی در طرحها افزایش مییابد و هم اعتماد از دست رفته تا حدی بازسازی خواهد شد. این امر، نقطه آغازینی برای کاهش فشار بر معیشت و بازگرداندن ثبات نسبی به فضای اقتصادی کشور است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چیزهایی مهمتر از اقتصادو سرمایهگذاری
✍️ نادر کریمیجونی
موضوع منازعه ایران و ایالاتمتحده آمریکا و حواشی آن، تقریبا همه اخبار، تحولات و موضوعهای دیگر را تحتالشعاع قرار داده و توجه مردم را به خود معطوف کرده است. اهمیت نامههای رد و بدل شده ایران و آمریکا و احتمالهایی که در مورد وقوع جنگ یا به عبارت بهتر حمله احتمالی آمریکا به ایران مطرح شده، آنقدر زیاد بوده که مسائل اقتصادی، تورم، سرمایهگذاری و سرمایهپذیری در اولویتهای چندم و خارج از توجه شهروندان ایرانی قرار گرفت. چنانکه به جز رسانههای نزدیک به حاکمیت مانند صداوسیما که سرمایهگذاری و سرمایهپذیری را در اولویت خبرها و تحلیلهای خود قرار میدادند، در محافل خصوصی و خانوادگی کمتر در اینباره صحبت میشود، حتی در مورد مقامات کشور و در محافل غیررسمی- تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد- موضوع صحبتها نه به اوضاع سرمایهگذاری و تدبیرهای سرمایهپذیری که به همین موضوعهای متداول مانند گرانی کالاها، احتمال وقوع جنگ میان ایران و آمریکا و نیز مفاد نامههای تبادلشده ترامپ و ایران مربوط بوده است.
کاملا طبیعی و قابل انتظار است که وقتی تهدید امنیتی، ساختار یک جامعه و کشور را به خطر نزدیک کرده است، شهروندان و آحاد جامعه دیگر به موضوعهای کماهمیتتر از جمله اقتصاد و بازرگانی توجه نمیکنند. در واقع حتی اگر حاکمان جامعه چشم بر واقعیتها ببندند و اعلام کنند که همه چیز خوب است و آسمان آبی است، شهروندان خود واقعیتها را درک میکنند و در مورد رفتار و زندگی خود تصمیم میگیرند. این واقعیت بیانگر آن است که در نزد مردم برخی چیزها بیشتر از ثروت و سرمایه اهمیت دارد و شهروندان- چه در ایران یا کشورهای دیگر- همه چیز را پول نمیدانند.
این نکته که بعضی چیزها بیشتر از پول اهمیت دارند و شاید آنها هستند که به جریان مصرف پول جهت میدهند، نکته مهمی است که البته در مورد اجرای شعار سال باید مورد توجه دستاندرکاران قرار گیرد. پرسش مهم آن است که توجه شهروندان ایرانی به خرید، انباشت و دلالی کالاهای زود نقدشونده مانند طلا، ارز و… آیا بر اثر عدم آگاهی مردم ایران از مراکز و موضوعهای سرمایهگذاری است؟ اگر چنین است هنگامی که اظهار شد که بازار سرمایه سودی به مراتب بیشتر و مطمئنتر از کالاهای زود نقدشونده به سهامداران خود میدهد، چرا همین سرمایهها به سوی بازار سرمایه هجوم برد؟ هماکنون که مقامات کشور در گفتار آغوش خود را برای پذیرش سرمایههای خرد ایرانیان باز کرده و هر روز توصیههای زیادی در مورد فروش طلاها و ارزها به شهروندان ایرانی میکنند و از آنها میخواهند که سرمایههای خود را به میدان اقتصاد و تولید بیاورند چرا سرمایههای خرد به سمت افزایش حضور در بورس حرکت نکرده و خبری از افزایش حجم نقدینگی در بورس نیست. برای جذب سرمایههای خرد البته لازم نیست که مقامات کشور حوزهها و موضوعهای سرمایهگذاری معرفی کنند و از مردم بخواهند که پولهایشان را در چه رسته یا موضوعی سرمایهگذاری کنند. روشن است که سرمایههای خرد برای تبدیل شدن به بنگاههای تولید کالا یا خدمات باید با هم تجمیع و متحد شوند و آنگاه برای خلق یا توسعه یک بنگاه مفید خواهند بود. بهترین نهادی که میتواند این تجمیع را انجام دهد بازار سرمایه یا کارگزار آن صندوقهای سرمایهگذاری است. آیا این حقیقت از دید شهروندان ایرانی مغفول مانده است؟ حتما چنین نیست بلکه ایرانیان به خوبی بازار سرمایه را میشناسند و به کارکردها و رفتارهای آن وقوف دارند. حتی برخی ایرانیان هنوز بورس را معادل واقعیتهای تلخ فروپاشی بازار و دود شدن ثروتهای خود یا اطرافیانشان میدانند. در این صورت آیا میان شهروندان ایرانی برای اعتماد مجدد به بورس و سپردن سرمایههای خود، اعتماد لازم وجود دارد؟
پرسش دقیقی وجود دارد که اگر مسوولان ایرانی که اکنون با چهرههای مهربان و دلسوز مردم را به حضور در عرصههای سرمایهگذاری دعوت میکنند، میتوانستند به سرمایههای بزرگ و سرمایهداران معتبر ایرانی و خارجی مراجعه و برای انجام فعالیتها و اجرای پروژههایشان سرمایه لازم را جذب کنند، آیا باز هم دست به دامان ایرانیان میشدند تا سرمایههای خرد ایشان را جذب کنند؟ اگر اقتصاد ایران استوار و مستحکم بود و هجوم شهروندان به بازار کالاهای زود نقدشونده مانند دلار و طلا در این بازارها حباب به وجود نمیآورد آیا باز هم مسوولان ایران از مردم کشورمان میخواستند که به جای مراجعه به بازارهای مذکور، به میدان اقتصاد و تولید قدم بگذارند و در این فعالیتها دخیل و سهیم شوند؟ البته آرزوی تمام دولتها و حکومتهاست که ثروتهای در اختیار شهروندانش به جای فعال بودن در سفتهبازی و دلالی، در اقتصاد حاضر باشد و از این بابت هم سود خود و جامعه را تضمین و هم خطرهای بیتعادلی اقتصادی را برطرف سازند. اما این آرزو در کشورهای صنعتی و توسعه یافته، نه از طریق توصیه و فرمان که از طریق سالمسازی اقتصاد و پویاسازی فعالیتهای اقتصادی حاصل میشود. این تجربهای است که حتی در افغانستان و توسط طالبان هم اجرا شده و نتیجه داده است اما اینکه چرا در جمهوری اسلامی ایران به جای رفتار، همچنان گفتار محور فعالیتهاست، موضوعی است که پیش و بیش از همه باید مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران به آن پاسخ دهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 مدیریت مغفول در بحران آب
✍️ مصطفی نخعی
سرزمین ایران، به گواه اسناد اقلیمی و مطالعات جغرافیایی، از دیرباز در زمره کشورهای با اقلیم خشک و نیمهخشک قرار داشته و دارد. این ویژگی ذاتی، همواره موجب شده که مسئله آب و نحوه بهرهبرداری از منابع آن، به یکی از اساسیترین دغدغههای ملی بدل شود. با وجود این پیشزمینه آشکار و هشدارهای مکرر اندیشمندان، متخصصان و فعالان حوزه آب و انرژی، متأسفانه طی سالیان گذشته نهتنها گوش شنوایی برای این تذکرات وجود نداشته، بلکه اتخاذ تصمیماتی نسنجیده و ناپایدار، وضعیت منابع آبی کشور را به مرحلهای بحرانی رسانده است.
در شرایط کنونی، نهتنها منابع آب سطحی نظیر رودخانهها و دریاچهها دستخوش آسیبهای جدی شدهاند، بلکه منابع زیرزمینی نیز با سرعتی نگرانکننده در حال بهرهبرداری بیرویه و بیضابطهاند؛ این در حالی است که حتی پس از بروز آثار ملموس بحران، همچنان همان شیوههای نادرست مدیریتی ادامه یافته و عزمی جدی برای اصلاح رویهها مشاهده نمیشود.
یکی از وجوه مهم و مغفولمانده در این عرصه، مسئله دیپلماسی آب است؛ حوزهای که در آن نیز کمکاری و سهلانگاری آشکار بوده و همین امر در بسیاری از موارد، حقوق مسلم کشور را در تعاملات منطقهای به مخاطره انداخته است.
شایان ذکر است که مشکل کشور در حوزه آب، فقدان قانون یا چارچوب حقوقی نیست، بلکه آنچه بیش از هر چیز جای خالیاش احساس میشود، اجرایی شدن این قوانین و ضمانتهای عملی برای تحقق آنهاست. قوانین متعددی در دورههای مختلف تصویب شده، اما در غیاب نظارت مؤثر و مدیریت کارآمد، این مقررات به ورقهایی بیاثر بدل شدهاند.
پیامدهای این سوءمدیریت را میتوان در پدیدههای تلخ و هشداردهندهای همچون خشکی دریاچه ارومیه، زایندهرود، هامون، کاهش حقابههای حیاتی رودهایی چون کارون و نیز افت نگرانکننده سطح آب دریای خزر مشاهده کرد. این وقایع نهتنها تهدیدی برای محیطزیست که زنگ خطری برای امنیت ملی و معیشت مردمان نیز به شمار میروند.
در برخی مناطق ازجمله اصفهان و یزد، بحران آب به منازعات اجتماعی میان مردم انجامیده و این خود ریشه در عدمدرایت در مدیریت منابع دارد؛ اقداماتی که پس از وقوع تنشهای اجتماعی در پیش گرفته شد- نظیر ترمیم خطوط انتقال آب یا تخصیص مقطعی حقابهها- درواقع تنها واکنشهایی مسکنگونه برای مهار بحران بود و نه راهکارهایی پیشگیرانه. اگر این تدابیر پیش از بروز بحران صورت میگرفت، شاید از بسیاری از پیامدهای ناگوار جلوگیری میشد.
اکنون زمان آن فرارسیده که با نگاه جامع، علمی و آیندهنگر، مدیریت آب کشور دستخوش تحول بنیادین شود؛ چراکه آب، نه صرفا مایعی برای شرب و کشاورزی، بلکه مؤلفهای کلیدی در امنیت، اقتصاد، سلامت و همبستگی اجتماعی است. بیتردید، استمرار وضعیت کنونی، هزینههایی گزافتر از اصلاحات ضروری امروز به کشور تحمیل خواهد کرد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 هدایت سرمایه به سمت تعاونیها
✍️ عبدالمجید شیخی
نظام بانکی کشور با واگذاری داراییهای خود باید تامین اعتبار تولید را پشتیبانی کنند تا زمانی که کارخانه دار و صاحب بنگاه اقتصادی به مرحله مولدسازی و مرحله تولید برسد و بتواند مجموعه تولیدی خود که اشتغالزایی کند.
بانکها باید نسبت به فروش اموال و دارایی خود برای حمایت از بخش تولید تشویق شوند یعنی دولت باید مشوقهایی برای آنها در نظر بگیرد که خود این نهضت را ایجاد و کامل کنند و از متقاضیان وام برای سرمایه گذاری در بخشهای مولد و تاسیس بنگاههای تولیدی حمایت مالی کنند قطع به یقین درچنین شرایطی اقتصاد رشد میکند و فعالیتهای مولد جای خود را در اقتصاد ایران به درستی پیدا میکنند.
از سوی دیگر با توسعه تشکلهای تعاونی میتوانیم منابع مالی و سرمایه را از بخش نامولد به سمت بخش مولد هدایت کنیم. برای بخش خصوصی ضابطهای برای حضور در بازار آزاد وجود ندارد و قاعدتا هیچ فعال بخش خصوصی برای خود اجازه رقیب تراشی نمیکند. به همین دلیل رشد بخش تعاون به عنوان رقیب بخش خصوصی همواره با مقاومت این بخش مواجه خواهد بود.
بخش خصوصی به دنبال جیب خودش است لذا باید ساختار دولت تغییر پیدا کند که راه حل این است که حجم سرمایه گذاری در اقتصاد افزایش پیدا کند که در این صورت به طور خودکار سهم دولت از اقتصاد کاهش می یابد.
این در حالی است که بهتر است که تجمیع سرمایههای خرد مردم بهجای بورس در تعاونیها انجام شود» به ویژگیهای منفی بورس اشاره کرد و گفت: ما خلاءهای بازار را میتوانیم شناسایی کنیم و به تعاونیها ماموریت پر کردن خلاهای بازار را بدهیم. کلیه خدمات و محصولات مورد تقاضا در جامعه توسط تشکلات تعاونی قابل تولید هستند. ما میتوانیم با وجود تعاونیها بساط بورس بازی و سفته بازی را جمع کنیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نگاهی محیط زیستی به پدیده هوش مصنوعی
✍️ فاطمه لطفی
امروزه با دو پدیده به ظاهر متفاوت و نامربوط به هم مواجه هستیم: تغییر اقلیم و ظهور هوش مصنوعی. در نگاه اول احتمالا ارتباط خاصی بین این دو نباید وجود داشته باشد غیر از اینکه شما از هوش مصنوعی درباره تغییر اقلیم سوال کنید و هوش مصنوعی به شما جواب بدهد. اما متخصصان اقلیم و اقتصاددانان حوزه انرژی اینچنین فکر نمیکنند. بخش بزرگی از جامعه متخصص حوزه محیط زیست و انرژی بر این باورند که هوش مصنوعی رخدادهای اقلیمی را تشدید خواهد کرد. به واقع به واسطه حجم عظیم انرژی مورد نیاز مراکز داده، هوش مصنوعی میتواند انتشار گازهای گلخانهای را افزایش بدهد و این گازها عامل مستقیم تشدید رخدادهای اقلیمی هستند.
شرکت هلدینگ خدمات مالی و بانکداری چندملیتی امریکایی ولز فارگو پیشبینی کرده که تقاضای برق هوش مصنوعی تا سال ۲۰۲۶ به میزان ۵۵۰ درصد افزایش یابد و از ۸ تراوات ساعت در سال ۲۰۲۴ به ۵۲ تراوات ساعت برسد. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود. یک افزایش ۱۱۵۰ درصدی دیگر هم در پیش است، رقمی ۶۵۲ تراوات ساعتی، آن هم تا سال ۲۰۳۰. این رشد قابل توجه ۸۰۵۰ درصدی نسبت به سطح پیشبینی شده در سال ۲۰۲۴ است. تحلیلگران بر این باورند که پیشبینیهای خوشبینانه غولهای فناوری درباره نقش بالقوه هوش مصنوعی در مقابله با بحران اقلیم، اغلب تقاضای رو به رشد انرژی مراکز داده عظیم را نادیده میگیرد.
پس سوال این است که آیا هوش مصنوعی زندگی ما را بهتر خواهد کرد یا بدتر؟
خوشبینی یا بدبینی، کدام بهتر است؟
هفته آینده در ۱۰ و ۱۱ فوریه ۲۰۲۵ (۲۲ و ۲۳ بهمن ماه) فرانسه میزبان اجلاس «اقدام هوش مصنوعی» خواهد بود با حضور سران کشورها و دولتها، رهبران سازمانهای بینالمللی، مدیران عامل شرکتهای کوچک و بزرگ، نمایندگان دانشگاهها و موسسات غیردولتی و اعضای جوامع مدنی. یکی از محورهای مورد بحث در این اجلاس، جنبه زیستمحیطی هوش مصنوعی و تاثیر آن، مثبت یا منفی بر بحران اقلیم است.
تشدید بحران تغییر اقلیم و گسترش سریع هوش مصنوعی قرار است جهان ما را تغییر بدهد و سیستمهای سیاسی، اقتصاد و زندگی روزمره ما را متحول کند. با این حال، آنچه اغلب نادیده گرفته میشود، آن بیشمار روشهایی است که تغییر اقلیم و هوش مصنوعی روی یکدیگر همپوشانی دارند و بر یکدیگر تاثیر میگذارند.
بشر عاشق سادهسازی است، بنابراین بسیاری از بحثهای کنونی پیچیدگی رابطه بین هوش مصنوعی و تغییر اقلیم را به هیچ عنوان در نظر نمیگیرند. در حالی که فناوران خوشبینانه از هوش مصنوعی به عنوان نوشدارویی برای مشکلات جهان یاد میکنند، بدبینان فناوری هزینههای زیستمحیطی آن را برجسته میکنند و هشدار میدهند که فناوریهای نوظهور میتوانند در نهایت بحرانی را که قصد حل آن دارند، تشدید کنند. اما هوش مصنوعی این پتانسیل را دارد که به ما در دستیابی به اهداف مهم اقلیمی کمک کند و سیاستهای خوب طراحی شده میتوانند و باید هزینههای زیستمحیطی آن را کاهش بدهند.
با این حال پیشبینیهای بسیار خوشبینانه حاکمان سیلیکونولی در مورد نقش بالقوه هوش مصنوعی در مقابله با بحران اقلیم بر نیاز به رویکردی متفاوت تاکید میکند. مثلا در ماه سپتامبر، سام آلتمن، مدیرعامل اوپنایآی مقالهای منتشر کرد با تصویرسازی از آیندهای که در آن هوش مصنوعی تقریبا بدون محدودیت و با انرژی فراوان پیروزیهای خیرهکننده را ممکن ساخته، بر مشکلاتی چون بحران اقلیم، تاسیس یک مستعمره فضایی و گشودن اسرار فیزیک کمک میکند.
اریک اشمیت، مدیرعامل سابق گوگل هم تایید میکند که هوش مصنوعی بر بحران اقلیم موثر است، اما میگوید: «من ترجیح میدهم مشکل هوش مصنوعی را حل کنم نه اینکه آن را محدود کنم.» غولهای فناوری مانند گوگل و مایکروسافت اغلب لاف استفاده از هوش مصنوعی برای ارتقای پایداری میزنند. اما واقعیت این است که انتشار دیاکسیدکربن این غولها در سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ به ترتیب ۴۸ درصد و ۲۹ درصد افزایش یافته که عمدتا به دلیل تقاضای رو به رشد انرژی مراکز عظیم داده است.
مطمئنا پیشرفت در پردازش دادهها و محاسبات مورد نیاز هوش مصنوعی میتواند تحقیقات علمی را تسریع کند و ما را قادر سازد تا با چالشهای فوری جهانی مقابله کنیم. به عنوان مثال مدلهای آلفافولد دیپمایند درک ما را از ساختارهای پروتئینی متحول کرده و پیامدهای بسیار شگفتآوری برای علوم زیستی به بار آورده است. اما این پیشرفتها که حاصل سالها همکاری بینرشتهای بین محققان و دانشمندان هوش مصنوعی است با یک هوش مصنوعی دانای کل (AGI) که قادر به حل فوری مشکلات پیچیده علمی و فناوری باشد، فاصله زیادی دارد.
درواقع بشر نهتنها هنوز نتوانسته است به یک هوش مصنوعی دانای کل دست یابد، بلکه حتی به دستیابی به آن نزدیک هم نشده است و حتی اگر بر اساس پیشبینی خوشبینترین حامیان هوش مصنوعی، هوش مصنوعی دانای کل تا ۵ سال آینده ظاهر شود و پیشرفتهایی هم در همجوشی هستهای پایدار یا در کارایی سلولهای خورشیدی به دست آید، باز هم بشر همچنان باید با واقعیتهای اقتصادی و سیاسی آشفته گذار انرژی پاک دست و پنجه نرم کند.
در حال حاضر بسیاری از فناوریهای مورد نیاز برای دستیابی به انتشار خالص صفر وجود دارند و میتوانند کارآمدتر یا مقرون به صرفهتر شوند، اما موانع موجود بر سر راه استقرار و گسترش این فناوریها انعکاسی است از تضاد منافع سیاسی، اقتصادی، مالی و اجتماعی که چشمانداز ژئوپلیتیک جهانی را شکل میدهد.
بر همین اساس تحلیلگران بر این باورند که خوشبینی آلتمن و دیگر سردمداران غولهای فناوری مبنی بر اینکه هوش مصنوعی بحران اقلیم را حل خواهد کرد، این واقعیتها را پنهان میکند و با توجه به ردپای عظیم کربن مراکز داده، تکیه بر چنین وعدههایی برای آینده بشر خطرناک است. آمارها میگویند مراکز داده مصرف برقی معادل ۲ تا ۴ درصد از کل مصرف برق ایالات متحده، اتحادیه اروپا و چین و بیش از ۲۰ درصد مصرف برق ایرلند را از آن خود کردهاند. اما نکته تاسفآور این است که آنها که ردپاهای بزرگتری دارند در انتشار کربن، مثلا آمازون، اپل، مایکروسافت، گوگل و متا، به ترفندهای بزرگتری هم متکی میشوند برای فریب افکار عمومی، ترفندهایی چون کسب گواهینامههای انرژی تجدیدپذیر و در نتیجه ردپای خود در بحران اقلیم را پنهان میکنند.
برخی بر این باورند که مدلهایی که اخیرا توسط شرکت چینی DeepSeek منتشر شده، دقیقا به این دلیل که به نظر میرسد نسبت به همتایان امریکایی خود از نظر انرژی بسیار کارآمدتر هستند، سر و صدای زیادی به پا کرده است.
اما پارادوکسی مطرح است و آن اینکه محققان نشان دادهاند که افزایش راندمان و در نتیجه هزینههای کمتر، احتمال افزایش تقاضا برای عملکردهای جدید هوش مصنوعی را بالا برده درنتیجه مصرف انرژی کلی هم بیشتر شود.
بنابراین محققان حوزه محیط زیست معتقدند به جای اینکه بپرسیم آیا هوش مصنوعی میتواند به ما در دستیابی به اهداف اقلیمی کمک کند، باید اطمینان حاصل کنیم که قبل از اینکه این فناوریها بتوانند به وعدههای خود عمل کنند، مراکز داده تشنه انرژی و منابع، کره زمین را از نقاط اوج زیستمحیطی عبور ندهند.
به باور این محققان، دستیابی به چنین هدفی مستلزم آن است که این مراکز داده و گردانندگان غولهای فناوری دادههای انتشار گازهای گلخانهای را منتشر کنند و گزارشهایی دقیقی از آن ارائه بدهند. ایجاد ساز و کارهای مالیاتی بر انتشارات هم میتواند راهحلی موثر برای مقابله با اثرات مخرب این مراکز داده باشد.
دریایی فراتر از کربن
حتی اگر کارشناسان فقط بر میزان گازهای گلخانهای منتشر شده از مراکز داده تمرکز کنند، محاسبه تاثیر دقیق هوش مصنوعی بر بحران اقلیم دشوار است،چون انواع مختلف هوش مصنوعی مانند مدلهای یادگیری ماشینی، برنامه خودروهای خودران یا مدل زبان بزرگ برای ربات چت، همگی به مقادیر متفاوتی از محاسبات نیاز دارند. آمارها میگویند زمانی که اوپنایآی مدل زبان بزرگ (LLM) خود به نام GPT-۳ را آموزش داد، معادل ۵۰۰ تن دی اکسید کربن تولید کرد. مدلهای سادهتر کمترین میزان انتشار را دارند.
اما وقتی تنها از یک لنز انتشارات این شرکتها بررسی نمیشود، درک تاثیر این مدلها بر محیط زیست پیچیدهتر هم میشود. دیوید رولنیک، دانشمند علوم کامپیوتر در دانشگاه مک گیل، هوش مصنوعی را به یک چکش تشبیه میکند؛ او میگوید: «تاثیر اصلی یک چکش در آن چیزی است که چکش میخورد، نه آنچه در چکش است.» درست همان طور که چکش میتواند چیزی را خرد کند برای ساختن خانه نیز به کار میآید؛ هوش مصنوعی نیز میتواند به محیط زیست آسیب برساند یا به آن کمک کند.
صنعت سوختهای فسیلی را در نظر بگیرید. در سال ۲۰۱۹ مایکروسافت شراکت جدیدی با اکسون موبیل به راه انداخت و اکسون موبیل اعلام کرد که این شرکت از پلتفرم محاسبات ابری مایکروسافت اژر استفاده خواهد کرد. این غول نفتی ادعا کرد که با استفاده از این فناوری که برای کارهای خاصی مانند تجزیه و تحلیل عملکرد به هوش مصنوعی متکی است، میتواند عملیات استخراج را بهینه کند و تا سال ۲۰۲۵، تولید را ۵۰ هزار بشکه معادل نفت در روز افزایش بدهد. در این مورد هوش مصنوعی مایکروسافت مستقیما برای تولید سوختهای فسیلی بیشتر استفاده میشود که در صورت سوختن، گازهای گلخانهای منتشر میکند.
استخراج سوختهای فسیلی تنها کاربرد هوش مصنوعی نیست که میتواند برای محیط زیست مضر باشد. اِما استروبل، دانشمند علوم کامپیوتر در دانشگاه کارنگی ملون میگوید: «نمونههایی از این دست در هر بخش مانند جنگلداری، مدیریت زمین و کشاورزی هم وجود دارد.»
این موضوع را میتوان در نحوه استفاده از هوش مصنوعی در تبلیغات خودکار نیز مشاهده کرد. بر اساس گزارش ساینتیفیک امریکن، هنگامی که یک تبلیغ خاص در اینستاگرام یا فیسبوک ظاهر میشود، الگوریتمهای تبلیغاتی بسیاری پشت پرده کار میکنند. رولنیک میگوید که این عمل رفتار مصرفی کلی را در جامعه تقویت میکند.
به عنوان مثال، با تبلیغات مد سریع و تبلیغات هدفمند، چرخش ثابتی از لباسهای ارزان و تولید انبوه را به سمت مصرفکنندگان میآورد، در نتیجه خرید لباسهایی افزایش مییابد که صرفا در یک بازه زمانی کوتاه استفاده خواهند شد. این امر تقاضای بالاتری را برای شرکتها و صنعت مد سریع ایجاد میکند، شرکتهایی که همین حالا هم مجموعا تا ۸ درصد از انتشار جهانی را تولید میکنند. صنعت مد سریع بیشتر از صنعت حمل و نقل گازهای گلخانهای تولید میکند و باعث میشود لباسهای دور ریخته شده بیشتری در محلهای دفن زباله جمع شوند.
در کنار همه اینها اما برنامههای کاربردی هوش مصنوعی وجود دارد که میتواند به مقابله با تغییر اقلیم و سایر مشکلات زیست محیطی، مانند تخریب ناشی از توفانهای شدید کمک کنند. یکی از این برنامهها xView۲ است. برنامهای که مدلهای یادگیری ماشینی و بینایی کامپیوتری را با تصاویر ماهوارهای ترکیب میکند تا ساختمانهای آسیب دیده در بلایای طبیعی را شناسایی کند. این برنامه توسط واحد نوآوری دفاعی وزارت دفاع ایالات متحده راهاندازی شده است.
مدلهای این برنامه میتوانند زیرساختهای آسیبدیده را ارزیابی کنند، در نتیجه خطر را کاهش داده و در زمان صرفهجویی میکنند. همچنین این مدلها قادرند به تیمهای جستوجو و نجات کمک کند تا تلاشهایشان را هدفمند انجام بدهند. نظارت بر انتشار گازهای گلخانهای از دیگر کاربردهای هوش مصنوعی است. دانشمندان انتشار گازهای گلخانهای تاسیسات تحت نظارت را شناسایی میکنند. بعد از تصاویر ماهوارهای برای مشخص کردن نشانههای بصری فعالیتهای ایجاد کننده انتشار استفاده میکنند. در مرحله بعد، مهندسان الگوریتمهایی را روی این دادهها آموزش میدهند تا برنامهها تخمین انتشار گازهای گلخانهای را تنها بر اساس ورودی بصری تولید کنند. این تنها دو نمونه از کاربردهای هوش مصنوعی در جهت مقابله با گرمایش جهانی بود. به نظر میرسد پاسخ به این سوال که هوش مصنوعی آینده ما را خواهد ساخت یا نابود خواهد کرد، بستگی به این دارد که کاربرد هوش مصنوعی به چه نحو تعریف میشود و سیاستگذاران از این تعریف چگونه بهره ببرند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست