🔻روزنامه تعادل
📍 واردات و چالشهای بیشمار
✍️ مهراد عباد
سیاستهای مربوط به واردات کالا به سمت و سویی سوق یافته که باعث افزایش قاچاق، کاهش دسترسی به مواد اولیه و افزایش قیمت آنها، فسادهای ارزی و افزایش زمان و هزینه تامین کالا شده است. رویههای تجارت خارجی در حال حاضر، حاصل کمبود منابع ارزی و تحریمهای خارجی است. طی دو دهه اخیر به واسطه کاهش و محدودیت در منابع ارزی دولتهای مختلف تلاش کردهاند با تغییر سیاستهای تجاری شرایط را مدیریت کنند. آنها تمام رویههای موجود در آن زمان را تغییر دادند تا بتوانند بر مشکلات فائق آیند، مواردی مثل نحوه ثبت سفارش و تخصیص ارز بارها و بارها تغییر کرد، اما هیچکدام باعث ایجاد ثبات و آرامش در بازار نشد. راهکار دولتها برای مدیریت منابع ارزی مورد نیاز واردات بر مبنای سهمیهبندی کردن منابع ارزی و طولانیتر کردن روندهای ثبت سفارش و تخصیص ارز بوده است. بدین منظور طی این سالها آییننامههای مختلفی تدوین شد که در آنها برای واردکنندگان سقف، سابقه و سهمیه تعریف شده است.
این دستورالعملها، سقفی برای واردات افراد تعیین میکند که امکان واردات بیشتر از آن برای واردکننده میسر نبوده و علاوه بر این، برای هر کارت بازرگانی مبلغی به عنوان سهمیه برای هر فصل تعریف شده که اصولا متوسطی از میزان واردات آن شرکت در سالهای گذشته بوده و از طرف دیگر در صورتیکه شرکتی سابقه واردات کالایی را نداشته باشد، به وی سهمیهای تعلق نمیگیرد. این شرکتها و شرکتهایی که برایشان سهمیه تعریف شده، مجاز هستند در سال تا سقف ۵۰۰ هزار دلار کالا وارد کنند به شرطی که اطلاعات فروش را در سامانه جامع تجارت بارگذاری کنند. این رویهها عملا باعث شکلگیری انحصار برای دارندگان کارت بازرگانی و شرکتهای باسابقهتر شده است و شرکتهای تازهتاسیس، امکان رقابت با آنها را ندارند. از سوی دیگر، توسعه و افزایش تولید نیازمند مواد اولیه بیشتر خواهد بود که با رویههای موجود عملا امکان واردات بیشتر مواد اولیه به نسبت سالهای قبل وجود ندارد. ارایه سهمیه واردات نیز در این سالها با فرمولهای پیچیدهای همراه بوده و عملا شرکتهای کوچک و متوسط در بسیاری از فصلها سهمیهای برای واردات ندارند. از آنجایی که ارایه سهمیه و تایید ثبت سفارش توسط گروههای تخصصی مختلفی در ذیل یکی از معاونتهای وزارت صمت صورت میگیرد، گاهی دیده شده است که با موارد یکسان به صورت سلیقهای برخورد میشود و افرادی نیز توانستهاند خارج از نوبتهای موجود و بدون داشتن سهمیه، مجوز ثبتسفارش دریافت کنند. در خصوص تخصیص ارز از طرف بانک مرکزی نیز در این سالها شاهد کندی روند و طولانیتر شدن صفهای انتظار تخصیص ارز هستیم.
در حال حاضر این زمان برای بسیاری به ۶ ماه رسیده است، در صورتیکه برخی میتوانند ظرف ۲ الی ۳ ماه تخصیص ارز دریافت کنند. برای انجام روندهای مربوط به تخصیص ارز، بانکهای عامل بروکراسی پیچیدهای ایجاد کردهاند و به بهانههای مختلف از واردکننده کارمزد دریافت میکنند یا به عنوان ضمانت، مبالغ قابل توجهی را برای مدت زمانهای طولانی بلوکه میکنند که این موارد باعث طولانی شدن روند و افزایش هزینههای واردات میشود. همچنین تمام هزینههای اضافه که بر واردات تحمیل میشود، در نهایت به جیب مصرفکننده نیز تحمیل خواهد شد. این در حالی است که دولتها با سیاستهایی که اعمال کردهاند، به دنبال حمایت از مصرفکننده بودهاند، اما در عمل به ضرر مصرفکنندگان عمل کردهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پنجرهای رو به آینده!
✍️ هاشم اورعی
انقلاب صنعتی از نیمه دوم قرن هجدهم میلادی در بریتانیا آغاز شد و در پی آن تولید از انسان به ماشین سپرده شد. نتیجه این فرآیند توسعه سریع اقتصادی و رفاه جهانیان بود.
در اوایل قرن ۱۹ میلادی متوسط عمر مردم بریتانیا تنها ۳۶ سال بود و طی دو قرن به ۸۱.۶سال افزایش یافت! بدون تردید موتور محرک انقلاب صنعتی دسترسی به انرژی فسیلی، در ابتدا زغال سنگ و سپس نفت و گاز بود.
بدین ترتیب پیوند بشر و سوخت فسیلی ماهعسلی طولانی داشت و در اوایل قرن جاری میلادی بود که ورق برگشت. گرمایش زمین مورد توجه دانشمندان قرار گرفت و انرژی فسیلی در جایگاه متهم ردیف اول نشست. در سال ۲۰۱۵ در کنفرانس تغییرات اقلیمی پاریس، ۱۹۶ شرکت توافق کردند میزان افزایش دمای متوسط کره زمین نسبت به دوران قبل از انقلاب صنعتی تا پایان قرن جاری به ۱.۵درجه سانتیگراد محدود شود. با گذشت تنها یک دهه از آن توافق میزان افزایش دمای متوسط به ۱.۶درجه رسیده و در صورت ادامه این روند کره زمین در طول حیات چندمیلیاردساله خود برای ششمین بار با خطر انقراض مواجه خواهد شد. در مواجهه با این شرایط خطیرگذار انرژی شکل گرفت که از ویژگیهای بارز آن افزایش قابلتوجه سهم انرژی الکتریکی از سبد انرژی جهان است، بهطوریکه طبق برآورد آژانس بین المللی انرژی، تقاضای جهانی برق تا میانه قرن جاری نسبت به امروز حداقل ۷۵درصد افزایش خواهد یافت.
در چند سال اخیر انقلاب دیگری شکل گرفته است که در مراحل اولیه قرار دارد و هدف آن نه سپردن کار بلکه فکر کردن به ماشین است. انقلابی که بر پایه هوش مصنوعی استوار است. اخیرا اریک اشمیت، مدیر عامل سابق گوگل، در کنگره آمریکا اعلام کرد که پیشبینی میشود در ۶ سال آینده محققان به الگوریتمهای مبتنی بر هوش مصنوعی دست یابند که هوشمندتر از انسان خواهد بود و هماکنون دانشمندان به دنبال هوش سوپر مصنوعی (Artificial Super Intelligence) ASI هستند.
شگفتا که این بار هم مثل دوران انقلاب صنعتی قرن هجدهم، بار اصلی این تحولات عظیم بر دوش انرژی نهاده خواهد شد، لیکن نه فسیلی بلکه انرژی الکتریکی. پیشبینی میشود با رشد شتابان هوش مصنوعی، تقاضای انرژی الکتریکی جهان بهسرعت افزایش یابد. سم آلتمن، مدیر عامل OpenAI، معتقد است تا سال ۲۰۵۰، بزرگترین مصرفکننده برق سیستمهای هوش مصنوعی و مراکز داده خواهد بود و نتیجه میگیرد که آینده هوش مصنوعی در دستان کنترلکننده انرژی قرار خواهد داشت.
اما چرا توسعه هوش مصنوعی و انتقال فکر کردن از انسان به ماشین در گرو تامین انرژی الکتریکی است؟ مغز انسان امروزی از چند میلیون سال تکامل و بهینهسازی بهره میبرد و از قدرت محاسباتی فوقالعاده برخوردار است. انجام محاسباتی توسط مغز انسان که نیازمند ۲۰ وات انرژی است، چنانچه به الگوریتمهای هوش مصنوعی امروزی سپرده شود مستلزم صرف یک مگاوات یعنی ۵۰هزار برابر انرژی الکتریکی است. به این دلیل است که تحقیقات گستردهای در زمینه توسعه پردازشگرهای بیولوژیکی در حال انجام است که هدف آن مدلسازی مغز انسان و کاهش شدت مصرف انرژی سیستمهای مبتنی بر هوش مصنوعی است.
مخلص کلام اینکه انقلابی در زمینه سپردن فکر به ماشین به راه افتاده و لازمه پیوستن به آن افزایش قابلتوجه ظرفیت تولید انرژی الکتریکی است. شوربختانه ما هنوز بر آنیم که مشکل کمبود برق را با شمع و بادبزن مرتفع کنیم. از آنجا که در سال پایانی سند چشمانداز ۱۴۰۴ قرار داریم، بد نیست عملکرد خود را در این ۲۰سال ارزیابی کنیم. طبق این سند قرار بود در پایان دوره ۳۰درصد از برق کشور از منابع تجدیدپذیر تامین شود درحالیکه سهم آن درحالحاضر کمتر از یکدرصد است. قرار بود شدت مصرف انرژی الکتریکی به استاندارد جهانی برسد، لیکن ما جزو معدود کشورهایی هستیم که شدت مصرف انرژی آن افزایش یافته و موفق شدهایم این معیار را به
۲ الی ۳برابر استاندارد جهانی برسانیم. طی این دو دهه موفق شدهایم از صادرکننده به واردکننده برق، بنزین و گازوئیل تبدیل شده و طبق اعلام وزیر نفت تنها در دی و بهمن سال گذشته یکمیلیارد لیتر نفت گاز به ارزش ۶۰۰میلیون دلار وارد کردهایم. درحالیکه دارنده دومین ذخایر گاز جهان هستیم برای تامین نیاز داخل از روسیه کمک میگیریم.
کلام آخر اینکه، در دنیای امروز که جهان بهدنبال توسعه هوش سوپرمصنوعی بوده و برای تامین برق موردنیاز آن در حال برنامهریزی است، ما در اوج خلاقیت قصد داریم با عدم تغییر ساعت رسمی کشور، آغاز به کار ادارات و مدارس در ساعت ۶ صبح و منتظر بارش ابرها ماندن برای افزایش سطح آب پشت سدها به راه خود ادامه دهیم و در این مسیر خود را مضحکه خاص و عام کردهایم. غافل از اینکه با این فرمان از قطار توسعه جهانی که بهسرعت در حرکت است جا مانده و آینده را برای همیشه از دست خواهیم داد. بهراستی نسلهای آینده این کشور چگونه در مورد ما قضاوت خواهند کرد؟
🔻روزنامه کیهان
📍 مافیای معارضه با انقلاب چگونه تأمین مالی میشود؟
✍️ محمد ایمانی
موضوع این یادداشت، شبکه آلوده اختاپوسی است که به تامین مالی جریان معارضه با «انقلاب اسلامی» و «ایران قوی» در قالب حمایت سازمان یافته از انواع جرائم، هنجارشکنیها و ساختارشکنیها میپردازد و از انواع پوششها برای رد گم کنی بهره میگیرد. متهمان این وطنفروشی بزرگ، دست بر قضا، حامیان تبعیت از منویات FATF (کارگروه مدعی مبارزه با پولشویی، تامین مالی تروریسم و جرائم سازمانیافته) هم هستند!
۱) ۷۲ سال قبل، هنگامی که سرویسهای اطلاعاتی سیا و MI۶، کودتا علیه نهضت ملی شدن نفت ایران را طراحی کردند، کرمیت روزولت، رئیس بخش خاورمیانهای «سیا» به تهران آمد. او سال ۱۳۵۸ در مصاحبه با لس آنجلس تایمز گفت: «پس از ورود به ایران، به خانهای در نواحی کوهستانی تهران رفتم و به تنظیم کارها پرداختم. ما یک میلیون دلار داشتیم و کمتر از ۷۵ هزار دلار آن را برای به راه انداختن تظاهرات [آشوب اوباش] خرج کردیم». درست است که روزولت با چمدان پول آمد و بخش اندکی از آن را هزینه کرد، اما شبکه رسانهای- سیاسی کودتا، ماهها مشغول شایعه پراکنی، اختلافافکنی میان فعالان نهضت، و مایوس کردن مردم بود. این شبکه، نه با دلارهای وارداتی، بلکه با منابع غارت شده از سوی انگلیس و ظرف چند دهه، فربه شده بود.
۲) آمریکا و انگلیس و برخی رژیمهای همسو، در طول پنج دهه گذشته، نه ۷۵ هزار دلار، بلکه صدها میلیارد دلار برای براندازی یا تضعیف ایران قوی هزینه کرده، اما نتیجهای جز سرشکستگی نگرفتهاند. این، معجزه انقلاب اسلامی، و یکی از دهها دلیل امتیاز آن بر نهضتهایی مثل نفت و مشروطیت است. در عین حال، دغدغه این است که جبهه استکبار، به نفوذ در برخی شرکتها طمع کرده باشد و تامین شبکه معارضه را از منابع دولتی/ عمومی انجام دهد؛ اما برخی مدیران، که بنای کمک به بدخواهان را هم ندارند، از این رخنه غافل باشند. اختلاف نظر داشتن و گفتوگو، اقتضای یک جامعه پویاست. اما همه مجادلات سیاسی از سر اختلاف نظر نیست؛ همچنان که هنجارشکنی و ساختار شکنی، گفتوگو محسوب نمیشود.
۳) روزنامه کیهان، ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، خبر مستندی را با عنوان «صفحه فروشی زنجیرهای در پوشش گزارش اقتصادی» منتشر کرد که نشان میداد چند خبرگزاری، روزنامه، وبسایت خبری و کانال مجازی، صفحه اقتصادی خود را به درج یک «شبه گزارش» برای شرکت پتروشیمی «ا...» (زیر مجموعه هلدینگ «خ...») اختصاص داده و به اسم «گزارش اقتصادی» منتشر کردهاند. این در حالی بود که این متن واحد، نه حاصل بررسی خبرنگاران یکایک آن رسانهها، بلکه سفارش
روابط عمومی شرکت بود، منتها با این قید که نه در قالب تعریفشده «آگهی تبلیغاتی»، بلکه به عنوان «خبر و گزارش» منتشر کنند!
۴) توقع این بود که مدیران هلدینگ، پس از انتشار خبر حساس شوند و راه پول پاشیهای صدها میلیارد تومانی برای نشریات زنجیرهای را ببندند. اما چند روز بعد، نماینده هلدینگ با یکی از همکاران روزنامه تماس میگیرد و بدون اشاره به خبر کیهان، میگوید: «ما با رسانههای مختلف کار میکنیم. میخواهیم روزنامه شما هم خبر و گزارش برای ما منتشر کند». از او سؤال میشود که منظور شما آگهی تبلیغاتی است؟ نماینده هلدینگ پاسخ میدهد: «آگهی را که همه میزنند. میخواهیم فراتر از آگهی، خبر و گزارش هم بزنید و عدد هزینهاش هم فرق میکند»! ما نمیدانیم ریاست آن شرکت یا هلدینگ، چقدر در جریان این ریخت و پاشها قرار دارند و میدانند که برخی فعالیتهای شبه تبلیغاتی، پوششی برای تامین رسانههای معارض است. این شبکه به موازات تحریمهای فلجکننده و فشار حداکثری شکست خورده، مامور تزریق تحلیلهای تحریفآمیز، یأسآفرین و فلجکننده برای فروپاشی انسجام ملی بوده است.
۵) صفحات اصلی این رسانهها، پر از تبلیغات مرسوم یا نامتعارف برای برخی مؤسسات دولتی یا عمومی (بانک، پتروشیمی، اُپراتورهای مخابراتی، و...) است؛ اما بیش از آن که تبلیغات باشد، پوششی برای تامین مالی شبکه معارضه با اصول، هنجارها و راهبرد انقلاب اسلامی است. محافلی که در هر انتخابات، به لجنمال کردن آن همت گماشتهاند؛ هماهنگ با گروهکهای تروریست و تجزیهطلب در فتنههای ۷۸ و ۸۸ و ۹۸ و ۱۴۰۱ رفتار کردهاند؛ حقارت رئیسجمهور اوکراین یا گاو شیرده بودن فلان دولت منطقهای را الگوی ذکاوت و توسعه خواندهاند؛ ادعا کردهاند ولو مثل برّه و برده و در اتاق بازجویی، باید با آمریکا مذاکره کرد؛ برنامه هستهای و اقتدار دفاعی و نفوذ منطقهای بازدارنده را بیارزش خوانده و خواستار واگذاری این منابع قدرت شدهاند؛ به معارضه با احکام اسلامی از جمله حجاب و عفاف پرداختهاند؛ و بهنگام گستاخی طرف آمریکایی درباره نام خلیجفارس، مدعی شدهاند که در این باره (یا درباره پایمال شدن حقوق ایران در برجام و ترور شهید سلیمانی و...) نباید غیرتی شد!! دو سال قبل، در حالی که موضوع اصلی سالنامه برخی رسانههای زنجیرهای، حمایت از اغتشاشات ۱۴۰۱ بود، مافیای تبلیغاتی لانه کرده در برخی شرکتها، به بهانه ارائه آگهی، پول هنگفتی را در حلقوم همین نشریات ریخت.
۶) بررسیها نشان میدهد این شبکه مبادله شبه تبلیغات- سرمایه، سالهاست در برخی شرکتها و مؤسسات ریشه دوانده است، به نحوی که با وجود تغییرات مدیران، شبکه رسوب کرده به خیانت ادامه میدهد. آنها در نقطه کور برای مدیران کم اطلاع قرار دارند و تامین مالی شبکه معارض را در پوششهای مختلف انجام میدهند. نکته مغفول، پولشویی در پوشش ارائه آگهیهای تبلیغاتی و تامین مالی برخی فعالیتهای به ظاهر هنری، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی است.
۷) توقیف یک سریال غیرقانونی هنجارشکن (فاقد مجوز تولید) و شبکه نمایش آن که چند صد میلیارد تومان برای ساختش هزینه شده و برخی امکانات عمومی در اختیار سازندگانش قرار گرفته، بار دیگر این سؤال را پیش میکشد که تولیدکنندگان محصولات هنجارشکن، چگونه تامین میشوند؟ و در اثر کدام غفلت یا بیمبالاتی مدیریتی، مجال پر کردن خانههای جدول ناتوی فرهنگی را پیدا میکنند؟ نقش برخی سفارتها در سفارش دادن فیلمهای سیاه و ارائه به جشنوارههای خارجی چیست؟! بخش از مفاسد «صندوق ذخیره فرهنگیان» و
«بانک سرمایه»، تامین مالی تهیهکنندهای بود که به تولید فیلم و سریالهای خانگی مبتذل مشغول بود. سریال شهرزاد با تهیه کنندگی امامی و همراهی داماد یک وزیر ساخته شد. تهیهکننده، سرمایهگذار فیلمهای «ابد و یک روز»، «خوب بد جلف»، «کاناپه»، «نهنگ عنبر۲»، «گشت ۲»، «فروشنده» و «دراکولا» هم بود.
۸) اردیبهشت سه سال قبل، حکم متهمان پرونده بانک سرمایه، شامل رد مال نامشروع و ۱۷۰ سال حبس، صادر شد. دو متهم اول، محمد امامی (تهیهکننده سینما) و غندالی (رئیس صندوق ذخیره فرهنگیان و مؤسس بانک سرمایه) بودند. صندوق فرهنگیان، سهامدار عمده بانک سرمایه است. فساد رخ داده در «صندوق»، بالغ بر ۱۴ هزار میلیارد تومان برآورد شد. این همان فسادی بود که آقای روحانی در آغاز تشکیل پرونده (آبان ۹۵) مدعی شده بود پول داده شده، بدهی معوق است و نه اختلاس(!) اما نماینده دادستان در دادگاه گفت: «متهمان، از طریق نفوذ در مدیران بانک و صندوق، نقشههای مجرمانه خود را پیاده میکردند. بررسی مکالمات رئیس صندوق و همسرش با امامی، روشن میکند که رئیس صندوق، به عنوان مهرهای قابل اطمینان در اختیار قرار گرفته بود و امامی از طریق نفوذ در او، سیاستهای مورد نظرش را پیاده میکرد. وی از این طریق و به منظور غارت اموال و وجوه بانک و شرکتهای وابسته و صندوق ذخیره فرهنگیان، اقدام به حذف افراد غیرهمسو و معرفی و انتصاب اشخاص مطیع در سمت های کلیدی بانک میکرد».
۹)رسانههای آلوده میتوانند در نقش «تروریست شخصیت» عمل کنند. مرداد ۱۳۸۰، وقتی دولت دوم خاتمی میخواست از مجلس ششم رای اعتماد بگیرد، علیاکبر محتشمیپور رئیس فراکسیون ۲۲۰ نفره، در اعتراض به مدیریت وزیر نفت گفت: «مدیریت آقای زنگنه فاجعه است و تخلفاتی در این وزارت رخ میدهد، از جمله قرارداد با شرکت پتروپارس». رسانهها و کارشناسان از تخلف در واگذاری قرارداد ۸ میلیارد دلاری به این شرکت و ترک تشریفات قانونی مناقصه خبر میدادند. بهزاد نبوی نایبرئیس مجلس، همزمان ریاست هیئتمدیره شرکت را هم بر عهده داشت. علاوه بر محتشمیپور، برخی دیگر از نمایندگان اصلاحطلب مانند میدری، کهرام و رشیدیان هم به عملکرد وزیر نفت اعتراض داشتند. بعدها افتضاح کرسنت و خسارت ۱۴/۵ میلیارد دلاری آن، و کلاهبرداری شرکتهای استاتاویل و توتال آشکار شد.
اما فشار روی آقای محتشمیپور به خاطر همان چند جمله چنان سنگین شد که چند روز بعد در پاسخ به اصرار خبرنگار روزنامه انتخاب برای توضیح بیشتر، فقط این بیت را خواند؛ «هر که را اسرار حق آموختند- مُهر کردند و دهانش دوختند».
۱۰) مرحوم محتشمیپور، تنها کسی نبود که از دوخته شدن دهان منتقدان وزیر نفت سخن گفت. تیرماه ۱۳۸۰، عباسعلی نورا نماینده سابق مجلس تصریح کرد «از من خواسته شد در بازرسی قراردادهای بیع متقابل با سازمان بازرسی همکاری کنم. در داخل شرکت نفت، عدهای به من گفتند خطر شما را تهدید میکند، اینجا معاملهها به دلار است. در یک معامله یک میلیارد دلاری، اگر کسی یک درصد پورسانت بگیرد، میشود ۱۰ میلیون دلار. آن طرف با این پول میتواند هزینه کند که در روزنامهها تو را بدنام کنند، بچه ات را زیر بگیرند، کارهایت را عقیم کنند».
۱۱) برخی مدیران در اواخر دولت خاتمی، مشغول کارنامهسازی برای دولتی بودند که عمده فرصت خود را صرف سیاسیکاری، فرصت سوزی و پمپاژ درگیری و تنش به جامعه کرده بود. مردم، پاسخ این سوء عملکرد را با رای ندادن به نامزدهای همسوی دولت در سال ۱۳۸۴ دادند. اما در پایان این دوره، کتابهای سفارشی درباره خدمات دولت اصلاحات به مردم منتشر شد که اگر برای مردم آب نداشت، برای تهیه کنندگان نان داشت. از جمله کتاب «خدمات دولت اصلاحات در لرستان» که جمعآوری مطالب تهیه شده در ادارات استان بود، اما طبق اسناد استانداری، آقای «ف- ز» برای همین کار دم دستی، مبلغ گزافی معادل قیمت ۵۰۰ متر آپارتمان را از استانداری گرفت!
۱۲) این فرد، بعدها به خاطر حضور در فتنه ۸۸ بازداشت و محکوم شد، اما اخیرا در اثر کوتاهی دستگاههای نظارتی، به عضویت یکی از مجموعههای ارشد اطلاعرسانی درآمد! او دو ماه قبل، برای جذاب کردن توافق به هر قیمت با آمریکا، به دروغ مدعی شد: «پیشنهاد جامعی برای سرمایهگذاری (هزار میلیارد دلار) پیشنهاد شده و رئیسجمهور، موضوع را با رهبری مطرح و مجوز گرفته است. به آمریکا ارائه و توپ به چرخش درآمد. در آینده جزئیات بیشتری ارائه میشود». فاجعه به حدی بزرگ بود که دکتر فرشاد مؤمنی از حامیان انتخاباتی دولت، زبان به اعتراض گشود و گفت: «میگویند اگر پای آمریکا به اینجا باز شود هزار میلیارد دلار سرمایهگذاری میکند! در شرایطی که آمریکا میگوید هرکسی میخواهد با من کار کند، باید بیاید داخل آمریکا سرمایهگذاری کند، و خودش بزرگترین متقاضی سرمایه خارجی شده، عدهای میگویند فقط برای ایران که کل اندازه تولید ناخالص ملیاش یک هشتادم تولید ناخالص آمریکاست، آمریکا
هزار میلیارد دلار کنار گذاشته است. اگر جامعه علمی مسئله محورتری داشتیم؛ به ۱۰ شکل
این موضوع را به بحث میگذاشت. خدا میداند چه خبر است که این گونه، آمریکا را منجی جلوه میدهند!». دروغ چنان رسوا بود که خبرگزاری خبرآنلاین نوشت: «ادعای سرمایهگذاری ۱۰۰۰ میلیارد دلاری در صورت توافق با آمریکا غیرواقعی است. این، معادل ۴ برابر تولید ناخالص ملی ایران، و غیر واقعبینانه است. کل سرمایهگذاری خارجی جهان در ۲۰۲۴، حدود ۱.۵ تریلیون دلار بود و تخصیص دو سوم آن به ایران، منطقی نیست».
۱۳) این حکمت، از امیر مؤمنان(ع) است که فرمود: «اَنا یَعسوبُ المُومِنینَ وَالمالُ یعَسوبُ الفُجّار. من پیشوای مؤمنان هستم و مال، پیشوای فاجران است». انقلاب اسلامی، در ادامه نهضت انبیای الهی، و شبیه معجزه است. اما اگر مسئولان از بده بستان منحط دو جریان انحراف و تحریف غفلت کنند، آسیبهای جدی به ثمره هزاران سال مجاهدت اولیای الهی وارد میشود؛ چنان که امیر مؤمنان(ع) در نامه ۶۲ نهجالبلاغه فرمود: «... لکنَّنی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً... دریغم میآید که سرپرستی امت به دست سفیهان و بدکاران آنان افتد، پس، مال خدا را میان خود دست به دست گردانند، و بندگان خدا را به بردگی بگیرند، و با صالحان بجنگند، و با فاسقان حزب تشکیل دهند».
🔻روزنامه رسالت
📍 بریکس از دریچه آینده اقتصاد جهان
✍️ سید محمد بحرینیان
گروه بریکس (BRICS) که متشکل از اقتصادهای نوظهور شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بود، در سالهای اخیر به یک بلوک اقتصادی-سیاسی مهم در عرصه جهانی تبدیل شده است. با توجه به تغییرات ژئوپلیتیکی و افزایش همکاریهای منطقهای، ایران در سال ۲۰۲۳، به همراه چند کشور دیگر، بهصورت رسمی به بریکس دعوت شد. اما عضویت یا همکاری با بریکس چه تأثیری بر اقتصاد ایران خواهد داشت؟
یک. یکی از مهمترین فرصتهایی که بریکس برای ایران فراهم میکند، کاهش وابستگی به نظام مالی غرب و بهویژه دلار است. کشورهای بریکس بهدنبال ایجاد نظامهای مالی مستقل از سلطه دلار آمریکا هستند و در این مسیر به راهاندازی سازوکارهایی مانند ارز مشترک یا مبادلات دوجانبه با ارزهای ملی فکر میکنند. برای کشوری مانند ایران که سالها تحت تحریمهای مالی و بانکی آمریکا بوده، چنین گزینههایی میتواند فرصت اقتصادی ایجاد کند و امکان مبادله با کشورهای عضو را تسهیل نماید.
دو. بازار بریکس با جمعیتی بالغ بر ۴۰ درصد جمعیت جهان، فرصت بینظیری برای صادرات کالاهای ایرانی، از جمله انرژی، محصولات پتروشیمی، مواد معدنی و حتی محصولات کشاورزی و غذایی فراهم میآورد. چین و هند بهعنوان بزرگترین مصرفکنندگان انرژی در جهان، میتوانند مشتریان بلندمدت و قابل اطمینانی برای نفت و گاز ایران باشند.
سه. جذب سرمایهگذاری خارجی نیز میتواند از طریق همکاری با بریکس تقویت شود. با توجه به اینکه برخی کشورهای عضو بریکس مانند چین و روسیه پروژههای بزرگی در حوزه زیرساخت و انرژی در ایران تعریف کردهاند، همکاریهای درونگروهی میتواند این پروژهها را سرعت بخشد. همچنین بانک توسعه بریکس نیز میتواند منابع مالی مورد نیاز برای پروژههای عمرانی و تولیدی ایران را فراهم کند که البته مشروط به عضویت کامل و فعال بودن ایران در ساختار تصمیمگیری این نهاد است.
در مجموع، عضویت ایران در بریکس میتواند فرصتی مهم برای بازتعریف جایگاه اقتصادی کشور در نظام بینالملل باشد، مشروط به اصلاحات اقتصادی داخلی، سیاست خارجی متوازن و استفاده هوشمندانه از ظرفیتهای این بلوک. بریکس میتواند یک مسیر مکمل و مؤثر برای برونرفت تدریجی از چالشهای اقتصادی باشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 آیا لباسی شایسته بر تن ایران پوشانده شده؟
✍️ نادر کریمیجونی
هانس کریستین آندرسن، نویسنده پرآوازه داستانی دارد که در آن دو نفر به پادشاهی پیشنهاد دوخت لباسی را میدهند که فقط نجیبزادگان و افراد شریف قادر به دیدن آن هستند. آنها پول هنگفتی دریافت و تظاهر به دوخت لباس میکنند اما هیچ پارچهای وجود ندارد و کل این ماجرا کلاهبرداری است. در روز آخر دو فرد کلاهبردار تظاهر میکنند که برای پوشاندن لباس به تن پادشاه آمدهاند. آنها پوشاندن لباس به تن پادشاه را نمایش میدهند و میروند اما هیچکس و از جمله خود پادشاه لباسی بر تن نمیبیند و از خود میپرسد که آیا من نجیبزاده هستم؟! کلاهبرداران متواری شدهاند و هیچکس سراغی از آنها ندارد، لباسی هم وجود ندارد و موضوع هنگامی افشا میشود که کودکی از میان جمعیت فریاد میزند که چرا پادشاه لباسی بر تن ندارد؟
این داستان تا حدودی به وضعیت کشورمان، ایران شبیه است؛ سالهاست که برخی مقامات و دولتها ادعا میکنند که در حال پوشاندن جامه تمدن و پیشرفت به تن ایران هستند. اکنون از وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بیش از ۴۰سال میگذرد و همه ساله برخی مقامات ایرانی ادعا کردهاند که بهزودی ایران به نقطه مطلوب پیشرفت میرسد و ایرانیان زندگی در رفاه و آرامش را تجربه خواهند کرد. البته مانند همین وعده اخیر رییسجمهور، وعدههایی که به مردم کشورمان داده میشود همگی متعلق به آینده دور یا نزدیک است و کسی نمیداند که این وعدههای داده شده برای روزهای آتی، چرا هیچکدام سررسید نمیشوند و تحققشان فرا نمیرسد. رییسجمهور هم اخیرا گفته است که به زودی خبرهای بسیار خوبی درباره صادرات نفت، سیاست خارجی و اوضاع اقتصادی به مردم میدهد. اکنون حدود یا بیش از یک هفته از بیان این جمله از سوی مسعود پزشکیان میگذرد و هیچ نشانهای درباره وقوع خبر خوب برای ایران وجود ندارد.
جالب است که میان مقامات کشور درباره اوضاع ایران تفاهمی هم وجود ندارد؟ مثلا در حالی که عدهای از مقامات کشور فریاد برمیآورند که ایران در جنگ اقتصادی بهسر میبرد و همه فعالان اقتصادی، تولیدکنندگان، کارآفرینان و صاحبان فن و سرمایه باید به میدان جنگ اقتصادی بیایند و برای پیروزی در این هماورد، دولت و حکومت را یاری دهند، عدهای دیگر با آرامش و خونسردی میگویند که هیچ مشکلی وجود ندارد و مسوولان و فعالان اقتصادی برای انجام فعالیتهای خود نهفقط با هیچ مانع یا دشواری مواجه نیستند بلکه هیچ عذر و بهانهای هم از ایشان پذیرفته نیست.
در همین سالهای اخیر مقامات کشورمان بارها و در محورها و ابعاد گوناگون خبر از وقوع پیشرفتهای متعدد داده و گفتهاند که چه دستاوردهایی حاصل شده و ایران به لحاظ جایگاه اقتصادی، علمی و صنعتی چقدر پیشرفت کرده است.
شکی وجود ندارد که گویندگان این خبرها همه راستگو بوده و برای اثبات و احراز حرف خود، دلایل، مدارک، شواهد و مستندات کافی ارائه کردهاند اما با وجود همه این پیشرفتها، باز همه ایرانیان محتاج یارانههای دولتی هستند و به محض به تاخیر افتادن پرداخت این یارانهها یا تاخیر در اعلام کالابرگهای الکترونیکی یارانهای، بسیاری از شهروندان ایران نگران و آشفته میشوند و فریاد برمیآورند که چرا کمکهای معیشتی دولت قطع شده یا به تعویق افتاده است. جالب است که دولتمردان و دولتزنان هم به سرعت به میان مردم و خبرنگاران میآیند و اطمینان میدهند که هیچ یارانهای قطع نشده و اگر تاخیری هم در پرداخت یا اعلام وجود داشته، علل تکنیکی و اجرایی داشته است.
اوضاع کشورمان در مسائل غیراقتصادی نیز چندان خوب نیست؛ مثلا اعتبار گذرنامه ایرانی از نظر پذیرفته شدن برای ورود به کشورهای دیگر، در ردههای آخر قرار دارد، روابط کشورمان با کشورهای دیگر و به ویژه با قدرتهای جهانی در اروپا، آمریکای شمالی و حتی در آسیا در نازلترین سطح قرار دارد. چنانکه روسیه و چین که مقامات جمهوری اسلامی ایران مدعی داشتن روابط راهبردی با این دو کشور هستند، از موضع برابر با ایران برخورد نمیکنند و در حالی چین نفت عربستان و کویت را به قیمتهای جهانی خریداری میکند که نفت ایران را با تخفیفهای ۱۵ تا ۲۰درصدی میخرد و به جای دادن پول، کشورمان را مجبور میکند کالاهای چینی را به جای پول نفت خریداری کند. روابط با اروپا هم در هفتههای اخیر به دلایل گوناگون به نحو وخیمی رو به تیرگی گذاشته تا جایی که اتریش که به طور سنتی و به خاطر قرابتهای نژادی، یکی از مخاطبان و همکاران ایران در اروپا محسوب میشد اکنون علیه صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران بیانیه اطلاعاتی صادر میکند. درباره نزدیکی ملموس ایران به همسایگان عرب خویش، یک دیدگاه که البته شواهد ملموسی برای قبول آن وجود دارد، تاکید میکند که به ویژه اعراب خلیجفارس از وقوع منازعه در این منطقه و نیز در خاورمیانه هراسان و نگران هستند و مجبورند که برای حفظ آرامش، امنیت و منافع خود، میان تهران- واشنگتن معامله و همکاری پدید بیاورند. از این بابت است که این کشورها به میدان آمدهاند تا با ابزارهای غیرنظامی میان ایران و ایالاتمتحده توافق پدید آورند.
وقتی اوضاع اقتصادی و زندگی شهروندان خوب نباشد به طور کاملا قابل درکی، اوضاع اجتماعی کشور هم خوب نخواهد بود. دقیقا به همین دلیل است که باوجود تاکید و اصرار مقامات ریز و درشت کشورمان، هنوز خانوادهها رغبت چندانی به فرزندآوری پیدا نکردهاند و امسال (۱۴۰۴) یکی از پایینترین و بلکه پایینترین نرخ رشد جمعیت در کشور اتفاق خواهد افتاد. در همین موضوع میتوان بیاعتمادی شهروندان ایرانی به وعدههای داده شده از سوی دولت را مشاهده کرد چرا که در این موضوع نه فقط همه مقامات دولتی و حکومتی به میدان آمدهاند تا مردم را به فرزندآوری تشویق کنند بلکه مجلس شورای اسلامی هم قوانینی تصویب و ابلاغ کرده که نهادهای مختلف دولت و حکومت را وادار به انجام و اتخاذ فعالیتها و مشوقهای گوناگون در جهت افزایش جمعیت و ترغیب شهروندان ایرانی به فرزندآوری بیشتر میکند اما حتی هواداران حکومت هم حاضر به پذیرش ریسک فرزندآوری نیستند و برخی از ایشان حداکثر به داشتن همان یک فرزند بسنده کردهاند. گزارشهای میدانی که از جمله در رادیو و برخی پایگاههای خبری منتشر شده، نشان میدهد همان نسبتی که شهروندان از فرزندآوری پرهیز کردهاند، در مورد همان تعداد اندکی که ریسک داشتن فرزند بیشتر را پذیرفتهاند نهادهای دولتی و حکومتی از انجام تعهدات خویش در قبال آنان خودداری کردهاند.
ضرورتی وجود ندارد نابسامانیهایی که در حوزه فرهنگ و دین وجود دارد بیان شود، موارد قابل مشاهده و ملموسی در اینباره وجود دارد که بیان آن ممکن است مناقشهبرانگیز شود. حال و در پایان این گفتار، آیا میتوان ادعا کرد که لباس زیبا و شایستهای بر تن ایران پوشانده شده است؟ آیا همانقدر که در ادعای مقامات ارشد و میانی شنیده میشود، اوضاع آرامشبخش و مناسبی در همه ابعاد بر کشورمان حاکم است؟
🔻روزنامه اعتماد
📍 توقف سووشون به سود کیست؟
✍️ عباس عبدی
ماجرای توقف سریال سووشون و نماوا و دخالتهای ساترا در موضوع زوایای گوناگونی دارد که در این یادداشت به چند مورد آن اشاره خواهم کرد.
اولین مساله از نظر من وارد کردن پای دستگاه قضایی در ماجراست. به نظر میرسد که به دلیل جایگاه و اعتبار نسبی این دستگاه و با توجه به عملکرد آقای اژهای، عدهای و نهادهایی دنبال آن هستند که در این موارد پای این دستگاه را به ماجرا باز و خود را پشت این قوه پنهان کنند. این رفتار به زیان دستگاه قضایی است، به ویژه آنکه در مرحله دادسرا عمل میشود. مرحلهای که به نسبت سریع و شاید پرخطا انجام میشود ولی مسوولیت آن برعهده دستگاه قضایی میافتد و بهطور معمول هم اغلب این پروندهها به دادگاه و صدور حکم ختم نمیشود. به نظر میرسد که آقای اژهای باید برای این موارد رویه به نسبت شفاف و روشنی را در نظر بگیرند. اینگونه نیست که یک سریال بزرگ و یک سکوی نمایشی معتبر را با یک دستور و بدون هیچ پیشزمینهای متوقف کرد. هر کارد تیزی را هم که مورد استفاده نابجا شود، به سرعت کند میشود و کارایی اصلی زایل میشود. دستگاه قضایی هم از این قاعده مستثنا نیست.
نکته دوم؛ ناامن کردن سرمایهگذاری است. امسال که سال سرمایهگذاری نامگذاری شده، شایسته است بیش از همیشه از امنیت آن دفاع شود. این چه دفاعی است که با یک دستور و به فوریت یک سرمایهگذاری را بلاموضوع و نابود و دهها سرمایهگذاری جدید نیز متزلزل و متوقف میشوند؟ به نظر میرسد که راههای سرمایهگذاری بیش از پیش با موانع خودساخته همراه شده و اتفاقا ریاست دستگاه قضایی در این باره مفصل توصیه کرده و توضیح دادهاند، ولی این عملکرد هیچ تطابقی با آن توصیهها و سیاستها ندارد.
نکته سوم؛ معیارهای ممیزی و سانسور در ایران است. این معیارها به کلی سلیقهای و مندرآوردی است و به قول یکی از سیاسیون اصولگرا اگر قرآن به عنوان یک کتاب عادی برای انتشار داده میشد، احتمالا مجوز نمیگرفت و من تردید ندارم که نهجالبلاغه بهطور قطع مشمول این ممنوعیت میشد. حتی در موضوعات اخلاقی هم همین قاعده برقرار است.
اساسا این محدودیتها با هیچ معیار عرفی و عقلی تطابق ندارد، به ویژه در شرایطی که در ادامه گفته میشود.
نکته چهارم؛ بیمعنی بودن این محدودیتهاست. از یک سریال طولانی چندین ثانیه را مورد سوال قرار دادن قابل حل است، ولی کشتن سریال و مرجع نمایشدهنده آن بیمسوولیتی در برابر حقوق مردم است ولی مهمتر از این، وجود سریالهای سراسر مخرب در رسانههای غیر رسمی است که میلیونها بازدید دارد و فشار آوردن به سریالها و تولیدات فرهنگی ساخت داخل، اگر نگوییم با هدف حمایت از سریالهای ویرانگر ترکیهای است، حداقل باید گفت نتیجه طبیعی و ناخواسته این فشارها همین است. این چه رفتاری است که زور خود را فقط به تولیدکننده داخلی نشان دهیم؟ پیام روشن این رفتار این است که از ایران بروید و هر چه خواستید بسازید. مردم هم که به همه آنها دسترسی دارند. این ظلم به تولیدکننده داخلی است.
نکته پنجم؛ برخی به درستی تصور میکنند که فشار به تولیدکنندگان مستقل برای این است که بازار صدا و سیما کساد نشود. ماجرا این است که بازار صدا و سیما از وجود یک بازار مساوی و رقیب کساد نمیشود، بلکه اگر بخواهند، از وجود این بازار قویتر هم میشوند. نبودن تولیدکننده مستقل موجب گرایش مردم به صدا و سیما نمیشود، بلکه گرایش به سریالهای ترکیهای را تقویت میکند و این نتیجه قطعی است، زیرا اغلب تولیدات صدا و سیما در وضعیت فعلی هیچ گونه مطلوبیتی ندارند، بدون رقابت نمیتوان تولید فرهنگی جذاب و آموزنده داشت. سووشون یکی از آثار فاخر ادبیات ایران است، نمیتوان روح آن را در نمایش نادیده گرفت و سانسور کرد.
و بالاخره اینکه نگاه اغلب اعضای جامعه دهها پله از آنچه سیاستگذاران خط قرمز خود میدانند، گذشته است. هم به لحاظ نظری و رفتاری و هم به لحاظ دسترسی به تولیدات فرهنگی مطلوب خودشان. «خانه از پایبست ویران است/ خواجه در بند نقش ایوان است». یک نگاهی به تولیدات پرمخاطب امروز جامعه ایران بیندازید تا متوجه شوید که ممنوعیت چگونه موجب حریص شدن مردم و جوانان به استفاده از تولیداتی شده است که ده سال پیش دسترسی به آنها در ذهن کمتر کسی میگنجید. امیدواریم با بازنگری در این رویکردها و رفتارها، امنیت را به تولیدات فرهنگی برگردانند، دستگاه قضایی را از این میدان پرخطر خارج کنند، همه تولیدکنندگان را در رقابتی سازنده قرار دهند و بالاخره به سود شبکهها و سریالهای مبتذل ترکیهای اقدام نکنند.
🔻روزنامه شرق
📍 کنش پزشکی؛ اقتصادی یا دارای جهت اقتصادی
✍️ حمزه نوذری
ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی، از دو نوع کنش سخن میگوید: الف) کنش دارای جهت اقتصادی، کنشی است که هدف اصلی آن اقتصادی نیست اما دارای ملاحظات اقتصادی است. هرچند هدف این نوع کنش غیراقتصادی است اما جهتگیری اقتصادی دارد. ب) کنش اقتصادی. کنش اقتصادی دارای جهتگیری آگاهانه نسبت به اهداف اقتصادی است. کنش اقتصادی به زبان وبر مبتنی بر عقلانیت صوری است. یعنی کنشگر، بهترین و هوشمندانهترین ابزار و وسایل را برای رسیدن به هدف انتخاب میکند. چنین کنشی بر اساس عدد و رقم و محاسبات پولی شکل میگیرد. موفقیت چنین کنشی بر اساس درآمدها و بر حسب پول محاسبه میشود. به طور ساده میتوان گفت کنشی کاسبکارانه است. در چنین کنشی، محاسبه سرمایهداری اجتنابناپذیر است؛ یعنی همه چیز بر محور سودآوری است.
سرمقاله
۱۱ خرداد ۱۴۰۴ ۲۲:۱۸
کنش پزشکی؛ اقتصادی یا دارای جهت اقتصادی
ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی، از دو نوع کنش سخن میگوید: الف) کنش دارای جهت اقتصادی، کنشی است که هدف اصلی آن اقتصادی نیست اما دارای ملاحظات اقتصادی است. هرچند هدف این نوع کنش غیراقتصادی است اما جهتگیری اقتصادی دارد. ب) کنش اقتصادی. کنش اقتصادی دارای جهتگیری آگاهانه نسبت به اهداف اقتصادی است.
کنش پزشکی؛ اقتصادی
یا دارای جهت اقتصادی
حمزه نوذری حمزه نوذری
جامعهشناس و استاد دانشگاه
ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی، از دو نوع کنش سخن میگوید: الف) کنش دارای جهت اقتصادی، کنشی است که هدف اصلی آن اقتصادی نیست اما دارای ملاحظات اقتصادی است. هرچند هدف این نوع کنش غیراقتصادی است اما جهتگیری اقتصادی دارد. ب) کنش اقتصادی. کنش اقتصادی دارای جهتگیری آگاهانه نسبت به اهداف اقتصادی است. کنش اقتصادی به زبان وبر مبتنی بر عقلانیت صوری است. یعنی کنشگر، بهترین و هوشمندانهترین ابزار و وسایل را برای رسیدن به هدف انتخاب میکند. چنین کنشی بر اساس عدد و رقم و محاسبات پولی شکل میگیرد. موفقیت چنین کنشی بر اساس درآمدها و بر حسب پول محاسبه میشود. به طور ساده میتوان گفت کنشی کاسبکارانه است. در چنین کنشی، محاسبه سرمایهداری اجتنابناپذیر است؛ یعنی همه چیز بر محور سودآوری است.
اما کنش دارای جهت اقتصادی بیشتر معطوف به انصاف، دگردوستی و برابری است اما ملاحظات و جهت اقتصادی هم دارد. جامعه امروز نگران است که کنش پزشکی و فعالان عرصه درمان که دارای جهت اقتصادی است، یعنی هرچند جهتگیری اقتصادی دارد اما هدف آن سودآوری و مبتنی بر محاسبات سرمایهای نیست، روز به روز در حال تبدیلشدن به کنش اقتصادی و سرمایهدارانه شود که هدف اصلی آن کسب سود است. متأسفانه روز به روز این فرض بیشتر شنیده میشود که وقتی پزشک چیزی را تجویز میکند، ممکن است دارای اهداف اقتصادی، تجاری و بر مبنای محاسبات سودمحور باشد. این مسئله فراگیر نیست اما بحث آن در میان افراد بیشتر شده است. مسئله این یا آن پزشک نیست، مسئله کنش، سازمانها و سازوکارهای حوزه درمان و دارو است.
بیمارستان نیز یک تشکیلات دارای جهت اقتصادی است نه تشکیلاتی اساسا اقتصادی. بیمارستان، ذاتا اقتصادی نیست هرچند امور مالیاش را خودش اداره کند. از نظر وبر، بیمارستانها مانند نهادهای آموزشی سازمانی دارای جهت اقتصادی هستند اما تصور میشود که در حال تبدیلشدن به یک سازمان اقتصادی هستند. باید نگران بود که کنش پزشکی و سازمانهای مرتبط با این کنش مانند بیمارستان و حوزه درمان و دارو به شرکت تجاری و سازمان صرف اقتصادی تبدیل نشود. برای تحقق این هدف، نیاز به تنظیمگری عقلانی احساس میشود. منظور این نیست که سازمانهای مرتبط با درمان، محاسبات پولی یا عقلانیت سرمایهداری نداشته باشند چون برای تنظیم بودجه به این نوع عقلانیت و محاسبهگری احتیاج است. مسئله این است که کنشهای کنشگران این حوزه تبدیل به کنش اساسا اقتصادی نشود و میزان موفقیت این سازمانها بر اساس سود خالص که میتواند از طرق گوناگون حاصل شود، سنجش نشود.
کشورهای دارای دولت رفاه سعی کردهاند کنش و تشکیلات مرتبط با درمان و دارو به کنش و سازمان ذاتا اقتصادی تبدیل نشود، هرچند در چنین جوامعی هم مسائل مرتبط با درمان و دارو به اشکال دیگری وجود دارد.
با وجودی که دولت مدعی است برای درمان و دارو هزینه زیادی میپردازد اما کماکان بیشترین هزینه دارو و درمان را مردم پرداخت میکنند و سازمانهای بیمهای در این حوزه ناکارآمد هستند. اینکه چرا چنین است، نیاز به بررسی دارد اما آنچه این یادداشت بر آن تمرکز دارد، این است که افراد هر روز بیشتر احساس میکنند کنش و تشکیلات درمان و دارو اساسا اقتصادی است.
کنشی که اساسا اقتصادی نیست اما هر روز بیشتر اقتصادی میشود، سازمانهای مرتبط با این حوزه که به بنگاه تجاری تبدیل میشوند و ناکارآمدی سازمانهای بیمهای، بازنگری اساسی و تنظیمگری عقلانی در این حوزه را ضروری کرده است. این مسئله حتی در بازاریترین کشور یعنی ایالات متحده آمریکا هم مورد بحث است به گونهای که رئیسجمهور این کشور اخیرا به قول خودش خبر خوشی برای مردم آمریکا داشته و آنهم پایینآمدن قیمت دارو است. البته وضعیت دارو و درمان در ایران با آمریکا قابل قیاس نیست. تجاریترین و شاید بدترین وضعیت درمان و دارو از نظر هزینه برای مردم مربوط به کشور آمریکاست هرچند از نظر علمی در این حوزه پیشتاز است. کشورهای دارای دولت رفاه از اینکه کنش و تشکیلات درمان و دارو اساسا اقتصادی شود، دوری میکنند. باید کاری کرد که افراد جامعه ما تصور نکنند کنش و تشکیلات درمان و دارو اساسا اقتصادی شده است چون اعتماد در این حوزه کمتر میشود.
🔻روزنامه فرهیختگان
📍 امتداد خشونت
✍️ سیدجواد نقوی
اخیراً محسن رنانی در نشست کتاب «روایت مسعود» که از مجموعه کتابهایی است که درباره توسعه در ایران منتشر میشود مثل همیشه حرفهای عجیبی زده بود که این بار با واکنشهای وسیعی هم روبهرو شد. رنانی در این نشست بیان کرده کورتکس مغزی اروپاییان از آسیاییها ضخیمتر است، به همین جهت آنها دارای عقلانیت بیشتری هستند و ایضاً توسعهیافتهترند!
البته بار اولی نیست که رنانی از این دست حرفها بیان میکند اما آنچه در افکار رنانی و افراد مشابه او یعنی مرتضی مردیها وجود دارد، تصور خامی از غرب و توسعه است که سعی دارند این تصور را با بازیهای زبانی از سنت خودمان برطرف کنند. رنانی و مردیها مدام از سنت و اشعار و افرادی مثل سعدی و... برای فهم امروز استفاده میکنند اما در لحظه طرح حرف اصلی خودشان، به نوعی تحقیرِ سنت و افکار جامعه ایران را تئوریزه کرده و ایده توسعه ایران را کاملاً ذیل انگارههای غربی و تصورات غربی تعریف میکنند که به شدت کار پوچ و شاذی است، به نوعی که رنانی با بیان بهتر بودن کورتکس غربیها نهتنها کل سنت و افکار ایرانیان را به مسخره گرفته است، بلکه نوعی تحقیر ویژه هم نسبت به کل فرهنگ ایران شکل داده است. برای پاسخ به این حرف، مطالب خیلی وسیعی را میشود بیان کرد اما نگارنده قصد دارد به علت آنکه اخیراً کتاب «بازشناختن غریبه» اثر ایزابلا حماد منتشر شده است، با ایده اصلی این کتاب پاسخی به این حرف بیمعنی ارائه کند. ایزابلا حماد تحصیلکرده آکسفورد و یک نویسنده فلسطینیانگلیسی است. او این کتاب را درباره انگاره طرف غربی نسبت به فلسطینیها نوشته تا نشان دهد تصویر و ایده غربیها درباره انسان فلسطینی چگونه است؟
بحث اصلی کتاب اینگونه مطرح میشود: چرا انسان بودن دیگری محل تردید است؟ اساساً چرا سوژه غربی، دیگری خود را انسان حساب نمیکند؟ چند فلسطینی باید بمیرند تا جهان غربی انسان بودن آنها را متوجه شود؟ این پرسشها نشان میدهد مسئله انسان و انسان بودن از منظر طرف غربی درباره انسانهای غیرغربی محل تردید است.
درواقع وقتی پرسش میشود چرا باید ثابت کنیم که کودکان و زنان فلسطینی انسان هستند؟ تا طرف غربی بپذیرد که فلسطینیها هم ممکن است انسان باشند! حماد معتقد است این نگاه نه به معنای توجه بلکه به نوعی شبیه به ناظر است، یعنی نظارت میشود که آیا این واقعه یا وقایع مشابه آن برای آینده شخص غربی خطری دارد یا خیر؟ به معنایی ناظر غربی با رصد وقایع فلسطین جمعبندی میکند که آیا امکانی وجود دارد که فاجعه فلسطین برای او رقم زده شود؟ و هنگامی که متوجه شود خطری ندارد، از آن عبور میکند یا در بهترین حالت با ژست همدلی قصد دارد برای فلسطینی ترحم کند.
در این لحظه ایزابلا حماد طرح بحث مهمی را نسبت به ناظر غربی و بحث همدلی ارائه میدهد. او معتقد است همدلی غربیها امتداد همان منطق خشونت استعماری است؛ چراکه همدلی نوعی بیتوجهی به اصل مسئله و از همه مهمتر بیتوجهی به «قصه» است. حماد میگوید ناظر غربی با همدلی خودش قصه را به پایان میرساند و این قصه اینگونه است که گروهی قویتر به علت توانایی بالاتر در حق گروهی ضعیفتر به علت توانایی پایینتر، بیانصافی کردهاند و حالا ناظر غربی با همدلی با گروه ضعیف به آنها دلداری میدهد و برای قصه آنها ابراز تأسف میکند و در این نقطه قصه به پایان میرسد. درحالیکه پایان قصه امتداد خشونت استعاری و منطق طرف شرور قصه است.
حماد میگوید نباید گذاشت قصه را ناظر غربی تعریف کند. او میگوید قصه را باید جلوتر برد و قصه را میان خودمان و برای خودمان و به شیوه خودمان تعریف کنیم و قبول نکنیم که قصه را ناظر غربی بگوید. حماد ادامه قصه و بیرون از ساحت ناظر غربی فکر کردن را همان بازشناختن نام میگذارد و میگوید باید برای فهم بازشناخت تلاش کرد تا ادراکی روشن و واقعی شکل بگیرد. برای مثال حماد بحثی را در کتاب مطرح میکند مبنی بر اینکه سال ۲۰۲۲ که اصلاً جنگی وجود نداشت به شکل امروز، اسرائیل در عرض چند ماه فقط ۲۳۳ نفر در کرانه باختری را کشت و ۱۴۰ خانوار را بیپناه کرد و هراس دائمی را به بخش وسیعی از شهرکنشینها تحمیل کرد. این حوادث فقط در چند ماه اتفاق افتاده است. اینجا نقش ناظر غربی چیست؟ و او این حوادث دهشتناک را چگونه تعریف و قصه این افراد را چگونه بیان میکند؟
حماد با سفری که سالها قبل به فلسطین داشته و به مناطق گوناگون رفته، پی برده است ناظر غربی و رسانههایش، پروپاگاندای وسیعی دارند و به نوعی برای شهرکنشینها و سایر نقاط در حال قصهگوییاند که بیش از صحنه واقعی در حال شکل دادن درکی نوستالژی هستند! او میگوید ناظر غربی به گونهای در حال طرح قصه خودش است که طرف اصلی را وارد روایتهای نوستالژیک میکند و درک نوستالژی همان پایان قصه است؛ چراکه نوستالژی وقتی به جان یک قوم یا گروهی میافتد میتواند حافظه آنها را تباه کند. یعنی با قصههای نوستالژی تصاویر عام در دست همگان است و این تصاویر مانع از درک خشونت شکلگرفته میشود و به نوعی انکار وضعیت جمعی است و هیچ راهی به جز مقاومت در برابر پایان قصه در مقابل ناظر غربی نداریم.
حال در داخل کشور ما هم افرادی مثل محسن رنانی دقیقاً همان قصهای را میگویند که ناظر غربی میگوید؛ آسیاییها به لحاظ عقلانیت خوب نیستند و ایضاً باید به آنها کمک کرد و قصه آنها را به شکل ناظر غربی تعریف کرد که این قصه هم امتداد همان خشونت است. به عراق و سوریه و افغانستان و لیبی و ژاپن حملههای وحشتناک میشود؛ چراکه آنها از منظر عقلی پایین هستند و به جای درک تاریخ و این حملات وحشتناک، نوستالژی را قصه همگان میکنیم، مبنی بر اینکه کورتکس مغزی شما پایینتر از غربیها است تا این تصویر ساده همگانی به ابزاری برای خشونت تبدیل شود!
خیلی جالب است که محسن رنانی بداند رابرت وود، نماینده آمریکا در سازمان ملل بعد از آنکه ۳۷ هزار نفر انسان بیگناه کشته شده بودند، صلح در منطقه و جنگ را وتو کرد و بیان داشت این کشتار حق اسرائیلیها است! در چنین جهانی تحقیر ایرانیان یک پاس گل به طرف غربی است تا ابزاری برای فشار به کشور را مجدداً طراحی کند و همانطور که حماد میگوید هیچ راهی نداریم به جز اینکه در برابر این قصهها مقاومت کنیم. این قصه که طرف غربی از ما باهوشتر است و عقلانیتر فکر میکند، دقیقاً امتداد خشونت وسیعی است که چند قرن آنها شکل دادهاند و محسن رنانی متأسفانه دقیقاً همان قصه خشن و به شدت وحشتناک را مجدداً تعریف میکند، آن هم به نام توسعه و ایراندوستی! درواقع رنانی مانع از شکل گرفتن قصه ایران برای ایران و برای ایرانیان میشود و وظیفه هر ایراندوستی است که با امثال این قصه مخالفت کند و مانع شود ناظر غربی برای ما قصه بگوید، چون احتمالاً انتهای این قصه همان منطق همدلی خشن غربیها و خونریزی وسیع است به نام کمک به کشورهای بیعقل! درحالیکه تمدن ایران و ایضاً افکار ایرانیان همیشه مترقی بوده و هیچگاه در تاریخ ابژه ناظر غربی نشده است و قطعاً در آینده هم مسیری برای قصه خودش خواهد ساخت و شرایط مطلوبی را بازتولید میکند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست