چهارشنبه 23 مهر 1404 شمسی /10/15/2025 6:28:43 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 هشدار عقربه‌ها را جدی بگیریم!
✍️ حسین حقگو
درست در روزهایی که همه حواس‌ها به نیویورک و بحث و گفت‌وگوها درباره مکانیسم ماشه بود، گفت‌وگوهایی که با تأسف بسیار به نتیجه نرسید و این ساز و کار فعال شد، مرکز آمار نرخ رشد اقتصادی بهار امسال را اعلام کرد. خبری که می‌توانست و می‌بایست نه فقط تیتر یک رسانه‌ها بلکه با واکنش گسترده تصمیم‌گیران و سیاست‌گذاران مواجه شود. اینکه دستاورد اقتصاد ایران در سه ماهه اول سال منفی ۰,۱درصد باشد و کشور پس از تنفسی حدودا چهار ساله، بار دیگر به مدار فضای رکودی دهه ۹۰ (معروف به «دهه از دست رفته») بازگردد، واقعه سخت دردناک و بیم‌دهنده است.
رشد اقتصادی به معنی «افزایش پایدار سطح درآمد سرانه»، مهم‌ترین متغیر تحول هر جامعه‌ای است و افزایش سرمایه‌های انسانی و اجتماعی را متناسب با تندی یا کندی سرعت این شاخص می‌توان سنجید. درواقع رشد اقتصادی متغیری است که تحولات دیگر اقتصادی، تنها پس از میزان و چگونگی این رشد قابل اعتنا و گفت‌وگو خواهند بود.

منبع این رشد در درجه اول «سرمایه‌گذاری» است که خود به عواملی همچون کارکرد بازار، برون‌گرایی، جذب سرمایه‌گذاری خارجی، بستر مناسب سیاسی و قضایی و... و به ‌طور کلی عامل منابع و شرایط مساعد بستگی دارد. علاوه بر «سرمایه‌گذاری»، رشد اقتصادی پایدار متکی به «تکنولوژی» و «بهره‌وری» است که این دو مولفه، دو مفهوم «رشد کمی» و «رشد کیفی» را از هم جدا می‌کند. رشد اقتصادی کشورمان عمدتا با محوریت «سرمایه‌گذاری» و نه «بهره‌وری» و «فناوری» بوده که موجودی سرمایه را افزایش داده و این خود باعث افزایش تولید ناخالص ملی شده و بخشی از این تولید بار دیگر صرف سرمایه‌گذاری گردیده و چرخه رشد اقتصادی تداوم یافته است (نسبت موجودی سرمایه به تولید ناخالص ملی در کشورمان ۳,۷۵ اما در کشورهای دیگر ۲.۷تا ۳.۱)، اما همین رشد متکی به سرمایه‌گذاری، اگرچه ناکافی و ناپایدار اما تا حدی سبب کاهش فقر در جامعه شده است، چنان‌که آخرین گزارش مرکز آمار از کاهش ۲.۷درصدی ضریب جینی در سال گذشته و رسیدن به رقم ۰.۳۸۷۰ خبر می‌دهد که کمترین میزان در نه سال اخیر بوده است (رسانه‌ها- ۲۹/۶/ ۱۴۰۴)

اکنون اما با متوقف شدن همین رشدهای نصفه و نیمه و کمتر «کیفی» (رشد ۳درصدی سال گذشته و متوسط رشد اقتصادی بین دو تا سه درصدی در برنامه‌های چهارم تا ششم) و منفی شدن آن در بهار امسال و توام شدن آن با تورم نقطه به نقطه ۴۵,۳درصدی در شهریور ماه (مرکز آمار- ۵/۷) باید انتظار داشت که فقر و نابرابری و تبعیض افزایش یابد، چراکه با کاهش درآمدهای ارزی و ریالی کشور و در نتیجه کوچک شدن اقتصاد رسمی و بزرگ‌تر شدن اقتصاد غیررسمی و قاچاق در ماه‌های آتی (ناشی از فعال شدن مکانیسم ماشه و کاهش شفافیت‌ها برای دور زدن تحریم‌ها و...) و همچنین در شرایط عدم امکان یا بهتر آنکه عدم تمایل به انجام «اصلاحات ساختاری اقتصادی» و افزایش سرکوب قیمت‌ها و گسترش رانت‌ها و فسادها و... بخش‌های بزرگی از جامعه قدرت خرید خود را بیش از پیش از دست داده و نظاره‌گر ویترین مغازه‌ها و یخچال سوپر مارکت‌ها در خیابان‌ها و مال‌ها و شاید حتی بازارهای تربار خواهند شد. («افزایش مشتریان ته بار»- دنیای اقتصاد- ۲۹/۶)

همان وضعیتی که در برخی کشورهای در حال توسعه بین قسمت‌های بالا و پایین شهرها مشاهده می‌شود یا در تصویری که خبرگزاری الجزیره اخیرا از غزه و در افشای کارزار تبلیغاتی اسراییل که «هیچ قحطی در غزه در جریان نیست....» به دست داده قابل لمس است؛ از «بازارهای پر از میوه و سبزیجات» که مردم تنها نظاره‌گر آنند و «فقط عده افراد انگشت‌شمار می‌توانند از این مکان‌ها خرید نمایند... یک پیتزای کوچک ۱۸ دلار و... بخش اعظم مردم غزه باید بنشینند و آنها را تماشا کنند...، پارادوکس گرسنگی، غذا در برخی مناطق در دسترس است اما اساسا در دسترس نیست!» (فرارو- ۳۱/۶).
سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران در نظام حکمرانی کشورمان، امروز بیش از هر زمان دیگری وظیفه دارند و مسوول‌اند و می‌بایست حواس خود را متوجه عقربه‌های اقتصادی کنند؛ عقربه‌هایی که در همه جای جهان پیشرفته مبنای عمده تصمیم‌گیری‌هاست اما در کشورمان در هیاهوهای سیاسی گم می‌شوند، مگر وقتی که این عقربه‌ها از نقطه جوش گذشته باشند که آن وقت هم بعید است دیگر کاری از دست کسی ساخته باشد که چنین مباد!

 

🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بیم و امید‌های پساماشه
✍️ مهرداد سپه‌وند
همان‌طور که انتظار می‌رفت پیش‌نویس قطعنامه‌ای که از سوی روسیه و چین برای جلوگیری از بازگشت خودکار تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران ارائه شده بود، نتوانست آرای لازم را به‌دست آورد. برای ارائه‌دهندگان این پیش‌نویس این نتیجه دور از انتظار نبود. اما آنها با این سیاست خود می‌خواستند همزمان دو پیام برای دو طرف ماجرا بفرستند.
نخست به ایران این موضوع را القا کنند که آنها برای حمایت از ایران و جلوگیری از بازگشت تحریم‌ها همه تلاششان را به‌کار بسته‌اند. دومین پیام که شاید مهم‌تر بود، پیام به جامعه جهانی بود که این دو کشور، یعنی چین و روسیه، با وجود آنچه قبلا ادعا کرده بودند، مشروعیت اقدامات سازمان ملل را در فرآیند بازگشت تحریم‌ها به رسمیت می‌شناسند و به آن متعهد می‌مانند. این امر از چشم یکی از تحلیلگران اندیشکده بروکینگز دور نماند و وی در اشاره به این رفتار به طعنه نوشت «این [ارائه پیش‌نویس] یعنی تایید ضمنی همان حقی که به‌ظاهر [غیرقانونی دانسته] با آن مخالف بودند.»

باید از همین ابتدا اقرار کنم که در شرایط موجود این مقاله حاوی هیچ راهکار یا توصیه‌ای برای سیاستگذاران کشور نیست -هرچند گوش ایشان هم تاکنون چندان به توصیه اقتصاددانان بدهکار نبوده و نیست- بلکه مخاطب این مقاله جوانانی هستند که ممکن است با دیدن شرایط موجود و مشکلات پیش‌رو دچار حرمان و یأس شوند و فکر کنند که امید به حل مشکلات و خروج کشور از گرداب بحران‌ها و ناترازی‌ها کمرنگ و دور از دسترس شده است. این مقاله دعوتی است به دیدن توانمندی‌ها و قابلیت‌های اقتصاد ایران و بر این بستر طرح این ادعا که چنانچه چرخشی منطقی در جهت‌گیری اقتصاد کشور حاصل شود، امید به ترمیم و بهبود شرایط بسیار بالا خواهد بود و لذا جای امیدواری همچنان باقی است. این مقاله همچنین در کنار امیدواری‌ها به نگرانی‌های جدی از ریسک‌هایی می‌پردازد که اقتصاد و آینده کشور را در شرایط پساماشه به‌طور جدی تهدید می‌کنند.

اقتصاد ایران چون شیری زخمی است که با وجود خونریزی‌های شدید همچنان زنده است و توانایی بازگشت به روزهای خوب خود را دارد. از فردای روزی که تحریم‌های بین‌المللی رفع یا تعلیق شوند، تردید نکنید که اقتصاد ایران قادر خواهد بود با تکیه بر منابع طبیعی، موقعیت ژئوپلیتیک و ظرفیت انسانی خود به سرعت مسیر بازسازی ساختاری و توسعه زیربنایی را در پیش گیرد. در حوزه نفت و پتروشیمی قابلیت‌های بالایی داریم. رسیدن به اهداف تولید ۴.۵‌میلیون بشکه نفت و ۱۳۵‌میلیون تن محصولات پتروشیمی با سرمایه‌گذاری به ترتیب ۵۰‌میلیارد دلار در نفت و ۲۴‌میلیارد دلار در صنعت پتروشیمی برابر محاسبات سازمان برنامه و بودجه امکان‌پذیر است. نتیجه این سرمایه‌گذاری‌ها چون یک افزایش حدود ۵۰‌میلیارد دلاری در درآمد مورد انتظار سالانه است، لذا مشکلی در شرایط مساعد بین‌المللی در زمینه تامین منابع لازم برای این حجم سرمایه‌گذاری نخواهد بود.
درست است که ناترازی بانک، بیمه، بازنشستگی و تامین اجتماعی سبب شده است این نهادها نتوانند تسهیل و تامین تعاملات مالی را به خوبی انجام دهند، اما در برابر امکانات بالقوه اقتصاد ما هزینه‌های رفع مشکلات بخش مالی قابل‌توجه نیست. کل ناترازی بانک‌های کشور برابر برآورد «مرکز پژوهش‌های دریک» با ۱۲۰۰همت یا چیزی معادل ۱۰‌میلیارد دلار حل و فصل خواهد شد. از آن طرف کل رقمی که صندوق بازنشستگی کشوری از دولت طلبکار است، بالغ بر حدود ۱۰۵همت است. چنانچه این رقم را با بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی که حدود یک هزار همت است جمع بزنیم، بخش مالی کلا با حدود ۲۰میلیارد دلار قابل احیا و خروج از ناترازی خواهد بود؛ تاکید می‌کنم که در شرایط مساعد بین‌المللی این رقم برای اقتصاد ما به‌سادگی قابل تامین است.

در زمینه ناترازی در حوزه برق که صنایع کشور را با بحران روبه‌رو کرده و استفاده از سوخت نامناسب که سالانه جان ده‌ها هزار نفر را در کلان‌شهر‌های کشور می‌ستاند، راهکارهای زیادی موجود است. نخست باید توجه داشت که در بخش برق، بهره‌وری نیروگاه‌های حرارتی در ایران تنها ۳۳درصد است؛ درحالی‌که در بسیاری کشورهای این عدد بالای ۵۰درصد است. همچنین ۱۳درصد از کل برق تولیدی در فرآیند انتقال و توزیع تلف می‌شود. این را اگر کنار بهره‌برداری نسبتا اندک از شرایط جغرافیایی مساعد برای استفاده از انرژی‌های خداداد بگذاریم و به آن اتلاف سالانه حدود ۱۸‌میلیارد مترمکعب گاز سوخته‌شده در فرآیند تولید نفت را اضافه کنیم، به ارقام نجومی از اتلاف می‌رسیم که می‌شود با سرمایه‌گذاری درست از این هدررفت‌ها جلوگیری کرد. برای توسعه زیرساخت‌های لازم در حوزه برق و غلبه بر عدم تعادل عرضه و تقاضا که بر اقتصاد ما فشار آورده است، اگر آن‌چنان‌که یکی از مقامات صنعت برق اعلام کرده، در زمینه نیروگاهی کشوری با این همه ثروت معطل تنها یک‌میلیارد دلار سرمایه‌گذاری است که جای شرمساری دارد. اما اگر علاوه بر بخش نیروگاهی، کل فرآیند را لحاظ کنیم، بعید است غلبه بر ناترازی‌ها در این حوزه بیشتر از ۱۰میلیارد دلار هزینه‌ بردارد؛ رقمی که آن هم برای اقتصاد ما در شرایط معمول واقعا مشکل‌ساز نخواهد بود و قابل جذب است.

در بخش محیط زیست واقعیت آن است که بحران‌هایی چون فرونشست زمین، کاهش منابع آب زیرزمینی، آلودگی هوا و تخریب جنگل‌ها هزینه‌های پنهان و در عین حال فاجعه‌باری به اقتصاد کشور تحمیل کرده‌اند. با وجود این، در این حوزه نیز اگر نه همه مشکلات، اما بخش عظیمی از آنها قابل حل است. در صدر این مشکلات بحران آب را داریم، اما مدیریت بحران آب نیز مستلزم اجرای پروژه‌هایی چون آبیاری نوین، بازچرخانی آب، کنترل برداشت غیرمجاز و تصفیه‌خانه‌های صنعتی است که برای تحقق آنها، دست‌کم ۱۰ تا ۱۵‌میلیارد دلار قابل حل است.

هزینه مجموع اقداماتی که به‌ آنها اشاره شد، بالغ بر ۱۲۰‌میلیارد دلار می‌شود. تامین کل این رقم برای کشور در شرایط مساعد بین‌المللی با توجه به توانمندی‌های اقتصاد ما دشوار نخواهد بود. می‌توان ادعا کرد که در واقع همین توانمندی‌های قابل ملاحظه اقتصاد ایران سبب شده است تا بدخواهان و دشمنان کشور به تحریک و دسیسه‌چینی رو آورند و گاه دوستان و سردمداران نیز به توانمندی‌های خود غره شوند و دست به اقداماتی بزنند که هزینه‌های آن به درستی درک نشده باشد. منظور من اینجا هزینه‌های مستقیم تحریم‌ها نیست که برابر برخی مطالعات تا ۱۲۰۰‌میلیارد دلار برآورد می‌شود، منظور هزینه اقدامات مخاطره‌آمیزی است که ممکن است در نگاه اول به چشم نیایند. من این ریسک و مخاطرات پنهان را ریسک خطای تشخیص راهبرد یا استراتژی درست می‌نامم.

ریسک خطای راهبردی یا استراتژیک که باید در دوران پساماشه مراقب آن بود، ممکن است به‌دلیل سه خطای راهبردی رخ دهد و این نگرانی وجود دارد که از این ناحیه هزینه‌های جبران ناپذیری به اقتصاد کشور وارد شود. نخست خطای مربوط به پیش‌بینی بازار و فروش نفت است. واقعیت آن است که با وجود تهدیدهای ترامپ برای اعمال فشار حداکثری، از زمان ورود وی به قدرت و به‌ویژه در دوره منتهی به تیرماه، شاهد افزایش فروش نفت ایران بوده‌ایم. با این پیشینه ممکن است به خطا چنین پنداشته شود که در دوران پساماشه نیز، شاهد فروش بالای نفت به‌رغم افزایش محدودیت‌های بین‌المللی خواهیم بود. دومین خطا مربوط به رفتار چین در دوران پساماشه است. تمرکز صادرات نفت ایران به‌طور کامل بر یک بازار خاص، یعنی چین بسیار مخاطره‌آمیز است. در شرایطی که دسترسی ایران به مشتریان سنتی آسیایی و اروپایی به‌واسطه تحریم‌ها قطع یا محدود شده، چین به تنها خریدار عمده نفت خام ایران تبدیل شده است. این وضعیت، اگرچه در ظاهر تداوم جریان ارزی را در پی داشته، اما در باطن، با توجه به دیپلماسی اقتصادمحور چین ممکن است در صورت بالار فتن هزینه‌ها و تغییر موضع چین، اقتصاد ما در معرض شوک جدی و کشنده قرار گیرد. نهایتا باید به خطای راهبردی در تصور همراهی کامل همه ذی‌نفعان و مردم در داخل کشور اشاره کرد.

کاملا قابل تصور است که با ملاحظه فاصله قابل‌توجه بین ظرفیت‌های بالقوه و شرایط و مشکلات موجود، به انسجام سیاسی و پشتیبانی از سیاست‌های کشور در عرصه خارجی خدشه وارد شود. اگر این ریسک‌ها به درستی در نظر گرفته شوند و با توجه به این ریسک‌ها راهبردی معقول برای بهبود شرایط بین‌المللی اتخاذ شود، با این ملاحظات و با پرهیز از خطا‌های راهبردی و تکیه معقول بر توانمندی‌های قابل‌توجه اقتصاد ایران می‌توان به آینده‌ای روشن برای کشور خصوصا جوانان این مرز و بوم امیدوار بود.


🔻روزنامه کیهان
📍 لا‌اقل به این پیشنهاد عمل کنید!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- در نشست جمعه شب شورای امنیت سازمان ملل، پیش‌نویس قطعنامه چین و روسیه برای به تاخیر انداختن «‌اسنپ‌بک‌» رای نیاورد! و شورای امنیت بر اجرای مکانیسم ماشه تاکید کرد. در این سوی ماجرا، مسئولان محترم دست‌اندرکار مذاکرات هسته‌ای، بر تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای تاکید کرده‌اند و خروج از NPT که براساس ماده ۱۰ معاهده NPT حق قطعی و قانونی کشورمان است را نپذیرفته‌اند‌(!) تا آنجا که اخیرا آقای پزشکیان در کنفرانس خبری با خبرنگاران خارجی در آمریکا اعلام کرده‌اند: «‌حتی اگر تحریم‌های شورای امنیت بار دیگر فعال شود، ایران قصد خروج از ان.پی.تی را ندارد‌»! چرا؟! بماند! ولی اشاره به این نکته نیز ضروری است.
۲- در ماده ۱۰ NPT آمده است: «‌هر دولتی باید حق داشته باشد در اجرای حاکمیت ملی خود در صورتی که احساس کند موارد فوق‌العاده‌ای در رابطه با موضوعات این پیمان، منافع حیاتی کشورش را به مخاطره انداخته است، از پیمان خارج شود. در این صورت باید سه ماه پیش از خروج، به تمام هم‌پیمانان و شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد. در چنین اطلاعیه‌ای باید موارد فوق‌العاده‌ای که از نظر آن کشور منافع حیاتی‌اش را به مخاطره انداخته نیز ذکر شود‌». اکنون سؤال این است که آیا ۲۲ سال چالش باج‌خواهانه آمریکا و اروپا و عدم تعهد طرف‌های مقابل به تعهدات خود و مخصوصاً حمله نظامی آمریکا به مراکز هسته‌ای ایران مصداق غیرقابل انکار به خطر انداختن منافع و حاکمیت ملی کشورمان نیست؟! اگر هست، که هست، چرا نباید از امکان قانونی خروج از NPTاستفاده کنیم؟!
و اما، حالا که مسئولان محترم حاضر به استفاده از حق قانونی خروج از NPT نیستند، لا‌اقل به پیشنهادی که به آن اشاره می‌کنیم عمل کنند تا دست‌کم، بخشی از حق قانونی کشورمان را ایفاد کرده باشند. بخوانید!
۳- ورود کشورمان به معاهده یاد شده (و بسیاری دیگر از معاهدات‌) شامل دو بخش «امضای معاهده» و «تصویب» آن بوده است. ‪ماده ۱۰ معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای‬ شامل دو بند جداگانه است. بند اول، همان است که به آن اشاره کرده‌ایم و موضوع آن جواز خروج از معاهده در صورت تعارض با منافع و حاکمیت ملی کشور عضو است و در بند دوم آمده است «بیست و پنج سال پس از اجرائی شدن این پیمان، باید کنفرانسی تشکیل شود تا درخصوص اجرای نامحدود آن، یا تمدید آن برای دوره یا دوره‌های دیگر، تصمیم‌گیری شود. تصمیم اتخاذ شده در این مورد با رای اکثریت هم‌پیمانان، نافذ خواهد بود». ایران در ۱۱ دی ماه ۱۳۴۸ معاهده را امضاء کرده است (دوران طاغوت) و ۲۵ سال بعد (دوران انقلاب اسلامی) پیوستن به معاهده را تصویب کرده است (دو بخش جداگانه امضاء و تصویب). ‬
۴- اکنون که مسئولان محترم حاضر به خروج از NPT نیستند، می‌توانیم و حق قانونی ما نیز هست که «تصویب» را پس بگیریم ولی امضای معاهده را کماکان ادامه بدهیم. نتیجه آن که با امضای معاهده روح آن را که «عدم تولید سلاح هسته‌ای است» پذیرفته‌ایم ولی پادمان‌های مربوطه که برخاسته از تصویب معاهده است را نپذیرفته و نفی کرده‌ایم. به بیان دیگر پذیرفته‌ایم که در پی تولید سلاح هسته‌ای نیستیم (روح معاهده) ولی نسبت به پذیرش بازرسی‌ها و قبول حضور بازرسان تعهدی نداریم. در این حالت، تاکیدمان بر عدم انحراف برنامه هسته‌ای کشورمان به سوی تولید سلاح اتمی است ولی چون پیوستن به معاهده (تصویب) را پس گرفته‌ایم، کمترین تعهدی نسبت به اجرای پادمان و حضور بازرسان در کشورمان نداریم.
۵- استفاده از این راه‌کار، یک روال پذیرفته شده در حقوق بین‌الملل است که برخی دیگر از کشورها نیز در مواجهه با معاهدات، از آن استفاده کرده و می‌کنند. به عنوان نمونه، دولت روسیه در مواجهه با پیمان «‌منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای-‌CTBT»، امضای معاهده، یعنی روح آن را که عدم آزمایش‌های هسته‌ای است را پذیرفته است ولی نسبت به مفاد آن و پادمان‌ها که شامل حراست و نظارت است تعهدی ندارد.
۶- مجلس شورای اسلامی در تیرماه سال جاری با تصویب طرحی که به قانون تبدیل شده و از سوی دولت ابلاغ شد‌، آورده بود: «‌دولت مکلف است بلافاصله پس از تصویب این قانون هرگونه همکاری با سازمان (آژانس) بین‌المللی انرژی هسته‌ای (اتمی) را تا حصول شروط زیر به حالت تعلیق درآورد‌» و دو شرط یاد شده عبارت بودند از:
«‌اول- حصول اطمینان از رعایت کامل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران و به ویژه تأمین امنیت مراکز و دانشمندان هسته‌ای به تشخیص شورای عالی امنیت ملی.
دوم- حصول اطمینان از رعایت کامل حقوق ذاتی جمهوری اسلامی ایران در بهره‌مندی از کلیه حقوق مصرح در ماده (۴) معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای به ویژه غنی‌سازی اورانیوم به تشخیص شورای عالی امنیت ملی‌».
بگذریم از این که هیچ‌یک از دو شرط یاد شده تحقق پیدا نکرد و برخلاف انتظار و علی‌رغم نص صریح قانون یاد شده، تعلیق همکاری با آژانس هم دوام چندانی نیاورد‌(!) و از جایگاه قانونی به عرصه شعار تنزل کرد‌(!). رخداد تأسف‌آوری که با هیچ منطق عقلایی و روال شناخته‌شده قانونی قابل توجیه نیست!
۷- اکنون و بعد از اقدام جمعه شب شورای امنیت سازمان ملل، انتظار آن است که نمایندگان محترم مجلس پیشنهاد مورد اشاره را با قید سه فوریت و به عنوان ماده واحده به تصویب برسانند. همین جا باید گفت، برخلاف عملیات روانی گسترده‌ای که رسانه‌های دشمن و پادوهای داخلی آنها به راه انداخته‌اند، اجرای مکانیسم ماشه تغییر چندانی در عرصه اقتصاد و افزایش تحریم‌ها ندارد. تحریم‌ها نرفته‌اند که بخواهند بازگردند‌(!) ولی هیچ‌یک از اقدامات خصمانه دشمن نباید بی‌پاسخ بماند و پاسخ اقدامات عملی و کینه‌توزانه دشمن، سخن‌پراکنی نیست. فرمول برخورد در این‌گونه موارد «‌زدی ضربتی، ضربتی نوش کن‌» است.


🔻روزنامه ابتکار
📍 اقدام چین و روسیه؛ رفع تکلیف یا تاکتیک سیاسی؟
✍️ سعید پای‌بند
در هفته‌های اخیر، تلاش‌های چین و روسیه در سازمان ملل متحد برای دستیابی به راه‌حل‌هایی در خصوص بحران هسته‌ای ایران و رفع تحریم‌های اقتصادی، به کانون توجه رسانه‌ها و تحلیل‌گران تبدیل شده است. این دو کشور که همواره به عنوان حامیان ایران در مجامع بین‌المللی شناخته شده‌اند، به‌طور خاص در مورد «ماشۀ تعهد» (snapback) که به تعلیق یا بازگشت تحریم‌ها در صورت نقض توافق هسته‌ای از سوی ایران اشاره دارد، فعالیت‌هایی انجام داده‌اند. اما سوال این‌جاست که آیا این رویکردها واقعی و به‌دنبال رفع مشکلات ایران است یا یک تاکتیک سیاسی برای دلسوزی نشان دادن خود در سطح جهانی؟
در گذشته، چین و روسیه همواره به‌عنوان حامیان ایران در برابر فشارهای بین‌المللی و به‌ویژه فشارهای غربی شناخته می‌شده‌اند. این حمایت‌ها در غالب بیانیه‌ها و اقداماتی مانند مخالفت با تحریم‌ها و تقاضای بازنگری در سیاست‌های اقتصادی علیه ایران تبلور پیدا کرده است. اما در عمل، این کشورها بیشتر به‌دنبال بهره‌برداری از ایران در زمینه‌های اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود بوده‌اند.
چین به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ، از ایران به‌عنوان یک منبع انرژی حیاتی و شریک تجاری مهم استفاده می‌کند، و روسیه نیز به‌دنبال تأثیرگذاری در منطقه و استفاده از ایران به‌عنوان یک شریک استراتژیک در زمینه‌های نظامی و سیاسی است. بنابراین، این دو کشور به نوعی «وضعیت فعلی» ایران را فرصتی برای پیشبرد منافع خود در نظر می‌گیرند، نه لزوماً به‌عنوان یک دغدغه انسانی یا اخلاقی.
یک نگاه واقع‌بینانه به وضعیت فعلی جهان و به‌ویژه جنگ اوکراین و رقابت‌های فزاینده بین قدرت‌های جهانی، نشان می‌دهد که چین و روسیه از هر فرصتی برای تقویت جبهه ضدغربی خود استفاده می‌کنند. اقداماتی همچون مخالفت با بازگشت تحریم‌ها علیه ایران یا درخواست‌های مکرر برای حل و فصل مسائل هسته‌ای این کشور، ممکن است بیشتر از آن‌که ناشی از دلسوزی باشد، نشان‌دهنده تلاش برای تضعیف نفوذ غرب و تقویت موقعیت خود در برابر ایالات متحده و اتحادیه اروپا باشد.
برای چین و روسیه، حمایت از ایران نه تنها به معنای دفاع از یک شریک راهبردی است، بلکه فرصتی برای ایجاد یک ائتلاف جهانی علیه سیاست‌های سلطه‌جویانه غرب است. این کشورها از هر فرصتی برای پیاده‌سازی «توازن قدرت» در عرصه بین‌المللی استفاده می‌کنند و به‌دنبال آن هستند که بتوانند در برابر نفوذ جهانی آمریکا و اتحادیه اروپا یک جبهه متحد ایجاد کنند.
اما آیا چین و روسیه واقعاً نقشی اساسی و موثر در حل مشکلات ایران ایفا می‌کنند؟ به نظر می‌رسد این کشورها بیشتر به‌دنبال تقویت موقعیت خود در عرصه بین‌المللی و جلوگیری از تغییرات سریع و غیرقابل پیش‌بینی در منطقه هستند تا آن‌که بخواهند مشکلات ایران را از ریشه حل کنند. در واقع، رفتار این دو کشور در سازمان ملل، به‌ویژه در خصوص «ماشۀ تعهد»، بیشتر از آن‌که به دنبال یک راه‌حل واقعی و عملی برای ایران باشد، نشان‌دهنده یک نوع «رفع تکلیف» است.
در حالی که چین و روسیه ممکن است تمایلی به حمایت واقعی از ایران داشته باشند، این حمایت عمدتاً در قالب حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از هر گونه تغییرات ژئوپلیتیکی و اقتصادی عمده است. بنابراین، می‌توان گفت که آن‌ها در حال ایفای نقشی هستند که بیشتر متناسب با منافع استراتژیک خودشان است تا تلاش برای حل بحران هسته‌ای ایران.
در نهایت، باید پذیرفت که چین و روسیه از موضع قدرت در سازمان ملل در پی حل بحران ایران نیستند، بلکه به‌دنبال بهره‌برداری از آن در جهت تقویت منافع خود در برابر غرب هستند. این دو کشور بیشتر به‌عنوان یک «مشارکت استراتژیک» در این زمینه عمل می‌کنند و می‌توان گفت که هدف اصلی آن‌ها حفظ وضعیت موجود است تا حل مسائل به‌طور اساسی. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که این تلاش‌ها بیشتر یک تاکتیک سیاسی برای به‌دست آوردن امتیازهای بیشتر و نشان دادن مخالفت با سیاست‌های غربی است، نه اقدامی برای حل واقعی مشکلات ایران.


🔻روزنامه اعتماد
📍 تندروها به سر خط برگشتند
✍️ عباس عبدی
روایت‌محوری در رسانه می‌تواند منشأ یا متأثر از روایت‌محوری در سیاست باشد. روایت‌محوری، یعنی راوی هیچ کاری به واقعیت و منطق و علم ندارد. سخنان ترامپ را ببینید، متوجه این رفتار می‌شوید که طرف جنگ راه انداخته، بعد آن را به عنوان خاتمه جنگ می‌فروشد و روایت می‌کند. در واقع هر اقدامی کند و هر نتیجه‌ای حاصل شود، همان مطلوب است. خودشیفتگی، دروغ‌گویی، انعطاف‌ناپذیری ایدئولوژیک، استفاده از مفاهیم مبهم، عدم پذیرش اشتباهات روشن، و بالاخره تبلیغات‌چی بودن از ویژگی‌های چنین افرادی است. آنان هنگامی که به عرصه سیاست می‌آیند، جز قدرت و انحصارطلبی هیچ هدف دیگری ندارند. از سال ۱۳۸۴ و با آمدن احمدی‌نژاد در صندلی ریاست‌جمهوری، این نگاه و‌ گرایش در ساختار رسمی قدرت یافت و چنان به واقعیت و حقیقت پشت پا زدند که گویی حقیقت و واقعیت همان روایت است و دیگر هیچ نیست. آنان همچون قوم بنی اسراییل همه تقصیرات را بر دوش دیگران می‌اندازند و اندکی قدرت تخیل و انصاف برای فهم واقعیت ندارند. هنگامی که در سال ۱۳۸۴ وارد ساختمان ریاست‌جمهوری در خیابان پاستور شدند، در اولین گام با شعار «فناوری هسته‌ای حق مسلم ماست» گروه مذاکره‌کننده هسته‌ای دولت خاتمی را زیر سوال بردند و مواضع بسیار سختگیرانه‌ای اتخاذ کردند. هنگامی که اولین قطعنامه‌های تحریمی آغاز به تصویب شد، آنها را «کاغذپاره» دانستند و مسخره کردند. در آذر ۱۳۸۵، علیه قطعنامه تحریمی شورای امنیت موضع گرفت و در مقابل آن دستاوردهای جدید هسته‌ای خود را به رخ آنان کشید. قطعنامه‌های بعدی در سال ۱۳۸۷ را عجز و ناتوانی دشمنان معرفی کرد و گفت که ایران به زودی در زمره قدرت‌های هسته‌ای قرار خواهد گرفت. پیش‌تر نیز زمینه‌های سوءظن به ایران را با فعالیت تبلیغاتی علیه هولوکاست فراهم کرده بودند. پس از ۱۳۸۸ نیز صدور قطعنامه‌ها ادامه یافت. قطعنامه ۱۹۲۹ که جامع‌ترین و سختگیرانه‌ترین قطعنامه علیه ایران بود در خرداد ۱۳۸۹ تصویب شد. احمدی‌نژاد سخنرانی کرد و گفت: «از همان مسیری که آنها می‌خواهند به ما ضربه بزنند، به آنها ضربه خواهیم زد.

برخی از تصمیمات مقابله با تحریم‌ها قابل اعلام عمومی نیست؛ ولی تصمیم ما این است که از این تحریم‌ها استفاده کنیم و تولیدات خود را گسترش داده و جهانی کنیم. از این کار زشت آنها برای برپایی یک نظام اقتصادی جدید در جهان بهره ببریم. » چند ماه بعد با تمسخر در پاسخ خبرنگاران گفت اگر بروید در خیابان مردم اصلا نمی‌دانند تحریم چی‌چی هست. «تحریم نمنه ده». این سال به مسخره کردن تحریم‌ها گذشت. در سال بعد و هنگامی که تحریم‌های امریکا علیه بانک مرکزی و نفت آمد، دیگه نتوانست تحمل کند که با تغییر لحن گفت اینها جنایت علیه بشریت است. سپس از سال ۱۳۹۱ که فشار اقتصادی آمد و تورم سر به فلک کشید، لحن او هم عوض شد و در دی ۱۳۹۱ یعنی آخرین ماه‌های حضورش در پاستور و در مجلس گفت: «حتما موضوع تحریم تاثیرگذار خواهد بود اما باید آن را مدیریت کنیم. آنها می‌خواهند با اعمال تحریم‌ها از مردم ما انتقام بگیرند. طبیعتا هم این تحریم‌ها ابتدا باعث کاهش سرعت رشد کشور شده و بر قشر وسیعی از مردم فشار خواهد آورد و در ثانی هم باعث نوسانات قیمت و تاثیر بر قشری از مردم ایران که درآمد ثابتی دارند خواهد شد. وی در پایان دوره خود گفت: سئوال من این است که چگونه می‌توان با این تحریم‌ها و مشکلاتی که ایجاد می‌کند، مقابله کرد. » در این میان جشن‌های هسته‌ای آنان هم کم‌هزینه نبود. ولی هنگام ترک صندلی ریاست‌جمهوری که برایشان سنگین بود، دو‌باره به یاد پیروزی ملت ایران در مقابله با استکبار افتاد، در حالی از پاستور رفت که بدترین تحریم‌ها را به عنوان هزینه نابخردی به دامن این ملت گذاشته بود. وی که از انکار اثرگذاری تحریم‌ها آغاز کرده بود، با تقابل و بی‌اعتنایی و مسخره کردن تحریم‌ها ادامه داد و خود را پشت حق هسته‌ای پنهان کرد و مشغول معکوس‌نمایی واقعیت شده بود ولی در سال پایانی تغییر لحن داد و در پی پرسیدن راه‌های مقابله با تحریم‌ها بود!!
او رفت در حالی که چند ماه پیش از او مذاکرات محرمانه و مستقیم در مسقط میان نمایندگان ایران و امریکا آغاز شده بود، چون سیستم سیاسی متوجه تبعات این سیاست‌ها شده بود. با آمدن روحانی به‌طور طبیعی از آن گفت‌وگوها استقبال کردند، و ادامه دادند. دو سال طول کشید تا به برجام رسیدند. در این فاصله جریان تندروی تابع احمدی‌نژاد در ضدیت با برجام و تفاهم فروگذار نکرد. ولی در هر صورت حمایت‌های رسمی و مردم مانع از موفقیت آنان شد.
برجام دو سال پابرجا بود و وضع جامعه خوب شد ولی از بد روزگار دوران طلایی برجام طولانی نبود. با آمدن ترامپ به کاخ سفید، گویی هدیه‌ای آسمانی نصیب تندروها شد و بسیار مشعوف شدند، چون ترامپ قصد خروج از برجام را داشت. عصبانیت آنان بیش از هر چیز از نتایج مثبت برجام و رضایت مردم بود. آنان در مجلس و بیرون آن دنبال آتش زدن برجام افتادند، ولی هر طور بود ایران تحمل کرد، هرچند شدیدترین تحریم‌ها را در سال ۱۳۹۸ متحمل شد. ولی این‌بار شانس علیه تندروها بود و در سال ۱۳۹۹، ترامپ شکست خورد و تندروها عزادار شدند و دموکرات‌ها برای احیای برجام آمادگی داشتند. ولی به چند دلیل تندروها مخالف احیای برجام بودند. دلیل اول، بهبودی وضع و رضایت مردم مطلوب آنان نبود. به علاوه چون خود را آماده انتخابات ۱۴۰۰ کرده بودند تا در یک انتخابات انحصاری برنده شوند، نباید هیچ شانسی برای هیچ رقیبی باقی می‌گذاشتند، در حالی که بازگشت برجام معادل موفقیت دولت و نامزد مورد حمایت آن بود. تندروها نیاز داشتند که دولت روحانی را با نهایت توان تخریب کنند، به همین دلیل هم در اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ نقش داشتند. در این تخریب به‌طور کامل موفق بودند. به همین علت اجازه احیای برجام را ندادند و با قانون‌نویسی مانع از بازگشت برجام در بهمن ۱۳۹۹ شدند و مذاکرات بعدی هم تا تابستان اغلب صوری و بی‌پشتوانه بود، تا اینکه خودشان وارد ساختمان پاستور شدند و گمان کردند تخم دو زرده خواهند گذاشت و ابتدا قدری سربالا پاسخ اروپایی‌ها را دادند و مذاکرات را برای ماه‌ها به عقب انداختند. آنان که برجام را « سند زور » می‌دانستند با آمدن به ریاست‌جمهوری مدعی شدند که باید برجام اصلاح شود!! و دیگر حرف از خروج برجام نزدند. سپس شعار لغو یک باره تحریم‌ها را دادند. ولی جالب‌ترین ادعای آنان مربوط به الآن است که می‌گویند از همه شرط‌ها گذشته بودند و داشت برجام احیا می‌شد که اعتراضات ۱۴۰۱ این فرآیند را مختل کرد. در واقع حتی نمی‌خواهند اندکی مسوولیت‌پذیری از خود نشان دهند لذا یک داستان جدید ساخته‌اند و می‌گویند که: « در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در شهریور ۱۴۰۱، ملاقات مهمی در سطح رییس‌جمهور بین رییسی و مکرون انجام شد. مذاکره‌کنندگان ایران در شهریور ۱۴۰۱ به توافقی که طرف غربی به آن تن دهد، بسیار نزدیک شدند. پس از دو ساعت مذاکره، مکرون به صورت نمادین دست‌های خود را بالا برد و صراحتا پذیرفت که نه تنها امریکا، بلکه اروپایی‌ها نیز به تعهدات خود در برجام در قبال ایران عمل نکرده‌اند و قرار شد، مذاکرات برای نتیجه نهایی در سطح وزارت خارجه ادامه یابد. با بروز اغتشاشات خیابانی در ایران، طرف‌های غربی با طمع به براندازی نظام، میز مذاکره را ترک کردند. » آن اندازه دقت ندارند که این سفر پس از آغاز اعتراضات در جنبش مهسا انجام شد و اگر این کار مانع بود، اصلا آن توافق را در همان زمان نمی‌پذیرفتند. و اگر مکرون چنین گفته بود همان زمان تو بوق می‌کردند.
با اتفاقات ۷ اکتبر در سال ۱۴۰۲ و سپس درگیری ایران و اسراییل و بعد سقوط بالگرد و ترور هنیه و نصرالله و... ماجرا تغییر کرد تا جنگ اخیر که صورت مساله را به کلی متحول نمود. آنان که دشمن برجام بودند، به یک باره یاد علت شکست آن‌ که مکانیزم ماشه باشد افتادند و دنبال مقصر آن گشتند. ولی فراموش کردند که اگر این کار را خیانت می‌دانند و باید مقصر آن را پیدا کنند، خوشحالی آنان از اجرایی شدن اسنپ‌بک چه معنایی خواهد داشت؟ مثل این است که در پی انتقام از عامل قتل نزدیکان خود باشند تا او را مجازات کنند ولی در عین حال از قتل او بسیار خرسند و خشنود باشند و جشن بگیرند.
البته آنان در پایان این تراژدی به همان نقطه آغاز آن در زمان احمدی‌نژاد رسیدند. او تحریم‌ها را مسخره و از آن استقبال می‌کرد، و ادامه‌دهندگان راه او نیز از بازگشت قطعنامه‌های تحریمی خشنود هستند. نتیجه این رفتار دیر یا زود روشن خواهد شد. در هر دو مقطع و در طول این ۲۰ سال، همسویی کامل با اسراییل و نتانیاهو و تندروهای امریکایی و براندازان کاملا مشهود است.


🔻روزنامه شرق
📍 مولوی، شمس و روش آموزش
✍️ حمزه نوذری
بحث درباره روش آموزش و انتقال دانش همیشه اهمیت داشته و اهمیت آن امروز بیشتر شده است. بحث اصلی این است که تکنیک‌های مناسب برای آموزش و انتقال دانش کدام است. به نظر می‌رسد تجربه‌ای که مولوی، شاعر، عارف و اندیشمند بنام ایرانی، در این زمینه از سر گذرانده است، جالب و درخورتوجه باشد. روش مولوی در انتقال دانش قبل از آشنایی با شمس با بعد از آشنایی با ایشان متفاوت می‌شود. قبل از این آشنایی، روش تدریس مولوی به‌ اصطلاح امروز خشک، غیرمنعطف و معطوف به سخنرانی است. مولوی هرچند از نظر علم و استادی بالاتر از شمس بود اما چنان‌که خودش هم معترف است، شور و نشاط و انرژی فراوان را از هم‌نشینی با شمس آموخت. او از شمس آموخت که جدیت بیش از حد در تدریس و انتقال معارف کارساز نیست و دانش را با بهره‌گیری از شور و شوق و احساس بهتر می‌توان منتقل کرد. مولوی شور و انگیزه فراوانش را پس از آشنایی با شمس چنین می‌گوید:
مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای/ رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

کسی که از دیدن کلاس، مدرسه و دانشگاه سرمست نمی‌شود و عاشق آموزش و انتقال آن نیست یا با زور بی‌حوصلگی مشغول این کار است، به قول مولوی از این دست نیست. باید برود و هر وقت عاشق آموزش و تدریس بود، برگردد. موقع تدریس و آموزش باید سرمست بود و از طرب آکنده، یعنی پر‌شور و شوق به کلاس رفت.

مولوی متأثر از شمس از تکنیک‌های متعددی برای آموزش بهره می‌برد.

استفاده از تمثیل و داستان، شعر و موسیقی، همخوانی و دف‌نوازی. در برخی رشته‌های آموزشی محتوا را هم می‌توان با بهره‌گیری از روایت، شعر و نمایش‌نامه انتقال داد، اما در برخی رشته‌های علمی که چنین امکانی وجود ندارد، می‌توان با استفاده از جاذبه‌هایی که گفته شد، شرایط و محیط بانشاطی برای آموزش و کلاس فراهم کرد؛ یعنی خلق یک شرایط پرشور برای ورود به آموزش و تدریس. روش تدریس و تکنیک‌های جذاب آموزشی که مولوی به کار می‌برد، امروز می‌تواند برای دانشجویان و دانش‌آموزان ما جذاب باشد. منظور این نیست که استاد در کلاس درس به‌مثابه مولوی دف به دست گیرد و سماع پیشه کند، بلکه دائم به شیوه‌های جذاب برای آموزش و تدریس بیندیشید.

بارها از شعر، داستان، فیلم‌نامه و نمایش‌نامه برای آموزش و تدریس بهره برده‌ام؛ گاه محتوای کلاسی را به این روش منتقل کرده‌ام و گاه برای ایجاد شور و نشاط و ایجاد شرایط برای آغاز کلاس؛ در هر دو حالت بیشترین تمرکز و توجه را از دانشجویان دیده‌ام. انسان‌ها روایت را دوست دارند و مدام روایت‌پردازی می‌کنند. زندگی بدون روایت ممکن نیست و شاید بتوان گفت‌ ما داستان‌ها را زندگی می‌کنیم. نسل جدید عاشق روایت و داستان است و می‌توان برای انتقال دانش از آن بهره برد. ادبیات ما سرشار از روایت، تمثیل و داستان است. کتاب مثنوی معنوی یکی از مهم‌ترین آنها‌ست. معلم و استاد باید هنرمند باشد؛ هنر ایجاد شور و طرب برای تدریس و انتقال دانش؛ هنر روایت‌کردن و داستان‌سرایی.

درس معلم ار بُوَد زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را‌

بیان یک نمونه از بهره‌بردن مولوی از تمثیل و داستان، خالی از لطف نیست؛ حکایت طوطی و مرد بقال. مرد بقالی یک طوطی در دکان داشت که مشتریان را با حرف‌هایش سرگرم می‌کرد. یک روز بقال برای کاری ناچار شد به منزل برود و طوطی را در دکان تنها گذاشت. طوطی در دکان پرواز کرد و از قضا شیشه‌های روغن را ریخت. مرد بقال وقتی برگشت و وضعیت را دید، از ناراحتی آن‌چنان بر سر طوطی کوبید که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد. یک روز درویش کچل از جلوی دکان مرد بقال گذشت و طوطی آن مرد را دید، به سخن آمد و گفت:

از چه‌ ای کل با کلان آمیختی؟/ تو مگر از شیشه روغن ریختی؟

این داستان را مولوی برای نقد کسانی که مقایسه‌های بیجا و تعمیم‌های ناورا می‌کنند، به کار برده است.

از قیاسش خنده آمد خلق را/ کو چو خود پنداشت صاحب‌دلق را

کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر


🔻روزنامه همشهری
📍 پیشنهاد بی‌شرمانه
✍️ محسن مهدیان
در تاریخ باید ثبت شود که در مذاکرات ایران و غرب چه حرف‌هایی ردوبدل شد. این چند خط را بخوانید تا اوج مظلومیت جمهوری اسلامی روشن شود.
چند روز پیش به همراه جمعی از مدیران رسانه‌ها با دکتر لاریجانی دیدار داشتیم. یکی از مدیران رسانه پرسید: «تهِ حرف غربی‌ها برای اینکه اسنپ‌بک را اجرا نکنند چه بود؟» لاریجانی با همان لحن فیلسوف‌مآبانه‌اش و کمی طنز گفت: «یک خط؛ می‌گفتند ۶۰‌درصد غنی‌سازی را بدهید و صلوات بفرستید.» جلسه خندید والسلام.
فردای آن‌روز عراقچی بیشتر توضیح داد: اروپایی‌ها توقع داشتند همه مواد هسته‌ای را تحویل بدهیم و در مقابل فقط ۳ تا ۶‌ماه اسنپ‌بک تمدید شود‌ و روز بعد قالیباف پرده دیگری برداشت: شرط تمدید ۶ماهه، مذاکره با آمریکا و محدودیت موشکی بود.
حالا این را مقایسه کنید با پیشنهاد طرف ایرانی.
اولین پیشنهاد عراقچی به مکرون بود؛ اینکه دیدار با نماینده آمریکا در برابر تضمین عدم‌حمله‌ و تعویق ماشه همراه با لغو بخشی از تحریم‌ها باشد. مکرون گفت معقول است اما توجه نکردند.
دقیقه‌۹۰ هم به اروپا پیشنهاد دادیم قطعنامه ۲۲۳۱، در برابر همکاری بیشتر با آژانس تمدید شود که این را هم رد کردند.
وقتی نتیجه نگرفتیم با چین و روسیه نامه‌ای به سازمان ملل نوشتیم که بازگشت تحریم‌ها مبنای حقوقی ندارد؛ این‌هم هیچ.
روسیه و چین جداگانه پیش‌نویس تعویق ۶ماهه تحریم‌ها را دادند که ما هم استقبال کردیم و اروپا نگذاشت تصویب شود.
دست آخر عراقچی به گوترش نامه نوشت که هر محدودیت غیرقانونی با پاسخ ایران روبه‌رو خواهد شد؛ نامه‌ای که بعد از چکاندن ماشه بود.
تلاش دیپلماتیک تحسین‌برانگیز است و مهم‌ترین دستاوردش این است که در تاریخ ثبت شود کم نگذاشتیم، ولی طرف غربی-آمریکایی آمده است برای «دیکته تسلیم» و وقتی از مذاکره حرف می‌زند، منظورش همین پیشنهاد‌های بی‌شرمانه است.
اینکه رهبرانقلاب غیرت ایرانی را خطاب قرار می‌دهند برای همین است که این مردم زیر بار حرف زور نخواهند رفت.
و پرسش پایانی؛ آنها که هنوز سودای مذاکره دارند، خط قرمزشان کجاست؟ غرب تا کجا برود، غیرت‌شان می‌گوید «نه»؟


🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 فضای مجازی بی‌صاحب!
✍️ غلامرضا مصدق
آقای حداد عادل اخیراً فرمودند «فضای مجازی بی‌صاحبه اصلاً معلوم نیست کی به کیه هر کسی آنجا واسه خودش حرفی می‌زند، یک سلیقه اعمال می‌کند، یک کاری می‌کند. ما مدت‌ها است که در پی نوعی ضابطه‌مند کردن فضای مجازی هستیم. بدون اینکه بخواهیم تحولی را که قهراً با فضای مجازی ایجاد شده انکار کنیم و بدون این‌که بخواهیم جلویش بایستیم. می‌خواهیم سعی کنیم آن را هم بیاوریم در چارچوبی ».
عشق بی پایان بسیاری از صاحبان قدرت به صاحب همه چیز شدن باعث می‌شود گاهی کارشان به جایی برسد که عاشق تملک چیزهایی می‌شوند که اصولاً مالکیت بردار نیستند. مثلاً همین فضای مجازی که جناب حداد قصد دارند صاحب آن شوند،( هر چند مدعی شوند قصدشان سند به نام زدن نیست و فقط به دنبال ضابطه مند کردن آن هستند) هیچ‌ وقت صاحب نداشته و نخواهد داشت که حالا صاحب پیدا کند. بی صاحبی در ذات این پدیده است، همانطور که شوری در ذات نمک است. اگر فضای مجازی صاحب داشت می‌شد صدا و سیمای کم مخاطب و رسانه های سنتی با انواع و اقسام خطوط قرمز. اصولاً بالاترین حُسن و ویژگی فضای مجازی دقیقاً در همین بی صاحب بودن آن است.
نوستالژی انحصار رسانه‌ای دوران قبل از ظهور فضای مجازی خیلی از صاحبان قدرت را عزادار آن دوران طلایی انحصار رسانه ای کرده، دوره ای که به هیچ وجه قابل برگشت نیست، بشر دورانِ غار نشینی، عصر حجر، کشاورزی و صنعتی را پشت سر گذاشته و چند دهه است وارد عصر اطلاعات و شبکه‌ها شده، عزادار بودن برای دوران گذشته و تلاش برای برگشت به آن دوران سپری شده، آب در هاون کوبیدن است، مثلاً کسی که عزیزی از دست داده باید با فقدان آن عزیز از دست رفته
کنار بیاید والا عزاداری طولانی و بعضاً بی پایان جز استهلاک روح و روان آدمی حاصلی ندارد.
تجارب مخالفت های پیشین و بعد تسلیم محض شدن در برابر، دستگاه چاپ، تلگراف، رادیو، تلویزیون، ویدئو، و ماهواره می‌بایست چشم مخالفان پدیده‌های جدید را باز کند، اما چه می‌شود کرد که عبرت‌ها زیاد ولی عبرت گیرندگان بسیار کم هستند. الان اگر به یک جوان دهه هشتادی بگویی در دهه شصت ویدئو ممنوع بوده، حتما قاقاه به عاملان ایجاد آن محدویت خواهند خندید، اما شاید آن جوان نداند عاملان ممنوعیت ویدئو در آن زمان با چه حدت و شدتی با استفاده کنندگان از آن مقابله می‌کردند. حالا چرا راه دور برویم، سیاستِ فعلی پرهزینه و مطلقاً بی نتیجه فیلترینگ اینترنت جلوی چشمان ماست، اما با وجود بی نتیجه بودن مطلق این ممنوعیت، همچنان بدون هیچ‌گونه استدلال منطقی بر اجرای آن اصرار می‌شود. افسوس که چرخه مخالفت شدید و بعد تسلیم محض در برابر پدیده های جدید برای بعضی هیچ‌وقت پایانی ندارد.
بهترین کار در مقابل پدیده های جدید مثل اینترنت و فضای مجازی همراهی، استفاده حداکثری از مزایا و تلاش برای کاهش تبعات منفی این پدیده هاست. حتما آقای حداد عادل خواهند گفت منظور ما هم دقیقا همین است، اما تجارب قبلی از مواجهه امثال ایشان با پدیده‌های جدید همیشه منظور دیگری را نشان می‌دهد. استدلال مخالفان دیروزِ تلویزیون، ویدئو و ماهواره همان استدلال‌های مخالفان امروز فضای مجازی است، تفاوت فقط در بیان متفاوت استدلال‌هاست والا ماهیت یکی است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین