🔻روزنامه تعادل
📍 ۱+۳ مطالبه غربیها ÷در مذاکرات
✍️ محسن جلیلوند
با حمله امریکا به تاسیسات هستهای ایران، پایان گرفتن جنگ ۱۲ روزه و درخواست امریکا برای آتشبس بلافاصله این پرسش در افکار عمومی ایرانیان شکل گرفت که سرنوشت مذاکرات چه خواهد شد؟ آیا مذاکرات هستهای با امریکا و سایر کشورهای غربی ادامه مییابد؟ اگر پاسخ مثبت است باتوجه به اینکه ترامپ ادعا کرده کل ساختار هستهای ایران را منهدم کرده، پس ادامه مذاکرات چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا قرار است موضوع مذاکرات در سایر مسائل منطقهای، موشکی و... گسترده شود؟ در چنین شرایط پرابهامی اروپاییان هم وارد میدان شده و با تکیه بر اسنپبک و مکانیسم ماشه، تلاش کردند نقش خاص خود را در این عرصه ایفا کنند! اما واقعیت چیست و ایران قرار است درباره چه موضوعی با امریکا و احیانا اروپا گفتوگو کند؟ دیروز ویتکاف، نماینده ترامپ در خاورمیانه اعلام کرد که مذاکره با ایران باید به صورت مستقیم باشد تا دوطرف درک روشنی از اظهارات یکدیگر پیدا کنند. البته ایران هنوز درخواست طرف امریکایی را نپذیرفته و پاسخی به آن نداده است. واقعیت آن است که من نمیدانم این گفتوگوها قرار است بر سر چه مواردی باشد؟ تا زمانی که دستور کار مذاکرات به صورت روشن اعلام نشود، نمیتوان درباره محتوای آن صحبت کرد. اگر مذاکرات بر سر موضوع برنامه هستهای ایران است که ترامپ ادعا کرده، برنامه هستهای ایران را زده و دیگر بحث هستهای موضوعیتی ندارد. از طرف دیگر حتی با فرض انجام مذاکرات باید به معضلات آن توجه داشت. امریکا به ایران حمله کرده و ایران دلیلی نمیبیند با کشوری که مدتی قبل به زیرساختهای ایران یورش برده، مذاکره کند! اما آیا باید دیپلماسی را به صورت کامل کنار گذاشت؟ قطعا خیر. معتقدم امریکا تلاش میکند مطالبات حداکثری مدنظر خود را مطرح کند. سه شرط نتانیاهو با یک شرط کلی دنیای غرب همراه خواهد بود.
۱) غرب مایل است غنیسازی ایران صفر درصدی باشد. امریکا به خوبی میداند توان غنیسازی برای ایران یک دستاورد بزرگ است، به همین دلیل حاضر نیست زیر بار آن برود. البته ترامپ در ابتدای گفتوگوها اعلام کرده بود مخالفتی با غنیسازی ۳.۷درصدی ایران ندارد، اما پس از انتقادات فراوان دموکراتهایی که میگفتند این چارچوب دقیقا مانند برجام است، عقبنشینی کرد. امروز اما مطالبه امریکا غنیسازی صفر درصدی است.
۲) موضوع دوم برد توان موشکی ایران است. امریکا و غرب به خوبی درک کردهاند که توان موشکی ایران، نوع خاصی از موازنه را به نفع ایران در منطقه ایجاد کرده است، به همین دلیل تلاش میکنند برد موشکهای ایران را محدود (حول و حوش ۳۰۰کیلومتر) سازند.
۳) سومین مطالبه غرب از ایران، عدم حمایت ایران از محور مقاومت است. محور مقاومت طی سالهای اخیر هزینههای زیادی را در منطقه به غرب وارد ساخته است، به همین دلیل آنها تلاش میکنند از دل مذاکره با ایران این جنبش پویا را مهار کنند. البته مساله مقاومت از بطن هویت و تاریخ کشورهای مسلمان منطقه نشأت گرفته و تداوم یا عدم تداوم آن به خواسته امریکا ارتباطی ندارد. تا زمانی که این مفهوم در هویت و فرهنگ مسلمانان منطقه وجود داشته باشد، مقاومت هم ادامه دارد.
۴) مطالبه بعدی کشورهای غربی از ایران عدم تهدید موجودیت اسراییل است. غرب، اسراییل را نماینده خود در منطقه میداند و حاضر نیست این ساختار را از دست بدهد، بنابراین تلاش میکند تا ایران را مجاب کند که دست از تهدید موجودیت اسراییل بردارد. اینها مطالباتی است که احتمالا کشورهای غربی تلاش میکنند مطرح کنند. روشن است که ایران زیر بار چنین مطالبات غیرمعقولی نمیرود. درباره مکانیسم ماشه هم باید توجه داشت که ایران امروز همه تحریمهای ممکن را تجربه میکند و تحریمهای ملل متحد تنها از نظر روانی میتواند برای ایران مساله ساز باشد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بازیابی مسیر توسعه
✍️ نیکلا گرجستانی
شوکی که جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به زیرساختهای نظامی و اقتصادی کشور و امنیت ذهنی مردم ایران وارد آورده فرصت تلخ اما میمونی است برای بازنگری مسیر سیاستی پیش رو. در تاریخ معاصر دیگر کشورها هم شاهد نقاط عطف مشابهی بودهایم مانند موقعیت استثنایی که در چین با آغاز حکمرانی دنگ شیائو پینگ باعث دگردیسی حکومت چین در مسیر توسعه و همآمیزی اقتصاد چین در بازارهای جهانی شد و در نهایت رشد اقتصادی چشمگیر آن کشور را رقم زد.
گرچه با پایان جنگ اخیر در ایران مهمترین اولویتها حفظ تمامیت ارضی کشور، رسیدگی به مجروحان و پاسداشت شهیدان است ولی در عین حال میتوان به اولویتهای توسعه محور و ترسیم مسیر سیاستی برای شکوفایی آینده کشور و رفاه مردم هم توجه کرد. هدف این نوشتار ترسیم چارچوب مفهومی-سیاستی در راستای حرکت بهسوی حکومت توسعه محور (development state) در ایران است. مشاهدات نگارنده بر اساس بیش از چهار دهه تجربه در امور توسعه در کشورهایی است که دستخوش دگرگونیهای ساختاری بودند. بخش نخست مرور مختصری است بر ابر چالشهای امروز ایران و تجربه دیگر کشورها در برونرفت از شرایط اضطراری مشابه. در بخش دوم چارچوب مفهومی-سیاستیای راکه بتواند کشورمان را بهسوی توسعه پایدار و فراگیر سوق دهد، پیشنهاد میکنم. بخش سوم اولویتهای سیاستی پیش رو را در برمیگیرد. در بخش پایانی نقش احتمالی نهادهای حکومتی و مدنی در مدیریت فرآیند گذار را مرور میکنم.
ابر چالشها
در آغاز دولت چهاردهم مقالهای در همین روزنامه منتشر و در آن استدلال کرده بودم که احتمال واقعی تغییر «پارادایم حکمرانی» در ایران وجود دارد.۱ دولت چهاردهمزمانی شروع بهکار کرد که شرایط اجتماعی-سیاسی ایران در حالتی بسیار ناپایدار و ملتهب قرار گرفته است.۲ کشور با بحران تنش زا در عرصه روابط خارجی مواجه و تحریمهای گسترده بر پویایی بخش اقتصاد بسیار تاثیرگذار است. حملات نظامی اخیر به کشور زیانهای زیرساختی گستردهای را موجب شد.
افزون بر این، کشور با ابر بحرانهای اقتصادی متعددی مواجه است که مرکز ثقل آن ناترازیهای کلان در حوزههای مالی، انرژی و آبی است.۳ ناترازیها تا حدی حوزه مدیریت وتصمیم گیری را تحتالشعاع قرار داده اند که تنها راه تامین رفاه بیشتر مردم در کوتاه مدت گسترش ناترازیها است و این خود یک معضل مهم و پارادوکس مدیریتی را بهوجود میآورد. بی انضباطی بودجهای پدیده دردناک دیگری هست که در سالهای اخیر به آن توجه جدی نشده است. همچنین، گرچه اقتصاد امروز ایران در اصل بازارمحور است ولی در عمل بهجای یک ساختار رقابتی بیشتر شبیه به یک ساختار رفاقتی جلوه میدهد و نهادهای دولتی-شبه دولتی سهم عمده عملیات اقتصادی را مدیریت میکنند.
این تمرکز قدرت اقتصادی وهمچنین پدیدههای رانت و فساد که با افزایش تحریمها در بستر به اصطلاح کاسبان تحریم حتی شدت یافته، موانع مهمی بر راه توسعه اقتصادی پایدار و فراگیر، بهخصوص در بخش خصوصی را تشکیل میدهند. افزون بر این، عدم تعادل اقتصادی ناشی از اعوجاج قیمتها، هزینه اقتصادی تحریمهای جاری و افزایش بی ثباتی ژئوپلیتیک بر چشم انداز رشد پایدار و فراگیر ایران تاثیر میگذارد. خلاصه اینکه در دهه اخیر رشد سرانه تولید ناخالص حدود صفر بوده وبا تورم شدید (حدود ۴۰درصد در سالهای اخیر) قدرت خرید مردم کاهش چشمگیری داشته است.
همچنین، در همان مقطع زمانی، فرار سرمایه وفرار مغزها به شدت افزایش یافته است. افزون بر این، درصد جمعیت زیر خط فقر از حدود ۲۰درصد به حدود ۲۹درصد افزایش یافت. گرچه در سه سال اخیر این شاخص دوباره به حدود ۲۲درصد نزول کرده است اما نکته مهم اینکه در دهه گذشته حدود ۲۵-۲۰ میلیون ایرانی زیر خط فقر مانده اند.۴ در یک کلام، اقتصاد امروز ایران از یک بیماری جدی رنج میبرد که با چند قرص مسکن درمان نخواهد یافت ومحتاج به جراحی جدی است. در چنین شرایط بحرانی که با شوک حملات اخیر نیز شدت یافته است نمیتوان بدون تغییر راهبردی به سوی یک حکمرانی توسعهمحور حرکت کرد.
دولت دکتر پزشکیان با تکیهکلام راهبردی «وفاق ملی» تلاش کرده است تا با برداشتن قدمهای نخستین برای باز کردن فضای اجتماعی و یارگیری روابط خارجی در منطقه تحولی در نحوه حکمرانی به وجود آورد. در این راستا، بعضی از محدودیتهای قبلی در آزادیهای اجتماعی مردم (به ویژه در زمینه پوشش بانوان) تا حد قابل مشاهدهای کاهش یافته و تحولی در نمای اجتماعی اماکن عمومی به وجود آورده است. افزون بر این، عدهای از فعالان سیاسی-مدنی نیز از زندان و حصر آزاد شده اند و عدهای از اساتید به دانشگاهها بازگشته اند. همچنین، بهبود روابط سیاسی-اقتصادی با کشورهای منطقه فضای دیپلماتیک مناسبتری را برای ایران فراهم کرده است. در عین حال، تجدید مذاکرات هستهای با کشورهای غربی امید تحول در شرایط ژئوپلیتیک ایران را مهیا کرد. شوربختانه، حملات نظامی اخیر اسرائیل و آمریکا به ایران امکان ادامه بسیاری از تلاشهای ابتدایی برای برون رفت از بحرانهای اجتماعی-سیاسی-اقتصادی-زیست محیطی کشور را مشکل تر کرده است.
با امید به هوشمندی حاکمیت در پیروی از سیاست عقلانی، در شرایط اضطراری موجود میتوان تجدید مذاکرات و امکان توافق اولیه و ادامه تحولات سیاسی اخیر دولت چهاردهم را متصور شد. اگرچه در شرایط استثنایی کنونی تمرکز ذهنی مسوولان کشور و آحاد مردم عموما بر روی مسائل روز است، باید از هم اکنون به آینده فکر کرد تا بتوان بدون از دست دادن زمان هر چه زودتر مسیر تحول بهسوی توسعه پایدار و فراگیر کشور را پیگیری کرد. در این فرایند باید قبول کنیم که شرایط و موقعیت ایران بعد از جنگ با قبل از آن یکسان نیستند. به گفته نویسنده مشهور ژاپنی: «هنگامی که طوفان به پایان برسد، بهیاد نخواهی آورد که چگونه از آن گذشتی، یا چگونه توانستی زنده بمانی. اما یک چیز قطعی است: وقتی از طوفان بیرون بیایی، همان شخصی نخواهی بود که وارد آن شده بودی».۵ لذا، اکنون فصل نوین و سرنوشتسازی در حکمرانی ایران آغاز میشود. پرسش کلیدی این است که چگونه میتوان از این موقعیت استثنایی-اضطراری حداکثر استفاده برای توسعه و شکوفایی سریع ایران را کرد؟
نمونههای بارز از کشورهایی وجود دارد که از موقعیتهای استثنایی-اضطراری مشابه آنچه ایران امروز با آن مواجه است برای بازنگری در جهت گیری راهبردی کشورشان استفاده کردند. چند نمونه بسیار شگفت انگیز از پدیده دگردیسی حکومتی را در ویتنام، کره جنوبی و چین ملاحظه میکنیم.۶ ویتنام پس از سه دهه جنگ علیه استعمار فرانسه و امپریالیسم آمریکا، انزوای دیپلماتیک، تحمل ویرانیهای زیر ساختاری وسیع و فقر مطلق، از سیاست خودکفایی جنگی به استراتژی رشد اقتصادی صادرات محور متکی بر بازار آزاد روی آورد. در این راستا، ویتنام اصلاحات گستردهای را انجام داد و روابط تجاری و مالی خود با سایر نقاط جهان را تقویت کرد.
پس از ورود ویتنام به بازارهای جهانی و برقراری مجدد روابط دیپلماتیک با ایالات متحده، آمریکا که سالهای سال دشمن خونی آن کشور به شمار میرفت به مقصد اصلی صادرات ویتنام تبدیل شده است. در نتیجه این دگردیسی حکومتی-سیاستی، ویتنام امروز یک اقتصاد رو به رشد بالا و مرفه را به جامعه جهانی عرضه میکند. به همین ترتیب، در کره جنوبی نیز پس از یک جنگ داخلی ویرانگر، این کشور به دنبال مدل توسعه اقتدار گرا با استراتژی رشد اقتصادی صادرات محور رفته بود که متعاقب در دگردیسی دیگری به یک سیستم دموکراتیک تغییر رخ داد. در نهایت، کره جنوبی نیز در یکی از چشمگیرترین تحولات سیاسی-اجتماعی معاصر جهانی به کشوری با درآمد بالا، اقتصادی متنوع و شاخصهای رفاهی چشمگیر دست یافته است.
سرانجام، در چین هم در سال ۱۹۷۹، با ظهور دنگ شیائو پینگ در راس حکومت پس از چندین سال تجربه انقلاب فرهنگی ویرانگر و پر هزینه آن کشور، مقامات حکومتی تصمیم گرفتند از مدل حکمرانی فرماندهی-کنترل به سوی اقتصاد بازار محور گذار کنند. این تحول ساختاری بنیادین اقتصاد چین را کاملا دگرگون کرد و بستر مناسبی برای شکوفایی بخش خصوصی و خلاقیت فروخفته در جامعه آن کشور را سبب شد. در نهایت، پیامد این تغییرات ساختاری رشد اقتصادی چشمگیر در طول چهار دهه بعد و نجات بیش از ۸۰۰ میلیون نفر از زیر خط فقر شد - دستاوردهای چشمگیر و بی سابقه در تاریخ بشریت! در کلیه موارد گذار کامیاب و مسالمت آمیز بالا یک کلید موفقیت همکاری هوشمندانه بین نهادهای حکومتی و مدنی بوده است. نکته مهم دیگر این که در هر سه مورد، ابتکار دگردیسی را نهادهای حکومتی پیش نهادند ولی همواره نهادهای مدنی را در طراحی و پیگیری دگرگونیهای ساختاری لازم شریک کردند. فرض اصلی نوشتار حاضر این است که مانند نمونههای بالا، ایران هم میتواند و باید از شرایط استثنایی-اضطراری کنونی برای گذار بهسوی یک حکمرانی توسعه محور و عمل گرا حداکثر استفاده را بکند.
چارچوب مفهومی - سیاستی دگردیسی مورد نیاز
همبستگی و انسجام مردم ایران در شرایط جنگی اخیر دستاورد گرانبهایی است که باید آن را به عنوان سرمایه ملی ارزشمندی متصور شد. اکنون زمان تجلیل از این همبستگی ملی و تقویت آن در راستای توسعه پایدار و فراگیر است. کلیه نهادها چه حکومتی و چه مدنی باید از این لحظه نادر همبستگی در جامعه بهره برداری کنند تا راه را به سوی آیندهای صلحآمیز و مرفه هموار سازند.
پس از اعلام آتش بس، رئیس جمهور ایران خطاب به مردم ایران اعلام کرد: «ملت بزرگ ایران! ما وامدار ایستادگی و مقاومت شما هستیم و عمیقا بر این باوریم که این پیروزی مرهون وحدت و آرامش و انسجامی است که در این مدت تجلی یافت». روز بعد ارکستر سمفونیک تهران در مرکز میدان آزادی نوای «ای ایران» و «وطنم»را طنین انداخت. برای نگارنده که ۶۰ سال پیش از ایران خارج شدم شنیدن این آواها نه تنها من را بسیار تحت تاثیر قرار داد بلکه غرور ملی را برافروخت. همدلی و همگرایی بینظیر مردم ایران در محکومیت تجاوز اخیر به تمامیت ارضی کشور حمایت از این اصل کلیدی بود که هرگونه تغییر سیاستی یا دگرگونی ساختاری باید بهدست خود مردم ایران صورت گیرد. لذا این همبستگی و انسجام میتواند بنیان دگردیسی در مسیر حکومت توسعه محور را رقم بزند مشروط بر اینکه نهادهای حکومتی و مدنی هر چه زودتر وارد گفتگو و تکاپوی جدی برای ترسیم راهکارهای معقول و کارآمد مورد نیاز شوند.
در شرایط کنونی بر ماست قبول کنیم که نمیتوان با دیدگاهها و سیاستهای پسین کشور و اقتصاد آن را به نحوه کارآمد اداره و از ابر بحرانهای موجود عبور کرد. باید نوع نگاه خود به داخل و خارج را بازنگری کنیم. آیا میخواهیم در انزوا و خودکفایی زیست کنیم یا در مسیر توسعه و تسخیر بازارهای جهانی قرار گیریم. بدون رشد اقتصادی پایدار و فراگیر و بدون باز ورود به بازارهای جهانی، انسجام تضمین نخواهد شد. در چنین شرایط حساس و استثنایی باید با عقلانیت و راهبرد هوشمندانه حرکت کنیم. جامعه ایران بسیار تحول یافته و استفاده از اهرمهای نامعقول را قبول نمیکند. باید قبول کرد که بهره گیری از عقلانیت و علم از مقتضیات کلیدی در عرصه حکمرانی توسعه محور است. پس از آتش بس باید به «بس»های دیگر نیز پرداخت از جمله «تبعیض بس»، «رانت بس» و «فساد بس».
دیدگاههای نوین و متناسب با علم و شرایط جهان امروز برای رسیدن به توسعه پایدار و فراگیر کدامند و چگونه میتوان آنها را در راستای حکومت عمل گرا و توسعه محور به کار گرفت؟ در آغاز ترسیم ابعاد دگردیسی مورد نیاز میتوان یک چارچوب اصولی در قالب آرمانهای کلیدی برابری، آزادی و استقلال در عرصههای مختلف را این چنین متصور شد. در سپهر اجتماعی: برابری بدون تبعیض، چه جنسیتی، دینی، یا قومی؛ آزادی پندار، گفتار، کردار و نحوه زیستن و لباس پوشیدن. در سپهر سیاسی: برابری همه شهروندان در مقابل قانون و نفی هرگونه تبعیض بین شهروندان، یعنی پرهیز از پدیدههای خودی و ناخودی؛ آزادی بیان، قلم، احزاب، و شرکت در انتخابات آزاد و استقلال از دادن امتیاز به قدرتهای خارجی و حفظ تمامیت ارضی کشور. در سپهر اقتصادی: برابری فرصتها برای همه شهروندان و بخصوص بانوان و کارآفرینان بخش خصوصی برای رفاه بیشتر همه اقشار در جامعه؛ آزادی اینترنت و خلاقیت برای شکوفایی پتانسیل ژرف نهفته در جامعه؛ استقلال کارآفرینی برای پویایی بخش خصوصی و ایجاد شغل.
هدف کلان در دگردیسی مورد نظر هدایت کشور به سوی توسعه پایدار و فراگیر است که در قسمتهای بعدی به اولویتهای سیاستی چند بعدی آن خواهیم پرداخت. هدف دیگر اینکه کشور را باید به طرف بازی برد-برد هدایت کرد، یعنی آنجا که همه اقشار و گروههای جامعه تا حد امکان و در چارچوب مقدورات سود ببرند. باید قبول کرد که حکومت ناشی از اراده ملت و دولت خدمتگزار مردم است و باید به مردم پاسخگو باشد. در این فرایند باید در نظر داشت که معنی آزادی در جوامع پیشرفته قرن بیست و یکم رابطه مستقیم دارد با محدود کردن گستره دخالت نهادهای حکومتی در سپهر زیستی مردم. برای رسیدن به این هدف باید این اصل را قبول کرد که نحوه زیستن یک شهروند عرصه سیاست نیست و اینکه برای ترویج ثبات و صلح اجتماعی بهتر است که دولت از ورود به آن عرصه پرهیز کند. نیاز داریم تا توان انتظامی-امنیتی کشور بیشتر صرف مهار تبهکاران شود، نه شهروندانی که میخواهند در یک جامعه آزاد مانند میلیونها دیگر مردم جهان زیست کنند.
اگر در آینده نزدیکی بانوان ایران بتوانند با موانع کمتری و با دسترسی به فرصتهای گسترده تری بدون تبعیض وارد بازار کار و کارآفرینی بشوند و به اختیار خود نحوه لباس پوشیدن را انتخاب کنند (همانطور که در دولت چهاردهم بیشازپیش شاهد گامهای نخستین در این مسیر بودیم)، جامعه گام مهمی را در مسیر دلخواه خواهد برداشت. در مورد آزادیهای شهروندان، نکته مهم دیگری را هم باید در نظر داشت و آن دسترسی شهروندان، به خصوص نسل جوان، به اینترنت آزاد است که میتواند نه تنها دغدغههای اجتماعی این نسل را کمی تسکین بخشد، بلکه موجد رشد در حوزه استارت آپها بشود چون اینترنت سریع و آزاد برای استارتآپها و اقتصاد دانش بنیان به مثابه اکسیژنی است که ریهها را تغذیه میکند. همچنین، در عرصه سیاسی، باز کردن فضای رسانهها، آزادی زندانیان سیاسی-مدنی، تلاش در راستای تقویت حکومت قانون، رفع تبعیض در برخورد با شهروندان و تحقق مفهوم واقعی شهروندی باید از اولویتهای مهم مورد نظر باشد. چنین رویدادی میتواند پیام آور همبستگی بیشتر بین حکومت و مردم و آشتی ملی بشود.
اولویتهای سیاستی پیش رو
در آغاز فرآیند تحول باید در نظر داشت که یک شبه به اهداف آن نخواهیم رسید. در نتیجه، باید مراحل مورد نظر را واقع بینانه و با در نظر گرفتن محدودیتهای ساختاری-سیاسی-فرهنگی، ظرفیت اجرایی و امکانات مالی ترسیم کنیم. بطور کلی میتوان اولویتها را در سه فاز متصور شد. مهمترین اولویت راهبردی-سیاستی در فاز نخست (کوتاه مدت) تلاش برای برقراری ثبات در اقتصاد کلان، ثبات سیاسی، ثبات اجتماعی و ظرفیت اجرایی کارآمد است. در این راستا رسیدن به حداقل یک توافق اولیه با اتحادیه اروپا و ایالات متحده در مورد برنامه هستهای و برداشتن تحریمها برای حل و فصل ناکارآمدی اقتصادی ایران بیشترین اهمیت را دارد.
تصمیم سیاستی مهم بازسازی وجهه ایران در جامعه جهانی با پیروی از رویکرد تنشزدایی در روابط با کشورهای اروپایی و آمریکا خواهد بود. گرچه پیگیری این فرآیند زمان میخواهد، ولی مهم اینکه گامهای نخستین هر چه سریع تر برداشته شوند. با قبول FATF، چنین سازگاری میتواند به پویایی بخش خصوصی، حل مشکلات در بخشهای مختلف و به جذب سرمایههای خارجی گسترده مورد نیاز اقتصاد ایران کمک بزرگی بکند. پس از اعلام آتش بس، با حذف بالفعل تحریم ثانویه آمریکا در مورد فروش نفت ایران به چین، امید باز گیری سریع صادرات نفت میرود که بدون شک در کوتاه مدت به بهبود شرایط اقتصادی کشور کمک خواهد کرد.۷ در این میان، همچنین نیاز به تنظیم طرحهایکارآمد برای هدفمندی یارانهها، یکسانسازی نرخ ارز و مهار رشد نقدینگی داریم.
در فاز بعدی (میان مدت)، مهمترین اهداف باید کاهش فقر و نابرابری درآمدها باشد و باید به سیاستهایی که روند رشد را فراگیرتر میکند وهمچنین نابرابری در فرصتها را کاهش میدهد روی آورد. در این میان باید تا آنجا که امکان دارد از این میوههای رسیده برداشت کرد. چند نمونه بارز از آنچه که باید انجام داد: نخست، تاکید بر باززایش گردشگری از شرق و غرب با تضمین امنیت گردشگران خارجی که میتواند باعث ایجاد تقاضا در بخش هتل و رستوران، افزایش درآمد ارزی، و ایجاد شغل شود.
نمونه دوم، ایجاد شغل در همه عرصهها بخصوص در عملیات دانش بنیان و استارتآپ. در طول یک دهه آینده، اقتصاد ایران نیازمند ۱۲-۱۰ میلیون شغل جدید است تا بتواند بیکاران، بیکاران پنهان و تازهواردان به نیروی کار را جذب کند.
این سطح از ایجاد شغل با توجه به عملکرد سالهای اخیر بسیار چالشبرانگیز خواهد بود.۸ این مشکل کار به خصوص در مورد بانوان بسیار نگران کننده است. برای نمونه، معیار شرکت بانوان در نیروی کار کمتر از ۱۵درصد است که یکی از پایین ترین معیارها در دنیا حتی در منطقه است؟! افزون بر این، در سالهای اخیر نرخ بیکاری بانوان بیش از دو برابر نرخ بیکاری مردان بوده است. این در حالی است که بانوان ایرانی در نیروی کار از تحصیلکردهترین نیروهای کار در جهان هستند. یک دلیل مهم این روند ناسالم، وجود بیش از۲۰ محدودیت قانونی مبتنی بر جنسیت برای اشتغال و کارآفرینی بانوان است که در دهه سوم قرن بیست و یکم غیرقابل توجیه عقلانی است. ۹
برای رسیدن به اهداف بالا، نیاز به سیاستهای معقول، منسجم و مکمل داریم: الف) برداشتن محدودیتهای قانونی با هدف برقراری برابری فرصتها برای همه شهروندان بهخصوص بانوان و کارآفرینان بخش خصوصی؛ ب) پیروی از سیاستهای مشوق محور برای رها کردن خلاقیت فروخفته در نسل جوان تحصیلکرده کشور. همچنین برداشتن موانع متعددی که مانع ایجاد بیشتر شغل و کارآفرینی میشود، بخصوص در بین کارآفرینان جوان در حوزه استارتآپ؛ پ) بالا بردن سهولت کسبوکار. پتانسیل بکر و گستردهای برای کارآفرینی در ایران وجود دارد که میتوان با کاهش تشریفات اداری و گشودن فضای سیاسی و سرمایهگذاری و دادن مشوقهای مناسب آن را باز کرد. در واقع، ایران از نظر سهولت کسب وکار در بین ۱۹۰ اقتصاد جهان در رتبه ۱۲۷ قرار دارد. برای نمونه، برای ثبت یک ملک یا کسب وکار در ایران باید حدود شش مرحله را طی کرد که حدود ۳۰ تا ۷۵روز طول میکشد. در گرجستان، همسایه ایران، این کار را میتوان در یک مرحله و در یک روز انجام داد! ۱۰
بازنگری مدل رشد اقتصادی ایران نیز باید در دستور کار قرار گیرد. دوران بازی با نفت به عنوان اهرم قدرت اقتصادی در جهان سپری شده است. جهان در حال گذار از نفت است و در بیست سال آینده از گاز نیز خواهد گذشت.۱۱ در نتیجه، ساختار اقتصادی ایران باید بیش از پیش به سوی دنیای پسا نفت، عملیات دانش محور و سرمایهگذاری در تکنولوژیهای مدرن برود. ولی در ایران هنوز درآمدهای نفتی به عنوان اهرم مهم رشد اقتصادی و به خصوص تامین منابع بودجه دولت باقی مانده است. افزون بر این، مدل رشد پسین نتوانسته به اندازه کافی شغل ایجاد کند. مشکل بیکاری، به خصوص در بین جوانان و بانوان، یکی از پیامدهای مهم استراتژی رشد بر محور صنایع نفت و گاز و سرمایهگذاری در عملیات سرمایه بر است. در میان مدت میتوان هدف کلی سیاستگذاری را در مسیر جامعهای هوشمند که در آن خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی در فعالیتهای دانش-محور متمرکز در بخش خصوصی که موتور اصلی رشد اقتصادی کشور است متصور شد. در چنین تحول راهبردی میتوان درآمد نفت را منحصر به سرمایهگذاری در عملیات توسعه و سازندگی زیرساختهای لازم برای یک اقتصاد دانش-محور در نظر گرفت.
در فاز سوم (بلند مدت) میتوان برای اولویتهای زیر طرحهای مشخصی را آماده کرد. یکم، افزایش قابل ملاحظه مشارکت مردم در نیروی کار. با حدود ۴۰درصد جمعیت در نیروی کار، ایران امروز در ردههای بسیار پایین این شاخص در جهان قرار گرفته است. هدف سیاستی در دراز مدت میتواند شرکت حدود ۶۰درصد جمعیت در نیروی کار را در نظر بگیرد، یعنی در حد میانگین کنونی این شاخص در بین کشورهای با درآمد متوسط در جهان. با چنین سیاستی، حدود ۱۵ میلیون نفر از جمعیت کشور بیشتر وارد نیروی کار خواهد شد. چنین دستاوردی میتواند رشد تولید ناخالص داخلی ایران را تا چند درصد در سال افزایش دهد و میلیونها نفر را از زیر خط فقر رها کند.۱۲ دوم، تقویت حاکمیت قانون؛ بهبودی فضای کسب وکار وسرمایهگذاری؛ تشویق بیشتر سرمایهگذاری خارجی؛ سرمایهگذاری داخلی و خارجی گسترده در دیجیتالیتر شدن عملیات اقتصادی، در توسعه سیستمهای هوشمصنوعی وهمچنین برای بهبود کیفیت آموزش برای رقابت در دنیای جدید اقتصاد دانش محور. سوم رسیدگی جدی به مسائل زیست محیطی، به خصوص چالش کمبود آب.
چهارم، گذار اقتصاد به انتشار کربن خالص صفر تا سال ۲۰۵۰. در چنین فضای آینده نگر و ابر بحران انرژی که ایران با آن مواجه است، دولت باید توجه بخصوصی داشته باشد بر مدیریت کارآمد انرژی. اولویتها چند گانه هستند: الف) مدیریت یکپارچه انرژی ۱۳؛ ب) مدیریت کارآمد قیمتگذاری انواع انرژی مصرفی از جمله هدفمندی یارانهها. یارانههای کلان انرژی کیفیت تولیدات صنعتی ایران را در مواردی بسیار پایینتر از سطح رقابتی بینالمللی آورده است ۱۴؛ پ) در حوزه تولید انرژیهای غیرفسیلی، ایران هنوز در حال طی کردن قدمهای اولیه است که باید بهشدت تسریع شود ۱۵؛ ت) تا کنون ایران در عرصه تولیدات صنعتی هوشمند بر مبنای انرژیهای تجدید پذیر (خورشیدی و بادی) پیشرفت قابل توجهی نداشته است.۱۶ برای متنوع کردن سبد انرژی بهخصوص ترویج انرژیهای خورشیدی و بادی چند صد میلیارد دلار سرمایههای افزوده لازم خواهیم داشت که فقط با ادغام ایران در بازارهای جهانی میسر خواهد شد.
پنجم، تمرکززدایی. ایران کشوری است متکثر و مردم مناطق مختلف مشتاق داشتن امکانات وفرصتهای بیشتر برای مدیریت مسائل محلی خود میباشند. با رویکرد مردم- محور به مفهوم شهروندی ملی، تشویق عاملیت شهروندان در فرایند سیاستگذاری و برنامههای توسعه عدالت محور میتوان قوههای گریز از مرکزی را که در مواقع بحرانی در کشور بوجود میآیند تا حد قابل توجهی مهار و نقشههای شوم خارجی برای تجزیه ایران را خنثی کرد. اصل شهروندی ملی، عاری از هر نوع تبعیض، چه جنسیتی، چه قومیتی و چه دینی میتواند بسیار الهام بخش باشد و در بستر یک حکمرانی مردم- محور بومی گرا در چارچوب تمامیت ارضی ایران به مطالبات جمعیتهای متکثر کشور پاسخ منطقی بدهد. در این راستا تاکید بسیار بیش از پیش بر سرمایهگذاری، رشد و ایجاد شغل در مناطق پیرامونی میتواند کمک فزاینده کند.
مدیریت فرآیند گذار به حکومت توسعه محور
دگردیسی مورد نظر مستلزم بازنگری ژرف در ذهنیتها، روشهای تصمیم گیری و نحوههای اجرایی در برنامهریزی، سرمایهگذاری و مشارکت نهادها و اقشار جامعه در فرایند توسعه است. شعارهای جدید یا تغییرات سطحی و آرایشی بسنده نخواهد بود.
در این فرآیند، همچنین نیاز به بررسی مجدد اولویتها و برنامهها از لابلای یک لنز توسعه وجود دارد. در انجام این کار، ملاحظات ایدئولوژیک باید کنار گذاشته شود و تمرکز باید بر خردمندی، دانش و روش علمیباشد. هر برنامه وهر تخصیص بودجهای چه موجود و چه در آینده باید از نظر فایده-زیان و هزینه فرصت (opportunity cost)واینکه آیا به پیشبرد اهداف توسعه کشور و رفاه مردم کمک میکند یا نه، مورد بررسی دقیق قرار گیرد. اگر برنامههای توسعه قبلی حتی به نیمی از اهداف خود نرسیده اند آیا نباید در ساختارها، فرضیهها و سیاستهایی که بانی آن برنامه هستند بازنگری انجام داد و تغییرات لازم را پیشنهاد کرد؟ آیا راهکارهای گذشته توانست رشد اقتصادی ایجاد کند، فقر را از بین ببرد و رفاه بیاورد؟
اگر به هدف نمیرسیم دلیلش چیست؟ آیا مشکل نوع وسیله است یا راهی که انتخاب کردیم؟ همه فعالیتهای نهادهای حکومتی باید تحت چنین ارزیابی قرار گیرند و ادامه آنها منوط به عبور از آزمون فیلتر توسعه باشد. با توجه به پیشرفت در فناوری و پیدایش گزینههای مقرون به صرفهتر، ممکن است برنامههای از پیش تصویب شده نیز نیاز به بازنگری داشته باشند. برای نمونه، یک نوع فنآوری ممکن است سه دهه پیش، زمانی که جایگزینها در سوختهای فسیلی بودند، گزینه معقولی برای کشور بوده باشد. با این حال، با پیشرفت سریع اخیر در فناوری انرژیهای خورشیدی و بادی در جهان، این دو منبع انرژی ممکن است گزینه مقرون به صرفهتری برای توسعه انرژی کشور در آینده باشد. چنین تحلیل و ارزیابیهای مجددی باید در تمام سطوح انجام گیرد تا موثرترین راهکارهای پیش رو شناسایی شوند. همچنین، کارآمدی نهادهای حکومتی را باید از لنز توسعه ارزیابی کرد. بحث باید بیش از موضوع گستره مسوولیت دولت و نهادها (یعنی معیار بزرگی یا کوچکی آنها) به اصل موضوع یعنی هوشمندی آنها بپردازد. رئیس جمهور در جلسه اخیر هیات دولت همدلی ایجاد شده در جنگ را به درستی فرصتی برای تغییر نگاه مدیریت دانست.
در این راستا، نیاز به تجمیع گروههای تصمیمگیری متعددی که در طول سالها تکثیر یافتهاند، وجود دارد. نمونه قابل توجه، ازدیاد شوراهای ملی است که گاهی اوقات تصمیمگیری موثر را پیچیده و فرآیند اصلاحات را کند میکنند. در اصل، تصمیمگیریهایی که بر رفاه مردم تاثیر گذار هستند باید در نهادهایی که در برابر مردم پاسخگو هستند انجام شود.
در تحول مورد نظر، میتوان به تجمیع شوراهای ملی مختلف و توانمندسازی بیشتر وزارتخانهها توجه بخصوصی کرد. در عین حال، نیاز به تشکیل یک نهاد عالی هماهنگ کننده برای نظارت بر دگرگونی ساختاری به سمت حکومت توسعهمحور وجود دارد.
در این راستا اجماعی از معاونت ریاست جمهوری و وزرای ذیربط از جمله اقتصاد، بهداشت، رفاه، نفت، نیرو راه میتواند راه گشا باشد.
در فرآیند تحول مورد نظر، نخبگان سیاسی-اقتصادی بهتر است راهبری را به شیوه «سکانداری» هوشمندانه ایفا کنند ولی «پاروزنی» را به دیگر بازیگران اجتماعی-مدنی، به خصوص کارآفرینان نوظهور واگذار کنند. دگرگونیهای ساختاری در راستای حکومت توسعه محور، مستلزم زمان و همبستگی در جامعه است. برای تقویت همبستگی ملی نکته بسیار مهم اینکه نهادهای حکومتی باید مردم را وارد فرایند دگرگونیهای ساختاری بکنند چون مردم بزرگترین سرمایه ملی کشور هستند. زمان آن رسیده که حکمرانان با اعتماد بیشتر به مردم، آنان را در تصمیم گیریها شریک کنند. همانطورکه زنده یاد دکتر مصدق میگفت: «اگر میخواهید کشور را اصلاح کنید، باید جامعه وارد جریان اصلاحات شود. به جای اینکه بگوییم اصلاحات را انجام میدهم اگر دوست نداشتی دستگیرت میکنم.» چنین فرآیندی نیز میتواند در راستای کاهش شکاف موجود بین حکومت و مردم یاری کند. البته نحوه مشارکت باید به طرز کارآمد طرح بشود. باید در نظر داشت که برای رسیدن به ذهنیتهای لازم برای کنش گری کارآمد در یک جامعه مدرن نیاز داریم تا به جای شور از علم، به جای شعر از راهبرد، و به جای شعار از برنامه پیروی کنیم. نهادهای مدنی و اتاقهای فکر نقش بسیار مهمی را میتوانند در آسیب شناسی وضعیت موجود و تدوین راهکارهای کارآمد و مردم محور بازی کنند. در این راستا بازگشایی فضای سیاسی- اجتماعی و نیز فضای مجازی از اولویتهای مسیر پیش رو است.
در عین حال، تجربه چندین دولت معاصر در ایران نشان میدهد که در برخی مواقع که دگرگونیهای ساختاری در کار است کارشکنیهای غیر علمی احتمالی نیز ممکن است صورت بگیرد (برای نمونه، تجربه دولتهای آقایان خاتمی و روحانی). برای جلوگیری از چنین پیش آمدها، باید هوشیارانه نقش بسیار سازندهای را ایفا کنیم.
در مسیر تحول لازم برای نجات ایران از ابر بحرانهای جاری عزم ملی باید بر تمایلات ایدئولوژیک برخی از جناحها ارجحیت داشته باشد. خواسته مردم ایران توسعه و رفاه در آزادی است. آزمون کلیدی کشورهایی مانند ویتنام، کره جنوبی و چین که فرایند دگردیسی حکومتی را تجربه کرده اند نشان میدهد که حاکمیت نقش کلیدی را در چنین فرایندها ایفا میکند از جمله حمایت از اهداف تحول ونیز برداشتن موانع احتمالی در مسیر مورد نظر.
با امید رسیدن هر چه زودتر به توسعه و رفاه در ایرانی شکوفا و پاینده! به گفته حافظ:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور / کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
🔻روزنامه کیهان
📍 سوریه را خوب تماشا کنید...!
✍️ جعفر بلوری
۷ ماه و ۹ روز از رفتن بشار اسد میگذرد. سوریه پس از بشار اسد در این ۲۲۱ روز حتی یک روز خوش به خود ندیده است. از بمباران زیرساختهای نظامی این کشور و اشغال آن از سوی رژیم صهیونیستی، آمریکا و صد البته ترکیه بگیر تا جنگهای داخلی و کشتار وحشیانه مردم و اقلیتهای این کشور، از جمله تحولات پس از بشار اسد در سوریه بوده است. طی چند روز گذشته، درگیریهای خونینی بین دروزیها و رژیم جولانی که با حمایت ترکیه، جمهوری آذربایجان، آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه به قدرت رسیده است، رخ داده و این درگیریها دیروز با حملات رژیم صهیونیستی به ساختمان وزارت دفاع سوریه و کشتن شماری از فرماندهان این رژیم ادامه دارد. دیروز حتی اعلام شد، رژیم صهیونیستی که طی این ۷ ماه، پایگاههای نظامی خود را در خاک سوریه احداث کرده است، خیلی راحت و بدون زحمت به ساختمان ریاست جمهوری سوریه نیز حمله کرد و آن را «هشدار به جولانی» نامید. در سوریه چه خبر است؟ آیا شاهد تجزیه رسمی این کشور هستیم؟ پاسخ غربگرایانی که پس از رفتن اسد تیتر زدند «در ستایش لحظه جادویی رهایی/تصور کن اگر حتی...» یا «به سوریه آزاد خوش آمدید؟» به این شرایط چیست؟ جمله ترامپ که میگوید «چنانچه ایران هم مثل سوریه حرف گوشکن باشد، تحریمهایش را برمیدارم»، چگونه با این وضع قابل جمع است؟ آیا علت خوشحالی غربگرایان از رفتن اسد، از «جهل» و «ضعف قدرت تحلیل» ناشی میشود یا نه، اتفاقا آنها این روزها را خوب میدیدند؟ آیا ما با «نفوذیهای غرب و رژیم صهیونیستی» طرفیم یا یک عده غربگرا که صرفا فرهنگ غرب، دل و دینشان را برده؟! بخوانید:
۱- به نظر میرسد، آنچه در سوریه جاری است، تلاش رسمی رژیم صهیونیستی برای تجزیه این کشور است. رژیم صهیونیستی بخشی از خاک سوریه از جمله «جولان» را از قبل در اشغال خود دارد اما طی این ۲۲۱ روز، پیشرویهای بیشتری در سوریه کرد و مناطق حساس و استراتژیک متعددی را از آن خود نمود. این رژیم، چندین پایگاه نظامی نیز در همین مدت در خاک سوریه احداث کرد که امروز میتوان دلیل آن را خیلی خوب فهمید! احتمالا صهیونیستها به دنبال تشکیل کشوری در دلِ سوریه برای دروزیها هستند و تاریخ مصرف رژیم جولانی نیز تمام شده است. دیروز اعلام شد هزاران دروزی از سرزمینهای اشغالی وارد سوریه شده و پرچم آنها در استان سویدا نیز به اهتزاز درآمده است. دلیل آن هم ارادت این رژیم به دروزیهای سوریه نیست چرا که همه میدانند وضعیت «دروزی»ها در سرزمینهای اشغالی فلسطین خوب نیست و آنها در «اسرائیل» به عنوان شهروند درجه دو و سه شناخته میشوند. به این هم توجه داشته باشید که رژیم جولانی در این مدت تمامقد در خدمت صهیونیستها بوده و مشکلی با این رژیم نداشته است. بنابراین هدف از حملات دیروز رژیم صهیونیستی به سوریه و ساختمانهای دولتی این کشور میتواند تجزیه این کشور باشد. تجزیه سوریه نیز بخشی از یک برنامه کلان یعنی تغییر مرزها و «باز طراحی نظم منطقهای» است. هیچگاه فراموش نکنید که، دکترین «بن گوریون» میگوید، هیچ کشوری در منطقه نباید بزرگتر و قویتر از اسرائیل باشد! راز دشمنی رژیم صهیونیستی با ایران هم دقیقا همین است! حالا کمی به خام بودن تحلیل افرادی که میگویند دلیل دشمنی اسرائیل و آمریکا با ایران، شعار «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» است، بیندیشید و به حماقتشان بخندید. همینطور به تحلیلهایی که میگویند دلیل دشمنی نظام سلطه با ایران این است که، ما کشور نرمالی نیستیم!
۲- جریانی در کشور سالهاست که علیه سوریه، فلسطین و به طور کلی «جبهه مقاومت» فعال است. شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» مال همین جریان است. آنها پس از اینکه دیدند با زخم برداشتن همین غزه و لبنان سد دفاعی ترک برداشت و دشمن به خاک وطن یورش بُرد و معلوم شد، تحلیلهایشان چقدر «آبکی» است؛ چند روزی است روی مبارک را به سمت دیگر چرخانده و از لزوم مبارزه با نفوذ، مینویسند! در حالی که خود، متهمان ردیف اول مسئله نفوذند و همانطور که پیش از این در همین ستون نوشتیم، قوه قضائیه و مراکز امنیتی و اطلاعاتی باید سراغ تکتکشان بروند چرا که باید به سؤالهای زیادی پاسخ دهند. یکی از روزنامههای متعلق به این طیف وقتی دمشق سقوط کرد، طی یادداشتی با عنوان «در ستایش لحظه جادویی رهایی» درباره مردم سوریه: نوشت «آنها این روزها در حال تخیل آزادی هستند. این تخیل محقق شود یا نه، باز چیزی از قداست آن لحظه خوش رهایی نمیکاهد؛ آن زمان که دیوار ترس فرو میریزد و آدمها میبینند که میتوان جور دیگری هم نفس کشید؛ آن لحظه سرنوشتسازی که جای رعایا و حاکمان عوض میشود و مردم متوجه میشوند عمر هیچ حکومتی بیپایان نیست...» این اظهارات و تحلیلهای رمانتیک! بیش از اینکه
بر اساس دادهها و واقعیتهای میدانی باشد، آرزوهایی است که تبدیل به عقده شده و به محض دیدن کوچکترین علائم میترکند. اینجا عقده و نفرت، جای قدرت تحلیل را میگیرد، فرد را به جایی میرساند که از جایگاه یک تحلیلگر مینویسد: مهم نیست پس از رفتن اسد چه اتفاقی برای مردم میافتد مهم این است که مردم کمی خوشحالند....! اینکه چنین تحلیلهایی از سر نادانی است، خوشبینانه است وگرنه آنها باید پاسخ دهند، آیا شرایط خونینی که امروز بر سوریه حاکم شده و در حال چند تکه کردن این کشور است، قابل ستایش است؟!
۳- طیفی از همین جریان «واداده» وقتی آمریکا و رژیم صهیونیستی بر کشورمان حمله کرد و همزمان رژیم تروریستی حاکم بر سوریه را از لیست گروههای تروریستی خارج و تحریمهایش را لغو کرد، تلاش کرد این کشور را به عنوان «الگویی برای ایران» معرفی کنند. به عبارتی بگوید «در سوریه تغییر رژیم انجام شد، تحریمهایش هم لغو شد ما هم با تغییر پارادایم و تشکیل مجلس موسسان (بخوانید تغییر رژیم) و... میتوانیم تبدیل به کشور نرمالی شویم»! ترامپ هم همصدا با این طیف گفت اگر ایران مثل سوریه حرف گوشکن باشد، تحریمهایش را لغو میکنم. سوریهای که دیروز به ساختمان وزارت دفاع، ساختمان ریاست جمهوری، و سایر ساختمانهایش حمله شد در حالی که توان و حتی اجازه شلیک یک گلوله نداشت، همان الگویی است که این طیف انتخاب کردهاند. آیا اگر بگوییم این طیف همان نفوذیها هستند، خطا کردهایم؟!
۴- بیایید به کمی عقبتر برگردیم. به زمانی که داعش را به جان و مال و ناموس کشورهای منطقه انداختند. هدف از راهاندازی غائله داعش دقیقا همان هدفی است که امروز دنبال میشود. بارها گفتهایم، اینجا دوباره تکرار میکنیم: «پروژه داعش شکست خورد اما هرگز رها نشد.» امروز رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه همان هدفی را دنبال میکنند که دیروز با ابزار داعش دنبالش بودند و آن چیزی نیست جز تغییر نظم منطقهای به نفع رژیم صهیونیستی از طریق کوچک، ضعیف و چند پاره کردن کشورهای بزرگ منطقه! و ایران عزیز یکی از این کشورهای بزرگ و قدرتمند است که صهیونیستها را «له» کرد که اگر نکرده بودیم، حملاتش لحظهای متوقف نمیشد. اگر موشکهای قدرتمند ما نبود، اسرائیل و آمریکا درخواست آتشبس میدادند؟! سوریه امروز چنین موشکها و پهپادهایی ندارد چون دو روز پس از رفتن اسد، تمام موشکها و پهپادها و زیرساختهای نظامیاش از سوی رژیم صهیونیستی منهدم شد! برای همین کاملا بیدفاع است و چنین تحقیر میشود.
۵- اینجا بد نیست کمی هم به اصطلاحاتی بیندیشیم که در دوران یکهتازی داعش در سوریه و عراق ساخته و غربگرایان آن را به صورت مویرگی در افکار عمومی ایران تزریق میکردند: «دوستان سوریه، ارتش آزاد سوریه، سوریه آزاد و...» و همینطور به نامهای که به نام «جمعی از پزشکان ایرانی» منتشر و در آن از بشار اسد خواسته شد، از قدرت کنارهگیری کند! در حالی که سوریه زیر آتش را تماشا میکنید، کمی هم به این فکر کنید که، جمع شدن این همه «نادانی» در طیف غربگرای ایرانی آیا اتفاقی است؟ اصلا این همه خطا در تحلیل از سر نادانی است؟ بعید میدانم!
🔻روزنامه ابتکار
📍 تأثیر اقتصاد بر فرهنگ
✍️ آرین احمدی
در هر جامعهای، اقتصاد و فرهنگ دو بال یک پرندهاند؛ اگر یکی تضعیف شود، دیگری را نیز به زمین خواهد کشید. در سالهای اخیر، مسائل اقتصادی تأثیرات عمیقی بر رفتار فرهنگی خانوادهها گذاشته است. فرهنگ، در ظاهر کالایی غیرضروری بهنظر میرسد؛ اما در حقیقت، زیربنای پویایی اجتماعی است. وقتی دخل و خرج خانوادهها به سختی تأمین میشود، طبیعی است که هزینهکرد برای کتاب، فیلم، تئاتر یا سایر کالاها و خدمات فرهنگی به حاشیه میرود. همین امر، چرخه تولید محصولات فرهنگی را دچار رکود میکند و آثارش در درازمدت، عمیقتر و ماندگارتر از تبعات مستقیم اقتصادی خواهد بود. کاهش قدرت خرید خانوادهها باعث میشود بسیاری از تولیدکنندگان محصولات فرهنگی یا تعطیل شوند یا کیفیت آثار خود را کاهش دهند. در نتیجه، مصرفکننده با آثار ضعیفتری مواجه میشود که میل به خرید دوباره را در او کمرنگ میکند. این چرخهی معیوب، به مرور سطح فرهنگ عمومی را کاهش میدهد و در نهایت، خود اقتصاد را هم آسیبپذیرتر میکند. بنابراین، اقتصاد و فرهنگ رابطهای دوسویه دارند؛ رکود اقتصادی، مصرف فرهنگی را محدود میکند و مصرف پایین فرهنگی، سرمایه اجتماعی را تضعیف کرده و توسعه اقتصادی را دشوارتر میکند. حال پرسش اینجاست: در چنین شرایطی چه باید کرد تا مردم همچنان بتوانند به محصولات فرهنگی دسترسی داشته باشند و تولیدکنندگان این حوزه، چراغ کار خود را روشن نگه دارند؟ در اینجا چند پیشنهاد قابلاجرا مطرح است: ۱-ترویج محصولات فرهنگی کمهزینه یا رایگان کتابخانههای عمومی، مراکز فرهنگی محلی و بسترهای دیجیتال، بهترین مسیر برای دسترسی آسان و کمهزینه مردم به آثار فرهنگیاند. باید استفاده از کتابخانهها و پلتفرمهای قانونی دیجیتال را تشویق کرد. ۲-تسهیل دسترسی آنلاین در عصر دیجیتال، میتوان با حمایت از نشر دیجیتال، تولید پادکست، کتاب صوتی و فیلمهای کوتاه، امکان مصرف فرهنگی با هزینه کمتر را فراهم آورد. زیرساخت این مسیر آماده است؛ تنها نیازمند فرهنگسازی و حمایت رسانهای است. ۳-رویکرد خانوادهمحور خانوادهها باید بدانند سرمایهگذاری فرهنگی هزینه نیست. در روزگار دشوار اقتصادی، مطالعه دستهجمعی، دیدن فیلمهای آموزشی با یکدیگر، یا شرکت در رویدادهای فرهنگی رایگان میتواند جایگزینی برای سرگرمیهای پرهزینه باشد و در عین حال پیوندهای عاطفی خانواده را محکمتر کند. ۴-حمایت از تولیدکننده مستقل بخش بزرگی از محصولات فرهنگی توسط تولیدکنندگان کوچک و مستقل ارائه میشود. خرید حتی اندک از این تولیدکنندگان، زنجیره تولید را زنده نگه میدارد. رسانهها میتوانند با معرفی هنرمندان و نویسندگان محلی، مردم را به حمایت از آنها ترغیب کنند. ۵-نقش مدارس و دانشگاهها آموزش رسمی میتواند بخش بزرگی از کمبود مصرف فرهنگی را جبران کند. مدارس و دانشگاهها باید بیش از گذشته، محتوای فرهنگی غیردرسی ارائه دهند و دانشآموزان و دانشجویان را به مطالعه و تولید محتوا تشویق کنند. در نهایت، نباید فراموش کنیم که فرهنگ، نفس تازه جامعه است؛ اگرچه نمیتوان مشکلات اقتصادی را نادیده گرفت، اما میتوان با بهرهگیری از خلاقیت و همبستگی، محصولات فرهنگی را از فهرست هزینههای حذفشدنی خانوادهها خارج کرد. شاید در روزگار دشوار اقتصادی، بهترین سرمایهگذاری، همان سرمایهگذاری روی ذهن و دل مردم باشد؛ چرا که جامعهای که فرهنگ را زنده نگه دارد، توان بازسازی اقتصادش را نیز خواهد داشت.
🔻روزنامه اعتماد
📍 در ستایش صداقت و عقلانیت
✍️ حسین علیجانی
در روزهایی که صدای ایران از تریبون جهانی شنیده شد، جامعه ایرانی یکبار دیگر نشان داد که «وطن» فراتر از جناحها، مرامها و مرزهای سیاسی است. تاملی جامعهشناختی بر مصاحبه رییسجمهور با تاکر کارلسون و واکنشها به آن، در سایه آزمون بزرگ همبستگی ملی . کمتر از یک ماه پیش، اظهارنظر تحقیرآمیز یکی از مدیران رسانه ملی که نگرانی از «تبدیل وطن به آغل» را بر زبان راند، نشان داد چگونه شکافهای گفتمانی میتوانند سرمایه نمادین «ایران» را تضعیف کنند. آن ماجرا فرصتی شد تا درباره ضرورت بازخوانی «همبستگی ملی» سخن بگوییم. اکنون، انتشار گفتوگوی رییسجمهور، دکتر مسعود پزشکیان، با تاکر کارلسون - مجری پرمخاطب امریکایی - دوباره همان پرسش را پیش رو نهاده است: در بزنگاههای بحرانی، نخبگان و افکار عمومی چگونه میتوانند میان وطندوستی، خداپرستی و عقلانیت سیاسی پیوندی تازه برقرار کنند؟
پیامهای کلیدی گفتوگو
در این مصاحبه ۲۸ دقیقهای، رییسجمهور ایران:
٭ تلاش نافرجام اسراییل برای ترور خود را فاش کرد و آن را نشانه ترس تلآویو از «صدای صلح» دانست .
٭ تاکید کرد ایران به دنبال جنگ و سلاح هستهای نیست و فتوا علیه استفاده از بمب اتم را سند دینداری نظام دانست .
٭ خواستار بازگشت دیپلماسی با ایالات متحده شد، مشروط به بازسازی اعتماد پس از حملات اخیر به تاسیسات هستهای کشور .
٭ شعار «مرگ بر امریکا» را سوءترجمهای دانست که در اصل نقد مداخلهگری ایالات متحده است، نه نفی موجودیت مردم امریکا .
تلفیق این مواضع با ارجاع مکرر او به «کرامتِ وطن» و «امر قدسیِ دفاع از میهن» یادآور همان دوگانه اصیل فرهنگ ایرانی است: میهندوستیِ خداپرستانه.
طیف واکنشهای داخلی- این گفتوگو، سیاستورزان و رسانهها را به چهار اردوگاه تقسیم کرد:
منتقدان تندرو، «ضعف بیان»، «سهو لسان» و حتی مطالبه استیضاح را در رسانههای خود مطرح کردند.
منتقدان محتاط به پذیرش کاستیهای فنی، اما هشدار به تضعیف رییسجمهور در شرایط جنگی بسنده کردند. شماری از فعالان رسانهای میانهرو و حامیان تکنیکی هم آن را «مصاحبهای هوشمندانه برای مخاطب امریکایی» دانستند . سید عطاالله مهاجرانی و برخی پژوهشگران ارتباطات و تحلیلگران راهبردی هم «شکستن انحصار روایت غربی» و دفاع از حق حاکمیت ایران را از نکات بسیار مهم و مثبت مصاحبه آقای رییس جمهور دانستند. نکته مهم آن است که - even در انتقادهای تند - تاکید بر «هزینهساز بودن» مصاحبه، خود اعترافی است به اهمیت مخاطب جهانی و ضرورت روایتگری منسجم. بدین ترتیب، مجادله بر سر چگونگی سخن گفتن بود، نه چرایی دفاع از منافع ملی.
بازتاب خارجی: از کفزدن تا کفآلودگی در سپهر بینالملل نیز شکافها آشکار شد:
٭ دان کرنشاو، مارک لوین و تدکروز، کارلسون را به «تریبون دادن به رهبر یک دولت تروریستی» متهم کردند.
٭ برخی تحلیلگران متمایل به رئالیسم رسانهای، اقدام کارلسون را در امتداد سنت مصاحبه با دشمنان امریکا - from والاس با حضرت امام خمینی تا والترز با کاسترو - تبرئه کردند .
٭ در سمت مقابل، روزنامه فایننشال تایمز و China Daily بر «گفتمان دفاعی و صلحطلبانه» پزشکیان انگشت نهادند .
این تنوع نشان میدهد مصاحبه، بیش از آنکه «پیروزی رسانهای تهران» یا «خطای محاسباتی واشنگتن» باشد، آزمایشی برای اراده بازیگران جهانی در شنیدن صدای دیگری است.
تحلیل جامعهشناختی:
وطندوستیِ خداپرستانه به مثابه سرمایه نمادین
از منظر جامعهشناسانه، سه مولفه در سخنان پزشکیان شایان توجه است:
۱- ملیگرایی اخلاقی
او دفاع از وطن را امری «ذاتیِ ایمان» میخواند؛ قرائتی که ریشه در حدیث «حب الوطن من الایمان» دارد و با حافظه روایی انقلاب و دفاع مقدس درهمتنیده است. این «ملیگرایی اخلاقی» ترس از اتهام ناسیونالیسم افراطی را کاهش میدهد، زیرا در دستگاه الهیاتی شیعی، دفاع از مظلوم و سرزمین در شمار اعمال عبادی است.
۲- هویت روایی (Narrative Identity)
پزشکیان با روایت «ترور نافرجام»، «فتوای ضدسلاح هستهای» و «تجربه تحریم»، تصویری از ما میسازد که تحت تهدید مستمر است؛ همان الگویی که پل ریکور آن را «هویت روایی در حال شدن» مینامد. این روایت، مخاطب داخلی را دور آرمان مشترک گرد میآورد و مخاطب خارجی را به «درک شرایط زیسته» دعوت میکند.
۳- کاهش دوگانه دین/ وطن
تقابل کاذب میان دینداری و وطندوستی، یکی از گسلهای فرهنگی در جوامع پساکلانشهری است. پزشکیان با تاکید بر فتوای حرمت بمب اتم و در عین حال فراخوان به «دفاع تا آخرین قطره خون»، نشان میدهد چگونه ارزش قدسی «ایثار» میتواند در خدمت امنیت ملی باشد نه بر ضد آن.
دعوت محترمانه به وفاق
به منتقدان داخلی - چه از سوی طیف اصولگرا و چه از سوی مخالفان برونمرزی - باید یادآور شد:
اولا، در بحبوحه جنگ ۱۲ روزه و پسلرزههای آن، تضعیف جایگاه عالیترین مقام اجرایی کشور، دقیقا به سود همان جبهههایی است که خواهان چندپاره شدن ایرانند.
ثانیا، نقد فنی بر حق است؛ اما مرز میان نقد دلسوزانه و تخریب سرمایه نمادین ملی، مرزی باریک و در عین حال راهبردی است.
ثالثا، تجربه تاریخی نشان میدهد که هرگاه دینداری و میهندوستی از مسیر عقلانیت سیاسی جدا افتاده، جامعه محکوم به بازتولید خشونت نمادین شده است.
بازسازی «ما» در آینهای جهانی
از مصاحبه تاکر تا طعنه «آغل»، یک حقیقت سر برمیآورد: ما همچنان در میدان نبردِ تعاریف از «وطن» و «دین» هستیم. اگر سیاستمداران و رسانهها ندانند چگونه این دو مقوله را در گفتاری رفیع و وحدتبخش تلفیق کنند، کارخانههای جعل واقعیت، مفهوم وطن را یا به «آغل» تقلیل میدهند یا به «ابزار جنگ سرد جدید».
در این میان، دکتر مسعود پزشکیان موفق شد پیام سادگی صلح و صلابت دفاع را در یک قاب جهانی قرار دهد.
حفظ و ارتقای این دستاورد، نیازمند اجماع همه نیروهای دغدغهمند عزت ایران است:
خدا را انحصاری نکنیم، وطن را تحقیر نکنیم و ملت را چندپاره نسازیم.
در شرایط حساس کنونی، هیچ سرمایهای گرانبهاتر از «همبستگی ملی خداجوی» نیست.
🔻روزنامه شرق
📍 کدام انگار
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
پس از تجاوز ۱۲روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا به خاک کشورمان و متعاقب آتشبس اعلامشده، ۱۸۰ نفر از اقتصاددانان و استادان دانشگاه در بیانیهای ضرورت تضمین امنیت، ثبات و توسعه ایران و تغییر پارادایم مدیریتی کشور را خواستار شدند. آنچه را در این بیانیه آمده و خواست امضاکنندگان است، میتوانیم به صورت زیر خلاصهنویسی کنیم:
۱- تعامل با کشورهای مختلف جهان و مذاکره سازنده با آمریکا و اروپا
۲- تغییر بنیادی رویکردها به مشارکت مردم
۳- رهاکردن فعالان سیاسی از زندان
۴- اصلاح صداوسیما به نحوی که بهعنوان مرجع رسانه برای مردم شناخته شود
۵- توجه به شایستگی و توانمندی تخصصی به دور از جاذبه شعارهای افراطی
۶- تنظیم سیاستهای پولی، ارزی، تجاری و مالی و جلوگیری از رانت و فساد
۷- ضرورت خروج نیروهای نظامی از امور بنگاهداری.
صرفنظر از مرجعیت علمی بسیاری از امضاکنندگان، روشن است که برخی از آنان در زمانهای مختلف متصدی امور برنامهریزی و اقتصاد و مسائل پولی و بانکی و ارزی بودهاند و در زمان تصدی با رویکردهای حاکمیت نهتنها تضادی نداشتهاند، بلکه با روشهای خود در نابسامانیهای موجود مشارکت کرده و اینک با توجه به شرایط کشور، واقعا و دلسوزانه به امضای بیانیه پرداختهاند.
بیانیهای که در عین درستی نشان از عدم توجه به شرایط موجود کشور و رویکرد دشمنان دارد. اینکه ما نیاز به منابع و تکنولوژی جهانی برای پیشرفت و توسعه داریم، حرفی حق است و بهعنوان کسی که هم با اشغال سفارت آمریکا مخالف بودهام و هم با مذاکره و تعامل با آمریکا و مشارکتهای اقتصادی با آن کشور موافق هستم، به دوستان یادآوری میکنم مگر معاهده برجام را امضا و اجرا نکردیم و مگر آمریکا یکطرفه آن را پاره نکرد؟ مگر پنج دور مذاکره در همین چند ماه اخیر با نماینده آمریکا، آقای ویتکاف، نداشتهایم و مگر زمان مذاکره برای دور ششم تعیین نشده بود که اسرائیل و آمریکا به ایران تجاوز کردند و مگر مذاکره از نظر رئیسجمهور آمریکا بهجز تسلیم معنای دیگری میدهد؟
او میگوید اینها را قبول کنند و مذاکره کنیم؛ یعنی تسلیم بدون قید و شرط به خواست آمریکا. پس تأکید شما دوستان به مذاکره با آمریکا در حالی که پیششرط مذاکره پذیرفتن نظرات اعلامشده آقای ترامپ است، چه معنایی دارد؟ کاش این تسلیمشدن به آمریکا پایان کار بود. بههرحال آمریکا یک قدر قدرت است و شاید راهی باشد برای آینده! اما این تسلیمشدن به آمریکا نیست، بلکه تسلیم به یک گروه نژادپرست، متعصب و کودککش توسعهطلب و انتقامجو است که فقط به دستورات قتل و انتقام و نسلکشیهای مذکور در تورات و تلمود عقیده دارند؛ تسلیمشدن به اسرائیل برای تحقق اسرائیل بزرگ از ماورای نیل تا ماورای فرات حسب پرچم آنها و نقشههای صادره و ضرب سکه و آرم روی بازوی سربازان. امروز آمریکا و اسرائیل از ما چه میخواهند؟ حذف غنیسازی و تعطیلی موشکسازی، سپس تعطیلی نیروی هوایی و آنگاه نابودی تانکها؛ همانطور که به مصر میگویند نیروی هوایی برای چه میخواهی؟ ما از شما دفاع میکنیم!
به قول آن صاحبنظر بعدها میگویند مدارس شما فیزیک و شیمی درس ندهد چون پایه ساخت بمب اتمی است. در حقیقت اقتصاددانان و دانشمندان یک کشور تنها برای صدور بیانیه به دنیا نیامدهاند، بلکه برای طراحی و تصریح در چگونگی تعاملات اقتصادی در کشور حیات دارند. در هر کشور و در هر زمانی، شرایط خاصی حکمفرماست و نمیتوان در هر کشور و در هر شرایطی از تئوریهای اقتصاد آزاد برگرفته از اقتصاددانان بنام جهان استفاده کرد.
اقتصاددانان و استادان دانشگاه و اصولا هر صاحبنظری نخست باید مسئله را تعریف و در حال حاضر برای کشورمان باید شرایط را سنجش کند. اینکه پارادایم (که از این پس انگارهها ذکر میشود) باید تغییر کند، حرفی درست است و نهتنها برای کشور ما صدق میکند بلکه اصولا جوامع بشری در صورت تغییرنکردن دچار تغییرات ناخواسته و نامطلوب میشوند.
در بیانیه هرچند به نکاتی اشاره شده است، اما برای ورود به موضوع ابتدا باید وضع موجود یعنی انگارههای حکمرانی تعریف و آنگاه راهحل برای آنها جستوجو شود. در بیانیه دوستان دانشمند و اقتصاددان نوعا تأکید بر مذاکره با آمریکا، سیاستهای پولی و مالی، مشارکت مردم و برخی جنبههای سیاسی شده است، در حالی که اگر دقت کنیم، اصالتا مسائل اقتصادی به زیربنای اقتصادی کشور و شرایط زیستی بازمیگردد.
مگر میشود اقتصاددان ملی فراموش کند که نتانیاهو میگوید ما با قدرت صلح را برقرار میکنیم. این همان حرف ناپلئون است که میگفت با قدرت اروپا را متحد میکنیم و هیتلر میگفت تمام سرزمین اروپا را با قدرت اداره میکنیم. گویی دوستان عزیز در کشوری دیگر زندگی میکنند و مسائل جاری کشور و تهدیداتی را که از هر سو بر کشور واقع است (شاید بگویند نتیجه سیاستهای حکمرانی خودمان است)، نادیده میانگارند. واقعا جنگ پدیده بسیار مخربی است و به هر طریق از آن باید اجتناب کرد، اما سرسپردگی و قبول طاعت از جنایتکاران حتما سرنوشت بدی برای ملتها رقم میزند. امروز در شرایطی حضور داریم که صرفنظر از دشمنان خارجی که بیدلیل حقوق ملت ایران را پایمال میکنند و تصمیم برای سرنوشت ایران را حق خود میدانند، به دلیل عملکرد ناقص حکمرانی تصمیمات متخذه در سیستم بوروکراسی کشور که آقایان یا مستقیم یا غیرمستقیم در آن شریک هستند، اصل سرزمین ایران به خطر افتاده است.
یعنی اگر هم دشمن خارجی پا پس بکشد، سرزمینمان به عنوان اصل تولیدگر اقتصاد به خطر نابودی کشیده خواهد شد، ولی در این حال دوستان اقتصاددان به فکر سیاستهای پولی و مالی هستند که خود در زمان تصدی عهدهدار بخش یا بخشهایی از آن بودند. ازجمله یکی از ایشان در جلسه هیئت وزیران خطاب به رئیسجمهور وقت گفت هر آنچه شما بفرمایید ما انجام میدهیم. آیا ایشان بهعنوان متخصص و برنامهریز باید آنچه را صلاح کشور است، انجام میداد یا صرفا دستورات دلخواه رئیسجمهور غیرمتخصص را اطاعت میکرد؟ آری به نظر میرسد انگارههای حکمرانی یا بخشی از حکمرانی در سالهای گذشته و عملکرد نادرست، شرایط امروز را فراهم کرده است. بخشی از شرایط موجود مربوط به سیاستهای اصلی متخذه توسط حکمرانی و برخی به عملکرد یا عدم عملکرد اشخاص متصدی بازمیگردد، اما این نباید باعث فراموشکردن طراحی سیاسی استکبار و صهیونیسم و تئوری سرزمین ماورای نیل و فرات و خنثیکردن کشورهای منطقه و سلطه بر آنها شود.
اگر بتوانیم چشمهایمان را باز کنیم و هر چیز را در جای خود ببینیم و از علم و دانش خود در طراحی شرایط اداره کشور در زمانها و شرایط مختلف استفاده کنیم، به علم مفید دست یازیدهایم والا همچنان اسیر علم غیرمفید خواهیم بود و این صرفا برای امضاکنندگان بیانیه نیست، بلکه برای هر آن کس که در اداره کشور دست دارد، ضروری است. شاید انگیزه این گروه اقتصاددانان و استادان بیشتر بازگشت به احساس نبود نقشه راه و طرح مناسب برای مقابله با حوادث آتی باشد. به یقین آنان درد و غم وجود ایران و دلسوزی برای کشور و مردمان را دارند. برخلاف برخی افراد و رسانهها که یکطرفه این اندیشمندان را مورد هجمه قرار دادهاند، چه خوب بود که مسئولان با آنان نشستهای لازم و گفتوگوی دلسوزانه را برقرار میکردند. یقینا آنچه در این یادداشت بهعنوان نقد برخی نکات بیانیه ذکر شده، در گفتوگوی رودررو روشنتر و نتیجه قابل بهرهبرداری برای رودرروشدن با شرایط کشور و مقابله با دشمنان ایران و مردم ایران حاصل میشود.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 اسرائیل و سوریه جدید
✍️ علیاصغر زرگر
اسرائیلیها در پی یک سیاست تهاجمی مستمر در خاورمیانه هستند و این رویکرد را به تمامی همسایگان خود تحمیل میکنند. اما پرسش این است که چرا این خصومت و تهاجم بهطور ویژهای متوجه سوریه شده است؟ پاسخ در چند عامل نهفته است که در ادامه به آنها اشاره میشود. نخست آنکه اسرائیل از هرگونه شکلگیری دوباره ارتش یا نیروی پلیس قدرتمند در سوریه بیم دارد. پس از جنگ داخلی و فروپاشی ساختارهای نظامی و امنیتی در این کشور، اکنون اسرائیل میکوشد تا از احیای دوباره این نهادها جلوگیری کند.
به همین دلیل حمایت تلآویو از اقلیتهایی مانند دروزیها، بیشتر یک بهانه است تا یک انگیزه انسانی یا قومی، چراکه بخشی از دروزیها در داخل خاک اسرائیل زندگی میکنند. هدف اصلی این حمایت ظاهری، جلوگیری از بازسازی قدرت نظامی دولت سوریه است تا این کشور نتواند در آینده از منافع ژئوپلیتیکی خود علیه اسرائیل استفاده کند. دوم آنکه شنیدهها حاکی از آن است که احمد الشرع، در لیست افرادی قرار دارد که باید به «پیمان ابراهیم» بپیوندد؛ پیمانی که اسرائیل و برخی کشورهای عربی آن را امضا کردهاند. ظاهراً فشارهای اخیر اسرائیل از جمله بمبارانها، برای ترساندن احمد الشرع و وادار کردن او به پذیرش این پیمان و به رسمیت شناختن اسرائیل انجام میشود. اسرائیل بهدنبال آن است که با اعمال این فشارها، طرفهای سوری را به پذیرش دیکتههای امنیتی و سیاسی تلآویو و واشینگتن سوق دهد. سوم آنکه حملات اسرائیل به سوریه، تنها پیام داخلی یا سوری ندارد، بلکه پیامی جدی برای ترکیه نیز در خود دارد. آنکارا در سالهای اخیر تلاش کرده است تا با استقرار نیروهایش در بخشهایی از خاک سوریه، نفوذ امنیتی و اقتصادی خود را در منطقه گسترش دهد. این حضور به مذاق اسرائیل خوش نیامده و در نتیجه حملات نظامی اسرائیل، هشداری غیرمستقیم به ترکیه نیز محسوب میشود تا از تثبیت پایگاههای نظامی در سوریه دست بردارد. تلآویو با قاطعیت اعلام کرده است که با هرگونه حضور نظامی، چه وابسته به دولت سوریه باشد و چه نیروهای خارجی، مقابله خواهد کرد. نباید فراموش کرد که روی لباس برخی سربازان ارتش اسرائیل، نقشهای از «اسرائیل بزرگ» چاپ شده است؛ نقشهای که بخشهایی از سوریه و عراق را نیز دربر میگیرد و از «بحر تا نهر» امتداد دارد. این نقشه، صرفاً یک نماد نیست، بلکه نمایانگر سیاست توسعهطلبانهای است که اسرائیل در سکوت و البته با حمایت برخی قدرتهای جهانی پیگیری میکند. از همینرو میتوان حملات اخیر اسرائیل به سوریه را بخشی از طرح کلی تلآویو برای تغییر موازنههای قدرت در منطقه، مهار بازیگران بالقوه و تحمیل نظم دلخواه خود دانست. در مجموع، هدف اصلی اسرائیل، جلوگیری از ظهور دوباره یک سوریه قدرتمند است؛ سوریهای که شاید در آینده بتواند نقش مؤثرتری در معادلات منطقهای ایفا کند.
🔻روزنامه رسالت
📍 یک ملت و یک سرنوشت
✍️ محسن پیرهادی
در مقاطع حساس تاریخی، آنچه مسیر کشور را از بحران عبور میدهد، صرفا ابزار قدرت یا منابع اقتصادی نیست، بلکه همبستگی اجتماعی و وفاق ملی است. جمهوری اسلامی ایران، در طول بیش از چهار دهه ایستادگی و مقاومت، بارها و بارها با تکیه بر همین سرمایه اجتماعی توانسته از پیچهای خطرناک عبور کند؛ اما این سرمایه، همچون هر دارایی ارزشمند دیگری، نیازمند مراقبت، مرمت و تقویت مداوم است.
جامعه ما با سلایق متنوع، گرایشهای فکری و حتی انتقادات و اعتراضات مشروع، ترکیبی چندلایه و پویشمند از صداهاست. در چنین شرایطی، وحدت به معنای حذف تفاوتها نیست؛ بلکه به معنای پذیرش تنوع در دل یک گفتمان مشترک ملی است. همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز در جمع مسئولان قضایی تصریح فرمودند: «اختلاف سلیقه وجود دارد، اما این اختلاف نباید موجب تضعیف وحدت ملی شود. اتحاد ملی اولویت کشور است.» این جمله، نقشه راهی است برای مسئولان، فعالان سیاسی، رسانهها و همه دلسوزان کشور.
متأسفانه برخی رفتارها، چه در سطح نخبگانی و چه در فضای مجازی، خواسته یا ناخواسته، آتشبیار تفرقهاند؛ گاه با برجستهسازی خطوط اختلاف، و گاه با حاشیهسازیهایی که اصل موضوعات را تحتالشعاع قرار میدهند. اگرچه نقد و گفت وگو جزء لاینفک یک جامعه زنده است، اما وقتی این نقدها از مدار انصاف و مصلحت ملی خارج شود، بذر بدبینی و بیاعتمادی را در دل جامعه میکارد. جریانی که بتواند مردم را نسبت به یکدیگر، نسبت به نظام، و نسبت به آینده بدبین کند، ولو با زبان نرمی سخن بگوید، در حال ضربهزدن به وحدت و اقتدار ملی است.
رهبر انقلاب همواره تأکید داشتهاند که کشور نیازمند «ایران قوی» است؛ و ایران قوی، بدون انسجام ملی شکل نمیگیرد. این انسجام نیز با نادیدهگرفتن اختلافات حاصل نمیشود، بلکه با مدیریت هوشمندانه آنها، پذیرش تفاوتها و ایجاد بستری برای همافزایی میان گرایشها ممکن میگردد.
ما باید یاد بگیریم که در عین اختلاف نظر، بتوانیم بر اصول مشترک تکیه کنیم. مهمترین این اصول، عزت و استقلال ملی، عدالت اجتماعی، امنیت پایدار، و پیشرفت کشور است. همه جریانها، گروهها و اشخاص، اگر بر این اصول توافق داشته باشند، میتوانند در دل یک نظام سیاسی فعال باقی بمانند و نقشآفرینی کنند. برگزاری جلسات گفت وگو، تقویت رسانههای مسئول، دوری از افراطگرایی، و نیز پرهیز از برچسبزنی و حذف متقابل، از جمله ابزارهایی هستند که میتوانند به تقویت این فضا کمک کنند.
وحدت ملی، نه فقط نیاز روز، بلکه شرط بقا و تعالی آینده ایران است. باید مراقب بود که دشمنانی که از بیرون در پی تفرقهاند، با کمک بیتدبیری ما از درون، به اهدافشان نرسند. اکنون که در آستانه تحولات جدید منطقهای و جهانی هستیم، عقلانیت اقتضا میکند که با حفظ وحدت، از ظرفیت تمام جریانهای دلسوز انقلاب و کشور استفاده شود. در غیر این صورت، شکافها بزرگتر و فرصتها محدودتر خواهد شد.
امروز بیش از همیشه باید به یاد بیاوریم: ما یک ملت هستیم، با یک سرنوشت مشترک.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست