🔻روزنامه تعادل
📍 احساسات و بورس ایران: نبرد همیشگی عقل و هیجان
✍️ سعید امیر شاهکرمی
بازار بورس ایران صحنه نبردی همیشگی بین عقل و هیجان است. بازار سرمایه ما، مانند بسیاری از بازارهای نوظهور، به شدت تحت تاثیر احساسات سرمایهگذاران قرار دارد. در شرایطی که منطق اقتصادی حکم میکند قیمت سهام بر اساس ارزش ذاتی و عملکرد شرکتها تعیین شود، گاهی اوقات موجی از ترس و طمع بر معادلات بازار مسلط میشود و تمام محاسبات را تحتالشعاع قرار میدهد. تجربه سالهای اخیر به خوبی نشان داده که بورس ایران از الگوهای روانی خاصی پیروی میکند. معمولا با شروع رشد قیمتها، ابتدا خوشبینی محتاطانهای در بازار حاکم میشود. سپس با ادامه روند صعودی، این خوشبینی به اشتیاق و هیجان تبدیل میشود. در این مرحله است که بسیاری از سرمایهگذاران تازه وارد، با تصور سودهای کلان و سریع، به بازار هجوم میآورند. اینجاست که حباب قیمتی شکل میگیرد و قیمتها از ارزش واقعی فاصله میگیرند. اما این روند صعودی هیجانی همیشه پایدار نیست و سرانجام با تغییر جو بازار، مرحله نگرانی و سپس وحشت آغاز میشود. در این مرحله، همان کسانی که دیروز با طمع خرید میکردند، امروز از ترس میفروشند و بازار را به سقوط میکشانند. آمارهای بورس تهران به وضوح نشان میدهد که حجم معاملات سرمایهگذاران خرد در دورههای صعودی گاه تا ۳۰۰ درصد افزایش مییابد. در سقفهای بازار، سهم خریداران حقیقی به ۸۰ درصد میرسد، در حالی که در دورههای ریزشی، شاهد خروج روزانه دهها میلیارد تومان سرمایه از بازار هستیم. این نوسان شدید رفتاری، ریشه در چند عامل ساختاری دارد. از یک سو، محدودیتهای سیستم معاملاتی مانند دامنه نوسان و عدم وجود بازار دوطرفه کامل، امکان مدیریت ریسک را کاهش داده و بر نوسانات دامن میزند. از سوی دیگر، تاخیر در انتشار اطلاعات و شفاف نبودن دادهها، فضای مناسبی برای رشد شایعات و تصمیمگیریهای احساسی فراهم میکند. اما مشکل فقط به ساختارهای بازار محدود نمیشود. بخشی از این چالشها ریشه در ویژگیهای فرهنگی ما دارد. تمایل به سودهای سریع، اعتماد بیش از حد به روابط شخصی به جای تحلیل سیستماتیک و باور به شانس و اقبال در معاملات، همگی از عواملی هستند که بر رفتار سرمایهگذاران ایرانی تاثیر میگذارند. در چنین شرایطی، موفقیت در بازار بورس نیازمند مهارتهای ویژهای است. اولین قدم، تدوین یک طرح معاملاتی دقیق است که نقاط ورود و خروج، سقف سرمایهگذاری در هر سهم و قوانین مدیریت ریسک را مشخص کند. تکنیکهای خودکنترلی نیز اهمیت ویژهای دارند. گاهی یک تاخیر ۲۴ ساعته در تصمیمگیری میتواند از بسیاری از اشتباهات احساسی جلوگیری کند. ثبت دفترچه معاملات و مرور دورهای آن میتواند الگوهای رفتاری اشتباه را آشکار سازد. همچنین محدود کردن دسترسی به حساب معاملاتی در شرایط پرنوسان، میتواند مانع از تصمیمات هیجانی شود. از نگاهی کلانتر، حل این چالشها نیازمند اصلاحات ساختاری است. گسترش بازار دوطرفه، افزایش شفافیت اطلاعاتی و بازنگری در دامنه نوسان، از جمله اقداماتی هستند که میتوانند به کاهش نوسانات احساسی کمک کنند. از سوی دیگر، گنجاندن سواد مالی در برنامههای درسی و برگزاری دورههای آموزشی اجباری برای دریافت کد معاملاتی میتواند به ارتقای دانش سرمایهگذاران بینجامد. تحولات فناوری نیز میتواند در این زمینه کمککننده باشد. گسترش معاملات الگوریتمی و استفاده از هوش مصنوعی میتواند تا حدی از تاثیر احساسات انسانی بکاهد. اما در نهایت، موفقیت در بازار بورس بیش از هر چیز به مهارتهای فردی سرمایهگذاران بستگی دارد. بازار سرمایه ایران آینهای از جامعه ایرانی است که در آن امیدها، ترسها و آرزوهای جمعی متبلور میشود. در این بازار، بزرگترین جنگ، جنگ با خود است. پیروزی در این نبرد مستلزم ترکیبی از دانش، انضباط و خویشتنداری است. به یاد داشته باشید که در بلندمدت، این منطق و تحلیل است که پیروز میدان میشود، نه هیجان و شتابزدگی.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 حمله به سنگر فدرال رزرو
✍️ پویا جبلعاملی
ترامپ برهمزننده قوانین عرفی و نهادهای مدنی است. در همین چند ماه، وی با اتکا به استثنائات قانونی و با دستاویز قرار دادن شرایط «اضطراری» هر آنچه را که خواسته از وضع تعرفهها تا اخراج مهاجران بعضا قانونی بدون رای کنگره اجرا کرده است. برای او فرقی ندارد تا آزادی مشروع یک مهاجر را زیر پا لگد کند یا نهادهای مدنی چون دانشگاهها را تحت سیطره و فشار منویات خود درآورد. چنانکه در نتیجه آن امسال ثبتنام آمریکاییان در دانشگاههای بریتانیایی رکورد شکست و آنان را روانه آن سوی اقیانوس اطلس کرد؛ نشانهای از ترک برداشتن جایگاه آمریکا.
همچنانکه اعتبار دلار آمریکا نیز به واسطه سیاستهای دو بام و هوای ترامپ و جنگ تجاریاش در حال ترک برداشتن است. ترامپ آمده تا برخلاف آنچه میگوید، جایگاه ایالات متحده را در جهان به زیر کشد و حالا آخرین گامش، تقلا برای برداشتن رئیس فدرالرزرو است؛ درحالیکه بندهای قانونی شفاف برای محافظت از اتمام دوره جرومی پاول وجود دارد.
آنچنانکه در این چندماه ترامپ از کانال دادگاه عالی، اراده خود را پیش برده است، اینبار نیز از این نهاد یاری طلبیده و پاسخ شنیده که وی باید بتواند دلیلی روشن برای اخراج پاول اقامه کند. البته راههای اذیت کردن فدرالرزرو توسط ترامپ بسیار است از جمله اینکه دولت وی، بودجه بیشتر را برای نوسازی ساختمانهای فدرالرزرو تایید نکرده است تا نشان دهد، ابزار فشار آوردن بر بانک مرکزی را دارد.
فدرالرزرو را میتوان یک نهاد شبه خصوصی دانست که از دل بانکداری زاده شد؛ جایی که نیاز بود تا بیمهای مالی سیستم بانکداری توسط قرضدهنده نهایی تقلیل یابد. «فد» باید جلوی ایجاد ریسکهای عام بر سیستم بانکی را میگرفت، آنچنانکه در سال۲۰۰۷ این نهاد کارآیی خود را در کنترل دامنه بحران مالی نشان داد. اما این کارآیی تنها زمانی حفظ میشود که سیاست پولی فارغ از تصمیم دولتها و رئیسجمهوری اتخاذ شود. اگر استقلال بانک مرکزی نباشد، قدرت خلق پول در دست مطامع سیاسی قرار خواهد گرفت. جایی که دولت برای به رخ کشیدن کارآمدی خود، با کاهش نرخ بهره و افزایش تقاضا نشان میدهد، توانسته برای خیل بیشتری کار ایجاد کند و رونق در همه بازارها نمود دارد، فارغ از اینکه چنین سیاستی میتواند در ادامه باعث تورم شود. اما ترامپ میخواهد همچنان بر فدرالرزرو تسلط داشته باشد.
از همین روست که استقلال بانک مرکزی در هر کشوری، اعتبار سیاست پولی آن است و بدون این اعتبار، اثرگذاری بر انتظارات و کنترل تورم محقق نخواهد شد. اگر چنین اعتباری وجود نداشته باشد، بازارهای مالی به هراس خواهند افتاد. شاید همین امر هم بزرگترین مانع در ذهن ترامپ برای فشار بیشتر بر پاول باشد.
زیر ضرب قرار گرفتن فدرال رزرو، خودعامل دیگری به جز مساله تعرفهها، برای افول دلار آمریکا خواهد بود. ترامپ در میدانهای مختلف در حال ضربه زدن به اعتبار ایالات متحده است. اما واژگون کردن استقلال بانک مرکزی و تغییر پاول، ضربهای اساسی به نمادهای جهان مدرن است. اگر سیاست پولی ایالات متحده هم به نهاد قدرت متکی باشد، دیگر چه انتظاری از کشورهای در حال توسعه میتوان داشت؟
نهادهای مدنی آمریکا در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ به شکل غیرقابل انتظاری در حال عقبنشینی هستند. گویی تمام ساختاری که قرار بود جلوی قبضه قدرت توسط رئیسجمهوری را بگیرد، آرامآرام در حال ترک خوردن هستند. این پژواک سیاست «اول آمریکا»ست.
🔻روزنامه کیهان
📍 قدرت، تنها ضامن امنیت
✍️ جعفر بلوری
۱- چه بخواهیم و چه نخواهیم، دنیای امروز بر مدار «قدرت» میچرخد. اگر در چنین دنیایی، «قدرت» نداشته باشیم، کلاهمان پس معرکه است. اگر میبینید در قرن ۲۱، چند کشور زورگو، مقابل دیدگان میلیاردها انسان، با ابزار «رژیم صهیونیستی» مثل آب خوردن در حال نسلکشی و کشتار ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در باریکهای به نام غزه هستند، صرفا به خاطر ماهیت «تمدن وحشی غرب» و «شیطان صفتی» صهیونیزم جهانی نیست. آنها مست قدرتند. مسلح به فناوری و اقتصاد هستند و با همین ابزارهاست که قدرت را بازتولید میکنند. همین دیروز رسانهها اعلام کردند، انگلیس ۵۱ میلیارد دلار دیگر در حوزه برنامه اتمیاش سرمایهگذاری میکند! سرمایهگذاری در چنین حوزههایی همزمان با فشار به سایر کشورها برای سرمایهگذاری نکردن در همان حوزهها، ادامه همان پروسه «تولید قدرت» از سوی صاحبان قدرت است. هیچ کس با عقبنشینی از علم و تکنولوژیهای نوین به قدرت نمیرسد!
۲- سؤالها خیلی سادهاند: هدف از آن «مذاکره»ای که عدهای در کشور لحظهای از دهانشان نمیافتاد، و تنها راهحل برونرفت از مشکلات کشور را مذاکره «جار» زدند، آیا افزایش «مولفههای قدرت» ایران بود یا کاهش آن؟ آیا حریف با این مذاکرات میخواهد، تواناییهای هستهای و نظامی و دفاعی کشورمان را زیاد کند یا کم؟ آیا موضوع این مذاکرات، تواناییهای هستهای و موشکی ماست یا تواناییهای دشمن؟! آیا اصلا، نام روشی که دشمن در پیش گرفته، «مذاکره» است؟ اینکه وسط یک جنگ معتبر و تجربه شده، دشمن بگوید باید تواناییهای اتمی و موشکیات را منهدم کنی، متحدانت را ضعیف کنی، و نام آن را هم بگذارد «مذاکره برای حل اختلافات» و عدهای در کشور آن را به افکار عمومی به عنوان تنها راهحل برونرفت از مشکلات! تزریق کنند، دیوانگی هست یا نیست؟
۳- «اقدام» و «عمل»، نتیجه «مشاهده» و «محاسبه» است. هرچه این اقدام بزرگتر و مهمتر، محاسبات بیشتر و پیچیدهتر. تجاوز ۱۲روزه به کشورمان از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا، نتیجه یکسری محاسبات بود. آنها کدام کنشها و واکنشها، کدام اقدامات و صحبتها، کدام تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ ما را دیدند، محاسبه کردند و تصمیم به حمله گرفتند؟! وقتی پس از تجاوز ۱۲ روزه دشمن به کشور، به شهادت رساندن فرماندهان ارشد، به شهادت رساندن۱۱۰۰ هموطن، بمباران تاسیسات اتمی و تصریح دشمن به «رژیم چنج» و «ترور مقامات کشور» آن هم وسط مذاکره، کسانی بگویند بیایید مشکلاتمان را با مذاکره حل کنیم، چه پیامی برای دشمن مخابره میکنند؟ پیام ضعف یا قدرت؟ پاسخ خیلی روشن است. وقتی دشمن از مواضع ما، برداشت ضعف کند، چه محاسباتی میکند؟ اگر از این مواضع، پیام «ضعف» برداشت کند، چه میکند؟ همین که دشمن سیلی خورد و برای آتشبس به التماس افتاد (رجوع کنید به اظهارات نخستوزیر قطر پس از حمله ایران به پایگاه العدید) نشان میدهد، محاسبات دشمن غلط بود.نباید با موضعگیریهای غلط، ارسال پیام ضعف، دادن پاسخهای نرم به گستاخیهای و اقدامات سخت دشمن، دشمن را دوباره به «محاسبه غلط» انداخت! «له» شدن دشمن در
۱۲ روز جنگ، علاوه بر این که نشان داد، دشمن در محاسباتش اشتباه کرده، این را هم اثبات کرد که اظهارات و مواضع برخی در داخل کشور نیز اشتباه بوده! بخشی از اظهارات دیروز آقای عراقچی در مصاحبه با فاکس نیوز آیا، تکرار این اشتباهات نبود؟
۴- یک لحظه -فقط یک لحظه-تصورش را بکنید، ما در جریان مذاکراتی که به برجام ختم شد، اجازه داده بودیم برجام ۲ و ۳ و... هم شکل بگیرد. برجامهای ۲ و ۳ و... به دنبال گرفتن کدام مؤلفههای قدرت ما بود. برجام یک برای گرفتن توان هستهای بود. برجام ۲ برای توان موشکی و برجام ۳ متحدان منطقهای. اگر تواناییهای موشکی و منطقهای ما در کنار توجه ویژه خدای بزرگ به این ملت و به این کشور نبود، چه بلایی به سر ایران میآمد؟ آیا بلایی که امروز بر سر مردم سوریه و لبنان آمده، برای ما تکرار نمیشد؟ چرا هیچ مسئولی تاکنون حاضر نشده اظهارات اخیر «جیک سالیوان»، مشاور امنیت ملی پیشین آمریکا را که گفته است «ایران حاضر شده بود غنیسازی خود را به نزدیک صفر رسانده و حتی روی برنامه موشکی و متحدان منطقهایاش هم مذاکره کند»(نقل به مضمون) تکذیب کند؟
۵- وقتی در آستانه وقوع جنگ قرار دارید، باید با تمام توا و ظرفیت شما، مانع از بروز جنگ شود. اما وقتی جنگ شروع شد، باید با تمام توان و بدون ذرهای تردید، وارد میدان شد. ما اکنون در جنگ قرار داریم و فقط شکل آن پس از آتشبس تغییر کرده است. ما این جنگ را شروع نکردیم. این جنگ بر ایران عزیز تحمیل شد آن هم وسط مذاکره. و این یعنی، آنها دنبال مذاکره نبودند؛ دنبال تبدیل ایران به سوریه یا لیبی بودند و نتوانستند. این را پنهان هم نمیکنند و به صراحت میگویند. علائم دیگری غیر از این اظهارات وجود دارد که نشان میدهد، تفاوت نگاه آنها به مذاکره با نگاه ما، از زمین است تا آسمان. کمی به عقب برگردید. به ماهها و هفتههای منتهی به جنگ ۱۲ روزه. وقتی خبر میرسید که در ۵ دور مذاکره غیر مستقیم ایران و آمریکا، طرف آمریکایی اصلا جدی نیست و اظهاراتِ داخل جلسهاش با موضعگیریهای پس از جلسات متفاوت است، یعنی آنها دنبال مذاکره نبودند بلکه در حال برنامهریزی برای حمله به کشورمان بودند. هدف قطعیشان هم چند پاره کردن ایران بود، چون طبق دکترین بن گوریون، «هیچ کشوری در منطقه نباید بزرگتر و قویتر از اسرائیل باشد». آنها این هدف را با دو روش دنبال میکردند:۱- تجاوز نظامی ۲-مذاکره! در تجاوز نظامی سیلی خوردند و نتوانستند. حالا همین هدف را با مذاکره دنبال میکنند. هدف ما از مذاکره اما، لغو تحریمهای اقتصادی است! حالا باید درباره سادهلوحی کسانی که فکر میکردند دشمن به دنبال لغو تحریمهای اقتصادی ایران است، چه باید گفت؟!
۶- ماجرای ۲۳ خرداد ماه، خیلی شفاف، «غلط» بودن مسیر طیفی از مدعیان اصلاحات را نشان داد. «حمله به ایران وسط مذاکره» که در این روز رخ داد، برای تحلیل مسئله این یادداشت، گزاره مهمی است. هیچ مدعیِ اصلاحطلبی نمیتواند صحت این گزاره را رد کند. حالا امروز این طیف باید پاسخ دهد که آیا، این که چند دهه است میگوید «با مذاکره سایه جنگ را از کشور دور کردیم» از سر کج فهمی بوده یا نه، با حساب و کتابهایی این ادعاها را مطرح کرده است؟ باید پاسخ دهد، وقتی دشمن با شعار «تغییر رژیم» به ایران حمله نظامی کرده و از قضا سیلی سختی میخورد، و بلافاصله این طیف وارد شده و از لزوم «تغییر پارادایم» سخن میگوید! این «هماهنگی» اتفاقی است یا نوعی تقسیم کار یا حتی «پلن بی» است؟! این که چند ماه قبل از تجاوز رژیم صهیونیستی به کشورمان، فیلتر برخی پیام رسانهای بدسابقه و مورد استفاده دشمن در این جنگ برداشته میشود، چطور؟ این هم اتفاقی است؟ لایحه دو فوریتی که اسفند ماه ۱۴۰۳ اعلام شد، برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارسال شده چطور و.....
۷- در نظام بینالملل، قدرتها نه بر اساس اخلاق و مرام و رفاقت، که بر اساس منافع و محاسبات «عمل» میکنند. رفتار و گفتار و عمل مقامات یک کشور در این محاسبات موثرند. ایران عزیز نیز اگر در چهار دهه گذشته توانسته در برابر فشارها مقاومت کند، نه به خاطر مذاکره و امتیاز دادن به دشمن بلکه به دلیل حفظ و تقویت مولفههای قدرتش بوده است. سؤال اساسی اما اینجاست: آیا مذاکرهای که طرف مقابلش با تابلویی مثل «اجرای دکترین بنگوریون» حاضر شده و هدفش «براندازی» بود، میتواند به قدرتمند شدن کشور بینجامد؟ وقتی دشمن پس از تجاوز با پاسخ قاطع ایران مواجه میشود و به آتشبس تن میدهد، اما بلافاصله طیفی در داخل پیدا میشود که دم از «مذاکره» میزند، چه سیگنالی به دشمن ارسال میشود؟ دشمن این را نشانه ضعف میبیند یا قدرت؟ راهحل واقعی تعامل هوشمندانه در کنار افزودن بر مؤلفههای قدرت است، نه کاهش این مولفهها.
🔻روزنامه همشهری
📍 مشارکت ملی در روزهای سخت آبی
✍️ هاشم امینی
مدیریت منابع آب در ایران دیگر تنها بر دوش وزارت نیرو نیست. این مسئله، امروز به یک دغدغه ملی بدل شده که همه ارکان حاکمیت، دستگاههای اجرایی، نهادهای اقتصادی، بخش خصوصی و عموم مردم باید در آن نقشآفرینی کنند.
عبور از بحران آب بدون حکمرانی یکپارچه، بازنگری در الگوی کشت کشاورزی، توسعه سامانههای نوین آبیاری، استفاده هوشمندانه از پساب در صنعت و اصلاح الگوهای مصرف، ممکن نیست.
خوشبختانه در سالهای اخیر، مجلس شورای اسلامی و دولت، گامهای مهمی برای تدوین سیاستهای کلان و حمایت از اقدامات اصلاحی در این حوزه برداشتهاند، اما واقعیت این است که موفقیت این سیاستها نیازمند همکاری واقعی و عملی همه دستگاهها و عموم شهروندان است.
تابستان ۱۴۰۴ یکی از سختترین دورههای تأمین آب کشور را رقم زده است. کاهش بارشها، موج کمسابقه گرما و مصرف بیرویه، همزمان فشار بیسابقهای بر شبکههای تأمین آب وارد کردهاست. ذخایر سدهای کشور کاهش نگرانکنندهای یافتهاند و در کنار تبخیر بالا، منابع آبی ما با سرعتی بیشتر از همیشه تحلیل میروند. در چنین شرایطی، تأمین پایدار آب شرب بدون مشارکت مردم امکانپذیر نیست.
در حال حاضر، ۵۳شهر با تنش آبی و ۲۵استان با کمبود منابع مواجهند. اصلاح رفتار مصرفی تنها راهکار واقعی و کمهزینه برای عبور از این بحران است. برداشت بیرویه از منابع زیرزمینی که سالها بخش مهمی از تأمین آب شرب را پوشش میداد، امروز به کاهش سطح آب و تخریب سفرههای آبی منجر شده است. این روند نشان میدهد که دیگر فرصتی برای ادامه رفتارهای نادرست نمانده است.
مصرف سرانه آب شرب در ایران از میانگین جهانی بسیار بالاتر است. این مسئله حتی در سالهای پربارش نیز کشور را در معرض بحران قرار میدهد. تجربه جهانی نشان داده است که راهکارهایی همچون فرهنگسازی، نصب تجهیزات کاهنده مصرف و پایش دقیق مصارف در پایداری منابع نقش مؤثری دارند. کاهش ۲۰درصدی مصرف در هر خانوار، میتواند روزانه میلیونها مترمکعب آب صرفهجویی و از افت فشار و قطعی در شبکه جلوگیری کند.
بسیاری از مصارف غیرضرور مانند شستوشوی خودرو با آب شرب، آبیاری بیرویه فضای سبز و استفاده غیرهدفمند از آب در صنایع، باید فورا اصلاح شود. صرفهجویی در این زمینهها نهتنها به تابآوری شبکه کمک میکند، بلکه به حفظ منابع برای نسلهای آینده نیز منجر میشود.
علاوه بر مردم، نقش دولت، شهرداریها، صنایع، اصناف و نهادهای غیردولتی نیز حیاتی است. سرمایهگذاری در بازچرخانی آب، توسعه فناوریهای کاهش مصرف، نوسازی شبکهها و مدیریت هوشمند منابع باید بهعنوان سیاستی فراگیر در دستور کار باشد. مدیریت مصرف نباید فقط در شرایط بحرانی مورد توجه قرار گیرد، بلکه باید بخشی از نگاه راهبردی به توسعه کشور باشد.
آب در اقلیم ایران محدود و تجدیدناپذیر است؛ حتی درصورت وقوع بارشهای بالا اگر الگوهای مصرف اصلاح نشوند، بحرانهای بعدی اجتنابناپذیر خواهند بود.
باید باور کنیم که اسراف در هر شکل و مقیاسی غیرقابلپذیرش است.
همانگونه که ملت ایران در روزهای سخت با اتحاد و همبستگی از آزمونهای دشوار عبور کرده، امروز نیز نیازمند همین مشارکت ملی هستیم. عبور از بحران آب، تنها با همراهی مردم، تدبیر مدیران و نقشآفرینی بخش خصوصی ممکن خواهد بود. آیندهای پایدار را فقط با مسئولیتپذیری جمعی میتوان ساخت.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 فاصله بیمه تکمیلی با اهداف اصلی
✍️ نبیاله عشقی ثانی
آنچه امروز از عملکرد بیمه تکمیلی در جامعه مشاهده میشود نشان دهنده نارضایتی اکثریت بیمهشدگان از عملکرد این نوع بیمههاست. ابتدا باید یادآور شویم در گذشته عموم بیمه شدگان با این مشکل مواجه بودند که خدمات بیمههای پایه به میزانی کفایت نیست تا آنان را به یک بهبودی و درمان کافی برساند پس مجبور میشدند برای درمانشان به پزشکان، مراکز درمانی و بیمارستانهای غیر دولتی و خصوصی مراجعه کنند که هزینههای زیادی برای آنان داشت. این موضوع نارضایتی و فشار زیادی به کارکنان عموما بخش دولتی وارد میکرد لذا مسئولان ذیربط در موضوع را وادار کرد سیستم بیمه تکمیلی را برای جبران این نقیصه طراحی و راهاندازی کنند.
اکنون چندین سال از اجرای بیمه تکمیلی میگذرد البته لازم به یادآوری است بیمههای پایه مثل بیمه خدمات درمانی یا بیمه سلامت و بیمه تامین اجتماعی اقداماتی مفید و موثر بوده و هست لیکن نیازمند بررسی و اصلاح قوانین، مقررات و ضوابط مورد عمل توسط دستگاههای متولی درمان کشور است تا به کارآمدی مورد انتظار جامعه یعنی بیمه شدگان ذیربط برسند. نکته مهمی که بهعنوان یک سوال بسیار مهم مطرح است آن است که متاسفانه شرکتهای مجری بیمه تکمیلی بیمه شدگان، با مراکز درمانی شناخته شده و بیمارستانهای معتبر اقدام به انجام تفاهمنامه درمانی نمیکنند تا فرد بیمه شده در زمان بیماری با معرفی خودش به عنوان اینکه تحت پوشش بیمه تکمیلی است بدون پرداخت هزینه درمان شود و بعد مرکز درمانی مربوطه هزینه انجام شده را از شرکت طرف قرارداد بگیرد. متاسفانه اکنون این وضعیت حاکم است که فرد تحت پوشش بیمه تکمیلی درست در زمان بیماری مجبور میشود با مراجعه به اشخاص مختلف و قرض گرفتن از دیگران پول لازم برای درمانش را تهیه کند و به مراکز درمانی پرداخت کند و بعد از بهبودی مدارک و مستندات انجام هزینه را از مراکز درمانی بگیرد و به شرکت بیمه کننده تحویل بدهد و چند ماه حتی یک سال رفت و آمد کند تا شاید بتواند بخشی از هزینه پرداخت شده را دریافت کند که متاسفانه به طور معمول به دلایلی مثل ناقص بودن مدارک و مستندات پزشکی، دستور پزشک، ناقص بودن پاسخهای مراکز تشخیصی یا آزمایشگاهها یا کپی بودن برخی از مدارک بعد از رفت و آمدهای فراوان نهایتا در موارد بسیاری بخش بزرگی از هزینههای پرداخت شده توسط بیمه شده مورد تایید شرکت بیمه تکمیلی قرار نگیرد و پولی پرداخت نشود. این وضعیت باعث شده اصل و هدف برقراری بیمه تکمیلی که ازبین بردن اضطراب و نگرانی به هنگام بیماری بود زیر سوال برود، چرا مسئولان تصمیم گیرنده در نهادهای مسئول مشکلی به این مهمی را که همه روزه هزاران نفر در کشور با آن مواجه هستند مورد بررسی رسیدگی و اصلاح قرار نمیدهند؟ چرا بازرسان و ماموران مسئول در دستگاههای متولی یک تحقیق و بررسی علمی در این رابطه انجام نمیدهند تا قبل از اینکه این همه فشار به مردم وارد شود و نارضایتی پیش آمده همه را از عملکرد متولیان ناخشنود کند اقدامات اصلاحی به عمل آورند. توجه داشته باشیم که بیتوجهی به این معضلات و تصمیمگیریهای اشتباه از جمله عوامل نارضایتی مردم به شیوه دیوانسالاری کشور است که میتواند ضرر و زیان فراوانی به کلیت کشور وارد کند پس باید به سرعت مورد بازبینی و اصلاح قرار گیرد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 لزوم حل معضل حاشیهنشینی
✍️ منصور غیبی
قیمتها هر سال مستاجران را یک گام به عقب میکشاند و باعث کوچ اجباری آنها به شهرهای دورتر میشود. در سالهای اخیر، افزایش سرسامآور هزینههای زندگی بسیاری از شهروندان را به سوی شهرهای حاشیهای کلان شهرها سوق داده است اما گزارشهای میدانی نشان میدهد که این مهاجرت به حاشیه، نه تنها مشکلات مالی این افراد را حل نکرده، بلکه با افزایش چشمگیر اجاره بها در شهرستانهای اطراف، بار مضاعفی بر دوش آنها نهاده است. این وضعیت، موجی از مهاجرتهای جدید به حاشیه شهر و مناطق بیدفاع شهری را به دنبال داشته است.
مشکل اصلی اینجاست که دست موجر برای افزایش قیمت اجاره باز است و نظارتی هم بر آن نیست. نظارتی که شاید اگر بود میتوانست نظام برده داری مدرن را کاهش دهد.
مالکان اعلام میکنند که صاحب خانه هستند و میتوانند بر ملکشان هر قدر که میتوانند قیمت بگذارند و در کنار آن قانونی هم وجود ندارد که مانعی برای این کار باشد، بماند که در قرارداد اجاره مسکن طبق ماده ۱۰ قانون مدنی، تابع آزادی اراده طرفین است و میتوان گفت افزایش قیمت اجاره مسکن فقط بر اساس توافق انجام می شود.
این افزایش، در حالی رخ میدهد که بسیاری از فعالان بازار مسکن، این قیمتها را غیرواقعی و خارج از توان مالی مستأجران میدانند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 چقدر تا سقوط دلار فاصله داریم؟
✍️ سمیه لطفی
از زمان بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، سرمایهگذاران امریکایی به حدی شوکهای مختلفی را تجربه کردهاند که امروز فقط اتفاقی سخت میتواند آنها را غافلگیر کند. اعلانهایی که قبلا همچون بمب خبری بودند، مانند تصمیم رییسجمهور امریکا برای اعمال تعرفه ۵۰درصدی روی مس یا تعرفه ۳۰ درصدی علیه اتحادیه اروپا، امروز تا حدی با بیتفاوتی مواجه میشوند. ۱۶ جولای زمانی که دونالد ترامپ میخواست جروم پاول، رییس فدرال رزرو را اخراج کند یک نمونه استثنایی بود. با این وجود واکنش بازار به آن نسبتا ملایم بود؛ افزایش نرخ سود اوراق خزانه و افت دلار. پس از آن دونالد ترامپ عقبنشینی کرد و بازار به حالت عادی برگشت. فردای آن روز بازار بورس امریکا به بالاترین سطح تاریخی خود رسید.
اگرچه سرمایهگذاران تا حدی به این هرجومرج عادت کردهاند، اما نسبت به آن کاملا بیتفاوت نیستند. کاهش حدود ۱۰درصدی ارزش دلار در برابر سبدی از ارزهای کشورهای ثروتمند از زمان آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ نشانهای نگرانکننده است. دقیقا برخلاف آنچه اسکات بسنت، وزیر خزانهداری، پیشبینی کرده بود که تعرفهها از طریق کاهش نیاز شرکتهای امریکایی برای خرید ارز خارجی در واردات باعث تقویت دلار خواهند شد. از تعرفههای ناپایدار گرفته تا کسری بودجههای سنگین، دلایل زیادی وجود دارد که باعث نگرانی سرمایهگذاران در مورد سرمایهگذاری در امریکا میشود. اما این نگرانیها تا چه حد است؟ به عبارت دیگر سه ماه پس از «روز رهایی» ترامپ، جایگاه امریکا به عنوان مکانی امن برای سرمایهگذاری تا چه حد آسیبدیده است؟
برای بررسی این موضوع، باید به عامل اصلی نوسانات دلار نگاه کرد؛ تفاوت نرخ بهره بین امریکا و سایر کشورها. در بازارهای توسعهیافته، ارزش ارز معمولا با افزایش نرخ بهره بالا میرود، زیرا سرمایهگذاران خارجی به دنبال سود بیشتر هستند. این رابطه در ماه آوریل دچار اختلال شد، زمانی که اعلامیههای تعرفهای ترامپ سرمایهگذاران را به فروش داراییها در امریکا ترغیب کرد و در نتیجه نرخ بهره اوراق خزانهداری بالا رفت و دلار سقوط کرد. این الگو یعنی حرکت معکوس نرخ بهره و نرخ ارز معمولا در بازارهای نوظهور دیده میشود. این اتفاق در بریتانیا در بازار اوراق قرضه سال ۲۰۲۲ نیز رخ داد، زمانی که بودجه پیشنهادی لیز تراس، نخستوزیر وقت، خطر بحران مالی را ایجاد کرد.
از آن زمان تاکنون، دلار و تفاوت نرخهای بهره دوباره با هم به صورت هماهنگ تغییر کردند (جز مورد اخیر جروم پاول) . با این حال، دلار هنوز نتوانسته ارزش از دست رفته در آوریل را جبران کند که نشاندهنده لطمهای پایدار به ارزش آن است. ارزیابی اینکه فقط تفاوت نرخ بهره، دلار را کجا قرار میدهد، کافی نیست، زیرا در بلندمدت عوامل دیگری مانند رشد اقتصادی نسبی نیز روی ارزها تاثیر میگذارند، اما تمام این شواهد به خوبی آسیبهایی را که ترامپ به بازار وارد کرده است، نشان میدهد.
یکی دیگر از ویژگیهای همیشگی دلار این است که در زمان ناآرامی بازار سهام، قویتر میشود، زیرا سرمایهگذاران به دنبال داراییهای امن در امریکا میروند. اما این الگو هم در ماه آوریل معکوس شد. شاخص ویکس (Vix) که شاخص نوسانات بازار سهام است و معمولا میزان ترس سرمایهگذاران را میسنجد، بالا رفت درحالی که دلار سقوط میکرد. استیون کامین از اندیشکده امریکن اینترپرایز پیشنهاد کرده که از رابطه بین شاخص ویکس و دلار، پس از تعدیل متغیرهایی مانند نرخ بهره، به عنوان شاخصی از شکنندگی دلار استفاده شود. این روش به تشخیص زمانهایی که احتمال دارد سرمایهگذاران، برخلاف روال تاریخی، از دلار دور شوند، کمک میکند. شاخص استیون کامین شکنندگی فزاینده دلار را پس از «روز رهایی» نشان داد و این وضعیت در هفتههای بعد بدتر شد. اما پس از آن به سطح قبل از تحلیف بازگشت و از ماه گذشته در همان سطح باقی ماند، بنابراین دلار شاید آسیبدیده باشد، اما این آسیب وخیمتر نمیشود. بدتر شدن اوضاع احتمالا نیازمند یک بحران جدی دیگر خواهد بود؛ بحرانی فراتر از نمایش هر روزه کاخ سفید که سرمایهگذاران متوجه شدهاند باید آن را نادیده بگیرند.
البته احتمال بروز تنش وجود دارد، بهطور مثال اگر تهدیدهای تعرفهای اخیر دونالد ترامپ واقعا در اول آگوست اجرایی شود، نرخ موثر تعرفههای امریکا دوباره به همان سطوحی باز خواهد گشت که در آوریل باعث نگرانی شدند. فشار سیاسی بر فدرال رزرو ممکن است غیرقابل کنترل شود و البته با وجود دونالد ترامپ، احتمال اتفاقات پیشبینی نشده همیشه وجود دارد. تنها زمانی که توفان بعدی فرا برسد، میتوان بهطور کامل میزان آسیب وارده به دلار را سنجید. اگر آشوبهای سال ۲۰۲۵ نشانه آن باشند، ناظران دلار احتمالا مدت زیادی منتظر نخواهند ماند.منبع: اکونومیست
🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 قفل تردد در مناطق آزاد هرمزگان!
✍️ یعقوب دبیرینژاد
سه دهه وعده و وعید، اما هرمزگان همچنان پشت درهای بسته عدالت ایستاده است. در حالی که مناطق آزاد دیگر کشور آزادانه خودروهای خود را به جادههای استان میفرستند، پلاکهای کیش و قشم همچنان در محاصره جزیرهها گرفتارند.
در جنوب ایران، جایی که خورشید داغ خلیجفارس بر زندگی مردمان پرتلاش هرمزگان سایه انداخته، دو جزیره کیش و قشم بهعنوان نخستین مناطق آزاد کشور، با وعده توسعه و رفاه اقتصادی از سال ۱۳۶۸ شکل گرفتند. قرار بود معافیتهای گمرکی و تسهیلات تجاری، باری از دوش مردم بردارد، اما پس از سه دهه، هرمزگان همچنان قربانی تبعیضی آشکار است.
چرا خودروهای پلاک کیش و قشم، برخلاف سایر مناطق آزاد، تنها به محدوده جزیرهای خود محدودند؟
در سایر مناطق آزاد مانند اروند، ارس، انزلی، ماکو و چابهار، محدوده تردد خودروها بهمرور گسترش یافت. اروند امروز کل خوزستان را پوشش میدهد، انزلی به سراسر گیلان رسیده و حتی سیستان و بلوچستان، به لطف تصمیم شجاعانه اولین استاندار اهل سنت بلوچ خود، از این محدودیتها عبور کرده است. اما قشم و کیش، با وجود قدمت، همچنان در قفسی جزیرهای محصور ماندهاند.
وعدههای بیسرانجام از دولت احمدینژاد تا امروز، وعده رفع این تبعیض بارها تکرار شده است. نمایندگان مجلس، از جمله احمد مرادی، بارها بر این «یک بام و دو هوا» اعتراض کردند. اما هر بار با رفتن مسئولان از هرمزگان، وعدهها نیز رنگ باخت.
نیاز حیاتی به خودروهای باکیفیت اقلیم هرمزگان با گرمای طاقتفرسا، رطوبت بالا و جادههای طولانی، خودروهای باکیفیت را به یک ضرورت بدل کرده است. مناطق آزاد میتوانند با واردات ارزانتر، بخشی از این نیاز را پاسخ دهند، اما مردم هرمزگان همچنان ناچارند خودروهای داخلی گران و کمکیفیت را تحمل کنند. آیا این عدالت است؟
امید به محمد آشوری، استاندار بومی اکنون که دولت اختیارات ویژهای به استانداران داده، نگاه مردم به محمد آشوری دوخته شده است؛ کسی که دردهای این خاک را میشناسد و میتواند این تبعیض تاریخی را از میان بردارد. هرمزگان سزاوار آن است که مانند خوزستان یا سیستان، از مزایای واقعی مناطق آزاد بهرهمند شود.
تا کی باید منتظر ماند؟
دههها محرومیت و وعدههای توخالی، صبر مردم را به سر آورده است. اکنون زمان آن رسیده که با تصمیمی شجاعانه، قفل رفاه و توسعه در این استان باز شود. هرمزگان، با تمام ظرفیتهای اقتصادیاش، حق دارد از ابتداییترین امتیاز مناطق آزاد خود برخوردار باشد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست