🔻روزنامه تعادل
📍 تغییر الگوی مصرف در زمان بحران با کالا و خدمات جایگزین
✍️ محمدحسین ادیب
در اقتصاد ایران ریسکهای مختلفی وجود دارد، اما مهمترین ریسک سیستمی اقتصاد در شرایط فعلی، تغییر الگوی مصرف و جایگزین کردن کالا و خدمات دیگر به جای کالای و خدمات فعلی به وسیله مردم است. یعنی مردم به جای کالاهای موجود (با قیمتهای بیشتر) به سمت مصرف کالاها و خدمات جایگزین رفتهاند. با این روند، خانوادهها تلاش میکنند دمای رفاه خانواده را حفظ کنند. یعنی با همین نرخ ارز فعلی، الگوی مصرف خود را به گونهای تغییر دهند که درجه و دماسنج رفاه آنها تغییر نکند. مثلا نوه من در انگلیس از پدرش خرید کالایی را طلب کرد؛ پدرش گفت قیمت این کالا، گران است، از مادربزرگت (همسر من) بخواه برایت بخرد! در لندن حساب کرده بودند قیمت این کالا به قیمت روز پوند در ایران ۵۰۰هزار تومان میشد . خانم من از یک فروشگاه سوال کرد قیمت همان کالا ۱۰۰هزار تومان بود. نهایتا خانم من کالای مورد بحث را از محل تولید با همان کیفیت ۳۷هزار تومان خریداری کرد! خانمهای ایرانی و اصولا مردم ایران به سمت اجرای این الگو حرکت کردهاند. یعنی مردم بهتر خریداری میکنند و هزینههایشان را کاهش میدهند. بازار اقتصادی ایران اما از این الگوی مهم جا مانده است.
این تغییر الگوی مصرف به سمت کالاهای جایگزین، باعث حفظ دمای رفاه خانوادهها میشود. خانمهای ایرانی در تشخیص اینکه دمای رفاه خانواده در چه نقطههایی تامین میشود، نبوغ خاصی دارند. اما فعالان اقتصادی از درک این تغییرات جا ماندهاند. این راهبرد خانمهای ایرانی از تبدیل تهدید به بحران در اقتصاد خانوارها جلوگیری کرده است. در اصطلاحات ژئوپلیتیک وقتی تهدید حل نشود به بحران بدل میشود. خانوادهها با حفظ دمای رفاه تلاش کردند الگوی مصرف خود را تغییر دهند. یکی از نشانههای دمای رفاه این است که نسل جدید برای ایام فراغت خود پول بیشتری نیاز دارد، خانوادهها میدهند. پوشش جوانان در ایام فراغت هم هزینه دارد، خانوادهها این هزینه را تقبل میکنند. خانوادهها به جای نو کردن گاه به گاه یخچال و...، هزینههای ایام فراغت فرزندانشان را تامین میکنند. فکر میکنم در هیچ دورهای به اندازه امروز پوشش ایام فراغت این اندازه مورد توجه خانوادههای ایرانی نبوده است. ابایی هم از هزینهکرد برای آن ندارند. امروز مردم ایران زندگی خود را با هم تقسیم میکنند، حتی هراسهای خود را با هم تقسیم میکنند. جامعهای که به این نقطه رسیده که زندگی خود را با دیگران تقسیم کند، رتبه بالایی دارد. کسی در ایران نمیتواند تنهایی شاد باشد، شادی مفهومی جمعی است.
اگر نتوان خوشحالی را با کسی به اشتراک گذاشت، خوشحالی تجربه نشده است. مردم ایران یاد گرفتهاند با هزینه کردن بیشتر برای ایام فراغت هراسهای خود را کاهش دهند. این راهحل مواجهه با شرایط بحرانی است. نام این رویکرد اجبار نیست، بلکه مردم و خانوادهها راهحل را یافتهاند. مردم به ایام فراغتشان پوشش بیشتری میدهند. این تصور که ایرانیان ناچارند این کار را انجام دهند، ناشی از نگاههای منفی است. سایر مواردی که ایرانیها الگوی متفاوتی را برای آنها استفاده میکنند، هزینههای اجاره است. هزینه تعمیر و نگهداری موردی دیگر است که خانوادههای ایرانی الگوی متفاوتی از هزینهکرد را برای آنها در نظر گرفتهاند، اما فعالان اقتصادی توجهی به آن ندارند. این تغییرات را از خودروهای ایرانی که از کنار شما در خیابانهای عبور میکنند به عینه میتوان دید. در کل تغییر الگوی مصرف و جایگزین کردن کالا و خدمات دیگر، یکی از راهبردهایی است که ایرانیان در زمان بحران به کار میگیرند و لازم است که فعالان اقتصادی و بنگاهها نیز از آن بهرهگیری کنند... (ادامه دارد)
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تور حمایتی در شرایط جنگی
✍️ حسین عباسی
دشمن به خاک ایران زده است؛ دشمنی که نه به قواعد بینالمللی پایبند است و نه به اصول انسانی. امیدواریم اینبار آخری باشد که کسی به ایران حمله میکند. در عین حال باید در کنار افزایش قدرت دفاعی و دیپلماسی، اقتصاد ایران برای هر شرایطی آماده شود. جهتگیری اقتصاد باید به سمت استفاده کارآمدتر از منابع حرکت کند و این با دو کلیدواژه تعریف میشود: کاهش اختلال در فرآیند تولید و افزایش هدفمندی توزیع.
تولیدکنندگان در ایران همیشه از دخالتهای نابهجای دولت رنج بردهاند. این دخالتها که در قالب انواع سیاستها، از جمله دخالتهای قیمتی، بخشنامههای غیرقابل پیشبینی، تغییر مداوم قوانین واردات و صادرات و نابرابری زمین بازی برای بخش خصوصی در برابر دولتیان است، فشاری مستمر بر تولید وارد کرده است. سرمایهگذاری در تولید از این دخالتها آسیب میبیند و هزینههای بسیاری برای مقابله با این تخریبها صرف میشود.
آمادهسازی و قویسازی اقتصاد نیازمند رفع این موانع است. وسوسه دولتی ساختن اقتصاد که گاهی از آن بهعنوان راهحل مقابله با شرایط نااطمینانی مطرح میشود، قبلا امتحان خود را پس داده و شکست خورده است. دلیل آن روشن است: هزاران تولیدکننده کوچک و بزرگ که به دنبال تولید کالا هستند بهتر از گروهی بوروکرات میتوانند موانع را پیدا کنند و برای آن راهحلی بیابند؛ اگر، و این اگر بزرگی است که سیاستگذار اقتصادی باید به آن توجه کند، اگر دولت دست و پایشان را نبندد. وقتی منابع محدود میشود و برخی راهها بسته میشوند، وقت اتلاف منابع نیست. وقت یافتن راههای جدید و نوآوری در تولید است؛ این را بخش خصوصی آزاد از قید و بند دخالتهای دولت میتواند انجام دهد.
آمادهسازی در بخش توزیع و مصرف کالا هم نیازمند بیرون رفتن از کلیشههای قدیمی است که دولت باید در شرایط نااطمینانی مصرف همه مردم را کنترل کند و کنترل مصرف را هم به کنترل تولید بیفزاید. کلیدواژه آمادهسازی اقتصاد در حوزه مصرف افزایش هدفمندی توزیع است: افرادی که میتوانند زندگی خود را تامین کنند، نباید به زور زیر چتر دولت قرار گیرند، در مقابل افرادی که در تامین معاش دچار مشکل میشوند باید حتما توسط آنچه به درستی «تور حمایتی» نامیده شده است، تحت حمایت دولت قرار بگیرند. نام تور حمایتی از این نظر برازنده سیستم حمایتی موثر و کارآمد است که رفتار افرادی مانند آکروباتبازها در ارتفاع را شبیهسازی میکند. اگر فردی میتواند در بلندی به کار خود ادامه دهد، نیازی به طناب پیچ کردن او نیست. او میتواند به کار خود ادامه بدهد؛ ولی توری در آن پایین وجود دارد که افرادی را که دچار مشکل میشوند، از آسیب حفظ میکند.
از مهمترین جنبههای یک نظام کارآمد حمایتی این است که هم امکان ردیابی افراد نیازمند درآن باشد و هم امکان خوداظهاری برای افرادی که به دلایل مختلف دچار مشکلات معیشتی میشوند، در آن تعبیه شده باشد. در حال حاضر اطلاعات خوبی درمورد بسیاری از افرادی که دارای درآمدهای کم هستند از بانکهای اطلاعاتی موجود قابل استخراج است. آنچه میتوان به این افزود، امکان مراجعه افراد به سازمانهای حمایتی و درخواست حمایت است. این امر میتواند ضعفهای موجود در بانکهای اطلاعاتی را پوشش دهد و افراد را از آسیبهای موقت و دائم در دوران بحرانهای احتمالی مصون نگه دارد.
از آنجا که این سیستم بر مبنای اطلاعات و برای اقشار خاص طراحی میشود، امکان تنوع در گستره و نوع حمایت در آن وجود دارد. انواع حمایتها میتواند بسته به نیاز فرد و خانوار تغییر کند. ممکن است برخی خانوارها فقط به حمایتهای درمانی یا آموزشی نیازمند باشند و برخی دیگر به حمایتهای غذایی. یارانه انرژی را میتوان برای مصرف برق و گاز تا میزانی معین در نظر گرفت. اگر قرار است کوپنهای کالا داده شود، میتواند به افرادی تعلق بگیرد که واقعا نیازمند هستند. این افزایش هدفمندی هم منابع کمتری میطلبد و هم کارآمدتر و موثرتر است.
سیستم حمایتی کنونی که بر یارانه گستره قیمتی در اقلام اساسی است، در شرایطی که منابع کشور دچار کمبود باشند، بسیار گران و ناکارآمد است. آمادهسازی اقتصاد برای شرایط نامطمئن، الزام میکند که از منابع استفاده بهتری بشود. اصلاح سیستم تولید و توزیع از بایدهای غیرقابل اجتناب است.
🔻روزنامه کیهان
📍 بیانیه است یا دیکته اسرائیل و آمریکا؟!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- آنچه در این یادداشت کوتاه خواهد آمد و نتیجهای که از آن گرفته میشود، نه پیچیده است که برای فهم آن به اذهان پیچیده و ژرفاندیش نیازی باشد و نه پنهان است که درک آن بدون دسترسی به اسناد محرمانه امکانپذیر نباشد! سخنی ساده و استدلالی مستند و همهفهم است که از پادویی یک جریان مرموز برای رژیم صهیونیستی حکایت میکند. بخوانید و خودتان قضاوت کنید!
۲- براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران اصلیترین هدف استراتژیک آمریکاست و انکار نمیکند که این هدف راهبردی با تغییر دولتها در آمریکا نیز تغییر نمیکند. اقدامات خصمانهای نظیر تحریمها، جنگ ۸ ساله، ترورها، کودتاها، مقابله با پیشرفتهای علمی و اقتصادی ایران و دهها نمونه دیگر از این دست، در زیرمجموعه هدف استراتژیک یادشده قابل تعریف هستند.
۳- قبل از شروع جنگ ۱۲ روزه اخیر و چند روزی بعد از شروع آن، هم ترامپ و هم نتانیاهو تاکید داشتند که براندازی «تغییر رژیم - Regime change» هدف راهبردی و نهائی آنهاست. این آرزوی دشمن با پاسخ جانانه و «لهکننده» قوای مسلح جمهوری اسلامی و اتحاد و یکپارچگی مثالزدنی مردم با شکست روبهرو شد. و دشمن که با رجز براندازی و تغییر رژیم آمده بود به دریوزگی و گدایی «آتشبس» رفت.
۴- بعد از شکست و ناکامی دشمن در دستیابی به اهدافی که پیشاپیش اعلام کرده بود، یک جریان سیاسی که سابقه نفرتانگیز وطنفروشی و همراهی با دشمن برای براندازی نظام را در کارنامه خود دارد، تابلوی براندازی را با ظاهری فریبکارانه روی دست گرفت. این جریان دو گزاره متناقض را کنار هم گذارده است. از یکسو برای فریب افکار عمومی، پیروزی در جنگ
۱۲ روزه را تبریک میگوید و از سوی دیگر هدف بر زمین مانده دشمن، یعنی براندازی جمهوری اسلامی ایران را بهعنوان تنها راه پیشروی پیشنهاد میکند!
۵- میرحسین موسوی که سابقه سیاهی در همراهی آشکار با آمریکا و رژیم صهیونیستی را در کارنامه خود دارد، به نمایندگی از جریان وطنفروش یاد شده، بیانیهای صادر میکند و در آن با صراحت بر ضرورت تغییر نظام(!) تاکید میورزد. در بیانیه آمده است: «تجربه جنگ دوازده روزه
نشان داد که ضامن نجات کشور احترام به حق تعیین سرنوشت همه شهروندان است و ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست. مردم میخواهند شاهد تجدیدنظر در آن خطاها باشند. برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس مؤسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مأیوس میکند»!
۶- «مجلس مؤسسان» به مجلسی اطلاق میشود که برای نگارش یا بازنگری قانون اساسی یک کشور تشکیل میشود و مقصود از آن تغییر در نظام حاکم است!
به بیان دیگر، میرحسین موسوی دقیقاً و بدون کم و کاست و به نمایندگی از یک جریان مرموز و همسو با آمریکا و اسرائیل، هدف و آرزوی برزمین مانده اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه را روی دست گرفته است. تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر نظام(!) دقیقاً همان هدف تغییر رژیم (Regime change) است که آمریکا و اسرائیل به عنوان اصلیترین راهبرد خود طی
چهل و چند سال گذشته علیه جمهوری اسلامی ایران دنبال کردهاند و در جنگ ۱۲ روزه اخیر با صراحت روی آن تاکید ورزیده بودند.
۷- حالا برای پی بردن به هویت آقای میرحسین موسوی لازم است بدانید که نامزدی او در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و کنار کشیدن خاتمی که پیش از او نامزد شده بود نیز به دستور آمریکا بوده است. تعجب نکنید!
محمد خاتمی روز ۲۰ بهمن ماه ۱۳۸۷ رسماً برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ اعلام حضور کرد و تمامی گروههای مدعی اصلاحات از نامزدی او حمایت کردند ولی روز ۲۶ اسفند ۸۷ به نفع میرحسین موسوی از نامزدی انصراف داد(!). چرا؟! علت این اعلام حضور و سپس انصراف به نفع موسوی چه بوده است؟! بخوانید!
۸- پیش از این هم نوشته بودیم، بعد از اعلام نامزدی آقای خاتمی، نگارنده در یادداشتی که تعجب همگان را برانگیخته بود، اعلام کردم آقای خاتمی نامزد اصلی اصلاحطلبان نیست و تاکید شده بود که نمیدانیم چه کسی نامزد اصلی است و مدتی بعد ۲۰ اسفند ۱۳۸۷ آقای موسوی نامزدی خود را اعلام کرد و چند روز بعد خاتمی در حالی که همه مدعیان اصلاحات از نامزدی ایشان حمایت کرده بودند، به نفع موسوی کنار کشید. چرا؟!
۹- به این نکته نیز قبلا اشاره داشتهایم که بعد از حماسه
۹ دی و شکست فتنه ۸۸ خبرنگار روزنامه آمریکایی «نیویورکر» به کیهان آمد و گفت: فقط برای پاسخ به این سؤال آمدهام که از کجا میدانستی خاتمی نامزد اصلی نیست؟ پاسخ این بود که برنامه خاتمی و موسوی را آمریکا تهیه کرده بود و
بر اساس آن خاتمی نامزد اصلی نبود. پرسید؛ از کجا به این نتیجه رسیده بودید؟ پاسخ آن بود که از نشست چند ماه قبل موسوم به «آینده ایران» در دانشگاه استنفورد آمریکا. و توضیح دادیم؛ در آن نشست خانم «گیل لاپیداس» پشت تریبون میرود و خطاب به حاضران که چند ایرانی هم در میان آنها بود، میگوید: میدانم از حضور من تعجب میکنید، زیرا تخصص من درباره سالهای منجر به فروپاشی شوروی سابق است. ولی ما به این نتیجه رسیدهایم که در انتخابات آینده ایران نیز به «یلتسین» نیاز داریم و نه «گورباچف». خاتمی گورباچف است و باید جای خود را به یلتسین بدهد. نگارنده از آنجا که میدانستم خاتمی از نظر دیکتهشده آمریکا سرپیچی نمیکند با قاطعیت اعلام کردم که ایشان نامزد اصلی نیست و البته در نشست استنفورد از یلتسین مورد نظر آنها نامی به میان نیامده بود و ما نیز نمیدانستیم یلتسین مورد نظر آنها میرحسین موسوی است. همانطور که به وضوح میبینید خاتمی و موسوی دیکته دشمنان بیرونی را مو به مو دنبال کردهاند!
۱۰- اشاره به این دو سند که فقط اندکی از بسیارهاست نیز برای شناخت هویت این جریان بیفایده نیست:
اول: روز ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ -۱۱ ژوئن ۲۰۰۹- یعنی دقیقاً روز قبل از انتخابات، جورج سوروس در مصاحبه با شبکه تلویزیونی سی.ان.ان (CNN) آمریکا میگوید: فردا در ایران یک انتخابات نیست! یک انقلاب رنگی است. شبیه آنچه در اوکراین و گرجستان انجام دادیم. فردا ایران و بعد، نوبت سوریه است! (برنامه از پیش طراحی و دیکته شده).
دوم: مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا هفتم دی ۸۹ در بنیاد FDD (دفاع از دموکراسی) گفت: «روزی ما خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که این جنبش از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) شروع شد اما من به شما میگویم که ما میدانیم و میتوانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی [سالهای ۱۳۶۵-۶۶ شمسی] برمیگردد و در طول مراحل مختلف، تکامل پیدا کرده است. من حرفهای بیشتری برای گفتن در اینباره دارم اما همینجا سخنانم را قطع میکنم».
۱۱- در کلام خدا خطاب به پیامبر اعظم(ص) آمده است:«وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ... و اگر بخواهیم یقیناً آنها را به تو نشان میدهیم تا آنان را از روی چهرههایشان بشناسی [ولی] و بیتردید آنان را از شیوه سخن گفتن خواهی شناخت؛ و خدا کارهای شما را میداند. (آیه ۳۰- سوره محمد(ص))
🔻روزنامه ایران
📍 گردوغبار نیازمند پاسخ ملی و فراملی
✍️ شینا انصاری
در دو دهه گذشته پدیده گرد وغبار استانهای زیادی از کشورمان را تحت تأثیر خود قرار داده است. قرارگیری ایران در کمربند خشک کره زمین باعث شده است که بخشهایی از کشور ما بهطور پیوسته با آثار فرسایش بادی و گرد وغبار با منشأ داخلی یا خارجی مواجه باشد. ۳۴ میلیون و ۶۰۰ هزار هکتار از اراضی کشور که حدود ۲۱ درصد خاک ایران را شامل میشود از مناطق مستعد گرد و غبار است. از این مقدار ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار هکتار در دسته «کانونهای بحرانی» قرار دارند که گرد و غبار از آنها بهصورت فعال منتشر میشود. همچنین کانونهای فرامرزی گرد و غبار با منشأ عراق، سوریه، عربستان و حتی شمال آفریقا نیز طی سالها کشور ما را تحت تأثیر قرار داده است و در برخی موارد به دلیل ریزدانگی، تداوم زمانی بیشتری داشته و سطح گستردهتری از کشور را دربرگرفته است، بهنحوی که نواحی مرکزی و دامنههای جنوبی البرز هم از این پدیده متأثر میشود. رخداد فرسایش بادی در کشور ما دارای سابقه است، اما در سالهای گذشته بنا به مجموعه دلایل و عواملی مانند وقوع خشکسالیها و تغییر شرایط اقلیمی و نیز عوامل انسانساخت مانند تغییر در رژیم هیدرولوژیکی و مدیریت ناصحیح منابع آب، خاک، پوشش گیاهی و بهرهبرداری ناپایدار، متأسفانه پدیده گردوغبار شدت گرفته است. بهرغم برخی اقدامات در تثبیت و مهار عرصههای بحرانی داخلی گرد و غبار، خشکشدن تالابها، بیابانزایی و افت پوشش گیاهی موجب شده است که کماکان کانونهای داخلی گرد و غبار بهعنوان یک منبع تهدید بالقوه بویژه در فصول گرم سال محسوب شوند. با وجود این از حیث مقایسه، بررسیها نشان میدهد تنها یکی از کانونهای بحرانی منشأ گرد و غبار در عراق حدود ۸ میلیون هکتار وسعت دارد که اهمیت توجه به موضوع دیپلماسی در مواجهه با پدیده گرد و غبار در منطقه را روشن میسازد. با توجه به افزایش رویدادهای گرد و غبار از دهه ۱۳۸۰ شمسی در کشور، لزوم تهیه سند ملی و منطقهای مقابله با این پدیده اهمیت پیدا کرد. بهدنبال آن اقداماتی برای تدوین «برنامه عمل ملی و منطقهای» با هدف تعیین سیاستهای اجرایی، تکالیف دستگاهها، تشکیل ستاد مقابله با پدیده گرد و غبار و همچنین تصویب آییننامههای اجرایی دولت و نیز تهیه طرحهای مدیریتی استانهای درگیر گرد و غبار در دستور کار قرار گرفت. سازمان حفاظت محیط زیست مرجع سیاستگذاری و هماهنگی در زمینه گرد و غبار است و اجرای اقدامات بر عهده ۱۵ دستگاه عضو ستاد ملی گرد و غبار است. در کنار همه برنامههای مدیریتی که متکی به سیاستهای داخلی و همکاریهای بینالمللی و منطقهای است، موضوع پیشآگهی و پایش طوفانهای گرد و غبار از یکسو و سنجش و اندازهگیری ذرات معلق از سوی دیگر برای تصمیمگیریهای مدیریتی و برنامههای کاهش و سازگاری با این پدیده - که بهنظر میرسد بهدلیل جنگها و منازعات، تنشهای سیاسی و خشکسالیها در منطقه غرب آسیا و ایران روند افزایشی دارد - یک ضرورت اجتنابناپذیر بوده است. جمهوری اسلامی ایران تاکنون در چهارچوب همکاریهای منطقهای، چندین تفاهمنامه مشترک با کشورهای همسایه در حوزه مقابله با گرد و غبار داشته است؛ موضوعاتی چون احیای تالابها، پوشش گیاهی، پروتکلهای مدیریت اضطراری، ایجاد شبکههای پایش و تبادل دادهها و افزایش سازگاری از مواردی بودند که در این توافقات مطرح بودند که آنگونه که باید عملیاتی نشدهاند. لذا ضرورت دارد با تقویت دیپلماسی، اقدامات جدی درخصوص مدیریت کانونهای فرامرزی صورت پذیرد. درباره کانونهای داخلی، در حال حاضر سه اولویت اصلی در دستور کار قرار دارد؛ تأمین حقابه تالابها، اجرای کشاورزی حفاظتی در زمینهای آیش یا رهاشده و در نهایت، توجه به مدیریت معادن، بویژه معادن شن و ماسه. بازبینی و اولویتبندی کانونهای داخلی بر اساس مدیریت ریسک و پیگیری برنامه عمل دستگاههای اجرایی از اهم موضوعاتی است که با اولویت در دستور کار ستاد ملی سیاستگذاری و هماهنگی مدیریت پدیده گرد و غبار قرار دارد. مقابله با پدیده گرد و غبار با توجه به اثرات اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم بر زیست بیش از ۳۰ میلیون نفر از مردم کشورمان، در حال حاضر یک اولویت راهبردی برای دولت است. این موضوع دارای زیرساخت قانونی و نهادی است، اما برای پیشبرد اقدامات، بویژه برنامه جامع مقابله با پدیده گرد و غبار - که تکلیف قانونی برنامه هفتم است - نیازمند همکاری بیش از پیش دستگاههای اجرایی کشور است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شمشیر آویخته جنگ
✍️ نادر کریمیجونی
در حالی که دیپلماتها مانند عباس عراقچی در تهران از شرایط لازم برای از سر گرفتن مذاکرات با ایالاتمتحده سخن میگویند و در آن تاکید میکنند که لزوما باید حق غنیسازی برای ایران در نظر گرفته شود، مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی در همین روزهای اخیر نه فقط تداوم فعالیتهای هستهای ایران را مردود شمرده و گفتهاند که بازگشت ایران به فعالیتهای هستهای پیش از جنگ امکانپذیر نیست بلکه تهدید کردهاند که در صورت ازسرگیری فعالیتهای هستهای، دوباره رژیم صهیونیستی به ایران حمله خواهد کرد. جالب است که این تهدید که از زبان نخستوزیر صهیونیستها بیان شده با موافقت ضمنی دونالد ترامپ مواجه شده و او گفته است که با حمله مجدد اسرائیل به ایران مخالفت نخواهد کرد.
از همین رو یکی از مهمترین پرسشهای مطرح کنونی در نزد ایرانیان، احتمال حمله مجدد رژیم صهیونیستی به کشورمان و زبانه کشیدن شعلههای جنگ از زیر خاکسترهایی بوده که هنوز داغ و بسیار داغ است و گاهی سرخی آتش در میان این خاکسترها، کاملا هویداست. شرایط موجود اتفاقا به گونهای پیش میرود که دو طرف و بلکه سه طرف (ایران، ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی) با انجام رفتارهایی که نشانههای مشهودی از تخاصم دارد، به طور مداوم و با اصرار برای دمیدن بر این خاکستر سوزان تلاش و گاهی چنین رفتار میکنند که گویی هراسی از شعلهور شدن مجدد آتش جنگ ندارند. از جمله این رفتارها در ایران قرار دادن جایزه برای کشتن رییسجمهور ایالاتمتحده است که گمان میرود پاسخی به رفتار ناشایست ترامپ در تهدید جانبی مقام رهبری ایران باشد. علاوهبر این در ایالات متحده و اسرائیل نه فقط مقامات ارشد که مقامات میانی هم ابایی از اینکه دستکم در گفتار، خود را علاقهمند به نزاع مجدد با ایران نشان دهند، ندارند و همین امر اوضاع را همچنان داغ و پرالتهاب نگاه داشته به گونهای که یکی از مسائل مطرح در محافل خبری و تحلیلی جهان پاسخ به این سوال است که آیا دوباره این جنگ از سرگرفته میشود؟
اگرچه بنیامین نتانیاهو پنهان نمیکند که از طریق قدرت و اعمال آن میخواهد به صلح پایدار و ایجاد آن دست یابد و در اینباره حاضر است هزینههایی را هم تحمیل کند اما کسانی در کابینه دولت راستگرای رژیم صهیونیستی وجود دارند که تندروتر و رادیکالتر از نتانیاهو هستند. از جمله این افراد وزیر امور اقتصادی رژیم صهیونیستی، اسموتریچ است که مواضع او به ویژه در مورد ایران و فلسطینیها، به رادیکال بودن شهرت دارد. برخی تحلیلگران معتقدند که به لحاظ هزینههای اقتصادی و خسارتهایی که به رژیم صهیونیستی وارد شد و افزون بر آن هزینههای تحمیل شده به ایالاتمتحده، اکنون آمادگی به نسبت کمتری برای آغاز مجدد جنگ تمام عیار در نزد تلآویو و واشنگتن وجود دارد. این دیدگاه البته مبانی عقلی و استدلالی قابل قبولی دارد و باعث شده تا از منظر این تحلیلگران آغاز مجدد جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی دور از ذهن به نظر برسد. نکتهای که در اینگونه تحلیلها مورد توجه قرار نمیگیرد آن است که نتانیاهو از جنگآفرینی و ایجاد آشوب چه در سرزمینهای اشغالی و چه در خارج آن، به عنوان ابزاری برای باقی ماندن در قدرت استفاده میکند.
نه فقط رسانههای خارج رژیم صهیونیستی که رسانههای عبری زبان هم بر این باورند که پایان جنگ غزه به شکل کنونی، ضرورتا به معنای پایان عمر دولت و شاید پایان عمر سیاسی نتانیاهو است. از این بابت نتانیاهو که میداند قادر به پایان دادن به حیات سیاسی- نظامی حماس و آزادی گروگانها نیست علاقهای برای خاتمه دادن به این نزاع خونین درون سرزمینهای اشغالی ندارد. حالا به این نزاع، منازعه خطرناک دیگری هم اضافه شده که شاید جایگاه بیبی در ساختار سیاسی رژیم صهیونیستی را مستحکمتر کرده باشد.
آمارهای غیررسمی حکایت از آن دارد که ۷۴درصد از شهروندان اسرائیلی حمله به ایران را تایید میکنند و معتقدند در صورت لزوم این حمله باید تکرار شود. این آمار به صورت دو فاکتور گواه حمایتهای سیاسی از نخستوزیر صهیونیستها در ازسرگیری جنگ علیه ایران است. با این وجود آشکار است که نمیتوان به راحتی و سادگی وقوع مجدد جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی را رد کرد یا حتی آن را غیرمحتمل دانست.
در عین حال وقوع جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی به عنوان دو کشور غیرهمسایه، باورهای ذهنی جنگ سالاران و نظامیان و حتی سیاستمداران دو طرف درباره ظرفیتها، کارکردها و تواناییهایشان را به مشاهدات عینی تبدیل کرد. تا پیش از این جنگ عملیاتهای ترور علیه مقامات ایرانی، در نزد دستگاههای امنیتی فقط یک یا چند تلاش موردی بوده که با استفاده از سوراخها و حفرههای امنیتی ممکن شده و چندان قابلتوجه نبوده است. در عین حال مقامات
رژیم صهیونیستی تصور میکردهاند که با هدف قرار دادن مقامات سیاسی و فرماندهان نظامی میتوانند جمهوری اسلامی ایران را در سراشیبی سقوط قرار دهند. آمریکا هم تصور میکرد کاری که رژیم صهیونیستی علیه ایران آغاز کند، بدون توقف تا پایان به خوبی به پیش میرود و نیازی به مداخله واشنگتن در این منازعه وجود ندارد چراکه اقدام رژیم صهیونیستی گام به گام و تا پایان به جلو میرود و در نقطه پایانی، رهبران کاخ سفید و نظامیان سنتکام میتوانند از سفره ایران، سهم خود را بردارند ولی حالا مشخص شده که در ایران ضعف هایی در حوزه دفاع هوایی وجود دارد.
در عین حال رژیم صهیونیستی نیز فهمیده است که موشکهای ایرانی، حتی وقتی به صورت انبوه به پرواز در نیایند، باز هم میتوانند از سپر دفاع آسمان شهرهای رژیم صهیونیستی عبور کنند و اهدافی را در شهرهای گوناگون سرزمینهای اشغالی نابود سازند تا جایی که برخی خبرنگاران بینالمللی در گزارشهایشان تاکید کردهاند که در روزهای آخر، ایران همه اهداف درجه یک مدنظر خود را مورد اصابت قرار داده بود و به هدفهای درجه دوم، حمله میکرد. ایالاتمتحده نیز که وارد شدن خسارات به پایگاه راهبردی خود در قطر را کتمان میکرد اکنون اعتراف میکند که دو یا سه موشک ایرانی به این پایگاه اصابت کرده و به جز تاسیسات راداری ژئودزیک برخی ساختمانهای مهم این پایگاه نیز نابود شدهاند. به نظر میرسد مثلث تهران، تلآویو، واشنگتن اکنون دندانهای یکدیگر را شمردهاند و هرچند در گفتار خود را خواهان جنگ نشان میدهند اما در توسل عملی به جنگ احتیاط بیشتری به خرج میدهند. از این بابت شاید نزاع میان ایران، ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی از جنگ آشکار به تشدید منازعه پنهان تغییر شکل دهد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نقاط قوت و ضعف ایران در جنگ ۱۲ روزه اسراییل
✍️ حسین علایی
اسراییل در جنگ ۱۲ روزه به مهمترین مولفههای قدرت ملی ایران حمله کرد. اسراییل به قدرت دفاعی، قدرت هستهای و قدرت علمی ایران حمله کرد. جنگ اسراییل با ترور فرماندهان عالی ایران و نیز با ترور دانشمندان هستهای جمهوری اسلامی شروع شد. اصولا اسراییل از ترور به عنوان مهمترین وسیله و ابزار و روش فائق آمدن بر مخالفان و دشمنان خود استفاده میکند. بزرگترین سازمان و تشکیلات ترور در جهان را اسراییل به وجود آورده و تنها رژیمی است که ترور انسانها در دستور کار دایمی او است. اسراییل تاکنون هزاران نفر از انسانهای بیگناه را در فلسطین و در کشورهای مختلف ترور کرده است. اسراییل تجربه و ابزار و تجهیزات بسیار زیادی در بهکارگیری انواع شیوههای ترور و کشتار انسانها دارد. گرچه همه نخست وزیران اسراییل جنایتکار، تروریست و آدمکش بودهاند ولی نتانیاهو خبیثترین و بیرحمترین تروریست جهان و خونخوارترین موجود روی زمین است. رژیم صهیونیستی هم از بدو تشکیل یک حکومت تروریست بالذات بوده است و مسوولان آن از آدمکشی و کشتار انسانها همواره لذت بردهاند. اسراییل از مدرنترین فناوریها و از پیچیدهترین ابزارهای اطلاعاتی برای طرحریزیها و اجرای عملیاتهای خود چه برای انجام ترورها و چه در حمله به تاسیسات هستهای و پدافند هوایی و مراکز موشکی ایران و نیز تهاجم به اماکن عمومی مثل حمله به زندان اوین و مناطق مسکونی و نیز بیمارستانها با بهرهگیری از اطلاعات سازمان CIA که دستگاه اطلاعاتی امریکاست و نیز از اطلاعات ناتو استفاده کرده است.
شاید بتوان گفت که مهمترین ضعف ایران آن بوده است که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی ایران، به بزرگی و فعال بودن دایمی تشکیلات اطلاعاتی اسراییل توجه کافی نکرده و تواناییهای لازم را برای مقابله و مواجهه با سازمانهای اطلاعاتی اسراییل مثل موساد و نیز اطلاعات ارتش اسراییل و سایر دستگاههای جاسوسی همکار با اسراییل فراهم نکردهاند.
باید توجه داشت که گرچه اسراییل دارای قویترین و باتجربهترین شبکه جاسوسی در جهان است، اما امروزه تکیه بر جاسوسان انسانی تا حد زیادی جای خود را به فناوریهای مدرن جاسوسی داده است. این شبکههای جاسوسی با اتصال به ماهوارهها و هواپیماها و پهپادها به صورت لحظهای اطلاعات مربوط به اهداف مورد نظر را تهیه کرده و در اختیار جنگندهها و پهپادهای عملیاتی قرار میدهند تا آنها افراد مورد نظر را ترور یا به اهداف تعیین شده شلیک یا مراکز مورد نظر را بمباران کنند.
از طرفی اسراییل به دنبال آن بود تا قدرت اجتماعی ایران را نیز در جریان حمله نظامی به ایران به نفع خود بهکار گیرد که خوشبختانه کاملا بر عکس شد. بنابراین مهمترین نقطه قوت جمهوری اسلامی ایران در جنگ اسراییل علیه ایران، حمایت اکثریت قاطع ایرانیان داخل و خارج از کشور به ویژه شخصیتهای سیاسی، علمی، هنرمندان و احزاب مختلف و حتی زندانیان سیاسی از تمامیت ارضی کشور و نیز محکوم کردن حمله نظامی اسراییل و امریکا به خاک ایران عزیز از سوی آنان بوده است. اسراییل به دنبال آن بود تا مردم ایران در این جنگ وحشیانه، حداقل خنثی باشند و علیه جنایات سبعانه اسراییل وارد عمل نشوند، ولی همه ایرانیانِ هوشمند، تهاجم نظامی اسراییل را جنگ ظالمانه علیه ایران و مردم ایران تلقی کردند و در مقابل تجاوز جنایتکارانه اسراییل به خوبی ایستادند و در برابر بمبارانها مقاومت جانانه کردند و برنامه و خواب و خیال اسراییل و امریکا را بهطور کامل به هم زدند.
دومین نقطه قوت جمهوری اسلامی ایران، آن بود که بهرغم ترور فرماندهان عالیرتبه سپاه و سران نیروهای مسلح، ایران توانست پس از چند ساعت، با کمال اقتدار نسبت به حملات نظامی اسراییل واکنش مناسب و موثر نشان داده و اهداف نظامی مشخصی را در داخل سرزمینهای اشغالی هدف قرار دهد و آنها را منهدم کند. خوشبختانه حملات موشکی ایران تا لحظه برقراری آتشبس همچنان بدون وقفه ادامه یافت.
گرچه تمام قدرت پدافندی امریکا و اسراییل و ناتو از جمله گنبد آهنین و سیستم سپر دفاعی موشکی، برای جلوگیری از فرود موشکهای ایرانی به مراکز نظامی اسراییل بسیج شده بودند، ولی تعداد زیادی از این موشکهایی که در شرایط سخت تحریم در ایران ساخته شده بودند با دقت به اهداف خود از جمله به پایگاه امریکایی العدید در قطر اصابت کردند و اسراییل نیز طعم تلخ جنگ را به خوبی چشید.
مهمترین نقطه ضعف ایران هم غافلگیر شدن در زمان آغاز حمله اسراییل به ایران بود که باعث ترور فرماندهان عزیز و دانشمندان پرافتخار هستهای همراه با خانوادهها و فرزندانشان شد.
البته ارزیابی عملکرد دولت محترم و نیز سیاست خارجی ایران قبل و در حین جنگ، فرصت جداگانهای را میطلبد.
حال فرصت مناسبی است تا ایران با استفاده از تجربیات جنگ ۱۲ روزه مانع تلاش اسراییل برای آغاز جنگی دوباره شود.
🔻روزنامه شرق
📍 سیاست امنیت ملی از موشک تا زنبورک
✍️ کیومرث اشتریان
هوش مصنوعی، دامنه سیاست امنیت ملی را از موشک تا زنبورک گسترده است؛ چراکه در جنگهای پیشرو، استفاده از سلاح هوش مصنوعی یک مؤلفه مهم در استراتژیهای نظامی است. ازاینرو برای بازدارندگی، سرمایهگذاری استراتژیک بر تسلیحات نظامی هوش مصنوعی مهمتر از هرگونه تسلیحات دیگر است. این نوشتار سناریویی است که ناظر بر هشدار به تهدید استفاده از تسلیحات هوش مصنوعی در آینده است. در ماههای پیشرو اما توجه داشته باشید که توقف جنگ ۱۲روزه که مشخصا به درخواست اسرائیل و آمریکا صورت گرفت، دو دلیل عمده داشت: نخست برای آمادهسازی پدافند ضدموشکی اسرائیل در برابر موشکهای بالستیک ایران تا به محض آنکه این بازسازی صورت گیرد، جنگ مجددا آغاز شود. دلیل دیگر، فراهمسازی مکانیسم ماشه است تا با توجیه شورای امنیت، یک جنگ بینالمللی با شرکت سه کشور اروپایی و آمریکا علیه ایران ساماندهی شود.
زنبورکها رباتهای کوچکی هستند که مجهز به فناوری هوش مصنوعی و احراز هویت دیجیتالاند و چهره کدگذاریشده قربانیان خود را در حافظه دارند. از چهره یک قربانی تا چند میلیون «فریم دیجیتالی» در مخزنالاسرار هوش مصنوعی است و خواهد توانست حتی با رصد گوشهای از چهره، او را شناسایی کند. این فناوری در تولید انبوه بسیار ارزان خواهد بود و میتواند صف به صف، لشکر به لشکر رباتهایی بسازد و به سازماندهی نظامی درآورد تا اهداف گسترده و ازجمله همه مقامات نظامی-سیاسی یک کشور فرضی را آماج قرار دهد. این رباتها با شناسایی هدف خود، به سر و قلب آنها میچسبند و قربانی نمیتواند بجنبد؛ چون به محض حرکت کشته میشود. یعنی هر خانهای در گوشه گوشه کشور زنبورخانهای برای مهاجمان و اسارتخانهای برای مدافعان میشود؛ و هزاران نفر از مقامات در کاشانه خود به اسارت دشمن درآمده و کرامت کشور به ذلتِ تسلیم یا به تحقیر تمکین کشیده خواهد شد.
حقوق بینالملل بیش از پیش در برابر فناوریهای هوش مصنوعی رنگ و معنا میبازد. اُشتر هوش مصنوعی بر آشیانه مرغ عقل بشر پا نهاده و همه چیز را ویران میکند. به روایت هنری کیسینجر، ساختار حقوق بینالملل در حوزههای امنیتی بر این استوار است که نخست طرفِ تهدید، دامنه و تأثیر تهدید، سازوکارها و پیامدهای تهدید مشخص شده و سپس برای آن رژیم حقوقی و سیاست امنیتی بنا میکنند.
هوش مصنوعی همه این عوامل را به هاله ابهام و عرصه انکار میبرد و چنان در سر شوریده حقوق بینالملل و امنیت ملی سودا میپزد که «ساقی و می و میفروش» را از هم نتوان تشخیص داد. شما نمیدانید تهدید از کجاست و چه میکند و چگونه عمل میکند، بنابراین نمیتوانید برای آن رژیم حقوق بینالملل طراحی کنید. این، تصویری از دنیای بسیار نزدیک ماست. بنابراین توسعه سلاحهای هوش مصنوعی در دستور کار دولتهای پیشرفته صنعتی است و بهزودی نظم و امنیت بینالملل بر همین اساس سازمان خواهد یافت. توسعه فناوریهای اطلاعاتی و بهویژه هوش مصنوعی ارزان خواهد شد؛ تولید زنبورک بسیار ارزانتر و البته کشندهتر از موشک است؛ هرچند فناوریهای سختافزاری در این حوزه بسیار گرانقیمت و هنوز از دسترس کشورهایی همچون ایران به دور است.
بدینسان، سلاحهای کشتار جمعی در هوش مصنوعی هدفمند شده و به سلاح کشتار مقامات حکومتی کشورها تبدیل میشوند. یک نتیجه قهری در سیاست آن است که برای تأمین «امنیت سیاسی» باید مشروعیت مقامات حکومتی و متکثرسازی جغرافیایی دموکراسیها در برنامه اصلاحات سیاسی قرار گیرد؛ به آن معنا که واحدهای اداری در درون حکومتها هرچه بیشتر غیرمتمرکز، متکثر و انتخابی شوند تا شمار وسیعتری از افراد را در برگیرند که اگر دشمن به مقامات اداری-سیاسی حکومت حمله کرد، ظرفیت نهادی برای بازسازی اداری-سیاسی فراهم باشد. از سوی دیگر، با انتخاب شمار وسیعی از مدیران کشور، مشروعیت دموکراتیک حکومت افزایش یابد. سلاحهای هوش مصنوعی اگرچه خطرناک هستند اما به طریقی متناقضنما ظرفیت اجبار دموکراتیک را در خود دارند و دولتها عملا مجبور خواهند شد توسعه سیاسی-اداری را در پیش گیرند. اساسا شما نمیتوانید درگیر جنگهای بزرگ بشوید بدون آنکه پشتوانه عمیق مردمی و نهادهای متکثر انتخابی برای مواجهه با بحران داشته باشید.
از اینرو بازتعریف دموکراتیک همه نهادهای خُرد و کلان حقوق اساسی در راستای دموکراسی مستقیم به یک ضرورت امنیتی تبدیل میشود.
تدبیر نظامی و سیاسی هرچند لازم است، اما کافی نیست، ازاینرو یک راه مهم، افزایش ارتباطات اقتصادی منطقهای و بینالمللی است تا کشورها آنچنان با یکدیگر پیوند بخورند که ضربه به یکی، به ضرر دیگران نیز باشد. متأسفانه تحریمها در این حوزه بهشدت تأثیرگذار هستند و سبب انزوای اقتصاد خارجی ایران میشوند. اینکه آیا میتوان این رابطه را توسعه داد، پرسش مهمی در نوآوریهای اقتصادی ما ایرانیان است. تجربه اقتصادی «نظام سیاسی» اندک است، مدیران تکنوکرات فاقد تجربه اقتصادیاند، «آکادمی-کراتها» و «میلیتاری-کراتهای اقتصادی» کفایت و صلاحیت لازم را برای اداره اقتصاد و توسعه اقتصاد مقاومتی ندارند. رویکرد کلی از اقتصاد خصولتی، اقتصاد حکومتی و اقتصاد نظامی باید بهکلی تغییر یابد و به اقتصاد خصوصی غیرتودهای یعنی «سرمایهداری ملی» تغییر یابد تا پشتوانه مردمی و مهارتهای لازم برای توسعه اقتصادی ایران فراهم شود.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 کنترل بازار با واردات خودرو
✍️ بابک صدرایی
بازار خودرو در چند سال اخیر با خلاء و تقاضای انباشته بسیاری همراه بوده و بعید به نظر میرسد خودروسازان داخلی بتوانند نیاز بازار را تأمین کنند. تعداد واردات نیز به آن صورت نخواهد بود که بتواند روی بازار تأثیرگذار باشد.
بی نظمی و شلختگی نیز در مساله واردات که به یک امر معمول در کشور تبدیل شده یک مساله منفی به شمار می رود و موانع مختلفی پیش پای واردات خودرو می گذارد. بنابراین نمی توان انتظار داشت که در مدت زمان کوتاهی آنقدر خودرو وارد کشور شود که بتواند در بازار خودرو تاثیرگذار باشد.
علاوه بر آن عواملی همچون واردات خودرو در مقیاس گسترده که میتواند قیمت خودرو یا شیب صعودی آن را کاهش دهد، با توجه تجربه سال گذشته، منابع محدود سال جاری و شرایط کلی کشور بعید به نظر میرسد در سال جاری نیز به صورت مرتب انجام بگیرد.
تولید خودرو در یکی دو سال اخیر از یکمیلیون دستگاه به حدود ۱.۲میلیون دستگاه رسیده است. اگر همه دستگاهها خوب کار کنند، ارز به موقع برسد، خودروسازان برنامهریزی داشته باشند و مطالبات قطعهسازان را پرداخت کنند و قطعه به آنها برسد، شاید بتوان مقداری تولید را افزایش داد. اما تولید ۱.۷میلیون دستگاه بسیار بعید به نظر میرسد. ما در بهترین شرایط کشور که تحریم نبودیم، ارز هم در اختیار داشتیم و خودروسازان جهانی هم در کشور خودرو تولید می کردند، ما ۱.۵ تا ۱.۶میلیون دستگاه خودرو در کشور تولید کردهایم. بنابراین دور از واقعیت است اما امیدوارم که این اتفاق رخ دهد.
مساله مهم آن است که دولت باید رویکرد خود را به واردات خودرو تعیین و اعلام کند. آیا این ضرورت را به صورت اساسی و بنیادین میبیند یا نگاهی نمایشی به آن دارد. اگر واردات خودرو و کنترل بازار یک ضرورت است و باعث رقابتی شدن بازار میشود، باید از آن حمایت کرد و ساز و کار معقول و قانونی برای آن ترسیم کرد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست