🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 راه دشوار مذاکره
✍️ مصطفی گوهریفر
برگزاری اولین دور مذاکرات بین ایران و ایالات متحده، موجی از امیدها و انتظارات را در سطوح مختلف عمومی و حاکمیتی در داخل کشور به همراه داشته است.
«دیپلماسی» یکی از مهمترین ابزارها برای مدیریت شرایط پیچیده است؛ اما نتایج حاصل از آن، بهطور قابل توجهی متاثر از شرایط زمانی و تحولات داخلی، بینالمللی و جهانی است. درخصوص آینده مذاکرات سه سناریو قابل تصور است.
سناریوی اول و خوشبینانه، «انعقاد یک توافق جامع و بلندمدت» است که متعاقب آن تحریمهای اولیه ایالات متحده نیز مانند تحریمهای ثانویه متوقف یا برداشته شود و اتصال کامل ایران به سیستم مالی و تجاری جهانی ممکن شود. در این صورت، نهتنها تجارت دوجانبه برقرار میشود، بلکه پس از گذشت مدت زمانی، بر مبنای اعتماد بهوجودآمده امکان سرمایهگذاری آمریکا در ایران فراهم میشود. پیشنهادهای احساسی برخی افراد مبنی بر سرمایهگذاری هزارمیلیارد دلاری آمریکا در ایران در این سناریو قابل طرح است. البته، فارغ از سطح فعلی روابط دو کشور، با توجه به وضعیت اقتصادی آمریکا و سیاستهای دولت فعلی این کشور برای جذب سرمایه خارجی، این قبیل پیشنهادها محلی از اعراب ندارد. مضافا اینکه سرمایهگذاری مستلزم وجود سطح مناسبی از پیوند در روابط اقتصادی دو کشور است.
سناریوی دوم و بدبینانه، اصرار طرفین بر خواستههای حداکثری خود و عدم انجام مصالحه و نهایتا اقدامات نظامی است. گسیل تسلیحات نظامی ایالات متحده به منطقه و اظهارات مقامات آن کشور مبنی بر اینکه آلترناتیو مذاکرات، حمله نظامی است شواهدی است که در این سناریو قابل بررسی است. این سناریو مطلوب رژیم اسرائیل است و درصورت تصمیم به اجرای آن، رژیم اسرائیل نقش محوری خواهد داشت. آمریکاییها بهخوبی میدانند که درصورت شروع جنگ، قادر به کنترل تبعات خطرناک و گسترده آن در منطقه و حتی در سطح جهانی نخواهند بود. از این رو، اولویت را به انجام مذاکرات دادهاند.
سناریوی سوم، انعقاد یک توافق محدود مانند برجام است. در این صورت برخی موانع برای فعالیتهای اقتصادی بینالمللی ایران رفع و از طرف دیگر محدودیتهایی بر برنامه هستهای کشورمان اعمال میشود. هرچند احیای برجام نه برای ایران و نه برای ایالات متحده در شرایط فعلی مطلوبیتی ندارد، اما ممکن است با توجه به زمان محدود تا منقضی شدن زمان فعالسازی مکانیزم اسنپبک (اکتبر۲۰۲۵) و از طرف دیگر تعجیل رئیسجمهور آمریکا برای امضای یک توافق، طرفین توافقی را در حوزه هستهای امضا کنند. اگر بهدلیل طولانی شدن مذاکرات فنی، قرار بر امضای توافقی موقت باشد، آنگاه تمدید زمان انقضای فعالسازی اسنپبک در برابر انجام یکسری تعهدات از طرف ایران، محور اصلی توافق خواهد بود.
برای ارزیابی احتمال تحقق سناریوهای مذکور باید رویکردها و سیاستهای ایران، ایالات متحده، چین، روسیه، کشورهای اروپایی و کشورهای منطقه را مورد توجه قرار داد.
درخصوص رویکرد ایالات متحده نسبت به ایران مطالب متعدد و متنوعی مطرحشده که از «به صفر رساندن غنیسازی اورانیوم و برچیدن صنعت هستهای» تا «غنیسازی ۳.۶۷درصدی و فعالیت هستهای ایران مشابه برجام» در نوسان بوده است. اقدام آمریکا بر اعمال تحریمهای هستهای جدید چند روز مانده به شروع مذاکرات در عمان، نشان از تداوم سیاست فشار حداکثری به موازات مذاکره دارد. طبق سیاست فشار حداکثری، آمریکا به دنبال «به صفر رساندن صادرات نفت ایران» است و اخیرا نیز وزارت خزانهداری این کشور تحریمهای جدیدی در این زمینه اعمال کرده است. دولت ترامپ در نظر داشت که در کوتاهترین زمان ممکن مساله جنگ روسیه-اوکراین را حل کند؛ اما بهرغم مانورهای تبلیغاتی تاکنون توافقی در عمل حاصل نشده است. از این رو عطش ترامپ برای انجام یک توافق در کوتاهمدت، هنوز فروکش نکرده است. این موضوع برای ایران مانند یک شمشیر دولبه است؛ از یک طرف فرصتی است تا در مدت زمانی کوتاه توافقی انجام دهد و از طرف دیگر حل مسائل و اختلافات موجود در حوزه فنی در مدت زمان کم مقدور نیست.
اگرچه آمریکاییها بیان میکنند که دغدغه اصلی آنها «عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای» است، اما در عمل با تلاش برای برقراری ارتباط بین برنامه هستهای و موشکی، میخواهند زمینه را برای اعمال محدودیت در توان موشکی کشورمان نیز فراهم کنند. رویکرد ایران در مذاکرات، مبتنی بر محدود کردن موضوع مذاکره به بحث هستهای است. در ازای پذیرش محدودیتهایی در زمینه هستهای، ایران انتظار دارد موانع تحریمی از جمله برای فروش نفت، انجام تجارت خارجی، استفاده از منابع مالی مسدود و تا حدودی امکان نقل و انتقال وجوه بانکی رفع شود. تجربه اجرا و توقف برجام، باعث شده است که اینبار از طرف ایران مذاکرات با هوشمندی بیشتری طراحی شود. اولا، انتخاب «عمان» بهعنوان میانجی یک اقدام سنجیده و اثربخش است. در صورتی که «اروپا»، «روسیه» یا یکی از کشورهای دیگر منطقه مانند امارات بهعنوان میانجی انتخاب میشد، امکان مداخله غیرمستقیم آنها در جهت تامین منافع خود افزایش مییافت و فرآیند مذاکره پیچیدهتر میشد.
ثانیا، ایران به دنبال آن است که توافق بهگونهای باشد که تعهدات طرفین متناظر با هم تعریف شود و نه به این شکل که ایران محدودیتها را یکباره اعمال کند و طرف دیگر بهصورت مدتدار و مرحلهای تعهدات خود را انجام دهد. ثالثا، تجربه برجام نشان داد که تروئیکای اروپایی بدون نظر آمریکا قادر به انجام کوچکترین اقدامی در راستای اجرای توافق نیستند، فلذا تخصیص بخش زیادی از زمان مذاکرات به این کشورها ضرورتی ندارد. هرچند در راستای ممانعت از فعالسازی اسنپبک و همکاری آتی درصورت انعقاد توافق احتمالی انجام مذاکره با آنها نیز از هماکنون امری ضروری است.
رویکرد روسیه درخصوص مذاکرات دارای ابعاد متفاوتی است. از طرفی مذاکرات ایران-آمریکا باعث شده است بخشی از توجهات از جنگ اوکراین به مذاکرات منتقل شود و روسها بتوانند با فراغ بال بیشتری برنامههای خود را در اوکراین پیش ببرند. از طرف دیگر روسها با توجه به روابط نزدیک خود با ایران ممکن است از این روابط حسنه بهعنوان «اهرمی» برای اخذ امتیاز از آمریکا در مذاکرات مربوط به صلح اوکراین استفاده کنند. طبق توافق برجام، برای روسیه امکان وتو در مکانیزم اسنپبک به نفع ایران فراهم نیست؛ اما درصورت طرح موضوعاتی خارج از توافق برجام در شورای امنیت سازمان ملل، احتمال حمایت از ایران وجود دارد.
رویکرد چین درخصوص مذاکرات، عمدتا بر تامین امنیت منطقه استوار است. مهار چین اولویت اول سیاست خارجی آمریکاست، بنابراین درگیر شدن آمریکا به مذاکره با ایران، ترامپ را تاحدودی از توجه به مقابله با چین دور میکند. از طرف دیگر، درصورتی که توافقی حاصل شود بهدلیل نزدیکی ایران و چین و همکاری اقتصادی دو کشور، چینیها بدون محدودیت میتوانند روابط تجاری فعلی را ادامه و حتی توسعه دهند. هرچند یک دغدغه چینیها این است که درصورت رفع موانع تحریمی، ایران مانند سابق تمایل بیشتری به توسعه روابط اقتصادی با غرب داشته باشد، اما موضوع مهمتر این است که برای تامین امنیت انرژی خود، چین نیازمند حاکم بودن آرامش در منطقه است و از این رو نگاه مثبتی به مذاکرات خواهند داشت. تروئیکای اروپایی با توجه به اختلافاتی که میان آمریکا و اروپا بر سر موضوعات جنگ اوکراین و اعمال تعرفهها وجود دارد، در مرحله اول مذاکره نقش پررنگی نخواهند داشت. ازآنجاکه ایالات متحده از برجام خارج شده است، درصورتیکه تصمیم بر فعالسازی مکانیزم اسنپبک باشد، تروئیکای اروپایی باید این اقدام را انجام دهند. با وجود اختلافات، اروپاییها درصورت انجام توافق به دنبال استفاده از فرصتهای اقتصادی و تجاری ناشی از آن خواهند بود.
کشورهای منطقه در زمان توافق برجام رویکردی متفاوت نسبت به شرایط کنونی داشتند، با توجه به حضور پررنگ رژیم اسرائیل در تحولات منطقهای نگرانیهای فزایندهای نسبت به آینده این حضور و مطالبات گسترده آمریکا برای همکاری با رژیم اسرائیل وجود دارد. بهطور طبیعی وقوع جنگ منافع کشورهای منطقه را متاثر خواهد کرد و با توجه به برنامههای راهبردی کشورهای منطقه از جمله عربستان و امارات، «تنشزدایی» یک اولویت مهم برای آنها خواهد بود. آنها تا حدودی اطمینان دارند، توافق آتی احتمالی، اقتصاد ایران را از زنجیره گسترده تحریمی موجود رها نخواهد کرد. از این رو با دید متعادلتری موضوع را دنبال میکنند.
جمعبندی
با در نظر گرفتن موارد فوق، بهنظر میرسد مسیری پیچیده و دشوار فراروی تیم مذاکرهکننده ایران باشد. هرچند اختلافنظرهایی میان اعضای تیم آمریکایی (مذاکرهکنندگان و برخی مقامات) درخصوص «روش» مقابله با ایران وجود دارد؛ اما «راهبرد» مشترک همه آنان «اعمال فشار حداکثری بر ایران» برای تغییر در سیاستهای خود است. ارسال پیامهای متفاوت و گاه متعارض از طرف آمریکاییها اگرچه ممکن است بازی مذاکراتی «پلیس خوب-پلیس بد» باشد، اما با یک رویکرد فرصتمحور، مرکز ثقلی است که میتواند هدف طراحی راهبردها و اقدامات پیشنهادی کشورمان در جهت استفاده از این فرصت باشد. در مقابل، «اجماع ملی» و «یکپارچگی» در نظرات مقامات کشورمان در این زمینه امری ضروری است.
با توجه به استمرار سیاست «فشار حداکثری» آمریکا، پاسخ ایران بهجای «انعطاف حداکثری» باید راهبرد «تلاش حداکثری» به همراه «انتظار متعادل» باشد. بررسی شرایط فعلی حاکی از آن است که آینده مذاکرات در طیفی از توافق محدود تا تنش نظامی در نوسان است و نشانههایی از تغییر بنیادین در روابط ایران و ایالات متحده و دستیابی به توافق جامع و بلندمدت در دست نیست. طرفین به تبعات گسترده اقدامات نظامی واقفند و میدانند «دیپلماسی» مطمئنترین وسیله برای رفع برخی مشکلات موجود است. بنابراین تمرکز ایران باید به «انتفاع اقتصادی از مذاکرات»، «طراحی توافق بر مبنای اقدام در برابر اقدام» و «مدیریت انتظارات عمومی داخلی نسبت به نتایج مذاکرات» باشد. با فرض اینکه مذاکرات به سوی انجام توافق هدایت شود، با توجه به ذکر موضوع «حفظ اقدامات تقابلی گروه ویژه اقدام مالی (FATF)» علیه ایران در یادداشت ۴فوریه۲۰۲۵ رئیسجمهوری آمریکا درخصوص اجرای سیاست فشار حداکثری، یکی از درخواستهای ایران در مذاکرات باید همکاری طرف مقابل برای «تعلیق اقدامات تقابلیFATF» علیه کشورمان برای یک مدت مشخص باشد تا درصورت متوقف شدن تحریمها، امکان انجام مراودات بانکی خارجی برای بانکها و فعالان اقتصادی ایرانی فراهم شود.
🔻روزنامه تعادل
📍 تحول سیاست پولی و شمول مالی با ظهور پول الکترونیکی
✍️ مهنوش صالحی
افزایش پول الکترونیکی در اقتصادهای کم درآمد و در حال ظهور، شمول مالی و انتقال سیاست پولی را متحول کرده است. مطالعات موردی نشان میدهد که بخشهای پول الکترونیک و بانکداری مکمل یکدیگر هستند و اثربخشی سیاست پولی را تقویت میکنند. این ستون از دادههای ۴۷ کشور طی ۲۰ سال استفاده میکند تا نشان دهد که پول الکترونیکی منجر به عبور سیاست قویتر، افزایش سپردههای بانکی و وامدهی و افزایش رقابت میشود. یافتهها نشان میدهد که سیاستگذاران باید اطمینان حاصل کنند که پول الکترونیکی بدون حسابهای بانکی قابل دسترسی است، همکاری بین ناشران پول الکترونیکی و بانکها را تشویق کنند، و از پول الکترونیکی برای بهبود ثبات و شمول مالی استفاده کنند.
M-pesa در کنیا، GCash در فیلیپین، و Orange Money در ساحل عاج – این موسسات بین سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۸، مدتها قبل از اینکه سیستمهای پرداخت موبایلی موفق در نقاط غنیتر دنیا به کار گرفته شوند، خدمات انتقال پول مبتنی بر تلفن همراه را آغاز کردند. در بسیاری از اقتصادهای کم درآمد و بازارهای نوظهور در سراسر جهان، پول الکترونیکی- ارز دیجیتالی که در مناقصه قانونی و از طریق ویژگی تلفنهای هوشمند مبادله میشود- مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. وقتی صحبت از توسعه اقتصادی و شمول مالی به میان میآید، توسعه ارزهای دیجیتال در واقع یکی از مهمترین فرزندان نوآوریهای فناوری در بخش مالی است. این موفقیت در توسعه پول الکترونیکی، به دلیل تغییر چشمانداز بخش مالی، چالشهایی را برای سیاستگذاران ایجاد میکند. آیا خطرات جدیدی از ظهور بازیکنان جدید و سیستمهای پرداخت جدید وجود دارد؟ آیا این بازیکنان جدید باید تنظیم شوند و اگر چنین است، چگونه؟ پیشرفتهایی در این زمینه حاصل شده است- به عنوان مثال، صادرکنندگان غیربانکی پول الکترونیکی مانند اپراتورهای شبکه تلفن همراه اکنون نه تنها تحت نظارت مقررات حمایت از مصرفکننده و نظارت بر پرداختها هستند، بلکه تحت نظارت و نظارت احتیاطی با افزایش اندازه آنها هستند .
این افزایش پول الکترونیکی همچنین بانکهای مرکزی را به بررسی امکان انتشار ارز دیجیتال بانک مرکزی سوق داده است. حجم زیادی از تحقیقات دنبال شده است که چارچوبی مفهومی برای پیامدهای بالقوه، به عنوان مثال، در مورد ثبات مالی و واسطهگری بانکی ارایه میکند. سوال دیگری وجود دارد که کمتر مطالعه شده است و برای سیاستگذاران اهمیت زیادی دارد: توسعه پول الکترونیکی برای انتقال سیاست پولی چه معنایی دارد؟هیچ پاسخ واضحی برای این سوال وجود ندارد. در واقع، استفاده گسترده از پول الکترونیکی میتواند پیامدهای مهم و در عین حال از لحاظ نظری مبهم داشته باشد. زیرا نحوه تعامل صادرکنندگان پول الکترونیکی غیربانکی با بانکها میتواند به دو شکل باشد. ناشران پول الکترونیکی میتوانند نقش بانکها را جایگزین کنند که منجر به بیواسطهگری مالی شود. آنها همچنین میتوانند بانکها را با بزرگ کردن مجموعه سپرده گذاران و وام گیرندگان تکمیل کنند که منجر به واسطهگری مالی بالاتر و در نتیجه انتقال قویتر سیاست پولی شود. پاسخ به این سوال که آیا توسعه پول الکترونیکی یا سایر اشکال ارزهای دیجیتال باعث افزایش یا تضعیف انتقال سیاست پولی میشود، یک موضوع ارزیابی تجربی است. ما با مطالعات بر روی کشورهایی که در خط مقدم توسعه پول الکترونیکی بودند به نتایجی دست یافتیم؛ مقررات پول الکترونیکی این کشورها ویژگیهای مشابهی دارند:
(۱) پول جمعآوری شده توسط صادرکنندگان پول الکترونیکی باید در بانکها نگهداری شود.
(۲) ناشران پول الکترونیکی میتوانند تا زمانی که با بانکها شراکت دارند، اعتبار بدهند.
(۳) اکثر صادرکنندگان پول الکترونیکی میتوانند سود موجودی پول الکترونیکی را ارایه دهند.
این ویژگیها به پول الکترونیکی این امکان را میدهد که شمول مالی را تقویت کند و واسطهگری مالی بخش بانکی را تقویت کند - که در نهایت انتقال سیاست پولی را تقویت میکند. علاوه بر این، تا جایی که ناشران پول الکترونیکی بر سر پسانداز خانوارها با بانکها رقابت میکنند، رقابت بیشتری در بخش بانکی وجود دارد که بهطور بالقوه انتقال سیاست پولی را بیشتر تقویت میکند.
توسعه پول الکترونیکی با شدت پول الکترونیکی اندازهگیری میشود که به عنوان نسبت تعداد حسابهای پول الکترونیکی ثبت شده به تعداد حسابهای بانکی تعریف میشود.
اگر قدرت انتقال سیاست پولی از سه منظر ذیل ارزیابی کنیم:
۱) پاسخگویی نرخهای وام و سپرده بانکی به تغییرات در نرخ سیاست پولی
۲) اختلاف بین نرخ وام و سپرده
۳) اندازه سپردهها و اعتبارات بانکی
ما متوجه میشویم که توسعه پول الکترونیکی با انتقال سیاست پولی قویتر، به شکل انتقال بالاتر نرخ سیاست پولی به نرخ وامدهی بانکی، رشد سپردهها و اعتبارات بانکی و اسپرد سپردههای وام بانکی کمتر دنبال میشود. بهطور خاص، میتوان گفت:
-توسعه پول الکترونیکی با انتقال قویتر سیاست پولی همراه است. کشش نرخ وام بانکی با توجه به نرخهای سیاست پولی در دوره پس از پول الکترونیکی بیشتر است. شواهد به ویژه در کشورهایی که پول الکترونیکی رشد میکند و گنجاندن مالی پیش از آن نسبتاً محدود است، مشهود است.
-به نظر میرسد که پول الکترونیکی و بخش بانکداری در کنار هم توسعه مییابند که نشان میدهد مکمل بودن در بازی وجود دارد. توسعه پول الکترونیکی با رشد سپردههای بانکی و اعطای وام همراه است. باز هم، این رابطه در کشورهایی که پول الکترونیکی اوج میگیرد و گنجاندن مالی پیش از آن نسبتاً محدود است، بارزتر است.
-در نهایت، شواهدی از رقابت بیشتر در بخش بانکداری با توسعه پول الکترونیکی وجود دارد. با توسعه پول الکترونیکی، اختلاف نرخ سپرده و وام بانکی کاهش مییابد. این نتیجه با این ایده که توسعه پول الکترونیکی رقابت در بخش بانکی را افزایش میدهد و کارایی در واسطهگری مالی را بهبود میبخشد، سازگار است. این یافتهها بینشهایی را برای سیاستگذارانی که به طراحی و مقررات پول الکترونیکی یا سایر اشکال ارزهای دیجیتال نگاه میکنند، ارایه میکند. اول اینکه پول الکترونیکی باید بدون نیاز به حساب بانکی قابل دسترسی باشد. این امر برای بهبود دسترسی به پول الکترونیکی (شامل مالی) ضروری است. دوم، مقررات پول الکترونیکی باید مکملی بین پول الکترونیکی و رشد بخش بانکی را تشویق کند. به عنوان مثال، ماندههای پول الکترونیکی باید کانالیزه شود و اجازه داده شود که بانکها برای اهداف مدیریت نقدینگی از آنها استفاده کنند. سوم، ناشران پول الکترونیکی باید تشویق شوند تا با بانکها برای اعطای اعتبار به بخش خصوصی (تعمیق مالی: تعمیق مالی را میتوان افزایش اندازه نظام مالی و نقش و نفوذ آن در اقتصاد تعریف نمود، که از طریق تقویت فعالیت نهادهای مالی آگاه و در نتیجه افزایش رقابت، عدم تقارن اطلاعاتی و هزینههای مبادلاتی را کاهش داده و سبب متنوعسازی ریسک میشود؛ که این امر به نوبه خود منجر به تخصیص بهینه سرمایه و در نهایت کارایی و بهرهوری میگردد.) همکاری کنند. صادرکنندگان پول الکترونیکی همچنین میتوانند دادهها را به اشتراک بگذارند و با بانکها همکاری کنند تا ثبت اعتبارات را برای تسهیل وامدهی کارآمدتر تسهیل کنند. این میتواند یک رابطه سودمند متقابل بین دو صنعت را تقویت کند، دسترسی مالی گستردهتر و تعمیق را ارتقا دهد و در عین حال از ثبات بخش مالی محافظت کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 تفاوت نگاه ما و آمریکا به مذاکره
✍️ سعدالله زارعی
مذاکرات جاری میان ایران و آمریکا که بهصورت «غیرمستقیم»
یا «واسطهای» و بنا به درخواست و اصرار آمریکا و شخص «دونالد ترامپ» صورت میگیرد و روز گذشته دومین دور را در رم پایتخت ایتالیا سپری کرد، حائز اهمیت است. کما اینکه همزمان با این موضوع، روند دیپلماسی در سطح منطقه و بینالملل شتاب پیدا کرده است؛ نامهها و دیدارها از این موضوع حکایت میکند. بنابراین با آنکه هیچ اعتمادی به آمریکا در فضای دیپلماسی وجود ندارد و به همین دلیل اعتماد به نتایج مذاکرات هم محل تردید فراوان است، اما خود این گفتوگوها از چنان اهمیتی برخوردار شده که طی یک هفته اخیر سایر تحولات بینالمللی در حاشیه آن
قرار گرفته است، دلیل این توجه ویژه، موقعیت جمهوری اسلامی میباشد. در این خصوص نکاتی به نظر میرسد:
۱- دونالد ترامپ در سال ۱۳۹۷، زمانی که طی یک «فرمان اجرائی» آمریکا را از برجام خارج کرد، بر ضرورت «توافقی بهتر» با ایران تأکید نموده و پیدرپی وعده میداد که ایران برای توافقی بهتر آماده است و بهزودی با آن به توافقی تازه میرسد. بعد که در سال ۱۴۰۳ وارد کارزار انتخاباتی شد، دوباره مذاکره با ایران را برای رسیدن به توافق مطرح کرد و بعد از پیروزی در انتخابات، بر این موضوع اصرار ورزید. تأکید ترامپ بر مذاکره در حالی بود که جمهوری اسلامی اعتماد خود را به مذاکره و بهخصوص مذاکره با دولت ترامپ از دست داده و در ایران کسی قادر به دفاع از آن نبود. بر این اساس فضای بین انتخاب ترامپ در نوامبر/ آذر تا پذیرش درخواست او در ایران به دوگانه اصرار ـ انکار تبدیل شد. خود تأکید آمریکا بر مذاکره با ایران، نشان میدهد راههای دیگر چندان نتیجهبخش نبوده است و حالا مذاکره که ماهیت تاکتیکی دارد، به یک هدف تبدیل شده و بر این اساس اطرافیان دونالد ترامپ، مسائل مرتبط با ایران را جوری در «ویترین مذاکره» قرار دادهاند که هدفهای اساسی آنان در قبال ایران تأمین گردد.
در این میان ترامپ از صدور نامهای خبر داد که هنوز نوشته نشده بود! حسب آنچه شنیده شده، این نامه محرمانه لحنی کاملاً متفاوت از مصاحبههای آشکار داشته و بحث آن به برنامه هستهای ایران محدود بوده است تا مذاکره سربگیرد و ایران رغبتی به آن نشان دهد. درواقع آنچه ترامپ در نامه و نماینده ویژه او «ویتکاف» در مذاکرات روز شنبه
۲۳ فروردین عمان، ابراز کردند، بسیار فروتر از مباحث برجام و نیز بسیار فروتر از خواستههایی بود که اروپاییها در قالب ۱+۵ از ایران طلب میکردند! و این در حالی بود که ترامپ میگفت توافق هستهای دوران اوباما توافقی بد و حداقلی است و بر ضرورت توافقی قویتر و پایاتر تأکید مینمود. بر این اساس گفته شده مسئله اصلی ترامپ این است که توافق هستهای آمریکا با ایران را به نام خود ثبت کند و لذا حاضر است امتیازاتی بدهد تا چنین ثبتی اتفاق بیفتد. البته نمیتوان گفت آمریکای ترامپ همین لحن فعلی را در رابطه با ایران ادامه میدهد، هیچ بعید نیست که ترامپ و نماینده ویژه او پس از طی مراحل مقدماتی مذاکرات، به طرح خواستههایی غیرقابل پذیرش روی بیاورند کما اینکه اظهارات خارج از اتاق مذاکرات مقامات و محافل آمریکا، به چنین شائبهای دامن میزند.
نکته اینجاست که به هر حال این ترامپ فعلاً آمده و میگوید من برنامه غنیسازی اورانیوم در ایران را میپذیرم و تنها دنبال رفع نگرانی از تبدیل این روند به روندی غیرصلحآمیز هستم. با فرض اینکه ترامپ دروغ میگوید و به او نمیتوان اعتماد کرد، در فضائی که حریف از خود چهرهای مصمم و عازم به مسائل نشان میدهد و عملاً افکار عمومی را درگیر چنین فضائی کرده است، جمهوری اسلامی ایران چه واکنشی باید داشته باشد تا در دام طراحی خبیثانه طرف مقابل خود نیفتد و بلکه به طراحی دشمن بدل هم بزند؟
۲- جمهوری اسلامی در این میان هوشمندانهترین موضع را گرفته است. رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ دامت برکاته ـ در بیانات پیدرپی فرمودند آمریکا قابل اعتماد نیست، مذاکره با آن شرافتمندانه نیست، مذاکره هیچ مشکلی از مشکلات ما را رفع نمیکند و مذاکره گره اقتصادی کشور را کورتر مینماید. این بیانات قیمت کالایی که آمریکاییها میخواستند آن را به گرانترین بها به ایران بفروشند، پیدرپی تنزل دادند تا اینکه ترامپ در نامهای از اهتمام حتمی خود به حل مسئله هستهای با ایران به گونهای که به آن آسیب نزند تأکید نمود. در این فضا که از نظر آمریکا مذاکره بسیار ارزشمند و از نظر ایران مذاکره نهچندان باارزش ارزیابی میشد، جمهوری اسلامی با هوشمندی، پذیرش یک قاعده ـ مکانیسم ـ مشخص ناظر به رفع تحریمهای ایران از سوی آمریکا را در مقابل قاعده ایمنسازی فعالیت هستهای خود مطالبه کرد و طرف آمریکایی پذیرفت که به فرمول یک در برابر یک ـ یعنی تأمین نظر ایران در یک مسئله در مقابل تأمین نظر آمریکا در یک مسئله ـ تمکین نماید.
با این وصف در این فضا، ایران مذاکره غیرمستقیم با آمریکا را که امر تازهای هم نبود و طی ۲۰ سال گذشته در مورد برنامه هستهای ایران و پیش از آن در سایر موارد جریان داشت، پذیرفت و با موضوعی بهعنوان محور مذاکره توافق کرد که پیش از آن و طی یک دوره نزدیک به ۲۰ سال (۱۴۰۰ ـ ۱۳۸۲) محل بحث و مذاکره بوده است.
۳- چرا «مذاکره غیرمستقیم»؟ مذاکره به صورت غیرمستقیم در دنیا، امر رایجی میباشد و بسیاری از کشورها مایلند با دشمن خود فقط از طریق واسطه صحبت نمایند. محدود کردن مذاکره با آمریکا به «مذاکره غیرمستقیم» و اعلام پرهیز از مذاکره مستقیم، در واقع به نوعی تحقیر آمریکا تلقی شد و از اینروی بود که ترامپ اصرار زیادی داشت تا این مذاکرات مستقیم باشد. در عین حال باید بر این نکته اذعان کرد که تأکید ایران بر مذاکره غیرمستقیم، موضعی متکبرانه نبود واقعیت این است که تأکید ایران بر مذاکره غیرمستقیم از یکسو وضعیت ایران را در پذیرش و در عدم پذیرش علیالسویه نشان میدهد و به دشمن میگوید اگر مذاکره برای تو راهبرد است، برای من صرفاً یک موضوع ـ از میان دهها موضوع ـ
است و آنچه تو در عنوان مذاکره جستوجو مینمایی و بهشدت به آن نیاز داری، من به خروجی آن نظر دارم و جز با اطمینان خاطر از رسیدن به «خروجی مناسب»، به مذاکره با تو نمیاندیشم در عین حال مذاکره غیرمستقیم این امکان را برای کشوری مثل ایران که با مطالبه مذاکره از سوی کشوری مواجه شده که طی نزدیک به ۵۰ سال جز شرارت از آن سراغ ندارد، فراهم میکند که با دقت تمام، آنچه مطرح میشود را سبک و سنگین کند و بدون عجله درباره آن بهترین یا مناسبترین تصمیم را بگیرد.
۴- در جریان این مذاکرات، درواقع ریل قبلی که اروپا چون نیمی از کشورهای ۱+۵ اروپایی بودند، در آن محوریت داشت، کنار گذاشته شد و عملاً اروپا از این چرخه حذف گردید. این یک اقدام واقعبینانه و حکیمانه بود چرا که اروپاییها از زمانی که وارد این پروسه شدند جز شرارت علیه ایران کاری نداشتند. بعضی دولتهای منطقهای مورد نظر و مورد تأکید آمریکا هم در این چرخه راه پیدا نکردند و در واقع مذاکرات از یکسو در فضای تماسهای مقدماتی با محوریت یک کشور دوست ـ عمان ـ
صورت گرفت و از سوی دیگر اردوی قبلی غرب در هتل کوبورگ و... را در هم شکست. این موضوع میتواند به گفتوگوها تحرک ببخشد و به بهبود وضعیت مذاکراتی ایران منجر شود.
۵- مذاکرات فعلی، توسط «نمایندگان ویژه» اداره میشود، در عین حال نماینده ویژه ایران، وزیر امور خارجه هم هست و میتواند از کمک کارشناسی در روند کار استفاده نماید. این موضوع خود بیانکننده حساسیت مذاکرات برای دو طرف میباشد. البته موضوع ایران و آمریکا هیچگاه عادی نبوده و در مناسبات جهانی بهصورت یک عنصر اساسی شکلدهنده به یک روند یا مانعشونده از شکلگیری یک روند ظاهر شده است. ایران مرکز جهانیسازی شعار «مرگ بر آمریکا» و پرچمدار اخراج آمریکا از منطقه است، از آن طرف آمریکا قدرتمندترین دشمن جمهوری اسلامی میباشد. شاید میز مذاکره در هیچ دوره تاریخی، چنین دشمنانی را در دو سوی خود ندیده باشد! بنابراین جهان به این رخداد بهعنوان یک موضوع فوقالعاده و ویژه نگاه میکند. آنچه مسلم است جهان توقع ندارد، این دو دشمن تغییر وضعیت دهند و دشمنی میان آنان پایان یابد. جهان در حال ارزیابی نتیجه پنجاه سال منازعه میان دو طرف میباشد تا ببیند کدام در وضعیت امتیازدهی و کدام در وضعیت امتیازگیری قرار خواهد گرفت. این صحنه از منظر جهانی محک اقتدار دوطرف است. آمریکاییها دقیقاً برای آنکه تصویر مدنظر خود را تحمیل نمایند، از یک طرف
بر ضعیفشدن ایران به دلیل تحولات یک سال اخیر تأکید دارند و از طرف دیگر بر برجستهسازی موضوع منع ایران از دستیابی به سلاح هستهای ـ چیزی که اصولاً جزء برنامه ایران نیست ـ تمرکز کردهاند! متقابلاً ایران روی رفع تحریمها بهعنوان یک حق طبیعی تأکید دارد و فرمول قطعی، زمانبندی و نقشه راه رفع تحریمها را از دشمن مطالبه میکند. جهان در حال ارزیابی است؛ یک قدرت شیطانی و یک قدرت توحیدی به مصافی به ظاهر دیپلماتیک آمدهاند، پیروزی در این میدان مهم است. اما البته واقعیت این است که هیچ نتیجهای منجر به تغییر دشمنی استکبار علیه مردم حقطلب ایران نمیشود و هیچ چیزی مردم ایران را به اشتباه نمیاندازد.
🔻روزنامه ابتکار
📍 ضرورت پرسش از نسل آلفا
✍️ محمدعلی نویدی
پرسش از نسل آلفا و کودکان و بچگان و خُردسالان در این عصر و دوران ( دوران هوش مصنوعی) یک پرسش بنیادین و معطوف به آینده و آینده سازی می باشد. زیرا، شناخت و فهم جایگاه و نقش و اثر نسل آلفا با این سؤال ربط وجودی و اثری دارد. به عبارت دیگر، نسل آلفا، Alpha generation ، را در پژوهش و پاسخ بدین سؤالات می توان شناخت. بنابراین در این مقاله سعی می کنم به ضرورت پرسش و پژوهش در باره نسل آلفا بپردازم:
ضرورت پرسش از گروه جمعیتی خیلی جوان و نوجوان و کودکان حداقل از چهارده عامل و علت واقعی ناشی میشود. ۱- نیاز. نسل های بزرگتر و بالغ محتاج شناخت و تعامل اثربخش با نسل آلفا هستند؛ زیرا، نسل آلفا، استمرار و تداوم هستی و وجودی آنان است. چون، نسل آلفا قابل حذف و تقلیل و فروکاهش به چیزی دیگر نیست. ۲- نسل آلفا نیازمند سر و سامان و آموزش و تربیت هستند. نسل آلفا همانند بذرها و نهال های قابل رشد و بالندگی می باشند. بزرگسالان و نسل های قبل از نسل آلفا، همانند باغبان برای این نسل می باشند. ۳- اصیل ترین و سودمند ترین سرمایه نسل های پیشین، پرورش و تربیت شایسته نسل آلفا است. پس، بهترین سرمایهگذاری و مهمترین اثر و محصول در فرایند تولید در زندگی، تربیت نیروی انسانی و شکوفایی واقعی نسل آلفا است. باغبانان عاقل و باتجربه وقت و عمر و سرمایه خود را برای پروردن درختان مثمر مصروف می دارند. ۴- نسل آلفا، برای رتق و فتق و گذران امور روزانه نیازمند به شناخته شدن و یاری گری هستند. زیرا، نسل آلفا کودک و « infant » و نارس و نابالغ می باشند و برای زندگی نیاز به والدین و سرپرست دارند. ۵- نسل آلفا، همانند نسل زِد و جوان و نوجوان، دارای طیف های بسیار گوناگون و گسترده و متفاوت می باشند. از نوزادان گرفته تا طفل ها و بچه ها و نوجوانان زیر دوازده سال، حتی زیر چهارده سال، نسل آلفا تلقی می شوند. « Baby » هم به معنی بچه است و هم خُرد سال. پس، با این استدلال ( کم سن و سال بودن ) ضرورت دارد از خصوصیات و ویژگیهای نسل آلفا و چگونگی شناخت آنان سؤال شود تا مفهوم و معنای نسل آلفا دانسته شود. ۶- بسیاری از مواقع استرس و ترس از بیماری و ناخوشی کودکان، والدین و مربیان و سرپرستان ناچار اند از صحت و سلامت و بهداشت نسل آلفا پرسش کنند. تا بتوانند مراقبتهای ویژه از نوزادان و کودکان را با دقت به انجام برسانند.
براستی، حفظ و نگهداری و مراقب از نسل آلفا، هنر و مهارت خاصی لازم دارد. دوران بچگی « babyhood » دوران حساس و کلیدی برای سلامت و رشد کودکان و نسل آلفا است. ۷- نسل آلفا، بیش از تمام نسل ها به پدر و مادر « خصوصاً مادر » وابستگی دارند. چون، نسل آلفا امتداد والدین خود هستند و استمرار مادر خود. زیرا، نسل آلفا، هنوز تجربه و دانش کافی برای آزادی مطلق خود را ندارند. مثل، بچه های پرندگان از لحاظ تغذیه، بهداشت، تر و خشک کردن، خواب، راه رفتن و سایر نیازها؛ دستم بگرفت و پا بپا برد. ۸- ضرورت پرسش از نسل آلفا، از ضرورت آینده نگری و آینده سازی نشأت می گیرد. والدین و مربیان و مدیران دور اندیش و عاقل جوامع، همواره در فکر و دغدغه آینده بچه ها و کودکان سرزمین و جامعه و کشور خود هستند. اندکی بیاندیشیم، نسل آلفا و نظام تعلیم و تربیت و مهد کودک ها و محل های نگهداری نوزادان و مربیان آنان، چقدر برای حاکمان و متولیان کشور، مهم و سرنوشت ساز است؟ نسل آلفا بهزودی بزرگ می شوند و جای نسل زِد را می گیرند، امّا، هم اکنون نیاز به کمک دارند. بچه ها را به حال خودشان رها نکنیم. آنان آینده ما و جامعه هستند. ۹- ضرورت پرسش از نسل آلفا از ضرورت و نیازمندی به رشد و بالندگی و پیشرفت سرچشمه می گیرد. والدین و دلسوزان و عاقلان جوامع می دانند، پیشرفت یک کشور و جامعه در گرو داشتن نسل جوان هوشمند و آموزش دیده و پیشرو می باشد. فردا ها بزودی فرا می رسند و این نسل آلفا است که کوشنده و سازنده خواهد بود. نسلی که تربیت ذهنی و بزرگی مغز و عقل و خِرد و دانش نداشته باشد، در ساختن آینده و حتی پیشرفت خود، دچار مشکل میشود و عقب می ماند. پس، شناخت نسل آلفا بسیار حایز اهمیت است. ۱۰- برای والدین و سرپرستان کودکان و نوجوانان « نسل آلفا » تحقق و نایل آمدن و رسیدن به آرزوها و آرمان های بزرگ و برجسته و ممتاز از هرچیزی با اهمیت تر و با ارزش تر است. برای این کار، پرسش در باره نسل آلفا شرط نخستین می باشد. امیدها، آرزوها و آرمان های نسل آلفا و والدین ایشان با شناخت فرصت ها، استعداد ها و چالش های نسل آلفا ربط وثیق دارد. مقایسه کنید بچه های آموزش دیده و تربیت شده را با بچه های رها شده به حال خود. ۱۱- نسل های پیشین همیشه به نسل های پسین و جوان و نوجوان می گویند به انسان های موفق و پیروز نگاه کنند. این تجربه درست و موفقی است. آنان می خواهند کودکان خود در آینده از جمله افراد موفق و افتخار آفرین باشند.
موفقیت با شناخت و اشراف علمی پیوند دارد. در باره نسل آلفا سؤال کنیم تا راهی برای شناخت و آگاهی و تعامل بهتر گشوده شود. ۱۲- خود نسل آلفا بدون استثناء، در دنیای کودکی خود، آرزو دارند در بزرگسالی از سرآمدان و برجستگان جامعه و کشور خود و جهان باشند. مثلاً، بارانا هشت ساله می گوید، وقتی بزرگ شدم می خواهم یک معلم خوبی باشم. او بعد از چندین بار و در موقعیت های مختلف این آرزو و خواست خود را تکرار کرده است؛ معلم خوب. ۱۳- متولیان و مدیران با هوش و آینده نگر، همواره، محتاج مشاورههای خردمندان و دانایان هستند تا مسیر رشد و بالندگی نسل آلفا را هموار سازند و نقش آنان را در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و علمی، پیشاپیش و دور اندیشانه ببینند و عاقبت اندیشی کنند. فنلاند و دانمارک و آلمان و ژاپن و کره جنوبی و امریکا را ملاحظه کنیم. و از وضعیت اسفناک و عقب افتاده افغانستان و سوریه و اوگاندا و غیره، درس عبرت بگیریم. اینجا ایران است، کشور با فرهنگ و تمدن دیرین. ۱۴- نسل آلفا همانند نسل زِد متعلق و مربوط به جهان جدید و دنیای دیجیتال و عصر هوش مصنوعی هستند. دنیای جدید مؤلفه ها و عناصر تشکیل دهنده جدید و جدی است. اگر نسل آلفا را به دقت نشناسیم و از ماهیت و ویژگیهای آنان غافل باشیم، در واقع، این نسل در جهان آینده و جدید سردرگم خواهند شد. از چرایی و چگونگی نسل آلفا پرسش کنیم تا راه شناخت آنان باز بماند. اگرچه اکنون نسل آلفا در منتهیالیه جمعیت زنده و حی و حاضر واقع شده است، امّا، بزودی در متن و واقعیت و اصل جمعیت جهان واقع خواهد شد و کشوری که در باره نسل آلفا دور اندیشی نکرده باشد، توسعه نیافته باقی خواهد ماند و نیروی اصیل و سازنده خود را از دست خواهد داد. و حتی، میراث گذشتگان را نیز بر باد خواهد داد.
باری، بچهها و کودکان بالغ خواهند شد، لیکن، زمانی نسل موفق و فرهنگ ساز و آینده نگر می شوند که علاوه بر بلوغ جسمی، به بلوغ عقلی و علمی برسند. خیلی از بزرگتر ها و پیران، هنوز در صغارت و کودکی باقی مانده اند! ما نیازمند به تغییر دیدگاه در زمینه نسل ها، خصوصاً نسل آلفا هستیم. بچهها و کودکان عقب مانده بدنیا نمی آیند؛ بلکه، وضعیت خانواده و جامعه و کشور آنان را موفق یا ناموفق می کند. کودکان کودن زاده نمی شوند، بلکه توسط سلطه جویان و جاهلان و برده سازان، از همسالان خود عقب می مانند. مهمترین خامی و بچگی، خامی و نپختگی اندیشگی و عقلی است. « دقت لازم است.»
🔻روزنامه اعتماد
📍 اقتصاد دیپلماسی
✍️ نوشین محجوب
مذاکرات اخیر ایران و ایالات متحده در عمان که در تاریخ ۱۲ آوریل ۲۰۲۵ آغاز شد، نقطه عطفی در روابط پرتنش دو کشور به شمار میرود. این مذاکرات که با میانجیگری عمان و به صورت غیرمستقیم برگزار شد، از منظر اقتصاد دیپلماسی دارای ابعاد و پیامدهای مهمی است. اقتصاد دیپلماسی به بررسی تعاملات دیپلماتیک با هدف ارتقای منافع اقتصادی و کاهش فشارهای مالی ناشی از تحریمها یا منازعات بینالمللی میپردازد. در این یادداشت، به تحلیل این مذاکرات از زاویه اقتصاد دیپلماسی، با تمرکز بر اهداف اقتصادی ایران، پیامدهای بازار داخلی و چالشهای پیشرو پرداخته میشود.
۱- اهداف اقتصادی ایران در مذاکرات عمان
ایران با اقتصاد تحت فشار تحریمهای گسترده ایالات متحده، به دنبال دستیابی به اهدافی مشخص در این مذاکرات است:
رفع یا کاهش تحریمها: تحریمهای امریکا، بهویژه در بخشهای نفت، بانکداری و تجارت بینالمللی، اقتصاد ایران را با چالشهای جدی مواجه کرده است. کاهش ارزش پول ملی، تورم بالا و محدودیت دسترسی به بازارهای جهانی از جمله پیامدهای این تحریمها هستند. سخنگوی دولت ایران تاکید کرده که هدف اصلی مذاکرات، رفع تحریمها و کاهش فشار بر معیشت مردم است.
تقویت ارزش پول ملی: گزارشها حاکی از آن است که پس از اعلام مذاکرات، قیمت دلار در بازار آزاد ایران کاهش یافت و ارزش ریال تقویت شد. این واکنش بازار نشاندهنده حساسیت اقتصاد ایران به سیگنالهای دیپلماتیک است.
بازگشت به بازارهای جهانی: ایران به دنبال احیای دسترسی به بازارهای نفتی و مالی بینالمللی است. مذاکرات میتواند زمینهساز بازگشت ایران به توافق هستهای (برجام) یا توافقی جدید باشد که صادرات نفت و جذب سرمایهگذاری خارجی را تسهیل کند.
۲- اقتصاد دیپلماسی و نقش عمان
عمان به عنوان میانجی، نقشی کلیدی در تسهیل این مذاکرات ایفا کرده است. از منظر اقتصاد دیپلماسی، انتخاب عمان به دلیل بیطرفی، روابط خوب با هر دو طرف و سابقه میانجیگری موفق استراتژیک است.
کاهش هزینههای تنش: میانجیگری عمان به ایران و امریکا امکان میدهد بدون مواجهه مستقیم که میتواند به دلیل ملاحظات سیاسی داخلی برای هر دو طرف پرهزینه باشد، به گفتوگو بپردازند. این روش هزینههای سیاسی و اقتصادی ناشی از تشدید تنشها را کاهش میدهد.
ایجاد اعتماد اقتصادی: فضای مثبت مذاکرات میتواند به اعتمادسازی در بازارهای مالی و سرمایهگذاری کمک کند.
۳- پیامدهای اقتصادی مذاکرات در کوتاهمدت و بلندمدت
کوتاهمدت:
تثبیت بازار ارز: اعلام مذاکرات سیگنالهای مثبتی به بازار ارز ارسال کرد و قیمت دلار کاهش یافت. این امر میتواند به کاهش فشار تورمی در کوتاهمدت کمک کند.
افزایش خوشبینی در بازار سرمایه: پیشبینیهایی از احتمال جهش در بازار بورس ایران مطرح شده است، زیرا سرمایهگذاران به کاهش ریسکهای سیاسی امیدوار شدهاند.
کاهش فشار روانی بر اقتصاد: مذاکرات، حتی اگر به توافق فوری منجر نشود، میتواند انتظارات منفی در میان فعالان اقتصادی را تعدیل کند.
بلندمدت:
احیای صادرات نفت: در صورت رفع تحریمها، ایران میتواند صادرات نفت خود را افزایش دهد که منبع اصلی درآمد ارزی کشور است.
جذب سرمایهگذاری خارجی: توافق احتمالی میتواند سرمایهگذاران خارجی را به بازار ایران جذب کند، بهویژه در بخشهای انرژی و زیرساخت.
چالشهای وابستگی به مذاکرات: وابستگی بیش از حد اقتصاد ایران به نتایج مذاکرات میتواند شکنندگی ایجاد کند، بهویژه اگر مذاکرات به بنبست برسد.
۴- چالشهای پیشرو
عدم قطعیت سیاسی: تغییر مواضع احتمالی طرفین یا فشارهای داخلی در امریکا و ایران میتواند روند مذاکرات را مختل کند.
مدیریت انتظارات داخلی: دولت ایران باید با اطلاعرسانی شفاف، از ایجاد انتظارات غیرواقعی در بازار و جامعه جلوگیری کند.
مذاکرات عمان فرصتی بینظیر برای ایران فراهم کرده تا از طریق اقتصاد دیپلماسی، فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها را کاهش دهد و به سمت تثبیت بازارهای داخلی و بازگشت به اقتصاد جهانی حرکت کند. با این حال، موفقیت این مذاکرات به توانایی طرفین در غلبه بر بیاعتمادی تاریخی، مدیریت خواستههای حداکثری و حفظ فضای سازنده بستگی دارد. در حالی که سیگنالهای اولیه از مذاکرات مثبت بوده و تاثیرات کوتاهمدت آن در بازارهای ایران مشهود است، پایداری این روند مستلزم تعهد به دیپلماسی عادلانه و شرافتمندانه است.
🔻روزنامه شرق
📍 سناریوهای مذاکرات ایران و آمریکا
✍️ کیومرث اشتریان
اگرچه در جریان مذاکرات، طرفین مواضع و خط قرمزهایی دارند اما همواره فرصتهای جدیدی نیز پدیدار میشود. یک یافته مهم در مطالعات تصمیمگیری آن است که «ترجیحات بازیگران در تصمیمگیری عموما ابهامآمیز است (problematic policy preferences)». یعنی اغلب، مذاکرهکننده درک دقیقی از اولویتهای خود یا دیگری ندارد، بلکه بهتدریج درمییابد که «چه چیزی را بخواهد». به دیگر سخن، فرایند تصمیمگیری حسابوکتاب دقیقی ندارد و ضرورتا از «الگوریتم عقلانی» پیروی نمیکند. تصمیمگیری در یک فرایند سیال و پویا اتفاق میافتد.
نمایندگان دولتها، خود و دیگری را در جریان مذاکرات «کشف» میکنند؛ «پایه پایه رفت باید سوی بام/ هست جبریبودن اینجا، طمعِ خام» (مولوی). این یک مسئله مهم برای مذاکرهکنندگان ماست؛ که البته مستلزم اختیار و اعتمادبهنفس است. مذاکرات بینالمللی فرایندی دائما دگرگونشونده است؛ این فرایند، دو صد تابوتب و کشمکش دارد و هزار فرصت در خم گیسوی سازش پنهان است. برای آنکه این ابهام و سیالیت فرصتساز باشد و نه فرصتسوز، پیشگوییهای چندپهلو به کار نمیآید بلکه باید سناریوهای گوناگونی را برای خود مرور کنیم تا آماده بهرهبرداری از فرصتها باشیم. شاید بتوانیم «آینده را بسازیم»:
۱- نخستین سناریو، «عدم توافق» است که پیامدهایی دارد؛ از «اسنپبک» تا جنگ یا هر دو. پیشازاین در مقاله «تخریب سریع» به این موضوع پرداختهام. این سناریو احتمال رخداد جنگ را افزایش میدهد و محتملا تجدیدنظر در راهبرد اتمی را تقویت میکند، یعنی بهناچار موازنه اتمی را بر موازنههای دیگر اولویت میبخشد. بهویژه آنجا که «حفظ نظام از اوجب واجبات» باشد. هرچه موضعگیری سیاست خارجی به موجودیت رژیمهای سیاسی پیوند بخورد، امکان وقوع سناریوی نخست بیشتر است. مقصر واقعی از نظر من جنگطلبان آمریکاییاند که به نرمشهای ایران در توافق هستهای پاسخی درخور نمیدهند؛ و البته مقصر دیگر باند تبهکار بینالمللی آپارتاید اسرائیلی است. اما فارغ از مقصر، این سناریو «میتواند» توسعه کشور را در همه ابعاد آن به تعلیقی تاریخی ببرد، چالشهای بزرگ امنیتی-اقتصادی برای نظام بینالملل، نفت خاورمیانه و اعراب خلیج فارس برسازد و امنیت ایران و اسرائیل را به مخاطرهای دائمی بیندازد.
۲- سناریوی دوم «توافق حداقلی» است که میتواند شامل غنیسازی محدود ایران، حل مسئله دریای سرخ و لغو برخی تحریمها باشد. در این سناریو دو طرف روایت پیروزی برای خود برمیسازند اما درواقع چالش به صورت اساسی حل نمیشود و توافق همچنان در محاق کنگره آمریکا و آتشافروزی اسرائیل میماند. چنین است که احتمال حملات بعدی اسرائیل (و پاسخهای ایران) بیشتر خواهد شد و استخوانِ «اسنپبک»، در نسخهای جدید، همچنان لای زخم اقتصاد ایران خواهد ماند. کارکرد توافق حداقلی این است که خطر گسترش جنگ به دیگران را کاهش خواهد داد؛ حضور وزیر دفاع عربستان در تهران را میتوان در همین راستا تلقی کرد. به طریق اولی، در یک توافق حداقلی پایگاههای آمریکایی از خطر تلافی ایران در برابر حملات اسرائیل در امان خواهند بود؛ چون طرف شما دیگر فقط اسرائیل خواهد بود و نه آمریکا یا کشورهای خلیج فارس. جریان نفت هم برای چین در تنگه هرمز دچار چالش نخواهد شد و این سطح از تنش، چینِ ناخرسندی به پیشانی چین نمیآورد. روسیه هم تکلیف روشنی دارد و در این منازعه دخالت معناداری نمیکند.
۳- سناریوی سوم، خیلی دور-خیلی نزدیک، «توافق حداکثری» است؛ یعنی که توافق بین ایران و آمریکا دامنهای گستردهتر یابد و ایران در اقتصاد و تجارت بینالملل قدر و سهم لازم را بیابد و بپردازد. تضمین اقتصادی قراردادهای سیاسی-امنیتی نافذتر از تضمینهای حقوق بینالملل است. توافقهای پایدار معمولا باید به شبکهای از ارتباطات تجاری، منافع چندجانبه اقتصادی و موازنههای امنیتی متصل باشد. اگرچه این سناریو دور به نظر میرسد، اما مستلزم جسارت برای تصمیمهای بزرگ و نرمشهای سیاسی از دو سوی ماجراست تا «کاسبی تحریم» به «کاسبی صلح» تغییر یابد. چنین توافقی نگرانیهایی را در برخی اصحاب قدرت و نیروهای اجتماعی حامی پدید میآورد. اینکه وفاق درونحاکمیتی بتواند این نگرانیها را رفع کند و سهم و سفره همه را تضمین کند، موضوعی مهم است. میدانم اینگونه سخنگفتن از «سهم و سفره و کاسبی» تلخ است، ولی به نظرم واقعیتی است که دیگر نمیتوان آن را انکار کرد.
کافی است آمریکا به صورت مستقیم و نامستقیم سرمایهگذاری مثلا ۲۰۰ میلیارددلاری را بالمناصفه!! با دو سوی جناحهای داخلی اجرائی کند «جهانبینیها» تفاوت خواهند کرد؛ بزرگترها توجیه میشوند؛ گروههای فشار محدود خواهند شد؛ جوانترهای مدعی با افسانههای جدیدی افسون خواهند شد؛ اصلاحطلبان فرصتهای اقتصادی-سیاسی بیشتری پیدا میکنند و انگیزه کمتری برای ائتلاف با نیروهای خارج از نظام خواهند داشت و... . در این سناریو هزینههای جنگ برای اسرائیل بیشتر میشود؛ البته بدون آنکه خطر آن به کلی رفع شود. چنین موازنهای درصورتیکه بخواهد منافع چین و روسیه را در بر گیرد، مستلزم بندبازی تجاری-نظامی وسیعتر و سیاست موازنه مثبت گستردهتری است تا «اصطکاک استراتژیک» را به حداقل برساند.
۴- در «سناریوی افسانهای تکمیلی» گستره دامنه توافق از ایران و آمریکا فراتر میرود و اروپا و همسایگان خلیج فارس را در بر میگیرد. طبعا چنین توافقی با همان منطق قبلی استحکام بیشتری مییابد. در این سناریوی «خیلی دور، خیلی نزدیک» همه ماجرای انزوای بینالمللی دچار دگردیسی اساسی خواهد شد و شما میتوانید انتظار داشته باشید که سیاست «موازنه مثبت»، ایران را به چهارراه فرصتهای جهانی تبدیل کند. شطرنج عجیبی است؛ گاهی یک بازیگر در ضعف است اما حوادث به گونهای رقم میخورد که در موقعیت برتر قرار میگیرد؛ حتی اگر مهرههای چندانی نداشته باشد. رنج شطرنج از گنج تهی نیست. هرچه موضعگیریهای سیاست خارجی کمتر به موجودیت رژیمهای سیاسی پیوند بخورد، امکان بهرهمندی از فرصتها در روابط بینالملل بیشتر میشود.
🔻روزنامه جوان
📍 از «قسم» تنابنده تا زیارت دستهجمعی پایتخت
✍️ جواد محرمی
تا همین یکی، دو دهه پیش ایرانیان در ایام نوروز وقتی برای دید و بازدید به خانه هم میرفتند، یک قاب عکس با یک سوژه مشترک روی دیوار خودنمایی میکرد؛ عکسی دستهجمعی از خانواده با پسزمینهای از ضریح امامرضا علیهالسلام. همین ایده بود که سری هفت سریال پایتخت را به طور کامل نجات داد تا سرسختترین منتقدان این سری هم در پایان همه آن افراط و تفریطهای محتوایی را نادیده بگیرند.
چهار دهه است بخشی از سریالهای تلویزیونی از سوژه امامرضا علیهالسلام صرفاً به عنوان یک عامل تطهیر برای کل محتوای داستان استفاده میکنند. محسن تنابنده البته پیش از این با فیلم قسم این تجربه را از سر گذرانده بود. او چند سال پیش فیلمی با عنوان «قسم» تولید کرد که قصه آن به عدهای از افراد مربوط میشد که همگی نسبتهای فامیلی داشتند و با یک اتوبوس به مشهد میرفتند، اما قصد اصلی آنها زیارت نبود، بلکه آنها به قصد انجام عمل قسامه به مشهد میرفتند و موضوع زیارت هم احتمالاً طبق قرارداد به داستان اصلی سنجاق شدهبود.
تنابنده اینبار به طور دستهجمعی پایتخت هفت را در یک بهار به مشهد برد، سوژهای که میتوانست روح و جان این سری را به کلی به تسخیر درآورد و یک تنه این مجموعه پایتخت را به بهترین و ماندگارترین سری تبدیل کند، اما حیف که سفارشدهنده متوجه نبوده نویسنده این ایده ناب را به این سری صرفاً الصاق خواهد کرد.
با این حال ریشههای فرهنگی سریال پایتخت هنوز آنقدر قدرت دارد تا این درخت تنومند را سرپا نگه دارد.
ایده مسافرت به مشهد و زیارت امامرضا (ع) در سری هفت سریال پایتخت ایده خوبی بود که میتوان گفت به سادهترین شکل ممکن به آن پرداخته شد.ای کاش سریال به جای پیرنگهای فرعی مثل خانواده تاجیکستانی روی همان مسافرت به مشهد و زیارت امام رضا متمرکز میماند و حال و هوای کل این سری را دربرمی گرفت، اما حیف که روح و جان سری هفت پایتخت در تسخیر سوژه جذاب زیارت امامرضا (ع) قرار نگرفت.
با این حال مجموعه پایتخت بهرغم همه فراز و فرودها و نقدهای فرهنگی که در دو سری اخیر با آن دست و پنجه نرم کرده، همچنان به دلیل ایده اولیه قابلدفاع است و همان ایده دوستداشتنی و مثبت باعثشده این مجموعه دستکم بهترین اثر یک دهه اخیر در میان مجموعههای داستانی تلویزیونی باشد.ای کاش رسانه ملی یک کار پژوهشی درباره اینکه چه ویژگیهایی موجب استقبال مخاطب از این اثر شده انجام میداد و آسیبشناسی جدی نیز درباره هر سری از این مجموعه به عمل میآورد.
🔻روزنامه همشهری
📍 سازوبرگ جنگ هژمونیک!
✍️ مهدی خورسند
در سالهای اخیر، جنگ تجاری میان ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین به یکی از مهمترین چالشهای نظام تجارت بینالملل تبدیل شده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در دوره پیشین و فعلی خدمت خود، با اعمال تعرفههای سنگین بر کالاهای وارداتی از چین، تلاش کرد که پکن را به تغییر سیاستهای تجاریاش وادار کند. در دوره اول ریاستجمهوریاش، ترامپ تعرفههایی بر بیش از ۵۵۰میلیارد دلار از کالاهای چینی وضع کرد که شامل افزایش تعرفهها از ۱۰درصد به ۱۵درصد و از ۲۵درصد به ۳۰درصد بود. در دوره دوم ریاستجمهوریاش نیز ترامپ تهدید کرد که تعرفههای بیشتری بر واردات از چین اعمال خواهد کرد؛ ازجمله تعرفه ۱۰درصدی بر کالاهای چینی با ادعای نگرانیها درباره قاچاق موادمخدر فنتانیل. اما با وجود سروصدای زیاد، ترامپ تعرفههای گمرکی را برای بسیاری از کشورها بهمدت ۹۰روز تعلیق کرد اما چین از این قانون مستثناست. او برای محصولات چینی تا ۱۲۵درصد تعرفههای گمرکی را افزایش داد. چین تعرفه ۸۴درصدی برای کالاهای آمریکایی وضع کرد، اما پس از این اقدام، دولت آمریکا تلفنهای هوشمند، رایانهها و برخی دیگر از دستگاههای الکترونیکی را از تعرفههای متقابل، ازجمله تعرفههای ۱۲۵درصدی اعمالشده بر واردات از چین، معاف کرده است.
این اقدامات تنشهای تجاری بین ۲کشور را تشدید و پکن را وادار به اتخاذ راهبردهای متعددی برای مقابله با این فشارها کرد. برای درامانماندن از تعرفههای اعمالی آمریکا، چین از مجموعهای از راهکارهای استراتژیک، فنی، تجاری و دیپلماتیک استفاده کرده است. این راهکارها نهتنها بهمنظور کاهش تأثیرات مستقیم اقتصادی بلکه با هدف حفظ موقعیت ژئوپلیتیکی و توسعه پایدار اقتصاد چین اتخاذ شدهاند. در ادامه، مهمترین این راهکارها را بهصورت مشروح و فنی بررسی میکنیم:
تنوعبخشی به بازارهای صادراتی
چین با آگاهی از وابستگی زیاد به بازار آمریکا، تلاش کرده است بازارهای صادراتی خود را گسترش دهد:
ابتکار کمربند و جاده(BRI): سرمایهگذاری عظیم در زیرساختها و خطوط تجاری در آسیا، آفریقا و اروپا برای ایجاد مسیرهای تجاری جایگزین
توافقنامههای تجاری منطقهای مانندRCEP (مشارکت اقتصادی جامع منطقهای): بزرگترین توافق تجارت آزاد دنیا که چین نقش کلیدی در آن دارد.
همکاری نزدیکتر با کشورهای ASEAN، آفریقا و آمریکای لاتین
این سیاستها باعث کاهش وابستگی به آمریکا بهعنوان مقصد صادرات شده است.
افزایش ارزشافزوده صادرات با تمرکز بر کالاهای پیشرفته
چین بهجای صادرات مواداولیه یا کالاهای مصرفی ارزانقیمت، تمرکز خود را بر صادرات کالاهای با فناوری بالا و ارزش افزوده بیشتر قرار داده است:
برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» (Made in China ۲۰۲۵): هدفگذاری توسعه صنایع پیشرفته مانند نیمهرساناها، روباتیک، خودروهای الکتریکی، بیوتکنولوژی و هوش مصنوعی
کاهش وابستگی به فناوریهای وارداتی (خصوصا آمریکایی)
افزایش رقابتپذیری جهانی
با افزایش پیچیدگی فناوری در کالاهای صادراتی، تعرفهگذاری بر آنها پیچیدهتر و گرانتر برای واردکننده میشود.
تضعیف کنترلشده ارزش یوان
یکی از ابزارهای فنی چین برای مقابله با اثرات تعرفه، کاهش ارزش یوان(CNY) نسبت به دلار آمریکاست:
با کاهش ارزش یوان، کالاهای صادراتی چین در بازارهای بینالمللی ارزانتر و اثر تعرفهها تا حدی خنثی میشود. این سیاست تحت کنترل بانک مرکزی چین (PBOC) صورت میگیرد تا از نوسانات شدید جلوگیری شود. البته این سیاست باعث افزایش هزینه واردات میشود، اما در کوتاهمدت از صادرکنندگان حمایت میکند.
توسعه بازار داخلی بهعنوان محرک رشد
چین با هدف کاهش وابستگی به صادرات، سیاستهایی برای تقویت مصرف داخلی اتخاذ کرده است:
توسعه طبقه متوسط با افزایش درآمد سرانه و بهبود زیرساخت، سیاست «چرخش دوگانه» (Dual Circulation Strategy)؛ ترکیب رشد بازار داخلی با ارتباط بینالمللی، تشویق شرکتها به تمرکز بر نیازهای داخلی نه صرفا بازارهای خارجی؛ این سیاست به کاهش آسیبپذیری در برابر شوکهای خارجی مانند جنگ تجاری کمک میکند.
سرمایهگذاری خارجی مستقیم و مالکیت در زنجیرههای تأمین
چین از طریق سرمایهگذاری مستقیم در خارج از کشور(FDI) و مالکیت در شرکتهای کلیدی خارجی، زنجیرههای تأمین را تحت کنترل خود درمیآورد:
سرمایهگذاری در آفریقا و آمریکای جنوبی برای تضمین منابع اولیه
خرید شرکتهای اروپایی و آسیایی در حوزههای کلیدی فناوری و تولید
ایجاد خطوط تولید در کشورهای ثالث (مثل ویتنام، مالزی، مکزیک) برای دورزدن تعرفههای آمریکایی (بهویژه از طریق «قواعد مبدأ»)
بهعنوان مثال، شرکتی چینی ممکن است کارخانهای در ویتنام بسازد و کالاها را از آنجا به آمریکا صادر کند تا شامل تعرفههای مربوط به چین نشود؛ یا حتی چین از طریق ایجاد «مناطق آزاد مشترک فرامرزی» در پی استفاده از مناطق آزاد در کشورهای دیگر و بهرهبردن از راهبردهای ریبرندینگ و ریپکینگ برای دورزدن تحریمهای آمریکاست.
استفاده از سیاستهای تلافیجویانه هدفمند
در واکنش به تعرفههای آمریکا، چین نیز اقدامات تلافیجویانهای در قالب تعرفه بر کالاهای آمریکایی انجام داده است، اما:
بهصورت هدفمند و دقیق؛ تمرکز بر صنایعی که سیاسیتر هستند (مثلا کشاورزی) و حامیان جمهوریخواهان
سیاست تفکیکی؛ برخی شرکتها و ایالتها را مستثنا میکند تا شکاف بین سیاستمداران و ذینفعان اقتصادی در آمریکا ایجاد شود.
دیپلماسی اقتصادی و حقوقی در سازمان تجارت جهانی (WTO)
چین با شکایت در سازمان تجارت جهانی، سعی در اعمال فشار قانونی به آمریکا دارد:
استفاده از مکانیسمهای حل اختلاف WTO برای اثبات غیرقانونی بودن برخی تعرفهها
ائتلافسازی با کشورهای دیگر برای مخالفت با سیاستهای تجاری یکجانبه آمریکا
تحقیقات و توسعه (R&D) برای کاهش وابستگی فناوری
سرمایهگذاری عظیم در تحقیق و توسعه با هدف خودکفایی فناوری:
بودجه دولتی و معافیتهای مالیاتی برای شرکتهای دانشبنیان
ایجاد مراکز ملی نوآوری در حوزههایی مثل نیمهرسانا، باتری، ۵G و AI.
تربیت نیروی انسانی متخصص از طریق دانشگاههای برتر و بازگشت متخصصان از خارج
کوتاه سخن اینکه، چین با مجموعهای از راهکارهای فنی (کاهش ارزش پول، توسعه فناوری داخلی)، استراتژیک (تنوعبخشی به بازارها، سرمایهگذاری خارجی) و دیپلماتیک(مقابله در WTO و تلافی هدفمند)، توانسته آثار منفی تعرفههای آمریکا را بهطور چشمگیری کاهش دهد. موفقیت چین در این زمینه ناشی از یک دیدگاه بلندمدت و نظاممند است که اقتصاد، سیاست و فناوری را همزمان درنظر گرفته است. بهنظر میرسد چین البته راهکارهای دیپلماتیک دیگری چون همکاری تجاری با اروپا و تشکیل یک حلقه جدید همکاری فرامنطقهای با کشورهای اروپایی را در دستور کار دارد تا بتواند به سلامت تله تعرفه آمریکا علیه خود - که یکی از ابزارهای واشنگتن برای تقابل با چین که اصلیترین تهدیدکننده جایگاه هژمونیک آمریکا در نظام تکقطبی است- را کنترل کند و شکست دهد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست