🔻روزنامه تعادل
📍 نرخ بهره بین بانکی دماسنج وضعیت بازارها
✍️ بهمن فلاح
نرخ بهره بین بانکی یکی از شاخصهای کلیدی در ارزیابی وضعیت بازار پول است. این شاخص به صورت مستقیم نشان میدهد که بازار پول در چه مسیری حرکت میکند. به طور کلی، زمانی که نرخ بهره بین بانکی کاهش پیدا میکند، میتوان اینگونه تحلیل کرد که ناترازی پولی و فشار ناشی از تقاضای پول در بانکها کاهش یافته است. در چنین شرایطی، با توجه به کاهش تقاضا در بازار بین بانکی، نرخ بهره نیز روند کاهشی پیدا میکند. در مقابل، هنگامی که بانکها با ناترازیهای بیشتری روبهرو میشوند یا نیاز به تامین نقدینگی بیشتری دارند، تقاضای پول در بازار بین بانکی افزایش مییابد. این مساله منجر به رشد نرخ بهره بین بانکی میشود. تغییرات نرخ بهره معمولا مرتبط با میزان نقدینگی در سیستم پولی است. افزایش نرخ بهره به طور معمول نشاندهنده بالا رفتن انتظارات تورمی و نیاز بیشتر بانکها به منابع مالی است. انتظارات تورمی در اقتصاد ایران، عمدتا ناشی از عوامل سیاسی و ریسکهای مرتبط با آن است. این ریسکها معمولا اثرات مستقیم خود را بر بودجه دولت و میزان کسری بودجه نشان میدهند. در نتیجه، دولت برای پوشش کسری بودجه به سمت تامین مالی پولی و انتشار اوراق قرضه سوق مییابد. این فرآیند منجر به افزایش تقاضای پول در بازار و درنهایت رشد نرخ بهره بینبانکی میشود. یکی از دلایل اصلی پیگیری این شاخص از سوی فعالان بازار سرمایه، تاثیر مستقیم آن بر بورس است. تجربه نشان داده که بین نوسانات نرخ بهره بینبانکی و رشد یا نزول بازار سرمایه رابطهای مستقیم وجود دارد.این شاخص، از دیدگاه سرمایهگذاران بورس، منعکسکننده میزان انتظارات تورمی و سطح ریسکهای سیستماتیک در اقتصاد است. به بیان دیگر، زمانی که نرخ بهره بین بانکی کاهش پیدا میکند، این پیام را مخابره میکند که با گذشت زمان، نرخ بهره در بازار پول یا همان نرخ سود بانکی نیز کاهش پیدا خواهد کرد. در چنین شرایطی، بازار سرمایه جذابتر شده و شاخص قیمت به درآمد (P/E) شرکتها افزایش پیدا میکند. نتیجه این روند، رشد بازار سرمایه و افزایش استقبال سرمایهگذاران است. یکی از نقاط عطف در ارتباط بازار سرمایه با نرخ بهره بین بانکی، تجربه سال ۱۳۹۹ است. در آن دوره، زمانی که عبدالناصر همتی ریاست بانک مرکزی را برعهده داشت، نرخ بهره بین بانکی به طرز قابلتوجهی کاهش پیدا کرد. این کاهش نرخ بهره تاثیر مستقیمی بر سطح عمومی نرخ سود بانکی گذاشت و باعث شد حجم بالایی از نقدینگی به سمت بازار سرمایه روانه شود. درنتیجه، بازار سرمایه در آن دوره رشد قابلملاحظهای را تجربه کرد و حجم ارزش معاملات افزایش یافت. اما این رشد به حدی بود که بازار سرمایه وارد فاز حبابی شد و بسیاری از سرمایهگذاران متضرر شدند.
این اتفاق باعث شد فعالان بازار سرمایه از آن پس با دقت بیشتری، نرخ بهره بین بانکی را به عنوان معیاری کلیدی برای تحلیل دورههای رشد یا رکود بازار دنبال کنند.
فعالان بازار سرمایه این شاخص را به عنوان دماسنجی برای ارزیابی وضعیت نقدینگی و نرخ سود در اقتصاد درنظر میگیرند. کاهش نرخ بهره نشاندهنده کاهش هزینه تامین مالی برای شرکتها و جذابتر شدن فرصتهای سرمایهگذاری در بورس است. علاوه بر این، کاهش نرخ بهره معمولا به معنای کاهش ریسکهای سیستماتیک در اقتصاد و آسانتر شدن تامین مالی دولت از مسیرهایی غیر از استقراض از بانک مرکزی است. درنتیجه هرگاه نرخ بهره بین بانکی کاهش پیدا کند، سرمایهگذاران بورس این موضوع را به عنوان سیگنالی مثبت برای رشد بازار تلقی میکنند. برعکس، افزایش نرخ بهره، از جذابیت بازار سرمایه میکاهد و میتواند منجر به خروج سرمایه از بورس و حرکت آن به سمت سپردههای بانکی شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پیچیدگی مذاکرات ناشی از چیست؟
✍️ رحمن قهرمانپور
پیمان منع اشاعه هستهای یا NPT، فراگیرترین پیمان جهانی و به دنبال این است که اشاعه سلاحهای هستهای در دنیا را محدود کند و همزمان، به دولتهای غیرهستهای عضو پیمان اجازه دهد از مزایای صلحآمیز انرژی هستهای بهرهمند شوند.
در کنار این دو، رکن سوم پیمان منع اشاعه، بر خلع سلاح تدریجی پنجکشور هستهای عضو این پیمان تاکید دارد. بنابراین، پیمان منع اشاعه دارای سهرکن اصلی است. رکن اول که در ماده «۲» به آن اشاره شده، مربوط به عدماشاعه است؛ یعنی دولتهای عضو این پیمان میپذیرند که با عضویت در آن از ساخت و استقرار سلاح هستهای در خاک خود و همچنین، انتشار و اشاعه سلاح هستهای به هر نحو، خودداری کنند.
در ازای پایبندی کشورهای غیرهستهای عضو پیمان به ماده «۲»، این کشورها میتوانند براساس ماده «۴» از حق خدشهناپذیر استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای برخوردار شوند. در مذاکرات منجر به انعقاد پیمان منع اشاعه، همواره بحثی میان کشورهای در حال توسعه و کشورهای پیشرفته وجود داشت مبنی بر اینکه اگر کشورهای در حال توسعه از حق خود برای ساخت سلاح هستهای صرفنظر کنند، در ازای آن، چه امتیازاتی را به دست میآورند؟ در ماده چهارم NPT یا همان رکن دوم پیمان به این امتیاز اشاره شده است. رکن سوم پیمان منع اشاعه حرکت دولتهای هستهای عضو پیمان یا همان پنجعضو دائم شورای امنیت به سمت کاهش تعداد سلاحهای هستهای و اصطلاحا، خلع سلاح است که در ماده «۶» پیمان NPT ذکر شده است. پنج عضو دائم شورای امنیت عبارت از آمریکا، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه هستند و براساس پیمان NPT، بهعنوان کشورهای هستهای عضو پیمان شناخته میشوند و نوع تعهدات آنها متفاوت از اعضای غیرهستهای است. مثلا نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر فعالیتهای آنها محدود و اغلب داوطلبانه است. در اوایل دهه ۲۰۱۰ کشورهای هستهای عضو این پیمان، متعهد شدند که در چارچوب پیمان NPT گامهای موثر و ملموسی در راستای کاهش تعداد سلاحهای هستهای در کشور خود بردارند؛ اما تاکنون این اتفاق رخ نداده است.
کارشناسان کنترل تسلیحاتی معتقدند کارآمدی و بقای پیمان منع اشاعه، منوط به تعادل و توازن میان این سهرکن است؛ یعنی کشورهای غیرهستهای باید در راستای تعهد به عدماشاعه از مزایای صلحآمیز انرژی هستهای برخوردار شوند و به موازات آن، کشورهای هستهای نیز در مسیر خلع سلاح حرکت کنند؛ اما شوربختانه در سهدهه گذشته، توازن و تعادل میان این سه رکن، بههم خورده است. در واقع، پنج دولت کشورهای عضو پیمان NPT به سمت کاهش استفاده از این سلاح حرکت نکردند و اتفاقا پافشاری زیادی برای افزایش سلاح هستهای خود داشتند. سرعت گسترش زرادخانه هستهای کشورهایی همچون چین، آمریکا و حتی روسیه نمونه بارز این امر است و حتی دو عضو دیگر هستهای این پیمان -فرانسه و بریتانیا- هم استراتژی هستهای خود را مورد بازنگری قرار دادهاند. کشورهای گروه عدمتعهد در داخل آژانس، همواره تاکید میکنند که فقدان تعادل در تعهدات و حقوق مصرح در این پیمان، باعث تضعیف جهانشمولی NPT خواهد شد.
در مورد اینکه آیا بهرهمندی کشورهای غیرهستهای عضو این پیمان نظیر ایران از ماده «۴»، خودکار یا مشروط است، نظرات گوناگونی وجود دارد. در جلسات بازنگری کنفرانسهایNPT که هر پنجسال، یکبار در نیویورک برگزار میشود، بحثهای زیادی درباره همه مواد این پیمان انجام شده است. برآیند این بحثها آن است که استفاده از ماده «۴» و برخورداری از حقوق مصرح NPT، مشروط و منوط به پایبندی دولتهای عضو به ماده «۲»، یعنی عدماشاعه است؛ به زبان ساده دولتهایی که مطابق نظر آژانس، اصل عدماشاعه یا ماده «۲» را رعایت نکرده باشند، نمیتوانند از ماده «۴» و حقوق قیدشده در آن برخوردار شوند. این همان اختلافی است که بین ایران و کشورهای دیگر وجود دارد. البته باید یادآوری کرد که برخورد آژانس در این مورد، با کشورهای گوناگون یکسان نیست و به نظر میرسد که برخوردهای آن متاثر از فشار قدرتهای سیاسی است. بهعنوان مثال در حالی که ژاپن از چند نوع روش غنیسازی استفاده میکند، یکی از پیشرفتهترین کشورهای هستهای جهان است و در نهایت، تنها یکماه با ساخت بمب هستهای فاصله دارد، اما تنها کشور جهان است که از آژانس بینالمللی انرژی اتمی، گواهی سلامت صلحآمیز بودن همه فعالیتهای هستهای خود را دریافت کرده است. همینطور برخورد تبعیضآمیز آژانس با فعالیتهای هستهای کشورها را میتوان در تفاوت در برخورد با پرونده بازفرآوری پلوتونیوم کرهجنوبی و پرونده ایران مشاهده کرد؛ در حالی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پرونده کرهجنوبی را بسیار سریع بست، اما سالهاست که ایران به دلیل فعالیتهای هستهای خود، تحت شدیدترین تحریمهای شورای امنیت قرار گرفته است.
ذیل ماده «۴» (که در ایران در قالب شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» بیان شد) برخورداری از انرژی هستهای صلحآمیز منوط به داشتن چرخه سوخت است و غنیسازی اورانیوم، اساسیترین بخش چرخه سوخت تلقی میشود. اما تجربه سیاسی نشان میدهد برخورداری از این حق به صورت عملی نیازمند توجه به تعاملات دیپلماتیک و انجام برخی اقدامات اعتمادساز است. در چند دهه گذشته، چند کشور موفق شدند با انجام اقدامات اعتمادساز و بدون ساخت سلاح هستهای دارای چرخه سوخت غنیسازی و غنیسازی اورانیوم باشند. کشورهای آرژانتین و برزیل، دو نمونه از موفقترین کشورهای غیرغربی در این مورد هستند. این دو کشور، برنامه هستهای خود را همزمان با ایران در دهه ۱۹۶۰ آغاز کردند و حتی در مقطعی، به دنبال ساخت سلاح هستهای هم رفتند، اما بحران مالی دهه ۱۹۸۰، باعث شد که نتوانند هزینه مالی ادامه فعالیتهای هستهای خود را بپردازند.
در نتیجه، با تغییر سیاست خارجی برزیل و آرژانتین در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، این دو کشور برای مدتی فعالیتهای هستهای خود را متوقف کردند و در ادامه با انجام برخی اقدامات اعتمادساز، توانستند چرخه سوخت هستهای و بازفرآوری در آرژانتین را حفظ کنند. این اقدامات عبارت بودند از: تصویب پیمان NPT، اذعان به ممنوعیت ساخت سلاح هستهای در قانون اساسی برزیل و ایجاد یک مرکز بازرسی مشترک برای نظارت بر فعالیتهای هستهای آرژانتین و برزیل. همچنین برزیل تقسیم غنیسازی به خارج و داخل کشور را پذیرفت؛ یعنی قبول کرد که بهصورت پلکانی، درصد اورانیوم موردنیاز برای سوخت خود را در داخل تولید کند و هر سال درصد معینی بر میزان اورانیوم غنیشده تولیدشده خود در داخل بیفزاید.
علاوه بر برزیل و آرژانتین، شرکت اورنکو متعلق به بریتانیا، آلمان و هلند هم دارای چهار نیروگاه غنیسازی در خاک این سه کشور بهاضافه آمریکاست. همچنین، فرانسه، اسپانیا و پرتغال در دهه ۱۹۶۰ کارخانه غنیسازی یورودیف را تاسیس کردند که بعدها ایران هم سهم معینی از این کارخانه را به دست آورد. غرض اینکه با انجام برخی اقدامات اعتمادساز، کشورها میتوانند صاحب چرخه سوخت غنیسازی شوند. کاربرد دوگانه انرژی هستهای باعث میشود اقدامات اعتمادساز در این مورد همواره دشواریهای خاص خود را داشته باشد. کمااینکه در حال حاضر آژانس در حال طراحی سازوکار نظارتی برای زیردریایی هستهای برزیل است. اما هند، پاکستان و اسرائیل از ابتدا به پیمان ملحق نشدند؛ زیرا قصد داشتند سلاح هستهای بسازند!
در مورد ایران باید توجه کرد به دلیل تعارضی که بین ایران و برخی کشورهای غربی وجود دارد، حفظ چرخه سوخت پیچیدگیها و مشکلات خاص خود را دارد. یعنی همواره این پرسش مطرح است که ایران اورانیوم را به چه منظوری غنیسازی میکند؟ ایران در پاسخ میگوید رآکتور امیرآباد نیازمند سوخت ۲۰درصد است و غربیها این سوخت را به ایران نمیدهند و علاوه بر آن اورانیوم کاربردهای پزشکی و کشاورزی متعدد هم دارد. غنیسازی ۶۰درصد هم برای آن است که آمریکا به تعهدات خود در برجام برگردد. در برجام برای اولینبار، آمریکا به صورت مکتوب پذیرفت که ایران دارای حق غنیسازی در خاک خود باشد که تحولی بسیار مهم در نظام کنترل تسلیحاتی و به معنای پذیرش حق ایران در داشتن چرخه سوخت هستهای بود. چون سایر قدرتهای هستهای عضو پیمان NPT و آژانس هم عضو این توافق بودند، بنابراین میشد نتیجه گرفت که جامعه بینالمللی وجود غنیسازی در خاک ایران را پذیرفته است؛ چراکه آمریکا این حق را برای تعداد اندکی از کشورها به رسمیت شناخته است.
همانطور که به رسمیت شناختن وجود غنیسازی در خاک برزیل و آرژانتین از سوی آمریکا، گام بسیار مهمی تلقی میشد و همینطور توافق استراتژیک آمریکا با هند در زمینه هستهای، به معنای پذیرش هستهای بودن هند تلقی میشود، به همین سان موافقت آمریکا با حفظ چرخه سوخت و غنیسازی در خاک ایران در چارچوب برجام، گامی بسیار مهم در کنترل تسلیحاتی بود. بنابراین میتوان گفت که اساس و بنای اولیهای برای حفظ غنیسازی در خاک ایران وجود دارد و اگر ایران بتواند با آمریکا، بر سر مجموعهای از اقدامات اعتمادساز به توافق برسد، در آن صورت، بعید نیست که آمریکای ترامپ هم با حفظ چرخه سوخت در داخل خاک ایران موافقت کند.
ایران قبلا مجموعهای از اقدامات اعتمادساز را پذیرفته است. امضای پروتکل الحاقی و وعده تصویب آن در مجلس، اقدامات فراپادمانی نظیر پذیرش نصب دوربینها در کارگاه ساخت سانتریفیوزها، محدود کردن سقف اورانیم غنیشده در خاک ایران، بازطراحی رآکتور آب سنگین، محدود کردن استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته، توقف غنیسازی ۲۰درصدی و نصب دستگاه غناسنج بر سانتریفیوژها از جمله این اقدامات هستند.
به عبارت سادهتر، مجموعهای از اقدامات اعتمادساز فنی و سیاسی وجود دارد که ایران میتواند از طریق آنها و با پذیرش آنها، زمینه را برای حفظ چرخه سوخت هستهای و غنیسازی ۳.۶۷درصد در خاک خود فراهم کند. البته با توجه به بیاعتمادیای که بین ایران و آمریکا وجود دارد و نیز با توجه به شرایط منطقهای و برداشتی که طرف غربی از موقعیت ایران دارد، انجام این اقدامات اعتمادساز و توجیه آنها برای افکار عمومی کار آسانی نیست و یکی از دلایل بروز وقفه فعلی در مذاکرات که قابل پیشبینی بود، همین مساله است.
جمهوری اسلامی میخواهد ضمن حفظ زیرساخت هستهای خود، مجموعهای از اقداماتی را انجام دهد که بتواند در نزد افکار عمومی از آنها دفاع کند. از طرف دیگر آمریکا باید به پذیرش حق غنیسازی در خاک ایران توسط رئیسجمهور اوباما پایبند باشد. ترامپ صراحتا اعلام کرد که به دنبال برچیدن برنامه هستهای ایران است که منظور از آن برچیدن چرخه سوخت هستهای است. این کار میتواند موفقیت دیپلماسی اجبار او در برابر ایران را زیر سوال ببرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 رژه روی اعصاب دنیا با ترامپ چگونه باید برخورد کرد؟
✍️ جعفر بلوری
رئیسجمهور آمریکا مدتی است «روی اعصاب دنیا» رژه میرود. برایش دوست و دشمن، متحد و غیرمتحد فرقی نمیکند. علیه هر کشوری به یک شکل ورود میکند. با «تعرفه» به جنگ چین و اتحادیه اروپا رفته و با «تغییر نام» یا «تلاش برای تصاحب» سراغ کانادا، خلیج مکزیک، کانال پاناما و این روزها خلیج فارس آمده است. او با همان سرعتی که وارد جنگ مستقیم با یمنیها شد - و ۱۷۱۲ عملیات طی یک ماه و نیم علیه یمن انجام داد - از این جنگ عقب نشست! او مرتب از لزوم مذاکره با ایران میگوید اما در عین حال، دست از تهدید و تحریم و لفاظی نیز بر نمیدارد. رسانهها - چه در ایران چه در سایر کشورهای دنیا - نیز با انتشار کوچکترین مواضع او - ناخواسته به کمک ترامپ میروند. ترامپ به دنبال چیست؟ روشش چیست؟ آیا این فقط ترامپ است که تصمیمگیرنده است؟ آیا اینکه رسانههای عبری میگویند او حتی با رژیم صهیونیستی به مشکل خورده و مدتی است پاسخ نتانیاهو را نمیدهد، صحت دارد؟ و راه برخورد با او چیست؟... بخوانید:
۱- رفتارشناسی ترامپ در ۴ ماهی که به قدرت رسیده نشان میدهد، او فردی بهشدت خودشیفته است. خود را هم پادشاه میداند و هم برگزیده خدا. توهمِ برگزیدگی بهویژه پس از آنکه از یک ترور مشکوک جان سالم به در برد و گلوله از بیخ گوشش عبور کرد، در او تشدید شد. کار به جایی رسید که تصاویر خود در لباس پاپ را منتشر کرد! این اقدام او بهخوبی نشان داد، ترامپ درباره خود، چگونه فکر میکند! بنابراین ما با یک فرد متوهم و خودشیفته طرفیم که بسیاری از رفتارها و اعمالش تحت تاثیر این خودشیفتگی است. خودشیفتگی و متوهم بودن ترامپ از سوی صدها روانشناس در سراسر دنیا تایید شده و یک اتهام یا «برچسب سیاسی» نیست. بررسی این موضوع هم اصلا کار سختی نیست. فقط به عنوان یک نمونه کافی است نگاهی بیندازید به تصویر بسیار بزرگی که او از لحظه ترور ناکامش، روی دیوار دفتر کارش آویزان کرده!
۲- خودشیفتهها ویژگیهایی دارند و یکی از مهمترین ویژگیهای آنها «خود بزرگبینی» (Grandiosity) است. یعنی باور اغراق شده به ویژگیهای استثنایی خود (مثلاً باور به نابغه بودن، جذابیت فوقالعاده، یا مهارت منحصربفرد و قدرت بالا). ترامپ بارها نشان داده خود را برتر از دیگران میداند. او حتی خود را «پادشاه» میداند. این را میشود در اعتراضهایی که بارها در خیابانهای آمریکا با شعار «ما پادشاه نمیخواهیم» برگزار شد، دید. او بارها بایدن را «بدترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا» معرفی کرد تا بگوید «من بهترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا هستم!» اینکه میگوید «من در ۱۰۰ روز بیش از ۸ سال بایدن» کار کردم، ناشی از همین خودبزرگبینی است. «نیاز مفطر به تحسین» (Excessive Need for Admiration) یکی دیگر از ویژگیهای خودشیفتههاست که در ترامپ برجسته است. تقریبا همه رسانههای آمریکایی - به جز آنهائی حامی ترامپ هستند -تاکید میکنند ترامپ کسانی را در کاخ سفید اطرافش جمع کرده که به او «وفادار» باشند تا «تایید و تحسین»ش کنند. این طیف دچار «فقدان همدلی»
(Lack of Empathy) نیز هستند. یعنی ناتوانی در درک دیگران یا ناتوانی در اهمیت دادن به نیازهای دیگران. این ویژگی در جلسه دیدار ترامپ با زلنسکی بهخوبی دیده شد. او بهراحتی در حال تحقیر رئیسجمهور یک کشور متحد بود و همزمان با او، اطرافیان وفادارش! نیز در حالی که از جایگاه پایینتری نسبت به رئیسجمهور (زلنسکی) برخوردار بودند، او را تحقیر میکردند؛ بدون اینکه متوجه رنجی باشند که او میکشد! «حس استحقاق»، «رفتارهای استثماری»، «خودمحوری مطلق»، «واکنشهای تهاجمی به انتقاد» و «تلاش برای تحقیر منتقد» از دیگر ویژگیهای افراد خودشیفته یا یک «نارسیسیست» است. بنابراین در تحلیل رفتارهای ترامپ، باید این ویژگیها را مد نظر قرار داد.
۳- ترامپ به دنبال همان چیزی است که میگوید. او واقعا به دنبال کشورگشایی است. او به دنبال نابودی تاسیسات اتمی ما هم هست. اینکه میگوید کانادا ایالت پنجاهویکم آمریکاست، شوخی نمیکند. او واقعا به دنبال تصاحب کاناداست. منتها گاهی بین خواستن و توانستن، فاصله بسیار زیادی هست. او چه بسا از به زبان راندن این خواستهها، بیش از رسیدن به آنها لذت میبرد. چهبسا حتی بداند قادر به عملیاتی کردن بسیاری از این خواستهها نیست. روش او این است که تهِ خواستههای ناشدنیاش را با چاشنیِ تهدید اعلام کند تا وقتی کمی عقبنشینی کرد، حریف این عقبنشینی را به مثابه یک امتیاز تلقی کند! مثلا به کالاهای چینی تعرفه ۲۵۰ درصدی میبندد اما آن را به ۱۲۰ درصد کاهش میدهد تا حریف آن را عقبنشینی تلقی کند! چکیده روش ترامپ و
دار و دستهاش، «تهدید کن، بترسان، کمی عقبنشینی کن و امتیاز بگیر» است. برای درک بهتر روش ترامپ و علاقه او به «قوی دیده شدن» و «ترسیدن حریف» بد نیست، نگاهی به اظهارات مهرماه سال ۱۳۹۷ نیکی هیلی
هم بیندازیم. «نیکی هیلی»، نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل طی کنفرانسی موسوم به «شارلوت» گفت: «من همواره ترامپ را به عنوان فردی تندمزاج، و در مذاکرات غیرقابل پیشبینی به تصویر میکشیدم تا باعث ترس طرف دیگر شوم. این کار من در چارچوب سیاست و تئوری مرد دیوانه در دیپلماسی صورت میگرفت. این تئوری را قبلا
«ریچارد نیکسون» رئیسجمهور(پیشین آمریکا) تعریف کرده است...
وقتی با همتای چینی خود درباره مسئله کره شمالی و پرتاب موشک توسط این کشور در سپتامبر ۲۰۱۷ چانهزنی میکردم، به او گفتم رئیس من آدم غیرقابل پیشبینی است و من نمیدانم چه خواهد کرد. تهدید حمله آمریکا به کره شمالی آنقدر کافی بود که چین را وادار کرد تحریمهای جدی علیه کره شمالی را در شورای امنیت سازمان ملل بپذیرد. من به رئیسجمهور(ترامپ) گفتهام که همواره این کار را انجام میدهم و او کاملا با این ایده من موافق بوده است. همان روزهایی که تحریمها علیه کره شمالی در سازمان ملل تصویب شد، قرار بود ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل برای اولینبار سخنرانی کند...
من به او گفتم که در این نهاد بینالمللی، رهبر کره شمالی را مرد کوچک موشکی خطاب نکند.
من به رئیسجمهور گفتم، اینجا سازمان ملل است، کمی رسمیتر از یک تجمع انتخاباتی. اما ترامپ تاکید داشت که یکسری توهینها را به کار ببرد. بنابراین من گفتم، خوبه آقای رئیسجمهور، رئیس شمایید.»
۴- ترامپ با نتانیاهو - لااقل در موضوع ایران - هیچ اختلافی ندارد. اینکه گفته میشود «ترامپ به خاطر اینکه نتانیاهو میخواهد او را در موضوع ایران دور بزند و وارد جنگ کند، با او دچار اختلاف شده» عملیات فریب است. ترامپ طی ۴ ماهی که به قدرت رسیده است، آیا تهدید و تحریمی بوده که علیه کشورمان بهکار نبرده باشد؟! کدام یک از مواضع و خواستههای دولت آمریکا درباره ایران، با مواضع و خواستههای رژیم صهیونیستی نمیخواند؟! رسانههای عبری باید هم بنویسند «ترامپ به دنبال حل مسئله از طریق مذاکره است و بر سر این روش، با نتانیاهو به مشکل خورده» تا، بزرگترین سرمایههای اسرائیل در ایران، بهانهای برای دفاع از ادامه چنین مذاکرهای داشته باشند؛ تا کسی جرئت نکند وسط این همه تهدید و تحقیر و تحریم، بگوید مذاکره را متوقف کنید! رسانههای عبری باید دروغِ «به مشکل خوردن ترامپ با نتانیاهو
بر سر ایران» را برجسته کنند تا حتی اگر ترامپ به جای «خلیج فارس» از واژه جعلیِ «خلیج عربی» استفاده کرد هم کسی به نشانه اعتراض، جرأت نکند خواستار تعلیق مذاکرات شود! و اگر کرد او و نتانیاهو را کنار هم قرار دهند! ترامپ اگر با نزدیکترین مشاوران و وزرای خود دچار اختلاف شود، نه میخواهد و نه میتواند با صهیونیستها بر سر ایران دچار اختلاف شود....
۵- ترامپ نه یک پدیده گذرا که یک ساختار فکری است؛ ساختاری متکی بر خودشیفتگی، توهم برتری، و تاکتیکهای تهدیدمحور. او با بهرهگیری از مدلهای روانی چون«تئوری مرد دیوانه»، تلاش دارد دنیا را در یک وضعیت دائمی از ترس و بلاتکلیفی نگه دارد؛ تا با کمترین هزینه، بیشترین امتیاز را بگیرد. در چنین فضائی، تمایز دوست و دشمن رنگ میبازد و همه، هدف چانهزنی، تهدید یا تحقیر میشوند. این بازی خطرناک، اگرچه ظاهراً متکی به تصمیمات شخصی ترامپ است، اما در عمق، ریشه در ساختارهای عمیقتر قدرت در آمریکا دارد. آنچه در این میان اهمیت دارد، شناخت دقیقِ رفتار و منطق درونی این رویکرد است. نباید فریب لبخند، پیام مذاکره یا ژست عقبنشینی را خورد. هم دوستی و هم دشمنی ترامپ «ابزار»ی است برای فریب، نه نشانهای از مرزهای واقعی. در برابر چنین شخصیتی، انسجام داخلی به همراه حفظ شرافت و عزت ملی، تنها راه پیروزی است.
🔻روزنامه ابتکار
📍 جنگ با تاریخ؟
✍️ محمدعلی وکیلی
خبر قصد ترامپ مبنی بر اعلان نام جعلی بجای «خلیج فارس» همچون مغناطیس پرقدرت، ایرانیان در هرکجای جهان و با هر گرایش و تفکری را دور هم جمع و در یک نقطه طلایی «خلیج فارس» متحد ساخت. از این جهت بایست خدا را بابت چنین دشمن احمقی سپاسگزار بود و شخصا از ترامپ به همین خاطر تشکر میکنم. هیچ اقدامی نمیتوانست دلهای رمیده ایرانیان را اینچنین بهم نزدیک و ایران را به صحنه اتحاد تبدیل کند. عربها سالهاست با تکیه بر پول خود، انرژی بیپایان در مسیر تحریف نام «خلیج فارس» صرف کردند ولی خسته شدند وهیچ دست آوردی نداشتند. حال ترامپ کاسب بناداشت با طرح چنین موضوع سخیفی، صورتحساب دوسویه صادرکند. او درآستانه سفر به خاورمیانه متوجه شد که سیاست ایران هراسی قدرت گذشته خود، جهت سرکیسه کردن کشورهای عربی را ندارد. بر این اساس درگمانش، با توسل به یک سناریوی جعلی قدرت بالابردن صورتحساب برای عربها را دارد. همچنین بزعم حقیر قصد داشتند با این شایعه وخبرسازی در آستانه دور چهارم مذاکرت حساس هستهای، به ایران نیز بفروشند . اگر هزینه مورد نظر ترامپ توسط عربها پرداخت شود مطابق وعدهاش «شاید درپاسخ به سؤالی درعربستان جواب دهم» پاسخ مورد درخواست امارات را دهد. اگرهم هزینه مورد نظرش تامین نشود، آنگاه بنام احترام به حساسیت افکار عمومی سعی میکند به ایرانیان بفروشد. این درحالی است که تاریخ قابل خرید و فروش نیست اگر بود با پولهای که عربها در این سالها برای جا انداختن این اسم جعلی خرج کردند، دیگر نوبت به ترامپ نمیرسید. کشورهای عربی هم به تجربه تاریخی دریافتهاند که اگر تمام منابع زیر زمینی و رو زمینی شان را به حراج بگذارند در مصاف با ایرانیان برای تغییرتاریخ، ارزنی بدست نمیآورند. آنان تجربه هفت سال جنگیدن ایرانیان را در دفاع از سرزمینشان مقابل صدام مبنی بر تغییر جغرافیای منطقه را به خوبی پیش رو دارند. جالب است برغم اذعان ترامپ بنام درخشان خلیج فارس در۳۷سال پیش ولی نیت شوم خود در بکارگیری اسم مجعول را درسال ۲۰۱۷نیزبه نمایش گذاشت اما هیچ چیز عایدش نشد. اکنون هم با این خیزش ملی ایرانیان به نیکی متوجه شده است که ایران نه قابل مقایسه باخلیج مکزیک ونه کانادا است. اینجا ایران است که زبان حال هرایرانی درهرکجای جهان هم زبان با حکیم توس ندانی که ایران نشست منست جهان سر به سر زیر دست ِ منست هنر نزد ایرانیان است و بـــس ندادند شـیر ژیان را بکــس همه یکدلانند یـزدان شناس بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس دریغ است ایـران که ویـران شــود کنام پلنگان و شیران شــود چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد در این بوم و بر زنده یک تن مباد همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم همه سربسر تن به کشتن دهیم بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم چنین گفت موبد که مرد بنام بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار
🔻روزنامه اعتماد
📍 ترامپ و تغییر نام خلیجفارس؟!
✍️ سید عطاءالله مهاجرانی
بُختالنصر (مرگ، ۵۶۲ پیش از میلاد) امپراتور بابل شبیه ترامپ روزگار ما بود! گمان میکرد بر همه عالم و آدم سیطره دارد و همه باید از او تبعیت کنند و برده او باشند. بختالنصر به جنگ خدا هم رفته بود.برج بابل را ساخت و بالای برج رفت و تیری انداخت و گفت من خدا را کشتم! شبیه این داستان از جهاتی درباره رامسس دوم فرعون زمان موسی علیهالسلام تکرار شده است. به هامان گفته بود برایش برجی بسازد تا ببیند خدا کجاست؟
بختالنصر در اواخر عمر به مصیبتی دچار شده بود. هر تیری که میانداخت، تیر کمانه میکرد به سویش باز میگشت و به او اصابت میکرد. حتی گفته شده است در اواخر عمر به شکل گاو مسخ شده بود! این مقدمه را نوشتم تا بگویم ترامپ هم شباهت، بلکه شباهتهایی به بختالنصر دارد! خودش را امپراتور عالم و آدم میداند. در این صد روز اول صد تا وعده و وعید داد. آخرینش همین تغییر نام خلیجفارس است. وعدههای پیشین بر هم زدن جغرافیا بود مانند الحاق کانادا و گرینلند به امریکا، تغییر نامهای تاریخی- جغرافیایی مانند تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج امریکا، جنگ تعرفهها با چین و کانادا، تهدید و تحقیر بیسابقه زلنسکی بود. تهدید دانشگاههای امریکایی از جمله هاروارد بود. تهدید ایران به جنگ بود و بمباران ایران. آخرین دسته گلی که به آب داده تغییر نام خلیجفارس است. به نظرم باید به ترامپ جایزه ویژه داد. تا به حال هیچ رییس جمهوری در امریکا اینگونه برهنه و بیپرده و بدون روتوش ماهیت امریکا را نشان نداده بود و نقاب حقوق بشر و دموکراسی و رویای امریکایی را از چهره نینداخته و ندریده بود. نامهای تاریخی و جغرافیایی در جهان شناخته شده و به رسمیت شناخته شدهاند. نام خلیجفارس چند هزار سال پیش از شکلگیری امریکا و کشورهای عربی منطقه وجود داشته است. تمامی اسناد تاریخی و جغرافیایی به زبانهای لاتین و یونانی و آرامی و سانسکریت و اوستایی و پارسی باستان و ارمنی و سغدی و... به روشنی روایت میکنند که نام خلیجفارس، خلیجفارس بوده است. امروزه که دسترسی به نقشههای تاریخی از طریق اینترنت یا مراکز تحقیقاتی به آسانی میسر است، میتوان دریافت که پیشنهاد ترامپ تا چه حد مضحک و مبتذل است.
تنها میتوان حدس زد همانطور که او از ایلان ماسک حق دلالی گرفت تا ارزش سهام کمپانی تسلا بالا برود، احتمالا برای سفر به کشورهای عربی منطقه حق دلالی ویژه پیشنهاد کرده است. اعلان تغییر نام خلیجفارس را باید به حساب هویت و ماهیت دلالمنش ترامپ گذاشت. منتها تاریخ و جغرافیا را دلالها تغییر نمیدهند. سه سال دیگر ترامپ برای همیشه میرود و مدتی بعد میمیرد، اما خلیجفارس برای همیشه خلیجفارس میماند.
اعلام تغییر نام خلیجفارس به همه ایرانیان با هر رنگ و نشان و گروه و گرایش نشان داد که دولت امریکا نه تنها دشمن نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ بلکه دشمن ملت ایران و کشور ایران است. دشمن تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران است. شاید در این موضع ترامپ این نکته مثبت وجود داشته باشد، آنانی که به ترامپ دلبسته بودند و همه تخممرغهایشان را در سبد ترامپ چیده بودند، به روشنی ببینند که ترامپ در کدام سمت تاریخ ایستاده است! خودشان در کدام سمت تاریخند؟! در سمت خلیجفارس!
🔻روزنامه شرق
📍 از ریختافتادگان
✍️ احمد غلامی
اوایل دهه ۶۰ به همراه گروهی برای کار فرهنگی-سیاسی به مناطق محروم سفر کرده بودیم. گروه ما در شهر زهکلوت، مرکز شهرستان جازموریان در استان کرمان بود. البته ما برای کار، شاید بهتر باشد بگوییم برای لمس آنچه به آن فقر به معنای مطلق میگویند، سراغ کپرنشینان آن دیار رفته بودیم. گروه ما در مدرسهای در دشت جازموریان زیر آفتاب سوزان در اتاقی بدون ابتداییترین وسایل زندگی مستقر بود. افق بیانتها و تهیِ دشت همه را مضطرب کرده بود. بیتردید ما به دو هفتهای که باید در این بیابان سوزان بدون امکانات به سر میبردیم، میاندیشیدیم. وقتی پتوها و زیراندازها را از ماشین درآوردند و اتاق فرش شد و عدهای به کار آشپزی رو آوردند، اندکاندک زندگی جریان پیدا کرد، اما تحمل گرما آنهم بدون هیچ وسیله خنککنندهای طاقتفرسا بود. از همان روزهای آغازین یکی دو نفر از گروه جدا شدند و رفتند.
تنها امتیاز این بیابان درندشت موتور آبی بود که غرشکنان آب را از زمین بیرون میکشید. تقسیم کارها صورت گرفت و هر گروه موظف بود روزانه پای پیاده به کپرهای دوردست سر بزند و با مردم بومی به گفتوگو بنشیند؛ دیدار و گفتوگو با مطرودان تاریخ. یکی دو نفر که سرگروه بودند جداگانه با شخصی با ماشین تویوتا منطقه را بررسی میکردند. راننده مردی درشتاندام بود که پای برهنه رانندگی میکرد و حتی برای نشاندادن جاهایی که باید به آنجا سر میزدیم، در دشت سوزان جلودار بود. او عاشقانه از جازموریان و مردمش سخن میگفت و بزرگترین کار را در حق ما کرد و آن چیزی نبود جز زدودن یأس و سرخوردگی از ما.
سال آخر دانشکده پزشکی بود، اما درس را رها کرده بود و با جان و دل بدون هیچ چشمداشتی به مردم منطقه خدمت میکرد. عشق بیانتهایش تأثیر عمیقی بر جان و روح میگذاشت: شرمساری از بودنِ خودمان و چگونه بودنمان در جهان. آیا او شهسوار ایمان بود؟ یا اینک از «تعهد تعینبخش» و شهسوارِ تسلیم و رضا بودن عبور کرده است؟
اینک بسیار خرسندم که نامش را از یاد بردهام و دیگر نمیتوانم درصدد برآیم تا پیدایش کنم، چراکه زمان هر آدمی را چنان میفریبد و میفرساید و از ریخت میاندازد که دیگر نشانی از آنچه بود پیدا نیست. مثل خیلِ کسانی که هیچ شباهتی به گذشتهشان ندارند، نه از آن روزگاران در آنها نشانی هست و نه در میان مردم اعتباری دارند؛ کسانی که امروز مردم آنان را بهعنوان مدیران ناکارآمد، منفعتطلبانِ رانتخوار و غارتگران این آب و خاک میشناسند. بیهیچ شک و شبههای یکی از مشکلات جدی جامعه کنونی این است که دیگر در آن از افرادی که تعهدی تعینبخش داشته یا شهسوار تسلیم و رضا یا شهسوار ایمان بودهاند خبری نیست. شاید ایدئولوژی سرمایهداری است که اخلاق فایدهگرایی را بر جامعه مسلط کرده است، شاید هم این وضعیت از عوارض ناامیدی وقایع پساانقلاب است.
آنچه قرار بود بشود، نشده است و اینک بهندرت کسانی پیدا میشوند که تعهدی تعینبخش داشته باشند: «تعهد تعینبخش، جهان فرد را تعیین میکند. به سخن دریفوس، اگر چنان تعهدی داشته باشید، چیزی در جهان شما نیست که نتوان آن را با رجوع به این تعهد توضیح داد. بدینرو این تعهد خاصیتی تمامیتبخش دارد و همه جهان فرد را دربر میگیرد. باید توجه کرد که تا پیش از شکلگیری تعهد تعینبخش، اساسا جهانی وجود ندارد و فرد در واقع نه فرد، بلکه موجودی جزئی است».۱ دریفوس در این تفسیرش از کییرکگور به نکتهای اساسی اشاره دارد. اگر آدمی در پی کثرتها باشد و اندیشه و باوری متمرکز برای انجام کاری بر اساس عشق نداشته باشد، به «فرد» تبدیل نخواهد شد و همواره خودش و کسی را که بوده فراموش میکند و هر دم به شمایلی تازه درمیآید.
کییرکگور خود به زیبایی این مفهوم را اینگونه بیان میکند: «تنها طبایع پست خود را فراموش میکنند و به چیز تازهای تبدیل میشوند. از اینرو پروانه یکسره فراموش کرده است که کرمی درختی بوده است؛ و شاید باز هم پروانهبودن را چنان بهطور کامل فراموش کند که بتواند به ماهی تبدیل شود. طبایع عمیقتر هرگز خود را فراموش نمیکنند و هرگز به چیزی جز آنچه بودهاند مبدل نمیشوند».۲برای همین است که مردم به کسانی که دیروزشان را گم کردهاند و امروز با جیببری از مردم سوار بر ماشینهای میلیاردی شدهاند که برازندهشان نیست، از این عبارت استفاده میکنند: «تازه به دوران رسیدهها!». اما شهسوار تسلیم و رضا خودِ واقعیاش را فراموش نمیکند، از اینروست که به تعبیر کییرکگور: «شهسوار همه چیز را به یاد میآورد؛ اما همین یادآوری عین درد است. با این همه او در ترک نامتناهی با زندگی آشتی کرده است».۳ اینچنین است که فرد در وضعیت تسلیم و رضا است، اما شهسوار ایمان از همه پیشتر است چراکه او در جهانی زندگی میکند که باور دارد خالق یکتا هر چیز ناممکن را ممکن میسازد. مرد دانشجوی پزشکی تعهدی تعینبخش داشت. دانشکده پزشکی را رها کرده و در دشتهای سوزان درد کپرنشینان را التیام میبخشید. نمیدانم اینک او در چه مرحلهای است: آیا شهسوار تسلیم و رضا است یا شهسوار ایمان یا یکی از از همین تازه به دوران رسیدهها که این روزها خیل آنان چهره جامعه را زشت کرده است.
۱. «اندرونیِ عُلیا: ترس و لرز به روایت هیوبرت دریفوس»، زانیار ابراهیمی، نشر هرمس.
۲،۳. «ترس و لرز»، سورن کییرکگور، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشر نی.
🔻روزنامه همشهری
📍 دیپلماسی در حوزه تمدنی پارسی
✍️ محمدعلی حسننیا
تنشی که اگر منجر به جنگ شود، همه را گرفتار و پریشان میکند، اما از آنسو هیچ کشوری برای پایان این دست درگیریها کاری نمیکند؛ زیر ا این زخم را کهنه میدانند و دوطرف دعوای آن هم تمایلی به میانجیگر نشان نمیدهند. این شاید متصورترین نگاه به روزهای پرتنش هند و پاکستان باشد.
بهعنوان خبرنگار همشهری در خطرناکترین روزهای تنش چند سال اخیر هند و پاکستان به همراه عراقچی، وزیر امور خارجه وارد دهلی نو میشویم، همهچیز مرتب است و مردم بهکار عادی خود مشغولند. دستفروشهای معروف هندی مشغول فروش بستنی و آبمیوههای معروف خود هستند و توکتوکهای زردرنگ دهلینو هم مسافران را در روزهای فوقالعاده شرجی این شهر جابهجا میکنند. اثری از وضعیت هراس جنگی مشاهده نمیکنید، اما یکی از دیپلماتهای هندی به ما میگوید وضعیت بهگونهای است که ارتش، مانور در شهر برگزار میکند و بخشی از دهلی مخصوصا دهلی جدید بسته است.
هند و پاکستان ۲رقیب سنتی هستند که برای توازن منطقهای حتی خود را مجهز به سلاح هستهای هم کردهاند تا در زمان لازم روی هم بمب اتم بکشند. این دو چندبار جنگ تمامعیار انجام دادهاند و نقطه ثقل اختلاف اساسیشان جامو و کشمیر است که اکثریت مسلمان دارد و پاکستان معتقد است باید یک کشور مستقل یا به اسلامآباد ملحق شود.
ماجرای درگیری جدید که چیزی فراتر از ماجرای جنگ کوتاهمدت ۲۰۱۹ است از پلهکام شروع شد؛ زمانی که گروهی به اسم لشکر محمد از شاخههای لشکر طیبه در حملهای حدود ۳۰نفر از گردشگران هندی و خارجی را در این منطقه کشت. دهلینو باور دارد که اسلامآباد با تشکیل گروههای نیابتی در کشمیر قصد برهم زدن وضعیت را دارد، ولی پاکستان این موضوع را قبول ندارد.
در این وضعیت خوف و رجا بود که عراقچی عزم کرد وارد هند شود؛ البته او از سفر به دهلینو اهداف دیگری هم دارد که لایههای پنهان آن در دعوای آشکار هند و پاکستان کمرنگتر شده است.
عراقچی در اوایل هفته قبل به اسلام آباد رفت و با آصف منیر، فرمانده ارتش این کشور که نفر اول تصمیمگیری پاکستان شناخته میشود، دیدار کرد. برخی معتقدند که وزیر خارجه ایران حامل پیام صلح و رفع تنش از اسلامآباد به دهلینو است؛ البته ناگفته نماند که این دو همواره رفع تنش را برنمیتابند، اما این بار چراغ سبز به ایران دادند تا ماجرا غائله پیدا کند.
از سوی دیگر ایران و هند کمیسیونی را بعد از ۶سال تشکیل دادهاند که میتواند کلید حل مشکلات اقتصادی، سیاسی و... بین تهران و دهلینو باشد. عراقچی سعی کرد ۳دستورکار این سفر را در زمان خطر به سرانجام مطلوب برساند. این کارویژهها شامل رفع تنش، برگزاری کمیسیون مشترک و حل مشکلات اقتصادی و تجاری هند و ایران است. اکنون باید دید که این سفر تا چه میزان میتواند دیپلماسی تمدنی ایران در شبهجزیره هند را به سرانجام برساند.
🔻روزنامه ایران
📍 حق برخورداری از انرژی هستهای صلح آمیز در پرتو ماده ۴ «ان پی تی»
✍️ بهروز کمالوندی
برنامه صلحآمیز هستهای ایران همواره در کانون توجهات تبعیضآمیز فضای بینالملل قرار داشته است. در حالی که ایران بر حق قانونی خود برای توسعه فناوری صلحآمیز هستهای تأکید دارد، برخی مقامات غربی از جمله روبیو، وزیر خارجه آمریکا و ترامپ، رئیسجمهور این کشور اخیراً با ادعاهای نادرست، این حق را زیر سؤال میبرند. این نوشتار با استناد به «معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای» (NPT) و نقد ادعاهای اخیر، به مواضع حقوقی و منطقی ایران میپردازد.
تمام کشورها از جمله ایران طبق ماده ۴ معاهده عدم اشاعه (NPT) از حق ذاتی و غیرقابل انکار برای توسعه فناوری هستهای در جهت اهداف صلحآمیز برخوردارند و کشورهای غربی باید به جای پیروی از معیارهای دوگانه و تضعیف بیشتر معاهده NPT، بر احترام به حقوق مصرح این معاهده تأکید نمایند.
بند یک ماده ۴ نه تنها به تمامی کشورهای عضو اجازه میدهد که از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز استفاده کنند بلکه در بند ۲ همین ماده[۱] کشورهای دارای فناوری هستهای را نیز موظف به همکاری با دیگر کشورها برای انتقال دانش و فناوری هستهای میکند. استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای یکی از حقوق مسلم و غیرقابل انکار کشورهای عضو این معاهده است. بند یک ماده ۴ این معاهده به وضوح بیان میکند که تمامی کشورهای عضو، بدون تبعیض از حق تحقیق، توسعه، تولید و استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز برخوردارند. در این معاهده، هیچ تفکیکی بین بخشهای مختلف چرخه سوخت برای استفاده از انرژی هستهای صلحآمیز دیده نشده است. بنابراین، حق استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز، شامل تمامی مراحل چرخه سوخت هستهای از جمله غنیسازی اورانیوم میشود.
ایران به عنوان یکی از اعضای فعال NPT، از ابتدای عضویت خود همواره بر استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای تأکید کرده و تمامی فعالیتهای هستهای خود را تحت نظارتهای پادمانی آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار داده و گزارشهای متعدد آژانس تأیید میکند که فعالیتهای غنیسازی ایران فاقد انحراف به سمت برنامه تسلیحاتی بوده و کاملاً در چهارچوب اهداف غیرنظامی (تولید برق، پزشکی و تحقیقات) انجام میشود. با این حال، برخی کشورها بویژه آمریکا همواره تلاش کردهاند این حق قانونی ایران را زیر سؤال ببرند. تلاشهای غیرقابل انکار ایران در زمینه انرژی هستهای صلحآمیز نه تنها منشأ خیر و برکت برای مردمان سرزمین خودش است بلکه شامل تمام جهانیان که این دستاوردها به آنان برسد نیز میشود.
به عقیده آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مدیرکل آن، دستاوردهای انرژی هستهای ایران موجب شتابدهی استفاده صلحآمیز از این انرژی در سطح منطقه شده است. ایران با تولید بیش از ۵۰ نوع رادیودارو، توانسته نیازهای داخلی را تأمین کرده و در درمان بیماران نقش مؤثری ایفا کند. این رادیوداروها سالانه به بیش از یک میلیون بیمار کمک میکنند.
همچنین، تولید محصولاتی مانند کرم پوستی «رنیوم-۱۸۸» برای درمان سرطانهای پوستی، ایران را در زمره کشورهای پیشرو در این زمینه قرار داده است. ایران با دستیابی به فناوری تولید آب سنگین و انواع دوتره، نه تنها نیازهای داخلی را برطرف کرده بلکه امکان صادرات این مواد استراتژیک را نیز فراهم آورده است. این دستاورد میتواند به کشورهای دیگر در توسعه برنامههای صلحآمیز هستهای کمک کند. ایران با ساخت زنجیره کامل غنیسازی اورانیوم و تولید سوخت هستهای، به خودکفایی در این حوزه دست یافته است.
این موفقیت میتواند الگویی برای کشورهای در حال توسعه باشد که به دنبال استقلال در تأمین انرژی هستند. استفاده از انرژی هستهای در تولید برق، موجب صرفهجویی در مصرف سوختهای فسیلی و کاهش تولید گازهای گلخانهای شده است. دستیابی به فناوریهایی مانند ارتباط امن کوانتومی در فضای آزاد و تولید دستگاههای آشکارساز هستهای، نشاندهنده پیشرفتهای ایران در زمینه فناوریهای نوین است.
این دستاوردها میتوانند به همکاریهای علمی و فنی با سایر کشورها نیز منجر شوند. ایران اعلام کرده است که آماده به اشتراکگذاری دستاوردهای هستهای خود با سایر کشورهاست. این رویکرد میتواند به تقویت همکاریهای بینالمللی در زمینه انرژی هستهای صلحآمیز منجر شود.
این دستاوردها نشاندهنده تعهد ایران به استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای و نقش مثبت آن در جامعه بینالملل و منطقه است. با ادامه این روند، میتوان انتظار داشت که ایران به عنوان یکی از کشورهای پیشرو در زمینه فناوری هستهای صلحآمیز شناخته شود. هرگونه تلاش برای محدود کردن حق ایران برای استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای، نقض آشکار حقوق بینالملل و اصول معاهده NPT محسوب میشود.
ادعای برخی مقامات غربی در گذشته که اخیراً نیز توسط رئیسجمهوری آمریکا مطرح شده مبنی بر اینکه ایران به دلیل داشتن منابع غنی نفت و گاز نیازی به انرژی هستهای ندارد، از اساس با اصول حقوق بینالملل و مفاد NPT مغایرت دارد. انرژی هستهای بهعنوان یکی از منابع انرژی پاک و پایدار، نه تنها به کاهش وابستگی به سوختهای فسیلی کمک میکند، بلکه میتواند نقش مهمی در توسعه پایدار و ارتقای صنعت و فناوری کشور ایفا کند.
منابع فسیلی پایانپذیر است در حالی که انرژی هستهای به دلیل پاک بودن و سازگاری با اهداف محیط زیستی برای کشوری مانند ایران اهمیت دارد. به علاوه تأمین پایدار برق مستلزم تنوع در منابع تولیدی میباشد.
براساس سه مدل شناخته شده[۲] آژانس بینالمللی انرژی اتمی، حداقل میزان برق هستهای ایران میبایست بین ۸ تا ۱۴ درصد باشد.
در هیچ قسمتی از اسناد حقوقی (معاهده NPT و موافقتنامه پادمان جامع) به محدودیت در زمینه غنیسازی اورانیوم اشاره نشده است. در رد ادعای مقامات آمریکایی بویژه آقای روبیو وزیر خارجه این کشور مبنی بر اینکه ایران باید به جای غنیسازی، مواد غنیشده مورد نیاز را به کشور وارد کند باید به این نکته اشاره کرد که کشورهای ژاپن، کره جنوبی، برزیل، آرژانتین و هلند که دارای سلاح هستهای نیستند نیز برنامه غنیسازی اورانیوم دارند و ژاپن به تنهایی دارای ظرفیت ۱۵۰۰ تن واحد کار جداسازی (SWU) در طول سال میباشد و کره جنوبی نیز در سالهای گذشته غنیسازی اورانیوم تا ۷۷ درصد را تجربه کرده است.
شایان ذکر است که ایران، غنیسازی اورانیوم تا سطح ۶۰ درصد را برای تأمین سوخت مورد نیاز راکتورهای خود به خصوص پیشران و نیز تارگتهای مورد نیاز برای تولید رادیودارو که نقش حیاتی در تولید ایزوتوپهای پزشکی در تشخیص و درمان بیماریهای سرطان و قلبی دارند، انجام میدهد. این سطح از غنیسازی به مراتب پایینتر از الگوی جهانی کشورهای غیردارنده سلاح هستهای مانند ژاپن و هلند است که اورانیوم را در سطوح بالا برای مصارف مشابه غنیسازی میکنند و طرح ادعای انحصار غنیسازی برای کشورهای دارنده سلاح هستهای (NWS) مغایر با اصل عدم تبعیض مندرج در معاهده NPT است. بر اساس اطلاعات مندرج در کتابخانه ملی پزشکی آمریکا «در حال حاضر بین ۹۵ تا ۹۸ درصد از مولیبدن-۹۹ جهان با استفاده از اورانیوم غنیشده با غنای بالا (HEU) تولید میشود»[۱]. از طرفی برنامه تولید پیشرانهای دریایی که از جانب ایران سالها پیش به آژانس ارائه شده است نیازمند تولید سوخت با غناهای متفاوت (پایین، متوسط و بالا) میباشد.
مارکو روبیو وزیر خارجه آمریکا، در اظهاراتی مدعی شد که ایران تنها کشور غیرهستهای است که به غنیسازی اورانیوم میپردازد. این ادعا نه تنها نادرست، بلکه نشاندهنده بیاطلاعی از واقعیتهای بینالمللی است. دهها کشور غیرهستهای بدون داشتن سلاح اتمی، برنامههای غنیسازی یا چرخه سوخت هستهای را دنبال میکنند. برای نمونه: ژاپن دارای مؤسسه غنیسازی در راکاشو است که اورانیوم را تا سطح ۵ درصد غنی میکند. این کشور با وجود تجربه بمباران اتمی، مؤسسه غنیسازی دارد. این حق غنیسازی را حتی تحت بخش ۱۲۳ از قانون انرژی اتمی آمریکا که مطابق با آن کشورها را در صورت بستن چنین تفاهمی با آمریکا از هرگونه حق غنیسازی و بازفرآوری سوخت هستهای منع میکند، به دست آورده است. این خود نمونهای از سیاست دوگانه آمریکا در قبال کشورها برای حق استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای است. ژاپن فناوری تمام بخشهای یک چرخه سوخت بسته از غنیسازی تا بازفرآوری سوخت مصرف شده را در اختیار دارد.
آلمان به عنوان بخشی از کنسرسیوم یورودیف در فرانسه و هلند، در غنیسازی اورانیوم مشارکت دارد. این کشور همچنین از فناوری سانتریفیوژهای پیشرفته برای تأمین سوخت نیروگاههای خود استفاده میکند.
برزیل در حال توسعه غنیسازی اورانیوم برای نیروگاههای خود است. برنامه غنیسازی این کشور در رزندِه متمرکز است و هدف آن تأمین سوخت نیروگاههای هستهای خودخوانده مانند آنگرا است.
هلند میزبان بخشی از تأسیسات یورنکو است که اورانیوم را برای مصرف کشورهای اروپایی غنی میکند.
آرژانتین دارای مؤسسات غنیسازی در پیلکانیئو است و برنامه هستهای خود را برای مصارف پزشکی و انرژی پیش میبرد. این کشور در دهه ۱۹۸۰ از برنامه تسلیحات هستهای خود انصراف داد.
آفریقای جنوبی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ برنامهای برای غنیسازی اورانیوم داشت که به تولید اورانیوم با غنای بالا (HEU) منجر شد. این کشور در حال حاضر بهطور فعال اورانیوم را غنیسازی نمیکند، اما برنامههایی برای بازگشت به این حوزه دارد. در سالهای اخیر، شرکت آمریکایی TerraPower با شرکت ASP Isotopes آفریقای جنوبی توافقنامهای امضا کردهاند تا یک مؤسسه غنیسازی اورانیوم با غنای بالا در آفریقای جنوبی احداث کنند. این مؤسسه قرار است از فناوری لیزری پیشرفته برای غنیسازی اورانیوم استفاده و سوخت مورد نیاز راکتورهای نسل جدید را تأمین کند.
فعالیتهای هستهای این کشورها نه تنها موجب تحریم یا فشار بینالمللی نشده، بلکه در مواردی با حمایت غرب نیز همراه است. برای نمونه: ژاپن و آلمان با وجود غنیسازی، از متحدان استراتژیک آمریکا هستند و برنامههایشان مشمول انتقاد نمیشود. برزیل و آرژانتین در حالی به توسعه فناوری هستهای میپردازند که سازمانهای بینالمللی همکاریهای فنی با آنها را گسترش دادهاند. این در حالی است که ایران با وجود پایبندی به NPT و پذیرش بازرسیهای بیسابقه آژانس، همواره تحت شدیدترین تحریمها قرار گرفته است. این دوگانگی، نشاندهنده نقض اصل «عدم تبعیض» در حقوق بینالملل است.
چرایی سیاست دوگانه در عمل
۱- همپیمانی سیاسی: کشورهایی مانند آلمان و ژاپن در بلوک غرب جای دارند؛ بنابراین فعالیتهای هستهای آنها «مشروع» تلقی میشود.
۲- انحصار فناوری: قدرتهای هستهای میخواهند انحصار چرخه سوخت را در دست داشته باشند. از این رو، توسعه فناوری توسط کشورهای مستقل مانند ایران را برنمیتابند.
۳- بازی امنیتی: غنیسازی ایران بهانه تاریخی غرب برای اعمال فشار و محدود کردن نقش کشور ما در منطقه بوده است.
پاسخ به اظهارات بیمبنای ترامپ
در مورد عدم نیاز ایران به انرژی هستهای
به دلیل داشتن منابع عظیم نفت
رئیسجمهوری آمریکا اخیراً گفته است «شما که نفت دارید، انرژی اتمی میخواهید چهکار؟» هر چند این یک ادعای کهنه است که قبلاً پاسخ داده شده، لیکن باید گفت حق تعیین شده درNPT درخصوص دسترسی به انرژی صلحآمیز هستهای، مشروط به فقدان منابع دیگر نشده است. به عنوان نمونه کشورهای صادرکننده نفت مانند امارات متحده عربی (دارای ۴ رآکتور فعال) و عربستان سعودی (با هدف ساخت ۱۶ رآکتور) به رغم داشتن منابع عظیم نفتی، استفاده و توسعه انرژی هستهای را در برنامه خود دارند. همه کشورها حق دارند در راستای تنوعبخشی به سبد انرژی خود با هدف کاهش وابستگی به سوختهای فسیلی، توسعه انرژی پاک و پاسخگویی به نیاز روزافزون برق، از حق قانونی توسعه نیروگاههای هستهای بهرهمند شوند.
ادعای ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، مبنی بر اینکه «ایران با داشتن منابع عظیم نفت، نیازی به انرژی هستهای ندارد!»، نهتنها پایه علمی و حقوقی ندارد بلکه نشاندهنده نادیده گرفتن عمدی اصول بنیادین حاکم بر حقوق بینالملل و توسعه پایدار است. این اظهارات سطحی او با چند اشکال اساسی روبهروست:
۱- نفت ماده اولیه صنعت پتروشیمی است و نه سوخت داخلی
ایران چهارمین ذخایر نفت جهان را دارد، اما صادرات نفت منبع اصلی درآمد ارزی و بودجه ملی محسوب میشود. استفاده از نفت برای تولید برق داخلی به معنای سوزاندن ثروت ملی و کاهش توان صادراتی کشور است. نفت و گاز ماده اولیه صنعت پتروشیمی است که از این ماده بیش از ۲ هزار محصول استراتژیک تولید میشود. لازم به ذکر است یکی از استدلالهای مؤسسه استانفورد آمریکا که بیش از ۵۰ سال پیش نیاز تولید برق هستهای ایران را برای یک دوره ۲۰ ساله به میزان ۲۳ هزار مگاوات اعلام کرده بود همین موضوع استراتژیک دانستن منابع فسیلی برای تولید محصولات پتروشیمی بود. کشورهای نفتخیزی مانند عربستان سعودی، امارات و کویت نیز با وجود در اختیار داشتن منابع عظیم فسیلی، برنامههای هستهای خود را البته با حمایت غرب پیش میبرند. در حال حاضر امارات با داشتن ۴ نیروگاه اتمی ۱۲۵۰ مگاواتی که با همکاری کره جنوبی ساخته شده است سالانه ۵ هزار مگاوات برق خود را از طریق نیروگاههای اتمی تأمین میکند.
۲- الزامات محیطزیستی و موافقتنامه پاریس
انرژی هستهای به عنوان منبع کم کربن، نقشی کلیدی در کاهش انتشار گازهای گلخانهای دارد. بر اساس موافقتنامه پاریس، کشورها موظفند سهم انرژیهای پاک را افزایش دهند. ایران نیز در راستای این مأموریت، به دنبال افزایش سهم انرژی هستهای در تأمین انرژی برق خود به اندازه ۲۰ هزارمگاوات است.
ایران با داشتن آلودگی هوای شدید در کلانشهرها، نیازمند جایگزینی نیروگاههای گازی و دیزلی با انرژی پاک هستهای است.
۳- فناوری هستهای؛ موتور محرکه پیشرفت علمی
دسترسی به فناوری هستهای تنها به تولید انرژی محدود نمیشود؛ پزشکی هستهای (تولید رادیوداروها)، کشاورزی پیشرفته و صنایع نوین، از دستاوردهای توسعه این فناوری است. اگر قصد ترامپ این است که ایران برای درمان بیماران سرطانی نیز به واردات رادیوداروها وابسته بماند، چنین چیزی هرگز روی نخواهد داد.
۴- انرژی هستهای؛ پایه امنیت انرژی در جهان ناپایدار
قیمت نفت و گاز به عنوان انرژیهای پایانپذیر و موقت بشدت تحت تأثیر عوامل ژئوپلیتیک (مانند جنگها، تحریمها و اختلافات منطقهای) قرار دارد. انرژی هستهای با هزینه عملیاتی پایدار و پیشبینی شده، کشورها را از تلاطمات بازار بینیاز میکند. نمونه موفق: فرانسه با تأمین ۷۵ درصد برق خود از انرژی هستهای، کمترین وابستگی را به گاز روسیه دارد و در بحران انرژی اروپا کمتر آسیب دید.
کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی که منابع فسیلی محدودی دارند، با توسعه نیروگاههای هستهای، وابستگی خود به واردات نفت و گاز را تا حد چشمگیری کاهش دادهاند. برخلاف انرژیهای تجدیدپذیر مانند خورشید و باد که به شرایط آب و هوایی وابستهاند، نیروگاههای هستهای قادرند ۲۴ ساعته و در تمام فصول برق پایدار تولید کنند؛ این ویژگی، انرژی هستهای را به عنوان منبع «بار پایه» ایدهآل معرفی میکند.
پرسش کلیدی: چرا توسعه انرژی هستهای برای این کشورها «مشروع» و برای ایران «تهدید» است؟ پاسخ روشن است: سیاستزدگی و نقض حقوق بینالملل توسط غرب.
سخن پایانی: انرژی هستهای، نماد استقلال و پیشرفت
ادعاهای ترامپ نه بر اساس واقعیتهای علمی، بلکه بر مبنای سیاستهای خصمانه و دوگانه آمریکا علیه ایران شکل گرفته است. ایران با تکیه بر دانش بومی و همکاری با نهادهای بینالمللی، ثابت کرده است که انرژی هستهای را نه برای تسلیحات، بلکه برای توسعه پایدار، سلامت عمومی و تقویت اقتصاد ملی دنبال میکند. مشخص است که جامعه جهانی روایتهای یکجانبه را نمیپذیرد و بر اساس اسناد حقوقی، قضاوت کرده و به آن دسته از گزارشهای مستند و بیطرفانه آژانس رجوع خواهد کرد که نشاندهنده بیشترین شفافیت ایران براساس تعداد بازرسیهاست.
انرژی هستهای برای کشوری به پهناوری و تمدن ایران با داشتن هزاران متخصص و دانشمند در این حوزه، حقی مسلم است و ملت ایران اجازه نخواهد داد هیچ کس این حق مسلم را به زورگوییهای سیاسی گره بزند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست