🔻روزنامه تعادل
📍 محرمانههای سفر پزشکیان به چین
✍️ مجیدرضا حریری
سفر رییسجمهور به بندر تیانجن چین برای حضور در اجلاس شانگهای از چند جنبه دارای اهمیت و توجه است؛ سفری که در بطن آن رییسجمهور دیدارهایی با رهبران کشورهای مختلف حاضر در این اجلاس از جمله چین، روسیه، هند، ترکیه، تاجیکستان و سایر اعضا انجام داد و توافقسازیهایی برای افزایش همکاریهای مشترک اقتصادی صورت گرفت. اما پرسشی که ممکن است برای بسیاری از ایرانیان شکل بگیرد، آن است که ارزش افزوده این نوع مراودات برای اقتصاد ایران چیست؟ قبل از هر چیز باید توجه داشت که این سفر در قالب یک سفر چندجانبه برای شرکت در اجلاس بینالمللی شانگهای صورت میگیرد که میزبان دورهای آن هم چین بوده است. در خلال این سازمان اما همکاریهای شکل گرفته میان چین، روسیه، هند و البته ایران در این سازمان بلوکی را تشکیل میدهد که دستاورد بسیار مهمی است. نکته جالب توجه اینکه با توجه به رفتارهای امریکای مدل ترامپ، حتی کشور هند هم که معمولا با سایر اعضای شانگهای ساز ناکوک داشت، همساز شده است و مواضعی در راستای سایر رهبران شانگهای و علیه نظم موجود جهانی ساز میکند. رییسجمهور ایران هم پیشنهاداتی برای جایگزینی دلار با ارزهای ملی، همچنین ایجاد صندوقی برای مقابله با تحریمها و...مطرح کرده که در جای خود قابل توجه است. البته اینکه آیا حتما همه پیشنهادات پذیرفته میشود یا نه؟ هنوز مشخص نیست؛ اما طرح این مطالبات در این اجلاس بازخوردهای قابل توجهی داشته است. ایران هم در بریکس و هم در شانگهای این رویه را پیگیری میکند تا با ایجاد نوعی از مراودات مالی بین کشورها، از سیطره دلار بر ساختارهای مالی کشورها جلوگیری کند. در بریکس هم بخش عمدهای از اعضای کشورهایی چون روسیه، چین و هند هستند که همراه با ایران بلوک ویژهای را شکل میدهند. این همپوشانیها و همراهیها که طی سالهای اخیر در بریکس، شانگهای و اجلاس اوراسیا شکل گرفته ظرفیتهای ویژهای را به نفع کشورهای مستقل ایجاد میکند. تا جایی که میدانم یک صندوق ساز و کار مالی در شانگهای در حال طراحی است تا وامهایی را به اعضای کمتر توسعه یافته شانگهای برای پروژههای زیربنایی آنها اعطا کند. موضوعاتی چون سازوکارهای پرداخت و دریافت مالی از طریق مکانیسمها و پلتفرمهایی که به جای سوئیفت بین اعضای سازمان عمل کند، مطرح بوده است. همچنین استفاده از رمزارزهای منتشر شده توسط بانکهای مرکزی این کشورها در حال برنامهریزی است. آنچه ایران بیشتر از پیشنهادات یاد شده طی یک روز و چند ساعته در بندر تیانجن چین در اجلاس سران شانگهای کسب کرده، موضوعی بود که به نفع ایران در بیانیه پایانی و رسمی این اجلاس طرح شد. خوب است مردم بدانند، در این بیانیه سران شانگهای، حمله اسراییل و امریکا به سایتهای هستهای ایران را محکوم و از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل حمایت کردند. قطعنامهای که تحریمها علیه ایران را متوقف کرده بود. از سوی دیگر نامهای توسط وزرای خارجه ایران، روسیه و چین با ۳امضا به سازمان ملل در این خصوص ارسال شده که ساز و کار اسنپبک ارایه شده توسط اروپا از منظر حقوق بینالملل دارای اشکالات اساسی است. اینها اتفاقات مهمی است که ناشی از سفر آقای پزشکیان به چین برای اجلاس شانگهای بوده است. در ادامه این سفر و روز سهشنبه که رییسجمهور و هیات همراه در پکن حضور پیدا میکنند، فرصتی است که بیشتر با مقامات متناظر چینی گفتوگو و توافق شود. وزرای خارجه، اقتصاد و دفاع ایران قرار است صحبتهای جدیتری با همتایان خود در پکن برای توسعه روابط دوجانبه داشته باشند. توجه داشته باشید که تا به امروز بیشتر مناسبات ارتباطی ایران در شانگهای در قالب روابط چندجانبه بوده است. از سهشنبه دیدارهای دوجانبه وزرا و مدیران ایران با مقامات چینی آغاز میشود. در کنار این موارد روز چهاشنبه هم قرار است مراسم رژهای در چین به مناسبت هشتادمین سال پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی چین بر ژاپن به عنوان ارتش اشغالگر برگزار شود.اهمیت موضوع در آن است که چین از کشورهای زیادی برای حضور در این مراسم دعوت نکرده است. در سطح سران کشورها، ایران، کره جنوبی و روسیه دعوت شدهاند. حتی از کشورهای منطقهای ایران که به نظر میرسد روابط اقتصادی بیشتری با چین دارند (عربستان، امارات و...) هیچ کشوری به این برنامه دعوت نشده است.
این دعوت نشان میدهد موضوع کشوری به نام ایران، منطقه جغرافیایی مرتبط با ایران و حکومت ایران برای رهبران چین، جایگاه ویژهای دارد. امیدوار هستیم، طی دو روز آینده در پکن، چون ایران بر روابط دوجانبه متمرکز میشود، هیات ایرانی دستاوردهای بیشتری را کسب کند. هر چند مطابق معمول بخش قابل توجهی از توافقات دوجانبه ایران و چین قابل اطلاعرسانی نیست و مشمول محرمانگی روابط دو کشور میشود تا مورد تهاجم کشورهای تحریمکننده ایران قرار نگیرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 درآمد ناپایدار؛ هزینه پایدار
✍️ جعفر خیرخواهان
«سالهای رونق نفتی، ولخرجی را فضیلت و عین عدالت جلوه میدهد؛ اما در روزگار رکود و افول نفتی، صورتحساب تعهدات روی میز میآید و زنگها بهصدا درمیآید.» این خلاصه درد مشترکی است که ماکس کوردن (Max Corden) اقتصاددان دانشگاه ملبورن استرالیا (درگذشته به سال ۲۰۲۳)، پس از دومین شوک نفتی، در مقاله سال۱۹۸۴ خود با عنوان «بخش پررونق و تحلیل اقتصادی بیماری هلندی» هشدارش را داد: بیماری هلندی واقعی فقط صنعتزدایی و کشاورزیزدایی بر اثر اضافهارزش یافتن پول ملی نیست، خطر آنجاست که دولتها در سالهای وفور، با درآمد بخش رونقگرفته یعنی صنعت نفت، «سطحی از خدمات و تعهدات اجتماعی ایجاد میکنند که پایدار نیست» و کاهش دادن آن در آینده نیز بهلحاظ سیاسی دشوار و پرهزینه است.
در اقتصاد منابع، فریب اصلی از همینجا شروع میشود: وفور ارزی، قیمت واقعی تصمیمهای ارزان با نفت را که «امروز دلنشین اما فردا پرهزینه هستند» میپوشاند. جهش درآمد ارزی از محل صدور نفت، مثل نورافکن بزرگ یک جشن باشکوه است؛ سالن روشن میشود، صدای موسیقی بالا میرود، همه سرخوش و دستودلباز میشوند و در پایان، قبض برق و نظافت و خسارت میرسد. اقتصاد سیاسی وفور، انضباط بودجهای را شل میکند و سیاستمدار را به سمت «هدیهدادنهای دوامناپذیر» میراند: امتیازهای دائمی به شکل بازنشستگیهای زودهنگام، فرمولهای سخاوتمندانه مستمری و معافیتهایی که صورتحسابش به صندوقها تحمیل خواهد شد.
از دهه ۱۳۷۰ به بعد (و بهویژه طی دهه۱۳۸۰ و اوایل دهه۱۳۹۰) منطق سیاستگذاری ما بارها به سمت «تثبیت تعهدات اجتماعی پرهزینه» رفت: امتیازهای متنوعی که «سهلالوصول» به نظر میرسیدند مانند گسترش بازنشستگیهای پیش از موعد و دامنه «مشاغل سخت و زیانآور». در روزگار وفور، چنین تصمیمهایی هم «خیرخواهانه» جلوه میکند و هم «از لحاظ سیاسی پربازده» است؛ اما در دوره تنگدستی، همینها به مینهای فعال در بودجه و صندوقها تبدیل میشوند.
صورتمساله امروز را مقامهای مسوول بهروشنی بیان کردهاند. وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بازنشستگی زودهنگام را «معضل جدید کشور» خوانده است و میگوید اکنون «۹۵درصد بازنشستگان کشور، کمتر از ۶۰ سال بازنشسته میشوند»؛ حتی به کاهش معنادار سن بازنشستگی در برخی صندوقها اشاره کرد و توضیح داد فشارهای گروهی و امتیازدهیهای سالهای گذشته، نظام را به این نقطه رسانده است.
در طرف صندوقها هم تصویر روشن است: مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی، ریشه چالش مالی امروز را صریحا در «تصمیمهای شتابزده»، بازنشستگیهای زودهنگام و محاسبات غیرواقعی حقوق در سالهای پایانی خدمت دانسته و از کسریهای ماهانه و تعهدات نقدی بسیار بالا سخن گفته است. همین مقام، از تعهد ماهانه سنگین و فاصله معنادار منابع تا مصارف و نیز اثر «حقوقهای جهشی دو سال آخر» بر بار صندوق گفت مواردی که از جنس همان «تعهدات ناپایدار» هستند که کوردن هشدار میداد.
چرا این مسیر، «بیماری هلندی واقعی» است؟ در منطق کوردن، رونق بخش منابع با دو اثر، اقتصاد را تغییر میدهد: اثر خرجکردن و جابهجایی منابع. اما او پا را از حسابهای بخشی فراتر میگذارد و بر «قفل سیاسی تعهدات» دست میگذارد: وقتی سطح خدمات و مزایا در سالهای وفور بالا رفت، پایین آوردنش سخت میشود، حتی اگر درآمد فروکش کند. این همان «چسبندگی سیاسی گشادهدستی» است: تعهد، به حق مکتسبه تبدیل میشود، هر عقبنشینی، اعتراض میآورد و هر اصلاحی، قربانی هزینه سیاسی میشود.
در ایران، زنجیره تصمیمهای پرهزینه اجتماعی، از دامنه بسیار گسترده بازنشستگیهای پیش از موعد تا تعاریف موسع سخت و زیانآور و فرمولهای پاداشدهنده به جهش دستمزدهای انتهای خدمت، دقیقا روی همان ریل حرکت کرد. تا وقتی ورودی منابع بالا بود، کسریها پنهان میماند؛ اما با «خالیشدن خزانه و افت ورودی صندوقها»، همانچیزی رخ میدهد که کوردن گفت: تعهدات ناپایدار، پایدار هم اگر بماند، بهایش را کاهش خدمات، بدهیزایی یا فشار مالیاتی و تورمی میپردازد و بستر نارضایتی اجتماعی فراهم میشود.
سیاستمداران در دهههای گذشته «جشن رفاه» برپا کردند: سن بازنشستگی پایین آمد، مسیرهای خروج از کار گشوده شد و فرمولهای محاسبه مستمری، بهویژه با میانگینگیری کوتاهمدت، به مسیرهای مشروع، اما پرهزینهبرای «جهش حقوقی» تبدیل شد. امروز اما سردرد رسیده است: صندوقها ماهبهماه برای تامین تعهدات میجنگند و دولت برای نگهداشت همین سطح تعهدات یا باید منابع غیرپایدار جدیدی پیدا کند یا به استقراض و خلق نقدینگی متوسل شود؛ هر دو راه، رفاه آینده را میخورد. وقتی وزیر کار میگوید بازنشستگی زودهنگام «معضل» است و آمار بالای بازنشستگی در سنین زیر ۶۰ سال را گزارش میکند، یعنی کف تعهدات بسیار بالاتر از کف منابع پایدار ایستاده است.
چهار درس سیاستی برای «گذار از بار سنگین تعهدات انباشته»
کوردن فقط هشدار نداد؛ در تجربه استرالیا، نسخههای سیاستی هم پیشنهاد کرد، از قاعده مالی محتاطانه و پسانداز بیننسلی تا خودداری از حمایتهای بخشی پراکنده و نپاشیدن پول رونق روی هزینههای جاری؛ توصیههایی که با مقداری بومیسازی برای ما هم قابلاستفاده هستند.
۱. قاعده «تعهدات معوقه ممنوع» در دوران وفور
هر افزایشی در تعهدات اجتماعی دائمی (حقوق بازنشستگی، امتیازات دائمی) فقط از محل منابع پایدار بیمهای ممکن باشد، نه از وفور ناپایدار. به زبان ساده: پول بادآورده برای پسانداز و سرمایهگذاری مولد است، نه بزرگکردن دائمی اندازه دولت رفاه. این امر معنای مالی همان هشداری است که کوردن درباره «سطوح خدمات ناپایدار» داد.
۲. اصلاحات پارامتریک کمهزینه اما پراثر
افزایش تدریجی سن بازنشستگی متناسب با امید به زندگی و وضعیت بازار کار.
میانگینگیری بلندمدتتر برای محاسبه مستمری تا جهشهای حقوقی آخر خدمت، بار غیرمنصفانهای بر صندوقها نگذارد.
اصلاح دامنه «سخت و زیانآور» با استانداردهای دقیق زیستی و پزشکی و الزام به حقبیمه اضافه متناظر برای هر امتیاز.
یکپارچهسازی پایگاه دادهای بیمه و مالیات برای بستن راه دستکاریهای محاسباتی و دوپارگیهای پوشش.
اینها ابزارهای کلاسیک «پایدارسازی تعهدات» هستند؛ بهجای قربانیکردن حقوقبگیران امروز، فرمول بازی را اصلاح میکنند.
۳. صندوق بیننسلی و «اجازه ورود ندادن» به درآمدهای نوسانی
فرمول درست نفتی این است: درآمد نوسانی را آرام و از کانال بودجههای سرمایهای وارد اقتصاد کنید و بخشی را در صندوق ثروت ملی شفاف انباشته کنید تا هم جلوی بیماری هلندی کلاسیک (قدرتگرفتن نرخ ارز واقعی) گرفته شود، هم انگیزه سیاستمدار برای خلق تعهدات دائمی از پولهای موقتی کم شود. این همان روح توصیههای کوردن در مواجهه با رونق معدنی/منابعی است.
۴. قرارداد اجتماعی جدید برای رفاه: «هدفگیری فقر، نه هدفگیری رای»
حمایتها باید مشروط، زماندار و قابلخروج باشند. اگر حمایت به حق دائمی تبدیل شود، «قفل سیاسی» میسازد؛ اگر مشروط و زماندار باشد، هم عدالت افقی رعایت میشود، هم انعطاف بودجهای باقی میماند.
گاهی گفته میشود: «بازنشستگی زودهنگام به عدالت نسلی یا بهبود بازار کار کمک میکند.» مشکل این است که عدالت بدون حسابوکتاب، بیعدالتی به تعویقانداختهشده است. وقتی وزیر کار میگوید اکثریت بازنشستگان زیر ۶۰سال هستند یا رئیس صندوق تامین اجتماعی از کسری ماهانه و فرمولهای مخدوششده سخن میگوید، یعنی «عدالت بیپشتوانه» در حال خوردن «ظرفیت حمایت از ضعیفترها» در آینده است. قاب درست این است: عدالت پایدار؛ یعنی هر امتیاز امروز، پشتوانه بیمهای و مالی متناظر خودش را داشته باشد وگرنه نتیجه، همانی میشود که کوردن گفت: تعهدات ناپایدار کاهشناپذیر از لحاظ سیاسی.
ایران امروز دقیقا در جایی ایستاده است که کوردن چهار دهه پیش هشدار میداد: صورت واقعی بیماری هلندی، نه کارخانه تعطیلشده یا مزرعه کوچکشده، بلکه تعهدات اجتماعیای است که در روزگار وفور بنا نهاده شد و حالا پایدار نیست. راه برونرفت، جسارت و استقامت سیاسی، درایت و دوراندیشی سیاستی و صحتسنجی و استانداردسازی فنی میخواهد: قواعد بودجهای ضدچرخهای، صندوق بیننسلی شفاف، اصلاحات پارامتریک صندوقها و مهمتر از همه، قرارداد اجتماعیای که رای را با رفاه بیننسلی تاخت نمیزند.
🔻روزنامه کیهان
📍 شانگهای؛ موازنهای در برابر تحریمهای غرب
✍️ حسن رشوند
جمهوری اسلامی ایران بیش از دو دهه است که پرونده توافق با غرب در حوزه هستهای را در دستور کار داشته و تمام تلاش خود برای اثبات حق هستهای و تمکین کشورهای غربی به این حق را به خرج داده است. اما کشورهای اروپایی در بازههای زمانی مختلف با خلف وعده یا عهدشکنی، سعی کردهاند جمهوری اسلامی را در تنگنا قرار دهند. توافق هستهای آمده بود تا مثلا ایران را از این تنگنا خارج و روابط سیاسی و اقتصادی با اروپا را برقرار کند. ایران تلاش داشت در دوره جدید تعامل با غرب، آنچه در ۸ سال جنگ تحمیلی که شاهد خباثتهای کشورهای غربی در کمک به رژیم بعثی صدام بود را فراموش کند و در حوزه سیاست خارجی با وجود همراهی آنها با عراق در جنگ هشت ساله، سعی بر بازسازی روابط خود با این کشورها داشت تا بتواند با گسترش حوزه سیاست خارجی، منافع ملی خود را بدون چالش به پیش ببرد. این بود که خوشبین به رفتار اروپا در برجام به امید گشایش در روابط با غرب، پای امضای سندی نشست که امروز کشورهای غربی درصددند از آن به عنوان پاشنه آشیل کشور در حوزه سیاسی و اقتصادی استفاده کنند.
با یک بررسی ساده در تاریخ دو دهه و نیم گذشته میتوان مشاهده کرد که همواره دولتهای مختلف در جمهوری اسلامی ایران با وجود تفاوت دیدگاهها و رویکردها و با وجود پایگاههای اجتماعی متفاوت، سعی خود را در بهبود روابط با غرب داشتهاند؛ اما با همه تلاشهای صورتگرفته و قدمهای برداشتهشده از سوی ایران در راستای اعتمادسازی، بدعهدی اروپا همواره در مسیری صورت گرفته تا هیچ منفعت قابل توجهی از این روابط، عاید ایران نشود. از تیرماه ۱۳۹۸ تا اسفند ۱۴۰۱ یعنی نزدیک به ۴ سال تروئیکای اروپایی (فرانسه، آلمان و انگلیس ) با راهاندازی SPV و INSTEX (ابزارهای ویژه مالی برای تسهیل تجارت غیردلاری با ایران) در واقع ما را سرکار گذاشتند. اقدامی که در نتیجه چنین عملی در برجام، آقای ولیالله سیف، رئیس کل بانک مرکزی دولت روحانی را بر آن داشت که رسما اعلام کند آنچه از برجام نصیب ایران شده «تقریبا هیچ» بوده است. از آن پس بود که رویکرد استراتژیک ایران تغییر کرد و نگاه ایران از امیدواری کاذب به غرب، به شرق معطوف شد و دلیل این رویکرد، اتفاقاتی بود که در طول همکاری ایران با غرب برای توافق هستهای صورت گرفته بود. جدی گرفتن پیوستن ایران به سازمان شانگهای و گسترش همکاری با روسیه و چین و طراحی مناسبات روابط خارجی بر مبنای فاصله گرفتن از کشورهای غربی را باید در همین راستا ارزیابی کرد. بهخصوص اینکه کشورهای همکار ایران یعنی روسیه بعد از جنگ اوکراین و چین پس از تعرفههای ترامپ، کم و بیش تحت فشارهای تحریمی یا تعرفهای آمریکا قرار داشتند.
اتحاد استراتژیک شکلگرفته میان این کشورها بهویژه در یکی دو ماه اخیر که سه کشور اروپایی بحث «اسنپ بک» یا همان «مکانیسم ماشه» و بازگشت ۶ قطعنامه تحریمی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را با هدف فشار به ایران آنهم در روزهای پایانی رفع برخی محدودیتهای برجامی در پایان ۱۰ سال محدودیت برای جمهوری اسلامی را عَلم کردهاند، قطعاً متأثر از عملکرد منفی غرب، بهویژه بدعهدیهای آنهاست. این درحالی است که اروپا و شریک خبیث آنها آمریکا اکنون به این باور رسیدهاند که جمهوری اسلامی ایران مانند برخی کشورهای دیگر قابل بازی دادن نیست و ایران که ذاتاً یک قدرت منطقهای مستقل از ابرقدرتهاست و تن به هیچگونه مسیری که عایدی آن بردگی، استثمار و یا چیزهایی شبیه به این باشد، نخواهد داد.
نگاه به شرق و توجه ویژه به سازمانهایی همچون شانگهای و رویکرد به قدرتهای جدید اقتصادی جهان که امروز در قالب سازمان بریکس دور هم جمع شدهاند تا توسعه اقتصادی را نه در سایه آمریکا، بلکه با ظرفیت درونی خود دنبال کنند و دنیای جدیدی را شکل دهند، همان مسیری است که اکنون با ناامیدی از غرب بدعهد و آمریکای متجاوز میتوانیم بپیماییم، مشروط بر اینکه از راهی که انتخاب شده، بازنگردیم.
سفر رئیسجمهورکشورمان به چین و شرکت در اجلاس شانگهای و امضای ۲۰ سند و یک بیانیه از سوی سران این سازمان، محکومیت قاطع حملات نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران از سوی اعضای این سازمان، نشان میدهد که ایران جایگاه خود را در این سازمان و بین اعضای آن پیدا کرده است و نگاه به شرق، راهبردی بوده که بهدرستی طراحی و اجرا شده است. اگر امروز میبینیم که سران سازمان شانگهای ۲۰ سند و بیانیه همکاری با رئیسجمهور کشورمان امضاء میکنند آنهم در شرایطی که سه کشور اروپایی نامه بازگشت قطعنامههای تحریمی را به شورای امنیت سازمان ملل ارسال کرده و در بازه زمانی ۳۰ روزه خواهان بازگشت تحریمهای سازمان ملل هستند، این اقدام اعضای شانگهای را باید محصول اراده مستحکم شخصیت بزرگی همچون شهید آیتالله رئیسی در دوره ناتمام رئیسجمهوری خود بدانیم که از وعدههای توخالی اروپا فاصله گرفتند و برای عضویت دائم ایران به سازمانهایی همچون شانگهای و بریکس تلاشی خستگیناپذیر به خرج دادند.امروز نیز همان اراده در رئیسجمهور پزشکیان با پشتوانه دیگر قوای کشور دیده میشود. تا جایی که اقدامات و توافقات انجامشده در شانگهای موجب قدردانی رئیس مجلس قرار میگیرد و آقای قالیباف در پیامی به رئیسجمهور اعلام میکند: «مجلس شورای اسلامی معتقد است که همکاریهای ایران و چین در تمام سطوح مورد توافق، باید از سطح حرف به عرصه عمل برسد». این به آن مفهوم است که قرار است در نگاه به شرق کمکاریهای گذشته جبران و از اعتماد کاذب به غرب فاصله گرفته شود.
با توجه به موارد گفته شده، اهمیت سازمان همکاری شانگهای برای ایران، بهویژه با فرض بازگشت اسنپبک یا مکانیسم ماشه از سوی غرب،
بیش از پیش برجسته میشود که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱- در صورت بازگشت اسنپبک، سازمان شانگهای با حضور قدرتهایی مانند چین و روسیه و حتی هند و کشورهای آسیای میانه میتواند برای ایران یک وزنه تعادلی در مقابل غرب فراهم کند. عضویت ایران در این سازمان به عنوان یک عضو دائم به تهران اجازه میدهد روابط راهبردی با شرق را تقویت کرده و برخلاف تصور غربیها که فکر میکنند با فعال کردن اسنپبک ایران گرفتار انزوای بینالمللی میشود، جمهوری اسلامی ایران میتواند با بستن قراردادهای مهم و سرمایهگذاری در قالب سازمان شانگهای بهویژه در حوزه انرژی که نیاز مبرم اعضای این سازمان است، تا حدود زیادی در صفبندی کشورهای غربی علیه ایران شکاف ایجاد میکند.
۲- تجارت با کشورهای عضو شانگهای که اغلب آنها مواضع مستقلتری نسبت به آمریکا دارند، برای ایران یک بستر اقتصادی مطمئن خواهد بود. استفاده از ارزهای محلی، قراردادهای تهاتری و زیرساختهای بانکی مشترک میتواند به کاهش وابستگی به سیستم مالی غرب بهویژه دلار کمک کند. این همان خواستهای است که از همان ابتدای شکلگیری شانگهای، چین و روسیه در قالب دلارزدایی، سیاست آن را دنبال میکردند و شرایط حاضر فرصت مناسبی برای پیادهسازی این سیاست پولی خواهد بود.
۳- در صورت اجرای اسنپبک، ایران ممکن است از برخی مسیرهای حملونقل که در روزهای اخیر شاهد بخشی از فعالیتها در مرز مشترک ایران با جمهوری آذربایجان و ارمنستان که با توطئه کریدور زنگزور دنبال میشود، محروم شود. این در حالی است که با سازمان شانگهای، دسترسی به برنامههای ترانزیتی آسیای میانه مانند کریدور شمال - جنوب و کریدور چین- اروپا فضای جدیدی برای ایران باز میشود. در این شرایط، جمهوری اسلامی ایران میتواند در بستر سازمان شانگهای و سازمانهای مشابه منطقهای همچون اوراسیا که ایران عضو آن است به عنوان یک پل راهبردی ارتباطی میان شرق و غرب ایفای نقش کند. این موضوع از نگاه رؤسای جمهور ایران و روسیه در دیدار طرفین در «تیانجین» چین مغفول نمانده است و هر دو رئیسجمهور پزشکیان و پوتین بر اجرای توافقنامه بلندمدت و موافقتنامه اوراسیا در گسترش همکاریهای میان دو کشور تاکید داشتند.
۴- در شرایطی که فشارهای امنیتی غرب علیه ایران افزایش یافته است همکاری با کشورهای قدرتمند نظامی مانند چین و روسیه میتواند موجب تقویت امنیت ملی کشورمان شود. رزمایشهای مشترک و تبادل اطلاعات در حوزه مبارزه با تروریسم و... نقش بازدارندهای در این زمینه خواهد داشت.
۵- در صورت اجرای اسنپبک و تلاش غرب به امید واهی انزوای بینالمللی ایران، حضور فعال کشورمان در نشستهای شانگهای و روابط با کشورهای عضو این سازمان به ایران این امکان را میدهد که از طریق دیپلماسی چندجانبه، از مشروعیت بینالمللی خود دفاع کرده و در مقابل هرگونه زیادهخواهی غرب بایستد و خط بطلانی بر این ایده که جامعه جهانی در مقابل جمهوری اسلامی ایستاده، بکشد و تصویری متفاوت از جامعه جهانی در مقابل غرب ترسیم کند.
🔻روزنامه ابتکار
📍 چرا اروپاییها متوسل به مکانیسم ماشه شدند؟
✍️ سیفالرضا شهابی
سه کشور اروپایی عضو برجام شامل آلمان، انگلستان و فرانسه که اصطلاحاً تروئیکای اروپایی نامیده می شوند در روز پنجشنبه ششم شهریور ۱۴۰۴ ماشه را چکانده و طی نامهای از شورای امنیت سازمان ملل خواستند مکانیسم ماشه یا همان اسنپ بک را به کار اندازد تا بعد از ۳۰ روز ۶ قطعنامه تحریم تحمیلی سازمان ملل علیه ایران مجدداً اعمال شود و به اجرا در آید! از این که کشورهای مذکور، در این اقدام نابخردانه، از حمایت آمریکایی که از برجام خارج شده برخوردارند شکی نیست ولی آیا از جنبه حقوقی از حمایت موازین بینالمللی و سازمان ملل برخوردار میباشند جای شبهه است و آیا میتوانند چنین درخواستی را داشته باشند و موفق میشوند یا نه از دایره این یادداشت خارج است باید در مجالی دیگر به آن پرداخت. به نظر میرسد کشورهای اروپایی در ورای محق بودن یا نبودن، هدفشان از مطرح کردن مکانیسم ماشه و تاکید بر آن به موارد زیر بر میگردد: ۱-اعلام استفاده از مکانیسم ماشه در جای خود، راه اندازی جنگ روانی علیه ایران است؛ طرح اسنپ بک میتواند بر اقتصاد ایران تاثیر منفی بر جای گذارد و سبب افزایش قیمت دلار و در نتیجه بالا رفتن قیمتها و ایجاد نارضایتی عمومی شود و در ارزیابی دولتمردان اروپایی، برای حرکات بعدی آمریکا و اسرائیل علیه ایران، در ایجاد اعتراضات خیابانی مفید واقع شود. ۲- از شرایطی که اروپاییها برای استفاده نکردن از اسنپ بک به ایران پیشنهاد کردند شروع مذاکرات ایران با آمریکا است؟! اروپاییها خواستند با گذاشتن این شرط در نزد ترامپ خوش شیرینی کرده و امتیازی برای واشنگتن ایجاد کنند تا امتیازی از کاخ سفید بگیرند توجه ترامپ را به اروپا جلب کنند شاید بتوانند از کمکهای آمریکا در اوکراین علیه روسیه استفاده کنند؛ در وضعیت فعلی و سخنان چمن در قیچی ترامپ، اروپاییها در اوکراین خود را سرگردان و بی تکلیف و در حال شکست میبینند اگر توجه خاص ترامپ به پوتین کاهش پیدا نکند و به سمت اوکراین جلب نشود اروپا دچار آسیب شدید خواهد شد. ۳-شرط دیگر اروپاییها برای مطرح نکردن اسنپ بک، ایران اجازه دهد؛ بازرسان سازمان بین المللی انرژی اتمی به ایران بازگردند وضعیت مراکز هستهای ایران بعد از بمباران آمریکاییها را تحت نظارت داشته باشند. اروپاییها با این شرط خواستند هم به آمریکا و هم به اسرائیل خدمت کنند و واشنگتن و تل آویو را از آخرین وضعیت مراکز بمباران شده و اورانیوم غنی شده ایران مطلع سازند. اگر کاملاً منهدم شده خیالشان جمع خواهد شد اگر امکان بازسازی در کوتاه زمان وجود داشته باشد در فرصتی دیگر با حملهای دیگر نظیر حمله قبلی از سوی آمریکا به زعم خودشان کار را تمام کنند و خیالشان از فعالیت هستهای ایران آسوده شود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ابهامهای بزرگ یک راهبرد
✍️ نادر کریمیجونی
در مورد اینکه آیا مکانیسم ماشه به زیان ایران عمل خواهد کرد یا آنکه در لحظات آخر توافق میان تهران و اروپاییها حاصل خواهد شد و این مکانیسم متوقف میشود، اختلافنظر اندکی میان صاحبنظران و تحلیلگران وجود دارد. برخی تحلیلگران معتقدند که بالاخره در روزهای پایانی یک توافق- هرچند موقت- میان دو طرف برجام شکل میگیرد و از بروز فاجعه و تصادم منافع میان ایران و اروپا جلوگیری خواهد شد. درصد بیشتری از ناظران اما میگویند تحلیلهایی که از حصول توافق، قطعی یا موقت حکایت میکنند در واقع آرزو یا امیدواری گویندگان آن را به تصویر میکشد و مبنای واقعی ندارد چراکه حتی قرائن موجود از نزدیک شدن به توافق و همگرایی حکایت نمیکند تا چه برسد به حصول یا عقد قرارداد و توافق.
این تحلیلگران که معتقدند هیچگونه توافق یا قراردادی میان ایران و تروئیکای اروپا شکل نمیگیرد و مکانیسم ماشه به اجرا درخواهد آمد، میگویند حتی مقامات و تصمیمگیران و تصمیمسازان ایرانی به خوبی به احتمال بازگشت تحریمها و عدم حصول توافق واقف هستند و از هماکنون برای آن تمهید اندیشیدهاند. این تمهیدها البته فقط اقتصادی یا دیپلماتیک و سیاسی نیست چراکه ابعاد دیگری از جمله نظامی و امنیتی را
دربر میگیرد. چنین به نظر میرسد که ایران تصمیم گرفته از پایگاه متحدان خویش در یمن برای تحت فشار قرار دادن رژیم صهیونیستی استفاده کند و برخی مواضع این رژیم را از نقاط جنوبی شبهجزیره عربستان، در یمن، مورد هدف قرار دهد. در این صورت اگرچه نقاط گوناگون رژیم صهیونیستی مورد هدف قرار میگیرد و آسیبهایی به آن وارد میشود اما تهران و جمهوری اسلامی ایران در این نزاع داخل نمیشود و به طور عملی و حقوقی، مسوولیتی را متوجه کشورمان نمیکند.
ممکن است از همین نقطه و به وسیله دریانوردان یمنی امکان ارسال ملزومات برای حفظ بقای حماس و مبارزان فلسطینی و توسط ایران فراهم باشد. در این صورت برخلاف خواسته و تلاش رژیم صهیونیستی، جنبشهای نظامی فلسطینی و در راس حماس میتواند همچنان به بقای خود ادامه دهد و اسرائیلیها را آزار دهد. البته مقامات تلآویو این نکته مهم را متوجه شده و اگرچه ضربه زدن به حماس، حزبالله لبنان وانصارالله یمن را به طور روزانه و مداوم اجرا میکنند با صدای بلند این استراتژی را بیان و از توسل به آن دفاع میکنند اما حالا و در نشستهای رسمی، وزیر دفاع
رژیم صهیونیستی- یسرائیل کاتس- حملات مستقیم خود را متوجه ایران و تهدیدهایی در مورد براندازی و جایگزینی نظام جمهوری اسلامی مطرح کرده است. در حالی که تا پیش از این وزیران رژیم صهیونیستی از حمله مستقیم به ایران پرهیز میکردند.
تهران به خوبی میداند که برای تلآویو هیچ هدفی به جز براندازی نظام جمهوری اسلامی در ایران مطرح نیست و در اینباره دستکم در موقعیت فعلی، تلآویو، واشنگتن و پایتختهای اروپایی را نیز با خود همراه کرده است.
اینکه اکنون برخی رسانههای معتبر آمریکایی تصریح میکنند که برلین، لندن و پاریس پیش از ارسال نامه فعالسازی مکانیسم ماشه با واشنگتن و تلآویو رایزنی کرده و حتی برخی رسانههای دیگر تاکید کردهاند که متن این نامه با هماهنگی تلآویو و واشنگتن نوشته و تهیه شده است، همکاری نزدیک و همدستی میان اعضای اروپایی باقیمانده در برجام با طرفهای متخاصم ایران را نشان میدهد. این امر دقیقا به معنای آن است که تهران به شدت به اقدامات طرفهای اروپایی مظنون و بدگمان است و چنین میپندارد که بعد از به نتیجه نرسیدن حمله نظامی و برجای ماندن حکومت پس از حمله نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی، حالا اروپاییها به میدان آمدهاند تا با اجرای مکانیسم ماشه و اعمال سختگیریهای بیش از پیش علیه تهران، زمینه سقوط جمهوری اسلامی در ایران را در صورت حمله احتمالی و مجدد این رژیم فراهم آورند و براندازی نظام فعلی ایران را تسهیل کنند.
البته در تهران بیشترین سهم از مسوولیت وقوع تحولات فعلی و جاری به نقشآفرینی شخص ترامپ و همدستی او با نتانیاهو نسبت داده میشود. در واقع بسیاری از مقامات سیاسی و نظامی ایران معتقدند که اگر دونالد ترامپ در ایالات متحده به قدرت نمیرسید، هیچیک از تحولات فعلی رخ نمیداد و اکنون اگر دوره ریاستجمهوری ترامپ چه به طور طبیعی و چه بهطور غیرطبیعی پایان پذیرد، احتمالا چیزهای زیادی تغییر میکند که در نتیجه آن بسیاری از فشارها علیه ایران و متحدانش برداشته میشود. از این بابت، استراتژیستها و راهبردنویسان جمهوری اسلامی در ایران معتقدند که حتی اگر مکانیسم ماشه فعال شود و دوباره تحریمها بازگردد، کافی است کشورمان با توسل به همکاری با همسایگان، چین، روسیه و اوراسیا که حیاطخلوت روسیه محسوب میشود، دوره ریاستجمهوری ترامپ را سپری کند تا بعد از آن به آرامش و پیروزی دست یابد.
این تحلیل البته روی کاغذ درست است و شاید با یک تحمل سه ساله، ایران بتواند نفس راحتی بکشد اما مشکل آن است که دو ابهام بزرگ به ثمر رسیدن این راهبرد را به مخاطره خواهد انداخت؛ اول آنکه آیا تلآویو هم مانند واشنگتن گذشت زمان و خرید زمان از سوی ایران را نظاره میکند و هیچ اقدامی انجام نمیدهد؟ دیگر آنکه آیا چین و روسیه امتیازها و همکاریهایی که ایران نیاز حیاتی به آنها دارد را در اختیار تهران قرار خواهند داد؟
🔻روزنامه اعتماد
📍 جدل یا آگاهی؟
✍️ عباس عبدی
اگر بخواهیم یکی از ویژگیهای جامعه سالم را برشماریم، به طور قطع باید به رواج و تا حد امکان غلبه گفتوگوهای علمی در آن اشاره کرد. گفتوگوی علمی در برابر اقناعی است که به گفتوگوهای رتوریک مشهور است. بخش پایانی گفتوگوی دو تن از فعالان مهم عرصه عمومی در ایران، یعنی آقایان زیباکلام و عبدالکریمی درباره بیانیه جبهه اصلاحات مرا به این نتیجه رساند که این یادداشت را بنویسم. به نظر میرسد این بخش از گفتوگوی ایشان زیاد دیده شده است و مرا به عنوان یک ناظر به این نتیجه میرساند که گویی گفتوگوی علمی نه فقط میان اصحاب قدرت، حتی میان استادان دانشگاه نیز جای خود را به گفتوگوهای رتوریک داده است. این وضعیت به تعبیری زیانبارتر از فقدان گفتوگو است. البته شرایط عمومی کشور را میتوان درک کرد و به گفتوگوکنندگان نیز تا حدی حق داد که به ناچار وارد چنین فضایی از گفتوگو میشوند. در واقع اکنون مطالبه برای گفتوگوهای علمی و حقیقتمحور کم شده است، زیرا تا حدودی طرفین گفتوگوها به تکافوی ادله رسیدهاند و هر گونه استدلال و شواهدی که برای اثبات نظرات خود دارن، د ارایه دادهاند و از آنجا که در ایران فرآیند مورد پذیرشی برای پایان دادن به بحثهای جاری وجود ندارد، لذا طرفین کمکم در مواجهه با یکدیگر به جدل و رتوریک پناه میبرند. یک طرف با زدن به سر خود و پاره کردن کاغذ و دیگری با نقل جملهای از یک دوست ایرانی خود میخواهند طرف مقابل را نسبت به یک مساله مهم قانع کنند. برای فهم بهتر تفاوت این دو نوع گفتوگو بد نیست که مقایسهای میان آنها انجام داده و وضعیت گفتوگوهای رایج در ایران را برمبنای هر یک از این ویژگیها مقایسه کنیم. اولین تفاوت در «هدف» این دو نوع گفتوگو است. گفتوگوی رتوریک به دنبال اقناع، تاثیرگذاری، جلب همراهی یا پیروزی در بحث است درحالی که گفتوگوی علمی در پی کشف حقیقت، روشن کردن مفاهیم، حل مساله، رسیدن به فهم مشترک است. تفاوت دوم در ویژگی «مخاطب» است. مخاطب گفتوگوی رتوریک، عمومی یا جمعی است و استدلالها متناسب با باورها و عواطف آنان تنظیم میشود. درحالی که طرفین گفتوگوی علمی، جامعه علمی و اندیشمندان و افراد دانشطلب هستند و فرض بر عقلانیت و بیطرفی شنوندگان است. روش و شیوه این دو گفتوگو نیز تفاوت دارد در رتوریک؛ اغلب از فنون بلاغی، استعاره، تکرار، بازی با احساسات، اتکاء بر اعتبار شخصی استفاده میشود و گفتوگوی علمی؛ متکی به استدلال منطقی، شواهد تجربی و اصول روششناختی است. این دو گفتوگو از حیث ساختار نیز تفاوت دارند. گفتوگوی رتوریک؛ بیشتر در قالبهای مناظره، خطابه است یا جنبه نمایشی دارد، ولی گفتوگوی علمی؛ اغلب شبیه مباحثه یا پژوهشی است و جنبه همکاری دارد.
یک تفاوت ماهیتی مهم نیز دارند. در گفتوگوی رتوریکی؛ حقیقت بیش از انتظار سیال و وابسته به نحوه روایت آن است؛ میتوان برای یک حقیقت روایتهای گوناگون و حتی متناقضی را برای اقناع شنونده ساخت. درحالی که در گفتوگوی علمی؛ حقیقت عینی و مستقل از فرد است و استدلالها باید قابل تکرار و آزمونپذیر باشند. خلاصه اینکه گفتوگوی رتوریک؛ معمولا برنده-بازنده دارد؛ ارزش بحث به میزان تاثیرگذاری بر مخاطبان سنجیده میشود. درحالی که در گفتوگوی علمی؛ برنده-بازنده ندارد؛ ارزش بحث در نزدیک شدن به واقعیت یا حل مساله است. رتوریک بیشتر هنر متقاعدسازی است، درحالی که دیالکتیک و علم بیشتر روش کشف حقیقت هستند. واقعیت این است که جامعه هیچگاه از این دو نوع گفتوگو بینیاز نیست. گفتوگوهای علمی را دانشگاهیان و روشنفکران و دانشمندان ترویج میکنند؛ ولی در حوزه سیاست، گفتوگوهای رتوریک و اقناعی بیشتر از گفتوگوهای علمی رایج است. این نوع گفتوگوها نزد سیاستمداران و رسانهایها رواج دارد و گریزی از آن نیست. البته گفتوگوهای رتوریک را میتوان یک طیف دانست. از جدل و انگیزهخوانی و فحاشی و ستیزهجویی گرفته تا نزدیک شدن به بیان به نسبت منطقی و نگاه همدلانه. خطر آنجایی است که همزمان دو اتفاق رخ میدهد؛ اول غالب شدن کامل گفتار رتوریک ستیزهجویانه بر الگوهای دیگر و دوم غلبه گفتار رتوریک بر کسانی که باید منادیان گفتار علمی باشند. اگر دانشمندان ما هم تابع و مقهور گفتار رتوریک شوند از کنشگران کمسواد و انگیزهخوان چه انتظاری میتوان داشت. اگر قادر به گفتوگوی علمی با دیگران نباشیم ترجیح دارد که از گفتوگو پرهیز کنیم، چون جامعه انتظارات دیگری دارد.
🔻روزنامه شرق
📍 داوری عرفی، قضاوت رسمی
✍️ کامبیز نوروزی
از گذشته در ایران علاقه زیادی وجود داشته است که وقایعی را که چندان استعداد کیفر ندارند، تبدیل به پرونده کیفری کنند و به محکمه بکشانند. در اغلب موارد قضاوت قانونی مانع از نهادینگی قضاوت عرفی است. در چند روز اخیر سه مورد پیاپی رخ داده است که از همین منظر میتواند بررسی شود. نخستین مورد راجع است به بیانیه جبهه اصلاحات. بلافاصله پس از انتشار این بیانیه، واکنشهای شخصیتهای سیاسی درباره آن شکل گرفت. عدهای با نگاه انتقادی با آن برخورد کردند و عدهای نیز به دفاع از مفاد بیانیه پرداختند. صرفنظر از محتوای سیاسی این بیانیه، چیزی در آن دیده نمیشود که وصف مجرمانه داشته و شایسته تعقیب کیفری باشد. بااینحال، رئیس قوه قضائیه در اظهاراتی اگرچه ترجیح خود را عدم تعقیب کیفری اعلام کرد، ولی در پایان با گفتن این جمله که در هر حال دادستان وظایف خود را انجام میدهد، تلویحا احتمال تشکیل پرونده کیفری درباره این بیانیه را تأیید کرد. آزادی بیان و آزادی سیاسی این اجازه را میدهد که هر شخص حقیقی یا حقوقی، نظرات خود را در عرصه عمومی عرضه کند.
این نظرات ممکن است موافق سیاستهای حاکم باشد یا نه. در هر حال ابراز نظراتی که با سیاستهای رسمی مخالف یا حتی در تضاد باشند، نمیتواند موجب تعقیب کیفری باشد. ظاهرا تا امروز پرونده کیفری درباره این بیانیه تشکیل نشده است، اما اگر چنین اتفاقی رخ دهد، چه نتیجهای در پی خواهد داشت؟ اولا مفاد بیانیه، هرچه هست، بیشتر مورد توجه عمومی قرار میگیرد. ثانیا بسیاری از کسانی که منتقد بیانیه بودهاند، در دفاع از حقوق قانونی و مشروع نویسندگان آن، از قبیل حق آزادی بیان، حق مشارکت در امر عمومی، حق دفاع و امثال اینها، انتقادات خود را متوجه دستگاه قضا خواهند کرد که چرا همچنان قضا را به سیاست میآلاید و... .
در نمونهای دیگر، خانمی که چند سالی است کلیپهای طنز منتشر میکند، در یک ویدئوی جدید به بیانی که ظاهرا میخواهد طنز باشد، چیزهایی درباره فردوسی به هم میبافد. این ویدئو که هیچ شباهتی به طنز ندارد و بسیار سطحی و بیمقدار است، بلافاصله با انتقادات وسیع تخصصی یا عمومی مواجه شد. این کلیپ او بهشدت با مخالفت و انتقادات وسیع روبهرو شد. کمی بعد خبر آمد که علیه این خانم اعلام جرم شده و برای او پرونده قضائی تشکیل دادهاند. حالا با این تعقیب کیفری چه اتفاقی میخواهد رخ بدهد. مثلا در نهایت به مجازاتی مثل حبس یا جزای نقدی و... محکوم شود.
تردید نکنید که آن داوری عرفی که علیه این شخصیت فضای مجازی شکل گرفته است، بسیار قویتر و محکمتر او را با تقبیحهای بیامان آزار داده است. جامعه برای شناخت نیک و بد بسیار فهیم و عاقل است. در موردِ دیگر محمد صدر، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که سالهای طولانی است در سمتهای مختلف درون نظام قرار داشته است، تحلیلی را درباره نقش روسیه در تجاوز اسرائیل به ایران بیان کرد. باز هم خبر آمد علیه او اعلام جرم شده است. محمد صدر در نظام سیاسی ایران فرد بیگانه یا مورد تردیدی نیست که اگر بود، سالها عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نمیبود. تا جایی هم که از خبرها مشخص است، نه جایی مثل شورای عالی امنیت ملی و نه دستگاهی مثل وزارت امور خارجه، که مراجع اصلی درباره روابط خارجی ایراناند، شکایتی علیه او مطرح نکردهاند.
چرا باید موضوعی که بسیار مهم و حیاتی بوده و مردم نیازمند اطلاع از آن هستند، با تعقیب کیفری روبهرو شود؟ قاعدتا آقای دادستان در مقامی نیست که رسما مطلع باشد اظهارات محمد صدر درست بوده یا نادرست. باید نهاد مسئول، صدق و کذب آنچه را که صدر گفته است، مدعی شود و سپس اگر نیاز بود و شکایتی مطرح شد، اقدامات قضائی را آغاز کنند. این تصور که گرایش به توسعه نگاه کیفریکردن وقایع اجتماعی و سیاسی میتواند دیدگاههای عمومی را به سمت جریانهای حاکم هدایت کند یا گویندگان و نویسندگان را از گفتن و نوشتن بازدارد، در عمل معلوم شده که خطاست. علاوهبراین قدرت افکار عمومی و داوری عرفی همواره از قضاوت رسمی در نظام سیاسی یا نظام قضائی بیشتر است. فراوان بوده است مواردی که دستگاه قضائی بهحق یا نه کسی را محکوم کرده است، اما داوری عرفی، آن فرد را بیگناه دانسته و حتی در حد قهرمان بالا بردهاند. این سادهترین راه قهرمانکردن آدمهایی است که هیچگونه شایستگی برای سکوی قهرمانی ندارند. نظام سیاسی و نظام قضائی باید با پرهیز از تعارض با فرهنگ عمومی به عرف و افکار عمومی بسیار بیش از اینها اعتنا کند و با عدم مداخلههای حداکثری اجازه دهد در جامعه گفتوگو دربگیرد و افکار عمومی داوری خود را پیش ببرد. داوری عرفی هرچه باشد، قدرتمندتر و نافذتر از قضاوتهای رسمی است و در عمل بر آن برتری مییابد.
🔻روزنامه همشهری
📍 ایران در پازل وزنکشی شرق مقابل غرب
✍️ علی ودایع
وزنکشیهای قدرت در عرصه آنارشیک روابط بینالملل در حال تغییر و تحول است. تقابل یکجانبهگرایی غربی با چندجانبهگرایی شرقی موتور محرکه تقابلهای استراتژیک است. آمریکا تلاش میکند در قامت قدرت هژمون نظام تکقطبی را در سیستم کلان و سیستم خرد دیکته کند؛ فرآیندی که عملا با ائتلاف کشورهای ساختارشکن با چالش مواجه است.
در شرایطی که ایران بیسابقهترین سطح تقابل با غرب را تجربه میکند چندجانبهگرایی برای تهران یک الزام حیاتی محسوب میشود. چندجانبهگرایی بهمعنای اشتراکگذاری ابزارهای قدرت در راستای منافع مشترک است. در این مسیر حضور در سازمان همکاریهای شانگهای SCO یک اتفاق ویژه در چندجانبهگرایی محسوب میشود. نکته جالب توجه اینجاست که برخی از کشورهای همراه با آمریکا نیز تلاش میکنند در ائتلاف شرقی منافع جدیدی تعریف کنند. فراموش نکنیم نوع رقابتها، نه ایدئولوژیک که مبتنی بر منافع ملی کشورها تفسیر میشود.
حضور مؤثر ایران در ائتلاف شانگهای منجر به تعریف پرستیژ متفاوت در جنگ دیپلماتیک با غرب شده است. آمریکا و تروئیکای اروپایی در تقابل با تهران همواره تلاش کردند مبتنی بر هنجارهای سنتی حقوقی و دیپلماتیک اقدام کنند اما شکلگیری ائتلافهای دیپلماتیک امکان مانور تهران را افزایش میدهد. به موازات افزایش تراکنشهای دیپلماتیک، سازمان همکاریهای شانگهای بهدنبال توسعه تجاری بین اعضاست. جنگ اوکراین و فرآیند تحریمی غرب علیه روسیه، توجه شانگهای به توسعه زیرساختهای تجاری بین اعضا را تشدید کرد.
نمیتوان نادیده گرفت که سازمان شانگهای حدود ۴۰درصد جمعیت جهان را شامل میشود.
اقتصاد ۱۲کشور عضو سازمان شانگهای بیش از ۲۰تریلیون دلار است و این سازمان سهم ۲۲.۹درصدی از اقتصادجهانی را دراختیار دارد. ایران میتواند در این فضا امکان تعریف منافع اقتصادی و عبور از فشار تحریمهای غربی را به شکلی ویژه کسب کند.
تقابل کریدورها در قلب تغییرات ژئوپلیتیکی فرآیندی است که نمیتوانیم از کنار آن بیتفاوت عبور کنیم. کریدور شمال-جنوب INSTC برای روسیه دارای اهمیت ویژه است که اتفاقا مورد توجه ائتلاف شانگهای قرار دارد.
در چشمانداز آتی ائتلاف شانگهای همکاریهای امنیتی و ضدتروریسم نیز مورد توجه قرار گرفته است. نوع منافع مشترک اعضا و تقابلهای بیرونی بهگونهای است که این نهاد خواسته یا ناخواسته به سمت همکاریهای نظامی حرکت خواهد کرد. شاید بتوان گفت که حضور رهبران سازمان در رژه بزرگ پکن یک ریلگذاری ویژه در رابطه با آینده ائتلاف شانگهای مقابل پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) است.
آنچه در نشست تیانجین دیدیم تلاش فوری با تکیه بر دیپلماسی علیه مکانیسم ماشه و محکومیت تهاجم به ایران بود. تهران عضو رسمی سازمان همکاریهای شانگهای است و منافع جمعی ایجاب میکند که چین و روسیه بهعنوان اعضای محوری با رفتار غرب و مشخصا تروئیکای اروپایی مقابله کنند.
تصور نادرست از شراکت ایران با متحدان شرقی این است که تهران ورق بازی قدرتهای بزرگ شده است؛ درحالیکه سیاست خارجی تهران مبتنی بر بالانس قدرت و تأمین منافع ملی تعریف میشود. امتناع از حضور در ائتلافهای همسو امکان چانهزنی با جبهه متخاصم را تحتالشعاع قرار میدهد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست