🔻روزنامه تعادل
📍 زمانی برای عادلانه شدن یارانه انرژی
✍️ نرسی قربان
از دیروز طرح جدید دولت برای بهروزرسانی شیوه توزیع سوخت به صورت پایلوت در یکی از جایگاههای توزیع سوخت تهران آغاز شد. در اخبار آمده که با این ایده سهمیه سوخت خودروها به کارت بانکی افراد منتقل میشود و دیگر نیازی به همراه داشتن کارت سوخت نخواهد بود. قرار است از اپلیکیشنهای موبایلی برای زدن بنزین استفاده شود. این اپلیکیشن، پس از اتصال به سامانه هوشمند جایگاه، امکان فعالسازی سهمیه را برای راننده فراهم میکند.راهبردی که دولت از طریق آن تلاش میکند، روند عرضه یارانه سوخت را به صورت عادلانهای صورتبندی استفاده از سامانههای ارتباطی و اپلیکیشنهای موبایل است تا فرآیند سوختگیری فقط از طریق کارت بانکی انجام شود. علی شمساردکانی از جمله چهرههایی است که سالها قبل درباره ضرورت توزیع عادلانه یارانه سوخت به عموم مردم ایران صحبت کرده و راهبردهای جالب توجهی را ارایه کرده بود. مطابق این منطقه همه افراد جامعه باید از یارانهای که از درآمدهای نفتی و بنزین کسب میشود، بهرهمند شوند. اما تا قبل از طرح دولت، اگر خانوادهای ۴خودروی پرمصرف داشت، بهره بیشتری از یارانه سوخت میبرد و بر عکس خانواده فقیری که از داشتن خودرو محروم بود، از یارانه سوخت بهرهای نمیبرد. تناقضی عجیب که یارانه انرژی را به جیب افراد دارا سرازیر میکرد و مردم کم برخوردار را از آن محروم میکرد . اما طرحی که سالها قبل تحلیلگران از آن پردهبرداری کرده بودند، این بود که هر خانواده ایرانی بهرهای مشخص از یارانه بنزینی داشته باشد و بتواند از اعتبار مالی این یارانه برای هزینههای زندگی خود بهره جوید. یعنی اگر Xتومان یارانه بنزین توزیع میشود، این یارانه بین ۸۵ میلیون ایرانی توزیع شود. به این صورت که معادل ریالی این سهم در کارت بانکی افراد ریخته شود و فرد بتواند از این اعتبار بنزین خریداری کند یا هر کالا و خدمات دیگری که مایل به استفاده از آن است. در این صورت خانواده فاقد خودرو سهمی از ارائه بنزین دریافت میکرد و خانوادهای که چند خودرو داشت، از یارانه مضاعف و چند برابری بهرهمند نمیشد. این رویکردی است که اتفاقا دولت چهاردهم هم مدام درباره آن صحبت میکند و از رفع تبعیض و توزیع عادلانه منابع میگوید. از این طریق سرپرست خانواده میتوانست از منابع ناشی از این یارانه برای خرید برنج، نان، ماست، روغن یا پرداخت قبوض برق و آب و گاز خود استفاده کند. حتی اگر به پول نقد نیاز داشت، میتوانست از آن بهره جسته و نیاز خود را در حد مشخص برطرف کند. اما باید توجه داشت که ناترازی انرژی و بنزین با چنین طرحهایی پایان نمییابد. این طرحها تنها برای توزیع عادلانه یارانه انرژی است. برای رفع ناترازی سوخت در ایران، دولت ابتدا باید.
تولید خود را افزایش دهد و از سوی دیگر اصلاحات اساسی در الگوی مصرف انرژی ایجاد کند. تنها از این طریق است که میتوان امید داشت که ناترازی بنزین کاهش پیدا کند. توزیع یارانه از طریق سامانههای ارتباطی و کارتهای بانکی، هم به توزیع عادلانه کمک میکند و هم بخشی از مشکلاتی که بر اثر قاچاق سوخت ایجاد میشود را پوشش میدهد. الگوی مصرف انرژی در ایران هم باید اصلاح شود. طرح جدید دولت هرچند به توزیع عادلانه یارانه انرژی کمک میکند، اما باید در زمینه بهبود شاخصهای مصرف هم اقدامات لازم و فرهنگسازی صورت گیرد. معتقدم با پایش درست این طرح میتوان زمینههایی را ایجاد کرد که هم توزیع یارانهها عادلانه شود و هم زمینه سوءاستفاده از کارتهای سوخت کاهش یابد. در مراحل بعدی اما باید تولید انرژی در ایران را افزایش داد ضمن اینکه الگوی مصرف را نیز با فرهنگسازی و آموزش اصلاح کرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 شهریاران خانههای نیمساخته
✍️ نوید رئیسی
«کشورهای عربی، بیابانهای خشک را به زمینهای حاصلخیز تبدیل کردهاند.» این عبارتی بود که دونالد ترامپ، رئیسجمهور جمهوریخواه ایالاتمتحده، در اولین سفر خارجی خود در مجمع سرمایهگذاری سعودی-آمریکایی در اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در ستایش روند توسعه کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس بر زبان راند.
این ستایش، ناخودآگاه ذهن را به زمانی میبرد که جیمی کارتر، رئیسجمهور دموکرات ایالاتمتحده، در سفر خود به تهران در دیماه ۱۳۵۶، ایران را «جزیره ثبات در یکی از بیثباتترین مناطق جهان» توصیف کرد. طی این دوره تقریبا ۴۷ساله، خط و ربط سیاسی کشورها و شاید از آن مهمتر، وضعیت اقتصادی در شمال و جنوب خلیجفارس زیر و زبر شده است.
براساس آمار بانک جهانی، اقتصاد ایران که در سال ۱۳۵۷ با تولید ناخالص داخلی ۹۰میلیارد دلاری حدود ۸۰درصد اقتصاد ۱۱۰میلیارد دلاری عربستان و سهبرابر اقتصاد ۳۰میلیارد دلاری امارات بود، در سال ۱۴۰۳ با تولید ناخالص داخلی ۴۰۰میلیارد دلاری کمتر از نصف اقتصاد ۱.۱تریلیون دلاری عربستان و حتی کوچکتر از اقتصاد ۵۱۰میلیارد دلاری امارات شده است. در همین بازه زمانی، اقتصاد قطر از ۵.۵میلیارد به ۲۱۰میلیارد دلار یعنی تقریبا نصف اقتصاد ایران رسیده است. این تصویر ناخوشایند، پرسشهای مهمی را در مورد روند توسعه جنوب خلیجفارس پیش میکشد؛ توسعهای که مانند ایران ۴۷سال پیش بر مدار خودکامگی در گردش است. آیا آنچه مشاهده میکنیم تکرار تاریخی رویایی شکوهمند است که ناگزیر در غیاب توسعه اجتماعی-سیاسی با شکست مواجه میشود؟
نگرش متعارف سیاسی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، کشورها را به دو گروه اصلی «دموکراسیهای توسعهیافته» و «دیکتاتوریها و شبهدموکراسیهای توسعهنیافته» تقسیم میکرد. سایر کشورها در این نگرش به عنوان کشورهای در حال گذاری در نظر گرفته میشدند که تلاش میکردند حکمرانی سیاسی بسته را با حکمرانی اقتصادی توسعهگرا ترکیب کنند. در مقام تمثیل، این کشورها به «خانههای نیمساختهای» تشبیه میشدند که بهزودی یا با حرکت در جهت تقویت مشارکت سیاسی تکمیل شده یا با سر فرود آوردن در برابر توفانهای اقتصادی و سیاسی به ویرانه تبدیل میشوند. این درک از گذار بر پایه دو فرضیه استوار بود. اول، منوط کردن دستورکار توسعه به تصمیم خودکامگان مانند سپردن فرمان سرنوشت به نتیجه پرتاب سکه است؛ چنانچه شانس یار باشد و میل حاکمان به توسعه گرایش داشته باشد، ممکن است کشورها موفق شوند؛ اما از آنجا که قدرت بیمهار، تمایل به فساد دارد، احتمال آنکه منافع عمومی قربانی مطامع سیاسی شود افزونتر است. دومین فرضیه، ناظر بر جامعه بوده و براساس این شهود سامان یافته بود که افزایش درآمد سرانه و بهویژه، تقویت طبقه متوسط، تقاضا برای مشارکت سیاسی را تحریک میکند. این به آن معنی بود که عدمتوازن بین توسعه اقتصادی و سیاسی میتوانست، مانند آنچه در انقلاب ایران رخ داد، کشورها را در گرداب نارضایتی و بیثباتیهای اجتماعی-سیاسی گرفتار کرده و روند توسعه را مختل کند.
ایده خانههای نیمساخته تنها یک نظریه بر روی کاغذ نبود؛ این ایده در زمانهای که جنگ سردِ «ایسم»ها، جهان را درمینوردید، به لحاظ عملی نیز با پیامدهای تاریخسازی همراه بود. برای نمونه، آنچه غربیها را به گشودن آغوش تعاملات بینالمللی به روی چین کمونیست در پایان دهه ۱۹۷۰ سوق داد، این دیدگاه بود که توسعه اقتصادی، ناگزیر ارزشهای لیبرال را به این غول خفته شرقی تسری میدهد. موج دموکراسیخواهی در اروپای شرقی در اواخر دهه ۱۹۸۰ و فروپاشی شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰ نیز رخدادهایی بودند که بیش از پیش بر تنور خوشبینیها نسبت به این ایده دمیدند. تاریخ اما، آبستن سرنوشتی متفاوت بود.
<div >روند شتابان حرکت رو به جلوی نظام خودکامه چین نشان داد که خانههای نیمساخته میتوانند در شرایط تاریخی و فرهنگی متفاوت، از آنچه تصور میشد پایدارتر باشند. این روند البته تنها به چین محدود نبوده است: گزارش دموکراسی ۲۰۲۵ نشان میدهد امروز نزدیک به سهنفر از هر چهار نفر در جهان (حدود ۷۲درصد) در حکومتهای خودکامه زندگی میکنند. از آن مهمتر، براساس این گزارش، شاخص موزون سطح دموکراسی براساس تولید ناخالص داخلی برای یک دوره ۲۵ساله نزولی بوده و اکنون به پایینترین سطح خود در بیش از ۵۰سال گذشته رسیده است. این تصویر تاریک، پیامدی از اثرات همزمان کاهش گرایش جهانی به دموکراسی و نیز افزایش قدرت اقتصادی کشورهای استبدادی مانند چین بوده است. چرا واقعیت چنین از پیشبینیها فاصله گرفت؟
طی دهههای گذشته، فروکاسته شدن دموکراسی نمایندگی به صندوقهای رأی تزئینی از سویی و درگیری دموکراسیهای نابالغ با ناپایداریهای سیاسی از سوی دیگر، شهروندان عادی را در بسیاری از کشورهای در حال توسعه نسبت به مردمسالاری بدبین کرده است. واقعیت این است که برخلاف پنجدهه پیش، امروز بخش بزرگی از ساکنان خانههای نیمساخته دیگر به دموکراسی به عنوان یک الگوی ایدهآل نگاه نمیکنند؛ آنها با مشاهده دوگانه شکستهای دموکراتیک و پیروزیهای استبدادی، به این باور رسیدهاند که زیستن در سایه خودکامگانی که توسعه را برایشان به ارمغان میآوردند، بر مواجهه با عدمقطعیتها و ناپایداریهای سیاسی-اقتصادی دموکراتیک در کشورهای فاقد پیشینه فرهنگی مردمسالار ارجحیت دارد. شاید بتوان به اغماض ادعا کرد که طی دهههای گذشته یک طبقه متوسط متمایل به اقتدارگرایی در جهان غیرغربی (و حتی غربی) بالیده است. این البته تمام ماجرا نبوده است.
برخلاف دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که «ایسم»های اقتصادی نقشی محوری در بلوکبندیهای قدرت ایفا میکردند، بسیاری از اقتدارگرایان امروز به تجربه و فراست آموختهاند که الگوهای حکمرانی اجتماعی-اقتصادی غیرواقعگرایانه، تضمینی پایدار برای بقای سیاسی فراهم نمیآورند؛ چرا که در بلندمدت با تخریب اقتصاد و دامن زدن به نارضایتی عمومی، تهدیدها علیه قدرت مستقر را تشدید میکنند؛ حتی مستبدترین حاکمان نیز چنانچه بخواهند شبها در آرامش سر بر بالین بگذارند، باید در مسیر حفاظت از نوعی «قرارداد اجتماعی» بین دولت و ملت گام نهند و در مقابل انحصار قدرت چیزی هم به مردمان عرضه کنند. مصون ماندن نسبی کشورهای نفتی جنوب خلیجفارس در برابر امواج بهار عربی خود شاهدی بر این است که اهمیت بدهبستان متقابل بین سطح رفاه و پایداری سیاسی، آن هم در بلندمدت، تا چه اندازه در ایده خانههای نیمساخته دست کم گرفته شده بود.
نقشآفرینی نفت در مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی کشورها همواره یکی از موضوعات نظری محوری و البته، پرمناقشه اقتصاد سیاسی بوده است. رانت نفت میتواند بهسهولت در ترکیب با جزمیت «ایسم»های اقتصادی، نزدیکنگری کارگزاران سیاسی و رانتجویی فرادستان صاحبنفوذ، دموکراسیها را به سمت پوپولیسم و دیکتاتوریها را به سمت حامیپروری منحرف کند؛ اینها همان مکانیزمهایی هستند که موهبت منابع طبیعی را به شومی بدل میکنند. نفت اما در همین حال میتواند در دستان حاکمان واقعگرا به شمشیری برنده برای تحکیم قدرت از مسیر پیشبرد توسعه تبدیل شود.
این البته در گرو آن است که حاکمان تا به آن اندازه عقلانیت و دورنگری به خرج دهند که از سرمایههای طبیعی برای توسعه زیرساختها، انتقال فناوری، تنوعبخشی به اقتصاد، سرمایهگذاری در داخل و خارج و ارتقای جایگاه و اعتبار بینالمللی کشورهای خود بهره گیرند. شاید جنبههای نمایشی امضای قراردادهایی به ارزش تخمینی یکتریلیون دلار در سفر اخیر دونالد ترامپ به منطقه بر جنبههای واقعی آن بچربد، اما دیدگاهی که سرمایهگذاری و تجارت را دقیقا مشابه ۴۷سال پیش، به وابستگی ترجمه میکند، عامدانه این پرسش را مسکوت میگذارد که بالاخره باید با نفت چه کرد.
بدیهی است که نه جیمی کارتر دموکرات دلبسته ایران و ایرانیان بود و نه دونالد ترامپ جمهوریخواه شیفته فرش بنفش و رقصهای عربی است. شاید هیچچیز بهتر از عکس یادگاری دونالد ترامپ با محمد الشرع که زمانی نهچندان دور تصویرش با جایزه ۱۰میلیون دلاری بر صفحه وزارت امور خارجه آمریکا نقش بسته بود، نتواند منطق واقعگرایانه حاکم بر روابط بینالملل را به صورت عریان نمایش دهد.
این منطق واقعگرایانه، صورتبندی سرراستی از سفر چهل و هفتمین رئیسجمهور آمریکا به منطقه ارائه میکند: مشارکتهای برد-برد اقتصادی، هم آنچه را که امیران جنوب خلیجفارس برای پیشبرد توسعه به آن نیاز دارند در اختیار آنها قرار میدهد و هم به ایالاتمتحده امکان میدهد تا در جریان ورودی پترودلارها به منطقه سهیم شود. واقعگرایی نفتی-عربی البته تنها به روابط با غرب خلاصه نمیشود؛ در فاصله دو سفر رسمی دونالد ترامپ به منطقه در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۲۵، عربستان، قطر و امارات تلاش کردند تا شراکت امنیتی با ایالاتمتحده را بهوسیله تجارت گستردهتر با چین متعادل کنند. براساس آمار اداره کل گمرک چین، عربستان در سال ۲۰۲۴ با صادرات تقریبی روزانه ۱.۶میلیون بشکه، سومین تامینکننده نفت چین پس از روسیه و مالزی بوده است. قطر در سال ۲۰۲۴ تقریبا ۲۷درصد از واردات گاز طبیعی مایع چین و حدود ۱۸درصد از کل صادرات جهانی آن را در اختیار داشته است.
چین بزرگترین شریک تجاری امارات در سال ۲۰۲۴ با حجم کلی مبادلاتی در حدود ۱۰۰میلیارد دلار بوده است و دو کشور، شراکتی استراتژیک در «ابتکار کمربند و جاده» دارند. نفوذ بینالمللی امارات این روزها تا بدانجا رسیده است که نشریه فارنافرز در آخرین شماره سال ۲۰۲۳، حاکمانش را «خاندان مدیچی خاورمیانه» مینامد. حتی با فرض پذیرش دلارهای نفتی به عنوان پیشران توسعه عربی و تردید نسبت به موفقیت بلندمدت پروژههای اقتصادی باشکوه منطقه، باز هم نمیتوان بر نگاه رو به آینده حاکمان جنوب خلیجفارس چشم فروبست؛ نگاهی که با پذیرش قواعد حکمرانی معطوف به توسعه، با همه الزامات آن، مرکز ثقل اعتبار را در خلیجفارس جابهجا کرده است.
اقتصاددانان ایرانی وضعیت بحرانی تولید، معیشت و ناترازیهای کشور را به اقتصاد دستوری و نبود رقابت و آزادی اقتصادی نسبت میدهند. صاحبنظران سیاسی بر نقش محدودیتهای نمایندگی سیاسی و ضعف نهادهای سیاسی در شکلگیری وضعیت موجود تاکید میکنند. جامعهشناسان، نگران روند تعمیق شکاف بین خواستهای اجتماعی و قوانین رسمی هستند. در نهایت، متخصصان روابط بینالملل نگاه هویتی به سیاست خارجی را سببساز گرفتاری کشور در دام تنشهای مداوم میدانند. همه این موارد در جای خود درست هستند؛ اما آنچه اغلب بهسادگی از آن عبور شده، این واقعیت است که شاخههای مختلف ناکارآمدیهای حکمرانی در ایران همگی از تنه قیممآبی منشعب شده و از ریشه آرمانگرایی تغذیه میکنند. آرمانگرایی در معنای انکار قواعد زمینی حاکم بر اقتصاد، سیاست، جامعه و بر همین سیاق، روابط بینالملل، همان سنگبنای ناراستی بود که دیوار حکمرانی ایران در دهه ۱۳۶۰ بر آن استوار شد.
این نگاه آرمانگرایانه، سخاوتمندانه به حکمرانان جایگاه قیمهایی را اعطا کرد که بنا بر تشخیص خود نهتنها اقتصاد، سیاست و جامعه ایرانی، بلکه جهانیان را هدایت کنند. نتیجه طبیعی این نگاه، ابتنای بیش از پیش مدیریت اقتصاد، سیاست و جامعه بر دستور و سیاست خارجی بر تقابل بود. البته ناراستی دیوار حکمرانی در ایران در همین نقطه متوقف نشد. پس از عدمموفقیت ایران در گذر از ترمیدور در پایان دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰، حافظان ایدهآلیسم آرامآرام در یک دگردیسی به منتفعشوندگان ناکارآمدی تغییر ماهیت دادند؛ ایدهآلگرایی قیممآبانه در پشت سر چیزی جز اقتصاد و منابع طبیعی تخریبشده، مردمان گرفتار معیشت، سیاست خارجی درگیر با تنشهای مدوام، دولتی ورشکسته و البته انبوه کاسبان توسعهنیافتگی بر جا نگذاشته است. دقیقا از همین روست که بسیاری، واقعگرایی را به عنوان بدیل آرمانگرایی، نیاز فوری حکمرانی امروز ایران میدانند.
توسعه با واقعگرایی به پیش میرود؛ اما تا چه اندازه باید برای واقعگرایی وزن قائل شد؟ آیا نظامهای خودکامه اما توسعهگرایی مانند چین و کشورهای عربی جنوب خلیجفارس، الگویی «ایدهآل» برای حکمرانی بهدست میدهند؟ پاسخ من به این پرسش منفی است. محدود کردن مفهوم آزادی به حصار اقتصاد و بیرون نهادن خواستهای اجتماعی-سیاسی از دایره شمول آن مشابه با کجاندیشی روشنفکران چپزدهای است که همزمان با دفاع از آزادیهای اجتماعی و سیاسی میاندیشند دستیابی به خیر عمومی در اقتصاد نیازمند قیممآبی دولتی است. با این حال، نمیتوان کتمان کرد که حکمرانی غیرایدهآل اما واقعگرا، در مقام مقایسه، دستکم با این مزیت همراه است که دولتها را در دام انزوا و ملتها را در تله توسعهنیافتگی گرفتار نکنند.
بیش از ۵۰۰سال پیش، نیکولا ماکیاولی، اندیشمند ایتالیایی دوره رنسانس، با فاصلهگیری از سنت نصیحتالملوکنویسی سیاست را در رساله «شهریار» زمینی کرد و بدخوانی تاریخی را به جان خرید: «همه دولتها، همه فرمانرواییهایی که مردمان تاکنون در سایهشان زیستهاند، یا جمهوری بودهاند یا شهریاری... اینجا به شهریاریها خواهم پرداخت و بس و چنانکه گفتیم، درباره چگونگی فرمانروایی بر آنها و پاسداری از آنها سخن خواهم راند.» بیتردید برخی از توصیههای ماکیاولی در رسالهاش از دیدگاه اخلاقی قابل دفاع نیستند، اما او به این دلیل جایگاهی خاص در تاریخ اندیشه سیاسی دارد که برای نخستین بار، علم سیاست را بر مبنای کنشهای بشری بنیاد کرد. امیران توسعهگرای امروز خاورمیانه «شهریاران خانههای نیمساخته» هستند؛ میتوان با پیشدارویهای بدبینانه ایشان را مورد قضاوت قرار داد، اما در همان حال، همچنان باید اندیشید که چرا این شهریاران چنین در میان مردمان محبوب شدهاند. حتی تجربههای غیرایدهآل نیز میتوانند برای دولتها و ملتها درسآموز باشند.
🔻روزنامه کیهان
📍 مردی که قاعدهها را تغییر داد
✍️ سیدمحمدعماد اعرابی
گاهی آدم نه از قافله شهدا که حتی از نوشتن برای شهدا هم جا میماند! با خودم میگویم پنج روز از سالگرد شهادت سید ابراهیم رئیسی گذشته و دیگر نمیشود به این بهانه یادداشت نوشت چون قاعده مطبوعات نیست که سرمقاله به چیزی غیر از موضوعات روز بپردازد. اما وقتی موضوع مردی باشد که در خدمت به مردم همه قاعدهها را شکست؛ دیگر قواعد معنی ندارد...
کرونا بود و قاعدههای سختگیرانهاش؛ قرنطینه، ماسک، فاصلهگذاری اجتماعی، محدودیت سفر و... رئیس دولت دوازدهم به بهانه کرونا ماهها بود که نه از تهران بلکه حتی از ساختمان پاستور هم برای سرکشی به امور کشور خارج نمیشد. سید ابراهیم اما دلش تاب نداشت؛ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰ تنها دو روز پس از تشکیل کابینه و در حالی که در آخرین روز دولت قبلی یعنی ۲ شهریور ۱۴۰۰ آمار مرگومیر کرونایی رکورد ۷۰۹ نفر در روز را هم ثبت کرده بود؛ او راهی خوزستان شد. سید ابراهیم به میان مردم خوزستان رفت تا از نزدیک مشکلات آنها در دسترسی به آب را لمس کند. هفته بعد جمعه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ او مهمان مردم سیستان و بلوچستان بود تا مشکلات آب آشامیدنی در این استان را نیز از نزدیک ارزیابی و بررسی کند. یک سال بعد جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ پروژه بزرگ غدیر برای آبرسانی به ۲۶ شهر و بیش از ۱۰۰۰ روستای استان خوزستان با حضور سید ابراهیم رئیسی افتتاح شد. طرحی که از زمان آغازش در سال ۱۳۸۷ تا پیش از دولت شهید رئیسی
۵۰ درصد پیشرفت داشت؛ ظرف یک سال به مرحله بهرهبرداری رسید. شهریور ۱۴۰۱ مشکل آب آشامیدنی ۱۰۷ هزار و ۲۹۳ نفر از اهالی سیستانوبلوچستان(۸۶۰۸۳ نفر از جمعیت روستایی و ۲۱۲۱۰ نفر از جمعیت شهری) هم حل شده بود و دولت سیزدهم برای دستیابی به شاخص ۹۵ درصدی بهرهمندی از آب آشامیدنی در روستاهای این استان طی سه سال آینده هدفگذاری کرده بود. حتی قواعد سختگیرانه کرونا هم نمیتوانست تلاشهای رئیس دولت سیزدهم را محدود کند.
جمعه یعنی تعطیلی؛ این قاعده روزهای هفته است. برای سید ابراهیم رئیسی اما چنین قاعدهای وجود نداشت. دیدار با مردم مهاباد، بازدید از ساختمان فروریخته متروپل آبادان، بازدید از یکی از بزرگترین مزارع قارچ کشور در سروآباد، افتتاح بزرگترین خط تولید پنل خورشیدی کشور در خمین، حضور در جمع مردم مرزنشین روستای لانو، افتتاح طرح آبرسانی به بم و بروات، بازدید از اجرای طرح ملی انتقال آب از دریای عمان به اصفهان، افتتاح پروژه بزرگ فیبر نوری استان گلستان، احیای کارخانه چوب و کاغذ مازندران، افتتاح بیمارستان قائمشهر و... فقط بخشی از جمعههای سید ابراهیم رئیسی بود. تقریبا تمامی جمعههای او در سفر به استانها، سفر به سایر کشورها و یا برگزاری جلسات مهم مدیریتی خلاصه شد. اسکندر مؤمنی، وزیر کشور دولت چهاردهم، در قدردانی از این همه فعالیت رئیس دولت سیزدهم گفت: «یک جمعه ندیدیم که شهید رئیسی در سفر نباشد.» برخلاف این روزها که حتی ایام کاری هفته نیز به بهانهای تعطیل میشود؛ سید ابراهیم رئیسی روز تعطیل هفته را هم تبدیل به روز کاری کرد. در این زمینه او باز هم قاعده را شکست؛ جمعهها برای رئیسی هیچوقت تعطیل نبود!
قاعده این بود که رئیسجمهور فارغ از گرمای تابستان و سرمای زمستان در هوای مطلوب اتاق کارش، روی صندلی راحت ریاستجمهوری مینشست و کشور را از دریچه چند اینچی یک صفحه نمایش اداره میکرد؛ و یا پشت شیشههای دودی تشریفات و از درون ماشینهای شاسی بلند نگاهی به پایین میانداخت و رعیت را مشاهده میکرد. روزهای تلخ دهه ۹۰ را میگویم؛ روزهایی که اغلب مسئولان دولتی دیواری قطور میان خود و مردم کشیده بودند. سفرهای استانی و حضور میدانی را با بهانههای واهی به حداقل رسانده بودند تا کمتر با مردم و مشکلاتشان چشمدرچشم شوند و در این سستی و سوءتدبیر مفرط چه امیدهایی که ناامید نشد و چه کارگاهها و کارخانههایی که رو به تعطیلی نرفت!
سید ابراهیم اما اهل دیوارکشی نبود؛ او در میان مردم بود و با مردم مشکلات را حل میکرد. طی ۳۳ ماه از فعالیت دولتش ۴۹ مرتبه به استانهای مختلف کشور سفر کرد؛ آماری که برای رئیسجمهور قبل از او تنها ۱۴ سفر طی ۴ سال (۱۴۰۰- ۱۳۹۶) بود! سید ابراهیم رئیسی در کمتر از یک سال از تمامی استانهای کشور بازدید کرد و سپس برای برطرف کردن مشکلات هر استان و فعال کردن ظرفیتهای موجود در آن، دور دوم سفرهای استانیاش را برنامهریزی کرد. یکی از نمایندگان کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه خوزستان میگوید برای بیان مشکلاتشان به همراه دیگر کارگران، هفت بار با آقای رئیسی دیدار داشتند (سه مرتبه در قوه قضائیه و چهار مرتبه در ریاست جمهوری) دیدارهایی که منجر به تغییر مالکیت شرکت هفتتپه و بازگرداندن آن به مجموعهای همسو با فعالیتهای این شرکت شد. او میگوید: «نقش آقای رئیسی مانند یک منجی میماند برای [شرکت] هفتتپه. کارگران هفتتپه هیچ وقت آقای رئیسی را فراموش نخواهند کرد. او صدای کارگران را شنید.» تجربهای که کارگران شرکت هپکو اراک هم داشتند. ۳۱ تیر ۱۴۰۱ وقتی سید ابراهیم رئیسی در سفر به اراک به بازدید مجدد این کارخانه رفت؛ یکی از کارگران جلو آمد و گفت: «اگر شما نبودید... والله قسم الان کارخانهای وجود نداشت که حالا بخواهید از آن بازدید کنید.» کارگر هپکو میگفت: «نان زن و بچهام را مدیون ایشان [رئیسی] هستم.» سید ابراهیم ملتی را نمکگیر کرده بود؛ این را کارگران کارخانههای کاشی سمنان، رادیاتور یزد، قند یاسوج، چوب و کاغذ مازندران، نساجی قائمشهر، کیان تایر، ایران تراورس و بیش از ۸۰۰۰ واحد صنعتی دیگر میتوانند شهادت دهند. آنها با چشمان خود دیدند که در دهه ۹۰ چگونه زمینگیر شدند و سید ابراهیم رئیسی چگونه دست آنها را گرفت و از زمین بلند کرد.
رئیسجمهور وقت در سفر تفریحی قشم بود؛ استاندار در آلمان به سر میبرد و سیل روستا به روستا و شهر به شهر در استان گلستان جلو میآمد؛ این بیتفاوتی نه فقط در سیل نوروز ۱۳۹۸ که قاعده تقریبا همیشگی آن سالها بود! ۲۱ آبان ۱۳۹۶ وقتی حوالی ساعت ۱۰ شب، زلزله کرمانشاه را لرزاند و خانهها و راههای مواصلاتی را تخریب کرد، تا دو روز بعد خبری از وزیر راه و شهرسازی وقت نبود! سید ابراهیم رئیسی این قاعده را هم شکست. خرداد ۱۴۰۱ وقتی مجتمع تجاری متروپل آبادان فروریخت، وزیر کشور دولت او با اولین پرواز راهی آبادان شد، جلسه مدیریت بحران را در ساعت ۳ بامداد تشکیل داد و تا آخرین روز آواربرداری از ساختمان و کشف اجساد و شناسایی قربانیان در آبادان ماند. مرداد ۱۴۰۱ که سیل مناطقی از استان تهران را فراگرفت؛ استاندار تهران همان روز به کانون اصلی سیل در روستای مزداران فیروزکوه رفت و تا پایان عملیات امدادرسانی در منطقه مستقر شد. با این حال سید ابراهیم به همین میزان دلش راضی نمیشد و خودش نیز شخصا به آبادان و فیروزکوه رفت تا از نزدیک در جریان امور قرار گیرد و با مردم منطقه گفتوگو کند. در دولت او نه فقط مدیران ارشد دولتی که حتی شخص رئیسجمهور نیز کاملا در دسترس بود. سخنگوی دولت سیزدهم در ملتهبترین شرایط در پاییز ۱۴۰۱ نیز حضور در میان دانشجویان را ترک نکرد. او تقریبا به طور متوسط هر ماه در جمعی از جوانان حاضر میشد و به سؤالاتشان پاسخ میداد؛ حتی یکسوم چنین آماری در دولتهای پیش و پس از سید ابراهیم رئیسی رؤیایی دستنیافتنی است!
وقتی سال ۱۳۹۶ رقیب انتخاباتیاش با بدنامترین گروهکهای تروریستی خارج کشور که او را «آیتالله اعدام» میخواندند همصدا شد و گفت: «[ملت] آنهائی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند.»؛ وقتی سال ۱۴۰۰ رقیب دیگر انتخاباتیاش به دروغ تحصیلات عالی او را زیر سؤال برد؛ قاعده بازیهای سیاسی این بود که دست به افشاگری علیه آنها بزند و تنها اندکی از آنچه میداند در مقابل دوربینها بگوید ولی رازداری کرد و زبان به ناگفتهها نگشود. برای رئیسی سیاست نزاع قدرت نبود؛ فرصت خدمت و سیر الی الله بود و سرانجام ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ به مقصدش رسید.
🔻روزنامه ایران
📍 نقش قطع برق در بحران صنعت خودروسازی داخلی
✍️ سید جواد حسینیکیا
صنعت خودروسازی کشور همچنان با تأخیر در تحویل خودروها به مشتریان دست و پنجه نرم میکند. این تأخیر به یکی از مهمترین دغدغههای اصلی مشتریان شرکتهای خودروسازی تبدیل شده است.
تاجایی که شنبه ۳ خردادماه برخی از مشتریان سایپا که موفق به دریافت خودرو شاهین نشدهاند در اعتراض به تأخیر تحویل ۲۵ ماهه این خودرو در ورودی این شرکت به تجمع و اعتراض پرداختند.
برخی از کارشناسان علت اصلی این تأخیرها را ناشی از مشکلات قطع برق در شهرکهای صنعتی میدانند. اگرچه این گزاره نادرست نیست، اما باید توجه داشت که مجموعهای از دلایل و اتفاقات باعث بروز این مشکل شده است. تأخیر در تحویل خودرو موضوع تازهای نیست و در سالهای گذشته نیز وجود داشته است، اما شاید بتوان گفت که کمبود برق باعث شده مشکلات این حوزه عمیقتر شود. مشکلات مالی خودروسازان، چالشهای حوزه واردات، عدم تخصیص بموقع ارز و ناترازی انرژی از مهمترین مشکلاتی هستند که کار را برای شرکتهای خودروسازی دشوار کرده و موجب تأخیر در تحویل خودروها شدهاند.
برای حل این چالشها، لازم است تدابیر مناسبی از سوی این شرکتها برای مدیریت زمان تحویل خودروها اتخاذ شود تا مردم بتوانند در موعد مقرر خودروهای خود را دریافت کنند. بخش زیادی از این مشکلات با مدیریت صحیح و تغییراتی مانند اضافه کردن شیفت کاری قابل حل است. حتی میتوان با برخی از مشتریان مذاکره کرد تا حوالههای خود را با خودروهای دیگری که ظرفیت تولیدی بهتری دارند، جا به جا کنند.نمایندگان مجلس نیز پیگیر حل این چالشها هستند و بهطور ویژه هر هفته جلساتی را در این باره تشکیل میدهند تا به بررسی راهحلهای موجود بپردازند. هرچند حل این مسأله نیازمند پیگیریهای مستمر است و نمیتوان انتظار داشت که یکشبه حل شوند.
مسأله دیگری که میتواند به حل چالشهای شرکتهای خودروسازی کمک کند، تجدید ارزیابی داراییهای این شرکتهاست که تأثیر بسزایی در کاهش زیان انباشته آنها دارد. از این رو، ارزیابی داراییهای این شرکتها میتواند بخش زیادی از مشکلات آنها را حل کند.
از دیگر مطالبات شرکتهای خودروسازی میتوان به حذف قیمتگذاری دستوری خودروها اشاره کرد. آنها معتقدند قیمتگذاری دستوری یکی از موانع اصلی ادامه کار این شرکتهاست و لازم است هرچه سریعتر حذف شود. این موضوع اگرچه مطالبه درستی است، اما در صورت حذف قیمت دستوری، ضروری است که تعرفه واردات نیز برای این شرکتها برداشته شود تا رقابت سالم و منصفانهتری ایجاد شود.
چالش خودروهای برقی
در حال حاضر، استفاده از خودروهای برقی در حال افزایش در دنیا است و این خودروها بهمنظور کاهش آلودگی هوا مورد توجه بسیاری از کشورها قرار گرفتهاند. ایران نیز از جمله کشورهایی است که در استفاده از خودروهای برقی پیشقدم شده تا از مزایای آنها بهرهمند شود. اما در این مسیر با چالشهایی از جمله نبود زیرساخت و مشکل تأمین برق این خودروها مواجه هستیم که نباید آنها را نادیده گرفت. البته این مسائل به مرور زمان قابل حل هستند.
کاهش تعرفه خودروهای برقی و هیبریدی بهمنظور حمایت از این نوع خودروها و تشویق به استفاده از آنها، یک سیاست رایج در بسیاری از کشورهاست که از این رو در ایران نیز مورد توجه قرار گرفت و از سوی دولت چهاردهم اجرایی شد.
این گام بزرگ در زمینه تشویق مردم به استفاده از انرژی پاک انجام شد که میتواند به توسعه صنعت خودروهای برقی در کشور کمک بسزایی داشته باشد. امید است زیرساختهای لازم و فرهنگسازی مناسب برای ترویج استفاده از آنها نیز به مرور زمان انجام شود تا کشور ما نیز بتواند از این ظرفیت بینظیر به درستی بهرهمند شود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دشمنان مذاکرات ایران و آمریکا چه کسانی هستند؟
✍️ نادر کریمیجونی
تعداد کسانی که از شکست مذاکرات ایران و ایالاتمتحده خوشحال میشوند و با وقوع هر ناکامی در مذاکرات یا اتخاذ مواضع تند و رادیکال از سوی هر دو طرف، دستهایشان را برهم میکوبند و میگویند «دیدید! ما گفتیم که این مذاکرات بینتیجه است»، آیا در تهران بیشتر است یا در واشنگتن؟ در تهران بیشتر است یا در تلآویو؟ از این بالاتر تعداد کسانی که امیدوارند این مذاکرات شکست بخورد و برای این شکست هر کاری از دستشان بربیاید انجام میدهند، دقیقا هر کاری یعنی از اقدام عملی یا تبلیغاتی گرفته تا بدگویی و مناجات منفی و نفرین، آیا در تهران بیشتر است یا در واشنگتن؟ یا در تلآویو؟
حتما بسیاری از مخاطبان از خود میپرسند که این چه سوالهای خطایی است که پرسیده میشود چون حتما در واشنگتن و تلآویو تعداد مخالفان ایرانی و ایران و جمهوری اسلامی ایران بیشتر است و به همین نسبت تعداد کسانی که آرزوی شکست این گفتوگوها را دارند نیز بسیارند. نگارنده اما مطمئن نیست که تعداد مخالفان به ثمر رسیدن این گفتوگوها، در تلآویو یا واشنگتن بیشتر از تهران باشد. در همین روزهای گذشته یک حمله تروریستی در خاک ایالاتمتحده رخ داده است و محکومیت جهانی به دنبال داشته، هرچند این حمله علیه یک هدف اسرائیلی صورت گرفته ولی کشورمان خود همه اقدامات تروریستی را محکوم میکند و بارها با صدای بلند اعلام کرده که تروریست خوب و تروریست بد وجود ندارد. به همین دلیل اکنون مقامات یا تریبونهای وابسته به دولت یا نزدیک به حکومت نمیتوانند میان آنچه در واشنگتن رخ داده با سایر اقدامات تروریستی در جهان جدایی بیندازند، از آنها ابراز تاسف و تروریسم را محکوم کنند ولی در برابر این مورد خوشحالی کرده و جشن و پایکوبی به راه بیندازند. شبیه همین کار در سایر نهادهای کشور اتفاق میافتد؛ تقریبا روزی نیست که نمایندگان مجلس شورای اسلامی در قابهای مختلف به مذاکرهکنندگان و مذاکرات حمله نکنند و در مورد شکست احتمالی این گفتوگوها هشدار ندهند. به این موضعگیریها که چه در درون یا بیرون صحن علنی مجلس انجام میگیرد اضافه کنید موضعگیریها، بیانیهها و سخنان تند که از زبان چهرههای نظامی و غیرنظامی منتشر میشود و بیش و پیش از هر چیز حیات مذاکرات و به ثمر رسیدن آن را هدف گرفته است. همین مواضع اتفاقا در بدنه جامعه حامیان و مخاطبانی دارد و بارها نگارنده با این سوال در کوچه و خیابان مواجه شده که آیا مذاکرهکنندگان ایرانی در حال خیانت به کشور و وطنفروشی نیستند؟ و آیا سرانجام چنین گفتوگوهایی به نابودی کیان و ثروتهای مادی و معنوی ایران ختم نخواهد شد؟
برخی از همین به اصطلاح دلواپسان در تریبونهای عمومی مانند دانشگاهها، مساجد و… چنین القا میکنند که گویی عدهای به دور از آگاهی مقامات ارشد و به طور پنهانی، در حال معامله شرافت و دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران هستند و در پایان این روند به ناگاه همه به خود میآیند و میبینند که همه چیز خود را از دست دادهاند و به جایش مشکلات گرفتهاند.
آیا وقوع چنین رویدادی وقتی قرار است توافقنامههای ایران با کشورهای دیگر در مجلس شورای اسلامی به تصویب برسد تا قابلیت اجرا پیدا کند، امکانپذیر است؟ مقامات ارشدی که در جریان امضا و تصویب توافقنامه برجام ادعا کردند که توصیههایشان مورد توجه قرار نگرفته و به همین خاطر برای کشور و مردم مشکلاتی پیش آمده است، آیا نمیتوانستند در همان زمان به میدان بیایند و از تصویب این توافقنامه در مجلس شورای اسلامی جلوگیری کنند؟ آیا امکانپذیر است که وزیر امور خارجه ایران- هرکس که باشد- توافقی را بپذیرد که رییسجمهور یا رهبر با آن مخالف باشند؟ آیا دولت میتواند توافقنامهای را عمل کند که از تصویب مجلس و تایید شورای نگهبان عبور نکرده باشد؟
اصولا رویه برخی افراد چنین است که از پذیرش مسوولیت کارهایی که در پایان با چالش مواجه میشود طفره میروند. این افراد بر این باورند اگر مسوولیت اینگونه کارها را که در پایان و عاقبت با چالش و مشکل مواجه میشوند بپذیرند بر شأن و جایگاهشان تاثیر منفی میگذارد و آنان باید در مقابل افکار عمومی پاسخگو باشند. روشن است که در یک توافق دوطرفه، هر قدر هم که دقت و برای پایداری آن تمهیداتی در نظر گرفته شود باز یک طرف به هر دلیل میتواند توافق را نقض کند و این ربطی به کیفیت و ماهیت قرارداد ندارد. چنانکه صدام حسین همین کار را در مورد قرارداد الجزایر و مرزهای رسمی کشورمان انجام داد و آن هنگام کسی در مورد قرارداد امضاشده انتقادی نکرد.
با این حال گمان نمیرود که این نوشته یا مانند آن برای مخالفان توافق ایران و ایالاتمتحده چندان مورد اعتنا قرار گیرد. آنچه سالها پیش حسن روحانی از آن به عنوان کاسبی تحریم یاد کرد و مرتکبان آن را کاسبان تحریم نامید، هنوز هم وجود دارد و بسیاری از کسانی که تحریمهای ظالمانه و دشمنی ایران و آمریکا برایشان سود ریالی یا ارزی داشته است، حتما نمیخواهند این تحریمها به پایان برسد. برای این عده تداوم تحریمها، معادل تقویت نقش دلالی آنان در دور زدن تحریمها و کسب منافع عمده پولی و غیرپولی، از جمله اقامت در کشورهای ثروتمند غربی و دریافت پورسانتها و رشوههای کلان است. جالب است که همین عده در مقابل اعتراض به منفعتطلبی و سودجوییهای بیمارگونهشان، با قیافههای مظلوم و حق بهجانب در مقابل شهروندان ایرانی میایستند و از جانفشانیها و ایثارگریهایشان برای دور زدن تحریمها و رساندن مایحتاج ایرانیان به درون کشور سخن میگویند. آیا میتوان تصور کرد چنین افرادی که از محل تحریمها و تشدید آن از جانب ایالاتمتحده، اروپا و حتی سازمان ملل متحد و شورای امنیت آن، ثروتها، امکانات و موقعیتهای لذیذی به دست آوردهاند و این دستاوردها را برای فرزندان و حتی نوههایشان به یادگار و به ارث میگذارند، واقعبین باشند و از پایان یافتن تحریمها علیه کشورمان حمایت کنند؟
🔻روزنامه اعتماد
📍 سخنی با شرکتهای سرمایهگذاری
✍️ کیومرث کرمانشاهی
امروزه صحنه بینالمللی تولید و تجارت نیازمند شرکتهای بزرگ و توانمند است. بیشتر شرکتهای کوچک و متوسط به علت عدم امکان ارایه اسناد مربوط به گردش مالی (turnover) واجد شرایط جهت حضور در رقابتهای بینالمللی نیستند و از چرخه مناقصات و مزایدههای بزرگ حذف میشوند. هدف اصلی شرکتهای سرمایهگذاری، مدیریت کارآمدی منابع مالی تخصیص یافته با رویکرد حداکثری سودآوری و ارزش افزوده در بازارهای سرمایه داخلی و خارجی از طریق فعالیتهای تولیدی هدفمند است. از طرفی تولید بدون توسعه تجارت خصوصا «توسعه صادرات غیرنفتی» مفهوم ندارد و تجارت جاده دوطرفهای است که واردات در کنار توجه به مقوله خودکفایی و جایگزینی واردات نیاز ضروری عموم صنایع تولیدی کشور و پیشران تولید پس از تامین مالی و سرمایهگذاری، توسعه صادرات است که مهمترین عامل برای اشتغال، ایجاد ارزش افزوده و ارزآوری مجموعه است. در حال حاضر حضور در بازارهای منطقهای و جهانی با تشدید تحریمها و مشکلات مربوط به نقل و انتقال پول و قرار گرفتن در لیست سیاه کمیته اقدام مالی مشترک (FATF) مواجه است که امید است با عزم جدی حکمرانی در کشور و به سرانجام رسیدن مذاکرات هستهای و تصویب اخیر پالرمو و دیگر اقدامات باقیمانده از جمله قطعه آخر تکمیلی FATF یعنی CFT، هر چه زودتر گشایش جدی در مراودات منطقهای و بینالمللی ایجاد شود که در این صورت گشایش جدی در مراودات بینالمللی و محیط کسب و کار کشور ایجاد خواهد شد و لذا ضرورت چابکسازی در محیط کسب وکار مجموعه شرکتهای سرمایهگذاری وابسته به مراکز، نهادها، بانکها و دیگر مجموعههایی که شرکتهای مشابهی دارند، بیش از هر زمانی احساس میشود. از طرفی در کنار چالشهای موجود، مشکلات مدیریتی و ساختاری از جمله مواردی است که ضرورت استفاده از چابکسازی و تجربیات بینالملل و الگوهای موفق در دنیا را ناگزیر میکند تا در شرایط جدید پیش رو، بتوان از امکانات موجود بیشترین بهره را به نفع منافع مجموعه شرکتهای تولیدی و تجاری کشور کسب کرد.
با توجه به اهمیت شرکتهای سرمایهگذاری در بانکها، نهادها و دیگر مراکز که در زیرمجموعه خود شرکتهای متعدد تولیدی تجاری دارند، پیشنهاد میشود:
با بهرهگیری از شرایط جدید، نسبت به ایجاد شرکت مدیریت صادرات (EMC) با همکاری شرکتهای زیرمجموعه جهت توسعه تجارت و خصوصا بهرهگیری از حداکثر ظرفیت و توان تولیدی صادراتی شرکتها جهت انسجام، حضور در رقابتها، کاهش هزینهها و قیمت تمام شده، برندسازی و... در راستای هر چه بیشتر فعال کردن اشتغال، ارزش افزوده، ارزآوری و ایفای نقش در صحنه تولید و تجارت منطقه و بازارهای بینالمللی اقدام کنند.
با توجه به تجارب و الگوهای موجود در حوزه صف و ستاد مدیریت تجاری و اجرایی و همچنین با استفاده از اطلاعات، ارتباطات داخلی و خارجی تجارت و فرصتهای پیشرو، میتوان نسبت به اهداف توسعهای و کسب و کار شرکتهای بزرگ سرمایهگذاری یاری رساند.
🔻روزنامه شرق
📍 لذت بدون آسودگی و آسودگی بدون لذت
✍️ حمزه نوذری
تردیدی نیست که امروز ما لذاتی داریم که نسل گذشته با آنها آشنا نبوده است یا تصورش را هم نمیکرده است که روزی ما این لذات را تجربه کنیم، اما در عوض ما دردها و رنجهای داریم که گذشتگان اصلا نمیشناختند. شاید گفته شود اندیشه، عقلانیت و علم ما بیشتر شده است و به قول فردوسی شادی از خِرد برمیخیزد و هر جامعهای خرمندتر باشد، شادتر است، اما برخی شادیها وجود دارند که اندیشه مخل آنها است.
ممکن است بتوان با اندیشه یک مسئله را حل کرد، اما مسائل دیگر هنوز بدون پاسخ باشند. به قول دورکیم، جامعهشناس معروف، با اندیشه ممکن است تردید ما در یک امر برطرف شود اما هنوز جنبههای ناشناختهای باشد که آرامش ما را بر هم بزند. دورکیم مینویسد اگرچه انسان گذشته، خوشیهایی را که زاییده یک زندگی فعال هستند، نمیشناسد اما در عوض در معرض اندوه و ملال که بسیای از جانهای فرهیخته ما گرفتار آناند هم نیست.
شاید تصور شود که زندگی کنونی بشر متنوع وگوناگون شده است. تنوع، خوشی را افزون میکند. ما در جهانی به غایت متکثر، زندگی بهتری داریم و لذتهای بیشتری پیشروی ما است اما برخی جامعهشناسان معتقدند که دنیای جدید همسانی و همشکلی بیشتری را رقم زده است. در ظاهر همه چیز متنوع است، اما خوب که بنگرید، اوضاع و احوال، همه را یک شکل کرده است. محیطهای کاری همشکل و یکنواخت را که رنج و ملال ایجاد میکنند، نمیشود انکار کرد. علاوه بر این زندگی ما آسودگی و امنیت روانی را از دست داده است.
دورکیم معتقد است دستگاه عصبی ما امروزه لطیفتر شده است و در برابر تحریکهای بسیار ضعیفی که دستگاه عصبی پدرانمان که به علت خشن بودن در برابر آنها مقاوم بود، حساسیت بیشتری نشان میدهد ولی از سوی دیگر بسیاری از عوامل برانگیزاننده که در گذشته مطبوع بودند، دیگر از حد طاقت ما درگذشتهاند و در نتیجه برای ما دردناک هستند، یعنی اینکه چیزهایی بوده است که عواطف و احساسات گذشتگان به آن حساس نبودند، اما ما امروزه به آنها حساس هستیم و برعکس مسائلی هستند که ما امروزه به آنها حساس نیستیم، ولی در گذشته برانگیزاننده بودهاند.
در کل، هرچند ما امروزه لذتهای بیشتری به خاطر گسترش تمدن حس میکنیم، اما این به همان نسبت دردهای (نبود آسودگی) بیشتری را هم تحمل میکنیم. دستگاه عصبی ما بسیار حساستر از قبل شده است و به همین خاطر آرامش کمتری حس میکنیم. دورکیم تصور میکند خوشی و لذت بیشتر لزوما به معنای سعادت نیست. سعادت هماهنگی همه نقشهای بدنی و روحی است. هر لذتی نوعی بحران است، پیش میآید، مدتی طول میکشد و میمیرد؛ در حالی که زندگی برعکس، پیوسته است. لذت، جای معینی دارد؛ تأثیری است محدود به نقطه معینی از پیکره زنده یا وجدان ما، اما زندگی جای معینی ندارد و همه جا هست. بشر به سلامت جسمی و اخلاقی در مجموع نیاز دارد، یعنی هماهنگی در همه ابعاد وجودی. به قول دورکیم لذت برای زندگی مهم است و هرچه بیشتر باشد، بهتر است اما لذت سعادت نیست. لذت برخاسته از علتهای گذری است، اما سعادت حالتهای پایدار دارد. براساس این، هرجا فعالیت سالمی وجود داشته باشد، سعادتی هم در کار است.
انسان قدیم همان قدر میتواند سعادتمند باشد که انسان متمدن امروزی. انسان ثروتمند هم میتواند لذتهای بسیاری را تجربه کند اما آسودگی و آرامش (سعادت) نداشته باشد. پیشرفت مادی بشر و توسعه روزافزون امکانات مادی و ابزاری به معنی سعادت بشر نیست، اما یکی از لوازم آن است. انسان مدرن پیوسته به دنبال لذت است. یک لذت اگر تکرار شود، دیگر برای ما کششی ندارد و ما ناگزیر هستیم به لذتهای تازه روی بیاوریم یا شدت لذتهایی را که تکراری شدهاند، چند برابر کنیم.
با این کار آسودگی و تعادل و هماهنگی از دست میرود و ناکامیها و سرخوردگیها هم افزون خواهد شد، اما این به آن معنا نیست که تغییر را نپذیریم و چیزهای نو را دنبال نکنیم، ولی با این تفکر که با دنبال کردن لذت، سعادت و آسودگی بدنی و روحی را ویران نکنیم. ممکن است لذتی را از دست بدهیم، اما آسودگی به دست آوریم که ارزش آن کمتر از لذت نیست. آن آسودگی را که از موسیقی و هنرهای زیبا به دست میآوریم، به هماهنگی درونی ما کمک میکند. شاید همان قدر که به تغییر و چیزهای نو نیاز داریم، به ثبات و بهرهمندی مستمر از چیزهایی که داریم، هم علاقهمند هستیم. در نهایت تعادل در زندگی مهم است، نه لذت بدون آسودگی، یعنی آرامشی که با دنبالکردن مدام لذتها از دست میرود و نه آسودگی و ثبات بدون لذت.
🔻روزنامه رسالت
📍 چیستی مذاکرات
✍️ محمدکاظم انبارلویی
یک سؤال کلیدی در ذهن مردم ایران و ناظران جهانی در مورد چیستی مذاکرات ایران و آمریکا وجود دارد که پاسخ درخور پیدا نکرده است.
برای چه مذاکره میکنیم؟ پاسخ ایران آن است که؛ «میخواهیم تحریمهای ظالمانه برداشته شود.»
پاسخ آمریکاییها این است که؛ «میخواهیم ایران بمب هستهای نسازد امنیت جهان به خطر نیفتد.»
گردش کار و فرآیند گفتوگوها همیشه از این نقطه آغاز میشود که آمریکاییها مدام یک دروغ را تکرار میکنند که؛ «ایران میخواهد بمب بسازد.» ایران هم دهها دلیل فنی و نظری میآورد که ما چنین قصدی نداریم و این حرف یک دروغ شاخدار است.
گفتوگوها طی ۲۰ سال گذشته در همین حوالی رها میشود. حتی اگر منجر به توافق هم شود، مثل توافق برجام و توافقهای پیش از آن اما همچنان تحریمها هست هر روز هم توسعه پیدا میکند!
اشکال کار کجاست؟ اشکال کار در کارگردانی رسانهای دشمن برای گفتوگوها و مدیریت فرآیند گفتوگوهاست.
چه کسی گفته است گفتوگو اول باید در مورد رفع نگرانی آمریکا از ساخت بمب آغاز شود و در همانجا علیرغم هزاران دلیل، بماند. حتی در مورد تضمینهای فنی، چانهزنیها بهجایی برسد که طرف بگوید؛ همه بساط غنیسازی را جمع کنید کرکره دانش هستهای را پایین بکشید!
در عوض رسانهها و تیم گفتوگوهای دوطرف هیچ حرفوحدیثی از نحوه برچیدن تحریمها و چگونگی عبور از سنگلاخهای حقوقی تحریمها به میان نیاورند.
برچیدن تحریمهای ظالمانه که طی ۴۰ سال گذشته قبل از شبهه ساخت بمب اتمی هم وضع شده یک کار ساده نیست، برخی اصلا رفع تحریمها را عملی نمیدانند.
خزانهداری آمریکا، کاخ سفید، کنگره و سه کشور شرور اروپایی مکانیسم پیچیدهای را تعبیه کردهاند، آن را طوری قفل کردهاند که هیچ کلیدی آن را بازنخواهد کرد.
نمونه عملی آن توافق برجام!
ممکن است ما در مورد رفع تحریمهای هستهای به توافق برسیم. با بستهبندی تحریمهای حقوق بشری، موشکی و ... چه خواهیم کرد. ممکن است با آمریکاییها توافق کنیم، تحریمهای اروپاییهای شرور را چه کنیم.
اصلا مگر امروز در آمریکا حاکمیتی مستقر است که ترامپ یا ویتکاف را نماینده رسمی آن حاکمیت بشناسیم. با اینها توافق کنیم، رئیسجمهور بعدی زیر توافق نخواهد زد؟ مگر همین اتفاق در زمان اوباما، بایدن و ترامپ نیفتاد و نهایتا ترامپ امضای دولت آمریکا را پاره کرد.
از همه مهمتر ممکن است آمریکا تحریمهای ایران را تعلیق یا لغو کند، تحریمهای طرفهایی که با ایران معامله کردند را لغو نکند. هزاران شرکت و اشخاص حقیقی و حقوقی بانکها و ... به خاطر معامله با ایران مورد شدیدترین مجازاتهای نقدی و غیرنقدی قرار گرفتند. آمریکا تحریمهای آنها را حاضر است لغو یا تعلیق کند و مجازاتهای آنها را متوقف کند.
اگر هم یک تیم حاکمیتی در آمریکا حاضر به این کار شود اصلا این کار عملی است؟
آن کسی که در اتاق خزانهداری آمریکا این سنگ را به ته چاه روابط دو کشور انداخته است هزار سیاستمدار هم نمیتواند آن را از درون چاه بیرون آورد، برای همین در گفتوگوها هیچ سخنی از برنامه زمانبندی شده و نحوه برداشتن تحریمها نیست. همه مدار گفتوگوها برمیگردد به فلجکردن صنعت هستهای کشور آنهم به بهانه ساخت بمب!
اگر میخواهیم گفتوگوها نتیجه بدهد باید یک دستور کاری تعریف شود که اول راجع به مکانیسم رفع و لغو تحریمها و ابعاد پیچیده آن صحبت شود. اگر لغو، تعلیق و رفع تحریمها به دلیل پیچیدگیهای پیش گفته اصلا ممکن نیست وقت خود را در مذاکرات تلف نکنیم. عطای نسیه لغو تحریمها را به لقایش ببخشیم و از یک سوراخ ۱۰ بار گزیده نشویم.
آمریکا یک جنگ بیوقفه را با ملت ما از پیروزی انقلاب تاکنون ادامه داده، در حوزه نظامی کم آورده در بقیه حوزهها آن را گسترش داده حتی حاضر نیست یکلحظه آن را متوقف کند.
پیشنهاد میشود دور بعدی مذاکرات اگر واقعا مذاکرهای در کار باشد فقط اختصاص به نحوه و کیفیت رفع تحریمها اختصاص یابد.
این طرف مذاکرات یک مرد ایستاده است و میگوید بمب نمیخواهیم بسازیم. آن طرف چند نامرد، یک دروغ را تکرار میکنند و عدم اشاعه سلاحهای هستهای را که متکی بر فقه و قول خداست را منکر هستند.
وقتی طرف با دروغ و دغل اصرار بر این انکار دارد ملت ما وظیفهای در قبال رفع انکار آنها ندارند.
اگر گفتوگوها قرار است روی عدم ساخت بمب متمرکز شود، اول خلع سلاح هستهای قدرتهای جهانی از جمله آمریکا و اسرائیل باید در دستور کار قرار گیرد. نه کشوری که نه میخواهد بمب بسازد و کشوری را تهدید به بمب کرده است!
مذاکرات هستهای عرصه رویارویی دو اراده است.
۱- اراده مبتنی بر« قدرت منطق»
۲- اراده مبتنی بر«منطق قدرت»
بیتردید سرانجام اراده اول بر اراده دوم غلبه خواهد کرد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست