🔻روزنامه تعادل
📍 تلاش برای درک مشترک در دور پنجم مذاکرات
✍️ حسن بهشتیپور
آنچه درباره دور پنجم مذاکرات میتوان مطرح کرد، ضرورت نزدیک شدن مواضع دو طرف به یک درک مشترک است. مهمترین مشکل مذاکرات اخیر، آن است که اظهارات مقامات امریکایی در رسانهها با آنچه پای میز مذاکرات مطرح میشود تفاوت دارد. این تاکتیک خاصی است که امریکا دنبال میکند تا به زعم خود، دستاوردهای بیشتری کسب کند. البته دست ایالات متحده برای ایران رو شده است. فکر میکنم امریکا از این سیاست نتیجهای نمیگیرد. اما ظاهرا مقامات امریکایی ترجیح میدهند مطالبی را در رسانهها مطرح کند که لابی اسراییل را در امریکا و مخالفان مذاکرات را قانع کند. در این شرایط اما این پرسش مطرح است که راهکار دستیابی به یک درک مشترک میان دو طرف چیست؟ اصولا در مذاکرات بینالمللی دو یا سهجانبه فضا به این صورت تنظیم میشود که دو طرف به سمت هم حرکت کنند. اینکه یک طرف مذاکرات بگوید هرآنچه من مایلم باید محقق شود وگرنه از توافق و مذاکرات خبری نخواهد بود، قابل قبول نیست. نمیشود کشوری تصور کند ارادههای او همگی باید محقق شود، بدون اینکه به خطوط قرمز طرف مقابل توجه کند. روال عادی مذاکرات این است که کشورها هر کدام کمی از خواستههای حداکثری خود فاصله میگیرند تا طرف مقابل را به نتیجه اصلی رهنمون سازند. هر طرف هم خطوط قرمز مد نظر خود را دارد که عقبنشینی از آن ممکن نخواهد بود. مثلا امریکا اعلام میکند، داشتن سلاح هستهای برای ایران خط قرمز اوست. یا ایران اعلام میکند رفع تحریمها و غنیسازی خط قرمزش است. برای طرف ایرانی مساله غنیسازی اورانیوم در داخل کشور، یک وضعیت غیر قابل گذشت است. طرف ایرانی میگوید من حاضرم برای تحقق مطالبات امریکا در خصوص تسلیحاتی نشدن دانش هستهایام مذاکره کنم، اما در عین حال اعلام میکند در خصوص غنیسازی اورانیوم جایی برای مذاکره وجود ندارد و ایران غنیسازی را حق خود میداند. نقطه وصل چرخه سوخت هستهای در هر کشوری، غنیسازی است و عبور از آن در واقع پایان دادن به دانش هستهای است. ایران از مرحله سنگ معدن اورانیوم و تبدیل آن به اکسید اورانیوم و کیک زرد و تبدیل آن به گاز هگزو فلوراید و تزریق گاز هگزوفلوراید به سانتریفیوژها و تبدیل آنها به اورانیوم غنی شده به ۳,۶۷درصد برای تولید برق تا ۵درصد و نهایتا تبدیل آن به میلههای هستهای و سوخت هستهای یک چرخه را شکل داده است. مرحله آخر نیز پسماند سوخت هستهای است که از باقی مانده سوخت باقی مانده در راکتور حاصل میشود. اگر قرار باشد گزاره غنیسازی از این چرخه حذف شود، مانند تسبیحی که نخ آن پاره شده، این چرخه از بین میرود. به همین دلیل روشن است که ایران اصرار به غنیسازی هستهای در داخل خاکش دارد. اگر طرف مقابل واقعا مطالبه تسلیحاتی نشدن دانش هستهای داشته باشد، ایران میتواند این اعتمادسازی را ایجاد کند. ایران هم مایل است تحریمهای ناجوانمردانه اقتصادی که سالهاست اعمال شده، برداشته شود. به نطر میرسد باید مذاکرات همچنان ادامه پیدا کند تا به یک نقطه مشترک برسد. معتقدم اگر امریکا حقیقتا به دنبال عدم انحراف چرخه هستهای ایران به مرحله تسلیحاتی شدن باشد، میتوان با اعمال کردن نظارتهای اژانس این اعتمادسازی را ایجاد کرد، اما اگر مطالبه امریکا از این موارد فراتر برود و مساله غنیسازی ایران را شامل شود، باید منتظر چالشهای جدی در مذاکرات باشیم. دیروز اما همزمان با انجام دور پنجم مذاکرات برخی افراد و رسانههای خارجی، تلاش کردند با انتشار اخبار غیر واقعی مانند اینکه امریکا خواستار بررسی تواناییهای نظامی ایران شده، حاشیهسازی کنند. اما این اخبار از سوی سخنگوی وزارت امور خارجه ایران تکذیب شد. ضمن اینکه خبرهایی هم درباره تلاش طرفین برای نزدیک کردن دیدگاههای خود منتشر شد که میتواند زمینه ساز دستیابی به یک توافق احتمالی باشد. در یک چنین شرایطی است که دور پنجم مذاکرات در میان بیم و امیدهای فراوان پایان یافت.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 معمای منابع انسانی در حاکمیت
✍️ علینقی مشایخی، اقتصاددان
آموزش عالی کشور بعد از انقلاب رشد زیادی داشته؛ بهطوری که تعداد دانشجویان از ۱۷۵هزار نفر در قبل از انقلاب به حدود ۳میلیون و ۵۰۰هزار نفر در سال ۱۴۰۲ رسیده است.
رشد زیاد کمّی همراه با حفظ کیفیت تحصیلات دانشگاهی نبوده است، ولی حضور جوانان در فضای دانشگاهی و مطالعه دروس دانشگاهی حتی با کیفیت پایین موجب رشد فکری و اجتماعی آنها میشود و از این جهت بهتر از وقتی است که به دانشگاه نروند. بهرغم افزایش تعداد دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهی، سازمانهای دولتی و مجلس از ضعف نیروی کارشناسی باکیفیت رنج میبرند. چطور ممکن است که آموزش عالی کشور چنین گسترش یابد و حکمرانی کشور از ضعف توان کارشناسی رنج ببرد.
به نظر میرسد دلیل آن را باید در متوسط کیفیت مدیرانی دانست که در رده بالا قوای سهگانه به کار گرفته میشوند.
در کشورهای موفق، مدیران ردهبالا در قوای سهگانه از نخبگان و تحصیلکردهها در بهترین دانشگاهها و بهترین رشتههای تحصیلی هستند. عموما پذیرش در دانشگاههای تراز اول کشورها معرف آمادگی ذهنی و استعداد بالای افراد پذیرفتهشده در آن دانشگاههاست. بهعلاوه پذیرفتهشدگان مستعد در دانشگاههای تراز اول با کیفیت بهتری به تحصیل میپردازند و از تخصص و دانش عمیقتری در حوزه تحصیلی خود برخوردار میشوند. استعداد بیشتر و تحصیل بهتر، فارغالتحصیلان این دانشگاهها را آماده پذیرش سمتهای مدیریتی در حاکمیت یا شرکتها و موسسات بزرگ دولتی و خصوصی میکند. البته در قاعده کلی فوق همیشه استثنائاتی وجود دارد و افراد مستعدی هستند که شرایط تحصیلی آنها در دوره آموزشهای قبل از دانشگاه کیفیت خوبی ندارد و به دانشگاههای تراز اول وارد نمیشوند، ولی از توانایی بالای تصمیمگیری و مدیریتی برخوردار هستند و در کار و حرفه خود بسیار موفقند. اما عقلا قاعده کار را بر استثنائات قرار نمیدهند. در ایران نیز برای اداره خوب امور کشور در هر سهقوه باید از افراد نخبه و بااستعداد و درستکار که از دانشگاههای تراز اول فارغالتحصیل میشوند استفاده شود. در دوران اول بعد از انقلاب، عموما فارغالتحصیلان مسلمان دانشگاههای تراز اول نظیر دانشگاههای تهران، شریف، امیرکبیر، شیراز و شهید بهشتی (در حقوق و معماری) یا دانشگاههای معتبر خارجی در سمتهای بالای مدیریتی قرار میگرفتند.
اگرچه اکثر آنها نسبت به سمتهایی که میگرفتند جوان بودند، ولی از استعداد و تحصیلات خوب برخوردار بودند. وقتی مدیران ردهبالا از نظر کیفیت که شامل هوشمندی و تخصص است انتخاب شوند، آن مدیران نیز همکاران بااستعداد و قوی را به کار میگیرند و در نتیجه نیروی کارشناسی و مدیریتی در حاکمیت بهرغم جوان یا کمتجربه بودنشان از کیفیت خوبی برخوردار بودند. مدیران و کارشناسان شاغل در نظام حکمرانی در اوایل انقلاب شرایط بههمریخته بعد از انقلاب و همچنین شرایط سخت دوران جنگ را اداره کردند.
بعد از اوایل انقلاب، بهتدریج ملاکهای انتخاب مدیران، قرابت ایدئولوژیک با حاکمیت شد تا توانایی ذهنی و تخصصی افراد. سمتهای مدیریتی بالا در قوای سهگانه بر عهده کسانی قرار گرفت که از دانشگاههای تراز اول فارغالتحصیل نشده بودند. اگر آماری گرفته شود که در ۲۰سال گذشته چند نفر از ۲هزار نفر اول کنکور دانشگاهها در قوای سهگانه به عنوان کارشناس، مدیر، نماینده و قاضی جذب شدهاند، بعید است به عدد قابلتوجهی برسیم. بیشتر نیروهای نخبه مهاجرت کرده یا از سازمانهای حکمرانی خارج شدهاند و در بخش خصوصی کار میکنند.
در بعد از انقلاب برخی افراد با سابقه تحصیلی ضعیف بدون آنکه ملاکهای کیفی پذیرش در دورههای تحصیلات تکمیلی باکیفیت را داشته باشند، به دورههای تحصیلات تکمیلی وارد شدند و بدون آنکه با اصول و ضوابط کیفی مناسبی تحصیل کنند، عناوینی نظیر دکتر یا کارشناس ارشد را کسب کردند. این افراد براساس آنچه از خود ظاهر میکنند و با ملاکهای ایدئولوژیک سنجیده میشوند، در سمتهای تصمیمگیری و قانونگذاری و مدیریتی قرار گرفتند. با جاگیری افرادی با کیفیت ضعیف در سمتهای مزبور، امکان جذب افراد نخبه و قوی با کیفیت ذهنی و تخصصی بالا در ذیل سمتهای مزبور وجود ندارد. در واقع مدیران سقف تخصص و کیفیت جذب نیرو در سازمانها را برقرار میکنند. در ردههای پایینتر افرادی با ضعف تخصصی و ذهنی و البته ظاهری مورد پذیرش واحدهای گزینش قرار گرفتند. کارشناسانی هم که در سازمانهای دولتی باقی مانده و به لحاظ ملاکهای ایدئولوژیک احتمال ارتقا به سمتهای مدیریتی را نمیدهند، بیانگیزه و بیتفاوت شده و چهبسا دچار لغزشهای اداری فسادزا میشوند. در نتیجه، بدنه مدیریتی و کارشناسی نظام حکمرانی از استعدادها و تخصصهای سطح بالای کشور برخوردار نشد. کیفیت تصمیمات، سیاستها، قانونگذاریها و تفاوتها کاهش پیدا کرد و عملکرد نظام حکمرانی تنزل یافت. بهتدریج مسائل و ناترازیها در نتیجه تصمیمات و سیاستهای اشتباه و ضعیف هویدا شد.
ناترازی در آب، برق، گاز و نفت، خالی شدن صندوقهای بازنشستگی، بههمریختگی و نابسامانی فرهنگی، بیکاری و افزایش فقر، حاصل کیفیت پایین و ضعیف تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای نظام حکمرانی بوده است. به علاوه نظام حکمرانی در نتیجه تصمیمات و سیاستهای خود، از نظر مالی و اقتصادی ضعیف شد. قدرت خرید حقوقبگیران نظام حکمرانی بهشدت کاهش یافت. کاهش قدرت خرید حقوقها و عدمکفایت دریافتیها برای گذران زندگی و احساس بیعدالتی در تعیین مدیران سطح بالا توسط نیروی انسانی در بدنه حکمرانی زمینهساز گسترش فساد شد.
همه نابسامانیهای موجود از آسمان فرود نیامده؛ بلکه حاصل تصمیمات و سیاستهای داخلی اعم از اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاستهای خارجی بوده است. بهمنظور اصلاح امور باید در ملاکهای تعیین و انتخاب مدیران، مسوولان و قانونگذاران تجدیدنظر و میدان برای نخبگان و فارغالتحصیلان دانشگاههای تراز اول داخلی و خارجی باز شود. این کار مستلزم اصلاح ساختار سیاسی یا حداقل تغییرات اساسی در سیاستها و تصمیمات کلان و راهبردی در ساختار موجود است.
🔻روزنامه کیهان
📍 طغیان جهانی علیه کشتار غزه
✍️ جعفر بلوری
واکنشها درباره جنگ غزه و رژیم صهیونیستی، رفتهرفته در حال تغییرات معناداری است. این تغییر هم در شکل و اندازه و محتوای واکنشها دیده میشود و هم در خودِ واکنشدهندهها! به عبارتی، چه آن کسانی که در حمایت از رژیم صهیونیستی «واکنش» نشان میدهند و چه آن کسانی که در محکومیت این رژیم بیانیه و پیام صادر کرده و تهدید و تحریم میکنند، نوع واکنششان دچار تغییرات محسوسی شده است. مثلا برای نخستین بار میشنویم که آمریکاییهای حامی رژیم صهیونیستی، علنا و بدون اینکه خجالت بکشند، خواستار بمباران اتمی مردم غزه میشوند! یا از آن سو، رهبر حزب دموکرات اسرائیل یعنی «یائیر گولان» که از شدت جنایات رژیم اسرائیل به خشم آمده این طور «واکنش» نشان میدهد که «دولت اسرائیل برای تفریح کودکان غزه را میکُشد» اما بلافاصله از حزب و ارتش «اخراج» میشود. یا یک نماینده سابق کنگره در واکنش به جملات «یائیر گولان» میگوید، نهتنها کودکان بلکه خردسالان فلسطینی را هم باید کُشت! ناگهان خبر میرسد، یک شهروند آمریکایی برای نخستین بار در «واکنش» به جنایات اسرائیل در غزه درست در قلب آمریکا (واشنگتن) یک کارمند و یک دیپلمات رژیم صهیونیستی را به هلاکت میرساند و پس از موفقیت، در حمایت از مردم مظلوم غزه فریاد میکشد و...
در سطح کلان نیز، از این «کُنش-واکنش»های «بیسابقه» دیده میشود. محکومیت بیسابقه جنایات رژیم صهیونیستی در غزه از سوی کشورهای اروپایی به ویژه فرانسه و سوئیس در کنار تهدید این رژیم به تحریم و تنبیه-که باعث خشم رژیم صهیونیستی شده است- از جمله این تحولات است. اظهارات برخی کشورهای غربی مثل فرانسه علیه رژیم صهیونیستی آنقدر غافلگیرکننده بود که تعجب رهبر انصارالله یمن را هم برانگیخت. همینطور بیانیه ۸۰ کشور جهان در محکومیت رژیم صهیونیستی و....کار به جایی رسیده است که «ران بن-ییشای»، تحلیلگر امنیتی روزنامه یدیعوت آحارونوت مینویسد: «اسرائیل با خطر از دست دادن مشروعیت بینالمللی و کاهش اثربخشی جنگ علیه غزه روبهرو است.... ما در صحنه بینالمللی طرد شدهایم و مشروعیت خود را از دست دادهایم.» این روزنامه درگزارشی دیگر به نقل از مقامات وزارت خارجه مینویسد: «اسرائیل با یک سونامی واقعی روبهرو است که فقط بدتر خواهد شد. ما در بدترین شرایط ممکن قرار داریم و دنیا با ما یار نیست. هیچکس نمیخواهد با اسرائیل ارتباط داشته باشد... اسرائیل از نوامبر ۲۰۲۳ (آبان ۱۴۰۲) تاکنون، تصویری جز کشتار کودکان فلسطینی و ویرانی خانهها از خود به جهان ارائه نداده و این مسئله تأثیر مخربی بر وجهه بینالمللی ما گذاشته است.... ما هیچ راهکار و برنامهای برای دوران پس از جنگ ارائه نکردهایم؛ تنها مرگ و ویرانی است... تحریمهای بینالمللی بیصدا در حال گسترش است و نباید خطر آن را دستکم گرفت. بهزودی هیچکس تمایل نخواهد داشت که نامش با اسرائیل گره بخورد....» از آن سو میبینیم که «پیرز مورگان»، کارشناس و مجری مشهور انگلیسی حامی رژیم صهیونیستی که در طول تمام عمر خود و تا همین دور روز پیش، در حمایت از رژیم صهیونیستی سنگ تمام
میگذاشت میگوید: «دیگه نمیشه از این رژیم حمایت کرد. من از امروز اختلافی با مخالفان اسرائیل ندارم و در کنار مخالفان میایستم....»
۵۹۰ روز پس از آغاز جنگ غزه، و کشتار وحشیانه نزدیک به ۱۰۰ هزار فلسطینی-که بنابر اعلام سازمان ملل بیش از
۷۰ درصد آنها غیر نظامیاند - میگذرد. چه اتفاقی افتاده که باعث تغییر در نوع و اندازه جنایات اسرائیل و همینطور واکنشها به این جنایات شده است؟ آیا محکومیت بیسابقه اسرائیل از سوی کشوری مثل فرانسه - که همیشه و به طور تاریخی از حامیان صهیونیستها بوده - واقعی است؟ چه اتفاقی رخ داده که شهروند آمریکایی جرأت میکند در قلب این کشور، یک دیپلمات صهیونیست و یک کارمند سفارت این رژیم را به گلوله ببندد!
واقعیت این است که صهیونیستها پس از ترور ناجوانمردانه سید حسن نصرالله، یحیی سنوار و دیگر فرماندهان برجسته مقاومت، دچار نوعی توهم پیروزی شدند. صهیونیستها تلاش گسترده خود در کشتار وسیعتر زنان و کودکان ساکن غزه و جا زدن آن به عنوان «پیروزی بر حماس» را هم باور کردند. وقفهای که تا همین ۱۰ روز پیش در محکومیت این جنایات دیده میشد هم، آنها را دچار توهمی مضاعف کرد. پیروزی ترامپ و لفاظیهای او علیه فلسطین و مقاومت نیز صهیونیستها را بیش از پیش «جری» کرد. راز آغاز عملیات جنونآمیز «ارابههای گدعون» و کشتار عظیم ساکنان غزه، میتواند در همین توهمات و جری شدنها نهفته باشد. آنها - به گفته آن خاخام صهیونیست که گفت در غزه آنقدر کشتیم که دنیا نسبت به این باریکه بیحس شد و این کشتارها دیگر کسی را متعجب نمیکند- واقعا به این نتیجه رسیده بودند که با این کشتارها میتوانند تمام ۲ میلیون ساکن این باریکه را قتلعام یا وادار به کوچ کنند. بنابراین ۳ عامل «توهم پیروزی» و «انفعال جامعه جهانی» در کنار «آمدن ترامپ»، صهیونیستها را به این نتیجه غلط رساند که، میتوانند هر غلطی که میخواهند در غزه مرتکب شوند. البته این وحشیگریها میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد. شکارچیهای با تجربه میگویند، وقتی شکار در شرایط وخیم گیر میافتد و راهی برای نجات نمییابد، دست به هر کاری میزند. دلیل این حجم از وحشیگری در غزه میتواند همین استیصال باشد. به نظر میرسد اسرائیل در حال ورود به فاز فروپاشی نرم است.
به هر حال، چه «توهم پیروزی» و چه «استیصال» و چه هر عامل دیگر، هر آنچه باعث شدت یافتن این جنایات از سوی صهیونیستها شده، اتفاقات چند روز اخیر نشان میدهد، صهیونیستها در محاسبات خود واقعا اشتباه کرده و دچار توهم بودهاند. امروز به دلیل این حجم وسیع از کشتارها، شاهد یک «اتحاد جهانی بیسابقه» علیه این رژیم هستیم. حتی اگر واکنشهای ضد صهیونیستی کشورهایی مثل فرانسه، تاکتیکی و با هدف فاصله گرفتن از چنین رژیمی و برای فرار از نفرت جهانی باشد، یک چیز قطعی است: «اسرائیل - به گفته نویسنده روزنامه عبری یدیعوت آحارونوت - مشروعیت تقلبی خود را هم از دست داده است.» و این رژیم امروز منفورترین رژیم جهان است، آن قدر منفور که در قلب بزرگترین حامیاش یعنی آمریکا، ضربهای بیسابقه میخورد. امروز اسرائیل نهتنها در غزه، بلکه در عرصه بینالمللی نیز شکست خورده است. هزینه حمایت از چنین رژیمی برای غرب به حدی افزایش یافته که حتی متحدانش از آن - ولو در زبان- فاصله میگیرند. این روند نشان میدهد که مقاومت فلسطین جبهه «افکار عمومی جهانی» را سه بر هیچ برده است!
🔻روزنامه ابتکار
📍 دیوانسالاری سی درصدی!
✍️ محمدعلی وکیلی
بوروکراسی یا دیوانسالاری نه تنها فینفسه زائد و ناکارآمد نیست، بلکه در جوامع مدرن ضامن رشد و توسعه و منشا خدمات بسیاری شده است. در ایران اما نظام دیوان سالاری دولتی (عمومی) بهدلیل تبدیل شدن به نظام کاغذبازی، طی دهههای متوالی تدریجا به سمتی رفته است که خود به عنوان یکی از موانع مهم توسعه و پیشرفت بهحساب میآید . چهار چرخ ماشین توسعه ایران با چنین دیوانسالاری پنچر است. اگر مذاکرات به نتیجه برسد و تحریمها هم برچیده شود با این دیوانسالاری پرفساد و ناکارآمد، اتفاق مبارکی رخ نخواهد داد. تحریمها کمر کشور را خم کرده ولی دیوانسالاری کنونی کمر کشور را میشکند. یکی از مهمترین مضرات کاغذبازیهای موجود، تاثیرات منفی بر اقتصاد و اشتغال است؛ کاغذبازی پیچیده و طولانی باعث شده بسیاری از افراد برای درخواست یک مجوز ساده اشتغال، ماهها و بعضا سالها در ادارات مختلف سرگردان باشند و تازه در این مسیر چنانچه گرفتار فسادهای اداری نشوند، بعد از مدتها میتوانند یک کسب و کار جدید را آغاز کنند. واضح است که بسیاری از نخبگان در این شرایط حاضر به پذیرش این روند طولانی نبوده و از حوزه اقتصاد مولد کشور خارج میشوند. شاید بیراه نباشد اگر بگویم هیچ دستگاه اجرایی نیست که مردم در مراجعه، یاشاهد کندی و شلختگی و یا مجبور به پرداخت زیرمیزی برای پیشبرد مطالبات خود نباشند . مطابق آمارها ایران به لحاظ شاخص سهولت کسب و کار در بین ۱۹۰ کشور رتبه ۱۲۰ را دارد. علت این وضعیت کاهنده اقتصادی را باید یک سری مقررات دست و پاگیر دانست؛ مقرراتی که در ساختار اداری معیوب گرفتار سیستم دست و پاگیر دیگری میشوند. با مطالعه اجمالی میتوان گفت کارکرد دیوانسالاری کشور به اندازه سی درصد زیر میزی است که دریافت میکنند. اگر به هر دلیل این سی درصد پرداخت نشود کار مردم در دالانهای پرپیچ وخم و زمانبر، قربانی خواهد شد. دیوانسالاری کنونی حیاط خلوتی بنام کارچاق کنی تولید میکند. از دل این نقطه ضعف، پدیده کارچاق کنی سربر میآورد که امروزه در برخی دستگاههای اجرایی و غیراجرایی قابل مشاهده است؛ روی آوردن ارباب رجوع به روش کارچاق کنی در واقع آخرین حلقه از تلاش اوست که ناامید از دیگر روندها، برای دریافت یک خدمت یا مجوز به آن متوسل میشود. این پدیده یکی از عواملی است که بر شاخص فساد و سهولت کسب و کار در یک جامعه اثر میگذارد. دیوانسالاری یا نظام اداری پیچیده که در آن هیچ انسانی، نه یکی و نه بهترینها، نه جمعی اندک و نه جمعی بزرگ، را نمیتوان مسئول دانست و میتوان آن را به درستی حکومت هیچ کس نامید. اگر بنا بر سنت اندیشه سیاسی، جباریت را حکومتی بدانیم که پاسخگوی اعمال خود نیست، دیوانسالاری ناکارآمد یا حکومت هیچکس، به روشنی جبارانهترین انواع حکومت است، زیرا حتی هیچکسی نمانده است که بتوان از او در مورد کارهایی که انجام میشود سوالی کرد که شاید جوابی بدهد. چنین شرایطی است که جایابی کردن مسئولیت و تعیین هویت دشمن را ناممکن میسازد. راه برون رفت از بحران ناکارآمدی دیوانسالاری، تمکین به الزامات دولت الکترونیک میباشد . دیجیتالی کردن خدمات از طریق ایجاد پنجره خدمترسانی و سامانه یکپارچه دولت الکترونیک با الهام از قانون گردش آزاد اطلاعات، زمینهساز دسترسی آسان و یکسان آحاد جامعه به اطلاعات مجوزهاست. اکنون هوش مصنوعی و تحولات حوزه فناوری راهها را میانبر کرده است. مشروط بر آنکه هوش مصنوعی را هم گرفتار دیوانسالاری کنونی نکنیم. بایست با کمک هوش مصنوعی آسیبهای کنونی دیوانسالاری را جبران کرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تولید صنعتی در مسیر بنبست
✍️ الهه بیگی
تولید صنعتی در هزاران کارخانه بزرگ و کوچک در رشتههای پرشمار علاوهبر اینکه سهم قابلاعتنایی در ارزشافزوده کل کشور دارد، در ایجاد و نگهداری سطح اشتغال نیز نقش پررنگی ایفا میکند. تولید صنعتی بسیاری از نیازهای مصرفکنندگان را با تولید صدها کالا تامین میکند و سهم آن از صادرات کل غیر از نفت نیز رقم بالایی است. به همین دلایل است که صیانت از تولید صنعتی در هر وضعیت در دستور کار دولت و بخشخصوصی است اما در حال حاضر تولید صنعتی از چند سو در وضعیت خطرناک قرار گرفته و اگر به زودی از این وضعیت رها نشود بهسوی بنبست کوچ داده میشود.
بزرگترین خطر برای تولید صنعتی در موقعیت امروز کمبود انرژی است. درحالی که در زمستان سال گذشته تولید صنعتی با کمبود گاز روبهرو بود، از اول فروردین امسال تا امروز با کمبود فزاینده برق مواجه شده است. مدیران بنگاههای صنعتی و نیز سیاستگذاران صنعت در هر فرصتی که به دست میآورند به دولت یادآور میشوند استفاده از ظرفیتهای نصب شده در بخشهایی از صنایع به ۲۵درصد رسیده که تولید را غیراقتصادی میکند. گلایههای مدیران تولید صنعتی هر روز ابعاد گستردهای پیدا میکند و تا تعطیلی راهی نمانده است.
تولید صنعتی از سوی دیگر با کمبود اعتبارات ریالی برای تامین سرمایه در گردش و نیز با تاخیرهای تخصیص ارز برای واردات مواد اولیه و کالاهای واسطهای روبهرو شده است. در این وضعیت است که به سوی بنبست رفتن در تولید صنعتی را باید ناگزیر دانست. آیا بانک مرکزی و بانکهای تجاری برای برطرف کردن این تنگنا با بخش صنعت همراهی خواهند کرد؟ اگر این تنگنا برطرف نشود استفاده از همین میزان ظرفیت نیز ناممکن میشود. باید راهی برای بازکردن این گره پیدا شود.
کاهش قدرت خرید جامعه ایرانی به دلیل شکاف بزرگ تاریخی رشد مزد و حقوق کارگران وکارمندان و بازنشستگان و نرخ تورم از دیگر گرههای کور صنعت شده است که هر سال بر ابعاد آن اضافه میشود. شهروندان ایرانی قدرت خرید کاهندهای دارند و ترجیح میدهند فقط کالاهای اساسی به ویژه اقلام غذایی خریداری کنند. تورم فزاینده البته قدرت رقابتی تولید صنعتی ایران با دیگر کشورها را تضعیف کرده و کالاهای وارداتی به ویژه کالاهایی که از چین میآیند بیش از کالاهای ایرانی خریداری میشوند.
با توجه به گرههای کور تولید صنعتی و گلایه و شکایت مدیران دولتی ذیربط و بخشخصوصی باید با تاسف نوشت که تولید صنعتی به سوی بنبست میرود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ارتباط نادرست با فرآیند ارتباطات
✍️ علی ربیعی
به نظر من، یکی از مسائل مهم در سالهای اخیر، گمشدگی نقش میانجیگری در جامعه است. حتی نهاد دین که به عنوان میانجی اجتماعی دارای برگیرندگی از خانواده تا نهادهای مختلف بود و ازسویی مراکز مختلف دینی با مشربهای مختلف و مخاطبان گوناگون نوعی فرهنگ میانجیگری را ترویج میکردند، به تدریج از کارکرد ارتباطی حوزه دین کاسته شد. وقتی حوزه دین با همه عمق و گستره تاریخی خود دچار اختلال در معناسازی شده است، سایر نهادها با شدت بیشتری کارکردهای ارتباطی و اقناعی خود را از دست دادهاند. نهادهایی که بین جامعه و حاکمیت (عمودی) و نیز بین گروههای اجتماعی (افقی) نوعی میانجیگری میکردند نیز کارکرد خود را ازدست دادهاند، حتی در خانوادهها نیز شاهد از بین رفتن میانجیگری هستیم.
امکان احیای میانجیگری از مسیر ارتباطات نوین- همانگونه که گسترش و تحولات عظیم فرآیند ارتباطات، کارکردهای ارتباطات سنتی در همه نهادها را متاثر ساخته است، اما با نگاهی فرصتیابانه، از درون فرآیند و جریانهای ارتباطی میتوان میانجیگریهای نوینی را در درون نهادهای فرهنگی و اجتماعی جامعه جاری ساخت. در این میان، شبکههای اجتماعی و پلتفرمها نیز میتوانند نقش میانجی را ایفا کنند. در واقع، میانجی، فهم مشترک از مساله ایجاد میکند، کنش مشترک پدید میآورد و مسائل را از پایین به بالا و از بالا به پایین منتقل میکند.
بحران هویت فرهنگی و کارکرد نظام ارتباطی - امروز در حوزه فرهنگ به شدت با چالشهای هویتی مواجه هستیم. پرسش اساسی این است که نظام ارتباطی چگونه میتواند به تقویت هویت ایرانی، ایجاد حس همبستگی و جلوگیری از «از جا کندگی» ایران کمک کند؟ ایران بدون عناصر اصلی فرهنگیاش، دچار تهیشدگی است. به باور من، ایران یعنی شفیعی کدکنی، یعنی بهزاد، محمدعلی موحد، یعنی فلاسفه بزرگ، شاعران بزرگ مانند حافظ، سعدی و مولوی؛ ایران یعنی متأخرین و جدیدترینها، ازجمله جشنوارههای فیلم با کیفیت، موسیقی علیزاده و... اینها همه اجزای هویت ما هستند. اگر این عناصر نباشند، با پدیدهای به نام از جا کندگی مواجه خواهیم شد. بهرهگیری هوشمندانه از نظام ارتباطی میتواند این نظام را به سنگر مقدم حفظ هویت ملی بدل کند.
انسجام اجتماعی در سایه ارتباطات - در شرایط امروز ایران، مساله انسجام اجتماعی، نگرانیهایی را ایجاد کرده است. نگرانی برای انسجام اجتماعی از کوچکترین نهاد یعنی خانواده تا بزرگترین نهاد یعنی جامعه و دولت را دربر میگیرد. وقتی میگویند اعتماد کاهش یافته یا سرمایه اجتماعی کم شده، بخشی از آن مربوط به کمرنگ شدن کارکردهای نظام ارتباطی نیز هست. امروز ارتباطات شفاهی هم کمرنگ شده است، حتی گفتوگوهای رودررو در خانهها نیز کم شده است. در گذشته، خانوادهها دور هم مینشستند. نشستنها شکل دایرهای یا چهارگوش داشت؛ حتی وقتی سفرهای پهن بود، جمع شدن اعضای خانواده معنا داشت. بعدها با ورود تلویزیون و نظامهای ارتباطی جدید، این شکل نشستن به صورت «یو» درآمد. اما امروز اعضای خانواده به صورت نقاط پراکنده در خانه مینشینند. این روند، تعاملات اجتماعی و انسانی را کمرنگ و فردگرایی را تشدید کرده است. یکی از وظایف نهاد علم، مطالعه چگونگی استفاده از جامعه شبکهای شده برای گسترش انسجام اجتماعی است.
نقش ارتباطات در ثبات اجتماعی و امنیت ملی - چگونگی عامل ارتباطات و میزان ثبات اجتماعی رابطه معناداری با هم دارند. به عنوان مثال، جوامعی که به جای گفتوگوهای اجتماعی در ساحت عمومی، تبادل اطلاعات به صورت «پچپچگونه» صورت میگیرد، نشانگر بیثباتی اجتماعی هستند. «جامعه پچپچی» جامعهای است که در آن شایعات زیاد شده و گفتوگوها در لایههای پایین جامعه صورت میگیرد، اما در سطح رسمی مشاهده نمیشود. ناگهان میبینیم یک موضوع به طور انفجاری در سطح عمومی مطرح میشود. نظام ارتباطات میتواند بزرگترین نقش را در گذار از جامعه پچپچی به جامعه گفتوگومحور ایفا کند؛ جامعهای که در آن گفتوگوها در سطح آشکار اجتماعی انجام شود.
ضرورت توجه به ارتباطات در توسعه آینده - موضوع قابل تأمل دیگر، نسبت ارتباطات با توسعه آینده است. زمانی کتابی به نام «تکاپوی جهانی» را مطالعه میکردم که در سال ۱۳۶۳ در ایران نیز توسط عبدالحسین نیکگهر ترجمه و منتشر شد. در این کتاب پیشبینی شده بود صنعت خودروسازی که
تا آن زمان بزرگترین اشتغالزای جهان بود (این صنعت حدود ۴۰ شاخه وابسته داشت و طیف وسیعی از مشاغل را پوشش میداد)؛ اما نویسنده کتاب پیشبینی کرده بود که آینده مشاغل به سمت فناوریهای نوین، به ویژه میکروپروسسورها و کامپیوتر خواهد رفت.
امروز نیز همین روند ادامه دارد و بسیاری از مشاغل به حوزههای فناوری اطلاعات و ارتباطات وابستهاند.
تحولات قدرت در جهان و نقش اطلاعات - در گذشته، قدرت در جهان معادل با سلطه نظامی و تسلط بر زمین، هوا یا دریا تلقی میشد، اما امروز بسیاری از صاحبنظران معتقدند که قدرت در آینده مبتنی بر اطلاعات و دانش خواهد بود. با رشد هوش مصنوعی و تحولات علمی، قدرت اطلاعاتی به محور اصلی تبدیل شده است.
سرمایهگذاری اندک در حوزه ارتباطات - متاسفانه میزان سرمایهگذاری ما در فناوریهای ارتباطی بسیار اندک است. کل سرمایهگذاری ما حدود یک میلیارد دلار و اندازه بازار فناوری ارتباطات در کشور حدود دو میلیارد دلار است. این ارقام، سهم ناچیزی از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص دادهاند.
توسعه پلتفرمها؛ نیاز ضروری اقتصاد - موضوع مهم دیگر، مساله توسعه است. شواهد حامی از آن است که پلتفرمها در کشور در مقیاس بزرگ رشد نمیکنند. هر پلتفرمی که به مرحله رشد میرسد باید الزاما با یک شریک دولتی همراه شود. اگر بپذیریم که سهم ما از تولید ناخالص داخلی پایین است، باید به توسعه پلتفرمهای بزرگ بخش خصوصی اجازه بدهیم. نقش دولت باید محدود به تنظیمگری (رگولاتوری) و ایجاد زیرساختها باشد.
نسبت توسعه ارتباطات با عدالت - مساله مهم دیگری که باعث نگرانی است، نسبت میان گسترش ارتباطات و عدالت است. به عنوان نمونه، گسترش مدارس هوشمند هر چند یک ضرورت است، اما در عمل میتواند به تعمیق نابرابری منجر شود. چه کسانی از این امکانات بهرهمند میشوند؟ چه کسانی نمیشوند؟ در روز جهانی ارتباطات در سال ۲۰۲۵، شعار «عدالت جنسیتی» مطرح شد. براساس آمار، ۲.۶ میلیارد نفر در جهان به اینترنت دسترسی ندارند و زنان، سهم بیشتری از این گروه را تشکیل میدهند.
عدالت دیجیتال و گروههای کمصدا - موضوع عدالت دیجیتال فراتر از مدارس و زنان است. به عنوان مثال، من سه شب در هفته با دختری که از بدو تولد روی تختی با ابعاد یکونیم متر در یک متر زندگی میکند، وقت میگذرانم. او برای دیدن سادهترین منظرهها باید با سختی جابهجا شود. نه میتواند سوار هواپیما شود، نه خودرو و نه حتی به سینما برود. ما اخیرا برایش برنامهریزی کردهایم تا بتواند به سینما برود، اما همین هم با دشواریهای فراوان همراه است. سهم چنین افرادی از فناوریهای نوین، مبلمان شهری و هوش مصنوعی چقدر است؟ درحالی که ما درباره آینده ارتباطات و نقش هوش مصنوعی سخن میگوییم، گروههایی هستند که کوچکترین سهمی از این پیشرفتها ندارند.
مطالعه و دغدغههای پژوهشی درباره امنیت و اخلاق - گسترش هوش مصنوعی میتواند نسبت معکوسی با امنیت فردی و انسانی داشته باشد. این فناوری بهراحتی به نهادها، سازمانها و حتی افرادی که به نوعی با دادهها و ابزارهای ارتباطی دسترسی دارند، میتواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
گسترش روندهای غیراخلاقی با سوءاستفاده و شکستن حریمها - امنیت فردی موضوعی بسیار مهم است که در پیوند با بحث اخلاق قرار دارد. اخلاق نیز از سویههای گوناگون ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد؛ از سوءاستفادههای علمی گرفته تا دیگر انواع آن. شکستن حریمهای اخلاقی، موضوعی اساسی در این عرصه است که معتقدم متخصصان جامعهشناسی و ارتباطات اجتماعی نباید از کنار آن بیتفاوت عبور کنند.
سیاست فیلترینگ؛ عامل تقویت آنچه از آن میترسم - گسترش فیلترینگ باعث دسترسی بیشتر کودکان و نوجوانان به محتواهایی شده که اساسا فیلترینگ به بهانه آنها صورت گرفته است و این امر موجب زیانهای بزرگ به توسعه اشتغال و بزرگ شدن اقتصاد دیجیتال شده است.
🔻روزنامه شرق
📍 ترامپ و پادشاهیهای نفتی خلیج فارس
✍️ اردوان امیراصلانی
دونالد ترامپ در نخستین سفر خود به خاورمیانه با حرکتی قاطع بسیاری از ناظران را غافلگیر کرد. فراتر از منافع اقتصادی قابل توجهی که انتظار میرفت، او خطوط کلی سیاست جدید خود در این منطقه ناآرام را ترسیم کرد. با انتخاب کشورهای پادشاهی نفتخیز خلیج فارس به عنوان مقصد اولین سفر رسمی خود، چهل وهفتمین رئیسجمهور ایالات متحده تلاش کرد این کشورها را بار دیگر به مدار با واشنگتن بازگرداند. این کشورها که به واقعگرایی سیاسی گرایش دارند، در سالهای اخیر سیاست خارجی «عدم تعهد» را در پیش گرفته و روابط نزدیکی با روسیه و چین به عنوان شرکای اصلی تجاری برقرار کردهاند.
این ریسک در حال به نتیجه رسیدن است، چنانچه پادشاهیهای نفتخیز منطقه وعده سرمایهگذاریهای کلان در ایالات متحده طی ۱۰ سال آینده را دادهاند. توافقنامههای سرمایهگذاری با عربستان سعودی ۶۰۰ میلیارد دلار، قطر ۵۰۰ میلیارد دلار و امارات متحده ۴/۱ تریلیون دلار عمدتا شامل حوزههای صنایع دفاعی و توسعه فناوری و هوش مصنوعی میشود. شرکتهای آمریکایی نیز موفق به امضای قراردادهای مهمی شدهاند، از جمله بوئینگ که با مشکلات مالی جدی مواجه بود و بیش از هر زمان دیگری به این قراردادها نیاز داشت. امارات متحده عربی سفارش خرید ۲۸ هواپیما را ثبت کرد و شرکت قطرایرویز قراردادی چشمگیر به ارزش ۲۰۰ میلیارد دلار با این سازنده آمریکایی امضا کرد. در عین حال، پادشاهیهای خلیج فارس منافع خود را نیز از نظر دور نمیدارند. عربستان سعودی در ازای این همکاریها به دنبال کسب رضایت واشنگتن برای توسعه صنعت هستهای غیرنظامی خود و امارات نیز امیدوار به همکاری در زمینه انرژی و به ویژه فناوری است، چراکه ابوظبی در پی تبدیلشدن به پیشتاز حوزه هوش مصنوعی است.
علاوه بر پیگیری منافع اقتصادی، رئیسجمهور آمریکا از این سفر برای تشریح جهتگیریهای اصلی دوره دوم ریاستجمهوری خود استفاده کرد. در جریان «مجمع سرمایهگذاری آمریکا - عربستان»، دونالد ترامپ سخنرانیای در حوزه سیاست خارجی ایراد کرد که در آن با درسگرفتن از گذشته، مداخلهگری بیرویه دولتهای نئومحافظهکار و دموکرات پیشین را نکوهش کرد. او موفقیتهای میزبانانش را در عباراتی غیرمعمول ستود و به حاکمیت ملی آنها احترام گذاشت:
«باقی دنیا باید این حقیقت را درک کند: این تحول بزرگ حاصل مداخلهگران غربی یا مردانی نیست که با هواپیماهای زیبا به اینجا میآیند تا به شما درس زندگی و اداره کشورتان را بدهند. نه؛ شگفتیهای درخشان ریاض و ابوظبی را نه آنهایی که خود را «سازندگان ملت» مینامند خلق کردهاند، نه نئومحافظهکاران و نه لیبرالهای خیریه محور که با هزاران میلیارد دلار هزینه نتوانستند کابل، بغداد یا دیگر شهرها را توسعه دهند».
دونالد ترامپ همچنین درباره مسائل راهبردی داغ خاورمیانه، مانند سرنوشت برنامه هستهای ایران و آینده سوریه موضعگیری کرد.
با وجود انتقادات شدید از سیاستهای پیشین ایران، ترامپ بر تمایل خود برای «پایاندادن به درگیریها» و «رسیدن به توافق» با تهران تأکید کرد و عملا حملات پیشدستانهای که از سوی تلآویو درخواست شده بود را رد کرد. با این حال، نتیجه مذاکرات همچنان نامعلوم است، چراکه ایران بر حفظ برنامه هستهای غیرنظامی خود پافشاری میکند. علاوه بر این، رئیسجمهور ترامپ به طور غیرمنتظره تصمیم به لغو تحریمها علیه سوریه که اقتصاد آن در آستانه فروپاشی است، گرفت. محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، با وعده پرداخت بدهی سوریه به بانک جهانی (۱۵ میلیون دلار) و مشارکت در بازسازی این کشور، ترامپ را تشویق کرد. رئیسجمهور آمریکا روز چهارشنبه ۱۴ می با احمد الشرع، تروریست سابق القاعده که چهرهای جدید یافته، در ریاض دیدار کرد که با توجه به ناتوانی دولت موقت سوریه در تثبیت اقتدار خود و همچنین بهرهبرداری گروههای افراطیتر مانند داعش از خلأ امنیتی، حرکتی پرخطر محسوب میشود. این اقدامات موجب تشدید تنش میان تلآویو و واشنگتن شده است.
در حالیکه اسرائیل از برنامه سفر ریاستجمهوری حذف شد، معاون رئیسجمهور، جِی.دی. ونس نیز سفر خود به تلآویو را ظاهرا به دلایل لجستیکی، همزمان با اعلام حمله جدید در نوار غزه که بحران انسانی در آن روز به روز وخیمتر میشود، لغو کرد، همین وضعیت مانع از آن شد که ترامپ بتواند رضایت پادشاهیهای خلیج فارس برای گسترش توافقنامههای ابراهیم را جلب کند.
در نهایت، اگرچه این نخستین سفر به خاورمیانه از نظر اقتصادی موفقیتآمیز بود، اما سرنوشت پروندههای منطقهای از جمله توافق هستهای با ایران، آینده غزه، لبنان و سوریه همچنان نامعلوم باقی مانده است. باید دید آیا روش ترامپ که شاید عجیب ولی عملگرایانه است، نتیجه خواهد داد یا خیر.
🔻روزنامه همشهری
📍 تهران بر لبه پرتگاه؛ فروپاشی حریم پایتخت
✍️ حمیدرضا صارمی
تهران، این کلانشهر پرهیاهو و پرجنبوجوش که قرنهاست همچون نگینی درخشان بر تارک تمدن و فرهنگ ایرانزمین میدرخشد، امروز در آستانه بحرانی سترگ و خاموش ایستاده است؛ بحرانی نهچندان آشکار اما فراگیر و هولناک که ستونهای استوار و پایههای حیات این شهر بزرگ را به لرزه درآورده است؛ بحرانی به نام «فروپاشی حریم تهران» که اگر امروز فریاد بیدارباش آن سر نگیرد، فردا دیر است و این پایتخت کهن به جای شهری زنده، پویا و مملو از امید، به خاطرهای تلخ، شهری زخمی و ویرانهای غمانگیز بدل خواهد شد.
در سال۱۳۹۵ پس از سالها پژوهش ژرف، بررسی دقیق و تعاملات خردمندانه میان کارشناسان، مدیران و نهادهای ذیربط، شورای عالی شهرسازی و معماری کشور با دیدگاهی نافذ و آیندهنگرانه طرحی راهبردی و جامع را به تصویب رساند که نهتنها حدود ۶هزار کیلومترمربع از اراضی پیرامونی تهران را بهعنوان حریم قانونی تعیین میکرد، بلکه میخواست حصاری مستحکم و نفوذناپذیر در برابر هجوم بیرویه ساختوسازهای غیرمجاز، نابسامانیها و تخریب منابع طبیعی به وجود آورد. این سند سترگ پس از سالها انتظار و پیچوخمهای اداری در سال۱۴۰۲ ازسوی استانداری وقت ابلاغ شد و شهرداری تهران نیز با تأسیس نهادی متعهد و تخصصی گامهای نخست را در راه حفاظت و مدیریت این پهنه وسیع برداشت؛ حرکتی که نویدبخش روزهایی روشن و آیندهای پایدار برای تهران بود.
اما افسوس که این نور امید زودگذر بود. در بهمنماه ۱۴۰۳، با تصمیمی ناگهانی و غافلگیرکننده از سوی معاونت سیاسی وزارت کشور ابلاغیه مزبور لغو و بیاعتبار اعلام شد؛ تصمیمی که شهرداری را از هرگونه دخل و تصرف و مدیریت این اراضی وسیع محروم ساخت و تهران را بار دیگر در ورطهای تاریک و هولناک از بیحریمی، بیقانونی و ناامنی رها کرد. امروز اما وضعیت از پیش نیز وخیمتر است، چراکه بیش از ۱۳۰۰کیلومترمربع از اراضی تحت اختیار شهرداری در معرض تهدیدی جدی و بیسابقه قرار گرفتهاند و این یعنی بازگشایی دروازههای پایتخت به روی هجوم ساختوسازهای غیرمجاز، تخریبهای گسترده منابع طبیعی، تشدید آسیبهای اجتماعی و اقتصادی و گسترش تهدیدات امنیتی.
حریم تهران، آن ریههای پاک و زندهای که تنفس میلیونها انسان را تضمین میکند، نه صرفا مرزهایی فیزیکی، بلکه مرزهای حیاتی و نجاتبخشی است که سلامت محیطزیست، امنیت زیستی و آرامش روانی شهروندان را پاس میدارد و از دست رفتن این حریم چیزی جز خفگی خاموش و گسست تدریجی این شهر پرفرازونشیب نیست. هرگونه ضعف، سستی یا ناهماهنگی در مدیریت یکپارچه و منسجم این حریم همانند گشودن دروازهای است روی بیقانونی، فساد زمین، نابودی منابع طبیعی و بروز بحرانهای پیچیده اجتماعی و اقتصادی.
این بحران، فراتر از یک معضل شهری محض، تهدیدی ملی و فراگیر است؛ تهدیدی که اگر امروز با همه توان و خرد به مقابله با آن نشتابیم، فردا به بحرانهای امنیتی عمیق، مهاجرت معکوس و زخمهایی کهنه و ناگشودنی در بطن جامعه خواهد انجامید. رأی هیأت عمومی دیوان عدالت اداری که تنها شورای عالی شهرسازی را مرجع قانونی تعیین حریم دانسته است، همچون فانوسی روشن در تاریکی راهنمای پاسداری از حقوق عمومی و کیان شهر است.
خوشبختانه در جلسهای سرنوشتساز با حضور ریاست محترم جمهور و فرمانداران موضوع بازگردانی و احیای این طرح مهم با جدیت و اهتمام ویژه مورد بحث و بررسی قرار گرفت و دستوری عاجل برای واکاوی علل و پیامدهای لغو ابلاغیه صادر شد. لیکن زمان در حال سپری شدن است و هر لحظه تأخیر همچون سنگی است که بر سنگریزههای فروپاشی میافزاید و تهران را به سراشیبی سقوطی برگشتناپذیر میکشاند.
اکنون بیش از هر زمان دیگری باید از مرز هشدارها عبور کنیم و به ساحت عمل و اقدام گام نهیم. شورای عالی شهرسازی و معماری باید با بهرهگیری از تمام ظرفیتهای قانونی، کارشناسانه و اجتماعی ابلاغیه لغوشده را به فوریت احیا کند و در کنار آن چارچوبی الزامآور، دقیق و شفاف برای نظارت، پایش و اجرای بیکموکاست طرح حریم تدوین و عملیاتی سازد؛ چارچوبی که اجازه ندهد هیچگونه سستی، کوتاهی یا ناهماهنگیای بر این میراث گرانبها چیره شود.
مجلس شورای اسلامی نیز باید با تصویب قوانین روشن، قاطع و بازدارنده از تکرار چنین تصمیمات خلقالساعه و مخربی جلوگیری کند؛ قوانینی که نهفقط تهران، بلکه سرنوشت تمامی میهن را در برابر تهاجم نابسامانیها و بیقانونیها بیمه سازد. دستگاه قضایی کشور نیز، بهمثابه پاسدار عدالت و حافظ حقوق عمومی، موظف است با اتکا به آرای پیشین و اصول بنیادین حقوقی، از حریم ملی و شهری پاسداری بیوقفه کند.
در پایان، این مسئولیت بزرگ و تاریخی بر دوش تمامی شهروندان، کارشناسان، اصحاب رسانه و فعالان جامعه مدنی است که با درک ژرف و احساسی آگاهانه مطالبهگری خود را در راه حفظ و حراست از حریم تهران پیگیری کنند، چراکه سرنوشت این شهر نه در انحصار یک نهاد یا گروه خاص، بلکه در همصدایی و عزم ملی برای حفظ هویت، آرامش و زیستپذیری آن نهفته است.
حریم تهران مرز تعیینکننده سرنوشت است؛ راهی است میان نجات و نابودی، میدانی است که در آن انتخابی تاریخی و سرنوشتساز پیش رو داریم؛ یا باید همچون نگینی تابناک آن را حفظ کنیم یا بگذاریم بیحریمی و بیقانونی آن را به خاک و خاکستر تبدیل سازد.
تهران امروز بیش از هر زمان دیگری به حریمی مستحکم، نافذ و عملیاتی نیازمند است، حریمی که نه در شعار، بلکه در عمل و سیاستهای عینی و مقتدرانه به رسمیت شناخته شود تا این شهر پر از زندگی بتواند به حیات خود ادامه دهد و فردایی روشن برای نسلهای آینده بسازد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست