نقد صریح و بیتعارف
آخوندی معتقد است که کشور در برههای حساس نیاز به گفتوگوهای صریح و بیتعارف دارد. او مصلحتاندیشی و پردهپوشی را مانعی برای پیشرفت میداند و معتقد است که تلخی برخی سخنانش، مانند دارویی تلخ اما ضروری، برای درمان مشکلات جامعه لازم است. این نگاه شاید توضیحدهنده رفتارهایی باشد که برخی آن را «غرور» یا «تکبر» تفسیر میکنند. اما موافقانش میگویند این صراحت، نشانه شجاعت او در بیان حقیقت در فضایی است که محافظهکاری غالب است.
رسانه و ضد رسانه
یکی از جنجالیترین لحظات آخوندی، واکنش او به یک خبرنگار بود که میکروفنش را کنار زد. او معتقد است بین «رسانه» و «ضد رسانه» تفاوت وجود دارد. به باور او، رسانه واقعی در پی حقیقت است و باید به آن پاسخگو بود، اما ضد رسانه، که به گفته او صداوسیما نمونهای از آن است، در انحصار یک اندیشه خاص قرار دارد و بهجای اطلاعرسانی، پروپاگاندا میکند. این دیدگاه، ریشه در نقد او به ساختارهای رسانهای دارد که بهزعم او، بهجای تقویت گفتوگوی ملی، تفرقه ایجاد میکنند.
مسکن مهر: تعهد به اجرا، نقد به محتوا
موضع آخوندی درباره مسکن مهر نیز از جنجالیترین بخشهای کارنامهاش است. او بارها گفته که مسکن مهر را «مزخرف» میداند، اما این به معنای بیتوجهی به تعهدات دولت پیشین نبود. آخوندی تأکید دارد که با وجود عدم اعتقاد به این پروژه، به تعهدات دولت قبل پایبند ماند، هرچند شخصاً هیچ پروژه مسکن مهری را افتتاح نکرد. او معتقد است که مسکن مهر، با طراحی بیهویت و نادیده گرفتن فرهنگ و نیازهای واقعی مردم، نهتنها به حل بحران مسکن کمک نکرد، بلکه مشکلات زیرساختی و اجتماعی جدیدی ایجاد کرد. این نقد، ریشه در دغدغه او برای شهرسازی مبتنی بر هویت ایرانی دارد.
ایده ایران: چتری برای اتحاد
آخوندی در دهه هفتاد، با وجود نزدیکی به اکبر هاشمی رفسنجانی و حضور در دولتش، بیتعارف سیاستهای شهرسازی تهران را نقد کرد و علیه تراکمفروشی و در دفاع از حقوق شهروندی نوشت. در دوره وزارت در دولت روحانی نیز، با وجود رفاقتهای قدیمی و اتحادهای سیاسی، زیر بار سیاستهای «بکوبیم و بسازیم» در نوسازی بافتهای فرسوده نرفت. او بهجای تقلید از مدلهای غربی، بهدنبال محلههایی بود که حس تعلق و فرهنگ ایرانی را زنده کنند.
ایده محوری آخوندی، «اندیشه ایران» است. او ایران را هویتی تاریخی و فرهنگی چند هزار ساله میداند که اقوام، زبانها و گروههای مختلف را زیر یک چتر جمع کرده است. این هویت مشترک، مانند چسبی قوی، میتواند اختلافات را کاهش دهد و اتحاد ایجاد کند. به باور او، بدون درک این هویت، ایران بین تجدد، ناسیونالیسم و امت اسلامی گیر کرده و سیاستهایش به بنبست رسیده است. با تکیه بر «ایده ایران»، میتوان چارچوبی مشترک ساخت که همه آن را بپذیرند و حس غرور به هویت ملی، سرمایه اجتماعی و اعتماد را تقویت کند. این اعتماد، کلید حل مشکلاتی مثل فقر، بیثباتی اقتصادی یا بحران آب است.
نقد اخوانگرایی و سلفیگری شیعی
آخوندی، با وجود صبغه مذهبی، بیتعارف از ایستادگی در برابر اخوانگرایی و سلفیگری شیعی سخن میگوید. او معتقد است این جریان، که به باور او در نهادهای قدرت نفوذ کرده، انسانها را به بردگی میکشاند و تشیع را از ماهیت عرفی و انسانیاش دور کرده است. در مقابل، او بازگشت به توحید و تشیع عرفی را راه نجات میداند؛ تشیعی که وفاداریاش به ارزشهای انسانی است، نه ابزار کسب قدرت. این موضع، برای برخی عجیب است: چگونه یک روحانیزاده اینگونه بر بخشی از مبلغان دینی میتازد؟ اما برای آخوندی، این نقد ریشه در تعهد به هویت ایرانی و دغدغههای انسانی دارد.
سیاسیترین وزیر؟
بیژن زنگنه، شیخالوزرای جمهوری اسلامی، روزی درباره آخوندی گفت: «به اعتقاد من، عباس آخوندی سیاسیترین وزیر بعد از انقلاب است. کسی که سیاست را خوب میفهمد و خود را بهروز نگه میدارد.» این توصیف، شاید خلاصهای از آخوندی باشد: شخصیتی که فراتر از حاشیهها، با دغدغه هویت، فرهنگ و پیشرفت ایران، همچنان در سپهر عمومی کنشگری میکند.
در رمان غرور و تعصب جین آستن، شخصیتی به نام آقای دارسی وجود دارد؛ مردی که در نگاه اول مغرور، سرد و حتی غیرقابلتحمل به نظر میرسد، تا جایی که دیگران را با رفتارش میرنجاند. اما با گذر زمان، لایههای عمیقتر وجودش آشکار میشود: قلبی اصیل، خیرخواه و سرشار از مسئولیت برای آنچه درست است. کسانی که عباس آخوندی را خوب می شناسند می گویند او دارسی ایران است؛ شاید سخنان تند و صراحتش او را در ظاهر مغرور یا ناملایم نشان دهد، اما در باطن، او برای هویت ایران، برای رهایی از بنبستها و برای آیندهای روشنتر میجنگد. مانند دارسی که با شجاعت و فداکاری، حقیقت وجودش را به اثبات رساند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست