🔻روزنامه تعادل
📍 جدال بورس با ریسک
✍️ پیمان مولوی
با آغاز مذاکرات سیاسی اخیر، بازارهای مالی کشور با تحولات گستردهای مواجه شدهاند. کاهش قیمت دلار و طلا و همچنین رشد مثبت شاخص بورس ازجمله این تغییرات بودهاند که توجه بسیاری از سرمایهگذاران و تحلیلگران اقتصادی را به خود جلب کرده است. این پرسش مهم مطرح است که آیا این روند مثبت در بازارها پایدار خواهد بود و ساختار اقتصادی ایران تحت تأثیر این مذاکرات تغییر خواهد کرد یا خیر؟
در ایران، ساختار اقتصادی مبتنی بر منافع ذینفعان است و تاکنون تغییراتی در این ساختار رخ نداده است. این واقعیت باعث میشود بسیاری از عوامل تأثیرگذار بر اقتصاد کشور همچنان پابرجا باشند. کاهش اخیر قیمت دلار، نهتنها نتیجه مذاکرات بینالمللی، بلکه حاصل سیاستهای اقتصادی داخلی است. به عنوان نمونه، سیاستهای دولت در سال ۱۴۰۳ مبنی بر حرکت به سمت تکنرخی کردن ارز، موجب تغییرات وسیع در قیمت دلار شد.
بهرغم اینکه انتظار میرفت قیمت دلار بهتدریج به سطح بالاتری برسد، سیاستهای خاص منجر به کاهش زودهنگام نرخ ارز شد. این رویکرد دولت، همراه با مدیریت نرخ ارز از طریق مرکز مبادله، توانسته تا حدی ثبات نسبی را در بازار ارز ایجاد کند. با این حال، سایه تنشهای سیاسی و احتمال وقوع جنگ همچنان بر تصمیمات اقتصادی مردم حاکم است. بسیاری از افراد به دلیل نگرانی از آینده اقتصاد، در تلاش برای پوشش ریسکهای خود به سمت داراییهایی مانند دلار و طلا حرکت کردهاند که از نقدشوندگی بالایی برخوردار هستند.
بازار بورس به عنوان یکی از پرریسکترین و در عین حال جذابترین بازارهای سرمایهگذاری در سالهای اخیر، همواره در کانون توجه قرار داشته است. طی هفتههای اخیر، پس از کاهش قیمت دلار و پیشرفت مذاکرات، شاخص بورس نیز روند مثبت پیدا کرده است. اما این رشد، برای برخی سرمایهگذاران غیرحرفهای سوالبرانگیز بوده است: چرا زمانی که قیمتها پایینتر بود، وارد بازار نشدهاند؟ یکی از مشکلات اصلی در بازار بورس ایران، رفتار هیجانی سرمایهگذاران است. این رفتار باعث میشود افراد غیرحرفهای در زمانی که شاخصها رشد میکنند، وارد بازار شوند و بدون چشمانداز بلندمدت اقدام به سرمایهگذاری کنند. برای فعالیت در بازار بورس، باید دیدگاهی بلندمدت داشت و از ورود با حجم بالای نقدینگی خودداری کرد. تنها حدود ۳۰ درصد از داراییهای سرمایهگذاران باید به این بازار اختصاص داده شود.
همانطور که اشاره شد، مذاکرات سیاسی نقش مهمی در تعیین مسیر بازارهای سرمایه دارد. اما باید توجه داشت که پیشبینی دقیق نتیجه مذاکرات و تاثیر آن بر اقتصاد کشور، باتوجه به عوامل ژئوپلیتیکی متعدد، امکانپذیر نیست. بعضی کارشناسان نسبت به نتیجهبخش بودن مذاکرات خوشبین نیستند. با این حال، تاکید بر مدیریت سرمایهگذاری بدون تعصب و وابستگی به نتیجه مذاکرات، میتواند رویکردی مناسب در برابر چالشهای پیش رو باشد.
مدیریت دارایی باید به شکلی انجام شود که در صورت موفقیت مذاکرات، سرمایهگذار بتواند از فرصتهای پیشآمده استفاده کند؛ و در صورت عدم موفقیت مذاکرات، همچنان داراییها پوشش ریسک مناسبی داشته باشند. این نوع رویکرد مبتنی بر واقعگرایی و انعطافپذیری است که نیروهای موثر اقتصادی و سیاسی را به طور همزمان در نظر میگیرد.
بهطور کلی، بازارهای مالی ایران تحت تأثیر عوامل داخلی و خارجی است. کاهش قیمت دلار و طلا و روند مثبت بورس در شرایط کنونی، نشاندهنده تاثیرگذاری سیاستهای دولت و مذاکرات سیاسی روی اقتصاد بوده است. با این حال، آینده بازارها همچنان نیازمند تحلیل دقیقتر از ساختار اقتصادی و نتیجه مذاکرات است. برای سرمایهگذاران، داشتن استراتژی متوازن و عدم ورود هیجانی به بازار، کلید موفقیت در این دوره پرنوسان خواهد بود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چه کسانی اقتصاد را شرطی کردند؟
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
کسانی کسبوکار ایرانیان را شرطی کردهاند که نمیگذارند اقتصاد ایران در جایگاهی که ظرفیتش را دارد، در اقتصاد و زنجیره ارزش جهانی نقش ایفا کند.
فردی را در نظر بگیرید که با تخصص خود میتواند در جامعه کار کند و زندگی آبرومندی برای خودش داشته باشد، بعد ما وی را مجبور کنیم نخ، خودش بریسد، لباس خودش بدوزد، دام خودش پرورش دهد، قصاب خودش باشد، گندم خودش درو کند، نان و پنیر و لبنیاتش را خودش درست کند و در یک کلام به زندگی ماقبل شهری با حداقل امکانات مجبورش کنیم و هر روز به وی بگوییم به امکانات داخلی خودش توجه کند .اگر هم این فرد راهی را یافت که باز به تخصص خودش بازگردد، سرزنشش کنیم که چرا زندگی خود را شرطی میکنی؟ چرا آن را مشروط به کار کردن برای دیگران میکنی؟چرا توان خودت را نادیده میگیری؟ چرا امکانات داخلی خودت را نمیبینی؟ هر چقدر حرف و کلام این سرزنشکنندگان منطقی باشد، آنانی هم که به بازگشت ایران به اقتصاد جهانی و نقشآفرینی آن مانند دیگر کشورهای معمول جهان خرده میگیرند، معقول سخن میگویند!
هربار که مذاکرهای صورت میگیرد و انتظارات مثبت میشود، فقط قرار است اقتصاد ایران به حالتی که باید باشد، بازگردد. وضعیت فعلی منفکشده و تحریمی استثناست. آنانی که اقتصاد ایران را از قاعدهای که باید در آن میبود، جدا کردهاند، آن را شرطی کردهاند، نه آنانی که میخواهند آن را به شرایط عادی مانند سایر کشورهای جهان بازگردانند.
آنچنان اقتصاد ایران از دنیا جدا شده که با یک جلسه دو ساعته و امید به ارتباط مجدد با ایالات متحده و دیگر کشورهای نقشآفرین در اقتصاد جهانی، کاری که فروش میلیاردها دلار از ذخایر بانک مرکزی نمیتوانست انجام دهد، محقق و پول ملی طی چند روز ۲۰درصد تقویت شد. آیا درک این موضوع این قدر سخت است که باور کنید نیاز اول اقتصاد ایران، بازگشت به ریل جهانی است؟ آیا درک این موضوع این قدر سخت است که متوجه شوید مردم و فعالان اقتصادی از تصمیمگیرندگان سیاست خارجی چه چیزی را طلب میکنند؟ دیگر باید چه اتفاقی رخ دهد تا مطالبه مردم به شکلی چنین عیان آشکار شود؟
بیش از هرگونه حقی، این ملت حق دارند مثل هر فرد عادی در دنیای امروز زندگی کنند. این حق را تصمیمگیرندگان ما بعد از چندین دهه باید اعاده کنند و آن نیز تنها با عادی شدن شرایط کشور و بازگشت اقتصاد ایران به جرگه جهانی ممکن است.
همه ما میدانیم، مشکلات اقتصاد ایران بیش از مساله تحریمهاست. اقتصاد دستوری، کسری بودجه، ناترازی انرژی و... هر کدام معضلاتی است که بدون رفع آن، توسعهیافتگی هدفی دور از دسترس خواهد بود. اما همه اینها در وضعیت عادی شدن شرایط سیاسی و بینالمللی ایران میتواند به شکل مطلوب برطرف شود. با وجود تحریمها و نبود سرمایه خارجی هنگفت، حتی اگر بتوان بخشی از مشکلات ساختاری را برطرف کرد و مردم تاب اصلاحات را داشته باشند، باز توسعه و رفاه و برطرف شدن عقبماندگی از کشورهای همسایه رخ نخواهد داد.
پس بگذارید راهی که باز شده است به ثمر رسد. دست از شرطی کردن بیشتر اقتصاد و جدا گذاردنش از تجارت بینالملل بردارید و بگذارید آفتاب تازهای بر زندگی ایرانیان بدرخشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 دیکتاتورهای کوچولو!
✍️ جعفر بلوری
۱- مدتی است با «جادوی رسانه» تلاش میشود، «موثر بودن مذاکره در رفع واقعی تحریمها» برای عدهای «معتبر» شود. با توجه به تجربه برجام و تعهداتی که آمریکا هیچگاه به آنها عمل نکرد، هنوز بسیاری بر این باورند، آمریکا قابل اعتماد نیست و قصد لغو تحریمها را ندارد. تلاشهای «غیرعادی» از سوی برخی جریانهای رسانهای و سیاسی در کشور نیز آغاز شده است، با هدف «بازسازی اعتماد» به آمریکا جهت «جدی نشان دادن» مسئله رفع تحریمها. کار به جایی رسیده است که برخی گفتهاند، امیدوارند آمریکا ۲۵۰۰ میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند! یکبار دیگر برگردید و عدد را بخوانید. ۲هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار! در این بین کافی است یک نفر که مخالف مذاکره هم نیست اما به نتیجهبخش بودن آن تردید دارد، سؤال کند که «چرا باید به ترامپی که متحدانش هم به او اعتماد ندارند اعتماد کرد؟» یا بپرسد «چگونه آمریکایی که علیه ۱۸۰ کشور جهان جنگ تعرفهای به راه انداخته تا به قول اندیشکده بروکینگز اقتصاد بیمارش را از مرگ نجات دهد، میتواند ۲۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه را وارد ایران کند؟» تا سیل فحاشیها و اَنگ زدنها علیهاش جاری شود. با «دیکتاتورهای کوچولو»یی مواجهیم که لحظهای «آزادی بیان» از دهانشان نمیافتد اما کوچکترین نقد که نه... کوچکترین پرسش را هم برنمیتابند.
۲- دیکتاتورها عموما، ویژگیهای مشترکی دارند. «دیکتاتور» فقط در کاخ سفید و اتاق بیضی شکل کاخ سفید نیست. در فکر و اندیشه و حتی در حوزه علم هم میشود دیکتاتور بود. برخی رویکردهای فکری یا نظری میتوانند نوعی دیکتاتوری فکری یا روششناختی ایجاد کنند. بله درست شنیدید ما در حوزه اندیشه و فکر هم دیکتاتور داریم. دیکتاتورها- چه سیاسی و چه فکری- باور دارند که تنها حقیقت در نزد آنهاست. این طیف «جزم اندیش» است. میگوید اِلا و لابُد حرف، حرف من است و حقیقت نزد ماست! آنها هر قرائت یا تفسیر دیگری را غلط، تهدیدآمیز و خطرناک تلقی کرده، تحملش نمیکنند؛ همزمان لحظهای جمله «لزوم تحمل مخالف» از دهانشان نمیافتد. فلذا تا میتوانند منتقدانشان را به شکلهای مختلف مینوازند. (با عرض پوزش) این طیف طی همین چند روز پیش، پرسششوندگان را با صفاتی مثل «اُسگلِ نظام، کاسب تحریم، حرافِ همه چیز دانِ، دهن گُشاد، مخالف مذاکره، جنگ طلب و....» خطاب قرار دادهاند. چنین دیدگاهی، سیاه و سفید میبیند. میگوید یا با ما هستی یا علیه ما. آنها «نقد» را تخریب، «پرسش» را «مخالفت» و «تردیدکننده» را جنگطلب میدانند. در نگاه دیکتاتور-چه سیاسی چه اندیشهای- راهحل همه مشکلات (اینجا حل مشکلات اقتصادی) یک چیز است و از قبل آماده است و جز همان که آنها میگویند (اینجا مذاکره با آمریکا) نیست. راهحلهای دیگر خطاست. آنها معتقدند واقعیت باید هر طور که شده با نظریه آنها جور شود، نه برعکس! دیکتاتوری در اندیشه یک «اَبَربیماری» است. این که خدا و پیغمبر خدا را قابل نقد بدانی(!) اما مذاکره با آمریکا را نه، چیزی جز بیماری است؟!
۳- میگویند، با نیم ساعت مذاکره، دلار و سکه را ارزان کردیم. نیم ساعت یعنی، با کمترین زمان و هزینه. در تکمیل میگوییم، شما بدون داشتن وزیر اقتصاد و بدون داشتن برنامه توانستید دلار را کاهشی کنید! آفرین. اما آیا واقعا تا همینجای کار هزینهای ندادهایم؟ هزینهای سنگینتر از این که، قهرمان ملی مان را که ۴۰ سال برایمان جنگید، فراموش کردید؟! والله کم هزینهای نیست.
۴- کار رسانه، «تولید قدرت» برای چانهزنی است. اعلام این که، بدون مذاکره و رفع تحریمها کارمان تمام است، پیام قدرت به دشمن مخابره میکند یا پیام ضعف؟! چرا رسانههایی را که تنها حرفشان این است که «مراقب باشید سرتان کلاه نرود» تضعیف میکنید؟ رسانهای که هشدار میدهد تا مؤلفههای قدرت را حفظ کنید و مُفت و مجانی امتیاز ندهید خطرناکند یا رسانههایی که پیام ضعف و بیچارگی مخابره میکنند؟! اینکه میگویند، کشور را معطل مذاکره نکنید، آیا حرف غلطی است؟! یعنی شما معتقدید باید معیشت و زندگی مردم را معطل مذاکرات
کرد؟!
۵- معنای جمله جان کری که نوشته، ایران گوشه رینگ است و ترامپ نباید فرصت را از دست دهد یعنی چه؟ کدام مواضع و پیامها، کدام تیترها و سخنرانیها باعث شده دشمن چنین محاسبه غلطی کند؟ راستی جان کری مگر دموکرات نبود؟ مگر با او قدم نمیزدید؟! مگر شما دموکراتها را بهتر از جمهوری خواهان و متفاوت از آنها معرفی نمیکردید؟ آیا ترامپ دموکرات است؟ هیچ از خودتان پرسیدهاید چرا جان کریِ دموکرات با ترامپِ جمهوریخواه، به ایران که رسیدند، متحد شدند؟ آیا حمله شما به پرسش کنندگان و منتقدان نمایش وفاق ملی و اتحاد است؟ اگر خطر جنگ وجود دارد، در شرایط خطیر، مهمترین نیاز کشور چیزی جز نمایش اتحاد داخلی است؟!
۶- تحلیل مسیر فعلی نشان میدهد که برخی با ادعاهای -انشاء الله- سادهلوحانه، در حال تزریق «توهم اعتماد» به دشمنی هستند که خود میگوید به من اعتماد نکنید. آیا واقعاً میتوان پذیرفت کشوری که حتی به دوستان و متحدان اصلیاش پشت کرده، قصد حل کردن مشکلات دشمنش را دارد؟ این ساده انگاری نیست؟! دیکتاتوری فکر، چه در سیاست و چه در رسانه، همیشه به انسداد فضای نقد و پرسشگری منجر شده است. امروز نیز شاهدیم که به جای پاسخ منطقی به سؤالات، منتقدان را با برچسبهای از پیش آماده خفه میکنند. تاریخ میگوید ملتی که نتواند در شرایط سخت، عقلانیت و انسجام خود را حفظ کند، محکوم به تکرار اشتباهات گذشته است.
امروز زمان آن است که به جای تسلیم در برابر توهمات، و به جای «رویا فروشی» با خردجمعی و مقاومت، از منافع ملی دفاع کنیم. لحظهای به این فکر کنیم که موضوع مذاکره، تواناییهای نظامی ایران است، نه توانایی نظامی دشمن! به این بیندیشیم که آنها آمدهاند تا با ابزار مذاکره، توانایی نظامی و دفاعی مان را تضعیف کنند، نه تقویت! وسط جنگ ترکیبی و تحمیلی دشمن، چرا دشمن، تضعیف توان نظامیمان را دنبال میکند؟! برای همین است که عُقلای کشور اعلام کردهاند، موضوع مذاکره فقط و فقط هستهای است
و لاغیر....!
🔻روزنامه ابتکار
📍 رمشهای تهران - واشنگتن؛ تاکتیک یاانتخاب استراتژیک؟
✍️ جلال خوشچهره
اوضاع این روزهای خاورمیانه و خاصه منطقه خلیج فارس مانند خسوفی است که همگان با وحشت به آن مینگرند. سبب این وحشت، مخدوش بودن مرزهای بیم و امید از تحولاتیاست که در عدم قطعیت و بلاتکلیفی سرگردان مانده است. از یکسو صدای آمرانه سیاستمداران و دیوانگان تشنه جنگ بلند است. از سوی دیگر چهره به ظاهر مسالمتجویانهای نمایش داده میشود که با دعوت طرف مقابل به حسن رفتار، وعده بازگشت به ثبات و صلح میدهد. اما به راستی کدام مدعا را میتوان باور داشت و چگونه میشود آینده روشن را پیش بینی کرد؛ وقتی حوادث پی در پی و در جلوههای متفاوت، اذهان را به خود مشغول میکند.
اوضاع کنونی خاورمیانه شباهت به توصیفی از جهان دارد که"نوآم چامسکی" نظریه پرداز شهیر آمریکایی در نیمه نخست دهه هشتاد قرن گذشته میلادی ارائه داد. او در کشاکش جنگ سرد میان دو بلوک رقیب غرب و شرق نوشت: «بحرانهای متناوب و مستمر، بیشباهت به کوههای یخ شناور درمیان مه غلیظ و متراکم نیست و ما حتی تحت ایدهآلترین شرایط نیز بر روی یخهایی که جابهجا میشوند قرار داریم، نه زمین محکم و استوار.» در جریان همین کشمکشهای حوادث است که کوهها به هم کوبیده شده و خاورمیانه را خستهتر از پیش کرده است.
ماجرای گفتوگوی تهران و واشنگتن حالا موضوع روز است؛ آنهم با تصاویر و مدعاهای متفاوتی که از خود بروزمیدهد. این مدعاها از حاشیه پردازیهای مربوط به شکل گفتوگو تا جانمایه آن؛ یعنی اصل گفتوگو، مفهومی مخدوش را به مخاطب القا میکند.
این مفهوم بیش از همه سرگردانی ناظران را در درک واقعی میان حاشیه و متن آنچه شنبه( ۲۳ فروردین _۱۲ آوریل) در مسقط (پایتخت عمان) کلید خورد و شنبه آینده(۳۰ فرودین _۱۸ آوریل) در رم(پایتخت ایتالیا) ادامه مییابد سبب شده است. جدا از حاشیههای ملالآور این که دور نخست گفتوگوی نمایندگان تهران و واشنگتن به چه شکل بوده اما از محتوای آنچه میان طرفین گفته و شنیده شد، کمتر کسی خبر دارد. آیا چارچوب "توافق" مشترک برای ادامه گفتوگو در دور دوم مورد "توافق" طرفها قرار گرفته؟ یا قراراست در اجلاس رم برای این مهم تصمیمگیری شود؟ در این صورت چه گمانی را میتوان برای چارچوب توافق شده تصور کرد؟ آیا طرفها به شکلی مسالمتآمیز و گام به گام درباره موارد اختلافی پیش خواهند رفت؟ یا "همهچیز در مقابل همه چیز"موضوع گفتوگوها در آینده خواهد بود؟ در این صورت واکنشهای متقابل چه تصویر احتمالی را پیش چشم میگذارد؟
تهران برای پرهیز از به دام افتادن در ملاحظات تبلیغات تاکتیکی واشنگتن از سرسختیهای نخستین به نرمشهای کلامی، لازم است هشیارانه اوضاع را _به ویژه برای افکار عمومی داخلی_ رصد کند. موضع ملایم کنونی واشنگتن اگرچه با استقبال تهران روبرو شده و میتواند در آسانسازی مسیر گفتوگو موثر باشد اما نباید فراموش کرد که هنوز هیچ امتیاز قابل ملاحظه و رسمی برای تهران پیشنهاد نشده است. واشنگتن وبه تبع آن اروپا به تبلیغ چهرهای خشن از تهران ادامه میدهند. واشنگتن همچنان بر ادعای"توافق از موضع قدرت" اصرار دارد. دیوانههای تشنه جنگ هر لحظه بر هیمنه اختلافها و تعارض منافع میدمند. در این میان شاید نقطه امید برای دیپلماسی آن باشد که هنوز در ساختار حاکمیتی ایالات متحده و حتی دولت ترامپ کسانی باشند که هرگاه باد در جهت آتش میوزد، مانع تشنگان جنگ شوند.
اجلاس شنبه آینده در رم نشان خواهد داد که ماجرای گفتوگوی تهران و واشنگتن در کدام سو لنگر میاندازد؛ نرمش در برابر توافق یا رفتن تا لبه رودرویی؟از این رو تا روشن شدن وضع رویکردهای آتی لازم است از سادهاندیشیهای سیاسی پرهیز
کرد و در زمین مستحکم گام برداشت. این مهم وقتی برجسته میشود که از دام ملاحظات تاکتیکی پرهیز کرد و نرمشهای کلامی را در بستر واقعگرایی تحلیل کرد.
هرچه هست این که در حال حاضر آسمان خاورمیانه و به ویژه منطقه خلیج فارس را خسوف گرفته است و همگان با وحشت آن را نظاره میکنند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 کارت ظرفیت عظیم اقتصادی در مذاکرات
✍️ محمود جامساز
با توجه به گزارشهای اخیر، ایران پروژههای سرمایهگذاری به ارزش حدود ۲هزارمیلیارد دلار تعریف کرده که نیمی از آن بهطور خاص برای ایالاتمتحده در نظر گرفته شده است. این تصمیم پس از رایزنیهای رییسجمهور با رهبر معظم انقلاب اتخاذ و موانع مشارکت آمریکا در این پروژهها برداشته شده است. اگر این گزارش محمول بر صحت باشد مستلزم پذیرش پیشنهاد ترامپ یا بازگشت از همه مواضع ایدئولوژیک به ویژه آمریکا ستیزی پس از ٤٦سال است و به نظر میرسد که جمهوری اسلامی با پیش زمینه توافق با ترامپ وارد مذاکره شده است .
البته کشور ایران با ظرفیتهای عظیم ژئواکونومی اعم از ذخایر زیر زمینی و روی زمینی، فسیلی و غیرفسیلی و ظرفیتهای گرانبهای انسانی میتواند محل فرود صدهامیلیارد دلار سرمایههای خارجی باشد اما تاکنون بهرهگیری از این ظرفیت بالقوه به بهای تحقق اهداف ایدئولوژیک نظام نادیده گرفته شده و منابع ثروت ملی نیز عمدتا مصروف هزینههای برونمرزی شده و کشور را از مواهب آن بینصیب گذاشته است. غافل از آنکه قدرت اصلی و بالقوه ایران در حوزه اقتصادی نهفته است نه در حوزه نظامی و تسلیحاتی و هستهای. کشورهای کرهشمالی و پاکستان هم دارای چندین بمب اتمی هستند اما از چه جایگاهی از منظر اعتبار بینالمللی برخوردارند؟
در حالی که ژاپن، کرهجنوبی و تایوان بدون سلاح هستهای و در فقد منابع طبیعی با اقتصادی پیشرو مورد اعتماد و اعتنای جهانی هستند بنابراین ایران به جای کارت هستهای میتواند با کارت ظرفیت عظیم اقتصادی خود بازی کند اما آیا نظام واقعا به این درک رسیده یا برای حفظ بقای خود قصد چرخش در باورهای ایدئولوژیکش دارد؟ در این راستا چند نکته کلیدی و پرسش برانگیز مطرح است:
۱- تغییر پارادایم یا تاکتیک موقت؟
آیا واقعا نظام به یک تغییر پارادایمی در اندیشه رسیده که برای حفظ کشور و حتی بقای نظام، باید از ایدئولوژیهای رادیکال قدیمی به ویژه ضدیت مطلق با آمریکا دست بر دارد و بر واقعیتهای ژئواکونومیک تکیه کند؟
یا اینکه این صرفا یک حرکت تاکتیکی است، مشابه نرمش قهرمانانهای که در ماجرای برجام رخ داد، برای خرید زمان، عبور از بحران اقتصادی داخلی و مهار نارضایتیهای اجتماعی؟
۲- تناقض با روحیه ضدآمریکایی (دشمنستیزی)
اصول ایدئولوژیک نظام اساسا بر نوعی ضدیت بنیادین با غرب ـ بهویژه آمریکا ـ بنا شده است. این روحیه صرفا سیاسی نیست بلکه ریشه در باورهای عمیق دینی و انقلابی دارد. اگر واقعا به سرمایهگذاری آمریکاییها چراغ سبز نشان داده شده، این یا نشانه یک فشار داخلی و خارجی بسیار شدید است یا نشانه یک درک استراتژیک تازه از معادلات جهانی.۳- اقتصاد بهجای امنیت ملی؟
قدرت واقعی ایران نه در سلاح و نه در شعارهای ایدئولوژیک است بلکه در اقتصاد توسعهمحور، با بهرهگیری از سرمایههای انسانی و ظرفیتهای ژئواکونومیک بینظیر کشور است. کشوری با این سطح از منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی و سرمایه انسانی، میتواند تبدیل به ژاپن یا کرهجنوبی خاورمیانه شود نه با بمب بلکه با بانک و بندر و بازار آزاد و تجارت خارجی پویا.
۴- توافق با ترامپ؟
پذیرش سرمایهگذاری آمریکایی، اگر مستلزم گفتوگو با چهرههایی چون ترامپ باشد (که در گفتمان رسمی ایران، شیطان بزرگ خطاب میشود)، بدون بازنگری در مواضع نظام قابل تحقق نیست. یا باید از آن ایدئولوژی عقبنشینی شود یا باید آن گفته را به حساب مصرف داخلی یا حتی جنگ روانی برای مدیریت افکار عمومى گذاشت.
با این اوصاف اگر فرض را بر صحت این گزارش بگذاریم، دو سناریو متصور است:
۱- تحول فکری و تغییرراهبردی در راس نظام: آغاز بازگشت تدریجی از ایدئولوژی و پذیرش واقعگرایی ژئواکونومیک برای نجات کشور.
۲- مانور سیاسی و تاکتیکی برای عبور از بحران اقتصادی و اجتماعی: بدون تغییر واقعی در باورها و صرفا برای گرفتن امتیاز یا کاهش فشارها.
سوال کلیدی اما این است: آیا نظام آماده است از ایدئولوژیای که ۴۰سال بر آن ایستاده، برای حفظ ایران یا حتی فقط حفظ خود، عبور کند؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا بدنه حاکمیت و نیروهای انقلابیتر با این چرخش همراه خواهند بود؟
باور آن سخت است که ذهنیتی که از آغاز با باورهای مذهبی ایدئولوژیک انباشته شده بتواند تغییر ماهیت دهد مگر آنکه پوسته ذهن در ساختار بشکند یا شکاف بردارد، طبیعتا هرچه ذهن سالهای بیشتری با این باورها زندگی کند احتمال تغییر آنها ناممکنتر است ضمن اینکه نیروهای انقلابی هنوز پس از ٤٦سال در انقلاب زندگی میکنند. این انقلاب بخشی از باورهای آنان است که تغییرپذیر نیستند و هر پدیدهای را با متر و معیار انقلاب میسنجند. اینان با هیچ تغییری همراه نخواهند شد بنابراین یکی از موانع فراروی هرگونه انعطاف و اصلاحطلبی هستند زیرا هر داده یا واقعیت متضاد را به عنوان تهدید تفسیر میکنند نه فرصت. برای چنین ذهنیتی حتی سرمایهگذاری آمریکا هم میتواند در قالبی از «نفوذ»، «استحاله فرهنگی»، یا «نفوذ دشمن در جبهه اقتصادی» تفسیر شود. حتی اگر در راس حاکمیت نرمشی رخ دهد، این گروهها آن را خیانت، نفاق یا سازش خواهند خواند و سنگاندازی خواهند کرد.
احتمال دیگر
یک تغییر تاکتیکی برای خنثیسازی فشارهای بینالمللی ، کاهش احتمالی حمله نظامی، بازگشت به برجام یا توافقی مشابه و البته خریدن زمان برای بازسازی توان هستهای یا تثبیت وضعیت داخلی است.
در این نگاه، نه تغییر ایدئولوژی در کار است، نه پذیرش واقعی اقتصاد جهانی. فقط یک بازی با زبان و پیام، برای عبور از یک پیچ خطرناک. براساس این فرض، این تحولات نشاندهنده تلاش ایران برای بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی جهت بهبود وضعیت داخلی و کاهش فشارهای بینالمللی است در حالی که همچنان به اصول ایدئولوژیک خود پایبند باقی بماند.نتیجهگیری نهایی از این تحلیل، نشانگر یک معادله پیچیده است که در آن فشارهای متعدد-داخلی، خارجی و فرهنگی- با ساختارهای محکم و دیرپا در مقابل خواستهای مدنی و اقتصادی جامعه تلاقی میکنند و نظام را با چالش عظیم، نارضایتیهای گستردهتر جامعه، اعتراضات وسیع و نافرمانیهای مدنی درگیر میسازند. این در حالی است که اگر نظام بر تثبیت وضع موجود فائق آید و ساختارها پا برجا بماند، بحرانهای آینده و تغییرات در افکار عمومی میتواند الگوی متفاوتی را رقم بزند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ما، توسعه و تجربه ویتنام
✍️ سیدعطاءالله سینایی
«هر روز صبح در آفریقا آهویی که از خواب بیدار میشود، میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه نشود و شیر میداند باید از آهو تندتر بدود تا از گرسنگی تلف نشود. مهم نیست شیر باشی یا آهو؛ با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش!» عبارت بالا که به نلسون ماندلا منسوب است و نیز در آغاز کتاب «نگرشها و چالشهای برتری» شیخ محمد بن راشد آل مکتوم امیر دوبی آمده، به ضرورت توسعه به عنوان انتخاب راهی که جوامع میان زندگی و مرگ برمیگزینند، اشاره دارد. درک پیشرفت و توسعه به عنوان یک ضرورت حیاتی، عموما پس از جنگ دوم جهانی برجسته شد. اما جامعه ایران، بسیار پیش از این و در پی ضربات ناشی از توسعهنیافتگی در آغاز قرن نوزدهم میلادی و در پی تهاجم روسیه و تجربه شکست در جنگهای روس و ایران و اشغال بخشهای وسیعی از کشور (۱۸۰۴ تا ۱۸۲۸ میلادی) این ضرورت را درک کرده بود. تحمیل شرایط روسیه در دو معاهده ننگین گلستان و ترکمانچای که موجب از دست رفتن تمام قلمروی ایران در قفقاز و حاکمیت بر دریای خزر و پذیرش کاپیتولاسیون شد، به صورت بسیار غمانگیزی جامعه ایران را از وضعیت عقبمانده کشور آگاه کرد. توسعه، گذار از نظام حکمرانی و جامعه ضعیف، به دولت و جامعه قوی، به معنای نظام اجتماعی و سیاسی است که بر مقدرات خود حکمفرماست. همچنین توسعه یک امر تاریخی و زمانمند است و خوانشها از راههای دستیابی به توسعه دردهههای مختلف دگرگون شده است. در واقع بهرغم ثابت بودن ارزشهای توسعه، متناسب با محیطهای بینالمللی و داخلی، سیاستهای راهبردی توسعه تغییر میکنند. چنانکه با سیاستها و روشهای قرن بیستمی، نمیتوان در پایان ربع اول قرن ۲۱ به توسعه رسید. در واقع اگر در نیمه دوم قرن بیستم راهبردهای سیاستی استقلال، به معنای خودکفایی یا نه شرقی، نه غربی، به معنای موازنه منفی، راهبردهای مترقی به شمار میآمدند، امروزه چنین نیست. نظام بینالملل در موضوع توسعه برخوردار از عاملیت است و تحولات آن مستقیما بر وضعیت پیشرفت و عقبماندگی کشورها تاثیر میگذارد. بنابراین مفاهیم استقلال و نه شرقی، نه غربی و اصول عدم تعهد، بدانگونه که در فضای جنگ سرد مطرح بودهاند، در نظم جهانی پس از آن اساسا مطرح نیست. چنانکه با پایان جنگ سرد، جنبش عدم تعهد که موجودیت خود را بر مبنای ایجاد موازنه منفی، میان دو بلوک قدرت تعریف میکرد، بیمعنا شد. دولتهای توسعهخواه، متناسب با این تغییرات، سیاستهای راهبردی خود را بازنگری میکنند، از درگیر شدن با چالشهایی که وجه تاریخی داشته، اجتناب کرده و صورتحساب مسائل و سیاستهایی که به تاریخ پیوستهاند را نمیپردازند. یافتن بستر بینالمللی همراه و همراهی با جریان جهانی اقتصاد، برای رسیدن به نظام حکمرانی قوی و جامعه قوی، ضروری است. راه دیگر فشار بحرانها و ابرچالشها و تلف شدن یا بلعیده شدن در شکاف ناترازیهاست. وضعیتی که در همآیندی و همافزایی بحرانها جوامع را به موقعیت یا مرگ یا توسعه میرساند. این موقعیتی تاریخی است که پیش روی تمام ملتها قرار گرفته است. در واقع تجربه توسعه و توسعهنیافتگی، برای جوامع از یک موقعیت پرتگاهی آغاز شده است یا فرو افتادهاند یا گذر کردهاند. این تصمیمی است که هیات حاکمه میگیرد. در این مورد میتوانیم به یک تجربه ویژه جهانی نگاه کنیم.
تجربه ویتنام - در حافظه جمعی دهههای پایانی قرن بیستم، نام ویتنام با جنگ و کشتارها و مصائب حیرتانگیز تصور میشد. ویتنام از اوایل قرن نوزدهم مستعمره فرانسه بود، سپس توسط ژاپن اشغال شد و پس از جنگ جهانی دوم مجددا زیر سلطه فرانسه درآمد. با مداخله امریکا، شوروی و چین در جنگ داخلی ویتنام، این کشور از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵، به مدت ۲۰ سال میدان جنگ با امریکاییها شد. جنگ ویتنام جان یک و نیم میلیون ویتنامی و دهها هزار امریکایی را گرفت و کشور را به ویرانهای تبدیل کرد. درست سه سال پیش از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران، امریکاییها از ویتنام خارج شدند. اما پیروزی انقلاب و جنگ داخلی، آرامش و آسایش را به ویتنام نیاورد. وضعیت اقتصادی به صورت روزمرهای دچار وخامت بود. نه تنها تبعات جنگ و اشغال، بلکه ناکارآمدی نهادها امکان فائق آمدن بر چالشهای روزافزون کشور را با شکست روبهرو میکرد. همزمان بحران در بلوک شرق، ویتنام نیز غرق در بحرانها و ابرچالشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مهیب بود. هیات حاکمه دریافتند که باید میان ادامه ستیز با نظم جهانی و از دست دادن همه چیز یا رفتن به سوی اصلاحات و تنشزدایی و پذیرش الزامات توسعه و نجات کشور، یکی را برگزینند. انتخاب راه دوم، محصول تحول شناختی در ذهن رهبران و عبور از چالشهای تاریخی بود.
این دگرگونی باعث تمرکز سیاست خارجی کشور برای برقراری رابطه با تمامی کشوها، از جمله امریکا و تنشزدایی از روابط خارجی شد و سیاست خارجی جدید ویتنام بر دو پایه حفظ نظام و توسعه اقتصادی شکل گرفت. این اهداف با راهبردهای تنشزدایی و ادغام در سیاست جهانی پیش رفتهاند.
سیاستهای اصلاحی، تغییرات عمیقی را به ارمغان آورد و کشور از خودانزوایی نجات یافت. ویتنام از آستانه فروپاشی عبور و با تحصیل شرایط مشارکت در نهادهای منطقهای و بینالمللی همچون سازمان تجارت جهانی، به عنوان یکی از طرفداران جدید جهانی شدن حداکثر استفاده را کرد و با رشد اقتصادی متوازن و با ثبات، در مسیر شکوفایی اقتصادی قرار گرفت.
اکنون وقتی «Vietnam» را در مرورگر گوگل جستوجو میکنید، در میان هزاران تصویر، از مناظر طبیعی، اِلمانهای مدرن شهری، شاخصهایی از رفاه، تبلیغات گردشگری و انبوهی از چشماندازهای مدرن و با موارد انگشتشماری از تصاویر و متنهایی مواجه میشوید که جنگ و انقلابیگری در ویتنام را نمایش میدهد. جنگ ویتنام، از سیاست، به کتابهای تاریخ سپرده شده است.
ویتنام دارای یکی از بالاترین نرخهای رشد اقتصادی در جهان است و پیشبینی میشود، این کشور بتواند تا سال ۲۰۵۰ به دهمین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شود.
این کشور مسیری را برگزید که دیگر دولتهای توسعهخواه پیشرو با انتخاب آن به رشد اقتصادی و ثبات اجتماعی و سیاسی رسیدند. همگرایی و پیوستگی با اقتصاد جهانی همراه با مجموعه متنوعی از سیاستهای جذب سرمایه خارجی و صدور کالا و خدمات، اساس راهبردهای توسعه در ویتنام و اقتصادهای نوظهور شرق و غرب آسیا را تشکیل دادهاند.
توسعه یک انتخاب سیاسی است. دوراهی است که سیاستمدار انتخاب میکند.
آنگونه که ملکالشعرا بهار گفت:
«یا مرگ یا تجدد و اصلاح
راهی جز این دو، پیش وطن نیست».
🔻روزنامه شرق
📍 مذاکره با آمریکا؛ پیشنهادی برای تیم مذاکرهکننده
✍️ کوروش احمدی
اگر سه روز اول این هفته را روزهایی تاریخی، دستکم در حوزه سیاست خارجی کشور به شمار آوریم، خطا نکردهایم. در نخستین روز این هفته تماسی علنی و دوجانبه بین نمایندگان عالیرتبه ایران و آمریکا انجام شد. اهمیت مضاعف این تماس که حداقل میتوان آن را توأم با تفاهم دانست، در این است که با نماینده یک دولت جمهوریخواه تندرو انجام شد. ویژگی این تماس، بهعنوان مقدمه یک دور مذاکراتی بین دو کشور، در این است که نقطه پایانی بر بیمیلی تاریخی مقامات کشور به تماس دوجانبه علنی و رسمی با آمریکا بود.
پیشازاین ایران ترجیح میدادند که یا با دیگران درباره برنامه هستهای و تحریمهای آمریکا مذاکره کنند یا چنین مذاکرهای را در یک چارچوب چندجانبه که آمریکا نیز یکی از حاضران باشد، انجام دهند. این چارچوب طبعا دیگرانی را که نهتنها حضورشان ضروری نبود، بلکه اغلب مزاحم و مخل کار و موجب طولانیشدن روند نیز بودند، حذف کرده است. حاصل دیگر این تماس این بود که ثابت کرد همانطور که پیشبینی میشد، امکان کار و مذاکره با دولت ترامپ از ابتدای دور اول ریاستجمهوری او وجود داشت و همچنان وجود دارد.
تحول دوم واکنش بازار در روزهای دوم و سوم هفته به تحول روز اول بود. کاهش حدود ۲۰درصدی بهای دلار و سکه قاعدتا باید پیام روشنی برای نظام سیاسی و نخبگان حکومتی داشته باشد و کسانی را که سعی در بیاهمیت شمردن کموکیف رابطه با جهان داشتند، به بازنگری در نظراتشان تشویق کرده باشد. این واکنش اگرچه ممکن است در ادامه و به خاطر ابهام درباره نحوه پیشرفت کار و نتیجه نهایی تعدیل شود، اما نباید تردید داشت که در صورت لغو یا تعلیق تحریمها شرایط
اقتصادی-اجتماعی در کشور دستخوش تحول عمدهای خواهد شد. البته رفع تنش موجود اگرچه لازم است، اما به هیچ روی کافی نیست. این تنش در حکم صخره بزرگی بر سر راه توسعه کشور است، اما صِرف کنارزدن این صخره به معنی حرکت خودکار و پرشتاب کشور در مدار توسعه نخواهد بود. توسعه لوازمی دارد که پرداختن به آن خارج از حوصله این مختصر و سواد این نگارنده است.
تحول سوم اعلام آمادگی ایران برای کار با شرکتهای آمریکایی برای سرمایهگذاری و فروش کالا و خدمات به ایران است. این موضوع، هم از سوی رئیسجمهور به نقل از رهبری اعلام شد، هم در مقاله دکتر عراقچی در واشنگتن پست انعکاس یافت و هم برخی از روزنامههای اصولگرا به نحوی تأییدآمیز به آن پرداختند که حاکی از نوعی اجماع درباره آن است. این موضوع هم از نظر برخورد کاسبکارانه ترامپ با موضوعات مهم است و هم از این نظر که ایران در گذشته درباره کار اقتصادی با آمریکا تمایلی نشان نمیداد و ازجمله پیشبینی کار با شرکتهای خارجیِ تحت مالکیت یا تحت کنترل شرکتهای آمریکا در برجام و مجوز اُفک (Gl. H) برای این منظور بلااستفاده مانده بود، اما یک چیز روشن است و آن اینکه کار اقتصادی آمریکا با ایران بدون حداقلی از حضور آمریکا در ایران ممکن نخواهد بود. این حضور میتواند در حد دفتر حفاظت منافع ذیل یک سفارتخانه خارجی باشد.
پیشنهاد این است که ایران در پرتو تحولات و تجربیات چند دهه اخیر و نیز تماس مثبتی که بین نمایندگان ایران و آمریکا در شنبه گذشته حادث شد، به جای صرفا تمرکز بر برنامه هستهای و تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای، پیشنهاد کند که دو کشور در طول مذاکرات امکان طرح همه ملاحظات و همه نگرانیهای خود را در ازای لغو کامل همه تحریمهای آمریکا اعم از اولیه و ثانویه در زمینه همه ادعاها داشته باشند. دیگر موضوعات میتواند حداکثر شامل برنامه موشکی باشد که با توجه به برنامههای نظامی دیگر کشورهای منطقه، ایران قابلیت دفاع از برنامه موشکی برحق خود را دارد. مسائل منطقهای نیز موضوع دیگری است که بخش مهمی از آن در یکی، دو سال اخیر بلاموضوع شده است. ضمن اینکه ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر میتواند حمایت از آرمان فلسطین، مخالفت با اشغال اراضی دیگران و عدم شناسایی رژیم اسرائیل را ادامه دهد.
تجربه برجام در این زمینه میتواند و باید راهنما باشد. در برجام هیئت مذاکرهکننده بر مبنای دستورالعملی که داشت، تنها بر برنامه اتمی ایران و تحریمهای مرتبط با آن متمرکز بود و حاضر به مذاکره راجع به دیگر موضوعات نبود.
نتیجه آن روند طولانی یک توافق تکموضوعی بود که به همین دلیل بسیار آسیبپذیر بود و شرکتها و بانکهای بزرگ بینالمللی به دلیل اجتناب از مخاطرات احتمالی تحریمهای اولیه و ثانویه بر جای مانده، درباره ازسرگیری کار با ایران تردید داشتند؛ بهعلاوه یکی از دلایل اعلامشده ترامپ برای خروج از برجام، منتفعشدن شرکتهای اروپایی و محرومماندن شرکتهای آمریکایی از آن بود. به نظر میرسد که در حال حاضر شرایط بیش از هر زمان دیگر برای یک مذاکره جامع برای یک توافق جامع و برداشتن استخوان از لای زخم برای همیشه فراهم است؛ چراکه اولا به عنوان یک قاعده عام توافق با یک دولت تندرو میتواند ماندگارترین و بادوامترین توافق باشد. ثانیا ترامپ و ویتکاف تاکنون برخوردی ساده و عاری از تکلفهای حقوقی و تکنیکی با مذاکرات داشتهاند. یک دلیل آن، حضور ویتکاف در مسقط بهتنهایی و بدون همراهی دیپلماتها و حقوقدانان وزارت خارجه آمریکاست که به معنی حذف مارکو روبیو از این روند است. ثالثا با توجه به دست بالا داشتن جمهوریخواهان در کنگره و تبعیت آنها از ترامپ و با پیشفرض همراهی دموکراتها، نهتنها کنگره مانعی در برابر یک توافق جامع نخواهد بود، بلکه حتی این امکان که سنا چنین توافقی را به عنوان یک معاهده تصویب کند، وجود خواهد داشت. رابعا اسرائیل ارتدکس و لابی آن در آمریکا نه جرئت مخالفت جدی با ترامپ را دارد و نه این بار از تکیهگاهی در آمریکا برای ابراز چنین مخالفتی برخوردار است. نتانیاهو در ۲۰۱۵ با تکیه بر اکثریت جمهوریخواه در کنگره حاشیه مانوری در برابر دولت دموکرات اوباما داشت، اما چنین حاشیه مانوری در حال حاضر برای او وجود ندارد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 اجرای سیاستهای دقیق در بازار مسکن
✍️ فرشید ایلاتی
نگاهی مختصر به وضعیت امروز بازار مسکن نشان می دهد که کاملا رها و بی صاحب شده است. هیچکس اقدامی جدی برای بهبود اوضاع انجام نمی دهد. بازار مسکن رها شده در حالیکه دولت برای خیلی از اقلام، قیمت گذاری انجام می دهد. برای قیمت گذاری چیزی مثل مرغ و تخم مرغ، کلی نهاد و سازمان وجود دارد و حتی وزارت جهاد کشاورزی هم دخیل است و هر روز یک قیمت برای گوشت و مرغ اعلام می کنند. اما هیچ اقدامی برای بخش مسکن صورت نمی گیرد.
زار مسکن ایران در سالهای اخیر با چالشهای متعددی مانند افزایش شدید قیمتها، کمبود نظارت در بخش رهن و اجاره و مشکلات دسترسی به مسکن مناسب روبهرو بوده است. این شرایط، ضرورت توجه و مداخله مؤثر دولت را بیش از پیش برجسته کرده است.
سامانه خودنویس، ابزاری کلیدی برای ایجاد شفافیت و نظارت بر بازار است. دادههای جمعآوریشده از این سامانه میتوانند در تحلیل دقیقتر وضعیت بازار مسکن مؤثر باشند.این سامانه میتواند نقش مهمی در کاهش اختلافات و مشکلات میان مستاجران و موجرها ایفا کند. دولت نیز با استفاده از اطلاعات موجود در این سامانه، قادر خواهد بود تا سیاستهای دقیقتری را در جهت بهبود بازار مسکن طراحی و اجرا کند.
اگر سیاستهای بازار مسکن تغییری نکند، در سال آینده دچار بحران اجارهنشینی خواهیم بود. یعنی عرصه جدیدی ساخته نمیشود و خانوارهای جدید هم باعث افزایش تقاضا میشوند و اگر ما عرضه متناسب نداشته باشیم، فشار به بازار اجاره میآید و در نتیجه افزایش سنگین اجاره باعث خواهد شد تا بخش انبوهی از درآمدها مشمول و مستهلک اجاره مسکن شود. از اینرو این عدمساخت و توسعه مسکن باعث بحران اجارهنشینی و همچنین خود این امر منجر به بحرانهای اجتماعی و سیاسی نیز خواهد بود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست