🔻روزنامه تعادل
📍 مذاکره برای جلوگیری از شکلگیری کریدور زنگزور
✍️ حسن هانیزاده
دیروز الهام علیاف اظهارات عجیبش درخصوص اجرای قطعی کریدور زنگزور را تکرارکرد. کریدوری که ارتباط ایران با منطقه قفقاز و اروپا را مختل کرده و جغرافیای منطقه را بههم میزند.زنگزور یک دالان ترابری است که در صورت اجرا به آذربایجان دسترسی بلامانع به جمهوری خودمختار نخجوان از طریق استان سیونیک ارمنستان بدون پستهای بازرسی ارمنستان را میدهد. این کار باعث قطع دایم مرزهای ایران و ارمنستان میشود. به معنای وسیع، دالانی ژئوپلیتیکی است که استان آذربایجان شرقی در ایران را از مسیر ترانزیت ترکیه به باکو حذف میکند. در شرایطی که جهان آینده جهان تقابل کریدورها خواهد بود، بسیار مهم است راه دسترسی ایران به آسیای میانه و جنب قفقاز و اروپا از طریق ارمنستان حفظ شود. ایران به خوبی اهمیت این مسیر ارتباطی را میداند و حفظ آن را به عنوان یک ضرورت عنوان کرده است. ایران برای گسترش مبادلات اقتصادی و ارتباطی خود با جنوب قفقاز و آسیای میانه به عنوان حوزه تمدنیاش، به این مسیر نیاز دارد و باید آن را حفظ کند.
اما این نوع تحرکات مجموعهای از اقدامات تنشآفرین جمهوری آذربایجان است که طی ماه و هفتههای اخیر اوج گرفته و مشکلات فراوانی را ایجاد کرده است. آذربایجان باید بداند این نوع تحرکات میتواند تبعات منفی بسیاری در منطقه و روابط دو کشور داشته باشد. تغییر موقعیت جغرافیایی کریدور زنگزور در ارمنستان، در واقع نشانه سلسله اقدامات غیردوستانه الهام علیاف رییسجمهور آذربایجان است. هنوز ایرانیان از یاد نبردهاند که برخی زمزمهها درخصوص، مشارکت آذربایجان در جنگ ۱۲ روزه، شنیده شد. این کریدور به اعتبار اینکه میتواند ارتباط شما و جنوب ایران با شمال قفقاز و جنوب قفقاز را قطع کند، برای ایران دارای اهمیت راهبردی است. تنها راه ارتباطی ایران با آسیای میانه از این کریدور عبور میکند، لذا هم امریکا، هم ترکیه، هم رژیم صهیونیستی و هم جمهوری آذربایجان، قصد دارند با تغییر جغرافیای منطقه به نوعی ایران را از دسترسی به بازارهای آسیای میانه محروم کنند. طبیعی است ایران هم بارها نسبت به هرگونه تغییری در جغرافیای منطقه و قطع ارتباط بینالمللی ایران به صورت زمینی هشدار داده و اعلام کرده این اقدام، تبعات و پیامدهای منفی بسیاری برای امنیت و ثبات منطقه خواهد داشت. حتی در نشست اخیر سران اکو در جمهوری آذربایجان، رییسجمهور اسلامی ایران، این موضوع را به طرف آذربایجانی و شخص علیاف گوشزد کرد. البته به نظر میرسد آذربایجان در حال بازی کردن با آتش است و سعی میکند از طریق ایجاد فضای تعامل غیردوستانه تلاش کند ایران را واردا به عکسالعمل شتابزده کند. اقدام علیاف میتواند یک اقدام خصمانه علیه ایران تلقی شود، طبیعتا ایران هم با کمک روسیه و ارمنستان اجازه نمیدهد تغییری در جغرافیای سیاسی منطقه و آسیای میانه و جنوب قفقاز ایجاد شود. پرسشی که با این توضیحات ممکن است به ذهن خطور کند آن است که اهمیت این مسیر برای ایران به چه اندازه دارای اهمیت است؟ آیا این اهمیت به اندازهای است که ایران دست به اقدامات متقابل بزند؟ ایران سعی میکند از طریق مذاکره و طرح مسائل حقوقی در مجامع جهانی از منافع خود دفاع کرده و جلوی اقدامات تنشزا و تغییر در جغرافیای منطقه را بگیرد. در واقع مذاکره مهمترین هدف ایران در چنین شرایطی است. به دلیل اینکه جمهوری آذربایجان دارای سلسله اشتراکات دینی، قومی، تاریخی، فرهنگی، مذهبی و... با ایران است. ایران نهایت تلاش خود را صورت میدهد تا از طریق مسالمتآمیزی این مشکل را حل کند، اما اگر آذربایجان بخواهد دست به اقدامات عملی بزند و راه ارتباط ایران را با آسیای میانه و جنوب قفقاز و اروپا را از طریق تغییر جغرافیای منطقه سد کند، هیچ مانعی برای ایران برای پیگیری منافع و اهدافش در منطقه وجود نخواهد داشت.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چهار سناریو پس از آتشبس
✍️ علیرضا سلطانی
جنگ ۱۲روزه و بهطور خاص وضعیت ایجادشده پس از جنگ تحت هر عنوانی، اقتصاد ایران را در یکی از سختترین و مبهمترین دوران تاریخی خود در نیمقرن اخیر قرار داده است. این شرایط هرچند هنوز آثار و نشانههای خود را در شاخصهای اصلی اقتصاد به جز بازار سرمایه نشان نداده، اما این به معنای آرامش اقتصاد و به عبارت برخی از فعالان سیاسی واکسینه شدن اقتصاد ایران به چالشهای سیاسی و ژئوپلیتیک نیست، بلکه باید از شرایط و آرامش ظاهری بهعنوان آرامش قبل از توفان یاد کرد.
از منظر اقتصاد رفتاری، اقتصاد، بازارهای اقتصادی و فعالان اقتصادی عموما، موجوداتی هوشمند، آیندهنگر و عاقلی هستند و رفتار خود را به تناسب شرایط، عاقلانه و دوراندیشانه تنظیم میکنند. این واکنش با توجه به سطح توسعهای جامعه و با لحاظ چارچوبها، قواعد و رشد ساختاری اقتصاد و چشمانداز سیاسی، متفاوت است. در جوامعی که ساختارهای سیاسی و اقتصادی قانونمند، شفاف، پاسخگو و مسوولانه است، بهطور طبیعی رفتارهای هیجانی، سودجویانه و زیانآور برای اقتصاد ملی کمتر است و بالعکس.
اقتصاد، بازار، فعالان و بنگاههای اقتصادی ایران در شرایط کنونی بعد از جنگ دچار هنگی، ایستایی فکر و بیتصمیمی شدهاند. علت خاص این رفتار نیز چیزی جز بالابودن شدت ابهام در شرایط حال و آینده کشور بهدلیل شرایط آتشبس و بیاطمینانی نسبت به آغاز دوباره جنگ در هر لحظه و پایداری آتشبس است. آتشبس میان ایران و اسرائیل از منظر ژئوپلیتیک بهدلیل عدم توافق بر سر بازه زمانی آن و نبود زمینهای برای مذاکره و رسیدن به توافق بر سر ترک مخاصمه، آتشبسی بسیار شکننده و سست ارزیابی میشود. سابقه شدت تخاصم میان دوطرف و عزم طرفین به نابودی طرف مقابل که نشان شدت تخاصم دارد و حضور ضعیف و غیرقابل اعتماد کشورهای واسط و میانجی بهخصوص آمریکا که خود یکی از طرفین جنگ محسوب میشود و سابقهای نامطمئن برای طرف مقابل آن هم در وضعیت منتهی به آغاز جنگ در قالب انجام مذاکره دارد، عملا وضعیت آتشبس را در ابهامی بزرگ قرار داده است. درعین حال وضعیت مذاکره میان طرفین نیز در ابهامی بزرگ قرار دارد.
از یکسو طرف اصلی حمله و جنگ یعنی اسرائیل بهدلیل عدم به رسمیت شناخته شدن از طرف ایران، اصولا طرف مذاکره نخواهد بود و از سوی دیگر طرف مذاکره یعنی آمریکا، چه در قالب برجام و چه در زمان مذاکره قبل از جنگ اخیر، سابقه قابلاعتماد و مطمئنی را برای ایران ایجاد نکرده و اصولا با رفتاریهای خود اساس و اصالت دیپلماسی و مذاکره را زیر سوال برده است. با وجود این هرچند به نظر میرسد امر مذاکره بین ایران و آمریکا در آینده بیش از هر امر دیگری بهخصوص جنگ، دوباره پیگیری خواهد شد، اما این به معنای تضمین برای همراهی اسرائیل با مذاکره و توافق احتمالی نیست. این شرایط بهطور کلی برای اقتصاد و بازار ایران ناشناخته و پراز ابهام است تا بتواند تصمیم هیجانی و آنی بگیرد. لذا به نظر میرسد با گذشت زمان در بازه کوتاهمدت و کاهش گردوغبار سیاسی و ایجاد یک شفافیت ژئوپلیتیک، بازار از هنگی و بیتصمیمی خارج شود.
بهطور مشخص با توجه به مجموع شرایط و عناصر آشکار و پنهان سیاسی و اقتصادی، برای اقتصاد ایران میتوان ۴سناریو در بازه زمانی میانمدت و بهطور خاص پایان سال در نظر گرفت. این سناریوها به بدترین، بدتر، بد و خوب قابل تقسیم است:
سناریوی بدترین مستلزم آغاز دوباره جنگی بیپایان و تبدیل شدن آن به وضعیتی فرسایشی و گسترش آن به سطح منطقهای و فراهم شدن حضور فعال کشورهای دیگر بهخصوص آمریکا و متحدان ناتویی آن و حتی کشورهای متحد آمریکا در منطقه است. در این سناریو با توجه به امکان هدف قرار گرفتن زیرساختهای اقتصادی ایران بهخصوص تاسیسات انرژی، ارتباطی و همچنین حوزههای مدنی و خدماتی، بدون تردید اقتصاد ایران در بدترین شرایط قرار خواهد گرفت و زمینگیر خواهد شد.
سناریوی بدتر، ادامه شرایط کنونی یعنی آتشبس نانوشته و نامطمئن با درجهای پایین از نقض آتشبس از سوی طرفین و تداوم بیاعتمادی امنیتی در سطح جامعه است. آثار این سناریو اگرچه از سناریوی جنگ تمامعیار کمتر است، اما هزینههای اقتصادی بالایی به همراه خواهد داشت. در این سناریو اگرچه جنگی نظامی نیست یا بسیار کمرنگ است، اما جنگ اقتصادی تمامعیاری میان ایران و آمریکا و اروپا در میدان تحریمهای اقتصادی با فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت از یک طرف و جنگ اقتصادی داخلی از طرف دیگر میان دولت، مردم و فعالان اقتصادی در جریان خواهد بود. گسترش تحریمها از یکسو و تشدید چالشهای اقتصادی داخلی از سوی دیگر، شرایط اقتصادی کشور را با بحران مواجه خواهد کرد. علاوه بر کاهش درآمدهای خارجی دولت در نتیجه تورم، کسری بودجه دولت در سال جاری در نتیجه افزایش هزینههای مربوط به تقویت بنیه آفندی و پدافندی کشور با درسهای گرفتهشده از جنگ ۱۲روزه اخیر، هزینههای مربوط به بازسازی مرمت ساختمانها و اماکن غیرنظامی و مسکونی و هزینههای مرتبط با مدیریت بازار بهخصوص بازار کالاهای اساسی و نیازهای روزمره مردم، بهشدت افزایش خواهد یافت و به دو برابر خواهد رسید. در این بین دولت علاوه بر جابهجایی هزینهها بهخصوص از اولویت خارج ساختن طرحهای عمرانی، ناچار به خلق پول برای عبور از شرایط اضطراری و مدیریت وضعیت جنگی خواهد شد و این شرایط زمینهساز رشد شدید نقدینگی و در نتیجه افزایش تورم خواهد شد. ارائه لایحه اصلاح بودجه با رویکرد شرایط جنگی نیز دور از انتظار نخواهد بود.
سناریوی بد نیز بازگشت شرایط سیاسی و اقتصادی به دوران قبل از جنگ ۱۲روزه است. تحقق این سناریو نیز وابسته به آغاز مذاکره ایران و آمریکا و رسیدن به یک توافق صرفا هستهای است. بدی این سناریو نیز با لحاظ شرایط سخت ۲سناریوی قبل و بد بودن واقعی شرایط اقتصادی ایران در طول یک دهه گذشته در نتیجه اعمال تحریمهای اقتصادی است. مذاکره ایران و آمریکا و رسیدن به یک توافق هستهای برای یک بازه زمانی ۲ تا ۳ساله با درجهای از کاهش تحریمها و نه رفع کامل تحریمها، اقتصاد ایران را در وضعیت نه جنگ و نه صلح و به صورت ناپایدار قرار میدهد. تداوم این شرایط به فرض تابآوری اقتصاد داخلی به رفتار طرفین در موضوع هستهای و حوزه نظامی وابسته است.
سناریوی خوب نیز منوط به رفع چالشهای سیاسی میان ایران و آمریکا در قالب مذاکرات اساسی و بنیادین و رسیدن به یک توافق صلح پایدار است. این سناریو که در میانمدت با توجه به شرایط سیاسی داخلی، منطقهای و بینالمللی غیرمحتمل نیست، میتواند با رفع کلی تحریمهای اقتصادی، اقتصاد ایران را در مسیر رونق و پایداری اقتصادی قرار دهد. عقلانیت سیاسی حکم میکند نظام حکمرانی علاوه بر تدابیر لازم برای تقویت توان آفندی و پدافندی کشور، عبور از جنگ اقتصادی و رفع کامل تحریمهای اقتصادی را در دستور کار قرار دهد. ضمن اینکه تقویت توان آفندی و پدافندی کشور نیز در گرو تقویت قدرت اقتصادی است. بدون قدرت اقتصادی نظام آفندی و پدافندی به لحاظ زیرساختهای اجتماعی، اقتصادی، نظامی و امنیتی تقویت نخواهد شد.
در ارزیابی نهایی، به نظر میرسد از بین چهار سناریوی بیانشده، سناریوی دوم با لحاظ همه شواهد و قرائن کنونی، امکان ظهور و بروز بیشتری دارد؛ هرچند بروز سه سناریوی دیگر نیز احتمال دارد.
🔻روزنامه کیهان
📍 کاربست تجربه گرانسنگ ۱۲ روز استقامت و هجوم ایران
✍️ سعدالله زارعی
پس از پایان جنگ ۱۲ روزه اخیر آمریکا، رژیم اسرائیل و... علیه جمهوری اسلامی ایران، آیا موازنه نظامی میان طرفین که با دست برتر ایران جریان داشت، پابرجاست و یا دستخوش تغییر شده است؟ پاسخ به این سؤال از اینرو اهمیت دارد که افق ما و منطقه غرب آسیا به آن وابسته است.
وقتی جنگ اخیر آغاز گردید، بهخصوص در روز اول که ضرباتی به فرماندهی نظامی ایران وارد شد، مسلمانان که جمهوری اسلامی را به معنای دقیق کلمه، «جبهه خود» در مقابل نظام سلطه میدیدند، بهشدت نگران شدند. نگرانی آنان این بود که نکند موازنه نظامی منطقه به نفع آمریکا و رژیم غاصب تغییر نماید. ما این را در جریان حج امسال عمیقاً و بهطور فراگیر و خیلی آشکار در همه طیفها و پیروان مذاهب مختلف مسلمانان جهان از اندونزیاییها، در منتهیالیه شرق اسلامی تا مراکشیها، در منتهیالیه غرب اسلامی مشاهده کردیم. در واقع دیدیم که همه جهان اسلام به تلاطم افتاد کمااینکه در پایان جنگ احساس اطمینان آنان را هم مشاهده کردیم.
پاسخ به این سؤال که آیا تغییری در معادله نظامی منطقه پیش آمده یا خیر، وابسته به تجزیه و تحلیل دقیق جنگ ۱۲ روزه است.
بررسیهای کارشناسی بیانگر آن است که نخستوزیر رژیم غاصب اسرائیل دو هفته پیش از شروع جنگ، با ارائه یک برنامه دقیق و مستند نظامی، رئیسجمهور آمریکا را متقاعد کرد که با پشتیبانی نظامی آمریکا، بدون نیاز به مداخله مستقیم نظامی آن میتواند بر سیستم نظامی ایران سوار شده و با سرعت به آن ضربه زده و از کار بیندازد تا آنگاه ایران از ترس ویرانی مطلق به هر آنچه آمریکا اراده کند، تن دهد. جنگ در دقایق اولیه صبح جمعه ۲۳ خرداد با این خاطر جمعی شروع شد روند جنگ در سه روز اول به گونهای بود که رژیم غاصب، آمریکا و دولتهای اروپایی را وارد مطالباتی بزرگتر از بحث هستهای کرد اما به سرعت ورق برگشت و تا آنجا پیش رفت که آمریکا در روز دوازدهم، در حالی که پذیرفته بود آخرین ضربه نظامی را ایران به رژیم اسرائیل بزند، از ضرورت برقراری آتشبس صحبت کرد و رژیم اسرائیل که در آخرین ضربه ایران هم گرفتار آسیب اساسی شده بود، به پایان جنگ تن داد. و این در حالی بود که آخرین ضربه را ایران حدود دو ساعت پس از آتشبس اعلامی زده بود. قرار بود در این جنگ ایران در ضربه اول فلج شود، طراحی شهادت همزمان تعدادی از فرماندهان ارشد سپاه هم بر این مبنا انجام شد. تحلیل دشمن این بود که با ضربه اول سیستم نظامی ایران فلج میشود و با ضربات بعدی به انفعال پیاپی افتاده و فاقد توان دفاعی میشود و در نهایت از هم میپاشد. به همین جهت رژیم غاصب در روزهای اول تا سوم همزمان با وارد کردن ضربات نظامی، ابلهانه از تغییر نظام سیاسی ایران هم صحبت میکرد. بعضی خبرها بیانگر آن است که ارتش اسرائیل پیش از اجرای تهاجم نظامی به ایران، گام به گام تمرین کرده و به اطمینان بالایی رسیده بود. اما رژیم اسرائیل در روز چهارم و پس از آنکه با اقدامات منظم و پرقدرت ایران مواجه شد، به این اعتراف رسید که «علیرغم آنکه به رأس فرماندهی نظامی ایران آسیب وارد شده اما ساختار تصمیمگیری و اجرای نظامی ایران به خوبی دارد کار میکند و این به آن معناست که ایران میتواند بهراحتی به جنگ ادامه داده و ضرباهنگ آن را مدیریت نماید.»
جنگ با تغییر جمعبندیهای رژیم غاصب و دولت آمریکا ادامه پیدا کرد تا اینکه از روز هشتم جنگ، ابراز نگرانیهای اسرائیل شروع شد. فرماندهی ارتش رژیم با اشاره به تنوع ضربات ایران گفت «ایران همه خطوط قرمز را پشتسر گذاشته است». فرماندهی ارتش اسرائیل در روز نهم اعلام کرد «بدون ورود مستقیم نظامی آمریکا، جنگ به درازا میکشد و اسرائیل نمیتواند همه اهداف جنگ را محقق گرداند». آمریکا پس از آن، ورود مستقیم و البته محدود به جنگ را مورد بررسی قرار داد و در حالی که ترامپ یک هفته قبل ادعا کرده بود، اسرائیل دست برتر دارد، به کمک رژیم اسرائیل شتافت و بر این مبنا، در روز یازدهم به سه مرکز هستهای ایران حمله کرد.
حمله آمریکا به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی، در فضای ابهام به پایان رسید و البته ترامپ مدعی شد توان هستهای ایران را نابود کرده است. اما بهزودی محافل رسمی و رسانهای آمریکایی اعلام کردند «ادعای ترامپ غیرقابل تأیید و بیش از حد اغراقآمیز است.» ترامپ برای اینکه آمریکا در موضع قدرت دیده شود، تهدید کرد در صورتی که ایران در پی پاسخ به حمله آمریکا به سه مرکز هستهای خود برآید با حملاتی شدیدتر و غیرقابل جبران مواجه میشود. اما ساعاتی بعد و پس از آنکه مشخص شد پاسخ ایران حتمی است، بهطور محرمانه با امیر قطر تماس گرفت و نقطهای مشخص کرد که ایران واکنش خود را متوجه آن نماید. آن نقطهای در عراق بود. قطریها پیغام و آدرس را رساندند و آمریکاییها تقریباً اطمینان کردند ایران پاسخ دردناکی نمیدهد و در زمانی که بهشدت با رژیم اسرائیل درگیر است، به پاسخی نمادین به همان نقطهای که آمریکا تعیین کرده بسنده میکند.
اما آنچه پس از حدود ۱۶ ساعت از حمله به تأسیسات اتمی ایران روی داد، نه نمادین، نه آرام و نه در نقطه مورد نظر آمریکا بود. حمله موشکی ایران به برترین پایگاه هوائی آمریکا در منطقه یعنی «العدید»، در حین جنگ با رژیم اسرائیل، معادلات را بههم ریخت. اقدام ایران علیه العدید چند پیام را به همراه داشت، ایران علیرغم آسیبها، از نظر نظامی در اوج لازم قرار دارد. این در حالی بود که حوادث روز اول جنگ، برای فروپاشی سریع توان عملیاتی یک ارتش کفایت میکند. در چنین شرایطی دشمن با ادامه شلیک، امکان بازسازی فوری توان آسیبدیده را از چنین ارتشی میگیرد و آن را در فضای انفعال بیشتر و عمیقتر قرار میدهد اما حمله همزمان ایران به مناطق وسیعی در رژیم اسرائیل و حمله دقیق به تاج قدرت نظامی آمریکا یعنی پایگاه العدید در قطر، نشان داد قدرت نظامی ایران علیرغم فقدان چندین فرمانده ارشد آن به هیچوجه در فضای انفعال نیست و لذا ادعاهای روزهای اول اسرائیل، از روز چهارم حتی برای ترامپ رنگ باخت؛ جمعبندی ترامپ عوض شد و باور کرد که ادامه جنگ، اسرائیل را در وضعیت بسیار دشوار و آمریکا را در وضعیت خطر قرار میدهد. پس از حمله به تأسیسات ایران و پاسخ جمهوری اسلامی، ترامپ باید چه کار میکرد؟ او دو راه بیشتر پیش روی خود نداشت یا باید علیه ایران به اقدام جدید دست میزد که در این صورت بقیه پایگاههای آمریکا هم در معرض تهدید ایران قرار میگرفتند و یا باید کنار میکشید و پس از پاسخ ایران، عملیات جدیدی علیه ایران انجام نمیداد که در این صورت اسرائیل در معرض تهدید جدی قرار میگرفت. اصولاً ورود مستقیم ارتش آمریکا به جنگ، در آغاز پیشبینی نشده و نتانیاهو به ترامپ باورانده بود که با پشتیبانی تسلیحاتی آمریکا و بدون نیاز به دخالت مستقیم آن، از پس ایران برمیآید. کمااینکه آمریکا زمانی خود وارد جنگ شد که دستهای رژیم اسرائیل بالا رفته بود. فرمانده ارتش اسرائیل در روز نهم جنگ بهطور علنی اعلام کرد بدون حمله آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، اسرائیل قادر به تحقق همه اهداف جنگ نیست. ترجمه اظهارات او این بود که توان عملیاتی اسرائیل به نقطه صفر رسیده و این جنگ باید با اقدام آمریکا متوقف شود.
ترامپ منفعلانه وارد معادله شد و آنگونه که او فکر میکرد روند پیش نرفت. از یکطرف او با توجه به نمایشی که به اجرا گذاشته بود گمان نمیکرد ایران در حین جنگ با اسرائیل به حمله محدود آمریکا پاسخ دهد؛ از سوی دیگر آمریکا گمان نمیکرد ایران بعد از آنکه ترامپ، آتشبس اعلام کرد، به آتشباری علیه اسرائیل ادامه دهد. ایران نزدیک دو ساعت پس از زمان آغاز آتشبس (۴ به وقت تلآویو و ۴:۳۰ صبح سهشنبه سوم تیرماه به وقت تهران) به شلیکهای خود ادامه داد. درواقع دو ساعت شلیک سنگین بعدی ایران خلاف توقع ترامپ بود آن هم حدود ۹ ساعت پس از آنکه ایران بخشهای حساسی از برترین پایگاه هوائی آمریکا در منطقه را نابود کرده بود. ترامپ و نتانیاهو در چنین فضائی به پایان جنگ با جمهوری اسلامی تن دادند. با این وصف بدون اندکی تردید زمانی که ترامپ آتشبس را اعلام کرد به این جمعبندی رسیده بود که در جنگ دست برتر با ایران است و اسرائیل توان ادامه جنگ را ندارد و به مصلحت آمریکا هم نیست که با حمله جدید به ایران پایگاههای دیگر خود را در معرض خطر قرار دهد.
پاسخ این سؤال چیست؟ آیا جنگ علیه ایران تکرار میشود؟ پاسخ این است که اگر جمهوری اسلامی در دو بعد سیاسی و نظامی از اقتدار بهدست آمده در این دو ساحت حفاظت کرده و آن را به رخ بکشد و در عمل گزینههایی را که در درگیری جدید به میدان خواهد آورد، نشان بدهد ـ که واقعاً هم چنین توانمندیهایی در داخل و خارج مرزها دارد که جای طرح آن در این یادداشت نیست ـ به این زودیها جنگ جدیدی علیه ایران رخ نمیدهد. اما اگر برخلاف واقعیت، جمهوری اسلامی که قدرتمند است خود را ضعیف نشان داده و بهگونهای رفتار کند که گویا به ترحم دشمنان خود نیاز دارد و آماده است تا چیزی بدهد تا در معرض تهاجم قرار نگیرد، جنگ بعدی در دور یا نزدیک اتفاق خواهد افتاد.
ایران در فضای جنگ و پس از جنگ به دیپلماسی و کار سیاسی نیاز دارد و
از اینرو مساعی وزارت امور خارجه و بهخصوص تلاشهای شخص
دکتر سیدعباس عراقچی در حین جنگ، شایسته قدردانی است. وزیر در این صحنه بهصورت جهادی وارد میدان شد. الان فعالیت دیپلماسی ما باید با سر دست گرفتن دستاوردهای ۱۲ روز مقاومت و جنگ پیگیری شود. تجربه دو ماه مذاکره اخیر هم به ایران یاد داده، مذاکره دو طرف دارد و وقتی یک طرف علیرغم آنکه آن را تخریب میکند، به آن فرامیخواند! به نتیجهای نمیرسد.
🔻روزنامه همشهری
📍 لایههای پنهان چالش آب و برق
✍️ رضا کربلائی
این روزها همه مردم ایران به وضوح لایههای پیدای چالش آب و برق را مشاهده میکنند؛ از قطع برق گرفته تا افت محسوس فشار آب و تشدید تنش آبی. این وضعیت تا کی قابل دوام است و آیا با استمرار روند کنونی، تضمینی وجود دارد که در سالهای آینده این چالش مدیریت شود؟
با اوج گرفتن دمای هوا و تجربه گرمترین و داغترین روزهای چند سال اخیر بدیهی است که تلاش مجموعه وزارت نیرو برای تامین آب و برق کشور و حفظ پایداری زنجیره فعلی بستگی به میزان مشارکت ملی در صرفهجویی ملی دارد وگرنه این وضعیت شکننده ممکن است که اختلال جدی به همراه داشته باشد. اما چالش آب و برق در ایران لایههای پنهانی دارد که بیتوجهی به آن میتواند چالش را تشدید کند. موقعیت جغرافیایی و آب و هوایی ایران بهگونهای است که ضرورت ایجاب میکند تابآوری کشور در برابر تغییرات اقلیمی و روند فزاینده مصرف آب و برق را افزایش دهیم. اما این تابآوری و مدیریت چالش مشهود فعلی نیازمند یک برنامهریزی ملی با ۲رویکرد تولید و تامین پایدار آب و برق و مدیریت بهینه و روزآمد مصرف است. بدون تردید درصورتی که بخواهیم براساس الگوهای گذشته نسبت به تامین آب و برق بدون توجه به مدیریت مصرف ادامه دهیم، نتیجه نهایی شکست در صنعت آب و برق خواهد بود.
در حوزه صنعت برق، افزون بر ضرورت افزایش بهرهوری نیروگاهها و سرمایهگذاری فراگیر و دارای بازده اقتصادی روی انرژیهای تجدیدپذیر چاره دیگر این است که تجهیزات و وسایل پرمصرف برقی از چرخه خارج شود، الگوی مصرف برق بهویژه در بخش خانگی و تجاری و اداری با قید فوریت مورد بازنگری قرار گیرد، صنایع برقخوار، نوسازی و ورود بخش خصوصی برای سرمایهگذاری در این صنعت با اصلاح تدریجی قیمتها و تقویت اقتصاد برق تسهیل شود.
در حوزه صنعت آب اما پیچیدگیها و حساسیتها فراتر از برق است. از یک سو در بخش کشاورزی با هدررفت و عدممصرف بهینه مواجه هستیم و الگوی کشت مطلوبی نداریم و محدودیتها در برداشت آبهای زیرزمینی باعث نشده که تراز آبی کشور بهبود یابد. در بخش آب شرب هم شاهد اتلاف و هدررفت در شبکه توزیع هستیم. افزون بر آن، سیاستهای تشویقی و تنبیهی باعث تغییر محسوس در الگوی رفتاری مصرف شهروندان نشده است. هرچند در این سالها سیاست سرمایهگذاری در حوزه بازچرخانی آب و تصفیه فاضلابها در برخی استانها جواب مثبت داده اما همچنان شاهد تامین برق صنایع از منابع آب زیرزمینی هستیم و در مقابل سرمایهگذاری سنگین برای انتقال آب از دریا هم شاید در بلندمدت به نتیجه مطلوب نرسد.
درس گرفتن از تجربه کشورهای موفق و بازنگری در سیاستهای آب و برق کشور با اصلاح تدریجی قیمتها که باعث اصلاح رفتار مصرفی مشترکان شود، یک ضرورت انکارناپذیر است .
چاره این است که حاکمیت با مردم به گفتوگوی فراگیر روی آورد و همه بر سر راههای نجات از چالش به توافق برسیم بهنحوی که به جای اختلاف و تنشهای احتمالی به سمت حل مسئله حرکت کنیم؛ چرا که به جای گذشتهنگری و مقصر جلوه دادن دولتها لازم است آیندهنگر باشیم و همه در یک مسیر گام برداریم. مبادا تعلل کنیم و شاهد خاموشیها و قطع آب بیشتر در آینده نه چندان دور باشیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 امتناع جوانگرایی
✍️ عباس عبدی
تقریبا این گزاره لقلقه زبان همه است که «باید از جوانان استفاده کرد.» علت هم روشن است چون همه به صورت غریزی میدانند که پسندیده نیست افراد مسن بهطور پیوسته ۵۰-۴۰ سال در سریر قدرت باشند. اول اینکه مردم خسته میشوند، حتی اگر این افراد نزد مردم محبوب باشند باز هم مردم دوست دارند که چهرههای مطلوبشان در اوج کنار بروند تا شاهد اُفت آنان نباشند، چه رسد که بخواهند افول و ناتوانی آنان را ببینند. اصولا ورزشکاران اغلب با آخرین دستاوردهایشان به یاد میآیند. شاید این داوری با گذشت زمان برای ورزشکاران اصلاح شود، ولی احتمالا برای سیاستمداران بر همین اساس داوری خواهد شد. به نظرم عملکرد آنان هم تعیینکننده نیست، بلکه دیدن چهرههای تکراری در قدرت خوشایند نیست. به هر دلیل هنگامی که سیاستمداران از یک سو میخواهند بمانند و از سوی دیگر یا تن به تغییر نمیدهند یا اگر هم بخواهند قادر به تغییر نیستند، پس مجبور میشوند که به همسن و سالهای خود یا جوانانی فاقد اعتبار بسنده کنند. انتخاب مجدد آقای جنتی ۹۹ ساله توسط اعضا به عنوان دبیر شورای نگهبان که مهمترین و قدرتمندترین و غیر پاسخگوترین نهاد کشور است چه معنایی دارد؟ آیا انتخابکنندگان معنای این کار خود را نمیدانستند؟ چگونه ممکن است که حوزههای علمیه در ۵۰ سال اخیر نتوانستهاند، حداقل ده یا بیست نفر مجتهد مسلم و باسواد تربیت کنند تا اینبار را از دوش این پیرمرد بردارند؟ بهطور قطع بعید است که این تعداد روحانی تربیت نشده باشند. حتما دهها و صدها روحانی باسوادتر از آقای جنتی هستند که اغلب میانسال بوده و آماده ایفای چنین نقشی هم هستند، ولی به عنوان دبیر انتخاب نمیشوند. چرا؟ پاسخ اجمالی من این است که نیروهای جوان برای آنان از دو جهت غیر قابل اعتماد هستند. اول از جهت نگرشها و برداشتها متفاوت هستند. اغلب جوانان و نیروهای جدید با تفکرات و قالبهای ذهنی گذشتگان که به نوعی منجمد است، همسویی و همراهی ندارند. حق هم دارند، چون نیروهای جوان ارتباط بیشتری با جامعه دارند و مهمتر اینکه در تعامل با دیگران از موضع قدرت عمل نکردهاند، چون قدرتی نداشتهاند و همین موجب شده چیزهایی را به لحاظ منطقی بپذیرند که افراد سالمند نمیپذیرند.
این سالمندان همیشه از موضع قدرت و اقتدار و غیر پاسخگویی حرف زدهاند، و به همین علت دچار انسداد شدهاند. از جهت دیگری هم به آنان بیاعتماد هستند. برای نمونه در خبرگان رهبری شواهد این مساله دیده شد. گمان میکنم تاکنون دو جوان حدود ۳۰ ساله در دوره چهارم و پنجم مجلس خبرگان انتخاب، و هر دو نفر دچار مشکل شدند. یکی مجبور به استعفا شد، دیگری هم در میانه راه غیبش زد و کلی مساله درست شد! چون جوانان نمیتوانند خود را در قالبهای سنتی و به هر شکلی محدود کنند. البته برخی هم فرصتطلب هستند و در عمل معلوم میشود که گرهی از کار مدیران سالمند باز نمیکنند، دنبال نمایش و سوءاستفاده هستند، به همین دلیل به سرعت عطای آنان را به لقایشان میبخشند. در دولت قبلی مصادیق از این نوع جوانان انقلابی دیده میشود. هنوز هم در عرصه عمومی حضور دارند، افرادی بسیار بیمایه که قابل اتکا نیستند.
با این توصیفات، جوانگرایی یک تحول شکلی نیست، مثل این نیست که اگر تاکنون از رنگ سبز استفاده کردیم، حالا برای تنوع از رنگ آبی استفاده کنیم. جوانگرایی در واقع یک تحول و تغییر محتوایی و کیفی است. اتفاقا کاربرد همین کلمه «جوانگرایی» یک ایراد است. گویی سالمندان برای خود حق قایل هستند که حالا به جوانان راه دهند یا ندهند. این عین تبعیض است. قرار نیست کسی یا کسانی جوانگرایی کنند. باید میدان برای حضور همه اعم از جوان یا سالمند یا فرد ۹۹ ساله، باز باشد. برابری حقوق برای حضور در عرصه، جوان و میانسال نمیشناسد. جوانگرایی در تیم فوتبال نیست که مدیریت تیم به فکر آینده باشد. در آنجا بهترین بازیکنان را که پا به سن گذاشتهاند رد میکنند و عذرشان را میخواهند، نه آنکه همچنان به حضور آنان تن دهند. وجود همین کلمه «جوانگرایی» ریشههای سالمندگرایی را نشان میدهد. مساله جوانگرایی نیست، سیطره نوعی از الیگارشی است. بد نیست فرضیه دیگری را هم به بحث بگذاریم. چرا روسای جمهور امریکا در دو دوره اخیر این اندازه پیر هستند؟ آیا جوانان آنان ناکارآمد و ضعیف هستند؟ قطعا خیر. الیگارشی فاسد دموکراتها و جمهوریخواهان به جایی رسیده است که راه را برای حضور دیگران بسته است. حتی اگر فرد میانسالی هم مثل اوباما وارد میدان شود، به سرعت در دل این الیگارشی فاسد تحلیل رفته و جذب خواهد شد. پرونده عجیب یک قاچاقچی اسلحه و دلال فساد جنسی کودکان برای مقامات امریکایی و نقش اسراییل و موساد در این باره به خوبی این واقعیت را نشان میدهد.
🔻روزنامه شرق
📍 فهم وضعیت اکنون
✍️ حمزه نوذری
وضعیت اکنون را چگونه میتوان توضیح داد؟ به عبارت دیگر چه شد که در وضعیت اکنون قرار داریم؟ چه مسیری ما را به این وضعیت رسانده است؟ اساسا وضعیت اکنون واجد چه خصوصیاتی است؟ رویکردی وجود دارد که وضعیت اکنون را وضعیت فرصتهای بربادرفته تلقی میکند. فرصتهایی که غنیمت شمرده نشد و به همین دلیل ما در وضعیتی هستیم که هم در نظام جهانی جایگاه مناسبی نداریم و هم در اغلب حوزهها با ناترازی روبهرو هستیم. همه این مسائل ریشه در هدردادن فرصتها دارد. به قول والرشتاین، جامعهشناس معروف، راهبرد اغتنام فرصت را در پیش نگرفتیم. راهبرد اغتنام فرصت به این اشاره دارد که در موقعیتهایی که کشورهای مرکز (قدرتمند) در موقعیت سیاسی و اقتصادی ضعیفی قرار دارند، کشورهای دیگر میتوانند با اقدامات جسورانه از فرصتهای ناشی از انقباض در کشورهای قدرتمند استفاده کنند. نمونه بارز آن بحران بزرگ اقتصادی ۲۰۰۸ و ضعفهای پس از آن در کشورهای اروپایی و آمریکا بود، درحالیکه کشورهایی مانند ایران به درآمدهای هنگفت ناشی از فروش نفتی دست یافتند، اما چنین فرصتی از دست رفت. در این دوره درآمدهایی زیاد صرف واردات گسترده کالاهای مصرفی و توزیع گسترده پول در کشور شد، به نحوی که سرمایهگذاری اساسی در کشور انجام نشد.
کنشگران معتقد به این ایده به چند گروه تقسیم میشوند: الف) مویهکنان. آنها مدام بر فرصتهای ازدسترفته مویه میکنند و گریاناند. ب) دعوتکنندگان. گروه دوم کسانی هستند که معقدند جز با دعوت از سرمایه خارجی نمیتوان به توسعه دست یافت. باید فرصتهای ازدسترفته را با دعوت و همکاری نزدیک و صمیمانه با سرمایهداران خارجی جبران کرد. این گروه اصلاح سیاست خارجی را با دعوت و همکاری نزدیک با سرمایهداری خارجی و شرکتها بینالمللی ممکن میداند. ج) نابخردان. در میان این دعوتکنندگان گروهی اندک و رادیکالی وجود دارند که معتقد به حضور و مداخله سیاسی خارجی در کشور هستند. این گروه همانهایی هستند که گمان میکردند از درون تهاجم و جنگ ۱۲روزه به کشور، وضعیت نویی شکل میگیرد. شاید این توهم آنها با مطالعه تاریخ کشور کمتر شود. د) جامعهگرایان. این گروه معتقدند فرصتهایی که بر باد رفته، معطوف به فاصلهگیری از جامعه بوده است. این گروه معتقدند دولت در ایران منابع کشور را صرف گروه اندکی کرده و فرصتهای سودآور را در اختیار برخی قرار داده که به زیان جامعه عمل کردهاند. علاوهبراین سیاستهای اجتماعی اتخاذشده باعث فاصله در جامعه شده است.
پس تا دیر نشده، باید به جامعه برگشت. از نظر آنها سیاست باید در جامعه حک شود. ه) بازارگراها. کسانی که معتقدند فرصتهای ازدسترفته به خاطر دولت بزرگ و بازار کوچک بوده است و تنها یک راه برای اغتنام فرصت وجود دارد و آن بازار خودتنظیمگر بزرگ و دولت کوچک است. از نظر این گروه بازارگرایی، صلح، رفاه و آزادی را به ارمغان میآورد. ایده دیگری برای فهم وضعیت اکنون وجود دارد که میتوان اعتمادبهنفس نامید. والرشتاین این مفهوم را بهمثابه یک استراتژی به کار برده است که کشورهای پیرامونی برای ارتقای جایگاه خود در نظام جهانی میتوانند از آن استفاده کنند. ایده اعتمادبهنفس یعنی اعلام صریح و پیگیری راهبرد دقیق که با تحول و رشد در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همراه باشد. با درپیشگرفتن چنین راهبردی، فشارهای خارجی بر کشور نیز به حداقل میرسد. قائلان به این ایده نیز به چند دسته تقسیم میشوند: دسته اول، بنیادگراها که معتقدند ما همه چیز داریم و باید به اصل و اساس خود برگردیم.
در این میان برخی بنیادگراها به رویکرد انزوا معتقدند، به این دلیل که نظام جهانی غیرعادلانه است و شایسته ما نیست و جز ارتباط اندکی، با جهان نباید ارتباطی داشت. آنها کمتر به مشکلات و مسائل در کشور اذعان دارند و اگر مشکلی هست، به خاطر دورشدن از بنیادهاست. گروه دیگر معتقد به مدیریت نظام جهانی هستند. در حوزه اقتصادی هر دو به سیاست جایگزینی واردات به جای استراتژی توسعه صادرات معتقدند و در حوزه اجتماعی نیز به سیاست سختگیرانه بدون تساهل باور دارند. آنها معتقدند با ایدئولوژی و یک رسانه فراگیر میتوان جامعهای یکدست و کنترلشده داشت.
براساساین با حفاظی مانند ایدئولوژی میتوان واقعیت را تغییر داد و بازآفرینی کرد. دسته دوم) مدیریتگراها که این گروه معتقدند که مدیران اعتمادبهنفس کافی ندارند و با اصلاح نظام مدیریتی کشور میتوان جزء کشورهای مرکز و قدرتمند شد. آنها مدیریت درست را در بهقدرترسیدن و در دست گرفتن قوه مجریه میدانند. آنها بر این باور هستند که ما همه چیز داریم، مگر مدیریت اجرائی که ناصواب است. این رویکردها و دستهبندیهایی که بیان شد، کامل نبود و فرصت پرداختن به جزئیات وجود نداشت. به نظر میرسد هیچکدام از این ایدهها برای فهم وضعیت اکنون کافی نیست و لازم است بحث و گفتوگوی آزاد شکل گیرد تا ایدههای دقیقتر و منسجمتر برای فهم وضعیت اکنون ارائه شود. تا فهم وضعیت اکنون به دست نیاید، نمیتوان از آن گذر کرد.
🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 جای خالی غرور ملی در دیپلماسی
✍️ حسین سلاحورزی
چندی پیش، در جریان دیدار عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، با شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، در حاشیه اجلاس سازمان همکاری شانگهای، نقلقولی از شِی منتشر شد که گفته بود: «تحریمها به شما آموخت که چگونه یک ملت بسازید.» این جمله، هرچند شاید با نیت ستایش از استقامت ایران در برابر فشارهای خارجی بیان شده باشد، اما میتواند به گونهای تفسیر شود که گویی ایران پیش از تحریمها فاقد هویت ملی یا توان تشکیل یک ملت منسجم بوده است. چنین برداشتی، چه عمدی و چه غیرعمدی، با پیشینه تاریخی و تمدنی ایران سازگار نیست و انتظار میرفت وزیر امور خارجه با هوشمندی دیپلماتیک، پاسخی درخور به این سخن ارائه دهد که هم وزن روابط استراتژیک با چین را حفظ کند و هم جایگاه تاریخی ایران را به رخ بکشد.
ایران، با قدمتی چند هزار ساله، از دیرباز کانون تمدنی بوده که هویت ملی و ساختار سیاسی خود را بسیار پیش از ظهور دولت مدرن چین در ۱۹۴۹ میلادی تثبیت کرده بود. گئورگ هگل، فیلسوف برجسته آلمانی، در اوایل سده نوزدهم در کتاب «فلسفه تاریخ» خود، امپراتوری پارسی را بهعنوان اولین امپراتوری تاریخی جهان ستود که توانست اقوام و فرهنگهای گوناگون را زیر چتر یک نظام سیاسی متحد آورد. هگل، ایران را نقطه عطفی در سیر تاریخ جهانی میدانست، جایی که روح تاریخ در قالب یک دولت سازمانیافته تجلی یافت. این دیدگاه، که حدود ۱۳۰ سال پیش از تأسیس جمهوری خلق چین نگاشته شده، گواهی است بر نقش پیشگام ایران در شکلگیری مفهوم ملت-دولت در تاریخ بشری.
در چنین بستری، وزیر امور خارجه میتوانست با ظرافت دیپلماتیک و با استناد به این میراث تاریخی، به شی جینپینگ یادآوری کند که ملتسازی در ایران نه زاده تحریمهای چند دهه اخیر، بلکه ریشه در قرنها تجربه سیاسی و فرهنگی دارد.
چنین پاسخی نهتنها غرور ملی ایران را به نمایش میگذاشت، بلکه در عین حفظ روابط دوستانه با چین، جایگاه تمدنی ایران را در گفتوگوی جهانی برجسته میکرد. فقدان این واکنش، فرصتی مغتنم را برای دفاع از هویت تاریخی ایران از کف داد و این پرسش را برمیانگیزد که آیا دیپلماسی کنونی ایران از عمق تاریخی لازم برای چنین موقعیتهایی برخوردار است؟
دیپلماسیِ کارآمد، آمیزهای است از آگاهی تاریخی، غرور ملی سنجیده و چیرهدستی در پاسخگویی. انتظار میرود وزیر امور خارجه در چنین لحظاتی، ضمن پاسداشت روابط راهبردی، از شأن تمدنی ایران دفاع کند و نگذارد سخنانی که حتی شائبه تحقیر در آنها باشد، بیپاسخ بماند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 مُسکن درد صنعت
✍️ علی رضایی
صنایع کشور در معرض فرسودگی مالی قرار گرفتهاند. بنابراین اجرای سریع، بیوقفه و فراگیر بسته حمایتی دولت از صنایع، از شروط اصلی حفظ پایداری تولید و اشتغال است. بسیاری از واحدها هماکنون با مشکلات نقدینگی، تعلیق سفارشات، کندی ترخیص ماشینآلات و ناتوانی در تأمین حقوق کارکنان مواجهاند. بنابراین باید حمایت فوری و عملیاتی در دستور کار قرار گیرد و بسته مذکور به مرحله اجرا برسد. دولت باید در اجرای این بسته حمایتی، سرعت را فدای فرایند نکند. تمدید اظهارنامه مالیاتی، تعویق حق بیمه کارفرمایان، تعلیق محدودیتهای بانکی و بازطراحی نظام تأمین مالی، ابزارهایی هستند که در شرایط خاص باید بدون پیچیدگی و مستندسازی زمانبر، در اختیار تولیدکنندگان قرار گیرد.
بسیاری از بنگاهها نه به تسهیلات جدید، بلکه به تنفس در بازپرداخت بدهیهای جاری نیاز دارند. در همین راستا، تصمیم دولت برای تقسیط بدهی بانکی و تنفس در تعهدات ارزی، میتواند نقش ضربهگیر را ایفا کند؛ به شرطی که بانکها همکاری کنند و بروکراسی مانع نشود.
تأمین برق و گاز برای واحدهای صنعتی در شرایط اضطراری، باید در اولویت کامل وزارتخانههای مربوطه قرار گیرد. قطع برق نباید بهصورت سراسری و بدون تفکیک اولویت انجام گیرد.
ضرورت دارد دولت و وزارت نیرو برنامه مدیریت مصرف و قطع برق هدفمند را بر اساس ظرفیت تولید و استراتژیک بودن صنعت تدوین کند. صنایع صادراتمحور، مواد غذایی، دارویی، فولاد و پتروشیمی نباید در اولویت قطعی قرار بگیرند، چرا که جبران زیان ناشی از این وقفهها زمانبر است.
از سوی دیگر، مشوقهایی همچون تخفیف تعرفه انرژی برای صنایعی که مصرف برق را به ساعات کمباری منتقل میکنند، میتواند ابزار مؤثری برای کاهش فشار به شبکه در ساعات اوج باشد. این موضوع پیش از آنکه فنی باشد، نیازمند اراده مدیریتی و هماهنگی بینبخشی است.
تسریع ترخیص کالاهای دپو شده در گمرک و حذف موانع ثبت سفارش برای مواد اولیه، اقدام مثبتی است که باید با رفع موانع ارزی و تسهیل بازگشت ارز صادراتی همراه باشد.
پاسخ به چالشهای تولید در کشور نیازمند برنامه حمایتی لایهبهلایه است. آنچه اکنون ابلاغ شده، گام اول و ضروری است؛ اما اگر در اجرا کُند، پیچیده یا تبعیضآمیز باشد، نهتنها تولید را نجات نمیدهد، بلکه به بیاعتمادی تولیدکننده به سیاستگذار منجر میشود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست