🔻روزنامه تعادل
📍 اسنپبک و تئوری پوست گردو
✍️ بیتالله ستاریان
موضوع راهاندازی مکانیسم ماشه یا اسنپبک این روزها دوباره در فضای عمومی کشور مطرح شده و بحثهای زیادی را ایجاد کرده است. برخی تصور میکنند ایران همه اشکال تحریمی را تجربه کرده، بنابراین تفاوتی نمیکند، تحریمهای سازمان ملل متحد، دوباره اعمال شود یا نه؟ اغلب هم از ضربالمثل آب که از سر گذشت، چه یه وجب چه صد وجب، استفاده میکنند! آما آیا واقعا اینگونه است؟ یا اینکه تحریمهای بینالمللی با محوریت سازمان ملل، تبعات منفی قابلتوجهی برای اقتصاد ایران خواهد داشت. یک سطح بحث این است که آیا اجرای برجام و جلوگیری از اعمال تحریمها برای ایران سودی داشت یا نه؟ سطح مهمتر بحث این است که اجرا و اعمال تحریمها چه تبعات مخربی ممکن است به همراه داشته باشند؟ باتوجه به شرایط فعلی، راهبردهای طرف مقابل در مواجهه با ایران هر لحظه دامنهدارتر میشود.
غرب امروز به این نتیجه رسیده که ایران به دلیل تمدنساز بودن، الهامبخش بودن و ظرفیت اجماعسازی منطقهای که دارد باید در پوست گردو نگه داشته شود. این راهبرد تنها مختص جمهوریخواهان و نئوکانهای امریکایی نیست، دموکراتها و کشورهای اروپایی هم یک چنین دیدگاه و راهبردی دارند. نه فقط امریکا و اروپا بلکه حتی کشورهای شرقی مانند روسیه و چین هم اینگونه میاندیشند. این پوست گردو هم شامل مرزهای جغرافیایی و ژئواستراتژیک میشود و هم شامل مرزهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. یعنی نه ایران را نابود شده میخواهند و نه توسعه یافته! بلکه ایران باید به شکل کشوری معلق و غیرتوسعه یافته باقی بماند. تمام تهدیدها، هشدارها و تحریمها و تهاجمها علیه ایران در راستای یک چنین راهبردی است. البته امیدهایی اخیرا شکل گرفته که تحولاتی که در غرب در حال وقوع است این راهبرد را شکسته و فضایی برای تنفس ایران ایجاد کند. مثلا در ایالاتمتحده، ایده راه سوم با حضور ایلان ماسک و... در حال شکلگیری است که ممکن است فضایی برای نقشآفرینی متفاوت ایران ایجاد کند. ایده راه سوم در راستای این هدف کلی است که چین را به شکل متفاوتی مهار کند و فضای تازهای برای اقتصاد امریکا ایجاد کند، بنابراین غرب استراتژی پوست گردو را درخصوص ایران در پیش گرفته تا بهزعم خود نه آنقدر ایران را ضعیف سازد که از عرصه کنشگری به طور کامل خارج شود و نه اینقدر قدرت راهبردی پیدا کند که در منطقه سیطره پیدا کند. به این دلیل است که زمانی امکان فروش محدود نفتی برای ایران فراهم میشود و برهه دیگر، تحریمهای شدیدتری اعمال میشود. حال به پرسش ابتدایی یادداشت بازگردیم.
اینکه اجرای مکانیسم ماشه چه بر سر اقتصاد ایران و مشکلات حوزه مسکن میآورد؟ قبل از هر چیز باید بدانیم حجم مسکن در اقتصاد ایران بیش از ۵۰درصد است و تحولات بازار مسکن در واقع تلاطم در اقتصاد است. راهاندازی مکانیسم ماشه بدون تردید فشار را بر اقتصاد ایران بیشتر کرده و زمینه بروز مشکلات اقتصادی و امنیتی بیشتری میشود. اقتصاد ایران گرفتار یک رکود تورمی عمیق و مستمر و یک رونق نسبی مقطعی در میان آن است. مانند بیماری که در وضعیت بغرنج و ناپایدار قرار دارد اما هر از گاهی نفسی میکشد و حیات خود را امتداد میبخشد. مهمترین وظیفه دولت در یک چنین شرایطی، جلوگیری از اعمال تحریمهای بیشتر است.
اتفاقا دیپلماتهای ما نشان دادهاند در صورتی که اختیارات کافی به آنها داده شود، میتوانند در بین شکافها حرکت کرده و منافع کشور را تا حد امکان محقق کنند. باید بدانیم تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل با تحریمهای موردی امریکا متفاوت است و حتی دریچههای موجود قبلی برای تجارت ایران را نیز مسدود میکند. ازسوی دیگر مساله انتظارات در اقتصاد ایران، مساله مهمی است، هر خبر و رخداد ناخوشایندی ممکن است فضای نامطلوبی برای اقتصاد ایران ایجاد کند. ما باید از هر تصمیمی که باعث افزایش محدودیتها شود، خودداری کنیم. بنابراین افراد و جریاناتی که اعلام میکنند راهاندازی اسنپبک، فاقد اهمیت بنیادین است یا جاهلاند یا اینکه...
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خسارت نفوذ در اقتصاد ایران
✍️ منصور بیطرف
در میان صاحبنظران داستان جالبی از نفوذ وجود دارد. صحت و سقم این داستان معلوم نیست، اما با توجه به خصلت سازمانهای جاسوسی میتواند تا اندازهای مقرون به صحت باشد. داستان از این قرار است که در دوره رهبری مارشال تیتو بر یوگسلاوی سابق یکی از مشاوران او جاسوس سازمان سیا از آب درآمد. مارشال تیتو او را خواست و گفت من تو را بیش از ۳۰سال است میشناسم از تو مدرکی دال بر اینکه اطلاعاتی را به بیرون درز داده باشی هم نیست. تو چه جاسوسی بودی و چگونه جاسوسی میکردی؟ این جاسوس سیا پاسخ داد که من اطلاعاتی را به بیرون درز نمیدادم، اما به شما مشاورههای غلط میدادم. مثلا میخواستی فلان فرد را که بسیار شایسته است وزیر یا استاندار فلان منطقه بکنی، وظیفه من این بود که نگذارم این فرد سمتی را در دولت بر عهده بگیرد و یک فرد بیلیاقت را به شما معرفی میکردم تا از این طریق به کشور ضربه بزنم.
داستان برخی از نفوذیها هم میتواند اینگونه باشد. آنها لزوما اطلاعاتی را به خارج منتقل نمیکنند، بلکه خطمشیای را در پیش میگیرند که هدف آن بیاعتبار کردن سیاستها یا حتی تندروی در سیاستها باشد. در این زمینه داستان معروف «الی کوهن» جاسوس موساد در بدنه حکومت سوریه در دهه۱۹۶۰ میلادی زبانزد همه است. او آنقدر در مجلس و محافل علیه اسرائیل تند صحبت میکرد که کسی از بدنه حکومت سوریه گمان نمیبرد، او جاسوس موساد باشد! نفوذیها لزوما به دنبال ضربه زدن مستقیم به کشور نیستند، بلکه با تدوین سیاستها و استراتژیها، یک برنامه کوتاهمدت یا میانمدت و بعضا درازمدت برای ضربه زدن به منافع کشور را پی میریزند. اما همین تدوین سیاستها، خسارات جبرانناپذیری را بر کشور تحمیل میکنند. میزان خسارتی که نفوذ بر اقتصاد کشور وارد میکند، چقدر است؟
این موضوعی است که در این یادداشت میخواهیم از منظر دیگری به آن بپردازیم. برخی داستان نفوذ را بسیار سطحی میبینند، کمااینکه این سطحینگری را ما در میان بازداشتیهای اخیر بعضا میبینیم. این در حالی است که در زمان جنگ ۱۲روزه شاهد این بودیم که اسرائیل در «زمان» و «مکان» دقیق اهدافی را مورد حمله قرار میداد. این نفوذ بنا به گفته یکی از صاحب نظران، اطلاعات یک سرباز صفر یا یک کارگر ساختمانی یا یک مغازهدار نبود. فرضا زمانی که میدانست جلسه شورای عالی امنیت که با حضور سران سه قوه برگزار شده بود در کدام ساختمان و منطقه است و آنجا را مورد هدف قرار میداد که خوشبختانه یکی از بمبها عمل نکرد، این ناشی از اطلاعات دقیق یک نفوذی رده بالا بوده است. اما همین اطلاعات تنها سران را مورد هدف قرار نداد، بلکه وجه دیگری هم مورد هدف قرار داد و البته این هدف در سطح کلان است و آن چیزی نیست جز اقتصاد!
خسارتی که نفوذ بر اقتصاد کشور وارد میکند، زوایای متفاوت و مختلفی دارد. یک خسارت بهصورت جنگ مستقیم درمیآید که نمونه آن جنگ ۱۲روزه است و زاویه دیگر خسارت جنگ غیرمستقیم است که نمونه آن را میتوان در «پروژه تورقوزآباد» دید که عملیات آن در کتاب «هدف تهران» درج شده است. در عملیات تورقوزآباد بنا به نوشته این کتاب دو کامیون اسناد و سیدیهای برنامههای هستهای ایران دزدیده و به تلآویو منتقل شد که بنا به گفته برخی از کارشناسان یکی از دلایل خروج ترامپ از برجام در سال۲۰۱۶ بود. تحریم و ادامه آن از سوی آمریکا در آن دوران و پس از آن، دراصل ناشی از همین نفوذ بوده است. اما اینکه چرا محاسبه خسارت ناشی از نفوذ سخت است، اولا: بهخاطر ماهیت پنهان عملیات نفوذ است که بسیاری از اقدامات اطلاعاتی یا جاسوسی (مانند فساد، نفوذ در نهادهای حساس، یا ایجاد اختلال در بازارها) محرمانه بوده یا حتی انکارشدهاند، ثانیا: نفوذ میتواند اثر غیر مستقیم خود را از طریق تغییر سیاستگذاری، گسترش فساد، بیثباتسازی بازارها یا ایجاد مانع در رشد تکنولوژیک نشان دهد که سخت قابلردیابی است و ثالثا: ابهام در منبع آسیب وجود دارد. مثلا آیا رکود اقتصادی یا ضعف صنعت نتیجه نفوذ است یا ناکارآمدی داخلی؟ تفکیک اینها بسیار سخت است.
اما مطالعات جنبی در زمینههای دیگر بهطور تقریبی صورت گرفته است؛ بهویژه مطالعات «اقتصاد درگیری» که میتوان آنها را بسط و به خسارات ناشی از نفوذ تسری داد . این یعنی آنکه زاویه دید خود را تغییر دهیم. در اصل اهداف «نفوذ» و «درگیری» یکی هستند. هر دو بهدنبال آن هستند که حکومت مستقر را تضعیف کنند و سپس با یک جنگ داخلی از بین ببرند. یکی مانند موریانه وارد بدنه حکومت میشود و از درون آن را تضعیف و سپس نابود میکند، دیگری از بیرون حکومت را مورد حمله قرار میدهد؛ هرچند در جنگ ۱۲روزه، ترکیبی از حمله درونی و بیرونی صورت گرفته بود.
در کل میتوان گفت دشمن قبل از ورود به جنگ مستقیم از «نفوذ» بهرهبرداری میکند . «نفوذ» انواع و اشکال متعددی دارد. یک نوع از نفوذ در قالب «براندازی سیاسی» است. در این نوع نفوذ، دشمن به حمایت از احزاب یا چهرههای خاص، تزریق پول یا اطلاعات برای تاثیرگذاری در انتخابات یا قوانین داخلی میپردازد. نوع دیگر «جنگ اطلاعاتی» است که دشمن عملیات فریب، انتشار اخبار جعلی، نفوذ در رسانههای یا شبکههای اجتماعی برای دستکاری در افکار عمومی انجام میدهد. نوع بعدی، «نفوذ سایبری» است که هدف آن حمله به زیرساختهای دیجیتال، دزدی داده یا اختلال در عملکرد نهادها است. نوع دیگر نفوذ به «اهرم اقتصادی» برمیگردد که تحریم هدفمند برای تسلط یا تضعیف کشور از این نوع نفوذ است و آخرین نوع نفوذ به «گروههای نیابتی» اختصاص دارد که حمایت نظامی از گروههای شورشی یا جداییطلب است.
تعیین شاخصهای اقتصادی برای ارزیابی خسارت از نفوذ
تعیین اینکه کدام متغیر اقتصادی به چه میزان از نفوذ آسیب دیده است، چندان راحت هم نیست؛ اما میتوان آن را در ارزیابی شاخصهای اقتصادی مانند کاهش رشد تولید ناخالص داخلی یا کاهش سرمایهگذاری مستقیم خارجی برآورد کرد. درواقع بیثبات کردن سیاست کشور -که هدف نفوذ است- در میانمدت و بلندمدت خود را در این شاخصها نشان میدهد. همچنین در کوتاهمدت نوسانات نرخ ارز یا به عبارتی کاهش ارزش پول رایج کشور یا بازدهی بورس به سرعت اثرات نفوذ را بازتاب میدهند. یکی دیگر از اثرات نفوذ در رتبهبندی ریسک کشور محسوس میشود. بیثباتی سیاسی بازتاب بسیار سریعی بر رتبهبندی ریسک اعتباری کشور دارد. نمونه آن را میتوانیم در ترورهای مقامات کشوری یا سیاسی بهطور کامل ببینیم که درنهایت میتواند منجر به درگیریهای نظامی داخلی هم شود.
تعیین خسارت از درگیریهای نظامی داخلی
هانس فلیکس مولر، اقتصاددان آلمانی در سال۲۰۱۴ در مقالهای به تحلیل هزینههای اقتصادی ناشی از درگیریها علیالخصوص درگیریهای داخلی از نگاه مطالعات خرد میپردازد. تحلیل و نتایج این اقتصاددان آلمانی بسیار مورد توجه قرار گرفت. براساس بررسیهای مولر -که میتوان آن را در اقتصاد ایران هم تسری داد- هزینههای غیر مستقیم اقتصاد درگیری - آنقدر بالاتر از هزینههای مستقیم است که دولتها برای برطرف کردن آن نیازمند گذر چند نسل هستند.
هزینههای اقتصادی درگیری
به نوشته مولر، برای ارزیابی هزینههای اقتصادی درگیری، ابتدا باید نقش «پایداری اثرات» را درک کرد. حتی یک سال جنگ بهویژه اگر جنگ داخلی باشد، میتواند اقتصاد یک کشور را بهشدت فلج کند، اگر آثار آن در طول زمان باقی بماند. از نگاه مولر قاعدهای سرانگشتی در این زمینه میگوید: اگر اثرات خشونت پایدار باشند، زیان اقتصادی تنزیلشده (discounted loss) ناشی از این خشونت میتواند ۱۰ تا ۲۰برابر بیشتر از زیان مستقیمِ حین درگیری باشد.
مطالعات خرد نشان میدهند که کودکی که در معرض خشونت قرار گرفته، بهطور دائم بین ۱.۲درصد تا ۳.۴درصد از درآمدش را برای هر سال تجربه خشونت از دست میدهد. مطالعات دیگر که مستقیما تاثیر خشونت بر آموزش را اندازهگیری کردهاند، نشان میدهند که کودکان آسیبدیده از جنگ داخلی، برای هر سال درگیری، بهطور دائم بین ۰.۲ تا ۰.۲۴ سال آموزش را از دست میدهند. این به معنی کاهش دائم درآمدی بین ۲.۶درصد تا ۶.۱درصداست. حتی دورههای نسبتا کوتاه خشونت نیز میتوانند اثری بلندمدت بر بهرهوری نیروی کار داشته باشند که نهایتا بر انباشت سرمایه نیز اثر میگذارد. به این ترتیب، فاجعه انسانی ناشی از جنگ به «زیان اقتصادی آینده» نیز تبدیل میشود.
ولی این جنگها اثرات دیگر هم دارند. برای مثال: افزایش هزینه نیروی کار که در نتیجه آن ترس از خشونت و غیبت کارگران باعث افزایش ۹۳درصدی هزینه کار میشود. همچنین فروپاشی صادرات که شرکتهای آسیبدیده قادر به تولید و صادرات نیستند، صادرات این شرکتها تا ۵۰درصد کاهش مییابد و کل تجارت خارجی کشور بهطور دائم تا ۳۰درصد افت میکند. همچنین بر اثر جنگ قیمت داراییهای ثابت (مانند مسکن) تا ۴۰درصد کاهش مییابد. ساختوساز غیرمسکونی حدود ۱۰.۸درصد افت میکند و سرمایهگذاری در ماشینآلات و تجهیزات تا ۲۶درصد کاهش مییابد. سرمایهگذاری کشاورزی هم بین ۱۲درصد تا ۵۶درصد کاهش مییابد. این اثرات تنها زمانی معکوس میشوند که صلح، باعث بهبود انتظارات آینده شود. اگر صلح شکننده یا موقتی به نظر برسد، سرمایهگذاری بازنمیگردد؛ نکتهای که میتوان در آتشبس موقت فعلی دید. این نکته برای طراحی برنامههای بازسازی و تثبیت صلح بسیار مهم است. از نگاه مولر، صلحی که بیثبات تلقی شود، مانع از بهبود اقتصادی خواهد شد.
🔻روزنامه کیهان
📍 ۷ پیام روشن جنگ ۱۲ روزه
✍️ مسعود اکبری
جنگ ۱۲ روزه اخیر که در یک سوی آن جمهوری اسلامی ایران و در سوی مقابل، آمریکا، رژیم صهیونیستی(در نقش سگ زنجیری آمریکا) و برخی دولتهای اروپایی قرار داشتند، نتایج بسیار مهمی در پی داشت. این جنگ یکبار دیگر قدرت بازدارندگی ایران را به رخ جهان کشید. اتحاد ملی و همبستگی اجتماعی مردم ایران، اهمیت اعتماد به توان داخلی و لزوم توسعه روزافزون توان دفاعی و نظامی، از دیگر نتایج جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود. در این وجیزه، تلاش میکنیم به برخی از نتایج جنگ
۱۲ روزه اشاره کنیم:
۱- قدرت بازدارندگی یک کشور به توانایی آن در جلوگیری از حمله دشمنان بهوسیله تهدید متقابل بستگی دارد. در جنگ اخیر، ایران بهوضوح نشان داد که توانایی لازم برای پاسخ به هرگونه تهدیدی را دارد. به عنوان مثال، استفاده از موشکهای بالستیک و پهپاد در پاسخ به حملات، نشاندهنده این قدرت بازدارندگی بود. این در حالی است که به گفته مقامات کشورمان، ایران صرفا کمتر از ۳۰ درصد توان نظامی خود را در این جنگ استفاده کرده و از بخشهای مهم فناوریهای پیشرفته نظامی خود رونمایی نکرده است.
«نیویورک تایمز» اخیرا با اشاره به قدرت نظامی ایران در جنگ اخیر نوشت: «ایران به عنوان یک قدرت نظامی در خاورمیانه(غرب آسیا)، توانسته است از فناوریهای پیشرفته برای تقویت قدرت دفاعی خود بهرهبرداری کند.»
نکته دیگر اینکه برخلاف تبلیغات غرب، سامانههای گنبد آهنین و فلاخن داوود و تاد و... نتوانستند موج حملات پهپادی و موشکی ایران را دفع کنند. به گزارش منابع غربی، رژیم صهیونیستی برای اولینبار به تخلیه برخی مناطق مرکزی در تلآویو و حیفا مجبور شد؛ چیزی که قبلاً بیسابقه بود.
۲- یکی از دستاوردهای مهم جنگ اخیر، تقویت اتحاد و انسجام ملی در ایران بود. این جنگ با تقویت حس همبستگی میان مردم، به یک نقطه عطف در تاریخ کشور تبدیل شد. شبکه «بیبیسی جهانی» در همین زمینه در گزارشی تاکید کرد: «مردم ایران با همبستگی و حمایت از نیروهای نظامی، نشان دادند که در برابر تهدیدات خارجی متحد هستند.»
این اتحاد ملی نهتنها به افزایش روحیه نیروهای مسلح کمک کرد، بلکه موجب شد تا جامعه ایرانی بیش از پیش به اهمیت دفاع از کشور و حفظ استقلال خود پی ببرد.
مردم ایران در این جنگ بهطور گستردهای از نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی حمایت کردند و خود را به عنوان یک واحد یکپارچه در برابر تهدیدات خارجی نشان دادند. این حمایت بهویژه در قالب برگزاری راهپیماییها، تجمعات و مراسمهای بزرگ، نشاندهنده اراده ملی برای دفاع از کشور بود. ناگفته نماند که بخش قابل توجهی از رسانههای داخلی و در رأس آن، رسانه ملی و همچنین «انسان-رسانهها» نقش مهمی در تقویت این اتحاد ایفا کردند و مردم را به همبستگی و اتحاد ملی تشویق کردند.
۳- درس مهم دیگری که از جنگ اخیر میتوان گرفت، اهمیت اعتماد به توان داخلی است. جمهوری اسلامی ایران در دهههای اخیر بهطور قابل توجهی توانسته است در زمینه تولید تجهیزات دفاعی و نظامی به خودکفایی برسد. این خودکفایی به ایران این امکان را میدهد که بدون وابستگی به کشورهای خارجی، نیازهای دفاعی خود را تأمین کند.
به عنوان مثال، در طول جنگ ۱۲ روزه، ایران بهطور مؤثر از سیستمهای موشکی بومی خود استفاده کرد. روزنامه «گاردین» در همین زمینه در مطلبی نوشت: «ایران با استفاده از فناوریهای داخلی، توانسته است بهطور قابل توجهی قدرت دفاعی خود را تقویت کند و به عنوان یک قدرت نظامی معتبر در منطقه شناخته شود.»
این تلاشها بهویژه در شرایط تحریمهای اقتصادی و فشارهای بینالمللی، نشاندهنده عزم و اراده جمهوری اسلامی ایران برای
حفظ استقلال و امنیت ملی است که موجب انفعال طرف مقابل شده است.
به این خبر توجه کنید: وزارت دفاع آمریکا اخیراً پهپاد جدیدی به نام «LUCAS» را رونمایی کرده که شباهتهای چشمگیری به پهپاد ایرانی شاهد-۱۳۶ دارد. این پهپاد که توسط سازنده جنگنده پیشرفته F-۳۵ طراحی شده، نمونهای از کپیبرداری آشکار از فناوریهای پیشرفته ایران است.
۴- افکار عمومی به خاطر دارد که یک جریان سیاسی در داخل کشور طی سالیان گذشته مدعی بود «دنیای فردا، دنیای گفتمان است و نه موشک». تصور کنید که اگر بر فرض، حاکمیت در ایران، این طرز فکر را پیادهسازی میکرد و تعطیلی قدرت دفاعی و توان نظامی را رقم میزد، الان در چه وضعیتی بودیم؟!
جنگ تحمیلی اخیر، بیش از پیش ثابت کرد که تقویت صنایع دفاعی و تحقیق و توسعه در این زمینه بسیار حیاتی است. برای همین است که میگویند: «اگر صلح میخواهی، باید برای جنگ آماده باشی.» این ضربالمثل در طول تاریخ در فرهنگهای مختلف تکرار شده و به عنوان یک اصل مهم در روابط بینالملل و سیاستگذاری نظامی و دفاعی کشورها مورد توجه قرار گرفته است.
به عنوان مثال، استفاده از فناوریهای نوین مانند پهپادها و سیستمهای هوش مصنوعی در عملیاتهای نظامی میتواند به افزایش دقت و کارایی نیروهای مسلح کمک کند. بر همین اساس باید بهطور مستمر در این زمینه تحقیق و توسعه صورت گیرد و با ایجاد مراکز پژوهشی و همکاری با دانشگاهها، نیروی متخصص و ماهر تربیت شود.
نکته قابل تأمل اینجاست که همان جریان سیاسی که مدعی بود «دنیای فردا، دنیای گفتمان است و نه موشک»، اکنون نیز فعال است و این بار با «اصرار افراطگونه بر انجام مذاکره» و به عبارتی با پیشنهاد «مذاکره به هر قیمت» باز هم آدرس غلط میدهد.
۵- یکی دیگر از مهمترین دستاوردهای جنگ ۱۲ روزه، تغییر موازنه قدرت در غرب آسیا بود. این جنگ نشان داد که ایران به عنوان
یک قدرت منطقهای، توانایی دفاعی و نظامی خود را بهطور قابل توجهی تقویت کرده است. در حقیقت ایرانِ اسلامی با استفاده از فناوریهای پیشرفته و تواناییهای بومی، توانسته به یک بازیگر کلیدی در معادلات امنیتی منطقه غرب آسیا تبدیل شود.
همچنین این جنگ، جدیدترین سند تغییر در «نظم جهانی» است. در جنگ تحمیلی اخیر دولت تروریستی آمریکا و رژیم نامشروع صهیونیستی که هر دو، دارنده سلاح اتمی هستند، ایران را مورد تهاجم قرار دادند. اما در نهایت و به اذعان رسانههای غربی و عبری، با التماس خواهان آتشبس شد.
در این جنگ، برای دومین بار پس از جنگ جهانی دوم، یکی از پایگاههای دولت تروریست آمریکا در منطقه غرب آسیا (پایگاه العدید در قطر) مورد حمله ایران قرار گرفت. پیش از این نیز پایگاه عینالاسد در عراق مورد حمله موشکی ایران قرار گرفته بود. این در حالی است که تاکنون هیچ کشوری در جهان جرأت نکرده که در پاسخ به شرارتهای آمریکا، پایگاههای این کشور را مورد حمله قرار دهد.
واکنش مثبت افکار عمومی مردم منطقه و جهان اسلام و حتی سایر کشورهای جهان در شرق و غرب عالم، به این پاسخ نظامی، وجهه ایران را به عنوان کشوری مقتدر ارتقا داد. در طول این جنگ، رسانههای غربی نیز به ناچار به قدرت نظامی ایران اذعان کردند.
۶- افزایش سطح آگاهی جامعه و تقویت دشمنشناسی، از دیگر دستاوردهای جنگ تحمیلی اخیر است. قبل از شروع جنگ اخیر، نظرات متنوع و گاه متضادی درباره روابط با دولتهای غربی و بهویژه آمریکا وجود داشت. برخی افراد با نادیده گرفتن رفتارهای غیرقابل قبول و خصمانه این دولتها نسبت به ایران، دیدگاه مثبتی نسبت به آنها داشتند. اما با آغاز تهاجم وحشیانه رژیم صهیونیستی، مردم بیش از پیش به واقعیتها و ماهیت خبیث سردمداران آمریکا و تروئیکای اروپایی که حامیان اصلی رژیم صهیونیستی شناخته میشوند، آگاه شدند. این تغییر در آگاهی عمومی، یکی از نقاط عطف جنگ ۱۲ روزه بود.
۷- جنگ ۱۲ روزه اخیر تأثیرات عمیقی بر موقعیت سیاسی و بینالمللی رژیم صهیونیستی گذاشت. این جنگ همچنین بر درک جامعه جهانی نسبت به حقانیت ایران نیز تأثیر بسزایی داشت. در این جنگ، رژیم صهیونیستی با انجام حملات به زیرساختهای غیرنظامی و مناطق مسکونی، یکبار دیگر خود را در معرض اعتراضات شدید بینالمللی قرار داد. این در حالی است که ایران توانست موضع خود را به عنوان یک مدافع از حقوق خود و یک قدرت منطقهای تقویت کند.
در دنیایی که به واسطه اقدامات مخرب و جنایتکارانه دولتها و رژیمهای جنایتکار، «قانون جنگل» بر آن حاکم است، این اقتدار نظامی و دیپلماسی عزتمندانه است که احترام میآورد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ارومیه روزگاری دریاچه داشت
✍️ مهدیه بهارمست
بارها از مرگ تدریجی دریاچه ارومیه نوشتیم اما جز وعدههای روی کاغذ ندیدیم. حال دیگر بوی دریا نمیآید. تا چشم کار میکند، خشک است و نمک. ماهیها مردهاند، حال مردم خوش نیست. گویی که زندگی در اینجا متوقف شده است. نمک در هوا جریان دارد و تنفس را برای ساکنان سخت کرده است. حوالی این دریاچه ۵میلیون نفر زندگی میکنند اما بهسختی زیرا با خشکشدن دریاچه، نمک وارد زندگی مردم، دامها و گیاهان اطراف شده و تبعاتی را به وجود آورده است؛ از تنگی نفس تا سرطان پوست. اکنون دیگر چارهای برایمان باقی نمانده و نگاهها باید بهسمت آسمان رود تا شاید بارشهای پاییزی به کمکمان آید، وگرنه نه مسوولان به دادمان میرسند و نه امکانی برای آبگیری دریاچه وجود دارد.
ماجرا از دوره ریاستجمهوری احمدینژاد شروع شد. از همان دوران با ساخت پل شهیدکلانتری برای اتصال دو استان آذربایجان غربی و شرقی ضربههای اولیه به دریاچه وارد شد. ۱۷سال از آن روز کذایی که مقامات دولتی نهتنها بودجه را حیف و میل کردند بلکه کمر به قتل دریاچه بستند، میگذرد. در این مدت دولتهای متعددی با وعدههای رنگارنگ روی کار آمدند اما هیچیک قدمی برای احیای دریاچه برنداشتند. البته دولت یازدهم و دوازدهم امیدواریهایی به وجود آورد اما در دولت سیزدهم حتی آبرسانی هم انجام نشد و دریاچه ارومیه بهطور کلی به فراموشی سپرده شد. این روزها در شمال دریاچه تنها لایه نازکی از آب باقی مانده که در کمتر از یک هفته خشک میشود. جنوب دریاچه نیز حدود ۷۰۰کیلومترمربع آب دارد که تا آخر تابستان خشک میشود. البته براساس شنیدهها همین امروز هم دریاچه خشک شده زیرا طبق تصاویر ماهوارهای که روز گذشته منتشر شده، نشان از حال ناخوش دریاچه ارومیه دارد.
با روی کار آمدن رییسجمهوری از آن دیار، امیدها برای احیای دریاچه ارومیه قوت گرفت. اقدامات کوتاهمدت گذشته دیگر کارساز نیست و مرد عمل باید وارد میدان شود. شرایط فعلی دریاچه نتیجه بیفکریها و سیاستگذاریهای اشتباه دولتهای پیشین است. این در حالی است که برای احیای دریاچه ارومیه چندین راهکار وجود دارد اما اجرای آن شرط عمل است. در اولین قدم باید ۴/۱میلیارد مترمکعب حقابه دریاچه تامین شود و کشاورزی و صنعت بر مبنای حدود ۳میلیارد مترمکعب جریان داشته باشد، از سوی دیگر حدود ۶۰۰میلیون مترمکعب را هم برای حق شرب مردم سه استان آذربایجان شرقی و غربی و کردستان در نظر گرفت. مهمترین مسالهای که درخصوص احیای دریاچه نادیده گرفته شده یکسری مجموعه رفتارهاست؛ منظور همان تفکری است که وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک را تشدید کرد. دو وزارتخانه نیرو و جهادکشاورزی که خودشان در این امر مقصر بودند، مسوول احیای دریاچه شدند. طبیعتا چنین تفکری نمیتواند برای حل بحران اقدامی کند. گفتنی است پیامدهای مرگ دریاچه ارومیه نهتنها تقصیر سیاستگذاران است بلکه سدسازیهای غیراصولی ترکیه نیز باعث نابودی منابع آبی سوریه شده و گردوغبار حاصل از آن، روی حوزه آبخیزی ارومیه هم تاثیر گذاشته است. سخن را کوتاه میکنیم و به اصل ماجرا میپردازیم؛ ارومیه روزگاری دریاچه داشت.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ایران ضعیف یا قوی؟
✍️ محمد درودیان
با فرض اینکه هدفگذاری و تصمیمگیری مهاجم در استفاده از قدرت نظامی برای تامین اهداف سیاسی، در ساحت نظر و با محاسبات عقلانی و برقراری نسبت میان ابزار جنگ با اهداف و منابع و با پذیرش ریسک پیروزی صورت میگیرد، بنابراین منطق عقلانی جنگ، تابع محاسبه مهاجم از قدرت و موقعیت خود و متقابلا از موقعیت ضعیف و آسیبپذیر کشور هدف، شکل میگیرد. در واقع محاسبات مهاجم حاصل ادراک از موقعیت و تفسیر آن برای «تغییر در موقعیت»، براساس مبالغه درباره قدرت خود و آسیبپذیری طرف مقابل بنا شده است. با این توضیح، جنگ در ساحت عمل، بر پایه جنگ در ساحت اندیشه و ذهن شکل میگیرد، به همین دلیل بازدارندگی به معنای تاثیرگذاری بر نظام ادراکی-رفتاری دشمن، با استفاده از همه مولفههای قدرت، میتواند مانع از تحمیل هزینه جنگ با آشکار شدن اشتباه محاسباتی شود. براساس این مقدمه، تجربه حمله نظامی به ایران در شهریور ۵۹ از سوی عراق و حمله رژیم صهیونیستی در خرداد ۱۴۰۴، این پرسش را به وجود آورده است که: تصمیمگیری برای حمله، با فرض محاسباتی از ایران ضعیف صورت گرفته یا ایران قوی؟ طبق مستندات موجود، در هر دو جنگ روایت غالب و متقاعدکننده برای تصمیمگیری و حمله، تابع نظریه «ایران ضعیف» بود. در سال ۵۹ تصوّر میشد قدرت دفاعی ایران بر اثر تغییر نظام سیاسی و بحرانهای امنیتی و گسست راهبردی از امریکا و غرب، دچار فروپاشی شده است. چنانکه در سال ۱۴۰۴ تصوّر میشد پس از تحولات اجتماعی ایران در ۱۴۰۱ و تحولات نظامی در منطقه پس از ۷ اکتبر (۱۵ مهر ۱۴۰۲)، ج.ا.ایران ثبات سیاسی در داخل و قدرت بازدارندگی خود را در منطقه، از دست داده است. وجه مشترک مهاجمان در دو جنگ، استفاده از قدرت نظامی برای تامین اهداف سیاسی و براندازی نظام، به صورت مستقیم یا به عنوان پیامدهای تحمیل شکست نظامی بر ایران، پیشبینی شده بود. نظر به اینکه معیار پیروزی یا شکست در جنگ، با شاخص نتیجهگیری براساس اهداف مهاجم موردسنجش قرار میگیرد، فارغ از آسیب به زیرساختهای هستهای- دفاعی ایران که بیانگر شاخص قدرت ایران است، طبق ارزیابیهای موجود، حمله نظامی اسراییل و امریکا بیشتر تاثیر «انهدام تاخیری» داشته و قابل احیا و بازسازی میباشد. در هر دو جنگ، مهاجمین نه تنها در اقدام برای تغییر نظام سیاسی در ایران شکست خوردهاند، بلکه اقدام آنها زمینه ساز «انسجام اجتماعی» و «فاصلهگذاری» از متجاوز خارجی و متحد داخلی آن، شده است. مهمتر آنکه شرایط و بستر بازتولید قدرت دفاعی و گذار از وضعیت بیثبات سیاسی و تبدیل آسیبپذیری دفاعی، به ثبات سیاسی و ایجاد قدرت دفاعی را فراهم کرده است. ملاحظه یاد شده نشان میدهد مهاجمین در محاسبات خود برای هدفگذاری، تصمیمگیری و اقدام، دچار شکست راهبردی شدهاند، زیرا هزینه مسوولیت تجاوز را از نظر حقوقی-تاریخی، در حافظه تاریخی یک ملت ثبت کردهاند و زمینه چرخشهای بنیادین ذهنی و عینی برای بازتولید قدرت در ج.ا.ایران را فراهم کردهاند که مهاجمین با نگرانی از آن، هزینه جنگ را در مقایسه با توافق سیاسی پذیرفتهاند. با این توضیح، پرسش اساسی این است که آیا استناد مهاجمین به نظریه «ایران ضعیف» برای حمله، با هدف استفاده ابزاری و توجیهی برای حمله نظامی بوده است یا در حقیقت به این نظریه باور داشته و به آن عمل کردهاند؟ تفاوت مساله در این است که وقتی نتیجه حمله با محاسبات مهاجم همخوانی ندارد، این احتمال در درجه نخست تقویت میشود که مهاجم در ارزیابی خود اشتباه کرده است و اگر نظریه ایران قوی را باور کرده بود، هزینه جنگ را نمیپذیرفت و از حمله خودداری میکرد. ابعاد پیچیدهتر مساله این است که تصمیمگیری برای حمله، هر چند با توجیه ایران ضعیف صورت میگیرد، ولی اساسا با فرض نگرانی از قدرت ایران، با استفاده از فرصت، انجام میشود، اما از بیان آن به این دلیل خودداری میشود که طرح نظریه ایران قوی، مانع از حمله خواهد شد و فرصت موردنظر از دست خواهد رفت، به همین دلیل طرح نظریه ایران ضعیف، با هدف خودداری از بهرسمیت شناختن قدرت ایران، از طریق توافق سیاسی است و برای متقاعدسازی به حمله مورداستفاده قرار میگیرد. از نظر تاریخی-راهبردی وقتی مبنای تصمیمگیری و حمله در سال ۱۳۵۹ و ۱۴۰۴ با استفاده از نظریه ایران ضعیف صورت گرفته اما با نتیجه موردنظر انطباق نداشته، دو احتمال در این زمینه وجود دارد؛ احتمال اول این است که مساله اصلی مهاجمین ایران قوی است، ولی برای توجیه حمله و خودداری از دادن امتیاز و به رسمیت شناختن این قدرت، از نظریه ایران ضعیف برای استفاده از فرصت بهرهبرداری میشود. احتمال دوم این است که وجود شاخصهای آسیبپذیری و ناتوانی از نمایش قدرت بازدارندگی، موجب اطمینان مهاجم از ضعف ایران و استفاده از فرصت، برای حمله شده است. با فرض تاثیرگذاری احتمالات دوگانه که به دلیل شواهد و قرائن متفاوت، سنجشپذیری آن، بسیار دشوار و مناقشهآمیز میباشد، دستیابی به بازدارندگی از جنگ، فارغ از هر ملاحظهای، نیازمند جلوگیری از اشتباه محاسباتی مهاجم است. در غیر این صورت تغییر در محاسبه دشمن، با هزینه جنگ همراه خواهد شد. چنانکه در میانه «جنگ ناتمام» و وضعیت «آتشبس شکننده» تاکید بر «تغییر پارادایمیک» با استناد به علت وقوع جنگ یا بهرهبرداری از تاثیر رفتار مردم در شکست هدف سیاسی مهاجم، میتواند موجب اشتباه محاسباتی مهاجم و مانع از گذار از وضعیت کنونی به وضعیت باثبات شود. چنانکه از نظر تاریخی ادامه استقرار ارتش عراق در مناطق اشغالی، با وجود شکست ارتش عراق در تامین اهداف از حمله به ایران، به این دلیل صورت گرفت که عراق با مشاهده مناقشات سیاسی و درگیریهای نظامی در داخل کشور، به نتیجه رسید آنچه را که برای تامین آن از نظر نظامی ناتوان بود، میتواند با گذشت زمان به روش دیگری تامین کند. به همین دلیل ارتش عراق به جای پذیرش شکست نظامی و عقبنشینی به مرزهای بینالمللی، در مناطق اشغالی، با امید به تغییر سیاسی در ایران، مستقر شد.
🔻روزنامه شرق
📍 برنامه هستهای و سناریوهای پیشرو
✍️ کوروش احمدی
ضربالاجلی که وزیر خارجه فرانسه تا پایان ماه آگوست (۹ شهریور) برای شروع روند فعالکردن سازوکار ماشه اعلام کرد، تقابلات جاری درباره برنامه هستهای ایران را وارد مرحله جدیدی کرد. این اعلام از آنجا که بعد از تماس وزرای خارجه آمریکا، انگیس، فرانسه و آلمان انجام شد، میتواند به معنی هماهنگی آنها درباره این جدول زمانی و روش کار باشد. در این قالب، قرار است سه کشور اروپایی در چارچوب بند ۱۱ قطعنامه ۲۲۳۱ و مهلت ۳۰روزه مندرج در آن اقدام کنند و کمیسیون برجام و سازوکار حل اختلاف مندرج در بند ۳۶ و ۳۷ را که به ۳۵ روز وقت نیاز دارد، نادیده بگیرند. این روش همچنین به تروئیکا امکان میدهد کار را در دوره ریاست کره جنوبی بر شورای امنیت در سپتامبر و نه در دوره ریاست روسیه در اکتبر به انجام برساند.
از طرفی، منابع خبری مدعیاند اروپا در تماس تلفنی با آقای عراقچی در پنجشنبه گذشته از امکان تمدید ضربالاجل انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ و سازوکار ماشه مندرج در آن گفتهاند. در چنین صورتی ضربالاجل ۲۶ مهر (۱۸ اکتبر) برای مدتی تمدید خواهد شد. این منابع پیششرطهای اروپا برای این منظور را شامل ازسرگیری همکاری ایران با آژانس، ازسرگیری مذاکرات بین ایران و اروپا و محدودکردن موجودی اورانیوم غنیشده در ایران دانستهاند. آقای عراقچی طی توییتی در روز بعد از این تماس تلفنی خبر داد، اما اشارهای به پیشنهاد طرف اروپایی نکرد. خبرگزاری تسنیم نیز از بررسی امکان ملاقات ایرانیها با مقامات اروپایی در هفته جاری سخن گفته است. سؤال این است که آیا چنین ملاقاتی به مذاکره هستهای بین ایران و اروپا در طول مذاکره با آمریکا خواهد انجامید یا خیر.
ضربالاجلی که وزیر خارجه فرانسه تا پایان ماه آگوست (۹ شهریور) برای شروع روند فعالکردن سازوکار ماشه اعلام کرد، تقابلات جاری درباره برنامه هستهای ایران را وارد مرحله جدیدی کرد. این اعلام از آنجا که بعد از تماس وزرای خارجه آمریکا، انگیس، فرانسه و آلمان انجام شد، میتواند به معنی هماهنگی آنها درباره این جدول زمانی و روش کار باشد. در این قالب، قرار است سه کشور اروپایی در چارچوب بند ۱۱ قطعنامه ۲۲۳۱ و مهلت ۳۰روزه مندرج در آن اقدام کنند و کمیسیون برجام و سازوکار حل اختلاف مندرج در بند ۳۶ و ۳۷ را که به ۳۵ روز وقت نیاز دارد، نادیده بگیرند. این روش همچنین به تروئیکا امکان میدهد کار را در دوره ریاست کره جنوبی بر شورای امنیت در سپتامبر و نه در دوره ریاست روسیه در اکتبر به انجام برساند.
از طرفی، منابع خبری مدعیاند اروپا در تماس تلفنی با آقای عراقچی در پنجشنبه گذشته از امکان تمدید ضربالاجل انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ و سازوکار ماشه مندرج در آن گفتهاند. در چنین صورتی ضربالاجل ۲۶ مهر (۱۸ اکتبر) برای مدتی تمدید خواهد شد. این منابع پیششرطهای اروپا برای این منظور را شامل ازسرگیری همکاری ایران با آژانس، ازسرگیری مذاکرات بین ایران و اروپا و محدودکردن موجودی اورانیوم غنیشده در ایران دانستهاند. آقای عراقچی طی توییتی در روز بعد از این تماس تلفنی خبر داد، اما اشارهای به پیشنهاد طرف اروپایی نکرد. خبرگزاری تسنیم نیز از بررسی امکان ملاقات ایرانیها با مقامات اروپایی در هفته جاری سخن گفته است. سؤال این است که آیا چنین ملاقاتی به مذاکره هستهای بین ایران و اروپا در طول مذاکره با آمریکا خواهد انجامید یا خیر.
اگر این خبرها درست باشد، ظاهرا سناریوی جدیدی در برابر ایران قرار گرفته است. با توجه به ساختار شورای امنیت امکان اینکه اعتبار قطعنامه ۲۲۳۱ تمدید شود، وجود دارد. برای این منظور کافی است علاوه بر آمریکا، فرانسه و انگلیس، دیگر اعضا نیز با تمدید موافق باشند. رضایت ایران با تمدید، کسب رضایت اعضایی مثل روسیه، چین، الجزایر و پاکستان را تأمین و کار دریافت حداقل ۹ رأی موافق برای این منظور را آسان خواهد کرد. اما سؤالات مهمی در این رابطه وجود دارد:
آیا ایران حاضر به پذیرش شروط اروپا خواهد بود یا خیر. همکاری با آژانس مهمترین شرط است. بازگشت بازرسان آژانس به ایران و تمرکز آنها بر سه سایت هستهای که هدف حمله قرار گرفتند و نیز حسابرسی مواد هستهای تحول بسیار مهمی خواهد بود. مقامات ایرانی طی دوره بعد از تجاوزات ۱۲روزه همیشه گفتهاند که این سه سایت به شدت آسیب دیدهاند و موجب آلودگی رادیواکتیو شدهاند. مسائل مهمی که در ارتباط با سرنوشت این سه سایت و اورانیوم غنیشده وجود دارد، به مسئله دوام آتشبس کنونی ربط دارد. این موضوع در سیاست داخلی آمریکا نیز مهم است. ترامپ ظاهرا با هدف اجتناب از الزام به حمله مجدد بر «نابودی کامل» این سایتها اصرار دارد. درحالیکه برخی دوایر داخلی آمریکا و نیز اسرائیل گمانهزنیهای متفاوتی را مطرح میکنند که میتواند با تدارک حملات بیشتر بیارتباط نباشد. در چنین شرایطی حضور بازرسان آژانس میتواند تکلیف این قضایا را روشن کند.
روشنشدن تکلیف این دو موضوع هم بر نوع تقابل جاری با اسرائیل و آمریکا اثر خواهد داشت و هم بر مذاکره با آمریکا و اروپا و هم مهمتر از آن راهبرد ایران در دوره پیشرو را تحت تأثیر قرار خواهد داد. تعیین تکلیف این راهبرد اهمیت کلیدی دارد. به این معنی که مقامات باید تکلیف خودشان و تکلیف کشور را مشخص کنند که آیا قصد دارند اصالت را به دیپلماسی و مذاکره بدهند و برای این منظور با جدیت اقدام کنند یا روش دیگری را مد نظر دارند. اهمیت این موضوع از این جهت است که طی دو، سه هفته گذشته محافل نزدیک به حاکمیت از نوعی راهبرد ابهام هستهای سخن گفته و مدعی شدهاند که قانون تعلیق همکاری با آژانس در این رابطه بوده است. برخی از مقامات نیز به تلویح مطالبی در این رابطه گفتهاند. نگارنده در ۱۶ تیر طی یادداشتی تحت عنوان «ابهام راهبردی هستهای؟» در روزنامه «شرق» توضیح داد که چرا چنین راهبردی میتواند برای ایران بسیار خسارتبار باشد. به این ترتیب، پذیرش سناریوی تمدید سازوکار ماشه و شرایط آن عملا به معنی کنارگذاشتن سناریوی «ابهام راهبردی هستهای» خواهد بود.
اما سناریوی سومی نیز قابل تصور است و آن انجام مذاکرات جدی و فشرده با طرف غربی با قصد نیل به توافقی جامع در سریعترین زمان ممکن بهجای پذیرش تمدید و موکولکردن مذاکره به بعد است. اشکال بزرگ سناریوی تمدید این است که وضعیت تعلیق در کشور و تحریمهای خسارتبار همچنان ادامه خواهد یافت و کشور همچنان درگیر بلاتکلیفی و سردرگمی ناشی از احتمال ناروشنبودن افق و تردید درباره بقای آتشبس خواهد بود و این برای کشور که درگیر مسائل اقتصادی-اجتماعی عظیمی است، سم است. اکنون شاهدیم که مقامات از روند تشدید مشکل آب در شهرهای بزرگ و کل کشور خبر میدهند. کشور برای اینکه بتواند بر این مسائل حیاتی متمرکز شود، نیاز به یک دوره آرامش و عاری از تشنج در سیاست خارجی دارد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 پیششرطهای موفقیت در بازسازی اقتصادی
✍️ علی حاجیقاسمی
جنگها دیر یا زود پایان میپذیرند؛ اما ویرانی و آسیبهایی که از خود به جای میگذارند به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نیستند؛ اما با اراده و برنامهریزی میشود و باید این تجربه ملی را به فرصتی برای توسعه و پیشرفت تبدیل کرد.
جنگ اسرائیل علیه ایران که در مرحله پایانی ورود ایالات متحده را نیز به همراه داشت تنها ۱۲روز دوام آورد؛ اما در همین مدت کوتاه، متجاوزان نه تنها صنعت هستهای و موشکی که بخشی از مراکز نظامی، اداری و حتی مسکونی را نیز هدف ویرانگری خود قرار دادند. این تهاجم ویرانگر همچنین بخش مهمی از فعالیت اقتصادی را بهطور موقت و بخشی را نیز حتی برای دورهای طولانیتر به تعطیلی کشاند و با ضربه به اقتصاد ملی، بنیه دولت و نهادهای بخش عمومی را برای تامین بودجه فعالیتهای جاری در کشور دچار اختلال کرد.
حالا در خاتمه درگیریها، چالش بزرگ، بازگشت سریع اقتصاد به روالی است که نهتنها به فعالیتهای جاری اقتصادی پاسخ داده شود، بلکه به تدابیر کافی برای جبران تلفاتی که جنگ اخیر و فراتر از آن فرصتهای از دست رفتهای که طی سالهای اخیر به واسطه تحریمها بر جامعه و اقتصاد کشور تحمیل شده است نیز اندیشیده شود.
تجارب کشورهایی که پس از جنگ و ویرانیهای ناشی از آن در مسیر بازسازی و توسعه گام برداشتند، از آلمان پس از جنگ جهانی گرفته تا کشورهای بالکان، عراق یا حتی ایران خودمان، پس از جنگ هشتساله، نشان میدهد که روند توسعه اقتصادی موفق، نیازمند اقدامات راهبردی و هماهنگی است که در هر دو سطح کلان (ماکرو) و خرد (میکرو) باید صورت پذیرد. موفقیت در این فرآیند نهتنها به منابع مالی، بلکه به طراحی نهادهای موثر و سیاستهای همسو با واقعیتهای جامعه و اقتصاد ایران وابسته خواهد بود.
ثبات اقتصاد کلان و نقش نهادهای پولی: یکی از نخستین گامهای ضروری در مسیر بازسازی، تثبیت اقتصاد کلان است. در این زمینه، کشورهایی که پس از جنگ موفق شدهاند نظام پولی خود را تثبیت کرده و تورم را کنترل کنند، مسیر توسعه اقتصادی پایدارتری را طی کردهاند.
نهادسازی و بازسازی اعتماد عمومی: بازسازی اقتصادی بدون نهادهای کارآمد و شفاف امکانپذیر نیست. تجربه کشورهایی که به موفقیتهایی نسبی در بازسازی نائل شدهاند، نشان میدهد که تقویت حاکمیت قانون و ساختارهای حقوقی یکی از شروط اساسی این فرآیند بوده است. بر اساس دیدگاه پژوهشگرانی نظیر عجم اوغلو و رابینسون که برای محافل اقتصادی در ایران نیز نامآشنا هستند، توسعه پایدار تنها در صورت وجود نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر محقق میشود. در کشورهایی که نظام قضایی ناکارآمد دارند و از حلوفصل منازعات ناتوانند، سرمایهگذاری داخلی و خارجی با موانع جدی مواجه میشود. ازآنجاکه ضربه به زیرساختهای ایران در جنگ اخیر نیاز به سرمایهگذاریگسترده را اجتنابناپذیر کرده و تنش با نهادهای بینالمللی امکان سرمایهگذاری خارجی یا دریافت وام را ضعیف کرده است، بازسازی اعتماد عمومی از طریق بالابردن کارآمدی و شفافیت نهادهای قضایی و سیاسی برای جلب سرمایه در بازار ایران حیاتی خواهد بود. در کنار شفافیت نظام قضایی، اصلاح ساختار اداری نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. باتوجه به اینکه در افواه عمومی، فساد اداری و ناکارآمدی دو عارضه مزمن در ساختار مدیریتی کشور دانسته شدهاند، در شرایط پساجنگ، وجود دولت شفاف، پاسخگو و شایستهسالار نقشی تعیینکننده در جلب مشارکت عمومی و بازسازی اقتصادی ایفا خواهد کرد.
زیرساختهای اقتصادی و توسعه پایدار: یکی از پیشنیازهای کلیدی برای رشد اقتصادی و اشتغال، بهخصوص پس از جنگهایی که میزان قابل ملاحظهای ویرانگری در پی داشتهاند، سرمایهگذاری گسترده در زیرساختهاست. ساخت و توسعه جادهها، شبکه برق، سیستمهای آبرسانی و ارتباطات و در مجموع کلیه واحدهای خدماتی که در دوره جنگ صدمه دیدهاند، نهتنها موجب بهبود شرایط زندگی شهروندان میشود، بلکه زمینهساز رشد بخش خصوصی و افزایش بهرهوری ملی خواهد بود. علاوه براین، گسترش سرمایهگذاریها در زیرساختها به افزایش سریع میزان اشتغال در جامعه میانجامد و این برای بازگرداندن اعتماد و امید به خیل وسیع بیکاران که به سرعت به بازار کار و روال عادی زندگی برمیگردند، اهمیتی حیاتی خواهد داشت.
بازیابی در سطح خرد، از جامعه تا فرد: درگیری یک کشور در جنگ، بهخصوص اگر فرسایشی شود، به سرعت به تضعیف بنیه اقتصادی دهکهای پایین جامعه که اشتغال پایدار یا پسانداز لازم ندارند، منجر میشود. بنابراین بازسازی پس از جنگها تنها به حوزه سیاست و اقتصاد کلان محدود نمیشود، بلکه باید بهصورت همزمان و مکمل در سطح فردی و اجتماعی نیز دنبال شود. یکی از عناصر کلیدی در این حوزه، حمایت از کسبوکارهای کوچک و متوسط است. با علم به اینکه در ایران اشتغال در میان زنان در مقیاس بینالمللی بسیار پایین است و خانوارها معمولا یک نانآور دارند، آسیبپذیری خانوارها در صورت کاهش اشتغال ناشی از جنگ، بسیار زیاد خواهد بود؛ چون با بیکاری تنها نانآور خانواده، تنها ممر درآمد خانوار قطع میشود. بنابراین، در صورت گستردگی بیکاری ناشی از ورشکستگی واحدهای تولیدی، ارائه وامهای خرد، برنامههای ضمانتی و تسهیل ثبت کسبوکارها بسیار ضروری است که انجام آن نتایج مثبتی در ایجاد اشتغال و احیای اعتماد محلی بهدنبال خواهد داشت. در این میان مداخله بخش عمومی در ایجاد امکان برای ارائه آموزشهای فنیوحرفهای و ایجاد فرصتهای شغلی یکی از ارکان بازسازی اجتماعی محسوب میشوند.
پیششرطهای موفقیت در بازسازی اقتصادی: یکی از مهمترین درسهایی که از مطالعات میدانی و تجربیات بینالمللی میتوان گرفت، اهمیت وجود صلح پایدار و همبستگی اجتماعی سیاسی برای موفقیت برنامههای بازسازی اقتصادی است. بدون وجود امنیت اجتماعی و آشتی سیاسی، هرگونه سرمایهگذاری اقتصادی با ریسکهای بلندمدت مواجه خواهد شد. در این زمینه فرآیندهای آشتی ملی، گفتوگوی اجتماعی میان گروهبندیهای مختلف سیاسی، مرکز و استانهای حاشیهای، نیروی کار و کارفرمایان، همه و همه باید به موازات برنامههای اقتصادی پیش بروند. در همین رابطه باید در نظر داشت که رشد فراگیر و عدالتمحور نیز یکی دیگر از اصول بنیادی در بازسازی است. چنانچه نابرابریهای منطقهای و جنسیتی ملاحظه نشوند، میتوانند خود زمینهساز نارضایتیهای تازه و درگیریهای آینده شوند. بنابراین، سیاستهای بازسازی باید در طراحی خود به توازن منطقهای، مشارکت زنان و اقلیت قومی که در ایران عاملی بسیار مهم محسوب میشوند، توجه داشته باشند.
🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 حلقه گمشده گردشگری در خواب تابستانه قشم
✍️ حمید الماسینیا
قشم، با تمام ظرفیتهای منحصربهفردش در حوزه گردشگری طبیعی، فرهنگی، تاریخی و مردمی، هر تابستان بیش از آنکه مقصدی زنده و پوینده باشد، به جزیرهای خاموش و خوابرفته میماند. تابستان در قشم، بهجای آنکه فصل جوشش زندگی و اقتصاد باشد، به فصلی برای عقبنشینی فعالان گردشگری و سکوت بیپایان زیر آفتاب سوزان تبدیل شده است.قشم تنها به چند ماه محدود از سال دل بسته است؛ تعطیلات نوروز، ایام خاص مذهبی و نهایتاً چند هفته از زمستان. اما سهم این جزیره از تابستان چیست؟ آیا قرار است سال به سال این خواب تابستانه تکرار شود، یا میتوان با نگاهی تازه و خلاقانه، این ایام را به فرصتی متفاوت برای توسعه گردشگری بدل کرد؟اما آیا این خواب سنگین، تقدیر جغرافیایی جزیره است یا نتیجه غفلت مدیریتی و نبود برنامهریزی منسجم؟
آیا تابستان به معنای پایان فعالیتهاست یا میتوان آن را به نقطهعطفی برای رونق نوعی دیگر از گردشگری – گردشگری فرهنگی، خلاق، بومی و شبانه – بدل کرد؟
در شرایطی که بسیاری از مقاصد گردشگری دنیا با مدیریت هوشمند، تابستانهای داغ خود را به تجربههای خاص فرهنگی و شبانه تبدیل کردهاند، قشم هنوز به “گردشگری فصلی” محدود مانده است.
نه زیرساختهای سرمایشی متناسب با شرایط اقلیمی تقویت شده، نه بستههای سفر جذاب در تابستان طراحی شده و نه رویدادهای فرهنگی و شبانه برای جذب گردشگر در ساعات خنک شب برگزار میشود.
حلقه گمشده این میان، نداشتن یک نگاه استراتژیک به “مدیریت فصلهای خاص” است. قشم نیاز دارد از الگوهای جهانی بیاموزد؛ تابستان را نه به عنوان یک خطر که به عنوان یک فرصت بازآفرینی هویت گردشگری نگاه کند. برگزاری جشنوارههای بومی شبانه، احیای بازارهای محلی عصرگاهی، راهاندازی تورهای شبگردی در سواحل و ژئوپارکها، بهرهگیری از ظرفیت اقامتگاههای بومگردی برای رویدادهای فرهنگی و فعالسازی فضاهای بسته همچون موزهها، میتواند حلقههای گمشده را به زنجیره کامل رونق گردشگری تابستانی در قشم پیوند بزند.اکوسیستم گردشگری قشم طی دو دهه اخیر بهشدت به گردشگری فصلی وابسته شده و الگوی توسعهای آن از نوع «High Season Economy» است؛ الگویی که به طور طبیعی در مناطق با آبوهوای گرم و مرطوب، آسیبپذیری بالایی دارد. در غیاب برنامهریزی مبتنی بر مدیریت مقصد گردشگری چهار فصل، نه تنها فرصتهای ارزشمندی از دست میرود، بلکه زیرساختها نیز در طولانیمدت دچار فرسایش بهرهبرداری ناعادلانه میشوند.
قشم نیازمند گذار از الگوی گردشگری فصلی به الگوی تابآور و هوشمند است. در این میان، تابستان نباید یک «دوره رکود طبیعی» تلقی شود، بلکه فرصتی است برای بازآفرینی مقصد، تنوعبخشی به محصولات گردشگری و ارتقاء نقش مردم در توسعه پایدار.الگوی غالب گردشگری قشم، بر محور زمانهای پیک (High Season) مانند نوروز و زمستان استوار است.
این الگو منجر به تمرکز زیرساختها و منابع انسانی در ماههای خاص شده و تابستان را فاقد برنامه و کارکرد کرده است.تا کنون هیچ بسته سفر هدفمند، تخفیفهای خاص، تجربهمحور یا گردشگری رویدادمحور برای تابستان در قشم ارائه نشده است. این خلأ موجب از دست رفتن فرصتهای اقتصادی و کاهش سهم قشم از بازار سفر تابستانه شده است. گردشگری شبانه یکی از محورهای اصلی مدیریت مقصد در مناطق گرمسیری است. نبود روشنایی کافی در اماکن عمومی، فقدان برنامهریزی فرهنگی شبانه و عدم دسترسی به خدمات در ساعات غروب تا نیمهشب، این ظرفیت را بلااستفاده نگه داشته است.اکثر کسبوکارهای محلی در فصل تابستان فعالیت خود را به حداقل میرسانند. این مسئله علاوه بر ایجاد رکود اقتصادی، موجب فاصله گرفتن مردم از نقشآفرینی در توسعه پایدار گردشگری شده است.
سکوت قشم در تابستان، بیش از آنکه محصول گرما باشد، حاصل خلا برنامهریزی و سیاستگذاری است. بیدار کردن این خواب تابستانی، نیازمند جسارت مدیریتی و بینش علمی است.تجربه قشم نشان میدهد که رکود گردشگری تابستانه نه یک الزام اقلیمی، بلکه یک بحران مدیریتی است. تا زمانی که گردشگری جزیره از دیدگاه فصلی عبور نکند و برنامهریزی چهار فصل را جایگزین نگاه منفعلانه نکند، بخش بزرگی از ظرفیت توسعه پایدار در این منطقه نادیده گرفته خواهد شد.
تابستان میتواند به فرصتی برای نوآوری در صنعت گردشگری جزیره تبدیل شود، اگر حلقههای گمشده شناسایی و به زنجیره برنامهریزی متصل شوند و مدیریت هوشمند فصل تابستان نهتنها به معنای احیای اقتصاد گردشگری جزیره، بلکه گامی در جهت عدالت اقتصادی، تابآوری معیشت بومیان و استفاده بهینه از زیرساختهای موجود است. بازتعریف مدل گردشگری تابستانه، فرصتی برای شکلگیری یک اکوسیستم جدید اقتصادی بر پایه نوآوری، مشارکت و پایداری است؛ آن هم در فصلی که سالها از آن چشم پوشیدهایم.در جزیرهای که خودِ طبیعت آن “معجزهی سکوت” است، مدیریتِ خوابرفتگی آن در تابستان، بزرگترین چالش و شاید فرصتی تاریخی است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست