🔻روزنامه تعادل
📍 معادله رفع ناترازی برق با نوسازی زیرساختها
✍️ فرزین سوادکوهی
ایران با ناترازی گسترده در حوزه انرژی از جمله کمبود برق روبهرو است و برای این منظور لازم است از هر ابزار و گزارهای که ممکن است در کوتاهمدت و میانمدت اثرگذار باشد، بهره لازم برده شود. برخی تحلیلگران طی هفتههای اخیر بحث تاثیر تغییر ساعت بر کاهش مصرف انرژی برق را مطرح کرده و از دولت خواستند، هر چه سریعتر با ارایه لایحهای در این زمینه ورود کند. لایحه دولت حدودا دو هفته راهی بهارستان شد، اما مجلس به دو فوریت تغییر ساعت رسمی کشور پاسخ منفی داد تا این لایحه در روندی عادی مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد. اما آیا واقعا تغییر رسمی ساعت کشور به بهبود شاخصهای مصرف برق و اصلاح الگوی مصرف منجر میشود؟ شخصا معتقدم تغییر ساعت رسمی به صورت بنیادی و ریشهای تاثیر قابل توجهی در بهبود شاخصهای مصرف برق ندارد. اصولا چون شیوه زندگی ایرانیان به گونهای است که تغییر ساعت نمیتواند تاثیر قابل توجهی در اصلاح الگوی مصرف آنها داشته باشد. این روزها بسیاری از ایرانیان تا نیمههای شب بیدار بوده و طبیعی است که از انرژی برق و...استفاده کنند. ممکن است تغییر رسمی ساعت در بخشهای اداری و اجرایی و خدماتی، تاثیرات اندک و محدودی در مصرف انرژی داشته باشد، اما بهطور کلی در شیوه زندگی ایرانیان و رفع ناترازی کلان انرژی اثری ندارد. تجربیات گذشته نشان میدهد، بهرغم جابهجایی ساعتها، میزان مصرف انرژی در کشورمان بسیار بالاست و نمیتوان تاثیر خاصی در این زمینه مشاهده کرد. اخیرا وزیر نیرو در پژوهشگاه نیرو درباره این موضوع صحبت کرده و اعلام کردند به دنبال تغییر ساعت رسمی کشور هستند. اما داشتههای کشور طی سالهای اخیر نشان میدهد که این نوع تصمیمات سمبلیک و نمادین به تنهایی نمیتواند مشکل ناترازی برق در ایران را رفع کند. ایران برای رفع ناترازی برق که میراث سالها عدم توجه و فقدان سرمایهگذاری زیرساختی است به مجموعهای از تصمیمات ریشهای و بنیادین نیاز دارد. دولت اما معتقد است که باید اقتصاد برق را در ایران شکل داد و قیمت حاملهای انرژی را واقعی کرد. قبل از هر نکتهای باید گفت صحبتهای دولتیها در خصوص شکلدهی اقتصاد برق حرف درستی است.
در واقع قیمت انرژی در ایران بسیار اندک است و این پایین بودن قیمت حاملهای انرژی از یک طرف قاچاق سوخت و هدررفت گونههای مختلف انرژی را باعث شده و از سوی دیگر زمینهساز بروز مشکلات بسیار دیگری شده است. اما در عین حال باید توجه داشت، تغییر قیمت حاملهای انرژی و واقعی کردن قیمت انرژی به خصوص در حوزههای برق و بنزین میتواند نارضایتیهای زیادی ایجاد کند. معتقدم برای رفع مشکلات موجود در حوزه کمبود برق مهمترین اقدام این است که درهای کشور به روی سرمایهگذاران داخلی و خارجی و ایرانیان خارج از کشور باز شود. این سرمایهگذاریها به خصوص در حوزههایی چون انرژیهای تجدیدپذیر، نیروگاهی و نوسازی نیروگاههای قدیمی دارای اهمیت است. نمیتوان انکار کرد که دامنه وسیعی از نیروگاههای موجود کشور فرسوده بوده و نیازمند نوسازی و بازسازی هستند، جدای از نوسازی این ظرفیتهای نیروگاهی، دولت باید از طریق نظام تقنینی درست، شیوههای درست در قیمتگذاری و مشوقهای سرمایهگذاری را در نظر بگیرد تا کشور به سمت بهبود وضعیت تولید برق حرکت کند. این در حالی است که نیروگاههای برقابی کشور هم به دلیل خشکسالیهای سالهای اخیر از رده اثرگذاری خارج شده و دیگر قادر به ارایه خدمات نیستند. ۹الی ۱۰هزار مگاوات برق کشور از طریق نیروگاههای برقابی تامین میشوند و زمانی که این نیروگاهها از چرخه خارج شوند حفره عمیقی در این بخش ایجاد میشود. اما پرسشی که با این توضیحات شکل میگیرد، آن است که چگونه میتوان این وضعیت را اصلاح کرده و بهبود بخشید؟ معتقدم هر چه سریعتر باید فضای سرمایهگذاری در کشور ایجاد کرد و فضای سرمایهگذاری مناسبی را شکل داد تا صاحبان سرمایه بدانند ورود به این حوزه اثرگذار اقتصادی برای آنها سود و منفعت مطلوبی به دنبال خواهد داشت. ضمن اینکه امنیت سرمایهگذاری آنها در ایران هم از سوی دولت و نظام تضمین میشود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اقتصاد دیجیتال و برهمکنشهای آن با توسعه پایدار
✍️ نیما پروین
اقتصاد دیجیتال چند سالی است سهم قابلتوجهی از مباحث توسعه را به خود اختصاص داده است و محققان و اندیشمندان بسیاری از نقش آن در فرآیند توسعه در کشورهای مختلف سخن به میان آوردهاند.
آنچه امروز اقتصاد دیجیتال خوانده میشود، عموما فعالیتها و سازوکارهای جدید اقتصادی است که بر پایه تکنولوژیهای محاسبات رایانهای بنا شده و انقلاب صنعتی چهارم لقب گرفته است. انقلاب صنعتی چهارم توانسته است دسترسی به فناوری را از حوزه جغرافیایی و طبقه اجتماعی خاص فراتر برده و به جزء جداییناپذیر زندگی انسانها بدل کند. این دسترسی همگانی نیازهای جدیدی را در مصرفکنندگان ایجاد کرده است که کسبوکارهای نوظهور متعددی در تکاپوی رفع این نیازها شکل گرفته و ساختار اقتصادی جوامع را تغییر دادهاند.
رشد اکوسیستم دیجیتال آثار پررنگی بر اقتصاد جهانی گذاشته است که شاید یکی از مهمترین آنها را بتوان جهانیشدن اقتصادها دانست. در این روند، ابتدا شرکتهای چندملیتی در کشورهای پیشرو در اقتصاد دیجیتال رشد کرده و با ارائه فناوریهای جدید و برهمزننده نظم موجود، شروع به سهمگیری از اقتصاد این کشورها کردند. سپس این فناوریها به بازار دیگر کشورها حرکت کرده و کوشیدند بازارهای جدیدی را برای محصولات و خدمات خود ایجاد کنند. بهموازات این امر، شرکتهای متوسط و بزرگی در کشورهای غیرپیشرو نیز ایجاد شده و کوشیدند مشابه خدمات و کالاهای عرضهشده در کشورهای پیشرو را تولید و ارائه کنند. این شرکتهای متوسط و بزرگ با برقراری اتحادهای استراتژیک با شرکتهای پیشتاز اکوسیستم دیجیتال، به همآفرینی در خدمات و محصولات دیجیتال دست زدند و توانستند کیک اقتصاد دیجیتال را چه در کشورهای خود و چه در جهان بزرگتر کنند.
اثر دیگر اقتصاد دیجیتال، افزایش نوآوری ناشی از رقابت و توسعه فناورانه بین شرکتهای مختلف بوده است. این نوآوریها (نظیر هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و کلاندادهها) به افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی منجر شده و آثار مثبتی بر رشد اقتصادی کشورهای مختلف (به تناسب سهم اقتصاد دیجیتال در آنها) داشته است. روند Industry ۴.۰ با همین رویکرد و به منظور افزایش اتصالهای متقابل و اتوماسیونهای هوشمند فراگیر شده و با استفاده از فناوریهای مدرن هوشمند، ارتباطات گسترده بینماشینی و اینترنت اشیا با افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی، باعث دگرگونی جوامع شده است.
از سوی دیگر توسعه اکوسیستم دیجیتال و انقلاب صنعتی چهارم در قرن ۲۱، نگاه به سرمایههای انسانی را تحول جدی بخشیده است. نیروی انسانی و سرمایههای فکری به مثابه محرکهای ارزشآفرینی در جوامع خود را تثبیت کردند و بسیاری از چشماندازهایی را که متعلق به دوره انقلاب صنعتی اول (ساخت راهآهن و موتور بخار در قرن ۱۸) و انقلاب صنعتی دوم (اختراع برق و روش تولید انبوه در اواخر قرن ۱۹) بود، به کلی تغییر دادند. رقابت کشورها بر سر نیروی انسانی بالا گرفت و روزبهروز مهاجرت نیروی انسانی ورزیده در سراسر جهان شدت پیدا کرد. این روند با تاکید بر نیروی انسانی بهعنوان عامل اصلی کار اقتصادی، به توانمندسازی افراد بسیاری منجر شده و فقر را کاهش داده است که از اصول ۱۷گانه مورد تاکید در توسعه پایدار است. هوش مصنوعی تحول جدیدتری در این حوزه است که هنوز آثار آن به طور کامل، نمایان نشده است.
اقتصاد دیجیتال دستیابی به دادهها را در سراسر جهان و بین گروههای مختلف شهروندان تسهیل کرده و با دموکراتیزه کردن اطلاعات، رانتهای اطلاعاتی را در بسیاری از موقعیتها از بین برده است. پلتفرمهای اطلاعات دولتی-عمومی و دادههای مربوط به کسبوکارها و صنایع گوناگون در بسیاری از کشورها در دسترس یکایک شهروندان قرار گرفته و سطحی از فرصتهای برابر اجتماعی را در اختیار ایشان قرار داده که در یکسده قبل، به رویایی دستنیافته شبیه بود؛ چیزی که یکی از اصول ۱۷گانه توسعه پایدار هم تلقی میشود.
اقتصاد دیجیتال کاربستهای متعددی در حوزه سلامت و تندرستی (یکی دیگر از اصول ۱۷گانه توسعه پایدار) در کشورهای مختلف داشته و توانسته است تاحدی به افزایش سلامت جسم و روان جامعه، ارتقای مشارکت مردم در فرآیندهای جمعی این حوزه و افزایش کارآمدی عملکردی دولتها منجر شود. همهگیری کووید-۱۹ توانست محرک مهمی در استفاده از فناوریهای جدید در حوزه سلامت و توسعه اپلیکیشنها و محصولات باشد.
اقتصاد دیجیتال پیامدهای منفی نیز برای کشورها داشته است که از بین آنها میتوان به افزایش شکاف دیجیتال اشاره کرد. آشنایی بیشتر برخی کاربران یک جامعه با اینترنت و فضای دیجیتال نسبت به برخی دیگر و همچنین آشنایی بیشتر شهروندان برخی کشورها نسبت به برخی دیگر، اختلافی ایجاد کرده است که به آن شکاف دیجیتال گفته میشود. اینجاست که اقتصاد دیجیتال به جای آنکه در جهت کاهش نابرابری و تحقق فرصتهای برابر برای شهروندان عمل کند، در جهت عکس باعث تعمیق نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، هم بین قشرهای مختلف شهروندان در یک کشور و هم بین کشورهای مختلف میشود. نابرابری ناشی از شکاف دیجیتال فقط شهروندان را هدف نگرفته، بلکه شامل شرکتها و کسبوکارها نیز میشود. شکاف دیجیتال نقطه آسیبپذیری اقتصاد دیجیتال است که اگر دولتها و نهادهای خرد و کلان نتوانند راهکاری برای رفع آن بیابند، نهتنها امکان بهرهبرداری از ظرفیتهای اقتصاد دیجیتال فراهم نمیشود، بلکه میتواند به ضد خود بدل شده و با ایجاد نابرابریهای اجتماعی مضاعف، فرآیند توسعه را با اخلال مواجه کند.
اقتصاد دیجیتال با پدید آوردن مسائل امنیت سایبری، حریم خصوصی را بیش از پیش مورد توجه شهروندان و دولتها قرار داده است. کشورها به تدوین و تصویب قوانین سختگیرانه حفاظت از دادههای مشتریان (نظیر GDPR در اروپا) اقدام کردهاند و با این حال، هر روز با مسائل جدید امنیت سایبری و دزدیهای گسترده دادههای شهروندان مواجه میشوند.
در مصرف انرژی، اکوسیستم دیجیتال نقشی دوسویه ایفا کرده است. از یکسو، با توسعه فناوریهای هوشمند مدیریت انرژی و توسعه شبکههای هوشمند انرژی باعث کاهش مصرف منابع شده و از سوی دیگر، منابع قابلتوجهی را برای توسعه اقتصاد دیجیتال صرف کرده است. به قولی هر کامپیوتر دوکیلوگرمی، به ۸۰۰کیلوگرم مواد اولیه نیاز دارد و رشد اکوسیستم و مصرفهای گوناگون خانگی و کسبوکاری، نهایتا به افزایش انتشار گازهای گلخانهای انجامیده است. این مصرف انرژی با کاربردهای فناوریهای جدید نظیر هوش مصنوعی، بیش از پیش هم خواهد شد و خواهد توانست دستیابی به توسعه پایدار بالاخص در بعد زیستمحیطی را با چالشهای جدی مواجه کند.
به نظر میرسد اقتصاد دیجیتال توانسته است در حوزههای قابلتوجهی آثار مثبتی بر روند توسعه پایدار جوامع داشته باشد و در حوزههایی نیازمند اقدامات ترمیمی و اصلاحی برای تسهیل توسعه پایدار است.
🔻روزنامه کیهان
📍 غزه، طرح آتشبسی تازه
✍️ سعدالله زارعی
در موضوع جنگ غزه دوباره از «آتشبس» صحبت به میان میآید. هیئت امنیتی اسرائیل به دوحه رفته؛ رفتوآمدهایی به قاهره صورت گرفته است؛ رئیسجمهور آمریکا از ضرورت برقراری آتشبس صحبت کرده و رئیسجمهور فرانسه تهدید کرده است اگر آتشبس برقرار نگردد، تا سه ماه دیگر کشور فلسطین را بهرسمت خواهد شناخت. همزمان طی نزدیک به دو هفته و بهخصوص در روزهای اخیر، بر آمار حملات مقاومت غزه به نیروهای نظامی رژیم غاصب در این باریکه تا بیش از ۳۰۰ درصد افزوده شده، مجموعه این خبرها بار دیگر این واقعیت را برملا کرده است که رژیم اسرائیل با جنگ نمیتواند به اهداف اعلامشده خود برسد. در خصوص مجموعه این تحولات و نتایج آن نکات زیر به نظر میرسند:
۱- جنگ غزه در نوزدهمین ماه خود قرار دارد و عنوان طولانیترین جنگ رژیم غاصب پیدا کرده است. در این جنگ، جنایت به اوج خود رسیده است. کشته شدن نزدیک به ۶۰ هزار نفر و زخمی شدن نزدیک به ۲۰۰ هزار نفر طی این دوره ۱۹ ماهه واقعاً وحشتناک است و به عیان از دست باز رژیم اسرئیل در جنایت خبر میدهد. یک صدم این جنایات اگر علیه یک جمعیت اروپایی در این قاره رخ میداد، حتماً دولتهای انگلیس، فرانسه و آلمان با همه ظرفیت نظامی برای توقف جنایت وارد میشدند، ولی آنچه در این ۱۹ ماه در واکنش به جنایات رژیم اسرائیل علیه غزه از سوی دولتهای مختلف دنیا و بهخصوص کشورهایی که داعیه حقوق بشری دارند مشاهد شد، مأیوسکننده بوده است. این همه بیاعتنایی برای چیست؟ برای آن است که یک طرف آن دولتی دستنشانده و طرف دیگری مردمی مسلمان هستند. در این جنگ، مقاومت مردمی بیدفاع هم استمرار پیدا کرده است. خود این موضوع از تغییر محسوس معادله خبر میدهد. اینکه یک جمعیت با حداقل امکانات اجازه ندهد اهداف دشمنی بهشدت مسلح محقق گردد،
یک معادله جدید است و اینکه سلاح نتواند فصلالخطاب یک جنگ بزرگ باشد، یک نامعادله مهم به حساب میآید. بسیاری از متفکران رژیم اسرائیل طی ماههای اخیر بر این که اسرائیل نمیتواند با قدرت ارتش، اهداف خود را محقق گرداند، تأکید کردهاند.
۲- تابآوری مقاومت و مردم غزه در این ۱۹ ماه، بسیاری از قواعد داخلی و خارجی جنگ را تغییر داده است. نکوهش رژیم اسرائیل و حامیان آن امروز جهانی شده است، طرحهای حمایت از بقاء اسرائیل به حاشیه رفتهاند و نتانیاهو روز یکشنبه اذعان کرد امتناع از بهرسمیت شناختن اسرائیل در ۱۰۰ سال اخیر بهبود پیدا نکرده و عادیسازی از همیشه غیرممکنتر شده است. اروپاییها و کشورهای عربی وفادار توافقهای پنهانی با رژیم اسرائیل به تلآویو گفتهاند بدون بازگشت تلآویو به عقب، هیچ تفاهمی با آن صورت نمیگیرد. همزمان با این موضوع، توسعه روابط محیط منطقهای و بینالمللی با بزرگترین دشمن اسرائیل ـ ایران ـ شکل جدی و عملیاتی به خود گرفته است. روابط اقتصادی ایران با چین، روسیه و هند در فضای صعود قرار دارد و مذاکرات غیرمستقیم مسقط میان هیئتهای ایران و آمریکا اگرچه هنوز رازآلود است، اما به هر حال از قرار گرفتن ایران در موقعیت بهتر خبر میدهد. در این فضا هر چه صدای ابلهانه مقامات اسرائیل علیه ایران بلندتر میشود، بیشتر مورد نکوهش جهانی قرار میگیرند. همه میدانند پس از ۲۵ سال جنگ بیحاصل و خسارتبار، هیچ کشوری رغبتی به آغاز شدن یک درگیری جدید ندارد. از اینرو عملی شدن تهدیداتی که بوی جنگ میدهند، غیرقابل باورتر شدهاند. و لذا وقتی نتانیاهو میگوید، غنیسازی در ایران را نمیپذیرد و آماده حمله به تأسیسات آن است، دنیا آن را جدی نمیگیرد و عبارات او به کاریکاتور یا همان نقاشی اغراق شده تبدیل میشوند. هیچ کشوری باور ندارد رژیم اسرائیل جرأت حمله به ایران را دارد و نیز هیچ کشوری وجود ندارد که خود را از تبعات یک جنگ جدید مصون ببیند. بنابراین واضح است که استفاده اسرائیل از ادبیات جنگ با توسل به جنگ تفاوت اساسی دارد. در یک جمله، مقاومت در غزه، لبنان، عراق، یمن و در ایران هم قدرت تهاجمی و هم تابآوری در برابر فشار را تجربه کرده است. پس با حربه عملیات نظامی نمیتوان چیزی به آن تحمیل نمود.
۳- بلند شدن صداها در منطقه و بینالملل و تمرکز آن روی توافق بر سر طرح جدید مبتنی بر توقف جنگ غزه، به خوبی از بنبست جنگ حکایت میکند. رژیم اسرائیل پس از پایان مرحله اول آتشبس توافق شده، عملاً آن را کنار گذاشت و دوباره ادبیات تهاجمی را در پیش گرفت و برای معتبر دیده شدن، دور جدیدی از جنایت را آغاز نمود اما علیرغم آنکه در دور جدید هم خسارات متوجه طرف فلسطینی گردید، اما باز کار پیش نرفت. حماس مدتی به حساب اینکه طرفهای تضمینکننده آتشبس یعنی دولت آمریکا و محور عربی، اسرائیل را وادار به ادامه آتشبس خواهند کرد، از واکنش نظامی به اقدامات تروریستی رژیم اسرائیل خودداری کرد. حتی در یک مرحله یک اسیر دوتابعیتی آمریکا را به همراه پیکر چهار نیروی دیگر آن آزاد کرد به این امید که آمریکا مانع اخلال در مراحل دوم و سوم آتشبس میشود، اما علیرغم آنکه مقامات آمریکایی وعدهای به ظاهر مستحکم داده بودند، در عمل اقدامی برای اجرائی شدن مراحل دوم و سوم آتشبس صورت ندادند. حماس پس از آنکه از روند فعلی مأیوس گردید، عملیاتهای خود علیه ماشین جنگی رژیم و نیروهای متجاوز آن از سر گرفت و در این مسیر بر تعداد کشتههای رژیم افزوده شد و به موازات آن، فشار از جبهه داخلی هم
بر روی نتانیاهو زیاد گردید.
حسب بعضی گزارشها، نتانیاهو پس از آنکه ترامپ به ریاستجمهوری انتخاب گردید، در جریان ملاقات با او فرصتی چند هفتگی خواست و این فرصت به او داده شد. اما علیرغم آن اسرائیل نتوانست روند را به گونهای تنظیم کند که به تحقق ایده نتانیاهو یعنی «پایان افتخارآمیز جنگ» منجر گردد. به همین جهت گفته شده، در جریان دیدار دوم نتانیاهو با ترامپ که پس از روی کار آمدن او صورت گرفت، رئیسجمهور آمریکا به طرف اسرائیلی یادآور گردید زمان به پایان رسیده و این پرونده باید بسته شود. البته ترامپ در همان جلسه بر ضرورت تداوم اقدامات امنیتی ـ ترور ـ علیه مقاومت تأکید کرد و رژیم اسرائیل هم در همین راستا بهطور پیاپی دست به اقداماتی تروریستی علیه مقاومت غزه و فراتر از آن زده است. یک روایت دیگر بیانگر آن است که ترامپ در این ملاقات برای مداخلات دولت اسرائیل شعاعی تعیین کرده که کشورهای مصر، اردن، لبنان و سوریه را شامل میشود اما از هرگونه مداخله در فراتر از آن پرهیز داده است.
۴- همزمان با این تحولات، رژیم اسرائیل از طریق یک لابی قدرتمند یهودی در هیئت حاکمه آمریکا تلاش کرده است تا تضمینی برای دیده شدن منافع رژیم در هر تنظیم معادلات منطقهای درنظر گرفته شود و به این منظور مایکل والتز مشاور امنیت ملی، پیت هگست وزیر دفاع، شاندافی وزیر حملونقل، اسکات بسنت وزیر خزانهداری، مورگان ارتگاس معاون ویتکاف، تامی بروس سخنگوی وزارت خارجه،
جان رتکلیف رئیس CIA، دن بانجینو معاون افبیآی، الکس فایفر معاون ارشد ارتباطات کاخ سفید، سباستین گورکا دستیار ویژه رئیسجمهور و مایک هاکبی سفیر آمریکا در رژیم اسرائیل، فشارهای زیادی به ترامپ وارد کردهاند. خود این موضوع بیانگر سطحی از اخلال در روابط سیستماتیک آمریکا و رژیم اسرائیل است که عامل اصلی آن هم ایران میباشد. این روند هم به اسرائیل میگوید آمریکا نمیتواند در ایده جنگ علیه ایران به جمعبندی برسد و این در حالی است که اسرائیل هنوز قادر نیست، وارد اقدام بدون پشتوانه نظامی علیه ایران گردد. اسرائیل حتی قادر نیست دوباره به جنگی فکر کند که یک جنبه آن تکرار «وحدت ساحات» باشد.
۵- درخواست آتشبس از سوی مقاومت و همراهی جهانی و منطقهای با این درخواست و در صورتی که رژیم اسرائیل به آن تمکین کند، علامت پذیرش یک تحول مهم در پرونده غزه و فلسطین میباشد که فقط به جنبه نظامی محدود نیست.
حماس در روند فعلی دو حرف اساسی را مطرح کرده است؛ جنگ متوقف شود و اداره غزه توسط تیمی تکنوکرات ـ فنسالار ـ که مورد حمایت طرفهای فلسطینی ـ و بهطور خاص فتح ـ هم باشد، صورت گیرد. توقف جنگ در دالان توافق، اسرائیل را با آشفتگی بیشتر درونی مواجه میکند چرا که پایان جنگ با چنین فرمولی، اسرائیل را بهشدت تحقیر مینماید و توانمندیهای نظامی و امنیتی اسرائیل به این دلیل که علیرغم صرف هزینههای هنگفت، قادر به تحقق مستقیم اهداف رژیم نشدهاند را به چالش میکشاند و دیگران را در زدن ضربههای مشابه ۷ اکتبر
به آن تحریک میکند. بحث از روی کار آمدن یک دولت توافقی یا کمیته توافقی تکنوکرات هم باز یک ضربه به سیاست اسرائیل است چرا که با پیاده شدن این ایده، حماس نه فقط سلطه خود بر غزه را حفظ میکند، بلکه قادر به بسط آن به کرانه باختری نیز میباشد.
🔻روزنامه ابتکار
📍 دیپلماسی سخت؛ روایت تغییر در مذاکرات ایران و آمریکا
✍️ یاسر هاشمی
در روزهایی که اخبار مذاکرات هستهای ایران و آمریکا در صدر رسانههای بینالمللی قرارگرفته ، نشانههای تازهای از تغییر در الگو، زبان و حتی فلسفه پشت این گفتوگوها دیده میشود. برخلاف دورههای گذشته که تلاشها غالباً بر یافتن نقاط توافق و تنشزدایی متمرکز بود، این بار به نظر میرسد که مذاکرات وارد مرحلهای سختتر، فنیتر و البته سیاسیتر شده است؛ مرحلهای که در آن فشار، تهدید غیرمستقیم و نمایش قدرت، نقش پررنگتری نسبت به مصالحه و خوشبینی دیپلماتیک یافتهاند. آغاز این روند تازه را شاید باید در همان دور نخست گفتوگوهای مستقیم اخیر میان ایران و آمریکا در عمان جستوجو کرد؛ جایی که تهران، برای نخستین بار پس از ماهها توقف تماسها (در دور اول )، یک بسته پیشنهادی سهمرحلهای را روی میز گذاشت. بستهای که اگرچه در ظاهر منطقی و حسابشده بود، اما بازتابهای سیاسی و رسانهای آن در واشنگتن و فراتر از آن، به شکلی شگفتانگیز سرنوشت مسیر مذاکرات را تغییر داد. پیشنهاد ایران شامل سه گام مشخص بود: در گام نخست، ایران متعهد میشد که سطح غنیسازی اورانیوم خود را به ۳.۶۷ درصد کاهش دهد؛ مشروط بر آنکه آمریکا داراییهای بلوکهشده ایران را آزاد کرده و اجازه فروش آزاد نفت را صادر کند. در گام دوم، تهران وعده توقف کامل غنیسازی و بازگشت بیقید و شرط بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی را مطرح کرد؛ در مقابل، واشنگتن باید مانع فعال شدن مکانیسم ماشه میشد و بخشی از تحریمها را برمیداشت. در گام سوم و نهایی، ایران متعهد میشد همه ذخایر اورانیوم غنیشده خود را به کشوری ثالث (احتمالاً روسیه) منتقل کند، در حالی که آمریکا موظف بود توافق نهایی و جامع را به تصویب کنگره برساند و تمامی تحریمها را لغو کند. این پیشنهاد زمانی مورد توجه ویژه قرار گرفت که استیون ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا در مذاکرات، در حاشیه برگههای پیشنهادی ایران عبارت “perfect” را یادداشت کرد. در آن لحظه، امیدهایی شکل گرفت که شاید مسیری جدید برای احیای نوعی توافق هستهای بین دو کشور باز شده است. اما این امید کوتاهمدت دیری نپایید. انتشار خبر یادداشت ویتکاف موجی از انتقادات تند علیه او در واشنگتن به راه انداخت؛ مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی در آمریکا و اسرائیل، ویتکاف را به سادهلوحی و عدم درک واقعی از ماهیت تهدید ایران متهم کردند. رسانههای تندرو حتی به سوابق قبلی او در پروندههای اوکراین و غزه پرداختند و صلاحیتش برای مدیریت چنین مذاکرات حساسی را زیر سوال بردند. زیر این فشارها، کاخ سفید تصمیم گرفت تیم مذاکرهکننده خود را بازآرایی کند و چهرهای سرسختتر و حرفهایتر را به میدان بفرستد؛ فردی که نهتنها مذاکرهگری دیپلماتیک باشد، بلکه نماد تغییر فلسفه برخورد آمریکا با ایران نیز به شمار رود. اینجا بود که نام مایکل آنتون به میان آمد. مایکل آنتون، متفکری از جناح راست محافظهکار آمریکا، فارغالتحصیل علوم سیاسی و فلسفه و نویسنده مقاله معروف “پرواز ۹۳” در سال ۲۰۱۶ است؛ مقالهای که حمایت تمامقد او از دونالد ترامپ را به شکلی جسورانه بیان کرد. آنتون که هم در دولت اول ترامپ و هم در دولت جدید او حضوری مؤثر داشته، نگاه خاصی به نظم جهانی، تهدیدات نوظهور و نقش آمریکا در جهان دارد. برای او، سیاست خارجی چیزی نیست که بر پایه آرمانشهرگرایی یا لیبرالیسم جهانی بچرخد؛ بلکه میدان بیرحمانهای است که در آن تنها زبان قدرت فهمیده میشود. با ورود آنتون به مذاکرات ایران، فضای گفتوگوها نیز تغییر کرد. دیگر هدف اصلی، دستیابی سریع به توافق نبود؛ بلکه شکل دادن به مسیری بود که در آن، ایران تحت بیشترین میزان فشار ممکن و در کمترین زمان مجبور به پذیرش محدودیتهای سختگیرانه شود. مایکل آنتون بر این باور است که ایران تنها زمانی به عقبنشینی واقعی تن میدهد که تهدیدهای معتبر نظامی و فشارهای اقتصادی فلجکننده را کاملاً جدی بداند؛ وگرنه، در فضای دیپلماسی سنتی، تنها زمان میخرد و پروژههای خود را بیسر و صدا پیش میبرد. از این منظر، شاید انفجار اخیر در بندر شهید رجایی را نیز باید بخشی از همین رویکرد جدید تحلیل کرد. این حادثه درست در روز برگزاری دور سوم مذاکرات ایران و آمریکا در عمان رخ داد. هرچند رسماً هیچ طرفی مسئولیت آن را بر عهده نگرفت، اما در فضای رسانهای و تحلیلی، این انفجار بهعنوان پیامی غیرمستقیم اما آشکار به تهران تفسیر شد: ادامه مذاکرات بدون امتیازدهی واقعی، ممکن است با عواقب ملموس و ناخوشایندی همراه شود. تغییر فلسفه مذاکرات را همچنین میتوان در لحن تیم آمریکایی مشاهده کرد. اگر در گذشته نشانههایی از مصالحه تدریجی و امتیازدهیهای متقابل دیده میشد، امروز خطوط قرمز آمریکا واضحتر و غیرقابلمذاکرهتر به نظر میرسند. تیم تحت هدایت آنتون با دقت وسواسگونهای روی جزئیات فنی برنامه هستهای ایران تمرکز کرده و تلاش میکند توافقی شکل بگیرد که راههای فرار احتمالی را برای تهران به حداقل برساند. اما تحولی که این روزها در مذاکرات دیده میشود تنها محدود به تغییر افراد یا تاکتیکها نیست؛ بلکه در لایهای عمیقتر، بازتابدهنده تغییر در خود فلسفه برخورد واشنگتن با پرونده ایران است. مقایسه رویکرد کنونی با شیوه دولت پیشین آمریکا به روشنی این تغییر را نشان میدهد. در دوران ریاستجمهوری جو بایدن، سیاست کلی ایالات متحده در قبال ایران بر مبنای نوعی استراتژی پسیو (منفعل) یا به عبارتی «مهار تدریجی» استوار بود. دولت بایدن تلاش میکرد با اتکا به مذاکرات چندجانبه، بازگشت به برجام و ایجاد مشوقهای محدود اقتصادی، تهران را به عقبنشینی در برنامههای هستهای و منطقهای خود ترغیب کند. این رویکرد بیش از آنکه به تهدید متکی باشد، به گفتگو و ایجاد فضایی برای تصمیمگیریهای تدریجی امید بسته بود. در عمل اما این سیاست، با طولانی شدن مذاکرات و مقاومتهای پنهان ایران، به نوعی فرسایش سیاسی انجامید؛ فرسایشی که منتقدان بایدن آن را نشانهای از ضعف آمریکا در قبال تهدیدهای فزاینده ایران میدانستند. در مقابل، اکنون با بازگشت ترامپ و حضور چهرههایی چون مایکل آنتون، فلسفهای کاملاً متفاوت بر سیاست خارجی آمریکا حاکم شده است: استراتژی اکتیو (فعال و تهاجمی). در این چارچوب، اصل بر این است که دشمن تنها در مواجهه با فشار واقعی و تهدید محسوس تغییر رفتار خواهد داد. از این منظر، ابزارهایی چون مذاکرات دیپلماتیک ارزش خود را تنها زمانی حفظ میکنند که پشتوانهای از قدرت سخت — از تحریمهای فلجکننده گرفته تا نمایش قدرت نظامی — در کنارشان وجود داشته باشد. مفهوم “نشان دادن دندان” دقیقاً در همین جا معنا پیدا میکند. در منطق تیم آنتون، لبخند دیپلماتیک بدون تهدید واقعی، نه تنها بازدارندگی نمیآورد بلکه دشمن را به ادامه بازی زمانبر تشویق میکند. بنابراین ضروری است که همزمان با مذاکرات، اقدامات عینیای صورت گیرد که به طرف مقابل بفهماند گزینههای جایگزین — از تحریمهای تازه گرفته تا ضربات محدود عملیاتی — واقعی و در دسترس هستند. در همین چارچوب است که انفجار در بندر شهید رجایی یا تحرکات غیررسمی دیگر، نه به عنوان وقایع تصادفی، بلکه به عنوان پیامهایی دقیق و حسابشده قابل تفسیرند: پیامهایی که نشان میدهند بازی جدید قواعد سختگیرانهتری دارد. شاید در میان تحلیلهای سخت و سرد از مذاکرات، نباید فراموش کرد که پشت هر رخداد امنیتی یا اقتصادی، سرنوشت انسانهای واقعی نهفته است. انفجار در بندر شهید رجایی، اگرچه در تحلیلهای سیاسی به عنوان پیامی ژئوپلیتیک تلقی شد، اما در واقع یک فاجعه ملی بود. حادثهای که نه فقط زیرساختهای اقتصادی مهم کشور را هدف گرفت، بلکه جان شماری از کارگران و شهروندان بیگناه را نیز گرفت یا به شدت مجروح کرد. در این میان، نباید از یاد برد که هر ضربهای به دروازههای اقتصادی ایران، در نهایت فشار مضاعفی بر زندگی مردم عادی وارد میآورد؛ مردمی که خود قربانی اصلی این نزاعهای پنهان و آشکار هستند. اشاره به این ابعاد انسانی و ملی، ضروری است تا تحلیلهایمان از مسیر سخت دیپلماسی، رنگ بیتفاوتی به خود نگیرد و همواره آگاه باشیم که پشت هر جمله سرد در مذاکرات، زندگی گرم انسانهایی در جریان است. در واقع، دیپلماسی جدید آمریکا در قبال ایران، دیپلماسی لبخند نیست؛ دیپلماسی چهرهی مصمم و گاه دندانهای نیمهآشکار است. در این رویکرد، نرمش و انعطاف تنها زمانی معنا پیدا میکند که طرف مقابل خطر واقعی را حس کرده باشد — خطری که اگر درک نشود، ممکن است به سرعت به گزینههای سختتر سوق یابد. با این اوصاف، آینده مذاکرات چگونه رقم خواهد خورد؟ پاسخ این سؤال به میزان درک طرف ایرانی از تغییرات اخیر بستگی دارد. اگر تهران این پیامها را به درستی بخواند و آماده امتیازدهیهای واقعی شود، شاید مسیر رسیدن به توافقی جامع باز است . اما اگر طرف ایرانی گمان کند که میتواند با تکرار الگوهای قبلی — خرید زمان، دادن وعدههای مبهم، و استفاده از شکافهای سیاسی داخلی آمریکا — از این مرحله عبور کند، خطر تشدید فشارها و حتی اقدامات سختتر بسیار جدی خواهد بود. در سوی دیگر، آمریکا نیز در وضعیتی نیست که مایل باشد به هر قیمتی توافقی به دست آورد. بازگشت ترامپ به قدرت، تغییر در تیم سیاست خارجی و چرخش به سمت سیاستهای اولترا-ملیگرایانه، همگی نشانههایی هستند که نشان میدهند این بار کاخ سفید به دنبال توافقی “واقعی” است؛ توافقی که هم در برابر مخالفان داخلی قابل دفاع باشد، هم ابزار فشار مؤثری در دست دولت آمریکا باقی بگذارد. در نهایت، باید پذیرفت که فضای مذاکرات امروز دیگر شباهتی به فضای سالهای ۲۰۱۵ یا حتی ۲۰۲۱ ندارد. در این میدان تازه، زبان تفاهم به زبان تهدید آمیخته شده است. پیشنهاد ایران هرچند در ظاهر منطقی بود، اما شاید خیلی دیر مطرح شد؛ در زمانی که واشنگتن تصمیم گرفته بود دیگر به سیاست لبخند و صبر استراتژیک اکتفا نکند. سؤال بزرگ این است که آیا ایران آمادگی دارد قواعد این بازی جدید را بپذیرد یا نه. پاسخ این سؤال، سرنوشت مذاکرات را تعیین خواهد کرد — و شاید سرنوشت بسیاری چیزهای دیگر را نیز.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نوسانات نرخ ارز و چالشهای اقتصادی ایران
✍️ محمدقلی یوسفی
نوسانات شدید نرخ ارز در هفتههای اخیر، به ویژه در پی اخباری مبنیبر توافقات احتمالی میان ایران و ایالاتمتحده، مجددا توجهات گستردهای را به بازار پیچیده ارز و وضعیت اقتصادی کشور جلب کرده است. این وضعیت باعث بروز سوالات متعدد میشود که از جمله آنها میتوان به این پرسشها اشاره کرد: کف قیمت دلار کجاست؟ تاثیر این نوسانات بر اقتصاد و معیشت مردم چیست؟ و آینده بازار ارز چه مسیری را طی خواهد کرد؟ در زمینه اقتصادی، بهطور کلی، قیمت هر کالا و خدمت براساس عرضه و تقاضا در بازار تعیین میشود. این یک قانون کلی است که براساس آن، افزایش تقاضا معمولا منجر به افزایش قیمت میشود و کاهش آن به افت قیمت میانجامد اما وضعیت اقتصادی ایران به دلیل نفوذ بالای دولت و نهادهای دولتی بهویژه در فعالیتهای اقتصادی کاملا متفاوت است. این نفوذ باعث اختلال در عملکرد طبیعی بازار و بیثباتی دائمی قیمتها شده است به طوریکه مردم به این نوسانات به عنوان یک امر عادی نگاه میکنند. البته شایان ذکر است که بیثباتی قیمتها به عنوان یکی از موانع اساسی برای سرمایهگذاری در کشور محسوب شده و تغییرات مکرر قیمتهای نسبی، به دلیل مداخلات دولتی، مانع از ایفای نقش واقعی متغیرهایی همانند نرخ ارز میشود به طوریکه این متغیرها تحتتاثیر تصمیمات سیاستگذاران قرار میگیرند و عمل نمیکنند. نرخ ارز در ایران به شکل قابلتوجهی تحتتاثیر مقادیر صادرات و واردات قرار دارد. به عنوان مثال در شرایطی که تولید داخلی کفایت نمیکند و نیازهای کشور باید از طریق واردات تامین شود، هرگونه اختلال در صادرات، به ویژه به دلیل تحریمهای بینالمللی، تاثیرات منفی بر واردات و در پی آن بر قیمتها خواهد داشت. از اینرو قیمتهای کنونی در بازار به هیچ عنوان طبیعی و براساس ساماندهیهای اقتصادی درست نیست و به شدت تحتتاثیر شرایط بینالمللی و روابط خارجی کشور قرار دارند. تحریمها به طور مستقیم نوسانات نرخ ارز را تحت فشار قرار میدهند و از سوی دیگر مردم به منظور حفظ ارزش پول خود، به خرید طلا و ارز گرایش پیدا میکنند که این رفتار در نهایت موجب تشدید نوسانات در بازار میشود، همچنین اخبار مربوط به توافقات ممکن میان ایران و آمریکا باوجود ایجاد برخی گشایشهای موقتی نمیتوانند به عنوان راهحلهای دائمی در نظر گرفته شوند. چالشهایی که در حال حاضر با آنها مواجه هستیم، همچنان در حال اعمال فشار بر ساختار اقتصادی داخلی کشور هستند و اصلاحات اقتصادی درونزا به عنوان یک ضرورت غیرقابل انکار جلوهگری میکند. برخی کارشناسان بر این عقیدهاند که بهبود روابط بینالمللی میتواند به حل این چالشها کمک کند اما باید در نظر گرفت که بدون تقویت زیرساختهای داخلی نظیر امنیت قراردادها و قدرت مالکیت، هیچگونه پیشرفتی امکانپذیر
نخواهد بود.بنابراین تصور اینکه یک توافق با آمریکا به تنهایی میتواند تمام مشکلات اقتصاد کلان کشور را حل کند، تصوری نادرست و مغلطهآمیز است. نوسانات بازار ارز و تغییرات قیمتها در ایران عموما به مداخلات دولت و شرایط ناکارآمد اقتصادی داخلی مرتبط است. از اینرو بحث درباره اینکه آیا کاهش یا افزایش نرخ ارز مثبت یا منفی است باید در بستر مدیریت صحیح و هوشمندانه اقتصاد کشور صورت گیرد. واقعیت این است که دولتها باید بپذیرند که بازار باید بهصورت طبیعی و بدون مداخلات عمده در تعیین قیمتها عمل کند. در یک بازار آزاد، تعامل بین عرضه و تقاضا میتواند نیازها را تامین کرده و تعادل در قیمتها را برقرار کند بنابراین برای دستیابی به ثبات در بازار ارز، پرچمدار کردن اقتصاد آزاد و کاستن از مداخلات دولتی به شدت ضروری است. در نهایت باید اذعان کرد که پیشبینیهای بازار کار سادهای نیست و این عدم قطعیت بهخوبی ناشی از دخالتهای دولتی و تحولات بینالمللی قابل درک است. عوامل متعددی که به طور مستمر بر نرخ ارز تاثیر میگذارند، به هیچ عنوان تحت کنترل دولت نبوده و نوسانات در این زمینه به روندی طبیعی تبدیل شده است. با این تفاسیر در شرایط کنونی ضرورت اصلاحات ساختاری و داخلی به عنوان یک عامل کلیدی در حل معضلات اقتصادی کشور بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 کوچه و خیابان مساله این است
✍️ عباس عبدی
مخالفتها با جشنواره کوچه در بوشهر چه معنایی دارد؟ ریشههای آن کجاست؟ چگونه باید آن را فهمید؟ جشنواره چند سالی به صورت عادی برگزار میشد، پس چرا امسال موجب حساسیت شده است؟ این جشنواره به ابتکار هنرمندان بوشهری و از سال ۱۳۹۶ و با هدف حفظ هویت و ترویج موسیقیهای محلی ایران تاسیس شده است و البته متاثر از فرهنگ عمومی مردم بوشهر هم بود. شاید بوشهر تنها شهری باشد که عزاداری محرم آنان بدون کلام و فقط با موسیقی، سنج و دمام است. همچنین عزاداریهای محرم بهطور معمول در همان منطقه قدیمی شهر و در کوچهها جریان دارد. شاید وضعیت آب و هوایی بوشهر نیز مردم را به این شکل از عزاداریها و بروز آن در کوچه و خیابان ترغیب میکرده است.از این رو جشنواره کوچه در سال ۱۳۹۶ در امارت یا خانه حاج رییس آغاز شد، و در ادامه آن سنت مذهبی خیلی زود به کوچهها کشیده شد و هر خانهای محل اجرای این جشنواره گردید و فضای کوچههای قدیمی بوشهر را فرهنگیتر کرد. پس مشکل کجاست؟ چرا برخی از متنفذین شهر با این مراسم مخالفت میکنند؟ مساله در اصل سیاسی است. روشن است که شرکتکنندگان این مراسم مرزبندی خاصی با مناسک مذهبی ندارند، و چه بسا الگوبرداری از آن هم دارند. جالب است که بلافاصله پس از انفجار گمرک بندرعباس در روز شنبه، برگزارکنندگان جشنواره، آن را به شیوه شروهخوانی و دستههای عزاداری هزاران نفری تبدیل کردند. شروهخوانی نوعی مراسم حزنانگیز است که در فرهنگ منطقه رواج دارد. به نظرم مساله اصلی مخالفتها به علت ترس از تصرف عرصه عمومی از سوی رقیب است. نظام سیاسی از مرحلهای به بعد متوجه شد که چندان قرابتی با مطالبات فرهنگی و سبک زندگی بخشی از مردم ندارد ولی قصد و توان مقابله و برخورد را هم نداشت و صد البته دوست هم نداشت که آن فرهنگ و رفتار در عرصه عمومی ظهور و بروز یابد، در نتیجه آنان را به نمایش در حوزههای خصوصی و محدود خانه و محفلهای بسته سوق داد. غافل از اینکه این فرآیند رو به رشد بود و آن اندازه فربه میشد که دیگر در محیطهای بسته نمیماند و نیاز به بروز عمومی داشت و کوشش برای حضور در عرصه عمومی ناشی از همین نیاز است.
عرصهای که پیشتر در انحصار فرهنگ و مراسم همسو با ارزشهای رسمی بود، اکنون رقیبی پیدا کرده است که بهطور قطع قویتر و مهمتر از قوتش، پویاتر و رو به رشدتر از جریان رسمی است. در واقع مساله بر سر شکست انحصار کوچه و خیابان و عرصه عمومی است و نه چیز دیگر. اینکه میگویند اینها خلاف شرع است یا اختلاط زن و مرد و... اینها همه بهانه است. چون پیشتر چنین وضعی را برای حوزههای خصوصی آنان پذیرفته بودند، پس دلیلی نداشت و ندارد که این گروهها در همان حوزهها محصور و محدود باقی بمانند. این اشتباهی بود که در مورد حجاب هم شد. در واقع اگر بخواهیم از منظر فقه رایج نگاه کنیم، بیحجابی حتی به اندازه تار مو در خانه و خیابان فرقی ندارد، البته قانون، حجاب شرعی را صرفا در معابر و انظار عمومی الزامی کرده، و این فقط بخشی از فقه است. ولی در عمل اجازه داده شد که در حوزههای محدود و خصوصی هرگونه که میخواهند زندگی کنند. ابتدا راهحل خوبی به نظر میرسید که در خیابان و در دید عموم نبودند و سبک زندگی خود را هم داشتند و تخلیه میشدند. ولی مشکل از آنجا آغاز شد که خیلی زیاد شدند و نسل جوان نیز درکی از چرایی متمایز کردن رفتار میان خانه و خیابان نداشت. شاید تفاوت را در حد متعارف میپذیرفتند ولی در حد مورد نظر حکومت را نه. در نتیجه تمام آن مظاهر سبک زندگی از خانه به خیابان سرریز شد. اینها از آسمان نیامده بودند. اینها همین گونه بودند، فقط در خیابان نبودند و حکومت هم میدانست که اینها چگونه هستند. آمدن به خیابان به معنای خارج کردن آن از انحصار فرهنگ رسمی بود و این نقطه اصلی دعواست. اکنون باید پرسید، سیاست موثر در برابر این وضع چیست؟ سیاستهای گذشته، به همین جایی میرسد که اکنون رسیده و جامعه را قطبی کرده. زدن برچسب مغایرت این رفتارها بادین نه تنها موجب جدا شدن آنان از این فرهنگ نمیشود بلکه موجب ضدیت با دین میشود. در حالی که اغلب آنان در عزاداریها هم حضور دارند و تعارضی میان دین و این فرهنگ نمیبینند. این تقابل و به رسمیت نشناختن دیگران قطعا به زیان ارزشهای رسمی حکومت است. همچنان که در موضوع حجاب این زیان را دیدهاند. تنها راه مفید، به رسمیت شناختن دیگران و درک آنان همانگونه که هستند، در چارچوب فرهنگ و قانون کشور است؛ قانونی که مطابق خواست عموم و اکثریت جامعه باشد. با اطمینان میتوان گفت که همه مشکلات به نحوی مرتبط با این خطای راهبردی است که دیگران را به رسمیت نشناسیم و بخواهیم همه مثل ما باشند. این شدنی نیست و آب در هاون کوبیدن است.
🔻روزنامه رسالت
📍 بومرنگی که به غرب بازمیگردد
✍️ حنیف عماری
طی روزهای اخیر آمار دهشتناکی در خصوص افزایش تصاعدی هزینههای نظامی در جهان منتشرشده است. هزینههای نظامی در سال ۲۰۲۴ در جهان بهشدت افزایشیافته است. به گزارش موسسه تحقیقات "سیپری"، دولتها بیش از ۲/۷ تریلیون دلار سرمایهگذاری تسلیحاتی کردهاند. این رقم ۹/۴ درصد بیشتر از سال پیش از آن است.بر اساس گزارش این موسسه، وضعیت جهان نامطمئن، خطرناک و پرتنش است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون شمار درگیریها در دنیا تا به این حد زیاد نبوده است. در چنین شرایطی بسیاری از کشورها در حال تقویت توان نظامی خود هستند.
در این میان سؤال مهمی مطرح میشود که ناظر بر ماهیت و چیستی پدیده شوم کنونی است:ارتقای سطح منازعات بینالمللی و مصدریابی آن. طی دو دهه ابتدایی قرن بیست و یکم، بازیگران غربی خلق گرههای کور راهبردی در نظام بینالملل را در دستور کار خود قراردادند. دو سوی آتلانتیک( آمریکا-اروپا) ، مدعی بودند خلق این گرههای استراتژیک منتج به تصاعد بحرانهای قابلکنترل در نظام بینالملل و متعاقبا، تمرکززدایی کشورها از مواجهه با مداخلهگرایی غرب خواهد شد. اصرار غرب بر گسترش ناتو به شرق، تنشزاییهای مزمن آمریکا در محیط پیرامونی چین ( خصوصا در پرونده تایوان )
و از همه مهمتر، حمایت مطلق آمریکا و اتحادیه اروپا از رژیم اشغالگر صهیونیستی در منطقه غرب آسیا و گروههای تروریستی -تکفیری
وابسته به خود، جملگی در همین راستا صورت گرفت.
امروز نتیجه خلق این گرههای کور راهبردی را مشاهده میکنیم! افزایش هزینههای
نظامی -امنیتی در دنیا اگرچه در نگاه اول منجر به خشنودی دولتهای غربی از تشدید تنشها در جهان شده است اما عواقب کنترل ناپذیر این رویکرد خطرناک، بیش از هر زمان دیگری گریبان گیر آمریکا و اروپا شده است. استیصال غرب در رسیدن به اهداف خود در مناطق گوناگون جهان از یک سو و بازگشت هزینههای میدانی و فرامتنی جنگهای خودساخته ناتو در مناطق گوناگون دنیا، منجر به استیصال امنیتی در غرب شده است.
بدون شک واشنگتن و بازیگران اروپایی در بازی نخ نمای مقصرسازی در خصوص تشدید منازعات جهانی، محکوم به شکست هستند.دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا دقیقا به مانند سوسیال دموکراتها و محافظهکاران اروپایی مصدر ایجاد بحرانهای مستمر کنونی در جهان امروز هستند. آنچه امروز استراتژیست های غربی را شدیدا نگران ساخته، ناتوانی جریانهای پنهان و آشکار قدرت در آمریکا و اروپا نسبت به مدیریت بحرانهایی هست که خود مولد آن بودهاند! صورتمسئله مشخص است:بومرنگی که غرب باهدف خلق آشفتگیهای مزمن در منطقه و نظام بینالملل پرتاب کرده در حال بازگشت به آمریکا و اروپاست.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ایران در جهان هوش مصنوعی
✍️ سیدایمان میرعمادی
انقلاب هوش مصنوعی بهسرعت در حال ایجاد تحولاتی بنیادی در عرصههای مختلف علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. هوش مصنوعی نیز همچون انقلابهای فناورانه پیشین، ویژگیهای فناوری همهمنظوره را به همراه خود دارد و نهتنها انقلابی در صنایع موجود ایجاد کرده، بلکه بستری برای ظهور نوآوریهای بیشمار در صنایع مختلف فراهم آورده است. اگر چه خاستگاه آن حوزه علوم کامپیوتر است، اما اثربخشی آن به این حوزه محدود نبوده و بهصورت فراگیر در بخشهای متعدد و گوناگون همچون سلامت، آموزش، حملونقل، کشاورزی و امنیت، جنبههای مختلف زندگی بشری را تحت تاثیر قرار داده است.
کشورهایی که بهموقع به ضرورت بهرهگیری از هوش مصنوعی پی بردهاند، موفق شدهاند فرصتهای ویژهای را برای رشد و توسعه خود فراهم آورند و کشورهایی که ابعاد مختلف این انقلاب فناورانه را درک نکنند بهسرعت از رقابت اقتصادی و فناورانه جهانی عقب خواهند افتاد. ایران، با وجود پتانسیلهای قابلتوجه، در میانه این دوگانگی قرار دارد: فرصتی برای بهرهمندی از این موج فناورانه یا غفلت و عقبماندگی در رقابت جهانی.
طبق آمارها، فاصله ایران با رقبای منطقهای و جهانی خود در اغلب مولفهها معنادار است. با توجه به محدودیتهای جدی در میزان منابع مالی، دسترسی به زیرساختهای پردازشی و تعاملات بینالمللی، خودکفایی و پیشگام بودن در تمام حوزههای زنجیره ارزش هوش مصنوعی امکانپذیر نخواهد بود. تصور اینکه یک زنجیره ارزش جدید و مستقل برای هر یک از محصولات هوش مصنوعی ساخته شود که قابل رقابت با زنجیرههای جهانی باشد، واقعی نیست. ایران باید در بخشهایی از این زنجیره ارزش، به عنوان دریافتکننده خدمات هوش مصنوعی و در نقاطی دیگر این زنجیره خود را بهعنوان عرضهکننده خدمات هوش مصنوعی تعریف کند. در نقاطی که ایران خود را بهعنوان عرضهکننده خدمات و فناوریهای هوش مصنوعی تعریف میکند باید تمرکز بر فناوریهای کلیدی و راهبردی باشد و برنامهریزی منسجمی برای سرمایهگذاریهای در تحقیق و توسعه این حوزه انجام پذیرد. رشد سریع و عمیق کشور در هوش مصنوعی نیازمند سرمایهگذاری و تخصیص منابع قابل توجه است. تامین این منابع نباید به منابع دولتی محدود شود و بخش خصوصی و سرمایهگذاریهای خارجی باید نقش کلیدی در این فرآیند ایفا کنند.
اکنون ایران، با فرصتها و چالشهای منحصربهفرد، در آستانه تصمیمی سرنوشتساز برای شکلدهی آینده خود قرار دارد. زمان آن است که ایران، با برنامهریزی دقیق، تصمیمگیری واقعگرایانه و مبتنی بر داده و اجرای موثر، به آینده این حوزه بیندیشد. موفقیت در عرصه هوش مصنوعی در درجه اول نیازمند درک عمیق از فوریت موضوع است و سپس به ترکیبی از تلاشهای راهبردی، علمی، اقتصادی و بینالمللی نیاز دارد. ترکیبی از سرمایهگذاری هدفمند، توسعه نیروی انسانی ماهر و متخصص در حوزه هوش مصنوعی، تقویت زیرساختهای پردازشی و داده، گسترش همکاریهای بینالمللی وتنظیمگری و چارچوبهای قانونی حفاظت از دادهها و اخلاق هوش مصنوعی که همگی در شاخصهای گزارش منعکس شدهاند. امید است درک واقعی جایگاه ایران در جهان هوش مصنوعی زمینهساز تصمیمگیریهای مناسب و عاجل برای مدیران، سیاستگذاران و همچنین رهبران کسبوکار باشد و فرصتهای بیشتری را برای بهرهمندی ایران از مزایای این فناوری راهبردی فراهم سازد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست