هر شب سایت تکنولایف را چک میکرد، نظرات خریداران را میخواند و رنگ مورد علاقهاش، اولترامارین، را انتخاب کرده بود. زینب میگفت: «این آیفون برای من یه جایزهست برای این همه تلاش تو کار و زندگی.»
صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۴، زینب مثل همیشه اخبار را دنبال میکرد که خبر انفجار مهیب در بندر شهید رجایی بندرعباس همهچیز را عوض کرد. گزارشها از خسارت سنگین به کانتینرها خبر میدادند و بازار شایعهها داغ بود.
همزمان، خبرهای مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا در مسقط هم داغ بود. شنیده می شد که مذاکرات بهخاطر اختلافنظر روی جزئیات فنی، به مشکل خورده. با خودش فکر کرد: «اگه مذاکرات به بنبست برسه، دلار میره بالا و گوشی گرونتر میشه.»
همون روز، زینب با یه حس بد رفت سراغ سایت تکنولایف. شوک بزرگی خورد: آیفون ۱۶ از لیست محصولات غیبش زده بود! نه فقط تو تکنولایف، بلکه تو خیلی از فروشگاههای دیگه هم موجودی صفر شده بود. زینب میگفت: «انگار یکی قلبمو فشار داد. فکر کردم شاید یه اشتباهه، ولی ته دلم میدونستم یه چیزی داره خراب میشه.» شایعهها میگفتن انفجار به کانتینرهای وارداتی آسیب زده و موجودی گوشیهای اپل کم شده.
فردای اون روز، زینب دوباره سایت رو چک کرد و آیفون ۱۶ برگشته بود، اما قیمتش مثل یه کابوس بود: ۸۸ میلیون تومان! ۱۰ میلیون گرونتر از دیروز. زینب شوکه شده بود: «یعنی چی؟ یه روز قبل۷۷ میلیون بود، حالا ۸۸ میلیون؟ این چه سرعتیه.
زینب حالا تو دوراهی گیر کرده بود: یا باید قید آیفون ۱۶ رو میزد، یا باید پول بیشتری جور میکرد. میگفت: «حس میکنم اخبار داره منو بازی میده. یه روز انفجار، یه روز مذاکرات به نتیجه نمیرسه، یه روز قیمتها میره بالا. من فقط یه گوشی میخواستم، ولی انگار باید یه تحلیلگر خبر بشم!»
روایت زینب، قصه خیلی از جوونای ایرانیه که رویاهاشون به تیترهای خبری گره خورده. از انفجار بندرعباس تا مذاکرات مسقط، هر خبر مثل یه طوفان، قیمتها و آرزوها رو جابهجا میکنه. زینب حالا داره فکر میکنه: «شاید صبر کنم ببینم مذاکرات چی میشه. ولی کی میدونه فردا چه خبری قراره باز همهچیزو بههم بریزه؟»
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست