🔻روزنامه تعادل
📍 بورس به دنبال برنامه بلندمدت
✍️ شهیر محمدنیا
در خصوص شرایط این روزهای بازار سرمایه و میزان حمایتهایی که از بورس به عمل میآید، چند نکته اساسی وجود دارد که باید مورد تاکید قرار گیرد. وضعیت فعلی بازار به شکلی است که جای چندانی برای صحبتهای کلی باقی نگذاشته و در مقیاس کلان، به وضوح قابل مشاهده است که بازار همچنان تحت تاثیر مستقیم ریسکهای بزرگ قرار دارد و این ریسکها عامل اصلی جهتدهی و حتی نگهداشتن بازار در وضعیت نزولی کنونی محسوب میشوند.
اگرچه در روزهای اخیر و پس از سقوط ۱۵ تا ۲۰ درصدی شاخص، با برخی حمایتها و مداخلات نسبی شاهد تثبیت وضعیت هستیم و حتی در بعضی مقاطع بازاری مثبت را تجربه کردیم، اما باید اذعان داشت که ریسک کلان همچنان حضور پررنگی دارد و شرایط بازار در ابهام و فضای نامطمئن گرفتار شده است. تا زمانی که کاهش ملموس این ریسکها مشاهده نشود، امکان ارایه چشمانداز روشنی برای آینده بازار فراهم نیست و تحلیلهای مبتنی بر ارزشگذاری شرکتها، تحلیل بنیادی یا حتی رویکردهای تکنیکالی نیز چندان کارایی نخواهد داشت. در مقطع فعلی، تحلیل مبتنی بر ریسک و پیگیری رفتارهای جمعی سهامداران و مسیر حرکت نقدینگی، اهمیت بیشتری یافته است.
همانگونه که مشخص است، نقدینگی در دست مردم با شرایط بازار به سرعت جابهجا میشود؛ در شرایطی که احساس میشود یک بازار میتواند بازدهی مناسبی یا نقش سپر تورمی داشته باشد، پول به آن بازار سرازیر میشود. برعکس، با افزایش ریسک، این سرمایهها به سمت داراییهای امن مثل طلا یا ارز حرکت میکنند و در دورههای کاهش ریسک، بازار سهام و املاک مجددا مورد توجه قرار میگیرند.
در حال حاضر بازار سرمایه با خروج نقدینگی قابل توجهی مواجه شده است. طبق آمار موجود، بیش از ۳۰ تا ۴۰ هزار میلیارد تومان از بازار خارج شده است. حمایتها عمدتا به واسطه خرید سهام توسط صندوق تثبیت و توسعه بازار یا حقوقیها صورت گرفته که در مجموع بیش از ۳۰ هزار میلیارد تومان بوده است. این نقدینگی خارج شده به دو دسته قابل تقسیم است: بخشی از آن به صورت خروج دایمی و بدون بازگشت بوده و بعید است به این زودی دوباره وارد بازار شود، اما بخش دیگر احتمالا در صورت بهبود وضعیت، مجددا به بازار بازخواهد گشت. فعلا ترجیح بخش دوم بر سرمایهگذاری در اوراق، صندوقهای درآمد ثابت یا داراییهای کمریسکتر است.
عملکرد نهادهای حمایتی همواره با چالش روبهرو بوده است. چه در گذشته و چه در حال حاضر، انتظار میرفت با توجه به تعطیلی موقت بازار، برای سناریوهای مختلف و وقوع بحرانها برنامهریزی دقیق انجام شود. این در حالی است که در شرایط واقعی، واکنشها بیشتر منفعلانه بود و اقدام موثری مشاهده نشد. بخشی از انتقادات فعالان بازار نیز به همین موضوع بازمیگردد که نوع حمایتی که بانک مرکزی از سیستم بانکی انجام میدهد، مشابهی در بازار سرمایه وجود ندارد؛ در حالی که حمایت از سیستم بانکی ضرورت دارد، اما بازار سرمایه نیز با توجه به ذینفعان و نقش آن در اقتصاد به همان میزان اهمیت دارد و باید مورد حمایت جدی قرار گیرد.
بانک مرکزی با توجه به دسترسی به نقدینگی و عدم استقلال ویژهای که دارد، از بانکها حمایت میکند در حالی که حمایتهای مورد نیاز بازار سرمایه حتی به صورت غیرمستقیم نیز کافی نبوده است. در مواقع بحران، معمولا انتقادات تکرار میشود، زیرا در دوران ثبات، اقدامات لازم برای اصلاحات ساختاری و تقویت ابزارهای تنظیمگری و رگولاتوری انجام نمیشود و هر بار با شدت گرفتن بحران، ابعاد مشکل آشکارتر میشود.
ابزارهایی مانند فروش استقراضی (Short selling) که در سایر کشورها به ویژه کشورهای اسلامی همسایه با الگوگیری و شخصیسازی بومیسازیشده اجرا میشوند، در بازار سرمایه ایران به دلیل برخی ملاحظات فقهی تاکنون مورد استفاده جدی قرار نگرفتهاند. این در حالی است که بهرهگیری از چنین ابزارهایی میتواند ریسک تشکیل حباب و وقوع بحرانهایی شبیه سال ۱۳۹۹ را به شدت کاهش دهد. همچنین استفاده از ابزارهایی مانند اوراق تبعی مشروط بر گسترش دامنه، تامین منابع گستردهتر و تعیین نرخ سود بالاتر میتواند موثر باشد. در شرایط حاضر نرخ بازدهی ۲۰ درصدی برای اوراق تبعی با توجه به تورم بیش از ۳۰ درصد، در سطح مناسبی ارزیابی نمیشود و جا داشت که این نرخ حداقل به ۲۵ تا ۳۰ درصد افزایش مییافت.
بر اساس آنچه اعلام شده، ۱۳۰ هزار میلیارد تومان منابع مالی برای حمایت از بازار در نظر گرفته شده که میتواند بازار را مدیریت کند. اما مهم این است که شرکتهای بزرگ بورسی نیز بخشی از نقدینگی خود را به خرید سهامشان اختصاص دهند تا ضمن حمایت از ارزش شرکت، نقش بازار سرمایه در تامین مالی مورد تاکید قرار گیرد.در نهایت باید تاکید کرد که بازار سرمایه همچنان به برنامهریزی هدفمند، تعمیق ابزارهای مالی، ارتقای بازار مشتقه و مدیریت ریسک احتیاج دارد. تکیه صرف بر توسعه صندوقهای سرمایهگذاری یا راهاندازی ابزارهایی که عمق نقدشوندگی ندارند، راهحل بلندمدت نیست. صرفا با ارتقای ابزارها و تقویت اعتماد عمومی، واسطهگری مطلوب و نقش تامین مالی بازار سرمایه مجددا احیا خواهد شد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مساله مهاجران افغان
✍️ پویا جبلعاملی
از منظر اقتصادی اگر فرض کنیم که مهاجران به یک کشور، یارانهای از دولت میزبان دریافت نمیکنند، مسالهای که باقی میماند آن است که آیا ورود مهاجران باعث بیکاری نیروی کار بومی میشود یا خیر؟ و دغدغه دیگر بهخصوص برای نیروی کار اینکه آیا با وجود عرضه بیشتر نیروی کار، دستمزدها در کشور میزبان کاهش مییابد یا خیر؟
ادبیات این موضوع با وجود مقالات زیاد کاربردی و دادهمحور بسیار قوی است و تقریبا اجماعی وجود دارد که در بازه بلندمدت پاسخ به هر دو پرسش منفی است. یعنی اولا در بلندمدت ورود مهاجران باعث بیکاری نیروی کار بومی نمیشوند و ثانیا اثر ورود مهاجران بر کاهش دستمزد ناچیز است. این برخلاف برداشت عامه از وجود مهاجران است. بهراستی چرا پاسخ به این پرسشها منفی است؟ مگر وقتی مهاجران جستوجوگر شغل به کشوری وارد میشوند عرضه نیروی کار زیاد نمیشود؟ پس حتما باید فرصتهای شغلی کمتری برای افراد بومی پیدا شود و مانند هر کالایی با افزایش عرضه، قیمت آن کمتر شود و در نتیجه دستمزد کاهش یابد.
نکته آنجاست ورود مهاجران بهجز افزایش عرضه نیروی کار، تقاضا را هم بالا میبرد. این افراد غذا میخواهند، پوشاک میخواهند، سرپناه میخواهند و... این به معنی افزایش تقاضای کل اقتصاد است و در نتیجه برای تولید بیشتر، تقاضای نیروی کار هم بالا میرود. از همین روست که فرصتهای شغلی بیشتری با وجود مهاجران خلق میشود و اثر آن بر دستمزد هم ناچیز خواهد بود. بنابراین بهطور کلی در بلندمدت از منظر اقتصادی وجود مهاجران باعث رونق اقتصاد میزبان خواهد بود. در طول تاریخ هم نمونههای زیادی وجود دارد که مهاجرت باعث رونق و جهش اقتصادی شده است؛ از جمله در قرن نوزدهم ایالات متحده یا جذب مهاجران روسی در آلمان. عمده مخالفتها با ورود مهاجران در دیگر کشورها بیشتر به انگیزههای نژادی یا حداقل تفکیک «خودی – غیر خودی» بازمیگردد.
اما در کشور ما دو مساله وجود یارانههای دولتی که به شکل قیمتی روی کالاهای مختلف از بنزین و نان گرفته تا برق و... سوار میشوند و همچنین فقدان یک برنامه مدون مهاجرتی باعث شده است که ما نتوانیم از وجود مهاجران افغان استفاده بهینه کنیم و امروز همین فقدان برنامه موجب شده است کشور با مسائل امنیتی نیز مواجه باشد.
نه در باز گذاشتن کامل مرزها برنامه مشخصی وجود داشت و نه در بازگرداندن فلهای مهاجران. ما نیازمند برنامهای مدون و پایدار درمورد مهاجران هستیم. باید بتوانیم از افرادی که بدون هیچ خطری نان ید خویش را میخورند، محافظت کنیم. باید برنامهای داشته باشیم که افراد درستکاری را که برای چندین سال در کشور ما کار کردهاند و صاحب فرزند شدهاند و به اقتصاد ملی ما کمک کردهاند، جذب کنیم و به آنها امتیاز شهروندی بدهیم. باید برنامه منظمی داشته باشیم تا فردی که قانونی وارد میشود بتواند آینده مناسبی را پیش روی خود ببیند و با درک اینکه اگر چند سال، سخت کار کند میتواند حق شهروندی داشته باشد، او را تشویق کنیم که به کشور میزبانش و مردمش احترام بگذارد و در ایجاد رونق آن بکوشد. از آنسو بهخاطر مسائل امنیتی، نگذاریم بدون هیچ حساب و کتابی افرادی که هیچ شناختی از آنها نداریم در این شرایط وارد کشور شوند.
🔻روزنامه کیهان
📍 لغو تحریمها چه شد؟
✍️ سید محمدعماد اعرابی
نقطههای خیالی عنوان طرحی بود که ۹ بهمن ۱۳۹۳ پایگاه حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری منتشر کرد. طرحی که با تصویر قدم زدن خارج از چهارچوب مذاکرات محمدجواد ظریف با جان کری وزیر خارجه وقت آمریکا در ۲۴ دی ۱۳۹۳ در خیابانهای لوزان سوئیس ساخته شده بود. این طرح واکنشی به اقدام غیرموجه آقای ظریف آن هم درست یک هفته پس از سخنان صریح رهبر انقلاب در نفی دل سپردن به مذاکرات و اعتماد به آمریکا بود: «دستگاه استکبار، دستگاه ترحّم و انصاف و انسانیّت و ملاحظه که نیست؛ هرچه شما عقب بروید، آنها جلو مىآیند. فکر اساسى بکنید. فکر اساسى این است که کارى کنید که کشور از اَخم دشمن ضربه نبیند، از تحریم دشمن لطمه نخورد؛ و راههایى هست، کارهایى هست که میشود کرد؛ بعضى را هم کردهاند و موفّق بوده است و جواب داده است؛ میشود کارهایى کرد؛ میشود این حربه را از دست دشمن گرفت، والا اگر چنانچه چشم ما به دست دشمن باشد که «آقا، اگر اینکار را نکردى تحریم باقى میماند» [فایدهاى ندارد].» رهبر انقلاب از اظهارات گستاخانه مقامات آمریکایی برای حفظ تحریمها علیرغم مذاکرات و در نتیجه عدم اعتماد و اطمینان به آمریکا گفتند و از مسئولان خواستند به مذاکرات دل نبندند: «من معتقدم باید دل را به نقطههاى امیدبخش حقیقى سپرد، نه به نقطههاى خیالى... نه به نقطههاى خیالى! آنچه لازم است این است.»
در دولت آقای روحانی اما دل سپردن به «نقطههای خیالی» روایت
هر روزه آن ایام بود. آنها مذاکرات را با هدف «لغو تحریمها» آغاز کردند اما در پایان فعالیتشان، علیرغم تعطیلی و محدودسازی بیسابقه صنعت هستهای، تحریمهای ایران بیش از دو برابر شد تا جایی که محمدجواد ظریف که قرار بود با مذاکره تحریمها را بردارد؛ خودش هم تحریم شد و با دست خالی برگشت! حسن روحانی و دولتمردانش پس از این کارنامه ناموفق به سراغ «نقطههای خیالی» دیگری رفتند. آنها با کتمان و حتی انکار کردن هدف مذاکرات به سراغ ساخت و ساز اهداف و دستاوردهای خیالی برای مذاکرات منتهی به برجام رفتند.
آنها در سخنرانیهای مختلف مواردی مثل «رسوایی آمریکا با برجام» و «شکاف میان اروپا و آمریکا با برجام» را از دستاوردهای برجام لقب دادند. اهدافی که پیشتر هرگز برای مذاکرات هستهای اعلام نشده بودند. دل بستن به این «نقاط خیالی» آنقدر ادامه داشت که دوم خرداد ۱۳۹۷ به سخنرانی حسن روحانی در محضر رهبر انقلاب رسید تا با این تذکر مقام معظم رهبری مواجه شود: «[اگر] به چیزهای کماهمّیّت دلمان را خوش کردیم [ضرر میکنیم]. همینطور که آقای رئیسجمهور گفتند واقعاً آمریکاییها در این قضیّه از لحاظ اخلاقی، از لحاظ حقوقی، از لحاظ آبروی سیاسی در دنیا شکست خوردند؛ خُب بله، آمریکا بیآبرو شد؛ این یک واقعیّتی است و در این تردیدی نیست امّا من میخواهم این را مطرح کنم که آیا ما مذاکره را شروع کردیم برای اینکه آمریکا بیآبرو بشود؟ هدف مذاکره ما این بود؟ ما مذاکره را شروع کردیم برای اینکه تحریمها برداشته بشود -و شما ملاحظه میکنید که بسیاری از تحریمها برداشته نشده...- یا گفته میشود مثلاً بین اروپا و آمریکا شکاف به وجود آمد؛ خب بله، ممکن است یک شکاف ظاهریِ کماهمّیّتی هم بینشان [به وجود آمده]، لکن ما برای این مذاکره نکردیم. ما مگر مذاکره کردیم که بین آمریکا و اروپا شکراب به وجود بیاید؟ ما مذاکره کردیم که تحریم برطرف بشود؛ شروع مذاکره برای این بود، ادامه مذاکره برای این بود؛ و این باید تأمین بشود؛ اگر این تأمین نشد، بقیّه چیزهایی که حاصل شده، ارزش زیادی را نخواهد داشت.»
«نقطههای خیالی» همچنان روایت این روزها هم هست. دولت مسعود پزشکیان بدون توجه به تجربه تلخ دولت حسن روحانی کمابیش همان مسیر را پیش گرفته است. این بار دولت ایران حتی بدون در نظر گرفتن مطالبات بر زمین ماندهاش از آمریکا راضی به نشستن پای میز مذاکرات غیرمستقیم شد که به منزله اعطای امتیازی رایگان به طرف مقابل بود. با این حال هدف پذیرش این مذاکرات نامطلوب از همان ابتدا مشخص بود: «لغو تحریمها».
این روزها اما از تنها چیزی که سخن به میان نمیآید «لغو تحریمها» است! «لغو تحریمها» تنها دلیل خطرپذیری و مصلحتسنجی ایران برای تن دادن به خواسته دولت چهاردهم در پیشبرد مذاکرات بود اما دیپلماتهای دولت چهاردهم آنقدر که در ۵ دور مذاکره غیرمستقیم با آمریکا درباره اعتمادسازی و محدودسازی برنامه هستهای ایران سخن گفتند از چند و چون لغو تحریمها توسط آمریکا سخن به میان نیاوردند.
اگر فقط تحریمهای آمریکا بر شبکه فروش نفت ایران را به عنوان اصلیترین تحریمها حساب کنیم؛ از زمان شروع به کار دولت چهاردهم با رویکرد «مذاکره برای لغو تحریم» تا آغاز دور اول مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا در ۲۳ فروردین ۱۴۰۴ (۱۲آوریل ۲۰۲۵) در مسقط، دستکم ۲۱۴ تحریم بر شبکه فروش نفت ایران اعمال شد. پنج روز پس از دور اول مذاکرات، آمریکا ۱۲ تحریم دیگر نیز بر شبکه فروش نفت ایران اعمال کرد و دور دوم مذاکرات سه روز بعد در ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ (۱۹آوریل ۲۰۲۵) در رم برگزار شد. سه روز پس از دور دوم مذاکرات، آمریکا ۱۵ تحریم دیگر هم اضافه کرد، با این وجود ایران پذیرفت که دور سوم مذاکرات را در ۶ اردیبهشت (۲۶آوریل ۲۰۲۵) در مسقط برگزار کند. پس از دور سوم مذاکرات، آمریکا ۲۸ تحریم جدید دیگر نیز علیه ایران اعمال کرد و با این حال دور چهارم مذاکرات ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
(۱۱ می ۲۰۲۵) در مسقط ادامه یافت. دو روز پس از این دور از مذاکرات نیز آمریکا طبق روال همیشگیاش و در انفعال ملالآور دولت چهاردهم ۱۸ تحریم دیگر نیز بر شبکه فروش نفت ایران اضافه کرد. دولت چهاردهم اما باز هم پذیرفت که دور پنجم مذاکرات را ۲ خرداد ۱۴۰۴ (۲۳ می۲۰۲۵) در رم برگزار کند. دو هفته بعد در ۱۶ خرداد (۶ ژوئن ۲۰۲۵) آمریکا ۲۶ تحریم دیگر نیز علیه ایران اعمال کرد ولی دولت چهاردهم قرار دور ششم مذاکرات را هم در ۲۵ خرداد (۱۵ ژوئن ۲۰۲۵) گذاشت. این فقط جنگ و حمله به ایران بود که باعث شد دولتمردان چهاردهم از مذاکره منصرف شوند و البته با پایان جنگ ۱۲ روزه و شهادت فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان برجسته هستهای و نزدیک به ۱۰۰۰ غیرنظامی و تخریب بخشی از تأسیسات نظامی و هستهای، آنها یک بار دیگر بدون اینکه حتی از لزوم پرداخت غرامت جنگ تحمیل شده به ایران سخن بگویند، دوان دوان به دنبال مذاکره با آمریکا افتادهاند.
مذاکراتی که قرار بود در دولت چهاردهم برای «لغو تحریمها» انجام شود پس از ۵ دور، ۳۱۳ تحریم جدید طی ۱۱ بسته تحریمی فقط برای شبکه فروش نفت ایران به ارمغان آورد، یعنی آمریکا به ازای هر دور مذاکره دو بسته تحریمی جدید علیه ایران اعمال کرد و در نهایت نیز به ایران حمله کرد. حالا دولتمردان چهاردهم بدون آنکه از هدفشان برای «لغو تحریم با مذاکره» سخنی به میان بیاورند برای ما از اختلافافکنی بین ترامپ و نتانیاهو با مذاکره سخن میگویند! آیا هدف مذاکراتی که با چشم پوشیدن بر خونبهای حاج قاسم سلیمانی و صرفنظر کردن از طلبهای خسارت برجام آغاز شد، شکاف بین آمریکا و اسرائیل بود؟ این یکی دیگر از همان «نقطههای خیالی» است که رهبر انقلاب ۱۰ سال پیش مسئولان را از دل سپردن به آن نهی کردند. در این زمینه نیز دولت چهاردهم کاملا به دولت حسن روحانی اقتدا کرده و مشغول ساخت و ساز اهداف و دستاوردهای خیالی است.
حتی اگر بیصداقتی دولت چهاردهم در مسکوت گذاشتن هدف
«لغو تحریمها» و جایگزینی آن با «ایجاد شکاف میان آمریکا و اسرائیل» برای مذاکرات را نادیده بگیریم. آنها در این هدف خیالی هم شکست خوردهاند. حمله مشترک آمریکا و اسرائیل به ایران بزرگترین شاهد این مدعاست. «پیت هگست» وزیر جنگ آمریکا در دیدار با نتانیاهو توضیح داد که حتی پیش از حمله مستقیم آمریکا، هواپیماهای سوخترسان آمریکایی چگونه از اولین روز جنگ برای پشتیبانی از جنگندههای اسرائیل در حمله به ایران وارد عمل شدند. «یسرائیل کاتس» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به روزنامه جروزالم پست گفت که ۱۷آوریل ۲۰۲۵ (۲۸ فروردین ۱۴۰۴) یعنی ۵ روز پس از
دور اول مذاکرات ایران و آمریکا با پیشبینی کمک واشنگتن در اجزای حیاتی عملیات علیه ایران، به ارتش دستور آمادهباش داد. طبق سخنان او ۱۰ روز بعد در ۲۷آوریل (۷ اردیبهشت ۱۴۰۴) یعنی یک روز پس از دور سوم مذاکرات ایران و آمریکا، آنها فرماندهی سنتکام را در جریان حمله به ایران قرار دادند. ۲۲ می(۲ خرداد ۱۴۰۴) یک روز قبل از دور پنجم مذاکرات ایران و آمریکا؛ اسرائیل و آمریکا مانورهای نظامی مشترک برای حمله به ایران را نیز برگزار کرده بودند. آنطور که روزنامه آمریکایی والاستریتژورنال فاش کرد مسئولان آمریکایی و اسرائیلی عمداً خبرهایی را در رسانهها منتشر کردند تا به نظر برسد اختلافات زیادی بین ترامپ و نتانیاهو بر سر ایران وجود دارد؛ اما در واقعیت، رئیسجمهور آمریکا درست همان زمانی که در پستهای شبکه اجتماعی خود از دیپلماسی حرف میزد؛ از حملات اسرائیل باخبر بوده است. نتانیاهو در پایان سفر اخیر خود به آمریکا نیز با تمجید از ترامپ به شبکه نیوزمکس گفت: «ما هرگز در تاریخ دوستی و حامیای مانند رئیسجمهور ترامپ، برای اسرائیل و دولت یهود در کاخ سفید نداشتهایم.» ایجاد شکاف میان آمریکا و اسرائیل با سخنان آقای پزشکیان و کنشهای دیپلماتیک دولت چهاردهم همانقدر واقعی و قابل اعتناست که ادعای دولتمردان روحانی در ایجاد شکاف میان اروپا و آمریکا واقعی و قابل اعتنا بود. با این حساب دولتمردان چهاردهم حتی در خیالبافی هم انسانهای موفقی نیستند؛ اگرچه هزینه این خیالبافی را ایران و ایرانی پرداخت میکند.
🔻روزنامه همشهری
📍 برسد به دست داور استرالیایی
✍️ دانیال معمار
آقای فغانی سلام. چقدر دلم به حالتان سوخت وقتی مقابل آن قمارباز کمر خم کردید. چقدر ترحمبرانگیز شدید وقتی برای یک مدال به وطنتان پشت کردید. یادتان نبود زخم جنگ روی تن این وطن هنوز تازه است. مگر خبر نداشتید همین چند هفته قبل این قاتل با همدستی سگ هار منطقه، بیش از هزار ایرانی را قتلعام کرد. نشنیدید این رئیسجمهور دیوانه افتخار کرد به همدستی در تجاوز به خاک ایران. مگر فیلم اصابت موشک به تجریش را ندیدید. مگر نفهمیدید که بیش از ۷۰ایرانی بیگناه فقط در حمله به زندان اوین به خاک و خون کشیده شدند. تصویر آن نوزاد شهید چندماهه را ندیدید، آن مادر باردار را چطور یا آن خانواده ایرانی که هیچکدامشان باقی نماندند. لازم نیست صبر کنیم تا تاریخ شما را قضاوت کند، همین حالا دادگاه شما در وجدان ایرانیها برپا شده است. متأسفم که بگویم محکوم شدید؛ محکوم به وطنفروشی.
آقای داور استرالیایی! وطنپرستی به تابعیت نیست، به شرافت است. حتما میگویید ورزش ربطی به سیاست ندارد، به انسانیت چطور؟ بگذارید یک داستان برایتان تعریف کنم. برویم به سال۱۹۶۸، المپیک مکزیکوسیتی. تام اسمیت و جان کارلوس، دوندگان آمریکایی بودند. زودتر از بقیه به خط پایان رسیدند. همه دوربینها میخکوب سکویی شدند که قرار بود ۲ آمریکایی را روی خود ببیند. اتفاق عجیب رقم خورد. تام و جان، پابرهنه روی سکو رفتند تا فقر و تبعیض علیه سیاهپوستان را فریاد بزنند. وقتی سرود ملی آمریکا پخش شد، دستکش مشکی بهدست کردند و دستهای مشتشدهشان را به نشانه اعتراض بالا بردند. سرشان را خم کردند تا صریحا بگویند از بیعدالتی نژادی شرمسارند. هزینه ندادند؟ چرا، از دهکده المپیک بیرونشان کردند. هر دو از تیم ملی آمریکا اخراج شدند. شغلشان را از دست دادند. سالها تحت فشار بودند، اما حالا قهرمانان آمریکا هستند. دانشگاهها، مدارس و میدانهای زیادی به نامشان زده شده است؛ الهامبخش شدند؛ قهرمان ملی نام گرفتند و مجسمه یادبودشان ساخته شد.
آقای داور بینالمللی! راستی خوب شد عکس یادگاریتان با ترامپ را خودتان ثبت کردید. خوب شد این سند ننگ را خودتان باقی گذاشتید. نگران بودم این تصویر فراموش شود. باید یادمان نرود چه کسانی حاضر شدند کنار دشمن این خاک بایستند. باید در حافظهمان بماند که شما مدال عزت را زمین انداختید و مدال شرم را به گردن آویختید. آقای فغانی! عجب معامله حقیری کردید. خراب کردید. این مدال مبارکتان باشد، ولی یک نگاه به آن بیندازید، آن را بهدست بگیرید، بوی خون میدهد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 جاسوسان؛ برندگان فیلترینگ
✍️ علی حسینی
سیاست فیلترینگ در ایران از یک ابزار کنترلی به تهدیدی چندلایه برای حوزههای مختلف از جمله در حوزه اقتصاد دیجیتال تبدیل شده است. کاربران ایرانی بهعنوان بخشی از جامعه جهانی برای ارتباط، کسبوکار، آموزش و فعالیتهای روزمره به شبکههای اجتماعی و خدمات بینالمللی نیاز دارند. فیلترینگ این نیاز را نهتنها از بین نمیبرد بلکه کاربران را به سمت استفاده گسترده از ابزارهای دور زدن فیلتر مانند VPNها، پروکسیها و تونلهای رمزنگاریشده سوق میدهد. در این فرآیند ترافیک کاربران از مسیرهایی عبور میکند که عمدتا در خارج از کشور قرار دارد و دسترسی نهادهای امنیتی به دادههای واقعی و بومی کاربران را به حداقل میرساند. این وضعیت عملا نظارت، تحلیل و شناسایی فعالیتهای خرابکارانه یا مشکوک را بهشدت تضعیف میکند. از نگاه امنیتی این یک بحران پنهان اما واقعی است. نهادهای مسوول در حالیکه نیازمند رصد دقیق جریانهای اطلاعاتی برای مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی هستند، درگیر فضایی مبهم، چندلایه و ناشناس شدهاند که ساختار آن با ابزارهای فیلترشکن شکل گرفته است. آنچه در گذشته بهعنوان «پایش و پیشگیری از نفوذ» ممکن بود، اکنون در سایه لایههای رمزنگاری، آیپیهای خارجی و سرورهای ناشناس تقریبا ناممکن شده است. این فضا برای عوامل نفوذی، شبکههای خرابکار، بسترهای جاسوسی و عملیات روانی، شرایطی ایدهآل ایجاد کرده است. استفاده از فیلترشکنها برای این گروهها به معنای پنهانکاری سیستماتیک است؛ پنهانکاریای که نهفقط برای کاربران عادی بلکه برای کسانی که بهدنبال آشوب، جاسوسی یا فعالیت سازمانیافته هستند، یک مزیت راهبردی محسوب میشود. در واقع همان سیاستی که قرار بود دیوار دفاعی باشد، اکنون به پلی برای عبور بیصدا از آن دیوار تبدیل شده است.
این ادعا که «در هر گوشه شهر، جاسوسی پنهان شده است»، هرچند ممکن است در نگاه نخست اغراقآمیز بهنظر برسد اما در واقع بازتاب یک واقعیت نگرانکننده است. ناشناختگی هویتی و عدم امکان ردیابی دقیق، زمین بازی را برای عوامل نفوذی و خرابکارانه بسیار مساعد کرده است. این همان جایی است که سیاست فیلترینگ، خواسته یا ناخواسته به ابزاری برای بیثباتسازی داخلی تبدیل میشود. از طرفی فیلترینگ تنها یک تهدید امنیتی نیست و آثار آن بر اقتصاد دیجیتال، یکی دیگر از نمودهای آشکار ناکارآمدی این سیاست است. در کشوری که تلاش دارد با توسعه اقتصاد دانشبنیان و صادرات خدمات فناوری جایگاه خود را در جهان ارتقا دهد، مسدود کردن بسترهای ارتباط جهانی، برابر با قطع شریانهای حیاتی این اقتصاد نوین است. استارتاپها، فریلنسرها، تولیدکنندگان محتوا و شرکتهای خدماتمحور، برای بقای خود ناچارند از ابزارهایی استفاده کنند که نهتنها کیفیت پایین و ناایمن دارند بلکه باعث کندی عملکرد، افزایش هزینه و ریسکهای حقوقی جدی میشوند.
هیچ سیاست عمومیای نباید ادامه پیدا کند وقتی اثربخشیاش نهتنها صفر بلکه منفی است. فیلترینگ در ایران نه منجر به کاهش محتوای نامطلوب شده، نه ارتباطات غیرقانونی را متوقف کرده، نه امنیت فرهنگی را افزایش داده و نه شکاف میان دولت و مردم را ترمیم کرده است. در عوض باعث گسترش زیرزمینی شدن اینترنت، تقویت فضاهای تاریک سایبری، رشد بیرویه ابزارهای رمزنگاریشده و توسعه اکوسیستم غیررسمی فناوری شده است. در این شرایط اصرار بر ادامه سیاست فیلترینگ بیش از آنکه نشانه تدبیر باشد، گویای نوعی ناتوانی ساختاری در درک مختصات دنیای دیجیتال است.
هر روز تاخیر در اصلاح این سیاست، هزینههای انسانی، اقتصادی و امنیتی جبرانناپذیری بر کشور تحمیل میکند. باید به این اصل بنیادین بازگشت که حکمرانی بر فضای دیجیتال تنها با انسداد ممکن نیست بلکه نیازمند مشارکت، شفافیت و بهرهگیری از ابزارهای تحلیل هوشمند و بومی است. فیلترینگ در شرایط فعلی نهتنها کارکرد ندارد بلکه خود به پاشنه آشیل امنیت سایبری کشور تبدیل شده است. وقت آن رسیده تا با شجاعت، این سیاست شکستخورده کنار گذاشته شود و جای خود را به رویکردی واقعگرایانه، دادهمحور و مبتنیبر اعتماد عمومی بدهد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سرباز ایرانی افتخار ایرانی
✍️ حسین ضیایی
فردا ۲۴ تیر ماه گرامیداشت شهدای ارتش قهرمان ایران در جنگ ۱۲ روزه است.
«سرباز ایرانی» با مقاومت بیمانند خود دستاوردهای جهانی و بزرگی را برای ملت ایران به ارمغان آورد.
اول اینکه «افسانه شکستناپذیری اسراییل را درهم شکست» و متقابلا «افسانه پایداری ایرانی» را به اثبات رساند.
دوم اینکه بهزعم گندهگویی ترامپ در زمان حمله به ایران (مقایسه بمباران هیروشیما ژاپن و فردو ایران توسط امریکا) اگرچه در پی «انفجار هیروشیما» سربازان و ملت ژاپن در سال ۱۹۴۵ میلادی تسلیم شدند اما در «انفجار فردو» نه تنها هیچ سرباز ایرانی تسلیم نشد و قرارداد تسلیم امضا نکرد بلکه یک مقاومت متحد و یکپارچه مدنی و جدید در بین سربازان و ملت متحد ایران با اهدافی بزرگتر و جدیدتر برای کسب حقوق هستهای همراه با آرمانهای ملی و جهانی متولد شد.
این درحالی است که این انفجار فردو نبود که باعث تسلیم و پایان جنگ شد بلکه حمله متقابل و شجاعانه سربازان ایرانی (در پاسخ به حمله به فردو) به بزرگترین پایگاه نظامی امریکایی العدید در خاورمیانه باعث تسلیم امریکا واسراییل شد.
دو نکته بزرگی که تنها دوراندیشان و خردمندان عرصه جهانی سیاست آن را درک میکنند.
به عبارت دیگر در جنگ ۱۲ روزه؛ دفاع و حملات خردمندانه و سلحشورانه ایرانیان به ویژه نیروهای مسلح ما؛ یک جایگاه ممتاز جهانی و تاریخی را نصیب ایرانیان کرد. این درحالی است که در فردای این حمله ناجوانمردانه بود که برای همیشه «غرب فرو ریخت.» در حقیقت غرب در حمایت و همراهی تمام عیار فاجعهبار و غیرانسانی خود از حملات امریکا و اسراییل به ایران حین مذاکرات، «ذات سیاه» خود را عریان کرد و فرو ریخت. هماکنون غرب و اعتبار اخلاقی و حقوق بشری آن در دو گام و موج تهاجم ویرانگر پی در پی و آشکار جهانی و در پیش چشم بیش از هشت میلیارد بیننده در جهان فرو ریخته است؛ دیروز در غزه و امروز در ایران. و در این امر بزرگ سهم «سرباز ایرانی» در دفاع از ایران؛ بیش از دیگران خودنمایی میکند.
امروز «سرباز ایرانی» در «ویترین جهانی سربازی» و «دفاع میهنی» و در بین ارتشهای جهان در رتبه نخست دلاوری و شجاعت ایستاد و جهان را به ستایش خود واداشت. افتخارآفرینی امروز «دفاع ایرانی» در برابر بیرحمترین متجاوزانی که تاریخ ایران به خود دیده است بیش از هر چیز مرهون شجاعت، رشادت و شهادتپذیری «سرباز ایرانی» است. تاریخ ایران در بیش از ۱۵ تجاوز نظامی خارجی که منجر به ۱۵ بار اشغال طولانی و نکبتبار ایران شده است تاکنون چنین «سرداران ایرانی» یا «سربازان ایرانی» سلحشور؛ شجاع و بیباکی به خود ندیده است (در دو جنگ تحمیلی هشت ساله و جنگ تحمیلی دوازده روزه). «سرباز ایرانی امروز» سرباز مقاومت و فتح و ظفرمندی و پیروزی و زینت ایران است و نه سرباز بزم و تسلیم و عقبنشینی که در «ایران دیروز» بود.!!
در حقیقت همگان بزرگترین جایگاه و دستاورد در بین همه دستاوردهای عظیم و شکوهمند در دفاع ۱۲ روزه ایرانیان را متعلق به نیروهای مسلح و خلق یک حماسه تاریخی توسط «سرباز ایرانی» میدانند
و بدین ترتیب بود که هماینک جایگاه سرباز ایرانی در سطح جهانی بیش از دیگران میدرخشد.
هماینک «شناسنامه سرباز ایرانی» تبدیل به یک برند جهانی؛ شایسته احترام شده است.
جنگ تحمیلی هشت ساله جنگ غیرمستقیم غرب با ما را رقم زد اما جنگ تحمیلی ۱۲ روزه جنگ مستقیم غرب به ویژه امریکا و اسراییل با ما بود که دلاورمردان ایرانی از هر دوی آن با سرافرازی بیرون آمدند.
جنگ ۱۲ روزه منشا و خالق یک ایران جدید؛ یک وحدت ملی جدید یک آرمان جدید؛ یک قدرت مردمی جدید شد. آثار نتایج و تبعات این جنگ در آینده؛ هسته و پایهگذار آن چنان تغییرات شگرفی در درون و بیرون ایران خواهد شد که جهان را به شگفتی واخواهد داشت. و این همه مرهون ایستادگی ملت بزرگ ایران به ویژه سرباز ایرانی است.
باید به یاد داشته باشیم «ملتهای بزرگ» و «تمدنهای ماندگار» همواره از دل حوادث و رویدادهای بزرگ خلق میشوند و امروز در ایران «یک ملت جدید» از دل یک مقاومت میهنی بزرگ زاده شد که بلاشک مسیر تاریخ ایران را در آینده تغییر خواهد داد.
🔻روزنامه شرق
📍 اصالت راهبری برای دیپلماسی قائل شویم
✍️ کوروش احمدی
این روزها در یکی از مقاطع حساس تاریخ ایران به سر میبریم. کشور با مشکلاتی بنیادی در حوزه تابآوری و زیستپذیری سرزمینی، خطر بستهشدن پنجره جمعیتی و مهاجرت نخبگان مواجه است. این مشکلات حاصل همافزایی منفی بین عواملی همچون خشکسالی، تخریب محیط زیست و سوءمدیریت مزمن است. تورم دورقمی در چند دهه به همراه انواع ناترازیها، کسر بودجه و کسر سرمایه اجتماعی ، به این مشکلات دامن زده است. تجاوز نظامی اخیر و خطر تکرار آن مزید بر علت شده و بر دامنه و عمق این مشکلات افزوده است.
در چنین شرایطی، ایران نیازمند نوعی سیاست خارجی است که کشور را از گرداب سیاست ناکارآمد «کنترل تخاصم» خارج کند و در مسیر حرکت در جهت تنشزدایی و برقراری صلحی پایدار قرار دهد. مردم و حاکمیت در ایران به چنین تحولی نیاز دارند تا بتوانند با استفاده از یک دوره طولانی آرامش در سیاست خارجی بر مشکلات انباشته متمرکز شوند. جای تردید نیست که نظام سیاسی ما در کوتاهمدت وظیفهای فوریتر و مبرمتر از تمرکز بر یافتن راههایی برای رفع تنش و تحریم و آزادسازی ظرفیتهای ملی برای تمرکز بر مشکلات بنیادی ندارد.
جای خوشوقتی است که آتشبس متزلزل کنونی بهرغم برخی پیشبینیها همچنان دوام آورده و طرفین این منازعه تا آنجا که به ایران و آمریکا برمیگردد، کوشیدهاند سطح تنش را پایین آورند. آنچه از سخنان ترامپ با وجود تمام ضدونقیضگوییهای مرسومش میتوان دریافت، این است که تمرکز او بر نیل به توافقی مکتوب با ایران است. تأکیدات مکرر ترامپ بر «نابودی کامل» تأسیسات هستهای ایران، بیش از آنکه جنبه رجزخوانی داشته باشد، میتواند پیامی مبنی بر بینیازی به حمله مجدد باشد.
او در جریان جنگ نیز گفت حملات اسرائیل به ایران میتواند به او فرصت توافق با ایران را بدهد. او در جریان سفر نتانیاهو به واشنگتن نیز پیوسته از مذاکره با ایران و ضرورت اینکه «چیزی روی کاغد آورده شود» گفت. درحالیکه نتانیاهو به واسطه ماهیت خبیثش همچنان بر طبل ادامه جنگ میکوبد و مثل همیشه نسبت به هر توافقی بین ایران و آمریکا بیمناک است، او امیدوار است با این ادعا که توفیق در حمله به سایتهای هستهای ایران کوتاهمدت است و راهبردی نیست، گزینه نظامی را همچنان حفظ کند. سخنان او درباره «مهلت ۶۰روزه» و «سقف ۴۸۰کیلومتری» برای برنامه موشکی ایران نیز عمدتا با هدف تخریب دیپلماسی بین ایران و آمریکا مطرح شده است. بعید است در طرحهای تجاوزکارانه رژیم اسرائیل علیه ایران، برنامه هستهای ایران جنبه محوری داشته باشد. اسرائیل در سراسر تاریخ خود هدف تضعیف قدرتهای اصلی خاورمیانه را به قصد تبدیل خود به هژمون منطقه دنبال کرده است. هدف این رژیم این بار میتواند مرعوبکردن دیگر کشورهای خاورمیانه و بازکردن راه برای پیشبرد پیمان ابراهیم از طریق بیثباتکردن ایران باشد. نمونه رفتار جنایتکارانه اسرائیل علیه سوریه بعد از فروپاشی دولت اسد که شامل نابودی کلیه داراییهای نظامی سوریه، اشغال بخش بیشتری از خاک سوریه و تلاش برای تجزیه آن کشور است، گویاست. اسرائیل در تجاوز ۱۲روزه علیه ایران بسیار فراتر از اهداف هستهای ایران رفت و حملاتی انجام داد که نمیتوانست هدفی جز بردن کشور به سمت بیثباتی و تشویق تمایلات تجزیهطلبانه داشته باشد. این در حالی است که آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی، اولویتهای متفاوتی دارد و یک ایران بیثبات را که منبع صدور بیثباتی به کل منطقه و خلیج فارس باشد، نمیخواهد و میداند که از عهده هزینههای آن برنخواهد آمد. ترامپ بهعلاوه با مشکل ناشی از مخالفت شدید پایگاه اجتماعیاش با اقدامات بیش از حد در خاورمیانه نیز مواجه است. بیشتر کشورهای منطقه نیز با بروز بیثباتی در ایران مخالف هستند و خود را قربانی اصلی هرگونه بیثباتی منطقهای میدانند و نیز مخالف روندی هستند که خروجی آن تبدیل اسرائیل به هژمون منطقه باشد. در چنین شرایطی، بین ترامپ و نتانیاهو در مورد سیاست پیشرو اختلافنظر وجود دارد و بهویژه نتانیاهو نگران ازسرگیری مذاکرات بین ایران و آمریکاست.
در این شرایط، ایران باید دو هدف را دنبال کند: نخست خنثیکردن اهداف شیطانی افراطیون اسرائیلی و دوم حرکت در راستای تثبیت آتشبس و برداشتن تحریمهای آمریکا. هر دو این اهداف فقط از مسیر اصالت راهبردی قائلشدن برای دیپلماسی و مذاکره میگذرد. اگر در این گیرودار هدف رفع تحریمها مغفول بماند، ممکن است سالها بگذرد و فرصتی برای لغو آنها فراهم نیاید. خوشبختانه رئیسجمهور در مصاحبه اخیر با تاکر کارلسون راه را برای مذاکره باز گذاشتند و وزیر خارجه ما نیز در روزهای اخیر چنین سیاستی را بازتاب داده است. اما در یک مذاکره احتمالی با آمریکا، اصالت راهبردی قائلشدن برای دیپلماسی و بهکارگیری نوع متفاوتی از دیپلماسی در مقایسه با ۲۲ سال گذشته ضرورت تام دارد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت ایجاد بانک اطلاعاتی جامع کار
✍️ حمید حاجاسماعیلی
متاسفانه در حال حاضر بانک اطلاعاتی جامع کار در کشور وجود ندارد. سامانههای اشتغال در مقاطع مختلف در کشور تعریف اما هیچ وقت این سامانهها تکمیل نشدند تا بتوانند به صورت جامع و کامل در خدمت بازار کار قرار گیرند.
وجود بانک اطلاعاتی جامع کار باعث میشود متقاضیان کاربتوانند ظرفیتهای صحیح و درست اشتغال را بر اساس انگیزه، علاقه و مهارت خود شناسایی کنند. داشتن بانک اطلاعاتی جامع کار جهت پیدا کردن شغل مناسب برای کارجویان بسیار ضرورت دارد. در حال حاضر رفع ضعفها و نواقص مربوط به سامانههای اشتغال در کشور از جمله کارهای بسیار اولویتدار است.
سامانههای اشتغال در کشور هم باید مورد اعتماد قرار گیرند و هم به لحاظ شناسایی برای متقاضیان کار مشخص باشند و در عین حال ظرفیتهای اشتغال مملکت در بخشهای مختلف این سامانهها گنجانده شود. یکی از راههای اساسی و اولیه برای تحقق این مهم اینکه هر کارفرما و کارآفرینی که قصد دارد در کشور شغل ایجاد کند باید شغل مورد نظر در سامانه اشتغال ثبت شود.
اگر این اقدام از گذشته در کشور انجام می شد امروز جامعه از یک بانک اطلاعاتی جامع کار برخوردار بود و کارجویان به راحتی به سمت اشتغال مورد نظر خود هدایت می شدند. مراکز کاریابی از گذشته در کشور وجود داشته و در حال حاضر هم مشغول فعالیت هستند. مراکز مزبوردر گذشته در اختیار دولت بود و امروز به بخش خصوصی واگذار شده است. مراکز کاریابی یک کار زیرساختی نیست بلکه یک کار اجرایی است. کشور برای کار زیرساختی و زیربنایی در حوزه اشتغال نیازمند سامانه و بانک اطلاعاتی جامع کار است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست