🔻روزنامه آرمان ملی
📍 نسل معدل ۹؛ آینده را چگونه خواهد ساخت؟
✍️ حسین معافی
طبق آمار منتشر شده کسب میانگین معدل «نهونیم» در امتحانات نهایی پایه دوازدهم را یک زنگ خطر جدی و نشانهای از چالشهای عمیق و چندلایه در نظام آموزشی و اجتماعی کشور میدانیم. این نمره صرفاً یک عدد نیست، بلکه آیینهای است که تصویری نگرانکننده از وضعیت تحصیلی، روانی و انگیزشی نسل جوان و همچنین کارآمدی سیستم آموزشی ما را بازتاب میدهد. تحلیل این پدیده نیازمند نگاهی جامع و پرهیز از سادهسازی است. در وهله اول، باید به پیامدهای دوران پساکرونا به عنوان یک عامل تسریعکننده و آشکارساز ضعفها اشاره کرد.
دو سال آموزش مجازی ناکارآمد، گسست عمیقی در فرآیند یادگیری ایجاد کرد. زیرساختهای ضعیف اینترنتی، عدم دسترسی همگانی به ابزارهای هوشمند، عدم آمادگی معلمان برای تدریس آنلاین و نبود سازوکارهای نظارتی مؤثر، باعث شد تا بسیاری از مفاهیم درسی بهصورت سطحی و ناقص به دانشآموزان منتقل شود. بازگشت ناگهانی به آموزش حضوری و برگزاری امتحانات نهایی با همان استانداردهای پیش از کرونا، این شکاف یادگیری را به شکل یک افت نمره شدید نمایان ساخت. در سطح دوم، چالشهای ساختاری نظام آموزشی نقشی بنیادین در این بحران ایفا میکنند. نظام آموزشی ما دهههاست که محتوامحور، حافظهمدار و کنکورزده است. به جای پرورش تفکر انتقادی، مهارت حل مسئله و خلاقیت، تمام تمرکز سیستم بر انباشت اطلاعات برای موفقیت در یک آزمون چند ساعته (کنکور) بوده است. محتوای درسی حجیم و گاه غیرکاربردی، روشهای تدریس سنتی و یکسویه و عدم توجه به تفاوتهای فردی دانشآموزان، همگی دستبهدست هم دادهاند تا یادگیری عمیق جای خود را به یادگیری سطحی و کوتاهمدت بدهد که در مواجهه با سؤالات مفهومی امتحانات نهایی، ناکارآمدی خود را نشان میدهد. در نهایت، بستر اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی کنونی را نمیتوان نادیده گرفت. فشارهای شدید اقتصادی بر خانوادهها، بسیاری از دانشآموزان را مجبور به کار کردن همزمان با تحصیلکرده و توان و تمرکز آنها را برای درس خواندن کاهش داده است. از سوی دیگر، جو عمومی ناامیدی نسبت به آینده شغلی و اجتماعی، انگیزه برای تلاش تحصیلی را به شدت تضعیف کرده است. این بیانگیزگی، با گسترش استفاده از شبکههای اجتماعی و سرگرمیهای دیجیتال که منجر به کاهش تمرکز و حوصله دانشآموزان برای مطالعه عمیق و زمانبر میشود، تشدید شده است. سلامت روان دانشآموزان نیز در این میان یک قربانی بزرگ است؛ افزایش اضطراب، افسردگی و استرس، توانایی شناختی و یادگیری آنها را مستقیماً مختل میکند. برای برونرفت از این وضعیت، نیازمند یک برنامه جامع و چندوجهی هستیم که هم اقدامات فوری و هم اصلاحات بلندمدت را شامل شود. تقویت خدمات مشاوره و حمایت روانی: مدارس باید به شکل فوری به مراکز مشاوره تحصیلی و روانشناختی مجهز و فعال شوند. مشاوران باید با برگزاری کارگاههای مدیریت استرس، افزایش انگیزه و مهارتهای مطالعه، به دانشآموزان کمک کنند تا با فشار امتحانات و چالشهای روحی خود بهتر کنار بیایند. توانمندسازی اضطراری معلمان: برگزاری دورههای آموزشی فشرده برای معلمان با موضوع «روشهای تدریس مفهومی»، «طراحی سؤالات استاندارد» و «نحوه مواجهه با دانشآموزان بیانگیزه و مضطرب» میتواند در کوتاهمدت به بهبود کیفیت آموزش در کلاسهای درس کمک کند. بازنگری و بهروزرسانی محتوای درسی: حجم کتابهای درسی باید منطقی شده و محتوای آن به سمت کاربردی شدن، پرورش مهارتهای زندگی و تفکر نقاد حرکت کند. باید از انباشت اطلاعات غیرضروری پرهیز کرد و فضا را برای فعالیتهای عملی و پروژههای تحقیقی دانشآموزان باز نمود. اصلاح نظام ارزشیابی: باید از تکیه صرف بر امتحانات نهایی کتبی فاصله گرفت. ارزشیابی مستمر کلاسی، پروژههای عملی، فعالیتهای گروهی و آزمونهای عملکردی باید به عنوان بخشی از نمره نهایی دانشآموز در نظر گرفته شوند تا فشار از روی یک آزمون واحد برداشته شود و یادگیری در طول سال تحصیلی معنا پیدا کند. سرمایهگذاری بر معلمان: بهبود وضعیت معیشتی و افزایش منزلت اجتماعی معلمان یک سرمایهگذاری استراتژیک برای آینده کشور است. معلمی که دغدغه مالی نداشته باشد و از جایگاه شغلی خود رضایت داشته باشد، با انگیزه و انرژی بیشتری در کلاس درس حاضر خواهد شد. استفاده هوشمندانه از فناوری: به جای حذف تکنولوژی، باید نحوه استفاده صحیح از آن را آموزش داد. میتوان از پلتفرمهای آموزشی تعاملی، آزمایشگاههای مجازی و محتواهای چندرسانهای برای جذابسازی و تعمیق فرآیند یادگیری استفاده کرد. اصلاح ساختار سنجش و پذیرش دانشجو: تا زمانی که «غول کنکور» با این شکل و شمایل بر نظام آموزشی سایه افکنده باشد، هرگونه اصلاحی در سطح مدارس، ناقص خواهد بود. پیوند آموزش با نیازهای جامعه و بازار کار: نظام آموزشی باید با نیازهای واقعی کشور و تحولات جهانی هماهنگ شود. تقویت رشتههای فنی و حرفهای و کاردانش، آموزش مهارتهای نرم و ایجاد ارتباطی ارگانیک بین مدارس، دانشگاهها و صنایع، میتواند امید و انگیزه را به دانشآموزان بازگرداند. خانوادهها باید از فشار بیش از حد بر فرزندان برای کسب نمرات بالا پرهیز کرده و به جای آن، بر سلامت روان، رشد شخصیتی و پرورش استعدادهای آنها تمرکز کنند. میانگین نمره «نهونیم» یک فریاد کمکخواهی از سوی یک نسل و یک سیستم است. این عدد به ما میگوید که روشهای گذشته دیگر کارآمد نیستند. این یک بحران است، اما هر بحرانی فرصتی برای بازاندیشی و تحول نیز هست. اگر این زنگ خطر را جدی بگیریم و با یک رویکرد علمی، جامع و دلسوزانه، اقدامات اصلاحی را در تمام سطوح ذکر شده آغاز کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که در سالهای آینده شاهد رشد و شکوفایی نسلی باشیم که نه تنها نمرات بهتری کسب میکنند، بلکه شهروندانی متفکر، ماهر، امیدوار و مسئولیتپذیر برای آینده ایران خواهند بود. مسیر پیشرو دشوار و طولانی است، اما اولین قدم، پذیرش عمق مشکل و داشتن ارادهای جمعی برای حل آن است.
🔻روزنامه تعادل
📍 انتقال بحران از غرب آسیا به آسیای مرکزی
✍️ حسن هانیزاده
سرعت تحولات در منطقه به اندازهای شدت گرفته که بعضا تحلیلگران از بررسی همه ابعاد و زوایای این رخدادها باز میمانند. طی روزهای اخیر هم مجموعهای از حوادث، سفرها، تحرکات و...در منطقه به وقوع پیوستند که هر کدام از آنها از منظری خاص، برای ایران واجد اهمیت است. سفر جولانی رییسجمهور خودخوانده سوریه به جمهوری آذربایجان از جمله این رخدادهای سیاسی است. با توجه به رفتارهای غیرمتعارف آذربایجان با برخی دشمنان ایران، تحرکات این کشور با دقت از سوی ایرانیان دنبال میشود. در کنار این موضوع، تصمیم پکک برای به زمین گذاشتن سلاحها نیز دارای اهمیت ویژهای است.
۱) سفر اخیر احمد الشرع معروف به محمد الجولانی رییسجمهور خودخوانده سوریه به باکو در چارچوب یک بازطراحی جدید برای انتقال بحران از غرب آسیا به آسیای مرکزی قابل تحلیل است. ابومحمد الجولانی که رهبر یکی از بزرگترین گروههای تروریستی طی سالهای اخیر بوده از سال ۲۰۱۴ مورد توجه امریکا، رژیم صهیونیستی، برخی کشورهای عرب منطقه و البته ترکیه قرار گرفت. او تحت آموزش نیروهای سیا و موساد در منطقه اشغال شده ادلب در شمال غرب سوریه قرار گرفت تا بتواند در تحولات آتی منطقه در راستای منافع امریکا و متحدانش عمل کند .پس از سرنگونی دولت بشار اسد این شخص که قبلا تحت پیگرد و تعقیب امریکا و نیروهای غربی در منطقه قرار داشت به شخصیت محبوب اروپاییها و امریکاییها بدل شد. در ادامه سیل شخصیتهای جهانی و اروپایی برای دیدار از سوریه راهی دمشق شدند و با جولانی دیدار کردند.
۲) در حال حاضر وضعیت به گونهای است که حدود ۳۵هزار نیروی تروریستی در سوریه حضور دارند. نیروهایی که در گذشته ذیل داعش تعریف میشدند و تلاش میکردند تا منطقه را به آشوب بکشانند. این نیروها عمدتا از نیروهای مسلمان اویغور چین، مسلمانان قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان و...هستند که در سوریه فعالیت میکنند. قرار است بخشی از این نیروها که امروز در مرز لبنان متمرکز شدهاند برای حمله به نیروهای حزبالله، مورد استفاده قرار بگیرند. فشاری که اخیرا امریکا برای خلع سلاح حزبالله وارد کرده و نماینده امریکا به رییسجمهور، نخست وزیر و رییس مجلس حزبالله فشار وارد کردهاند که حزبالله باید خلع سلاح شود، فشار مضاعفی را بر حزبالله تحمیل کرده است. آخرین شکل از اقدامات امریکا، استفاده از گروهکهای سوریه برای حمله به حزبالله میتواند تلقی شود.
۳) بخشی از این نیروها نیز قرار است در آذربایجان مستقر شوند تا برای مقابله با چین، روسیه، ایران و ارمنستان مورد استفاده قرار بگیرند. در واقع غرب و همپیمانان منطقهایاش با استفاده از گروههای تروریستی به دنبال فشار بر محور مقاومت و چین و روسیه هستند. استعداد این نیروها حدودا ۲۰هزار نفر خواهد بود و قرار است از طریق کریدوری از شمال غرب سوریه به سمت ترکیه و سپس آذربایجان انتقال داده شوند و به عنوان یک نیروی ضربتی علیه کشورهای منطقه به کار گرفته شوند.متاسفانه امروز باکو به کانون توطئه علیه ایران بدل شده و مقامات ایرانی باید همه تحرکات گروههای تروریستی به خصوص موصاد در آذربایجان را تحت نظر داشته باشد.
۴) مساله بعدی خلع سلاح نیروهای پکک است که یک امتیاز بزرگ امنیتی برای رجب طیب اردوغان تلقی میشود. تنها اهرم فشاری که علیه اردوغان وجود داشت، سلاحهای پکک است که سلاحها تحویل داده شدند و یک پیروزی راهبردی برای رییسجمهور ترکیه ایجاد شد. اردوغان فعلا سرمست از پیروزی به دنبال گسترش دامنه نفوذ خود در منطقه است. اما تحولات آینده به گونهای متفاوت خواهد بود و منطقه آبستن شرایط تازهای است.تجربه نشان داده که اغلب گروههای تروریستی نهایتا علیه کسانی آشوب میکنند که آنها را ایجاد کردهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بوروکراسی در درگاه مجوزها
✍️ مهرداد سپهوند
در هفتههای اخیر، وزارت صنعت، معدن و تجارت رسما اعلام کرد که تمام مجوزهای معدنی از ابتدای مردادماه، صرفا از طریق درگاه ملی مجوزها صادر خواهد شد. به بهانه این تصمیم به بحث مجوزهای بهرهبرداری از معادن در ایران میپردازیم و جنبههای مختلف آن را بررسی میکنیم.
با توجه به قابلیتهای ژئوفیزیکی، بخش معدن در ایران میتواند ظرفیتی بیبدیل برای توسعه زیرساختهای ملی فراهم آورد و حتی بهعنوان موتور رشد اقتصادی عمل کند؛ اما در عمل چنین چیزی را شاهد نیستیم. با وجود ذخایر معدنی غنی، سهم این بخش از تولید ناخالص داخلی به زحمت به ۱.۲درصد میرسد. از این میزان پایین بهرهبرداری هم به درستی استفاده نمیشود و سهم خام فروشی در آن بیشتر از ۶۵ درصد است. گذشته از برخی کشورهای توسعهنیافته برای بسیاری کشورها این رقم بسیار پایینتر است؛ بهعنوان مثال در مورد شیلی این رقم زیر ۲۰درصد است. برای بخش معدن ما جذب سرمایهگذاری خارجی نزدیک به صفر است؛ اما کشور ترکیه در همسایگی ایران و با وضعیتی نسبتا مشابه سالانه بیش از یکمیلیارد دلار جذب میکند. علاوه بر این، شاخص زیرساخت و شفافیت معدن در ایران پایین و همچنین مشارکت معادن در توسعه زیرساخت یا منافع محلی بسیار محدود است. بخشی از این مشکلات بهدلیل ناکارآمدی در حوزه حکمرانی پدید آمده است که با اقدام در جهت شفافسازی میتوان زمینه حل این مشکلات را فراهم آورد.
از این منظر ورود مجوزهای معدنی به درگاه مجوزها اگر به درستی اجرا شود، میتواند یکی از موانع سنتی پیشروی سرمایهگذاران و فعالان این حوزه را برطرف کند. در گذشته، فرآیند صدور مجوزهای معدنی در ایران با مشکلات متعددی از جمله موازیکاری بین دستگاهها، طولانی شدن زمان بررسیها، عدم شفافیت در روند ارزیابی تقاضاها و سردرگمی فعالان اقتصادی همراه بود. سامانه جدید این امکان را فراهم میآورد که از مرحله ثبت درخواست تا صدور پروانه، تمام فرآیندها در محیطی دیجیتال، قابل پیگیری و ثبت شوند؛ گامی در مسیر شفافیت و پاسخگویی که نمیتوان آن را بیاهمیت دانست.
با انتقال فرآیند صدور مجوز به درگاه ملی، از مراجعه مکرر به نهادهای مختلف، سفرهای بین شهری و هزینههای اضافی کاسته میشود. همچنین ثبت تمام مراحل به صورت دیجیتال، امکان ردیابی درخواستها را فراهم میکند و ریسک فساد اداری را کاهش میدهد و این فرصت را فراهم میآورد تا یک بانک بهنگام و جامع اطلاعات معدنی ایجاد شود که برای برنامهریزیهای ملی ضروریاست. این امر قطعا میتواند سبب تسهیل جذب سرمایهگذاری بخش خصوصی داخلی و خارجی شود.
با وجود مزایای یادشده، تمرکز صدور مجوزهای معدنی در یک درگاه، اگر بهدرستی اجرا نشود، خود میتواند به انباشت پروندهها در یک گلوگاه دیجیتال منجر شود. از سوی دیگر، ارتباط سامانه مجوزها با سایر زیرساختهای معدنی کشور نظیر سامانه کاداستر معادن، محیط زیست، منابع طبیعی و نهادهای محلی هنوز بهطور کامل یکپارچه نشده است. این موضوع میتواند باعث دوبارهکاری و سردرگمی شود؛ مسالهای که فعالان معدنی از آن ابراز نگرانی میکنند. شاید بهتر بود تا زمانی که درگاه مجوزها به سامانه کاداستر معادن، سامانه محیط زیست و منابع طبیعی به صورت برخط متصل نشدهاند، این اقدام وزارت صمت به تعویق میافتاد.
یک اقدام ارزشمند دیگر که میتواند به ارتقا و تقویت حکمرانی در بخش معدن منجر شود، ایجاد یک پنل نظارت مردمی و رسانهای است؛ بهگونهایکه دادههای مجوزهای صادره با شفافیت قابل دسترسی باشد تا رسانهها و نهادهای مدنی بتوانند بر عدالت در توزیع مجوزها نظارت کنند. همچنین بهمنظور شفافسازی، شاخصهایی که در اعطای مجوز بهرهبرداری معدنی ملاک قرار میگیرند بهصورت شفاف و قابل دسترسی برای همه منتشر شوند تا از اعمال سلیقه جلوگیری شود.
خلاصه آنکه اگر زیرساختهای فنی، منابع انسانی و دستورالعملهای اجرایی با این تحول همراه نشوند و با وجود مشکلات جدی که در دسترسی به اینترنت هست، این نگرانی جدی وجود دارد که در نهایت شاهد انتقال بوروکراسی از پشت درهای اتاق مدیران به پشت صفحههای نمایش باشیم.
🔻روزنامه کیهان
📍 خدای «رایان» با ماست
✍️ مسعود اکبری
فقط دو ماه از زندگیاش گذشته بود. نه دنیای رنگی اسباببازیها را دیده بود و نه یک دل سیر خندههای مادر را نظاره کرده بود. هنوز دنیا برایش چیزی جز طعم شیر و آغوش مادر نبود؛گریهاش تازه داشت با لبخند مادر آشنا میشد؛ خوابیده بود، آرام و بیدفاع؛ که ناگهان از آسمان آتش آمد. رژیم کودککش صهیونیستی با پشتیبانی دولت تروریست آمریکا در جدیدترین سند جنایت خود «رایان قاسمیان» را از ما گرفت.
رایانگریه نکرد، چون فرصتی برای گریه نماند. تنها صدایی که پیچید، صدای شکستن دل یک ملت بود. «رایان قاسمیان» هنوز حرف زدن بلد نبود، اما خون این نوزاد ۲ ماهه فریادی شد که تا همیشه در گوش جهان خواهد پیچید.
«زهرا ذاکریان» نوزاد هفت ماهه، «مهراد خیری» پسربچه
۵ سالهای که همراه مادر مددکارش به زندان اوین رفته بود،«زهرا برزگر» دخترک شیرین زبان سه ساله که تابوت کوچکش آنقدر سبک بود که هیچ نیازی نبود مردان آن را بر دوش بگیرند و فقط یک آغوش برای حمل آن کافی بود، «طاها بهروزی» و «علیسان جباری» دو کودک تبریزی که در کلاس اول دبستان ثبتنام کرده بودند، آرزو داشتند تا کیف و دفتر بخرند، اما هیچوقت به آن روز نرسیدند. اینها فقط تعدادی از اسامی کودکان شهید در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به کشورمان است.
براساس آمار منتشر شده، ۴۷ کودک و نوجوان ایرانی
زیر ۱۸ سال در جنگ ۱۲ روزه جان خود را از دست دادند. رژیم غاصب و جنایتکار اسرائیل، ید طولایی در «کودککُشی» دارد. وزارت بهداشت غزه اخیرا اعلام کرد که از آغاز جنگ در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بیش از ۱۷۰۰۰ کودک در نوار غزه جان خود را از دست دادهاند؛ یعنی هر دو ساعت، یک کودک.
چه شباهت غریبی است میان رایان قاسمیان، کودک دو ماهه شهید ایرانی و «علی دوابشه» کودک ۱۸ ماهه فلسطینی که صهیونیستها، او را زنده زنده در آتش سوزاندند؛ و نوزاد یمنی که در آوار بیمارستانهای ویران شده جان داد و کودک عراقی که در محاصره آمریکاییها تشنه جان سپرد.
به فاصله چند روز پس از اقدام جنایتکارانه آمریکا و اسرائیل در حمله به خاک ایران، تصویری افتخارآمیز به جهان مخابره شد؛ دختران قهرمان فوتبالیست و بسکتبالیست ایرانی، پس از فتح میدان، با قامتی افراشته به احترام پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران ایستادند، دستها را بالا بردند و با چشمانی پرغرور، سلام نظامی دادند. سلامی به وطن، سلامی به رایان و زهرا و طاها، سلامی به سرداران و دانشمندان شهید.
این سلام، تیری بود بر قلب بیوطنهایی که در این بزنگاه تاریخی، یک بار دیگر ماهیت واقعیشان را عریان کردند. جنگ ۱۲ روزه، آشکارتر از همیشه صف خودیها را از ناخودیها جدا کرد؛ در یکسوی میدان، ملت یکپارچهای ایستاده که با همه تنوع فکری و اختلاف سلیقه، وقتی پای وطن در میان است، یکدل و مصمم، فریاد میزند: «ایران وطن ماست» و «ایرانِ حسین تا ابد پیروز است»؛ و «ای ایران» میخواند و در سوی دیگر، جماعتی با نقابهای دروغین، مُشتی بیوطن که یا روی آنتن شبکه تروریستی، جنایات آمریکا و اسرائیل را بزک میکنند،
یا وسط زمین فوتبال با قاتل کودکان و زنان ایرانی عکس یادگاری میگیرند و با او خوش و بش میکنند!؛ اینها دقیقا نماد آن چیزی هستند که ملت ایران از آن بیزار است: خفت، بیهویتی، بیوطنی، مزدوری و معامله وجدان و شرافت با لبخند دشمن.
در ۱۲ روز جنگ تحمیلی آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه کشورمان، ۱۲۶ زن ایرانی و از جمله ۲ مادر باردار به شهادت رسیدند. اما نه آن ۴۷ کودک و نوجوان ایرانی و نه این
۱۲۶ زن ایرانی، هیچ جایی در شبکههای فارسی زبان ماهوارهای نداشتند. کودکان و زنانی که به دست آمریکا و اسرائیل به شهادت رسیدند، در صفحات اجتماعی برخی سلبریتیهای بیسواد و همیشهطلبکار هم هیچ جایی نداشتند؛ حتی به اندازه
یک سطر و حتی به اندازه یک کلمه. رایان قاسمیان اگرچه فقط دو ماه زندگی کرد، اما بیش از جماعت قلیل سلبریتیهای بیریشه، برای این وطن مایه گذاشت.
ناگفته نماند که حساب خیل عظیم و جمع کثیر هنرمندان متعهد و شرافتمند کشورمان، از حساب این طیف کم تعداد و اندک، جداست.
و اما این همان تناقض تلخ و زهرآلودی است که در جریان فتنه «زن، زندگی، آزادی» نیز شاهدش بودیم. همانهایی که با دروغسازی، بخشی از جوانان پاکنیت و کمتجربه این سرزمین را فریب دادند، و امروز در برابر کشتار زنان و کودکان ایرانی،
یا ساکتاند، یا در حال توجیه!
این جماعت در این برهه حساس، خفهخون گرفتند. نه از رایان مینویسند، نه از زهرا، نه از علیسان و نه از مادران و پدران و همسران شهدا که هر کدام با رفتن یک و یا چند عزیز، تکهای از وجود خود را به خاک سپردند، و نه از کودکان یتیمی که سایه پدر و مادر را از دست دادند.
آنها هیچگاه درک نخواهند کرد که اگر نگران جان زنان و کودکان و جوانان هستند، باید در برابر جنایت آمریکا و اسرائیل بایستند، نه آنکه توجیهگر آن باشند و نه آنکه به سکوتی خفتبار تن دهند.
خون رایانها و زهراها، سندی است علیه تمدن دروغین غرب و جریان غربزده در داخل کشور؛ علیه آنهایی که سالها در گوش دنیا از «حقوق بشر» نجوا کردند، اما خود بزرگترین ناقضان آن بودند.
یک سؤال؛ چه کسی مسئول این جنایات است و چه افرادی دستشان به خون کودکان و زنان و جوانان ایرانی آغشته است؟! آیا فقط خلبانی که موشک را شلیک کرد؟ یا سیاستمداری که فرمان آتش داد؟ نه، ماجرا فقط به اینها ختم نمیشود، آن شبهرسانهای که این جنایات را «پاسخ دفاعی»! و
«تلفات جانبی»! و «حمله نمادین»! نامید و آن عده قلیلی که در پوشش سلبریتی و فعال سیاسی و فعال حقوق بشر و دریافتکننده جایزه کذایی صلح نوبل و...آب به آسیاب دشمن ریختند هم، در این جنایت شریکند.
امروز، دو جبهه روشن داریم: جبهه وطندوستان، و جبهه بیوطنها. دیگر نمیتوان هم ژست انساندوستی گرفت و هم از جنایتکاران دفاع کرد. نمیتوان برای حقوق زن شعار داد اما در برابر قتلعام مادران ایرانی سکوت کرد. نمیتوان زیر پرچم دشمن رفت و ادعای آزادی داشت.
ملت ایران، حافظهای قوی دارد. خوب میداند چه کسانی در روزهای سخت کنار آنها ماندند، و چه کسانی برای دشمن مزدوری کردند. ملت ایران، تفاوت میان «قهرمان ملی» و «قهرمان پلاستیکی» را میفهمد. تفاوت میان اشک واقعی مادر شهید و اشک تمساح جماعت وطن فروش را درک میکند.
و اما در این میان، ما یک وظیفه مهم داریم. ما که زندهایم و ما که نفس میکشیم، باید صدای رایان باشیم. باید روایتگر آن چیزی باشیم که دستگاه تبلیغاتی دشمن پنهان میکند. باید قصه رایان را، قصه زهرا و علیسان را، قصه مادران شهید را،
قصه جوانان شهید این وطن را، قصه سرداران و دانشمندان هستهای را هر روز و هر شب فریاد بزنیم.
این پایان قصه نیست. این آغازی است بر بیداری نسلی که دیگر فریب نمیخورد. نسلی که از زیر آوارِ روایتهای دروغین رسانههای غربی و رسانههای مزدور فارسیزبان بیرون آمده و حقیقت را با چشم خود دیده است.
جنگ ۱۲ روزه، یک نقطه عطف بود؛ نه فقط از نظر نظامی، بلکه از نظر فرهنگی، اجتماعی و هویتی. ما اکنون در مرحلهای هستیم که ملت ایران، قویتر از همیشه میداند که بمب و موشک، فقط بخشی از جنگ است و نه همه آن. یک بخش بسیار مهم، جنگ روایتهاست. بیاییم قویتر و منسجمتر از قبل، همگی در جنگ روایتها سهیم باشیم. خدای «رایان» با ماست.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اما و اگرهای بسته شدن پرونده نفوذ امنیتی اسرائیل در ایران
✍️ نادر کریمیجونی
حتی اگر برخی اظهارات تکذیب شده درخصوص دانش اطلاعاتی سرویسهای امنیتی رژیم صهیونیستی (موساد و امان) نسبت به ایران را در نظر نگیریم باز هم باید اعتراف کرد که این مجموعههای هوشمند، آگاهی نسبتا کامل و روزآمدی درباره ایران، مجموعهها و اشخاص سیاسی- نظامی آن داشتهاند. برخی اطلاعات انتشاریافته در اینباره شگفتآور و غیرقابل باور است. مانند اینکه شهید سلامی از اینکه حمله رژیم صهیونیستی به ایران دقیقا در چه شبی رخ میدهد آگاه بوده و باز هم هدف حمله و ترور قرار گرفته است. اگر او از این حمله با خبر بوده باید اذعان کرد که همه شخصیتهای حفاظتشده در ردهها و حوزههای گوناگون اعم از سیاسی، امنیتی، علمی و نظامی از این تاریخ حمله و قطعی بودن آن آگاهی داشتند و میدانستند که ممکن است هدف ترور قرار بگیرند. با این وجود پرسش اصلی آن است که چرا این خطر از سوی مقامات امنیتی و نظامی چندان جدی گرفته نشده و برای حفاظت و نگهداری افرادی که اکنون در میان ما نیستند، تدابیر لازم اندیشیده نشده است؟ توجیه این امر و سهلانگاری آزاردهنده با شهادتطلبی قابل توجیه نیست چراکه دستور صریح قرآن در اینباره که با دست خود، خود را به هلاکت نیندازید، دقیقا به مومنانی گفته شده که نسبت به رعایت اصول حفاظتی، اهتمام لازم را به خرج نمیدادند.
نگارنده به یاد میآورد که بعد از ترور شهید فخریزاده نیز وزیر اطلاعات وقت تصریح کرد که پیش از وقوع ترور هشدارهای لازم به شخص شهید فخریزاده و محافظان وی داده شده بود اما روز واقعه، سوژه ترور تنها و در یک خودروی شخصی به همراه همسر در جادهای، هدف کمین یک تیربار که به طور ماهوارهای هدایت و با
هوش مصنوعی کنترل میشد، قرار گرفت و به شهادت رسید. در آن هنگام نیز این پرسش مطرح شد که چرا مجموعه سازمانهای امنیتی و حفاظتی به اندازه کافی هشدارها و خطر را جدی نگرفته بودند.رویدادهای بعدی البته تاسفآورتر است؛ اینکه شهید حاجیزاده، دو ساعت پس از وقوع اولین حمله و به شهادت رسیدن فرماندهان ارشد سپاه، هدف حمله قرار گرفته و جلسهای که او با معاونانش در محلی امن برگزار شده، هدف حمله موشکی قرار گرفته این پرسش را مطرح میکند که چگونه نظامیان چنین خطایی را مرتکب شده و نسبت به اصول حفاظتی حین جنگ بیتوجه بودهاند؟ یا موردی که درباره حمله به نشست شورایعالی امنیت ملی مطرح شده است، در اینباره میگویند که قرار بوده جلسه با حضور ۹نفر برگزار شود ولی هشت نفر حاضر بودهاند. حمله رژیم صهیونیستی به محل این نشست تا آمدن نفر نهم به تعویق افتاده و هنگامی که نهمین نفر وارد نشست میشود، حمله صورت میگیرد. جالب است که محل این جلسه در مکانی ناشناخته که حتی برای ساکنان محلی نیز چندان شناختهشده نبوده است، برگزار شده و تعداد بسیار کمی از شخصیتهای کشوری و نظامی از برگزاری آن و مکان برگزار شدن باخبر بودهاند.
آنچه در مورد ترور دانشمند هستهای در آستانه اشرفیه گفته میشود نیز کمابیش همینگونه است چراکه او از یک ترور در تهران فرار کرد و جان سالم به در برد اما در حالی که تصور میکرد در نقطهای ناشناخته آن هم در شهری کوچک شناسایی و ترور نخواهد شد، هدف حمله تروریستها قرار گرفت و به شهادت رسید. گویی که گروهی در تهران یا شهرهای دیگر مستقیما سوژهها را مورد رصد قرار میداده و گزارش میکردهاند. آنچه در مورد تاثیر گوشیهای هوشمند، شبکههای اجتماعی مانند واتساپ و تلگرام، اینترنت و مانند آن گفته میشود نیز به طور دقیق مردود اعلام شده است چراکه مثلا در مورد شهیدانی مانند باقری، سلامی و حاجیزاده اعلام شد که این افراد حتی گوشی ساده نیز با خود حمل نمیکردند و امکان ردیابی ایشان از طریق موبایل منتفی است. آنچه در مورد شهید شادمانی هم گفته شده بود، از سوی خانواده و مشخصا دخترش رد شد و به همین دلیل اگر به این بهانه عدهای میخواستند ضعف امنیتی کشور را پنهان و زمینه محدودسازی فضای مجازی را در کشور فراهم کنند، اکنون این بهانه وجود ندارد.
از آغاز هفته جاری علاوهبر آنکه سخنگوی قوه قضاییه اعلام کرد که در مورد مقابله و مجازات عناصر جاسوسی و خائن به کشور اخبار خوبی نشر خواهد یافت، وزیر اطلاعات نیز دیروز در مجلس شورای اسلامی حاضر شد و به همراه معاونان خود در یک نشست غیررسمی و غیرعلنی درباره اوضاع امنیتی و تدابیر اندیشیده شده برای مبارزه با نفوذ امنیتی خارجیان و ازجمله رژیم صهیونیستی توضیح داد. اگرچه درباره این نشست و وعدهای که سخنگوی قوه قضاییه اظهار کرده است هیچ توضیحی ارائه نشده و جزئیاتی در اختیار قرار داده نشده است اما آیا درباره ضعفهای امنیتی آن هم در روز نخست حمله و هنگامی که پس از شهادت تعدادی از فرماندهان نظامی، علیالقاعده شخصیتهای سیاسی- نظامی، گارد حفاظتی خود را بسته بودند، توضیح داده شده است؟ وزیری که اکنون دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور را مدیریت میکند، روزی و در زمان ریاستجمهوری مرحوم رئیسی گفته بود که بر فعالیتهای ضدامنیتی رژیم صهیونیستی اشراف کامل وجود دارد و تمام ایادی آن قطع شدهاند تا جایی که هیچ خطری از جانب
رژیم صهیونیستی، ایران را تهدید نمیکند اما چند ماه بعد و در تهران، رژیم صهیونیستی اسماعیل هنیه را ترور کرد. آیا دیروز و در میان نمایندگان مجلس شورای اسلامی، وزیر کنونی اطلاعات که از کابینه پیشین به این کابینه راه یافته است، حرفهایی از جنس همان حرفهای گذشتهاش زد؟ آیا او توضیح داد که چه عنصری و چگونه اطلاعات سری یا به کلی سری کشور را در کمتر از دقیقه به دشمن اطلاع داده است. افکار عمومی و اتفاقا هواداران نظام جمهوری اسلامی ایران میخواهند کسانی که عامل جاسوسی از سران و شخصیتهای ارشد نظام بودهاند معرفی و مجازات شوند. نمیتوان از قوه قضاییه انتظار داشت که برخی عوامل افغانستانی و روستایی به عنوان جاسوسان رژیم صهیونیستی در ایران معرفی و اعدام شوند و پرونده نفوذ اطلاعاتی موساد و امان در ایران بسته شود. کاملا روشن است که چند روستایی، کولهبر، افغانستانی و… نمیتوانند محل دقیق برگزاری نشست شورایعالی امنیت ملی کشورمان را شناسایی کنند و اطلاع دهند و حتی تعداد حضار و رسیدن تعداد شرکتکنندگان به میزان لازم برای حمله را به رژیم صهیونیستی و نظامیان آن کشور منعکس نمایند. آیا سخنگوی قوه قضاییه در اجرای وعده خویش مبنیبر انعکاس اخبار خوب در جهت مقابله و مجازات جاسوسان رژیم صهیونیستی، میخواهد چند کارگر، شهروند ساده، رهگذر و… را به صحن دادگاه بیاورد، برایشان اشد مجازات تعیین و صادر و آنگاه این پرونده را به نیابت از نظام و محسنیاژهای رییس دستگاه قضا، مختومه اعلام کند؟
در این صورت بهتر است پیش از اعدام برخی افراد ضعیف، این پرونده بسته شود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 اندکی صریحتر
✍️ عباس عبدی
به نظر میرسد که چارهای نیست تا قدری مصداقیتر و صریحتر با برخی آقایان روحانی سخن گفته شود. گویی که هنوز چنانکه شایسته است، متوجه تغییرات اجتماعی نشدهاند و تصور میکنند که جامعه ایران در ۲۰ یا ۳۰ سال پیش منجمد شده و ایستاده است. خب! هنگامی که این همه با فضای مجازی مخالفت میکنید و در عین حال همه مردم (جز اندکی) از این فضا استفاده میکنند، به این معناست که مخالفت شما موثر نبوده و بالطبع قاطبه مردم از این فضا تاثیر گرفتهاند و آنچه میترسیدید، محقق شده است. بنابراین باید در برابر این تغییرات رفتاری سازنده را پیش بگیرید. با ادبیات و رویکرد گذشته نمیتوان گامی به جلو برداشت. یکی از کسانی که بهطور معمول هر هفته یک یا دو بار سخنرانی میکند، آقای علمالهدی امام جمعه مشهد است که اخیرا گفتند: «جنگ نرم خطرناکترین جبهه دشمن است و در این عرصه هدف او دینزدایی و خارج کردن دین از زندگی مردم است. اگر دشمن موفق شود ایمان را از نسل جوان بگیرد، مردم دیگر پشتیبان نظام دینی نخواهند بود. این مساله اقتضا میکند که شیوههای مواجهه با این پدیده با درایت، حکمت و رویکرد اقناعی و نه صرفا قهری باشد.» صریح باید گفت که روحانیون یکبار و برای همیشه ضعفها و کاستیهای عملکرد خود را به گردن پدیدهای نامتعین به نام دشمن نیندازند. بیدینی مردم ناشی از تبلیغات ضد دینی نیست، بلکه ناشی از عملکرد نادرست متولیان و مبلغان دینی است. چرا؟ به این دلیل روشن که اگر مردم دیندار و صاحب اخلاق پسندیده و رفتار نیکو شوند، آقایان روحانیون آن را به حساب عملکرد خود میگذارند، همچنانکه پیش از انقلاب چنین بود، حالا چرا هنگامی که بیدینی رواج مییابد، آن را به حساب عملکرد خود نمیگذارند، بلکه به حساب تبلیغات ضد دینی دشمن میگذارند؟ به علاوه فرض کنیم که تبلیغات ضد دینی هم باشد، باز هم وظیفه شماست که آنها را خنثی کنید و پاسخ دهید. پس اگر موفق نبودهاید به دلیل رفتار و گفتار خودتان است. ریشه این وضعیت در قرار گرفتن شما در قدرت است که دیگر نمیتوانید اقناعی سخن بگویید. تقریبا در بیشتر سخنان آقایان، رگههایی روشن از رویکرد قهری مبتنی بر قدرت دیده میشود. نتیجه قهری تعریف دین در خدمت قدرت، همین ادبیات است.
آقای علمالهدی در سالهای اخیر چند بار با تحکم و از موضع قدرت سخن گفتهاند و چند بار از موضع اقناع و گفتوگو؟ چقدر از موضع تواضع و مهربانی و چقدر از موضع تهدید؟ تاکنون چند بار پذیرفتهاند که مصاحبه رسانهای آزاد انجام دهند و در برابر افکار، عقاید و رفتار و عملکرد خود پاسخگو باشند؟ یکبار دیگر به عملکرد اقتصادی روحانیون و اظهارات خود در این زمینه توجه کنند، ماجرا روشن میشود. آقای علمالهدی معتقد است که دشمن میخواهد دین را از زندگی مردم خارج کند. به نظرم نیازی به این خواست دشمن نیست. عملکرد رسمی که درصدد است، به نام دین در همه حوزههای زندگی و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و... دخالت و دستورالعمل صادر کند، منجر به خارج شدن دین از همه حوزهها میشود. اگر مجالی بود حوزههایی که به نام دین در آن وارد شدند را میشمردم و یکایک توضیح میدادم که تفسیرهای شاذ از دین چگونه موجب انزجار جامعه از کلیت این دخالتها شده است؟ جالب است مهمترین بخش دین که اخلاقیات است را به کلی به فراموشی سپردهاند.
ولی مهمترین نکته این سخنان آنجاست که گرفتن ایمان از نسل جوان را موجب آن میداند که مردم دیگر پشتیبان نظام دینی نشوند. این استدلال ریشه مشکلات این گروه از روحانیون است. دلیلی ندارد که مردم پشتیبان نظامها باشند، بلکه این نظامهای سیاسی هستند که باید بازتاب نظر و رای و خواست مردم باشند. مردم از نهادهایی حمایت میکنند که برآمده از خواست خودشان است. وظیفه نظام است که بازتاب خواست مردمش باشد. چه با ایمان و چه بدون ایمان باشند. اگر حکومت بازتابدهنده خواست آنان نباشد عوارض آن برای حکومت و دور شدن مردم بسیار سنگین است. روحانیون باید این ذهنیت را در خود اصلاح کنند که مردم باید در خدمت آنان باشند. این حکومت است که باید در خدمت و پشتیبان و کارگزار مردم باشد. حکومت موجودیتی حقوقی فراتر از مردم ندارد، بلکه در ذیل مردم تعریف میشود.
گمان نمیکنم که برخی آقایان روحانیون بتوانند رنگ قدرت را از ادبیات و نگاه خود بزدایند و به جای آن لباس منطق و اقناع را بر سخنان خود بپوشانند. روحانیتی که وضعیت فساد باغ ازگل را از خود سلب مسوولیت کرده و حتی نماز جمعه را هم اقامه میکند، نمیتواند حتی اندکی از اعتبار گذشته این نهاد مهم را بازسازی کند، چه رسد به اینکه آن را ارتقا دهد. آقایان در کنار نصیحت و امر به معروف مردم، لازم است ابتدا ارزیابی جدی از عملکرد خود ارایه دهند.
🔻روزنامه شرق
📍 ایران نیازمند یک رسانه ملی است
✍️ کامبیز نوروزی
روزهای دشوار وضعیت جنگی را میگذرانیم. روزهایی که بیمها بر امیدها فزونی گرفتهاند و جز با همراهی ملتی واحد نمیتوان از سرانجامهای ناگوار گریخت. به حکم قانون اساسی، ملت یک کل واحد است. اصل پنجاهوششم قانون اساسی حق حاکمیت را از آن خدا میداند که بیواسطه به ملت عطا شده است. طبق اصول نوزدهم و بیستم قانون اساسی، ملت ایران از هر قوم و قبیله از حقوق مساوی برخوردارند و چیزی سبب امتیاز گروهی بر گروه دیگر نیست و تبعیض بین ملت ممنوع است. ملت ایران نیز خود را در آینه قانون اساسی و تاریخ طولانی و فرهنگ غنی خود یک ملت واحد میبیند. اما آیا بخشهای مختلف مدیریتی با همین نگاه به ملت مینگرند؟ کاش میشد قاطعانه به این پرسش پاسخ مثبت داد.
طبق سابقهای نهچندان کوتاه، جریانهای خاصی، ملت ایران را شعبه شعبه کرده و خیلی از بخشهای ملت را از شمول مفهوم ملت بیرون گذاشته و بخشی از حقوق آنها را نادیده میگیرند و بخشی کوچک را بر بقیه مقدم میدارند. برخلاف قانون اساسی، تفکری تنگ که فقط برای خود حق قائل است، دیگران را منکوب و مطرود میکند. حتی پس از تجاوز جنایتبار اسرائیل به ایران نیز رویه این گروه تغییری نکرده است؛ حال آنکه حمایت ملی برای افزایش هرچه بیشتر توان نظام سیاسی برای مقابله با بحرانها ضرورتی حیاتی است. آدمی از چیزی که متعلق به خود میداند، حفاظت و دفاع میکند.
ملت بدون تردید سرزمین ایران را از آنِ خود میداند. اما این پرسش را بیپرده باید به میان انداخت که همین ملت تا چه اندازه دولت به معنای عام را متعلق به خود میداند و دولت چقدر خود را متعلق به ملت میشناسد؟ پاسخ دقیق به این پرسش نیازمند تحقیقات میدانی و بهویژه نظرسنجیهای علمی و مستقل است؛ بااینحال، برخی نشانهها و شواهد میتوانند به کشف پاسخ کمک کنند. در شرایطی که کشور در وضعیت جنگی قرار دارد و از هر طرف تیر فتنه میبارد، عدهای از استیضاح رئیسجمهور حرف میزنند که البته با اقدام درست شورای عالی امنیت ملی، عقیم ماند و متوقف شد. کسانی که به ملت و امنیت ملی کمترین اعتقادی داشته باشند، بدون هیچ شکی در چنین اوضاع وخیمی دنبال چنین حرفهایی نمیروند تا از آب گلآلود بخواهند ماهی قدرت صید کنند.
در ایران که رسانه تلویزیون، انحصاری است، تلویزیون که باید زبان و نمایشگر ملت باشد، میشود زبان و نمایشگر طیفی خاص. ملت سیاست و فرهنگ دستگاه عظیم نظام سیاسی را از دریچه تلویزیون میبیند و میشنود و نسبت نظام سیاسی با خود و نسبت خود با نظام سیاسی را براساس آنچه تلویزیون میکند، تعریف میکند. همه گفتهاند و میگویند و حتی مدیران ارشد صداوسیما نیز اذعان دارند که این تلویزیون مردم را تفکیک میکند و مصرانه میشود زبان آنها که هممسلک مدیران این رسانهاند. آقای رئیسجمهور در نامهای که خطاب به ایرانیان خارج از کشور نوشته است، میگوید: «امنیت ملی ما، هم با اقتدار نظامی و هم با پیوند دلها و وحدت اجتماعی تضمین میشود». این وحدت اجتماعی کجا باید خود را نشان دهد؟ غیر از این است که باید حقوق ملت رعایت شود و ازجمله حق تساوی حقوق ملت و حق عدم تبعیض باید واقعا رعایت شوند؟ آیا زبان دولت که تلویزیون باشد، این حقوق را رعایت میکند؟ جز یک گروه اقلیت، کدامیک از بخشهای مختلف ظرفیتهای سیاسی ایران که از وحدت آنها گفته شده است، در تلویزیون جا دارند؟ این رسانه ملی است یا ارگان حزبی؟
در پی تجاوز جنایتبار اسرائیل به ایران، شخصیتهای بزرگی به صراحت و شدت این تجاوز را محکوم کردند؛ تلویزیون نام کدامیک را برد؟ مگر این دسته بخشی از ظرفیتهای سیاسی مملکت نیستند که با وحدت اجتماعی به امنیت ملی یاری رسانند؟ فعلا در آتشبس به سر میبریم، ولی همه میدانند که حکایت همچنان باقی است. برای بقای میهن و نظام سیاسی اجازه نباید داد ملت را که مورد تأکید رهبری و رئیسجمهور است، چنین گروه گروه کنند و اقلیتی کوچک را باقی بگذارند. وحدت اجتماعی بهعنوان پشتوانهای قدرتمند برای میهن و نظام، مستلزم رفتار و زبانی دیگر است که فعلا شنیده نمیشود. بشخصه به صداقت پزشکیان اطمینان دارم، ولی آقای رئیسجمهور بر پایه عهدی که با مردم دارد و سوگندی که خورده است، باید در چارچوب اختیارات قانونی و ارتباطات سیاسی خود ابتکاراتی داشته باشد و با تصمیمات و رفتاری در شأن رئیسجمهور، قاطع و مؤثر عمل کند که به گفته سعدی «به عمل کار برآید به سخندانی نیست».
🔻روزنامه همشهری
📍 انحصار آفت انسجام
✍️ احسان صالحی
فروردینماه سالجاری که نخستوزیر رژیم صهیونیستی به آمریکا رفت، مدل مطلوب خود برای ایران را مدل «لیبی» معرفی کرد. در آن مقطع شاید تصور غالب این بود که مقصود او صرفا تعطیلی صنعت هستهای و بار کشتی کردن تأسیسات، مشابه وضعیت لیبی در سال۲۰۰۳ است؛ درحالیکه توطئه جنگ اخیر نشان داد هدف دشمن، محدود به موضوع هستهای نیست بلکه آشکارا در پی مدل توسعهیافته لیبی در سال۲۰۱۱ یعنی براندازی و تجزیه است.
در این نقشه شوم و جنگ ترکیبی، امید اصلی دشمن به فروپاشی از درون در سطوح مختلف نظامی، سیاسی و اجتماعی بود. این نقشه در همه سطوح شکست خورد. در سطح اجتماعی که موضوع این یادداشت است، برنامه آنها عصبیکردن مردم و وادارکردن آنها به شورش و رودررو قرارگرفتن و جنگ داخلی بود؛ اما در مقابل ملت ایران با ترکیبی از عقلانیت و عاطفه بهجای ازهمگسیختگی و التهاب، کنشی عمیقا عقلانی و درعینحال عمیقا عاطفی بروز داد. مردم در این دام بلا باصلابت ایستادند و دور وطن بهمثابه «مادر» با جان خود حلقه زدند.
این انسجام و رشدیافتگی در سطح مردم، نخبگان، جریانهای سیاسی و مسئولان به قدری درخشان بود که دشمن بهسرعت متوجه شد بازی موذیانه او مبنی بر تفکیک حاکمیت و نظامیان از مردم دچار شکست و سکته منجر به مرگ شده است. از اینجا بود که حملات جنایتکارانه به اهداف غیرنظامی از بیمارستان و زندان تا معابر و منازل مسکونی وارد مرحله جدیدی از قساوت و انتقامجویی از مردم شد.
جنگ اگرچه خساراتی برای کشور داشت، اما فرصتهایی از دل آن پدید آمد که نمایش باشکوه انسجام ملی جزو مهمترین آنهاست. این سرمایه راهبردی بهسادگی قابل ارزشگذاری نیست و مشخص نیست برای ارتقای آن به سطح کنونی چقدر باید هزینه میشد و باز هم معلوم نبود که چنین نتیجه شگرفی در پی داشته باشد.
افزایش همبستگی و انسجام ملی بیتردید از دستاوردهای جنگ است. دستاورد و نقطه قوت را باید پاس و آن را از گزند محفوظ داشت. حفظ این سرمایه ملی الزاماتی دارد که برخی از آنها مسئولیت حاکمان است و برخی دیگر متوجه مردم و بهخصوص نخبگان جامعه.
مسئولیت و وظیفه مسئولان کشور در قبال انسجام ملی، تعهد بیشازپیش به خدمت و رفع مشکلات و نارساییهاست. هر گرهی که از کار مُلک و مردم باز شود، هر سنگی که از پیش پای بخشهای فعال جامعه و تولیدکنندگان برداشته شود، هر ابتکار و نوآوری که منجر به افزایش امید مردم و جوانان به آینده شود، هر سخن یا عمل منجر به شکاف سیاسی و اجتماعی و سرریز آن به فضای عمومی که متوقف شود، انسجام ملی ارتفاع بیشتری میگیرد و درواقع پدافند ملی ما در برابر حملات دشمن مستحکمتر میشود.
اما رکن دیگر انسجام ملی در ساحت عمومی و نخبگانی است. لازمه حفظ دستاورد جنگ در عرصه اجتماعی، پرهیز از انحصارگرایی و بیان روایت غلط از انسجام ملی به قصد مصادره آن است. انسجام نیازمند محور است. محور انسجام ملی در این جنگ ایران و جمهوری اسلامی بود؛ همچنان که در نقطه مقابل، هدف دشمن براندازی جمهوری اسلامی و تجزیه ایران بود. در هنگامه خطر، واقعیتها بیپردهتر از قبل رخ مینمایانند. واقعیتی که جامعه ایران در التهاب جنگ با همه وجود لمس کرد، این بود که محور انسجام ملی، رهبری است. هریک از ما وقتی به خود و اطراف مینگریم، این واقعیت مشهود است که چه موج بیسابقهای از همگرایی حول رهبری بهعنوان ستون خیمه ایران شکل گرفت و تبلور این شهود در شعف بیسابقهای بود که پس از حضور رهبری در مراسم شب عاشورای حسینیه امام خمینی در مردم پدید آمد.
راهبرد و توانایی دفاعی کشور نیز که محور دیگر انسجام ملی است و امروز در همه نظرسنجیها بالاترین امتیاز را بهخود اختصاص داده است، حاصل طراحی و راهبری فرماندهی است که در سیوچند سال گذشته کشوری را که در جنگ تحمیلی هشتساله محتاج سیمخاردار بود، به جایی رسانده است که امروز دشمن صهیونیستی را با وجود پشتیبانی تسلیحاتی، اطلاعاتی، عملیاتی و فناوری آمریکا و کل ناتو از آن لِه و بیچاره میکند و با پاسخ محکم به تجاوز نظامی آمریکا، راهبرد ضربه در مقابل ضربه و دردسترس و آسیبپذیربودن اهداف و منافع آمریکا را معتبر میسازد.
در دوره توقف جنگ، حفظ و تقویت انسجام مردم در گرو حفظ عوامل ایجاد آن است. شاخصهای انسجام ملی امروز از هر زمان دیگری آشکارتر است: ایران، جمهوری اسلامی و رهبری.
انتظار از جریانها و شخصیتهای سیاسی آن است که همان بلوغی را که در روزهای ملتهب جنگ از خود نشان دادند استمرار بخشند. سندزدن اتحاد ملی به نام خود و طرح برخی مطالبات منسوخ و بیارتباط با دغدغههای مردم، فرصتطلبی و ضایعکردن حماسه ملی است. فراموش نکنیم دشمن از انسجام ملی و شکست نقشه فروپاشی از درون آسیب راهبردی خورده و قطعا مترصد فرصتی دیگر خواهد بود. انسجام ملی امروز نقش تنگه احد ایران را دارد و هوشیاری در صیانت از بنیانهای آن، صیانت از ایران است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست