جمعه 5 ارديبهشت 1404 شمسی /4/25/2025 9:44:20 PM

اقتصادنامه: ناصر حکیمی، که روزگاری در برج نیلوفری بانک مرکزی، نبض نظام‌های پرداخت ایران را در دست داشت، حالا در کوچه‌پس‌کوچه‌های یوسف‌آباد تهران، زندگی‌ای آرام و بی‌تکلف را برگزیده است.
دنیای این روزهای من/از عاج نیلوفر تا سایه سار یوسف آباد: قصه پشیمانی و رهایی

او که زمانی معاون فناوری‌های نوین بود، از هیاهوی قدرت و مناصب دولتی فاصله گرفته و در تأملاتش، حسرتی عمیق از سال‌های گره‌خورده به ساختارهای بوروکراتیک به دل دارد. این حسرت، وقتی از پیشنهاد وزارت به مدنی‌زاده، اقتصاددان برجسته، سخن می‌گوید، پررنگ‌تر می‌شود؛ گویی در آن، تصویر خودش را می‌بیند: مردی که روزگاری علم و اصالت را به پای قدرت ریخت و حالا پشیمان است. دنیای این روزهای حکیمی، قصه‌ای است از رهایی، سادگی و جست‌وجوی معنایی که در سال‌های دولتی گم شده بود.

دغدغه‌ها: پشیمانی از باختن اصالت به قدرت

حکیمی دیگر آن مدیر کت‌وشلوارپوشی نیست که در جلسات پرهیاهوی بانک مرکزی غرق باشد. دغدغه‌هایش حالا عمیقاً شخصی‌اند، با رگه‌هایی از حسرت برای آنچه در سال‌های کار دولتی از دست داد. وقتی از مدنی‌زاده می‌گوید و تأسف می‌خورد که چرا یک ذهن علمی باید به دام قدرت بیفتد، انگار از تجربه خودش سخن می‌گوید. او سال‌ها در بانک مرکزی، زیر فشار تصمیمات کلان و ساختارهای متمرکز، بخشی از استقلال و آزادی فکری‌اش را باخت. استعفایش، لحظه‌ای که سنوات و مزایای مادام‌العمر را کنار گذاشت، نه فقط یک تصمیم، که اعتراضی بود به سیستمی که بهای سنگین اصالت را از او گرفت. حکیمی حالا پشیمان است؛ نه فقط از سال‌های خدمت، بلکه از این باور که کار دولتی می‌تواند بدون قربانی کردن ارزش‌ها، معنادار باشد.

این پشیمانی با تجربه‌های شخصی‌اش عمیق‌تر می‌شود. غم از دست دادن برادرزاده‌اش و چالش‌های زندگی با فرزندی که مشکلات جسمی و گفتاری دارد، او را به تأمل درباره پوچی دلبستگی‌ها و اهمیت پذیرش کشانده است. حکیمی دیگر به دنبال تغییر دنیا از پشت میزهای دولتی نیست؛ دغدغه‌اش یافتن آرامش و معنایی است که در هیاهوی قدرت گم شده بود.

اولویت‌ها: سادگی، آزادی و زیستن بی‌قید

اگر روزگاری اولویت حکیمی طراحی زیرساخت‌های شاپرک یا ساماندهی نظام کارمزد بود، حالا زیستن سبک‌بار و بی‌قید، قلب خواسته‌هایش را شکل می‌دهد. او هرگز دسته‌چک نداشته، وام نگرفته و قسطی چیزی نخریده؛ نه از سر ناتوانی، که از عشق به آزادی و رهایی از تعهدات. حتی وقتی کارگزینی بانک مرکزی سنواتش را نپرداخت، شکایت نکرد، چون نمی‌خواست دوباره به سیستمی که او را سال‌ها در خود بلعیده بود، گره بخورد. این انتخاب، ریشه در پشیمانی او از زیستن در چارچوب‌های دولتی دارد.

یوسف‌آباد، محله‌ای که به آن بازگشته، برایش بیش از یک مکان است؛ پناهگاهی است که در آن زندگی را با سادگی و حال‌وهوای خاصش لمس می‌کند. او از قدم زدن در کوچه‌هایش، از دسترسی آسان و حس زنده بودنش لذت می‌برد. این اولویت‌های ساده، جایگزین جاه‌طلبی‌های گذشته شده‌اند و نشان می‌دهند حکیمی حالا به لحظه‌های بی‌ادعای زندگی بیش از هر چیز بها می‌دهد.

نگاه به زندگی: حسرت، نقد گذشته و بازتعریف معنا

نگاه حکیمی به زندگی، ترکیبی از حسرت، خودانتقادی و تأمل عمیق است. او زمانی باور داشت که هرچه برای بانک مرکزی خوب است، برای کشور هم خوب است و این را حرفه‌ای‌گری می‌دانست. اما حالا این دیدگاه را خطا می‌بیند و از تمرکزگرایی افراطی و صغیر پنداشتن بانک‌ها انتقاد می‌کند. پشیمانی‌اش وقتی پررنگ‌تر می‌شود که به مدنی‌زاده می‌اندیشد؛ کسی که در آستانه همان مسیری است که حکیمی را از اصالتش دور کرد. او حالا معتقد است که علم و دانش، وقتی به پای قدرت ریخته می‌شوند، نه تنها به پیشرفت منجر نمی‌شوند، بلکه هویت آدمی را هم می‌فرسایند.

زندگی برای حکیمی هنوز مبارزه‌ای است، چه در رویارویی با چالش‌های خانوادگی و چه در پذیرش فقدان‌ها. اما این مبارزه دیگر برای کسب مقام یا تغییر ساختارها نیست. او از خرسندی پس از رهایی از کار دولتی می‌گوید و در تأملاتش، معنایی ورای مادیات و مناصب جست‌وجو می‌کند. پشیمانی از سال‌های دولتی، او را به بازتعریف زندگی و ارزش‌هایش کشانده است.

دنیای این روزهای ناصر حکیمی

جهان ناصر حکیمی دیگر در اتاق‌های جلسات بانک مرکزی یا زیر سایه قدرت نیست. او در یوسف‌آباد، کنار خانواده و در میان تأملاتش نفس می‌کشد. پشیمانی از فروختن سال‌ها به ساختارهای دولتی، او را به سادگی، آزادی و اصالت رسانده است. دنیای این روزهایش، آرام، عمیق و به‌دور از وسوسه‌های مناصب است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین