میتوان شرکت و حضور ایران در مذاکرات را نتیجه پیشنهادها و درخواستهای مکرر آمریکا و همزمان با فشار حداکثری بعد از شروع ریاستجمهوری ترامپ دانست.
در مدت کوتاهی بعد از ورود دوباره ترامپ به کاخ سفید و شروع ریاستجمهوری، صدور یادداشتهای اجرایی و اقدامات پس از آن نشان داد که آمریکا فعالانه سعی دارد دسترسی ایران را به صادرات نفت و دسترسی به پول حاصل از آن محدود کند.
در نتیجه بسیار مهم است که تحلیل درستی از سیاست دوگانه ترامپ داشته باشیم.
بعضی بهاشتباه فکر میکنند که سیاستهای آمریکا کاملا متاثر یا به عبارت دیگر تابع فشارهای لابیهای یهودیها و با پشتیبانی رژیم اسرائیل است. لذا دلیل اصرار آمریکا بر مذاکره، رفع خطر از سیاستهای جمهوری اسلامی برای حیات اسرائیل است. این برداشت کاملی نیست. به نظر من، دلیل مهم اصرار آمریکا بر پای میز مذاکره آوردن جمهوری اسلامی ایران را باید در قاب یک چارچوب بزرگتر نیز دید و آن هم سیاست آمریکا در مواجهه با چین نه در منطقه بلکه در سطح بینالمللی است.
آمریکا سعی میکند به روسیه نزدیک شود، به شکلی که شگفتی بسیاری از تحلیلگران را برانگیخته است. این نشاندهنده چیزی نیست جز اصرار آمریکا بر تنگتر کردن حلقه محاصره چین، آن هم به طور تهاجمی. دلیل این امر آن است که آمریکا از ناحیه چین در عرصههای مختلف ازجمله تولید، تجارت جهانی و حتی تعاملات مالی و سرمایهگذاری احساس خطر کرده است. اتفاقات در سطح جهانی و تعامل چین با دنیا، نشان از رشد خزنده چین در زنجیره ارزش جهانی دارد.
چین نهتنها در مقام دومین صادرکننده عمده، کالاهای خود را به آمریکا سرازیر میکند بلکه از مسیرهای دیگر و به قول معروف درِ پشتی هم عمل میکند و از طریق سایر کشورها هم محصولات خود را به بازار آمریکا میفرستد. به عنوان مثال چین در سال گذشته با سرمایهگذاری بیش از ۲.۵میلیارد دلار در صنایع، از جمله صنعت خودروسازی مکزیک، سعی کرد محصولات خود را در بازار آمریکا به فروش برساند.
مشاهده تصویر کلی نشان میدهد که دغدغه اصلی بینالمللی آمریکا، مواجهه با چین است. این موضوع، با توجه به منابع طبیعی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران، میتواند فرصتهای خوبی برای کشور ما ایجاد کند. به نظر من آمریکا در معادلات جدید جهانی، سعی میکند علاوه بر متحدان گذشته از جمله ژاپن و کره جنوبی، ایران، روسیه و هند را نیز به حلقه متحدان خود در اطراف چین اضافه کند. این امر میتواند فرصتهای خوبی برای کشور ما ایجاد کند.
متاسفانه نگاهی که همهچیز را در مواجهه با غرب میبیند مدتهاست بر سیاست خارجی کشور ما غلبه پیدا کرده است. به واسطه همین نگاه سیاستگذاران امتیازات مختلفی را برای جبهه شرق قائل شدهاند. این سیاست اما در عمل چندان موفق نبوده است و جایگاه ایران در سیاست خارجی این کشورها آنطور که انتظار میرود نیست. آنچه آنها میخواهند عمدتا یک ایران ضعیف اما زنده است. با توجه به بازارها و جایگاه تکنولوژیکی که کشورهای غربی، علیالخصوص آمریکا، دارند، ما اگر سیاست هم غربی، هم شرقی را جایگزین سیاست نه شرقی، نه غربی کنیم، میتوانیم بدون تسلیم، دستاوردهای خوبی از مذاکرات داشته باشیم.
در تقابل چین و آمریکا بهعنوان دو قدرت جهانی فرصتهای خوبی برای کشورما متصور است. بهرغم آنکه چین با سرعت خوبی در حال پیشرفت است، اما هنوز قطب فناوری دنیا آمریکاست. چنانچه بتوانیم ارتباط با آمریکا را با امکاناتی که از سمت چین برای ما وجود دارد ترکیب کنیم، میتوانیم رابطهای متعادل با هر دو طرف برقرار کنیم. اگر با این درک از تعاملات بینالمللی در مذاکرات شرکت کنیم و به افرادی که در داخل سعی دارند به واسطه این تحریمها به منابع مالی و قدرت برسند میدان ندهیم و در برابر موانعی که بیگمان آنها در راه مذاکرات ایجاد خواهند کرد ایستادگی کنیم، میتوانیم به نتایج خوبی برسیم.
بسیار مهم است که بپذیریم زمان برای سیاست نه جنگ و نه صلح به پایان رسیده است و این سیاست نه از طرف آمریکا قابلقبول است و نه برای ایران منفعتی دارد. اگر سیاستها با توجه به فرصتهای موجود و درک درست از تهدیدهای ناشی از پایان سیاست نه جنگ و نه صلح تعیین و اتخاذ شوند، میتوان به نتیجه نهایی مذاکرات امیدوار بود.
دکتر مهرداد سپهوند، مدیر مرکز پژوهشهای گروه رسانهای دنیایاقتصاد
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست