🔻روزنامه تعادل
📍 چرخه ناساز دلارزدایی جهانی
✍️ اسلام ذوالقدرپور
سیاستگذاری خارجی و روابط بینالملل عصر کنونی افزون بر پیچیدگیهای ژئوپلیتیک یا سیاست جغرافیایی، دارای مولفههایی از ایدئولوژی اقتصادی قدرتهای بزرگ است که سبب شکلگیری مناقشه دو رهیافت اصلی اقتصاد جهانی شده است. دو رهیافت یا دو فلسفه اقتصادی که یک سوی آن فلسفه اقتصاد سرمایهداری غربی و سوی دیگر آن فلسفه اقتصاد غیرسرمایهداری (شرقی- عدالت محور و ...) قرار گرفته است. تقابل دو رهیافت اقتصادی در سیاستگذاری خارجی و روابط بینالمللی در یک سده اخیر بر اساس برسازی چند نهاد اقتصادی جهانی مانند: بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی WTO و ...که خود ازجمله بازیگران غیردولتی نظام جهانی محسوب میشوند، طرحریزی و اجرایی شده و هژمونی ایالات متحده امریکا در اقتصاد جهانی را شکل داده است. هژمون ایالات متحده بر اقتصاد جهانی و پیامد آنکه سلطه بر نظام جهانی است از مسیر نفوذ بر نهادهای اقتصاد جهانی، پذیرش دفتر مرکزی این نهادها مانند بانک جهانی و سازمان ملل در خاک خود و تبدیل دلار به پول جهانی دنبال شده است. نقش دلار امریکا به عنوان پول جهانی در مناسبات قدرت به گونهای است که دیگر قدرتهای بزرگ جهان در دو دهه اخیر بر طراحی سیاستی با عنوان «دلارزدایی dollarization » تمرکز داشتند تا شاید بتوانند با کاهش قدرت دلار در اقتصاد و تجارت جهانی، جایگاه برتر ایالات متحده امریکا را سست و سپس دچار فروپاشی کنند. دلار امریکا، منبع قدرتی است که منافع راهبردی این کشور را در جهان برآورده ساخته و زیربنای توان راهبردی نظامی، امنیتی، اقتصادی و ... ایالات متحده شده است. ایالات متحده امریکا با پشتوانه دلار توانسته عمق راهبردی خود را جهانیسازی کند به گونهای که هیچ بازیگر دیگری نتواند عمق راهبردی خود را مقابل تهاجم دلار (افزایش یا کاهش ارزش دلار) حفظ کند.
در چنین بستری از هژمون دلار بر نظام جهانی است که قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی در دو دهه گذشته سیاست دلارزدایی را دستورکار خود قرار داده و تلاش دارند در چارچوب این سیاست اقتصادی، نظم نوین جهانی با رهیافت چندجانبهگرایی و پایان هژمونی ایالات متحده را شکل دهند که یک اقتصاد سیاسی بینالمللی تهاجمی را برساخته و مناسبات قدرت ژئوپلیتیک را با ابزارها و تاکتیکهای اقتصاد و تجارت تعریف میکند. سیاست دلارزدایی که دستورکار سیاست راهبردی برخی دولتها مانند: ایران، چین، روسیه و ... قرار گرفته است، ایرادهای بسیاری دارد که مهمترین آنها را میتوان بیتوجهی به رمزارزها به عنوان رقیب قدرتمند دلار قلمداد کرد. سرگردانی سیاستگذاران دلارزدایی مقابل قدرت رمزارزها را میتوان در محورهای زیر بررسی کرد: یکم - دلارزدایی دولتی: در چند دهه اخیر برخی دولتهای مخالف هژمون ایالات متحده امریکا بر نظام جهانی، سیاست دلارزدایی با انگاره پایان برتری دلار در افتصاد و تجارت جهانی را به عنوان دستورکار اصلی سیاست راهبردی خود مقابل امریکا قرار دادهاند. سیاست راهبردی دلارزدایی که بر فروپاشی منابع قدرت ایالات متحده استوار شده، بنیان سیاستگذاری خارجی دولتهایی مانند: ایران، آفریقای جنوبی، چین، روسیه، برزیل، ... و ائتلافها یا سازمانهای بینالمللی مانند بریکس، شانگهای و ... است. این روند از دلارزدایی را میتوان دلارزدایی دولتی تفسیر کرد که بیشتر از سوی دولتها و در چارچوب اقتصاد سیاسی سازمانهای بینالمللی همسوی آنان در حال پیگیری است، مولفه آشکار یک جنگ تجاری است که خود زیربنای یک رقابت یا ستیز ژئوپلیتیک جهانی است. ابزارهای دلارزدایی دولتهای ضد هژمون امریکا که پول مشترک بریکس، تجارت با پولهای ملی میان کشورها، مبادله پایاپای بهویژه میان کشورهای تحریم شده از سوی غرب و ... هستند تاکنون چندان کارایی نداشته و دلار همچنان قدرت بدون رقیب اقتصاد و تجارت جهانی و بلکه میان کشورهای خواستار دلارزدایی است، اما کارایی چندانی نداشتهاند.
دوم - دلارزدایی شهروندان: یکی از مزیتهای نسبی دلار در اقتصاد جهانی را باید کشش و کارایی این ارز به عنوان یک کالای سرمایهای یا منبع سرمایهگذاری نزد شهروندان سراسر جهان بهویژه در کشورهای کمتر توسعه یافته و فقیر دانست. برتری دلار بر دیگر پولهای ملی، سبب شده تا دلار به ارز جهانی و مبنای سنجش قدرت اقتصاد، تجارت و توان خرید در تراز جهانی دگرگون شود. این کارآمدی دلار در نظام جهانی توانسته است دلار را به یک گزینه امن برای سرمایهگذاری و خرید یا فروش دلار را بازاری پرسود به خصوص در کشورهایی که با تحریم و دیگر تاکتیکهای جنگ اقتصادی امریکا روبهرو هستند، تبدیل سازد. در یک دهه اخیر با رونق ارزهای دیجیتال یا رمزارزها، شهروندان بیشتری به سوی خرید، نگهداری و تبدیل پول خود به رمزارز گرایش یافته و روندی از دلارزدایی فراگیر را شکل دادهاند که بسیار موفقتر از دلارزدایی دولتی بوده است. بازار رمزارزها که به رهبری ارز بیتکوین در چند سال اخیر عملکرد بسیار بهتر و کارآمدتر از بورسهای بزرگ جهان و برخی شرکتهای فناوری و اقتصادی درجه یک بینالملل داشتند، نقدینگی شهروندان را به سوی خود جذب و بهترین ابزار مالی و پولی برای تجارت در جهان آشوبناک کنونی شدهاند.
این رویکرد شهروندان جهان برای تولید، خرید و انباشت رمزارزها به جای دلار یا پول ملی خود همراه با رونق دادوستد با رمزارز، روندی از دلارزدایی را شکل داده که چشمانداز آن در فروپاشی اقتدار جهانی دلار بسیار روشن و امیدوارکننده است. این روند رونق سرمایهگذاری و انباشت رمزارزها میتواند شهروندان دولتهای گوناگون را به کریپتووندان تبدیل کند که همان شهروندان تابع حکمرانی رمزارزهای نظام جهانی اقتصاد هستند.
کریپتووندانی که اقتدار هیچ نهاد دولتی بهویژه امریکایی و دلار به عنوان ابزار امریکا را نپذیرفته و با افزایش کنشگری خود در بازار رمزارزها، زمینه دلارزدایی و فروپاشی برتری دلار را فراهم میکنند.
سوم- سرگردانی دولتها مقابل شهروندان: دو رویکرد دلارزدایی دولتی و دلارزدایی غیردولتی که مسیرهای مختلف را دنبال کرده، اهداف و ابزارهای متفاوتی دارند، تاکنون همسو و همراه یکدیگر نبودهاند!
بخش مهم این ناسازگاری اهداف و ابزارهای دولت و شهروندان در سیاست دلارزدایی به انگارهها و تاکتیکهای دولتها بازمیگردد که از قانونگذاری و قانونی کردن مبادله رمزارزها خودداری کرده و رمزارزها را خطری برای پول ملی خود یا دامی برای کلاهبرداری از شهروندان خود تفسیر میکنند. در حالی که شهروندان در سراسر جهان به تولید، خرید، فروش و انباشت انواع رمزارزها پرداخته و جهان رمزارزها را شکل داده و خود شهروند این جهان نوین یا کریپتووند شدهاند، دولتها از ایالات متحده امریکا، چین، روسیه، ژاپن، تا ایران و ... از فعالیت آشکار در این جهان اقتصادی ترس داشته و آزادی شهروندان در رمزارزها را محدود میکنند. این رویکرد سرگردانی دولتها مقابل شهروندان تاکنون به ادامه قدرتنمایی دلار در اقتصاد جهانی کمک کرده است.
چهارم - دلارزدایی ترامپ: دلارزدایی به عنوان یک سیاست راهبردی برای مقابله با هژمونی ایالات متحده امریکا تفسیر میشود که از سوی برخی کشورهای رقیب و مخالف اقتدار امریکا دنبال شده است. اما دولت ایالات متحده نیز یکی از ارکان دلارزدایی محسوب میشود! سیاستهای اقتصادی تهاجمی ایالات متحده علیه دیگر دولتهای نظام جهانی مانند تحریمهای روزافزون علیه ایران، روسیه و ...، برقراری تعرفههای بیشتر و سنگینتر بر تولیدات خارجی و ... سبب پیدایش نوعی دلارزدایی شده که خودتخریبی ترامپ تفسیر میشود. دولت کنونی دونالد ترامپ افزون بر زیادهروی در تحریم کشورها و افزایش بیرویه تعرفهها، اقدام به دستاندازی پنهان در بازار رمزارزها کرده و با خرید یا حمایت از برخی رمزارزها، روند دلارزدایی را با پوشش حمایت از هژمونی دلار دنبال میکند! سیاستها و ابزارهای سیاسی و ژئوپلیتیک دولت ترامپ برای بقا و تقویت هژمونی ایالات متحده امریکا در نظام جهانی نهتنها موجی از ناخشنودی دیگر بازیگران بهویژه دوستان اروپایی این کشور را برانگیخت، بلکه روند دلارزدایی از اقتصاد و تجارت جهانی را شتاب داده است.سیاست راهبردی بسیاری از بازیگران نظام جهانی در اقتصاد سیاسی بینالملل جلوه میکند. اینگونه سیاستهای راهبردی که هدفش افزایش قدرت و نمایش هژمونی خود در مناسبات قدرت و کاهش یا سرکوب توان و هژمونی دیگران است، زیربنای اقتصادی و تجاری یافته و سیاستگذاران را به تهاجم مستقیم به اقتصاد، تجارت و بلکه ابزارهای مالی و پولی رقیبان و دشمنان هدایت کرده است. دلارزدایی به عنوان یک سیاست اقتصادی در دو دهه اخیر جایگاهی ویژه در ادبیات اقتصادی و سیاسی نظام جهانی یافته است، به گونهای که برخی کشورهای مستقل جهان مانند ایران، چین، روسیه و ... ادعای برسازی نظم نوین جهانی بر اساس دلارزدایی از اقتصاد و تجارت جهانی را طرح و دنبال میکنند. نظم نوین جهانی بدون سلطه دلار به معنای جهان بدون هژمون ایالات متحده امریکاست که میتواند سبب بزرگترین دگردیسی ژئوپلیتیک جهانی شود، مسیری بسیار سخت پیشرو دارد. اما مولفههای کنونی اقتصاد و تجارت جهانی نشان میدهند که دلارزدایی امکانپذیر است، اما نه بر اساس سیاستها و تاکتیکهای کنونی دولتها و سازمانهای ضد غرب! امکانپذیری دلارزدایی به عنوان یک سیاست راهبردی نظام نوین جهانی با سیاستها و تاکتیکهایی مانند: گسترش رمزارزها میان شهروندان، قانونی شدن بازار رمزارزها از سوی دولتها، فعالیت بیشتر و اثرگذار دولتها در تولید و دادوستد رمزارزها و همچنین بازگشت پیامد تحریمها و تعرفههای ایالات متحده به سوی اقتصاد و تجارت غرب قابل تفسیر است. دلارزدایی به عنوان یک سیاست راهبردی بازیگران ضد هژمون ایالات متحده، در چرخهای ناسازگار با واقعیت مناسبات کنونی جهان قرار گرفته است که شهروندان بسیاری از کشورها ازجمله شهروندان ایالات متحده و بلکه خانواده دونالد ترامپ رییسجمهور این کشور با کنشگری در بازار رمزارزها در حال تهدید دلار و دلارزدایی از اقتصاد جهان هستند، اما دولتهای مهم مخالف امریکا مانند ایران، چین و روسیه که ادعای دلارزدایی دارند از قانونی کردن بازار رمزارزها هراس دارند! دلارزدایی به عنوان یک سیاست راهبردی مقابله با استعمار جهانی امریکا، نیازمند ابزارها و تاکتیکهای جدید مانند گسترش بازار ارز دیجیتال است که در همسویی با تحریمها و تعرفههای دولت ترامپ میتواند پیامدهای بسیار مطلوبی برای فروپاشی هژمونی دلار در اقتصاد و تجارت جهانی داشته باشند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 قواعد جدید بازی در شانگهای
✍️ محسن شریعتینیا
اجلاس اخیر سازمان همکاری شانگهای بار دیگر به مناظرات در مورد نقش و جایگاه این نهاد در اقتصاد و سیاست جهانی دامن زد. برخی پویایی این نهاد را نشانهای مهم از زوال نظم بینالملل لیبرال برشمردند و دیگرانی آن را باشگاهی کماهمیت دانستند. اما موضوعی که کمتر کاویده شده آنکه سازمان همکاری شانگهای نظم بینالمللی موجود را چگونه تفسیر و چه نقشی برای خود تعریف میکند.
بیانیه پایانی اجلاس تیانجین نمایانگر نگاه سازمان به نظم موجود و چگونگی ایجاد تحول در آن است. از همین رو با تکیه بر تحلیل محتوای بیانیه پایانی اجلاس اخیر میتوان به این پرسشها پاسخی فراتر از کلیشههای رایج داد. تحلیل محتوای متن بیانیه پایانی نشان میدهد که نزدیک به ۷۰درصد متن، به دو موضوع به صورتی نسبتا برابر اختصاص یافته است: امنیت و مبارزه با تروریسم و همکاری و توسعه اقتصادی. حدود ۲۰درصد به سیاست و روابط بینالملل و حدود ۱۰درصد به فرهنگ و اجتماع مربوط میشود. این توزیع نشان میدهد که سازمان اکنون با دو محوریت عمل میکند: امنیت بهعنوان پیششرط و اقتصاد بهعنوان محرک.
بخشهای امنیتی همچنان بر سه «شر» مشهور متمرکز است: «تروریسم» «افراطگرایی» و «جداییطلبی». بااینحال، نوآوریهای نهادی جدیدی نیز مطرح شد؛ از جمله ایجاد مرکز جامع مقابله با تهدیدهای امنیتی و مرکز مبارزه با مواد مخدر. در منطق سازمان همکاری شانگهای، امنیت پیشنیاز راهروهای تجاری و جریان سرمایه است. ثبات در مرزها، خطوط راهآهن و زیرساختهای انرژی شرط اولیه شکوفایی محسوب میشود.
اما در بخش اقتصادی، اعلامیه بلندپروازانهتر است. واژگانی مانند «تجارت»، «سرمایهگذاری» و «اتصالات زیرساختی» بارها تکرار میشود، اما واژه «انرژی» بیشترین تکرار را دارد. متن تایید میکند که ساخت راهآهن چین–قرقیزستان–ازبکستان پس از دههها اختلافنظر، بالاخره آغاز شده است. افزون بر این وعدههایی برای توسعه کریدورهای «شمالی– جنوبی» و «شرقی–غربی» در پهنه اوراسیا ارائه میدهد. بهعلاوه دیجیتالی شدن گمرکات، «پنجره واحد» برای تجارت و نقشهراه امنیت غذایی بخشی از این دستورکار لجستیکی هستند. به دیگر سخن شانگهای میکوشد پهنه اوراسیا را بهطور فیزیکی و دیجیتالی به هم متصل کند.
جسورانهترین گام مالی، تصمیم به تاسیس بانک توسعه سازمان همکاری شانگهای است. این تصمیم سازمان را از مرحله بحث و بررسی به مرحله نهادسازی میبرد. این تصمیم همراه با تعهد به گسترش تسویه محلی با ارزهای ملی و تقویت کنسرسیوم بینبانکی این نهاد، نشان میدهد که اعضا به دنبال خودمختاری مالی هستند؛ نوعی ترتیبات مالی که آسیبپذیری در برابر تحریمها و وابستگی به دلار را کاهش دهد. در همین راستا، اعلامیه «اقدامات قهری یکجانبه» را محکوم میکند که همان زبان دیپلماتیک برای اشاره به تحریمهای غربی است. البته تا شکلگیری چنین ترتیباتی راه طولانی در پیش است.
فناوری نیز بهطور جدی وارد دستورکار سازمان شده است. بیانیه از تصویب یک نقشهراه همکاری در هوش مصنوعی خبر داده، از ایجاد مرکز هوش مصنوعی در آسیای مرکزی حمایت میکند و کار مشترک برای توسعه تجارت دیجیتال، تجارت الکترونیک و استانداردسازی را مورد تاکید قرار میدهد. روشن است که هر مجموعه یا نهادی که قوانین حاکم بر هوش مصنوعی، جریان دادهها و بازارهای دیجیتال را بنویسد، آینده جهانیشدن را شکل خواهد داد. سازمان شانگهای هم خود را بهعنوان تنظیمگر استانداردها در برابر غرب معرفی میکند.
از منظر نگرش به نظم موجود بینالمللی، نام سازمان ملل متحد ۱۹بار ذکر شده است؛ امری که نشان میدهد این نهاد همچنان مبنای ادعاهای حقوقی و مشروعیتبخش به سازمان همکاری شانگهای است. نام ایالات متحده فقط دو بار و هر دو بار در زمینه منفی مطرح شده است: یک بار در ارتباط با حمله به ایران و بار دیگر بهصورت تلویحی در بحث تحریمها. ناتو و اتحادیه اروپا اصلا ذکر نشدهاند. این عدم تقارن تصادفی نیست. با تکیه بر زبان سازمان ملل و حذف یا محکومیت ائتلافهای غربی، سازمان شانگهای آگاهانه یک روایت چندقطبیِ مبتنی بر سازمان ملل میسازد.
اثرات چین در همه جای متن پیداست. ابتکار کمربند و جاده سه بار ذکر شده و هشت عضو بهطور صریح از آن حمایت کردهاند. چین بیش از هر عضو دیگری نام برده شده است. واژگانی چون «جهان چندقطبی» و «همکاری برد - برد» با واژگان دیپلماسی چین مطابقت دارد. افزون بر این دستاوردهای عینی، از راهآهن تا بانک توسعه، دقیقا با اولویتهای پکن - اتصالات زیرساختی، همکاری مالی و حکمرانی فناورانه - همخوان است.
اعلامیه تیانجین تصویری از سازمان همکاری شانگهای بهعنوان نهادی فراتر از گروهی که بر تهدیدهای مرزی متمرکز است، ارائه میدهد. این سازمان در حال تبدیل شدن به یک نهاد سیاسی -اقتصادی منطقهای است؛ سازمانی که میکوشد برای اعضا «قواعد سیاسی» (چندقطبیگرایی و مشروعیت سازمان ملل)، «مالی» (بانک توسعه و ارزهای محلی)، «لجستیک» (انرژی و کریدورها) و «دیجیتال» (هوش مصنوعی و استانداردهای دیجیتال) تدوین کند. به بیان دقیقتر، سازمان همکاری شانگهای از گفتوگو به سوی قاعدهنویسی حرکت کرده است.
پیامدها روشن است. برای واشنگتن و بروکسل، اعلامیه تیانجین نشانهای از تشدید رویارویی گفتاری است؛ بهویژه با محکومیت صریح اقدامات ایالات متحده و اسرائیل علیه ایران. برای جنوب جهانی، این سند سازمان همکاری شانگهای را بهعنوان مدافع اصلاحات سازمان ملل، تجارت عادلانه و امنیت غذایی و انرژی معرفی میکند. برای چین که میزبان اجلاس بود، این اعلامیه جایگاه پکن را بهعنوان معمار چندقطبیگرایی اوراسیایی تحکیم میکند.
سازمان همکاری شانگهای هنوز از نظر همکاری عملیاتی نیاز به اقدامات بسیار دارد. اما در جهانی که مالیه و حکمرانی فناوری پراکندهتر میشود، اعلامیه تیانجین را میتوان تلاشی برای ساختن جایگزینهای کارکردی، مسیرهای منطقهای برای جریان پول، کالا و داده خارج از چارچوبهای غربی برشمرد. پیشنهادهای ایران در این اجلاس واقعبینانه و کارکردگرایانه بود. کوشش برای تبدیل پیشنهادها به برنامههای عملیاتی و رایزنی با سایر اعضا برای قرار گرفتن این پیشنهادها در قالب اولویتهای سازمان اهمیت و ضرورت دارد. سازمان همکاری شانگهای بهتدریج از نهادی گفتوگومحور به سازمانی قاعدهنویس با اولویت قاعدهنویسی منطقهای در حوزه تهدیدهای نوین امنیتی و همکاریهای اقتصادی تغییر نقش و هویت میدهد.
ایران نیز نیاز دارد نقش خود را از «حضور» به مشارکت فعال در «شکلدهی به دستورکار» یا آنچه قاعدهنویسی خوانده میشود، تغییر دهد. سازمان همکاری شانگهای یکی از مسیرهای مهم نقشآفرینی ایران در قاعدهنویسی منطقهای در سالهای پیش روست. بهرهگیری از این فرصت نیازمند شناخت علمی و عمیق این نهاد، فراتر از کلیشههای رایج و مشارکت برنامهریزیشده در قاعدهنویسی چندجانبهگرایانه است.
🔻روزنامه کیهان
📍 آقای مسئول! عقب نمانی...
✍️ عباس شمسعلی
هنوز چند روزی از قهرمانی مقتدرانه تیم پنج نفره دانشآموزان ایرانی در المپیاد جهانی نجوم و اختر فیزیک (برای دومین سال متوالی و با کسب پنج مدال طلا توسط هر پنج نفر اعضای تیم) نگذشته بود که خبر آمد تیم ملی والیبال جوانان ایران، با اقتدار هرچه تمامتر و با شکست تمام رقبای قدرتمند خود، به عنوان ارزشمند قهرمانی جهان دست یافته است؛ عنوان افتخارآمیزی که یک بار دیگر همان لبخند و شادی برآمده از حس غرور و افتخار را بر لب و قلب مردم کشورمان نشاند.
در روزهای پیش از آن هم خبرهای خوشی از افتخارآفرینی دانشآموزان المپیادی در رشتههای مختلف المپیادهای جهانی به گوش مردم رسیده بود و البته این خبرهای خوش از موفقیتهای ارزشمند جوانان و دانشآموزان کشورمان که در رشتههای مختلف بارها نام و پرچم ایران عزیز را پرافتخارتر از قبل میکنند، رخدادی پر تکرار و نه از روی استثنا و حادثه است. حتی اشاره به بخشی از موفقیتهای این عزیزان در یکی دو ماه گذشته در بالاترین سطح رقابتهای جهانی فهرستی بلند بالا پیش روی ما میگذارد که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
کسب چهار مدال برنز توسط تیم ملی ایران در المپیاد جهانی علوم زمین، افتخارآفرینی تیم ملی ایران در دومین المپیاد جهانی هوش مصنوعی با کسب دو مدال نقره و دو مدال برنز، موفقیت تیم ایران در المپیاد جهانی کامپیوتر با کسب یک نشان طلا، دو نشان نقره و یک نشان برنز و کسب جایگاه ممتاز در رقابت با ۸۴ کشور، کسب دو مدال نقره و دو مدال برنز توسط دانشآموزان ایرانی در هشتمین دوره المپیاد جهانی اقتصاد، کسب سه مدال طلا و یک نقره و قرار گرفتن در جایگاه سوم در سیوششمین دوره المپیاد جهانی زیستشناسی،کسب پنج نشان نقره توسط تیم دانشآموزی ایران در المپیاد جهانی فیزیک با رتبه یازدهم در بین ۹۰ کشور شرکتکننده، کسب دو مدال طلا، سه نقره و یک برنز در شصتوششمین المپیاد جهانی ریاضی توسط دانشآموزان کشورمان و قرار گرفتن در جایگاه دوازدهم بین ۱۱۰ کشور با ارتقای هفت پلهای نسبت به دوره قبل، و کسب ۱۳ مدال توسط دانشآموزان ایرانی در نمایشگاه اختراعات آمریکا در همین تابستان اخیر.
سال گذشته نیز ایران توانست با کسب ۱۲ مدال طلای المپیاد جهانی، رتبه سوم مدالی دنیا را کسب کند.
اما در همه این موارد وقتی به صحنه رقابت نگاه میکنیم، با موضوعی غرورآفرین روبهرو میشویم که البته نیاز به تأمل و درس آموزی دارد.
کسب سکوهای برتر جهانی و خوشرنگترین مدالها در المپیادهای علمی جهان توسط تیمهای مختلف ایران، در حالی است که در موارد بسیاری، تیمهای علمی کشورهای پیشرو و پیشرفته از نظر علمی و صنعتی در رقابتهای این چنینی، عرصه را به دانشآموزان مستعد کشورمان واگذار میکنند و بارها پرچم ایران، بالاتر از پرچم کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی و آسیای شرقی قرار گرفته است.
همین ماجرا بارها در میادین ورزشی نیز رخ داده است و ورزشکاران و تیمهای ایرانی در عرصه رقابت گوی سبقت را از بسیاری کشورهای مطرح و صاحب نام در این عرصهها ربودهاند.
حال سؤال این است که آیا دانشآموزان و ورزشکاران ایرانی که در این میادین به بالاترین سطح از افتخارات دست پیدا میکنند، از نظر امکانات، تدارکات، هزینه و دیگر ملزومات آماده شدن برای رقابتی سخت و سنگین با رقبای شرکتکننده از پیشرفتهترین و با امکاناتترین کشورها در یک سطح قرار دارند؟
واقعیت آن است که این چنین نیست و با همه تلاشها، تقریباً در همه و یا قریب به اکثریت موارد، امکانات و تدارکات ما همسنگ با رقبا نبوده است و باید گفت آن چیزی که کمبود امکانات و تدارکات استاندارد و همسطح با رقبا را جبران و حتی موفقیتهایی بالاتر از آنها را محقق کرده است، هوش، استعداد و توان علمی در کنار کوه انگیزه و غیرت و باور به اینکه ما با همه کمبودها میتوانیم بالاترین موفقیتها را کسب کنیم، بوده است.
به عبارتی؛ کمبودها، تحریمهای علمی و سطح بالای امکانات رقبای تراز اول نتوانستهاند مانع شکوفایی و افتخارآفرینی جوانان ایرانی شوند.
این درست همان نکته درس آموز و کلید اصلی برای حل مشکلات امروز کشور است که گاه در عرصه رقابت المپیادی دانشآموزان و گاه در میادین جهانی ورزشی عیان شده است و علاوهبر آن، نمونههای متعدد دیگری در عرصههای مختلف اداره کشور نیز پیش روی ماست.
حقیقت آن است که در عرصه اداره و پیشرفت کشور، هرگاه مسئولان، دانشمندان، صنعتگران و اقشار اثرگذار جامعه، - همچون آن دانشآموز المپیادی آمده از شهری دوردست و کم برخوردار، که با کمترین امکانات و تدارکات، اما مجهز به سلاح علم و ایمان و خودباوری و تکیه به خدای قادر، یا مانند آن جوان ورزشکاری که محل تمرین او زمینی خاکی است اما با تمرین و تکیه به توان جسمی و استعداد و توکل بر خدا در مسابقات جهانی پشت قویترین رقبا را به خاک میمالد- پا به میدان تلاش علمی و صنعتی و مدیریتی گذاشتند کشور بالاترین سطح از پیشرفت و موفقیت را به دست آورده است. شاهد آن هم پیشرفتهای عظیم در صنایع نظامی، جهشهای خیرهکننده علمی در رشتههای مختلف پزشکی و صنایع پزشکی، نانوفناوری، هستهای، صنعتی و... است که دشمن را متحیر کرده است. با همین تفکر بوده که ایران با وجود بیش از چهار دهه تحریمهای مختلف، از کشوری وابسته به واردات سیم خاردار در دفاع مقدس، به آنچنان رشدی در صنایع موشکی و هوا و فضا و توانایی ساخت و ارسال ماهوارههای پیشرفته به فضا دست پیدا کرده است که سختترین تحریمها نیز نمیتواند مانع آن شود، و کار به جایی رسید که رزمندگان کشورمان با همان روحیه جهادی دفاع مقدس و البته این بار مجهز به انواع سلاحهای پیشرفته تولید داخل، در جنگ با رژیم صهیونیستی و همه اعوان و انصارش، درس عبرتی تاریخی به دشمن دادند.
یا در همین شرایط تحریم و در بحرانیترین روزهای کرونایی، در کوتاهترین زمان، همپای دانشمندان چند کشور معدود پیشرفته جهان موفق به ساخت چندین نوع واکسن کارآمد، مفید و بیخطر میشود. در این چنین فضا و با چنین روحیه و خودباوری بوده است که کشور از نیاز به ورود پزشکان هندی و بنگلادشی در اول انقلاب به قطب درمان و پزشکی منطقه و صادرکننده ربات جراح و واکسن تبدیل شده است.
پر واضح است که این سطح از خودباوری نیز مدیون تحقق یک باور عینی در بین جوانان ما در عرصههای علمی، ورزشی، صنعتی، نظامی، مدیریتی و... است که ریشه در دمیدن روح «ما میتوانیم» به کالبد جامعه در دوران پس از انقلاب است.
به عنوان مثال در زمینه علمی و المپیادها، باید گفت که مدالهای کسبشده در المپیادهای علمی جهانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قریب ۷۰۰ عدد رسیده است و اکنون ایران جزو ۱۰ کشور اول دنیا در المپیادهای مختلف علمی محسوب میشود. این در حالی است که دانشآموزان کشورمان عموماً قبل از انقلاب، جایگاهی در سطح بینالمللی نداشتند و یکی از اصلیترین دلایل آن هم تزریق تفکر وابستگی به غرب و باور نداشتن به تواناییها و استعدادها در میان دانشآموزان بود.
روی متفاوت ماجرا در زمینه پیشرفتها و کسب موفقیتهای کشور در عرصههای مختلف با خودباوری و تکیه به استعدادها و تواناییهای داخل و متوقف نشدن تلاشها به بهانه کمبودها، غلبه نگاه به بیرون و امید بستن به بیگانه، غفلت از تواناییها و نادیده گرفتن استعدادها و توانمندیهای داخلی، و بازگشت به همان تفکر مخرب «ما نمیتوانیم» است.
به واقع هرگاه باور به «ما میتوانیم» و باور به تواناییهای داخل برای عبور از موانع، سرلوحه امور کشور و مدیران عرصههای مختلف قرار گرفت، شاهد انواع توفیقات و پیشرفتهای جهشی بودهایم و هرگاه تفکر «ما نمیتوانیم» و نگاه به خارج و امید به گرهگشایی بیگانه برتری پیدا کرد، سرعت پیشرفت و توفیقات کُند و یا حتی در مواقعی متوقف شد و کشور به انواع آسیبها گرفتار آمد.
نکته مهم اینکه دشمنان این سرزمین هم (گاه حتی بهتر از برخی مدیران و مسئولان داخلی) پی به وجود استعدادها و توانمندیهای ذاتی در این کشور بردهاند و میبینیم برای اینکه مانع اثربخشی این تواناییها و رفع مشکلات و تسریع پیشرفتهای ایران بشوند، به بهانههای مختلف، انواع و اقسام تحریمهای علمی، صنعتی، بازرگانی، نظامی و... را علیه کشورمان اعمال کردهاند و آنجا که تحریمها را نیز مانع و متوقفکننده قطار پیشرفت ایران با تکیه به داخل نمیبینند، از ترور دانشمندان این سرزمین نیز ابا نمیکنند. همزمان نیز با مدیریت ذهن برخی مسئولان و قلم به دستان، تنها راهحل مشکلات کشور را افتادن به پای دشمن یا مذاکرهای که دست کمی از تسلیم ندارد، وانمود میکنند.
رهبر حکیم انقلاب، هفتم مرداد امسال در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ تحمیلی اخیر فرمودند: «آنچه مهم است، این است که توجه داشته باشیم که ایران اسلامی بر اساس «دین» و «دانش» بنا شده و به وجود آمده... دین مردم و دانش جوانان ما، توانستهاند در بسیاری از میدانهای مختلف، دشمن را وادار به عقبنشینی کنند... آنچه استکبار جهانی و در رأس آن، آمریکای جنایتکار با آن مخالف است، همین دین شما و دانش شما است؛ با دین شما مخالفند، با این ایمان گسترده مردم مخالفند، با این اتحاد در زیر سایه اسلام و قرآن مخالفند؛ و با دانش شما مخالفند... اینکه جمهوری اسلامی در عرصههای گوناگون علم و دانش - چه دانشهای انسانی، چه دانشهای فنی، چه دانشهای دینی - بتواند سخن نو به میان بیاورد، اینها را ناراحت میکند؛ اینها با این مخالفند. آنچه به عنوان [قضیه] هستهای و غنیسازی و حقوق بشر و امثال این چیزها میگویند، بهانه است؛ اصل قضیّه آن است. و ملّت ایران به توفیق الهی دین خود را و دانش خود را رها نخواهد کرد.»
حال با این توصیفات، انتظار از مسئولان، مدیران و تصمیمگیران کشور این است که با رصد دقیق عرصه و تأمل در سوءنیت دشمن، به دور از همان روحیه و تفکر کمتوجه به توان و استعدادهای گرهگشای داخلی، به اداره امور و حل مشکلات کشور بپردازند. این جریان داخلی، کلید حل مشکلات اقتصادی، معیشتی، ناترازیها و حتی آب خوردن مردم را به انتظار لبخند دشمن پیوند میزند (که یک نمونه از آثار زیانبار آن را این روزها و پس از یک دهه توهم غربگرایان و معطل کردن کشور به پای وعدههای غرب شاهد هستیم). مسئولان کشور باید با اصل قرار دادن روحیه جهادی و اعتقاد به خودباوری، قطع امید از دشمن و تکیه به داخل و البته تعامل سازنده و عزتمندانه با تمام دنیا (نه چند کشور محدود خائن و بد سابقهای که بارها زخم بدعهدی آنها بر پیکر کشور وارد آمده است) به حل مشکلات کشور بپردازند. مسئولان محترم باید توجه کنند که مبادا در عرصه عمل به وظیفه، با بهانه کردن کمبودها و سختیها، از آن دانشآموز افتخارآفرین المپیادی و جوان ورزشکار قهرمان که با کمترین امکانات و ایمان به خودباوری و به دور از بهانهها، بالاترین موفقیتها را برای کشور به ارمغان میآورند، جا بمانند.
🔻روزنامه رسالت
📍 درباره همایون شجریان
✍️ محسن مهدیان
خدا رحمت کند امام را. معیاری ساده و جاودانه به ما داد: نگاه کنید دشمن کجا آتش میریزد؛ همانجا حق است. همین قاعده هم راه است و هم محک صداقت.
امروز ماجرای همایون شجریان پیش روی ماست. دیروز آتش دشمن بر او بود؛ بر خوانندهای که از وطن گفت و بیپروا ایستاد. هرکس صدایش را دوست داشت یا حتی منتقدش بود، شجاعتش را ستود. اما امروز، با تصمیم دولت برای جابهجایی کنسرت از میدان آزادی به ورزشگاه آزادی، صحنه تغییر کرد. تیرها حالا سوی شهرداری است. همانهایی که دیروز مخالف برگزاری بودند، امروز اشک تمساح میریزند و میگویند: «نظام صدای شجریان را خفه میکند.» بدتر آنکه عدهای در داخل پژواک همان خناسان شدهاند.
اما چرا باید شهرداری مخالف باشد؟ واقعا پیش خودمان چه فکر میکنیم؟ این توانایی عجیب در تبدیل فرصت به تهدید از کجا آمده است؟ فرض کنیم شهرداری یا هر نهاد دیگری گفته باشد: برای شکوه بیشتر برنامه، تدبیر لازم است. آیا این یعنی مخالفت با موسیقی؟ با شجریان؟
مگر میشود چنین برنامه حساسی را بیقاعده برگزار کرد؟ مگر نه اینکه برای راهپیماییهای غدیر یا مراسم امامرضاییها از ماهها پیش کار جمعی میکنیم؟ چرا اینجا غفلت شد؟ وفاق اجرایی در همین همافزاییهاست.
دولت تصمیم درستی گرفت و مکان را تغییر داد. حالا این وسط دیگر نهادها چه گناهی دارند؟ ظاهرا گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری.
از دشمن انتظار دیگری نیست؛ اما در داخل چرا؟ این چه وفاقی است که تنها وقتی به نفع گروهی شد، فریاد میشود و وقتی به ضررشان بود، خاموش؟
بیایید این قاعده ساده را از یاد نبریم: ببینید دشمن کجا آتش میریزد؛ همانجا بایستید، همانجا صف ببندید. آنگاه وفاق نه شعار که حقیقتی جاری در میدان خواهد بود.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 مانع فرصتهای شادمانه جمعی نشویم
✍️ سید حسن موسویچلک
یکی از نیازهای جامعه در هر شرایطی به ویژه بعد از وقوع بحرانهای جمعی مثل همین جنگی که پشتسر گذاشتیم، خلق فرصتهای شادمانه، به قصد تقویت همدلی است، بهویژه اگر این فرصتهای شادمانه به صورت جمعی و با مشارکت مردم باشد طبیعتا اثرگذاری بیشتری در جامعه دارد. حال برای ایجاد این فرصتهای شادمانه از ظرفیتها و فرصتهای مختلف میتوانیم استفاده کنیم. از جمله اینها هنرمندان در عرصههای مختلف هستند که موسیقی یکی از این مواردی است که مخاطب عامتری دارد. یا حتی میتوانیم مثال بزنیم از جمله برنامههای عموقناد یا آقای روشنپژوه یا کاروانها و نمایشگاههای عمومی و تئاترهای خیابانی و برنامههایی که برخی ازسلبریتیها برگزار میکنند. اخیرا خبر خوبی منتشر شده بود که خود من هم با خواندن خبر حالم خوب شد و اگر اجرا شود به مراتب اثرگذاری بیشتری دارد. خبری مبنی بر اینکه یکی از بزرگترین خوانندگان موسیقی اصیل ما همایون شجریان که فرزند اسطوره موسیقی ایران استاد شجریان هستند، کنسرتی رایگان برگزار میکند که میتوانست اتفاق خوبی در شرایط بعد از بحران جنگ و شرایط سختی که مردم بهواسطه مسائل اقتصادی تجربه میکنند، باشد.
باید از این فرصتهای شادمانه که این گروهها از هنرمندان یا سلبریتیها یا طنازان حوزههای مختلف و یا حتی ورزشکارانی که برنامه گروهی برگزار کنند که در آن برنامه شادمانه را اجرا کنند، استفاده کنیم. اتفاقا دولتمردان در جوامع مختلف باید از این ظرفیتها و فرصت استفاده کنند و نه تنها مانعی برای اجرای این برنامهها نشوند بلکه ظرفیتهای مختلف خودشان را در اختیار گروهی قرار دهند تا بتوانند با هنرشان حال مردم را بهتر کنند. مردم امروز در شرایطی هستند که بیش از هر زمانی نیازمند داشتن حال خوب هستند. فشارهای ناشی از جنگ و فشارهای اقتصادی و نگرانی نسبت به جنگ احتمالی که برخی از مسئولین از تمام نشدن آن سخن میگویند، همه اینها نشان دهنده این است که ما باید از این ظرفیتها استفاده کنیم که کسانی حال مردم را بهتر کنند و این پیام را مخابره کنند که زندگی جریان دارد و با هم میتوانیم تابآوریمان را بالا ببریم. امیدواریم شرایطی ایجاد نشود که مانع برگزاری این مراسم و مراسمهایی از این دست بشود.
🔻روزنامه شرق
📍 پاسخ به سؤالی رایج
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
در گفتوگوی چند شب پیش رئیسجمهور با سه نفر از دستاندرکاران رسانه که شاید میتوانست ترکیب بهتری داشته باشد، یک سؤال تقریبا پاسخ داده نشد و سؤال دیگر مبهم و معلق ماند و شاید سؤال دوم میتوانست بهتر مطرح شود. در این یادداشت شاید هم تعریض و تعرضی به رئیسجمهور محترم بشود اما سخن صریح درباره آن که با قلبش حرف میزند- اگرچه گاه غیردقیق- خود مهربانی با اوست و آرزوی توفیق برای او، برخلاف آنان که خود هیچ قدمی برنمیدارند و تنها در پی ملکوککردن او و به خیال خود جانشینسازی برای او هستند. سؤال اول این بود؛ سؤالی که در قلب بسیاری از آدمهای این کشور است ولی نه فرصت طرح آن را دارند و نه در کرسیهای بهاصطلاح آزاداندیشی که هرگز پا نگرفته میتوانند مطرح کنند و آن این بود که امروزه اگر جمهوری اسلامی در ایران وجود نداشت و نظامی دیگر حاکم بود، آیا باز هم آمریکا با غنیسازی و موشکداشتن مخالفت میکرد؟
برای من که به دقت مصاحبه را تعقیب میکردم، پاسخ در میان توضیحات مربوط به لزوم وحدت و... ناپدید شد اما بد نیست از این منظر برای این سؤال تقریبا عمومی پاسخی بیابیم. میتوانیم پاسخ را در دو بخش قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن جستوجو کنیم. شاید در منظر اول چنین به نظر برسد که بله تسلیح ایران قبل از انقلاب بهعنوان ژاندارم خلیج فارس این اجازه را میداد که ایران هواپیمای بسیار مدرن آن زمان یعنی F۱۴ و F۱۶ داشته باشد و نیروگاه هستهای که باقیمانده سوخت آن میتواند مصارف نظامی داشته باشد را دربر گیرد و ابایی هم از موشکیشدن ایران نداشته باشند.
هرچند پس از تجاوز ۱۲ روزه رژیم اشغالگر، یکی از عالیرتبهترین فرماندهان ارتش شاهنشاهی که اینک در آمریکا زندگی میکند طی مصاحبهای گفته بود دسترسی ما به سلاحهای جنگی فقط با اجازه مستشاران آمریکایی بود.
یعنی در آن زمان هم، محدودیت استفاده ملی برای ایران را در نظر گرفته بودند. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استفاده بهینه ارتش جمهوری اسلامی از هواپیماها، هلیکوپترها و سایر سلاحهای مربوطه و اینکه درک کردند که این سلاحها ممکن است علیه خود آنها استفاده شود، نهتنها بهشدت در واگذاریها محتاط شدند بلکه در جایجای خاورمیانه جای پاهای خاصی را از آن خود کردند.
پایگاههایی مانند اینجرلیگ ترکیه نه برای همسایگان ترکیه که برای کنترل خود ترکیه (با اینکه ترکیه عضو ناتو بود) تأسیس شده است. با نفوذ لابی صهیونیسم در کاخ سفید که بهتدریج قویتر و قویتر شد و اینک کاخ سفید دربست در اختیار صهیونیسم قرار دارد، چهره واقعی اسرائیل که ابتدا بهصورت یک رژیم دفاعی و مظلوم ترسیم میشد به چهرهای تهاجمی و گسترشخواه تبدیل شد. تبلیغات صریح نتانیاهو در سالهای پشتسرهم و ارائه نقشه جدید خاورمیانه، چاپ سکه با نقشه نیل تا فرات، نصب الگوی نیل تا فرات روی لباس سربازان، نسلکشی در غزه و مطیعکردن اردن و مصر و بحرین و امارات نشان داد که آمریکا هر که را که برابر اسرائیل بایستد سرکوب میکند و پیامهای او به ایران حاکی از تسلیم و ایجاد ایرانی دیگر است؛ ایرانی که تسلیم خواست آنها باشد و تنها به تجارت و بازرگانی روی آورد؛ بنابراین پاسخ سؤال این است که آنها به هیچ رژیمی در ایران نمیخواهند اجازه غنیسازی و موشک را بدهند، زیرا ایران «اندکی ملی» به هرحال ممکن است برای اسرائیل نسلکش، متجاوز، گسترشطلب و نابودیخواه صهیونی آخر زمانی که رسالتهای خود را الهی میداند مانع ایجاد کند؛ بنابراین ایرانی خلع سلاحشده و خنثی میخواهند که تا هر وقت اراده کنند آن را نه تنها نرمافزاری بلکه بهصورت سختافزاری در اختیار گیرند.
سؤال دیگر که پرسیده شد آن بود که آقای رئیسجمهور جنابعالی که به تخصص و استفاده از دانشمندان و متخصصان و کارشناسان عقیده دارید آیا میتوانید به یک مورد که در این کار توفیق داشتهاید رجوع کرده و بیان کنید. طبعا پاسخ این سؤال بسیار ساده است زیرا اصولا هر کار درست انجامشده بدون حضور متخصصان و کارشناسان غیر ممکن است. بگذریم از کارشناسان و مدیران خودفروختهای که حسب دستور(براساس شیوهها) محل سد گتوند را تغییر دادند تا دریاچه در محل نمکی قرار گیرد و فاجعه سد گتوند بخشی از خوزستان بهشت را به شورهزا تبدیل کند.
سؤال بهتر و جانشینی سؤال اول آن بود که میتوانید یک مثال از عدم توجه به کارشناسان و انجام کار غیرکارشناسی و نصب افراد فاقد صلاحیت حرفهای در دولت خود بیاورید؟
این سؤال میتوانست محک مناسبی برای خودشناسی رئیسجمهور باشد و اینکه آیا بر آنچه انجام داده اشراف و اطلاعات و تسلط دارد یا خیر؟ برای این عقبمانده ذهنی، انتصاب افرادی با کمترین آگاهی هستهای، با عدم اشراف به مسائل تربیتی و آموزشی نوین و آخرینشان انتصاب فردی بدون کمترین آشنایی با مسائل انرژی کشور برای ساماندهی سازمان بهینهسازی سوخت و از ابتدا عدم توجه به توصیههای برخی گروههای تشکیلشده برای انتخاب وزرا میتوانست نمونهای برای پاسخ باشد. اما آیا رئیسجمهور به این اشراف، خودباوری و تواضع رسیده تا اقدامات خلاف نظرات خود را – که اصلا و ابدا ربطی به سازمانها و تشکیلات دیگر ندارد- بپذیرد؟ گیریم رفع فیلترینگ زمان قانعسازی میخواهد و حق با رئیسجمهور است، اما انتخاب مدیرکارشناس و کاردان برای وزارتخانهها گرچه ممکن است مجلس مخالفت کند، مگر کاری خلاف اختیارات رئیسجمهور است. اگر وفاق به معنی انتصاب فرد نادان بر کار، بهخاطر وفاق باشد جای بسی سؤال است.
اگر این کلمات به عنوان نقد ادا کنیم، برای سوءاستفاده خوارجی که خود را جلوتر از رهبری میشمارند و ادعا میکنند که میخواهند از تحمیل نظر دیگران به رهبری جلوگیری و نظرات خود را به رهبری تحمیل کنند نیست، بلکه برای آن است که رئیسجمهوری که عقیده به صداقت و شفافیت دارد هر روز صبح خود را در آیینه مشاهده کند.
🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 در «خروج» چیزی جز ضرر نیست
✍️ حسین سلاحورزی
بحث ماندن یا خروج ایران از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) فقط یک موضوع حقوقی یا امنیتی نیست؛ پیامدهای اقتصادی آن بهمراتب پررنگتر است. تجربه جهانی نشان میدهد هر کشوری که از این چارچوب خارج شده، عملاً وارد چرخهای از انزوا، تحریم و هزینههای اقتصادی سنگین شده است. کره شمالی نمونه روشن این مسیر است.
برای ایران، ماندن در NPT دستکم سه فایده دارد: کاهش ریسک کشور در بازارهای مالی، امکان بهرهمندی از همکاریهای محدود اما ارزشمند در حوزه پزشکی و انرژی، و ابزار حقوقی برای مطالبهگری در مجامع بینالمللی. در مقابل، خروج، بلافاصله ریسک سرمایهگذاری را بالا میبرد، بیمه و حملونقل را گرانتر میکند، و میتواند صادرات نفت و پتروشیمی را تا دهها میلیارد دلار در سال کاهش دهد.
واقعیت این است که بسیاری از انتقادها به NPT درست است؛ ایران نتوانسته بهاندازه حق خود از فناوری بهرهمند شود. اما خروج از معاهده این مشکل را برطرف نمیکند، بلکه هزینههای بزرگتری بر اقتصاد و جامعه تحمیل خواهد کرد. عقلانیترین مسیر آن است که ایران در NPT بماند، اما از موضعی فعال و مطالبهگر، حقوق خود را پی گیری کند.
🔻روزنامه رسالت
📍 چالشهای پیشبینیناپذیری
✍️ سیدمحمد بحرینیان
اقتصاد ایران طی دهههای اخیر همواره با نوعی بیثباتی و پیشبینیناپذیری همراه بوده است؛ مسئلهای که نهتنها زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار داده، بلکه مسیر توسعه و سرمایهگذاری را نیز با دشواریهای جدی مواجه ساخته است. نوسانات شدید نرخ ارز، تغییرات پیدرپی سیاستهای اقتصادی و سایه تحریمهای خارجی، از مهمترین عوامل این وضعیت به شمار میروند.
نخستین نمود بیثباتی را میتوان در بازار ارز مشاهده کرد. افزایش ناگهانی نرخ ارز یا کاهش غیرمنتظره آن، عملاً برنامهریزی بلندمدت را برای فعالان اقتصادی ناممکن ساخته است. بازرگانان، تولیدکنندگان و حتی مصرفکنندگان، همواره نگران تغییرات فردا هستند؛ تغییری که میتواند سود یک فعالیت اقتصادی را به زیان سنگین تبدیل کند. این وضعیت به کاهش انگیزه سرمایهگذاری و مهاجرت سرمایهها به بازارهای غیرمولد منجر میشود.
دومین چالش، سیاستهای متغیر اقتصادی است. تغییرات سریع در قوانین مالیاتی، بخشنامههای واردات و صادرات، و سیاستهای بانکی، بهویژه بدون پشتوانه کارشناسی کافی، فضای کسبوکار را دچار سردرگمی کرده است. بسیاری از کارآفرینان و شرکتها ترجیح میدهند فعالیت خود را به حداقل برسانند یا به سمت فعالیتهای کوتاهمدت و کمریسک حرکت کنند، چرا که آینده روشن و پایداری در مقابل خود نمیبینند.
عامل مهم دیگر، تحریمهای خارجی و محدودیتهای ناشی از آن است. این تحریمها دسترسی به بازارهای جهانی، منابع مالی بینالمللی و تکنولوژیهای نوین را محدود کردهاند. نتیجه آن، افزایش هزینههای تولید، کاهش رقابتپذیری و فشار مضاعف بر معیشت مردم بوده است. در چنین شرایطی، حتی سیاستهای داخلی کارآمد نیز بهسختی میتوانند اثرگذاری کامل داشته باشند.
از سوی دیگر، تورم مزمن بهعنوان یکی از پیامدهای مستقیم این بیثباتی، قدرت خرید مردم را کاهش داده و نابرابری اجتماعی را تشدید کرده است.
درحالیکه طبقات متوسط و پایین جامعه با دشواریهای روزافزون مواجهاند، گروههای کوچکی از جامعه با بهرهگیری از نوسانات بازار سودهای کلان میبرند؛ و این شکاف اجتماعی، خود به عامل دیگری برای تضعیف اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی تبدیل میشود.راه برونرفت از این چرخه، نیازمند مجموعهای از اصلاحات بنیادین است. ثبات در سیاستگذاری اقتصادی، تقویت شفافیت، مبارزه جدی با فساد و ایجاد فضای قابل پیشبینی برای سرمایهگذاران، از مهمترین گامها به شمار میرود.
اقتصاد ایران ظرفیتهای بزرگی در حوزه انرژی، کشاورزی، گردشگری و نیروی انسانی دارد. اما بهرهگیری از این ظرفیتها درگرو ایجاد اعتماد و ثبات اقتصادی است. تا زمانی که فعالان اقتصادی و مردم نتوانند فردای اقتصاد کشور را حدس بزنند، امید به رشد پایدار همچنان کمرنگ خواهد بود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست